سالم نبودن تربیت مت مناسب مرگ اینده
که خدا رو شکر هیچ کدوم نشد
سقط . رشد کم
سلامتی بچم
چون بارداری ناخواسته و بدون مقدمات و مراقبت های قبلش بوده ی کم نگرانم
مریض بودم آبله مرغان داشتم فقط میگفتم سالم باشه
سلام رفتم سونوی غربال گفته همه چیش نرماله اما دور سرجنین کوچیک تر از حد نرماله، خیلی نگرانم اگه کسی چیزی میدونه راهنماییم کنه و برام دعا کنید
نقص عضو بود که خدا رو شکر سالمه
وقتی بارداربودم میترسیدم از زایمان طبیعی خیلی واسه بچم میترسیدم چیزیش نشه خیلی منتظرش بودم ۸ ماهه زایمان کردم خداشکربچم سالم پیشمه وهرچی ترس بود گذاشت منو عشقم وبچم کنارهم خوشبختیم خداشکر❤😍✌
من از زایمان خیلی میترسیدم
اضطرابم:خواهرشوهرام چیزای الکی راجبم ب شوهرم نگه ک باور کنه..ولی خداروشکرتاحالا باورنکرده
ترسم:هیچی اتفاق نیوفته تاسر۹ماه واسه بچم
یه وقت سالم نباشه
کرونا
براش داستان میخوندم و قرآن گوش میدادم و ..
وااااای من از اول حالت تهوع داشتم تا آخرش میگرن بارداری داغونم کرده بود خیلی بد بود الانم میترسم اگه دوباره باردار شم اونطوری شه به خاطر اون نمیتونم بهش فکر کنم درد زایمانم خییییییلی بد بود از اونم میترسم
من همیشه میترسیدم سر زایمان بمیرم وبچمو اصلا بغل نکنم قبل از اتاق عمل اشهدمو هم خوندم ولی خوب خداروشکر سالم بیرون اومدم
خیلی حس بدی بود
من بارداری اولم به خاطر افتادن سقط شدو بارداری دومم دوقلو بودن که تصادف کردم
3 تا پوچ داشتمو این اولین بارداری سالممه من ترسم از اینه که سقط بشه
اینکه الان. هفته ی نوزدهم هستم و حرکت بچمو هنوز حس نکردم همش فکر میکنم. یه چیزیش شده
سرکلاژشدم استراحت مطلق کسیو ندارم بهم برسه شوهرمم سرکار میره مجبورم کارامو خودم بکنم استرس این که بلایی سر دوقلوهام بیاد خدایی نکرده چیکار میکنم
ترس از دست دادن بچم چون یبار سقط داشتم.ترس از سلامتیش چون با همسرم فامیل هستیم.ترس از زایمان زودرس چون سرکلاژ شدم استراحتم وفشارم دارم
اینکه بچم سالم نباشه تااخرین لحضه این ترس بامن بوداماخداشکرکه پسرم سالم بود
بیشتر صلوات میفرستادم خیلی آرام بخش بود برای من
منم بچه ی اولم هیچ ترس و استرسی نداشتم زایمانم خیلی راحت بود اما الان که ۳۹ هفته بارداریمه از زایمان میترسم و استرس دارم
میرتسم سقط بشه یابیوفته قبلش دوبار سقط کردم بارسوم باردار شدم خیلی ترسیدم ازاینکه بچم سقط بشه یاسالم بدنیا نیاد حالا خداروشکر ۳ سالشه وسالمه والان هم باردارم وهمین ترسا داره تکرار میشه
نگرانیم برا زایمانم
کلاس انلاین اون یکی بچه 🤣🤣
استرس که همیشه هست من زیاد استرس داشتم ابتدای بارداری هماتوم داشتم.بعد قند خونم بالا رفت و تو انومالی گفتن که کلیه بچه مشکل داره دفعه بعد سونو گفت بچه ریزه خیلی و در تمام طول بارداری طول دهانه رحم کوتاه بود و در اخر دخترم تو هفته 37 سالم به دنیا اومد فقط همه چیزو بسپارید به خدا
من هفته ۱۴ هستم دکترم گفت جفتت پایینه استراحتت رو بیشتر کن اما نمیدونم چرا همش حس میکنه الان بچه ام میفته
من بدترین بارداری رو داشتم خیلی بد بود تمام مشکلات ومتاسفانه فوت پدرم بدترین بارداری رو داشتم انشالله هیچکس در موقعیت من قرار نگیره خیلی بد بود خیلی
من چون بارداری دومم بود ترس از این داشتم فقط که نکنه من بمیرم و دخترم و پسرم بی مادر بشن... و این استرس تا روز زایمان باهام بود و خوب نشد طو ی بودم که تو ماهای آخر بارداری مخصوص ماه 9 شبا دخترم بغل میکردم گریه میکردم همش میگفتم اگه مردم دخترم ندین به دست نامداری.. میگفتم کتکش نزنین خلاصه همو رو کلافه کرده بودم
من دو سقط پی در پی داشتم و الان که چهار هفته باردارم بزرگترین نگرانی و استرسم سلامت دنیااومدن بچمه
حامله شدم نمیدونستم یهویی فهمیدمگفتن خارج رحمه و نبود و نمیخاستیم و منانواع دارو گیاهی و قرص اینا خوردمبیفته نیفتاد رفتمسونو اولخوب بود دومی گفت هماتوم داریو بعدش منممیترسیدمبخاطر چیزایی که خوردمبچم یوقت سالمحباشه خلاصه سالمدنیه اومد اما منکلی بخیه خوردم
ترس از زایمان زودرس چون دهانه رحمم کوتاه
منم استرس داشتم واسه سالم بودن جنینم ،که خداروشکر سالم بودهمه چیش تو آنومالی
ترس بارداری بود طبیعی.
اخرش کیسه ابم ک ترکید بدون هبچ درد ۴ساعت منتظر موندم ولی دردی نداشتیم تا اورژانسی سزارین شدم😍
من هیچ ترسی ندارم چون توکلم به خداست 🙏😍هر روز هم برای سلامتی دو قلوهام ذکر و دعاهایی زیادی میخونم رو بچه اولین هم همین کار کردم پس تا میتونین به خدا توکل کنین با ذکر و دعا 🙏😘😍
زایمانم بود
سالم باشن ان شاءالله
من در بارداری چنان استرس وترس داشتم ک بچم دختر نباشه بااین ک رفتم آزمایش ژنیتیکی دادم ولی باز هم استرس وترس داشتم تازمانی ک بچم به دنیا اومد همش توی بستر بیماری بودم
تربیتش ..
شکمم کوچیک بود و همش استرس رشد نکردن یا به دنیا اومدن بچه ام با وزن کم رو داشتم و واقعا همین شد😭
من که خیلی ریلکس و شاد بودم حتی بچم آی وی اف بود و تا یه مدت استراحت مطلق بودم ولی نظرم مثبت بود واصلا به بد فکر نمیکردم وبه این که آدم هر چقدر خوب وانرژی مثبت داشته باشه و شاد باشه اتفاقای خوب میفته ایمان داشتم البته کارهای سنگین رو هم انجام نمیدادم ومراقبت داشتم به نظر من باید خوب فکر کرد شاد بود و کسانی که دلهره و انرژی منفی به آدم میدن باید ازشون دور بود
سونوگرافی های متعدد جهت تاخیری رشد بچه
سالم بودن بچم..و مریضی خاصی سراغم نیاد
اینکه خدایی نکرده زایمان زودرس داشته باشم
من نمیدونم چرا ترشحات زرد و سبز رنگ بدون بو دارم ولی میگن بی خطره رفتم معاینم شدم عفونت نبوده ازمایشم دادم ولی بازم کمر درد و زیر دل درد میگیرم بعدش این ترشح ک میاد اروم میشه ولی میترسم ک چیه کسی میدونه
ترسم از بین رفتن جنین تو شکمم به مدت 3هفته
درد زایمان و اینکه ایشالا دختره یکی یدونه م سالم بدنیا بیاد
من امروزدومین روزموعودم ولی پریودنشدم امروزبی بی چک استفاده کردم منفی شدآیاباردارنیستم😔
سلام به خاطر داشتن دیابت همش استرس داشتم که خداروشکر سالم بغلش کردم
کروناااای لعنتی تازه اومده بود ،شهر یهو قرنطینه شد،مامانم نمیدونم اصلا از کجا کرونا گرفت،ووووو......همش کابوس کرونا داشتم تا زایمان کردم
وجود آدم های فوق حسود دوربره خانوم باردار و انسانهای از خدابی خبر که همش اخبار بد میدن و مادربارداررو میترسونن به نظره من سمی تراز این هیچ چیزه دیگه ی نیست
خانما بیاین یکم از ویاراتون بگین؟اونای که پسر دارن به چیا ؟اونای که دختر دارن به چیا😇😇😇😇😇
زایمان
استرس زایمان
که سالم باشه بامزه باشه بچه خوبی باشه باهوش باشه و.....
فقط مادرشوهره و خواهرشوهره بود😤😤😤😤
من واسه کم شدن استرسم ایت الکرسی وبه بعدزایمانم فکرمیکنم ب نظرم که آروم شدم
زایمان زود رس . زردی کودک . ووووو
نمیدونم.همه چی نرماله فقط نچرخیده،دکترمم گفت اگه نچرخه باید سزارین بشی، خیلیا هم میگن میچرخه هنوز وقت داره
اوایلش ک غربالگری اولم ریسکش بالا بود مردمو زنده شدم تا جواب آمینوسنتز بیاد دستم ک خداروشکر پشرم سالم بود بعدشم ک زایمانم ک اوایل کرونا افتاده بود
استرس اينكه سر موقع دنيا بياد قبلا زايمان زودرس داشتم دعا كنين واسم
سلامتی کنجدم😇
سلام.مهمترینش سلامتی بچه ام بود.که خدادوشکر سالم به دنیا اومد.الان اضطراب حاملگی دوباره رو دارم.که ایا میتونم از دوتا فرزندم مراقبت کنم یا نه.کاش میشد درمورد این موضوعات بحث کنیم.
اینکه با وضع بارداری ادامه تحصیلم چی میشه و بدتر از همه خجالت از زایمان
سلامتی دخترم،آخه بهمون گفته بودک که هردوتالاسمی داریم و ممکنه بچمون ماژوربشه،درصورتی که من تالاسمی نداشتم واشتباه تشخیص داده بودن،تمام بارداریم بااسترس گذشت
اولش استرس نداشتم تا آزمایش غربالگری دومم که ۳ تا مارکر داشت.بعدش هم که کرونای لعنتی اضافه شد و استرسم بیشتر شد.و نتونستم برم بیمارستان خوب پیدا کنم.کل بارداریم هم حالت تهوع داشتم.کلا بارداری خوبی نداشتم. ولی بهرحال به خیر گذشت و همسرم خیلی هوامو داشت خداروشکر
چون بچه اولمه ترس از زایمان
و سالم بودن دخترم😭😔
سلام قربونت تو خوبی
ترسم از اینکه حرفای دکتر درست در بیاد و بچه م مشکل مسدودیت معده داشته باشه بعدم استرس زایمانم😔
از.سقط
یک نکته بگم
اون ازمایش های غربالگری خیلی الکی اضطراب ایجاد میکنند. تو غربالگری اول بچه های من و خواهرم با احتمال یک درصد و دو درصد سندروم دان بودند. خواهرم امینوسنتز داد و من سل فری. که معلوم شد بچه هامون سالم اند. فقط نفری دو میلیون خرج آزمایش ژنتیک رو دادیم.
اما دوستم که فنلاند زندگی میکنه گفت که اونجا تا نتیجه ی غربالگی ۸۵ درصد نباشه امینوسنتز نمیکنند. بعد ما با یک درصد و دو درصد امینو سنتز کردیم
منظور از یک درصد یک تقسیم به صد1/100 و دو درصد یک تقسیم بر پنجاه1/50 و هشتاد و پنج درصد یک تقسیم بر هشتاد و پنج صدم است1/0.85.( تو جواب ازمایش گاه این طوری مینویسه)
مهم ترين دليل ترس و استرس من تو بارداري
سقط مكرر هس😢
دعا كنيد اين يكي بمونه واسم😔
سالم باشه مشکلی نداشته باشه
سر زایمان نمیرم😭😭😭😭😭😭
من شكمم رو عمل ابدو مينو پلاستي كرده بودم و بعدش باردار شدم همش ميترسيدم بچه ام رشد نكنه كه خداروشكر ترسم الكي بود و هزار ماشالله خوب هم داره رشد ميكنه🙏🏻🙏🏻🙏🏻🧿
استرس نداشتم فقط موقه زایمان چون سزارین ممنوع بود تا بتونم پارتی پیدا کنم کلی استرس کشیدم اصلن دوس نداشتم طبیعی زایمان کنم
دوس داشتم زود تموم شه
چون 1 ماه استراحت مطلق بودم تا آخر بارداری نگران بودم اتفاقی واسه نی نی بیفته و یکی دیگه هم سلامتی بچه بود . که خداروشکر سالم بغلش کردم .
سالم بودن بچه و ترس زایمان که بدترین ترس بود .اگه دوباره بار دار شم باز هم از زایمان میترسم
بنظرم همون سالم بودنه بچه مهمترین دغدغه بود و در انتهای بارداری تنها بودن وقتِ زایمان
فقط سلامتی تنهااسترس بود
سقط جنین، نوزاد ناقص الخلقه، زایمان زودرس، زایمان خیلی سخت، اینکه سر زا بميرم و بچه ام بی مادر بزرگ بشه و.......
خداروشکر هیچکدوم شامل حالم نشد جز زایمان خییییییییییییییییلی سخخخخخخخخت😐
این که بعد زایمان زنده میمونم که کنار بچم و همسرم باشم یا نه😞
دوستان من تو هفته ۲۴ام ترشحاتم زیاد شده و رقیق سونو هم رفتم گفت اندازه اب امونیاک خوبه ولی استرس دارم شماهم ترشح دارین
کرونا
من استراحت مطلق بودم کسیم ک اومد پیشم موند چند باری اشکمو در اورد کلا استرس داشتم باعث شد بچم یه ماهو نیم زود بدنیا بیاد
بهم گفته بودن ک دخترم سرش دولیکوسفالی هست خیلی خیلی منو ترسوندن بهترین دکتر و توی تهران پیدا کردم و ی عالمه سونو انجام دادن ک خدارو صدهزار مرتبه شکر سالم بود
فقط اون حرف مادرشوهرم ک میگفت اگه خدایی نکرده بچه مشکل داشته باشه سقطش کنم خیلی ناراحتم میکردم
الان خدارو هزار بار شکر میکنم ک دخترم و همسرم کنارم خوابیدن
خدایا مرسی 😘😘😘😘
مهمترین ترسم زایمان بود میگفتم سخته نمیرم یهو و ی ترسم ک بچم چیزیش نشه فلان
عزیزم درمیاره بندناف ب امیدخداپسرمن دراوردتوشکمم
سلامت بدنیا بیاد مشکلی نداشته باشن
من فیبروم داشتم هر وقت میرفتم سونوگرافی اضطراب اینو داشتم که بگن فیبرومها روی بچه ت اثر بد میزارن ـ بعدش هی فک میکردم خدای نکرده دست و پای دخترم کامل نیست اما خداروشکر با سونوگرافی آخر معلوم شد دخترم از نظر جسمی و وزنی کاملا نرمال و استاندارد هستش و سالم بدنیا اومد
خیلی موسیقی گوش میکردم تا استرسم کم بشه هر روز یک ساعت ورزش میکردم استراحت میکردم خانه مامانم میرفتم
دلیل اضطراب و ترس من تو بارداری فقط فکر و خیال بود ک رها نمیکرد منو هر دفه ام ی چیزی😞
اول سلامتی بچه بعد خیانت
من از این میترسم که زایمان کنم کسی پیشم نباشه مخصوصا همسرم 😔یا مثلا بعداز جوجه دومی از همسرم بیشتر فاصله بگیرم
آخر
اینکه پسرم سالم نباشه چون غربالگری نرفتم و ترس از زایمان داشتم وبیشتر از چیزی که میترسیدم سخت ودردناک بود زایمانم
چیزایی که اصلا به بچه ربط نداشت.اثاث کشی. سیسمونی.و .....این قد مسائل مختلفی بود که اظطراب بچه پیش اونا محو بود
من از زایمان میترسیدم و اینکه بچه ام زود به دنیا بیاد همش استرس کیسه آب مو داشتم خداروشکر پسرگلم یک هفته زودبه دنیااومد
مدام فکر و خیال میکردم ک نکنه بچم سندروم دان بشه سریع وصو میگرفتم و قران میخوندم و از خدا میخواستم بچم سالم ب دنیا بیاد
کروووووناااااا
متنفرم از بارداری
سلامتی بچم خیلی برام مهم بود همش نگران بودم استرس داشتم چون استراحت مطلق بودم تازه داداشم و مادر زنش هم هر وقت میدیدندم میگفتن وا چرا اینقدر میخوابی و اعصابمو خرد میکردن
ترس از زایمان و اینکه بچه چیزیش بشه
دوره بارداری که سه ماهه اول رو نمدونستم کندر و سیب میخوردم بعد از دو هفته شروع کردم یک قاشق یک روز درمیون پودر سنجد خوردن بعدش نفرت از بوی مرغ داشتم که پخت رو ممنوع کردم الان دخترمم اصلا مرغ نمیخوره مگه اینکه شدید گرسنه باشه و رون کوچولو باشه . سه ماهه سوم هم کنجد خوردم اخرین هفته ها هم یه استکون کوچولو عرق کاسنی خوردم که زردی نگیره عصرها برای صبور بودنش هم پنج دونه خرما میخوردم ولی هر روز عصر یه سیب سرخ حتما باید میخوردم ورزش و پیاده روی از ضرورتهام بود چون وروجک ارامش نداشت تا میدومدم بخوابم یا پیاده روی باید میکردم یا ورزش یا برقصیم یا حموم کلا میگفت نخواب نصف شب هم حموم کردم حتی ۵ صبح هم رفتم حمام . استرسم رو بیشتر مادرای گروه کلاس بارداری تولید میکردن میگفت سکسکه چند تا کرد یا اینکه نکنه دور نافش دور گردنش بره و از این استرس های طبیعی اونقدر هوس بارداری کردم که خدا میدونه دلم دومی رو میخواد 😥
گشاد شدن واژن بعد زایمان😔😔😔😔
ترس از زایمان و اینکه خدای نکرده نتونم پسرم رو به سلامتی به دنیا بیارم😓 خداروشکر به سلامتی به دنیا اومد و ترس و درد های زایمان هم تموم شد😏
اینکه بچم سالم بغلم بزارن بارداری سختی داشتم هربار ی مشکلی ولی خدا کمکم کرده
من راسش امیرعباس ناخاسته بود ولی الان ک دارمش هزاران بار خدا روشکر میکنم اخه من دختر بزرگم ۱۸سالشه وعروسش کردم استرس من این بود ک دامادمومیدیدم خحالت میکشیدم ولی بعد طبیعی شد 🙈🙈
من نه ماه خوابیدم بخاطر پسرم کلا استراحت مطلق بودم
همشم توخونه اول که خواست خدابود که ارامش داشته باشم بعد شوهرم که کنارم بود وخونواده ام
و اصلی ترینش هر روز برنامه داشتم ذکر و قران خوندن و دعا
و بافتنی مزکردم که عالی بود
از زايمان هردونوعش خيلي ميترسيدم از اتاق عمل،و اينکه وزن بارداريم بمونه و کم نشه من همچنان چاق بمونم و تمام پوستن پراز ترک شده ديگه خوب نشه و نشد
بعد از چند وقت فهمیدین که بارداری پوچ نیست و اشتباه شده؟
ترسم هم بخاطر سالم بودن بچه بود هم ترس زایمان ک ب سختی هم زایمان کردم
وای نگم براتون اخرای بارداریم همش ترس ودلهره داشتم از کرونا اخرش هم گرفتم دوبار بستری شدم چه مصیبتی گرفتار شده بودم ینی
از زمانی که فهمیدم باردارم استرس تشکیل شدن قلب جنین
چون دوبار سقط داشتم بخاطر تشکیل نشدن قلب
من مادر مث فرشته مو توی ماه چهار بارداری از دست دادم،واقعا همه روزام تا همین الان فقط گریه و غصه ست
چون مادرم زایمان زودرس داشت همش میترسیدم نارس به دنیا بیاد که آخر سر به زور به دنیا اوردیمش😂فهمیدم که هر کس با دیگری فرق داره و هرچی خدا بخواد همون میشه
کرونا😐
تو سونوگرافی گفتن هماتوم داری یه دکتر احمق دور از جون شماها گفت سقط میشه بچه خوبی نیس منم خیلی ناراحت شدم رفتم پیش یه دکتر دیگه و به اندازه دو ماه شیاف داد و گفت استراحت نسبی داشته باش اون هماتوم از بین رفت همیشه دعا میکنم براش خیلی استرس کشیدم بابت این قضیه
بارداریم تموم شد تنها استرس سلامتیه بچم بود و بسسس الاهییی همه مامانا به سلامت نی نیاشون در آغوش بگیرن
اینکه نکنه دردم بگیره قبل از اینکه موقع سزارینم بیاد
همه نگرانیم هیکل و اندامم بود که خراب نشه که شد. سایز ۳۶، ۳۸ کمرم تبدیل شد به ۴۰ 😣
اینکه بچه سالمه یا خدای نکرده نه
دیابت دارم ولی الکی اضطراب دارم فکرم مشغوله الکی و. بی مورد
۱۹ هفته
استرس داشتم نکنه سالم نباشه نکنه یهو قلبش وایسه نکنه تو شکمم بمیره.... با این که بارداری خیلییییییی راحتی داشتم، و اصلل سابقه این چیزا رو هم تو اطرافیان نداشتیم ولی خب نگران بودم
من بارداری خیلی سختی داشتم .استراحت مطلقی بودم .طول سرویکس کوتاه بود ومجبور شدم سر کلاژ کنم . همش ترس از دست دادن داشتم . و هر دقه چک میکردم خدا نکرده خون ریزی نکنم . خدارو هزاران بار شکر که به خیر گذشت
خدایی نکرده یه چیزیش باشه یا تو روند زایمان یه بلایی سرش بیارن. خداروشکر دنیا اومد و صحیح و سالم بغلش کردم
ببخشید کسی میدونه چه کاری انجام بدیم بندناف دور گردن بچه نیافته
من خسته شدم
من هنوز باردار نشدم و ترس مادر نشدن دارم..😢
واسم دعا کنید..🙏🏻
والا استرس بیش از حدی که دکتر های سونو و اکو به مادر وارد میکنند خیلی زیاده . کلا انگار جوری رفتار میکنند که بچت یه مشکلی داره .
ترس شدیداززایمان.واینکه پسرم سالم باشه
من هیچ خاطره خوبی ندارممم هیچیییی و دیگه از خدا میخوام بهم بچه نده تماممم
سلامت بدنیا آمدنش
زایمان
سالم بزرگ کردنش
سالم تربیت کردنش
فقط زایمان ترس داره
ترس من از زایمان زودرسه
بچم سالم باشه همش احساس میکنم نمیتونم ببینمش خدایی نکرده من دنیای بدون اونو بلدنیستم
بیشترین چیزی که برای من در بارداری استرس داره ویار حاملگی و دیابت هست
دعوای والدین.
آزمایش سل فری
ترس از زایمان داشتم بعد از اینم میترسیدم یکی از فامیلامون همش میگفت بچت شبیه مادرشوهرت میشه چون مادرشوهرم پوستش تیره اس و بچه برادرشوهرم شبیهش شد به منم میگفتن شبیهش میشه ولی خدارو هزاران مرتبه شکر سر سوزنی هم شبیهش نشد و خداروشکر سالم به دنیا اومد
دیابت بارداری گرفتم و وحشت زایمان داشتم اما زایمانم راحت بود 😑
فشارم بالا بود خیلی میترسیدم از اون بیشتر از اینکه برم بیمارستان و با پرسنل خوش اخلاق مواجه شم 😁
اینکه دوتا فرشته هام سالم به دنیا بیان
از روز اول استرسام خیلی زیاد بود اولش چون بتام خیلی بالا رفت میگفتن مولاره بعد گفتن پوچ بعدم که لکه و هماتوم😔 خداروشکر اون روزا گذشت سالم و سروقت اومد تو بغلم
تنها ترسم اینکه این هماتوم لعنتی دفع بشه ومن باخیال راحت بچموبغلم بگیرم
من دیابت دارم از عوارضش برای بچه میترسم و از درد زایمان
وزن و دور شکم بچه
بیشترین استرسی که داشتم این بود که آیا بعد از مادر شدن از عهد کارا و تربیت بچه بر میام یا نه که تا الان بر امدم پسرم سامی ۱ماه و ۲۲ روزشه
خانومای گل که مشکل ترک های حاملگی دارن یا تیرگی بدن و یا هر محصولی برای درمان وبهداشت و ارایشی میخان محصولات ام ان دی بسیار عالی هستند جهت ثبت سفارش و مشاوره با متخصص پوست و مو به شماره ۰۹۱۵۷۲۷۱۰۲۵ در واتساپ پیام بدید ۵ مارک معتبر دیگر هم موجود است
تنها نگرانی من سالم بودن و به دنیا اومدن بچه هست و بس
هفته سی و دو هستم وبچم هنوز نچرخیده😔😔😔
خداروشکر هیچی فقط مادرشوهرم هرس میداد😒🙄
عامل استرس های من فقط شوهرم بود و تمام......😔
شوهرم بود
من نزدیک بودبافشار24 برم کما
اتفاقی نیفته
کلن باور نمیکردم مادر شدم
من والاترسم ازاین بودکه فقط بدون انگشت باشه یه کابوس بودواسم .که خداروشکر سالمه سالمه
اگه از ته دلت توکل کنی دیگه نباید فکرشو بکنی.بله اسم دخترم گندم هستش.بسلامتی عزیزم انشاءالله سالم دنیا بیاد
خدایا شکرت که بچم سالم دنیا اومد...خودت حفظش کن فالله خیر حافظاً وهوالرحم الراحمین
مادرای عزیز،مخصوصا دوقلودارها سوال داشتم خدمتتون .
بتای من در هفته ی چهارم ۶۷۰۰ شد ،ودکتر احتمال دوقلویی داد.
امروز که اول هفته ی پنجمم هست،سونو دادم و یک ساک بارداری تشکیل شده،میخواستم بدونم احتمال این هست که دو جنین درساک وجود داشته باشه؟؟چ دکتر برای تشکیل و صدای قلب دوهفته دیگه نوبت سونو داده،
ممنون میشم بهم جواب بدید
استرس کرونا
استرس تنهایی
استرس غربت
و...
ترس من سلامتی دخترم بود سعی کنید به چیزی در بارداری شک نکنید نگید وای الان کیسه اب میترکه و ... ریلکس باشید چون تلقین به حقیقت تبدیل میشه
کرونا کوفتی بود 😒
سلام.اول لکه بینی تا ۱۲ هفته.بعد استرس غربالگری ها
بعد هفته ۲۶ به بعد کم شدن طول سرویکس به صورت ناگهانی
بعد عفونت
بعد اخریش امروز بود که دیگه خدا بهم رحم کرد:دکتر گفت شکمت نسبت به هفتت کوچیکه و ۱ کیلو هم کم کرده بودم.خداروشکر سونو دادم مشکلی نبود.
همچنان ترس زایمان زودرس باهامه ولی دیگه امیدم به خداست و منتظرم این دوماه به سلامتی بگذره.
من سلامتی شون.
و تو بارداری دومم سونو یه مشکل تشخیص داد.خیییییلی استرسی شدم.
ولی خدا رو شکر بچه سالم بود
کم کاری تیروئید ک شنیدم خطر داره براجنین
سلامتی بچم خیلی میترسیدم ب انگشتاش فکر میکردم حتی کمو زیادنباشه😥بعداینکه زایمان زودرس یازبونم لال سقط اخه مامانم دوروز ب زایمانش بچه های دوقلوش فوت شدن دورازجون همه و من
منم استرس همه چی داشتم، قلبش، حرکاتاش، وزنش، سلامتیش، زایمان، کلا
اسم پسر اولم آراد هست ..اینو میخا بزاریم باراد..به نظرتون خوبه یا یه اسم دیگه بزاریم؟؟؟
من باردارشدم و دوتا بچه کوچیک دارم این سمویرو نمیخام دیگه دوباره قرص سقط خوردم ولی سقط نشد الان موندم چیکار کنم اگه سالم نباشه موندم چطوری سقطش کنم
فشارخونم که آخرشم به خاطرهمین اورژانسی سزارین شدم
سلام من باردارم و هفته۲۸ بارداریم یکدور بند ناف دور گردن جنین هست این منو نگران میکنه ایا خطر سازه
ترس از درد زایمان
من چون بچه اولم cpهستش ازاین بارداریم میترسیدم..وبعد ازمایش انومالی دومم مشکوک به سندرم شد بعداز ازمایش امنیو تا جواب یک ماه مردم وزنده شدم😢😢..خدا برای هیچ مادری قسمت نکنه🙏🙏
من ۴ تا سقط داشتم میترسیدم اینم سقط بشه ولی خدارو هزاررر مرطبه شکر میکنم که دلوینم سحیح و سالم به دنیا اومد
من ترس زایمان داستم و یکیم دوس نداستم پسرم کچا و مو زرد باشه چون بدم میومد میگفتم کچل میشه و اینااونقد میترسیدم تا وقتی دیدم مو مشکی و تو مو غرقه خیالم راحت شد تو اتاق عمل
ذذ
من خانوادم ازم دور بودن و تا ماه آخر وسایل و سیسمونی دخترم حاضر نبود استرس داشتم نکنه زودتربیادو همه برنامه هامون به هم بریزه ولی خداروشکر به موقع اومد حتی دیر اینقدر دیر که سزارین شدم خداروشکر😅😅
حرف های اطرافیان در مورد آینده واقعا اعصاب خورد کن بود، اینکه میگفتن واااای حالا بذار به دنیا بیاد؛ یا میگفتن هرچی میتونی بخواب که دیگه خواب نداری، یا اینکه چقدر بچه داری سخته و زایمان چه دردی داره و...از این حرف های بیخود!
ولی من بهتون میگم باردار های عزیز هیچ استرسی نداشته باشید انقدر بچه شیرینه که سختیش احساس نمیشه، و زایمان شیرین ترین خاطره ی شما خواهد بود ان شا الله❤
سلامتی بچم
سلامتی بچم
کرونا
وزن گیری جنین و زایمان
هیچی..
من اولین بارداریم بود اصلا هم نمیدونستم باردارم بعدش ک فهمیدم شوک شدم حالا وسط بارداری هم اسباب کشی کردم خونه خودم حالا با کلی مصیبت ک تو خونه کارگر واسه کابینت پارکت اینا کار میکردن منم اونجا بودم ولی بیشتر ترس از زایمان داشتم
ترس از دست دادن فرشته کوچولو وهرگز بغل نکردنش
ترس از زود به دنیا اومدنش،خدای نکرده سالم نبودنش که خداروشکر هیچ کدوم نشد
خیلی فک کردم هیچی نگرانی نداشتم استرس هم نداشتم حتی تا دوروز قبل زایمانم داشتم متحان خیاطی میدادم کل بارداریمم در حال دوخت و دوز بودم خدارشکر همه چی خوب بود بعد زایمان کوفتم شد بچم هم کولیک داشت هم رفلاکس هم الرژی ب لبنیات
اضطراب وترس من زایمان زود رس بود،که زایمان زودرسم داشتم😞😞
من از هیچی نمیترسیدم و اضطراب هم نداشتم خیلی آروم بودم غذاهای مفید و مقوی خوردم به موقع خوابیدم و اصلا اجازه نمیدادم کسی بهم استرس بده الآنم خدا شکر دخترم سالم و آروم و شب ها هم راحت خوابید از اول تا الان .
زود دنیا اومدن بچم و وزن کمش.
اینکه بچم خدایی نکرده چیزیش نشه
استرس واسه سلامتی بچه و زایمان و پول که بتونیم هزینه هارو بدیم
از الان استرس زایمان . استرس بزرگ کردن بچه و اینکه اگه نتونم از پسش بر بیام
زایمان اجباری، چرا باید من مادر بجای بغل کردن بچه ام با درد زایمان طبیعی کلنجار برم ، چرا زایمان طبیعی رو تحمیل میکنن و اجازه نمیدن مادر خودش تصمیم بگیره نوع زایمانش چی باشه!!
اوج دوران افسردگی همش گریه همش ترس همش فکرمیکردم بچه مشکل داره باوجوداینکه توسونومیگفتن همه چیزخوبه بعضی شباخوابم نمیبردالهی هیچ کس نکشه دردافسردگی رو
نوع زایمانم بود که نمیدونستم سزارینم یا طبیعی
من قبل زایمان ترسی نداشتم وقتی رفتم اتاق زایمان یکی دیگه رو دیدم که داشت زایمان طبیعی میکرد منم ترس ورم داشت دیگ هرکاری کردن کلی درد کشیدم نتونستم طبیعی زایمان کنم نزدیک بود خودمو بچم بمیریم ضربان قلبمون پایین اومد بردن اتاق عمل بیحس کردن گفتن بیهوشی واست خطر داره همین الانشم نزدیک دوسال میگذره تصوراون صحنه واسم دردناک هست.درواقع هم تجربه زایمان طبیعی وهم سزارین رو کردم خیلی سخت بوووود
ترس از زایمان😓
ترس من از سزارین هست
اصلا خود بارداری و یارای افتضاح و حالت تهوعاش کلا رو اعصاب بود بعد مشکلات کلیه و استرس زایمان زودرس و ترس از زایمان طبیعی و ترس از ابتلا به کرونا و......
خلاصه همش استرس
ترس از ناسالم. بودن بچه
بارداری دوقلویی بخاطر زایمان زودرس کلش استرس داره ولی خداروشکرتموم شد
منم طبیعی میرم بچه اولته
من درموردازمایش غربالگری استرس داشتم چون امینوکردم ولی باتوکل بخداواینکه اگه خدا بخواد هیچ اتفاقی نمیفته خودمواروم میکردم میدونستم که استرس برای بچه اصلاخوب نیست
ترسم همش اینه تو خواب کیسه آبم پاره نشه
ویارهای وحشتناک و زایمان وحشتناک تر
منم سلامتی بچم و ترس از زایمان
ترس بیش از اندازه از زایمان داشتم
این بود بچم سالم به دنیا بیاد خیلی نگرانی بزرگی بود که نکنه بچم زبونم لال...
من وقتی باردار بودم کلا استرس داشتم همش گریه میکردم بیشترین استرسم این بود که نکنه بچم سالم نباشه نکنه آخرش نتونم به دنیا بیارمش خیلی روی مخم بود ولی وقتی به شوهرم فکر میکردم میدیدم که چقدر خوشحاله و بهم اهمیت میده یادم میرف کلا
من اپاندیسیت داشتتم قندد اشتم تیروئد پرکار و جفت پایین واسه همین خیلی میترسیدم ولی خدارو شکر بچم سالم به دنیا امد
فقط سلامتی بچه م
اخه بندنافش تک شریانی بود گفتن یا بعدتولدش واسه قلبش مشکل پیش میاد یاکلیه هاش منم لحظه ای نبود که به بجه م فک نکنم اخرشم خوشبختانه ومتاسفانه کلیه هاش دچار مشکل شده و سنگ کلیه پیداکردکه تاالانشم درگیرشیم وخداروشکر روبه بهبودیه
بنظرم این باکس بیشتر استرس آدمو زیاد میکنه چون میبینیم دیگران به چه چیزای منفی که فک نمیکنن من چند تایی رو خوندم اما پشیمون شدم و ادامه ندادم به خوندشون آدم تو این دوران فقط باید از بارداری لذت ببره و به چیزای خوب فک کنه
ترس از زایمان فقط بقیه چیزا همه عالییییی
سالم به دنیا اومدن بچم بود که ۳۳هفته دنیا اومد
همین استرس من پدر منو بچه دراورد مدفوع کرد ۴ روز طول کشید تا از شکمش خارج بشه موقع بونیا امدن خفه شده بود احیا کردن اکسیژن نداشت به مغزش نرسید جمع شد مغژش التهاب و اب اورد تشنج کرد دکتر گفت بعدا احتمال اختلال داره بدون از کمبود اکسیژنشه ۲۱ روز تو ان ای سی یو بود ۱۰ روز تو بخش نوزادان
کرونا😐😐😁
ترس از زایمان ترس از سلامت بچه ام.
دیابت خودم.و عوارضی ک رو بچه اثر کنه
سلامت فرزندم بود که متاسفانه اخر همون چیزی شد که نباید میشد
س
من همش از زایمان زودرس میترسم یعنی روزی که پرنسسمو سلامت و بموقع بدن بغلم هیچی نمیخوااام
ترس از زایمان زود رس داشتم
کمردرد هستش
سلام بچه ها من جفتمدیروز دکتر گفت پایینه چکار کنم
من اضطراب و ترس ندارم اصلا
من چون امپول میزدم برای بارداری خیلی استرس داشتم سالم نباشه بعد اونم دکتر سونو میگفت بچت غیر طبیعی بزرگه ۲بار ازمایش دیابت دادم تا مطمعن شدن قند ندارم اما همیشه میترسیدم سرش خیلی بزرگ وغیر طبیعی باشه چندبار برای سونو وزن رفتم اخرسرم مسمومیت بارداری گرفتم واول ۳۷هفته بدنیااومدپسرم
من مادرشوهرخیلی ادیتم کردموقعه حامله کسی پیشم نبودتنهاتنهابودم استرس داشتم که بچم یه طوریش نشع بخاطرادیت مادرشوهرم
این اول ودوم وسوم وتمومش کنید دیگه اح بچه های کوچولو😒
من ۱۶باریاحفیظ میخوندم اسم خداهست بعد۳بارسوره توحید ۳بارسوره ناس وفلق وکافرون را۳بارم سوره الحمد ۳بارآیت الکرسی میخوندم عزیز اول وآخرشم صلوات میفرستادم الان عادت کردم هرصبح میخونم خیلی آرام بخش هست ❤
همسرم بیشترین استرس رو بهم میداد چون مخالف بود بچه دار بشیم منم دارو خورده بودم اما باردار شدم... همش اوایل اذیتم میکرد میگفت سقطش کن بعداز اونم همش میگفت چرا نمیری سرکار من نمیتونم ی نفره کرایه خونه و.... اینا رو بدم تا آروم شد دیگه 9 ماه من گذشت و دخترم تو بغلم بود
وای من همش استرس ورم کردن رو داشتم دیده بودم اینایی ک تحرک ندارن دست و پا هاشون ورم میکنه😖روزا حتما پیاده روی میرفتم اصلا نمیخابیدم شبا هم دیر خوابم میبرد.با این حال ی بارم خیلی بد پاهام ورم کرد خیلی زیاد بعدش فهمیدم بخاطر خوردن بادمجون بوده.
الانم ک شبا خواب ندارم. کلا از لحظه ی بارداری تا الان ی خواب راحت نداشتم.
ب نظر من ک همه ی سختی زندگی رو دوش ما خانم هاست.چقد ما خوبییییییییم آخهههههه😚😚😚😚
دوم
سزارین نشم
سالم نباشه 😭😭😭😭
ترس از زایمان داشت دیوونم میکرد
۴۰
سقط های مکرری بود که داشتم
ترسم اینکه همیشه میگم اگه زایمان کنم بچمو بغل نمیکنم
زایمان🤤
وای من الان تمام علائمی که داشتمو دیگه ندارم یهو یه روزه (حالت تهوع ، درد سینه و ...)یکمم زیر دلم درد میکنه و احساس میکنم بچم یه چیزیش شده😭 نمیدونم چیکار کنم.
من الان توي شش هفته هستم،بااينكه خودم ماما هستم ولي استرس دارم،منتظرم ٢٠روز بگذره برم سونو بدم
ترس توبارداری فقط زایمانش خیلی ترس داره
منن ترس زایمان زود رس داشتم اخر به سرم اومد ده روز
زود بچه ام به دنیا اومد هشت روز بستری بود
دوستان هرکی شماره مطب خانم دکتر مسعودی راد رو داره بفرسته
سلام دوستان ایا شماره تماس خانم خانم دکتر مسعودی راد کرمان رو داره
تنها استرس من کارها و رفتارات همسر و مادرشوهرم بود اونم فکر کنم بدلیل حساسیت بالا در حاملگی باشه همه اونا رو با یه جمله که خدایا میدونم که میبینی خودت جوابشونو میدی میگفتم و خودم و آروم میکردم.طوی بارداری اولم الاغ بودم هرچی میگفتن آدم حسابشون میکردم و خودم و طو دلیم رو داغون میکردم اما طوی بارداری دومم کمی عاقل شدم و مثه الاغ ها خودمو زجر ندادم سپردم بخدا و به مسائل بین خودم و نی نی م و بچه اولم پرداختم
مشورت و صحبت کردن و جملات خوب خوب گفتن به میوه ی دلم و با دستم حسش کردن بزرگترین آرامش رو بهم میداد از همه اینا مهمتر وقتی با خدا خلوت میکردم سرم رو که سجده میذاشتم انگار غم هامو خالی میکردم و راحت میشدم از سنگینی غصه ها فکرکردن به عمرروزای بد کمه روزای خوبی درراهه به خوشبخت بودن فکر کنیم عزیزای دلم میگفتم و راحت میشدم کسیکه به من این میوه دل رو داده خودش هم از همه بلاها حفظش خواهد کرد یه بارم استرس سالم نبودنش رو نداشتم چون من به خدا اطمینان کامل دارم میدونم بد هیچکس رو نمیخواد این ماییم که بد برداشت میکنیم پشتتون به خدا گرم باشه و خیالتونو راحت کنین والسلام
فقط و فقط زایمان
ترس از اینده ش
سلامت نوزادم که الان خدارو به خاطر سلامت پسرم شاکرم🥰
این که بچم سالمبدنیا بیاد
ترس اززایمان ودیگرهیچ
من پسرم هفت ماهش هست و الان باردارم قلبشم تشکیل شده ولی شوهرم راضی نبود تا دیروز که مامانش باهاش حرف زد استرس من این بود که مجبور بشم سقط کنم البته هنوز استرس دارم میترسم بچه رو زیاد دوست نداشته باشه
دلیل مخالف بودن شوهرم هم سن خودم بود و کوچیکی مهرسام خودم ۱۹سالمه
معاینه و ترس از زایمان🥺🥺🥺🥺
خداروشکر سالم بدنیا اومد
همش استرس ترس از اینکه خدایی نکرده برا بچم اتفاقی بیفته الانم همش میترسم
من هفته چهارم هستم و بچه دومم هست سر اولی خیلی اذیت شدم همش نگرانم دوباره تکرار بشه
چند روز بعد تولد دخترم مامانم فوت شد که همش میترسم باز شبیه اون ماجرا تکرار بشه
فشار خون پايين و ويار شديد😭
هیچ اضطراب و استرسی نداشتم
تو رو حدا مثبت اندیش باشید ادم به هر چی فکر کنه همون میشه خدا خودش داده خودشم نگهدارشه پس جای ترسو نگرانی نیست فقط بگید خدایا شکرت که منو قابل دونستی و یک فرزند به من بخشیدی خدایا خودت بخشیدی ازم نگیر برام حفظش کن خدا مهربونه
سیسمونی آوینا
انواع تشک گارد دار،بالشت شیر دهی،قنداق فرنگی.ست مسافرتی و هر چیزی که برای سیسمونی نی نی هاتون نیاز دارید با بهترین کیفیت ارائه میشه
@sismouni.avina
سلام پسرمن همیشه یه طرف شکمم خودشو جمع نیکردخیلی بهم فشاداومددرحدی که دردم توهشت ماهگی شروع شد ومیگفتن چون بچت ریزه خطرناکه منم همش استرس داشتم فقط میخوابیدم تادردم شروع نشه اتفاقی واسه عشقم تیفته که خداروشکرباموفقیت طی شد
برای مدیریت پیاده روی موزیک فکر خودمون رو اانرژی های منفی دور کنیم وترس و نگرانی رو از خودمون دورکنیم به این فکر کنیم که چیزی نمونده که هدیه ی خدا بیاد کنارمون😍
سلام من بارداری سختی داشتم چون دوبرابر این سقط کردم دیگه 9ماه امپول دورناف زدم ک بچم سقط نشه ولی خیلی اذیت میشدم همیشه شکمم کبودبود ولی خداروشکر ب خیرگذشت خدانصیب همه کسانی ک ارزوبچه دارن کنه ودامنشون سبزبشه ایشالا
ترس از زایمان
همش استرس هست وقتی غربالگری یا آزمایش انجام میدی ویه آزمایش دیگه تجویز میکنن من که تاآزمایش نیفتیم بیاد مردم وزنده شدم ازاسترس .
ترس از زایمان داشتم خداروشکر هرچی بود تموم شد رفت
مهمترین ترس من توی بارداری فقط زایمان بود چون کلا فوبیای زایمان داشتم که خدا رو شکر زایمان راحت و خوبی داشتم
توی سونوی انومالی میگفتن معده دخترم اتساع داره به متخصص مراجعه کردم گفت فعلا خوبه ازمایش خون هم بده ولی نرفتم وتوکل کردم به خدا وتوسل به ائمه خیلی ارومم کرد وخداروشکر دخترم خوبه.خدایا ممنونم
زایمان 😭
انشاااالله چیزی نیست
کرونا بود ک نگیرم
ب سلامت بچه موبغل کنم، ولی خدا رو شکر تموم شد
همه ی استرسا الکیه، من خیلی داشتم اما همش بیخود بود
من خداروشکر استرس نداشتم انقد بارداری خوبی داشتم زایمانم سزارین بود خیلی راحت و خوب.اصلا هم فکرای بد نمیکردم
اینکه بچم سالم باشه.و خداروشکر سالم بغلش کردم
من از اول بارداریم عفونت ادرار داشتم که باعث سقط و زایمان زودرس میشه.هرچیم آب میخوردم و دارو مصرف میکردم بازم رفع نمیشد.ماه آخر دیگه رفع شد و خداروشکر بچم سالم به دنیا اومد.
من قند حاملگی داشتم خیلی بد بود هفته به هفته سونوگرافی و آزمایش اونم تو اوضاع بد کرونا و اینکه واسه سونوگرافی و آزمایش باید میرفتم یه شهر دیگه
ای تف به دوران بارداری
گرفت؟چه نکبت بیشعوری بزن تو سرش تاجونش بالا بیاد بیشعورو
من اصلا هیچ ترس و استرسی نداشتم تو بارداری دلم به خدا گرمه گرم و محکمه محکم بود.
دکتربهم گفت نمیدونم یکی ازسلولای عصبش مشکل داره بایدسقط بشه.کل روزوگریه کردم .پیش چندتادکتردیگه بردم ولی خداروشکرسالمه
سابقه سقط بدون دلیل قبلی باعث ترسم توبارداری شده بود
مادرشوهرم بودواقعااذیتم کرد
من دیابت بارداری داشتم تیروئید من هم کم کار بود دکتر دارو داده بود ترسونده بود ک اگه کنترل نشه بچه آسیب میبینه
ترس از کرونا
من دوران حاملگی سختی داشتم همش استرس تنهایی تو شهر غربت خیلی از تنها بودنم میترسیدم آخر بچم نارس بدنیا اومد الآنم خداشکر چهارماهشه خیلی خوبه
اولش بخاطر ناخواسته باردار شدنم استرس داشتم و ناراحت بعدشم بخاطر مستاجر بودنمون 😪
اززایمان میترسیدم
فقط سلامتی بچم
همش می ترسیدم نکنه سندرم داون داشته باشه.
ترس از زایمان
مامانا برام دعا کنید دخترم هیج آسیبی نبینه سالم به دنیا بیاد چون من اصلا مراقب خودم نیستم خوردم زمین غذا درست نمیخورم خواب ندارم کار سنگین میکنم خیلی استرس دارم زندگیم پراز مشکل ام همش ایستاده ام خدایا کمکم کن هم دخترم بیاد تو زندگیم هم مشکلات و نداری ها تموم شه
سلام دوستان من بی بی چک زدم اولیش ناشتا مثبت شد دومیشو بعد س ساعت زذم منفی سومیشو فردا زدم مثبت ولی بعد ی ساعت مثبت بود الان من باردارم؟
خداروشکر تموم شد
چون ی سقط بی دلیل داشتم قبلش ، ترس از سقط بود ، خیلی هم شرایطم حساس بود ولی خداروشکر ب خیر گذشت و الان دخملکم پنج ماشه😍
ترسم و اضطراب چون به دختر اولم خیلی وابسته و دلبستگی داشتم و میترسیدم با۵ دنیا اومدن دخترم دومم ازم دور بشه دقیقا همونجوری شد
لکه بینی و طول سیرویکس کم ک آخر باعث شد ۳۵ هفته ب دنیا بیارمش و الان بیمارستان کارت قرمز بهم داده ب عنوان مادر پر خطر چون فشار داشتم و دکترم بهم نگفته بود خدا ب خودمو بچه ام رحم کرد چون باعث مسمومیت بارداری شدم
دعوا و بحث با شوهر
زایمانم بزرگ ترین ترسم بود، ک خداروشکررر عالی بود😍
تکون نخوردن بچه م
پاره شدن کیسه اب. سالم بودن نی نی ☺️
عزیزم حتما بعلش میکنی این فکر های سمی دوران بارداری سعی کن تا اومد تو ذهنت مثلا یه اهنگ شاد بخونی
اینکه وزن نگیره خودم لاعر اندام بودم اصلا چربی نداشتم بعد هی بعصی ها میومدن میگفتن واااای چرا انقد شکمت کوچیکههه فلانی چقد بزرگه یا من خودم چقد شکم داشتم همه فکر مکردن دوقلو هستم خیلی ناراحت میشدم به دکترم گفتم گفت بهشون بگو من چربی ندارم بیاد رو شکمم دوقلو نشون بدن بدنم ورزیدست واقعا یعنی چی این خرفا به زن حامله خداروشکر پسرم ۳۶۰۰ دنیا اومد
سالم بودن بچه مهمترین دلیل ترسم بود
سلام مثه یه چیزی تو گلوم هست خیلی استرس دارم نکنه چیزی بشه
سزارین زایمان میکنم یا طبیعی
اینکه بچم سالم نباشه
من ی دختر ۱۳ ساله دارم ی دختر ۶ ماهور ده روزه دارم دوباره بارداری دو قلو خیلی لذت بخشه بارداری فقط دیابت بارداری منو اذیت میکنه
من بارداری سختی داشتم استرس این رو که اگه برم سونوگرافی بگن که بچه ات مرده ولی خدا رو شکر الان پسرم سه ماهشه حالا هم شیر خودمو به زور می خوره استرس دارم
وای من وقتی به فکر دوران بارداری میوفتم خیلی حالم خراب میشه چه روزای بدی بود 😑
مسمومیت حاملگی از بس ازمایش ادرار بیست و چهار ساعته دادم و خون دادم دیگه خسته شده بودم ولی خدا رو شکر پیش نیومد و زردی به خاطر گروه خونی متفاوت با همسرم که پیش اومد
اول سالم بودن بچه. بعد درد زایمان
منم بارداری سختی داشتم ازاولش که دچارلکه بینی شدم اون خوب شدازمایش غربالگریم مثبت شدامینوشدم ای دوربچه همش رفت رذفتم بیمارستان گفتن ختم بارداری قبول نکردم یه شب بستری شدم دوسه هفته خودموبستم مایعات خداروشکرمایع پرشددوهفته بعدانفولانزاگرفتم یک ماه بدن دردداشتم بعداونم هفته سی وسه کیسه ابم پاره شدبستری شدم ولی الان خداروشکربچم سالم بغلمه فقط امیدم به خدابودخودش داده بودخودشم نگهش داشت
دیابت بارداری بدترین دوران بارداریه
ترس از زایمان و زایمان بسیار بد و سختی داشتم... استرس و ترس اینکه پسرم سالم باشه و استرس هایی که از اطرافیان بهم وارد میشد
ی پیشنهاااااد ب مامانها باردار
پیج یوگا ب فارسی
با سارا خیلی کمکم کرد..واقعا آرامش میگرفتم با مدیتیشن
امتحان کنید
زایمان
اووه اووه نگم براتون من بدترین دوران بارداری داشتم،تاباردارشدم شوهرم بیکارشد همش استرس بی پولی داشتم که مجبورشدیم نصفه طلاهای عروسیم بفروشیم برای خرج دکتر وسونوگرافی،بعدم استرس زایمان که یه وقت زایمان طبیعی نشه آخه همه بدمیگفتن ومیترسیدم که آخرم زایمانم طبیعی شد،بعدم استرس جورنشدن سیسمونی که سیسمونی بچم تازه دوماه بعدبدنیااومدنش بابام باکلی دنگ و فنگ جورکرد،خلاصه که خیلی بد بود الهی اون روزا بره دیگه برنگرده😕
اینکه بتونم مادر خوبی براش باشم
من چون فشار خون بالا بودم روزی ۶تا قرص فشار میخوردم و شاغل هم بودم همیشه ترس اینو داشتم خدایی نکرده فشار بالام رو بچه ام تاثیر بزاره و یا زودتر از موعد به دنیا بیاد و چون خیلی کم تکون میخورد دیگه جونم بالا میومد
ای وای دیگه غلط بکنم باردار بشم🙈🙈
واقعا سوالهای این قسمت گهواره خیلی جالبه 👌👌
به نظر من دوران بارداری نیاز هست دکترت کسی باشه که اصلا بهت استرس نده واگر هم استرس داشتی با راهنمایی هاش ازاسترست کم کنه
من بعد از ۱۸ سال باردار شده بودم وقبلش هم دوتا سقط داشتم، وچون فیبروم داشتم دکتر بهم گفت یا باردار نشو یا فیبرومت روعمل کن بعد اقدام کن من وقتی فهمیدم بعد از دوتا سقط باردارم خیلی ترسیدم وتمام فکرم درگیر این بود که این هم سقط میشه جوری که اصلا دنبال دکتر نرفتم وبه کسی هم نگفتم تا مجبورا رفتم ببینم قلبش تشکیل شده یا نه دکتر سونو بهم خیلی استرس داد که قلب میزنه ولی جایی برای رشد جنین نیست ولی از همون اول بهم دکتری معرفی کرد که باهاش مشورت کنم واخلاق وتجربه دکترم تمام استرس روازم دور کرد، سعی کردم فقط به خدا توکل کنم وصبور باشم، با وجود اینکه دکترم میدونست بارداریم ریسکه ولی پا به پای من اومد ومدام با حرفهاش آرامش میداد واز اول ماه چهار دردهای زایمانم شروع شد دردهایی که برخواسته ازفیبروم هام بود وتحملش واقعا سختتتت بود 😰 از همون موقع بستری شدم تا مسکن تزریقی بزنن تا اندکی از دردم کم بشه، واقعا سختتت بود
از اینجا ترس از دست دادن جونم وندیدن کوچولوم، چون احتمال خونریزی موقع زایمان سزارین به خاطر فیبرومم هام داشتم، ترس از رشد نکردن یا ناقص شدن بچه ام به خاطر تزریق سرم های مسکن وخوردن قرص پریدنیزولون و...ولی ایمان داشتن به خدا واینکه پزشکم رو واقعا قبول داشتم بهم صبر میداد وخدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت 🙏
من فقط استرس اینوداشتم چیزیش نشه و سالم به دنیا بیاد همین
بارداری اولم بخاطر هماتوم سفط کردم بارداری دومم باامپول وشیاف گذشت الانم دخترم کنارم خوابه
فکر میکردم دخملم قلبش بایسته و دیگه نداشته باشمش .چون یه تجربه تلخ ۳۱ هفته ایی داشتم .بدون هیچ دلیل و منطقی نونو رفت پیش خدا.براهمین سر این دخملم خیلی میترسیدم .ولی میگفتم پیش خودم خدا مهربونه و هرچیزی رو برا ادم دوبار پیش نمیاره پس توکل به خود خدا کردم و کل بارداری چله سوره واقعه گرفتم که خدا گفت وقتی تواینقدر بهم اعتماد داری پس منم اعتمادمو سلب نمیکنم و یه دختر خوشگل میزارم تو بغلت و زندگیتو شادتر میکنم ❤😍❤
وای خوش ب حال اونای که نینیشونو گرفتن بغل من ۱ ماه دیگه ۹ ماهم میشه خیلی استرس اینو دارم خدای نکرده چیزی بشه خیلی حسه بدیه😣
من از کادر محترم بیمارستان پرستاران دلسوز ماماهای مهربون و دکتران باسواد که همگی در حال رسیدگی هستند و خدمت میکنن به مادران شدیدا میترسیدم،که یه بلایی سر من و بچم نیارن که خدارو شکر جون سالم بدر بردیم هردومون.خداروشکر
نفر ۲۲۳ ام 😅😅😅
من استرس اینو داشتم که همش شوهرم میگفت چاق شدی بی ریخت شدی بجای دلداری دادن استرس بهم وارد میکرد ولی شکر خدا همش گذشت
نبودن مادرم و دست تنهایی و ترس از اینده
من ترس بزرگ کردنشون داشتم اخه پسرم دوماه بود که سر دخترم باردار شدم تولد دختر پسرم۱۱ماهه بوده کلا دوره بدی و پسر استرسی داشتم پسرم همش مریض بود
تا ۸ هفته صبر کن
فقط یاد خدا ارومم چون خدا هست
سلامتی جنین..با یاد خدا اروم میشدم...
ترس از زایمان زود رس و دقیقا هم برام پیش اومد!!
من همش استرس زایمان زودرس آخرش هم همین شد پسرم ۳۵ هفته بدنیا اومد ولی چون آمپول ریه زده بودن دستگاه نرفت
منکه همش استرس وغم غصه داشتم آخرسرم دچارزایمان زودرس شدم واتاق عمل که بدترین خاطره شدبرام
ترس من از زایمان هست
تورو خدا دعام کنین من ۵ هفتم میترسم که قلبش تشکیل نشه خدا نکنه وای
تورو خدا برا سلامتی نینیم دعا کنین
ترس از بیهوشی
ازاولین روزم استرس داشتم تااخرش چون ای وی افی بودم هرلحظه دعامیکردم سالم بیادتوبغلم خدایاشکرت ک مراددلم دادی انشاالله قسمت منتظرا
نبود همسرم .به شدت دلتنگش میشدم .وقتایی که نبود و دوس داشتم میبود بغض میکردم و یه دل سیر گریه میکردم .زود رنج شده بودم .ترس از وزن کم جنین.احتمال زایمان زودرس طبق تشحیص پزشک .فشار کار و نگرانی های شغلی .
چیزیایی که اگه به عقب برگردم یه درصد هم بهشون اهمیت نمیدم و غصشو نمیخورم
اینکه دکترم راضی به سزارین نشه😔
استرس زیاد داشتم بعد چهار بار زایمان زود راس و استراحت مطلق خدا بهم نی نی داد تموم شد اون استرسا
اینکه بارداری خارج رحمی و پوچ نباشه که ترس استرس الکی هم نبود رفتم سونو دکترم گفت خارج رحمی هست باید سقط کنی که کردم الانم ۲ماهو۱۳ روز گذشته میخوام سه ماه شد دوباره اقدام کنم
سر بارداری پسر ودخترم شوهرم خیلی خوب حمایتم میکرد 😍ولی خانواده اش همیشه عامل استرسم بودن سر چیزای الکی 😭نفرین بلد نیستم ولی همین بلاهایی ک سرم اوردنا خدا سر دختراش بیاره حالا نمیدونم این نفرین یا دعا فقط رفتاراشونا برا دختراش تکرار کنه
منم خیلی میترسم همش نگرانم دلشوره دارم
از این بود که شوهرم بعد به دنیا اومدن بچه اعتیادش ترک نکنه آینده منو پسرم چی میشه
اینک وزن بچم موقع ب دنیا اومدن کم باشه چون همیشه دور شکمش کم بود
زایمان بود که فهمیدم حق داشتم چون پدرم در اومد
کلی عفونت کردم و درد کشیدم
خیلی اذیت شدم
ترس از سقط سوم وسرموقع ب دنیا اومدن و سالم ب دنیا اوردن دخترکم
ترس از ناشنوا بودن کودکم.چون بچه خواهرم باهمین مشکل بدنیا امد . و از استرسام نوع زایمانم بود
فیبروم ده سانتی
اضطراب سلامتی دخترم.واسترس اینکه باز کی مادرشوهرم میاد ک دعواکنه باما و خودشو بگیرهو
ترس از سقط سالم بودن و زایمان
من پلی هیدروآمینوس شدید بودم .می ترسیدم دخترم نقصی داشته باشه .دکترم منو خیلی می ترسوند.
بزرگترینم این بود ک خدای نکرده بچم طوریش بشه یابا نقص بدنیابیاد .چون بدویار بودم و تا ماه ۹فقط سرم زدم
تورم دست و پا ، فشار خون بالا که پایین نمیومد همش روی ۱۵ یا ۱۶ بود تنگی نفس سوزش معده دفع پروتئین بالا
ترس از زایمان زودرس
حساسیت پوستی و استراحت مطلق 😟
ترس از زایمان
زایمان زودرس
اول کرونا بعد زایمان😂
پسرای ما مشکل دارن من دوران بارداریم استرس داشتم که بچم پسر باشه و سالم نباشه
با اینکه آزمایش داده بود...
الان پسرم ماشاالله خییلی باهوش
فقط روزی صدبار خداروشکر میکنم
انشاالله همه ی نی نی ها سالم باشن
کار همسرم
سقط بچه واییییی میترسیدم
باشه گلم ممنون
فقط بچم سالم بدنیا بیاد و بتونه تو اجتماع گلیمش و از آب بیرون بکشه و بتونم خوب پرورش و تربیت کنم
ب نام خدا من مهدیس ۱۹ سالمه باردار شدم لکه داشتم خیلی استرس داشتم خدایی نکرده اتفاقی برای پسرم بیفته .کلی دکتر و شیاف😖خداروشکر بچمو سالم ب دنیا اوردم حالا بعد از ۶ ماه دوباره فهمیدم باردارم😂اصلااااانم از درد زایمان هیچ ترسی نداشتم گفتم فوقش فوقش اذیت بشم یک روزه فقط میگفتم بچمو سالم بغل بگیرم
استرس اینکه وقتی من برای زایمان برم با بچه اولم چجوری دوری هم رو تحمل کنیم؟
البته الان باردار نیستم ولی خیلی استرس این مسئله رو دارم
اینکه نتونم زایمان کنم بعد سر زایمان بمیرم بچمو نبینم😢😂😂😂
دخالتا خانواده همسرم
من هروقت فکرای منفی سراقم میومدواسه نی نی آیت الکرسی دعای حفاظتی میخوندم بعدم به چیزای مثبت فکرمیکردم شکرهرباراین کاراانجام میدم حالم خوب میشه
اینکه یه وقت خدایی نکرده مثل دوتا بارداری قبلی هام سقط نشه .....خیلی دوران پراسترسی داشتم ....اب دور جنین کم شد من از پنج ماهگی روزی یازده پارچ اب میخوردم
نه بچه بزرگم هشت ماهه میخواست دنیابیاد باکلی دکتررفتن و بستری شدن نه ماهه به دنیااومد بچه کوچکمهم هفت ماهه میخواست بیاد
فهمیدم دوقلو باردارم دکتر خیلی منو ترسوند اصلا هیچ جوری راهنمایی نکرد منو
سالم بودن پسرم تا الان خیلی سختی کشیدم ایشالله که این ۲ ماهم بخیر بگذره
ترس از زایمان و زدن سرم وای چون خیلی بدرگم سر آخرین عملم روزی سه بار رگ میگرفتن به زور....
بچم سالم بدنیا بیاد
کلا در حال اضطراب 😄
قلبش تشکیل شده.ایا مشکلی نداره سالمه تا دنیابیاد آزمایش پاشنه پا ایا مشکلی نداره ..........
اسم پسرم مهراده .میخوام اسم دخترم بهش بیاد.مثلامهدیس. شماچه نظری داریدخوبه یانه.اگه پیشنهادی داریدبدیدممنون میشم
سلام به مامانا.توی هفته 37 هستم اززایمان میترسم یه پسرکوچولوی دوساله هم دارم
من فقط استرس داشتم بچه ام لب شکری نشه
خوب کلا استرس تو این دوران وجود داره
تنها لحظه ای که متوجه میشی بی بی مثبت بعدش دیگه استرس ها شروع میشه
اول آزمایش میدی دعا میکنی درست باشه بی بی چک
بعد میری ببینی ساک تشکیل شده
حالا باید منتظر تشکیل قلب باشی
غربالگری ها شروع میشه
بعد میری تو وزن گیری
بعد هم که زایمان
کلا دوران پر استرسی هستش
فقط خدا به نی نی ها کمک میکنه و حافظ همه شون هست
من که همش استرس داشتم
هنوز هم دارم
برام دعا کنید نی نی به سلامتی به دنیا بیاد
من فقط از کرونا میترسیدم که الانم وسواس شدید گرفتم از ترس اینکه کسی پیش بچم نیاد دائم درگیرم با خودم و بقیه خودمو حبس کردم
استرس سقط، استرس زایمان،
من استرس شیر دادن به بچه رو جلوی دیگران دارم.اصلا فکر میکنم جلوی مامانم و مادر شوهر و بقیه خانمها باید به بچه شیر بدم به اعصابم فشار میاد.
من دخترم ۳ ماهشه😍 بزرگترین ترسم روزایی بود که تکون نمیخورد تو دلم دیوونه میشدم 😢🙃☺😍
خیلی ترس داشتم که بچه سالم نباشه ترس از زایمان
سلامتی پسرم
استرس فقط سالم بودنش خیلی میترسم قندخون هم دارم فقط تحت نظر پزشک هستم 😔اگه یه روزی برسه بغلش کنم انگاردنیامال کنه🤩
دعوام با داداشم
من ۲تا ترس داشتم اولیش بی دلیل بود وب خاطر استرسی بود که دکتر بعدغربالگری اول داد بهم
ک یکم مشکوک
از اول اگه میدونستم این آزمایش های غربالگری برای این ک بچه سقط کنی اصلا نمیرفتم چون اگه در ژنتیک خانواده نباشه
خیلی نادر در دنیا
و دومیش ترس از زایمان طبیعی و افسردگی بعدش بود
که ۴۱هفته سزارین اورژانسی شدم دخترم پی پی کرده بود
چون خواهرم ۳سال پیش بعد زایمان افسرده شد منم می ترسیدم ک این اتفاق برام بی افته ..توکل کردم بخدا،ماههای آخر ی قرآن ختم کردم و ورزش هم داشتم و پیاده روی
سلام شما هم همیشه تو دهنتون یه مزه عجیبه یا فقط من اینجوریم چیکار کنم
من ک مردم زنده شدم دوقلو بودن هفته ۶ قلب نداشتن و دکتر گفت سقط کنم باز دوهفته صبر کردم رفتم سونو قلب یکیشون میزد اون یکی ام ک سقط شد خودش بعدم تو غربالگری گفتن قلب بچه مشکل دارع و خداروشکر مشکلی نبود خیلی پر استرس بود همش ترس سلامتیشو داشتم
زایمان طبیعی خیلی بد هست ودرد آور سزارین زودتر خوب میشه جای بخیه ها
سلام دوران بارداری خوبی داشتم زایمانم سخت بود پسرم آب دورخودش خورد بیست روز بیمارستان بود ریه عفونت کرد خیلی اذیت شدم تا یک ماه طعم شیرین مادربودن نفهمیدم وهمسرم خیلی صبوری کرد و کناربود ولی بازهم محبت کم داشتم روحیم خیلی خراب بودخدایا شکرت
خیلی می ترسم کرونا بگیرم آخه دو هفته دیگه زایمان دارم اول بارداریم هم کرونا گرفته بودن ...این اواخر هم تمام خانواده ی شوهرم کرونا گرفتن ....
هر چی بود تموم شد رفت سوال بعدی😁😁
عفونت همیشگی داشتم و کم کاری تیرویید وکم اهن بودم که خداروشکر بسلامت دورش طی شد
هیچی والا
از دست دادن بچه تو شکممه
من استرس بچه مو داشتم که براش اتفاقی نیفته آزمایشا و سونو هاش خوب باشه و همینطور استرس زایمانو داشتم که خودمو و پسرم سالم و سلامت باشیم و اذیت نشیم همسرم، مادرم، دکترم و دختر دایی مادرم بهترین اطلاعات و همدلیو با من داشتن و آرومم میکردن
سلامتی کامل فرزندم . ترس از زایمان زودرس
هیچی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
اینکه از نطر ژنتیک سالم باشه و چجوری میخواد از دهانه رحم بیرون بیاد😂😂
بارداری سختی داشتم همش میترسیدم بچم حالش بد شه یا از دستش بدم
من سخت ترین دوران بارداری رو داشتم پر از استرس و نگرانی بود فقط به خاطر دوقلو هام که خداروشکر به خیر و خوشی گذشت و الان ۸ماهشونه
قندم همیشه لب مرز بود و همیشه باید کنترلش میکردم
ترس من اول سالم بودن بچه ام بود بعدش سزارینی بودم که خیلی میترسیدم
زایمان کردنم بود که بخیر گذشت😅😅😅
هر وقت به شکمم نگاه میکنم و میبینم که کوچیکه خیلی ناراحت میشم میترسم اصلا بچم رشدی نداشته باشه و همینطوری لاغر باشه
من فقط ترس از ازدواج فامیلی میگم خواست خدا بود این سالمه الحمد للله .وگرنه دومی ر و حامله میشدم
سالم ب دنیا اومدن بچمبود
توکل به خدااا
بچه سالم به دنیا بیاد
ترس زایمان طبیعی ک یحو سر زایمان بمیرم🤭ک خداروشکر سز اورژانسی شدم
اینکه دخترم سالم باشه و به زودی بغلش کنم
باردارا جواب بدین 🤭🤭🤭🤭🤭
مهم ترین ترس الانم زایمان زودرسه چون پسرم یه سالشه و تپله خیلی بغلش میکنم ،،، و بعد نگهداری دوتا بچه ک یکیش نوزاده یکیش یه ساله
ترس شدیداززایمان داشتم،نهایتاهم زایمان خیلی سختی داشتم
من قند بارداری داشتم پر از استرس بودم هرچی هم هوس میکردم نمیتونستم بخورم کلا بد بود ولی بالاخره تموم شد و دیگه نمیخوام تکرار شه
اینکه بعد بخوابم بند ناف بپیچه گردنش خفه شه
خانواده شوهرم نزاشتن تحت نظر هیچ دکتری باشم
از اولش دوران پر استرسیه یکی میاد تو وجودت که نمیتونی ببینیش ولی از وجودش مطمئنی
حرف دکتر و اطرافیان و که میشنوی فقط میخوای ببینی چی برا بچه خوبه و شاید کلا خودت و یاد بره
لک نبینم،بد نخوابم،خوب بخورم،قند نگیرم،فشارم بالا نره و...
از وجود خدا هم مطمئن باشیم و شک نکنیم که خودش بهمون این هدیه رو داده و از خودش هم بخوایم صحیح و سلامت تو بغل بگیریمش 🤲🏻
من که بارداری اولم بعد از سه سال بود که چهار ماهه نا خدا گاه بارم نرفت بعد از دو سال دباره بار دار شدم همش استرس داشتم یکم که جاییم درد میگرفت شروع میکردم به گریه ولی خدا رو شکر تموم شد و 38 هفتگی سزارین شدم و گل دخترمو تو بغلم گرفتم و یه نفس راحت کشیدم. خدا رو شکر 🙏🙏
سلامتی تندرستی
اول بارداری سالم بودنش
دوم بارداری زایمان زودرس
سوم بارداری پاره شدن کیسه اب و ترس از زایمان 😥😥😥
ترس از کرونا تا بدنیا امدنش ذره ای ولم نکرد .
اگر گرفت تو افتابش اسید بریز،😂😂😂
ترس از زایمان داشتم خیلی ۴ شب بیمارستان نگهم داشتن خاطره ی بدی دارم خون تو ریه ام لخته شده بود خیییییلی وحشتناک بود
وای دوباره یادم افتاد خیییییییییییییلی استرس داشتم چون ازدواجمون فامیلی بود بخاطر سالم بودنش خیلی دعا کردم بعدم کرونای لعنتی تیروییدم کم کارشد انزیم کبدیم رفت بالا وای چقدر سخت بود واخرای بارداری هم تکون خوردناش که اصلا نرمال نبود نگام به دستگاهnst میخورد حالم بد میشد خیلی سخت گذشت ولی خداروشکر به خیر گذشت و پسرم وسالم بغل کردم خدایا شکرت
اینکه بچم پسره شه
والا پریشب نزدیکی داشتم کاندوم پاره شد🤕😰😭دیگه میخواستم خودمو بکشم خیلی ترسیدم خیلی شوهرم میگف ولش کن دیگه قسمت بوده ولی نتونستم انقد اسرار کرد ک قرص نخورم ولی نتو نستم بیشترم بخاطر زایمانم بچه پشت سر هم دردسراش اذیت کردناش بخدا انقد ک بخاطر لاغری قد کوتاهیش اذیت شدم ک حد نداره اصلا بهم ریختم از نظر روحیه داغونم بی حوسله شدم.ببخشید زیاد شد
من که همش برام سلامتشون مهم بود اخراشم زایمانم 😟
من بارداری خیلی سختی داشتم . حالم خیلی بد بود ویارهای بدی داشتم حالت افسردگی. و تنگی نفس . معده درد های وحشتناک . و چون کارمند شهر دیگه ای ام که منطقه محرومه. مشکلات نگهداری بچه هم دارم پسرم ۳سالشه خیلی تنهاست .ذوست دارم باردارشم دوتا فرزند داشته باشم اما میترسم
اول اینکه کیسه آبم زودهنگام بترکه یا خدایی نکرده نشتی داشته باشه،دوم اینکه بچه م سالم باشه،سوم اینکه خوشگل باشه،از زایمان نمیترسم
از زایمان زودرس میترسم.فعلا استراحت مطلقم.بقیه اشو هم سپردم به خدا.ان شالله که خودش حفظ میکنه نی نی مو
چون سنم بالا بود. همیشه نگران این بودم که سالم باشه مشکلی نداشته باشه
الکی حس میکردم دخترم دورازجونش لب شکریه.هرچیم میگفتن اروم نمیشدم.ویکی دیگه اینکه استرس زودبه دنیااومدن بچم داشتم بخاطر پله های زیادی که داشتم وزیادم استفاده میکردم
من اولین بچمه ۹ هفتم هستم ۶ هفته رفتم هنوز قلب بچم تشکیل نشده بود شنبه هفته بعد نوبت دارم ترو خدا برام دعا کنید که بچم هیچ مشکلی نداشته باشه 😔
ترس من اول سالم بقل گرفتن دخترمه دعا میکنم سالم باشه بخاطر این تکونا کمی ک داره همش مامانیشو نگران میکنه
غربالگری اول ریسک متوسط داشتم بعدش منفی شد،ولی تا پسرم به دنیا بیاد از استرس مردم، خدارو شکر که پسرمم سالمه
من خیلی استرس زایمان طبیعی و دردش رو داشتم ک خدارو شکر نینی بدادم رسید و سز شدم
این که بچم تو دستگاه نره مثل اولی و سر وقتش به دنیا بیاد😑
بچم ۴۰ هفته رو کامل کنه و سر موقع بیاد و سالم و سلامت باشه چون سرکلاژیم خیلی استرس و دغدغه دارم
زایمان طبیعی😠ولی سزارین شدم😓
اوووف این استرس سالم دیدن بچم
ناف نپیچه دور گردنش
آخر😆😆😆
نگران سلامتی پسرم بودم فقط همین
توبارداری همه چیزش خوب بود
ولی امان ازدخالتای خانواده شوهرکه خیلی به من استرس وجوش میدادن
سالم بودن فرزندم، حالت تهوع شدید تا ماه پنج
اینکه نکنه سرزایمان بمیرم و بچمو نبینم..ی مدت تمام وجودمو گرفت
فقط بچه ام سالم به دنیا بیاد
سلام من خیلی استرس داشتم میگفتن مشکل ژنتیک دار رفتم مشاور گفتن آمپول بزن من قبول نکردم غربالگری بچه دادم بچه سالم بود آخری بچه ام بریچ بود سخت تا رفتم مامایی خانگی چرخنده استرس زایمان داشتم خیلی سخت بودخداشکربچه ام سالم بود
اینکه بچم سالم سالم باش همه اعضاش سالم باش هچ مشکلی نداشته باش
کم تکون خوردنش
از زایمان میترسیدم واین که دخترم سالم به دنیا بیاد به دنیا آمد از خوشحالی گریه کردم و زیاد بوس کردم 🥰🥰
از زایمان😰
ترس اول تشکیل قلب ترس دوم سالم بودن توغربالگری ترس سوم ترس از درد وزایمان
قند خون بالا
من هیچ استرسی توبارداری نداشتم چون میدونستم خداکمکم میکنه به دکترمم ایمان داشتم ...به نظرمن بارداری ترس واسترس نداره..اتفاق شیرینیه که برای یه زن بعدازدواج میوفته واین لطف بزرگ خداست که همچین هدیه ای روبه ادم میده
1.استرس قرص تیرویید که میخوردممیگفتن رو بچم اثر بد نذاره2. سالم بودن بچم3. زایمان زودرس به خاطر سرفه هام4. آب دور بچه پنجم هم اینکه بعد از سزارین خونریزیم بند نمیومد میترسیدم بچه هام بی مادر بشن. خلاصه که دوران شیرین و پردردسری بود
از وقتی فهمیدم باردارم. کرونا اومد. استرس خیلی کشیدم
من والله تو بارداری تلفن برمیداشتم زنگ میزدم مادرشوهرم بدگویی از شوهر 🥺🥺اونم بنده خدا میگفت من دعواش میکنم غلط کرده اذیتت کنه
هوووف اول که هماتوم داشتم الانم جفتم یکم پایینه😐 ولی توکلم به خداس. خودش داده خودشم نگه دار پسرمه🤗💙
من قبل از اینکه امیر حسین دنیا بیاد خیلی دعا می کردم و قرآن میخوندم خدا رو شکر هیچ مشکلی پیش نیومد همیشه برای نماز صبح که بدار میشدم دعا میکردم که به حق صاحب الزمان بچه سالم و صالحی خدا بهم بده که از یاوزان امام زمان باشه
چون پدرم ناشنوا هستن خیلی استرس دارم که بچه ام دچار این نشه خداروشکر پسرم سالمه امیدوارم این توراهی هم سالم باشه
خداروشکر بااینکه ادم استرسی هستم تو بارداری اصلا استرس نداشتم فقط دعا میکردم بچه سالم بیاد😍🤗😍
به نام خدا زایمان🙌
همش نگران سلامتی
زایمان😐
من دکترا گفتن که توی قلبش لکه هس و ممکنه که مشکل داشته باشه ولی اکو قلب دادم سالم بود خداروشکر
هیچ ترسی 😩
نفر ۷۹ ام😂😂😂😂
سقط قبلیم بود فک میکردم اینبارم اونجور میشه ولی خداروشکر نشد
فکر کنم فقط من هیچ استرسی نداشتم 😐😐😐
این بودکه بچه اموازدست بدم چون سامان کوچولواز یک ازمایش غلت نزدیک بوده ازدستش بدم ولی ازمایش دومیلیونی سامان روالبته بحق امام رضا وخداوندمهربان بهم بخشیدنش نزدیک 7ماهه گی بود ومن فقط گریه میکردمو ترسیده بودم 😢😢😢😢😔
سلامت به دنیا اومدن پسرم
ترسام که زیاده حس میکنم دنیایی عجیب ک پر از استرسه روبرومه واینکه هزینه ها میترسم از زایمان میترسم و۰۰۰۰۰
من بعصی موقع که دلم تیر میکشه میترسم
سلام خانوما اگه توکلتون به خدا باشه و اعتقادتون این باشه ک هرچی خدا بخواد همون میشه و هیچ چیز کاملا دست ما نیست ...و نی نی هاتون رو بیمه خود حضرت صاحب الزمان کنید دیگه خیالتون راحت خودشون سرباز کوچولوشونو نگه میدارن ک بزرگ بشه و برای امامش نوکری کنه ...
☹️بارداری هم چیزش استرس داره و ترس والا ایشالله ک همه بسلامتی زایمان کنن
ترس ازخدایی نکرده زایمان زودرس و درد زایمان😢😢😢😢
واااااای خیلی مترسیدم
میگفتم نکنه اتفاق بدی بیوفته تا لگد نمیزد یه شیرینی میخوردم تا لگد بزنه نگرانیم برطرف شه
استرس اینکه بچم سالم باشه و سالم بغلش کنم و استرس زایمان خیلی دارممم
این که سالم به دنیابیاد وتوی بغل بگیریم
اینک بتات پایینه ولی میگن مثبته و استرس داری ک بره بالا
استرس زایمان کردن که چقدر سخته
من ماه ۷ ک بودم بخش زنانم شروع شد(دانشگاه)وهر روز باید زایمان طبیعی میدیدم و باهر زایمانی ک میدیدم بیشتر میترسیدم و کلا هم تنها یه شهر دیگ بودم خیلی ترس و اضطراب داشتم🙄🙄
برامن دعاکنید بچم سالم باشه التماس دعادارم ازهمتون🙏 خیلی استرس دارم
سلامت فرزند و تغییر اندام و چهره واقعا برام استرس آور بود
من فشار داشتم .بعدشم ک بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ک خداروشکر سزارین شدم
وای من بزرگترین ترسم دور شدن از همسرم بعد از به دنیا اومدن بچه بود...که اتفاق افتاد😔
به جز مقدارسنگینی وزن ماه آخر.فکرنمیکردم اونقدرسخته راه رفتن
ترس از سلامت بچه تو شکمم ، نکنه خدای نکرده ناشنوا ، نا بینا ، اوتیسم و یا مشکلات دیگه ای داشته باشه خصوصا که از ماه ۵ بارداری بخاطر مسمومیت بارداری روزی ۱۸ تا قرص میخوردم و دو تا امپول میزدم و ماه هفتم که بچه رو دراوردن
استرس سالم بودن دخترمو داشتم و از درد زایمان هم خیلی میترسیدم،اینکه دماغم ورم پیدا کنه و شکمم ترک برداره هم آزارم میداد و خداروشکر اتفاق نیوفتاد
من اصلا استرس نداشتم چون درموردهمه ی ماه های بارداری اطلاعات داشتم
تا بیست هفته که بخوام حرکاتش رو بفهمم همش میترسیدم برم سونو بگه خانوم قلبش نمیزنه مرده ، از بیست هفته به بعدم اگر یه روز حرکتش کم و زیاد میشد باز میترسیدم یه اتفاقی افتاده باشه😁
ازهمه بیشتر همسرمه ک بهم استرس میده .... نمیدونم چجوری مدیریتش کنم چون لحظه ب لحظه داره این استرس رو بیشترم میکنه 😕😕
استرس سقط دارم واسترس که بچه ام سالم باشه
ترس این بود که چیزی نشه به بچه ام سالم به دنیا بیاد همین
واییییییییییی خدا خداروشکر دیگه نمیخوام باردار بشم همین دوتا بستمه
سالم بودن بچه..خود پروسه زایمان که چه طور خواهد بود..اما سعی می کردم بهش فکر نکنم تا خودمو مضطرب نکنم و انرژی مثبت میدادم به خودم که البته دعا کردن و قرآن خوندن خیلی موثر بود
اول از همه اینکه بچه امو سالم بغل بگیرم
دوم اینکه از تقریبا از بعد ۲۰هفتگی ترس بر این دارم که زایمان زود رس یا پارگی کیسه اب برام انفاق بیافته.
لحظه ب لحظه ش استرس دارم فعلا ۹ هفته م استرس لکه بینی و خونریزیام رو دارم حالا تا بریم جلوتر استرس بقیه شم اضافه شه
شوهرم خیلی استرس بهم وارد کرد همش گریه
استرس زایمان داشتن.
ترسم این بود ک بچم سالم بدنیا بیاد ک خداروشکر سالم بود
بیشترین اضطراب من از کرونا بود که خدای نکرده خودم و بچه ام بگیریم ولی خداروشکر اتفاقی نیافتاد
من برا بچه اولم استرس زایمان رو داشتم و مسائل دیگه بچه دوم که باردار بودم تو اوایل کرونا بود خونه نشین مطلق با یه بچه سه ساله شدم از فکر و غصه نمی دونستم چکار کنم اخرسرهم دچار زایمان زودرس شدم
گذشت اون دوران
ولی کمتر تکون میخورد دیونه میشدم😂
من ۴تا بارداری ناموفق داشتم الان ۵میمه هیچکدومشون به تشکیل قلب نمیرسیدن بتای زیر ۱۰۰۰ سقط میشدن.خداروشکر اییکی همه چیزش خوبه ولی بازم نگرانم اگه چیزیش بشه چی
تکون نخوردن بچه😐
وای یادم نیار
ازین میترسمزود دینا بیاد ریه هاش کامل نباشه و مشکلی پیش بیاد😔
اینکه سالم باشه
جواب غربالگریا وسالم بودن بچم
حالم از این اول دوم بهم میخوره میای چهارتا نظر بخونی تا ۱۰ تای اول عدد نوشتن
باشه بفرمایید مدال قهرمانی🥇
سقط
استرس زایمان زودرس و داشتم وخداروشکر بچهاموسالم به دنیااومدن
من از زایمان میترسیدم خیلیم اذیت شدم ولی خداروشکر بچم سالمه همن واسم یه دنیاست خدایاشکرت🙏🙏🙏💓
من ۶ هفتمه هنوز قلبش تشکیل نشده استرس دارم
من کلا بارداری پراسترسی داشتم. اول گفتم سطح هورمون بارداریت کمه. بعد گفتن پشت جفت خونریزی داری بعد افتادم به لکه بینی که بدترین روزای بارداریم بود خیلی بد بعد ازون دچار کم کاری تیروئیدشدم
الانم که اخر بارداریمه بچم بریچه و یک دور هم بند ناف داره 😅الان درحال حاضر استرس زایمان و بندناف و دارم
سلامتي بچه و زايمان
مهم ترس من مشکل داشتن بچمه
سلامتی دختر جونم.
زایمان فقط درد زایمان
اولین ترسم سالم بودن دخترم بود که خداروشکر سالم بدنیا اومد بعدش فشار بالا..تازه یه مدت که همی چی و یادم رفت دوباره باردارشدم و ترس از زاااایماااااان😣😟
من با همسرم صحبت میکردم و در آغوشش آرام میشدم
قرآن هم زیاد میخوندم
ترس از کرومای لعنتی ک همه بیان خونمون بعد زایمان پیش بچم
من مامان بابام ناشنوا هستن فقط ترس اینو داشتم خدایی نکرده دخترم ناشنوا باشه هربارم تو غربالگری میپرسیدم چرا این مورد رو معلوم نمیکنه خدا رو شکر الان دخترم با هر صدای کوچیکی عکس العمل نشون میده حتی به صدای خودم بیشتر توجه میکنه
خدایا شکرت
ترس اینکه سر بچم بزرگ باشه 😑
ترس واسترسی نداشتم اصلا
چون اطرافیانم خیلی بهم دلداری میدادن ومراقبم بودن
بخصوص مامانم و همسرممم
ولی زایمان سختی داشتم چون با امپول فشار دخترمو بدنیا اوردم
استرس زایمان دارم تو رابطع انقد اذیت میشم که متنفر میشم از رابطع ترسمم الان زایمان شده
ترسم این بود که قلب بچم قبل به دنبااومدن واسته. آخه آب دورش زیاد شده بود میگفتن خطرناکه فضای رحم براش خوب نیست. خداروشکر تموم شد.
من ریلکس وارد قسمت شبکه اجتماعی گهواره میشدم سرشار از استرس خارج میشدم؛ مادرا میومدن از مشکلاتی که داشتن میگفتن استرس میگرفتم؛ از وقتی که مقاله های خوب میخونم و با فندقم ارتباط میگیرم آرامشم خیلی بیشتر شده 😊
من دبابتی بودم بانصف تیرویید دکترم همش میگف قندت بره بالا مرده زایی میاری خیلی استرس تکون خوردناش داشتم خداروووووشکربه خیرگذشت
اینکه بتونم دخترموسالم نگه دارم براش اتفاقی نیوفته.فقط به خدا توکل میکردم میگفتم هرچی صلاحه
ترس و استرسم فقط بخاطر سالم بودنش بود البته غربالگری رفتم ولی باز میترسیدم بینایی یا شنوایی مشکل داشته باشه چون غربالگری نشون نمیداد.خداروشکر به خیرگذشت 😉
ک شوهرم زن بگیره 😐😂😂😂
مهم ترین ترسم سلامتی بود که خداروشکر خدا هم به خودم هم پسرم سلامتی داد
اینکه به سلامت بچه ام رو به دنیا بیارم
ترسم اینه ک نتونم بچمو بغل بگیرم
از اول استرس داشتم والا. اول ک گفتن بم بارداری پوچه. بعد سر هر غربالگری بعد سر ازمایش قندو اینا الانم استرسه زایمان دارم.کلا ما خانوما همیشه یه چیزی برا استرس داریم
ترس از زایمان داشتم بیش از حد میترسیدم ولی خدا را شکر زایمان راحتی داشتم
ترس من اول سلامتی دخترم بود که دعامیکردم سالم باشه
بعدش بیماری قلبی خودم بود که نگران بودم مشکلی ایجاد کنه
راستش ازدرد زایمان هم خیلی میترسیدم
سالم نبودنه بچه....
فشارخون بالا😑😑
اینکه بچم سالم به دنیابیاد من توبارداری خیلی استرس داشتم چون استراحت مطلق بودم همش میترسیدم یه اتفاقی واسه بچم میفته خداروشکر سالم بغلش کردم
هرچی بوددیگ تموم شد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.