مامان امید و اهورا مامان امید و اهورا ۵ سالگی
مامان ماهان مامان ماهان ۴ سالگی
سلام مامانا خسته نباشید یه دردلی میخاستم بگم چون سرم درد گرفته
من دیروز خونه مامانم بودم دیشب شوهرم میخاست بیاد دنبالم و اومد ولی قبلش با مامانم بحثم شد مامانم بامن دعوا میکرد .قبلش گفت میخام لباسمو عوض کنم منم یکساعت بعد میخاستم چای بخورم گفتم اگه میخای لباستو عوض کن گفتی گفتم لوستر هم ذوشن کنیم چون مهتابی سوخته بود.بهش بر خورد که فکر میکنی شوهرت کیه اینقدر بالا بالا میبری .شوهرم تا حالا به کامانم بی احترامی نکرده.دوسال پیش شوهرم بهم خیانت کرد که من فهمیدم از اون طرف جدا شد تموم شد منم بخشیدمش و اونم خاست جبران کنه.از دوسال پیش تاالان هر دفعه مامان اینطور حرفا سرکوفت .خواهرم میره تو اتاق درو میبنده بیرون نمیاد خونم سالی یبار میان.شوهرم میبینه اینا خوششون نمیاد نمیاد ولی روز مادر و تولد مامانم کادو واسش میخره میاد.من دیگه خسته شدم.به مامانم میگم دوسال پیش بود با این خرفا میزنی میرم خونه همش ناراحت به سوهرم گیر میدم اوقاتم تلخه.مامانم میگه هرکی دیگه بود طلاق دخترشو گرفته بود فلان.بابا دوسال گذشت من بهشیدم کنار اومدم شماها هر دوفته میام اینحا همش تحقیر بدرفتاری