مامان تودلی مامان تودلی ۳ سالگی
امشب با شوهرم سر اینکه چرا رفته دعا گرفته این حرفا صحبت کردیم
و خب اواش ک دعوامون شد و گفت بد کردم ی دعا ک چندماه یپش پیدا کردم رو چون دعا نو#یس سراغ نداشتم الان بردم پیشش نشون دادم بعدم بهش گفتم میخام اینکارو بکنی ک سمت کسی نرم کسی سمتم نیاد تو ذهنت خرابه و اینا حتما باید برم ملث مردای دیگ خیانت کنم منم لهش گفتم هرچیزی جوابی داره خیانت یا خوبی وفاداری پاشد یکی زد ب پام خلاصه منم قهر کردم دیدم خودش اومد سمتم گفت رابطه اط عقب میخاد منم هربار میگ نمیزارم چون نمیتونم واقعا همروئید گرفتم بعد زایمان دسشویی ب زور و خون ریزی و درد دارم چه برسه رابطه
خلاصه نذاشتم اخر سرش گفتم از چی ناراحتی گفت اینک از عفب نمیدی
گفتم بخاطر همین حتما فکرت رفته سمت خیا#نت گفت اره گغتم پس برای همین رفتی دعا گرغتی گفت اره ببین چ بچه خوبیم
گفتم جدی زد ب خنده ک ن ک#سخلی و این چیزا
بعدش گغتم قسم بخور نخورد
خیلی ناراحتم هیچکس حالمو درک نمیکنه الان حس ناکافی بودن دارم
و میخام ب شوهرم بگم حالا ک نمیتونم رابطه خوبی داشته باشم اونطوری ک میخاد ترجیح میدم جدا بشیم تا خیانت و این حرفا
بنظرتون بگم یانه؟؟
ینی حرفش از روی ناراحتیش بود یا میخاست حرصم بده یا واقعی بود؟؟؟
مامان خانووم کوچولو مامان خانووم کوچولو ۵ سالگی