چند وقت پیش با دخترم رفته بودیم مسجد بعد ی دختر تقریبا سه چهار ساله اونجا بود همش نگاه ما میکرد من فکر کردم شاید بچاز بیسکوییت دخترم میخاد . ب دخترم گفتم برو ب دوستت بیسکوییت بده ، ولی دختره زودتر از دخترم اومد پیشمون منم بش بیسکوییت دادم گفتم برو پیش مامانت بخور وقتی تموم شد باز اگه خواستی بیا با بدم دیدم گفت من مامان ندارم🥺🥺🥺🥺 گفتم با کی اومدی گفت مامان بزرگم 🥺🥺🥺 اینقدر دلم سوخت براش ک 🥺🥺🥺
امشب دخترم میگه مامان یادته دختره تو مسجد مامان نداشت ؟ گفتم بله با مادربزرگش بود ، دوباره دخترم گفت پس مامانش کی میاد پیشش؟ کجا بود؟
دخترم تو فکرش بود و بنظرم براش دلش سوخته بود 🥺🥺🥺🥺🥺
خدا هیچ بچه ای رو بی مادر نکنه و هیچ مادری هم داغ فرزندشو نبینه 🤲🤲🤲🤲

الهی امین گناه داشته طفلی کاش، مامانش بود

زندگی اون روی ظالمشو به بعضیا خیلی زود نشون میده.

و من که مامان ندارم مث همون دختر بچه ام🥺

من اصلا نمیتونم قبول کنم ک همچین چیز وحشتناکی حکمتی داشته باشه🫠

عزیززززم مث دختر خاله من تو 4 سالگی بی مادر شد الان 7 سالشه تقریبا خیلی خیلی بچه تنها شده

کاش میپرسیدی شاید منظورش این بوده مامانش اونجا نیست و با مامان بزرگش اومده
چون برای خودمون پیش اومده تو هیئت
ولی خب بر فدض اینکه مامان نداشته باشه تصورشم خیلی سخته😔😔😔😔😔

امین خیلی ناراحت کننده بود
شایدبچه ی طلاقه

اخ كه چقدر دلم گرفت واسه بچه اي كه نديدمش زندگي خيلي بي رحمه ولي واسه يه سريا ازهمون اول اون روي بدشو نشون ميده كاش حداقل ادما تو كودكي دلتنگي و دردر و غصه و مريضي و دوري رو تحمل نكنن