۱۵ پاسخ

خجالت چرا عزیزم؟ بچست باید بچگی کنه دیگه
خداروشکر کن که بچت سالمه میتونه شلوغ کنه منم بچم از صب تا شب همه جارو بهم میریزه چه خونه خودمون چه خونه مادرم یا مادرشوهذم خونه مادرشوهرم یکم جلوشو میگیرم ولی خونه مادرم مادرم اینا نمیذارن میگن بذار شلوغ کنه

بچه اس تورو خدا گناه داره بزار تا میتونه بریزه و بازی کنه. بزرگ میشه درست میشه .. یه زیر انداز بزرگ زیرش پهن کن کثیف کاری نشه ، بقیه شو بزار خوش بگذرونه. لباساشم اخر کار عوض میکنی .. غذای خودتم میخوری ، یا بعد غذات یا قبل غذاتم غذاشو بده بخوره ، موقع غذا خمردن بقیه بازی کنه فقط

عزیزم خونه خودمون ک یا میزارمش تو صندلی غذا یا اینکه میزارم هر کار میخاد بکنه
ولی خونه بقیه همسرم میبرش تو اتاق تا من غذامو بخورم بعد من میگیرمش اون غذاشو میخوره وگرنه بچه منم همه اینکارارو می‌کنه

من کلا ترجیح میدم وقتی بچه ها خوابن یواشکی غذا بخورم 😂😂
والا خیلی حرص میخورم وقتی هم که گشنم باشه عصبی تر میشم
همیشه قبل اینکه بشینیم پای غذا من خودم پای گاز یکم غذا میخورم تا به اعصابم مسلط تر باشم
بچه های من دوتان هردوتاشونم شلووووغ

پسر من همینطوره
من موقع غذا میبرمش خونه مادرشوهرم
ی بار خواهر شوهرم گفت بزارش پای سفره
روز بعدش همگی خونه مادر شوهرم بودیم.پسرم ی کاری کرد ک گف واقعا حق داری
تو وسط سفره رد میشه. از غذای همه برمیداره میریزه زمین.مدام میگه اب میخام و......
نمیدونم کی میتونیم س نفری پای سفره بشینیم

عزیزم اون الان متوجه نمیشه که چرا خجالت بکشی بقیه باید درک کنن که هنوز زوده و بچه نمیدونه اینجور چیزارو
پسر منم س سفره خیلی شلوغ میکنه میگه همه چیز بزارید جلوی من من قاشق کنم توش😊🤭
من براش یه قابلمه و بشقاب و ماست جدا میارم گاهی بهشون راضی میشه گاهی نه پدر غذای مارو درمیاره😅

این سن بچه برای یادگیری نیست چیزی یاد نمیگیره من هر چی ب پسرم میگم عینک برندار عیبع دوباره یهو میکشه
یا خیلی کارای دیگه
صیوری میخواد

عزیزم کارش درست نیست
بیرون اصلا نزار سر سفره بشینه حتی اگر صابخونه گفت هم بگو اینجوری راحتترم
قبل سفره گذاشتن بش غذا بده خودت بده موقع شام هم باهم بشینین تو بغلت بگیر اما نزار خودش ب چیزی پست بزنه اگر میشه دستش اسباب بازی بده بزار سرگرم شه توام غذا تو بخور اگر میل داش یکم دهنش بزار
خونه هستین هم قبل سفره گذاشتن براش سفره پهن کن غذاشو بزار جلوش خورد خورد نخورد هم ولش کن بزار بازی کنه
سر سفره هم اگر اذیتت کرد نوبتی غذا بخورین ( همسرت بخوره تو بازی کن با پسرت بعد همسرت بازی کنه تو بخور)

یکی دو هفته شاید هم بیشتر باید دل از خونه زندگی بکنی من چون میخام فرشام رو این ماه بشورم گذاشتم هرکار دوست داره کنه و عادت هم کرده و سفره اینا براش عادی شده میشینه یکم میخوره یکم میریزه چند لقمه از بشقاب ما چندتا از بشقاب خودش سیر میشه

خخخخ دقیقا پسر من
ما نمی‌فهمیم چی‌ میخوریم

من‌اول ب بچم‌غذا میدم بعد خودمون میخوریم،تازه اونم با بدبختی هی میاد وسط سفره

پسر منم همینه
علاوه بر اینها ک گفتی ظرفام پرت میکنه رو هم و میشکنن

دقیقا دختر منم اینجوریه
الان نهارمون کوفت کرد فقط میخاد با غذا بازی کنه
دیگ اول شوهرم میخوره من نگهش میدارم
بعد اون نگه میداره من میخورم 😪

نه پسر منم اینجوریه همه بچه ها اینجورین

بذارش صندلی غذا

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان ۱ سالگی
از قضا ماجراهای جذابِ منو پدرشوهرم؛
پدرشوهرم از اول همیشه میخواست از هر چیزی ک میخوره یا هر غذایی که سر سفره هست چند قاشقی هم به پسرم بده، از وقتی آقا پسر غذا خور شد هر طوری بود ی چند قاشقی میزاشت دهانش و منم هم حرص میخوردم که روی لباس بچه نریزه هم گاهی اون غذا برای بچه خوب نبود که البته هیچوقت گوش نمی‌داد و کار خودش رو می‌کرد. برای مثال همین عید نوروز خونه برادرشوهرم دعوت بودیم و منم ی لباس خونگی گرونم خریده بودم برای پسر پوشیدم، سر سفره هم روی پای خودم نشوندمش و پیشبند بستم و بهش غذایی که با خودم برده بودم دادم خورد؛ موقع جمع کردن سفره بچه رو دادم دست شوهرم و رفتم کمک کنم همون لحظه پدرشوهرم ی قاشق آبِ مرغ گذاشت دهان پسرم که نصفش ریخت روی لباسش، نگم چقدر حرص خوردم و به شوهرم غر زدم. حالا جدا از اون ماجرا امشب باز لباس نو پوشیده بودم تن پسرم و تا رفتیم شروع کرد با قاشق شربت آلبالو داد بهش لباسشم که سفید بود و با اینکه گفتم نده میریزه روی لباسش کثیف میشه باز اهمیت نداد و داد و ریخت. منم رفتم پسرمو بیارم همونجا گفتم بهش که بابا نذر داره هر بار لباس بچه منو کثیف کنه. آقا هم بهش برخورد دیگه به ما محل نزاشت و بنده بسیار خرسند شدم از حرفی ک زدم. ان شاءالله که بهش بربخوره دیگه این رفتارهای مضخرفش رو تکرار نکنه
مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
از خدا هیچی نمیخوام فقط میخوام هیچکسو محتاج بندش نکنه محتاج خود خودش بکنه چون محتاج خدا بودن بدون منته
دیروز واکسن بچه هامو زدم اومدم خونه مادرم که شبا کمک حالم باشم چون خونه مادرشوهرم تنها نمیتونم برسم به دوتاشون کسی کمکم نمیکنه همشون میگیرن میخوابن منم تنها تو اتاق با دوتا بچه نمیتونم واقعا بدنم کشش نداره دیگع
برا همین دیروز اومدم اینجا البته مادرم روزا کلا سرکاره ۷ صبح میره ۹ شب میاد به اسرار خودش میره سر کار ها واکرنه هیچ احتیاجی نداره
امروز ظهر که بچه ها خیلی بی قراری میکردن گریه میکردن هول هولکی یکم نهار اماده کردم برا خودمون که بچه ها هم بخورن یکم هر چند چیزی نخوردن خودمم زیاد میلی نداشتم برادرم و پدرم خوردن سفره همون‌جوری باز مونده بود بچه ها هم گریه میکردن بردم خوابوندم دیگه انقد خسته بودم سفره رو حمع کردم یکم سوپ مونده بود ته قابلمه یکمم برنج بود یکی دیگه از قابلمه ها اونم گذاشته بودم رو گاز یادم رفته بود بزارم یخچال پدرم الان برداشته هر دوتاشونو با یه دست قابلمه هارو کذاشته رو هم به زور میخواد که جا بدع تو یخچال قابلمه ها رو هم جا نمیشن ها باید یکی یکی بزاری کنار هم شیشه رو میبره بالا که اینا رو هم جا بشن که اونم قابلمه سوپ سر خورد افتاد زمین همه جا شد سوپ یخچال فرش ماکت رو فرش همه جا شوپ شد عوضش به خود دست پا چلفتیش غر بزنه به من فحش میده به من غر میزنه که تقصیر توعه یدونه قابلمه رو از دست من نمیگیری انکار خیلی پیر شدی مگه چند سالته ۵۰ سالته دیگه والا مردای دیگه ۷۰ سالشونه هنوزم زرنگن
اخه بکو تو که میخواستی زرنگ کاری کنی ظهر سفره رو جمع میکردی که نمیموند رو زمین الان اومده غذا میزاره یخچال
سر بچه هام داد میزنه سر خودم داد زد