خانوما دیشب خونه مادرشوهرم بودیم دختر همسایشون ۹ سالشه اومده بود پایین پیش ما همیشه وقتی میریم اون میاد پیش مهدیار
اخر شب دختر همسایشون که ۹ سالشه داشت با شوهرم شوخی میکرد شوهرم به شوخی خوابوندش یکم خرمالو لع کرد داخل موهاش داخل گوشش هم رفت
دختره گفت برم بالا برم حموم
بعد که رفت یک ربع بعدش مامانش زنگ زد بهم گفت چیشده و اینا گفتم بخدا شوخی کردم باهم گفت اخه دخترم بغض داره میگه برم حموم
من با مامانش رابطم خوبه تقریبا
به همین خاطر پیش خودم میگفتم نکنه ناراحت شده باشه یا فکر دیگه ای کنه به همین خاطر الان دوباره زنگ زدم به مامانش گفتم بخدا اینجوریه داشته باهاش شوخی میکرده خرمالو رو مالیده یکم بغل موهاش اونم گفت اخه دیشب اومده بغض داشته گفته مامان میخوا برم حموم مامانش میگفت فکر کرده شوهرمن خرمالو رو پرت کرده که اونجور شده گفتم نه بخدا اینجوری بوده سربه سرش گذاشته منم زنگ‌ زدم بگم ناراحت نشی من بجای شوهرم عذرخواهی میکنم
گفت نه بابا دیشب یکم بهم برخورد دخترم اونجوری اومده گفتم من زنگ زدم بگم فکر بد نکنی من عذر خواهی میکنم

بنظرتون بدکاری کردم ؟؟؟؟

۴ پاسخ

ولی عزیزم دختر ۹ ساله دیگ بزرگه ماشاالله اونم دختر بچه دلیلی نداره تا این حد شوهرت باهاش شوخی کنه اونم بچه همسایه حالا اگه خواهرزاده ای چیزی بود اشکال نداش

نه افرین به درک شعورت اونم چون بچشت فکر اشتباه کرده

همسرتون کار اشتباهی کرده عزیزم نه شما

نه عزیزم خدبه که گفتی بهش
اشتباه از مادرش که بچه شو میفرسته

سوال های مرتبط

مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
چه خبرا خوبین ؟
دخترم این موقع خوابیده شبی پدر منو دربیاره
بچه ها ما یه دختر همسایه داریم پنج سالشه
میاد خونه ما با کل وسایل دختر من بازی می‌کنه ولی هیچ کدوم از وسایلش رو دست دختر من نمیده همیشه کارش همینه دفعه پیش اومده بود خونه ما قشنگ یک ساعت بازی کرد موقع رفتنش دخترم خیلی گریه کرد باهاش بره مجبور شدم بفرستم باهاش بره بعد پنج دقیقه خودم دم در بودم دخترمو از خونه انداخت بیرون درم بست
چند روز پیشم بازم یه لحظه دخترم رفت پیشش دیدم جیغش در اومده خیلی گریه کرد بعد که آروم شد گفت منو زده
باز امروز مامانش زنگ دخترم بیادخونتون اومد یه دوساعتی بازی کرد
ولی خودش اصلا اسباب بازی هاشو دست دختر من نمی‌ده به هیج وجه من سر همین موضوع قطع رابطه کردم با مامانش چون مامانش میگه بچه باید هنر نه گفتن بلد باشه
اون موقع که دختر من یک سالش بود یه سه چرخه داشت چند بار دختر من دست زد بهش دخترش جیغ میزد که دست نزن به سه چرخه ام من دخترمو با کالسکه برده بودم تو کوچه دخترش داشت با کالسکه دختر من بازی میکرد دختر منم سوار سه چرخه اش شد تا دید دختر من سوار شده سریع جیغ داد که پیاده شو من هر کاری میکردم دخترم نمیومد پایین مامانشم اصلا نگفت که مامان نی نیه تو هم داری با کالسکه اون بازی خدا شاهده یک کلمه از دهن این زن در نیومدکه بگه بزار یه ذره بازی کنه منم زوری بچمو پیاده کردم آوردمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در حیاط وایستاده که بیاد خونمون 🤦
منم بهش گفتم برو خونتون تو بی ادبی دختر من با تو بازی نمیکنه مامانش تا مدت ها قهر بود که بچمو تو خونه راه نداده
به جاریمم گفته من نمی تونستم به بچم چیزی بگم اعتماد به نفسش میموده پایین
باز دوباره امروز خیلی شیک بچشو فرستاده خونه ما
مامان نیلا⁹⁸.هانا¹⁴⁰¹ مامان نیلا⁹⁸.هانا¹⁴⁰¹ ۲ سالگی
آقا یه چیزی تعریف میکنم فقط باردارا نترسین ولی رعایتم کنید.بچه که بودم میرفتیم شهرستان مامانم اینا مامان یه دوستی داشت نصف صورتش ماه گرفتگی بود طفلی.مامانم میگه مادر دوستش تعریف میکرده وقتی این دختره تو شکمش بوده ماه گرفتگی شده و این ننه هم از کرمش و شوخی شوخی رفته مماهو نگاه کرده و دستشو گذاشته رو شیکمش 😒 و بعد که بچه به دنیا اومده طفلی اینجوری بوده صورتش.مامان بزرگ خودمم همین کرم افتاده بوده توشو یه انگشت گذاشته بوده روی شکمش که امتحان کنه لعنتی 🤣🤣 قدیما انقدر میزاییدن براشون جنبه فان داشته 🤣🤣🤣 هیچی دیگه دایی طفلی من بدنیا میاد و در کو ...ش یه ماه گرفتگی بوده و البته طفلی عمرش بدنیا نبوده و به دلایلی که اونم داستانه تو ۷.۸ ماهگی از دنیا رفته 🥺😒 خواستم بگم مامانای باردار امشبو به ماه نگاه نکنید ترجیحا زیر نور ماه نرین و رفتینم دست رو شکمتون نذارین.حالا شاید یه عده بیان بگم خرافاته و اتفاقی بوده و اینا ولی خب احتیاط شرط عقله عزیزانم 😍
(عکس من و دخترم وقتی بزرگ‌شد🤭🥹)
مامان علی مامان علی ۳ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم