مامان دوتادختر مامان دوتادختر ۴ سالگی
میخوام ازقطع رابطم بادخترخالم که واقعاً دوست خودم میدونستم باهاتون حرف بزنم ممکنه خودش یاخواهراشم اینجاباشن خیلیم عالی ببینن وبخونن
بادخترخالم باهم بزرگ شدیم هم سن هم بودیم تا وقت ازدواجمون رسید این دخترخالم یه خواستگاری پیداکرد که خونوادش خدای خلاف ودزدی ودروغ بودن مادره پسره میومد خونمون من وادار میکرد که برم بادخترخالم حرف بزنم وراضیش کنم که باپسرش ازدواج کنه منم برعکس میرفتم زیرآبش میزدم ومیگفتم این خونواده بدرد نخورن برات خوشبختی نمیارن دخترخالمم میگفت نه این پسره بابرادراش فرق داره این اهل کاروسربه زیره وخونه وماشین داره خلاصه باهاش ازدواج کرد رفتن یه شهردوربعد دوسه سال خوشبختی داددخترخالم دراومد که آی چشم چرونه آی دست به زن داره خرجی نمیده واین حرفا اینم بگم دخترخالمم همش یقه شوهرش میگرف که چرابه مادرت پول دادی چرابه خواهرت رودادی چرابه زنداداشت خندیدی واین مزخرفات
اینم بگم که رومنم اثر گذاشته بود یه مدت منم پرمیکرد که با خونواده شوهرت سردباش نزارشوهرت براشون پول خرج کنه
یه روز بهم زنگ زد گفت چکارمیکنی گفتم دارم براامتحان درس میخونم گفت چه امتحانی گفتم دانشگاه دیگه مگه نمیدونی گفت نه و قطع کرد نگو رفته مادرخودش وشوهرش به دار آویخته که چرا به من نگفتید نسیم درس میخونه ومن تودیپلم موندم نگو خلاصه جرقه بحث از اینجا شروع شد شوهرشم گفت من نمیزارم بری دانشگاه
خلاصه خانم تصمیم میگیره بره دانشگاه اونم یواشکی
مامان آراد💙🧸 مامان آراد💙🧸 ۳ سالگی