مامان ملیکا  🇮🇷✌🏻 مامان ملیکا 🇮🇷✌🏻 ۱ ماهگی
مامان مهیار مامان مهیار ۴ ماهگی
زایمان طبیعی - پارت 12

اونا هم مدام با من حرف میزدن و راجب اسم بچه و جنس لباس هاش و رنگ پوستش میگفتن تا من حواسم پرت بشه.
کادر درمانشون عااالی بود عالی
وقتی داشتن لباس های مهیار رو تنش میکردن، یکیشون به اون یکی گفت:
چقدر پارچه قنداقش قشنگه، انگار خودشون دوختن.
و من وسط اینهمه درد، پریدم وسط حرفشون و گفتم:
آره مامانم خیاطه خودش دوخته😂😐
بعد اینکه لباس تن بچه کرد، اومد نزدیکم و گفت:
میخوای ببینیش؟
من هول شدم سریع گفتم:
نه دستام می‌لرزه نمیتونم نگهش دارم
خندید و گفت:
نه فقط نشونت میدم
دیدمش و مردم برای صورت کوچولوش🥹
گفت اجازه هست ببرم بیرون نشون بقیه بدم؟ گفتم ببر.
خلاصه که بچه رو بردن و آوردن و بخیه های منم تموم شد و پد و کمپرس یخ و اینا گذاشتن برام و رفتن.
یکم بعدش مامانم و مادرشوهرم و خالم اومدن بالا سرم. قربونت صدقه و تبریک. مادرشوهرم اومد یه ملافه انداخت روم، گفت محمد میخواد بیاد پیشت. با ذوق نگاهش کردم و گفتم مگه محمد اومده؟
سر تکون داد و گفت:
از قبل دنیا اومدن بچه اینجا بود و پشت در منتظر. همه‌ی جیغات رو هم شنید😂
ادامه داره...