پدرم اومد بچمو ورداشت برد اولین باریه توی این دوسالو نیم رادمهر کنارم نیست حتی یک‌ساعت نبوده کنارم نباشه چه برسه به اینکه شب کنارم نخوابه خیلی حس بدیه جلو اشکامو میگیرم نیاد اومد مهمونی بعد گفت دلمون تنگ شده رادمهر رو برد ی شهر دیگن یک ساعتو نیم راهه تا اینجا با برادرم دعوا کردم یک ماهه بیشتر نرفتم اونجا و دیگه دلم نمیخواد برم .حالا ورداشت بچمو برد یعنی رادمهر یاد منو باباش نمیکنه امشب؟امشب که بگذره فردا خوبه و بازی میکنه شب خیلی بده با خودش کلی غربت و دلتنگی داره برای من که اینجوره .تازه غصه هم میخورم پسرم بلد نیست جیش و پیپیش رو بگه میترسم غصه بخوره امروز توی خونه بهونه گیر شد فهمیدم پی پی دارم بردمش دستشویی بهش برچسب دادم پی پی کرد و بعد کلی اخلاقش عوض شد اما کسی جز مادر این حس هارو نمیفهمه بیچاره بچه های پرورشگاه که مادر ندارن یا بچه هایی که مادر ندارن چون مادر خیلی حس ششم داره خیلی حال بچشو خوب میفهمه رادمهر رو از پوشک گرفتم کلی درکش کردم کلی باهاش راه اومدم که دل به دلم بده و باهام دردی کنه که دیگه پوشک نشه حالا میترسم بچم اونجا پیپیشو نگه داره یا جیششو و بهم بریزه غصه حالشو میخورم .ولی پدرم درک نکرد این چیزارو بچمو ورداشت برد الانم میگم خداپشتو پناهش باشه به سلامت برسه ولی خیلی حس بدیه با سوهرم هم قهرم دل به بچه هام گرمه فقط که راذمهر رفت خونه آقاجونش

۱۵ پاسخ

عزیزم بسپارش به خدا پیش مادر پدر خودت امنیت داره بچه
از خداتم باشه یک نفس راحتی می‌کشی
با شوهرتم آشتی کن

به نظرم کاش نداده بودی بچرو ببره اونا اگه بچه رو میخوان باید مادرو هم بخوان اگه بچه رو میخوان باید داداششم بخوان نمیشه یکی و بخوان یکی و نخوان ناراحت نشی ها ولی دلم میخواد اونجا اینقدر اذیتشون کنه امشب که فردا نشده برش گردونن پیشت که بفهمن بچه رو با مادرش باید بخوان

تو خیلی مامان خوبی هستی درکت میکنم.
از این به بعد نده ببرن اونام دوسش دارن بهش آسیب نمیزنن ولی از این به بعد بگو باباشدعوا میکنه اگه خونه نخوابه.حالا هم کاری هست ک شده به دلت بد راه نده انشالله به بچه هم خوش میگذره این زمان

اگه ازم بپرسید یعنی واقعیه که بچت ی ساعت ازت جدا نشده میگم که بله هنوز بچمو خونه کسی نذاشتم ارایشگاه سالی چندبار فقط میرم پیش پدرشون هم بودن بیشتر از ی ساعت نبوده همش خودم کنارشون بودم تا الان

ایکاش اونموقع که دیدی پسرت پیاده نشد و پدرت گفت میبره میگفتی چند دیقه صبر کن خودمم بچه کوچیک رو حاضر کنم بیام چون بدون بچهام نمیتونم بمونم میرفتی فردا پدرت باز برمیگردوند... درسته میگی قهری ولی خب اینجا مجبوری باید میرفتی چون خونه پدر مادر هر چقدر هم نری باز سالی یکی دوبار باید بری

من فقط در حد این که یکی دو ساعت برم جایی پیش مامانم یا مادر شوهرم میذارم دخترمو. خونه باشم محاله بذارمش جایی دیوونه میشم از نبودش. شبم که کنارم نخوابه میمیرم

سلام گلم تاپینگت رو دیدم حالم برای خواهر زاده هام بهم ریخت هنوز نتونستی ی ساعت تحمل کنی اونوقت دخترهای خواهرم رو ۳ روزه ازش جدا کردن
اتفاقا امروز خواهرم رو دیدم همش گریه میکرد و ب ی جا خیرهیشد
بخاطر دل مادرم هیچی نمیگف ک ناراحت نشه
الهی بمیرم و این روزا رو نبینم
دخترها هم فعلا ک بیخیال مادرشون شده
دارم سکته میکنم بخدا اونم فقط برای خواهرم

نباید میذاشتی ببره😐

وای دقیقا حرفای منو زدی .منم هیچ جا نمیرم .هرررر جا برم با خودم میبرمش.نمیتونم بدون پسرم بخوابم
حتی اگه تو یه اتاق دیگه باشه خوابم نمی‌بره .بیشتر از اون ، من خیلی وابسته تر هستم بهش .🥺 فقط برا نیم ساعت گذاشتمش پیش مادرم که برم مراسم خاله شوهرم دیگه دل تو دلم نبود رفتم اوردمش . روز به روزم وابستگیم بیشتر میشه .واقعا همیشه فکر میکنم بچه های که تو پرورشگاه هستن یا مادر ندارن چطورن

یعنی ی سوال دارم 🤔
یعنی بابات بچه ات رو بردو تو فقط نگاه کردی ؟؟ مخالفت نکردی ؟؟ یا پدرت اجازه نگرفت ؟؟

شوهرت چیزی نمیگه؟؟
من همسرم حتی نمیزاره مامانش بیاد دخترمو ببره منم بدون دخترم اصلاااا نمیتونم بخوابم

حالا مایبیبیش کردی ؟؟
یعنی به کسی اعتماد میکنه بگه جیش دارم ؟
بعد مهم تر این که حالا امشب پیش اونا میخوابه یا مامانشو میخواد
منم دذکت میکنم منم تا حالا بچمو در حد یک ساعت تنها گذاشتم اونم واسه دکتر
ارایشگام کلن نمیرم

چطور تونستی بدی کاش نمیدادی می‌دونم خانوادتن ولی الان هیشکی مثل مادر مراقب بچش نیس اگه خدایی نکرده بلایی سرش بیاد تا عمر داری عذاب می‌کشی و منت میخوری

عزیزم...خوشحال باش کسایی هستن که عاشق بچه آت هستن...تو باید سفت تر ازاین حرفا باشی....این جدایی کوتاه برات تجربه هم میشه عزیزم....

خودت کجایی گلم اونا کجان

سوال های مرتبط

مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
سلام مامانا من بچمو وقتی میبرم خونه مامانم داداشم و برادرم راحت جلوی بچم سیگار میکشن تا اینکه چندروز اونجا بودم دیدم پسرم ته سیگار پیدا کرده و داره میخوره و میکنه توی دهنش تا ی چیزی میگم میگن که بزرگ میشه دست بقیه میبینه .باور کنید از عیدی نرفتم تا اینکه چندروز پیش رفتم و چندروز موندم چون راه خونمون دوره و ی شوهرم هم سرکاره ‌. به نظرتون چیکار کنم با این رفتارا برم یا نه درضمن اینکه خانوادم هم اصلا به من احترامی قائل نیستن میترسم این رفتار رو یاد بچه هام بدن و اوناهم باهام همین رفتار داشته باشن به نظرتون الکی وسواس دارم یا همینجوری میشن درآینده .اصلا نمیدونم چیکار کنم برم خونه پدرم یا نه یا قطع رابطه کنم موندم خانوادم اصلا خانواده خوبی نیستن کلن نمیگن بچه ماله یکی دیگه هست خودشون صاحب بچه میشن نمیگن برای رفتن به جایی باید از مادرش اجازه بگیره باید برای خوردن ی خوراکی از مادرش اجازه بکیره همه جور خوراکی میدن میخوره غذا هم نمیخپره ی سره هم سوار موتور میبرنش بیرون تا هم میگم میگن بزرگ که شد نمیشه بکنیش توی شیشه منم میگم خوب الان عادت نکنه به این کارا بزرگی هم عادت نمیکنه داغونم داغون حایی رو ندارم برم اینجا هم موندم برم یا نه مثلا برادرم و پدرم به خودشون اجازه میدن سر اینکه بچم کفشاشو اشتباه بپوشه یا کار بدی کنه محکم دعواش کنن که بچم گریه کنه سخت میگیرن کلن الان از عیدی نرفتم الان که اومدم خونه رادمهر کلی عادت اشتباه یاد گرفته نمیدونم چیکار کنم چی غلطه چی درست چون بچم خیلی اونجا هست میترسم عادتای اشتباه ازشون یاد بگیره مثلا فوش هم یادش میدن .اصلا کلن خودشون صاحب بچه میدونن الان هم نرم خودشون میان اینجا رادمهر رو ببرن اما تا الان اجازه ندادم چون میدونم خیلی رفتارای بدی دارن با بچه
مامان دلنیا مامان دلنیا ۲ سالگی
سلام مامانا
من دخترمو حدودا 5 هفته ایناس از پوشک گرفتم اولش بعد حدود دوهفته کاملا یاد گرفت گفت هر دو تا شو اما چهار روز بعد یه بار که حموم بود پی پی کرد شورتش کلا دیگه پسرفت کرد اصلا نگفت همکاریم نکرد بعد حالا همکاری میکنه منظورم اینه هر بار بگمبریم دستشویی میاد کارشم میکنه اما مشکلم اینه خودش نمیگه بهم نمیزارم خطا کنم خودم میبرم قشنگ دیگه متوجه میشه
البته بگما گاهی جیش رو میگه
تو ایام عید جایی میرفتیم پوشکش میکردم ولی تاکید میکردم که جیش داشتی بهم بگو جیش نکن شورتت قشنگ هر حا میرفتیم مهمونی بهم میگفت ینی به جز یکی دو مورد پوشکش خشک بود یه بار حتی من حوصلم نگرفت ببرمش گفت جیش دارم گفتم باشه از قصد نبردم گفت ولش کن پوشک داره اما یه ربع بعد دیدم باز تکرار کردم یردمش دیدم پوشکش خشک بوده منظورم اینه خودشو کنترل کرده بو
ببخشید طولانی شد اما نوشتم که کامل توضیح داده باشم با این اوصاف حس میکنم اماده اس اما چرا نمیگه
باز جیش رو میگه چن تا یکی اما پی پی رو اصلا از حالاتاش میفهمم میبرم یه جور رفتار میکنه که حس میکنم داره خودشو نگه میداره