ازشوهرم واقعا ممنونم تا میبینه حالم بده فوری وفوتی دکتر داره منو قربونش برمهمینطور فدای مامانم که انقد هوامو داره
کنارم باشم که خدا رو شکر بودن
احوال پرسی که خوب بود
اینکه شوهرم درکم کنه
درک کردن وکمک کردن
ولی هیچکدوم نبود
انشاالله خدا شوهرمو لعنت کنه تو بارداری ایقد خفم کرد و کتکم زد
انتظارام همش طبق مرادم بودن
حال منو درک کنن.محیط شاد برام به وجود بیارن...که البته شوهرم خیلی خیلی حواسش به منه😍بقیه برام کمرنگن
موافقم من خیلی دوس دارم بچه دومم بیارم ولی شوهرم نمیزاره
انتظاری نداشتم چون همشون این ملکها باهام رفتارمیکردن مخصوصا همسرم بااینکه بچه دوم بود
دوست دارم مادر شوهرم منو درک کنه که من باردارم نمیتونم در اشپزخانه پاوایسم تاا کلی ظرف بشورم یااسرخ کنم بباید یکمی مراعات کنه ... یوما لک ویوما علیک
منم باسه تا بچه وکارای خونه هیچکس کمک حالم نشدبدترباحرفاشون دلموشکستن شوهرم که اصلادرک وفهم نداره
همینکه نرن رو اعصاب آدم خودش کافیه
انتظار داشتم همسرم درک کنه منو ودر مورد اطرافیانم کاری نکنند خوشحال ترم
والا انصافا خیلی بهم توجه میشد من راضی ام از بارداریم😌
من از مادرشوهرم انتظار داشتم که اخلاقشو خوب باشه ولی خیلی بی ادب بود
ازکسی انتظار نداشتم ولی ممنونم ازمامانم که تو اون روزا تنهام نذاشت همیشه کنارم بود فداش بشم 😘😘
خوراکی های خوشمزه بخورم فقط بخورم
از همین تریبون پدرشوهر بیشعورمو نفرین میکنم به خاطر رفتارهای زشتش موقع بارداریم و حرصهایی ک بهم داد الهی عزیزانت سیاهپوشت بشن الهی آتیش به قبرت بباره
توجه و محبت بیشتر و اینکه هی نگن اینو بخور و اونو نخور
خدا مادرم رو برام نگه داره هیچی کم نداشت اما امان از مادر شوهر و برادر شوهرم که زن حاملو رو ساعت ۱1 شب از خونه بیرون کردن اونم شوهرم خونه نبود من تنها با یه بچه دوساله استراحت مطلق خانوادم راه دور هیچوقت اون شب و فراموش نمیکنم از خدا میخواهم جوابشونو بدن تا صبح برا بی کس زار زدم
الان که بچه ام به دنیا اومده. ولی انتظار داشتم و الانم دارم فقط سکوت کنن هر وقت ازشون نظر خواستم نظر بدن
انتظارخاصی نداشتم.
برام غذا اماده کنن بفرستن
دوس داشتم شوهرم هوامو داشته باشه ولی کاری کرد که بمیرمم دیگه حامله نمیشم.
فقط از همسرم انتظار داشتم که هرچی میخام بگیره کمکم کنه
دوران حاملگیم خوب بود کاش کروماهم نبود ک اینقدر ب خودم استرس نمیدادم مادرشوهرم هم خیلی کمکم کرد
انگار نا خودآگاه توقعات توی این دوران بالا میره من دوست داشتم همسرم خیلی هوامو داشته باشه و حداقل اینکه برای دکتر رفتن همراهم باشه که متاشفانه نبود
از جاریم که کنارم بود انتظار داشتم غذایی که درست میکنه ومن بوی اونو حس میکردم واسم بیاره ولی یه بارم نیاورد
ازهمسرم..ک کمکم کنه و حال بدم رو درک کنه.مثل من خوشحال باشه و با عشق همراهیم کنه.اما متاسفانه....
من انتظاری نداشتم ولی چون بارداری سختی داشتم سه قلو بارداربودم واقعا شوهرم وخانواده خودددددددم خیلی مراقبم بودن وکنارم ازشون ممنوم
سلام. من چون هم از خانواده خودم و هم خانواده همسرم دوریم و تنهای تنها تهران زندگی میکنیم، انتظار داشتم با او ون ویار های شدید به غذا و خونه و کاسه و قابلمه و استفراغ های وحشتناک و گشنگی کشیدن یکیشون بیان تهران و چندروز کنارم باشند و برلی من و همسرم غذا درست کنند. آخه غذای رستوران هم نمیتونستم بخورم. فقط مادرشوهرم دائم زنگ میزد و خبر میگرفت که حرف برای گفتن جلو فامیلاش داشته باشه و بگن چه مادرشوهر خوبیه. فکر که میکنم به جز فلافل و آلویه آماده چیز دیگه ای تو تهران نمیتونستم بخورم. برای زایمان هم که مادرشوهرم اومد و تا دلش خواست نیش زد و رفت. انتظار داشت 5،6 ساعت راه با شکم حامله و بعد با بچه شیر دائم بریم شهرشون برای عرض احترام و ایشون از خونشون تکون نخورند که همه بگن چقققدر اونا با ابهت هستند. هیییچ موقع حلالش نمیکنم مادرشوهرم رو. خیلی بلاها سر من غریب آورد بعد میگفت همه میگن تو شجاعی. تنهایی همممه کارات رو بکن. منو ازار میداد که کار انجام بدم تا بره کلاس بذاره که عروسم به کسی احتیاج نداره
من اصلا دوست ندارم کسی دور و برم باشه چون کمک که نمیکنن فقط بکن نکن و دخالت و تومخ رفتن الان سه ماهمه مدام مامانمومادر شوهرم میگن چرا تکوناشو حس نمیکنی مامانم که میگه خنگی من از دو هفتگی تکونای بچه هامو حس میکردم
در دوران بارداریم چون طبقه بالا خونه مادرشوهرم زندگی میکنم فقط انتظار داشتم ارامش داشته باشم و استرس به من وارد نکنن که برعکس این کارو کردن و خیلی اذیت شدم
اینک تو کرونا میرید دکتر از شهرستان میآید لطفا خونه ما نیاید 🙏
من و عروس عمه شوهرم باهمحامله شدیم اونا قسط داشتن بچه رو سقط کنن وقتی فهمیدن من باردارمنگه داشت .پدرشوهرم همه جوره بهش رسید ولی اصلا هوای منو نداشت همه چی میخرید براش حتی برای بدنیا اومد با اینکه شهرستان بود زنگ زد تبربکگفت اما نوه خودشو انگار ن انگار تا ۹ماهگی پسرمن اومد ن دیدتش .الانمکه باردارمدست تنهام و هیچ کسو ندارم .بازم پدرشوهرماصلا تبریک نگفت و حتی واسش مهم نبود
فقط از همسرم انتظار حمایت و محبت داشتم که اونم دریغ میکرد فک میکرد فقط باید تغذیه خوبی داشته باشم و اصلا به روحیاتم اهمیت نمیداد همینم باعث شده بود خیلی گریه کنم
زر مفت نزنن فقط همین☺️
من که بارداریمو پنهون کردم از ترس اینکه چیز خورم نکنن یا استرس ندن
والا این دوره زمونه آدم از دل کسی خبر نداره بارداری قبلم شیش ماهه پایان یافت بخاطر آدمای بیخود,و پر توقع
ن از کسی کادو میخوام ن حرص و زحمت فقط به بچه هام خدمت رسانی میکنم
خداروشکر من بارداری خیلی آسونی داشتم تا 7 ماه هیچی نفهمیدم فقط این ماه اخر یکم سنگین شدم شوهرم هوامو داشت ولی نباید از خانواده همسر انتظار داشت چون هم خودمون حرص می خوریم که اصلا خوب نیس.هم اینکه اونا مثل خانواده خودمون دلسوزمون نیستن .
هیچ انتظاری نداشتم...
من استراحت مطلق بودم حالت تهوع شدید بایه بچه کوچیک مادرم میومد کارامومیکرد وهمسرم
اینکه استرس به ادم ندن
هر بار آدما میبینن به جای اینکه ارامش بدن اعصاب آدما خورد میکنن با حرفا و نظراشون
درک کردن.خودشونو همه چیز دون ندونن🙄
حرص ندن..فقط همین
آرامش و درک کردن
هیچی فقط یه ذره عصبی شدم باید درک کنن واقعازودازکوره درمیرم
از شوهرم بیشتر انتظار داشتم که دستش درد نکنه خیلی بهم توجه میکرد هرچی دلم میخواست سریع تهیه میکرد
من انتظار دارم وقتی میبیننم بهم نگن بچه برای چیت بود و زوده...اخه این موضوع خیلی اذیتم میکنه هرجا میرم میگن زود و هنوز کوچیکی
انتظار کمی داشتم اما همونم برام انجام ندادن
خیلی انتظار از شوهرم داشتم ولی افسوس...
خدا رو شکر همسر با شعوری دارم و لحظه به لحظه بارداری حواسش بهم بود و نزاشت قند تو دلم آب بشه ، ولی از خانواده شوهرم توقع احوالپرسی داشتم که انجام ندادن
از همسرم دوست داشتم کنارم باشه نه پیش دوستااش
خانواده همسرم خیلی به فکر سلامتی من و توراهی م هستن اما گاهی از محبت زیادشون، چیزی که واقعا میل به خوردنش ندارم اصرار میکنن که بخورم و اگه همسرم به دادم نرسه نمیدونم باید چیکار کنم
خداروشکر ک کمکتون هستن مامان ارسام. ماک احترامشون گذاشتیم اگه چیزی دلم میخواست توبارداری خودم درست میکردم بهشون میدادم تازه میگفت سخته چرا خودت اذیت میکنی منم درجوابشون گفتم نمیتونم توهوس خودم بمیرم نمیگفت اگه هوس کردی چیزی دلت میخواست میگفتی درست میکردم.
دست رو دلم نزار که دلم خونه😔به هر کی خوبی کردم و هرکار کردم براشون ندیدن تو روزایی که احتیاج داشتم بهشون نبودن دیگه عهد کردم دیگه از کسی توقع نداشته باشم
ما از خانواده هامون دوريم از كسي هم نميشه انتظار داشت هر كسي درگير زندگي خودشه مخصوصا تو اين دوره زمونه،سه ماه اول حالت تهوع و استفراغ دو مله بعد سردادي شديد اما همه اين روزها رو خودم به كارهام ميرسيدم هسرمم از ٦صبح تا٦عصر سركار.بيشتر خانمها دوست دارن از سمت همسر درك بشن از ديگران هيچ انتظاري نيست حتي پدر و مادر
از کسی زیاد انتظار نداشتم فقط شوهرم که هوامو داشته باشه و توی کارهای خونه کمکم کنه،که تا حدودی همینطور بود خداروشکر
سلاممم مامانا کیا دهه هشتادین مث من😜
از مامانم انتظار داشتم اونقد گریه منو درنیاره و فحشم نده تو اون وضعیت بد روحی که برم تو دستشویی گریه کنم
حرف مفت نزنن
خداروشکر همسرم و خانواده مخصوصا مامانم همه جوره حمایتم کردن هیچی واسم کم نذاشتن واقعا ازشون ممنونم وتاآخر عمر زحماتاشونو فراموش نمیکنم 🤗🤗😘
من هم هیچکدومشون بدردم نخوردن
از اطرافیان نه.. ولی از شوهرم چرا.. بچاش کلی بی شعوری وبی معرفتی دیدم. شب قبل زایمان وایساده بودم غذا درست میکردم
خدا لعنت کنه مادر شوهرم که میشه عمه خودم همیشه دلم میلرزونه خیلی بده خدا به هیچ کس نصیب نکنه ولی خواهر شوهرم خوبه هیچ کس نمیاد کمکم کنه من توقع ندارم خدا کنه زودتر همه مادرا سالم بارشون بزارن زمین راحت بشن من یه روزم یک سال میاد میگذره بس که بد رفتاری می کنن من سر دو تا بچم اینجوری نبودم 😔😔😔😔
من ک خیلی انتظارا داشتم ولی .......
حاملگی باعث شد ک اطرافیانمو خوب بشناسم
اینکه تاکید و اصرار نکنن که بچه بااااااااااااید پسر باشه از همین تریبون پدر همسرم که تو بارداری رو پسر بودن تاکید میکرد نمیبخشم خدا ازش نگذره و الهی هموتقدر ک من درد کشیدم اونم درد بکشه
من ک یاد گرفتم از هیچ کسی توقع نداشته باشم..من چون شوهرم راننده ماشین سنگینه و تقریبا هیچوقت نیس توقعی نداشتم..حتی مامانم میخاس بیاد کمک اجازه نمیدادم..من حتی مبل هامو خودم جابجا میکردم موقع تمیزکاری
من از خانوادم دورم دلم خیلی برنج وبادمجون میخواست که یکی برام درست کنه ک چند بارم غیر مستقیم گفتم اما درست نکردن حالا هروقت میخوام درست کنم یادم میوفته
واقعا انتظار دارم درکم کنن خیلی اذیت میشم خیلی حساس شدم و زود ناراحت میشم اما ب جای اینکه مهربون تر رفتار کنن از قبل بدترن شوهرمم اصلا نمی دونه باید چیکار کنه ک این خیلی عصبیم میکنه
زیاد انتظار ندارم فقط کاری به کارم نداشته باشند درکم کنن که من دیگه باردارم
من از خانواده ام دورم تا آخر بارداری تهوع شدید داشتم هیچ کس نداشتم یه آب دستم بده ،خیلی سخت بود
تو این دور و زمونه انتظاری نداشته باشی حالت بهتره . والا مادرشوهر من میخواد من بهش توجه کنم خاک تو سرشون کنن
اصلا اونجوری ک فکر میکردم نبود
فک میکردم باردار که بشم خیلی بیشتر هوامو دارن و کمتر ناراحتم میکنن ولی بدترم شد هر چی ام میگم میگن تو هورمونات بهم ریخته
من انتظار داشتم همسرم منو درک کنه و تو پر قو بذاره که خدایی تا الان از جون مایه گذاشته و پسرم هم بی نهایت بهم کمک میکنه . کلا واکنش همه عالی بوده جوری که حس میکنم اولین باره باردارم اینقدر که محبت دارند .
من از شوهرم توقع داشتم توقعاتش رو کم کنه. کمتر سربه سرم بزاره چون آدم سر هر موضوع کوچیکی دلش میخواد گریه کنه. کلا بارداری رو دوست نداشتم دلم نمیخواد دوباره تجربه اش کنم
خانواده شوهرم واسم سنگ تمام گذاشتن .
دستشون درد نکنه❤
فقط مادرم کمکم میکرد همیشه اون کمکم میکنه از زمانی باردارمیشم تا الان که دوتا بچه دارم تنها یارو پناهم هست خدا برام حفظش کنه
از همسرم انتظار داشتم تو کارخونه کمکم کنه ولی هیچوقت نکرد
من انتظار دارم اونایی کمیدونن حامله ام بهم کار ندن انجام بدم 😬
سلام.من از شوهرم توقع داشتم در کم کنه مراقبم باشه همراهم.ولی نبود.فقط خانواده خودم و مادرم خیلی خیلی هوامو داشت.من آخر بارداری مسمومیت بارداری گرفتم.مامانم خیلی کمک مرد.اگه نبود شاید زنده نبودم.شوهرم هیچ.میگفت تو هیچ طوریت نبود.در صورتی که بستری بودم از فشار بالا و دفع پروتئین
دلم واسه خودم سوخت من خانوادام ازم دور بودن فقط زنگ میزدن حالمو میپرسیدن خانواده شوهرم فقط خواهرشوهرم میومد توی کارای خونه کمک میکرد خانواده شوهرم به خصوص مادرشوهرم خیلی تو زندگیم دخالت میکرد الانم که بارداری دومهه همینطوره وهمسرم اصلا درکم نمیکنه منم زنم دلم میخواد همسرم ازهمه منو بیشتر دوست داشته باشه بهم توجه کنه ازم دفاع کنه چون من به خاطرش ازهمه گذشتم هیچوقت درکم نکرد دوسم نداشت😒😒😒
من تو شهر غریب دور از خانوادم هستم از ماه ۴ همه دکترا گفتن برو بچت میفته استراحت مطلق و دردهای خیلی شدید داشتم حتی سرویس همنمیتونستم برم.امادوتا خواهرشوهرم نزدیکم بودن حتی یک بار هم نگفتن کمکلازم داری یا نه.اما همش برا بچه هاشون کل کاراشونو میکردم با اینکه حالشون عالی بود.فقط تمام کارامو همسرم میکرد و من فقط دراز کش 😪خواهرشوهر ذات بد گیر من افتاد.انقدر هم ادعا مومنی میکنن کهنگو
از اینکه نظر درمورد جنسیت هی ندن خواست خدا رو نمیشه کاری کرد
درک که متاسفانه کسی نداشت
من کل ۹ماه بارداریم خونه مامانم بودم و مامانم نزاشت دست به سیاه سفید بزنم و ۲تا داداشام هم همه کارامو میکردن.شوهرمم نزاشت کوچکترین چیزی به دلم بمونه.خانواده شوهرمم خداییش نمیدونستن چیکار کنن واسم.اما بارداری فوق العاده سختی داشتم ازبس تهوع داشتم.
انتظاردارم همسرم درکم کنه کمکم کنه
من دوست داشتم اون موقع که تهوع و حالم بد بود و صدای بالا آوردنم بالا خونه مادرشوهرم میرفت و نمیتونستم غذا درست کنم گاهی یه بشقاب غذا بهم میداد
راستش من وقتی بارداربودم بوی غذای مادرشوهرم خیلی میومد،خیلی هوس میکردم،تویه ساختمونیم،توقع داشتم یه مقداربده بهم،امانمیدادن،فرداپامیشدم همون غذارومیپختم امانمیچسبیدبهم
درک کردن مخصوصا از همسرم واقعا بارداریم پر از استرس بود چون همیشه مشغول بودم خیلیم سخت زایمان کردم
انتظار داشتم بخاطر شرایط بارداریم باعث اعصاب خوردیم نشن که متاسفانه مادرشوهر من این چیزا حالیش نمیشه 😂😂😂😂
از هیچکس انتظاری ندارم. فقط دوس دارم همسرم خیلی مواظبم باشه😍
انتظار نداشته باشن همه جا توی جمع حضور داشته باشی و مهمونی بری.. بذارن به عهده خودم
از مادرم و برادرام انتظار داشتم توی حالی ک استراحت مطلق بودم و توی شهر غریب هستم یکم هوامو داشته باشن ولی اصلن توجه نکردن و حتی سر زایمانم و بعد از زایمانم نیامدن هنوز دخترمو ندیدن و الان خاهش تمنا دارن که من برم پیشش شون .هیچ وقت نمیبخشمشون
مادر شوهر من قبلاً سرطان داشت و من خیلی بهش خدمت کردم غذا براش ببر لباس بشور و هزارتا کار دیگه ولی وقتی حامله شدن با وجود ویار شدیدی که داشتم نمیتونستم غذا هم درست کنم مادر شوهر حتی یه زنگ هم به من نزد حتی احوالمو بپرسه
فقط درک
من از خانوادم انتظار داشتم که بیان و کمکم کنن
ولی اونا تازه برام مهمون داری میتراشن .یا مثلا همش توقع نداشته باشن هر روز هرروز برم خونشون و غر نزنن تو چرا حال مارو نمیپرسی.دلم میخواست خانواده ی همسرم به خاطر این که نوه ی اولشونه حداقل یه چیز کوچیک به عنوان هدیه برای پسرم بگیرن.یا همسرم وقتی حالم بده دل داریم بده نه این که بگه تقصیر تویه وبچم داره اذیت میشه😐
من شوهرم هوامو داشت ولی مادر شوهرم همش میگفت عروس خواهرمم حاملست همهی کاراشو میکنه زیاد نمیخوابه من همش دوس داشتم بخوابم این اذیتم میکرد
انتظاری ندارم تو این وضعیت کرونا و اقتصادی
از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم واقعا
اینکه درکم کنن شوهرم کمکم میداد ولی از اونور چهارتا غر میزد که همه خوبیاش یادم میرفت
من از وقتی باردار شدم خیلی پرخاش گر شدم هیچ جوره هم اروم نمیشم خودمم ناراحتم از این اخلاقم دوست دارم درکم کنن و به دل نگیرن از مادر و مادرشوهرم توقع دارم بهم سر بزنن و سراغ خودم و نی نیم را بگیرن که خدایی هم انجام میدادن از شوهرمم انتظار داشتم و دارم همیشه و همه جا پشتم باشه و بعضی کارهاراکه نمیتونستم انجام بدم را واسه بکنه که اونم همیشه کمک حالم بود از همشون ممنونم
من از همسرم فقط انتظار داشتم که بام بد اخلاقی نکنه که خدایش خیلی درکم میکرداز لحاظ خوراک ومحبت
از بقیه که نه زیاد انتظاری نداشتم .ولی اگه میگفتن به خاطر بچه این کارو بکن اون کارو نکن غذا زیاد بخور ناراحت میشدم .ولی از همسرم خیلی که حواسش بهم باشه بهم توجه کنه . ولی راستش اصلا یادم نمیاد که بهم توجه میکرد یا نه اونجوری میخواستم بود یا نه 😁😃
من که خداروشکر کل بارداری رو پیش مامانم اینا بودم خداییش خیلی هوامو داشتن یعنی عالی بود ولی درکل از شوهرم انتظار داشتم که اونم اصلا نه درک کرد نه کمکی وچیزی بقیه که دیگه هیچی ولی بازم خداروشکر که بخوبی گذشت
از همسرم که درکم کنه و نازمو بکشه
انتظارداشتم بهم سربزنن وجویای احوالم بشن.که همچین اتفاقی نیفتادوالانم متاسفانه همین برخوردرودارن.😔😔😔کلادوران بارداری سختی داشتم
اوف من فقط رو اعصابم بود میگفتن هنوز تکون نمیخوره! مادر شوهرم هم که میگفت از یک ماهگی تکون های بچهی اولشو میفهمیده🙄🙄من چجوری تو ۳ ماهگی نمیفهمم ،
بیا بعد میگن عروس ،،،اخه ۱ ماهگی یک لخته خون تکون میخوره😒
خرید کباب کله پاچه
کره دوووغ ازشون نمیگذشتم اگه دیر میخریدن بجزاین موضوع انتظاری نداشتم🙈🙈🙈😜
انتظار داشتم خواهر شوهرام یا مادر شوهرم بگن خوراکی غذاچی دلت میخواد تا برات درست کنیم☹️☹️ حاملم دوس داشتم برام یه چیزی درس کنن یا واسم بیارن
انتظار داشتن ی خورده ملاحظه حالمو بکنن بجای ناراحت کردنم
چون خانواده خودم یه شهر دیگه بودن،انتظار داشتم مادرشوهرم که ۱خیابون فاصله داره ازم ، حداقل یه لیوان آب بفرسته برام🙄🙄 حتی دوره بارداری سرکار هم میرفتم ولی دریغ از یه ذره محبت. الان ولی میگن بچه مال ماس😒
انتظاری نداشتم از اطرافیان بدرد نخورم 😞
خخخخخخخخ
آدم تو اون دوره از همسر انتظار داره که کمک کنه و از اطرافیان که تو مخ نرن
من از همسرم خیلی انتظار داشتم اما گاهی اوقات درمواقع ضروری و وقتایی که به یه همدرد نیاز دارم تنهام میذاره مخصوصا الان که هر دکتری بهم یه چیزی میگه و داغونم میکنه
انتظار درک کردن از طرف مادر شوهرم
همینکه مسه ادم رفتار کنن و شرایط خانمی که تازه زایمان کرده رو درک کنن کافیه
چه حاملگی داشتم من.....بیشتراوقات حرص خوردم جوش زدم.کسی درکم نمیکرد من فقط از شوهرم انتظارداشتم که اونم ماشالله.....هی بگذریم.اصلا دوست نداشتم همش میپرسیدن سیسمونی خریدی چی خریدی ؟؟؟اتاق بچه درست کردی؟منو دق دادن...اطرافیان نزدیک باید زن حامله را درک کنند.اورا عصبی نکنند ...
انقد نظر ندن چقد شکمت کوچولوئه چرا ورم داری چرا چرا چرا
دوستداشتم درکم کنن یکم بهم توجه کنن،برام ارامش بیارن نه گریه وناراحتی
من بیشتر از مامانم انتظار داشتم که برا اسباب کشی بیاد کمکم کنه که نیومد و منم همون ماه ها اخر دردم گرفت و شوهرم بقیه وسایلا رو جمع کرد
من انتظار نداشتم کمک م کنن
ولی دیگه کار رو دوش ادم نذارن
من حتی شب قبل سرکلاژ م شام پختم برای مادرشوهرم
از روز سرکلاژم هم مامانم برد خونه خودشون تا یک ماهگی بچه م موندم
وگرنه هم دق میکردم هم ممکن بود بارداری م ناموفق باشه که خدا روشکر مامانم فهمیده و عالی عمل کرد
امان از خانواده شوهرم که نمیذاشتن یه ماهی شب بیاد شوهرم پیشم با اینکه خونه مامانم اتاق خواب کافی داشت ،.. ولی موفق شدم بیارمش و بارداری خوبی رو بگذرونم
منم تو دلی سومم هست یه دخمل دارم شاه نداره یه پسر دارم
از اینم از خدای خودم ممنونم
برای سومی تا ۱۳هفته متوجه نشدم به خاطر همین سطح انتظاراتم صفر بود از اطرافیانم
دوس داشتم و دارم ک کنارم باشن.من همش سمتشون نرم
من توبارداریم ویار ناجور داشتم درحدی که ابم میخوردم بالامیوردم چون مامانم یه شهردیگه زندگی میکرد وشرایط جوری نبود که پیشم باشه.مادر شوهرمم عین خیالش نبود که ویار دارم بعضی وقتا غذا برام میورد ولی خیلی کم حال واوضاعم باعث شد که شوهرم دیگه سرکار نره ومجبور باشه تموم وقت کنارم باشه
هیچ انتظاری نداشتم فقط اینکه حرص ندن و بس
چون مادر شوهرم خیلی حرصم داد و روزی که زایمان کردم و اومد عیادتم بجای اینکه حال خودمو بچه امو بپرسه انقدر ازم گله کرد که داشت اشکمو در میاورد
منم به خاطر کار همسری ازم زیاد درو بود و ازش توقع داشتم پیشم بود تا زنگ بزنه
فقط از همسرم
همین ک درک کنن دوران بارداری فرد حساس تر و زودرنج تر میشه و اینکه پیش فرد باردار حدس نزنن ک بچش پسره یا دختره یا بجای فرد تصمیم نگیرن
بارداری خوبی داشتم و تقریبا همه کارامو خودم میتونستم انجام بدم و تا ماه هشت سر کار هم میرفتم
شوهرم همراه خوبی بود تو همه مراحل باهام بود
پنج ماهم بود ک اساس کشی کردیم😑واقعا خواهرشوهرم برامون زحمت کشید تو اون روز
قرار بود مادرم و خواهرم بیان پیشم
که قسمت نشد مادرم یه ماه قبل زایمان از دست دادم داغش موند رو دلم. ولی زن داداشم ده روز کمکم کرد با وجودِ این ک خودش دو تا بچه داشت دستش درد نکنه واقعا
من بارداری خیلی سختی داشتم همش ویار داشتم ولی خیلی ارامش داشتم چون همسرم و مادرم همش کنارم بودن
من بارداری سختی داشتم با ویار شدید ولی متاسفانە کسی منو درک نکرد
واقعا همسرم و اطرافیانم خیلی کمک حالم هستن خیلی دوستدارم همسرم
وای بارداری من عالی بود همه درک میکردن وبهترین دوران بود
انتظاری ندارم ولی خانواده شوهرمو حلال نمیکنم درحقم بدبودن و هستن و خواهند بود
انتظار داشتم همسرم کارای خونه رو انجام بده ک نداد...واسه باباشدنش خیلی ذوق کنه ک نکرد....حسابی بهم برسه از لحاظ خوردن و... ک نرسید. اصلن خوشم نمیومد همه ازم جنسیت میپرسیدن
ازشوهرمم انتظارداشتم توکارای سخت خونه مثل تمیز کردن پنکه یا چیزای که دستم بهشون نمیرسه کمکم کنه شستن حیات تجابه جا کردن بعضی چیزا اما متاسفانه همش مجبوربودم اخرش خودم تن به اونکارا بدم هرچقدرم سخت باشن
من که همه بودن از جاری گرفته تا مادر شوهرم
یکیش اینکه وقتی ویار به چیزای مختلف داشته باشی نگن چقدر شکمویی چون دست خودمادرنیست یه ساعت ازهمه چی بدش میاد یه دفعه حوس چندتاچیزومیکنه و
یا اینکه اخرای بارداری هی نگن زایمانت کیه یا چراهنوز زایمان نکردی اینکاروبکن اونکارو بکن برازایمان واقعا استرس شدید گرفتم ازحرفاشون وازبس هروقت میدیدنم میگفت ا تو هنوز زایمان نکردی یا تکه بارمیکردن مثلا به شوخی
یا اینکه اسمش چیه یه سوالو صددفعه میپرسن
والا همینکه اطرافیان کاری به کارت نداشته باشن بزازن توحال خودت باشی باشوهرخوش باشی کافیه انتظاری دیگه ندارم
احوال پرسی اهمیت دادان
باهمه سختی بارداریم . خداروشکر همسرم وخانوادم ازراه دور خیلی کمک حالم شدن مامانم مرتب تو9ماخ توراه بوداونم راه دور
من فقط ازشوهرم خیلی توقعها داشتم ودرحقم خیلی کوتاهی کرد هیچوقت نمیبخشمش ،من استراحت مطلق بودم درکم نکرد من۳۳هفته دردم گرفت ورفتم زایمان ،نیاز به همدردی داشتم ولی اون اصلا درکم نکرد هیچوقت این لحظه ها یادم نمیرههههه😢😢😢
من بارداری اولم به خاطر ویار شدید و شرایط کاری همسرم ۹ ماه رو خونه مامانم بودم که خیلی زحمت کشیدن ولی برا دومی ۲،۳ ماه اول که خیلی حالم بد بود رفتم خونه مامانم ولی از ماه ۵ به خاطر کرونا دست تنها با یه بچه تو شهر غریب موندم و دوست داشتم یکی برام غذا درست کنه و با پسر بزرگم بازی کنه و به کاراش رسیدگی کنه ولی دریغ که کسی نبود..حتی همسرمم اصلااا کمک حالم نبودددد
درکم کنن
توقعی ندارم جز درک شدن که اونم کسی درکم نمیکنه اما ناگفته نماند شوهرمو و دخترم کمک حالم هستن ازشون ممنونم 😘😘
خدا رو شکر هر طور بود گذشت
😂من مادر نداشتم ولی خواهرم و مادر شوهر و خواهر شوهرم خدا خیرشون بده واسم سنگ تموم گذاشتن برای بچه دوم ❤️😍😍😍🌹🌹❤️❤️
من از هیچکس انتظاری نداشتم و تمام سختی ها رو به جون خریدم چون خودم خواسته بودم و خودم باید از پس مشکلاتم بر می اومدم
از شوهرم خیلی انتظار داشتم اما خیلی کمک به حالم نبود و خانواده شوهرم که نگم بهتره اصلا هوامو نداشتند از خانواده خودم دورم و توشهر غریب هستم اما به هر حال از خانواده شوهر دل خوشی ندارم
هيچي نگم بهتره☹️
همینکه همسرم هرچی میخامو برام بخره بخورم نهایت توقع منه
مامان فندق اصلا استرس نداشته باش عزیزم…خودمون تک و تنها مثل کوووه پشت بچه هامون وای میستیم و بزرگشون میکنیم…ناراحت هم نباش که ماپر شوهر نداری…چون مادر شوهرا فقط دخالت میکنن و حسادت میکنن و اذیت و آزار میرسونن…برو خداروشکر کن…خودتو باباش واسه بچتون کافی هستید
یکم بیشتر درک کنن وبفهمن ک زن باردار با ی زن معمولی متفاوت ونمیتونه همش کار کنه
والاشکماروباهم مقایسه نکنن واینکه همش نگن شکمی نداری بچت ضعیفه کوچیه
وای خیلی بد بود همسرم که مثل دیوار مامانش اینا هم واسه همسایمون غذا میاوردن اما یه کاسه دمه خونه به من نمیدادن منم چندماه اول بدترین حال ممکن و داشتم مامانم خواهرم هیچ کدوم اون چندماه اول که مثل مرده بودم یه آب دستم نداد درصورتی که من خودم واسه هیچ کس هیچ وقت کم نزاشتم ،ولی خوب رفته رفته یاد گرفتم انتظار داشتن کارربی خودی باید با هرکس مثل خودش باشی دنیا که تمام نشده بالاخره یه روزی هم اونا به من نیاز دارن
درک کردن حال و روز آدم. نه اینکه پشت سر بگن همش دروغه خودشو داره لوس میکنه
اینکه هی نمیگفتن چقدر چاق شدی یا زشت شدی
منم ازشوهرم توقع دارم زیاد
تادیدنت الکی نگن بچت چی بود؟ چند ماهی چقد چاقی چقدلاغری واینا
چهارماه اول خیلی خیلی سخت گذشت،بعدش دیگه تونستم سختر از قبل روی پای خودم وایسم،
و خداروشاکرم ،که همیشه و تو تمام لحظه ها کنارم بود،و سپاس فراوان از مادرم و خواهرام
❤❤
من انتظاری ندارم جز اینک رنگ خاهرشوهرمو نبینم چون خیلی زر میزنه😑
از همسرم که خیلی هوامو داشته باشه و از اطرافیان اینکه ذوق کنن واسه به دنیا اومدن بچم
مامان فندق منم مثل تو هستم…منم شهر غریب ازدواج کردم و هنوز شهر رو بلد نیستم…تو شهر خودم که بودم ماشین زیر پام بود و همه جا میرفتم…بعد از ازدواج ماشین که اکثرا دست شوهرمه و خونمون هم از مرکز شهر دوره…این وابستگی که هرجا بخوام برم نمیتونم یا بلد نیستم یا باید با کسی حتی شوهرم برک دیوووونم میکنه😁 خیلی حس بدیه…حس ی زندانی رو دارم قشنگ…
تو غربت بودم..اول خدا بعد همسرم❤❤
درک کردن
من قبلا انتظار داشتم ولي بعد از كار كردن يك سال روي خودم اصلا الان هيچ انتظاري ندارم و هيچ كمكي از كسي توي اين بارداريم درخواست نكردم اصلا.
از همسرم چون هیچوقت کمکم نمیکرد با اون وضعم هم کار خونع هم آشپزی میکردم حتی الان ک بچم ب دنیا اومد اصلا کمک نمیکع
هیچی
اینکه شوهرم محبت هاش خیلی زیاد بشه واسم و همش نگن بچت پسره و پسربیار
وااای ادم اصلا دست خودش نیس از همه انتظار داره.من فقط دوس داشتم درکم کنن شوهرمم محبت همین
همین که خفه شن، در مورد کارا حساسیت ها شرایط، ویار خواب خوردن و جنسیت زر زر نکن کافیه!
من که الان باردارم و تازه فهمیدم از اینکه سرزنشم نکنن به هیچ کس نگفتم فقط به مادرم گفتم کلی دعوام کرد کاش سرزنشم نکنن انتظارم همینه این تنها کاری که میتونم بکنن ولی نمیکنن
کلا از کسی انتظار نداشتم و ندارم همین که بعضیا رو مخم رژه نمیرن خدادوشکر میکنم سر یزدان هر روز زنگ زنگ که وای پسر بی نمکه فلان بهمانه دختر خوبه حالا که دختر باردار شدم میگن وااااآاااآ ناخواسته بوده یا دکتر رفتی دختر شه همین حرفا فعلا ۴ماهی نیستن راحتم خدا بزرگه من فقط از خدا انتظار دارم که کمکم کنه مادر خوبی باشم بهم توان بده
نیاز به توجه زیاد و اینکه به آدم بفهمونن که تنها نیست و پشتش گرمه
فقط و فقط از شوهرم که یه روزایی بیحوصلم درک کنه های نگه چته
والا همه حالمو میپرسن میگن حالت تهوع نداری دلت چیا میخواد ب پسر و دختر بودن فکر نکن سالم باشه مخصوصا همسرم ❤
برادرشوهرم فهمیدحاملم هرروز زنگ میزد میگفت من شانس ندارم بچت پسر میشه اخه خودش دوتا دختر داره وهمش در درحال اقدامه 😤
انقده کورشده گفت گفت بچم پسرشد دنیا اومد تا کی بیمارستان بودم وهنوزم دارم اثرات چشم شورش میبینم کورشده تو پول غلت میزنه اماچشمش دنبال زندگی مردمه 😔
و اینکه خواهرشوهرم خونش نزدیک دکترم بود میرفتیم دکترهمسرم زور میکردبریم سربزنیم.میرفتیم پیششون ومنم نمیتونستم خوب کارزیاد کنم.اونم همش میگف من به هرکی خوبی میکنم.بدی میبینم.وای کاش زنداداش نداشتم وبمن نگاه میکرد ومنم 😓
یه روزم.که دوتا خواهرشوهرابا یه گله بچه ریختن خونمون ریختن خوردن پاچیدن تمیزنکردن غذاهم بدون انتظارخودم پختم که رفتن به جای تشکرگفتن دختره دوس نداشت ما اونجا بریم کم محلی.کرد بهمون 😫😭
من تنهابودم وضعیتم خوب نبودهمه کارام فقط خودم انجام میدادم انتظارکمک نداشتم
اما اینی که حسادت جنسیت بکنی بانظرتنگت.زندگی ادموزیرو رو کنی....
اینکه اززن حامله انتظارات بیهوده داشته باشی وپشتش حرف بزنی اصلادرک نمیکنم
به خدا واگذارکردمشون 😔
تو بارداری از همسرم انتظار داشتم کمکم کنه که نکرد.منم از بارداری خسته شده بودم با التماس از دکتر خواستم زایمانم رو زودتر بندازه.تو ۳۷هفته طبیعی زایمان کردم
من ازشوهرم انتظارداشتم توی بارداریم توخونه کمکم کنه غذابزاره یاظرف بشوره بعضی وقتاانجام میداد منم بهش سخت نمیگرفتم چون خسته ازسرکارمیومد
حال و احوالات بارداری رو به لوس بودن لقب ندن
من دوست داشتم مامان زنده بودن و خواهرای کوچکترم هوامو داشتن ولی انگار نه انگار خدا خیر بده همسرم و پدرم رو کاش مامانم بودن
انقد به شکم من دست نزنن من خیلی بدم میاد😑😑😑😑
همین که کاری به کار آدم نداشته باشن و بزارن با آرامش این دوران و سپری کنیم خودش بهترین کمکه
اینکه آدمو درک کنن.نگن وای تو این وضعیت کرونا چرا بارداره!وتنش و استرس به آدم بدن.
ازاینکه درک کنن خصوصا مهمان ,داداشم وخانومش میومدن یه هفته میموندن ماهی دوبار میومدن هلاک میشذم موقه زایمانم هم بودن خونمون تا بعد زایمانم دست تنها هلاک میشدم
من همه ی کارهامو تنها انجام میدادم،چون اینطوری راحت ترم،انتظار کمک نداشتم و ندارم،تنهاییمو دوس دارم
بهتره انتطاری نداشته باشی تا خودت اذیت نشی
انتظار داشتم ك كمكم كنن يا حتي غذا برام بفرستن وقتي ك ويار داشتم
از شوهرم انتظار داشتم که بهم بیشتر محبت کنه توکارای خونه بهم کمک کنه که اونم شهرستان میرفت سرکار تنها میموندم دلم میگرفت همش گریه میکردم
بچه اولم خیلی دوران حاملگی بدی داشتم که دچار افسردگی شدیدی شدم هیچکس درکم نکرد وحشت داشتم که دوباره بچه دار شم بعد از ده سال باهمسرم توافق کردیم که دوران حاملگی خوبی داشته باشم خدا رو شکر تا حال عمومی خودم تا هشتاد درصد خوب بود
من فقط دوست دارم مامانم برام غذا درست کنه
من تو دوران بارداریم تو شهر غریب بودم خانواده ی خودم دور بودن ازم ولی دورادور احوالم رو میپرسیدن و هوامو داشتن هرچندماه یبار ازم سرمیزدن .ولی خانواده همسرم با اینکه نزدیکتر بودن خیلی بفکرم نبودن روزایی که ویار داشتم نمیتونستم غذا درست کنم و همسرمم تا شب سرکار بود چشمم به در میموند که کی برام غذا میاره .خیلی چیزا دلم هوس میکرد تو آپارتمان هم کسی برام یکبارم غذا نیاوردن خیلی زمونه بدی شده .هیچ کس احوال همسایشو نمیگیره امیدوارم خودم هوای همسایمو که باردار باشه داشته باشم چون درک میکنم واقعا دوران حساسی هست .
ازهمسرم ک همیشه کمک حالم بود و درکم میکرد خداروشکر
مادر شوهرم نه بهم سر میزد نه حتی زنگ میزد حالمو بپرسه، نوه اولشونم بود🙂
منکه هسچکش کمکی نکرد تازه مهمونی هم میومدن خونمون مامانمم ی جارو نکشید ب خونم زمانیکع تواستراحت بودم
اينكه نگن كه حالا زود نبود حامله شدي اظهار نظراي بيخود يا اينكه چرا به ما نگفتي كه حامله اي و انتظاراي بيجا
انتظار داشتم درک کنن و استرس و اضطراب وارد نکنن که وارد کردن و هیچوقت نمیبخشمشون
هییییچ انتظاری ندارم.همین که رو اعصابم نرن مدیونشون هستم و جبران میکنم بخدااا😒
از هیچ کسی انتظار ندارم. چون. همه خودشون کار دارن و پر از مشکات
از هیچ کسی انتظار ندارم. چون. همه خودشون کار دارن و پر از مشکات
راستش وقتی همسرم نیست و به علت کار کلا خارج از کشوره ترجیح میدم انتظارم و به صفر برسونم
البته طفلی پدر و مادر م شرمندم میکنن
من خیلی تو بارداری تنها بودم تو شهر غریب بودم شوهرم دوجا سر کار میرفت ی روزم که خونه بود میرفت باشگاه خیلی ناراحت بودم از این که کنارم نبود... بیشتر گریه میکردم و...
هی نپرسن اسمش و چی میزارید 🙄 اذیت نیستی؟ درد نداری؟
منک انتظاری ندارم.فقط اینک درک کنن خودشون خونه ی زن باردار دعوت نکنک
شوهرم تو بارداری برام کم نذاشت ازش ممنونم .خانواده ام اصلا هیچکاری نکردن برام حتی سیسمونی نخریدن ولی شوهرم خودش همه چیز برام خرید ازش ممنونم
من از شوهرم انتظار درک دارم فقط . الان باردارم و ویار وحشتناکی دارم .همش مسخره میکنه .یا میگه تو از قصد بالا میاری 😑 میگه بقیه هم باردارن چرا هیچکس مثل تو نیست ... اخه بگو تو بقیه رو از کجا دیدی 😫
من هزار مرتبه خداروشکر الهی من به فدای شوهرم هیچی برام کم نزاشت همش کمکم میکرد وکمک حالم بود .ودیگه نیازی به هیچ کسی نداشتم.🤗🤗🤗
فقط از همسرم ایجاد آرامش میخواستم و خداروشکر که داشتم و برام مهیا بود...
فقط از همسرم انتظار داشتم که حالمو می پرسید زمانی که شبا نمیتونستم بخوابم حداقل بیدار میشد میگفت چته
در حق من بیشتر از انتظارم برام کار انجام دادن خانوادم.😍شوهرمم خدا حفظش کنه خیلی اقاس
خیلی تنهایی کشیدم اما توقع داشتن نظرشون را در مورد اسم بپرسیم یا کجا زایمان کنم .......
من فقط انتظار داشتم یکم مراعاتم و کنن کمتر بهم استرس و شک عصبی وارد کنن ولی...گگگ
انتظار نداشتم من تو شهر غریب ازدواج کردم مادرشوهرم هم اونجا بود وقتی حامله بودم منو بخاطر اینکه دختر دارم خیلی اذیت کردن حتی تو طول بارداریم مسموم شدم ی زنگ نزد ببینه من چیکار شدم الان دخترم خدارو شکر یک سالش شده اون حرفا اون روزاگذشت ولیخیلی سخت گذشت مادرشوهرمم ک 3 ماهه فوت کرده
انتظار داشتم مادر شوهرم تلفنی حپاقل حالمو بپرسه که نپرسید من اینجا غریبم فقط خواهرشوهرم پیشمه یکبار دعوتم نکرد خونشون یا خیلی کم امد پیشم اینم همش تزززز داد
اگه کمکی نمیکنن حداقل سنگ اندازی هم نکنن
من تنها انتظاری که داشتم این بود که روی نحس خانواده شوهرو نبینم قشارم نره بالا اخرم به خاطر فشار خون بالا زود زایمان کردم و وزن بچم کم شد و الانم باز انقدر حرصم دادن شیرم کم شده و مجبور شدم شیر خشک بدم و همچنان حرصم میدن که تو زود بچه رو بدنیا اواردی شیر نداری اله بله... خدا منو از شر اینا نجات بده فقط
انتظار داشتم خونواده همسرم حداقل یه تبریک خشک و خالی بگن وقتی فهمیدن باردارم.ولی خب از یه طرفم اینجوری ک شد خوب شناختمشون😊
من پرستارم.انتظار داشتم وقتی از شبکاری خسته و کوفته میام حداقل غذا برام بیارن ک هیچوقت نیوردن وخودم باتمام خستگیادرست میکردم😬
از همسر و اطرافیا توقع دارم حداقل عصبی بودن،سنگین بودن،تحمل کمتر یا روحیه ادم رو درک کنن.انا الان برعکس شده،انگار باردارها باید بقیه رو درک کنن😠😠
اینکه برام غذا بیارن من تو شهر غریب بودم ولی کسی نبود دوستم بود که اونم با من باردار شد اینم شانس من
من استراحت بودم کلا خداروشکر هم خانواده خودم کلی کمک کردن هم خانواده همسرم
همسرمم که سنگ تموم گذاشت یه بارم تنها نرفتم دکتر همیشه همرام بود
من از همسرم انتظار داشتم ک کمک حالم باشه واز همه مهم تر آزارم نده رومخم راه نره😊
من فقط از مادرشوهرم انتظار داشتم وقتی میرم خونش لااقل ی غذای خوب درست کنه نه اینکه هرچی دم دستش بود بیاره بخوریم
انتظار داشتم که حساسیتهای این دورانم رو درک کنن که خدا رو شکر هم همینطور بوده💚
خانواده خودم خیلی هوامو داشتن ولی خانواده شوهرم جای اینکه منو دعوت کنن لااقل ن هر هفته ماهی یکبارم نگفتن ولی چند بار اومدن خونمون زر زر میکردن خدا رحم کرد کرونا اومد و گرنه تا دقیقه نود ب لطف مهمون دستی همسر باید مهمون داری می کردم😑😑الانم ک پسرم ب دنیااومده انقدر با حرفاشون ازارم میدن که دیگ دوست ندارم ببینمشون
استرس بهم ندن و اعصابم رو خورد نکنن که کردن
از هیچ کس توی شهرغریب تنها دارم پسرمو بزرگ میکنم اطرافیان ب جای کمک کردن فقط سرک میکشن ب زندگی همسرم که من ازش راضی ام انشالله خدام ازش راضی باشه صب میره سرکار شب میاد دیگه از شدت خستگی خجالت میکشم ازش کاری بخوام
هیچی
از فامیل شوهر که انتظار نداشتم و انقدر همشون با بارداری من مریض شدن و یاد کارای الکی افتادن و هیچوقت هم یادم نمیره درصورتی کدخترشون بارداره همشون خیلی کارا دارن میکنن اما یه فامیل خودم سنگ تمام گذاشت خدا به کسایی که کمک میکنن خیر بده ،من تو بارداری و بچه داری ک تنهام فقط میگم خدا کسی رو محتاج بقیه نکنه و چقدر جایگاه عروس و دختر فرق میکنه همش قبلا میگفتم برای ما فرق نمیدن اما دادن
من فکر میکردم خانوادم بفهمن باردارم هر هفته یکی میخواد زنگ بزنه و حالمو بپرسه 😅ولی دیدم هیچ خبری نیست, از اینکه میپرسن اسمش چیه و چند هفته ای هم خوشم نمیاد, آدم هر وقت صلاح بدونه اسمش رو میگه,بعدم انگار دکترن و اونا میخوان تو زایمان کمک کنن دقیق هفته رو میخوان بدونن!
من وقتی دوماهم بود خواهر شوهرم باهام دعوا کرد سر هیچی واقعا و بهم گفت بچت ب دنیا نیاد تا آخر بارداریم و 4ماهگی پسر قهر بودیم خیلی سخت گذشت بهم خونمون طبقه بالای مادرشوهرمه و دوتا خواهر شوهرم مجردن منو خیلی عذاب دادن خیلی هیچوقت حلالشون نمیکنم ولی بخاطر مادر شوهرم و پدرشوهرم ک پیر بودن و آرزوی نوه داشتم آشتی کردم خودمم پیش قدم شدم ولی خیلی دوران بدی بود امیدوارم که سر خودشون هم بیاد
اینکه هی نصیحت نکنن بگن تو دیگه باید بخوری فقط خودت نیستی خب آدم بتونه میلش بره میخوره دیگه،
توجه به خواسته های زن باردار، درک کردن شرایطش، رفتار و عملکرد همسر خیلی مهم و تاثیرگذار
دوسداشتم هرکسی بهم میرسید سونو سیار نباشه و حدس بزنه بچم دختره یا پسر😑
من نمیدونم چرا بیشتر از خود پدر و مادر برای اطرافیان مهمتره بچت چی باشه😒😒😒
از کسی انتظاری نداشتم فقط خواهشا کمتر تو کارات دخالت کنن تو غذا خوردن دخالت نکنن😶😶
انتظار دارم هر حرفی رو جلوم نزنن بیشتر به فکر آرامش من باشن و روشای غلط خودشون تو بارداری رو به من توصیه نکنن و اصرار کنن که حتمآ انجام بدم
مثلا میگن نباید چیزای محلی خورد مادرشوهر من با صدتا ترفند تو غذاهاش به خورد من میده
یا شیره گرفته میگه هر روز یه کاسه بخور یا عسل بخور
میگم دکتر گفته نخور گرمیه خوب نیست میگه دکترا واسه خودشون میگن ببین من سه تا بچه اوردم خوردم
در حالی که یه سری مشکلات پوستی همسرم رو دکتر خودشون گفتن مربوط به همون تغذیه دوران بارداریه
یا مثلا خواهرشوهرام با همین رژیما جز بارداری های پر خطر بودن و کلی لکه بینی داشتن ولی قبول ندارن میگن نه ربطی نداره
کاش یکم درک کنن که من حالم خوبه به توصیه های بیخود احتیاج ندارم
توجه بیشتر میخاسم
مقایسه نکردن با بارداری های خودشون یا اطرافیان
من تو بارداری انتظاراتی داشتم فکر میکنم همه خانما انتظار داشته باشن که درک بشن ولی الان که بچم به دنیا اومده از احدی انتظار ندارم دوسدارم تا دنیاست فقط خودم باشم و بچم.هیچ کس رو دوروبرم نمیخوام
دوست داشتم یکی واسم غذا بیاره و کارای خونه رو بکنه چون از مامانم دور بودم دو ماه آخرم پیش مادرم رفتم و دلی از عزا در آوردم😂البته همسرم تو کارای خونه اصلا کم نذاشت
انتظاری نداشتم خداروشکر خانوادم همه جوره هوامو داشتن و دارن. خانواده همسرم شهرستان هستن تو این وضعیت کرونا واقعا توقعی ندارم همین ک جویای حالم هستن کافیه. جناب همسرم تا جایی ک حال داشته باشه تو کارای خونه کمک حاله☺️
واااا مامان نیایش اصلا با حرفتون موافق نیستم
بقیه بذار با این افکار پوسیدهشون زندگی کنن چکار داری به افکار کهنه و قدیمی بقیه
از نعمت قشنگ خدا لذت ببر
به کسی چه که بخواد حرفی بزنه والا به خدا خدا خودش صلاح دیده تو سرنوشت آدم دختر یا پسر باشه..
شما انگار خودتم ازاینکه بچت دختره ناراحتی که میگی دست خودمون نیس دختر دارشدیم این چه حرفیه آخه 😐😐😐😒😒😒
ای کاش زمان برمی گشت عقب ... تا درک کنن زنی ک ده روز مونده به زایمان و سی نفرو دعوت نکنن خونش و دعوا راه نندازن و بچه دزدی هم نکنن :-(یادم میاد اتیش میگیرم
من وقتی حامله بودم ازهمه انتظارداشتم حداقل حالمو بپرسن چون درحق همشون خوبی کردم ولی هیچ کس نبودجزپدرمادرمو داداشام
کاش بهم استرس نمیووردن من هیچ انتظاری نداشتم کمکشون تو سرشون بخوره ایشالله
من فقط از شوهرم انتظار داشتم خیلی بهتر شرایط من رو درک کنه اما زیاد راضیم نمی کرد و بعضی وقتا بدجور اذیتم میکرد
من تا ماه اخر سر کار بودم از کسی هم انتظاری نداشتم فقط سرشون به کارشون باشه که خدا رو شکر بود😁😁
من انتظاری نداشتم
همچی خوب بود خداروشکر . همه اطرافیانم اندازه توانشون و وقتشون بهم کمک کردن
سلام مامانا میشه ی مرکز خرید خوب با قیمت مناسب تو تهران برا خرید لباس بچه معرفی کنید
من چون با خانواده همسرم زندگی میکنم ازشون انتظار داشتم ک تو کارای خونه بهم کمک کنن خصوصا تو ماه هشتم و نهم واقعا سخته
انتظار درک کردن و ارامش دادن
من ماهای آخر دست و پاهام ورم کرده بود مخصوصا دستام که موقتا سندرم تنگی تونل کارپال گرفته بودم....فقط انتظار داشتم شوهرم دست و پاهامو ماساژ بده 😁😁😁😁
پیله ابریشم برای پاکسازی عمیق پوست عالیه برای ما مامانا که وقت رسیدگی به پوست صورتمون و نداریم میتونیم از پیله استفاده کنیم
جهت سفارش یا اطلاعات بیشتر در واتساپ ۰۹۲۱۱۷۶۷۲۸۲ در خدمتم
فقط اینکه تو این اوضاع کرونایی شرایط فعلی و خطرناک یک زن باردارو درک کنن و انتظار نداشته باشن هرهفته ب دیدنشون بریم😓
من انتظار داشتم درک کن که حالم بد میشه ونمیتونم همه چی بخورم
تو ماه آخر برام غذا بیارن
من از کسی توقعی نداشتم غیر همسرم که نازمو بکشه 🙃🤣
دوست داشتم همه این را می فهمیدن که خانم باردار خودش نرفته جنسیت بچه اش را از بازار بخره
بعضیا میگن زمان قدیم زن های حامله کار میکردن. نون درست میکردن چندتا بچه قدم و نیم قد داشتن حامله هم بودن. بابا زمان قدیم خوراک خوب بودن از مواد شیمیایی نبود. نمیدونم چرا از زن باردار بعضیا میخوان کار بکشن تا توقع مهمانی دادن دارن
هیچ انتظاری نداشتم فقط دوست داشتم گاهی وقتا یکی سر زده بیاد پیشم کارامو انجام بده یا واسم غذا بیاره🤣🥰
من بعد از ۱۲سال ونیم نازایی خدا بهم این هدیه رو بهم داد. ویارم خیلی بد بود حوصله هیچ کس نداشتم.ازکسی انتظار نداشتم بعد من بعد سه ماه فهمیدم باردارم اصلا باورم نمیشد. خانواده شوهرم خیلی خوشحال شدن که خدا بهم بچه داده و رعایت حالمو کردن رفت وآمد نکردن ولی هر روز جویای احوالم بودن. شوهرم کارامو میکرد ولی هم عروس بد داشته باشی ازت توقع داشته باشه که چرا رفت وآمد نمیکنی. با اینکه میدونست من بعد از ۱۲سال بچه گیرم اومده ولی فکر میکرد من ادا درمیارم. فقط شوهرم میدونست که چه شرایط بدیی داشتم. و خدا روشکر که این هدیه روبهم داده. خانواده شوهرم خیلی خوشحالن.خانواده خودم که خیلی کمک حالم بودن هوامو داشتن ولی خودم غذا درست میکردم لباس می شستم با اون حاله بدم .از خدا میخوام این معجزه ایی که برای من پیش اومد برای اونایی بچه ندارن براشون معجزه بشه 🙏🙏🙏🙏
انقدر زنگ نزنن بگن تروخدا کاری داشتی بگو،خب میخواین کمک کنین بیاین،دیگه این تعارف الکیا چیه مثلا؟😕😕
من دوران بارداریم خوب بود راضی بودم، اما بعد از زایمانم تا دو ماه هیچ چیز باب میلم نبود، چون اولین نفر تو هر دوخانوادا بودم ک زایمان کرده بودم و هیچ کس بلد نبود کاری بکنه مراقبتی کمکی چیزی... خیلی اذیت شدم، همسرم خیلی رفتارهای اشتباهی کرد که هیچ وقت از یادم نمیره،خاهرم چون باردار نشده هنوز بعد زایمان من افسردگی گرفت😔 البته خوب شد خیلی زود و رو به روال شد
دقیقا...خیلی دوست داشتم این مورد رو لحاظ میکردن ولی خب نشد و یکم برام سخت شد...
همه ازطرف شوهر بیدادمیکنن😁من کلا ارتباطمو قط کردم ازاونور راحتم.شوهرمم بینظیره حتی میگه این دوره ازبارداریت تموم شه با اونا روبرو نشیم بهتره یه چی میگن ناراحت میشی....😊😍خداروشکر تاالان حال روحیم خوبه بقیشم خداخودش کمک حال باشه..برای همه آرزو میکنم🙏🥰
فقط اینکه درک کنن آدم و
واسه جنسیت بچه کم حساسیت به خرج بدن که تو روحیه آدم تاثیر منفی داشته باشه ،تو این دوران با یه تماس تلفنی میشه کلی آدم وخوشحال کنن که بعضیا اونم دریغ میکنن متاسفانه
هیچ توقعی نبود فقط ازهمسرتوقع میشد ک اونم واقعا بهم میرسید چون شدیدا ویار داشتم افت فشار مابقی اصلن برام مهم نبودن
فقط رو مخمون نباشن همین
خخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخ
خیانت حلال کردنی نیست
اینجا لطفا واسه مامان شدن من دعا کنید مادرای مهربون😘
امان از زبون نیش ماری مادر شوهر،همش تو گوش شوهرم میخوندن که بچت چه شکلز میشه چون من پسر باردار بودم داشتن میسوختن که خودشون دختر دارند،همش اذیتم میکردن اخر سر هم هی میگفت اسمش رو بزار سام در صورتی که حتی یک دقیقه هم به من کمک نکرد،اصلا نمیبخشمش نفرین برش باشه
من انتظار دارم تو این کرونا هی نخوان بیان خونمو هی دعوتم نکنن ، وقتیم نمیرم ناراحت نشن بقیه ام کرونا بگیرن دارو میخورن ما بگیریم نمیتونیم دارو مصرف کنیم،
حداقل هفته ای دو هفته ای یه بار زنگ بزنن یه حالی ازم بپرسن.. تو شهر غریب فقط یه خواهر شوهر اینجا دارم انتظار داشتم یه بار یه غذا درست کنه واسم بفرسته یا خونش دعوتمون کنه اما... شوهرم هم اینقد به حساسیت هام گیر نده و مجبورم نکنه چیزی که نمیخوامو درست نمیدونمو بخورم
تا جواب از گرفتم کرونا هم اومد تو ایران ....اصلا یه وعضی مثل سگ بودم کسی هم درکم نکرد
همسرم تو کارای خونه کمک کنهههههه
من از هیچکس هیچ انتظاری نداشتم و ندارم من همیشه متکی به خودم بود چون از بچگی نه مادر داشتم نه پدر تعریف از خودم نباشه خیلی مستقلم
اینکه الان که بچه داریم مث قبلا توقعات بیجا ازمون نداسته باشن در همممممه موارد
من موقع زایمان انتظار داشتم هیچکس نیومد فقط مادرم یه روز پیشم بود خیلی سختی کشیدم
انتظاری نداشتم دلم میخاست تنها باشم بخابم و یکی باشه که کارامو انجام بده که گاهی خواهرم و گاهی همسرم بودن که بلاخره گذشت رفت
ویار شدید داشتم کلی وزن کم کردم و حالم بد بود اما اگر شوهرم به کاری نمیرسید میوفتاد گردن خودم کسی یه تعارف نزد بیاد کمکم مثلا خونه تمیز کنم و ....
از بوی غذا متنفر بودم بعضی وقتا با گریه آشپزی میکردم یا همسرم غذا درست میکرد انقدر حالم بد میشد که نمیتونستم بخورم
ازم سوال میپرسیدن میخوای برات غذا درست کنیم بیاریم؟؟؟؟منم تو رودربایستی میگفتم نه🙄
من که انتظار از هیشکی نداشتم ولی خدایی همه هوامو داشتن از راننده تاکسی گرفته تا فامیل و شوهر و همه و همه خدایی خوش شانس بودم تو این یه مورد😊😊
منمدلم میخواست خانواده شوهرم حالی ازم بپرسن لااقل ماهی یکبار یا نه دوماه یکبار بگن بیایین خونه ما.مادر شوهرمن توقع داره ما دعوتش کنیم ولی ما فقط بریم سر بزنیم بیاییم و حتی اگه تا نزدیک موقع شام بشینیم حتی یه تعارف هم نمیزنه بمونید.
لااقل الان که باردارم هم رفتارشون هیچ تغییری نکرده برعکس پدر مادر خودم بنده خداها دلم براشون میسوزه همه کاری برام میکنن و شوهرمم عادتش شده
هیچ انتظاری از کسی نداشتم و ندارم 😊🌸🍃
انتظار وفا دارن بودن همسرم که تودوران بارداری بهم خیانت کرد نمیتونم هیچ وقت فراموش کنم
خداروشکر هر دو خانواده بهم لطف داشتن و کم نذاشتن برام همه چی خرج کردن نیست انسان نیاز ب محبت و درک داره . خداروشکر همسرم بهترینه چه قبل بارداری و چه بعدش و چه الان همیشه تلاششو میکنه برای محبت ب من و پسرم یا خونوادم خدا مادرشو نگه داره که همچین پسری تربیت کرده
از همسرم انتظار درک و کمک بیشتری داشتم چون بارداری فوق العاده بدی داشتم و دیگه دوست ندارم اون روزا تکرار بشه همسرمم به جای کمک جای خوابش رو تغییر میداد که مثلا من اذیت نشم! بیشتر مامان خودم کمک حالم بود
من حاملگی فوق العاده ای داشتم. چون استراحت مطلق بودم . همسرم صبحانه ناهار شام درست میکرد🤭 ظرف هارو میشست. چون اون موقع کرونا نبود یه خانمی بود هر هفته میومد خونمونو تمیزمیکرد. ۲ماهه اخرمامانم هم اومد پیشم. چون فشارم پایین
بود باید آب قند میداد یکی بهم 😁🤭🤭. و برای اینکه استرس نداشته باشم با هیچکس در تماس نبودم. نه جایی رفتم نه کسی رو راه دادم. خلاصه که کلی حال داد بهم🥳🥳🥳
من بارداری خیلی سختی داشتم و توی شهر غربت تک و تنها کسی نبود ی لیوان آب دستم بده 😔
منم از هیچکس انتظار نداشتم غیر از شوهرم که اصلا درکم نمیکرد و کمک حالم نبود و همش استرس میداد بهم
یه غذای گرم وقتی که حالم بد میشد
انتظار داشتم برام غذاهای خوشمزه بیارنکه هیچ کس کاری نکرد
انتظار داشتم سر کار بهم کار کمتری بدن ولی مدیرم کارهامو دوبرابر کرد وقتی فهمید باردارم
که نکنه تا موقع زایمان کارهام بمونه🙁
همین که نیان خونم برام کافیه چون خیلی سخته برام مهمون داری اصلان نمیتونم پذیرایی کنم
هیچ انتظاری نداشتم فقط دلم میخاست ب هوس های بارداریم بیشتر توجه بشه ک پول نداشتیم همسرمم فک میکرد الکی میگم هوس فلان خوراکی کردم.البته الان تو شیردهی داره جبران میکنه واسم. ولی خب اونموقع یچیز دیگه بود😊
تو این دوره از هیچ کس انتظاری ندارم.همه درگیرن همین که همه خوش باشن برام بسهههههههه.
انتظار داشتم نظر بیخود ندن و نگن چی خوبه و چی بده برام ، درک کنن که نشستن و زیاد راه رفتن کار کردن خیلی سخته مخصوصا آخراش ، درک کنن بارداری همه مثل هم نیست ، درک کنن اگه من درد دارم خودمو لوس نمیکنم ، درک کنن زن بتردار عمدا نمیگه من فلان چیزو هوس کردن ، واقعا هوس میکنه، بارداری خیلی بده خیلی ، دوس ندارم دوباره تجربش کنم ، البته باعثش اطرافیانم بودن ،بارداری میتونست خوب باشه اگه میذاشتن☹
من دوس داشتم که کسی برام کاری نکنه اما ویار گرفتم نشد😶😶😶
فقط همسرم ک دوست داشتم زمان بیشتری رو برام میزاشت و انقدر دنبال کارش نبود
انتطاری نداشتم فقط صبجا نزدیکم نشن چون تا ۹ ماخ بالا اوردم صبحا
ازهمسرم.که هیچ درک نمیکنه
من همسرم بهم کمک میکرد تو کارهای خونه الان که بچه دار شدم بیشتر کمکم میکنه ❤️❤️
از هیچکس انتظاری ندارم بجز همسرم🙂🙂
اگر بال نیستن بارهم نباشن
هیچی.مخصوصا تو کرونا بودم ماههای آخری
اره من واقعا احساس به همدردی داشتم اما کسی نبود حتی شوهرم گاهی وقتی فقط با کوچولوتوشکمم حرف میزدم ودرد دل میکردم یا با خدا بعدش دچار افسردگی شدم
ارخانواده همسرم که متاسفانه هیچ کاری واسم نکردن
اصلا اصلا دوران بارداری خوبی نداشتم کسی یه لیوان آب هم دستم نداد برا بهداشت و دکتر و سنو رفتن هم کسی همراهیم نکرد تا روز آخر هم واسه اون همه آدم غذا درست میکردم .دورم شلوغه ولی خیلی تنهام😢
انتظار داشتم بفهمن حال ندارم هی همه بهم نگن پاشو راه برو واقعا نمیتونستم خیلی سنگین بودم و این حرفشون واقعا روی اعصابم بود
انتظار دارم الان ک باردارم استرس اینکه هیچکس ندارم بالای سرم بیاد بعد زایمان نداشتم و فامیلا میومدن کمک حالم بودن 😔
از اطرافیان انتظار نداشتم..اما از همسرم زیاد
از همسرم انتظار دارم تو کارای خونه کمک کنه کارایی که به ایستادن طولانی و خم و راست شدن احتیاج داره رو انجام بده. از مامان و بابام و خواهرم هم انتظار دارم حداقل ماهی یک بار بیان بهم سر بزنن تو این ۵ ماه فقط یه بار اومدن. از مادرشوهرم انتظاری ندارم ولی خدا خیرش بده با این که مریضداری میکنه برام غذا درست میکنه میفرسته.
اینکه اصلا کار نکنم و فقط چیزای خوشمزه بدن بخورم😂
انتظار یکم درک کردن و یکم کمک کردن که از اول تا الان دست تنها بودم و خیلی برام سخته
برام تجویز الکی نکنن😁
دوست دارم شوهرم درکم میکرد با این که سرورهای خیلی شدیدی دارم ولی هیچ اهمیتی نمیده فقط تو گوشی
من شدیدددد بد ویار بودم،تا ۶ ماهگی خونه مامانم بودم کلا،بااینکه هیچ انتظاری نداشتم انصافا همه حواسشون بهم بود،دور نزدیک عمه خاله،خونواده شوهرمم هوامو داشتن ولی نه به اندازه خونواده خودم😊
منم تنها بودم مادر شوهرم برعکس همیشه تنهام گذاشت با دختراش جمع میشدن میخوردن میگفتن میخندیدن صداشون میومد بالا.الانم بیاد سر بزنه رو نمیدم وقتی نیاز داشتم نبود.
فقط درک کردن ک این بدبخت بارداره سخته خیلی کارا براش ولی متاسفانه دریغ ازذره ای درک..😕البته بعضیاشون فقط...
من از خانوادم دورم انتظاری از کسی ندارم همسرمم صب میره شب میاد همه کارا رو دوش خودمه انگار نه انگار که باردارم
من تو زمان بارداری هیچکس پیشم نبود خودم و شوهرم تنها بودیم استراحت مطلق بودم خیلی سختی کشیدیم و فقط مامانم دوماه پیشم موند وگرنه هیچکس نیومد واسم کاری کنه خداروشکر گذشت مامانم خیلی زحمت مو کشید موقع زایمانم که کرونا بود اجازه ندادم کسی بیاد و خودم و شوهرم باز تنها بودیم دیگه روز ۳۰ ام مامانم طاقت نیاورد اومد گفت هرچقد بگی نیا من میام نمیتونم ولت کنم ولی خوب سختی راه و من رفته بودم دیگه باز دستش درد نکنه مادرشوهرم که فقط الکی تعارف میزد میخوای بیام منم میگفتم نه ممنون نیازی نیست 😑😑😑
اینکه عصبانیم نکنن. درکم کنن .بامن کل کل نکنن.هردیقه دمهمونی نیان.همشم نگن شکمت کوچیکه🙄
هیچی چع انتظاری میشه داشت
من از خانواده خودم تشکر میکنم خیلی هوامو داشتن همسرمم خیلی حواسش بهم بود خواهر کوچیکم و خواهرزادم خیلی کمک حالم بودن و چهار ماه مطلق استراحت کردم
هیچی نباید توقع داشت حتی از خواهر خودتم نباید توقع داشته باشی تو این زمونه
انتظار داشتم آدم بشن که متاسفانه نشدن پسرم الان دوماه کامله خونواده شوهر ندیدنش چ شکلیه😑😂
همين ك برام ناراحتي نسازن كافيه انتظاري ندارم
من از همسرم و پدرومادرم انتظار داشتم كه فداشون بشم هچي برام كم نزاشتن🥰❤️😘
اینکه نیان مهمونی خونم من حوصله خودمم نداشتم باید چند روز مهمونداری هم میکردم از همسرمم توقع داشتم بیشتر کمکم کنه
فقط درک کردن
من تو بارداری بخاطر باردار بودن اذیت نشدم ولی بخاطر سنگ کلیه واقعآ داغون شده بودم حتی یبار مادر شوهرم بهم زنگ نزد احوالمو بگیره و بهم سر نزد اما بعد از زایمان سر وکلش پیداشد نگاش که میکنم حالم بد میشه میفتم یاد اون روزای سخت حالا اومده برا بچه م مادر بزرگ بازی در میاره
توجه
من تو بارداریم خیلی خیلی خیلی خیلی حساس شده بودم و بی نهایت گریه میکردم حتی با فیلم کمدی از همسرم یه دنیا ممنونم که بااینکه خیلی سر این موضوع اذیت شد ولی کوچک ترین چیزی نگفت و حسابی دلداریم میداد.
ولی از اون ور از دست اطرافیانم دلخور شدم چون که من حاملگی راحتی داشتم انتظار داشتن همه کار بکنم صبح زود بیدارشم و روال عادی زندگی مو داشته باشم و بعضا بیشتر اصلا درکشون نکردم و نمیکنم چرا باید زن باردار همش درحال فعالیت باشه همش باید بدو دنبال کاروبار و ... یا حتی وقتی که زایمان کرده بودم هم انتظار داشتن دوروز بعد پاشم کوه و جابجا کنم واقعا واسه افکار یسری از مردم متاسفم
زنی که بارداره خیلی هم تنبل باشه و بخوابه همش ۹ ماهه بعد اون اونقدر باید دنبال بچه و کارهاش باشه که وقت نداره موهاشو شونه کنه پس چرا ازحسودی باید بترکن که فلانی همش استراحت کرد تو حاملگی یا زنی که زایمان کرده واقعا نباید ۴۰ روز کار سخت انجام بده و مثل شیشه از خودش مراقبت کنه
واقعا این حجم از حسادت و نمیفهمم من خودم اگه یه زمان عروس داشته باشم یا دخترم که مادر شد حسابی هواشونو دارم و از جون و دل واسه جفتشون مایه میذارم چون الان کا خودم تجربه کردم میفهمم چقدر مسئله مهمیه
من ۴ ماه اول بارداریمو ایران نبودم.خیلی حالم بد بود دست تنها بودم ویار بدی هم داشتم.و وقتی اومدم آنقدر شرایط بد بود اصلا لذتی از بارداریم نبردم
من که اصلا انتظارنداشتم
خب من تو سه ماهه اول ک حالم زیاد خوب نبود خواهر شوهرم دهنمو کج کرد بهم گف خودتو نزن به موش مردگی خب ازش انتظار داشتم ولی الان سگم حساب نمیکنم انتظار از هیچکس ندارم جز آقامون❤😂🤚
من توی بارداریم خیلی اذیت شدم از بوی غذا وآشپزخانه بدم میومد هیچی نمی خوردم همیشه ویار داشتم تا 6ماه ولی هیچکس درک نکرد حتی خانواده خودم نگفتن بیا خونه ما بمون توی ماهه8 بودم اسباب کشی کردم هیچ کس نیومد کمک خودم بچینم نظافت کنم ب روی خودشون نیاوردن خانواده مادر شوهرم اصلا خبری ازمن نگرفتن فقط طعنه میزدن من ک اصلااز شوهرم وخانوادش راضی نیستم ب خدا واگذار کردمشون😢😢😢
والا من میرم هر جایی میگن بارداری بشین کاریت نباشه همه جوره هوامو دارن😁😁🤭
کمک حال آدم باشن ن اینکه فقط بهت دستوربدن بگن اینکاربکن اینوبخور.من واقعا اذیت میشم اینجوری
منم مثل شما تکو تنهام خانواده شوهرمم تا دعوت نکتم نمیان غریبی بد دردیه
حداقل بهم استرس نمیدادن زخم زبون نمیزدن.چیز دیگه ای نمیخواستم😕
من انتظاری نداشتم..از اینکه خودم مستقل باشم وبه کسی احتیاج نداشته باشم کلی لذت میبردم..
انگار هرچی انتظار نداری کسی کاری واست انجام بده برعکس میشه، من خیلی مستقل بودم و توی بارداریم با اینکه کمک میخواستم نمیتونستم بگم، اما خداروشکر اطرافیانم چون منو خوب میشناسن خیلییی هوامو داشتن، هم خانواده خودم هم جاریهای خوبم 😍 به نظرم مهم ترین کار ارامش دادن به خانم بارداره بهتره توی هر موضوعی در این دوران باهاش بحث نکنن و بگن درست میگی چون همه ی حالاتش و تفکراتش دست خودش نیست
من دوست داشتم خواهری مادری میومد کارامو انجام میداد ی غذایی برام اماده میکرد تو شهر غریبیم حتی ی لیوان اب هم نمیتونم خودم بردارم ،اما خداروشکر همسرم همه جوره هوامو داره خدا حواسش ب بندهاش هست ..
من همیشه از تنهای میترسیدم ولی همیشه تنهابودم شوهرم سرکارشیفت شبه همیشه وخانوادم ازم دوربودن کلا بارداری روتنهاگذروندم خیلی سخت بود اما خداکمکم کرد العا بچه ام به دنیاامد دیگه تنهانیستم درسته کوچلوهه ومن چیزی ازبچه داری نمیدونم امابرام کلی ارامش ولذت به همراش اوردوقتی کلی خسته میشم به چهره ارومش توخواب نگاه میکنم همه خستگی هام ازبین میره
من از کسی انتظاری نداشتم جز خاهرم ک وقتشو داشت حداقل یبار بیاد یه غذایی درست کنه شدیدا بد ویار بودمکه نیومد یا حتی موقع زایمان هم نیومد تنها رفتم خداروشکر همسرم با این که سرکار میرفت دیر میومد ولی جارو برقی و به عهده گرفت کل ۹ ماهو و نمیزاشت وقتی خونست کاری بکنم هوامو داشت هرچی دلم میخاست سریع حاضر میکرد در کل بارداری خیلی خوبی داشتم ولی بعدش بچم انقد اذیت کنه کوفتم شده
مامان پرهام اینجایی؟
ولی پس چرا بقیه از ادم انتظار دارن؟!!
من انتظاری نداشتم. همین که چیزی نگن و رو اعصاب نباشن خودش خیلی خوبه.
کلی انتظار از همسر داشتم که متاسفانه 😥😥😥😥😥😥😥هیچ و پوچ بود
هیچ انتظاری نداشتم 😑
عجب.مادرشوهر من طعنه هم بهم زد.کلی اشک ریختم.دریغ ازی غذا بپزه بیاره
توی این اوضاع کرونا حال منو درک کنن هی نگن بیا خونمون یا میخاییم بیاییم خونتون، ،،دوست دارم به فکرم باشن و توی این اوضاع شرایط منو در نظر بگیرن
از شوهرم انتظار داشتم بیشتر درکم کنه بیشتر بهم توجه کنه خیلی دلنازک شده بودم
منه بیچاره سراولیم خیلی سختی کشیدم مادرنداشتم شهرغربت بودم شوهرم منومیزدخونوادش اذیت میکردن چیزی براخوردن نداشتم الان بچم کم خونی داره سردومی یادروزای سخت اولیم میفتم همش گریه میکنم خیلی بیکس بودم زجرکشیدم خداسرهیچکی نیاره من ازشون راضی نیستم نمیبخشمشون
مامانمم خیلی به فکرم بودو هر چی دلم میخواست برام آماده میکرد آشپزیشم حرف نداره خدا حفظش کنه
دهنشونو ببندن نظر ندن خرافات تحویل ندن چیزی دیگه نمیخوایم 😡
با اینکه انتظاری از کسی نداشتم ولی خداروشکر همسرم همیشه همه جوره حواسش بهم بود و تو کارای خونه کمکم میکرد 💝
درکم کنن روزایی که ویار شدید داشتم میومدن حداقل یک غذایی برام درست میکردن
یکم مراعات کنن تو این وضعیت .🤷♀️
من از همه توقع دارم کمکم کنن و بهم درک کنن آخه ای خانواده شوهر من هیچی درک نمیکنن من الان ۳۵هفته هستم و هنوز بهم کار خونه میدن اخه این کار خوبه زن باردار لباس بشوره و ظرف بشوره جاروبزنه خودشونم نشستن دست رودست
هیچ انتظاری
از خودشون نپرسیدی چرا
فقط از شوهرم انتظار داشتم اونم سنگ تموم گذاشت برام 😍
سلام
من هفته ٥ بارداري هستم دلم درد مي كرد و مقعدم يكم حالت صورتي ترشح دارم رفتم دكتر گفت نبايد دلت درد بگيره از اين شيافا داد توكل به خدا اما كمي ناراحتم كسس بوده اينجوري ؟؟؟؟؟
انتظارم اینه که فقط درکم کنن
حالت تهوع شدید داشتم خونمون طبقه بالای مادرشوهرم هست.
یک بار هم به روش نیاورد که برام غذا درست کنه😔
من انتظار از شوهرم داشتم ولی کارش ی شهر دیگه اس بعضی وقتا چند شب نمیتونه بیاد من دوس دارم شبا اون خونه باشه ... دعاکنید بچه ها شماهم نیتتون پاک ی کار خوبی پیدا کنه شهرخودمون
فقط درک که متاسفانه هیچکس نمیفهمه
دلم میخاد یکمم درکم کنن نازمو بکشن هوامو داشته باشن ولی دریغ
جرات ندارم یه آی بگم همه بهم میگن لوس شدی
همین که کاری یا انتظاری باهام ندارن خودش کمکه.
اینکه تو سالم خوریم دخالت نمیکردن هی بگن بابااااا بخووووور چیزی نمیشه
یه صابخونه داشتم همیشه بوی غذاهاش تو راه رو دیوونم میکرد
الانم که یادم میاد حرصم میگیره یبارم نشد غذا بیاره برام با اینکه میدونس باردارم و ...
من چون تو غربت بودم دلم میخواست هفته ای چندبار زنگ بزنن و حالمو بپرسن و اونایی که اینجان پیشم بیان سر بزنن و غذا بیارن واسم
همسرم که درکم نکرد وخانواده شوهرم که هیچ وقت بهم کمک نکردم ومیدیدن که چقد برام سخته کارای خونه انجام بدم ولی دریغ ازیه ذره شعور
هیچی ... چون فقط داشتم از بارداریم لذت میبردم وقت نداشتم ببینم کی چی میگه یا انتظار داشته باشم کاری واسم بکنن ... چون هم خانواده خودم و همسرم هردو شهر دیگه بودن و من خودمو با کلاس موسیقی و زبان و یوگا و پیاده روی سرگرم کرده بودم و لذت بردم .😊
من که نزدیک خونواده ام بودم تاحدودی کمکم میکردن اما بیشتر تنهابودم شوهرمم که اصلا خونه نبود همش سرکار یه هفته یه هفته برمیگشت خونه مرخصی نداشت.اما خونواده شوهرمم هیچ احوال پرسی هم نکردن اما بدرک
درک کنن ادمی ک 9ماه کامل ویارداره و بارداریش سخت بوده از چپ و راست دعوا ب پا نکنن و انتظار کار کشیدن از زن حامله رو نداشته باشن .. نگن اومد خونمون بالا اورد ادمو کوچیک نکنن.....
من هیچ انتظاری نداشتم همه ی کارامم خودم کردم کلیم لذت بردم بعد از بارداری هم همینطور
میخوایم کنارمون باشن ودرکمون کنن
انتظار داشتم از شوهرم ک کمکم کنه تو کارهای خونه ولی اون حتی توجه هم نمیکرد چه بارداریم چه بعد بارداریم😓
شوهرم کتکم نمیزد 😭
پدر مادر عزیزم و همسرم واقعا کمکم بودن ولی دوست داشتم یبار خانواده شوهرم زنگ میزد حال عروس یا زنداششون بپرسن
ادم از خونواده خودشم انتظار نداشته باشه؟؟؟؟😒😒😒والا منو تنها گذاشتن از اولین روز تا اخرین روزام،حتی مسمومیت بارداری و فشارخونم بالا بود که همش از صدقه سریه خونوادم بود که هر روز خبرای بد بم میدادن و استرس وارد میکردن،خدا نگذره ازشون مخصوصا از مادرم که واقعا حکم مادر شوهر رو برام داره تا مادر خودم
کمتر نگرانم باشن😑😑
واقعا مهربونی و نگرانی زیاد منو اذیت میکنه😑😑😑😑😑
شوهر من طلا ست درزمان باردای تمام کاراراانجام میدادمن که ازش راضیم خداهم ازش راضی باشه
خانومای عزیز برای شوهراتون دعا کنید خودتونو تودلش جا کنید
نزارید کسی خودشو تودلش جا کنه
که بیرون کردنش مشکل عزیزان
درکم کنن، اگر حتی اشتباه میگم چون شرایطم خاصه بگن تو درست میگی، تنش و دعوا ایجاد نکنن جلوی من، غذا ها و رژیم قند و بارداریم رو رعایت کنن، دخالت نکنن،
انتظاری ندارم
خدا خیر بده همسرم و با اینکه کارش سخته از صبح تا عصر سر کاره بعد که میاد کارهایی منم انجام میده خیلی ازش راضیم خدا هم ازش راضی باشه و تندرست و عاقبت بخیر
انتظار که خیلی دارم هم از خونواده خودم هم از خونواده شوهرم...انتظاردارم تو این شرایطم باداشتن بچه ایی ۶ساله باشرایط خاص که باید کل روز مثله یه بچه ی یه ماه تروخشکش کنم کمکم کنن که نمیکنن 😔😔بااین شکمم خیلی سختمه قبل از بارداریم فک میکردم اگه باز بخوام بچه بیارم بخاطراین شرایطم کمک حالم میشن ولی الان فهمیدم انتظار بی جا داشتم از خیلیا که کلی لطف درحقشون کردم ولی حیف ...ولی درعوض شوهرم خیلی کمک حالمه خسته هم میشه از سرکار که میاد کلی کمکم میده ،حتی حموم کردن بچمم نمیتونم انجام بدم بخاطر وزنش که سنگینه وباید بغلش کنم خلاصه خیلی درحقم کم لطفی کردن همه وهمه ....بازم امیدمنم به خدا 😔
من انتظار داشتم سر اسم بچم دخالت نکن اما خیلی زیاد باعث ناراحتیم شدن
بهم استرس واردنمیشدذماخوب شداماخداروشکردیاناهیچ گونه مشکلی ندارم اون مشکلمونم حل شد اما به حق 5تن خودش ازباعث وبانیش نگذره باعث وبانیشم الان کروناگرفته وورشکستم شدخداجای حق نشسته اخه من بچه یتیم تو10سالگی بابام مرددعای بچه یتیم گیراست
خیلی آدم خوبی هستی قدر خودتو بدون
دوس داشتم درکم کنن.تا حد زیادی شوهرم درکم میکرد بقیه چون شاغلن کمتر کنارم بودن
تو این دور زمونه اصلا نباید توقع از کسی داشت من فقط از شوهرتم توقع داشتم که متاسفانه سنگ تمام گذاشت حتی زحمت نکشید بیاد دنبالم تو شعر غریب خودم اژانس گرفتم اومدم خونه
مامان حلما اره😔😔😔
درکم کنن ولی اسیره یه شوهره بی درک و زورگو افتادم اولین و آخرین اشتباه زندگیم بود
کاش خانواده شوهرم بیشتر بهم کمک میکردن چون مادرم و شوهرم مریض بودن
مزخرفترین سوالیه ک از یه زن باردار میشه پرسید، بگو آخه به شما چه چیه فضولید، سرتون تو زندگی خودتون باشه مگه ما از شما هی میپرسیم جنسیت بچه هاتون چیه، ی سریا هنوز یاد نگرفتن هرکسی باید سرش تو کار خودش باشه و مسائل خصوصی آدما ب خودشون مربوطه، جنسیتم یک مسئله کاملا شخصیه ک مربوط به پدر و مادر بچه است، نمیفهمن با پرسیدن مدام این سوال چقدر رو پدر و مادر اثر بد میذارن
فقط حرفای بیخود و چرت نزنن 😒
والا انتظاری ندارم فقط آدمو درک میکنن همین بسه.مادرشوهرو پدرشوهرم خیلی بهم میرسن خداروشکر❤
خداروشکر کن ک آورد، از من میاره توش زعفرون و دارچین میریزه بعدم میگه چرا نمیخوری😂😂
دلم میخواست درکم کنن ولی متاسفانه ... توقعاتشون و کم کنن
وااای گفتیاااا😂😂😂 بزور ترشی و شوری تعارفت میکنن، بعد ک ب اصرارشون خوردی میگن پسره😂😂😂
از هیچکس توقعی ندارم، بجز خانواده همسر ک کاری نداشته باشن و وقتی ۳ ماهه از حالم بیخبرن دخالتم نکنن و آرامش خونمو حفظ بشه
دوست دارم درکم کنه بیشتر از همه از همسرم توقع دارم
اما اون صبح میره سرکار و شب خسته و کفته میاد و دیگه حوصله نق نق منو نداره
من بارداری سختی داشتم کل باردارم استراحت مطلق بودم هیچ بهم کمک نمیکرد فقط مامانم بهم میرسید حتی خونواده همسرم طبقه بالا میشینن بهم غذا نمیدادن چه بخوان جارو یا کمکم کنن
انتظار داشتم مراعات کنن سربه سرم نذارن ،چون شدیدا عصبی و بداخلاق شده بودم دست خودم نبود،بخصوص سه ماهه اول
فقط دوست داشتم همیشه غذا بیارن برام که غذا درست نکنم😷😷
شیر خشک میخوره
انتظار داشتم بیشتر هوامو داشته باشن.اما جز اذیت کردن کاری نکردن.بخصوص خواهرشوهرای عوضیم.
از اطرافیانم توقع داشتم درکم کنن و سر به سرم نذارن چون تو دوران بارداری مخصوصا ماه های آخر به شدت بی حوصله و عصبی بودم
نمیشه از کسی جز خدا توقع داشت ... از خدا خواستم همه چی رو برام آسون کنه...همسرم تا جایی که ازش بربیاد بهم کمک میکنه و واقعا ازش ممنونم تو دوران بارداری خیلی بیشتر عاشقش شدم از اینکه دارمش از خدا ممنونم
اینکه درکم میکرد و آنقدر اذیتم نمیکرد هرروز اشکمو یجوری دراورد.. شوهرمو میگم
منم ازشوهرم انتظارداشتم که بیشتر بمونه پیشم وتنهانباشم خونه مخصوصا اخرا که خیلی بد بود من که فشار بالا بودم توبارداری دوست داشتم اخرا بیشترپیشم باشه تامشکلی پیش اومدخیالم راحت باشه یکی هست.. ولی کم لطفی بود دیگه ..
من خیلی از کرونا تو دوران بارداری م میترسیدم چون فوق العاده مقاومت سیسستم ایمنی م پایینه انتظار داشتم قرنطینه بودنم و در ک کنن انقدر غر نزنن سرم ولی همه ازم گله میکردن رک و پوست کنده بگم روانی شدم تو این ایام از دست همه شاکی بودم چون خیلی کم درکم میکردن
دلم میخاد برام غذا درست کنن... ولی روم نمیشه بگم. بوی غذا واقعا اذیتم میکنه
من ک انتظار نداشتم تازه کسایی ک میومدن هم من خودم دکشون میکردم ادم وقتی بارداره حوصله هیچکسو نداره
همین که آرامشتو بهم نزنن بزرگترین کمکو کردن
من تو بارداری یا درد کشیدم یا خونواده شوهرم غصم دادن هیچ وقت نمی بخشمشون.
انتظاری که نمیشه داشت از کسی اما همسرم و مامانم و آبجی بزرگم خیلی خیلی برام زحمت کشیدن ..
انتظار 😁😁کجاست دقیقا
اوف فقط غر نزنن.مخصوصا همسرگرام😁
از همسرم انتظار داشتم بهم محبت کنه بپرسه چیزی دوست داری برات بخرم به حرفام گوش کنه ارومم کنه دلداریم بده بهم بگه تو زیبا شدی دوستت دارم از این حرفا دیگه اما تمام مدت با هم قهر بودیم و ازش ناراحت بودم
همسرم که به هیچ عنوان هیچ کمکی نکرد وهمیشه چه در بارداری چه بعد زایمان حتما باید غذاش سر وقت اماده بود وهمیشه بهم استرس میداد ومادر شوهرم هم امان از یه وقت که برام به قول معروف تاسونه بپزند فقط وفقط اناظار احترام داشتند ودارند دلی خدا به مادرمرعوضبده بیخود نیس که میگن که بهشت زیر پای مادران است
خانواده و همسرم که خیلی مراقبم بودن ولی مادرشوهرم حتی اون ی وعده ام که میخواستم برم خونشون نمیپرسید چی دوس داری بذارم😔
یا حتی ی زنگ نمیزد واسه حال و احوال فقط واسه تعیین جنسیت زنگ زد
خداروشکر گذشت الان دوتا دختر دسته گل دارم ولی هیچوقت حلالشون نمیکنم
من دستپخت خودمه دوس نداشتم دلم میخواست همسایهام واسم غذا بیارن اما دریغ...دور از خانوادم بودم
انتظار يكم همدلي .سراغ گرفتن و مراعات حالم ك نذارن استرس بيخود بهم وارد بشه و درك كنن
اما دريغ...
برعكس شوهرم بي نظيره خداروشكر
اون شده همممممه ي ارامشم تو دنيا
از همسرم انتظار داشتم که بیشتر بهم رسیدگی کنه که ظاهرا اکثر آقایون بی توجه هستن.یه لیوان آب نمیدن دست خانومشون
نمیدونم چرا ولی ازآقای شوهر خیلی توقع داشتم
از بابت و خورد و خوراک خدایی برامکم نذاشت اما من علاوه برا تغذیه یه سری چیزا دیگه نیاز داشتم که اون نمیتوست درک کنه و برطرف کنه ..
بعد از زایمانمم کلی توقعی شدم😫😫😫
انتظار داشتم بیشتر ازموقعی حواسشون بهمباشه
به خاطر حساس شدن تو دوره بارداری درکم کنن..
انتظار داشتم هوامو داشته باشن
منم دوسداشتم درکم کنن بعد۷سال نازایی نگن زیادحساسی همسرم خدایی خیلی کمک حالم بود خونواده خودمو همسرمم همینطور ولی بازم با این حال بچم ۷ماهه بدنیا اومد
مادرشوهر من که مدام میگفت اینو بخور میگفتممیل ندارم میگفت تو نمیخوای لناجونم میخواد که الان هم که به دنیا اومده انقدر حرفاشون اذیتم میکنه که میگه بخور که لنا جونم هم از شیرت بخوره. یا تو که روغن حیوانی نمیخوری چطوری میخوای زایمان کنی
انقدر نگن چیکار کن و چیکار نکن و نگن چقدر چاق شدی و اینکه انشالله پسره🤬🤬🤬
از همسر انتظار بیشتر کمک کردن تو کارای خونه و بیشتر پیشم بمونه و از مامانمم هم انتظار دارم ک پیشم باشه ولی وقتی امکانش نیست سعی میکنم کنار بیام چون دوریم از هم
اینکه کنارم باشن ولی نبودن
خداروشکر برای من همه چیز خیلی خوب بود.بیشتر دوست داشتم یکی از در بیاد ی غذای خوشششمزه درست کرده باشه و من اطلاعی نداشته باشم.ک خیلی اینکار شد.
ولی الانم خیلی شدییییییدا این حسو دارم.ولی نمیدونم چرا دیگه نمیارن برام بخورم.من براشون میبرم حالا!
من اصلا از هیچ کسی انتظار ندارم خودمو شوهرم با خانواده خودم اسایش ارامش داریم یه دنیا ارزش داره خود همسرم یه پشت محکمیه برای من کافیه برام واقعا فقط میتونم بهترینه تو تمام کارام باهام همراه بود
اینکه همش نگن بچه حتما پسره .برامون پسر بیار.بچه دختر پسرش برای مادر فرق نداره.خیلی دل آدمو میشکنن
محبت توجه مهربونی با ملایمت رفتار کردن مادرشوهرم دوران بارداری ناراحتم کرد حتی میخواستم جدا شم
از همسرم توقع دارم دركم كنه بيشتر' و توجه' اما چه فايده .... كاش هيچ وقت ازدواج نميكردم
از هیشکی انتظار نمیره ولی درک کردن خیلی نیاز بود 😊
هیچی فقط انتظار داشتم انقد خرافه تحویلم ندن بترسوننم
اینک نزدیک زایمان ک میشه اینقدرررر زنگ بهم نزنن!!از همسری،پدری،مادری،برادری،خانواده شوهری کسی خبر بگیرن،ینی دو هفته اخر همش گوشی بدست بودم
انتظار داشتم شوهرم درکم کنه چه فایده درک که نکرد هیچ خیلی اذیتم کرد اشکمو درآورد الآنم که بچه کوچیک دارم بازم درکم نمیکنه حیف
زمان ویارم خدا خیر بده مامانمو خیلی کمک حالم بود شوهرمم خیلی مراعاتمو میکردم درحالیکه مادر شوهر م شهرستان بودن و براشون مهم نبود فقط هراز گاهی به شوهرمم زنگ میزدن حال منم میپرسیدن و فقط دعا میکردن بچم دختر باشه کاش اونقدر که برای نوه اولشون ارزش قائل بودن برای بچه منم بودن.
والا منم با اینکه خانوادم داخل ی شهر اصلا بهم سر نمیزنن تازه ی مقدار پول از خاهرم قرض کرده بودم با اینکه میدونست ۹ ماه باردارم همش بهم زنگ میزنه میگ پولمو میخاد
منم تو شهر غریبم از کسی هم انتظار ندارم ولی از خانواده خودم انتظار داشتم که زنگ بزنن حالمو بپرسن نه اینکه کاری واسم انجام بدن فقط جویای احوالم باشن ولی مادرم اگه کاری پیش بیاد یه زنگی میزنه با اینکه میدونه کمردرد و لگن درد شدید دارم ولی حتی زحمت یه زنگ زدن هم به خودش نمیده صد رحمت به مادرشوهرم که هر روز زنگ میزنه حالمو ميپرسه🤦♀️بهترین کار اینه از هیچکس توقع نداشته باشی حتی خانواده خودت
یه سوالی کردین درد و دل هممون باز کردین ... من انتظار داشتم مادرم خیلی بیشتر هوامو داشته باشه و خودشو درگیر بارداریم کنه... فقط تو خونه خودش باید باشم تا بهم توجه کنه وگرنه خونه خودم باشم اصلا محلم نمیزاره ... اصلا تو این ۹ ماه نشد یکبار بپرسه چی دلت میخواد یا یه چیز خاص و مقوی دستش بگیره برام بیاره یا چهار تا متن علمی بارداری بخونه بگه حواست باشه اینجوری اونجوری کنی یا نکنی ... همین ورزشی هم که میکنم میگه نکن 😐 حتی سر سیسمونی هم کمکم نکرد .. ناله میزدم هیچکس کمکم نمیکنه اصلا محل نمیداد ... یه روز به هوای اینکه دلش شاید بخواد لباس بچه ببینه بردمش بازار از اول تا اخر خوابالو و بی حوصله بود ... ظاهرا ابراز نگرانی میکنه با زنگ زدن روزانه ولی عملا هیچ کاری نمیکنه واسم .. چند بار تو روش گفتم این غذا برام درست کن تا اینکار رو کرد برام .. حتی به بابام فشار نمیاره بریم دیدن و سر زدن دختر حاملمون که خونه اش ۱۰ دقیقه فاصله داره با ما ..... من چه چیزایی تو زندگیم بخاطر خانواده از دست دادم الان میبینم اونا چقدر بی محبتن خیلی ناراحت میشم ...
دخالت نکردن تو امور زندگی از سیسمونیو اسم گذاشتن و محل دکتر زایمان
خداییش مادر وپدرشوهرم بیشتر وقتا بهم میگفتن برم اونجا برا نهار یاشام.انتظار داشتم شوهرم بیشتر درکم میکرد ی خورده پخته تر رفتار میکردچون نزدیک۱ماه خونه بابام بودم و افسردگی بعد از زایمانم داشتم دوسداشتم شوهرم همه ش کنارم باشه ولی ب جز یکی دوشب ک خونه پدرم موند بقیه شبها میرفت خونه میخابید.بعد از زایمانم تو بزرگ کردن بچه دوسداشتم کمک میکرد ولی کلا کار خونه انجام نمیده
من چون بعد ۱۰سال حامله شدم انتظار داشته بسه بابا اینقد لوسم نکنید
اخه یه شب کله پاچه درس کرده بودن هرچی خوشمزه بود رو من خوردم و چشمتون روز بد نبینه😂😂😂
انصافا من بهترین دوران رو داشتم خدای مهربونم شکرت
هیچی اینکه دستش بشکنه که تو حاملگی هم کتک خوردم ازش خیلی هم هوامو داشت ولی اینکه منو زد همه محبتش دود شد هیچ جور نمیبخشمش
همسر من تو دوران حاملگی خیلی بهونه گیر شده بود ولی با توجه های من خوب میشد, تو دوران حاملگی زن ها فقط همسر ها باید کمک حال اون ها باشن وگرنه نباید, انتظار از کسی داشت
زیاد حرف میزدن ایکارو بکن ایکارو نکن .سر قضیه لوله اندازو ن وسیسمو نی
من از هیچکس هیچ انتظاری نداشتم ولی شوهرم درحقم نامردی کرد ی عروسی رفتیم متاسفانه شوهرم پیشم بود نذاشت برقصم برام عقده شد .البته تو دوران بارداریم۶تا عروسی رفتم تو همش رقصیدم جز اون یکی. اونم همسری اجازه نداد
انتظار داشتم کارایی که برای جاریم کردن برا منم بکنن هرچی دوست داشت براش درست میکردن اول هر غذایی رو برای ایشون کنار میزاشتن اما برای من هیچ کاری نکردن تازه تعریف میکردن فلان چیزو خوردیم طفلی پسرم پشتش چهار تا لک داره چیزی خواستم که نخوردم.
انتظارم این بود هر کس خودش را جای من باردار بزاره به دیگران استراحت توصیه میشد به من...
هیچی
انتظار دارم که بارداری منو با بارداری خودشون مقایسه نکنن و بفهمن که هیچکس مثل کس دیگه نیست...بدن ها با هم فرق داره...فکر نکنن چون خودشون ویار نداشتن ما که حالت تهوع داریم یعنی خودمونو لوس میکنیم😒
همین.که شوهرم توجه میکرد کافی بود ولی بی توجهی خانواده همسر خیلی رو مخم بود خودشونو میزدن به اون راه
ازشوهرم زیادانتظارداشتم اونجورکه دلم میخواست بهم رسیدگی نکرد که نکرد😔😔
من بعد ۱۵ ساب حامله شدم بدون هیچ دارو ودکتری ماه ۳ بارداری هم کرونا گرفتم بعد اون کیسه صفرا اسلاژ شد از اردیبهشت تا ۵ مرداد هم بیمارستان بستری بودم دخترم ۳۴ هفته دنیا اومد همش تنها بود هیشکی بع خاطر کرونا بهم سر نزد
والا شوهر من همش میگفت این حالتها طبیعی هست و آدم حامله اینجور میشه اونجور میشه پس اینقد برا من ادا نیار هیچ کاری کمکم نمی کرد و با قبل بارداریم هیچ فرقی نکرد و اینکه تو شهر غریب بودم و هیچ کس رو نداشتم خیلی اذیت شدم خیلییی😢 آخر سرم هم بچم ۲۷روز زود دنیا اومد و ۵روز تو دستگاه بود و خیلی عذاب کشیدم تو بیمارستان از درد و ناراحتی😢 هم جسمی هم روحی. بچم دنیا اومد انتظار داشتم برام حداقل یه شاخه گل بخره هیچی دست خالی اومد دنبالم 😢😢 خیلی انتظارا داشتم که هیچ کدوم برآورده نشد چه تو زمان حاملگی چه بعدش.اینا به کنار لااقل یکم دل به دلم میداد که خب اونم نبود دریغ از ذره ای تغییر تو کردار و رفتارش تو زمان حاملگیم.حتی دعوامم کرد یه بار بدجور اوف یادم میاد اعصابم می ریزه بهم
بازم بگم ..خالی بشم ..زایمان که کردم مادرشوهر گفت بچه داری بلد نیستم ..اما خاهر شوهرم باردار شد ..خاهرش رفت ۹ماه پیشش موند..وقتی بچه اش به دنیا اومد هنوز تو بیمارستان بود زنگش زد ایطو شیر بده ایطو کن..حالا هم هروقت میرم مادر شوهرم اینقد قشنگ بچه داری میکنه که نگو...خداییش این چه وجدانی تک عروس باشی و پسر بیاری ومادرتم مریض باشه یه سر بهت نزنن ...
غذاهایی که هوس میکنم برام درست کنن. اما هیچ کس برام هیچ کاری نکرد. هرچی هوس کردم خودم فراهم کردم. توو دهنم مزه نداشت.
خانواده هاکه یکم بیشتردوروبرم بودن,خیلی کوتاهی کردن درحقم,تاالانم
من از همه انتظار داشتم بعد ۱۱ سال این حق من نبود که خواهر شوهر بیاد یه دعوا بندازه کل خانواده شوهر نیامدن خونه مون ولی مامان سنگ تمام گذاشت برام
فقط از همسرم انتظار داشتم بدون هیچ منت وغر زدن در کارهای خانه بهم کمک کنه😔
من مادرشوهرم بهم نزدیک بود و مادرم دور چهارماه حالت تهوع شدید داشتم و هروز هم برای شوهرم غذا میپختم حداقل توقع داشتم گاهی واسه پسرش یزره غذا بفرسته ولی فقط زنگ میزد تز میداد انگار مادرم یا خودم بلد نبودیم چیکار کنیم، همیشه هم توخونه تنها بودم، الان که یاد پارسالم میوفتم دلم بحال خودم میسوزه، بخداتنهادلسوز واقعی آدم فقط مادرشه
توی ماه آخربارداریم شوهرم کنارم نبودانتظارشو نداشتم توی اون شرایط بخاطرکارکه نتیجه خیلی بدی هم برامون داشت ودرواقع بخاطرحرفای داداشش منو تنها بزاره بره جنوب وقتی اومد اونم باکلی خواهش و تمنا که بیا حالم بده وقتی اومددوروز بعدش بچه ام بدنیا اومدخودش هم دلش پیش ما بود ولی بعضی ازمرداانگاری اصلا زنارو درک نمیکنن،خانواده ام همه جوره همراهم بودن بقیه که نگم بهتره
خداجونو عشقه
همین ک تو مخم نرن و اعصابمو خورد نکنن نوکرشونم هستم😄
من طرف مادرشوهرم جاریم خیلی توحاملگی اذیتم کردن من ازشون نمیگذرم که اینجوری کردن شماهم نفرین کنین
انتظار داشتم نظرات بیخود بی جهت نمیدادند خدا برای دکترم خوب بخواد تا بهشون میگفتم بهم میگفتن تو نگران نباش از نظر من مشکلی نداره مثلا میخواستم برم پیاده روی میگفتن چرا میری وای نگم بهتر یادم نیاد
ااخ ااخ من که توقع و انتظاری ندارم، ولی کاش همه به خودشون اجازه نمیدادن امر و نهی کنند ، قطعا سلامت بچه برای منِ مادر از همه مهم تره، خانواده شوهرم فقط میگن چی بخور ،چی نخور ، این کارو بکن ،اون کارو نکن🤬
من هیچ انتظاری ندارم از کسی فقط میگم کسی کار به کارم نداشته باشه نه زنگ بزنن نه چیزی حوصله خودمم ندارم😑😑
من به بوی غذا حساس بودم دوران بارداری همش موندم خونه بابام بعد میفهمیدم میگن چرا میمونه مگه خودش نمیتونه غذاذدرست کنه چرا شوهرتو ول میکنی و....... انتظاری ک داشتم این بود ما رو با باداری های خودشون مقایسه نکنن بزارن هرکی هرجور راحته زندگی کنه واینکه اگه دختر خودتونم باشه آیا این حرفارو بهش میزدید
من که کلا زمان بارداری خوبی نداشتم مخصوصا ماه های اول
انتظار داشتم درکم کنن
کمک دستم باشن چون از خانواده خودم دورم و نزدیک خانواده شوهرم زندگی میکنم
اونم ک.... 😢😔
من خیلی دلم میخاست بهم رسیدگی بشه.فقط از لحاظ روحی.تو ماه پنجمم شوهرم منو زد.دچار افسردگی شدید شدم.بخاطر افسردگیم هم دچار زایمان زودرس شدم😢😢😢😢
من در بدترین شرایط و سن بالا اولین بارداریمو به همراه ویار شدید و آسم تجربه کردم نفس و حال نداشتم یک لیوان آب بخورم هر دو خانواده بازیگران قهاری بودن طوری که لاغر شدم و وزن زایمانم از وقتی باردارشدم کمتر نبود یکی بود
غذا درست کردن تو چهار ماه اول. که خداروشکر همسرم و مادرشوهرم خیلی هوامو داشتن.
من دوست داشتم مادر شوهرم خیلی حواسش به من باشه وچون تویه آپارتمان زندگی میکنیم این توقع روداشتم که تواوایل بارداری که خیلی حالم بد بود حداقل غذابرامون درست کنه
هیچی فقط چه عجله ای داشتین انقد زود بچه اوردین😓
من که خانواده شوهر هیچ کار برام نکردن مادر شوهرم اومد سه روز پیشم موند برام غذا درست کرد بعد سه روز رفت خونش بقیه کاراروهم خودم میکردم
از همسرم خیلی انتظار داشتم ولی هیچ وقت درکم نکرد ولی خداییش خانواده ام خیلی کنارم بودن
انتظاری نداشتم ولی خودشون درک میکردن
انتظار داشتم شوهرم آدم باشه که نبود خدا لعنتت کنه چقدر به من حرص دادی....
من که اونقدر بهم محبت کردن که خجالت میکشم از اول بارداری خونه بابام بودم و هرچی میخوام برام تهیه میکنن چیزی نبوده که بخوام و نباشه دست هیچ کاری هم نمیزارن بزارم فقط خوردن و خوابیدن کار من شده شب ها هم که شوهرم میاد خونه خودم و برای اون لوس میکنم و هرکاری داشته باشم برام انجام میده مادر شوهرم هم بخاطر شرایط کرونا نمیاد پیشم اما هر روز با من تماس میگیره خلاصه از یه طرف خوشحالم که به زودی پسرم و بغل میکنم از یه طرف هم میگم روزهای خوش چه زود داره میگذره 😂😂😍😍😂😂
من هشتاد درصد دوران بارداریم خونه بابام بودم چون آقام تهران سرکاربود دوماهی فقط ده روز خونه بود
من مادرم مریض بود اما امون از مادر شوهر بیاد یه بار کاری کنه ..تازه پسرشون هم پاشو عمل کرده بود ..من بیچاره باید نصف شب ظرف براش میبردم یا پا میشدم داروهاشو بدم ...خدا جای حقه خیلی سختی وبی کسی کشیدم
😂😂برام هر چیزی هوس میکنم درست کنن
اینکه مهمون داریم کم بشه ولی اوایل خیلی مهمون داری کردم دیگه کلافه شده بودم...
خداروشکر کرونا اومد بهونه خوبی شد رفت و امد کم شد...
تو اوج مریضی هم مهمون داشتم😔😑
من بارداری سختی داشتم روزانه ۱۵ قرص میخوردمهر هفته امپول میزدم انقباص و زایمان زودرس داشتم ریز اندامم
از اینکه یه ادم یاوه گو میگفتن بخاطر اینکه لاغری
یا اینکه ماهم باردار بودیم اینا از تو در اومده چقدر لوسی
شوهرم کاملا هوامو داشت میرفتن پشت سرم حرف میزدن که چرا شوهرش اینقدر کمکشه تا اخرش نتونستن جلوی خودم گفتن
ولی خدا ازشون نگذره واقعا من شرایطم بد بود
و خدا خیر بده پدر ومادرو خواهرم وشوهرمو خدایش خیلی هوامو داشتن هنوزم دارن انشالله بتونم جبران کنم
یا بعضیا میگفتن بچت پسره و خیلی تحویلم میگرفتن توی جمع بعد که فهمیدن دختره خوششون نیومد و دیگه اون خبرا نبود واگذارشون میکنم بخدا بخاطر ابنکه چه بچم دختر باشه چه پسر ربطی به اونا نداره
از همسرم خیلی امااااااااا
من بدترین دورانو تجربه کدم
وای چطور تحمل کردی😫😫😫
کرونا باعث شد تنها بمونم اما سلامت باشن همه برام کافیه با تلفن رفع دلتنگی میکنیم
من شاغل بودم هم کار مدرسه
بعضی هم دخالت مکردند می گفتند نخواب زایمانت سخت میشه
درحالیکه من وقت نکردم بخواب
به شکمم کسی دست نزنه😦😦😦
من انتظار داشتم از کسایی که بدم میاد ازشون جلوی چشمم نباشن
تو دوره الان از هیچکس انتظاری ندارم و نداشتم.
من انتظار داشتم وقتی بخاطرشرایط کرونا نمیرم جایی کسیم نیاد خونم
ولی به درک منو شوهرم با بچم روعشقه
تو شهر غریب انتظار داشتم زنگ بزنن حالمو بپرسن اما ن زیاد کسی حالمو نپرسید حتی با اینکه من مادرباردار پرخطربودم وخیلی با جونم بازی شد تو دوران بارداریم از همه نظر حال روحی خوبی نداشتم شوهرمم زیاد اذیتم کرد خانواده ش هم فقط اومدن ریختن سرم وخوردن ورفتن کمک حالم نبودن سرزایمانمم مامانم نیومد مسافرت بود مادرشوهرم با منت اومد وتازه میگفت خودت پاشو کاراتو بمن روزی هم ک مرخص شدم پاشد رفت خونش هفتمم مامانم اومد غریبی بده
خداروشکر کسی برام کاری نکرد ،😂😂😂😂😂
اینکه به خاطر کمکی که میکنن منت نذارن ....
از مادر شوهرم انتظار داشتم که وقتی بهش میگم حامله ام آسمون و زمین رو بهم میزد نه اینکه فقط با نگاش بهم بگه خوبه...
من از نزدیکانم مثل همسرم خیلی انتظارا داشتم که براورده نشد شوهرم کوتاهی کرد خیلی بی تجربه بودهمچنین خانوادم اما امیدم اینکه برا بچه بعدیم جبران بشه
سلام ..من با مادرشوهرم یجابودم بارداری اولم..تا بگی ازم کار کشیدن..چ بدونم تو خونه رشته بریدن..باغ انگورو شیره انگورو .گوجه و رب و..خونه و تکونی و کلی دعوا هم تو خونم مینداخت..اما سر دومی دیگ جدا شدم..برعکس بارداری اولم دیگ این چیزا نبود ولی حالم اصلا خوب نبود.منتها هیچکدوم نیومدن بگن با ی بچه کوچیک با این حال خرابت چکار میکنی کاراتو..شوهرمم ک صبح میره شب میاد..بعضی وقتا درک و انصاف چیزه خوبیه
فقط دلم درک کردن میخواد چه شوهرم چه خانواده خودم چه خانواده شوهرم فقط اندازه نوک سوزن میخوام درکم کنم توقع بیجا نداشته باشن ازم😞
هیچی فقط کار ب کارم ندارن خداروشکر،من چون از اول به هیچکس اجازه ی دخالت توی هیچ چیز رو ندادم الان هم راحتم
دوست داشتم تو شش ماهگی حاملگی مادر شوهرم نگه چند کیلو نخود لوبیا برای اش نزری رو توبپز
ازشون انتظار داشتم انقد نگن شکمت چرا کوچیکه😭
من در دوران بارداری تمام وقت خانوادم درکنارم بودن و من ازشون ممنونم .همینطور دوستای خوبم نداو موناجان هرکجا هستن تنشون سالم و دلشون شاد باشه انشالله
من دوست داشتم مادر شوهرم برام کادو بخره، چون اولین نوه اشونه، کلا دوست داشتمذوق بیشتری نشون بدن که ندادن. مادر وپدرم ازم دورن همش پول میریزن برام ک برم براش سیسمونی بخرم. انتظار داشتم پدرشوهرمم کمک کنه.
انتظار کمک داشتم.همسرم خیلی کمکم کرد خیلی زیاد.ولی اطرافیان هیچ کاری واسم انجام ندادن.مرتب سرزنشم میکردن که چرا انقدر میخوابی ،چرابی حالی،مثل سابق نیستی،
اینکه حالتوبپرسنحتی الکی هم شده بگن بیام کمک کنیم برات .درک وهمدلی
من تودوران حاملگیم ماملنم وبابام هرلحظه پیشم بودن ازشون خیلی تشکرمیکنم البته خواهرم بیشتر،😍
از نزدیکترین کسی ک پیشم بود انتظار داشتم دلمو نشکونه ولی هرساعت و هر ثانیه دلمو شکوند ...خدا خودش جواب بده همین😔
از هیچکس انتظاری نداشتم و ندارم خداهست به بنده خدا چه احتیاجی🤰
تنها کسی که ازش انتظار داشتم خواهرم بود مادرم که شهرستان هست تو شهر غریب ففط خواهرم روداشتم که موقعی که خودش سر دو تا بچه هاش حامله میشد تا اخر ماه میرفتم کمکش و نمیزاشتم دست به سیاه و سفید بزنه ولی موقع خودم که شد اصن نمیپرسید خوبی یا نه؟
درک کردن .محبت کردن .
به نظرم مردا یه کم درک و شعور داشته باشن و تو این دوران خیانت نکنن کافیه والا اینجور مردا کم نیستن
انتظار داشتم مادرم یا مادرشوهرم حداقل برام غذا دریت کنن. غذادرست کردن برام سخت شده
یکم درکمون کنن
دوران حاملگیم خیلی خوب بود از هیچ کسم انتظار نداشتم چون خودم میتونستم همه کاراما بکنم با شوهرمم تو گاوداری بودیم خیلی حال میداد دونفری شوهرمم خیلی هواما داشت خدایی میگفت اروم قدم بردار چی دلت میخاد چی برات بده نخور از همه چیز خدایی کم نزاشت وقتیم فهمید دختره کلی ذوق کرد و ی سور حسابی داد ولی از مادرشوهر وپدرشوهرم ناراحتم چون میگفتن دختر ک بچه نیست این حرفشون هیچ موقع یادم نمیره😑😒😔
توقع داشتم که اینقدر نگن شکمت کوچیکه،توقع داشتم نگن بچه ت یعنی زشته یا نه،توقع داشتم که به جای تیکه انداختن و اعصاب ادم و خورد کردن کمی آرامش میدادن بهم😐
من از کسی انتظار خاصی نداشتم فقط دوس داشتم خوراکیای خوشمزه خوشمزه برام بیارن😁 خدایی همسرمم خیلی کمکم میکرد آشپزی هم برام میکرد ولی ویارونه برام نیاوردن خدایی بارداریمم خوب بود ویار شدید نداشتم معده درد فقط داشتم و ماه های آخر درد و خستگی مداوم اذیتم میکرد
البته اینم بگم که درسته بارداریم خوب بود اما کلی اتفاق افتاد اوایل بارداریم یه سری جریاناتی پیش اومد که خیلی حرص خوردم بعد میخواستیم خونه بگیریم هی دنبال خونه بگرد بعد سر معامله جور نشدن وام چقدر دلم خون شد اواخر ماه ۴ بودم اسباب جم کردم شکم باردار خودمو همسرم دس تنها بعد اسباب کشی که مصادف شد با کرونا تو همین وسطا یه سرماخوردگیه شدید که فشارم تا ۶ رف بعد اسباب پهن کردن ک خدایی مادر شوهرمم دمش گرم کم نذاشت واسم بعد هی گفتن نرو بیرون نرفتم آخر مجبور شدم شکم ۷ ماهه و ۸ ماهه تازه برم خرید سبسمونی و دس آخرم زایمان با استرس کرونا کلا بساطی بود ولی بازم شکر که بخیر گذشت هم از سر خودم هم بچم هم شوهرم امیدوارم از این به بعدم بهخیر بگذره این کرونای دربه در شرش از سر همه کم بشه
همه برام سنگ تموم گذاشتن خداروشکر
ای خواهر هیچی نگیم بهتره.گذشت رفت دیگه...
واااای، کاش اطرافیان یکم درک کنند. من واقعا اینروزا حوصله ی خودمو ندارم چه برسه اینکه یکی هم بخواد بیاد خونه ام که تنها نباشم. میدونم نظر لطفشونه و هدفشون خیره، اما خوووو تنها راحت ترم🙈
همینکه دیگران دیگه ازت انتظارنداشتن خیلی خوب بود😂
حال تهوع داشتم برام مادرشوهرم یک غذایی بیاد درست کنه یا بده ولی دریغ از یک بشقاب غذا چی برسه احوال پرسی ، حالا همش بالاست برای با نوه اش بازی کنه😒😒😒😒😒
اطرافیان من که همش میگفتن چرا اینقدرشکمت کوچیکه ازبس گفتن ۹ ماه با استرس سر کردم
انتظار داشتم ازم نخوان تابستون تو گرمای سوزان خوزستان کباب کنم.اونم ظهرها تو حیات.بدترین روزای عمرم بود هیچوقت بخاطر اون روزا از مادرشوهرم نمیگذرم خیلی اذیت شدم .سه چهار بار در هفته بخاطر این کار عذاب میکشیدم
من از شوهرم انتظار داشتم ویارم داشتم تا ۵ ماهگی خونه مامانم بود اما شوهرم سرکار بود وپیشم نبود
یه کم به حساسیت هام اهمیت بدن وقتی میگم فلان چیز بده به زور نگن بخور
از همسرم که درکم کنه اما حتی پیشمم نمیخوابید خیلی تنهایی کشیدم
همین که حرف های بیربط نمیزدند و اعصاب خرد کن نبودند برای من کافی بود😎😁البته خدایی شوهرم همه کاری برام کرد و بسیار ممنونشم
نصیحت های بیخودی نکنن😂😂😂
فقط از همسرم خیلی انتظارا داشتم،،اونم بد نبود
خانواده خودم که سنگ تموم گذاشتن...شوهرمم همینطور خیلی دوران خوبی برام بود
خانواده شوهرمم زحمت کشیدن ولی ازشون بیشتر انتظار داشتم...در کل بهترین دوران زندگیم بود...
از شوهرم بیشتر انتظار داشتم که حداقل یکم درکم میکرد که زن حامله بی حوصله میشه عصبی میشه نمیتونه هر روز غذا درست کنه یا هر روز لباس چرک بشوره یا...
از تنها کسی که توی این چند ماه انتظار داشتم شوهرم بود. کل این چند ماه رو درک نکرد منو و شرایطمو. خانواده اش از اول بارداری همش منو با بقیه مقایسه کردن یا سر غذا خوردن و چیزای مختلف بهم گیر میدادن. شوهرمم با اونا همراهی میکرد. انقدر شوهرم توی این چند ماه دلمو شکست بارها به خاطر عصبانیت شدید و گریه کارم به بیمارستان کشید. توی این چند ماه با وجود کرونا منو همه جا برد توی شلوغی مهمونی ها و مراعات نکرد. هیچوقت بابت حرفایی که دلمو شکست و گریه هایی که کردم نمیبخشمش فقط از خدا میخوام که بچه ام بچه ی آرومی باشه و اذیت نکنه
منکه از هیچکی انتظار نداشتم حتی بلد نبودم خودمو لوس کنم
در مورد بارداری ادم نظر ندن لطفاااااااااااا
من واقعاً هیچ انتظاری از هیچکس نداشتم تا اون موقعی که زایمان کنم کارهای خودم و خودم انجام میدادم
هر زن بارداری دوست داره که اطرافیان کمک حالش باشن بهش اهمیت بدن تنهاش نزارن من در بارداریم پیش رفتم خونه خواهر شوهرم نمیزاشتن دست به کاری بزنم حواسشون خیلی بهم بود خونه ی مامانم هم میرفتم اونجا که بدتر یه لیوان نمیزاشت بردارم قربونش برم
فقط درک😣
اطرافیانم خوب بودن فقط گاهی میخواستم ناراحتم نکنن
درک کردن...درمورد اسم و جنسیت سؤال نکنن
فقط درکم کنن و نازمو بکشن.
قابل گفتن نیست کلا به فنا رفته بودم
هوامون داشته باشن احوال بپرسن سه ماهه اول حالمون بده بیشتر برسن غذا بیارن ،سر بارداری دومم بیشتر رسیدگی کنند 😁
من هیچ انتظاری نداشتم
من فقط از شوهرم انتظار داشتم که هیچ وقت درکم نکرد😔😖
من تودوران بارداری خیلی حالت تهوع واستفراغم وهزار مدل درد دیگه داشتم وبقیه بجای اینکه درکم کنن همش میگفتن توخودتو شل میگیری و انتظار داشتن یه طوری رفتار کنم که انگار هیچیم نیست واین منو ناراحت میکرد
فکر نکنن خیلی حالیشونه کمتر گیر بدن ، 😂😂آخه همه زمان بارداریم میگفتن این کارو بکن اون کارو نکن😂😂😂😂😂
و اینکه سر جتسیت بچه ادمو آزار ندن مهم ترین چیزه این مورد مهم ترین چون خدا میدونه حکمت هرکس توی چیه دختر بهش بده یا پسر پس دخالت نکنن تو کار خدا و یه خانوم باردار ازار ندن توی این مورد 🤰🏽🌼💮🌸
پنج ماه باردار بودم .اثاث کشی داشتم .انتظار داشتم بیان کمک ولی نیومدن.با ویار وحشتناک غذا پختن امکان پذیر نبود انتظار داشتم حداقل یه تعارف میزدن ولی انگار نه انگار ....
اینکه دخالت نکنن تو کارای من مخصوصا فامیل شوهر که واقعا ملال آوره. و اینکه درکم کنن
والا همه از ما انتظار داشتن.
فقط درک کردن
اونم از طرف همسر
کمک کردن
درک کردن شرایط بارداری
یا مدام نگه چاق شدی ترک بردی
سینه ات اینجور شده اونجور شده
اینا ازاره برای زن باردار
از همسایه کناریمون انتظار داشتم مدونست باردارم بوی غذاهاش منو میکشت حتی یکبارم تعارف نکرد
انتظار داشتم مادرشوهرم هوامو داشته باشه بااینکه هم به مادرشوهرم وهم به خونواده ی خودم نزدیکیم، اما هیچ کمکی حتی یه احوالپرسی خشک و خالی هم باهام نمیکردن و زنگ نمیزدن. اما مامان و بابام و همسرم همه چیزو برام فراهم کردن خدا به هر۳تاشون سلامتی بده که اینقدر هوامو داشتن. حتی ۱ بار غذا درست نکردم همش مامانم درست میکرد و من ۱۰ ماه خونه ی مامانم اینا بودم بااینکه حتی استراحتی هم نبودم. همسرمم بی نهایت بهم لطف داشت و کمکم کرد
انتظاري ندارم فقط از من كار نكشن.شاهكاركردن.
من چون حاملگیم واقعاسخت بودهمه کمک میکردن ودوربرم همیشه شلوغ بودوخانواده همسرم نبودن ارامشم بیشتربود...
من از بدشناسیم پیش خانواده شوهر زندگی میکنم فعلا تو دوران بارداری انتظار داشتم مادرشوهرم چون خودش زنه و این روزا رو طی کرده ازم بپرسه چی دوس داری درس کنم ولی ن نبود ایطوری از مادرمم دوربودم😣😣ولی پدر شوهر ک مردهس بهتر درکم کرد
هیچ انتظاری والا کسی به کارم کارنداش 😄😄😄😍😍😍
من باردار بودم واقعا دیگران اینقدر آدم رو بازجویی نکنن بچت چیه چیه چیه خب یا پسره یا دختر اینقدر نگن فلانی پف کرده بچش چیه فلانی خوشگل شده بچش فلانه لطفا رعایت کنیم
من فقط ميخواستم يه ذره مادر شوهرم دركم كنه چون يك ماه يا شايد چهل روز خونشون زندگي كرديم تو دوران بارداريم خونه ي خودمون بنايي بود براي اتاق نيني.ويار داشتم اصلا درك نميكرد و كلي توي بنايي اذيت شدم همش پله هارو بالا و پايين ميرفتم و هنوزم ميگفت تو كاري انجام نميدي.يا خيلي خواب الو شدم همش ميگفت چقد ميخوابي پاشو.يا غذا نميتونستم بخورم ميگفت تو ريزه خواري ميكني يه بار بشين قشنگ غذاتو بخور.
از مامانم هم توقع دارم يه ذره مراقبم باشه من تجربه اي ندارم و نميدونم چي خوبه چي بد يا خيلي غذاهارو وقتي خودم درست ميكنم نميتونم بخورم،مامانم درست كنه
شوهرم هم بيشتر كنارم باشه و مدت طولاني توي خونه تنهام نزاره.وقتي از سر كار مياد پيشم بمونه
هیچ انتظاری ندارم دوره جوری شده آدم خودش هزار مشکلات داره دیگه چ انتظاری
انتظاری نداشتم
خانواده خودم که ازم دوربودن ازکسی واسه خودم توقع نداشتم،اماخانواده شوهرم نزدیک بودن وانتظارداشتم واسه شوهرم غذادرست کنن چون خیلی بدحال بودم امادریغ....وشوهرم ازوضعیتم درک درستی نداشت واذیت شدم
انتظار داشتم همسرم نیاد کنارم چون واقعا بهش ویار داشتم سخت بود ولی گذشت .
من حسرت تودلم بود یکی بیاد پیشم تنها نباشم کسی نداشتم هیچ کسی هم کمک نمیکرد چون نفس خیلی تنگ بود همیشه تو بیمارستان بستری بود تنها
منکه خاهرشوهر هرچی میخوردم میگف خوب نی شیرموز بچه رو دماغو میکنه دیگ تو دنیا هرخاطره بدی بود از بچه دنیا اومدن بهم میگفت احمق .تااینکه شوهرم بهش گفت جم کن جلو زن حامله ازین حرفانمیگن
از مادر خودم خیلی انتظار داشتم اما ...
hgjh
از مامانم اینا که میومدن وسایل سیسمونی رو بچینن از بابام با اینکه مریض بود و انتظار خرید هیچی رو نداشتم ازش و اونم زیاد نگرفت ولی لااقل یه چیزی میگفت که مثلا بعدا جبران میکنم که اونم مبدونم هیچ وقت جبران نمیکنه
هیچی من از شوهرمم انتظاری ندارم😂😂😂ولی همش از خدا میخوام بهم کمک کنه
از محل کارم و همکارام انتظار کمی شعور داشته باشن که روی اعصابم نرن ، بقیه همگی خوب بودن
دوست داشتم برام غذا درست کنن بیارن ولی خوب مادرم و اینا توی شهر دیگه بودو
از هیچکس انتظار ندارم بالاخره هرکسی تو زندگیش یه درگیری داره
فقط دیگه باعث آزار و اذیت نشن
مثلا الان که میدونن من باردارم نیان مهمونی و شب نشینی😔مخصوصا که الان ماههای اولمه و حال ندارم
دیگه هیچ انتظاری ازکسی ندارم،ایشاالله همسرم همیشه سلامت باشه ک پشتمه،همین کافیه
هیچ انتظاری نداشتم فقط دوست نداشتم منو با یه زن حامله دیگه مقایسه کنن مثلا میگفتن چقد شکمت کوچیکه از فولانی بزرگه
از هیچ کس انتظاری نداشتم
من مامانم تو شهر دیگه است اما خانواده شوهرمم پیشمم. تو حاملگیم ویار شدید داشتم دلم میخواست یکی یه بشقاب غذا برام بده ولی دریغ از یکبار حتی. نه مادرشوهر نه خواهر شوهر ن جاری. باز خدا خیر به همسایه هام بده
از همسرم که خیلی درکم کرد و ازش راضی ام ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
من میخاستم زایمان در آب کنم، ولی مادر شوهرم خیلی منو میترسوند، همش میگفت بچه تو دهانه رحم خفه میشه یا کتفش میشکنه، اون لحظه خیلی برام ناراحت کننده بود، ولی الان حرفای دیگران اصلا برام اهمیتی نداره
من هیچ کس تو بارداریم کمک حالم نبود حتی شوهرم دوشت داشتم یکی برام غذا میورد... دلم میخواست شوهرم درکم میکرد خیلی تنها بودم همش ضعف داشتم بیحال بودم با این حال باید شام و ناهار درست میکردم اگ غذا اماده نبود شوهرم غر میزد.. خونم خیلی کثیف بود هیچ کس نبود برام جارو بزنه حتی خانواده خودم..زنی ک بارداره رو نباید ب حال خودش گذاشت
من که ماشالا شوهرم سنگ تموم گذاشت واسم، به جای اینکه نوسانات روحی و اخلاقیمو درک کنه با یک کلمه حرف من صدتا کلمه جوابمو میداد و بقول خودش مینشوندم سرجام، ایقد تو بارداریم باهام بحث و دعوا راه مینداخت و عصبیم میکرد، یک هفته یک هفته قهر میکرد و از خونه میرفت، منم تنها تو شهر غریب با این کرونا و حال بد و ورم تو خونه بودم، حتی میشد تا چندروز نون نداشتم بخورم. از بارداریم لذت که نبردم هیچ همش با اشک و گریه و نفرین خودم و خودش گذشت، چندبارم اقدام واسه خودکشی کردم که نشد و ایکاش شده بود که روز بروز بدترم. بچم الان اینقد عصبی و همش گریه میکنه زیر بارم نمیره که بخاطر اون روزاست. یادم به اون روزا میفته حالم ازش بهم میخوره ازش متنفرم متنفرم
منو مادرشوهر تو یه ساختمونیم حسرت به دلم موند یکبار بگه چیزی دلت میخاد برات درست کنم.به پسرشم الحمداله یاد نداده بود ویارونه ای چیزی البته من به خودم خدمت میکردم منتظر کسی نمیموندم ولی خب همه مادرشوهرا ازین کارا میکنن
انتظار داشتم وقتی حالم بده درکم کنن نگن که ما چند تا زایمان کردیم اینجوری نبودیم
این حرفا ادمو اتیش میزنه
من واقعا از كسي هيچ انتظاري ندارم☺️
ادم نبایدانتظارداشته باشه چون هرکسی یه جوریه توذهن خودمون تصویرسازی نکنیم چون اگه نشه ناراحت میشیم
هیچی
از اطرافیان حرفی نزنن دلم بشکنه ، جنسیت دست من که نبوده و نیش و کنایه هاشون سهم منه خدا لعنت کنه کسایی که دل آدم و میشکنن
از خانوادم دورم. تو شهر غریب انتظاری از کسی ندارم خودم ب کارام میرسم. 😕🙁
کرونا که اومد همه سلب مسئولیت شدن. دوست داشتم کمک حال داشته باشم اما بخاطر کرونا مجبور بودم رفت وآمدها محدود بشه و تقریبا نه ماه رو تنها بودم.فقط توو مواقع ضروری مادرم کمکم کرد که ازش ممنونم
از همسرم انتظار داشتم انقدر نگه چاق شدی بدون تو بدنم بچه خودش رشد میکرد و همه اینا موقتی بوده بعد بدنیا اومدنش از بین رفت چاقیم اما حرف های ناراحت کننده ای که بهم زد تو اون نه ماه هیچ وقت یادم نمیره و باعث شد دیگه نخوام بچه دار بشم مجدد چون واقعا اون دوران بدترین دوران کرد برام
من وقتی دخترم راباردار بودم خیلی راحت بودم و تا آخر بارداری خودم کارای خونمو انجام میدادم و لذت بخش بود وقتی دخترم ا سال دوماهش شد بارداری دوم سخت بود واقعا اذیت شدم ولی خانواده ام کنارم بودن و ازشون ممنونم 🥰
چیزایی که هوس میکردم و برام بگیرن
و چیزایی که دوست نداشتم و درست نکنن .
مثل مرغ آبپز
من از کسی انتظار نداشتم چون شوهرم تو کارام کمکم میکرد الانم که پسرم ۹ماهشه کمکم میکنه.یه وقتایی اون اولا که ویار داشتم نمیتونستم غذادرست کنم زیاد دوس داشتم استراحت کنم و شوهرم از بیرون غذامیگرفت خداروشکر من از بارداری و زایمانم راضی ام و اطرافزانم هم خیلی هوامو داشتن😊
تو بارداری خیلی زود رنج شدم ،اما فقط خانوادم درک کردن،شوهرم هم درک میکنه،اما خانواده شوهری یبار حال منو نپرسیدن
،🙃
درک کردن
اینکه هی نگن وای چقدر چاق شدی وای چقدر باد کردی 😐
محبت مهربونی عشق برام شکلات بخرن پاستیل پفک واسم جیگروکباب و جوجع بخرن 🤣🤣🤣🤣
شکر خدا هیچ انتظاری نداشتم از هبچکس،،،،،،چون همسرم بهتربن بود و هست❤❤❤❤
انتظار داشتم واسم ترشی بیارن🤣🤣
اینکه بدونن خانم باردار دیگه نث سابق نمیتونه کارای خونه رو انجام بده یکم کمک حال باشن یا حداقل درک کنن و چیزی نگن
من از کسی انتظار ندارم فقط دوست دارم شوهرم کمی بیشتر کنارم باشه البته اونم مقصر نیست کارش زیاده .
👍👍👍👍
من هیچ انتظاری جز تبریک گفتن نداشتم😁 مامانم و خواهرم و خانم های برادرام همش میگفتن چی هوس کردی درست کنم میگفتم هیچی باور نمی کردن🤣🤣 هوس هم داشتم به شوهرم می گفتم یا درست می کردیم تو خونه یا از بیرون میگرفتیم، کلا دوست ندارم زحمت بوم به هیچ کس، ولی تبریک خوبه تبریک بگید به خانم باردار حس خیلی خوبی بهش میدید🥰
من جز همسرم از هیشکی انتظار نداشتم
میخواستم وقتی ک حساس شده بودم و گریه میکردم همسرم درک کنه منو آروم کنه ن اینکه بی توجه شه
من نه توبارداری کسی کمکم حالم بود نه بعد زایمان فقط شوهرم همین
هیچی نگن فقط
من دوس داشتم بیشتر بهم توجه کنن هرچند که شوهرم توکارای خونه خیلی کمکم میکرد ولی توبارداری خیلی حساس شده بودم دوس داشتم یکم احساسشوبهم بیشتر کنه
من دوران بارداری یکی نیومد در خونه موبزنه ی هواسانه درست کنه خیلی خاطره بدی دارم ولی الحمدالله شوهرم بود خیلی هوامو داشت
هي نگن كي ميخواي فارق بشي😬😬😬😬
خدابه خوده ادم سلامتی بده و پول و برکت بده الان دوره زمونه ای نیس که انتظار داشت حتی از مادر و پدر
من از شوهرم انتظار درک بیشتری داشتم ک دریغ از یکم درک...😔
والا فقط اعصاب خوردی بودباین مادرشوهر ..هچ نفهمیدم ازبارداری جز ناراحتی
اینکه حالتو بپرسن.کمکت کنن.من واقعا خیلی منتظر بودم کسی بیاد واسم غذا درست کنه یاکاری واسم انجام بده امامتاسفانه فقط حسودی کردن بلدن
درکم کنند ،زنگ میزدن درد دل کردن بدترحالمو میگرفتن 😔😔طبیعی زایمان کردم برگشتن گفتن جون بچت رو به ریسک انداختی🙄😒😒بعدزایمانم یکیشون که متاسفانه نزدیکم هست مدام بچشو بامن مقایسه میکرد بچه ده ساله🙄😒حتی روزی یبارپی پی کردن بچمو زد توسرم که بچه من اونقدر شیرم زبادبود روزی شش بار پی پی میکرد😒
من اینقد احساس سنگینی میکردم که نمیتونستم سر سفره بلند شم وزنم به 92کیلو رسید کمر درد شدید داشتم ولی هر چی به شوهرم گفتم. اصلا کمکم حتی ی بار نکرد .هیچ وقت نمی بخشمش
از اطرافیان انتظاری نداشتم ولی خوبه که همسر درک کنه و کمکو همراه باشه اینجوری از لحاظ روحی در آرامشی 😔
رعایت کنن و از دور هم ک شده جویای احواال باشن ...
ولی خعلی نگران این اوضاعم🤦🏻♀️
انتظار کمک و محبت داشتم واقعا
تنها انتظارم اینه کاری به کارم نداشته باشن.تا چند وقت پیش همش میگفتن جنسیت چیه الان گیر دادن اسمش چیه.هرکی یه نظری میده.منم که بهشون محل نمیدم😁اصلا برام مهم نیستن
منکه همسر و مامانم برام کافی بودن، خدا بهشون سلامتی بده همه کار برام کردن، بقیه کاری نکردن که البته برام مهم نیستن، چون بوقتش منم مثل خودشون رفتار میکنم واسه همین ناراحت نیستم
کاش کاری به کارم نداشتن
اینقدر حاملگی را راحت نمیدیدن
😭😭😭
یه شوهر دارم عین کوه یه مرد واقعی یه فرشته...یه پدر و مادرم دارم که همه کار میکنن آب تو دلم تکون نخوره خواهربرادرمم هرکدوم یه جور هوامو دارن...پس متلک ها و فامیلایی که سعی دارن دل آدمو بشکنن برام اهمیتی ندارن....اینکه خانواده شوهر یبارم حالی نپرسن مهم نیست
ارزوهایی داشتم انتظار داشتم مهمونی بگیرم همه بیان بزن و برقصیم برا دخترم ولی خیال باطل ۴ ماهم بود کرونا اومد 😔😔سالمی باشه دگ از کسی انتظار نمیره دوس نداشتم کسی بیاد و خدا رو شکر همه با فرهنگ بودن و درک فهمشون در حد بالا بود همه تلفنی زنگ زدن
من از کسی انتظار نداشتم خدا رو شکر😇
من فقط میخواستم ی کم کمتر تو این دوره غذابم میدادن 😔
خداروشکر شوهرم توحاملگیم خیلی درکم میکردو کمک حالم بود تو هرشرایطی به فکره آرامش من بودومواظبم بودولی توزندگی هرکسی مشکلاتی هست ولی من باسنه کمم که حامله شدم بابی تجربه بودنم ولی بازم خیلی ازیت شدم که مادرشوهرم اصلا درکم نمیکرد که به درک آرامشمم بهم میریخت حتی بعد به دنیا اومدنه بچمم همیشه آزارم میداد اما خداروشکر خوانوادمو شوهرم پشتم بودن
کاش مامانم نزدیکم بود، مادرشوهر ک فقط حرف میزنه، کو عمل
از شوهرم انتظار داشتم لاقل تو این دوران کتکم نزنه...
انتظار داشتم حداقل حال واحوالی ازم بپرسن کمک نخواستم که همونم هیچ کس نپرسید ....
بعضی وقتا نه تنها کاری برام نمیکردن حسابی اعصابمم خورد میکردن ...
تو شهر خودم غریبم
من زمان بارداریم شکر خدا شوهرم خیلی کمک حالم بود خدا واسمون حفظش کنه با اون که مامانمم که زیاد نمیتونست کاری کنه ولی دو روز ی بار حتما میومد ی سری بزنه مادر شوهرمم اسمش مادر شوهره دیگه همون که خودشو نگه داشت چیزی بهم نمیگفت ناراحت شم جای خوشحالی داشت خدا هموشونو حفظ کنه
از همسر عزیزم که شبها منو خیلی تنها و منتظر نذاره و زود بیاد خونه فقط با بودن همسرم حالم خوبه که اونم مجبور بود تا دیروقت سرکار باشه
انتظار داشتم کمک حالم باشن مخصوصا روزای اول ک خیلی ویار داریم و نمیتونیم غذا درست کنیم
من تو بارداریم دوس داشتم یکی یهو غذای داغ و خوشمزه برام بیاره😋😋
انتظار داشتم درک کنن که باردارم و جمع و جور بودن شکمم و زبروزرنگ بودن خودم تو بارداریم به این معنی نیست که مثل قبل بخوان کار انجام بدم 😒
انتظارداشتم بدخلقی هام وتحمل کنم هرچقدردلم میخواست دادوبیدادمیکردم...همینطوری بی دلیل آروم میشدم چون دوران سختی
مامانی نازنین یه سوال پسرم ۵ماه و ۱۶روزش شیر کم میخوره کسی میتونه کمکم کنه چیکار کنم شیر بیشتر بخوره
انتظارداشتم که ولم کن انقدردعوانکنن
من از شوهرم انتظار داشتم که تو دوران بارداری درکم کنه و کمک حالم باشه ولی اون طوری رفتار میکنه انگار خودش حامله است
نیان خونه ام که میومدن یک هفته هم میموندن .. هه من باس اشپزی میکردم میشستم خسته ام میشد☹
منم انتظاری از کسی نداشتم فقط از همسرم انتظار داشتم.
تاماه چهارمم ویارداشتم خداخیرش بده مادرشوهرم روب روم زندگی میکنه همش برامون غذا درست میکرد تاهمیشه یادم میمونه
من که کلا هورمونام به هم ریخته بود خیلی احساساتی شده بودم دوست داشتم همسرم خیلی بهم توجه کنه ولی زیاد اهمیت نمیداد اما مامانم خیلی هوامو داشت و غذاهایی که دوست داشتم میپخت بعد زایمانمم خیلی کمک کرد همسرم یه ماه بعد زایمان خیییلی خوب شد اما باز...
ازهمسرم درک وحمایت روحی ک اصلانبودونداشت...فقط حمایت مالی بود
فقط ازهمسرم انتظاردارم که بیشتر درکم کنه
تواین وضع الان انتظاردارم نیانددیدنم حداقل تایکماه تابچم جون بگیره
من از همسرم انتظار داشتم كه همكاري كرد واقعا☺️براي جنسيت هم نظر ندن
دخالت و نیش و کنایه نباشه بسه
انتظاری ندارم از کسی خانواده خودم خیلی مواظبمبودن ولی خانواده شوهرمو اصلا ندیدم
از هیشکی انتظاری ندارم.انتظارات و توقعات ضربه زنندن☺
انتظار داشتم هی نگن اینو بخور اونو بخور. ول حرف حرف دکترارو، باید همه چی بخوری😐😑
هر انتظاري داشتم همسرم براورده كرد ازش ممنونم ولي از بقيه توي اين دوران نميشه انتظار داشت
توقعی نبود...ولی خداروشکررر خانواده خودم همسرو پسرم خیلی درکم کردن😍😍😍😍خصوص بابام که قربونش برم❤❤❤❤
فک کنم کسی ب اندازه من بی مهری نکشیده تو بارداری .چون پدرشوهر مادرشوهر من تو بارداری من با هم چند ماه قهرو دعوای مفصل کردنو اخرشم طلاق .من تک عروسم .هیچ کار هیچ کار ک نکردن هیچ .فقط استرسو دعوا چون طبقه پايينشون بودم خدا واقعا دوسم داشت همینطور بچه مو ک اتفاقی برامون نيوفتاد .شوهرمم ک بیچاره لطمه روحی بدی رو تجربه میکرد نتونست ازم حمایت کنه بیچاره شده بود 40کيلو از غصه .وروزاي آخر بارداری داشت خونه ای ک خریده بودیم و شبانه روز تعمیر میکرد چون قول داده بود تابچه دنیا میاد منو ببره خونه خودمون
هیچ انتظاری نداشتیم ونداریم وبرامون دردنخوردن
من انتظاری ندارم...فقط دوس دارم تنها باشم کسی مزاحمم نشه
انتظار داشتم ادم بودن البته هیچ توقعی نیست ازشون چون جاریم زاید من پابه ماه بودم مادرشوهرم برای جاریموخانوادش غذا پخت آوردنگفت این دختره بارداره غذادرست کردم بزار به اینم یه بشقاب بدم نداد بهم ولی خیلی بوی خوبی داشت هنوز تودلمه متاسفم برای ادمای اینجوری
من خونه مادرشوهرم زندگی میکنم و۳تا دختر مجرد داره،،یک بار به من نگفتن هوس چیزی نکردی برات درست کنیم؟،ولی برا جاریم که اونم حامله بود وخونه خودش پرستار داشت،،هر چی دوست داشت درست میکردن و هواش و داشتن
هیچ وقت یادم نمیره😭😭
شوهرم وخانواده خودم ک سنگ تموم گذاشتن سرشون سلامت❤️🤗
همین که مزاحمت ایجاد نکنن کافیه
من مامانم نزدیکم نبود نمی تونستمم برم چون استراحت بودم بعضی وقت با تکیه دادن ب کابینت و دیوار غذا اماده میکردم
من انتظار داشتم کسی برام دکتربازی درنیاره.نگه اینو نباید بخوری یا اینو باید بخوری.خب خودم دکتر داشتم که همه اون چیزی که باید رعایت میکردم رو بهتر از بقیه بهم میگفت.
انتظار داشتم چیزی که هوس میکنمو برام تهیه کنن.خیلیاشو مادرم بدون اینکه بهش بگم تهیه میکرد انگار میدونست همین الان چی میخوام.بعضیاشم خودم از سرکار برمیگشتم میخریدم و دوست داشتم کسی بهم نگه چقدر میخوری و...
۴ ماه اول خیلی سخت بود ویار سختی داشتم پدرشوهرم تو روم میگفت دروغ میگی فیلم بازی میکنی جوری ک شوهرمم باور کرده بود ولی وقتی بالامیاوردم شوهرمو صدامیکردم تا با چشاش ببینه کم کم باورش شد و یکم اوضاع بهتر شد
من از هیچ کسی انتظار نداشتم جز همسرم.. ولی دکل تو دوران بارداری انتظار درک کردن خیلی مهمه جز زن حامله خیلی دلنازک و حساس میشه دست خودشم نیست
نه مادر شوهر دارم که کمک حالم باشه، مادر خودمم به بهانه مسخره و خنده اور نزدیک سیسمونی گرفتن باهام دیگه حرف نزد و چندبار مریض شدم و یکبار هم حالمو نپرسید، البته دیگه عادت دارم به رفتاراش، بعد از فوت پدرم سنگ دل شده و پول براش همه چیزه، ولی با این حال من همیشه کنارش بودم ولی اون یه زنگ هم نمیزنه ببینه در چه حالیم خیلی دلم میگیره از سنگینی رفتارا، خداروشکر در عوض همسرم کمک حالم هست و حواسش بهم هست
من از هیچکسی تو هیچ برهه ای از زندگیم انتظاری ندارم یعنی میگم هیچکس واقعا از هیچکسی هیچ توقعی ندارم اینطوری راحتترم بتونم برای کسی کاری انجام میدم ولی توقع جبرانشو ندارم
ازهیچ کس انتظارندارم
نیان خونه ادم تو این موقعیت
انتظار داشتم با اون ویاااااار و یه بچه مریض و رسیدگی بهش یه غذا برام بیارن .من غریبم و از مامانم دورم
بنظرم همین ک با نظرات منفی دل ادمو خون نکنن بهترین کار. و ادم توقع دیگه ی نداره..
من فقط شوهرم بهم رسید انتظارادم داره ولی کسی توجه نکرددیگه فکرشوهم کردن اشتباهه
من مادرم سر بچه اولم کم نزاشت فقط اقوام خیلی رعایت نمیکردن و تند تمد میوومدم دیدنم و ساعتها مینشسن انشااله که الان نیام بخدا
دوست داشتم همسرم بیشتر کنارم باشه ولی بااین وضع گرونی همش سرکار
و وقت نمیکنه ک کمک من کنه تو کارهای خونه
البته تلاشش میکنه گاهی کمکم ظرف میشوره😉😊
من انتظار دارم زودی پانشن بیان خونه ادم البته شاید الان کرونا هس نیان هر چند اطرافیان من نفهم تر از این حرفان بچه اولم یه روز بود اومده بودم خونه خسته و کوفته بچه گریه میکرد خونه بهم ریخته من تو دسشویی یهو در میزدن مادر بیچارم نمیدونس خونه رو جم کنه بچه رو اروم کنه خیلی درک نداشتن حداقل صب میکردن ۱۰ روز میگذشت
اي بابا. من توو بارداري خانوادم محلم ندادم كل نه ماه رو اصلا و ابدا بهم ز نزدن بگن چيزي ميخواي.كاري نداري. چقد حسرتا به دلم موند و شبا با گريه و بغش خوابيدم. از اون طرف خدا رو شكر شوهرم و خانوادش هوامو داشتن تا لب تر ميكردم واسم همه چيز مهيا ميكردن. عجب روزايي بود واقعا
خیلی دلم برای مامان بابای زن میسوزه همیشه حامی هستن و به درد میخورن و تنها نمیزارن ولی خونواده شوهر همیشه نقش کم رنگ تری دارن نسبت به خونوادم عذاب وجدان دارم فک میکنم خیلی زحمت شون میدم خدا خودش اجر کاراشون رو بده بهشون و برای من نگهشون داره
غذا... خدا شاهده من از همشون انتظار غذا دارم همین و بس انقدر از غذا درست کردن بدم اومده که انگار میخوان مجازاتم کنن وقتی میرم پای گاز
توقع زیادی ندارم
مامانم ومادرشوهرم کمک حالم هستن همیشه
اوایل ک حالت تهوع داشتم ومدام بالا میاوردم خانواده ام کرونا گرفته بودن همگی
کلا ارتباطم تا۲ماه باهاشون قطع بود..روزای بدی بود هم نگران حال اونها...اول خواهرم و شوهرش
بعد بابام،مامانم و بقیه..
هم خودم افتضاح بود اوضاعم
خونه مادر شوهرم بودم بیشترش
بعد باقرص بهتر شدم
اومدم خونه خودم از پس کارها برمیام
داداشم میاد سر میزنه هرهفته خونه ام جارو میکنه😁
اینقدر تو حاملگیم حرصم نمیدادن با حرفا چرت و پرتشون ک همش گریه کردم
والا انتظار نداشته باشی سنگین تری
منم مامانم و خونوادم خیلی کمکم کردن و مراقب من بودن خدا حفظ شون کنه برام
هرکسی که تو زایمان یا بارداری کمک یه زن کنه تا اخر عمر تو حافظه اون زن میمونه و محبتش میره تو قلبش
انتظار داشتم بخاطر ویارهای خیلی بدی که داشتم واصلا حالم خوب نبود گاهی یک کاسه آش واسم میاوردن
من با وجود یه بچه ی یک ساله ناخواسته باردار شدم همسرمم صب میره سرکار تا عصر نمیدونم چیکار میخوام بکنم فقط انتظار دارم مامانم اینا ک ی واحد دارن اضافه و دادن اجاره بدن ب ما ک بریم کنارشون اینقدر استرس نکشم از تنهایی و رسیدگی ب بچه هام
من فقط انتظار داشتم درك كنن كه حاملگى تو دوران كرونا وقتى شاغل هستى چقدررر سخته كه خدا رو شكر خانواده همسرم ذره اى درك نكردن و به شدت اذيتم ميكردن
هنوزم نتونستم ببخشمشون
دوس دارم الان که اولشه ازم سوالی نپرسن آخه خیلی خجالت میکشم،البته همسرم بپرسه😁
یه مرد به تمام معنا داشته باشی از هیچ و کس و هیچ چیز توقع نداری
انتظار داشتن از دیگران فقط خودمون رو اذیت میکنه من همیشه سعی میکنم از کسی انتظار نداشته باشم تا خودم آرامش داشته باشم و اگ کسی کاری برام کرد از لطف ومحبتش بوده و ممنوش هستم،شوهرم درطول بارداری همیشه پیش مادرش غذا میخورد و من ازاین بابت ازمادرشوهرم ممنونم چون وظیفه ی منو انجام داد 😙الان هم که پسرم بدنیا اومده تمام کاراشو خودم انجام میدم چون به نظرم مامانامون به اندازه کافی زحمت کشیدن
26
خیلی دوست داشتم مادرم حالمو میپرسید و نگرانم می بود ،و یا حتی یک بشقاب غذا برام میفرستاد اما دریغ،😭
من تودوران بارداری ویارخیلی خیلی بدی داشتم ده کیلو وزن کم کردم؛ هرروز میرفتم سرم وسوزن میزدم؛ خونه ی مادرشوهرم دوتاکوچه بالاتر ازمابود انتظارداشتم تواین مدت یک بار بهم سربزنه یایه بار غذا درست کنه برام بیاره ؛تازه خانواده شوهرهردفعه یه شرهم برام درست میکردن واذیت میکردن!!!امان از ادمای بیشعور که حسادت کل وجودشونو میگیره
اون که خدا خودش میبینه و جوابشو میده اما چرا این کار و کرد
بیشتریا تو این دوران استراحت مطلق میشن و نمیتونن نیاز شوهرشون و ببرطرف کنن واسه همین راه به خیانت میکشه اما شوهر تو مشکلش چی بود عزیزم
من هیچ انتظاری ازکسی نداشتم چون آقای مهربانم چیزیی کم نزاشت برام فداش بشم
از آدمها فقط توقع میشه انسان باشن تو این دوران بارداری خصوصا با خانم بارداری که دوران بارداری سختی رو میگذرونه از تهوع داشتن تا استراحت پزشکی.
درک کنن
هر چی میگم بگن چشم 😁
من که بارداریم افتاد توکرونا منم کارمند بیمارستان 😫شش ماهم بود که رییس بیمارستان گفت برو خونه دعوام کرد گفت چیزیت بشه جواب خونوادتو نمیتونیم بدیم مرخصی اجباری دادن واقعا ممنونم ازشون، خونوادم که مدیونشونم چون شوهرم از صبح تا عصر سرکار بود بابام هرروز میومد دنبالم میگفت خونه تنها نمون مامانم دعوام میکرد چرا استراحت نمیکنم بعد زایمانم تا۴۰ روز خونه مامان گفتم میخوام برم خونه مامانم انقد گریه کرد بمیرم براش، خونواده شوهرم یه شهر دیگه هستن هر روز زنگ گاهی حوصلمو سر میبردن اینقد زنگ میزدن الانم که دخترم ۵ماهشه خداخیرشون بده واسه دخترم کم نذاشتن مادرشوهرم همینکه فهمید بچه دختره رفت یه النگو واسش خرید پدرشوهرمم یا شیرخشک میخره یا پولشو میده
از هیچکس جز همسرم
انتظار خاصی نداشتم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اوایل بارداری دوست داشتم خونه مادرشوهرم بمونم ازخونه خودم خوشم نمیومدولی یه روزکه میموندم اخم میکردن برمیگشتم امان ازغریبی هیچکس مادرنمیشه 😔😔
همین که خونواده شوهرم دست از سرم ورداره دم به دیقه زنگ نزنه و غذاهای چرت و پرت درس نکنه بفرسته ممنون میشم. اوووووف دارم خفه میشم. والا من حاملم سرما نخوردم که هی برام آش میپزی 😑😑😑😑😑
سلام .با آرزوی سلامتی برا همه مامانای عزیز.💗💖💝😘خدا همه مامانا رو حفظ کنه .من مامانم در همه حال باهام بود .من خیلی بد اخلاقی کردم باهاش اما بازم هوامو داشت و داره .تا۱ماهگی پسرم خونم بود و کل کارامو انجام داد .
مادر شوهرمم ی کاچی برام آورد ک توش مو بود😵😵 بازم دستش درد نکنه با زبون روزه درست کرده بود برام .💝💖💗❤️💚💚💙💜♥️
همه ماهایی ک میگیم انتطاری نداریم ته دلمون یه نیمچه انتظاری هست✋
من از جفت خانواده انتظار داشتم پسرام شیربه شیر شدن حتی هیچ کس نبود کون بچه اولمو بشوره جزمادرکه گاهی میرفتم خونشون.اما خدایی همسرم کم نذاشت برام
فقط توکل به خدا
خداروشکر همه هوامو داشتن از همسر و خونوادش مخصوصن مادرشوهرم و خونواده ی خودم .همشون.همیشه هم ازشون سپاسگذارم
انتظار درک کردن داشتن وقتی بگیم نمیتونیم درد داریم نارلحت نشن فک نکنن الکی میگیم یا با کسی مقایسه نکننن که فلانی هم حامله ولی اینکارو نمیکنه اونکارو نمیکنه
من انتظار درک زیاد داشتم چون هیشکی درکم نمیکرد
تو این زمونه نمیشه از بقیه توقع داشت ولی برعکس انگار همه توقع داشتن از من و برعکس بود . چرا دیر گفتی بارداری !!!چرا میخواستی بری سیسمونی بخری نگفتی مام بیایم !!! چرا میخواستی بچینی سیسمونیتو دعوت نکردی ما بیایم ؟؟؟ اخه کی کسی و واسه کار کردن دعوت میکنه خب دوست داشتین میومدین دیگه!چرا شکمت کوچیکه ؟؟؟ بچت نکنه مثل خودت ریزه و لاغر بشه؟؟ اگر بچت پسر بود عشق میکردیم 🙄
و هزار تا چیز دیگه
بخدا همین کرونا ما باردارا رو حسابی اذیت کرد نمیفهمم بقیه چیکار دارن به ما!!!
اونوقت حتی یبار نپرسیدن چی هوس کردی بپزییممثلا برات🤦🏻♀️
هیچ انتظاری
من شوهرمو حلال نمیکنم سر بچه اولم ویار بدی داشتم دلم هم همش کباب میخواست چند بار بهش گفتم نخرید😔😔😔😔😔
اینکه فکر میکردن چون خودشون ویار نداشتن.منم باید نداشته باشم و حالم از چیزی به هم نخوره.و دروغ میگم از یه بو ها و غذاهایی بدم میاد و الکی بالا میارم.وقتی جلو چشمشون همه را بالا اوردم.تازه فهمیدن که من راست میکم
من بعد از ۱۰ سال باردار شدم و همهچیز عالی پیش رفت اطرافیانم از شوهرم گرفته تا خانواش و خانواده خودم همه هوامو داشتن خدارو شکر از هرچیزی هم نوبرونشو برام میآوردن تو این کرونا واقعا ازشون ممنونم مخصوصا خواهرام و مامانم که برام غذا درست میکردن و شوهرم هم کارای خونه رو انجام میداد و خیلی خوب بود همه چیزتا چند وقت بعد از زایمان هم همینطور
یکی از دوستان خانوادگی بهترین آش ها و کوفته و کلی غذاهای خوشمزه برام میپخت با اینکه کمتر دلم هوس چیز خاصی میکرد ازش ممنونم
تو بارداری اولم که لکه بینی داشتم انتظار داشتم شوهرم و خاله هام که همه کاری براشون کرده بودم کمک حالم باشن اما اصلا نیومدن یه بار هم یه کاری برام بکنن حتی بعدسقطمم که حالم بد بود انگار ن انگار عوضش فهمیدم برا هیچکس نباید کاری انجام بدم
الحمدلله هم خونواده خودم هم همسر تمام و کمال بهم لطف داشتن و همسرم ک تا عمر دارم مدیونم بهش،ولی اون وقتا کلا دلم نازک بود و از همه. ناراحت بودم😅
توقع داشتم درکم کنن ک هورمنام بهم ریخته بودن ازمهی نپرسن واقعا همه ی خانمهای باردار اینجورن🤔
خفه بشن😐✋😂
من دوس داشتم همسرم هر روز حال خودمو بچه رو بپرسه و دست بزاره رو شکمم و لگد زدناشو حس کنه اما اینکارو نمیکرد کلا تو بارداری کارای رمانتیک دوس داشتم ولی شوهرم مثل سنگ شده بود الانم که خوب شده اونموقع ها یادم نمیره اصلا
برای من اوایل خوب بود شوهرمم کمک حالم بود،ولی رفته رفته همه چی عوض شد دیگ درکم نکرد،۴ماهم شد حوصله ی خودمو نداشتم برادرشوهرم اومد تهران تازه ناهارشام اقاهم افتاد گردن من،مادرشوهرم بجای اینک نازمو بکشه سرچیزای مسخره باهام قهر میکرد حالمو نمیپرسید شوهرمم منومقصر میدونست و همش غر میزد ،اصلا توی این مدت ارامش نداشتم از خدا میخام تقاص کاراشونو ببینن،برادرشوهرم میخاد عقد کنه مادرشوهرم عروس نرسیدشو ازمن ک بچه ی برادرشم بیشتر دوس داره،هوای اونو بیشتر داره،ی عالمه به من استرس وارد کردن،شوهرم برام کاری انجام نمیده یا با کوچیک ترین کار اعصاب منو میریزه بهم انقد ک منت میذاره،فقط مامانم هوامو داشت.
درررررک کنن.طعنه نزنن.شرایط روحی مادر و فرزند رو در نظر بگیرن بلکه کمتر حرص بدن
خداروشکر همسرم جای همه کس برام گرفت..انتظار ندارم از هیچکی
فقط از همسرم توقع دارم 😊😊😊
مگه الانم کسی از کسی انتظار داره؟؟؟ فک کنم خیلی وقته اون دوران تموم شده
حد اقل ی بار حالم بد بود حالمو میپرسیدن یه تبریک میگفتن.
من خیلی دوست داشتم واسم حلوا و چیزهای شیرین درست کنن اما متاسفانه هیچ کس اینکارو نکرد.... هنوزم که هنوزه تو دلم مونده
اطرافیانم همش منو ناراحت میکنن حتی همسرم تا اندازه ای که اشکمو در میارن.درک نمیکنند من باردارم حرص و جوش وگریه برام خوب نیست
من شهر خودمون زندگی میکنم پدر مادر و مادر شوهرم نیستن تهران زندگی میکنن خانواده عمو عمه اینا دورمن هیچ کس هیچ کاری برای ادم انجام نمیده منم هیچ انتظاری ازشون ندارم ولی مادرم یا مادرشوهرم هرموقع میومدن خیلی کمکم میکردم من کلا بیکار میشدم تموم کارا رو اونا انجام میدادن
واقعا دوره بارداری خیلی آدم روحیاتش عوض میشه من بینبردن اطرافیانم ولی از شوهرم خیلی بیشتر توقع داشتم کمک حالم باشه ولی خیلی کم کمکم میکرد اطرافیانم که همیشه توهرشرایطی دوتا نفهم توشون هست که بی ربط نظربدن و آدمو برنجونن که ماهم داشتیم،ولی بازم شکرکه یه همسایه خوب دارم که درهمه حال خواهری کردبرام،ازش واقعا ممنونم و همیشه براش دعامیکنم که خدابهش بچه بده آخه بچه دار نمیشن
از همسرم انتظار محبت ودرک و ابراز علاقه به پسرمون
از جاریام ک خونه مادرشوهرم نذارن کار کنم یا ظرف بشورم اما اصلا ب روی خودشون نمیاوردن
وای چه دوران خوبی بود...هرجا میرفتم غذاهای خوشمزه برام درست میکردن😂😂😂😂خیلی ام هوامو داشتن...
فقط استرس وارد نکنن کاره دیگه ای نمیخواد انجام بدن
دقیق شرایط وحس وحال منوداشتید
من از هیچکس جز شوهرم انتظاری نداشتم.تو این دور زمونه نباید از کسی انتظار داشت
هیچ هیچ انتظاری نداشتم اصلابه ذهنم نمیومدکه بخوام ازشون انتظاری داشته باشم .فقط ازخانوادم وهمسرم انتظارداشتم که زیادصدرصدانتظاراتم برآورده نشدتاحدودی خیلی کم
نه نگفتن شوهرم گفت از نظر من مثل قبل حامله ای
چند سالی هست خودمو عادت دادم از هیچکس انتظار نداشته باشم.اینو شعاری نمیگم وااااقعا سعی کردم و بهترین کاری بود که کردم چون فقط آرامش با خودش میاره.همینکه همسرم کنارم بود و درکم میکنه و همراهمه برام کافیه
از همسرم خیلی انتظار دارم که اخلاقش بهتر باشه و مراعاتمو بکنه...خیلی دلم ازش گرفته.
تنها چیزی که تو بارداریم اذیتم کرد ازمایش خون غربالگری بود که گفتن بچم سندروم داونه تو اون چند وقت که آمنیوسنتز انجام دادمو سالم بودن جنینم مشخص شد بدترین زمان بارداریم بود و خیلی زجر کشیدم
من شوهرم نه اينقد تنهام گذاشت ن اينقد کمکم کرد، خانواده شوهرم هم از حق نگذريم بد نبودن خانواده خودم ک چون من خودم کارامو میکردم حاملگی خداروشکر اينقد سختی نداشتم وخانواده خودم ی بار نيومدن حتی اخراش کمکم کنن ولی گذشته ها گذشته خداروشکر ک دارمشون
این سوالایی که تو کپشن نوشته رو دوست داشتم بپرسن ذوق میکردم😂😅 خداروشکر چون دیر بچه دار شدم مراقبم بودن حتی خانوادم که راه دور بودن از دور مواظبم بودن. قربونشون برم همکارام هم نمیذاشتن کار زیاد کنم که خسته شم. با اینکه هیچ انتظاری از همکارام نداشتم بازم برام تاسیونه درست میکردن. خدایا شکرت بابت همه کسانی که دارم😍
واقعا همه برام سنگ تموم گذاشتن از خوبی مخصوصا همسرم که واقعا همراهیم کرد دستشون درد نکنه
انتظاری نداشتم ولی همه هوامو داشتن
تو بارداری دوم از خانواده شوهرم انتظار داشتم دخترم که سه چهار سالش بود. کمی نگه میداشتن تا استراحت کنم اما اون موقعه کار ساختمون میکردیم خییییلی اذیت شدم...هر روز اشپزی به اندازه ۱۰ نفر خونمون دو طبقه بود اون همه پله...
انتظار نداشتم از هیچکس .بعضی وقتا یه رفتار هایی آزارم میداد ولی بعد میگفتم بی خیال.
من که هیچکس بهم اهمیت نداد همه کارامو خودم کردم همه دکترا مو خودم رفتم دوس دارم همینجوری که اونموقع از کسی انتظار نداشتم الانم بقیه کار به کارم نداشته باشن و بزارن سرم تو زندگی خودم باشه
از همسرم انتظار داشتم و دارم ک همیشه همراهم باشه و وضعیتمو درک کنه و جاهایی ک میتونمو برام خوبه بریم و بعلت بارداری منو تنها نذاره
بنظرم سوال کردن اسم و زمان بدنیا اومدن فرزند از طرف دیگران هم اصن مشکلی نداره!
من سربارداریم خیلی هوس میوه بخصوص توت فرنگی مکردم اما نخوردم آخه خیلی گرون بودن وشوهرم بعصی وقتها بهش میگفتم خداییش میخرید اماچون تعدادمون زیاد بود دوست داشتم بچه هام بخورن 😶😶☺☺😐
انتظار داشتم توماه نهم بارداری مادرشوهرم و خواهرش و... نیان مهمونی شام خونم . چون واقعا توانایی کار کردن نداشتم
شوهر من که هیچ انتظاری ندارم .رفت بهم خیانت هم کرده .داغونم کرده دیونه شدم
من اصلاانتظاری نداشتم خداروشکر هم خودم تندفرز بودم کارام انجام میدادم وسرکارمیرفتم .ویارونه هم فراهم بودبرام.خلاصه انتظارنداشتن باعث آرامش خودم بود
توقعم اینه وقتی میبینن هی نگن چاق شدی لاغر شدی چونکه شرایط حاملگی موقت.. باید درک کنن.. و انتظار دارم همسرم بهم توجه کنه ناراحتم نکنه همین
بهم توجه کنندهمیشه برام غذا سرزده بیارند وخیلی چیزهاکه تودلم موند😑😑
من دوست دارم تواین دوران همسرم ومامانم بیشترکنارم باشن
اوایل بارداریم خیلی اذیت شدم تا ۴ماهگی ویار داشتم اما کسی نبود کمکم کنه برا کارای خونه غذا پختن خودم کارامو میکردم
منم دختر دوستدارم خانواده شوهرم بعد از ۸ هفته یه کیک گرفتن شمع پسر واقعا درک ادما سخته و درک حامله ای که دل نازکتره😔😔😔😔خدا کنه دختر بیارم منم😍
انتظار دارم توکارمن مادردخالت نکنن هی بهم امرونهی نصیحت نکنن ازشوهرمم که انتظارداشته باشمونداشته باشم فرقی نداره ازبس بی فکره😕😕😕😕😕
من چون بچه اولم بود استرس بزرگ کردنشو داشتم اما چون با مادرشوهرم تو یه خونه هستیم تو بچه داری کمکم کرد اکثرا اون نگه داشت و شوهرمم تو بارداری چند بار کارای خونه رو انجام داد و دیگه بیخیال شد.انتظار ک چی بگم هیچ انتظاری نداشتم اما خیلی خیلی دوس داشتم یکی بهم غذا بپزه و بده چون دست پخت خودمو دوست نداشتم
ازمادرم ک انتظارداشتم هیچ کاری نکرد واسم تو کارایه روز مره ام بااینکه توخونش بودم ولی ازشوهرم ک هیچی انتظاری نداشتم تا لباسایه زیرمم میشست.
واقعا خداروشکر میکنم بخاطره همسرم،چشم بددورباشه ازش
من که از همسرم انتظاردارم یک کم به فکر من بود
من انتظار داشتم یکم درکم کنن و یک حال ساده ازم بپرسن چون خیلی بد حال بود ولی متاسفانه هیچ کس این کارا نکردم😭😭😭😭
هیچ انتظاری واقعا، همه کارامم خودم انجام میدادم
من برا خانواده شوهرم همه کاری کردم تو همه سختیاشون کنارشون بودم و کمک حالشون بودم با اینکه از همشون کوچیک تر بودم بیشتر مواقعا براشون غذا درس میکردم ولی الان ک باردارم حتی یه لیوان اب هم برام نیاوردن ک هیچ مادرشوهرم مسخرمم کرد
من تو بارداریم انتظاری جز یه زنگ و احوال پرسی از خانواده شوهرم نداشتم چون همش خونه مامانم بودم بعد از بارداری بیشتر انتظار از خانواده شوهرم داشتم چون بچم هفت ماهه به دنیا اومدو خودمو بچم خیلی زجر کشیدیم ولی هیچ کسی کمکم نکرد خداروشکر همه اون روزا گذشت
من دلم میخواد شوهرم تعطیل باش همیشه کنارم باش چون تنهایی دلم میگیره😢
من خدایی شوهرم پدر مادرم و خانواده شوهرم در دوران بارداری خیلی باهام هم کاری کردن که بارداری سختی نداشته باشم و مادرم و شوهرم بیشتر از همه بهم توجه میکردن
که هوامو داشته باشن
من از اطرافیان انتظار اظهار نظر راجع به جنسیت نداشتم که هرکیم میرسید میگفت کاش دختر باشه کاش پسر باشه
منکه تو خانوادم و خانواده شوهرم هردو به فاک دادن اعصاب مو
به نظرمن همینکه هرحالت و ویارتو با بقیه یابا خودشون مقایسه نکنن کافیه مخصوصا مادرشوهرم منوباخودش که الان ۶۳سال سنشه مقایسه میکنه ومیگه ما ازاین ادا اطوارانداشتیم وصب تاشب کارمیکردیم زنای حالا خیلی ناز دارن😫😫😫
اینکه سر زده تشریف نیارن.صبح زود و دیر وقت شب تماس نگیرن.توقع موندن زیاد خونشون رو نداشته باشن...
دوران بارداری من گذشته ،ولی همین که کاری به کارت نداشته باشن خیلی بهتره ،من که همش مهمون داشتم.
برام غذای گرم وخوشمزه میاوردن. چون غذای خودمو اصلا میلم نمیکشید بخورم
من فقط انتظار داشتم کرونا نباشه
بخاطر لطف وخوبی ک کردن انتظاری نموند طفلی ها غذاآماده میفرستادن برامون شوهرمم ک طفلی خونه وظرفا باهاش بود تقریبا میشه گفت من هیچ کاری نکردم تواین ۹ ماه چون نمیتونستم زیاد سرپا وایستم
من که کلا حاملگی سختی داشتم واز خانواده شوهرم و خانواده خودم خیلی انتظار داشتم ولی اصلا هیچکس کمکم نکرد همیشه دست تنها بودم حتی شوهرم درکم نکرد حتی میرفت حموم لباساشم من میشستم خیلی برام سخت بود ولی ناگفته نماند بعداز زایمان تا ۸ماهگی نی نی هام مامانم کمکم کرد یعنی کلا خونه اونا موندم ولی شوهر اصلا کمکم نکرد حتی تو بچه داری و دوران حاملگی همیشه هم ازش گله میکنم😌😌😌
من از هیچکس توقع نداشتم ولی خدا خیر بده خانواده شوهرمو، مادر شوهرم واسم غذا درس میکرد خونمو جم و جور میکرد اخه پیش هم بودیم،شوهرم سرکار بود وقت دکتر رفتن بهداشت رفتنو خواهر شوهرام میدونسن نمیزاشتن تنها برم میومدن باهم میرفتیم،تازه وقتی هم ک ب دنیا اومدم بچم مادر شوهرم نگه میداشت ففد موقع شیر من بیدار میشدم،خدا خیرشون بده واقعا من ک راضیم خداهم ازشون راضی باشه،هنوزم ک هنوزه ازشون جداشدیم و مستقل شدیم کلی کمکمن💗
ازهمسرم که هیچ کاری کمکم نمیدادتازه روززایمان داشتم میمردم ازدل درداون به کارای خودش مشغول بودومیخندیدبه دردای من
لنتظار خاصی که نداشتم ففط به تخم مرغ ویار داشتم مادرشوهرمم مجبور بود واسه نوش درست کنه خیلی بد بود 🤦♀️😂
ک وقتی بعد 12سال بچه دارشدم نذارن اب تودلم تکون بخوره ولی اینطوری نبود اصلا نازمو نکشیدن 😕😕😕😕
فقط بهت فشار روحی و جسمی وارد نکنن. تو این دوران یکم مراعات کنن به آدم استرس وارد نکنن و ناراحتت نکنن.
من از اطرافیان انتظار داشتم که از من انتظاری نداشته باشند😒😬
اینکه اگ کاری برام میکردن بدون منت انجام میدادن چون واقعا کاری ک توش منت باشه ارزش خودشواز دست میده
من هیچ وقت خدا از هیچکس هیچ انتظاری ندارم😊
😂😂😂😂😂
اینک شوهرم لااقل کمکم کنه ی ظرفی چیزی
دلم مخواست یکی غذا بپز من بخورم ی ماه استراحتی بودم اون با استرس شوهرم مخواست ی ظرف بشور انقد نقد میزد ک کوفتم میشد هرچی خورده بودم ...از ی طرفم استرس کرونا ....دلم مخواست ی کباب کوبیده بخورم ک قسمتم نشد هنوز ک یادم میاد دلم درد میگیر ولی دیگ مهم نیست همین ک شکلاتم کنارم خدارو هزار بار شکر ...بنده هاش در برابرش هیچ ان
اینک تزالکی ندن فقط☺باتشکر
من از همسرم خيلي زياد
ازشوهرم انتظار داشتم نزاره قند تودلم آب بشه ولی همه چی برعکس شدیادم نمیره چقد اذیت شدم اصلا کمک حالم نبود خیلی آدم بی رحمه بی شعوره
درک کردن و شوهرمم بهم کمک کنه
هیچ انتظاری نداشتم وندارم.😍
انتظارداشتم تومهمونیانزارن من ظرفاروبشورم ک فقط مامان خودم این خواستموبراورده میکردخونه مادرشوهرم ک میرفتم بایددوساعت سرپاظرف میشستم بااون شکم😌😣
نظرات چرت وپرت ندن
کمتر به ادماسترس بدن
من اصلادوران خوبی نبودبرام خیلی خیلی اذیت شدم هیچکی واقعادرکم نمیکرد
از خواهر شوهرام انتظار داشتم حتى يه بار زنگ بزنن حالمو بپرسن چون من اوايل باردارى كرونا گرفتم بعدشم همسرم حالش بد شد و چون تو شهر غريب بوديم هيچكس نبود خودم به تنهايى با وجود ويار و ضعف بدن بخاطر كرونا باز به همسرم رسيدگى كردم دو هفته مداوم خوب شد از وقتى همسرم خوب شد ديگه يه زنگم نزدن
من چون دوقلو بودم واستراحت باید می کردم دوست داشتم میومدن پیشم که حوصلم سرنره
ازشوهرم خیلیییییی انتظار داشتم اما اون...😒😒😒😒
انتظار داشتم شوهرم درکم کنه بهم محبت کنه آخه بعد هشت سال بدو بدو کردن صاحب بچه شدیم انتظار محبت داشتم و انتظار داشتم بهم کم توجهی نکنه اما گذشت خداروشکر دختر سالمی دارم که با دنیا عوضش نمیکنم ولی هیچ وقت شوهرمو حلال نمیکنم ازخدا هم میخوام حلال نکنه آمین
من همیشه تو هر حالتی از بارداری رو پای خودم وایسادم و از هیچ کس هیچ انتظاری نداشتم حتی همسرم هیچ ناراحتی ای هم از کسی نداریم الان فقط زمان زایمانم خیلی تنها بودم فقط مادرم اومد پیشم همه از کرونا ترسیدن بیان بیمارستان از اون خیلی دلم گرفت
من توقعي از كسي ندارم برام كار بكنه يا كمك حالم باشه تو خونه ولي هرگز فراموش نميكنم مادر شوهرم چ ب روزگارم اورد همش ميگفت بچه ات ناقصه مث فلاني بچه ات فلان و بهمان ب جاي ارامش دادن ارامش ازم گوفت ان شالله خدا جوابشو بده ماه اخر بارداري ام اومد مثلا كمك كنه فقط نيش زد بخدا زجرم دادى رفت
انتظار داشتم از لحاظ روحی بیشتر هوامو داشته باشن
خدارو شکر همسرم و مادرم خیلی هوامو داشتن
اما برادرام، و مادرشوهرم اصلا مراعات حالمو نکردند
اصلاااا
انتظارداشتم درکم کنن نه که هیچی سرشون نشه که بارداری یانه خدایش یه خانم باردارخیلی دلش نازک میشوبیشتربه محبت اطرافیان احتیاج داره
گذشته ها گذشته ولی انتظار داشتم بیشتر بهم اهمیت میدادن😐
انتظارم اینه موقع زایمان انقدر دورم شلوغ نباشه هرکی یچی میگه ،مادرشوهرم نیاد پیشم بمونه من دق میکنم دوست دارم مامانم باشه ن اون...حرص ک میخورم شیرم خشک میشه دوست دارم در ارامش باشم
از مادرشوهرم ک زنگ بزنه و حالمو بپرسه.ک خداییش زنگ میزد.دستش درد نکنه😂
همسرم که شرایطم رو درک کنه نه اینکه بهونه گیریاش بیشتر شه با اینکه میدونه من تو این شهر غریبم و هیچ کسی رو نداشتم کمکم کنه
مادر شوهرم بهم گفت میخ تو کوبیدی
انتظار از کسی ندارم ولی واقعا ممنون همشونم که همه جوره درکم میکنن و کمک حالمن
گیر ندن نصیحت نکن
من بعد از هشت سال حامله شدم از مادرشوهرم خیلی توقع داشتم فقط حرف میزنه هیچ کاری نمیکنه دریغ از یه غذا درست کردن شوهرم هم که همیشه خسته هست فقط مامان و بابام خیلی کمکم بودن
کاری به کارم نداشته باشن راحت باشم خخخ
من انتظار زیادی از همسرم داشتم که اصلا مراعات حال منو نمیکرد دوران شیرین زندگیم بود که هم کرونا هم اخلاقیات همسرم تلخش کرد
سلام من چون یه بارسقط داشتم بارداری دوقلوهام استراحت مطلق بودم همسروخانواده خودم خیلی حواسشون بود همش خونه مامانم میرفتم وهیچ کاری که نمیکردم وغذای مورد علاقه ام هم درست میکردن.خانواده خودم وشوهرم خداییش هواموداشتن.خیلی خوب بود.مامانم ازوقتی که دخترام به دنیا اومدن تاالان که یک سال وشش ماهسون هم تموم شده همش کمکم میکردخداخیرش بده وبهشت لایقشه.عاشقتم مادر.
اینکه آرامش آدم رو بهم نزنن، و حداقل اینکه کاری به کارمون نداشته باشن
هرچی خوندم کسی درد منونداشت دلم برا خودم سوخت 😂😂
درکمون کنن خانواده شوهر که اصلااااا ویار داشتم مادرش میگفت خونت از ما رنگی تره
هیچیییی.همین ک بزارن حال خودم باشع بهترین چیزه.البتع من حامله نیستم کلااااا😄😄
از اطرافیان هیچ انتظاری نیست تو این شرایط فقط باعث ناراحتی و جوش زدن نشن ولی از همسر توقع کمک و درک کردن و بیشتر نزدیک شدن به بچه اول که متاسفانه همسر من اصلا بلد نیست 😔
اینکه سر بارداری دوم ویار داشتم غذا های خودمو نمیتونستم بخورم هیچ کی به فکرم نبود حتی مامانم از مامانم انتظار داشتم کمکم کنه
بله داشتم چون مامانم نزدیکم نبود ویار شدید داشتم دلم میخواست یکی برام غذا بپزه بده که کسی نمیپخت
این ک همه درکم کنن 🙃
سوالای مسخره از ادم نپرسن و ب نظر هامون احترام بزارن💗
من دوست داشتم هر روز دوستانم بهم زنگ بزنن واحوالمو بپرسن و غذای خوشمزه برام بیارن
تو طول بارداری دوماهشو استراحت بود مامانم ابجیامو گذاشت پیشم تاتنها نباشم خونه مادرشوهرمم که میرفتم نمیزاشت یه چوب کبریت اززمین بردارم خداییش همه هوامو داشتن
دوست داشتم همسرم نازمو بكشه😀
اینکه خانواده همسرم با شرایط سختی که داشتم فقط و فقط حالمو بپرسن حالمو میپرسیدنا به همسرم زنگ میزدن ولی خب من خودم گوشی داشتم و نیاز داشتم به خودم زنگ بزنن باهم خوبیما ولی اینکه حالمو میپرسیدن برام مهم بود
اصلا درکم نمیکردن چون من بعد۸سال باردار شده بودم و داداشم هم دوران بارداریم رحمت خدا رفت خانواده همسرم اصلا یبار احوالمو نپرسیدن لباس سیاهمو بیرون نیوردن اصلا درکم نمیکردن خیلی دوران بدی بود😭😭😭
انتظاری نداشتم انتظارم فقط وفقط از همسرم بود که اونم خداراشکر مثل همیشه هوامو داشت و واسم کم نزاشت چه قبل بارداری چه بد زایمان 😍😍😍
من دوست داشتم شوهرم به خاطر من و. بچه داخل شکمم بازی با تبلت رو بزاره کنار ولی هیچ وقت نگذاشت
از خانواده شوهرم خود شوهرم توقع داشتم
خدا بالای سره همه چی میخرید از خوردن کم نمیزاشت
اما خیلی میزد خیلی بد بود اونموقع گوشام همیشه تیر میکشید به حضرت عباس هیچ وقت به هیچ وجه مادر وپدر شوهرمو حلال نمیکنم اون دنیا دست من باشه یقه اونا
از خانوادم ممنونم واقعا ازهیچی تو بارداریم و بچه داریم کم نزاشتن همه جوره کمکم بودن از خواهرم کوچکیم تا داداش و بابام همه هوامو داشتن.انشالا عوضشو تو زندگیشون ۱۰۰ برابر ببینن.
از خانوادم انتظار داشتم بیشتر کنارم بودن و من و تنها نمیذاشتن اما اونا فقط به زنگ زدن احوالپرسی تلفنی اکتفا میکنن و فکر میکنن اینجوری وظیفه شونو انجام دادن،دلم میخواست خواهرم تو خریدای سیسمونی پیشم می اومد و نظر میداد و کمک میکرد ولی اون اصلا براش مهم نیست.
یه جورایی انگار هیچ ذوقی برای نوه اول خانواده ندارن😶
البته ممنونم از همسرم که همیشه جای خالی همه رو برام پر میکنه و به جای همه بهم کمک میکنه
مخصوصا تو سه ماه اول که خیلی ویار شدیدی داشتم هیچکس جز همسرم نبود که کمکم کنه حتی غذاروهم خودش درست میکرد چون من به بوی غذا خیلی حساس بودم و ویار شدیدی داشتم
بعد از زایمانمم فکر نمیکنم کسی باشه برای کمک از خدا میخوام بهم انرژی مضاعف بده و بهم کمک کنه که از پس کارای خودم و پسرم بربیام انشاالله💕
از مادرم انتطار داشتم بیشتر بهم سر میزد تو کارای خونه کمکم میکرد یا حتی ی چیز کوچکی برای بچم میخرید البته خیلی دوسم داره برا دنیام امدنش بهم پول داد ولی خودشم میدونست پول برام اهمیتی نداره خیلی بهش گفتم دوست دارم چیزی برای بچم بخری ولی هیچی نخرید الان بعضی مادرا میبینم برا نوشون خرید میکنن دلم ی جوری میشه☺☺🙄
انتظار داشتم وقتی استراحت مطلق بودم توقع شام و نهار از من نداشته باشن😑😑😑
من انتظار نداشتم مامانم از بارداریم زیاد خوشحال بشه ولی وقتی فهمید داشت بال درمیاورد هرروز نهار و شام و میوه و ماست دوغ خونگی و ....میاره برامون حسابی رو ابراست خخخ
من ازکسی توقعی نداشتم فقط همسرم که از حق نگدریم خیلی همراهم بودو حواسش بهم بود و نازمو میکشید ....فقط تو دوران بارداری دوس نداشتم کسی برای اسم بچم نظر بده که مثلا فلان اسمو بزارین ولی مثل این که پدر شوهرم گفته بود به همسرم که فلان اسمو بزاربن اونم جواب داده بود اسم گزاشتن حق مامان بچس که داره انتخاب میکنه....دیگه مشگل دیگه ای نداشتمو هنه چیز خب بود خداروشکر
من تو بچه اول تنها بد ویار الانم هشت ماهمه هم تنها شوهرم بعضی وقتا کمکم میکنه
من که تا روز آخر سر کار بودم خانواده ام کار رو برام تمام کردن ناهار و. شام که اونجا بودم مامانم نمیگذاشت درست کنم میگفت خسته میشی هر چی هم که هوس میکردم برام درست می کردن. از مادرشوهرم توقع داشتم یکبار یک چیز ویارونه برام بیاره که نیاورد با ابن که از همه لحاظ خوبن
خداروشکر من هم خانواده شوهرم و هم خانواده خودم یسره دورم هستن و بیشتر از انتظارم برام کار انجام میدن و کلی حس خوب بهم میدن❤️
انتظار که نه، التماس درک کردن داشتم.فقط همین
اون موقع ک باردار بودم کرونایی نبود منم تو شهر غریبم فامیل شوهرم اینجان شاید توقعی واقعا نباید ازشون داشته باشم ولی چیزی ک آزارم داد از جانبشون این بود ک قبل بارداریم همیشه دعوتم میکردن شام نهار اما تو بارداری اصلا و ابدا منم همش استراحت مطلق.قشنگ یادمه کل اون ۹ ماهه غذاهاشون جلو چشمام رژه میرفت جمعه ها گوشیمو نگاه میکردم ببینم زنگ میزنن بگن بیاین اینجا😶😶😶هر چی بود گذشت
همسرم و مادر شوهرم و مامان خودم خیلی کمک حالم هستن الان سه ماه که باردارم اصلا ی لباس هم نشستم بیشتر لباسارو همسرم میشوره واقعا همه دور بریام خیلی درکم میکنن و کاری باهام ندارن وازشون ی دنیا ممنونم❤
از خانواده همسر رسیدگی ک متاسفانه هیچوقت خوب نمیشن
والا من استراحت مطلق بودم فقط دوست نداشتم همش دسته جمعی بیان برای سر زدن ...واقعا آزار دهنده بود
اتفاقا جای انتظار نمیزارن ازت انتظار دارن
من مادرو پدر نداشتم دوس داشتم یکی زنگ بزنه حالمو بپرسه وبگه چی دلت کشیده اخه ویار بد داشتم
واقعا هیچ انتظاری نداشتم. کلا آدم از کسی انتظار نداشته باشه راحت تر زندگی می کنه.
انتظار ندارم
فقط حرص میخورم کسی مشتاق جنسیتش باشه
میری سونو میای همه بجا پرسیدن سلامتی میگن جنسیت مشخص نشد😬😬😬😬😬😬
من ک مامانم خیلی زحمت کشید واسم مخصوصا وقتی فهمید پسره😊 از فامیل شوهر ن خیر دیدم ن میخوام ببینم😐
با گذر زمان یاد گرفتم توقع نداشته باشم کارامو خودم انجام بدم ولی از مامانم خیلی خیلی ممنونم همیشه کنارم بود عاشقشم 😘و همسرم به اندازه توانش حمایتم کرد
والله من ک هیچی.هیچ انتظاری نداشتم خانواده شوهرم بیشتر از من انتظار داشتن😏😏😏
من انتظار دارم که هی نگن تو این کرونااااا باردار شدی؟! قتل که نکردم هر سختی هم هست برای خودمه و شوهرم ما داریم اذیت میشیم به شما چه؟!
همش میگن تو که سنت کم بود حالاا وقت داشتی
فقط عذاب وجدان و احساس گناه بهم میدن
من تو غربت بودم کسی نبود ک ازش انتظار داشته باشم
از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم ولی همه دوروبریام کلی هوامو دارن 😉😉
مادرشوهرم تو روستا زندگی میکرد برادرشوهر مجرده و تو شهر کار پیدا کرده بود سه ماه اخر بارداریم بود مادرشوهر.وپدرشوهر و برادر شوهرم اومدن خونه ما خیلی واسم سخت بود چهار ماه خونه ما بودن خیلی واسم سخت بود ازشون انتظار داشتم منو درک کنن و زود یه خونه بگیرن و برن ولی یک ماه بعد زایمانم رفتن☹☹😔😔😔ولی الان خوشحالم🙂🙂از دستشون راحت شدم .
فقط انتظار درک ک متاسفانه هیچوقت نفهمیدن نباید استرس بدن نفهمیدن نباید اشک دربیارن
فقط توجه دلم میخواست الان هم میخواد
انتظار دارم اگر کمک نمیکنن به انجام کارها حداقل غر نزنن و اعصابمو خرد نکنن.
من انتظاری نداشتم چون خانواده ام و شوهرم کمکم میکردند , فقط بعضی ها مثل مادر شوهر چرت و پرت زیاد میگفتن , به من میگف حیاط و جارو کن , کار کن تا بچه ات کاری شه 😐😐😐
من خیلی دوست داشتم هواموشوهرم داشت وکمکم میکردولی زیاداینکاروانجام ندادمادرشوهرم اینام یکم میدیدن میریم دکترهی میگفتن نمیخوادبریدحالادکترچی گفت وخودشون تزقرن های پیش ومیدادن ومیگفتن دکتراهیچی حالیشون نیست کلاکارداشتن به همه چیزم اینم منوناراحت میکرد
😪
هیچ انتظاری از کسی ندارم اینجوری راحت ترم
دوتا بارداری داشتم که دومی ۴ماهه سقط شد،تو هر دوتاش خانواده شوهر منو به مرز جنون رساندن خدا نجاتم داد،الانم ۱۰ هفته بار دارم اصلا تا زمان تابلو شدن شکمم نمیخام بهشون بگم خدا جواب آدمای بدذاتو بده شمام بگین آمین
من استراحت مطلق بودم واطرافیان کارهام رامیکردن حتی حمام رفتن هم باشوهرم میرفتم کمترحرفهای مزخرف به زن بارداربزنن مثل چرالگدنمیزنه وتونمیفهمی چراعصبی هستی این چه اسمیه انتخاب کردی
یکم درک
فقط از همسرم ک منو درک کنه و توی کارها کمکم کنه انصافا خیلی خوب بود اما الان بعد از ۴ ماه دیگه خیلی کمکم نمیکنه و بیشتر دست تنهام
از مادرشوهرم انتظار بیشتری داشتم چون موقع جاریم خیلی بهش میرسید و یکسره پایین بالاش میکرد با اینکه ۳ ماهه سختی رو داشتم اما کلا ۳ بار برام غذا اورد با اینکه تو یک ساختمونیم حتی ب همسرمم تعارف غذا نمیزدن حالا من ب کنار.....
از خانوادم خیلی انتظار داشتم که حاملگی زیاد دورم باشن کارامو بکنن اما هیچکی به روی خودش نیاورد
خیلی خوب بود خداروشکر خیلی بهم میرسیدن همسرم که هردوبار که باردارشدم کل دوران بارداریم وتا زمان یکسالگی بچه منو پیش مادرم میزاشت ومن تودوران باردارداریم هیچ کاری نمیکردم چون کمر درد شکم درد داشتم وهمش توآزمایشگاه بودم ولی باز کاش همسر بیشتر توجه میکرد بیشتر واسه آدم وقت میزاشت تمامکارها رو گذاشته بود رو دوش مامانم گلم طفلک خیلی برام زحمت کشید
والا منکه از همه دورم نمیتونم انتظاری داشته باشم ☹
سوال راجع به اسم بچه تنها سوالى بود كه جواب نميدادم ولى بدون استرس. هر كسى ازم سوال ميكرد ميكفتم اسمش رو نميگيم تا زمانى كه متولد بشه چون ممكنه نظر خودمون تا اون موقع تعغيير كنه، و نميخوايم نطر بقيه رو تصميمون تاثير بذاره
رو مخم نباشن...
ولی خب بودن اصلا کمنذاشتن ...😂😂😂
من انتظاری نداشتم فقط میخواستم به حال خودم بذارنم و اونا ازم انتظار بیخود نداشته باشن.
بعضی آدما خیلی بیشعورن مراعات حال زن باردارو نمیکنن یکی از اینا مادر شوهرم بود که تو دوران بارداری و زایمانم خیلی اذیتم کرد هیچوقت حلالش نمیکنم
هیچی هیچ کسی نیامد کمکم توشهر غریب بخاطر کرونا لعنتی
من چون نباید زیاد فعالیت میکردم بعضی وقت واقعا دلم لک میزد یکی غذا اماده کنه بیاد منو ببره
انتظار خاصی نه واقعا ولی حداقل از خانواده همسر که خودشونو همیشه دلسوز و خونگرم میخوان نشون بدن انتظار داشتم هزازگاهی یه زنگ بزنن حال عروس یا زنداداشو بپرسن. ولی خب این روزا برا همه هست این انتظار را هم دیگه ندارم خداروشکر🥰
من نه ماه تنهابودم وازهیچکس انتظاری نداشتم
من در دوران بارداری تمام وقت خانواده ام در کنارم بودن و واقعا ازشون ممنونم
تنهام نزارن چون از تنهایی بیزارم و گریه ام میگیره
فقط از شوهرم ذره ای درک کنه از دیگران هیچ انتظاری نداشتم
از پدر مادرم کلی انتظار داشتم اما خوب حواسشون نبود 😞😞
منکه بیشتر از همسرم انتظار داشتم که اونم انصافا خیلی کمکم کرد چون استراحت مطلق بودم نمیزاشت دست به سیاه سفید بزنم ولی از خانواده خودم وهمسرمم انتظار داشتم حداقل بپرسن چی دلم میخواد چی نمیخواد آخه من اخلاقمم جوریه که اگه کسیم میپرسید میگفتم هیچی بیشتر به شوهرم میگفتم ولی خیلی دوس داشتم لااقل بپرسن
من از ماه۵ استراحتی شده بودم انتظار کمک خاصی نداشتم چون هرکی واسه خودش کار و زندگی داره ولی روزایی که همسرم صبح میرفت و تا ۱۰ شب سر کار بودم دوست داشتم حداقل میومدن بهم سر میزدن تا از تنهایی در میومدم
انتظار داشتم درکمکنند و منت نزارن برای کمکاشون چون بارداری سختی داشتم🥴
سر پسر دختر بودن زرر نزنن فقط همین😑😑😐
خداروشکر همشون خیلی منو درک میکردن همراه بودنو هوامو داشتن ولی امان از زبون مادرشوهر😒تو طول بارداریم اصلا استرس نداشتم همه چی اروم گذشت ولی یه هفته خونه مادرشوهرم موندم اندازه کل اون ماها بهم استرسو حرص داد 😐
که تا چهار ماه غذا درست کردن سخته و درک کنن که حالت تهوع داری و یکی باشه تو اوایل بارداری واسه کارا وغذا درست کردن کمک کنه
اینکه حساسیتای بیش از حد مو درک کنن و نگن چرا انقد داری لوس میشی، اینو نمیخوری،زیاد تحرک نداری...
من از خانوادم دورم. تا ماه ۴ بارداری هم ویار شدید داشتم و نمیتونستم توی آشپزخونه برم. دوست داشتم یکی برام آشپزی کنه ولی هیچکس نبود.. بخاطر همین هر موقع میشنوم کسی بارداره براش غذا درست میکنم😉
انتظاری ندارم همین که حالمونو نگیرن خودش غنیمته
توجه بیشتر که واقعا وقتی آدم حاملست بیشتر بهش توجه میکنن.
این ک کار نذارن جلوم و خوراکیا خوشمزه بهم بدن 😂😂😂
من انتطار ازشوهرم داشتم که خیلی کوتاهی درحقم کرد
اوففف اطرافیان من که بدردنمیخوردند
من انتظاری نداشتم..همینکه کسی کاری ب کارم نداشته باشه خوشحالم..
از اطرافیان انتظارندارم....از همسرم زیاد داشتم 😊
درکم میکردن وکمک حالم میبودن البته فامیل شوهرن کسی دیگه انتطارنداشتم افرادنزدیک .یکی میومدبهم سرمیزد دق نکنم توخونه کساییکه شهرغریبن حرف منومیفهمن
ازهمسرم دوست داشتم بهم کمک کنه تو کارهای خونه. اما صبح میره سرکار عصر ک میاد دیگه خسته ست.. مامانم میاد کمکم بعضی وقتا جارو برام میزنه و.... ☹️
از هیچ کسی انتظار ندارم تو این دوره زمونه
منکه واقعا انتظاری نداشتم 😊
احوالپرسی که اونم دیگه کمرنگ شده. و درک کردن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.