مامان اراد مامان اراد هفته سی‌وسوم بارداری
مامان معجزه 🩷 مامان معجزه 🩷 هفته بیست‌ودوم بارداری
مامان ناناز مامان ناناز ۲ سالگی
پیرو تاپیک قبل
ب مادرشوهره زنگ زدم گفتم میخوام تولد بگیرم برای پسرم اما فقط دوستاش بعد گف دخترعموش چی گفتم میخواد بیاد ولی من پذیرایی میکنم بعد میرم خونه همسایه ک بچه ها باهم برقصن و شادی کنن ولی اگ‌میخوای بیاد بعد باخودم میبرمش خونه همسایه بعد میگ توباید اول میگفتی من گفتم تو دعوتش کردی گفتم فرصت میدادی من میگفتم بعد گف ازالان رو دادین ب بچه اینده میخواد چی بشه فردا پس فردا میگ میگ تولد بگیر برو بیرون و عرق میاره مواد میکشه و تولد مختلط میگیره میگم این چ حرفیه تو نباید بری بیرون تو هم باید همونجا بمونی منم گفتم هستم کیک میدم ژله میدم بعد ۵دقیقه اخر میرم ک راحت باهم برقص و شادی کنن چون بعضی بچه ها خجالتی میگ‌ن شما ب این بچه رو دادین اگ فردا پس فردا معتاد نشد اسم منو عوض کن بخدا الان ک تاپیک‌مینویسم دارم گریه میکنم پسرمو فرستادم برم خونه خاله اش تا بتونم گریه کنم نخواستم تولدش زهر بشه بخدا بااشکام دارم مینویسم بگین واقعا کارم اشتباهه چند بچه ۱۰ساله میخوان باهم برقص قراره بعدش معتاد بشه این چ حرفایی بود بهم گف از خدا میخوام هرچی گف سر کسی ک دوستداره بیاد نه سر بچه من بخدا خسته شدم یه خوشی ب مانیامده هم پسرش اذیتم میکنه هم خودش فقط داشت میسوخت ک نوه اش نمیتونه بیاد
حالا خواهرانه بگین واقعا کارم اشتباه تورو خدا جواب بدین حالم بده😭😭😭😭