"مامان الینا می‌گه: از هفته‌ی ششم بارداری تغییرات حال و هوای من شروع شد، سر هر چیز کوچیکی اشکم در می ‌اومد، معمولا بی قرار و عصبی و حساس بودم و شوهرم بهم می‌گفت انگار یه آدم دیگه شدی! یه جورایی دو دل بودم راسیتش! با وجود اینکه خیلی بچه دوست داشتم و از حامله بودن خوشحال بودم اما ناراحت هم بودم و نمی‌تونستم لذت ببرم و احساس خجالت می‌کردم از اینکه اونقدرا هم خوشحال نیستم!"

شاید شما هم تجربه‌هایی شبیه مامان الینا داشتین، شاید هم تغییرات خلق و خوتون مثبت بوده و آزارتون نمی‌داده، شاید هم گاهی خیلی خوشحال و لحظه‌ای بعد گریون بودین! در هر صورت باید بدونیم تغییرات خلق و خوی مادر در زمان بارداریش مساله‌ی شایعیه، دلیل اصلیش هم تغییرات هورمونیه که در دوران بارداری ایجاد می‌شه و روی عملکرد مغز تاثیر می‌ذاره، هر فرد به شکل متفاوتی به این تغییرات واکنش نشون می‌ده.
علاوه بر تغییرات هورمونی، وارد شدن به مرحله‌ی جدیدی از زندگی نگرانی‌های خاص خودش رو هم داره که می‌تونه روی حال مادر تاثیرگذار باشه، مادران باردار معمولاً در این دوران درباره موضوعات زیر نگران هستن:
چی باید بخورن؟
چه آزمایشی باید انجام بدن؟
چقدر اضافه وزن باید داشته باشن؟
چطوری می‌تونن از سلامت جنین خودشون مطمئن بشن؟
آیا می‌تونن یک مادر خوب باشن؟
تکلیف کار و درآمدشون چی می‌شه؟
و....

🔹 شما توی بحث امروز برامون بگین آیا شما هم دچار این تغییرات خلق و خو شدین؟ چه حس و حالاهایی داشتین؟ چه نگرانی‎هایی؟ با جزییات برامون بنویسین.
🔹 چه کارهایی کردین که حالتون رو بهتر کرده؟

تصویر
۷۳۳ پاسخ

سلام

نه نداشتم

بد اخلاق بداخلاق

از رابطه جنسی متنفر شدم

من خیلی عصبی شدم ودادمیزنم الکی ازحرف بقیه ناراحت میشموتلافی میکنم

من خیلی عصبانی میشم سرهرچیزی به همه چی هم گیر میدم کاش مردا بدونن درک کنن این بخاطر هورمون هاست نه اینکه خودشونن باهات بحث کنن

من همش گریه میکردم اصلا دلم نمی خواست کسی باهام حرف بزنم

احساس میکنم افسرده ام، دلم خیلی میگیره الکی ، اما دلم برای همسرم میسوزه که نمیتونم مثل قبل بهش توجه داشته باشم ، خدا کنه زودتر بارداریم تموم بشه

من بسیار آرامش داشتم😍😍

افسردگی شدید گرفتم

من تهوع شدیدداشتم که بابوی مواد شیمیایی مثل شامپو وخمیردندان بدتر میشدومسواک خالی میزدم. گوارشم بهم ریخته بود، تپش قلب شدید بیخوابی لگن درد نفس تنگی وتورم دست وپا.... وروحیه م هم طوری شده بود که ازبدن وپوست وخون واستخان منزجرشده بودم تمام بارداری که بهداززایمان روحیه م بدترهم شد.

من کمبود محبت پیدا کردم حالت افسردگی داشتم بخاطر کم محلیا و برخوردای بد افسردگی هنوز برام مونده و الان بچه داری برام سخت شده

من خیلی استراس داشتم شوهرم خیلی میترسید بخاطر استرسم

حساسیتم نسبت به همه چی زیاد شده بود.گریه ام زیاد شده بود با کوچکترین حرف اشک میریختم توجه کم همسرم باعث میشد گریه کنم...افسردگی بارداری گرفته بودم هم در بارداری هم بعد بارداری.....

اره من از خونمون بدم میومد وارد ساختمون که میشدم حالت تهوع میگرفتم ولی چون بچه اولم بود نمیفهمیدم

منم بد اخلاق شدم و به دخترم گیر میدم،بعد ازش معذرت میخوام
دیوونه شدم انگار
خیلیرسعی میکنم تسلط داشته باشم رو خودم اما انگار نمیشه

مهربون شده بودم من

ف

من همش ناامید بودم شبا خوابم نمیبرد

من بی قرار و کلافه و دلتنگ خانوادم ک ازم دورن و همش دلم میخواد گریه کنم

همش اعصابم سریع خورد میشد😁

نه اصلا

در بارداری اولم اواخر بارداری مدام گریه می کردم استرس داشتم.بارداری دومم از اولش همش غصه می خوردم و گریه می کردم از اسفند با اومدن کرونا نمی تونستم بخوابم ازبس استرس داشتم بعضی وقت ها با بچه اولم دعوا می کردم خودم ناراحت می شدم از بس جوش زدم که تو هفته 32زایمان کردم.با خودم می گفتم کاش اینهمه الکی استرس نداشتم طفلکی بچه دومم خیلی اذیت شد.

نه هیچ تغییری نکردم،ویارم نداشتم

همش احساس تنهایی میکردم. میترسیدم ی اتفاقی برای بچم بیفته. کارم تو این چند ماه فقط گریه بود

من دوران بارداری رو خیلی دوست داشتم با اینکه تجربه اولم بود و خیلی استرس داشتم ولی چون همسرم خیلی همراهم بود و بهم توجه میکرد زود فراموش میکردم یه وقتایی زودرنج میشدم ولی با دلداریهای همسرم زود به خودم میومدم؛خلاصه دوران بارداری با یه سری تجربه های جدید و عادت به زندگی جدید تر واسه من خیلی خوب بود خداروشکر

منم احساساتی شده بودم. هراتفاق خوب یا بدی میفتاد گریه میکردم😅

خیلییی کم

وای چقدر سخته تمام مراحلش از بارداری تا بعد زایمان افسردگی درد سزارین بخیه گریه 😭😭ولی ارزش داره در کنارش بچه سا لم خدارو شکر میکنم انشاالله اونهای که ندارن این روز ها رو سپری کنن آمین 🤩

خيلي عصبي و حساس شده بودم

منم حساس و پرخاشگر شده بودم ، ولی کاش آموزش های زمان بارداری که مسذارن یه کلاس هم برای آقایون بذارن که یادبگیرن خانم باردار چه حالی داره عوض این که بیشتر اذیتش کنن

من چون شاغل بودم خیلی انرژیم کم میشد خوابم میگرفت عصبی میشدم

بله هم در بارداری و هم بعد از بارداری

اخلاق من مثل سگ شده وگریه میکنم واسترس دارم غصه😢

بله زياد گريه ميكردم

نه اصلا هیچ تغییری نکرم چون راستشوبخواید ی اخلاقی که دارم بزرگترین اتفاق هم بیوفته اصلابهش فکرنمیکنم فقط بفکرخوشحال کردن خودمم

منم زودعصبی میشم موقع هایی ک حوصله نداشتم وکسی باهام ح میزد دوست داشتم پاشم بزنم خفش کنم

بله خیلی شدید ،مخصوصا ماه های اخر همش گریه میکردم و حساس شده بودم

منم زود رنج تر شده ام

من خیلی ناراحت بودم و احساس میکردم غم دنیا روی دلمه و گریه میکردم بعد زایمان که بدترشدم وای بعد۴ماه بهترشدم

نه عادی بودم، اصلا اذیت نشدم،

عصبی و بی تحمل

خیلی عصبی و کم طاقت ولی بیشتر تغیراتت خلقیم بعد از زایمان بود دچار افسردگی شدم

من که همش استرس داشتم انقدر که از استرس بچم هفت ماهه به دنیا اومد.

من که همش در حال ناله زدن بودم تاروزی دخترم به دنیا اومد

خیلز روحیم حساس شده زود رنج شدم

انقدر عصبانی بودم فقط منتظربودم یکی بگه عه بالا چشت ابروء
براش قاطی کنم
الان شرمنده ی همه م، مخصوصا همسرم😆😆

من اویل بارداریم خیلی گریه میکردم ولی عصابم خیلی اروم بود اصلا از هیچ چیز نارحت نمیشدم

من خیلی زودرنج و حساس شدم

أه یه شوهر سرخر بی درکی دارم همش باهام جنگ و دعوا راه مینداخت همش گریه ام مینداخت

نه خدارو شکر کلا خیلی ریلکس و آروم بودم😊

بارداری خوبی داشته م ولی بدجور عصبی میشیدم تا یکی چیزی بهم بگه زود گریه میکردم تا رفته م زایشگاه دوروز اونجا موندم خلاصه خیلی بارداری سختی داشته م بخیر گذشت خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم بابت فسقلی که بهم داده

من که خیلی اذیت شدم‌ همش استرس داشتم

وای من ازشوهرم خسته شدم سرش دادمیزنم همش گریه میکنم

نوچ(خداروشکر)

اره من تا شش ماه همش زود فصبی میشدم حوصلم نمیکشید خیلی بد بود گاهی اوقات شبا به کارام فک میکردم دلم برای شوهرم میسوخت پشیمون میشدم میگفتم من چرا انقد بداخلاقی کردم،دست خودم نبود

من که خیلی اخلاقم بدشده بود وزودرنج شده بودم به یه چیزم که پیله میکردم ول کن نبودم

من خیلی حالم بده

من نمیدونستم باردارم از سرکار که می اومدم خونه می‌نشستم یه گوشه گریه میکردم مثل بچه ها مامانمو میخواستم دلتنگ مادرم بودم خیلی سریع بغض میکردم

بله ویارشدیدداشتم معده ام می سوخت

بله چون زود ازکور درمیرفتم سعی میکردم صبور باشم ک واقعا کنترل میکردم خودمو ک بچم اذیت نشه.گریه هامم بخاطر حالت نهوع و استفراغ و بی خوابی بود

من دیگه اون موقع شوهرم فوت کرده بود خیلی گریه میکردم

بله شدیدا استرس و تپش قلب بالا،،چون سابقه هم داشتم،

به نظر من گهواره یه گروه بزنه بد نیست اینجا ما همش دنبال یه گروه هستیم یا وات یا تلگرام

زود رنج و حساس

منم فقط گریه می کردم حساس شده بودم بداخلاق بدبین،زودرنج،استراس شدید داشتم خیلی هادلموشکستن اشکمودرآوردن اذیتم کردن دعواانداختن توخونم خیلی بلا سرم اومدهمه اونایی که اذیتم کردن راواگذارمیکنم به خدا
ویارتهوع شدیدداشتم شوهرم اصلامنودرک نمی کردناراحتم میکرداشکمودرمی آوردو...

تمام دوران بارداری من پر از ارامش بود البته فقط دوران بارداریم اینجوری بود 😃

اره همش گریه میکنم و عصبی شدم

ن اصلا بارداري خوبي داشتم

من عصبی و بدبین شده بودم نسبت ب همسرم

آره من خیلی عصبی میشدم زود رنج بودم

فقط ماه نهم سخت شد برام اونم دگیر زایمانم

من دوباربارداریم خیلی بداخلاق شده بودم

منم اخرای 7ماه هستم خیلی نسبت به خودم حساس شدم وقتی تیرگی های گردن بقیه جاهای بدنمو میبینم عصبی میشم اینکه چهره ای تغییر کردم ورمو بزرگ شدن دماغ سینه هام اینا حساسم کرده وهی بغض میکنم ولی گاهی گریه هم میکنم امیدوارم بهتر بشم چون دوماه آخر سخت تر میشه

نه منم تغییری نکردم

آره منم همش ناراحت بودم، با همه دعوا داشتم، دائم گریه میکردم و فقط دوس داشتم زودتر دوران بارداریم تموم بشه، ولی الان پشیمونم کاش اونموقع ها حال روحیم بهتر بود و لذت بیشتری میبردم از اون دوران، ایشاله بارداری بعدی😅😅

یعنی چی میگفت

چه بد

نه اصلا

خیلی بده منم تازگی اینجوری شدم خیلی حساس شدم 😕😕

دقیقا همه حالتای مامان الینارو منم داشتم و دارم.☹☹دلم زمان مجردیمو میخواد باهمه سختیاش

نه اصلا تجربه نکردم خیلی صبورتر شادتر از گذشته بودم برای همین نه ماه برام مثل نه روز گذشت می‌چرخید م خرید میکردم کلا خوش بودم خداروشکر

منکه همش گریه میکردم و رو حرفای مادرشوهرم حساس شدم😒

اره درسته منم خیلی عصبی و زود رنج شدم الکی اشکم سرایز میشه 😭😭😭

بنظرم ازدواج راه خیلی دور حماقته.تصمیم پخته ای نیس

از ماه ششم بارداری اضطراب و افسردگی شدید گرفتم از نوع خیلی شدید و مجبور به مصرف دارو شدم و تا بعد زایمان هم ادامه داشت و بدتر هم شد، فکر نمیکردم دیگه خوب بشم، اما خداروشکر الان خوب خوبم😊

منم همش درحال گریه و نا امیدی

کمرورددارم میمیرم

من اصلاً موقعيتم خوب نبود. الانم كاملاً حال و حوصله ندارم. همش كلافم

آره...خیلی بد بود..همش گریه میکردم از مال اول تا ماه پنجم یکسره گریه...اصلاً دست خودمم نبود..حتی پیش مشاورم رفتم ولی تاثیری نداشت

سلام منم حساسشده بودم و زود ناراخت ميشدم ولي بعد از زايمان تغييراتم زياد بود و افسردگي و استرس گرفتم و تا الان همرقرص مصرف ميكنم الان حالم خوبه ولي نميدونم چطور قرص رو قطع كنم و همش نگرانم نكنه حال حوبم اثر قرص باشه

وای منکه اصلا دلم نمی خواست ریخت شوهرمو ببینم....همش بغض داشتم ....

اره من خیلی بی حوصله شدم

من خیلی گریه میکردم بیشتر ب خاطر اینکه داداشم مریض بود ک اخرشم ده روز ب زایمانم مونده بود فوت کرد خیلی روزای بدی بود برام

گریه و دلتنگی و دل نازک شدن شدید

گریه ....احساس تنهایی.....فکرمیکردم شوهرم دوستم نداره ولم میکته .

بله من خیلی سریع ناراحت میشدم و خیلی عصبی میشدم

منکه ماه های اخر خیلی حساس شده بودم
کافی بود شوهرم یه لحظه ازم غافل بشه
خیلی ناراحت میشدم و تو خلوت خودم گریه میکردم
و گاهی وقتا توی دفترم با خدا درد و دل میکردم
کلن توی دوران بارداریم زباد با خدا حرف میزدم و قرآن میخوندم واسه همین آرامش قلبی زیادی داشتم

کمی عصبی

منم اشکم دم مشکم بود 😄

من سردرد شدید باعث بی حالی و گاهی ام عصبانیتم شده بود

من هیچ تغییری نداشتم از اول بارداریم تا اخرش فقط بالا میاوردم 😂😂😥😥

جالبه من خیلی ساکت وصبورشدم اصلآبیخیال میشدم گاهی دلم میگرفت فقط گریه میکردم.قبل بارداری عصبی میشدم بدجوراماتوبارداری انسان کاملی شدم زندگی راحت تروشیرین ترشدسخت نمیگیرم

هنوز حالت عصبی از بارداریم باهامه چیکار کنم😐

گریه میکردم پرخاشگر عصبی دوس داشتم همش دعوا کنم😂😂😂حال جسمی روحیم بهم خورده بود هرروز بیمارستان بودم هر روز دکتر هیچی نمیخوردم حتی تا ۵ماهگی آب نمیخوردم😂😂😂😂😂😂😂

خیلییی من گوزوهم شدم واصلانمیتونم نمازاموبخونم😭😭😭

وااااای من خیلی از خونه مون بدم میومد😢 نزدیک غروب که میشد فقط میخواستم از خونه فرار کنم.متاسفانه الانم این حس همراهم هست😢😰
آیا کسی مثل من هست؟

من گاهی اوقات اینجوری میشدم
ولی بعد از زایمان بدتر شدم 😢😢😢

عصبی شدم کم تحمل زود داد میزنم

منکه نه هیچ تغییری نداشتم ولی دوست داشتم همسرم حواسش بم باشه

من فقط استرس زایمان

منکه نابودم تازه بقیه میگن علاوه بر عصبی شدن خسیسم شدی😅

همش سرحال بودم دلم نمیخواست شب بشه ...همش دوست داشتم بیرون باشم 😂الکی خوش بودم 😂

من توی شهری دور از مادرم باردار بودم با ویار خیلی بد ،مادر شوهرم اینا اصلا براشون مهم نبود اصلا سر نمیزدن ،خیلی دوران سختی بود

منم خیلی زودرنج شدم.بخصوص این کرونا هم افتاد تو دوران بارداری من.ماهم اکثرمون کادر بهداشت و درمان.منم استراحتی.پیش مامانم موندم ولی هیچکی بارداری من رو ندیده.حتی همسایه ی طبقه ی بالای ماهم نمیدونه.من فقط برای دکتر و سونو و آزمایشات لازم از خونه خارج شدم.هفته ی دیگه هم سلامتی دخترم باید دنیا بیاد😍خیلی سخت گذشت تنهایی ولی سلامتی گذشت.

من خیلی زود رنج شده بودم همه چی بهم بر میخورد همش الکی گریه ام میگرفت

من همش دلم میخواست گریه کنم به شوهرم همش گیر الکی میدادم تا یه چیزی میگفت میزدم زیر گریه

منم همش گریه میکردم و چون تنها کارامو میکردم و کسی پیشم نبود ،کلا افسرده شده بودم

آره . حال و هوام ی جوره خاصی بود . ولی ب ۳ماهه دوم ک رسید خیلی بهتر شدم خداروشکر.

منک عاشق شوهرم شده بودم ویار هر روزم بود😂😂🤣🤣حتی سرکار نمیتونست بره میزدم زیر گریه

من بارداریم عصبی شده بودم وحساس با کوچکترین حرفی بغضم میگرفت .

من خیلی ساکت و بی حوصله شدم.همش نگرانم.

خيلي حساس شده بودم همش دلم ميخواست گريه كنم بعدشم ادامه داشت افسردگي شديد بعد زايمان

منم مهربون و خوب بودم .ولی حساسم بودم زود سر هرچیزی دلم می شکست گریه میکردم

من خیلی عصبی شدم و همش بی دلیل گریه میکردم

من از اونجایی که میدونستم کوچکترین استرس و انرژی منفی روی فرزندم تاثیر میذاره خیلی مراقب خودم بودم و سعی میکردم کمتر بابت چیزهای مختلف ناراحت بشم. واسه همین تو اون دوران آرامش خیلی زیادی داشتم.

ب صداهای بلند بخصوص صدای تلویزیون حساس شده بودم

واای من دقیقا روزی که فهمیدم باردارم متوجه یه اتفاق بد توی زندگیم افتادم بعدشم روزای بدتر و بدتر،خیلی بد بود، الانم که همچنان دچار افسردگی زایمانم کلا افسردگی تو زندگی من موج مکزیکی میره

بله فوق العاده غر غرو . ایراد گیر

من که همش یا خواب بودم یا در حال بالا اوردن

تا ۷ ماهگی عصر ک میشد جعبه دستمال کاغذی رو میذاشتم کنارم بلند هق هق میزدم ب همسرمم میگفتم وقتی گریه میکنم تو اتاق نیا

به شدت بد اخلاق و عصبی شده بودم.افسردگی گرفتم و همش الکی دلتنگ و غمگین بودم و دوست داشتم گریه کنم😔

بله. نسبت به مسائل مختلف حساس تر شده بودم ، آستانه تحملم پایین اومده بود سر هرچیزی خیلی ناراحت میشدم

بارداری که خوب بود
من بعد زایمانم داغووون شد خلق و خوم

من دوران بارداری خوبی داشتم اصلا انگار نه انگار بارداربودم آنقدر زود گذشت بااینکه ناخواسته هم باردار شدم

عصبی شدم خیلی بده

خیلی زود رنج و حساس بودم سریع ناراحت میشدم و گریه میکردم

من از هفته ۶بارداری حالم بده

من توی باردای خیلی حساس بودم از کوچکترین حرفی ناراحت میشدم .والان هم که ۵ ماه زایمان کردم عصبی شدم و واقعا بعضی وقتا از زندگی خسته میشم 😔

به نام خدا سگ

واى واس من كه خيلى بد بود، حالت افسردگى گرفته بودم، دوست نداشتم اصلا كسى و ببينم، اميدوارم كسى اينجورى نشه

يه خاطره براتون بگم: خواهر زاده م از دوران بارداريم برام تعريف كرد
اينكه يه بار من و اون تنها بوديم من رو ميل دراز كشيده بودم و ناله ميكردم اونم يه كم اونطرف تر نشسته بوده، بلند ميشم كه برم دستشويي بر ميگردم بهش ميگم: واي پگاه چقدر نفس ميكشي...!!؟؟!!😳
يعني تا اين حد همه چيز رو مخم بوده!😄😄😄

من از همون هفته هاي اول دچار تغييرات شدم چون از همون اول حال جسميم هم خوب نبود اول از همه بسيار شوكه شده بودم چون اصلا انتظار نداشتم كه حاملگي انقدر سخت باشه،مورد ديگه اي كه خيلي برام عجيب بود اين بود كه از لحاظ احساسي خيلي بي تفاوت شده بودم اصلا از شنيدن صداي قلب جنين، ويا ديدنش در زمان سونو گرافي يا حتي زمانيكه اولين تكون هاش رو حس كردم هيچ حسي نداشتم! در صورتيكه فوق العاده ادم با احساسي هستم!
خلاصه كه خودم حسابي براي خودم غريبه شده بودم

ن اصلا،اتفاقا خیلیم برام لذت بخش بود

بله من اوایل که واقعا عصبی شده بودم بنده خدا همسرم مراعاتمو میکرد یعنی آروم که میشدم معذرت خواهی میکردم که دست خودم نیست همش عصبی میشدمو گریم میگرفت الان که ۵ ماهم تموم شده خیلی بهترم ولی حساسیتم هنوزم هستش شمام معذرت خواهی کنید از همسرتون حتما درکتون میکنن

خیلی حساستر شده بودم و تو دوران آلودگی هوا شدیدا احساس خفگی و غم میکردم

سلام من که شدیداا گریه و حالتای پرخاشگری و عصبی دارم نمیدونم چمه

سلام
بله اوایلش همش گریه میکردم و نگران بودم مامان خوبی نباشم. حساس هم بودم ب حرف ها و حرکات بقیه اما بعدش خوب شدم.

من خیلی حساس شدم .کوچک ترین مسئله ای باعث میشد شب بیخوابی بکشم

۴ماه تهوع شدید هیچ جا نرفتم نزاشتم کسی بیاد خونم . .بعدش حال جسمم خوب شد افسردگیدشدید گرفتم همسرم نبود پیشم .‌دکتر دارو داد نخوردم . هر روز گریع
از اتاق نمیرفتم تو حال
همین که دنیا اومد افسرگیم رفت

من خیلی ناراحتم و دوستدارم همش گریه کنم و بهونه گیر شدم، خیلی از این وضعیت ناراحتم😔

هیچی

من که کاملا افسرده شده بودم.بخاطر استراحت مطلق و استرسی که در طول بارداریم داشتم خیلی اذیت شدم واسه همینم دل و دماغ هیچی رو نداشتم😔

کلا بارداری سخته تغییر خلقو خوهم که سرشاخشه اما من به اندازه ای بدشده بودم که حد نداشت

دقیقا منم همین طور بودم که نوشته شده.با اینکه خودم خواستم و دوست داشتم زودتر اتفاق بیفته ولی از زمانی که متوجه شدم باردارم فقط احساس پشیمانی و ناراحتی داشتم تا الان که ماه هشتم رو میگذرونم.خیلی از دست خودم و احساسی که دارم ناراحتم، شاید باید بیشتر از این به قضیه ی بچه اوردن فکر‌میکردم، ولی ۴ سال فکر کردم، نمی دونم واقعا .....

بله، خيلي زودرنج و عصباني شده بودم

من حوصله هی چیزی و نداشتم بعضی موقع ها گریه می‌کردم بعضی موقع ها هم الکی عصبانی میشدم البته الان بعدا سه ماه هنوز هم زودعصبانی میشم

خیلی بدخلاق شدم خیلی هم شکاک شدم رو شوهرم حتا میره تا در حیاط هم عز یت میشم خیلی

آی نگووو.خواهر بیچاره ام همش کمکم میکرد یهو میزدم تو ذوقش هنوزم بهش فک میکنم عذاب وجدان دارم

خیلی ترس واسترس داشتم همش گریه میکردم

سلام من درهفته ی ششم بارداری هستم ازم لکه اومده خیلی ترس دارم رفتم دکتر شیاف داد و یه روز یادم رفت استفاده کنم فرداش دوباره لکه اومد کسی میدونه نشانه چیه ممنون میشم راهنمایی کنید

اره.منکه همش بیحوصلم.کسلم

وای باورتون نمیشه من ماه اول افسردگی شدید گریه و ناامیدی، اصلا هم نمیدونسم باردارم🐣

خیلی ریلکسو خون سرد شده بودم تحملم زیاد شده بود عجول نبودم

من كه حساس،زود رنج، و خيلي خيلي عصبي بودم مخصوصا سه ماه اول، همش گريه ميكردم

آره حساس شدم خیلی زود عصبی میشم احساساتی میشم🥺

یک‌ هفتس حالم خیلی بده. روزانه ۱۵-۱۶ ساعت خوابم
از شوهرم متنفر شدم و همش به طلاق فکر میکنم
امیدوارم این حالت گذرا باشه حس میکنم افسردگی بارداری گرفتم

من ک صبورتر شده بودم

من خیلی مهربونتر شده بودم ...ولی کمر درد داشتم و دو ماه اخر بارداری همش بیمارستان بودم براهمین اذیت میشدم و گرنه دوران بارداری عالی داشتم

من ماه هفت و هشت خیلی حساس شده بودم و هرروز گریه میکردم

اره داشتم خیلیم بد بود

من زود عصبی میشدم و گریه میکردم

من که خیلی حالم بدبودنزدیک به افسردگی بودم

بله خیلی عصبی بودم یادمه تو حموم گریه میکردم که مبادا بچم ناقص باشه یا زود بود گذاشتم باردار شدم یا نکنه سر زایمان بمیرم .....چه فکرایی میکردم خدایی دیونه بودم ،خداروشکر گذشت

من اصلا تغیر نکردم حتی بدنمم تغییر نکرد یعنی ورم نکردم اصلا دماغمم بزرگ نشد😂😂😂

من که خیلی عصبانی بودم وترس داشتم ..همش نگران

من بیشتر روی خبرای بد و صحنه های خشن و ترسناک فیلما حساس شدم. اصلا نمی تونم ببینم. سریع کانالو عوض می کنم

به نظر من این تغییرات عادی هست

خانوما من تو هفته ۶م بارداریم ب شدت حالم بده ویار و حالت تهوع دارم مادرمم ازم خیلی دوره اولین تجربه بارداریمه توروخدا هرکسی میدونه ک چیکار کنم یخورده حالم بهتر بشه حتما برام بنویسه خیلی خیلی حالم بده هیچی نمیتونم بخورم حتی آب

من استرس و اضطراب شدید دارم.هفته 35 هستم.بیشتر ظهرا و شبا حالم بد میشه.همش گریه میکنم و درست نمیتونم بخوابم.خیلی روزهای سختیه.کاش زودتر بگذره و نی نی جون بیاد.

نه اصلا

بی حوصله و بهونه گیربودم خیلیییی

من ب شدت پرخاشگرشدم بدبخت همسرم تحمل میکنه وهیچی بهم نمیگه فوراهم اروم میشم

سلام. من هم مثل بقیه عصبانی میشدم و زود ناراحت می شدم.استرسمم زیاد بود .سخت بود اما خداروشکر بخیر گذشت و تموم شد.😍😍😰😰😵😵😵

من نسبتا خوب بودم
به غیر از چند باری که الکی گریه کردم یه سه چهار باری ماههای اول و ماه اخر ولی ماههای وسط خوب بودم خداروشکر بخیر گذشت
راستش الان از بعد زایمان ترسیدم ولی بازم توکل برخدا ان شالله که بچم سالم و اروم باشه که هیچ مشکلی پیش نیاد همچنین برای همه این آرزو دارم

آخرای بارداریم بود شوهرم رفته بود دکتر شب دیر اومد خونه موهامو قیچی کردم و چنان گریه میکردم که نگو الان یادم میاد کلی میخندم 😂😂😂😂

منم همش گريه ميكردم ، احساساتي مهربون زود باور شده بودم😊

من خیلی حساس شده بودم و تو تنهایی گریه میکردم بخصوص دو سه ماه آخر همش الکی گریه میکردم

دل نازک‌شدم گریه میکردم و بیقرار

منم خیلی حساس و زود رنج شده بودم تا چند ماه بعد از زایمانمم همون حالتا رو داشتم با کوچکترین چیزی گریه میکردم

چهار ماه اول اخلاق غیر قابل کنترلی داشتم به خاطر ویار شدیدی که داشتم بوی اطرافیان و عدم رعایت نکردن نظافت از سمت هر کسی رو سریعا به دعوا 😡باهاشون منجبر میشود
از ماه پنجم به بعد خیلی از خود گذشته شدم به شدت من یکی دیگه شده بودم 😇

🤔نوچ نوچ درآرامش کامل بودم خداروشکر. برعکس الان😞

من کم طاقت و لوس شدم

نه اصلا

اره منم سریع عکس العمل تند داشتم خیلی حساس وزود رنج شده بودم . همه هورمونام بهم ریخته بود

من خیلی زودرنج شده بودم تاتقی به توقی میخوردابغوره میگرفتم البته الان تقریبادوماهه زایمان کردم هم یه مقداراینجوریم هنوززودگریه ام میگیره

من وحشتناک شده بودم و تا هفت ماهگی دخترم ادامه داشت الان خوبم

ولي من فقط ميخنديدم سر موضوع هاي الكي هم ميخنديدم سوهر كه كلي تعجب كرده بود

بله من ک قبل از بادراریم کلا آدم زود رنج و حساسی بودم باردار ک شدم این حس چند برابر شد واقعا خیلی بده این احساس و اخلاق...ولی ی همسر واقعااا صبورداشتم و دارم ک با همه ی این اخلاقای بد من ساخت و اصلا خم ب ابرو نیاورد همیشه درکم میکرد و سعز میکرد اصلا ناراحت نشم از چیزی یا خیلی زود از دلم درمیاورد ک دوران شیرینی داشته باشم هنوزم همونطوره واقعا روران خوبی بود ولی برای من ۷ ماه بود و حیف

خيلي مهربون وصبور شدم اما خيلي احساسي

توی محل کارم به مشکل خورده بودم یه همکارم رو مخ میرفت همه میگفتن بخاطر شرایطت سکوت کن منم گریه میکردم جلوی بقیه همکارام و توی خلوتم ولی جلوی خانواده توی خونه پرخاشگر بودم (بیچاره مامانم اینا)
اگر شرایطم عادی بود خیلی راحت تر و درست برخورد میکردم با مساله

من این ماه اخر خیلی بی حوصلم و عصبی .البته استرس هم دارم

من تو بارداریم استرس اینکه آیا بچم سالم هست را داشتم سونوگرافی هم که میرفتم دلم آروم نمیگرفت اما باخودم کار کردم وبعدش آرامش عجیبی گرفتم اما بعداز زایمانم خیلی حساس شدم وسریع عصبانی میشم

من شش ماهه زايمان كردم هنوزم سيستم اعصابم درست نشده

واقعا خلق و خوم عوض شده.. خیلی بی‌حوصله شدم و طلبکار سر هر چیز کوچیکی عصبی میشم.. حتی بارها پیش خودم گفتم نکنه حوصله بچه امو نداشته باشم

وای من خیلی شبیه عصبی و بد اخلاق و افسرده شدم افسردگی پس از زایمان شنیده بودم قبلشو نشنیده بودم

ولی نگو فقط دو پای من داشت از خشکی و سفت بودن مشکست دکترم بهم آسپرین داده بود وقتی میخوردم بهتر میشد
بیشتر اوقات سعی میکردم برقصم
راه برم بیشتر اوقاتم خواب بودم
و بیشتر از قضیه نوع زایمان نگران بودم طبیعی ویا سزارین هستم
هرچه از دکترم میپرسید جواب نمیداد
بیشتر اوقاتم سکوت میکردم

5)*5+

من اینقدر عصبی و بداخلاق بودم و از کسایی متنفر شده بودم ... دلم می‌خواست هر کی هر چی میگه یه چک برنم توو صورتش 🤪🤪🤪
همش فکر می‌کردم دیگه کلا اینجوری شدم تا وقتی زایمان کردم به مرور به صورت معجزه آسایی شدم همون آدم قبلی و الان یاد کارام می‌افتم خجالت می‌کشم، مخصوصا مامانمو خیلی اذیت کردم 🙈🙈🙈

وای من ازواتس اپ بدم می اومدیعنی اگرکسی میدیدم توواتس اپه کلاقاطی میکردم بدجور😄😄😄

گند اخلاق بودم سه ماه اول

خیلی خیلی😞, هیچکسم درکم نکرد جزمادر و پدرم

من که همش گریه

بعله خیلی اروم و مهربون شدم همه میگن

من سربارداریم خیلی عصبی شده بودم ازاین ورتا۵ماهگی تهوع داشتم بعدسنگین شده بودم درکل سربارداری دومم خیلی اذیت شدم به قدرکه الان زن باردارمیبینم حالم بدمیشه ویادخودم میافتم

خیلیی بداخلاق شده بودم

ن نداشتم خوشبختانه دوران عالی رو سپری کردم

تو‌ بارداری خداروشکر خوب بودم اما بعد زایمانم دل نازک شده بودم زودی اشکم درمیومد

نه

آره خیلی حساس و عصبی و زود رنج شدم

کیه که نداشته باشه

من فقط گریه میکردم و استرس داشتم که خوانواده همسرم چیزی نگن که من هرس بخورم واینکه همش اعصابم خورد بود که آی منو ببر بیرون وقتی هم که شوهرم میبردتم بیرون گریه میکردم منو ببر خونه بعد میگفتم توبلد نیستی منو جایی ببری 😂
بهونه های الکی😂
بعد خوانوادم دور بودن واینکه ییار توبارداریم تصادف کردیم همه از چشم من میدین میگفتن تو واسه اینکه خوانوادت رو ببین ماشین مارو خراب کردی فقط فکر ماشین بودن نه خودم نه بچم نه شوهرم ولی خوانواده همسرم به فکر ماشین بودن همین😔

من خیلی گریه میکردم.عصبی بودم.استرس زیاد داشتم

دقیقا منم حساس شدم شدید...
سر هرچیز کوچیکی گریه ام میگیره رو اطرافیانمم خیلی حساس شدم مخصوصا شوهرم

من شديد پرخاشگر شده بودم سر اين مريضيم خونه پدر بودم همش با هم دعوا ميكرديم چون اصلا رعايت نميكرد هيچي،بعد ويارم بودم

من استرس زیادداشتم یه توهم افتاده بود به جونم که بچم منگل نباشه یعنی اخرا داشتم دیوونه میشدم تا دیدمش که خیالم راحت شد

بله خیلی زودرنج وحساس شده بودم میخواستم گریه کنم

یه چیزی بگم انقدر خوب و خوش باش با شوهرت و کلی شارژ باشین باهم‌که بدونن بودن و نبودنشون براتون مهم نیست این پیشنهاد شوهرم بود واقعا هم عملی شد. بعدهام کش نده رو هم نده چون بچت اذیت میشه. بیخیال باش بعد یه مدت میبینی واقعا هم بهشون نیاز نداری. من خانوادم خیلییییی ازم دورن و تو بارداریم خیلی بد ویار داشتم ولی گذشت و رو سیاهیش موند واسه اونا. الانم هی خودشونو میکشن که برم خونشون من هر ده بار یبار شاید برم. کرونا هم هست هرچقدر نیان بهتر در امان تری

سلام
اره منم تغییرات احساسات زیادی داشتم چون من بیشتر از همسرم مایل به بچه‌دار شدن بودم و همش میترسیدم ک وقتی کوچولومون به دنیا بیاد همسرم چه واکنشی نشون میده و فکر کردن به این موضوع من خیلی آزار میداد و تو خودم فرو میبرد اما وقتی محمدحسینم به دنیا اومد و تو بغل باباش آروم میگرفت همه این نگرانی‌ها تموم شد و الان هم ک شکرخدا ده ماه داره کلا بابایی بابایی هست البته من تو زمان بارداریم همیشه با همسرم میرفتیم مرکز بهداشت و صدای قلب پسرم گوش میدادیم یا وقتی میرفتم سنوگرافی همسرم میومد بامن داخل و حتی با هم ماه اخر عکس‌های بارداری گرفتیم آتلیه نرفتیم با گوشی خودم تو خونه عکس کرفتیم به هر ترفندی شده بود این رابطه رو محکم‌تر میکردم وقتی تکون میخورد همش به همسرم میگفتم ناگاه کن ببین چقدر شبیه تویه همش فضولی میکنه یا دستش میگرفتم میزاشتم رو شکمم میگفتم صداش کن و وقتی صداش میکرد تکون میخورد همسرم میگفت ببین ببین صدای من میشناسه😀😍 خلاصه وقتی فکری میشدم همه کار میکردم تا حال خودم خوب کنم و خوب میشدم از رقصیدن گرفته تا جلسات قران و سر مزار شهداء رفتن ،خیلی حال میداد

من ک ن ویار داشتم ن تغیرات خلقی فقط استرس داشتم یکم ن ورم کرده بودم طوری ک هیچکس حتی فکرم نمیکرد من حامله باشم😘😊😊😊

واقعا انگار هول بچه بزرگ کردن رو بیشتر اونا دارن تا ما

ن من اوکی بودم بعد زایمانم یه ماهه اول حالم خوب نبود روحی بعدشم سریع خوب شدم خداروهزار مرتبه شکر♥️

من که همه ش سرکاربودم تو دمای 50درجه 3ماه واقعا سخت بود دوران بارداریم اصلا وقت نداشتم واسه نازکردن و پرخاشگری ولی زیاد میخندیدم الانم گل پسرم همه ش میخنده

گریه میکردم وعصبی شده بودم آخرای بارداریم حالت افسردگی پیدا کردم.اما بلافاصله بعداز زایمانم از مشاوره کمک گرفتم خداروشکر زودبهترشدم

نه والا من از قرطی بازیها و لوس شدنهای بارداری هیچی نداشتم ۹ماه مث تراکتور کار کردم شاغل بودم. ماه اخر خونه تکونی هم ‌کردم کل لباسای کمدم قبل رفتن برای زایمان اتو کردم

بسییییییییار حساس ، و زود رنج

من برعکس خیلی آروم شده بودم قبلش با شوهرم دعوا میکردم کلی جیغ جیغ ولی تو بارداری کلا بیخیال و آروم ⁦❤️⁩⁦❤️⁩🤔😊

من ک احساس تنهای میکردم

اره منم الکی الکی گریه میکردم . خیلی حساس شده بودم

😄من حتی اگ کسی باهام بلند شحبت میکرد گریه میکردم

بله شدیدا مخصوصا با این کرونای لعنتی که زندگیه عادی رو برامون سخت کرده 😔

حس میکنم خیلی عصبانی وپرخاشگر شدم...استرس دارم.

اره من همش گریم می‌گرفت الآنم اینجوریم عصبی ترشدم زودجوش میارم دل نازک شدم خیلی وقتا همش دلم میخادگریه کنم

بله من که داغون شدم پسرم کلاس اول بود تکالیفای اون ی طرف طرف دیگرم شوهرم بخاطرتصادف زندان بودمن همش درحال گریه بودم فقط بخاطرپسرم بودکه دوام اوردم واین دخترم خیلی سختی کشید دخترم بعدم که دنیاامدسه روز تودستگاه بوبعدم زردی اصلا من هیچی نفهمیدم ولی خدارتشکرازپاقدم دخترم شوهرم ازادشدیکم زندگیم روبه راه شدنه ازنظرمالی از جهات دیگر

همش فک میکردم سر زایمان میمیرم 🤣🤣🤣🤣ب شوهرم میگفتم بچه مو ندی ب نامادری بزرگ کنه😶😶😶😶

منم همیشه گریه میکردم تا آقام چیزی ميگفت عصبی میشدم 😢

من هردوبارداری که داشتم خوب وعالی بود نه ویارداشتم نه حالت تهوع فقط سربارداری دومم لگنم درد میکرد وحشتناک اونم بعضی وقتا

خیلی عصبی بودم دوست داشتم ب همه چی گیر بدم

سه ماه اول به شددددت عصبی و وحشی بودم😂خداروشکر سه ماه دوم خوب شدم الانم خوبم زیادعصبی نمیشم ولی حساس شدم

سریع اشکم در می اومد.سه ماه اول بارداری مث کنه چسبیده بودم به همسرم ومیگفتم باید بغلم کنی😅😅

سریع اشکم در می اومد.سه ماه اول بارداری مث کنه چسبیده بودم به همسرم ومیگفتم باید بغلم کنی😅😅

سریع اشکم در می اومد.سه ماه اول بارداری مث کنه چسبیده بودم به همسرم ومیگفتم باید بغلم کنی😅😅

سر همچی حساس میشی و عصبی

خوش روترومهربانترازقبل شدم

من تو بارداری خیلی بهم خوش گذشت وسرکارم میرفتم و احساس وعلاقم نسبت به شوهرم خیلی بیشترشد ولی برعکس بعداززایمان دچارافسردگی شدم که نابودم کرد الانم هنوز ادامه داره وتحت نظرروانشناسم زندگیمو زیرو رو کرده اصلا کلا افکارم شخصیتم رفتارم عوض شده وهمش کارم گریه

من که بارداریم واقعا عالی بود فقط تا تشکیل قلب شبا کمی ضعف داشتم بعدش روبه راه شدم صبحا ساعت ۶ بلند میشدم همچی با برنامه بود اصلا کسی باور نمیکرد دوقلو باردار باشم😍 همش خونه مامانم بودم ولی بود بقول بعضی مامانا ما خوب بودیم بقیه با اعصاب خوردی وجنگ وجدل بدترش میکردن که شوهرم مثل اونا منم اصلا برام مهم نبود جز بچهام که اسیب نبین ولی بعد از زایمان تا یکسال شب بیداری بودیم باکمک مامانم واقعا خدا خیرش بده اگه کمک مامانم نبود هیشکی نبود باوجودی شاغل بود تا صبح بامن بیدار بود وبعدش دوباره خوابالو شدم عصبی همش هم ازطرف شوهر که کمک نمیکنه الان خ داروشکر باتوکل برخدا دارم رو خودم کار میکنم که ارومتر بشم اگه بشه یا بزارن ولی درکل شوهرم براش فرقی نداره بچه داشته باشه یا نه چون متاسفانه اخلاقش یه ذره خوب نشده که بدتر شده اونم که متاسفانه رو بچها تاثیر بد میزاره😓😩

من خیلی عصبی و پرخاشگر بودم، بعدا از دوستم،شوهرم،زنداداشم و... معذرت خاستم چون چند بار تو بارداری عصبی شدم بهشون پرخاش کردم

من تو بچه اولم بعد اززایمان پرخاشگر شدم ولی تو بچه دوم نه بارداری پرخاشگر شدم نه زایمان خداروشکر

منم افسردگی شدید گرفتم همش فکروخیال بسرم میزنه انشاالله هرچه زودتر این روزا بگذره ای کاش دارویی بود میخوردیم خوب میشدیم

من خیلی عصبی و پرخاشگر شده بودم از طرفی هم با کوچک ترین چیزی ناراحت میشدم و گریه میکردم

اره منم خیلی پرخاشگر وعصبی وبدتراز اون افسرده شده بودم

من واقعا مهربون و بخشنده شده بودم هرکی اذیتم میکرد یو دلمو میشکوند میبخشیدگ اما الان بعد از زایمانم شده ام همون زنه اخمو عصبانی 😡🤪😂😂😂

من همش گریه میکردم☹☹☹

همش دلم میخاست گریه کنم
با کوچکترین حرفی دو ساعت زار میزدم برا همین شوهرم خیلی بعد از حاملگیم خوش اخلاق شده البته قبلشم خوب بود الان مهربون تر شده

به نام خدا
بلانسبت بقیه مامانا
"سگ"

آره بعضی روزا اصلا باهام حرف زده نمیشد زود عصبی میشدم بدون هیچ دلیلی با شوهرم بحث میکردم

گریه

گريه

من همش بالا میوردم و خواب بودم طفلی بچه م کلافه بود می‌گفت چقدر میخوابی بی حوصله بودم من موقع زایمانام دچار افسردگی شدم و همش گریه میکردم

منم خیلی روحیه ام حساس شده و گریه ام میگیره

منم تو دوران بارداريم به شدت زود رنج شده بودم و با كوچك ترين چيزي اشكم در ميومد ولي خدارو شكر همسرم خيلي مراعات حالمو ميكرد و اگه من بدخلقي ميكردم اون صبوري ميكرد و ادامه نميداد، من بيشترين نگرانيم در مورد نوع زايمانم بود چون هم دوست داشتم طبيعي زايمان كنم هم بشدت ميترسيدم ولي خوب خيلي مطالعه كردم و تونستم خودمو اروم كنم ولي هرچي به زايمانم نزديك تر ميشد ترسم دوباره بيشتر ميشد و اخرم بخاطر شرايط لگنم سزارين شدم

من فقط عین🐩🐩🐩🐩🐩اززایمان میترسیدم

من تا دوماهگی نمیدونستم حامله ام همیشه با خودم میگفتم چرا اینقد افسرده ام حوصله هیچ رو نداشتم
بعد ک فهمیدم باردارم بسشتر افسرده شدم
ولی ماه ۴ ب بعد خوب شدم ولی ماه های اخر ب خاطر کرونا شبا همش ب چیزای بد فکر میکردم
در کل توی دوران بارداری همه کارامو انجام میدادم و زیاد فرقی نکرده بودم

خود تعییرات هورمونی کم بود زخم زبون خواهر شوهر هم روش...چون خودش مادر نمیشه فکر میکنه اینها ادا اصول بود ...

من شوهرم و خیلی دوست داشتم!! اینقدر ی ک میگفت کاش همیشه حامله باشی!
و
واقعا نمیدونستم چرا از این ک دو نفره هامون تموم میشه غم داشتم..

من خیلی حساس شدم

من که اولش تا پنج ماهگی همش بالا میوردم انقد شدید بود ک بعضی وقتا خون بالا میوردم همش هم استرس داشتم اخرای بارداری هم که یه خواب راحت نداشتم ولی وقتی ب هوش اومدم یادم اومد تو بیمارستانم دخترمو ک دیدم آروم شدم همه چی رو یادم رفت ولی بعدش دخترم انقد گریه میکرد بد آروم بود ک نگو کلافه میشدم افسردگی بعد از زایمانم گرفتم

من از اول تا سه ماهگی پرخاشگر و بی اعصاب بودم ولی الان بهترم و ارومتر و مهربونتر عشقمم ب شوهرم زیاااااد شده

منم خیلی زود رنج شدم و حساس، گریه ام زیاد کردم تو این مدت

من با خواهرم دعوا میکنم 😂😂

تا قبل کرونا همه چیز عالی بود فقط نگرانه اضافه وزنم بودمو اندامم چون همه چیزمون با برنامه ریزی پیش می رفت ولی تو ماه آخر کرونا اون قدر بهم استرس وارد کرد که دو هفته زودتر زایمان کردمو از استرس شیرم خشک شد . تو بیمارستان هیچ لذتی از مادر شدنم نبردم فقطمی خواستم هر چه سریع تر بریم خونه.

من زیاد گریه میکردم چون یه اتفاق خیلی بد برامون افتاده بودو شوهرم اصلا حرف نمیزد غذا نمیخورد و یه بارم گفت من اصلا آمادگی پدر شدن ندارم و با اینکه آدم خیلی مهربونی بود من کلا به هم ریختم و کلی اشک ریختم و سعی کردم خودمو قانع کنم که مشکلات خانوادگی واسه همه هست دوران بارداری سختی داشتم هم غذا نمیتونستم بخورم هم از لحاظ روحی و روانی تو چالش بدی بودیم ولی مدام سعی میکردم با مناجات و به خاطر بچه خودمو محکم نگه دارم ولی بچم شده بود تمام روزنه امید من شاید باردار نبودم اوضاع رو نمیتونستم تحمل کنم و بعد پسرم انگار همه چی روز به روز بهتر شد و میشه خدارو شکر

اره خیلی پرخاشگروزودرنج شدم

شدیدا زود رنج شده بودم فقط گریه میکردم از عالم آدم انتظارات بیخود داشتم

منم خيلى پرخاشگر شده بودم واس هرچيز كوچيكى ناراحت ميشدم تحمل جاهاى شلوغ و پرسروصدارو نداشتم.البته سعى ميكردم ب روى خودم نيارم تا كسى اذيت نشه

من هم خیلی حساس شدم و اصلا هم از طرف همسرم درک نشدم 😔خیلی اذیت شدم همش هم به پسرکم منتقل شده الآن داره همشو میبینم😔

من اتفاقا برخلاف اون همه ترسی ک از بارداری داشتم خیلی سرحال شده بودم تا روز قبل زایمانمم بیرون بودم،تحرکم زیاد بود نمیذاشتم تنها تو خونه بمونم.
البته بارداری الان بخاطر کرونا سختتره زمینه افسردگی بیشتر میشه

من همش گریه میکردم کلا" بارداریم سخت بود تا سرکوچه هم نمیتونستم برم کم میاوردم خیلی بد بود

من که هیچ تغییری تو خودم حس نمیکردم

اخ اخ نگو من خیلی پرخاشگر شده بودم .. همش ایراد از همسرم میگرفتم و دعوا میکردم‌باهاش گریه میکردم😅

من یه روز عصبیم یه روز گریه میکنم یه روز همش خوابم بعضی روزام خوبم!

من بی اعصاب شدم .

واقعا هی میگن چیکارش کن چیکارش نکن دلت میخواد بادو دست بگیری خفشون کنی

من چون ویارم زیاد بود به اعصابم فشار میاورد و حوصله نداشتم و عصبی بودم ویارم که کم شد حال روحیم بهتر شد

من کلا بهم ریختم

نه

من سعی کردم چیزایی که ناراحتم میکردن ازشون دوری کنم که ولی برام تنهایی خیلی سخت بود خانواده ام تو یه شهر دیگه بودن ولی گذشت

من پسرم ۲ و سال و ۳ ماهشه ندونسته باردار شدم الان تو ۷ ماهگی هستم متاسفانه خیلی عصبیم از دست خودم ناراحتم بابت رفتارام زود جوش میارم پسرمو دعوا میکنم بعدشم میشینم گریه میکنم اینکه رو پسرم دارم تاثیر بد میذارم خیلی ازار دهنده س و نمیتونم خودمو کنترل کنم واقعا حال بدیه امیدوارم بعد زایمانم درست بشه همه چی

خیلی زود عصبی میشدم

من خیلی زود رنج و حساس شده بودم به اندک چیزی گریه میکردم. تقریبا سه ماهه دوم خیلی خوب شدم اما سه ماهه سوم باز همین حالت ها برگشت و تا ده روز اول زایمانم دیگه اوج گرفت به حدی که مهمون ها تو پذیرایی بودن من میومدم تو اتاق گریه میکردم تحملشونو نداشتم .خداروشکر همسرم خیلی درک و همراهی میکرد و باعث شد خیلی زود حالم خوب شه

خ استرس و کارزیادهمین کاردست بچم داد باکلی مشکل ب دنیااومد

منم بیشتر اوقات گریه میکردم و سر یه مسئله ایی مربوط به خواهرم استرس داشتم و همش بدنم تو استرس و اشوب بود الانم هنوز همین جورم...خیلی دل رحم و مهربون شدم....فک میکنم از مهربونی دخترم بود .....خدا کمکمون کنه....همه حال خوبشونو پیدا کنن و بتونن بچه هارو با ارامش و خوب تربیت کنن...از همه التماس دعا دارم...مادری مهربون و خوب😊😊😊😊

آره
زود جوش شدم

بله گاهی اوقات از دست همسرم عصبانی میشدم

یعنی یکی یه حرف میزد میزدم زیر گریه
شده بودم آدم لوس غرغرو بی اعصاب
همش میخواستم با همه دعوا بگیرم از خودم بدم میومد😂

استرسی شده بودم شدیدعصبی اوووووف چه روزاییی بود

سه ماه اول بشدت ویار داشتم. افتضاح بود

سه ماه اول ک من تا ی فیلم میدیدم یا تنها میشدم میزدیم بلند زیر گریه. دست خودم نبود حتی اگه مهمونم بود.
بعدهاش کم کم پرخاشگر بودم و عصبی.

بعد زایمان حساس تر و عصبی تر شدم

همه خانوم های باردار در معرض اضطراب و افسردگی هستن، فقط شدتش برای هر کس متفاوته، من خودم به شخصه از ماه هفتم بارداریم که کرونا شروع شد اضطرابم خیلی زیاد شد طوری که حتی از همسرمم مطمئن نبودم و مدام با نگرانی هام اذیتش میکردم😔 ولی بعد از زایمانم خییلی بهتر شدم

من اوایلش خیلی مهربون شده بودم خوب من خودم کلا خمیشه لبخند میزنم د خیلی هم تغییر نکردم فقط اخراش یخورده زود رنج شدم اونم خوب یه مشکلی برام پیش اومد بعدازاون اینجوری شدم

منم از هفته 13 همش دارم گریه میکنم عصبانی میشم جیغ میزنم و گریه میکنم 😢

واااای نپرس سر دخترم همش گریه سر این یکی ک نمیدونم چیه هنوز سگ اخلاق شدم هی پاچه میگیرم داد میزنم دعوا میکنم بیچاره دخترمو شوهرم بخدا خیلی گناه دارن😰😰

بله همه دارن من کمترولی اشکی شده بودم وحساس ولی خواهرم وای انقدبدمیشه واقعا واقعا دورازجون پاچه ملتومیگیره باهمه دعواداره ینی شانس بیاری دوران بارداریش نزدیکش نباشی ک بدبختانه من دوتابارداریش نزدیکش وپرستارش بودم

من خیلی شکاک شده بودم شماها ابنجوری نبودین؟

من به طرز عجیبی آروم شده بودم اصلا هیچ چیز عصبیم نمی‌کرد اصلا نمی‌دونم این آرامش چجوری بدست اومده بود ولی همون 9ماه بود😂

من خیلی خیلی حساس شدم واقعا اذیت میشم مخصوصا اوایل شدید تر بود الان باز الحمداله یکم بهتر شدم

بله منم خیلی زودرنج و عصبی شده بودم ولی اصلا غذایی یا چیز خاصی دلم نمیخواست.

نه من اصلا رفتارم تغییر نکرد ولی بعد زایمان خیلی اذیت شدم

من از نظر خلقی تغییری نکردم

وای آره من فوق العاده عصبی شدم همش میخوام بایکی الکی دعوا کنم و بهونه بگیرم

زودرنج و حساس شده بودم اگ الان برگردم ب اون روزا هیچ وقت اون همه گریه و خودخوری نمیکردم

من قبلا ماهی یه بار سر چیزای کوچیک با همسرم بحث میکردم ولی از وقتی باردارشدم تا حالا هیچ بحثی نبود وقتی بهش فکر میکنیم با هم میخندیم میگیم چرا بحث میکردیم 😂😂😂 رابطه ام با بچه ها خیلی بهتر شده بود دوره بارداری قبلا زیاد کاریشون نداشتم

من خوش اخلاق شده بودم. چون شوهرم مهربونتر شده بود

من فوق العاده حساس شده بودم و با کوچیکترین حرفی اشکم میومد

نه من تو حاملگی خیلی شاداب پر انرژی بودم خلاصه خیلی خوب بود😌 اما بعد زایمان عصبی پرخاشگر کم حوصله😔

همیشه تو حمام گریه میکنم. تا خالی شم

نه اصلن
حالم بهترم بود شکر خدا

من تغییر زیادی نکردم فقط شیدا تنبل شده بودم جوری که اگه میخاستم برم‌ دسشویی دلم میخاست یکی کولم کنه اما بعد زایمانم به حالت اولم برگشتم

همش گریه،عصبی، زود رنج، هنوزم ادامه داره

بله دقیقا منم خیلی بدشدم افسرده وعصبی شدم هنوزم که بچم 11ماهشه خوب نشدم😦

من خیلی زود اعصابم از چیزای الکی بهم میریزه با اینکه کلا آدمی بودم که اصلا عصبانی نمیشدم .خیلی هم بی جنبه شدم شوخی رو خیلی جدی میگیرمو عصبانی میشم وحشتنااااااک

تهوع داشتم و پاهام همش مور مور میشد الخصوص شبها که مثل شکنجه بود برام

من که خیلی حساس شده بودم و خیلی خیلی بداخلاق به همه چی میگفتم . 😂😂😂😂

من بارداری پر استرسی داشتم اصلا ازش لذت نبردم ولی الان عاشق دخترمم

همه بهم استرس میدادن گریه زیادمیکردم بقولی توقلبم همیشه خالی میشدازاسترس

اره اکثر وقتا بی حوصلم وبی دلیل عصبی میشم و دلم میخواد فقط گریه کنم

من همش استرس دارم شکمم کوچولو بمونه چرا گنده نمیشه پس

بله حساس بهانه گیر غر غرو و لجباز

عصبی بودم استرس فراوان داشتم نگران ازاینکه بچه سالم به دنیابیارم فقط کتاب میخوندم که یک کم سرحال شم ولی داستانهای کتاب روم اثرمیزاشت درکل خوب نبود تاوقتی بچم به دنیاامد

نه اصلا واقعا خوب بود،،،عالی بود،،،💚💜💙💛

من که بارداری اروم و خوبی داشتم خداروشکر اخلاقمم تغییر نکرد فقط خیلی زودرنج شده بودم

من از بچه همم نفرت پیدا کرده بودم و ازهمه بدم میومد بیشتر عصبی بودم

وحشتانک دل ناز شدم و گریه ام میگیره

نا خودآگاه دلم گرفته و حسابی گریه کردم

من حس میکنم افسرده شدم همش دلم میخواد گریه کنم اصلا خوب نیستم

اره بی اعصاب تند برخورد. اخلاقم.....

من كه همسرم دركي ازم نداره نه خودش نه خانوادش منم پرخاشگر شدم زود عصبي ميشم زود خوب ميشم دعا كنين اين بارداري به سلامت بگذره

نه خدا رو شکر هیچ تغییری در من به وجود نیامده بلکه خوشحال تر و مهربان تر شده بود ام اما بارداری خیلی خیلی سختی داشته ام اما خیلی دوره خیلی عالی وقشنگی بود 😘😘😘😘

بیشترتغیرات جسمی داشتم تاخلقی

من خیلی بهونه گیر شدم و کم حوصله چون وزنم زیاد شده بود و به سختی میتونستم کارامو بکنم و بیشتر وقتا هم گریه کردم

حساس تر از قبل شدم ،مسئولیت پذیرتر شدم ،با کوچکترین صدا هم از خواب بیدار میشم ،اوایل ک گاهی با دیدن یک فیلم هم گریه میکردم ولی الان بهتر شدم و فقط ب بچم فکر میکنم ک شده همه زندگیم،من فکرشم نمی‌کردم منی ک عاشق خرید برای خودمم الان فقط ب این فکر میکنم ک برای پسر توراهیم چی بگیرم و اصلا بفکر خرید خودم نیستم

من دلنازک شدم...😢

گریه میکردم و زود زود دلم میگرفت

من حسود شده بودم رو اونایی که دوسشون داشتم نباید هیج جا میرفتن با هیشکی نباید پیش من حرف میزدن فقط باید به من توجه میکردن مثل مامانم همسرم و یه خواهرشوهرم

من بارداری دوممه ودخترم دوسالشه خیییلی عصبیم البته قبلش هم اعصاب درستی نداشتم الان دیگه بدتر دلم به حال دخترم میسوزه

من اوایل بارداری خیلی تغییرات خلقی نامتعادلی داشتم ،همه ش احساس میکردم خونواده شوهرم باهام با منظور رفتارمیکنن ،ازشون خوشم نمیومد،درجواب خوبیهاشون عصبی میشدم فک کنم فقط اونا بودن تحملم میکردن البته عدرخواهی میکردم میگفتم به خدا خودمم خودمو نمیشناسم نمیدونم چرا اینجوری شدم ،همههه شون درکم کردن غیر از همسرم ،متاسفانه قهر میکرد کمتر محبت میکرد درک نمیشدم از طرفش ،تو ماه دوم بارداری یه ماه خونه بابام بودیم خونه مونو مستاجرقبلی خالی نمیکرد ،خلاصه خیلی عصبی و زودرنج بودم نمیدونم استرس هم داشتم یانه

منم خیلی کم طاقت شدم. و پرخاشگر

من دوران بارداری ارومی داشتم فقط از ماه ششم کمی زودرنج شده بودم و با حرف یا رفتاری گریه میکردم

من خیلی عصبی شده بودم نه خانواده خودم نه خانواده شوهرم درک این قضیه که باردارمو ممکنه برام این تغیرات پیش بیاد و نداشتن اگه چیزی میگفتم ده برابر عصبانیت خودشونو سرم خالی میکردن شوهرمم کن می‌گفت مگه چی گفتن

نه من فقط خوشحال بودم
چون بعد سه چهار سال اقدام باردار شدم
ولی بعد زایمان پسرم کولیک داشت همش جیغ میزد منم ن استراحت کافی داشتم ن خورد و خوراک خوب عصبی بودم دو ماه اول

به من‌که‌خیلی‌خ.ش‌گذشت البته دردهم داشتم الهی برای همه بهترین خاطرها رقم بخوره

افتضاح شده بودم بی روحیه همش گریه افسرده

منم اخلاقم عوض شده حوصله هیچی رو ندارم نگرانم کرونا هم ک همه چیو بدتر کرده😥😥

بله خیلی زیاد یه جوری که دوست نداشتم با کسی حرف بزنم اصلا تا سه ماه بعد زایمانم همینجوری بودم و افسردگی گرفتم

من تو بارداری خیلی خوب بودم ولی بعداز زایمان یه کم بهم ریختم که دارم تلاش میکنم اوضاع رو سرو سامون بدم

سلام. من دور از خانواده و در یه استان دیگه، کارمند و سرپرست یه بخش در اداره کل!!!، اداره پرکار،پر از استرس وشرایط تنش آلوده، شوهرم دقیقاهمون زمان مدام بخاطریکسری مشکلات کاری چندین روز درهفته کنارم نبود و مسولیت دختر اولم(ده سالشه) اونم بامن بود☹، خیلی روزاش خاکستری بود... ، اماخب روزهای خوب و پرانرژی هم داشتم، بماندکه کلی حرص خوردم که گفتن باید آمینوسنتزکنم و تاجوابش اومدوحتی تا لحظه ای که بدنیااومدنگران سلامتش بودم.

من خیلی حساس تر و زود رنج تر شدم البته بودم ببشتر شد و عصبی شدم ک خیلیم گریه میکردم یعنی هر روز باید گریه میکردما

من خیلی حساس زود نج یکی مبگفت بالا چشمت ابرو میشستم ۳ساعت گریه میکردم

منم خیلی حساس شدم و به راحتی اشکم در میاد

نه به هیچ وجه

من هفته ٣٧بچه هام به دنيا امدن دوقلو سخت كه هست ولي بستگي به بچه و عشق و علاقه خودتون داره.و اينكه كسي هست كمك كنه يا نه.دست تنها اصلا نميشه

من فقط کسل هستم،حالت تهوع و سردرد خستم کرده

خدارا شکرتموم شد بدترین دوره ی زندگیم حاملگی وبعده زایمان دوست ندارم اون دوران را هیچ کس درکم نمی کرد

من وختی بچم تو شکمم تکون نمیخورد خیلی میترسیدم همش فکرای ناجور میکردم

من که بعضی وقتا گریم میگیره وشوهرمم فکر میکنه از ترس زایمانه وبهم دلداری میده

من خیلی آروم و صبور شده بودم اما مرتب حالت تهوع داشتم

حساس تر وزود رنج احساس میکردم کسی منو نمیفهمه. شوهرم گرفتار مریضی پدرش بود ومنو درک نکرد بعدش پدرشوهرم مرد من هفته بعدش زایمان کردم .سخت ترین شرایط خدا برای هیچکس نیاره.ماه آخرم انقدر تو مراسم ها گریه کردم. خدا سخت امتحانم کرده

بیچاره شوهرم. خیلی محبت میکنه و بهم میرسه. تا میاد خونه با اینکه دیر میاد تند تند ظرفارو میشوره خونه رو تمیز میکنه غذامو میاره شده عین یه مامان برام حتی از مامان خودمم با حوصله و با محبت تر. ولی من روزا حال و حوصله ام خیلی خوبه شبا اصلا اعصاب ندارم همش حالم بده کلافه ام. شوهر طفلکمم که شب میاد خونه. منم که کلا بی حوصله و عنق

من روی بارداریم هیچ تغییری نکردم

من بارداری مهربونتر شده بودم اما بعد زایمان عصبی و کلافه و خستم همیشه😞

خیلی ترسو شده بودم توهم میزدم

خیلییی حساس شدم و همچنان هستم🤦🏻‍♀️😐
حتی با شوخیای شوهرم م گریه م میگیره و ناراحت میشم

بله زیاد ...خیلی حساس تر وزودرنج شده بودم وبارداری پر ازاسترس وتنش داشتم
از بارداریم خاطره ی خوبی نداشتم

خیلی راحت واسه ترک دیوار هم گریه میکردم

سلام،من در بارداریم خیلی زودرنج شده بودم وزود هم گریه ام میگرفت خیلیم لجباز شده بودم.

من احساساتی بودم از قبل تو بارداری بدتر شدم🙄😭همش گریه م می‌گرفت سر همه چیز

اره خیلی 🤕🤭

من حساس شده بودم همه چی بهم بر میخورد گریه میکردم زود اگه گشنه میشدم دیگه بدتر هون لحظه اگه چیزی نمیدادن بخو م اعصابم بهم میریخت

من تودوران بارداری خیلی قوی بودم و روحیه عالی و ولی یعد زایمان شکستم خیلی طول کشید تاخودمو پیدا کنم

من فقط کم حرف شدم و آروم .کم حوصله هم شدم یکم .

بعد7سال خدا محمدصدرا رو بهمون داد اوایلش خیلی خوشحال بودم چون خیلی برنامه ریزی داشتم برای دوران بارداری ولی تو اولین جلسه که ویزیت شدم دکتر گفت باید استراحت مطلق باشم و چندماه بعدش عمل سرکلاژ کردم و چون دائم خونه بودم و همسرم هم صبح میرفت سرکار و باید تا 8شب میموند سرکار خیلی بهم فشار اومد و دیگه شب و روز کارم شد گریه البته ناگفته نماند که ویار خیلی خیلی بدی داشتم ودر آخر اینکه مادرعزیزم زحمت کشید و تا روز آخر منو برد خونشون و کامل بهم رسیدگی کرد الهی سایه اش بالاسر باشه و خداروشکر که الان محمدصدرا جونم صحیح وسالم از دیوار راست بالا میره وتحمل اون همه سختی ارزشش رو داشت

بله تغیراتم ازاوایل ۳ماهگی شروع شد.. به همه بوها و غذاها حساس بودم و سریع حالت تهوع بهم دست میداد.. زود ناراحت میشدم.. ب هرچی ک فکر کنید واکنش نشون میداد تو ماه پنجم ب بعد ک بالا میاوردم اکثر غذاهارو ..بدترین دوران بارداریُ داشتم از هرلحاظ ک فکر کنید😣

سه ماه اول بسیار تندخو و پرخاشگر😈😄دعوا داشتم باهمه و همیشه دلخور بودم

هر روزم گریه بود و ترس

من خیلی دل نازک شده بودم همش😥😥😥😥

منم اکثرا گریه میکردم و ناراحت بودم

من فرقی نکردم...خودم حس میکنم مهربونتر شدم🙃🙃🙃🙃

خستکی فشار میاره به آدم باید کنترل کنین خودتونو

آره یکم حساس تر و زودنج تر و گریه میکردم... که طبیعیه!!!

اخلاقم سگی شده بود

من سه ماه اول اینجوری شدم خیلی بد بود

من اوایل فقط گریه.بعدش عصبی های الکی.خودمم نمیدونم چم بود

من خیلی حرصی شدم رفتار عجیبی ببینم یا کسی نمیخاد چیز منطقی رو قبول کنه حرصی میشم شدید

من سر بچه اولم ک نموند بیش از حد عصبی بودم اماوسر دخترم خیلی اروم بودم

من نه کاملا خوب بودم معمولی بودم.فقط میگفتم کی میشه زایمان کنم تا روی شکم بخوابم😅

من خیلی عصبی شده بودم همش با شوهرم دعوا میکردم اما اون خداروشکر درک میکرد و چیزی نمیگفت اما من بعدش از عذاب وجدان ک چراباهاش بد حرف زدم ناراحت میشدم و معذرت خواهی میکردم و گریه میکردم البته باهمه عصبی بودم اما شوهرم بیشتر🤭😑

ن بارداری خوبی داشتم ن زایمانه خوبی😫

منکه اولش ویارداشتم بعدش باکوچیکترین حرفی عصبی میشدم خروس جنگی دیگه فقط گریه تازایمان کردم

من ک دوران بارداریم خیلی عالی بود.. تغییرم این بود بخورشده بودم. فقط کیف میکردم مادرشوهرم وشوهرم کاراموانجام میدادن من فقط استراحت و بخوروبخواب. زایمانمم طبیعی بود.خیلی راحت واسون بود... تازه مهربون بودم مهربون ترشدم.. بعد ایمانم کاری ترشدم فقط دوس دارم یکاری انجام بدم

منم همش میخوابیدم و موقع که بیدار بودم بد اخلاق بودم

من ک سره کوچیکترین چیز با همسرم و اطرافیانم بحث میکنم..همشم گریه میکنم‌

من اول بارداریم عصبی شده بودم و پرخاشگر.ولی الان خیلی زودرنج شدم خیلی زود گریه میکنم.
خیلی دلم برا خانوادم تنگ شده.

قبل از بارداری عصبی بودم و زود رنج سر هر چیزی استرس میگرفتم اما وقتی باردار شدم ارامش داشتم و خییلی صبور تر بودم

من که افسردگی گرفتم سرسومی

اییی پرچه شرمه مای

اووووه تا دلت بخواد همش گریه می کردم با دلیل و بی دلیل کافی بود یکی بهم بگه تو بی حوصله و تندخو شده بودم به شدت بی قرار و ترسو بخصوص نیمه شب ها

من وحشتناک ترسو شده بودم با کوچکترین صدایی زهره ترک می‌شدم

من تو بارداریم یکم حساس شده بودم و بشدت پر خور ...

برای اینکه کرونا و زایمان یک جا افتاد .جایی رفتم عذاب وجدان گرفتم که بچم یهو کرونا نگرفت .جایی نرفتم موندم خونه یا یه بچه کوچیک دست تنها روانی شدم .الآنم که همش استرس میکشم .یه عطسه می‌کنه میترسم گریه ی می‌کنه میترسم .کی تموم میشه خدایا این کرونا

بااینکه آدم عجولیم اما خیلی مهربون شده بودم مخصوصا با دخترم ❤

من بارداری خوبی داشتم به جز ماه آخر با اون وزن مادرشوهرم بیمارستان بستری بود کل خانواده شوهر زن و بچه کوچیک و بزرگ شام و ناهار خونه ما بودن دریغ از یه کمک پاشن خودشون یه کاری کنن تازه تیکه ام مینداختن منم تاصبح تز کمر درد گریه میکردم

نه بابا خوشگله ویار روش افتاده بود دیگه دست من نبود

نه من تغییر نکردم

هم زود عصبی میشدم هم گریه میکردم بی دلیل ..

من خیلی زودرنج شده بودم،همش دلم میخواست گریه کنم.تا یکماه بعد زایمان هم همینطوری بودم

من که اصلا طاقت حرف کسی رو ندارم زودگریه میکنم زود عصبی میشم زود هم ناراحت میشم اصلا حوصله ندارم احتیاج ب توجه و محبت دارم

من هم مهربون شده بودم هم خوش خنده ،با هر چیز جالبی کلی میخندیدم، ولی دوست نداشتم کسی ناراحتم کنه یکم زود رنج هم شده بودم

من شبیه شمر شده بودم

من واسه همه چی گریه میکردم

وایییی😬😬😬نگوووو من افتضاح بداخلاق طوری که الان فیلمای اون موقع رو میبینم از بقیه خجالت میکشم بس که تند برخوردمیکردم باهاشون🙈🙈🤦‍♀️🤦‍♀️

من هم خوش اخلاق شده بودم هم تندوپرخاشگروزودرنج البته بخاطر حرفای خانواده شوهرم ک جلوم هی با جدیت میگفتن بچه بدنیا بیاد مال ماست بایدبدینش ب ما،،،ک هنوزم میگن
...سعی میکردم جلو عصبانیت خودموبگیرم بخاطرتاثیر بدش روی بچه توی شکمم،،،بعدزایمان بدترشدم بخاطر دخالتا و وسواسای بیخود و بیجای مادرشوهرم توی کارای خودم و مربوط ب بچم

من زمانیکه بچه اولمو باردار بودم خیلی حساس و زود رنج بودم ولی تو بارداری دومم خیلی آروم و شاد بودم اصلا شباهتی به اولین بارداریم نداشت

هیچ وقت دوس ندارم نه حامله بشم دوباره نه برگردم ب اون روزا😒

من تو بهرداری نداشتم اصن اما از بعد زایمانم خیلی دارم همش دلم گریه میخاد همش میترسم از تنها موندن دوس دارم یکی کنارم باشه تنها نباشم

وااااای خیلی بد دوره ای هس ب همه چی گریه میکردم انگار بچه ۵ساله بودم

سلام
منم خیلی حساسو زود رنج شده بودم و گاهی هم عصبی
خیلی بیشتر از قبل به محبت نیاز داشتم عین بچه ها

گریان..حساس زودرنج ناامید همیشه غمگین..
البته که هنوزم ادامه داره..فک کنم افسردگی گرفتم😢

اره حساس شدم رو تمیزی خونه وچیدن منظم وسایل.هرچیزی سر جاش نبود ایقد فکرم درگیر بود تا خودم یا همسرم بذار سر جاش

سه ماه اول و سه ماه آخر بشدت بی اعصاب،یه کلمه جوابمو میدادن من یه عالم جیغ میزدم😀

من سردخترم کلا عصبی بودم تندخو شده بودم اما اینیکی الان۱۸هفته م نمیدونم‌جنسیتش چیه خیلی ارومم خداروشکر

من عصبی شدم فشار عصب گرفتم

کلا عوض شدم هم کلافه ام هم عصبیم سرهرچیز کوچیکم اشکم درمیاد

من همش اشكم لب مشكم بود

منم پرخاشگروعصبی بودم واززندگی متنفرشده بودم ولی ماهای اخرهمش میترسیدم بمیرم موقع عمل واین استرس خیلی بدتربود

من هر شب از دلتنگی گریه میکردم، هم استراحت مطلق بودم هم از همسرم دور بودم

منم همش تایه چیزی میشد میزدم زیر گریه

من خیلی شکمو شده بودم همش دوست داشتم غذا از بیرون بخورم 🤣🤣🤣🤣🤣

منم همینطور شدم

مظلووووووم😐

با سلام.عصبی و افسرده

خیلی حساس وزود رنج وهمش گریه البته اوایل خیلی زیاد ولی کم کم بهتر شدم

آره من سر بچه دومم از همین که اخلاقم عوض شده بود و سر چیزای الکی گریم میگرفت شک کردم حامله ام و فهمیدم،
درست مثل حاملگی اولم، دومیم همینجوری بودم

من سریع گریه ام میگرفت.دلم نمیخواست دخترم ازم جدا کنن میترسیدم دنیا بیاد از دستش بدم

نه من هیچ تغییری.فقط یکم بهونه گیر شده بودم

من که عااااشق همسرم شده بودم و بیش از اندازه بهش وابسته شده بودم چون از خون دادن هم دور بودم و دوقلو باردار بودم و بچه اولم بود پزشکم گفتن که نباید مسافت طولانی مسافرت کنی ولی این وابستگی گاهی کار دستم میداد و الکی بهش گیر میدادم یکی دوبارم دعوای حسابی باهاش کردم😣

تا چهار ماه اول حاملگیم خیلی از غذا ها رو دوست نداشتم و عصرا ک میشد حتما یه گریه و زاری داشتم ولی کم کم بهتر شد تا اینکه از بس فکر کردم ک نمیتونم طبیعی زایمان کنم ک متاسفانه همینطور هم شد و اورژانسی سز شدم تا یه هفته بعد عمل درد داشتم و تا یکماه اول بعد از زایمان هم افسردگی خفیف داشتم وای خداروشکر ک همشون گذشت اخه فکر میکردم دیگه خوب نمیشم 😂🤩

افتضاح بودم چقدر هم دلم میخپاست گریه کنم .

اره خیلی فوق العاده بهونه گیر شده بودمو لوس!

من خیلی خوش اخلاق شده بودم ولی از شوهرم حالم بهم میخورد بنده خدا😆

من که خیلی خوب بودم.‌فقط چون استراحت زیاد داشتم حوصلم خیلی سر میرفت توخونه😊

پرخاشگر وعصبی خسته خواب‌آلود .کوفتگی

من ک خیلی حالم بده جوری ک زندگیم داشت نابودمیشود و کلی سروصدا و جیغ و داد و دراخر صورتمو تیکه پاره کردم الان انگار قرص بهم دادن بی حال بی حالم😞😞

سلام من که از اول بارداری عصبی میشم هرچی میخوام خودم رو کنترول کنم نمیشد بعد میزدم زیر گریه خیلی بده وقتی که باید خوشحال باشی که نی نی دارحال رشده تو عصبی بشی ناراحت هستی

از شوهرم ب شدت بدم میومد و خونمون هم بو میاد برام

آره زیاد دل نازک چشم گریون.. عصبی قهر دعوا

من فقط الان نگران رابطه ی عاشقانه ی خودمو همسرمم.میگم نکنه بچه بیاد وقت نداشته باشیم.
انگار از دخترمون ی ترسی دارم
از مسئولیتش
از مادر شدن
هرچی ب زایمانم نزدیک میشه ی جوری میشم🤦🏻‍♀️

من ازشدت حالت تهوع نمیتونستم باکسی حرف بزنم

من استرس خیلی داشتم به این خاطر ماه های آخر غروب که میشد گریه می کردم دور از خانواده هامون بودیم همیشه دلتنگ میشدم خیلی مامانی شده بودم فقط مامانم را میخواستم 😊

من همش حالت تهوع داشتم

زود عصبانی میشم. با دوتا بچه هام احساس میکنم بد رفتاری و بد اخلاقی میکنم . بعدشم عذاب وجدان که میاد سراغم بدتر میشه حالم

من کلا استرس داشتم

افتضاح،،سه ماهه اول اخلاقم سگ شده بود بعدشم یه یه ماهی سریع گریم میگرفت خیلی بد بود

سلام بارداری اره الانم به شدت

منم خیلی حساس شدم همش میخوام گریه کنم دلم توجهی بیشتر از شوهرم میخواد همش میخوام پیشم باشه کاش هرچه زودتر بچه به دنیا میومد ولی هنوز اول راهم😥😥🌱🐣

منم الان چند شبه نمیتونم بخوابم بعضی وقتا اصلا حالم خوب نیس نمیدونم چرا.همش گریم میگره😞

وای من که افسردگی شدیدگرفتم همش گریه میکردم هرکسی میخندیدبهش حسودی میکردم بااینکه قبل ازبارداری ادمی شادبودم

وای خیلی من به صدایه شوهرم الرژی پیداکرده بودم حرف میزد دوست داشتم خفش کنم😂

بله خیلی شکاک شدم نسبت ب همسرم و زود رنج هرکی هرچی میگه گریم میگیره زود

من اوایل بارداری همون یکی دوماه اول عصبی و بداخلاق شدم ولی بعدش دیگه خوب بود

من مهربون و دل نازک همش گریه میکردم 😢

من خیلی زودجوش و عصبی بودم ولی وقتی باردار شدم آروم شدم وار چیزی ناراحت نشدم،ویار هم نداشتم

به شدت مهربون و خونسرد شده بودم در حدی که خونسردیم حرص همه رو در میاورد

من که انگار نه انگار باردار بودم
کل ۹ماهو سبک بودم و ورزش میکردم و همه جام میرفتم

منم خیلی حساس شده بودم خیلی گریه میکردم الکی عصبانی میشدم الکی

سه ماهه اول کلا برام سخت بود تهوع و ویار نداشتم اما بی قرار شده بودم منکه عاشق خونه موندن بودم انگار در و د یوار خونه داشت منو می خورد حسای بد خیلی داشتم ترس از سقط شدن جنینم همینطور آزارم میداد و تو فضای بسته نمی تونستم بمونم احساس خفگی می کردم اما بادتموم شدن سه ماهه اول همه اون حسهای بد و حالات بد رقت و سه ماهه دوم کلا خیلی خوب بودم

اره خیلی دل نازک شده بودم میخواستم همه یه اطرافیانم نازمو بکشن!!

سگ سگ بودم پاچه میگرفتم😂😂

فقط گریه تنها خاطره من از بارداریم تا اینجا

من که الهی خدا نصیب هیچکس نکنه فقط عذاب وجدان اون موقع راحتم نمیذاره9ماه تمام افسردگی شدید

من که سر هرچیزی عصبی میشدم و خیلی بد بود

گریه میکردم سر کوچک ترین حرف ناراحت میشدم😔😔😔

به من میگفتم از اینجا برو یه کم اونور تر مینشستم زار میزدم😂😂😂😂

اره خیلی گریه میکردم احساس ناامیدی داشتم

من که کتک خوردم گریه کردم غصه خوردن بودنونو آبم شکربچم سالمه ولی پدرش.....😪

من بی دلیل گریم میگرفت

من بد نیستم ولی خواهرای شوهرم حسابی اذیتم میکنن حسابی شوهرمو تحریک میکنن بر علیه من خعلی عذابم میدن خدا ازشون نگذره

من فوق العاده دوران سختی گذروندم وخیلی قرقرو و زود رنج شده بودم

منم اوایل بارداریم خیلی تغییر کرده بودم خیلی خوشحال بودم ولی انگار اصلن خوشحال نبودم

من واسه بارداری دومم به شدت عصبی شده بودم درصورتی که واسه بچه اولم خیلی خوب بودم الان واسه این بچه سومم خوبم امابازم کمی عصبی هستم

من شدییید بی اعصاب شده بودم حوصله ی کسی رو نداشتم😧

الکی‌گریه میکردم مثل این مونگلا

من زود رنج شده بودم تا یکی ب دوتا نمیرسید جوش میاوردم و خودخوری میکردم

منم همش عصبی بودم گریه میکردم از همه به خصوص شوهرم بدم اومده بود

اول بارداری خیلی گریه میکردم ولی الان عالیم ،قبل بارداری خیلی پرخاشگر بودم شدید و خداروشکر الان اصلا اینطور نیستم
در کل عالیمممم😍😍😍فقط یکم یکم دلنازکم فعلا😂

من که خیلی افسورده شدم هرروز کارم گریه کردن بود

منم خیلی عصبانی میشم عزیزم

یکمی افسرده و عصبی شدم☹

وای اره زود رنج‌شدم و زود بهم برمیخوره و گریه میکنم 😞

بخاطر کرونا چون هیجا نشد برم یه افسردگیه کوچولو داریم هممون ایشالا تموم شه کرونا بعد زایمان یه مسافرت بریم حداقل😢

حساس شده بودم زود ناراحت میشدم و گریه میکردم

اره منتظر بودم یکی حرف بزنه من گریه کنم. خیلی وحشتناک زود گریه میکردم تا ۴۰ روز اول بعد زایمانمم ادامه داشت ولی خوب شد خداروشکر

آره بارداری من با شروع کرونا و قرنطینه بود خیلی بد بود یهویی خونه نشین شدم،افسردگی شدید گرفتم و فوق العاده حساس شده بودم انقدر انرژی منفی شده بودم و فکرای بد میکردم از شوهرم بدم میومد اووووووف خداروشکر اون روزا تموم شد

من چون بارداریم مخصوصا سه ماه اول افتاد تو پاییز و الودگی هوا هیچ بیرون نرفتم و تازه هم ازدواج کرده بودم شوهرمم سرکار بود منم خونه بودم حوصلم سر میرفت و تنها بودم سه ماه اول بارداری حالت تهوعم داشتم و حالم زیاد خوب نبود دیگه از ماه چهارم به بعد خوب شد مخصوصا عید سال ۹۸ که کرونا هم نبود ماهمه جا رفتیم روحیم عوض شد و کلاسای امادگی زایمانم میرفتم کلی واسه روحیم خوب بود تا ستیلا خوشگلم تیر ۹۸ به دنیا اومد و دیگه دنیام کاملا عوض شد و الانم خداروشکر یکسالشه دیگه راه هم میره و منو باباشم خوشحال 😍😍😍😍😘😘😘😘😉😉😉😉

من كه اين يكي دوماه اخر دااااااغون شدما بي حوصله و بي اعصاب همش هواي گريه دارم

حساس شد بودم
میگفتن بالاچشت ابرویه من بهم برمیخورد ولی چون میدونستم تو این دوزان اینجوری میشیم کنترلش میکردم
با خودم میگفتم عوارض بارداریه🤣🤣🤣

راستش من هیچ مشکلی نداشتم اگه هم اخلاقم عوض میشد شوهرم به خوبی درک میکرد و خیلی کمکم کرد در دوره حاملگی

من خیلی سگ شدم😆😆😆😆با عرض معذرت

من که واقعا حساس شده بودم هنوز نمیدونستیم باردارم شوهرم میگفت وای چرا اینجوری شدی
بعد بارداری هم واقعا بد خلق شدم

من کلا حساس و زود رنجم تو بارداریم بدتررررررر شدم میگفتن بالاچشمت ابروعه دیگه واویلا میشد اشکمم دم مشکم بود همش😁

من استراحت مطلق بودم خیلی کلافه شده بودم و پرخاشگر الان ک کرونا نمیزاره بیرون بریم

من خیلی گریه میکردم

من تازه حامله شدم پدرم فوت شد بعد اونم مادر اینام داداشام از ایران رفتن خیلی حرص میخوردمو گریه میکردم

احساساتی تر شدم. همش چسبیدم به شوهرم. تنبل شدمو حوصله ندارم. فقط حالت تهوع هام کلافم کرده و ی جورایی ۹۹ درصد مواقع پکر و افسردم

من که دو ماه شوهرم ماموریت بود،پدرم در اومد تو اون دوران،اخراش هم که همش اعصاب سر سیسمونی خورد بود،شوهرم خیلی دخالت میکرد

من که افتضاح به شوهرم علاقمند شده بودم 😍 ولی انقدر بارداری سختی داشتم که نگووو

حساس شدن. گریه کردن. تصمیمهای میگرفتم که اصلا عاقلا نه نبودن.درک نکردن از طرف دیگران .و حالت تهوع واستفراغ هم بهش اضافه بشه .دیگه چه شود

من سر بارداریم خیلی زود عصبی میشم اشکم درمیاد زود رنج شدم

وای عاره من از ماه هفتم ب بعد خیلی زود ناراحت میشدم داداشمم ک رف سربازی ایقد حساس شده بودم شبو روز کارم گریه بود

‌من خیلی عصبی و پرخاشگر شده بودم،همش استرس داشتم،نتیجشم یه بچه ای شد که همی رفلاکس،هم کولیک و هم حساسیت به پروتئین گاوی داره ،الان بیشتر شده این عصبانیت و پرخاشگریم،همش با دخترم و همسرم درگیرم😔😔 میخوام برم دکتر اعصاب

بله من هرچی میگفتن ب دل میگرفتم تنهایی گریه میکردم بانی نی ام درددل میکردم

نه من حتی تو بارداری مهربونتر و صبورتر شده بودم.

من اطرافیانم خیلی عصبیم میکردن که شوهرم تا آخر حاملگیم با همه قطع رابطه کرد بخاطرم دیگه مهربون بودم

من ماه های آخر خیلی زود اشکم در میومد،کوچکترین اتفاق ناراحت کننده تو زندگیم باعث گریه ام میشد،ولی در کل حاملگی خوبی داشتم و مثل یه آدم عادی هیچ حالت تهوعی نداشتم انگار نه انگار حامله بودم😁

به شوهرم وابسته تر شده بودم

من انگار اب از اب تکون نخورده😂😆

من نه ویار داشتم تا الان نه تغییر خلق و خوی واسه همینم هس کسایی ک اینجورین همش حالشون بده گریه و تهوع و اینا واقعا درک نمیکنم😐

یه خورده بداخلاقی هم میکردم بعضی اوقات😁

من خیلی احساساتی بودم حتی یه روز اونقدر خندیدم اشک از چشمام اومد تو یه لحظه شروع کردم به گریه کردن.عصبی نبودم تب داشتم همش هی گرمم میشد

من خیلی دل نازک شده بودم

من خیلی حساس شده بودم .خیلی زود ناراحت میشدم .البته خانواده ام شهر دیگه بودن .خانواده شوهرمم رفتارای عجیبی داشتن اون روزا که بعدش فهمیدم بخاطر دلسوزی بوده .خودمم یه مدت طولانی نمیتونستم بخاطر استراحتی که دکتر برام نوشته بود بیرون برم خیلی عذاب کشیدم تنها تو خونه

من خیلی حساس شده بودم خیلی گریه میکردم ولی یعد از زایمان خوب شدم

مدت کوتاهی تو بارداریم عصبی و دل نازک شده بودم. اما بعد از زایمانم خییییلی . بخصوص ک مادرشوهرم اذیت میکرد

من انقدر اکی و پاکار شده بودم شوهرم میگف عالی شدی ولی الان خیلی اعصابم ضعیف شده

دوست داشتم یه بهونه گیر بیارم گریه کنم ..ولی سبکه زندگیم و جو خونمون همیشه شاده نمیشد 😩🤣

ماهای اخر بارداریم افسرده شده بودم احساس شدم سر هرچیزی داد میزدم گریه میکردم

ساکت شدم😔همه چیو میریزم تو خودم،بعضی وقتا گریه میکنم...

همه چیزم عالی بود خداروشکر

من خیلی حالم بده اصلا هیچی نمیتونم بخورم دکتر هم رفتم بهم قرص داده بازهم همونجوری ام
ازخودم بدم میاد حس میکنم خونم خیلی بوی بدی میده خودم .. شوهرم ..
خسته شدم بخدا کی خوب میشم آخه??

سلام
من فوق العاده عصبی شده بودم
هم خوشحال هم ناراحت هم نگران بودم
نگران همه چی بودم حتی چیزهای الکی و جزئی
با صحبت های مادرم آرام میشدم

ن اصلا

من الانشم دارم بعضی وقتا سر شوهرم عصبانی میشم دیگه خسته شدم اون بیچاره هم هیچی نمیگه تحمل میکنه☺ انشالله دختر کوچولومون دنیا بیاد دیگه تموم شه این اوضاع..

من حساس شدم زود گریم میگیره

وای من خیلی حساس شدم و گریه میکنم
شوهرمم اصلا درکم نمیکنه هی بدترم میکنه
با اینکه اینقد توضیح میدم براش مال بارداریمه ولی کو گوش شنوا

اره خیلی همش در حال حرص خوردن واسه چیزای الکی هستم مخصوصا که وسواس تمیزی گرفتم دیوونم میکنه

من که اصلا حوصله هیچی رو نداشتم سر هر چیز کوچیکی زود عصبی میشدم البته بگم بخاطره مشکلاتی بود که اون موقعه تو زندگیم داشتم خیلی افسرده بودم

من بارداری خیلی حساس شده بودم در حدی ک یکی میگفت پخ میزدم زیر گریه😅😅الانم خیلی کم حوصله و عصبی شدم 😡😕

سلام دوستان من الان یک هفتس پریودیم عقب افتاده و جواب ازمایشم مثبت بود.ایا شما میدونید هفته چندم بارداریم میشه و چجور حساب کنم

من قبلش بد بودم بدتر شدم خدا بداد شوهرم برسه نمیدونم چیکار کنم😥

من خیلی می خوابیدم هر وقت فرصت داشتم فقط می خوابیدم والبته اولای بارداریم سردرد زیادی داشتم

من از بچه های دور و برم به شدت بدم میاد ...ولی کلا اخلاقم خوب شده با همسرم ...یه خورده هم تو دار شدم

من ک زودرنج و همش گریه میکردم افسردگی گرفته بودم

من ماه آخر همش گریه میکردم😬😬😬😬😬، خیلی بد بود میترسیدم سر زا برم😂😂😂، با اینکه سزارین اختیاری بودم ولی باز از زایمان میترسیدم، بعد از زایمان هم تا دو ماه افسرده شدم😑😑😑 چون بچم تا ۴۰ روز زردی داشت و تقریبا دست تنها بودم😌😌😌، الان که یاد اون روزا میافتم دلم نمییییییخواد اصلا اصلا تکرار بشن😂

من بهونه گیر شده بودم سر همچیز

من خیلی بداخلاق شده بودم چون خیلی حالت تهوع داشتم

من خیلی زود عصبی میشدم بخصوص که مدرسه هم میرفتم واسه تدریس، همش میگفتم بچه هارو بگیرم بزنم وقتی شلوغ میکردن

تقریبا شده بودم هاپوی مریض😂😂😂

وای خیلی زیاد .... خیلی دعوام میشد با شوهرم ولی تو بارداریم حتی ی بار دعوا نشد حتی ی بار خخخ

منم همش باپسرم دعوا میکنم قبلا اینجوری نبود اروم خونسرد بودم مهربان باهاش بودم الان تو دوران حاملگی اینجوری شدم

همش گریه و زود می‌رنجیدم ولی دوست داشتم همش کار خانه انجام بدم

من به خاطر کرانچی گریه کردم🤣🤣

اره.خیلی عصبی میشم سر کوچیک ترین حرف گریه میکنم.😪بیچاره شوهرم اگه هم من مقصر باشم میاد معذرت خواهی میکنه ک دیگه گریه نکنم

من که زود رنج شده بودم همش گریه میکردم

خیلی زود رنج وحساس شده بودم😕
وخیلی هم عذاب وجدان داشتم چون تا شیش ماهگی نمیتونستم هیچ غذای درست کنم.ودخترم خیلی ضعیف شده بود😢😢😭

من احساس عصبی شدم

منم خیلی عصبی و زود رنج شدخ بودم مخصوصا که پسر بزرگم کلاس اول بود و مسلما موضوع برا حرس خوردن داشتم

گاهی اوقات بدجور اعصابم خورد میشد!از یه طرف خوشحال بودم که داریم بچه دار میشیم از یه طرف خلقم تنگ میشد حوصلم سرمیرفت ولی خداروشکر همسرم صبوری کرد تا اون دوران تموم شد💜

افتضاحم افتضااااااح حوصلع هیچکسو ندارم یه سرع کلافه و بی عصابم

اره عصبی ناراحت بهانه گیر جنگ جو کلا خیلی بدشده بودم 😒

من ماهای آخرحساس شده بودم بی دلیل گریه میکردم نسبت ب همسرم شکاک شده بودم 🤦‍♀️...ولی بعداززایمان این حسم رفت

من مدتی بدجوربداخلاق شدم ب حرفای خوب هم واکنش نشون میدادم طوریکه هرکی میگف بالاچشت ابرومن اشکم دم مشکم بودوگریه😟😟درعوضش دوقلوهام سالم دنیااوردم😁😁😁👫

منم خیلی پرخاشگر و عصبی شدم همش سر پسرم داد میزنم دست خودم نیست

ب نظرم حساس شده بودم وعصبی ،خیلی گریه میکردم دلم میخواست شوهرم خیلی بهم توجه کنه.

من اصلا تازه خوش اخلاق شده بودم همش میخندیدم .0

خیلی زود اشکم درمیومد

من وسواس گرفته بودم ب خونمون

بله شدیدن...همش گریه میکردم و غمگین بودم بعضی ماه ها خوب بودم

من همش گریه میکردم ، قبل از بارداری حرف کسی برام مهم نبود ولی بعدش خیلی حساس شدم

نه هیچی

منکه حالم خوب بود تو بارداریم ولی امان از بعد زایمان افسردگی شدید و فقط گریه😰 دیگه بخاطر افسردگی بعد زایمان قید بچه رو زدم خیلی دوران بدی بود

من کل ۹ ماه رو ویار داشتم🤢 و از لحاظ روحی خیلی افسرده شده بودم و گریه میکردم،هیچ وقت حاضر نیستم به اون روزا برگردم ،خدا رو شکر که اون روزا سپری شدو به خوبی زایمان کردم

منم خیلی عصبی شدم بهونه میگیرم بخاطره حالت تهوع شدید معده دردم قبلا خیلی اروم مهربون بودم

من زور رنج و عصبی شدم و همش گریه میکردم

‌نه.من نداشتم.خییییلی خوب بود حالم تو دوران بارداریم.فقط ماه اخر خیلی بهم ریختم اونم بخاطر دخالت های خواهرشوهرام بخاطر اسم کیان.

بله همچون حیوان وفادار سگ

بسیار زودرنج وعصبی

عصبی شده بودم و حساس به رفتار اطرافیان:/

همش گریه میکنم😂

خیلی احساساتی شده بودم گریه زیاد میکردم سریع هم عصبی میشدم

سلام اره منم ب شوهرم شک میکردم عصبی میشدم گریه میکردم

منم گریم میگرفت🥴

من همون بودم اصلا تغییر نکردم☺😊

تو بارداری حالت تهوع داشتم ولی اخلاقم تغییر نکرده بود ولی زایمان ک کردم چون خیلی عمل بدی داشتم و خیلی ضعیف و گرسنه و عصبی بودم اندامم بهم ریخته بود تا چند روز اول خیلی داغون بودم و هیشکی جرات نداشت باهام حرف بزنه مادرشوهرمم خیلی خیلی حرف اضافه میزد ک هیچوقت حلالش نمیکنم🥺

خیلی حساس وزودرنج شده بودم خانوادمم یه شهر دیگه بودن کنارم نبودن بهم کمک کنن .ولی شوهرم همه جوره کنارم بود.از طرف خانواده شوهرمم هیچ کمکی ندیدم

بله داشتم
از چیزایی ناراحت میشدم ک الان یادم میاد خندم میگیره
ولی میدونستم ک طبیعیه و خودم و اروم میکردم

گاهی خوبم گاهی دوست دارم دعوا کنم.. گاهی دلم میخاد بی حوصلگیام و توخونه موندم رو رو کسی خالی کنم

شدیدا حساس و زود رنج شده بودم..سرچیزای کوچیک فوری ناراحت میشدم و گریه میکردم.. استرس فراوااااااان

من خیلی زود ناراحت میشدم پرخاشگر میشدم دل نازک زود گریه میکردم

من كه خيلي زود عصبي و ناراحت ميشم خيليم زود گريم ميگيره الكي

من به صدا حساس شدم.یکمی هم زودعصبی میشم

وااااااییییییی نگوووو خیلی بی اعصاب شدم
از همچی سیرم و متنفر
حتی از حرفای خوبم بدم میااااد
دارم دیوونه میشم

وای احساساتی شده بودم چه جور، شما فکر کنید کارتون دیو و دلبر رو نگاه میکردم گریه میکردم. در عین حال خنده ام میگرفت که من واقعا دارم برا یه کارتون گریه میکنم😂😂😂😂😂😂😂😂😂

حیلی زود عصبانی میشدم

من به شدت بد اخلاق شده بودم

منم خیلی رفتارم عوض شده بود همش میخواستم با شوهرم دعوا کنم بدون دلم میگرفت میخواستم فقط گریه کنم خدارو شکر بعد زایمان بر طرف شدن

خداروشکر که تموم شد!!چی بود

من خیلی عصبی میشدم ولی ادمی نیستم عصبانیتمو نشون بقیه بدم تو اتاق تنها گریه میکردم حتی بعد زایمانم داشتم این حالتو که با کمک همسرم از اون خالت افسردگی در اومدم

من خیلی حساس شده بودم و زود گریه میکردم

احساس بغض کشنده ...احساس نزدیکی به مرگ
نازنازی ولوس
مظلوم

منکه خییییلی حالم بدبود خیییلی

آره من بچه ی که اذیت میدادعصبی میشدم وبه هم میریختم

منم خیلی گریه کردم حال نداشتم چیزی درست کنم فشارم میفتاد خیلی بدبود عصرشوهرم میومد یکیو میورد که برام سروم بزنه

اره خیلی حساس و زود رنج شده بودم بخصوص سه ماه اول، خونواده شوهرمم خدا خیرشون نده پا گذاشته بودن رو گاز و هی مساله و حرص و جوش درست میکردن، خیلی گریه کردم الانم ک دخترم ناارومه همش خودمو سرزنش میکنم ک اونموقع ک حامله بودم ارامش نداشتم

من دوره حاملگی نه ولی بعد زایمان تا الان که شیش ماه میشه خیلی زود رنج وعصبی شدم خیلی زود عصبانی میشم اعصابم خورد میشه

نمیبرد چون حساس بود میگفت باهم که نمیشد سرکار میرفت ومن شب وروزا همش تنها بودم باحالت تهوع شدید بارداری سختی رو گذروندم

من خیلی تو خونه حوصله م سر میره تا میخوام برم بیرون همه بهم عذاب وجدان میدن کرونا زیاد شده بخاطر بچه رعایت کن منم از تنهایی و بیکاری کلافه و عصبی شدم

من که‌خیلی چون حاملگیم خیلی حالم بد بود همش بالا میاوردمو تهوع و هیچی نمیخوردم برای همین خیلی زود عصبی میشدمو‌گریه میکردم خواب نداشتم همه حاملگیم استرس داشت که بچم کاری نشه و سالم باشه

من خیلی پرانرژی بودم وشاد انگار یه انرژی مضاعف داشتم بعضی وقتا بی دلیل گریه میکردم سر چیزای الکی یه مدت بعد متوجه شدم زمانایی که گرسنمه یا هوس چیزی کردم و دسترسی ندارم زودرنج میشم

زود رنج حساس عاطفی اشک دم مشک

منم خیلی گریه میکردم تا پایان چهار ماهگی سر هرچیزی گریه میکردم جالب اینکه همه منو تهدید میکردن دکترم منشی دکترم شوهرم خانوادم اگه گریه کنی افسردگی میگیری همینجوری سرت میمونه بدبخت میشی فکر میکنم چقدر کوته فکر بودن ک این حرفارو ب من میزدن مثلا داشتن کمک میکردن شوهرمم ک عصبانی میشد میخاست با سر برهدتو دیوار گاهی ام بخاطر مشکلات خودش قاطی میکرد خانواده شوهرمم ک اصصصصلا من براشون وجود نداشتم همش درگیر مادربزرگ درحال وفاتشون بود ک رید ب تولد بچم و یه رو قبل تولد مرد ...کلا دوران مزخرفیه

من که تو بارداریم تغییری نکردم ولی از وقتی بچم به دنیا اومده خیلی حساس شدم و عصبی سر مسائل کوچیک عصبی میشم و بزرگش میکنم نمیدونم چیکار کنم خیلی بده

من بعد 6 ماه از عروسیم به اصرار شوهرم باردار شدم خودم به شدت مخالف بودم توی بارداریم همش حرص همینو خوردم که زود بود. از ماه 4 هم شوهرم سر جنسیت کلی اذیتم کرد همش غصه خوردم و گریه کردم. حتی زایماننم نیومد بيمارستان.
خیلی دوران بدی بود نمیبخشمش. ولی خیلییی قران خوندم. خانواده شوهرم و خودم خیلی هوامو داشتن خداروشکر دختر آروم و خوش اخلاقی دارم که همشو از قرآن خوندن میدونم

😅😅😅

زودرنج شده بودم تاحرفی میشد گریه میکردم‌

من ک ازوقتی فهمیدم باردارم خوشحال شدم چون همسرم واقعابچه میخاست امااطرافیان خیلی اذیتم کردن مادرشوهرم خصوصاب محض خبردارشدنش می‌گفت بره بندازتش زوده چرااوردین خیلی سرخورده شدم همیشه گریه میکردم باهام قهرشدن وخیلی حرفای دیگه پشت سرم زدن فقط ب خاطراینکه زودبچه دارشدیم انگاربایدازشون اجازه میگرفتیم هیچوقت یادم نمیره اون روزامو......😢😢

خیلی بی دلیل گریه میکردم و حساس شده بودم ولی زود خوب شدم

من که حوصله هیچکس نداشتم زودرنج شده بودم

سلام در بارداری اولم حالم خیلی بد بود(سال ۸۹) اما در بارداری دوم(سال ۹۶)حالم در کل عاااالی بود
چون به لطف خدا با دستورات طب سنتی پیش رفتم و افسردگی بعد زایمان هم نگرفتم

من هیلی حساس شده بودم زود گریه میکردم😐

خیلی مهربون و وابسته به همسرم شدم😄😄😍

بله زیادخیلی کم توقع شده بودم

چه تجربه های سختی🙂

من که نشسته بودم حالم خوب بود یک هویی شروع میکردم به گریه دست خودم نبوداشکام سرازیر میشد اصلا خودم نمیدونستم برای چی گریه میکنم خخخخخخ الان فک میکنم خندم میگره دخملم یه تیکه ازماه خدایا مرسی که دارمش همه سختی ها ارزشش داشتن این پرنسس کوچولو داشت😇🥰🤩🤩😍😍

خیلی زیاد ماه های اول همش گریه میکردم و نا امید بودم همش میخواستم شوهرم نازمو بکشه که نمیکشید ماه های آخر حالم خیلی خوش بود

من خیلی تنبل وبهونه گیرشده بودم وهمش عصبی بودم

من ۴ ماهم بود که پدرمو از دست دادم و تو ۹ ماه بودم که پدرشوهرمو از دست دادم.کلا دوران سختی بود بعد زایمان هم ۱ ماه افسردگی پس از زایمان گرفتم.

من حساس شده بودم و شکاک😅😅بعضی وقتام از دلتنگی پدر و مادرم گریه میکردم اخلاقم عالی بود ولی

بله من خیلی زودعصبی میشدم اصلا تحمل نداشتم سریع گریم میگرفت

دوست داشتم همه به من توجه کنن لوس شده بودم خیلی زودگریه م میگرفت وعصبی میشدم

بله بی حوصلگی خستگی نگرانی

سکته کرد

من ک همش عصبی میشم ک این خیلی بده

من سه ماهه اول عااااالی، صبور و مهربون و خوش اخلاق تر، الان که سه ماهه دومم گهگاهی خیلی بهم میریزم گریه میکنم البته خیلی کم، به دیگرانم کاری ندارم فقط عذاب وحدانم زیاده بخاطر پسرم که من الان کمتر حوصله میکنم باهاش بازی کنم...

من همیشه بی حوصله عصبی بودم

خیلی شدید و ناجور من افسردگی بارداری گرفتم زایمان .همش گریه همش ناشکری .همش عصبی بودم چندماه اول .کلا حساس بودم تا میگفتن تو زار زار گریه میکردم دکتر گفت به خاطر بارداریه تو ماهای ۴ و ۵ به بعد خیلی بهتر شدم

وای من خیلی خوش اخلاق بودم انقد ک ذوق داشتیم دوتایی و به همسرم وابسته بودم.ولی الان برگشتم ب قبلم دوباره عصبانی میشم یوقتا🙈

من پیشتر گریه میکردم حالم بد میشده

منم داشتم ولی همسرم درک نمیکرد البته به نظر خودش خیلی تحمل میکرد
بنظرم همسرم بیشتر خلق و خوش تغییر کرد😐

من دوست داشتم همه رو خفه کنم 🤭🤭🤭🤭

من خيلي حساس و زودرنج شدم ، همش دوس دارم همسرم كنارم باشه وقتي نيست گريه ميكنم استرس دارم و عصبي شدم، همش كلافه ام و نگران اينكه رو بچم تاثير ميذاره اون طفل معصوم چقد توو دلم اذيت ميشه

خیلی حساس شده بودم جای نمیرفتم الان دارم حسرت اون روزارو میخورم که چرا جای نمیرفتم

من یدرصد خودم نبودم😢

نه اصلا

نه خدا رو شکر بارداری فوق العاده ای داشتم که واقعا اثراتش رو روی بچه دیدم و به همه مامان ها باردار توصیه میکنم لذت این دوره رو ببرن هیچی ارزش این که خودتون و بچتون رو اذیت کنید نداره😍

ن اصلا خیلی هم حالم بهتر شده بود حتی ی بارم حالت تهوع نداشتم همه بهم میگن بارداریت خوبه بچه زیاد بیار😛😛😛

من اوایل بارداریم حساس شده بودم و رفتارها و حرفای دیگران خیلی برام با اهمیت شده بود. بعد از زایمانمم چند روزی یه مقدار پرخاشگر شده بودم. در کل همش زودگذر بود و شکر خدا رفع شد🙏

من بارداریم هم ویار شدید هم دندون درد هرچی ک برا بچه خوب نبود نمیخوردم عذاب وجدان داشتم ک براش بده نکنه خوب نباشه واسش حتی خیار و چایی ام نمیخوردم😢بعد من ویارم رو اغام افتاده بود ازش فراری بودم وااااای ک میدیدمش چقد بالامیاوردم ولی بهش نگفتم هنوز 😐😉😉😆😅

منم خیلی عصبی بودم از آقامم بدم میومد همش گریه میکردم

وااااای نگو من که بداخلاق دل نازک زودرنج کسل تنبل دیگه همه جوره انحراف اخلاقی تواین بارداری داشتمودارم دیگه چه کنیم محض خاطر کوچولومون هم من تحمل میکنم هم بقیه بایدمنوتحمل کنن😂😂😂😂

فقط میتونم بگم خیلی خیلی بدشده بودمو کسی هم نبود درکم کنه محیط زندگیمم پراز استرس وناراحتی بود

من به شدت مهربان،صبور و خوش خلق و خنده رو شدم،طوری که هم خودم و هم همسر و اطرافیانم متوجه این موضوع شده بودن😌😊

خداروشکر بارداری خیلی خوبی بود الحمدالله
هیچیم نبود 😜😜😜

نه اصلا

من خیلی داغون عصبی حساس شدم گوشه گیر خیلی حالم بدههه خیلی بیشتر رو بیرون رفتن و کارا شوهرم حساس شدم احساس خیانت میخواد،بکنه گیر میدم و اذیت میشیم دوتامون

از روز اول فوق العاده حساس شده بودم وزود میزدم زیر گریه وخیلی سریع‌ از کوره در میرفتم حتی ریئسم با تغییرات خلق وخوم فهمید که باردارم😅😅

من خیلی زودرنج و حساس شده بودم. کوچکترین چیزا اشکمو درمیاورد. احساس پوچی و بی ارزشی میکردم. احساس میکردم کسی برام ارزشی قائل نیست. مسائل و اختلافات کوچیک با اعضای خانوادم در نظرم بسیار بغرنج و غیرقابل حل می اومد. تغییرات بدنم هم بیشتر این حسا رو در من تشدید میکرد. احساس میکردم نازیبا و غیرقابل تحمل شدم و این منو از تصمیمم برای بچه دار شدن پشیمونم کرده بود. اما الان احساس بهتری نسبت به خودم دارم. خونسردتر شدم و چیزای کوچیک دیگه مثل قبلا عصبیم نمیکنه. حالم خیلی بهتره

منم عصبی و حساس بودم خیلی گریه میکردم برا پدرم.پدرمو تو بچگی از دست دادم و اون زمان خیلی میخواستم ک اون پیشم بودبرعکس تلویزیونم همش فیلمای پدر از دست داده نشون میداد. بعدشم عصبی تر شدم تا حالا خیلی دوست دارم اروم باشم مثل قبل از بارداریم

من همش نگران پول سونو بودم هربار ک میرفتم باید ده بار ب شوهرم زنگ میزدم پولو واریز کنه کلا بارداری چرتی داشتم از یاداوریش عصابم خورد میشه

اره داشتم هرکی هرچی که بهم میگفت به دلم میگرفتم حتی چیزای کوچیکو والبته من از اولم اونطوریم زمان بارداریمم که بدتر شده بودم😆

منم عصبی بودم...پس همه قاطی بودیم سر بارداری فقط میخواستم یکیو بزنم خخخخ😊😊

اکثرا همه گریه کردنو کلی پاچه گرفتن😆😆😆😆😆

من که گریه میکردم تحمل هیچ چیز رو نداشتم یه مشکل خانوادگی برام پیش اومده بود اون منو داغون کرد هنوز نمیتونم اون صحنه ها رو فراموش کنم خیلی بلا سرم اومد همه اونایی که اذیتم کردن رو واگذار میکنم به خدا

من تو بارداری خیلی آروم و مهربون شده بودم انگار خلق و خوی دختر کوچولوم منتقل میشد به من‌. ولی نگم از این روزای بعد زایمان که بخاطر خستگی اصلا اعصاب ندارم😑

من خیلی حالم خوب بود و مهربون شدم ولی بعد زایمان امان از افسردگی

من قبل بارداریمم کلا خیلی احساساتی بوودم و از وقتی هم که باردار شدم خیلی خیلی بدتر شدم و برای هر چیزی گریه میکنم و هر حرفی رو به دلم میگیرم😞😔

بارداری افتصاعی داشتم فقط سروم میزدم، حساس شده بودم خیلی

من که همش دعوا میکردم با شوهرم بیچار کلی کتک خورد سر دخترم داد میزدم بعدم عذاب وجدان داشتم

خیلی گریه میکردم وهمش استرس بچمو داشتم😑

من خیلی بد اخلاق شدم سر هرچی میزنم زیر گریه از خودم خسته شدم

وااای منم سه ماه اول خیلی عصبی بودم دعوا میکردم

من از شوهرم متنفر بودم 😂😂😂😂

الکی گریه میکردم فقط دلم میگرفت....

فقط عذاب وجدان داشتم نمیدونم چراولی داشتم 🤨🤨🤨

من بارداری خیلی مهربون و صبوربودم اما قبلش خیلی کم الانم اصلا تحمل ندارم و زود عصبی میشم🥺

🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
خیلی اذیت شدم از بوی همه چی بدم میومد وبه خاطر بچه بزرگم هیچی بروز نمی دادم خیلی وحشتناک بود

بله من خیلی حساس شدم و خیلی هم زودرنج

خیلی زود رنج وحساس شدم
یا بقول شوهرم لوس شدم😝
همیشه بم میگفت یه ولیعهد تو شکم داری باید هم خودت لوس کنی😂😂😂

من تو بارداری نسبت به قبل مهربونتر و صبورتر شدم 😊

نه
من هیچ تغییری نکردم حتی اصلا حالت تهوع نداشتم
و تغییرات خلقی فقط ماه های آخر ک خیلی خسته بودم

من که نه ولی همسر از روز اول بارداری تا الان که پسرم ۲ ماهشه تمام علائم رو تجربه کرد از ویار و حالت تهوع بگیر تا حساسیتو تحریک پذیری و خستگی بعد از زایمان منم تا الان تمام سعیمو کردم که تو این دوران به روحیه ی حساسش لطمه وارد نشه که خدایی نکرده افسردگی بعد از زایمان نگیره 😅

من تو بارداری خیلی خوب بوودم... بعد زایمان ولی خیلی بهم ریختم

همش دلم میخواست دعواکنم و گریه هم زیادمیکردم فکرمیکردم چون چاق شدم به خاطره بارداری دیگه شوهرم منو دوست نداره و میره بهم خیانت میکنه

من آرامش خاصی داشتم همسرم میگفت خیلی صبور و مهربونتر از قبل شدی😁😁

من که کل بارداریم سرکارمیرفتم واصلامتوجه نشدم چه جورگذشت

منکه رفتارم تند و اعصبی شده بودم مخصوصا باشوهر بدبختم ک میگفت درکت میکنم از بارداریته😀
خیلی هم دل نازک شده بودم یعنی اگ یکی بهم‌میگفت تو اشکم میریخت اصلا دست خودم نبود ها
همش دوستداشتم بخوابم فقط

من اول بارداریم که از چندتا بچه که خیلی پرو بودند بدم میومد فقط تحملشون میکردم بعضی وقتا دلم میخواست حسابی بزنمشون ولی جلو خودمو می‌گرفتم.تو این اوضاع کرونا هم شوهرم اگه باهام بحثی میکنه سریع اشکم در میاد

من فقط استرس بچه رو داشتم که سالم بدنیا بیاد. خداروشکر همسرمم هوامو داشت ولی خیلی زود رنج شده بودم و همش بهونه میگرفتم‌

اصلا دوست ندارم اون دوران رو مرور کنم

بله خیلی بیشت زودرنج و حساس شده بودم یکم ترسوشده بودم خصوصا از تنهابودن توخونه میترسیدم دوسداشتم کسی حتما پیشم باشه

بله بعضی وقتا دلم می گرفت و گریه میکردم 😥😥

خیلی زودرنج شدم

خیلی حساس شده بودم سر هر مسئله ی کوچیک و بی ارزشی اشکم در میومد 😐😐🤨

من خیلی خوش اخلاق شده بودم خیلی میخندیدم حتی مدل خندمم فرق کرده بود الانم دخترم خیلی خوش اخلاق و خندرو خداروشکر

اووووووف.بداخلاقو بیحوصله

خییییلی ریلکس شده بودم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😁😁😁😁

وای اره همش به دخترم الکی الکی گیر میدم داد میزنم بعدش عذاب وجدان میگیرم😔😔😔😔

داشتم خیلی زیییییاد از هرچیز وهرکسی ناراحت بودم اصلا توحال خودم نبودم

من تهوع زیاد داشتم حوصله هیچی رو نداشتم

خیلی گریه بیخود میکردم و حساس بودم😁😒

منم خیلی عصبی و پرخاشگر شدم و هم خیلی زود گریه ام در میاد خیلی بده

من دوقلو باردار بودم و تغييرات داشتم اما سعي ميكردم رو خودم كنترل داشته باشم چون ميدونستم روي جنين تاثير منفي ميذاره

بارداری یکم حساس تر شده بودم .ولی بعد از زایمان خیلی عصبی تر شده بودم

منم سر هرچیزی گریم می‌گرفت مخصوصا تو این دوران کرونا همش خونه بودم احساس تنهایی میکردم .ترس از زایمان .همش فکرای الکی میکردم .خداروشکر بخیر گذشت.

من کل بارداریم با استرس گذشت ،تا زمانی که هنگام زایمان بچه مو دادن بغلم باورم نمیشد،انقد بوسش کردم و خدا رو شکر کردم،دکتر گفت عزیزم بچه اولته😂😂😂😂

منم خیلی عصبی بودم و تقریبا ۶ماهم بود ک داداشم رحمت خدا رفت و بیشتر ناراحت و عصبی شدم و خانواده شوهرم اصلا دلداریم نمیکردن 😔😔😔

دلم میخواست همه رو بزنم 😆😆😆

بله افتضاح بعضی ماه ها نداشتم بعضی ماه ها داشتم حالت شرم خجالت ناراحتی عذاب وجدان خودشم زود گذر بودا

من که خیلی عصبی شدم

خیلی گریه میکردم،از طرفی خانوادم شهر دیگه بودن از طرفی خانواده همسرم اصلا براشون مهم نبود که اینجا تنهام.از طرفی همش استرس داشتم

من قبلاً مجرد ک بودم پرخاشگر شدم بعد ک متاهل شدم و باردار مهربون شدم🥰

اره منم واقعا این تغیر رو احساس میکنم‌خیلی پرخاشگر شدم و حساس سر کوچک ترین مسئله ایی عصبانی میشم و گریه میکنم خیلی بده

نه اصلا

من که همش گریه میکردم

سوال های مرتبط

گهواره گهواره ۵ سالگی
قسمتی از تغییرات خانم‌ها بعد از مادر شدن به صورت طبیعی اتفاق می‌افته، تحقیقات مختلف نشون می‌دن که تجربه‌ی زایمان و بارداری باعث تغییراتی در مغز می‌شه، سایز بعضی از نورون‌های عصبی مغز زنان در طول بارداری و فرزندآوری بیشتر می‌شه، احساسات و هیجانات‌شون به دلیل تغییرات هورمونی و مغزی تغییر می‌کنه و معمولا نسبت به عواطف انسان‌ها حساس‌تر می‌شن، تغییرات ساختار مغز در زنان بعد از بارداری و زایمان باعث قوی‌تر شدن حافظه و یادگیری‌شون می‌شه و ... .

یه سری تغییراتی هم هست که مادرها باید خودشون در خودشون ایجاد کنن تا با زندگی جدیدشون به عنوان مادر سازگار بشن، یه سری مهارت‌ها رو لازمه یاد بگیرن، و واقعیت‌هایی رو لازمه که در مورد شرایط جدیدشون بدونن ... .

شما در بحث امروز بگین که:
🔹 خودتون وقتی تازه مادر شده بودین نسبت به قبل چه تغییراتی در رفتار، اخلاق ، فکرها و باورهاتون ایجاد شد؟
🔹 به نظرتون یه مامان جدید لازمه چه واقعیت‌هایی رو در مورد زندگی جدیدش بدونه؟ و باید چه تغییراتی در خودش ایجاد کنه؟
🔹 اگر باردار هستین چه برنامه‌ها و نگرانی‌های شخصی برای روزای بعد از اومدن بچه‌تون دارین؟
توصیه‌ها و پیشنهاداتون رو برای مامانای جدید و مامان‌هایی که منتظر فرزند هستن با جزییات برامون بنویسین.
آواتار مامان آسمان😍 مامان آسمان😍 آسمان😍 ۵ سالگی
باید تمام حواسش ب کوچولوش باشه...اینا خیلی ناتوان ... ادامه پاسخ
گهواره گهواره ۵ سالگی
می‌دونستین که پدرها هم مثل مادرها بعضی از علائم بارداری رو تجربه می‌کنن؟

وقتی از دوران بارداری صحبت می‌کنیم، بیشتر توی ذهنمون چالش‌ها‌ی مادرانه و تغییرات بدن مادر تداعی می‌شه و بیشتر توجه‌ها به سمت مادر بارداره، اما شاید براتون جالب باشه که بدونین بعضی از پدرها هم در این دوران، حداقل سه علامت از علائم بارداری رو همراه با همسرشون تجربه می‌کنن!
علایم شایعی که معمولا پدرها در دوران بارداری همسرشون تجربه می‌کنن این هاست:
استرس و اضطراب در مورد سلامتی همسر و بچه، کاهش تمرکز، بی‌حوصلگی وخستگی، مشکلات خواب، نوسانات خلقی و سردرد. علاوه بر این‌ها مشکلات گوارشی، کاهش و افزایش اشتها و سوزش معده هم بین پدرها رایجه.

✅ والد شدن برای پدر و مادر استرس آور و هیجان انگیزه. همونقدر که لازمه به مادر باردار توجه بشه، پدرها هم نیازهای خودشون رو دارن. صحبت کردن صمیمانه با همسر و همراهی عاطفی، افزایش آگاهی در مورد فرزند پروری و کمک و همراهی دوستان و خانواده، می‌تونه گذروندن این دوران رو برای پدر و مادر لذت بخش‌تر کنه.

توی بحث امروز شما بهمون بگین که همسر شما در دوران بارداریتون چه تغییراتی کرد؟ چه حس و حالی داشت؟
شما چطوری بهش کمک کردین؟
آواتار مامان جوجه مامان جوجه جوجه ۳ سالگی
سلام خوبین کسی هست
گهواره گهواره ۵ سالگی
هر مرحله ی جدیدی در رشد کودک چالش‌های مخصوص به خودش رو داره و شنیدن تجارب دیگران در مورد این چالش‌ها می‌تونه بهمون کمک کنه تا بهتر باهاشون کنار بیایم. یکی از چالش های بزرگ مامان ها در مورد از پوشک گرفتن بچه‌ها و آموزش آداب توالت رفتن به اون‌هاست. تو بحث امروز می خوایم شما از چالش هایی که در این فرایند باهاش مواجه بودین برامون بگین.

اگر شما جزو اون دسته از مامانایی هستین که تجربه موفقی در این مورد دارین، ممنون می‌شیم که تجربه‌تون رو با جزئیات در قالب داستانی روان و کامل اینجا بنویسین وبه این سوالا جواب بدین:
🔹 از چه سنی اقدام به از پوشک گرفتن فرزندتون کردین؟
🔹چه علائم و نشانه‌هایی شما رو به این سمت هدایت کرد که الان زمان مناسبی برای شروع این کاره؟
🔹چه چالش‌ها و دردسرهایی داشتین؟
🔹 همکاری فرزندتون با شما چقدر بود؟

🔹آیا از قبل در این مورد مطالعه کرده بودین یا از فرد با تجربه‌ای کمک گرفته بودین؟

اگر تو اینستاگرام اکانت دارین، اسم صفحه‌تون (ID) رو هم برامون بنویسین.
آواتار مامان محمد جواد مامان محمد جواد محمد جواد ۷ سالگی
سلام من از پوشک گرفتم جیش رو میگه ولی پی پی رو نه ... ادامه پاسخ
مامان آنا
آرام سابق مامان آنا آرام سابق هفته نهم بارداری
دلایل خونریزی خفیف در سه‌ماهه اول

📌 خونریزی خفیف در سه‌ماهه اول بارداری ممکنه باعث نگرانی بشه، اما در بسیاری از موارد به دلیل تغییرات طبیعی بدن اتفاق می‌افته و مشکل جدی نیست، با این حال، مهمه که علل اون رو بشناسی

❓چرا خونریزی خفیف در سه‌ماهه اول اتفاق می‌افته؟
✅ لانه‌گزینی جنین: زمانی که جنین به دیواره رحم می‌چسبه، ممکنه خونریزی خفیف رخ بده که معمولاً به عنوان خونریزی لانه‌گزینی شناخته میشه
✅ تغییرات هورمونی: نوسانات هورمونی در ابتدای بارداری می‌تونه باعث خونریزی خفیف بشه
✅ تغییرات در رحم: رشد و تغییرات در رحم می‌تونه باعث خونریزی کمی بشه که معمولاً نگران‌کننده نیست
✅ رابطه جنسی: در برخی موارد، رابطه جنسی در بارداری می‌تونه باعث خونریزی خفیف بشه

❓چه زمانی باید به پزشک مراجعه کنی؟
❌ اگه خونریزی شدید یا همراه با درد شدید بود
❌ اگه خونریزی همراه با علائم دیگه مثل تب یا خروج بافت از بدن بود
❌ اگه خونریزی ادامه پیدا کرد