۱۳ پاسخ

دخترای منم همینطورن
میشینم هرکدوم یکی از دستامو میگیرن اویزون میشن بعد محبت میکننا میبوسن ناز میکنن دستمو ولی کلافه میشم
خیلی عذر میخام دیروز خونه مامانمینا بودیم رفتم سرویس اینام پشت سرم راه افتادن اومدن راه رو پشت در دسشویی
انقد عصابم خرد شد میگم بابا بزارید حداقل تو دسشویی راحت بشینم
من میگم مامان یکم برید کنار میگن اخه دوست داریم😮‍💨🥺

شما که معلمی فقط تابستونها هستید کل روز رو باهاشون بازی کنید دیگه بجه هستن.منم دخترم همینه ۲۴ساعت پیشمه جدیدا هم خمش میگه میتریم

دختر منم
ظرف میشورم کنار ظرفشویی رو کابینت میخاد بشینه
حموم میرم باهامه
دسشویی باهامه
تو حیاط باهامه
کلا تنها جایی نیستم اونم هست

دختر منم همینه همش رو پام نشسته

منم مشکلم همینه

وقتی کوچیک بودن خودتون باهاشون خیلی بازی میکردید؟

درکت میکنم عزیزم شما حتما باید بچه هارو یه تایمی آزاد بزاری مهد یا کلاس ببرشون یا همراه باباشون بفرست بیرون

ببرشون مهد کودک

وای میفهمم چی میگید...دخترم چسبکه به من از صب که بیدار میشه همششش ماماااان یعنی کلمه مامان صدبار تکرار می‌کنه گاهی میگم انقد نگو مامان یکبار بگی میفهمم...دختر کوچیکمم چهار ماهشه.
خلاصه درک میکنم نه دسشویی میتونم برم درست...
وای چایی که زهرمارم میشه...هر وقت چایی ریختم بخورم سرد شد نخوردمش...

اگه کسیو داری که بچه هات باهاشون اوکی هستن میتونی از یک ربع طروع کنی بچه هاتو بسپاری بهش تا کم کم مستقل بشن الان خودمم درگیرهمینم اما کسیو ندارم اینجا خواهرام و مامانم بهم دور هستن

دخترای منم همینن یا مامان مامان یا دعوا جیغ

عزیزم پیش کسی نمیمونن؟ یا علاقه نداری مهد بفرستی؟ واقعا شما رو درک میکنم حامی مهد میره خیلی خداروشکر براش خوب بوده و تایمش پرمیشه منم یه یه سری کارام میرسم تو این تایم

حرف دل منو زدی خدابهت صبر بده واقعا عزیزم
دخترم مدام مامان مامان پارک میبرمش مامان
خانه بازی مامان کارتونم ببینه مامان اینو میخری اینو میپزی این چیه
شبا باسردرد میخابم

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۳ سالگی
سلام عصرتون بخیر باشه خانما
خواستم موضوعی بگم من تو شهر غریب زندگی میکنم و یه دختر دارم و هیچ کدوم از خونواده هامون پیشمون نیستن فقط چندتایی آشنا و فامیل هستن که اونا هم از ما دورن و ماهی دوماهی همو ببینیم، زمانی که دخترم نوزاد بود بچه های همسایه هی میومدن به بهانه بازی با دخترم اذیتم میکردن و هیچ کدوم مامانشون دنبالشون نمیومد من چندباری چیزی نگفتم ولی دیدم دارن پرو میشن به مامانشون گفتم و دیگه نیومدن الانم دخترم بزرگ شده و عادت به خونه داره اگر رو بدم بهشون بازم میان یعنی جوری هستن که پیله کنن ول کن نیستن منم رابطه م رو باهاشون محدود کردم در حد سلام و علیک تا نیان شوهرم میگه انگار دوس نداری کسی باهات رفت و آمد کنه گفتم من رفت و آمد اصولی دوس دارم اونا مثل من نیستن که یه روز اومدن خونه من فردا نذارن بچشون بیاد بی خیالن میفرستن خونه من میرن دور کارشون بچشون مدیریت نمیکنن بگن امروز رفتی بسه دیگه چند روز بعد برو دیگه بیان ول کنم نیستن او روز باز یکیشون اومد مامانش به زور بردش بعد زنه جلو خودم میگه بیا بریم بریم باز عصر بیا مگه خونه من مهد کودک منم آسایش میخوام یعنی کارم اشتباهه باید اجازه بدم بیان شوهرم میگه خیلی سخت میگیری
مامان رایان مامان رایان ۳ سالگی
سلام یه چیزی مثه خوره فکرمو میخوره که نمیتونم بخوابم چند مدتیه اذیتم. اول اینکه رایان یکم بچه تند و تیز و شیطونه اما پسر خاله هاش سوسول و دست نکنن، دو تا تیپ شخصیتی متفاوت هردوتا تیپ با ادبن ولی خب به هم نمیخورن... از یه طرف شوهر خواهر و خواهرم طوری تو خانواده رفتار میکنن که هیچکس به بچه هاشون نمیتونه بگه بالا چششون ابروعه اما تو جمع به بچه من با القاب مختلف صدا میزنن که این قضیه هم داره منو اذیت میکنه و خبر اومده طوری دارن پشت بچم صحبت میکنن که پسرم وحشیه و پسرای اینا خیلی با ادبن... سه تا چیز اذیتم میکنه یکی اینکه بچم شیطونه اما بی ادب نیس و دارن پشتش بد حرف درمیارن دو اینکه جلو چشم من به بچم لقب میدن سه من چیکار کنم بچم آرومتر و وابستگی کمتر به پسرخاله هاش داشته باشه خیلی دوسشون داره اونام سواستفاده میکنن و الکی بهش میگن بگو ببخشید درصورتی که دیدم کاری نکرده و دارن اینطوری عزت نفسشو خورد میکنن. خیلی ناراحتم از خودم که چه مادری هستم باید با رفتارم بزنم تو دهنشون اما اینکارو نمیکنم بازم محبت میکنم