مامان مانیا و 👶🏻 مامان مانیا و 👶🏻 هفته هفتم بارداری
مامان دیانا جانم🫶🩷 مامان دیانا جانم🫶🩷 ۱۴ ماهگی
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۳ ماهگی
دلم خیلی گرفته خیلی حس تنهایی میکنم
دخترم همش بیداره دیشب تا ۵ونیم بیدار بود خواب رفت ۷ بیدار شد تا الان خیلی حالم بده
بعدش مامانم اگه یک ساعت بهم کمک کرد منت دنیا رو روی سرم میذاره
ب همه میگ همش خودم بچه رو گرفتم آنروز عصبی شدم گفتم کی تو همش بچه رو گرفتی ک اینجوری میگی
شب تا صبح من نشستم بچمو گرفتم تو ک همش یا میگی پام درده یا سرم گیجه یا حال ندارم بهت میگم تا بذاریم پتو تابش بدیم خواب بره میگی دستم درده تا میبینی بیدار شده درجا میخوابی
یه شبی بیار گ من خوابیده باشم تو گرفته باشیش صبحم تا وقتی بچم بیداره من بیدارم تا وقتی بخوابه اگ در شبانه روز یک ساعت دو ساعت کمکم بچه رو گرفتی زحمت هایی ک واسه بچم میکشم رو هیچ میشمری پیش همه میگی خودم همش گرفتمش
واقعا چقدر زور داره از خستگی و بی‌خوابی دارم کور میشم یک ساعت نخوابیدم
بچه اولم از ۷ونیم صبح بیداره ب اونم رسیدگی میکنم
مامانم خودش از پا درد بیداره یا درگیر چت کردنه منت رو سر من میذاره
اگ واقعا کمک من می‌کرد میگفتم راست میگ ولی همش داره چت میکنه و یا میگ پام درده اگ خدا شاهد هست همش دروغ میگ .وقتایی بچه اولم بیداره خیلی حسادت میکنه میگفتم تو خواب برو بهش شیر بده تا ایقدر حسودی نکنه فقط همین کار می‌کرد همین اینم تا چشم بچم دور میدیدم خودم میدادم حتی اروغش بعد شیر نمیگیره میگ بیدار میشه نمیتونم بچه رو بگیرم
من نمیگم وظیفه اون هست بگیره ولی وقتی دروغ میده آتیش میگیرم و هیچ جوره هم زیر بار نمیره ک کار هر روزش همینه همیشه میگ یه دیشبی من خواب رفتم یا یه امروزی من کم کمک کردم
گفتم هیچ‌کاری واسم نکن ک بعدش منت باشه
مامان یزدان کوچولو مامان یزدان کوچولو ۴ ماهگی
مامان بستنی من مامان بستنی من هفته بیست‌وسوم بارداری