مامانا سلام یه مشورت
حتما جواب بدین که نظر هاتون خیلی به دردم میخوره
ما ۴ تا خواهریم یه خواهر ۳ تا بچه داره یه خواهر دوتا و من یکی و خواهر دیگه هم بچه نداره
حالا اون خواهرم که ۲ تا بچه داره گفته همه جمع شیم روز مرد نفری ۲۰۰ توی پاکت کنیم و نفری ۲۰۰ هم بدیم یه کیک بخریم ولی اون خواهرم که بچه نداره پول نده
و ۶۰۰ تومن یه کیک بخریم بریم خونه خونه داداشم چون بابام فوت شده در صورتی که داداشم نه برا تولد خودمون نه برا تولد بچه هامون هیچ وقت کادو نداده حتی من یه دختر دارم داداشم کیک تولد دخترم رو پارسال خورد ولی دریغ از کادو اینا بماند من از برج ۳ اساس کشی کردم اصلا رنگ خونه مو ندیده و سال به سال خونه هامون نمیاد همش هم داداشم به اون خواهرم که دوتا بچه داره(سمیه) دعوا داره که باعث بدبختی ازدواج فهیمه (من)تو شدی چون یه کم مشکلات دارم داداشم میگه با ازدواج من از اول راضی نبوده درکل از شوهرم زیاد خوشش نمیاد
منم اصلا قدرت نه گفتن رو ندارم و دلم راضی نیس برا روز مرد بریم آخه داداشم سال به سال خونه هامون نمیاد همش هم با همه اخمو هست و درگیره به نظرتون چیکار کنم ؟؟؟واقعا بین دو راهی موندم

۵ پاسخ

بنظرم روز پدره نه برادر ب نیت پدرتون خيرات بدید بازم هرجور خودت فک میکنی بهتره عمل کن

این وسط فقط خواهرتون انگار میخواد اینکارو کنه و بجای اینکه تمام هزینه هارو بده میخواد بینتون تقسیم کنه که به خودش فشار نیاد بنظرم قبول نکنین بگین شوهرم راضی نیس یا هر بهانه ای

چ کاریه عزیزم هر کس یه جشن تو خونه خودش واسه شوهرش بگیره یا خونه یکی از خواهرا جشن بگیرین هر کس دونگ کیک ‌و غذا شو بده

اینکار قبول ندارم... ب نیت بابات پول بزنین معلولین..یا کودکان سرطانی..
اینقدر کار ...
روز پدره برا خودش کاری کنین

دایی منم نمیاد خونه مامانم قبلا میومد ولی چند ساله نمیاد ولی مامانم عید و روز پدر میرن خونش کادو میبرن باز بستگی به خودت داره که بری

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام عصرتون بخیر باشه خانما
خواستم موضوعی بگم من تو شهر غریب زندگی میکنم و یه دختر دارم و هیچ کدوم از خونواده هامون پیشمون نیستن فقط چندتایی آشنا و فامیل هستن که اونا هم از ما دورن و ماهی دوماهی همو ببینیم، زمانی که دخترم نوزاد بود بچه های همسایه هی میومدن به بهانه بازی با دخترم اذیتم میکردن و هیچ کدوم مامانشون دنبالشون نمیومد من چندباری چیزی نگفتم ولی دیدم دارن پرو میشن به مامانشون گفتم و دیگه نیومدن الانم دخترم بزرگ شده و عادت به خونه داره اگر رو بدم بهشون بازم میان یعنی جوری هستن که پیله کنن ول کن نیستن منم رابطه م رو باهاشون محدود کردم در حد سلام و علیک تا نیان شوهرم میگه انگار دوس نداری کسی باهات رفت و آمد کنه گفتم من رفت و آمد اصولی دوس دارم اونا مثل من نیستن که یه روز اومدن خونه من فردا نذارن بچشون بیاد بی خیالن میفرستن خونه من میرن دور کارشون بچشون مدیریت نمیکنن بگن امروز رفتی بسه دیگه چند روز بعد برو دیگه بیان ول کنم نیستن او روز باز یکیشون اومد مامانش به زور بردش بعد زنه جلو خودم میگه بیا بریم بریم باز عصر بیا مگه خونه من مهد کودک منم آسایش میخوام یعنی کارم اشتباهه باید اجازه بدم بیان شوهرم میگه خیلی سخت میگیری