مامان آرن خان مامان آرن خان ۲ سالگی
پارت سی:

دفتر رو رها کردم و پناه بردم به تختم،نگاهم به سقف بود ولی ذهنم هزار جا می‌رفت بین خطوط اون پیام گیر کرده بودم بین واژه‌هایی که ساده بودن اما بوی دلتنگی می‌دادن بوی کسی که هنوز نرفته هنوز تموم نشده..
گوشی رو دوباره برداشتم،نوشتم،نوشتم و پاک کردم.نمی‌دونستم چی باید بگم نمی‌خواستم دلم رو بریزم بیرون اما نمی‌تونستم هم ساکت بمونم آخرش فقط یه جمله فرستادم خواب از سرم پریدخیلی زود جواب دادکاش از دلت هم پَر نپریده باشم.دست‌هام لرزیددلم خواست بنویسم نه نرفته‌ای ولی ننوشتم وسکوت کردم چند دقیقه بعدیه پیام دیگه فرستاد‌من بلد نیستم قایم شم از اولش هم بلد نبودم دلم که گیر کنه دیگه راه برگشتی نیست برام تو بگو،هنوز راهی هست یا نه؟چشم‌هام خیس شده بودن و خودم نفهمیدم چرا.
نه عاشقش بودم نه حتی مطمئن به نیتش اما یه چیزی توی صداش توی نگاه‌های نصفه‌نیمه و پیام‌های دیرهنگامش منو با خودش می‌بردبه یه جایی ناشناخته اما امن.روی تخت جابه‌جا شدم نوشتم نمی‌دونم فقط مطمئن نیستم دلم هنوز آماده باشه و اون جواب داد باشه پس تا آماده بشی همین‌جا می‌مونم بی‌صدا‌بی‌ادعا..
خندیدم از ته دل وبرای اولین‌بارشماره‌شو با اسم سیو کردم.
نه به اسم خودش به اسم همون چیزی که توی دلم جا گذاشته بود.
ناتموم.
.
مامان مریم مامان مریم ۴ ماهگی
مامان جیگرگوشه مامان جیگرگوشه هفته سی‌ودوم بارداری