۸ پاسخ

سلام عزیزم نگران نباش انشاالله هرچی خیره پیش بیاد و بابات صحیح و سالم از اتاق عمل بیان بیرون
آره اگه بسته باشه همونجا باز میکنن بعضیا بدون فنر باز میشه بعضی ها باید فنر بذارن بعضی ها هم اگه با فنر باز نشه میبرن عمل قلب باز میکنن

به حق همین روزها انشاالله ک خدا سلامتی بده ب همه مادرها و پدر ها خدا سایه شونو کم نکنه از سرمون

چشم حتما

براش آیت الکرسی خوندم انشاالله بسلامتی ازاتاق عمل بیرون بیاد

بابای من انژیو کرد جواب نگرفت الان رفته عمل قلب باز😔

ایشالله ک ب سلامتی از اتاق عمل بیاد بیرون سایه اش مستدام باشه گلم
براش آیته الکرسی میخونم

فرستادم عزیزم کلی

دکتر اول میفرسته ببینن گرفته یا نه بعد نوبت عمل میده گمونم

سوال های مرتبط

مامان آیسان و سلین مامان آیسان و سلین ۷ ماهگی
مامان نی نی مامان نی نی ۷ ماهگی
پارت دو
مامانم بیرون در بود و از توی ساک بیمارستان داشت لباسای بچه رو یک دست و یک پوشک می‌داد به پرستار،خودشون گفته بودن،راستی یه ساک هم بهم دادن خود بیمارستان ک توش یک شرت یک بسته دستمال کاغذی یک ژیلت شلوا. و لباس و روسری و رو تختی و زیرانداز های مشمایی(تا جایی یادم اومدو گفتم) قبل از عمل هم‌اومدن چک کنن ببینن جای عمل ک میخان‌برش بزنن شیو هست یا نه و اگر نبود با ژیلت خودشون میزدن برات،خلاصه منو ک داشتن میبردن مامانمم باهامون اومد و هی بهم می‌گفت دعا کن برا بقیه برای مریضا و اصلا استرس نداشته باش و اینا،رسیدم جلوی در اتاق عمل شوهرمم اومد و باهاشون خداحافظی کردم ،فک میکردم اگ‌برم تو اتاق عمل قراره سکته کنم و خیلی گریه کنم‌ولی اصلا گریم نمیومد،با بقیه خداحافظی کردم و رفتم داخل ،یه سالن خیلی بزرگ بود پر از اتاق های کوچک ک هر کدوم یک اتاق عمل بودن،منو یک کنار گذاشتن با ویلچر و گفتن اتاق عمل باید استریلیزه بشه بعد تو بری داخل همونطور ک کنار دیوار بودم و داشتم تند تند دعا میخوندم خانم دکتر و پرستارایی ک رد میشدن از کنارم بعم لبخند میزدن تا بهم دلگرمی بدن ،یه آقایی از پشت اومد گفت این خانومیه ک سز داره ،گفتن آره بعد اومد پیشم گف دیشب کی شام خوردی گفتن ساعت ۱۰ شب،بعد هیچی نگف،گفتم شما دکتر بیهوشی هستین؟گفت آره. گفتم میشه منو بیهوش کنین من بی‌حسی نمیتونم،گف اتفاقا بی‌حسی بهتره که، گفتم من خیلی ترس دارم حس میکنم حالم خیلی بد میشه ،گف نه نمیشه بیهوشی و قول میدم یه سوزن نازکی برات بزنم ک نه سردرد بگیری بعد عمل نه کمردرد،اومد پیشم نشست تا اتاق عمل خالی شه،خیلی مرد باحالی بود مسن بود و خوش اخلاق تقریبا ده دیقه یک ربعی بیرون نشسته بودیم تا صدا زدن‌گفتن بیاین داخل اتاق عمل