پارت سی:

دفتر رو رها کردم و پناه بردم به تختم،نگاهم به سقف بود ولی ذهنم هزار جا می‌رفت بین خطوط اون پیام گیر کرده بودم بین واژه‌هایی که ساده بودن اما بوی دلتنگی می‌دادن بوی کسی که هنوز نرفته هنوز تموم نشده..
گوشی رو دوباره برداشتم،نوشتم،نوشتم و پاک کردم.نمی‌دونستم چی باید بگم نمی‌خواستم دلم رو بریزم بیرون اما نمی‌تونستم هم ساکت بمونم آخرش فقط یه جمله فرستادم خواب از سرم پریدخیلی زود جواب دادکاش از دلت هم پَر نپریده باشم.دست‌هام لرزیددلم خواست بنویسم نه نرفته‌ای ولی ننوشتم وسکوت کردم چند دقیقه بعدیه پیام دیگه فرستاد‌من بلد نیستم قایم شم از اولش هم بلد نبودم دلم که گیر کنه دیگه راه برگشتی نیست برام تو بگو،هنوز راهی هست یا نه؟چشم‌هام خیس شده بودن و خودم نفهمیدم چرا.
نه عاشقش بودم نه حتی مطمئن به نیتش اما یه چیزی توی صداش توی نگاه‌های نصفه‌نیمه و پیام‌های دیرهنگامش منو با خودش می‌بردبه یه جایی ناشناخته اما امن.روی تخت جابه‌جا شدم نوشتم نمی‌دونم فقط مطمئن نیستم دلم هنوز آماده باشه و اون جواب داد باشه پس تا آماده بشی همین‌جا می‌مونم بی‌صدا‌بی‌ادعا..
خندیدم از ته دل وبرای اولین‌بارشماره‌شو با اسم سیو کردم.
نه به اسم خودش به اسم همون چیزی که توی دلم جا گذاشته بود.
ناتموم.
.

۴ پاسخ

خبببببببب

ادامش بزار دخترررررررر

ادامه شو بزار

تا بنویسی ما رو تو خماری میزاری😂

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۲ سالگی
دختر من تازه ۲ سالش شده و چند وقتیه خیلی خیلی لچباز و یک دنده و بهونه گیر شده من قبلا خونده بودم ک سن ۲ تا ۳ سالگی سن همین چیزاس و سعی میکنم همه چیو بزاشتوضیح بدم و تا جایی که میشه سخت نگیرم
اما نمیخوامم سبک تربیتیش طوری باشه ک هرچی دلش خواست رو بتونه با گریه به دست بیاره
الان ک دارم برات اینارو مینویسم یک ساعت پیش ساعت خوابش بود ( از ۷ صبح پاشده بود) میدونستم سیذه بازیشو کامل کرده و مشکلی ندازه اما اصرار داشت از اتاق خواب بیایم بیرون و بریم تو اتاق بازی
منم مقاومت کردم که شروع کرد به گریع کردن اهمیت ندادم ( چون نمیخواستم حس کنه من با گریه تسلیم میشم ) ولی انقددددر گریه کرد ب هق هق افتاده بود و یه کم دیگه نزذیک بود استفراغ کنه بغلش کردم اومدم بیرون از اتاق تو بغلم خوابید 🫤🫤🫤😔😔😢😢😢
بماند ک یک ساعت خودم اشک ریختم ک چقد سنگ دلم مگه از من چی میخواست بماند ازعذاب وجدانی ک ولم نمیکنه اما سوالم اینه پس کی باید جلوی اینحور رفتاراشون وایسیم ؟ من هر وقت بخوام ایستادگی کنم دخترم دقیقا تا مرز استفراغ از شدت گریه پیش میره
مامان شایلین مامان شایلین ۲ سالگی
سلام عزیزان،خداقوت.ممنون میشم همگی بخونید و نظرتون رو بگید،برام مهمه بدونم عملکردم درسته یا سختگیرانه
دخار من کلا با خوابیدن مشکل داشت الانم که دو سالش شده خیلی خیلی بدتر شده.قبلا فقط خواب شب بود الان برای خواب روزهم مقاومت میکنه.تمام اصول خواب رو رعایت کردم و میکنم،از روتین قبل خواب،تا خاموشی کلی خونه سرساعت مشخص،لالایی و قصه،دمای محیط و حتی صبحا زود بیدار بشه وهرآنچه که شما فکر کنی.ولی پتاسفانه خواب روزش که مکافاته خواب شبشم دو ساعت وول میخوره،گریه میکنه،میره و میاد تا هم خودش هم من کلافه میشیم،طوری که خودم دیگه دارم عصبی میشم،از طرفی ام میخوام حرف تندی بهش نزنم فقط خودم حرص میخورم و میریزم تو خودم،روند خوابش جسم و روحمو نابود کرده.میگمم بذارم به حال خودش هروقت خواست بخوابه نگران رشدش هستم چون اصلا دست خودش باشه نمیخوابه.واقعا نمیدونم چه کنم،بذارم به حال خودش یا همینجور ادامه بدم،سلامت روانشم مهمه اما با این اجبار در خواب میترسم لجباز بشه.