چقدرررر بدنم خستس
یعنی حالم بهم میخوره از هرچی ازدواج و مادرشدن
یه لقمه ناهارخواستم بخورم چنان با در جای نونی پسرم زد تو سرم
پشت گوشم و سرم داره از دردمیترکه انقدر گریه کردم چشمام داره کورمیشه
من نمیدونم چه گناهی کرذم که اینجوری باید از هر لحاظ عذاب بکشم

پسر منم موهامو میکشه هرچی هم دم دستش میاد میزنه پرت میکنه یا مثلا حواسم نیست یهو بامشت میکوبه توی چشم چالم💔🥲

من ساعت دوونیم ناهار میذاشتم بنظرت چرا چون پسرم چای خشک روریخته بود توبرنج خیس شده دوساعته پاک کردم تاتموم بشه ازصبح تاشبم میکوبه توسروصورتم

من دیشب پسرم تب داشت تو خواب یهو اومد سمتم با گریه انقد بدنم سست هست و درد میکنه ک گفتم سکته کردم

تواین سن بچه ها همه توفاززدنن😐پسرم ازپشت گردوشکن وکوبید سرم فکرکردم ضربه مغزی شده

واقعا آدم کم میاره بعضی وقتا

من خانواده خوبی نداشتم حمایت نمیکردن. فقط دوست داشتم شوهر کنم برم .ای کاش ازدواج نمیکردم با یه خر ازدواج کردم نه راه پیش دارم نه راه پس...

متأهلی خیلی سخته و. مسئولیت داره😐

باز خوبه با در جانونی زده خواهر من
من خواب بودم دخترم با گوشی چنان زد تو صورتم گریم گرف فقط خودمو کنترل کردم ک چیزی بهش نگم😑

پسر من خواب بودم با دستع جارو زد ت سرم

بچه منم یا چنگ میزنه یا میکوبه تو سرم