طبق تاپیک قبلیم
من یه ازدواج ناموفق داشتم به مدت ۲سال بچه نداشتم جداشدم
الان با این همسرم ۵ساله باهم ازدواج کردیم
دوتا بچه دارم ۳سالونیم و ۲ساله
شوهرمو شدیدا دوس داشتم
به حدی که پای دختر بازیاش موندم بخشیدم و ادامه دادم
ولی الان یکساله ما درگیریم یه روز سرد بود باهام یه روز میومد سمتم
هی میگف ما بدرد هم نمیخوریم من حسی بهت ندارم
هی من میرفتم سمتش برا آشتی و اینا ولی الان ۶ماهه اوضاع بدتر شده کلا میگه نمیخوامت و این زندگی فایده نداره
من تا همین ماه پیش هی میرفتم سمتش هی منو پس میزد
هی تحیرم میکرد
الان ۴ماهه کلا به من دست نزده
میگه فک کن طلاقت دادم فقط مادر بچه هامی
راستش منم نا امید شدم دیگه الان این ۴ماه که باهام کاملا جدا بوده من بخاطر بچه هام موندم هی هیچی نگفتم
ولی دارم کم میارم دیگه دارم به طلاق فک میکنم
منتها چون این ازدواج دوممه خیلی میترسم
هیچ حامیی ندارم
به مادر پدرمم گفتم ولی کمکی بهم نکردن
گفتن بخاطر بچه ها باید بمونی و دهنتو ببندی
ولی دیگه نمیتونم خیلی حس بی ارزش بودن بهم دست داده
دارم خودمو میبازم خیلی سخته
نزدیک ۱میلیاردو ۵۰۰ پول دارم یعنی ماشین به اسممه
میتونم اطراف تهران و کرج خونه بخرم زندگیمو ازش جدا کنم
ولی سنم کمه باز میترسم تنهایی از پسش برنیام
خیلی تنهام😔چقد سخته حس حقارت

۱۱ پاسخ

عزیزم وایستا بچه هات بزرگتر بشن بعد تصمیم بگیر ،الان خیلی کوچیکن ، احتمالا دوست دختر داره میخواد خستت کنه بری ولی تو بمون مادر بچه هاشی ازش پول بگیر خرج کن زندگی کن ولی جدا بشی باید تو این گرونی ها کار کنی اخرش هم هیچ غصه بچه هات هم یه طرف .

باز شکر کن پولی داری ، برو ببین شاید دعای چیزی براتون نوشتن

عزیزم خیلی ناراحت شدم الهی بحق پنج تن زندگیت روال اول و بگیره

بمون و سعی کن به خودت جذبش کنی.بچه بدون پدر بزرگ کردن سخته بنظرم. هرچقدرم پول داشته باشی

ببین مرداشاید اولش به زنی که قبلاً ازدواج کرده بگن گذشتت واسم مهم نیس اما بعد میگن من نباید اینو می‌گرفتم جز اینکه خودشون وضعیت مشابهی داشته باشن با زن .....یعنی هر دو قبلاً ازدواج ناموفق داشته باشن ..... لطفاً هرجور شده برو به خانوادت پناه ببر و اون پول هم بزار حساب یا جایی و از سودش برای خودت و بچه هات خرج کن

عزیزم حق داری و احتمالا کسی زیر پای شوهرته . تا جای ممکن تلاش کن . دیدی نمیشن بزار برو . آره میشه همین الان برو پرند خونه بگیر با یک و پونصد بهترین خونه رو میشه گرفت . حتی میتونی با یه میلیارد خونه بگیری با پونصد ماشین . همون شهرک صنعتی پرند هم کار پیدا کن زندگیتو جدا کن بابا . چ دومین ازدواج چ دهمین ازدواج وقتی طرف عنه عنه دیگع نمیشه کاریش کرد ک جونتو از. سر. راه نیاوردی ک . بچه هارو هم بده خودش . کونش پاره بشه عین سگ میاد دنبالت .

حستو کاملا درک میکنم، یه چیزی بهت میگم باور داشته باش که سرنوشتت اینجوری بد بوده برات، سرنوشت خیلی چیز بدیه که باید همه جوره بسازی و بسوزی چه جدا بشی چه نشی، هرکسی یه شانسی داره ،از همون اول ک داخل شکم مادر رشد کردیم و خدا برامون سرنوشت رو رقم زد که چجوری زندگی کنیم، هرکی هم میگه عقل باید داشته باشی من قبول ندارم این حرفارو، چون خیلیارو با چشم خودم دیدم ک با عقل جلو رفتن ولی شانس نداشتن، من فقط میگم به شانس و اقبال ربط داره همه چیز

عزیزم به نظرت با کسی یا نه

بمون فک کن جدا شدی چ فرقی واست میکنه موندن تو خونه ی اون یا اینکه طلاق بگیری بری خونه خودت

عزیزدلم چقدر غمگین شدم
هنوز سنی نداری که جداشو واسه خودت خونه بگیر برو سرکار زندگی اینجوری ادمو پیر میکنه هنوز سنی نداری که

الهی خیر نبینه شوهرت که همچین زن ب این خوبی و کور شده چشماش نمیبینه

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام عصرتون بخیر باشه خانما
خواستم موضوعی بگم من تو شهر غریب زندگی میکنم و یه دختر دارم و هیچ کدوم از خونواده هامون پیشمون نیستن فقط چندتایی آشنا و فامیل هستن که اونا هم از ما دورن و ماهی دوماهی همو ببینیم، زمانی که دخترم نوزاد بود بچه های همسایه هی میومدن به بهانه بازی با دخترم اذیتم میکردن و هیچ کدوم مامانشون دنبالشون نمیومد من چندباری چیزی نگفتم ولی دیدم دارن پرو میشن به مامانشون گفتم و دیگه نیومدن الانم دخترم بزرگ شده و عادت به خونه داره اگر رو بدم بهشون بازم میان یعنی جوری هستن که پیله کنن ول کن نیستن منم رابطه م رو باهاشون محدود کردم در حد سلام و علیک تا نیان شوهرم میگه انگار دوس نداری کسی باهات رفت و آمد کنه گفتم من رفت و آمد اصولی دوس دارم اونا مثل من نیستن که یه روز اومدن خونه من فردا نذارن بچشون بیاد بی خیالن میفرستن خونه من میرن دور کارشون بچشون مدیریت نمیکنن بگن امروز رفتی بسه دیگه چند روز بعد برو دیگه بیان ول کنم نیستن او روز باز یکیشون اومد مامانش به زور بردش بعد زنه جلو خودم میگه بیا بریم بریم باز عصر بیا مگه خونه من مهد کودک منم آسایش میخوام یعنی کارم اشتباهه باید اجازه بدم بیان شوهرم میگه خیلی سخت میگیری
مامان میکائیل مامان میکائیل ۴ سالگی
خب یه خسته نباشید جانانه به خودم
که از مرحله مریضی ویروسی گذر کردیم و آقا بنیامین و از شیر گرفتم و خداراشکر شب سومم به راحتی گذشت و گذر کرد و خونه تکونی پاییز هم انجام دادم و الان اومدم یه تجربه بهتون بگم
همه روش های که هست برای از شیر گرفتن فقط و فقط بستگی به خود بچه داره من پسر اولمو دقیقا طبق برنامه از شیر گرفتم به روش تدریجی و خیلی راحت باید می‌بود و بچه اذیت نشه ولی از اونجایی که خودش بچه بد قلقی هست خیلی هم به من هم به خودش سخت گذشت منم که باردار بودم و ذهنم سرویس شد ولی بنیامین طبق همون برنامه تدریجی پیش بردم ولی میشد که نامنظم می‌بود این برنامه ولی خداراشکر خیلی عالی بود و اصلا اذیتم نکرد اینه که خاستم بگم بهتون اگه یوفا طبق یه برنامه خاصی روند رشد بچه پیش میبرید و یکی بچش سختش میشه اون یکی بچش راحته براش فقط به خود بچه و اینکه چقدر سازگار باشه مربوطه واقعا و اصلا خودتون سرزنشت نکنید که آیا من مادر بدی بودم یا آیا نکنه درست پیش نرفتم
روزتون مثل این عکس زیبا
مامان دو فرشته مامان دو فرشته ۴ سالگی
مامان طاها مامان طاها ۳ سالگی
سلام خانما خیلی حالم بد😭😭 من یه اخلاق دارم وقتی خودم یا بچه هام‌مریض میشیم یعنی تا دوسه هفته هم شده جایی نمیریم میگم واقها گناه برم جایی یه بنده خدایی رو مریض کنم از وقتی این ویروس آنفلانزا اومد من از خونه بیرون نمیرفتم به خاطر بچه ها یه روز دیدم همسایه ام با بچش اومد وقتی که اومد خونم گفت بچم تب داره مریض گزیه میکزد اومدم خدا شاهد این رقت بچم شش روز تب داشت ۳ بار دکتر بردم تا خوب شد خیلی بچم طفلک اذیت شد آب شد باخودم گفتم یعنی همین قدر عقلت نمیرسه که نباید با بچه مریض بیرون بری الان باز دیدم عموی بچم اومد ۲۴ سالش هست کوچیک هم نییت که بگم نمیفهمه میگه از دیروز تب دارم خوب بابا مریضی بمون خونه مگه نمید نی من بچه کوچیک دارم هنوز دوهفته هست خوب شده چرا بعضی ها ابتقدر بی فکرن اینقدر تو دلم فوحشش دادم به خدا گناه دارن اینا جون ندارن این مریضی ها رو تحمل کنن اینقدر الان استرس دارم که دوباره مریض نشه که خوابم نمیبره من از خوشی خودم میگذرم نمیرم بیر ن بع خاطر این مریضی ها باز بقیه میان خونم