مامان 🥑 نیلا 🥑 مامان 🥑 نیلا 🥑 ۱ سالگی
نیلا رو بعد از ساعت ها انتظار به باباش میسپرم و تن خسته و مظلومم رو به دوش آب گرم مهمون میکنم
از سکوت و گرمی آب و تنهایی تو حمام نهایت استفاده رو میکنم و ترجیح میدم چند دقیقه ای زیر دوش چشمام رو ببندم

قطره های آب از نوک بینیم و موهام سرازیر شده و انواع صداها بک گراند مغزم شده ...
از صدای گفتگوی صوتی کلاس آنلاین صبح بگیر تا گریه و جیغ و بهانه های بچه ها

همزمان که به تکلیف باران رسیدگی میکردم و فکر میکردم که ناهار چی بذارم و یه دستم به شستن پی پی نیلا بود و یه دستم به شستن ظرف ها
زمان برای چند ثانیه متوقف شد و دیگه هیچی نفهمیدم
ازچرخیدن اتاق دور سرم متوجه شدم که چشمام سیاهی رفته و اونجا نهایت مظلومیت خودم بود و دلم برای خودم
برای زن بودنم
برای دختر آفریده شدنم سوخت

من فقط یک نفر بودم
نمی‌خواستم قوی باشم
نمی‌خواستم مادر نمونه باشم
نمی‌خواستم بوی قرمه سبزیم تا ته کوچه بپیچه
میخواستم برم با دوستام کافه
میخواستم مثل تمام مردا چند ساعت برای خودم باشم و نگران نباشم که بچه ها چی میشن !

گرمی آب رو دوباره چک کردم و نشستم زیر دوش روی چهارپایه
چقدر خسته بودم
چقدر چقدر چقدر از گفتن خسته ام خسته بودم
چقدر کار کرده بودم و هیییییچ کاری نکرده بودم
چقدر از درک نشدن بیزار بودم و از صحبت کردن و درد دل کردن فراری
کاش هرچیزی بودم جز اینکه زنی باشم تو دل خاورمیانه ، در میانِ اینهمه تبعیض جنسیتی
اره .....
سعادتمندانه نبود
اما جسورانه بود که ما زن آفریده شدیم🙂