مامان مهران جان.و🤷 مامان مهران جان.و🤷 هفته سی‌ام بارداری
دیروز تا حالا افتادم 😔بدنم بی حاله 😥 نمی‌دونم چمه همش ضعف میکنم
عرق می‌کنه تمام بدنم
صبح ب زور ی زره تخم مرغ خوردم
حالت تهوع دارم چکار کنم من😭
مامان جانان مامان جانان ۱ سالگی
سلام صبح جمعه‌تون بخیر مامانا جاروبرقی سوخته متاسفانه می‌خوام جاروبرقی بگیرم به نظرتون چه مارکی خوبه برای این بود دوبار تا الان سوخته درست کردیم شوهرم گفت دیگه فایده نداره
مامان نویان مامان نویان ۱۲ ماهگی
سلام عید همه مبارک
هوف عید قربون پیش خانواده شوهر اصلا خوش نمیگذره
اولا کباب نمیکنن
دوما همش میگن بچت سرده گرمه خواب داره غذا میخواد
هی بغل و بوس
الان اومدم خونه بچه رو بخوابونم باز بیدار شد ناهار برم
هی دوران بچگی کجایی یادش بخیر چقد خوش میگذشت تاصبح خوابمون نمیبرد فردا عید بود
خدایاشکرت
بنفشه بنفشه قصد بارداری
کیا آمپول پروژسترون و قرص مدروکس پروژسترون بهت داده خوردین
بعد فهمیدن باردارشدن؟؟؟
شایان شایان قصد بارداری
سلام مادرا من فردا روز تخمک گذاریمه اگه امروز اقدام کنم فردا نکنم عیب نداره ؟چون میگن اگه هرروز باشه اسپرم ضعیف میشه
مامان دلوین مامان دلوین ۱۳ ماهگی
مهمون داشتیم عموی همسرم
بعد پرسید بچم دختره یا پسر گف چرا یدونه گوشواره داره
ماددشوهرمم شروع کرد ک اره همین همه میگن شبیه پسراس اون روز داداشم باور نمیکرد دختره میگف پسره شبیه پسراست
نمیفهمه خب این بچه موهاش کم پشته اونجوری فکر میکنن تو چی میگی

دیشبم پدرشوهرم با بچم بازی می‌کرد بغلش کرد ببره پیش برادرشوهر مجردم بعد مادرشوهرم گفت نکنننن اینجوری نکنن می بینی ک محمد(پسرجاریم) نگا میکنه حسودی میکنه آخه بچس اون
اونم دختر منو ول کرد اونو چسبید یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم تورو خیلی دوس دارم
پسر گل منی و این چیزا
بعد بچه منو نمیگن وقتی پدرشوهرم پسرجاریمو بغلش میگیره بوس میکنه بچه من میشینه همونجا نگاه میکنه یا خودش هم میره سمت اونا میخواد بره بغل پدرشوهرم ک اونم پسر جاریمو زمین نمیذاره
ازشون متنفرم کاش خدا ب داد من برسه
مامان عدس مامان عدس هفته پنجم بارداری
با یک روز تاخیر
مثبته دیگه
فائزه فائزه قصد بارداری
کیا روز ۱۰ آمپول آزاد سازی بی بی چک هاله انداخت و باردار بودن
مامان هومن مامان هومن ۴ سالگی
مامانا بی بی چک زدم الان. ب نظرتون مشکوک نیس؟
مامان جوجو خوشگله مامان جوجو خوشگله ۱۳ ماهگی
من خواهر شوهرم مریضه تب لرز میکنه اومد پیشم بچم بعد من گفتم مریضی نیا پسرم یه هفتست سینش خلطی هست
خوب شدی بیا
رفت به مامانش گفت من مغازمون بودم دیروز بعد شوهرمم نبود
مامانشم اومد سر صدا ت چرا این بچتو نمیزاری دست دخترم انگار چه توهفههه ایی بدنیا اوردی
چرا احترام نمیزاری گفتن کی بی احترام کردم بهت چی گفتم من هر ۴ ماه میام خونت کجا بی احترامی کردم
میگه من دو هفته پیش به مامانت بیا این دخترتو جم کن گفتم اختیار بچم دست خودمه
یعد برو یه مامانمم میگی بگو من مگه میترسم از ت و حرفات برو له سلامت به هر کی نگفتی بگو
انقد داد بیداد میکرد که بعد الان با شوهرم قهره که ت چرا زنت دعوا نکردی وقتی فهمیدی جوابمو داده الان قهره تح یل نمیگیره منم توجه نمیکنم میخواد امروز هم بیاد به همه بگه اگه بگه چی بگم بهش بنظرتون