مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
پدرم اومد بچمو ورداشت برد اولین باریه توی این دوسالو نیم رادمهر کنارم نیست حتی یک‌ساعت نبوده کنارم نباشه چه برسه به اینکه شب کنارم نخوابه خیلی حس بدیه جلو اشکامو میگیرم نیاد اومد مهمونی بعد گفت دلمون تنگ شده رادمهر رو برد ی شهر دیگن یک ساعتو نیم راهه تا اینجا با برادرم دعوا کردم یک ماهه بیشتر نرفتم اونجا و دیگه دلم نمیخواد برم .حالا ورداشت بچمو برد یعنی رادمهر یاد منو باباش نمیکنه امشب؟امشب که بگذره فردا خوبه و بازی میکنه شب خیلی بده با خودش کلی غربت و دلتنگی داره برای من که اینجوره .تازه غصه هم میخورم پسرم بلد نیست جیش و پیپیش رو بگه میترسم غصه بخوره امروز توی خونه بهونه گیر شد فهمیدم پی پی دارم بردمش دستشویی بهش برچسب دادم پی پی کرد و بعد کلی اخلاقش عوض شد اما کسی جز مادر این حس هارو نمیفهمه بیچاره بچه های پرورشگاه که مادر ندارن یا بچه هایی که مادر ندارن چون مادر خیلی حس ششم داره خیلی حال بچشو خوب میفهمه رادمهر رو از پوشک گرفتم کلی درکش کردم کلی باهاش راه اومدم که دل به دلم بده و باهام دردی کنه که دیگه پوشک نشه حالا میترسم بچم اونجا پیپیشو نگه داره یا جیششو و بهم بریزه غصه حالشو میخورم .ولی پدرم درک نکرد این چیزارو بچمو ورداشت برد الانم میگم خداپشتو پناهش باشه به سلامت برسه ولی خیلی حس بدیه با سوهرم هم قهرم دل به بچه هام گرمه فقط که راذمهر رفت خونه آقاجونش
مامان تیناجونم 🤤 مامان تیناجونم 🤤 ۹ ماهگی