سلام عصرتون بخیر باشه خانما
خواستم موضوعی بگم من تو شهر غریب زندگی میکنم و یه دختر دارم و هیچ کدوم از خونواده هامون پیشمون نیستن فقط چندتایی آشنا و فامیل هستن که اونا هم از ما دورن و ماهی دوماهی همو ببینیم، زمانی که دخترم نوزاد بود بچه های همسایه هی میومدن به بهانه بازی با دخترم اذیتم میکردن و هیچ کدوم مامانشون دنبالشون نمیومد من چندباری چیزی نگفتم ولی دیدم دارن پرو میشن به مامانشون گفتم و دیگه نیومدن الانم دخترم بزرگ شده و عادت به خونه داره اگر رو بدم بهشون بازم میان یعنی جوری هستن که پیله کنن ول کن نیستن منم رابطه م رو باهاشون محدود کردم در حد سلام و علیک تا نیان شوهرم میگه انگار دوس نداری کسی باهات رفت و آمد کنه گفتم من رفت و آمد اصولی دوس دارم اونا مثل من نیستن که یه روز اومدن خونه من فردا نذارن بچشون بیاد بی خیالن میفرستن خونه من میرن دور کارشون بچشون مدیریت نمیکنن بگن امروز رفتی بسه دیگه چند روز بعد برو دیگه بیان ول کنم نیستن او روز باز یکیشون اومد مامانش به زور بردش بعد زنه جلو خودم میگه بیا بریم بریم باز عصر بیا مگه خونه من مهد کودک منم آسایش میخوام یعنی کارم اشتباهه باید اجازه بدم بیان شوهرم میگه خیلی سخت میگیری

۹ پاسخ

من از اون آدماییم که متنفرم از اینکه بچه همسایه بیاد خونه من یا بچه من بره خونه همسایه،بنظرم اصلا رو نده،یه خانمه مسن هست همسایه ما دخترش شاغله خودش نوه رو نگه میداره چند باری پررو پررو میگفت دلسا دوس داره بیاد خونتون منم خودمو میزدم ب اون راه،چون از اون بچه هایی که اگه بیاد دیگع ول کن نیس،هر دم ب دیقه خونه یه همسایه بود

شما راست میگی

سلام عزیزم هرکسی یجوری راحته
من اینجوری که پسرم با دوستاش بازی کنه راحتم اذیت نیستم
مثلا میان میره تو اتاق بازی می‌کنه یا تو خیابون باهم بازی میکنن مشکلی ندارم
اما بچه خودم نمی‌ذارم بره خونه کسی اگه خونه دوستش رفت سریع می‌فرستم دنبالش تو خونه خودم راحت ترم ..
اگه بچه ها اذیت کنن بهشون میگم برید خونتون

عزبزم قرار نیست آدم باهمه مهربون باشه،یه سلام علیک بسه،مگه من با همسایه رابط دارم فقط تو حیاط یا اسانسور سلام میکنم دختر میبرم پارک،خانه بازی هر چند وقت ،اصلا نمیشه به کسی اعتمادکرد

نه کارت اشتباه نیست بعضیا واقعا پررو هستن رو بدی سوارت میشن
هرچی تو زندگیت آسایشو از خودتو بچت میگیره جلوش محکم وایسا

خب بچه رو ببر پارک و خانه بازی و بیرون چرا غریبه ها رو راه میدی خونت

والا منم مث خودتم...میان کل زندگیم بهم میریزن اسباب بازی بچم هم میگیرن به خودش نمیدن..
اگه برا شما رفتارشون بهتره و قابل تحملن که بچت همبازی پیدا می‌کنه خوبه...اگه مث برا من هستن که میخام نیان.

نه خب آدم آسایش میخواد
اگر بچه اذیت کنی نیستن و دخترت سرگرم میشه بذار بیاد بازی کنن یکم به کارات برسی
اگر نه همون محدود بیان بهتره

به همسایت گفتی خونت مهد کودکه؟😳

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
خانما چند شب پیش بابام زنگ زد بعد گفت یکی از فامیلای دور دعوت کرده باغ ما رو بهم گفتن به دختر و دامادتونم بگو بیا جمعه ناهار بیان بعد شوهرم انگار خیلی مایل نبود زوری قبول کرد بعد من گفتم راضی نیسیم نمیریم میگفت ما یه خانواده جداییم چون بار اولم بود باید به خودمون زنگ میزدن و شاید میخواستم تعارف کنن به بابات گفتن دختر و دامادتم بیار خلاصه نرفتیم امروز با شوهرم و دخترم سه تایی با موتور رفتیم پارک لب اب چایی و خوراکی خوردیم بعدم رفتیم غذا گرفتیم اومدیم خونه خوردیم و خوابیدم و عصرم نشسیم پا جان سخت خوش گذشت بعد مامانم و اینا از صبح رفته بودن با عمه هام و فامیل باغ تا شب شبم یه سر اومدن به دخترم زدن میگفتن خیلی خوش گذشته و حسابی بازی کردن و کلی اونجا اسباب بازی و زمین والیبال داشته ..از طرفی دلم سوخت گفتم کاش میرفتم باهاشون از طرفیم با شوهر و بچمم خوش گذشت شوهرم میگه ما همینجور میرفتیم سبک میشیدیم ..نظر شما چیه باید بهخودمون میگفتن؟ شوهرم میگه مهمونیا خودمونی و دورهمی به بابات میگفتن میرفتیم ولی این چون بار اول بود و تا حالا رفت و امد نداشتیم باید به خودمون زنگ میزدن
مامان قند عسلام مامان قند عسلام ۳ سالگی
من ادمی هستم که حتی دلم نمیاد با لحن بد وصدای تند با بچه ها صحبت کنم چه بچه خودم چه دیگران یه همسایه داریم دو ساله از دستش مینالم یه دختر داره بخدا به معنی واقعی وحشی ده بار دخترم از رو دو چرخه پرت کرده پایین دندون پسرم کبوند به در حیاط لثه ش پاره شد اما چیزی نگفتن فقط در حد گله پیش مادرش کردم مادرم اینقدر بی عرضه حتی یه بارم یه ببخشید ساده از دهنش بیرون نیومده بخدا درگیر خونه تکونی بودم حیاط وسایل میشیتم مادر اون بچم پنجره تمیز می کرد دخترش اومده بود جلوی در حیاط خونم کلی با پا رفت رو دستای دخترم کل در خیاط با سنگ خط خطی کرد نگفت نکن هزار تا گوجه پرت کرد جلوی در اما نگفت نکن اینا بماند امسال باز اذیت کردنای دخترش ادامه پیدا کرد با دوچرخه زد به اسکوتر دخترم دخترم افتاد وسط کوچه منم دیگه نتونستم خودموکنترل کنم گفت یه بار دیگه بزنی به قران میزنمت بدم میزنمت گذشت تا امروز اومد کلی در زد ودخترم گفتم بازی نکن باهاش گفت فقط یه کم در عرض یه ثانیه با عر دوتا دستش موهای پسرم گرفت پرت زمینش کرد مادرش پاشد یه سیلی کوچولو بهش زد من شوک هیچی نگفتم بچه ها رو آوردم تو حیاط دخترم شلنگ آب گرفت تو رو خدا یه کوچولو جلو درو بشورم گفتم باشه دخترم مثل خر داد میزد میخواد من خیس کنه مادرشم پاشد جلو دخترش ایستاد ببینم چه جوری خیست می کنه دخترشم به پسرم حرفای زشتی زد چشاشو ببین چقدر زشته اینش اینجوری اونش اونجوری منم دیگه خودمونتونستم کنترل کنم دیودم سمتش موهاش گرفتم مادرش یه مشت زد تو دستم حق نداری به بچم دست بزنی دیگه قاطی کردم یه سیلی محکم کوبوندم به صورت دخترش وخودشو هل دادم اونم مثل وحشی ها حمله میکرد خلاصه منم کم نیاوردم شوهرش اومد من مادر شوهرم محکم هل میداد گم
مامان معجزه زندگیم مامان معجزه زندگیم ۳ سالگی
سوال: سلام خانوما دلم خون شده از دست پسرم هر روز میگه بریم پارک با دوستام بازی کنم منم میبرمش ولی متاسفانه هر روز یا کتک میخوره یا حلش میدن همش باید بیوفتم دنبالش از کت و کول افتادم امروزم دوباره همین اوضاع بود آخر سر همین قضیه با یه خانومی دعوام شد تمام انرژیم گرفته شد دارم بهش میگم جلو بچت بگیر بچمو حل نده اگه افتاد طوریش شد من چیکار کنم دختر سه برابر سن بچمو داشت در اومده به بچش میگه مامان خوب کاری کردی هر کی زد تو هم بزنش اصلن تعجب کردم گفتم خانم پسر من کوچیکه زورش به بچه ی شما نمیرسه که بخواد بزنتش در ضمن من اصلن به هیچ وجه یادش ندادم به کسی بزنه یا حتی تلافی کنه . پسرم خیلی بچه ها رو دوست داره ولی اونا اینجوری موندم فردا پس فردا تو جامعه چیکار کنه با این اوضاع خیلی غصم گرفته . نه از سری قبل که خانومه اومد معذرت خواهی کرد نه از این خانوم که اینجوری رفتار کرد به خدا آدم میمونه چی بگه . به من میگ چرا پشت سر بچت راه افتادی برو تو هم مث ما تو چمنا بشین . بنظرتون با این جور آدما چجوری باید برخورد کرد مگه من میتونم اینقدر بیخیال باشم بشینم بقیه بهش آسب بزنن منم چیزی نگم بچه ی من فقط سه سالشه خودش نمیتونه از خودش دفاع کنه . خلاصه خیلی حالم گرفته شد
ه