۵ پاسخ

عزیزم خیلی اشتباه میکنی حواسش رو پرت میکنی و یه هو بدون خداحافظی از کودک جدا میشی، بشین پشت در مهد یک مدت، هربار هم دلش خواست بتوته در رو باز کنه تو رو ببینع، بعد کمی دورتر تا در نهایت بگی من دارم میرم خونه

بهم درخواست بده

حواسشو پرت کردن کار اشتباهه
بگو من میرم یه دور میزنم ظهر میام دنبالت
منو نمی ذارم اینجا بمونم
حتی اگر بی قراری داره میتونی یه مدت جلوی در بمونی و هی خودتو هر چند دقیقه نشونش بدی
به مرور عادت می‌کنه

باید بری که عادت کنه پسره منم همین بود جاش کزاشنم به مدت گریه کرد الان با ذوق میره

تا چند هفته اضطراب جدایی هست بعد عادت می‌کنه کمتر میشه پسر من میمونه من میام خونه از روز اول وایساد ولی میبینم مادرا میمونن مربی مهد گفت چند هفته اول همینجوریه

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام عصرتون بخیر باشه خانما
خواستم موضوعی بگم من تو شهر غریب زندگی میکنم و یه دختر دارم و هیچ کدوم از خونواده هامون پیشمون نیستن فقط چندتایی آشنا و فامیل هستن که اونا هم از ما دورن و ماهی دوماهی همو ببینیم، زمانی که دخترم نوزاد بود بچه های همسایه هی میومدن به بهانه بازی با دخترم اذیتم میکردن و هیچ کدوم مامانشون دنبالشون نمیومد من چندباری چیزی نگفتم ولی دیدم دارن پرو میشن به مامانشون گفتم و دیگه نیومدن الانم دخترم بزرگ شده و عادت به خونه داره اگر رو بدم بهشون بازم میان یعنی جوری هستن که پیله کنن ول کن نیستن منم رابطه م رو باهاشون محدود کردم در حد سلام و علیک تا نیان شوهرم میگه انگار دوس نداری کسی باهات رفت و آمد کنه گفتم من رفت و آمد اصولی دوس دارم اونا مثل من نیستن که یه روز اومدن خونه من فردا نذارن بچشون بیاد بی خیالن میفرستن خونه من میرن دور کارشون بچشون مدیریت نمیکنن بگن امروز رفتی بسه دیگه چند روز بعد برو دیگه بیان ول کنم نیستن او روز باز یکیشون اومد مامانش به زور بردش بعد زنه جلو خودم میگه بیا بریم بریم باز عصر بیا مگه خونه من مهد کودک منم آسایش میخوام یعنی کارم اشتباهه باید اجازه بدم بیان شوهرم میگه خیلی سخت میگیری