۱۲۸۷ پاسخ

من 42 هفته بود هر هفته میرفتم واسه نوار قلب ولی اصلا آیلین نمیومد بیرون
هیچیش نبود تا اینکه یک روز عصر رفتم واسه نوار قلب گفت برو فردا بیا دوباره
شب ساعت 10 شب کیسه پاره شد ولی حتی یک درد هم نداشتم
رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن بستری بشم
بستری شدم از ساعت 12 آمپول درد بهم زدن و دردها شروع شد تا ساعت پنج که اومدن و دیگه ساعت 11 صبح آیلین جون رو بغل کردم و از ته دلم گریه کردم
چهار سال منتظر بغلش بودم و انواع دکتر رفتم و گفتن تو باردار نمیشی تخمدان هات خیلی ضعیفه
وقتی دست برداشتم در کمال ناامیدی
خداوند معجزه به اسم آیلین به هم داد🥰

من خیلی عسل دوست داشتم مدام کره و عسل میخورم بعد دیدم از صبح تا شب بچه تکون نمیخوره ساعت هشت شد رفتیم بیمارستان نوار قلب جنین گرفتن گفتن نوارش ک خوبه برو یچیز شیرین بخور اگر تکون نخورد باز بیا ساعت دوازده باز رفتم تا دیدن بچه تمون نمیخوره گفتن بخاب خابیدم و نامه بستری امضا کردن دکتر اومد ساعت دو کیسه ابم پاره کرد بردنم تو یه اتاق دیگ تو سروم برام امپول فشار زدن تقریبا از دوساعت بعدش کم کم دردام شروع شد اولش کم بعدش دیگ داشت زیاد میشه از دوشب تا ساعت دو نیم بعد از ظهر همینجور درد داشتم جوری ک جیغ میزدم خیلی درد وحشتناکی بود دیگ ساعت دونیم اومدن معاینه کردن تا هشت سانت باز شده و گفتن بخاب زور بزن منم وقتی دردم اروم میشه زور میزدم فقط با تمام قدرت زور میزدم ک دنیا بیاد دردم تموم بشه .با سومین زوری ک زدم دنیا اومد و دردام تموم شد ولی برا من برش داده بودن موقع بخیه ازیت شدم

تاریخ زایمان من ۱۲ ابان بود زود تر بدنیا اومد دردم گرفت خیلی بد یعسن اصلا نیمیتونستم تکون بخورم بعد ساعت ۳ شب بود که پسرم بدنیا اومد

من تاریخ زایمانم ۱۵ آبان ماه بود دیگه تا ۱۸ آبان به دنیا نیومد درد ام نداشتم رفتم دکتر بهم گفت پنچ روز دیگه ام صبر کن بعد اگه به دنیا نیومد برو بستر شو منم وقتی از مهطب دکتر آمدم بیرون پیاده تا خونم رفتم دیگه ش
همون شب ساعت ۲ شب دردام شروع شد صبح رفتم بیمارستان دیگه شب ساعت 9شب پرنسس کوچولوم به دنیا امد

من برای سونوگرافی وضعیت جنین رفتم گفتن سفالیک طبیعی بدنیامیاد جواب سونو رو بردم زایشگاه ب دکترا نشون بدم گفتن بخاب معاینه لگن بشی موقعی ک درازشدم گفتن دوسانت دهانه رحم بازشده بچه درخطره بستری شدم صب ساعت نه بعدش پنج غروب دردام شروع شد ریز ریز بودن تا نه شب بعدنه کیسه ابم مامااومدپاره کرد و درداشدیدشد ساعت دوازده ونیم شب پسرم بدنیااومدخداروشکرمیکنم بااینکه درداسخت بودن اماتو خونه هم ک برگشتم مادرشوهرم نزاشت مادرم پیشم بمونه برگشتیم خونه پدرم بعداون من دیگه درد کشیدم و بیمارستان رفتم بکوب تاروز ده زایمانم متخصص جراحی گفت باید بری زنجان واسه عمل چون سنگ صفراداشتم بچه امو جاریم نگداشت تا روز بیست وسه زایمان بعداون برگشتم اززنجان عمل هم نشدم فقط دوتا سنگ داخل مجرای گوارشیم رفته بوداونو شکوندن بقیه داخل صفراموند.خیلی زایمان بدی بود خاطره نحسی بود اصلا همسرم درکم نکرد ب حرف خانوادش ازمن دوری میکرد همه دردارو تنهایی تحمل کردم باگریه کردن خودمو اروم میکردم خیلی سخت بود

سلام دوستان عزیزم من جلوگیری طبیعی میکنم بچم هفت ماهشه بعد الان چهار پنج روزه از سر وعده پریودم میگذره بنظرتون باردارم خیلی استرس دارم شما تجربشو دارین

وای زایمان من
من رفتم پیش دکتر ازمایش نشون بدم امدم بیرون دیدم یه چیز داغ زیر زیرم رفتم به منشی گفتم گف کیست پاره شده گفتم ن خیلی زوده رفتم داخل دکتر معاینه کرد اره پاره شده نامه بستری داد من از ساعت۱۰صبح تا فرداش ۹صبح ۸۵ درصد درد اصلی زایمان داشتم ولی ۲سانت باز بودم اقا ساعت ۸با داد بیداد شوهرم که خانومم طلف شد من اماده کردن رو ویلچر نامه پرونده دستم که برم سز بعد ماما گف بزار برا اخرین بار معاینت کنم دیدم ۵سانت بودم دیگه گفتم وایسا باز میشی دقیق ساعت ۹ دنیا امد بدون برش بخیه 😍😍😍

من زایمان طبیعی کردم موقع زایمانم 99,9,۹بود چون کرونا بود گفتم اون روز بیمارستان شلوغ میشه ویکی هم همسرم خیلی عجله داشت چون اولین دختر تو خانوادشون بود رفتم آمپول درد زدن دوم آذر منو بگو از هشت صبح تادوازده اصلا دردم نیومد آمپول رو عوض کردن قویشو زدن تا سه باز از درد خبری نبود آخر سر سه ونیم اومدن کیسه ابمو ترکوندن من که دیدم آب اومد داد زدم گریه کردم که الان بچه یه طوریش میشه گفتن نترس چیزی نمیشه واکه بشه اتاق عمل اینجاس زود درش میاریم تقریبا یه ساعت بود دزدان شروع شده بودن منم دادگفتم بگم غلط کردم می‌بریم سزارین گفتن اره گفتم به شوهرم زنگ بزنین بیاد پیشم همسرم که اومد منو دید گریه کرد پیشونیمو بوسید تا من بگم اون گفت برو سز رفت امضا کنه گفتم نه من نمیرم من از سر میترسم بعد ماما به همسرم گفت رحمش باز بشه ۴سانت آمپول بدون درد بزنیم۷۰درصد کم می‌کنه کاش نمیزدم وقتی همسرم رفت من داد نزدم چند دقیقه بعد اومدن که دردت رفت گفتم نه گفتن پس چرا داد میزنی گفتم همسرمو دیدم قابل تحمل شد دو سه بار همسرمو فرستادن پیشم رحمم باز نمیشد مامارو نگهداشته بودم کنارم میگفتم بادستت باز کن می‌گفت اولین نفری اینجوری میگی خلاصه هفت ونیم که رحمم ده سانت باز شد دکترم اومد منم زور نداشتم گفت وقت کنه بگو اتاق عمل رو حاضر کنن منم گریه که نمی‌خوام بعد دکتریاعتو نگا کرد گفت نه دقیقه وقت داریم بیاید عمل نمیدونم چی چی رو انجام بدیم بچه هم تو شکمم چرخیده بود سرش طرف دیگه بچه رو تو شکمم چرخوندن بعد افتادن رو شکمم فشار دادن چون زور نداشتم بعدا که دیگه کوچولو دنیا اومد

سلام چجوری میشه فهمید که بخیه سزارین بازشده
منم بی عقلی کردم یکم کارسنگین کردم الان میترسم بخیم ازتو بازنشده باشه😢😭

دوشب قبل از سزارین رفتم دکتر برای وقت عمل، یکم استرس هم گرفته بودم همسرم همش اصرار میکرد تاریخ سزارین زودتر بشه
وقتی رفتیم خونه افتادم به خونریزی، مطب دکترم تعطیل شده بود
رفتیم بیمارستان و ۱۲ساعت بستری بودم هیچ علائمی از زایمان نداشتم جز خونریزی شدید، راهکار هایی که برای زایمان بهم میدادن خیلی استرس زا شده بود برام و خودمو به هر زوری که شده ترخیص کردم
شب سریع رفتم پیش دکترم و دکتر برای فردا اورژانسی وقت عمل داد و سزارین شدم
بعد از اونم زیاد درد خاصی نداشتم و راحت بودم

من بچه ام ده روز زودتر بدنیا اومد برا همین اصلا انتظار اومدنشو نداشتیم بعداز شام که خونه پدرشوهرم بودیم یه دفعه توشکمم یه درد ریزی شرو شد اولش خواهرشوهرم که ماما هست هم متوجه نشد گفتن خودشو داره براشوهرش لوس میکنه بعدش کم کم بیشتر شد و فهمیدیم درد نی نیه ،ساعت ۹شب بودکه رفتیم بیمارستان فقط نوار قلب یچه رو گرفتیم و اومدیم خونه اقایون رفتن خونه پدرشوهرم ما اومدیم خونه خودمون (اخه خونمون با پدرشوهرم اینا همسایه دیوار به دیواره) تا ساعت ۵ صبح با مادرشوهرم و خواهرشوهرم سوپ درست کردیم ووسایل بچه رو اماده کردیم ومنم حموم رفتم و ارایش کردم و لاک زدم لباس خوشگل پوشیدم تو راه بیمارستانم کلیپ گرفتیم بارون هم میومد
این اواخر درد داشتم یه کمم جیغ زدم
۷صبح هیرش بدنیا اومد خیلی خوش گذشت انشاالله همه به همین راحتی فارغ شن

زایمانم طبیعی بود سخت بود با وجود سخت بودن اصلا جیغ نکشیدم . دو روز بیمارستان بستری شدم درد نداشتم آمپول فشارم زدن اثر نداشت بعد از دو روز بدنیا اومد تو خشکی مونده بود که وقتی بدنیا اومد بی‌حال بود ولی خدا رو شکر که سلامته الان داره شیر میخوره😘

من شبی که زایمان کردم تقریبا بالای چهل نفر مهمون داشتم ک خوب خانواده شوهرم از تهران اومده بودن و شوهرم از سفر زیارتی اومده بود ک اومده بودن دیدنش
خیلی شب سختی بود چون در حین پذیرایی یهو حس کردم خیس شدن و بچه م تقریبا سه هفته زود بدنیا اومد
خدا رو شکر میکنم هر چی بود گذشت ولی نه بارداری خوبی داشتم نه زایمان و نه حتی استراحت بعد زایمان
چون دقیقا روز دوم داداشم با زنداداشم تصادف کردن و داداشم اومد خونه مامانم و کلی مهمون اومدن و من نتونستم استراحت کنم
اینقدر حالم بد بود بخاطر سر و صداهای زیاد ک رفتم خونه خودم ک اونجام دو هفته بعدش خانواده شوهرم اومدن ی چند روزی موندن و مهمونی ومهمون بازی
منم کلا استراحت بعد زایمان و بی خیال شدم

یک زایمان خوب و راحتی داشتم اولین فرزندم بود بدون استرس نزدیک در اتاق عمل نشسته بودم ک یک خانم مثل بارون گریه میکرد پرسیم ازش چرا گریه میکنی چواب داد میترسم گفتم عمل ترس نداره ب جای گریه صلوات بفرست ک اروم بشی ازش پرسیدم فرزند چندم شما هست جواب داد فرزند چهارم حیلی تعجب کردم گفتم من ک فرزند اولمه اینقدر استرس ندارم ک شما دارید خیلی خندم گرفت نتونستم جلوی خندمو بگیرم جالب اینجا بود ک من نفر اول بودم ک رفتم اتاق عمل

سلام به همه مامانا من زایمان بدی داشتم یک هفته زودتر کیسه آبم پاره شد. بچه ام تا ۳۱روز بیمارستان مفید بستری شد و با معجزه خدا برگشت دکترا امیدی نداشتن . الانم خداروهزار مرتبه شکر دو هفته بعد یک سالش میشه .

من دوقلو هامو آروم طبیعی راحت به دنیا آوردن خیلی درد نکشیدم بعدش که منو آوردن خونه مادر شوهرم و مارم همش خونه ی ما بودت تا چهلم بچه بارش رفتم مامانم در تبریز زندگی میکنن من تهرانم همسر من که نگمممممم😍😚😘😙😻❤💙💚💛💜کلا آبمیوه چیزای موقوی
نه فقط قبل زایمان هم قلبش هم بعدش 9ماه من اصلا تکون نخوردم جزء ورزش های مخصوص است همشون و میبوسم😍😚😘😗😻😙❤💙💋💓💜💛💚💕💖💗💞💟💝👍👍👍👍👍👌👌👌👌👌

من بچه دار نمیشدم برای همین از بهزیستی آوردیم بعد از شش سال یه دوقلوی دختر و پسر باردار شدم اولش گفتم یخ تا هستش یکیش مرد ولی خداروشکر این فرشته های من سالن هستن

سلام ب مامانی عزیز.اصلا بارداری من خودش ی داستان داره. وقتی باردار شدم اونم ب خواست خدا و به طور معجزه آسا و بعدشم زایمانم زود اتفاق افتاد تقریبا ۲هفته بخاطر پاره شدن کیسه آب انجام شد خیلی اذیت شدم اصلا بی حس نمیشدم نمیدونم چرا دوبار زدن بهم استرس گرفته بودم تا بچه رو درآوردن سریع بردنش ان آی سیو و تا دوهفته بستری شد.و وقتی الان بهش فکر میکنم دردش به شیرینیش ارزش داشت و ۲هفته دیگه هم یکسالش میشه عزیز دلم.خداروشکر و انشالا از همه خدا حفظشون کنه از منم حفظش کنه انشالا

من خیلی سخت بود، ولی با کنترل و تکنیک تنفس تونستم خداروشکر طبیعی زایمان کنم.

سزارین عالیه

سلام من هفته 34بارداریم واز زایمان طبیعی میترسم میخوام زایمان سزارین اختیاری رو انتخاب کنم ب نظرتون هزینش چقد میشه و میخواستم کمکم کنید یه بیمارستان خوب توی تهران معرفی کنید.

من خیلی سخت بود درد طبیعی کشیدم آخرش سزارین شدم🥺

سلام به همگی مم سزارین شدم راضیم توی ماه ششم بارداری پمپاژ قلبم به نوزاد به مشکل خورد و هزینه های درمانم رفت بالا و خداروشکر مشکلی نداشتیم وسزارینمم خوب بود و چون بچه بریچ بود سزارین شدم

سلام من سزارین شدم و آخر های سونو گرافی یکم مشکل شد ولی خدا رو شکر بچم سالم به دنیا اومد

سزارین شدم خوب بود ب دکترمم تاکیید کرده بودمم که نمیخوام بخیه هام پیدا باشه یا زشت باشه پایین ترین جای شکمم زده خیلیم عالی بود
منکه از عملم راضیم هر چند خودمو واسه طبیعی اماده کرده بودم 😂😉😉

سلام من سزارین کردم خدایی خیلی کاردکترم خوب بود خودم راہ میرفتم

یه سوال راسته میگن طبیعی زایمان کنی واژن زن گشاد میشه

من هفته ۳۸زایمان سزارین کردم دکترم خیلی مزخرف بود من بعد عمل به قدری حالم بد بود الان واقعا از زایمان میترسم بخیه هام به خاطر بیشعوری دکتر باز شدن اصلا خبلی تجربه بدی بود

سلام
من هفته سی و چهار بارداری ام،میخوام سزارین اختیاری رو انتخاب کنم..باید برای سزارین اختیاری کجا بری
کسی اهل سیرجان هست؟میخواستم بدونم سیرجان بیمارستان خصوصی داره و آدرسش کجاست؟

من سزارین شدم ۵۰ روز پیش خیلی عالی بود و راضی بودم بازم برگردم عقب سزارین انتخاب میکنم ، البته همه چی بستگی به دکتر داره که کارش خوب باشه

من بي حسي كمر گرفتم اپيدورال زماني كه هفت سانت دهانه رحمم باز بود خداروشكر خوب پيش رفتم و راحت زايمان كردم

دوتازایمان داشتم هردوشم طبیعی.. سخته ولی بع نظرم طبیعی ازسزارین بهتره چون بعداز۱۰روزپامیشی کارات انجام میدی ولی سزارین حداقل بایدتا۴۰روزدرازبکشی فقط🙁...

سزارین خدارو شکر همه چی خوب یکمی استرس

انشاءالله

خیلی ممنونم مادرای مهربون توروخدا برام دعا کنید زایمان راحتی داشته باشم استرس دارم 1ماه ونیم‌دیگه باید زایمان کنم❤

سر بچه اولم خیلی دردکشیدم دکترم اصلا نمیومدپیشم بچمم بریج بودتااخردردهای طبیعی روکشیدم اخرام بوددکتربدنجس اومدمعاینه کرد گفت بریجه بایدسزارین بشی سزارینم کردن خیلی عذاب کشیدم سردخترم خداروشکرمشکلی نداشتم طبیعی به دنیااومددورش بگردم

به خاطر پیشینه ی بیماری که سه سال پیش داشتم، نمیتونستم مسکن بگیرم و کل درد سزارین رو با دو تا استامینفون ۵۰۰ تحمل کردم

تو هفته ۳۸ شب کیسه ابم پاره شد بدون درد رفتم بیمارستان یک روز تمام درد کشیدم ولی طبیعی نتونستم سزارین کردن واقعا خیلی تجربه بد بود الانم هرکی میگه یه بچه دیگه بیار میگم اصلا

اره حدودا ۳ هفته استفاده کردم

خیلی سخت

میخواستم بپرسم نظر شما راجع به زایمان اپیدورال چیه
عایا خوبه یا نه

درسته که میگن دیگه نمیتونی زور بزنی که بچه بیاد بیرون

خیلی سخت بود

هزینش خیلی زیاد میشه شوهرم کارگره کسیو نداریم کمکمون کنه بخاطر بی پولی هم میخوام طبیعی زایمان کنم 😞😓

هفته ۳۶ و چهار روزم بود کیسه ابم پاره شد رفتم طبیعی خیلی سخت و دردناک ولی شیرین بازم زایمان کنم حتما طبیعی و انتخاب میکنم حال میده

بخدا هنوزم توهرکاری دخالت میکنن حتی برای ختنش هم ایرادگرفتن

خداازشون نگذره

هفته 38بدون هیچ دردو علائمی نصف شب نزدیک عید که همه جا یخ بندان بود کیسه آبم یهو ترکید یه تانکر آب ازم رفت اخرشم بچه نیومد سز شدم

من تو هفته پانزدهم سنو گرفتم گفتن پسر آیا احتمال دارد؟ اشتباه باشه.

اولش که دکتر بهم کفت بی هوشت نمیکنیم براسزارین خیلی ترسیدم ولی با رفتار خوب دکتر بی حسی ودکتر مهربون خودم سریع بچم دنیا اومدباشوخی وخنده کلی کلیپ وعکس از اتاق عملم دارم فقط اثرات بی حسی که رفت موقعی که پرستارا گفتن پاشی قدم بزنی خیلی سختم بود حتی گریه هم کردم.

همینکه اومدم خونه بجای اینکه یه کاسه سوپ داغ بهم بدن بابچه هاشون ریختن سرم من تواتاق روجابودم اینقدبیشعوربودن بچه هاشون گذاشتن تواتاق خودشون رفتن آشپزخونه برا خوردن وخراب کردن من بدبخت تنهاهیچکی ازخانوادم نزدیکم نیست بچه هاشون خیلی بی ادب وشلوغن متکا پرت میکردن روسرمن فقط میگفتم نرن روبچه خونمون کوچیکه.اون بکنار شروع کردن ایرادگرفتن ازبچه😓😓😓یکیشون میگفت سیاهه یکی میگفت لاغره یکی میگفت دماغش بزرگه هرچی صفت بدبودگزاشتن رو این طفل معصوم بعدهم اسمی که من نه ماه قبل انتخاب کرده بودمومسخره میکردن واینقدتوگوش شوهرم حرف زدن شوهرآشغالم روز دوم زایمان هم تف انداخت روصورت خودم هم روصورت بچه بیگناه این همیشه جلوچشممه گفت آبجیام اومدن خونمون گفتن بهشون محل نزاشتی ازمن انتظارداشتن بااون شکم پاره ازشون پذیرایی کنم

مامانم کرونا داشت و نتونست بیاد پیشم و عمم همراهم بود ولی در کل همراه رو بیرون میکنن.موقع دردام حالتایی ک باعث میشه درد کمتری حس کنیم رو انجام دادم ب همه میگفتم دعای یستشیر و سوره انشقاق رو برام بخونن درخواست ماما همراه داده بودم از ترس زیاد فک میکردم میمیرم😁ولی خداروشکر بچم ساعت ۲ ونیم شب بدنیا اومد و بخیر گذشت.

لکه بینی داشتم و شب زایمانم خیلی زیاد شد...رفتم بیمارستان ماما معاینه کرد گف برو خونه دهانه رحمت باز نشده... دکترم همون موقع رسیدومعاینه کرد گف امشب بمون بچه مدفوع کرده بود دوساعت نکشید که به دنیااومد نفسمو...کلا حاملگی و زایمان پرافسردگی داشتم که اگه درد جسمیم اضافه میشد نمی‌دونم چه اتفاقی می افتاد...فقد میدونم دخترم اومد تا حس کنم اون آدم ضعیف دیروز نیستم بخاطرهردومون باید قوی باشم...

مامانم پیشم بود یک هفته که زایمان کنم بمونه ازم مراقبت کنه اما هروی پیاده روی میکردم و شربت زعفرون میخوردم دردم نمیگرف مامانم گفت دیگه من باید برگردم خونمون(یه استان دیگه س) نشستم کلی گریه کردم که تنهام مامانم نیست پیشم دیگه رفتم دسشویی یهو دیدم آب گرم با فشار میاد کیسه اب پاره شد بردنم بیمارستان گفتن ۵ سانت دهانه رحم باز شده از ۱۲ شب بستری شدم
۲شب دردام شدید شد خیییلی شدید تر میشد و فواصلش کمتر میشد فقط از خدا میخواستم صبرم بده میپریدم ک دردم کمتر شه دسشویی میرفتم اما پرستارا دعوام میکردن میگفتن فقط حق داری رو‌پهلو چپ بخوابی آخه با اون همه درد چجور یکجا ثابت باشم؟؟شش صبح آمپول فشار زدن دردا شدیدتر شد میگفتن زور بزن هرچی میزدم بیرون نمیومد باز برمیگشت تو نفس کم اوردم زور نمی تونستم خیلی بزنم بلاخره ماما با آرنج زد رو قسمت بالای رحمم با یه زور بچه سرش اومد ۹صبح بود بوه رو کشیدن بیرون و راحت شدم احساس سبک بودن خاصی داشتم دخترگلمم ماشاالله تپلی بود خیلی حس خوبیه بهترین خس دنیا بود دیدمش دارن لباس تنش میکنن ۴تا بخیه هم خوردم ک دردشو نفهمیدم بعدشم ک درد لگن داشتم تا مدتی و مراقبت از بخیه ها و... خوب بود کلا
مامانمم با شوهر و مادرشوهرم پشت در منتظر بودن . خدا کنه دومی رو راحت تر زایمان کنم

سلام من میخوام طبیعی زایمان کنم بچه اولمه خیلی استرس دارم نمیدونم باید چیکار کنم؟ 😞😓

سلام من چون میترسیدم سزارین انتخاب کردم و راضی بودم از اتاق عمل میترسیدم ولی قشنگترین خاطره زندگیم رقم خورده الهی خدا قسمت همه کنه

من سر نشده بودم سر زایمانم خیلی درد کشیده بودم هیچی از بدنیا اومدن پسرم نفهمیدم انقدر که بهم دارو زده بودن

من ۴۰هفته سزارین شدم اما اصلا سخت نبود خیلی خوب بود خدارو شکر درد سزارین بهتره تا درد زایمان طبیعی

تا وقتی مامای خصوصیم نیومده بود انگار خیلی تحمل درد برام سخت بود ولی وقتی اومد خیلی کمکم کرد که زودتر زایمان کنم و موقع شدت درد کمکم میکرد که از ماسک گاز اندونوکس استفاده کنم و یکم دردم کاهش پیدا میکرد و کلا بعد از ۵ ساعت درد زایمان کردم😊

اصلا کلاسهای امادگی زایمان هم نرفتم. فقط فعالیت تو خونه زیاد داشتم

سلام خسته نباشید همگی من زایمان اولم سزارین بود خب خیلی سختم بود تنها بودم تو خونه خودم هم همه کارام میکردم اما زایمان دومم خدا رو شکر طبیعی شد دختر اولیم سه سالش بود که دومی رو زایمان کردم. خیلی خوشحال شده و خیلی هم خدا رو شکر میکنم

من تا چهل هفته هیچ دردی نداشتم و گفتن امکان داره بچه مدفوعش رو بخوره خطرناکه رفتم زایشگاه فشارخونم بالا پره اکلامپسی بودم و اینقد امپول فشار زدن شب تا صبح یکطرف لگنم سفت شده بود و درد امپول فشار عذابم میداد ولی دردم نگرفت و اخرش بردنم اتاق عمل و سزارین شدم به بدترین شکل ممکن چسبندگی داشتم اینقدر ماماها و دکتر تلاش کردن تا به زور بچه رو از رحم جدا کردن چون بی حس بودم فقط درد نداشتم ولی یه لحظه حس کردم یه چیزی محکم از بدنم کنده شد و توی دلم خالی شد 😬😩

من ۳۸ هفته و ۶ روز سزارین شدم همه چی خدا رو شکر عالی بود
به نظر من سزارین بهترین انتخابه درسته بعدش درد داری ولی با شیاف قابل تحمله

کسی زایمان با وکیوم داشته؟؟چطور بوده؟؟

من برا چکاب رفته بودم دکتر که گفت باید برم بستری بشی. بستری که شدم دکتر کیسه ابمو پاره کرد دردام شروع شد درد هایی که اصلا فکزش هم نمیتونی بکنی کشیدم. سخت طاقت فرسا بود برام خیلی سه ساعت درد کشیدم تا بچم به دنیا آمد زایمان سختی داشتم و الانم درد جای بخیه امونم رو بریده نمیتونم قشنگ بشینم و به بچم شیر بدم . ولی همینکه بچم سالم بود خدارو شکر کردم و خوشحالم. ❤️❤️

این برنامه که پولیه 😔

نه من بچه بستری نشدوروزبعدش اومدیم خونه خداروشکربرای سلامتی بچتون

سلام مابچه اولمون بودخیلی ذوق داشتیم روزشماری میکردیم برای به دنیااومدنش منم ازطبیعی میترسیدم هرچی بادکترحرف میزدم سزارین قبول نمیکرد شدم چهل هفته و۵روزیه لکه کوچولوداشتم ساعت۸صبح رفتیم بیمارستان تاساعت ۱۰پرونده تشکیل دادیم و...دیگه رفتم اتاق زایمان ۱۰دقیقه که گذشت خانم پرستاری که مراقبم بودجیغ زدگفت خانم دکتراکسیژن بچش قطع شده😭😭😭ترس تمام وجودموگرفت فقط میدونم چندتادکتروپرستارباهم ریختن روسرم یکی پاهامومیزدیکی فشارمیدادیکی معاینه میکرد سریع منوانداختن روی یه تخت دیگه وبردن طوری سریع میبردن که به درودیوارمیخوردن گفتم چی شده گفتن برای بچت دعاکن وبیهوشم کردن😓😓وقتی به هوش اومدم ساعت۲ونیم ظهربودولی همه خانمهاکه تواتاق بودن بچه هاشون کنارشون بود ولی بچه من نبودش دوباره استرس😢😢😢😢بااون حال بدم ازروی تخت بیدارشدم رفتم توراهرو دنبال بچه خدامیدونه چ ترسی داشتم تااینکه همراهم اومد وبعدبچه روتحویلمون دادن دیدم خداروشکربچم سالمه همون لحظه هم سریع چشماشوبازکرد😍😍😍😍😍وخدالطفشوشامل حال من کرد یه دیاکوبامزه به من دادولی لعنت خداخواهرشوهرام ومادرشوهرم انشالله خداوندازشون نگذره که نگم اومدم خونه چه بلایی سرم آوردن فقط هروزمنتظرم خداانتقامموازشون بگیره آمین

من دخترکم خیلی راحت به دنیا اومد خدا ره شکر طبیعی زایمان راحتی داشتم

من ۳۸ هفته طبیعی زایمان کردم خیلی بد بود به نظر من طبیعی زایمان نکنید واژن ادم تغییر میکنه دیگه مثل قبل نمیشه اگه بخوام یکی دیگه بیارم دیگه سزارین انتخاب میکنم

سلام.من ساعت ۲شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن هیچ علائمی نداری ولی یه آزمایش برا کیسه آب گرفتن که متوجه شدن سوراخ شده.بعدش منو بستری کردن برای طبیعی هم قرص دادن بهم هم آمپول فشار اما دردم نگرفت و پیشرفت نداشتم بعد ۲۰ساعت منو بردن اتاق عمل و سزارین شدم ولی خداروشکر راضیم و خیلی سزارین خوبه بنظرم

سلام. من زایمان اولم بود بارداری هم خوب پیش رفت دکتر گفت باید طبیعی زایمان کنی هفته 40 رفتم بیمارستان بستری شدم حدود 8ساعت زیر سرم بودم همه چی داشت خوب پیش می رفت ولی من طاقت درد طبیعی نداشتم دعا می کردم که سزارین بشم. وقتی معاینه کردم گفتن متوجه شدن بچه مدفوع کرده سریع منو بردن اتاق عمل دیگه خداروشکر سزارین شدم خیلی راضی هستم از سزارین فقط من به چسپ پانسمان حساسیت داشتم بدنم تاول زد.. باعث شد دیر سرپا بشم.. ولی دکترم عالی بود. درد سزارین میشه تحمل کرد ولی دردطبیعی اصلا. نمیخوام بهش فکرکنم

منم زایمان سختی داشتم. اول خواستم طبیعی زایمان کنم که اینقد دردم طول کشید و دهانه رحم خیلی کم باز شده بود که رفتیم واسه سزارین. موقع عمل راحت بودم ولی تا یک هفته نمیتونستم از تخت بیام پایین. عاجز عاجز شده بودم. دو نفر از پهلوم میگرفتن بلندم میکردن میاوردن پایین.

سلام خسته نباشید من الان ۸ روزه پسرمو چشوندم همش حریره و فرنی بهش دادم دیگه نمیخوره چیا میتونم بهش بدم میوه هم میتونم بدم ؟ممنون اگه میشه راهنماییم کنید

ما تو سونو گفتن بچه دختره ولی تو اتاق زایمان دیدیم پسره🤣

سلام
دوستان عزیزم
من آخرای ماه ۸هستم الان چند هفته است که دم‌‌پهلوم‌درد‌میکنه اگر کسی تجربه ذاره بگه ممنون میشم 🙏🏻

من واسه پسر اولم خیلی بارداریم راحت بود ولی واسه دومیم خیلی سخت بود همش تو راه بیمارستان وآزمایشگاه بودم تا هفت بعدش خونه تکونی کردم وسایل سنگین جابه جا کردم که بچم پایین اومده بود گفتن باید استراحت کنی دوماه آخر رو همش استراحت بودم وقت زایمانم رسید ۸هفته و۵روز چون سزارینی بودم گفتن پلاکت خونت خیلی پایین اومده با یه عالمه استرس رفتم اتاق عمل که اونجام دکتر بهم گفت بدجوری چسبندگی داری اونجام حالم گرفته شد تا ۵روز ترخیص نشدم وحشتناک درد داشتم ولی خداروشکر پسرم سالم بود

من بارداری سختی داشتم نسبتا... ۴ ماه به شدت بالا میاوردم تا روزی ده بار... بعد یبوست شدید... استراحت ... احتقان بینی از دست رفتن بویایی چشایی غربالگری مشکوک و سلفری... ولی سزارینم راحت بود یه روزه هم سرپا شدم

من دوران بارداریم خیلی عالی بود مشکلی نداشتم اما دوروز قبل تاریخ زایمانم خواب بدی دیدم از نزدیکای صبح منتظر تکونای پسرم بودم که تکون نمیخورد وسایلم را برداشتم و با گریه رفتم بیمارستان گفتن بچت خوبه رفتم سونوی بیوفیزیکال دکتر گفت کیسه آبت خشک شده باید امروز زایمان کنی با گریه باز رفتم بیمارستان،بستری شدم اما دکتر بیشعورم که نه ماه رفتم پیشش نیومد برا زایمانم من هم استرس پسرما داشتم هم این که کی میخواد زایمانم کنه اما یه ماما داشتم عالی و مهربون که استرسما کم کرد و یه دکتر فوق العاده عالی اومد برا زایمانم،آمپولم زدن وبعد ده ساعت درد پسرم بدنیا اومد خیلی حس خوبی داشتم اما فرداش گفتن اگه پسرت ادرار نکنه باید بستری بشه چون آب دورش تموم شده بوده و احتمالا کلیه هاش آسیب دیده یه روز تو بیمارستان گریه میکردیم با خواهرشوهرم که بالاخره پسرم ادرار کرد لحظه های سختی را تو دو روز گذروندم

من برای پسرم دردام طبیعی بودتوخونه وقتی رسیدم بیمارستان بلافاصله زایمان کردم دردداشت ولی خیلی خوب بود.ولی برای دخترم 8ماهه میخواست بدنیابیادبرام پساری گذاشتن وکلی استراحت واخرشم وقتش دردم نگرفت به زورزایمان کردم خیلی بدبودخیییلی

من بارداری سختی داشتم تا 4ماه اول خونریزی داشتم وشیاف استفاده میکردم بعدش یکم بهترشدم وتواخرای 6ماهگی عفونت شدیدگرفتم بخاطر شیافا ودوباره دارومصرف کردم توهفته31بارداری دل دردای شدیدداشتم و بستری شدم وامپول بتا بهم زدن ودوباره دوتاامپول دیگه زدم تا بچه زودبدنیانیاد کلا استراحت متلق بودم بالاخره 38 هفته و 5روزم بودک زایمان کردم برعکس بارداریم زایمانم عالی بود 3ساعت دردکشیدم و دخترم بدنیااومد همه اینا فدای خنده دخترم❤❤💋💋💖💖👼👼❤❤💜💜💛💛💚💚💙💙

۳۹ هفته و ۳روز بودم ک رفتم برا سزارین و بیحسی از کمر شدم و تجربه عالی ای بود و خیلی راضی ام

من ۳۸ هفته رو که تموم کردم دردم شروع شد یه روز کامل تو خونه درد کشیدم زیاد سخت نبود ساعت هشت صبح رفتم بیمارستان یه ساعت کارای تشکیل پرونده کشید ساعت ۹ رفتم اتاق زایمان ۹:۳۰کیسه ابم و پاره کردن خدار و شکر ۱۰:۳۰دخترم به دنیا اومد در کل تو خونه درد کشیدن خیلی بهتره تا بیمارستان خیلی سخته یه ساعت تو بیمارستان درداش خیلی سخت بود تحملش

بارداری سختی داشتم همش استرس چون ۳ماهه قبلش زایمان زود رس توی ۲۴ هفته داشتم و پسرم رو از دست داده بودم و با باردار شدنم سر دخترم همش استرس و نگرانی از دست دادنش رو داشتم.سرکلاژ شدم هفته ای یه امپول پرلوتن ۵۰۰ میزدم از خونه بیرون نمیرفتم بیشتر وقتم دراز کش بودم لگنم و دلم درد میکرد.و بعدش توی ۳۸هفته و ۶روز برا چکاپ رفتم بیمارستان به خاطر فشار بالا بستری شدم بعد از ۱۰ساعت درد کشیدن و پاره شدن کیسه اب ومدفوع کردن بچه سزارین شدم.بعد سزارین عفونت شدید روده گرفتم و از درد نمیتونستم تکون بخورم اما همشون به یه لبخند دخترم در

مسلمین نیمه خصوصی هست عزیزم

سلام منم بارداری سختی داشتم فشارودیابت بارداری هفته ۳۵به بعد هم دردام شروع شد ولی سزارین دوم بودم دکترم اول هفته ۳۷ سزارینم کرد بیمارستان خصوصی خیلی خوب بود ۸ساعت بعد سزارین خودم بلند شدم راه رفتم همه کارام انجام دادم

دخترم 36هفته و 6روز دنیا اومد و وزنش 1950گرم بود و الان خداروشکر میکنم سالمه

بارداریم طبیعی پیش میرفت همه چیز خوب بود قرار بود 12شهریور دنیا بیاد و سه ماه اخر انزیم کبدی ام بالا رفت توی ده روز روی دخترم تاثیر گذاشت و اختلال رشد داشت و رفتم بیمارستان ازمایش نشون بدم و ازمایش مجدد دادم و بالا بود و خطرناک برای خودم و دخترم و معاینه شدم و بستری شدم و شب سزارین اورژانسی شدم خودم خبر نداشتم به مادرم و همسرم گفته بودن،خودم هم ده دقیقه مونده به اتاق عمل فهمیدم و از ترس اتاق عمل و استرسی که داشتم برای سلامتی دخترم فشار خونم رفت بالا و موقع زدن بی حسی هم حالت تهوع گرفتم و پرستار و دکترا کلی بهم توی اتاق عمل انرژی مثبت دادن و استرسم کم شد از عمل هیچی نفهمیدم و درد بعدش که اومدم توی بخش برام سخت بود درد بخیه و فشار دادن شکم🤦 بعدش هم نشستن و خوابیدن و برخواستن و راه رفتن برام سخت بود و اذیت میشدم دو روز بیمارستان بودم و روز دهم موقعی که بخیه هامو کشیدم کامل خوب شدم و الان روی کمر میخوابم نفسم میگیره و زود خسته میشم

من هنوز آخر ماه بچم دنیا میاد ولی بارداری خیلی پر استرسی داشتم بخاطر کلی داستان که همش از تو سونوگرافی انومالی شروع شد گفتن تیغه بینی بچه کوچیکه الانم که یهو مایه دور جنین کم شد تو ۷ ماه کلی سونو داپلر دادم تا اینکه گفتن مایع طبیعیه ولی بچت رشدش کمه بعدش گفتن بچت ریزه رشد و خون رسانیش خوبه آخرم با هزار تا گم گیجه و استرس فقط منتظرم بچم سالم باشه لطفا دعا کنید برامون🙏

من هفته۴۰بهم نوبت دادتاریخ۹/۹/۹۹رفتم بیمارستان ولی دردنداشتم.چون همه اومده بودن واسه اون تاریخ ودکترم سرش شلوغ بود پیچوندنم🤭 گفت جمعه ش بیا،منم جمعه شدنرفتم یکشنبه۱۶/۹ساعت۱۰صبح بودرفتم ولی بازم دردنداشتم.معاینه کردن صفربوددهانه رحمم.دیگه۱۲بستریم کردن واسه طبیعی آمپولاروکه خوردم کم کم درداشروع شدآزمایشاموکه انجام دادن pcrبالابود.ساعتای۲برام ماسک اکسیژن آوردن جاموعوض کردن بردنم تویه اتاق اختصاصی ولاکچری بایه ماماهمراه.کلی ترسیده بودم هرچی میگفتم چم شده جواب درستی نمیدادن.هرکی هم میومدتو گان وماسک وشیلدو....ازپرستارودکترومتخصص و تیم بیهوشی وخدمات همه محافظت شده میومدن پیشم.منم سرشارازاسترس خلاصه تااینکه ساعتای۹/۳۰شب دخترنازم به دنیااومدگریه میکردگذاشتنش روسینم آروم شدبهم نگاه میکرد🥰🥰🥰منم باسنشوگرفتم تودستم کوچولوونرمالو نازبود🥰🥰🥰😍دردام یادم رفت.دیگه بردنم تواتاقم گفتن همه چی اوکی هست واون همه فشارواسترس روانی که بهت دادیم الکی بوده

سلام من 6ماهه زایمان کردم ،دردام شروع شده بود و5دقیفه به5دقیقه شده بود ولی میگفتن کاذبه اخرهم بستریم کردن بادعواچون ازتاریخ زایمانم 3روزگذشته بود،یکشب بستری بودم توزایشگاه تاطبیعی زایمان کنم ،بچه روبادستگاه کشیدن وپوست سربچه رواسیب زدن واخرشم تکه پاره بردن سزارینم کردن ،خدالعنتشون کنه ،بازاخرسربچمو بردن بستری کردن بخاطر دیربدنیا امده بود ومدفوعشو خورده بود وپوست سرش اسیب دیده بود،کلا افتضاح بود زایمانم ،بهش فکر میکنم تجربه بسیار بدی بودبرای باراول

سلام مامان گلیا...
امیدوارم حالتون عالی باشه...
من از هفته ۳۸ دهانه رحمم دو سه سانت باز شده بود ولی درد زایمان نداشتم ...۳۸ هفته و ۶ روز بود که رفتم مطب برای معاینه و هنوز همون سه سانت بودم و بدن درد که قرار شد پنج شنبه برم بیمارستان ...ازسه شنبه دونه های قرمز رنگی روی بدنم ظاهر شدن اول خیلی اهمیت ندادم ولی بعد از یکی دو روز دیدم داره کل بدنم رو میگیره بخاطر همین پنج شنبه رفتم بیمارستان و معاینه شدم و تحریک دهانه رحم....گفتن این یکی از علائم مسمومیت حاملگیه و دیگه باید بچه بدنیا بیاد...و گفتن بعد از ظهر وباره برگردم بیمارستان.‌‌..
رفتم خونه یه دوش گرفتم و غذا خوردم و بعدش رفتم بیمارستان.‌‌..
ساعت ۷ بستری شدم و امپول فشار گرفتم که دردام شروع شد و دردای شدیدی هم داشتم ولی مامای همراهم خیلی کمکم کرد...وقتی ۵ سانت شدم بی حسی اپیدورال گرفتم ..‌خیلی خوب بود ...حدودا دو ساعت بعدشم به لطف خدا پسرم بدنیا اومد... خیلی لحظه خوبی بود

الان که حدودا ۵۰ روز گذشته بهش فکر میکنم خیلی هم سخت نبود ولی تو اون‌ذوزا فکر میکردم سخته، دوست داشتم طبیعی باشم ولی تا ۴۰ هفته صبر کردم و نشد ، سزارین دم بعد ۳ روز خیلی بهتر شدم ولی چون بچم بخاطر زردی بستری شد و من مجبور بودم بیمارستان باشم خیلی دوباره داغون شدم و همین باعث شد که خوب شدمم بیشتر طول بکشه که بعد از ۱۰ روز خوب شدم، تجربه من اینه که حتی اگه احساس میکنین که حالتون خوبه و از پس کاراتون بر میاین اگه شرایطشو دارین حتما کمک داشته باشین ، باعث میشه کمتر بهتون فشار بیاد و زودتر خوب شین

چندین ساعت درد ، اخرش سزارین

دردام یه هفته قبل اززایمانم شروع شده بودشوهرم باموتورسیکلت منورسوندبیمارستان گفتن دردات کاذبه درداصلی هنوزنیومده هروقت دردای شدیدداشتی بیایه هفته بعدش زیرشکمم دردشدیدپیداکردم حالت ضعف بهم دست دادبلندشدم یکم پیاده روی کردم دردام بیشترشدبازم حدودنیم ساعت پیاده روی کردم که دیدم دیگه نمیتونم تحمل کنم به شوهرم گفتم زنگ بزن آژانس ماشین بگیرگفت خودم باموتورسیکلت میرسونمت خلاصه نگم براتون که دردزایمان وهوای نسبتاسردپاییزوموتورسیکلت چه حس بدی داشت تارسیدم بیمارستان معاینه کردن گفت بروپیاده روی کن ده دقیقه بعدبیارفتم پیاده روی کردم موقع پیاده روی پام تیرمیکشیددیگه نمیتونستم راه برم ازدرددیسک کمرهم دارم خیلی سختم بودرفتم داخل گفت وقت زایمانته بستریم کردساعت ده شب تا۳نصف شب دردکشیدم پرستارای اون شب شانسم خیلی بداخلاق بودن منوگذاشتن تویه اتاق ورفتن هرچی صداشون میزدم نمیومدن نیم ساعت آخری اومدن پیشم آمپول فشاربم تزریق کردن دردام شدیدترشدخیلی خیلی سخت زایمان کردم

بله میخوام ببندم

سلام منم اصرار داشتم طبیعی ولی هفته های آخر هموروئیدم عود کرد دکترم گف ممکنه بدتر بشی اول هفته 39 صبح ساعت 6 رفتم بیمارستان خصوصی کارای بیمارستان رو کردیم ساعت 8صبح دکترم بعنوان اولین مریض عمل کرد سوند رو هم دوتا پرستار مهربون گذاشتن ساعت هشت و ربع پسرم اومد بغلم صداش بهترین صدای دنیا بود اما بعد عمل کمردرد و تنگی نفس خ سخت بود

به قدری سخت و درد ناک بود که دلم نمیاد تعریف کنم چه بلاییی سرم اوردن بقیه حامله ها خدای نکردن بترسن خدا پشت پناه همه باردار ها باشه بارشون رو راحت زمین بزارن

دختر من ۳۶ هفته و ۱ روز بدنیا اومد
صبح خیلی عادی بیدار شدم رفتم ساعت ۱۰ صبح اینا بود از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی فهمیدم کیسه آبم پاره شده انقدر هول شده بود همسرم زنگ زد به اورژانس که اومدن گفتیم پزشکم بیمارستان خصوصی هستش که امضا گرفتن و ما بعدش سریع رفتیم بیمارستان مامای خیلی مهربونی بود وقتی معاینه کرد گفت دهانه رحمت سه سانت باز شده میتونی زایمان طبیعی کنی ولی من از قبل که برای چکاپ میرفتم مطب میخواستم سزارین بشم چون وقتی میرفتم برای ان اس تی بیمارستان مامانارو که میدیدم پشت در بلوک زایمان بودن دلم مامانمو میخواست دوست داشتم برم سزارین تا تو فکر این نباشم که کنارم نیست . ماما گفت اگر طبیعی زایمان کنی خود پروسه زایمان و آمپولی که میزنم ریه بچه کامل میشه ولی اگر بخوای سزارین بشی سریع بچه میاد بیرون و نمیتونی کمکش کنی منم گفتم پس هر تصمیمی پزشکم بگیره همونو قبول دارم خانم دکتر که اومدن پیشنهادشون زابمان طبیعی بود تمام مدت زایمان همسرم کنارم بود و خانم دکتر هم با نگاه مهربونی و آرامشی که داشتن خیلی کمک کردن . پروسه زایمانم کوتاه بود و ۱۲ و ۴۰ دقیقه دخترم بدنیا اومد . طی زایمان خانم دکتر بهم نحوه صحیح نفس کشیدن رو یاد دادن که خیلی خیلی کمک بود . وقتی زایمانم تموم شد و از بلوک زایمان اومدم بیرون خواهرم اومده بود و مثل فرشته ها جلوی در منتظرم بود ❤

من ۳۸ هفته ۳ روزم بود رفته بودم معاینه لگنی وقتی برگشتم افتادم ب خونریزی ۸ شب رفتم بیمارستان گفتن هنوز خیلی مونده دهانه رحمم بسته بود بچه هم بالا بود نوار قلب از بچه گرفتن گفتن تکون نمیخوره کمپوت بخور سرم قندی بهم وصل کردن همینکه کمپوت خوردم حالم بهم خورد ۲شب بستریم کردن ۹ صبح دخترم بدنیا اومد ۱۳ساعت درد کشیدم ماما خصوصی هم گرفته بودم خیلی کمکم کرد ولی درکل سخت ترین چیزی بود ک تو زندگیم گذروندم از درد مشت میکوبیدم تو سرم خیلی حالم بد شد

من قبل زایمانم تجربه بدی داشتم بخاطرکرونا نرفته بودم‌تصمیم گرفتم یهوبرم عکس بارداری‌ رفتم عکاسی تموم شد رفتم خونه مامانمینا شب برگشتیم خونه همین ک دراسانسوربازشد دیدیم درخونه بازه خونمون دزد زده بود حالم خیلی بدشد ازاسترس پس فرداش زایمان کردم ولی حال روحیم خیلی خراب بود ترس بدی افتاد ب جونم

به نظرم زایمان طبیعی بهتره چون واقعا دردش برای همون موقع هست و وقتی بچت به دنیا میاد چندان دردی نداری و دو سه روزه راه میوفتی میتونی خودت کارای راحت و انجام بدی ولی سزارین بعدش درد میکشی و مدت زمان زیادی باید استراحت کنی، من ماما خصوصی گرفتم خیلی کمکم کرد راهنماییم کرد ساعت ده شب کم کم دردم شروع شد بهم گفت دوش اب گرم بگیر نوک سینت ماساژ بده هندونه بخو نارنگی بخور تا دردت بیشتر بشه و دهانه رحمت باز ساعت دوازده شب درد زیاد شد رفتم بیمارستان اومد بالاسرم اون موقع دهانه رحمم دوسانت فقط باز شده بود معاینه کردن اول نوبت من بود که زایمان کنم یه خانمی که بچش تو خطربود اول اونو بردن به من گفت تو مایعات بخور وراه برو اونوقع از بس دردم زیادبود حتی جون نداشتم مشت بکوبم به دیوار انقد به دیوار به شونهای شوهرم مشت زدم که نگو اب که خوردم حالم بهم خورد کیسه ابم پاره شد بردنم زایشگاه ساعت یه ربع به پنج صبح دخترم دنیا اومد که دیگه بدنم بی حس شد، ماما خیلی کمکم کرد خیلی

سومین زایمانم سخت ودردناک بعداز دوتا سزارین طبیعی بود

سلام من ۳۸هفته و ۵ روز بودم که رفتم بیمارستان برای چکاب برگه آزمایش سونو تیروئید به دکترم نشون بدم دکترم همه چیز و دید گفت خوبه عالیه بعداز اینکه میخواستم از اتاق بیام بیرون شانسی بهم گفت یه لحظه صبرکن میخوای معاینه بشی بعداز معاینه گفت دهانه رحمت ۴سانت باز شده به احتمال زیاد تا غروب دوباره برمیگردی برای زایمان بعد از اینکه معاینه کرد من خونریزیم شروع شد من اومدم خونه که ساک بیمارستان و بردارم دوباره برگردم زایشگاه همه چیز تا اون لحظه خوب پیش رفت رفتم زایشگاه تا اون لحظه جز خونریزی هیچ دردی نداشتم بهم آمپول زدن ولی دست ماما ناشی افتادم انقدر این دست اون دست کردن بچه داخل شکم خفه شده دنیا اومد بعداز اینکه دنیا اومد مرده بود نیم ساعت اول هیچ تکون یا گریه ای نمیکرد همه پرستارا دورش جمع شدن همدیگه رو صدا میزدن من جیغ میکشیدم فقط خدا پیغمبر صدا میزدم از اون طرف خودم از اونطرف پسرم بدترین لحظه عمرم بود الهی خدا برای هیچکس نیاره حتی برای دشمن آدم...
معجزه شد پسرم بعداز ۳۰ ، ۴۰ دقیقه بعد نفس کشید گریه کرد ولی بهم اصلا نشون ندادن با آمبولانس انتقالش دادن به یه بیمارستان دیگه ۷ روز از دیدنش محرومم کردن کارم شده بود گریه وزاری هیچوقت اون لحظه یاد نمیره چه عذابی کشیدم هنوزم بعد از یکماه جیگرم با دیدن پسرم آتیش میگیره بخاطر همین شیرمم خشک شد😥🥺

افتضاح بود افتضاح.هرکی میگه طبیعی دردش همون لحظه سم چرتوپرت میگع.از درد بخیه هام نمیتونم بشینم بچمو راحت شیر بدم .دوازده ساعت دردکشیدم چون کیسه ابمم پاره شد رفتم بیمارستان دولتی ک نزدیک بود ب زور دست انداختن دهانه رحممو باز کردن و جر واجرم کردن تا بدنیا بیاد

شیرین ترین داستان زندگیم و زایمان راحتی داشتم....خدارو هزاران بار شکر بابته دخترم🤲

من زایمان خیلی سختی داشتم هفته ۴۰ بودم هنوز درد نداشتم رفتم بستری شدم با سرم و آمپول دردام شروع شد ۲۴ساعت درد کشیدم دهانه رحمم ۷ سانت بیشترباز نمیشد بچم با گوش بود ولی زوری میخواستم که طبیعی بدنیا بیاد تا بالاخره یه دکتر اومد تا منو دید گفت سریع سزارین.سزارینم خوب بودخداروشکر.یه مقدار درد داشتم ولی از درد طبیعی خیلی بهتربود.امیدوارم هیچ مادری عذاب منو نکشه☹️😓

من سزارین کردم ترو تمیز سر تایم رفتم بیمارستان و زایمان کردم بارداری سختی داشتم اما زایمانم خوب بود شکر خدا همون درد بخیه و زایمان دیگه زاییدن که دردش زبون زد همه هست دیگه میگن انگار زاییده یعنی بیشترین فشار و درد عمرت

من 38 هفته و 5 روز زایمان طبیعی شدم. با اینکه زایمان اولم بود، زیر 4 ساعت دخترم بدنیا اومد. ساعت 1 شب رفتم زایشگاه، 4:40 صبح نهال جون اومد. واقعا درد زیادیه، اما شدنیه

سلام من خیلی دنبال زایمان طبیعی بودم تا هفته 39 هم صبر کردم هر چقدر پیاده روی ..‌ دارو خوردم دردهام شروع بشه فایده نداشت فقط الکی درد کاذب داشتم ... استرس فوق العاده زیادی خودمو همسرم کشیدیم به استرسش نمی ارزه واقعا ... بالاخره رفتم سزارین در عرض چند دقیقه تمام شد اون استرس ها و درد ... واقعا راضیم از سزارین که شدم ... میخوام بگم هر چیزی باید قسمت و تقدیر باشه که انجام بشه

سلام . من ۴۰ هفته تمام کردم که درد زایمانم شروع شد . از ساعت ۸ صبح درد کشیدم تا ۱۰ شب . از فشار زیاد درد کل روز هرچی میخوردم بالا میاوردم . رفتیم بیمارستان چون حالم خیلی بد بود با امپول فشار هم نتونستن بچه رو بدنیا بیارن تا اینکه ضربان قلب خودم و بچه کند شد و مجبور به سزارین شدن . همین که بچه رو بعد عمل دیدم تمام دردهایی که کشیدم یادم رفت🤩
حرف من با شما اینکه که اگه وزنتون بالاس و ورم زیاد دارید به هیچ عنوان به زایمان طبیعی فکر نکنید و فقط دنبال سزارین باشید . من خیلی سختی کشیدم دردی که تحمل کردم و عمل سزارینی که شدم بدنمو خیلی ازبین برد 😖

من تو ۳۷ هفته و ۵ روز سزارین اورژانسی شدم آخه بند ناف دور گردن دخترم بود.تکون نمی‌خورد رفتم ان اس تی دادم که سریع بردنم اتاق عمل.

بهترین روز زندگیم.البته با کمک سزارین و پمپ دردی که قربونش برم😂😂😂

سلام من زایمان اولم بود به اجبارخودم رفتم بیمارستان خصوصی سزارین انجام دادم عالی بود هم دکترم عالی بود هم زایمانم.از روز اول زایمانم توبیمارستان خودم کاراموکردم تا الان یه روزم نخوابیدم انگارنه انگار که زایمان کرده بودم مثل دوران قبل از بارداریم بودم

سلام من ۳۹ هفته بودم ک رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی فقط رفته بودم چکاب بشم صدای قلب جنین ،ولی تا معاینه شدم گف دریچه رحمت باز شده بستری میشی بعدم ک بستری شدم دقیقا نیم ساعتم نشد ک پسر عزیزم بدنیا اومد خیلی شیرین بود اون لحظه برام

من زایمان اولم طبیعی بود فقط یساعت اخر درد کشیدم و سریع تر از سزارین خوب شد بخیه هام 😍😍 امیدوارم همین بچمم طبیعی بشه چون زن داداشم بچه دومش سزارین شد ولی من امید دارم طبیعی بشم

من 40هفته بودم با امپول فشار زایمان کردم از ساعت 7عصر تا ۷صبح روز بعد درد کشیدم وبچم بدنیا اومد زایمان سختی داشتم ولی بعدش همه دردامو فراموش کردم

سلام من زایمان طبیعی انجام دادم دوساعت عذاب کشیدم بارداری اولم بود فکرنمیکردم به این راحتی بااین شرایط کرونایی که کلی ترس داشتم زایمان کنم شکرخدا بهترین زایمانوداشتم یک ساعت همش دادمیزدم سزارین میخوااااااام اماالان خدا روشکرمیکنم خیلی هم عذاب نکشیدم خداروشکر درداشم همون لحظه بود بعدش چیزی نفهمیدم👨‍👩‍👧❤️

من بعد از ۶ساعت درد زایمان مجبور شدم سزارین کنم چون دخترم کج اومدخ بود تو لگن خیلی سخت بود زایمانم

من بارداری اولم بود و بشدت بد بود از ویار و خارش و کهیر و دندون درد و سیاتیک خیلی شبا زیر دوش سرد بودم قلنج بد میکردم داغون شد اخرشم کیسه ابم عصر ساعت 4 پاره شد کامل تا فردا شبش زایمان کردم اونم طبیعی از درد که نگم براتون

سلام من زایمان اولم بود تو ۴۲ هفته بستری شدم .خداروشکر دوران بارداری خوبی داشتم اما زایمان طبیعی داشتم دردهام از چهار صبح شروع شد و ساعت یک شب زایمان کردم. بهترین زایمان همین طبیعیه ک دردهاش فقط همون لحظه س...اینم تجربه من مامان های گل

من در طول ۹ ماه بارداریم بچم سفالیک بود و زایمان طبیعی برام زدع بوددکترم ولی ماه آخر پره اکلمپسی شدم یعنی مسمومیت بارداری گرفتم مجبورشدن سزارینم کنن از ساعت ۱۲ شب نگهم داشتن گشنه وتشنه تا ۱۲ظهر که زایمان کنم چون مشخص نبود طبیعی ایم یا سزارین..
ولی خداروهزاران مرتبه شکرمیکنم پسرم سالم به دنیااومدالان ۴ ماه ونیمشه مامان براش بمیره😍♥️

من دوس داشتم طبیعی باشه ولی یازده ساعت درد طبیعی کشیدم آخرش شد سزارین.

عزیزم مامان برهان جان من بیمارستان مسلمین شیراز رفتم هزینه ی مامای خصوصی هم یک و نیم شد البته اگر بالای 24ساعت باشه بیشتر هست هزینش من زیر 24ساعت زایمان کردم مامان بشری جان بیمارستان مسلمین شیراز بودم گلم کل هزینه ی زایمانم و بیمارستان و مامای خصوصی روی هم 8ملیون شد زایمانم هم طبیعی بود واقعا راضی بودم راست میگن آدم هرچی پول بده همونقدر آش میخورع

زایمان من عالی بود سزارین دومم بود ولی همسرم کرونا گرفت و تا20روز همدیگه رو ندیدم این موضوع خیلی اذیتم کرد خداروشکر که گذشت

سلام.چهل هفته و چهار روز بودم که رفتم برای سزارین

من بخاطر آب دور بچه‌م صفر شده بود بستری شدم ولی از ترس زایمان طبیعی فشار رفت تا ۱۷ 😐خداروشکر سزارین شدم

من حاملگی خیلی خوبی داشتم چون از قبلش خیلی بدنمو اماده کردم زایمانم هم خوب وطبیعی بوذ فقط یکم بخیه هام اذیتم کرد و عفونت کرد

من زایمان اولم بود خدا روشکر دوران حاملگی زیاد اذیت نشدم ولی زایمانم خیلی سخت شد درد زیادی داشتم تقریبا بعد شش ماه احساس خوب بودن میکنم از زایمان خیلی ترسیدم ...

من خداروشکر دوران بارداریم خوبه اما زایمانم رو نمیدونم چطوری میشه دیگه کم کم دارم نزدیک میشم😐

من حاملگی خیلی بد و واقعا درد ناک ولی خدا رو شکر زایمانم خوب بود وتوی خونه زایمان کردم دوتا بچه هامو

من پسر اولم درد طبیعی از دو شب تا فردا چهار عصر کشیدم آخر با التماس گفتم سزارین وبعد چند روز پسرم زردی گرفت بخیه هام عفونت کرد پسرم بخش کودکان بستری منم بخش زنان بستری بخیه هام رو باز کردن تا عفونت خوب بشه بعد دوباره رفتم اتاق عمل..پسر دومی هم چون باز میترسیدم تحت نظر دکتر بودم خوب بود درد سزارین اذیتم کرد الان همسرم میگه دختر میخوام منم میگم اصلا فکرش رو نکن

من توی مطب حدود ۷ شب بود کیسه ابم پاره شد .دکتر بهم گفت برم خونه دردم ک شروع شد برم بیمارستان .حدود ۱۲ شب رفتم و فقط ۲ ساعت طول کشید و زایمان کردم .بدون پارگی زایمان طبیعی داشتم .
خودم فکر میکنم دلیلش ورزشهای دوران بارداریم و استفاده از روغن بادام در ماه اخر بارداری بود.در کل خدارو شکر میکنم که خیلی زود تمام شد

عوارض آمپول بی حسیه که به ستون فقرات میزنن

شوهرم همون شب بازی داشتن رفته بود سالن منم خونه تنها ساعت ۱۱ شب گوشیم هم شارژ نداشت کیسه ابم پاره اینقدر ترسیدم که نگو با درخواست تماس باهام تماس گرفت اومد یکی دو ساعت هیچی نگفتم بعدش گریه 😭 کردم و گفتم رفتیم بیمارستان فردا صبحش ساعت ۷ بدنیا اومد وقتی پسرم رو تو بغلم کردم همه درد هارو فراموش کردم خداروشکر همسرم بود توی یه شهر تنها با یه مادر شوهر بدجنس .... لطفا بگید اولین حرفی که به نوزاد تون گفتین چی بود منکه گفتم کشتی منو مامانی

جونم نمیگره تعریف کنم فقط در همین حد قبلش بعدش اصلا درد نداشتم😍

سلام مامانای عزیز خسته نباشید
من ۴۱ هفته زایمان طبیعی کردم خدا رو شکر دخترم اولین بچم رو به دنیا آوردم سخت یود ولی همین که صدای گریه ی دخترم و شنیدم و بغلش کردم و فهمیدم که شکر هدا بچم سالمه همه چیز خیلی عوض شد آرامش بعد طوفان خیلی خیلی لذت بخشه ایشالله قسمت همتون

والله من درد که داشتم صبحص رف خودم خودمو بستری کردم کارامو انجام دادم مسئول پذیرش تعجب کرده بود میگف خودت خودتی بستری میونی

تو سی و گنج هفته یهو آبریزش احساس کردم رفتم بیمارستان صارم
اول گفتن کیسه آبت پاره نشده ولی نوار قلب که گرفتن گفتن دردها شروع شده و باید بستری بشی شبش دوباره تست کردن و دیدن کیسه ابم پاره شده فردا صبح دکترم اومد و سزارین شدم. زایمان خودم بد نبود ولی دخترم منقل شد ان آی سی یو و چهار روز اونجا بود تا خداروشکر مرخص شد.

سلام ، من تو ۳۸ هفته سزارین شدم تو اتاق عمل هنوز شکمم باز بود اسپاینالم رفت یعنی درد شدید داشتم از چپ بدنم شروع شد مرگ زندگی رو دیدم خیلی زایمان سختی داشتم با وجود درد زیاد ۶ بارم امدن شکمم رو فشار دادن خدا نگذره ازشون خیر سرش بیمارستان خصوصی بود

من یه روز جلوتر از وقت زایمانم کیسه ابم پاره شد و خدا رو شکر دیگه استرس زایمان نداشتم و اورژانسی سزارین شدم

من دخترمو 41هفته بودم ک به دنیا آوردم خودم دردم گرفت اما پسرم رو 41داشت تموم میشد دیگه و من هیچ علائمی نداشتم به دستور دکتر بستری شدم و سوزن فشار بهم زدن چون مامای همراه گرفتم واقعا عااالی بود درد ها رو خوب تونستم رد کنم با ورزش ها و اینکه واقعا بیمارستان و دکترا هم خیلی تاثیر دارن من دخترم رو بیمارستان دولتی بودم واقعا افتضاح بود هم رسیدگی هم اخلاق پرستارها اما سر پسرم رفتم خصوصی و مامای همراه هم گرفتم واقعا عالی بود اتاق خصوصی داشتم حتی اتاق زایمانم ام خصوصی بود

بارداری دومم بود چهل هفته تمام😐 عصر جمعه رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی
معاینه شدم گفتن فقط یک فینگر باز شدی برو خونه فردا صبح بیا بستریت کنیم در همان حال یهو سرگیجه و سردرد بدی اومد سراغم که ناچارا همون شب بستری شدم اما قبلش بهم گفتن امشب رو تو زایمان نمیکنی فردا صبح اگه نهایتا بزایی خلاصه بستری شدم حدودا ساعت ۲ شب بود که تازه دست به کار شدن و کیسه ابمو پاره کردن نگم که چه دردی رو متحمل شدم و چه خانم دکتر بد اخلاق قسمت من شده بود اون‌ شبش
خلاصه بعد پاره کردن کیسه ابم و زدن امپول فشار کم کم دردام شروع شد دیگه از ساعت ۵ صبح تا ۸ نیم صبح اوج دردام بود و تازه همش ۳ سانت باز شده بودم خیلی درد کشیدم ولی دکتر گفت هنو وقت داری اما من ساعت ۹ صبح زایمان کردم خود دکترم تعجب کرد 😅
بعد زایمانمم کلی اذیت کردن با فکر کردن بهش حس درد میاد سراغم 😂
در کل وقتی بچم دنیا اومد همه چیو فراموش کردم 😊

سلام
من ساعت ۶صبح کیسه اب پاره شد.شوهرم رفته بود سرکار زنگش زدم تا مامانم و خواهرم و شوهرم رسیدن نیم ساعت گذشت.رفتیم بیمارستان شهرمون دکتر نبود.مامان بی‌شعور معاینم کرد و فشار محکم آورد رو شکمم که همه آبها تخلیه بشه .بعد با آمبولانس اعزامم کردن یه شهر دیگه.خلاصه تا برسم ۴ساعت گذشت.وقتی رسیدم مامای اونجا معاینم کرد یهو دیدم دوید طرف تلفن زنگ زد به دکتر که خونریزی کردم.دکتر هم گفت بفرستین اتاق عمل.خلاصه صدتا امصا از شوهرم گرفتن.گفتن اوصاع بچه خوب نیست.ولی خدا روشکر بچم سالم بدنیا اومد.ولی دوروز بستری شد چون خون خورده بود ومعدش ساکشن کردن.خلاصه بارداری فوق العاده سختی داشتم ولی راصی بودم سزارین شدم

سلام من تو سی وهشت هفته سزارین شدم سابقه بی حسی نداشتم واسه همین اولش یکم استرس داشتم ولی خداروشکر دکترم و پرستارا خیلی هوامو داشتن و عملم به راحتی انجام شد و اینکه پسرم رو همون لحظه دیدمو بغل کردم خیلی لذت بخش بود

من سی ونه هفته زایمان طبیعی کردم اولش خیلی سخت بود ولی موقع زایمان کلا خواب بودم وقتی بیدارشدم مامای همراه گفت تموم شد😉😉😉

من اصلا فکرشم نمیکردم پسرم دوهفته زودتر بدنیا بیاد ولی صبح از خواب بلند شدم دیدم کیسه ابم پاره شده وتا رفتم بیمارستان زود بستری شدم

سلام
بنظرم این دکتر و‌پرستارا هستن که برای مادر خاطره خوب یا بد زایمان بجا میذارن.
بیمارستانی که رفتم دولتی بود
پرستارا رفتارشون خیلی بد بود، حتی منو از اتاق زایمان جابجا نکردن، همون جا گذاشتن بمونم
سرویس بهداشتی کثیف و افتضاح
وقتی گفتم منو جابجا کنن حاضر نشدن
رفتارشون صفر بود تا الان بعد حدود یکسال ونیم از زایمان وقتی یاد رفتاراشون می افتم اشکم در میومد
و هرگز نمی بخشمشون

من 41هفته بودم اماهیچ خبری ازنشانه های زایمان نبود، بیمارستان هم سزارین نمیکردمیگفت بایدبستری شی بادستگاه دهانه رحمت بازشه امامن اصلابه دلم نبود باگوشیم استخاره گرفتم بد اومدمنم باتوکل به خدا ازبیمارستان فرارکردم😅شوهرم خیلی ناراحت شدولی من هنش میگفتم 29ام به دنیامیاد ودقیقا چندروزبعدش سحر29مهرکه یک هفته گذشته بود لکه بینی داشتم ودردام شروع شد وزایمان کردم بعدش خداروشکرکردم که به حرف دکترانکردم و بستری نشدم

منم که دو تا دخترام سزارین کردن اینم سومیه
تو بارداری اول تحت نظر دکتر بودم ولی وقت زایمانمو اشتباهی بهم گفته بود که من با سونو اولم حساب کردمو دیدم وقتم گذشته اومدم به دکترم گفتم اونم گف اره گذشته و باید زود بستری شی رفتم بستری شدم دو روز بیمارستان بودم بدون درد ولی روز سوم بهم آمپول درد زدن از درد به خودم میپیچیدم ولی دهانه رحمم باز نمیشد آخر سر بعد از کلی درد طبیعی بردنم اتاق عمل و سزارین کردن ....تو بچه دومم فقط یه ساعت طول کشید سزارینم خیلی راحت تموم شد ...اینبارم سومی رو ناخواسته باردارم ایشالا اینم راحت تموم بشه ...امیدوارم همه مادرای باردار به سلامتی زایمان کنن و بچشون بغل بگیرن ...الهی آمییییین 🤲

من توی 39هفته سزارین شدم چون قبلش هم سزارین شده بودم استرس بی حسی که داشتم تا بچه رو آوردن بیرون فهمیدن بند ناف دو دور دور گردنش پیچیده بچه کبود تنفسش مشکل داشت اصلا نیاوردند من ببینم صاف بردنش چه استرسی بهم وارد شد ،بعدشم که گفتن کمرش مشکل داره رو کمرش ماه گرفتگی داشت خلاصه کشتن منو

سلام مامان خانما☺️
من سه تا زایمان داشتم، هر سه تا هم سزارین شدم، زایمان سومم با اختلاف سنی 6سال از زایمان دومم بود که به درخواست خودم سزارین شدم، دکترم هم سرکار خانم قدمی خیلی عالی بود خیلی هوامو داشت و همراهم بود، بیمارستان خصوصی رفتم و سزارین شدم، پمپ درد هم گرفتم، به خاطر شرایطم همراه هم نداشتم پرستار همراه هم به مدت 24 ساعت گرفتم، همه چی عالی بود، الان دختر کوچولوم تو بغلمه، ان شاء الله برای مامانای بعدی هم زایمان خوب باشه🙏🙏🌺

من 6خرداد21ماه رمضون همه جاتعطیل رفتم بیمارستان خصوصی واسه چکاب هفته های آخر، اونجا دیدن فشارم خیلی بالا رفته تماس گرفتن بادکترم گفت اورژانسی بره اتاق عمل آخه دوقلو باردار بودم شوک بهم وارد شد ولی اولین قل که پسرم بود گرفت بالا دکترتاببینم همه چی یادم رفت

من تو۳۹ هفته برای معاینه رفتم که به خاطر فشارم که روی ۱۵ بود ختم بارداری زدن، بعد کلی امپول فشار ومعاینه و اخرشم که کیسه اب پاره کردن قند خونم افتاد برای سزارین رفتم خیلی سخت بود تازه بخاطر معاینه ها زخم ایجاد شد

بدترین روز زندگیم بود
شوهرم باخانواده اش افتادو نذاشت سزارین کنم
۱۲ ساعت درد کشیدم ودهانه رحمم باز نمیشد آخر سرم با دستگاه بچه رو کشیدن بیرون
خدا میدونه چی کشیدم
اصلا جون نداشتم ذوق بچه ام بکنم ازبس گریه کرده بودم تا دو روزم بستری بودم😭
بعضیا ناز نمیکنن ،واقعا نمیتونن

حاملگی شیر بهشیز الا ۱۴هفتمه😣🤦🏼‍♀️

سلام من 35هفته و پنج روزم بود که برا کلاس های آمادگی زایمان رفتم فشارم رو13 بود بستریم کردن ولی چون دوقلو بود و جاشون کم بود همون شب سزاین شدم فقط درد بعد از سزارین
دوقلوهام دختر بودن هرکدوم با وزن بالای 2400 خداروشکر چن روزی هم تو ان آی سیو بودن مرخص شدن

من با کلی ترفند و به کمک یه دکتر ارتوپد و عکس های رادیولوژی که از نوزادیم داشتم و مشکل دررفتگی لگن مادرزادی داشتم سزارین رو انتخاب کردم ! بعدش من چون کلستاز کبدی داشتم و کل بدنم میخارید همین تایم بیحسی وقت سزارین واسم کابوس شده بود که چجوری بی حرکت بمونم و جاییمو نخارونم! خلاصه اینکه قبول نکردن بیهوشم کنن تا اینکه دکتر بیهوشی نامه ی ارتوپد رو دید و فهمید ستون فقراتم مشکل داره بهم گف من بیحست نمیکنم من از خوشحالی ذوق مرگ! نمیدونم وسط عمل چی شده بوده که فشارم رفته بالا ، وقتی بهوش اومدم تو عالم بیهوشی مامانم بهم گف یکم فشارت بالا بوده و دکتر گفته باید تحت نظر باشی و بریم ای سی یو! منم فک کردم نی نی رو میگه چون کلستاز مرده زایی میاره و شروع کردم به گریه! منو بردن توی اتاق دیدم گل پسر زودتر از من توی اتاقه! همه ناراحتیم رفع شد ! خداروشکر میکنم خیلی روز خوبی بود

از همسر اولم دوتا پسر دارم از همسر دومم ی دختر تعجب نکنید

برید کنار بابای ممد اومد😂

من تو ۳۴ هفته زایمان زودرس داشتم
بااینکه سرکلاژ بودم ولی بخاطر فشار بالا به خونریزی افتادم
چون بچه بریچ بود نتونستم طبیعی زایمان کنم
بی حسی روی من جواب نداد و هم آمپول بی حسی به کمرم زدن و هم بیهوشم کردن
اخرم بچم با وزن ۱۶۰۰ بدنیا اومد ولی الان ۳ روزه تو دستگاهه
حال کلیش خوبه ولی تا وزن نگیره نمیتونم بیارمش خونه
خودمم که از دردام نگم بهتره چون بخاطر بچم همه شو فراموش کردم و فقط دلم میخواد این روزا زود بگذره
بتونم بچمو صحیح و سالم بغل کنم
زایمان بشدت سخت و غیر منتظره و دردناکی داشتم ولی تمام هوش و حواسم به بچم بود
امیدوارم هیچکس تجربه منو ، تجربه نکنه و همه زایمان راحت داشته باشند
برای سلامتی دختر من دعا کنید 🙏💚

من بهترین روز عمرم بود رفتم بیمارستان خصوصی سزارین کردم دردام هم نرمال بود همه چی عالی و وقتی دخترمو بغل کردم همونقدر دردم رو فراموش کردم خداروشکر میکنم

سلام.سزارین اختیاری شدم.روززایمان هم پمپ دردداشتم.خیلی عالی بود.هیچ دردی ازاول تااخرنکشیدم.لحظه تولدبچموبا هوشیاری کامل ودر ارامش کامل دیدم.فوق العاده بود

بدتدین روزای من بود ۴۰ هفته بودم رفتم که با امپول فشار زایمان کنم دکتر کیسه ابمو پاره کرد دیدن ضربان بچه یهو افت کرد قبل بچه بند نافش داشت میومد به بچه اکسیژن نمیرسید با داد وفریاد وعجله بردن سزارین با بی هوشی وقت برا بیحسی نبود بچه موقع تولد بدون ضربان بود که با امپول دوباره احیا کردن اصلا من ندیدمش اون دستگاه بود من یه اتاق دیگه بعد یه روزه رفتم پیشش بغلش کردم ولی اعزام شد به شهرستان دیگه گفتن شاید مغزش اسیب دیده منم با بخیه ها وعوارض بیهوشی رفتم پیشش شب وروز گریه میکردم هر روز یه استرس بخیه هام عفونت کرد کلا ولی خداراشکر بعد۷ روز صحیح وسالم بچم بغلم بود

من همه کارارو کرده بودم برای سزارین از دکتر نامه عمل گرفته بودم ولی فشارم رفت بالا دفع پرویین داشتم ختم بارداری دادن ولی هرکار کردم سزارینم نکردن و مجبور ب طبیعی شدم تو سخت ترین شرایط . جیغ میزدم فکر میکردن ادا درمیارن ک منو عمل کنن درصورتی ک اوج دردام بود دیگه دیدم دارن مسخرم میکنن رفتم تو ی دستشویی اب گرم میگرفتم رو شکم و کمرم و درددمیکشیدم و جیغ میزدم بعد از ربع ساعت خدمت کار اومد منو برد اتاق زائوو

من قرار بود ۲۲خردادزایمان طبیعی داشته باشم که ۱۶برامعاینه لگن رفتم انقد ترس برم داشت که منصرف شدم یه زیر میزی دادیم دکتر سزارین شدم والانم خیلی خیلی راضیم درسته که شبه سختی داشتم ولی توصیه میکنم هرکی سز شد حتما پمپ درد بگیره من نداشتم برام یکم سخت بود ولی الان از همه لحاظ راضیم

۱۷ فروردین ۱۳۹۹ بود اوایل بیماری کرونا بود و بیکار شدن شوهرم بخاطر بیماری کرونا ۹ ماه پیش دکتر متخصص زنان میرفتم که دکترم بهم گفت نمیتونه بیاد تو بیمارستان ارتش بخاطر اینکه اتاق بیماران کرونایی کنار اتاق عمله وبیمارستان خصوصی به من معرفی کرد که ما اصلا هزینشو نداشتیم و... به بیمارستان دولتی مراجعه کردم استرس فراوانی داشتم همه انترن و دانشجو بودن همراه کسیو نداشتم نه دوستی نه فامیلی همه میترسیدن همسرم راهم نمیزاشتن بخش زنان تا دقیقه آخر دنبال پرستار میگشتم با استرس فراوان شب آخر به یکی از دوستان که تازه زایمان کرده بود تماس گرفتم وازش خواستم اگر کسی رو میشناسه همراه بامن بیاد و هزینشو میدم که اون هم به یکی زنگ زد و گفت یه آدم پول لازمه میاد و هیچ شناختی ازش نداشتیم شبی که زایمان کردم اومد دم اتاق عمل و وقتی من دیدمش ترس تمام وجودمو گرفت سر از کمر شده بودم خدا خیلی کمکم کرد شب بچه رو برداشته بود و میخواست فرار کنه که بعد متوجه شدم معتاد بوده و ...... فقط خدا رو شاکرم که الان حال خودم و بچه خوبه خیلی دوران سختیرو تجربه کردم

خیلی سخت و درد ناک ...
هم بارداری هم زایمان ..

من هر سه بچم سزارین شده اولی بسیار سخت دومی خیلی راحت بدون درد سومی افتضاح بود الانم که چهارمی رو باردارم ناخواسته باردار شدم استرس عملو دارم ک چی میشه سزارین ب دکترش بستگی داره

من قرار بود ۲۴ سز اختیاری بکنم که ۲۳ ام غروب سوپ خوردم اومدم پاشم دیدم یه چیزی ازم ریخت فهمیدم کیسه ابم پاره شده ساعت ۷ رفتیم بیمارستان تا ازمایش اینا گرفتن ساعت شد ۹ که دکترم اومد ساعت ۹:۴۵ شب پسرمو دادن بغلم اصلا از زایمان نفهیدم ولی از ساعت ۲ شب که بی حسیم رفت مردمو زنده شدم احساس میکردم یه شمشیر گنده کردن تو دلم!هی میومدن مسکن میزدن بهم!!!!

اره گلم خیلی خوبه من ک راصی یودم خدایی

همه مادر هستن 😐👐

😐😐😐😐😐😐😐😐😐

من قرار بود 22 شهریور زایمان کنم زایمان اولم که شونزهم پدرو مادرمو توی تصادف از دست دادم بدترین اتفاقی ک میتونست برام بیوفته زایمانمم دو هفته عقب افتاد 28تم سزارین کردم ک اونم بخاطر شرایطم اصلا نتونستم اصلا بخابم ی خاهر 9ساله دارم بخاطر درسای اونم همش خم میشم سوال مینویسم براش دائم بخیه هام درد میکنه

سلام من زایمان اولم خیلی عالی بود طبیعی بوددومی الان توسه ماه هستم اگه کسی میخواد زایمان راحت داشته باشه فقط باید پیاده روی کنه

سزارین اختیاری شدم بهترین زایماینه بدون درد طبیعی تلسیدم

من هفته ۳۹ رفتم‌ چکاب گفتن حداقل یه هفته دیگه وخ داری منم اومدم کلی تحرک کردم تقریبا یه خونه تکونی کردم که شبش کیسه آبم پاره شدبدون هیچ دردوانقباظی بعد۱۷ساعت زیرسرم بودن وکلی دردزایمان طبیعی کردم بچم ۲.۵ کیلوبوددرسته زیادطول کشیدولی زایمان اسونی داشتم خداروشکربچمم سالم بوداندازه همه دنیابرام می ارزه

من سزارین بود اصلا نفهمیدم چی شد چشمم رو باز کردم بچه ام رو دادن بغلم.ولی بعدش بچه ام بستری شد بدجور حالم گرفته شد

بهترین زایمان رو داشتم خیلی راحت بودم

من که راحت ترین زایمانو داشتم چهل هفته بودم رفتم بستری شم واسه طبیعی دکترم نیومده بود رفتم یه دکتر دیگه برگه بستری رو بنویسه گفت یه دور دیگه سونوگرافی برو بعد بستری شو بچه چرخیده بود با خیال راحت رفتم سزارین دو بچه ای دیگم هم همینطور هم بارداری های خوبی داشتم هم زایمان 😍انشالله که همه به سلامای زایمان کنن

من هفته ۳۵ بودم و قرار بود فرداش اثاث کشی کنم یه هفته اخر علائم زایمان رو داشتم و دارو مصرف میکردم و استراحت بودم قرار بود برم چکاب نهار آبگوشت خوردم نیم ساعت بعد کیسه ابم ترکید و فهمیدم بچه دسشویی کرده سریع رفتم بیمارستان و سز شدم بعدش بخاطر نهار سنگین که خورده بودم پدرم دراومد تا صب درد کشیدم تا بهم گفتن از تخت بیا پایین پریدم پایین

وای نگو که چی کشیدم با فشار بالا ۳۹ هفته بستری شدم دکترم نامه داده بود برا سزارين ولی گوش نکردن که گفتن شکم اول باید سعی کنی طبیعی باشه ۱۷ ساعت درد طبیعی رو کشیدم آخرش هم با کاهش ضربان قلب خودم و بچه بردنم سزارين تازه بعدش درد سزارين رو هم کشیدم دشمن ام هم همچین چیزی رو نبینه انشالله قشنگ پدر منو در آوردن 😭😭

سلام من رفته بودم چکاب های آخر که توی خانه بهداشت انجام میدن،اونجا گفتن انقباض داری برو بیمارستان تا معاینه بشی، وقتی رفتم گفتن دهانه رحم ۵ سانت باز شده، و من 😯 این شکلی بودم🤭. خلاصه یک ساعته و خیلی آسون زایمان طبیعی کردم خدارو شکر. بچمم ۳ کیلو و ۴۰۰ بود. البته ماما همراه داشتم که توی آسون پیش رفتن فرآیند زایمان خیلی تاثیر داشت ☺️👌

وای تورو خدا ولمون کنید و دیگه یادمون نندازید

بنده زایمان طبیعی بسیاااااااارسختی همراه اپی داشتم سه روز بعد زایمانم متاسفانه چون دانشجوی مامایی بخیه م زد ۹۰درصد بخیه هام باز شده بود بازمجددا رفتم مطب بخیه زدم .تا ۴۰روز کلا از جام نتونستم بلند شم .درحال حاضر هم با افسردگی پس از زایمانم میجنگم😥😥😥

من سه روز تو بیمارستان بستری بودم و هرچی امپول فشار میزدن هیچ تغییری نکرد و درد نداشتم اخرشم به ارزوم رسیدم وسزارین شدم زایمانم خوب بود

من زایمان طبیعی داشتم تاوقتی پسرم دنیا اومد همه چی خوب بود ولی متاسفانه ب خونریزی افتادم چون جفتم مونده بود.
از۱۱ صبح تا۱۰ شب تو ریکاوری بودم حتی نمیتونستم بشینم بچمو شیر بدم
اما فرداش ک مرخص شدم حالم خیلی بهتر بود فقط ضعف داشتم ک خب اونم طبیعی بود.
ولی پشیمون نیستم از زایمان طبیعی.اگه بازم حامله بشم ترجیح میدم طبیعی باشم لااقل بخیه نداری.

من ب درخواست خودم سزارین شدم از طبیعی خیلی ترس داشتم و خداروشکر همه چی عالی بو د واقعا از همسرم هم خیلی ممنونم که همراهم بود و منو به بهترین بیمارستان برد و مخصوصا دکترم خانم شعاری مهربونم که منو همراهی کرد خدا حفشون کنه عالی بود هنه چی

من کیسه آبم توخونه پاره شد نمیدونستم ک کیسه آبم پاره شده میگفتم چرا اینجوری شدم آخه اولین زایمانم بود اصلا نمیدونستم بعد رفتم گفتن ک سر بچه داره میاد منم اصلا در نداشتم اصلا ساعت ۴غروب رفتم بعد آمپول زدن بهم تا ساعت ۱۱و۳۵دقیقه دخترم ب دنیا اومد خیلی خیلی از ماما امامی متشکرم تااخرین لحظه تنهام نزاشت همیشه پشت سرش دعا میکنم هرجا ک هست دوتادخترخانومش سالم باشن چون واقعا درحقم خوبی کرد دستاس تودستام بود بهم دلداری میداد

من زایمانم طبیعی بود واقعا راضی بودم ممنونم از خانم دکتر بسیاربسیار خوبم خانم دکتر گلستانی. با وجود اینکه پسرم سه دور بندناف دور گردنش داشت اما باتبحر خانم دکترم وتلاش خودم تونست طبیعی به دنیا بیاد وخیلی هم سریع سرپاشدم. تنها سختی که داشتم درد استخوان لگن بود که خداروشکر بعدشش ماه برطرف شد. ولی در کل زایمان طبیعی اگه لگن اندازش مناسب باشه بهترین نوع زایمان هستش من که خیلی راضیم

من از ساعت ۳ صبح درد داشتم ولی نمیدونستم درد زایمانه تا ۱۲ ظهر که بیشتر شد و فهمیدم درد زایمانه زنگ زدم به مامانم گفتم که دردم گرفته و بیاین تهران ساعت ۷ غروب اونا اومدن ۹ شب رفتم بیمارستان ۹ و نیم بستری شدم وبی کیسه ابم پارع نمیشد و همون سه سانت بودم تا ساعت ۱ که دکتر خودش کیسه ابمو پاره کرد و ساعت ۳ و ۵ دقیقه دخترم به دنیا اومد ...من طبیعی بودم واقعاهم راضی بودم اگه برمیگشتم عقب میرفتم یه بیمارستان خصوصی که خیلی اذیت نشم

سلام من زایمانم عاااالی بود همیشه دکترم رو دعا میکنم بنده خدا منو خیلی تحمل کرد خیلی کمکم کرد ازساعت ۴که دردام شروع شد تا۷که بچم دنیا اومد از کنارم تکون نخورد همش دستش تو دستم بود ودستمو نوازش میکرد بهم انرژی میداد.کرمان،دکترطهماسبی

خیلی سخت

من زایمانم به درخواست خودم سزارین بود، با تمام ترس و وحشتی که از اتاق عمل و جراحی داشتم ، یه زایمان فوق العاده راحت و خوبی رو تجربه کردم، جوری که فردای روز بیمارستان که مرخص شدم خیلیا فکر کردم من طبیعی زایمان کردم که اینقدر زود سرپا شدم، به نظرم هر دوش سختیای خاص خودشو داره، وقتی نی نی میاد کلا همه چی یادت میره 😍😍😍
اینقدر از داشتن پسرم خوشحال بودم که ۷ شبانه روز خابم نمیبرد 😅

بعداز ۳سال عضلات پایین کتفم دوطرفه،انگشت شصت پای چپم بی حسه هرروز صبح با درد کمرم از خواب بیدار میشم عذابه دوست دارم یه بچه بچه دیگه داشته باشم اما نمیتونم

من هفت سال پیش ب حرف دکترم گوش ندادم ک میگفت لگنت کوچیکه و طبیعی نمیتونی و زایمان طبیعیو انتخاب کردم بماند ک یک شبانه روز کامل درد کشیدم تا بچه اومد الان هفت سالم هست از درد لگن دارم زجر میکشم زایمان دومم طبیعی رفتم ک بزرگترین اشتباهم بود 😢😢

من 20سالمه طبیعی زایمان کردم وحشتناک بود برام 10صب با پای خودم رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی 11بهم امپول فشار زدن از ساعت 5رحمم 9سانت باز شد 6باز همون 9سانت بود هیچ تغییری نکردم اخرش 7ب زور و التماس گفتم ببرینم زایشگاه 😟30تا بخیه خوردم😖بعد زایمان هم تا ی هفته هرروز گریه میکردم

من بخاطر بی مسئولیتی وکم کاری کادر پزشکی ناچار به سزارین شدن چون بچه مدفوع کرده بود و دکتر گفت سزارین نشی بچتو از دست میدی الآنم بعداز۳سال عوارضش همراهمه

من سه تا بچه آوردم هر سه طبیعی بدون بخیه واقعا عالی بود پیشنهادم اینه مادرا تا میتونن طبیعی زایمان کنن بعد زایمان بدون کمک راه میرفتم بدون مشکل خدارو شکر سه تا دکترم عالی بودن

من سزارین شدم به درخواست خودم و واقعا راضی ام.دردای بعدش با شیاف و مسکن قابل حله

من هر ۲رو تجربه کردم بچه اول طبیعی بچه دوم مجبور شدن سزارین کنند به نظرم طبیعی خیلی بهتر وسالمتر از سزارین هست

من۲۴شهریپرطبیعی زایمان کردم بیمارستان رضوی مشهدعالی بودراضیم

من سر هر دو زایمانم سزارین شدم،سر زایمان اول از کمر بی حس شدم و همه چیز را میفهمیدم،چقدر لذت بخش بود وقتی صورت بچه را گذاشت روی صورتم،اما بعد از رفتن بی حسی واقعا داغون بودم و درد داشتم حتی تا ماهها نمیتونستم درست راه برم،اما سر زایمان دوم با اینکه بی حسی از کمر شدم،ولی داخل اتاق عمل بی هوش شدم،بعد از عملم واقعا درد داشتم ولی دردم بعد از ۱۰ روز که بخیه هام را کشیدم تمام شد و خیلی زود برگشتم به زندگی عادی،این را مدیون دکتر بی نظیرم هستم که خیلی من را حمایت کرد

آره خوب ۱۷ سالم بود باردار شدم اردیبهشت شدم ۱۸ دیگ

منم 17 روز پیش زایمان طبیعی داشتم انقد شیرین و خوب بود که دوست داشتم دوباره تجربه اش کنم البته دکترم و مامایی که کنارم بودن خییلییی خوش اخلاق و خوب بودن
40هفته و 2 روزم بود خیلیییییی کم درد داشتم که دکترم گفت بیا با امپول فشار زایمان کنی یک ربع به 8 دردام شروع شد 9و نیم تمومممم شد اون شب تا صبح از ذوق و خوشحالی چشم رو هم نذاشتم
بخیه هم یه دونه خوردم زایمان دومم بود
ورزش و پیاده روی رو فراموش نشه اگه خودتون رو دوس دارین
خانم دکتر مریم بافی قدیمی بیمارستان مردم تهران😍

زایمانم طبیعی بود.ازموعدش گذشته بود ولی دردی نداشتم.بستری شدم ۹ونیم صبح.آمپول فشارروتزریق کردن از۱۲ دردام کم کم شروع شد سه ساعتای ۳،۴بعدازظهردردام زیادشده بودتقریبا میگرفت وول میکرد.مامانم وهمسرمم میومدن پیشم مامانم باهام حرف میزد.همسرم کمرموماساژ میداد.سربچه که بیرون اومد دکترگفت بندناف دورگردنشه.زوربزن وضعیت بچه خوب نیست حالامن اصلا توانی نداشتم.ماما ودکترم خیلیی کمک کردن ومهربون بودن.دیگه ۹شب پسرم به دنیااومد.منم بیهوش خوابیدم

سلام من از اول انتخابم سزارین بود و تحت هیچ شرایطی حاضر نبودم طبیعی زایمان کنم و هزارتا درد بعدش بگیرم.طبق تاریخی که دکترم داد بستری شدم و زایمان کردم و خیلی راضیم از سزارین و به همه پیشنهاد میکنم.بیمارستانم عالی بود و همچنین دکترم.شیراز بیمارستان کوثر.لحظه ی بیرون آوردن دخترمم که ستودنیه امیدوارم برای هرکس ارزوشو داره پیش بیاد.

من تو ۴۰ هفته و ۶ روز زایمان کردم به درخواست خودم طبیعی و انتخاب کردم و بی حسی اپیدورال زدم ۸ سانت هم باز شدم کلی هم ورزش کردم تو اتاق یه عالمه هم سلفی گرفتم به امید زایمان طبیعی ولی مثانم اومده بود جلو دهانه رحم سر بچه بیرون نیومد دکترم کلی هم تلاش کرد ک با کاپ بچرو بکشه بیرون ولی نشد اینم بگم ک سر بچم بخاطر شیلنگ کاپ هنوزم بعد ۶ماه یکم قلمبه شده دردم خیلی کم داشتم چون بی حسی تزریق کردم
بعد حدود ۴ ساعت رفتم سزارین
ولی خدایی سزارین خیلی سخته بعد زایمان اذیت شدم

از صبح یکم لکه بینی یه کوچولو درد داشتم فقط یکمم نگران لکه بینیم بودم تاساعت ۳ بعدازظهر که شوهرم از سرکاراومد ریلکس باهم پاشدیم رفتیم بیمارستان شبش قراربود برام مهمون بیاد رفتم معاینه ۲ سانت دهانه رحمم بازشده بود ولی بازم یه کوچولو درد داشتم ۳۷ هفته بودم دکترگقت باید بستری شی من میگفتم نه من که خوبم وقتمم هنوز مونده وایسم چیکار بعدشم مهمون دارم باید برم شام اماده کنم دکتره هم میگفت من کاری بهت ندارم واسه بچه میگم ضربان قلبش نامنظمه اگه میخای بری باید بافرم امضا کنی که بارضایت خودت رفتی اخرش بستری شدم دوساعت دردنامنظم کشیدم یه ساعت اخرش دردام شدید شد ماما کیسه ابمو پاره کرد همین که میخاست اماده م کنه واسه امپول زایمان بی درد یهو دردام شدیدترشد پسرم مجال هیچی به هیچ کی نداد باورتون نمیشه یهو پرید بیرون اخه خیلیم ریزه میزه بود به قول ماما نخود بود نخوووود 😂😍😍😂
اخ که چه حس خوبیه اون لحظه که بچه تو میزارن رو سینه ت 😍😍🤗🤗
اللللللهههههیییی که قسمت همه بشه این لحظه 🤗😍❤🙏

من زایمان خیلی بدی داشتم؛ پارسال همین موقع‌ها کرونا گرفتم ۱۲ روز تحمل کردم ولی آخرش مجبور شدم بچمو ۲۴روز زوتر اورژانسی بدنیا بیارم؛ دکتر خودمم نبود دکتر شیفت ک براش آرزوی عذاب روزافزون دارم منو با بدترین رفتار سزارین کرد بعدم تو بخش کرونایی‌ها بستریم کرد درصورتی ک دیگه دوره من تموم شده بود؛ یه رگ هم داخل شکمم ندوخته جا گذاشت تا ۳۰ روز خونریزی داشتم و نمیتونستم بخیه‌هامو بکشم. امیدوارم هیچ مادری مثل من زایمان نکنه

من دکترم معاینه کرد وگفت بچت مدفوع کرده اما بیمارستان حرف دکترو به خاطر اینکه تو اون بیمارستان کار نمی کرد قبول نمی کردند ازساعت 4طولش دادن بلاخره ساعت 11عملم کردن بدنم میلرزید سردم بود

من طبیعی زایمان کردم با امپول فشار‌خیلی منو ترسونده بودن که با امپول وحشتناکه ولی زایمان راحت و خوبی داشتم اپیدورالم استفاده کردم و عوارضیم واسم نداشت

من برای بار دوم سر دخترم سزارین شدم وواقعا راضی بودم.درد سزارین برای بعد از منتقل شدن به ریکاوریه تا تقریبا ده روز اما درد طبیعی قبل از زایمانه و تمام.تشکر از دکتر سنجری عزیز در بیمارستان اقبال تهران عالی هستن عالی

مثلا طبیعی انتخاب کردم که همه چی خوب باشه بعد از ده دوازده ساعت درد کشیدن بچه گیر کرد نیومد افتادن روم هرکاری کردن نشد داشت قلبش وایمیستاد بردنم سز اورژانسی خلاصه درد هردو رو به بدترین شکل کشیدم...

منم طبیعی زایمان کردم ۱۰ شب دردم شروع شد و ۱۰ ونیم صبح کیسه ابم توخونه پاره شد بعد رفتم بیمارستان نمیتونم بگم راحت بود حتی با وجود مامای همراه سخت گذشت و رفتار پرسنل بیمارستان افتضاح بود معاینه کردنشون از درد زایمان بدتر بود و بیشتر درد داشت ولی بعد زایمان یه دفه انگار همه چی تموم شد و خوشحال بودم که سزارین نشدم و راحت میتونستم بچه مو بغل کنم

زایمان طبیعی یه واژن گشاد برات می مونه تا اخر عمر که دیگه هیچ لذتی از رابطه جنسی با شوهرت نمیبری، خوش بحال اونایی که اختیاری سزارین شدن و واژنشون دست نخورده مونده

کیسه ابمو ماماها با دست پاره کردن و خیلی درد کشیدم رفتیم تو اتاق زایمان، چون لگن خوبی نداشتم دو تا ماما اومدن رو تخت و با دستاشون رو شکممو فشار میدادن تا بچه رو بیارن تو لگن، دکترمم داد میزد باز کن پاهای بی صاحبتو الان وقت خواب نیست زور بزن، من با شکم خالی اینقدر رو شکمم فشار میدادن من ناله میکردم و مثل بعضیا با جیغ و داد زایمان نکردم، اینقدر فشار دادن دکترم هم که دستشو تا ارنج کرده بود تو واژنم خیلی بد بود بچه رو کشید بیرون، پنج دقیقه گذاشتنش رو سینم بهترین لحظه عمرم بود با وجود اون همه درد، چون تنفسش خوب نبود بردنش تو دستگاه کاش بیشتر میذاشتن رو سینم بمونه خیلی نرم بود...

سلام من ۱۶سالگی زایمان کردم خیلی خیلی آسون بودمن که خیلی راضی هستم

من طبیعی بودم ۱۲ ساعت درد کشیدم با اپیدورال خیلی اذیت شدم الان بعد زایمان یسری حرکتای ورزشی نمیتونم انجام‌بدم طبیعی پیشنهاد نمیکنم ب کسی

هنوز این لذتو نچشیدم سه بار بارداری ناموفق حال روحیم خیلی بده بده واسم دعا کنید

من طبیعی بودم ساعت ۴ونیم کیسه ابم پاره شدتاساعت ۶همینجوری توخونه بودم بعدش رفتم بیمارستان بستریم کردن دهانه رحمم یک سانت بازبوداینقدزیاددردکشیدم قرص زیرزبونی دوباربهم داد ولی دنیانمیامداون روزگذاشت شبش دردام زیادشدولی منظم نبودتاساعت۳ونیم بهم امپول فشارزدبازم بدنیانمیاداخرش ساعت ۴ونیم یا۴ یه امپول فشاردیگه زدساعت۵ بدنیااومدیک روزکامل ویک شب من دردداشتم خیلی اذیت شدم ولی بازم خداروشکرمیکنم که بچم سالم وپیشم هس وخیلیم دوسش دارم

من زایمانم طبیعی بود ۳۷ هفته و ۶ روز . ساعت ۷:30 صبح کیسه آبم پاره شد، همسر رو بیدار کردم آماده شدیم و رفتیم بیمارستان. هیچ دردی نداشتم اما دهانه رحم ۴ سانت باز شده بود و تقریبا دردام از ساعت ۱۲ ظهر شروع شد و از همون لحظه ی اول تا بدنیا اومدن پسرم، همسرم پیشم بود ساعت ۱۴:۳۵ پسرم بدنیا اومد و بند نافشو همسرم برید 😍😍😍😍 بهترین و شیرین ترین حس دنیا بود.
بودن همسرم توو اون لحظات واقعاً خیلی کمکم کرد که بتونم اون حجم از درد رو تحمل کنم...

من زایمانم طبیعی بود خیلی درد کشیدم بچمو هم خیلی سخت بدنیا اومد فقط اینکه از ماما های بیمارستان راظی نبودم چون با مریض خیلی بد رفتا کردن خیلی بد

سلام ۱۷ سالگی زایمان کردم اولاش خیلی استرس داشتم برای طبیعی اماده شده بودم بدنم ضعیف بود از این لاغرا بودم و هستم رفتم طبیعی بدون هیچ دردی ولی موقع زایمان اصلا نتونستم ضربان قلب بچه کند شد بعد کلی دردو گریه و البته دست کاری 🤦‍♀️رفتم سزارین بنظرم سزارین خیلی خیلی بهتره

1400/04/14دکتر نامه داد که بستری شم چون تکونای بچه کم شد نوار قلبشم یه بار خوب یه بار ضعیف رفتم بیمارستان ک بستری شم پرسنل زایشگاه قبول نمیکردن میگفتن یه هفته دیگ وقت داری 41 هفته بودم دردامم نامنظم بود ساعت هشت صب رفتم بیمارستان تا پرسنل زایشگاه با دکتر هماهنگ شن تا 11 طول کشید خلاصه وقتی رفتم بستری شم یکی از پرستارا بهم گفت تو تا دوروز دیگ زایمان نمیکنی آخرشم سزارین میشی قشنگ ته دلمو خالی کردن خلاصه رفتم تواتاق اومدن بهم سرم وصل کردن نرم بشه دهانه رحمم یه سانت باز بود همش ذکر میگفتم و دعا میکردم تا ساعت 3 سرم وصل بود مامای همراهم گرفتم ولی گفتن از چهارسانت میاد بالاسرت ولی یکی از پرستارهای اونجا ک خیلی مهربون بود گفت خودم مامای همراهت میشم از اول باهام بود ساعت 3 اومد قرص زیر زبونی بهم داد بعد چند دقیقه دردام منظم شد تندتند انقباضات شروع می‌شد مامای همراهم بهم میگفت چه ورزش‌های انجام بدم طرز نفس کشیدن بهم میگفت ماساژ میداد اگه بخام از دردش بگم دوسه ساعت آخرش خیلی وحشتناک بود من از یک سانت دهانه رحمم شد سه بد شد 5 بد ماماگفت فول شد از ساعت 3 دردم شروع شد تا 8 دقیقا موقعی داشت اذان میگفت بچم بدنیا اومد وبهترین حسی بود ک تو عمرم داشتم خیلی حس قشنگی بود بهترین لحظه ای بود که پسرمو دیدم بوسیدمش امیدوارم هرکی که دوست داره حس مادر شدنو تجربه کنه
من از زایمان طبیعی خیلی راضی بودم همیشه هم دوست داشتم طبیعی زایمان کنم
من حتی آمپول فشارم نزدم
من تشکر میکنم از مامای همراهم خانم سالاری بیمارستان امام حسین مشهد و دکتر عزیزم عادله حاجی زاده
إن شاءالله همه مامانا ب سلامتی زایمان کنن وکلی خاطره خوش داشته باشن و اونایی هم زایمان کردن خدا بچه هاشونو حفظ کنه🤲🤲🤲🙏🙏🙏

خیلی دردداشتم سزارین شدم چهارماه پیش یعنی تیرماه اما خیلی شیرین بود الان نفس کوچولوی من امروزچهترماه یک روزش هست خداروشکر میکنم که دوتا دختردسته گل دارم سوگندونفس

من بیمارستان امام حسین زنجان زایمان کردم شش ساعت درد طبیعی بعدش رفتم سزارین از بلوک زایمان طبیعی متنفرم ازشون نمی‌گذرم از بخش سزارین ممنونم و همیشه دعاشون میکنم

عالی عالی عالی عمل شدم هتل تریتا چیتگر تهران

بعد ترین خاطره ام بود زایمانم ۹ ماه انتظار کلی رویا بافی که همه چی خوب پیش میره ولی نشد همه بهم پیشنهاد زایمان طبیعی دادن گفتن عالیه منم خودمو برای طبیعی آماده کردم کلاس نرفتم ولی خودم تو خونه فقط ورزش میکردم دو ماه آخر هر روز یک ساعت پیاده روی میکردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت عالی هستی لگنت عالیه میتونی راحت زایمان کنی هفته ۴۰ تموم شد من هنوز هیچ درد یا انقباضی نداشتم یه روز احساس کردم تکون خوردن بچه رو حس نمیکنم رفتم بیمارستان.بستری شدم معاینه کردن گفتن رحمت خلفی ِ از رحمم یه شلنگ سرم آویزون کردن با یه سرم که این سرم سنگینی کنه رحمم بیاد پایین تر ولی نیومد کلی قرص و آمپول بازم شکم درد نداشتم آخر سر نصف شب نوار قلب بچه ضعیف شد بردنم سزارین 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

مامان های عزیز میشه خاطراتتون رو که مینویسین اسم بیمارستان و شهرتون رو هم قید کنین

از اول انتخابم سزارین بود همه چی خوب بود فقط بدن من بیحسی قبول نمیکرد۷تاامپول زدن بهم فقط اینجاس سخت بود بعدعمل هم درد تاچنروز داشام ولی شیاف میذارشتم اوکی میشدم

مال من که خیلی سخت بود عمل کردم داشتم میمردم سر عمل

من تو ۳۸هفته رفتم‌سونو گفتن اب دور بچه کمه باید زایمان کنی ۳۸هفته و ۶روز صبح خیلی شیکو مجلسی رفتم‌بیمارستان بستری شدم،خواهرمم‌با تیم‌دیزاین‌بیمارستان اتاق گل دخترو تزئین کردن،میشد طبیعی هم‌زایمان‌کنم ولی اصلاااااا دوس نداشتم‌هم بخاطر دردایی که باید میکشیدم تازه ایا میشد ایا نمیشد چون‌اصلا دهانه رحمم‌باز نبود،سزارین اختیاری کردم بهترین لحظه عمرم‌بود هم‌بی حسی کمرم‌عالی بود هم تایم‌زایمان،دخترمو وقتی دراوردن صدای اذان‌پخش کردن خیلی لحظه زیبایی‌بود،بعدشم بخیه زدن تمیز ۳بار ماساژ رحمی دادن یه بارشو درد کشیدم اونم‌پمپ‌درد داشتم ۱رب بیشتر درد نداشتم،همه چی عالی بود فرداش مرخص شدم،تا ۱هفته دردای زیاد واژن و رحم داشتم بااین حال از پس کارام‌به راحتی‌برمیومدم،واسه هرکی میخوادو نداره از این‌فرشته ها ارزو میکنم

کیا بعد سه بار سقط بارداری موفقی را داشتن

من توی سی و نه هفته زایمان کردم میدونستم طبیعی از پسش بر نمیام تو فامیل سه نفر زایمان کرده بودن اما با عمل منم دلم میخاست عمل کنن اما شوهرم اولش گفت باشه پول جور میکنم برو عمل اما زد زیر حرفش و رفتم زایمان طبیعی تا شش ساعت نتونستم زایمان کنم درد زیادی داشتم نفسم بالا نمیومد اخرشم بیهوش شدم و دلشون ب حالم سوخت و عمل کردن

من موقع زایمانم آپاندیس داشتم روز بعد زایمان رفتم عمل خیلی سخت گذشت برام البته زایمانم طبیعی بود

سلام من صبح دخترم بردم مدرسه برگشتم خونه اول هفته ۳۸ بودم اومدم خونه دیدم خون ریزی دارم یکم زیر دلم دردمیکنه خلاصه شوهرم زنگ زدم رفتیم بیمارستان ماما معاینه کرد گفت دهانه رحمت باز شده باید بستری بشی خلاصه از ساعت نه درد کشیدم ساعت دوازده رفتم اتاق زایمان خیلی اذیت شدم بند ناف بچه کوتاه بود سخت بدنیا اومد ‌اخرم بهم گفتن دیگه باردار نشو

من سزاربن بی حسی بودم ولی تو اتاق عمل جیغ میزدم بچه بالا بوئ

من طبیعی بودم ،کیسه ابم که ترکید داشتم ظرف میشستم،بعد رفتم دوش گرفتم بعدم رفتم بیمارستان از ۱۱ ظهر تا ۵ صبح بیمارستان بودم موقع زایمان تو اتاق زایمان اصلا دردی نداشتم دخترمم خداروشکر اذیتم نکرد البته مهارت دکترم ستودنی بود،۸ ساعت بعدم مرخص شدم،از همون روز اولم خودم از مهمونام پذیرایی کردم کاملا مثل قبل بارداری بودم تا جایی که همه تعجب میکردن که مثلا من چندساعت پیش زایمان کردم. مادرشوهرم میگفت برای اداشم که شده یکم ناله کن یکم دراز بکش خب چشمت میکنن

من برا ی چکاپ ساده رفتم اما فشارم رفت بالا تو بیمازستان دکترم اجازه نداد برم خونه منو بستری کرد بستری شدم با فشار ۱۳همچنان پاها ورم با انقباض شکمی ک خودم متوجه نمیشدم اما دستگاه نشون میداد ساعت ۱شب رفتم اتاق عمل هیچکس نبود پیش از استرس بدنم قفل کرده بود رگ پیدا نمیشد بالاخره پیدا کردن رگ و من بی حس شدم از کمر خداروشکر دخترم صحیح سالم اومد اما خودم به خاطر استراحت مطلق ک شدم تو بارداری با وجود سرکلاژ و پساری ک داشتم و هرشب آمپول تزریق میکردم خیلی ضعیف شدم و همچنان ادامه داره
اما خداروشکر ک گذشت خیلی بارداری سختی بود

من همه رو زاووندم بعد خودم زاییدم.
واسلام

من خیلی راحت وقت سزارین گرفتم برای جمعه ۱۵ اذر سال ۹۸ سر موقع اونجا بودم بردنم اتاق عمل ۱۵ دیقه هم نشد پسرم بدنیا اومد تمام بعدشم ده بیست روز یکم درد داشتم و چند ماه کمر درد ولی بعدش اوکی شدم😉

من سزارین اولم انقد شدید خونریزی داشتم که دوتا کیسه خون بهم وصل کردن ولی از شوق دیدن دوقلوهام استرس و درد تحمل کردم تا دوتا فرشته نازم دیدم
سر این سزارینم بخاطر سوزن بیحسی بیش از حد اذیت شدم با اینکه سزارین قبلم بیحسی بود ولی این واقعا اذیت شدم
سر این دخترم چون زردیش بیش از حد بالا بود خیلی اذیت شدم خیلی زیاد با شکم که بخیه داشتم تو بیمارستان و خونه بالا سر بچه ام بودم
الان نفخ شدید داره

من ۳۳ هفته و ۴ روز کیسه آبم پاره سوراخ شد تا ۳ روز بستری شدم بعد گفتن باید طبیعی الان بچه بدنیا بیاد رفتم زایشگاه از شب جمعه تا شب شنبه درد میکشیدم رحمم باز نمیشد چقدر معاینه میکردن خعلی عذابم دادن بیمارستان امام علی زاهدان خدا خیرشون نده اکسیژنم ۴ شد جفت خونریزی کرد بعد بردنم تو اتاق عمل سزارین کردن تا دو ساعت نگهم داشتن تو اتاق عمل حالم خعلی بد بود دستگاه تنفس بهم وصل کردن قرص بهم دادن تا خوابم ببره بچم ۳ زور بستری کردن خعلی زایمان سختی بود بچه اولم بود

من زایمانم سزارین بودبه انتخاب خودم خیلی شیک ومجلسی اتاق وی ای پی ازقبل گرفتم،شب قبل زایمانم برام تزیبن کردن اتاقمو،اون شبم اخرین شام دونفره رورفتیم بیرون جشن گرفتیم صبحم رفتم برازایمان،زایمان خیلی خوبی بودچون دکترم عالی بود،پمپ دردم داشتم ولی بعدبی حسی یه مقدار درد داشتم فقط اماچندساعت بودهمش،بعدعملم رفتیم تواتاقمون بامادرومادرشوهروهمسرم تاشب پیشم بودن همه،پسرمم کنارم بود،خداروشکرشیرم داشتم بچه ام گشنه بودطفلی حسابی شیرمیخوردخداروشکرهمه چی عاااااالی بودویه خاطره خیلی خوش برام موند،البته ناگفته نماندهمه ی این خوشی از وجودهمسر خوبم بودکه کنارم بودوحامی من وهم هزینه کرد.😘

سلام..من زایمان اول بخاطر فشار خون بارداری هفته ۳۸..سزارین کردن.باز بعد زایمان دوباره فشارم رفت بالا باز ۳روز بستری شدم.دخترم هم زردی داشت اتاق دیگه بستری بود.وایی واقعا سخت بود شیرمم تلخ شد سینه قبول نکرد شیرخشکی شد..ولی برا زایمان دومم فشار داشتم ولی خداروشکر بهتر بود و به بستری نکشید پسرم شیرمو خورد.بازم خداروشکر..خدا حفظ کنه مامان هارو مخصوصا مامان خودم اگه نباشن آدم نمیدونه چکار کنه.🧿🧿

منم سز شدم امپولش خیلی درد داشت بعدش هچی نفهمیدم یهو صدا گریه بچه اومد وای خدا چ حس خوبی بود مادر شدم

مامانم یک روز قبل زایمانم‌اومد تاچندروز خونه بود ولی بیمارستان بودم وقتی بادخترم مرخص شدیم مامانم رفت کارداشت نمیتونست بمونه

سلام زایمان سومم بهترین زایمانم بود هم دوساعت طول کشید هم اینکه دردش مثل دوتای قبلی نبود بیمارستان نبی اکرم زاهدان بودم واقعا رسیدگیشون عالی بود خدا خیرشون بده

من زایمان طبیعی داشتم از بس اذیتم کردن الانم روحیم خرابه افسردگی گرفتم

سلام من بعد ۱۵ سال بچه دار شدم که معجزه خدا بود ۷ ماه ه م زایمان کردم همسرم ماموریت بود تو شهر غریب کسی نداشتم از قبلش هم ۲۰ روز بود بستری بود صبحش مرخص شدم تو راه خونه بهم زنگ زدن برگرد بیا که سزارین بشی اوضاع ریه ات زیاد خوب نیست ومشکلی پیش اومده عمل شدم الانم دخترم ۱۵ ماهه است تا ۵ روز بعد زایمانم همسرم اومد دیدن من دخترم تا ۲۰ روز بخش نوزدان بود

من ۳۸ هفته زایمان کردم ۱۸ سالمه خیلی درد کشیدم چون طبیعی بود زخم بخیه ها گریه بچه شیر نداشتن سینه هام خیلی زجر کشیدم

سلام من 20سالمه تو بیمارستان دولتی بهارلو زایمان کردم خیلی راحت زایمان کردم خیلی اگ یازم بچه بیارم صد در صد طبیعی انتخواب میکنم

من ۳۴هفته زایمان کردم ۱۵ساعت منو باکلی معاینه نگه داشتن برا طبیعی ک ضربان قلب دخترم اومدپایین بردنم برا سزارین اونجاهم خیییلی درد کشیدم بی حسی رو اثرنداشت تا ده روز هم دخترم ان ای سیو بود دوبار دیگ هم بستری شد خیییییلی شب وروزای سختی رو گذروندم کسی هم پیشم نبود😔

وای چقد سخت بودمن از ساعت هفت صبح.درد زایمان گرفتم..تا ساعت ۱۰ و۱۰ دقیقه.شب..زایمان کردم...بعد زایمان...قش کردم..اونم هم ۲۰ تابخیه خوردم

اخ نگو چه دردی کشیدم از عصر جمعه تا 9 شب شنبه درد کشیدن 😳😳😳😳😳

هیچی به من گفتن زایمانت طبیعیه

دقیقه نود یا بهتره بگم بعد دقیقه 90 به قول فوتبالیا وقت اضافه
گفتن باید بری عمل برای سزارین

چون کوچولو تو رحم مدفوع کرده بود

من طبیعی زایمان کردم بنظرم خیلی سخت بود . کیسه ابم سوراخ شد از ساعت ۱۱ دردای شدیدم شروع شد تا ۴ صبح پسرم بدنیا اومد . کرونا داشتم واقعا بدنم ضعیف شده بود و توان نداشتم آخرای زایمان

مامان کیوی. آزمایش دادم تیروئد پرکار دارم سمی شده همون تمام جونمو برده فعلا دارم دارو مصرف میکنم

سختترین زایمانو من داشتم دوقلو باردار بودم و بچه هام با سر بودن هیچ متخصصی هم قبول نمیکرد ک سز بشم میگفتن ک اجازه ندارن وقتی بچه باسر باشه و ی زایمان طبیعی داشتی سزارینت کنیم منم 38هفته رفتم بیمارستان ک باهاشون حرف بزنم در مورد زایمانم ک اگه بشه سز بشم اونجا معاینم کردن و دیگه نزاشتن برگردم با اینکه حتی ی سانتم باز نبودم ی روز کامل بستری بودم گفتن ک شاید رحمت باز بشه ک نشد روز بعد ساعت8صبح اومدن دست کاریم کردن وایییی وقتی یادش میفتم گریه ام میگیره پاره ام کردن تا دوقلوهام دنیا اومدن ولی کل بخش زایمان تو اتاق زایمان پیشم جمع شدن از بس اذیت شدم 😳😳😳خیلی سخت بود خییییلی دوبار مردم و زنده شدم خیلی پشیمونم بخاطر زایمان طبیعیم خیلی روحیمو خراب کرد الان دوماه و خورده ایی میگذره انگار همین امروز بود خیلیییی بدبود خییلی😳

من از یک شب تا پنج بعد از ظهر تو بیمارستان بودم چندتا هم آمپول فشار زدم ولی نتونستم طبیعی زایمان کنم کلی هم معاینم کردن که هنوز که هنوزه با فکر بهش حالت تهوع میگیرم واقعا یعنی چی هر دکتری که عوض میشه شیف بعدی میاد باید معاینه کنن

//$g@ s3X "^÷÷=@÷⁴4€

من از تاریخ زایمانم گذشته بود ولی دردی نداشتم رفتم بیملرستان بستری شدم از ۱۰ صبح تا ۵ بعد از ظهر با اینکه چندتا امپول فشار زدن ولی اصن درد نداشتم تا دیگه ساعت ۶_۷ بود یواش یواش دردام شروع شد ساعت۱۱ شب زایمان کردم

من طبیعی بودم روند زایمانم بدنبود دردوکشیدم حتی خیلی شدید ولی دردبخیه امونموبرید خیلی بخیه خوردم تاسرپاشدم ۲۰روز طول کشیداگه طبیعیه دیگه بخیه چیه خدایی لااقل بایداینقد دکتراحرفه ای باشن بتونن بدون برش وبخیه بچه رودنیابیارن نه بعد۱۲ساعت درد شدید اخر به زور تیغ بچرودنیابیارن چه فایده داره هیچ وقت دردش یادم‌نمیره افسردگی وبدبختی بعدش بماند

من روز عاشورا بود نذری خاهر همسرم رفته بودیم خالم همون،روزا بود که خونش اتیش گرفته بود و بابچهاش ازبین رفتن😔من،خیلی داغون،بودم ازمن بدتر مامانم باوجود ک نوه اولش بود اما واقعاروحیش داعون خلاصه کیسه ابم،پوکید سرسفره،نذری دیگه برادرشوهرام خداخیرشون بده گفتن اصلا ب مادرت نگو شرایط روحیش خوب نیست جاریت باهات،میاد خلاصه با جاریم رفتم و اونجا ک رسیدم دگتره اومد دست کرد و کیسه ابمو حسابی پاره کرد دهانه رحمم باز،نمیشد سوزن،فشار بهم،زدن دوازده ساعت دردم،طول کشید تا باز شد دهانه رحمم
سر بچه گیر کرده بود بیرون،نمیومد خیلی سختی کشیدم خیلی واقعا ولی بعدش اصلا ثانیه ای درد نداشتم

من ۴ صبح کیسه ابم پاره شد ۳۹ هفته بودم بودم ولی دهانه رحمم بسته بود تا ده نیم شب درد کشیدم با آمپول فشار با ورزش زایمان کردم ولی بچه بخاطر اینکه تو خشکی مونده بود ریه اش عفونت کرده بود ۱۲ روز تو ان ای سیو بود اصلان خاطره خوبی از زایمانم نداشتم

انتخاب اشتباه

قسمت

من کاهش مایع آمینوتیک پیدا کردم ۱هفته بستری بودم تا مایع بالا بیاد ولی نیومد آخرشم مایع انقد کم شد و معلوم نشد از کجا نشت پیدا کرده آخه کیسه ابم سالم بود پاره نشده بود آخرشم اورژانسی سزارین شدم

من ساعت ۶صبح کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان وقتی رفتم ۳سانت بودم ساعت ۶شدم ۵,سانت تا۵سانت بکمک ورزش وتحرک هایی که توبارداری انجام دادم دردنداشتم بعد ۵سانتم یه ساعت طول کشید بچم بیاد فقط یه ساعت درد کشیدم ولی جفتم نیم ساعت دیراومد خیلی اذیت شدم کلی بخیه خوردم اونم تقصیر دکتربی تجربه بیمارستان بود که اصلا نیازی به برش نداشتم ولی برید زایمان طبیعی خیلی خوبه من ازروزدوم خودم کاراموکردم فقط توانتخاب دکتردقت کنین

من دخترم ۲۶ هفته، طبیعی ،
با کیسه آب به دنیا اومد

بچه دومم داخل مینی بوس دنیا اومد🤗🤗

زایمان من طبیعی بود ,تو کلاسهای بارداری شرکت کردم و اون قسمت نفس عمیق خیلی کمکم کرد😛 کیسه ابم پاره شد و از ساعت دوشب تا ۱۰ و رب صبح بیدار بودم از ساعت ۴ دردام شروع شد و من بیخابی ودرد رو تجربه کردم ,یعنی بین درد کشیدنام ک ساکت میشد خابم میبرد و بادرد شدید از خواب بیدارمیشدم ب هم تختیم میگفتم تورو خدا نزا من بخابم 😂 ترسمم تو زایمان این بود نکنه بچم از دست ماما بیفته و اتفاقی براش بیوفته😐

من کرمانشاهم رفتم پیش ماما هزینه ش شد ۲ و ۵۰۰ و عملشم کمی سخته

من زایمان تقریبا آسون بود پسرم زود به دنیا اومد اما جفتم بیرون نیومد این خیلی اذیتم کرد کم مونده بود ببرن اتاق عمل اما بالاخره اومد و کلی بخیه خوردم بعد چندروز بخیه هام باز شد و خیلی اذیت شدم و بعدشم افسردگی بعدزایمان گرفتم و....کلی اتفاقایی ک میتونست برام نیفته و حالم بدتر نشه اما دورو بریام باعثش شدن اما بعد از ۸ماه همه چی خیلی بهتر شد تو همه اونروزا فقط پسرم آرامبخش بود برام

من ۴ماهه پیش زایمان داشتم.اصلا اذیت نشدم سزارین دومم بود وکاملا راضی .ازپمپ دردهم استفاده نکردم فقط جای عملم ۱ساعت اول میسوخت.بیحسی اسپاینال هم شدم دکتر بیهوشیم عالی بود

من طبیعی زایمان کردم و خیلییییی راضی بودم. درسته اون لحظه درد کشیدم ولی بعدش همه چی طبیعی و خوبه. خواهشا دعا کنید این فندوقمم طبیعی به دنیا بیاد🙏

من کرونا گرفتم،بستری شدم ای سی یو
دکترها قطع امید کردن ازم،تو هفته ی ۳۳ پسرمو بدنیا آوردند، بعدش یهو معجزه شد اکسیژن خونم آمد بالا و زنده موندم
پسرم ۱۰ روز بستری بود،با وزن ۱۸۰۰
تا الان بخاطر زود بدنیا آمدنش پوستم کنده شد،اما خانوادم خیلی خوشحالند
میگن خدا تو رو دوباره به ما داد

منم هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین آپاندیس عمل کردم خیلی زجر کشیدم شب زایمانم

من دوتا بچه هام زایمان سزارین بود خیلی برام از زایمان طبیعی راحت بود چون اول درد طبیعی کشیدم ولی بعد از۵ساعت بچه تو شکمم ادرار کرد اورژانسی سزارین شدم خیلی هم راضی بودم الان هم تو ۴ ماه هستم انشالله بارداریه خوبی و بسلامتی رو بگذرونم و زایمانم مثل دوتا بچه های قبلیم باشه و بتونم پسرمو بغل کنم و ببینم😍😍😍الهی شکر هزار شکر

من طبیعی بودم بعد زایمان بخیه هام به کلی باز شدن ولی خیلی عذاب کشیدم

من چهل هفتم کامل شدولی دردم نگرفت،رفتم بیمارستان ظهربستریم کردن وبهم امپول فشارزدن تاشب که دردم بگیره ولی یهوکیسه آبم پاره شدنوارقلب ایناگرفتن گفتن بایداورژانسی عمل بشی خیلی ترسیدم واسترس گرفتم ولی خداروشکرنیم ساعت بعدشسرم توبغلم بود

من سزارین شدم وقتی بی حسیم رفت خیلی درد داشتم ولی همین ک ب صورت دخترم نگاه میکردم تمام دردام از بین میرفت

من سه هفته مونده بود به زایمان همسرم دچار پارگی دیسک کمر شد و اورژانسی عملش کردن خیلی روزای یختی داشتم حتی وقتی رفتم بیمارستان شوهرم نمیتونست بیاد چون رو تخت بود عمل شده بود خیلی خیلی سختی کشیدم اون سه هفته آخر بارداریم ولی زایمانم خداروشکر جبران تموم سختی هامو داد یک ساعت ونیم درد داشتم دخملم طبیعی به دنیا اومد. خدادوشکر او روزای بد رفتن واسه همیشه فکرشم میکنم اذیت میشم

من هم دردطبیعی کشیدم هم دردسزارین ولی وقتی بچتوبغل میکنی شیرش میدی انگاردنیاروبهت دادن می ارزه این همه دردبکشی

من طبیعی زایمان کردم دقیقا چهل هفته کامل شد روند طبیعیش طی شد و زایمان خیلی راحت و خوبی داشتم

من تعجب میکنم هرکی میگه سزارین خیلی خوبه دردنداره درسته همون لحظه دردنداره ولی بعدیه ساعت دردت شروع میشه تا۱۲روزبیشتر ادامه داره

واای من سزارین بودم بعدزایمان خیلی دردکشیدم پسرم ۳۶هفته به دنیااومدداخل دستگاه ۴روزگذاشته بودن بعد۴روزحالم خیلی خوب شد

خانوما من ۹ روزه عمل تنگی واژن انجام دادم ولی حس میکنم بخیه های بیرونیم بازشده به نظر شما امکانش هست جوش بخوره

من سزارین شدم عالی بود اصلا ن درد داشتم ن اذیت شدم تجربه شیرینی بود

من سزارین بودم اما با بیهوشی که خفگی بهم دست داد و برای احیا دندم را شکستن خیلی اذیت شدم و لی تو اوج درد وقتی فرزندم دیدم همه چی یادم رفت

من سزارین وی آی پی بودم. خیلی خیلی راحت بودم. حتی اندازه سوزن امپول درد نکشیدم. زایمانم خداروشکر عالی بود و خاطره شیرینی برام شد 😍😍😊😊😊😊😊

واییی عذاب اور

گلم شکاف تودهن هست اوزبون کوچک که توحلق هست اونجاست معلوم نمیشه

من یه چیزی بگم که واقعا مال من وحشتناک بود واای الانم وقتی یادم می افته گریم میگیره داستانشم خیلی طولانیه سرتونو درد نمیارم

یک کیلو

من میخواستم طبیعی زایمان کنم ولی 40 هفته و 2 روز شد و خبری نشد.حرکتش کم شد و اجبارا رفتم سزارین که خداروشکر به موقع بود چون بچم مدفوع کرده بود.عوارض سزارین خیلی برام وحشتناک بود خیلی سختی کشیدم الان که دو هفته شده تازه ب خودم اومدم.واقعا جای زخم و کمر دردش غیر قابل توصیفه و باید حواست باشه عفونت نکنی و هی انتی بیوتیک و امپول هپارین استفاده کنی و....ولی با این همه بهترین روز عمرم بود توی آسمونا بودم و هر لحظه ش با عشق و لذت میگذشت و وقتی پسرمو نگاه میکردم همه ی اون سختی ها فراموشم میشد.پسرمم مثل پنبه سفید و نرم بود اولین باری که بوسیدمش روحم زنده شد.خدایا شکرت

زایمان من سزارین بود وخیلی عالی ولی پسرم اصلا سینه نمی گرفت یا شاید من نمیتونستم بالاخره شیر خشکی شد من به خاطر شیر خشک خیلی ناراحتم هروقت اون روزا یادم میفته خیلی حرص میخورم حتی بعضی وقتا با همسرم دعوا که چرا به من کمک نکرده چون اینجا کسی ندارم

پسر من هفته ۳۴به دنیااومد وطبیعی زایمان کردم شب خونریزی داشتم ۳سانتم باز شده بود اصلا درد نداشتم فقط ترس داشتم اماخداروشکر سالم به دنیااومد ۲،۴۰۰کیلو بود

من چهل هفته بودم درد نداشتم اصلا از تاریخ زایمانم گذشته بود رفتم بیمارستان برای معاینه وقتی معاینم کرد گف یه سانت بازه و اشکال نداره ک درد ندارم و دو روزی یکبار برم برای نوار قلب بچم منم اومدم خونه همون شب کیسه ابم پاره شد بدون هیچ دردی ساعت ۱۱ شب بستری شدم گفتن فعلا دوسانت بازی ساعن ۴ صبح بهم امپول فشار زدن چون دردام شروع نشده بود ساعتا شش دردام شروع شد ساعت ۱۲ ظهر ده سانت باز بودم ولی هرچی زور زدم نتونستم طبیعی چون رحمم خشک شده بود کیسه ابمم خالی شد بود دیگ ساعت چهار بعدازظهر بردنم برا سزارین و خداروشکر ساعت پنجمین رفتم بخش و بچم بغل گرفتم خیلی خوب بود خیلی از طبیعی بیشتر میخاستم سزارین و بلاخره سزارین شدم اولک میتونستم سزارین انتخاب کنم چون رایگان بود دفترچه تامین اجتماعی داشتم ولی اختیاری نمیزاشتن

من بچم داخل رحمم رشد نداشت از ۳۱ هفته بیمارستان بستری شدم گفتن تا ۳۷ هفتهتحت مراقبت باشم تا ختم بدن ولی ۳۶ هفته مصمومیت بارداری گرفتم خواستن طبیعی بزام ۳ روز زایشگاه بودم حیغ و داد همه رو شنیدم رحمم باز نشد دیگه اورژانسی سزارین کردم و بچم ۱.۵ کیلو بدنیا اومد و ۲۱ روز تو دستگاه بود برام دوران اخر بارداری و بعد زایمانم جهنم بود الان به اون روزا فکر میکنم گریم میگیره میگم خدایا تاوان کدام گناه رو داشتم پس میدادم که همچین روزایی رو گذروندم خدا برای هیچ مادری نیاره .ان شالله همه مامانا بخوبی و خوشی زایمان کنن

من بچه ای اولم از طبیعی می ترسیدم هی میگفتم سزارین ولی وقتی آمپول فشار زدن درد شروع شد درد داشتم اصلا نمی توانستم زور بزنم کمک دکتر پرستار زایمان کردم بچه به دنیا بیاید ولی واقعا طبیعی خیلی خوبه

من زایمان طبیعی داشتم تا ساعت 10 شب سرکاربودم رفتم خونه بعد 2ساعت دردهام شروع شد صبرکردم بیشتر بشه بعد رفتم ساعت 5صبح رفتم واسه زایمان خداروشکرخیلی راحت و خوب بود بعد از بدنیا اومدن بچه هم خداروشکر مشکلی نداشتم

سلامم وااااي خيلي وحشتناك بود با اينكه بچه دومم بود ولي خيلي اذيت شدم اصلا زايمان طبيعي اشتباهه هر كي ميخواد زايمان كنه ميگم فقط برو سزارين

من ۳۹ هفته بودم دردی نداشتم صب پاشدم دیدم لکه بینی دارم به مامای همراهم زنگ زدم گف چیزی نیس بخاطر اینکه رحمت باز میشه خون عادیه فردا بیا معاینت کنم بعد شوهرم گف پاشو بریم بیمارستان گفتم نه بابا مگه تو از دکتر بیشتر میدونی باز دلم قرص نشد زنگ زدم خانه بهداشت گف اگه خون دیدی سریع برو بیمارستان پاشدم سریع دوش گرفتم یکم اب گرم گرفتم رو کمرم و رفتیم اصلا درد نداشتم میگفتم نه با این وضع که زایمان نمیشه بهم گفته بودن باید دردت شدید باشه خلاصه معاینم کردن ۴سانت بودم ۲ظهر بستری شدم تا ۷ هی معاینم میکردن میگفتن همون ۴سانتی خداروشکر زنگ نزدم به مامای همراهم ک هیچی بلد نبود خاک برسر .ساعت ۷کیسه ابمو پاره کردن متوجه شدن بچه دسشویی کرده زود اورژانسی سز شدم از اولم سز میخاستم بخاطر هزینش نرفتم خدا خودش یجوری جور کرد سز شدم خونریزی شدید داشتم ۳روز بستری بودم اما خیلی عالی بود ارزش داشت بخیه هامم عالی بود و اصلا اذیت نشدم از روز سوم پاشدم ن سردرد ن کمر درد شکر خدا

من چهل هفتم تموم شد دیدم هیچ دردی ندارم خواستم ۱۲ اسفند برم بیمارستان چکاب...یازدهم ۲ شب کیسه ابم پاره شد رفتم معاینه گفتن فعلا ۱ سانت دهانه باز شده ولی بخاطر کیسه آب بستری کردن امپول فشار زدن ساعت ۴ دردام شروع شد تا ۷ پسرم ۷ونیم بدنیا اومد بنظر خودم دردم کمتر بود و زایمان خوبی داشتم اه ناله هم نکردم فقط نفس عمیق کشیدم تا بتونم زودتر بچمو بگیرم بغلم ۳تا هم بخیه خوردم

بابا چرا جدا نمیشی بهزیستی حمایتت میکنه پیش این آدم نمون وااای خیلی ناراحت شدم تو رو خدا زود جدا شو بهزیستی و کمیته امداد کمکت میکنه نگران نباش خدا بزرگه

سلام من هم زایمان سزارین انجام دادم چون سره دخترم همش تولگن سمت راست بود بهم فشار زیادی بهم وارد میکرد لگنم تنک بود برای همین سزارین شدم خیلی راضی هستم ۱۵ تا بخیه خوردم

این همه تو بارداری اذیت میشی درد میکشی ولی تا صداش و میشنوی همه چی ازیادا میره و میخندی من ک اینطور بودم قربونش بشم♥️♥️♥️

من سزارین بودم خیلی خوشحال بودم داغ بودم نمی‌فهمیدم اصلا استراحت نداشتم از روز دوم ک اومدیم خونه بچه داری میکردم غذا درست میکردم چون مامانم می‌ترسه بچه بغل کنه دور پیشم بود والان ب شدت مریضم 30 کیلو لاغر شدم تنم ب شدت میلرزه استرسی شدم کلا حال روحی جسمی م بده

سزارین بودم وحشتناک بود دوست داشتم بمیرم انقد درد کشیدم

مگه شوهرت نبود

برای دختر اولم زایمان (طبیعی) خیلی راحتی داشتم همش نیم ساعت درد شدید داشتم بچم زود بدنیا اومد ولی برای دختر دومم بشدت سخت دهانه رحمم باز نمیشد سر بچه بالا بود کیسه آبم پاره کردن بچم میخواست خفه بشه تا تونستن معاینه کردن آخرشم دیدن هم خودم هم بچه دوتایی میخوایم بمیریم دهانه رحم هم هشت سانت باز شده بی حسی هم نزدن بچه رو کشیدن مرگو جلوی چشام دیدم زخم زیادی برداشتم ۱۵ تا بخیه بردم برای بخیه ها هم بی حسم نکردن الانم که بچم ۸۰ روزشه هنوزم که هنوزه جای بخیه هام میسوزه نمیتونم بشینم 😪

متاسفانه دیگه بهش شیرخشک. میدم.بایدم۹ماهگی عمل بشه

من زایمانم منتظربودم دردم بگیره نگرفت رفتم بیمارستان معاینه ونوارقلب گرفتن گفتن بروهرموقع دردت گرفت بیا. اومدم خونه دوسه روز گذشت دردم شروع نشد۲۴خرداد تنهایی رفتم که بچموچک کنن نوترقلب وایناگرفتن گفتن بایدبستری بشم.
ساعت ۱۱صبح ۲۴خردادبستریم کردن اصلادردم شروع نمیشد.ساعت ۳بعدظهرکیسه آبم پاره شددیگه کم کم بهم سوزن فشارزدن .کم‌کم دردام شروع شد بهم میگفتن فقط نفس عمیق بکشم نفس عمیق خیلی کمکم میکرد روندزایمانموراحترمیکردتااینکه صبح ساعت ۹صبح یهویی دهانه رحمم به ۱۰رسید بچم دنیااومد خیلی لحظه شیرین بود.اصلایه ذره ترس واسترس نداشتم الکی جیغ دادوهوارنمیکردم فقط نفس عمیق میکشیدم.خلاصه‌ زایمانم راحت بود. فقط بچم سینمونمیگرفت منم فک میکردم تازه اومده خستشه هرچی ازپرستاراکمک خواستم بی توجهی کردن فرداش ترخیص شدیم اومدیم خونه تابچم اصلا نمیتونه مک بزنه خلاصه میدوشیم باقاشق یواش میریختم تو دهانش بردیمش دکتر دکترمعاینه کرددهانشوکفت شکاف کام داره نمیتونه شیربخوره

من شب کیسه ابم ترکید رفتیم بیمارستان گفتن دهانه رحمت ۲ سانت باز شده بعد منو بستری کردن و ساعت ۵ صبح تا ۲ بعدازظهر پسرم دنیاااا اومد خیلی خیلی سخت بود مرگ رو جلوی چشمام دیدم با ۱۵ تا بخیه بعد زایمان میخواستم از درد گریه کنم ولی خداروشکر ک پسرم سالم دنیا اومد شکرت خدا 😘😘😘😘😘❤❤❤❤🌟🌟🌟🌟

بعد۲ ماه زایمان با ی بچه کولیکی که همش گریه میکرد و من تک تنها مواظبتش میکردم شوهره زد بازومو شکوند حتی منو دکتر نبرد تازه ی کم دردش کم شده بعد ۷ ماه چند روز پیش بیهوا زده پشتم قلبم همش درد میکنه یهو از حال میرم انقدر دستش سنگین بود زد پشتم زخم شد میسوخت اونا ب کنار چند روزی که زده یهو حالم بد میشه قلبم میره بیحال میشم کلا میمیرم انگار نمیدونم بخاطر این طفلی خدا منو زنده داشته

3 سال و نیم پیش ماه رمضون نزدیک شبای احیا همسرم برای سحر بیدار شد منم بیدار شدم ولی از تخت پایین نیومدم بعد از نماز صبح همسرم خوابید و یواش یواش خواب شیرین از سرم پرید رفتم همسرمو بیدار کردم یه کم که گذشت دیدم اصلا نمیتونم گفتم مهدی زنگ بزن مامانم بنده خدا زود خودشو رسوند صندلی جلو نشستم فقط نفس عمیق چند بار چشمامو باز کردم دیدم کجام ولی درد کم آوردن نفس زیر دلم درد میکرد وااای خیلی درد داشتم از ساعت 4 صبح تا 2.10 که دخترم به دنیا بیاد دکتر خوبی بالای سرم بود خدا خیر بهش بده بعدش لالا من و دخترم با هم

من فکر کنم بدترین زایمان قرنو داشتم از کمر ۳ بار بی حسی زدن برام و اشتباهی زدن تو اعصاب نخام و کلا ۵ ماه فلج بودم و دردای وحشتناک از سرم تا صورتم و پاهام همه بی حس بود ولی حالت ی خاروندن کوچیک داشتم رو تنم انگار با چاقو دارن پوستمو میکنن و ی جریان فشار قوی برق از تنم رد میشد دقیقا مثل برق میگیره حالا من با این دردام با این فشار برق مردم موقع زایمان که شکمو فشار میدن بچه بیرون میاد فشار دست اون دکتر مرد انقدر زیاد بود پوسته داخلی شکممو پاره کرد و رودهام زده بیرون از داخل شکمم جر خوردس فتق بزرگو بدی کرده نمیدونم میشه جراحی کرد کل رودها رودوباره ریخت تو پوستم دردای وحشتناکی دارم و هیچ کسی پشتم نبود نه کمکم کنه نه حمایتم تک و تنها با این همه درد هنو جای عملم دردای بدی داره دیسک کمره شدید که باید جراحیشه خدایا خودت کمکم کن

من دخترم ۹.۹.‌۹۹ بدنیا اومد تاریخ سونوم زده بود رفتیم بیمارستان گفتن هنوز میتونی یه هفته هم صبر کنی انقدر عصابم خورد شد یهو فشارم رفت بالا دکتر گفت باید بخاطر فشارت بستری بشه از هشت ماهگی فشار داشتم . رفتم بستری شدم اومدن کارای طبیعی رو کردن اخه دهانه رحمم باز نمیشد بلاخره تا ۵ سانت باز کردن ولی فشارم نزاشت بچه ۱۰ ام بدنیا بیا درست ۱۱.۲۰ دقیقه بردن اتاق عمل بره سزارین منم ترس عملو داشتم . ازاینورم تحمله طبیعی رو نداشتم گشنه رو تخت فقط اب میوه گفتن بخور اون فشارمو بدتر کرد رفت رو ۱۶ . دخترم تاریخ سونو بدنیا اومد 😍😍😍

من تو هفته 38 زایمان سزارین انجام دادم به خاطر اینکه بچه ام هم درشت بود و هم به پا. خداروشکر زایمان خیلی خوبی داشتم هم دکترم خانم دکتر هاشمی کارش فوق العاده بود هم اینکه همسرم در طول دوران نه ماهه بارداری همه جوره حواسش بهم بود که هیچ استرسی به من و دخترم وارد نشه. الانم که خداروشکر دخترم وارد پنج ماهگی شده و من بعد از شش سال دوندگی برای بارداری از طرف خدا لایق مادر شدن شناخته شدم و از این نعمت بزرگ بهره مند شدم.

من برا سزارین اول خیییلی راحت بودم ولی سزارین دوم خیییلی سخت بود خیلی اذیت شدم دردا وحشت ناک

من مادر پر خطر بودم، به خاطر فیبروم های بزرگ ومتعددی که داشتم، سزارینی بودم وبنا به گفته دکترم عمل سختی داشتم از قبلش دکتر این رو بهم گفته بود که حتما یه دکتر خبره باید عملت کنه با وجود استرس هایی که ازقبلش داشتم، مدام به خودم آرامش میدادم وآیت الکرسی میخوندم، اصلا بهش فکر نمیکردم ومیگفتم هر چی خدا بخواد همون میشه، خدا رو شکر عملم به خیر گذشت ولی من به شدت به بی حسی واکنش نشون دادم ونزدیک یک هفته اصلا نتونستم دراز کش بخوابم، چون درد شدیدی توی قفسه سینه ام میپیچید وحالت نفس تنگی داشتم، اول فکر کردند از قلبم هست، تقریبا ۵ روز بیمارستان بودم وبا رضایت خودم چون واقعا از محیط بیمارستان توی مدت بارداری چون بیشترش بستری بودم خسته بودم، به خونه اومدم واز بی خوابی این چند روز واین که باورم نمیشد بالاخره انتظار به سر رسید وهمه چی به خیر گذشت، توی یه عالم دیگه بودم وبدون هیچ استراحتی وبا قوت وتوانایی خودم رو سر پا نگه داشتم، واقعا مادر شدن حس عجیبی هست، حاضری هر دردی رو تحمل کنی ولی بچه ات کوچکترین آسیبی نبینه، من به خاطر وجود پسرم که برام مثل معجزه بود، ندا رو شاکرم واین حس قشنگ مادر شدن رو برای همه کسانی که از وجود فرزند محرومند، آرزو میکنم

من ۳۸ و ۴ روز بودم که رفتم معاینه دکتر گفت اول ۳۹ هفته بیا برای زایمان، خودم سزارین خواستم تا ا پیش دکتر برگشتم خونه کیسه ابم پاره شد سریع دوباره برگشتیم بیمارستان گفتم زنگ بزنین دکترم بیاد خیلی میترسیدم که طبیعی زایمان کنم همه ی پرستارای بخش گفتن بدنت اماده زایمان طبیعیه اما من قبول نکردم و دکترم رسید و زایمانم انجام شد نگم براتون که فشارم پایین نمیومد بالا بود بردنم ای سیو 🥺 ولی تو بخش خیلی بهم خوب رسیدن و کلی خوش گذشت 😂

بخش اول؛
۳۱ تیر ۱۳۹۹:
دوستم توی تلفن بهم گفت خواب دیده رفته نجف و چسبیده به ضریح میگه آقا کمک کن دوستم حامله است راحت زایمان کنه. از خوشحالی گریه ام گرفته بود. آخه پسرمو توی حاملگی نذر غدیر کرده بودم تا ان شاءالله وقتی دنیا میاد مذهب تشیع رو درهمه جای دنیا ترویج کنه.🥰

۴۰ هفته و ۴ روزم شده بود هرکی زنگ میزد میگفت هنوز نزاییدی؟! و استرسم بیشتر میشد. شام شهادت جدم امام جواد بود با شوهرم فلافل خریدیم و آب و خرما برداشتیم رفتیم پیاده روی.. سنگین ترین پیاده روی رو از ماه هشت به بعد، اون شب داشتم. وقتی برگشتیم تا ۱۰ صبح تخت خوابیدم. خیلی چسبید. فرداش ینی اول مرداد روز عید بود سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا. صبح با درد عجیب شکم ازخواب پریدم شوهرم رفته بود امتحان بده آبجیمم که پیشم میموند خواب بود. رفتم دستشویی و با یه ترشحی سبز زیادی که شبیه عفونت بود و ریخته شد مواجه شدم. دل دردای خفیفم بعدش شروع شد. تا ساعت ۱ ظهر توی خونه تحمل کردم و راه رفتم و شوهرم و آبجیم شروع کردن به آب انبه گرفتن. بعد کم کم حاضرشدیم و رفتیم بیمارستان.

بخش دوم؛
هی تو راه دلشوره داشتم که کاش دوسه سانتی بازشده باشه. وقتی معاینه ام کرد گفت نزدیک ۵ سانت خوب بازشده. خیلی خوشحال شدم. گفتم تاشب زایمان میکنم ینی؟ گفت شب چیه تا عصر میزایی. 😍 خیلی خوشحال شدم. تا ۷ سانت دردخاصی نداشتم. تا اینکه کیسه آبمو پاره کردن و با ماما چندبار دوش آب گرم گرفتم. ساعت ۴ فول شدم و سخت ترین بخش زایمانم شروع شد. سر بچه بالا بود و مرحله چهاردردم خیلی طول کشید. تا ساعت ۶ توی این مرحله بودم. سر پسرم بزرگ بود و طول کشید تا پایین بیاد. درنهایت ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه عصر بدنیا اومد😋🥰 ازش چشم برنمیداشتم. خیلی خوشگل بود ماشاءالله.. مژه ها و موهای بلند و مشکی. حتی ماماها هم میگفتن🤭 خیلی لحظات خوبی بود. انگار دیروز بود🤤 رفتم تو بخش و انگار نه انگار که زاییدم. حس قهرمانی داشتم که اون درد نتونسته منو بکشه🤣
شوهرم میخواست ببینتم فکرمیکرد الان با ویلچرم زیربغلامو گرفتن یهو دید چادر سرکردم پریدم تو بغلش بنده خدا تعجب کرده بود😂😂 جلو مامانم بیشترازاین نشد پیش بریم دیگه..🤣

بخش سوم؛
برگشتم تو اتاقم و تا صبح فقط درگیر خوردن کاچی و عوض کردن نوار خونی بودم. فرداش که مرخص شدم درحالیکه سه نفره بودیم ولی چهارنفره برمیگشتیم راهی خونه شدم.😍 دسته گل خوشگل شوهر با من رفتیم عقب مامانم نینی به بغل نشست جلو کنارشوهرم. وقتی رسیدیم خونه جلومون گوسفند قربونی شد و ما رفتیم داخل خونه. منو بچه حموم کردیم و یه استراحت حسابی.
وقتی روز عید زایمان کردم تازه معنی خواب دوستمو فهمیدم😇
بااینکه شکم اول بودم و از روند زایمان ۸ ساعته ام راضیم. چون جز دوساعت آخرش چیز آزاردهنده ای نداشت الحمدلله..


پیاده روی یک ماهونیم آخر بارداری و دوش آب گرم حتی گاهی سه بار درروز و ورزش های اسکات و گربه زیردوش خیلی خوب بود و آرومم میکرد.

این بود انشای من😅
این لذت نصیب تمام زنان کره زمین🥰

باز طبیی بهتره من دوتاشم تجربه کردم

دختر اولم ۹ فروردین بدنیا اومد که بعد ۷ سال دوباره باردار شدم که تو سونو تاریخ زایمانم هم تو فروردین بود خیلی اتفاقی بودو برام جالب بود که دوتا دخترام فرودینی هستن دکترم۲۷اسفند تاریخ زدبرای سزارین ولی من دوست نداشتم گفتم فقط فروردین بعد گفت باشه اگه دردت گرفت چی منم گفتم نه توکل بخدا دیگه کلی استرس داشتم که یه وقت زودتر دردم نگیره که همینطورم شد که ۱ فروردین رفتم بمارستان و سزارین شدم تاریخ تولد دخترم شد1\1\1400 خیلی برام لذت بخش بود که روز اول عید به دنیا اومد خداروشکر میکنم همون روزی که دوست داشتم به دنیا اومد 😊

اتفاقا سزارین اول خیلی سخته دوم وسوم بهتره

البته اينم بگم كه زايمان هاي بسيار راحت و خوبي داشتم و دكتر فوق العاده ( خانم دكتر سودابه بهراد) عالي بودن بهترين سزارين و بهترين بخيه نه درد داشتم و نه مشكل ، با اينكه دوتا زايمان سز كردم در فاصله ٣٦٠ روز ولي اصلا حتي جاي بخيه هم پيدا نيست و كوچكترين مشكل و دردي نداشتم
بهترين دكتر بودن 👌👌❤️❤️

وااای قلبم💔

سزارین شدم.تجربه ی اولم بود.بسیار بسیار بسیار راحت و خوب گذشت،همیشه برای زایمان استرس داشتم.ترس از درد.ولی از پمپ درد استفاده کردم و بی نهایت راضی بودم،و هیچگونه دردی تو بیمارستان و بعد از ترخیص شدن نداشتم.بعد از زایمان به هیچ وجه سرتون رو تکون ندید،با کسی حرف نزنید،تا سردرد نگیرید،من مثلا نه صبح زایمان کردم تا شب سرم رو تکون ندادم اصلا،حرف نزدم با کسی،حتی بچه م رو تا شب درست و حسابی ندیدم.خیلی کمک کننده بود برا اینکه بعدش سردرد نگیرم.و نسکافه خیلی زیاد بخورید برای جلوگیری از سردرد.هر وقت یاد زایمان و بیمارستانم میفتم لبخند رضایت رو لبم میاد.خداروشکر ک خیلی خوب گذشت.انشاالله برای تمام کسانی ک زایمان در پیش دارن راحت بگذره.

من رفتم بیمارستان برا ضربان قلب بچه چک بشه.دکتر بهم گفت میتونی همکاری کنی باهامون بچت به دنیا بیاد امروز منم قبول کردم۴۰ هفتم بود ساعت یکو نیم بستری شدم آمپول زور زدن بهم وای خیلی بد بود کیسه آبمم خودشون پاره کردن.ساعت هشتو ده دقیقه پسرم دنیا اومد.خدایا مررسی بابت پسرم.که بعد سالت ۳شب حال بچم بد شد بردنش بخش نوزادان بستری شد ۵روز خیلی بد بود

سلام. من چون شهرستان بودم و مادرم پیشم نبود از هفته 37اومدم خونه مادرم و منتظر شدم دردم بگیره تا هفته چهل و یک دردم نگرفت دکتر گفت دوشنبه برو بیمارستان برای بستری. ساعت ده صبح بستری شدم با کلللللی استرس. وقتی من رفتم یه خانمی از درد جیغ میکشید میخاستم فرار کنم انقد ترسیده بودم چون دکترم گفته بود لگنت یکم تنگه شاید نتونی و مجبور بشیم سزارینت کنیم وسط دردا
خلاصه ساعت یازده اولین شیاف درد رو برام گذاشتن تا یه سانت باز شدم سه ساعت بعد شیاف بعدی که شدم دو سانت تا الان هیچ دردی نداشتم بعد امپول فشار زدن.دردام شدید شد به ماما همراهم زنگ زدم گفت تا نشی4سانت من نمیتونم بیام. کلی التماسش کردم قرار بود دستگاه ماساژور بیاره که دردام کم بشه. دکترم اومد گفتم بی حسی بزن بدون اینکه معاینه کنه گفت باید6سانت بشی بعد یه عمل دارم برم و بیام برات میزنم تو فاصله ای ک دکتر رفت اتاق عمل و اومد ماما همراهم اومد با دستگاهش. دردام خیلی شدید بود همش به همسرم پیام میدادم توروخدا با دکتر حرف بزن بفرسته سزارین. دکترم اومد معاینه کرد گفت برو تو تخت زایمان سر پسرت معلومه بورم هست😂انگار دنیا رو بهم دادن باورم نمیشد اخه همش 3ساعت بود ک دردشدید میکشیدم. رفتم با دو تا زور محکم گل پسرم شروع کرد به گریه. خیییلی حس خوبی بود. حس قوی بودن داشتم. بعدش یکم بخیه ها اذیتم کرد ولی خیلی راضی بودم از زایمانم. خانمایی ک زایمان طبیعی در پیش رو دارین نترسید زن ها موجودات قوی هستن فقط ماه اخر تا جایی ک میتونید پیاده روی و ورزش قر کمر و رقص ارام... موقع دردا جیغ نکشید انرژی تون الکی میره ماما ها و دکترام بهتون نمیرسن. سوره قدر خیلی بخونید چ تو بارداری چه موقع زایمان.
چقدر نوشتم 😂موفق باشید

من سزارین شدم اونم با میل خودم همین که از اتاق عمل اومدم بیرون تا دو ساعت وحشتناک لرز داشتم ینی بحدی بود که دندونام صداشون کل اتاقو پرکرده بود خیلی حس بدی بود بعد اون ماساژ شکمی که اون دنیا رو با چشام میدیدم تا یه هفتم آدم نبودم از شدت درد ولی خب خداروشکر که دخترم سالم به دنیا اومدو طعم خوب مادر بودنو چشیدم ایشالا خدا واسم حفظش کنه و اینکه خدا به همه ی خانمای چشم انتظار کمک کنه ایشالا به زودی مادر بشن

من زایمان دومم بود و ۳۹ ساعت و ۴۵ دقیقه طول کشید ، دردهام فوق العاده نزدیک به هم و شدید بود ، و کلی بخیه خوردم اما واقعا میارزه که پسری به این نازی دارم الان 😍

من زایمان دوم بودم سزارین شدم یه دخترخیلی خوشگل دنیااوردم به قدری خوشگل که کل پرستاراودکترازش عکس گرفتن میگفتن کمتربچه ای به این زیبایی دیدیم خیلی لذت بخش بودکلی خاطره خوب شدبرام خداروشکرواسه دخترنازم

سلام من يه دختر آبان ٩٦ به دنيا اوردم كه همه چي خوب بود و به لطف خدا دوباره باردار شدم و ايندفعه قرار بود همون روز تولد دخترم يعني ابان ٩٧ پسرم هم به دنيا بياد ولي دقيق يك هفته قبل زايمان خانواده همسرم اينقدر چرت و پرت گفتن و من و عصبي كردن و كلي حرص خوردم تا اينكه نصفه شب كيسه ابم پاره شد و پسرم خدا رو شكر صحيح و سالم پنج روز زودتر به دنيا اومد ، خانواده اش اينقدر منو حرص دادن كه حتي نتونستم به بچه ام شير بدم و شيرخشكي شد اما خواستم بگم كه همه اون روزاي سخت گذشت و شما ماماناي گل اگه باردار هستيد به هيچكس به جز خودتون اهميت نديد و فقط مراقب خودتون باشيد و اصلا حرص نخوريد كه از دوران خوبتون لذت ببريد و زايمان شيرين ترين درد و سختي همه مادراست ❤️❤️❤️❤️🌸🌸🌸

من خیلی راحت خودم سزارین خواستم چون از طبیعی میترسیدم.38هفته رفتم سز شدم.کاملا راحت ولی آمپول خیلی خیلی خیلی درد داشت از همه قسمتهای مادرشدن بیشتر

خیلیییی بد من درد دوتا حالتو کشیدم یروز کامل درد طبیعی و بعد عمل سزاریان

سلام ماماناي عزيز ,من طبيعي زايمان كردم .خيلي هم راضي هستم .امروز متوجه شذم دوباره باردارم و خيلي هياني و استرسي هستم 🙃

من ۳۷هفتمه الان خیلی از،زایمان طبیعی،میترسم سزارین هم بخاطر پول زیاد نمیتونم برم

من ۱۶ سالم بود طبیعی بچه ۴ کیلو دنیا اومد نگم براتون یعنی خیلی بد بود مردم و زنده شدم الانم باردارم

سلام مادران عزیز.... بهشت زیر پای مادران است..

منم زایمان خیلی سخت و ناراحت کننده ای داشتم 😞 ولی هر چی بود گذشت و خداروشکر پسرم دو ساله کنارمه و سالمه و تمام اون سختی هارو به جون خریدم فقط برای پسرم...خداروشکر میکنم که لایق بود تا بتونم یه فرشته ناز به دنیا بیارم❤️

سلام 😭. اول خداروشکر میکنم که از نعمت بچه دار شدن محروم نشدم. هفته 39بود که کرونا گرفتم شهرستان منو به خاطر نداشتن امکانات قبول نکردن زایمان کنم رفتم استان هیچ دردی نداشتم چون کرونا داشتم گفتن باید بستری بشی تو یکی از بیمارستانابستری شدم بعد از دوروز که بستری بودم بهم سوزن فشار زدن ولی فایده نداشت از طریق واژینال قرص گذاشتن بعد چند ساعت دردام شروع شد مرگ بار بود 8ساعت درد کشیدم واقعا خدا حکمتت رو شکر بعد هشت ساعت درد زایمان کردم با بخیه زیاد پسرم وزنش 4/400بود دور سرش بزرگ بود ولی متاسفانه دکترم قبول نکرد سزارین بشم گذشت و الان شش ماهه که دارم لذتشو میبرم و خدارو قسم میدم به پاکی همه بچها به مادرای که بچه ندارن بچه بده

بارداری بد از نظر ویار
بعدشم ۱ هفته ب زایمان رفتم کلینیک واس کنترل ضربان قلب اونجا گفتن همه جی عالیه منم رفتم مطب پیش ماما اونجا گفتش ک بذار معاینه کنم بعدش گفتش ۲ سانت باز شده رحمت بذار تحریکت کنم تا زایمان کنی منم تنها و بدون تجربه گفتم باش خیلی درد داشت گفت قدت بلنده لگنت هم خوبه تا شب راحت زایمان میکنی
ازونجا رفتم خونه مامانم دیگ حالت لکه بینی داشتم ب شوهرم گفتم و رفتیم بیمارستان کیسه ابم سوراخ شده بود اورژانسی رفتم اتاق عمل چون ضربان بچم هم
پایین بود
زایمانم خوب بود خیلی زود سرپا شدم فقط چیزی ک اذیتم می‌کرد ورمم بود تا ۱۵ روز ورم داشتم

بارداری من رو میشه گفت کابوس حاملگی،بارداری پر خطر از اولش لکه بینی داشتم و دلیلش هم جفت سرراهی بود و متاسفانه تا آخرش هنین استرس و نگرانی دنبالم میکرد در ماه ۶ استراحت مطلق بهم دادند و در هفته ۳۲ خونریزی شدید در حد سقط داشتم که به خیر گذشت از همان موقع تا هفته ۳۷ بیمارستان بستری شدم استراحت مطلق تنم داشت زخم میشد کرونا هم زیاد شده بود در نهایت در هفته ۳۷ باز با همون خونریری وحشتناک منو به اتاق عمل بردند و سزارین کردند بعد از عمل لرز شدید منو گرفت گفتند برای بعضیها همین اتفاق میافته اینم از آخرش.اما در آخر خدا رو شکر میکنم که بچه سالم بهم داد ولی تجربه بسیار تلخ و وحشتناکی بود مثل یک بیماری بود برام.

وای من که استرس داشتم ولی درد توخونه داشتم رفتم بیمارستان گفتم درد دارم گفتن تواگه دردداشتی اینطوری راحت نمینشستی خلاصه معاینم کردن گفتن4سانت بازی ساعت9رفتم ساعت11زایمان کردم البته من خیلی پیاده روی کردم وزن بچمم زیاد نبود طبیعی خیلی واسم خوب بود

من زایمان سختی داشتم. گرسنه بودم اجازه ندادن غذا بخورم رفتم واسه زایمان طبیعی سرم هم وصل کردن کاملا اماده بودم ولی چون گرسنه بودم ضربان قلب بچه وایساد اورژانسی سزارین شدم خیلی بد عمل شدم ۵۰ روز طول کشید سرپا شدم تا ۴ ماه هنوز درد داشتم الانم جای بخیه ها خیلی بد و برجسته هست زایمان اولم طبیعی بود عالی بود اصلا این دردسرا رو نداشتم

من تو شهر خودمون هر کاری میکردم بستریم نکردن
سونو هم گفت بچه رشدش خیلی بالاست باید زودتر زایمون کنی
دیگه مجبور شدیم رفتیم به یوی از شهرهای همجوار که فاصله ی یه ساعته داره با شهر خودمون اونجا تا سونو گرفتن گفتن بستری شو بعدشم دو شب تو بیمارستان بودمو و طبیعی نیومد آخرشم ساعت ۹ و نیم صبخ سزارینم کردن

من با امپول فشار زایمان کردم
خیلی طول کشید تا بزام
بعد از زایمانم چون میشستم رو بخیه هام تا شیر بدم بخیه هام عفونت کرد
بعدی رو عمرا طبیعی بزام میرم سز خصوصی انشالله

انشالله ک تو زندگیش خیر نبینه چون هیلی اذیت شدم الانم پاهام بحدی درد میکنن ک هردوتا پام باید عمل بشه

من زایمان راحتی داشتم. سزارین شدم . ولی بعد زایمان هیچ مشکلی برام پیش نیومد. با این که پسرم مشکل مادرزادی دست داشت و خیلی غصه داشتم بعد عمل. ولی اصلا سختی و درد زیادی احساس نکردم. کمردرد و سردرد هم نداشتم اصلا.

تونستین کمک کنین به زایمانتون؟؟

من زایمان طبیعی بی درد داشتم.روندزایمان خوب بود و تقریبا اذیت نشدم اما بعدش بخاطر یبوست وکمی هم بخیه هام اذیت شدم.کلا بعد زایمان تبدیل به یه آدم دیگه میشی.نه تنها جسمت که انگار واقعا ده سال پیر میشه،روحیتم خیلی عوض میشه.مامانا بعد زایمان مخصوصا چند روز اول خیییلی مراقب خودتون باشید.تامیتونید روغن مالی کنید و بدنتون رو گرم نگه دارید تا دوران نقاهت کوتاه‌تری داشته باشید

رخش بهار

وای توبه برا هیچ مامانی شرایط من پیش نیاد یهفته تو بیمارستان درد میکشیدم و هرکاری میکردم سزارینم نمیکردن تا بعد یهفته بچم بدنیا اومد و اخر سری هم لگنم شکست خدا برا او دکتری ک زیر نظرش بودم خوش نیاد ک ایقد بی محلی کرد و اذیت شدم

کسی ازبی حسی توطبیعی استفاده کرده؟؟

خاطره ی خوب وبدی بود شب درد داشتم صب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن الان زایمان نمیکنی شب زایمان میکنی خلاصه رفتم خونه یه نیمی ساعتی دردم بیشتر شد به آغام گفتم دردم شدیده این بیمارستان هیچی حالیشون نمیشه بریم بیمارستان یه شهر دیگه که ۷۰کیلومتر ازمون فاصله داشت ده کیلومتر که رفتیم دردام بیشتر شد گفتم الان تو ماشین زایمان میکنم حلا اینقد میترسیدم تو ماشین زایمان کنم بچه ام طوریش بشه آغام زنگ زد ۱۱۵ ما از این طرف میرفتیم اونا هم از اون طرف میومدن خلاصه بعد از رب ساعتی به ما رسیدن معاینه کردن گفتن الان زایمان میکنی فقط زور نزن تا برسی اینقد دعوام کردن چرا نرفتی بیمارستان شهر خودتون.خلاصه رسیدم بیمارستان همون موقع روتخت زایمون .وزایمان کردم.

من بخاطر شرایط بدنم سز شدم و اینکه دوبار بهم بی حسی زدن و کامل بیحس نشدم و هرچقد گفتم بیحس نیستم و میتونستم ی مقداری پامو تکون بدم و بالا بیارم همونطور شکممو تیغ زدن اون لحظه درد خیلی زیادی کشیدم ک باور کردن بیحس نشدم و سریع بیهوشم کردن چکاری بود دیگه بخیشم میکردن من ک دردشو کشیدم خداکنه برا هیچکس پیش نیاد

من سزارین کردم با بیحسی عالی بود عالی فقط دو ساعت بعد عمل درد داشتم بعدم راحت از تخت اومدم پایین راه رفتم فردای عملمم مرخص شدم و راحت انگار نه انگار عمل شده بودم
البته اینم بگم من ورزشکار حرفه ای بودم فکر کنم تاثیر اینم بود که انقدر زود بدنم ریکاوری شد پس تا میتونیم ورزش کنیم

پمپ دردباشیاف گف دکترم یکیه نگرفتم بعدپمپ دردب قیمت نیس هاشانسی خوب درمیادیابد

فقط میتونم بگم خدا اون روزو ببره دیگه نیاره فقط ۴۰ ساعت درد داشتم آما دحانه رحم بازنمیشد آخرشم بادستگاه آوردنش به دنیا اونم با۴۵ تا بخیه اوووووف یادم که میفته موهای بدنم سیخ میشه

من 40 هفته ام داره تموم میشه دریغ از یه درد آخه چرا نمیاد بچه ام یعنی چی میشه

خیلی راحت رفتم بیهوشم کردن بعدازعمل توریکاوری فقط گریه میکردم ازدرد

منم راحت بودم،همه ش اونروزو یاداوری میکنم لذت میبرم،خدا خیرشون بده

من سزارین شدم خیلی میترسیدم استرس ترس دلهره ولی وقتی رفتم اتاق عمل اومدم همه چی خیلی راحت بدون درد بدون کمی سختی گذشت خیلی خوب بود و اگه بازم باردار بشم قطعا سزارین و انتخاب میکنم حس خیلی شیرین و قشنگی😍دلم تنگ شده واسه اون روز😍

روزای بدی بود خیلی سخت گذشت

من از زایمانم گذشت ودکتر نامه بستری داد ۴۰هفته و۴روز سارا کوچلو رو اوردم😍بهترین روز زندگیمِ چون خیلی استرسشو کشیدم وفک میکردم از پسش برنمیام😌😂

من هر دوتا زایمانم سزارین شدم از هردو خیلی راضی بودم خیلی راحت بود ولی بعد زایمان به خاطر شکمم خیییلی درد کشیدم ولی با دیدن بچه م درد فراموش میکردم و کلا خودم بچه رو برمیداشتم وقتی گریه میکرد به مامانم نمیدادم صدای گریه شو می شنیدم نمی تونستم طاقت بیارم باید بغلش میکردم خودم

من خودم طبیعی بودام اولین بچم بود خیلی خیلی راحت بود دکتره اومد کیسه ابم رو پاره کردن بعد مامای ک کنارم بود خیلی خوب بود دستش درد نکنه کلا خوب بود ن درد انچنانی داشتم ک بگم مردم و زنده شدام ن خیلی خیلی راحت ک بگم چیزی حس نکردم حس درد کردم ولی خودم ب خودم روحیه میدادم میگفتم هر چه ورجه وورجه بیشتر درد کمتر خلاصه برا اولین بارم خیلی خیلی عالی بود 🤗

کاملا بچه آوردن واسه همه سختی خودشو داشته هرکی یه سختی کشیده وخداروشکر شیرینی خودشو هم داره

من خیلی از سز میترسیدم.کلاسهارو هم شرکت کرده بودم که طبیعی زایمان کنم در مراجعه به زایشگاه اورژانسی شدم تو ۴۰ هفته معاینه آخری که شدم گفتن نمیشه باید سز شی.منم با کلی ترس رفتم ولی خیلی راضی بودم خدارو شکر اصلا اونجوری ک فکر میکردم دردناک باشه نبود

من زایمانم خیلی سخت بودچون دردنداشتم باآمپول وسرم زایمان کردم و۲۲ساعت طول کشیدتازایمان کنم...بدترازدردزایمان معاینه دکترابودفک کنم صدبارمعاینم کردن خیلی اذیت شدم

منکه خاطره بدی دارم اززایمانم‌.چون حین زایمان پای پسرم شکست.خیلی سختی کشیدم.دوس ندارم حتی بهش فکرکنم

بچه اولم طبیعی بود درد داشت ولی باز ترجیح دادم دومی هم طبیعی باشه چون ترس از عمل داشتم با اینکه توی 33هفته گفتن وزنش زیاده هفته آخر سونو وزن نرفتم گفتم نگم که دکتر برا سزارین نفرسته و نهایت بچم بعد از 10ساعت عذاب و درد لحظه ای بدتر از مرگ یچیزی غیر قابل تحمل با مصیبت های زیاد بچم بدنیا اومد 4کیلو بود واقعا پشیمون بودم که سز نرفتم

من دو تا زایمان داشتم هردو طبیعی باور کنید معاینه ماما دردش بیشتر از زایمان بود ساعت 10صبح رفتم زایشگاه 5دقیقه درد بیشتر شد12ظهر بچه دنیا اومد

من زایمانم خیلی طول کشید از دور قبلشم انقباضاتم شروع شده بود ولی ماما همراه داشتم خیلی خوب بود ولی بعدش بخاطر بخیه هام خیلی درد کشیدم و اذیت شدم

من هیچ دردی برای زایمان نکشیدم .طبیعی بودم اما دکتر خودش کیسه اب منو زد بچه نیومد پایین منو فرستادن برا سزارین .چون کیسه ابم روزده بودن نوزاد چسبیده بود و نمیتونستن بیارنش بیرون لحظه اخر که دیگه نفسش میخواسته بگیره دستشو کشیدن برای بیرون اوردنش .که دستش شکست و نفسش گرفت .گذاشتنش داخل دستگاه دستش هم ۲۵ روز اتل بندی کردن .خودمم چون عمل طول کشید و خون زیادی ازم رفته بود پلاکت خونم اومد پایین و بهم کیسه خون وصل میکردن تا یکماه و نمیتونستم حتی راه برم چقدر رسیدگی کردن خانواده تا خوب شدم .
بعد از زایمان روزای خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم

سلام .من پلی هیدروآمینوس شدید بودم و بارداری پرخطر و سختی داشتم ۳۵ هفته بعلت انقباض زودرس رفتم برای زایمان و بعد ۲۴ ساعت تحت نظر بودن اورژانسی سزارین شدم .خداروشکر بچه م سالمه ولی افسردگی بعد زایمان خیلی اذیتم کرد . امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنند.

وااااای من ک خیلی سختی کشیدم سزارین شدم تا ۱۵روز دقیق تو جا بودم ب زور بلند میشدم شوهرم بغلم می‌کرد دستامو می‌گرفت خیلی بد بود واقعا همه کارای بچمو خودم میکردم چون مامانم نمیتونست وقتی شوهرم اینا میخندیدن من گریم می‌گرفت از درد چون نمیتونستم بخندم دردم می‌گرفت...بد تو بیمارستانم ک بودم نمیذاشتن همراه داشته باشی خیلی عذاب کشیدم..

بارداریه سختی داشتم اوایلش بخاطر حالت تهوع و استفراغ بعدشم که کمر درد ، ۳۹ هفته بودم دقیق سر تاریخ سنوی NT طبیعی زایمان کردم حدود سی ساعت دردو تو خونه تحمل کردم و دم نزدم هی میگرفت و ول میکرد تا اخرش رفتم بیمارستان گفتن برو فعلا زوده بعد پنج ساعت دوباره برگشتم بستریم کردن و زنگ زدم ماما همرام اومد(ماما همراه خیلی بهم کمک کرد خیلی خوب بود واقعا ) دردام نامنظم بود سرم وصل کردن منظم بشه ،بعد دومین معاینه کیسه ابم پاره شد بعد حدود یه ربع ورزش رو توپ و اب گرم، رفتم اتاق زایمان و بچم به دنیا اومد درد زایمان اصلا اونجور که وحشت داشتم نبود برام اسون بود، بچه اولمه ، کلا ساعت شش غروب رفتم بیمارستان تا هشت و نیم به دنیا اومد ولی بدتر از زایمان یبوست بعدش بود که از هزار تا زایمان و سزارین سخت تر بود

انگار داستان جناییه
بخدا چیههههه؟
نکنید این کارو با ملت
اهای گهواااااره
واقعا فازت چی بوده از این سوال؟
یاداوری روزهای پراسترس؟؟؟

من زایمان زودرس داشتم سزارین کردم ولی بعدش چون استراحتنکردم و یک شهردیگه ازبچم بخاطرنارس بودن توان آی سیونگه داری میکردم واسه همین بعدیکهفته انقدپاهام دردمیکردکه فقط جیغ میکشیدم تااینکه چندروزبیمارستان بستری شدم دکترهاگفتن عفونت بود خیلی روزای بدی بود😥😥😫😫

من از ترس زایمان طبیعی جریمه ریختم حساب سزریان شدم
ولی شوهرم راه دور بود برای رضایت نامه خیلی ایراد گرفتن ب سختی شوهرم تونست اهواز ی مهظر پیدا کن و رضایت نامه رو فکس کن ولی در کل ن درد داشتم ن اذیت شدم همه چی عالی بووود

من بدون هیچ دردی کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان برام آمپول فشار زدن کلا از شروع دردام تا زایمان یک ساعت و چهل و پنج دقیقه طول کشید اونقد که ماماها با معاینه اذیت کردن درد زایمان نکرد از نظر من درد معاینه خیلی وحشتناکتره تا زایمان این یکی و دیگه میترسم نمیذارم معاینم کنن

سلام من یه هفته بود درد خفیف داشتم نرفتم دکتر بعد سه روز پشت سرهم دردام شدید شد تا اینکه شب سوم دیگ خیلی شدید بود یادمه رفته بودیم مهمونی تو مجلس هی دردم بیشتر و بیشتر میشد برگشتم خونه خیلی خسته بودم میخواستم بخوابم که حس میکردم عروسکم داره محکم لگد میزنه پاشدم اسپند دود کردم اومدم ک بخوابم باز شدت گرف ساعت 3 صبح شده بود رفتم ی دوش گرفتم با اب دااااغ تا اومدم بخوابم دیدم خیس شدم اینجا بود ک دیدم کیسه آبم پاره شده زود اماده شدم رفتم بیمارستان تا تشکیل پرونده دادم ورفتم زایشگاه ساعت 5 صبح شده بود دقیقا از 5 صبح تا 7 بعداز ظهر 14 ساعت تمام درد کشیدم جدا از دردی ک تو خونه کشیده بودم بعدش از حال رفتم واسم اکسیژن وصل کردن... وخلاصه نگن براتون ک بعد این همه درد خانم خانوما خرابکاری کرد واخرش رفتم اتاق عمل😃

من هم زایمان خیلی سختی داشتم. هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین. چون کیسه آبم خونه پاره شد. بچمم سرپا بود و نمی‌چرخید که طبیعی به دنیا بیاد. آخر سزارین شدم. واقعا سخت بود برام.

من سزارین شدم خیلی خوب بود فقط تا یه هفته شیاف استفاده کردم برا درد

سلام من خدا خواسته بعد از 12 سال که از زایمان قبلیم میگذشت حامله شدم البته وقتی فهمیدم 3ماهه بود و من که دیابتی بودم تو شک این حاملگی اینقدر مطمئن بودم به جلوگیری که وقتی فهمیدم شکه شدم بعد هم مرتب تحت نظر بودم خداروشکر این حاملگی باعث شده بود قند خونم افت کنه و مرتب پایین بود بر عکس او دو تا زایمان که زودرس بودن این آقا پسر 41 هفته بدنیا آمد با آیم که ماما همراه داشتم و هم دکتر روز زایمان قبل رسیدن ماما دکترم آمد و هر چی گفتم اجازه بده مامام بیاد برف نکرد کیسه آبم رو پاره کرد بچه هنوز نیفتاده بود پایین خیلی اذیت شدم بچه قبلیم با همین ماما بودم خیلی کارش درسته نیم ساعت آخر کیسه رو پاره میکنه برای همین درد الکی نمیکشی از 6 صبح که بستری شدم بدون درد چون دیر شده بود ختم بارداری دادن ساعت 7 کیسه ابن رو پاره کرد و ساعت 9 30 دقیقه صبح زایمان کردم انرژیم تحلیل رفته بود نمیتونستم زایمان کنم تمام دلیلش دکترم بود کیسه آبم را زود پاره کرد و خداروشکر با کمک مامام زایمان کردم و یک فرشته بدنیا آوردم خیلی زیبا با اینکه پسر بود مویی از دختران نمیزنه انشاءالله همیشه سالم باشه

والا دروغ ندارم بگم اولش که بی حسی بود..بعدشم هر ۸ ساعت ۱ شیاف گزاشتم تمام....

دیگه اینجوری شد قسمت ما

چون من سابقه معده هم دارم . امروز بچه ام بیشتر سمت چپ تکون میخوره

من‌۱۰ونیم صب بستری شدم ۱۲و۲۰دقیه گا پسرم دنیا اومد🙃

الان دردم افتاده ولی میترسم ک بعضی میگن زایمان زود رس باشه

سلام من ماه هفتم هستم از دیشب زیر دلم دردمیکنه  سوزش میده  زیر شکمم هم درد میکنه و پشت شکمم هم درد صبح این درد ولم کرد الان دوباره درد میکنه تکرار ادار هم دارم آیا برای بچه خطر داره  بچه ام سمت چپ تکان میخور 

نه باباب خداامیدداشته باشی کیست وبقیه حله

سلام من 37 هفته بچم بدنیا اومد ساعت 8 صبح 1 مهر کیسه آبم پاره شد لکه بینی داشتم خیلی عالی بود سزارین شدم هر عملی چه طبیعی چه سزارین عوارض خودشو داره نمیشه گفت بدون عوارض ولی همه اینا به کنار خیلی حس شیرینیه

۱۳ساعت درد طبیعی کشیدم دکترا دلشون برام سوخت سزارینم کردن

من معاینه لگن شدم فقط یک سانت باز شده بود دکترم گفت باید این هفته رو پیاده روی زیاد داشتع باشی تا شاید بشه سه چهار سانت بستریت کنم ولی همون روز اومدم خونه لکه بینی داشتم رفتم بیمارستان بستریم کردن ساعت یک و بیست دیقه شب دخترم ب دنیا اومد خداروشکر خیلی زایمانم راحت بود فکر نمیکردم اینقد راحت باشه

سلام من ۱۰ ساعت عذاب طبیعی رو کشیدم بعد رفتم عمل طبیعی خیلی بده خیلی عذاب کشیدم آدم باید از اول بره سزارین

سلام من ۴۰هفته طبیعی زایمان کردم خداروشکر خیلی خوب بود و برام ی خاطره ی خیلی قشنگ شد.قبلش پیاده روی و ورزشهای زایمان رو انجام دادم البته قبلا هم ورزشکار بودم و لگنم هم خوب بود. ی دکتر عالی و مهربون هم داشتم .کیسه آبم رو ماما پاره کرد قبلش درد نداشتم دوساعت طول کشید دردو زایمان تا دختر قشنگمو بغل کنم.

من کیسه آبم پاره شد کم کم دردم شروع شدیک و پنجاه دقیقه به دنیا اومد خیلی راحت

دقیقا یادم نیست سر بچه پایین بود یا بالا ( در هر صورت برعکس بود) واسه همین گفتن سزارین

اره عزیز دردش کمتره

من زایمان طبیعی بی درد انجام عالی بود هیچ دردی حس نکردم ۳۴هفته زایمان کردم سختم بود بچه تو دستگاه بود

من صبح ۴ مهر بستری شدم ۵ مهر ۸ شب بدنیا اومد
بعد از کلی درد و آمپول فشار ، مجبور به سزارین شدم
چون بند ناف دور گردنش گره خورده بود

من دوتا بچه هام سزارین شدم ،کلا سزارین عمل پر دردو وحشت ناکیه خیلی سختم بود

لطفا هزینه جدید ۱۴۰۰، سزارین بیمارستان محب کوثر را بگید

من ساعت 7عصر بستری شدم بعد کلی درد ساعت 23: 45سزارین شدم بخاطر تنگی لگن،بعدشم بچمو بستری کردن گفتن تپش قلب داره دردا یه طرف ندیدن بچمم یه طرف 😔

زایمان طبیعی بودم. خیلی اذیت شدم. دخترم حدود چهار کیلو بود و نابود شدم تا دنیا اومد. 🤭 قبلش کلاسهای بارداری رو شرکت کرده بودم ولی بیشتر روی مراقبتهای نوزاد مانور میدادن تا نحوه زایمان. دکترم هم خوب نبود. خلاصه که خاطره خوبی برام نشد متاسفانه.😑

سلام من 37هفته دخترم به دنیاامدمن شب قبل زایمانم درد داشتم اماذکمی ولی صبح که رفتم خرید براخونه وقتی امدم لکه بینی پیداکردم وکم کم دردهام بیشتر شد رفتم دکتر ولی دهانه رحمم باز نشده بودشبش انقدررر دردم شدید شد که همش،جیق میزدم ساعت پنج صبح دخترم به دنیاامد خیلی سخت بود مردم و زنده شدم

نفس عمیق خیلی کمک کننده ست و درد رو کم میکنه

سلام من سال۸۸ از یک ظهر درد داشتم داخل خونهب کسی نگفتم تا ۵ عصر ب مامانم گفتم ۷ با مادرشوهرم و زن عموی اقام رفتیم بیمارستان ۵ دقیقه ب هشت دخترم دنیا امد سال۹۷ پسرم ۴۱ هفته امپول فشار زدم ضربان قلبش کند شد گفتن اتاق عمل من از اتاق عملمیترسیدم تا موقع بیهوشی فقط گریه کردم پسرم دنیاامد الانم ۶ ماه دختر باردارم. ولی در کل بدنم جای بخیه هام زود خوب نمیشه کلی اذیت میشم تا خوب شن

سلام آمپول بی حسی برای زبمان طبیعی زدین آیا درد رو کم می کنه

من از وقت زایمانم یک هفته گذشته بود تو ۴۱هفته روز دوشنبع صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ساعت ۱۱بود،با امپول فشار دردام شروع شدوساعت هشت شب پسرم بدنیا اومد،چون توبارداری پیاده روی منظم و ورزش داشتم زایمانم راحت بود،مامایه همراه داشتم و کلی کمکم کرد توخود بیمارستان هم تا پسرم بدنیا بیاد کلی ورزش کردم تا دهانه رحم کامل باز بشه.از زایمانم رازی بودم و روز قشنگی بود برام

زایمان من خیلی سخت بود الانم یادم میفته کل بدنم گزگز میکنه منم صبح روز یکشنبه ساعت 8بیدار شدم دیدم کیسه آبم پاره شد ولی اصلا درد نداشتم تا خودمو برسونم بیمارستان ساعت ده شد ساعت یازده هم بستری شدم بعد ساعت سه بود اوردن آمپول درد چیه اونو زدن وای نیم ساعته دردام شروع شد خیلی خیلی سخت بود ساعت9شبم پسر بدنیا اومد فرداشم بعدازظهر مرخص شدیم اومدیم خونه بعداینکه خونه اومدم بخیه هام دوسه روز خیلی اذیت کردن و ابنطوری خداروشکر بهتر شدم راحت شدم رفت

سلام

ولی من زایمان سختی داشتم حدود ۱۷ ساعت توی بیمارستان بودم ۴۰ هفته کیسه آبم ترکیده بود رفتم ساعت ۱۲ شب دهانه رحمم کاملا بسته بود و باز نمیشد به زور آمپول فشار و کوفت و زهرمار دیگه دهانه رحمم باز شد و در نهایت دهانه رحمم پاره شد حدود ۴۰ دقیقه فقط بخیه زدنم طول کشید و حتی بعد از خونه اومدنم دوتا از بخیه هام باز شد و خلاصه که کلی درد کشیدم و زایمان کوفتم شد و باعث شده فکر به بچه نکنم با این که همیشه سه تا بچه میخواستم الان تو اولی میگم کافیه البته میگن تقصیر خودم بوده که زایمانم سخت بوده

من بچه اولم ساعت پنج صبح کیسه آب پاره شد ساعت هشت رفتم بیمارستان بعد هم تا پنج بعد از ظهر درد کشیدم دهانه رحمم کامل باز شد ولی آخر سزارینم کردن هر دو تا درد را کشیدم.بچه دوم هم راحت سزارین شدم.

من ۳۶هفته بخاطر مسمومیت بارداری و فشارهای بالا مجبور به سزارین اورژانس شدم.بعداز اتاق عمل مستقیم رفتم آی سیو ودوقلوهامو ندیدم.شب سختی بود.بچه هام پیشم نبودن.۹ ماه منتظراون شب بودم اما سخت گذشت.تاصبح پلک روهم نذاشتم.وظهر روز بعد بچه هامو شیرشون دادم.قشنگ ترین لحظه زندگیم شد...

زایمان دوم خیلی بهتر ازاولی بودتجربه ی بیشتری داشتم طبیعی بود دوتاشون دومی روخونه درد کشیدم رفتم نیم ساعته زایمان کردم اما بچه اولم خیلی استرس داشتم میترسیدم بدون درد رفتم دکترچهارروزمونده بود به زایمانم گفتم انقده استرس دارم نمیتونم شب بخوابم گفت برو چهارروز دیگه بیا راه افتادم بیام خونه سرم گیج رفت گفت نامه مینویسم برو زایمان

بله دخترم ۶ ماهش بود ورش داشتم اومدم بیرون از اون خونه دیگم برنگشتم

سلام
من طبیعی بودم.صب روز یک شنبه بود ۴۱هفته بودم بیدارشدم ۹بود دردم گرفت رفتم بیمارستان ۱۲بستری شدم.و ب صورت خیلی فوق العاده دخترم ساعت ۵نیم عصر همون روز بدنیا اومد.روز خیلی خوبی بود زایمان اسونی داشتم.چون قبلش رفت بودم کلاس امادگی و یوگا
و کلیم پیاده رویی داشتم
بخاطر اون انچنان دردی نداشتم.اوکیه اوکی بود خیلی خوب بود
فرداشم مرخص شدیم توخونه اذیت نشدم اصلن در رابط بابخیه هام منظورم بود⚘💐

سخت، اما لذت بخش☺

من سزارین بودم ولی ۴ روز جلوتر از موعدش به دنیا اومد کیسه آبش پاره شد و صبح زود ساعت ۵:۴۰به دنیا اومد بعدش هم زردی داشت سه شب بستری بود سخت گذشت ولی طعم مادرشدن شیرینه درسته خیلی سختی داره مخصوصا دوماه اول دردهای کولیک و...وحشتناک بود😐😫😭

سلام سزارین بودم بچه اولم خیلی راحت بودبی هوش شدم بچه دومم که ۵۰روزه به دنیاامده شب رفتم بستری بشم برای فردا عمل بشم دیگه معاینه کردگفت دهانه رحمت داره بازمیشه باید همین امشب بری اتاق عمل چون غذاخورده بودم بی حس شدم به خاطر بی حسی اذیت شدم سردرد گرفتم دوروز ولی بازم هیچ وقت طبیعی را انتخاب نمی کنم

من سز اختیاری بودم زایمان خیلی خوبی داشتم ولی بعدش زردی بچم خیلی بالا رفت ۵ شب بستری بود خودمم با اون وضع بخیم همش سرپا بودم اذیت شدم

روز یکم نوبت عمل داشتم و صبح ساعت ۷رفتم بیمارستان و ساعت ۱۲ربع اتاق عمل رفتم و ۱۲نیم بچه رو دادن بغلم خیلی خوب بود

من ۴۱ هفتم بود ، دکترم گفت که روز بعد برم مطبش سونو بدم اگر اوکی بود بریم برای زایمان ، من اصلا فکر نمیکردم که زایمان کنم ، همین که سونو کردم دکتر گفت دیر شده باید بستری بشی با امپول فشار طبیعی زایمان کنم ، من از اول طبیعی میخواستم ، ساعت ۱۰.۳۰ صبح داشتک بستری میشدم که یهو کیسه ابم پاره شد، دردام شروع شد کم کم ، دردام منظم بود همه چی خوب بود لگنمم بزرگ بود اما دهانه رحمم هر کاری کردن بیشتر از ۴ سانت باز نشد ، تا ۱۱ شب درد کشیدم اما دیگه دکترم گفت بچه زیاد تو خشکی مونده باید عمل شه ، سزارین شدم عملمم خیلی خوب بود بعدش درد بخیه هام ۴ ۵ ساعت بود که خودم زود سرپا شدم و همه چی مثل قبل شد خدارو شکر

من هفته ی چهل بدون درد بستری شدم سه روز بستری بودم با امپول زور زایمان طبیعی کردم

عالی بود بدون درد با دهانه رحم ۳سانت بستری شدم با آمپول فشار تو ۴۰هفته و ۲روز زایمان کردم از صفر تاصد زایمان یکساعت و نیم طول کشید بینظیر بود اگه بازم برگردم عقب طبیعی رو انتخاب میکنم بستگی داره که با اگاهی کامل از روند زایمانت بری جلو

زایمانم خیلی سخت بود ۷ ساعت شدیداً درد کشیدم و زایمان دومم بود 😢😭

هفته ۳۸ بهرداری بودم رفتم دکتر برای اخرین جک ابم که دکتر گفت کیسه ابت کم اب شده باید همین الان زایمان کنی
داشتم از ترس می مردم اخه از زایمان طبیعی هم میترسیدم هز دکخر پرسیدم سزارین گفت نه باید طبیعی زایمان کنی گفت برو بیمارستان و من هم زنگ میزنم بهت امپول فشار بزنن که درد زایمانت شروع بشه و بزایی وای نمیدونید چه حالی داشتم از ترس
ولی خدا رو شکر در نهایت مجبور شدم سزارینم کنند
کلاس زایمان تا جلسه ۵ رفته بودم که زایمان کردم

از درد تا زایمانم یک ساعت ونیم شد

سلام
زایمان من خوب بود ولی از شانس بد
به خاطر سرفه شدید جای بخیه ها اینقدر درد داشت که اصلا قابل تحمل نبود دو روز بعد ترخیص مجددا بستری شدم و دارو گرفتم و بهتر شدم
الان هنوز شکمم درد میکنه
کمر درد هم که اضافه شده

مامان سروش کوچولو هستم زایمانم طبیعی بود میشه گفت سخت بودچون بچه اولمه

نه دیگه کلا جدا شدیم مسئولیت پذیر نبود

سلام.من زایمانم طبیعی بود ولی خیلییییی سخت بود.من۲۰ساعت درد کشیدم واینکه خیلی اذیتم کردن.ایشالله بخوام دوباره بچه داربشم طبیعی زایمان می کنم ولی یه بیمارستان خوب می رم.

سلام .منم زایمانم طبیعی بود خوب من چون سنم بیشتر بود درد بیشتری داشتم ولی اگه انشاالله دوباره باردار بشم بازم طبیعی رو انتخاب میکنم چون خیلی بعدش راخت بودم .

من زایمان طبیعی داشتم و مادرمم کنارم نبود خیلی سختی کشیدم خیلی

من توی ۳۹ هفته بچه تو شکمم مرد و مجبور شدم سزارین کنم و بچه امو در بیارم، فکر کنید درد سزارین بکشی بدون فایده و دست خالی برگردی خونه

سختترین زایمان سهم من شدطوری که ماماهادلشون به حالم سوخت وهمشون هم بامن درگیرشدن(به نوعی بامن زایمان کردن)بعده3روزبستری زایمان کردم روز5ام مرخص تااومدم خونه بخاطرزردی پسرم دوباره برگشتوندنم 2روزم اون بستری شد منم باهاش بیمارستان کلا1هفته کامل بیمارستان خدانصیب هیچکی نکنه ایح شرایطو

سلام زایمانم طبیعی بود خیلی سخت بود

پول میخوان😥😢😥😥😥

من کلاس بارداری شرکت کردم مامانمم تو کلاس بارداری باهم بود و تو زایمانممم همراهم بود خیلی کمک کننده بود
من چندان از زایمان نمیدونستم خیلی سخت بود مرگ و چندین بار جلو چشمام دیدم از۱۰صبح بکوب دردم گرفت تا ۶ونیم ک زایمان کردم و ب علت اینکه تو زایمانم یبوست داشتم همه جارو ب گند کشیدم.
و وقتی دردم کم میشد میرفتم تو سرویس و اب گرم روی خودم میریختم مثل مسکن عمل میکرد و هرچی توکلاس بارداری میگفتن توم و...میدن چیزی ندیدم
و هنگام بخیه زدنممم بد بخیم زدن و حالا گوشت اضاف اوردم و وقتی بچم بدنیا اومد چون زیاد درد کشیدم هیچ حسی بهش نداشتم و برام غریبه بود.
و نیم ساعت بعدزایمان خونریزی غیر طبیعی کردم و ..
چون خیلی بخیه خورده بودم بچم درست بود۳۸۵۰ و من ۲۰سال سن و بیتجربه
تا۱ماه تو رخت خاب بودم و حتی دستشویی بزرگمم سرپا انجام میدادم و مادر عزیزم ک بخاطرم خیلی سختی کشید و در دوران بارداری و بعد زایمان همش کنارم بود و بیشتر از من اذیت شد قدردانم و حاظر همه عمرم و بدم ک سایش مستدام باسه برام

نه کامل جدا شدم

خانوما من زایمان دومم بود واژنم خیلی ازحالت اولش خارج شده یعنی گشاد شده کسی بوده بعدش باجراحی تنگ کرده باشه؟

سلام خانوما من بچم 12روزه تاخودش بیدارنشه شیرنمیدم شما بیدارش میکنید شیربدین؟

من ۳۶ هفته زایمان کردم کیسه آبم پاره شد.قرار بود سزارین بشم ولی بچه خیلی پایین اومده بود خیلی درد کشیدم و ۱۰ روز بچمو بیمارستان نگه داشتن‌‌.حتی وقتی ب دنیا اومد بغلم ندادن‌.تو همون دوران هم همسرم کرونا گرفته بود و پیشم نبود.خیلی سخت گذشت ولی الان خداروشکر همه چی خوبه

من سزارین شدم ولی اول می خواستن بیحسم کنن اینقدر این امپول بی حسیو ت‌و نخاع من فرو کردن درآوردن که مردم از ترس چون مشکل ستون فقرات داشتم نمی تونستن بی حسی بزنن و بیحس نمی شدم. انقدر وحشت کرده بودم که خدا میدونه آخر به گریه افتادم که تو رو خدا بیهوشم کنید انقدر التماس کردم تا بیهوشم کردن . بعد از مرخصی از بیمارستان تا یک هفته از درد گردن به خاطر امپول بی حسی فقط فریاد می زدم و گریه می کردم نمی ت‌ونستم بچه مو بغل کنم . بعد که خوب شدم تا دو سال درد کمر داشتم. بیست روز خونه مامانم بودم بعد اومدم خونه خودمون

مامان فندوق من تا هفته ۳۶ سفالیک بود..کجا زندگی میکنی ؟ اگه تهرانی برو بیمارستان ولیعصر ناجا بدون بیمه هم باشی با ۶ تومن سز اختیاری میکنن با بیمه خیلی کمتر میفته

من کیسه ابم سوراخ شده بود دوهفته همینجوری ازم اب میرفت هرچی شوهرم میگفتم بریم بیمارستان لج کرده بود منو نمیبرد اخرم مامانم اومد منو برد بیمارستان

سزارین کردم عالی بود با بی حسی درد خاصی نداشت بعد دوماه هم ب وزن قبل بارداری رسیدم

من ب خوبی زایمان کردم و اوردنم خانه پدرم شوهرم دوماه ولم کرد رف بعدش اومد دنبالم

سلام خانم تاز گیا کی زیمان کرده آیا بی حسی میزنن برای زیمان طبیعی

بیمارستان میلاد تهران ۴۵ دقیقه درد طبیعی در اخر سز بخاطر نچرخیدن بچه..سز عالیه یک لحظه درد نداشتم...اما رسیدگی بیمارستان به نوزاد افتضاحه

منم زایمان دومم بود سزارین شدم سخت بود ولی گذشت از همه برتر زردی نوزادم اذیتم کرد ولی خدارو شاکرم ک گذشت

من طبیعی زایمان کردم بچم ۳۷ هفته بود سخت بود درد زایمان ولی بلاخره گذشت و دختر نازم رو بغل کردم

من ۳۸ هفته سزارین شدم تایک هفته خیلی دردداشتم البته من برای بارسوم بود که سزارین شدم شایدبه خاطرهمین بودکه اذیت شدم چه طبیعی باشیم چه سزارین ، بستگی به بدن خودمون داره که کدوم روش برامون خوب باشه واذیت نشیم

زایمانم سزارین بود درد نداشتم عالی خیلیم راضیم از دکتر مهامی

من زایمانم طبیعی بود نمیگم آسون بود ولی من همش انتظار درد بیشتر رو داشتم برا همین خوب بود البته قبلش همش ورزش داشتم کلاس زایمان رفته بودم طبق همون چیزایی که گفته بودن انجام دادم خوب خداروشکر. ولی الان برا زایمان دومم خیلی نگرانم

یه هفته بود دست و پام میخارید رفتم بیمارستان آزمایش دادم،بخاطر آنزیمای کبدم سزارین اورژانسی شدم وخیلی خداروشکر راضیم خدا پدر دکتر و بیمارستانمو بیامرزه

زایمانم سزارین بود و خیلی راحت بود و اصلا درد نکشیدم

من که سزارینم عالی بودفقط چون بخاطرزردی 6روزموندم بیمارستان1ماه کشیدکاملاخوب شم

م̷ـــِْن خواب بودم کیسیه اب بچه پاره شد ساعت 2شب دردم نداشتم ساعت 4رفتم زایشگاه معاینم کردن 4سانت بازم اخه چون زیاد پیاده روی کردم و بعدشم خیلی تو خونه کار کردم بعد خون ازم کشیدن یکمی سرگیجه گرفتم سرم برام گذاشتن بعد سرم که تموم شد دردم تازه شروع شد خیلی بد بود درد بعد یک ساعت موندم دوباره معاینم کرد 9سانت باز شدم بردنم اتاق زایمان اونم بدون امپول فشاری چیزی هیچ با درد طبیعی زایمان کردم تا ساعت 6 بچم به دنیا اومد ساعت 4عصر مرخصی شدم ✌️💕🤕

من طبیعی میخاستم ولی از وقتی ۶ ماهم شد اصن نمیتونم رابطه جنسی داشته باشم خیلی درد میومد نمدونم چه بلایی سر واژنم اومد که حتی از معاینه هم میترسیدم انگار واژنم کوتاه شده بود و تهش بسته شده بود احساس میکردم زایمان سختی خاهم داشت دستوپامم ورم کرده بود و خواب میرفت مور مور میشد دیگه خلاصع با خواهش و تمنا سز شدم خیلی خوب بود سپاسگذارم از خدا

منم واقعا اذیت شدم با اینکه ۲۰ تا کپسول گل مغربی شیاف کردم ولی هیییچ فایده ای نداشت،۱۲ شب بستری شدم تا ۱۰ صبح فردا ۱فینگر بودم و هیچ فرقی نکردم فقط کانال زایمان باز شده بود اما رحم نه .با کلی درد و گریه سزارین شدم

طبیعی خیلیییییی سخته من ۱۲ شب بستری شدم تا ۱ و نیم ظهر درد کشیدم تا بچه به دنیا اومد😭 ۵ روز از تاریخ زایمان گذشته بود دهانه رحمم باز نمیشد اینقد معاینه کردن که خونریزی گرفتم

نمیخوام راجبش حرف بزنم .هرچی بود گذشت خداروشکر که دخترم سالم بدنیا اومد

وای من ۱۴ساعت طول کشید😔خیلی دردکشیدم بااینکه ورزشم میکردم وفعالیت داشتم اما اونقدر دیر سه سانت و۴سانت شد که مردم من امپول زدم بکمرم وبی حسی داشتم اما قبلش بایدبیک حدی میرسید که بیحسی رو بزنن من خیلی بدزایمان بودم خیلی...ولی بچم چون تولگن اومده بود سرش نمتونستم سزارین کنم بایدطبیعی رو ادامه میدادم تااینکه کیسه ی آبم پاره شد وپنج ساعت بعدش زایمان کردم...چقدربهم امپول فشارزدن تازایمان کنم... بیمارستانم خیلی خوب بودن ماماهاش و واقعا ازون طرف باعث شدتحملم زیادبشه_پاستورنومشهد_ ...
ولی بهمه توصیه میکنم طبیعی زایمان کنن چون بسیار لذت بخشه وقتی بچتو میبینی ❤❤❤دیگ انگار دنیارو بهت دادن وچیزی که متعلق بتویه وخالقش توبودی اونقدر لحظه ی شیرینیه که یکی از بهترین وبزرگترین لحظات ناب زندگیتون خواهد شد😍🤧❤❤❤❤❤💋مادرواقعا خدایه زمینیه🥲

من اصلا خونه درد نکشیدم همیجوری رفتم چکاب دکتر معاینم کرد گفت باید بستری بشی ساعت 2بعداز ظهربستری شدم ساعت 10بچم به دنیا اومد طبیعی خیلی درد کشیدم اما وقتی به دنیا اومد اینگار نه اینگار من بودم اینقد خوشحال بودم برا پسرم ک نگو وچون 1فروردین بود خیلی خوشحال بودن از این لحاظ

من طبیعی بودم بشدت سخت بود توصیه میکنم سزارین کنید

چه سوالیه اخه؟
خب همه درد داشتن دیگه
الان یکی باردار باشه برگاش میریزه کهههههه

طبیعی بودم ولی بعدش شقاق گرفتم دیگه از بارداری و زایمان وحشت دارم

16 شهریور دکتر سونو واسم نوشته بود، 38 هفته بودم، ساعت 5 بعد از ظهر رفتم سونو، بهم گفت آب دور بچه خیلی کمه، از اونجا رفتم مطب دکترم، گفت همین امشب باید بچه رو در بیاریم و اورژانسی سزارین شدم، زایمانم خیلی خوب بود، بعد از زایمانم پمپ درد داشتم و اصلا هیچ دردی نداشتم، تا روز دهم هم برگشتم به وزن قبل بارداری، همه چی عالی بود

زایمان طبیعی بودم .بسیار راضی بودم .پیشرفتم عالی بود و توی ۴۵ دقیقه از ۶ سانت به مرحله فول شدن رسیدم .کل پروسه زایمان ۴ ساعت شد..
این پیشرفت به خاطر این بود که از ماه ۷ هر روز یک ساعت پیاده روی میکردم و هفته ای سه روز هم کلاس های ورزش بارداری شرکت میکردم ..
درواقع بدنم رو به شدت آماده کرده بودم و همین باعث پیشرفت و زایمان عالی و تجربه خوب شد برام

من زایمان خیلی خوبی داشتم ساعت پنجورب بعدازظهر شنبه بود که دردم شروع شد و وقتی ب بیمارستان رسیدم ماما پس از معاینه گفت ۷سانت باز شده و خداروشکر ساعت یه رب به 8 هم طبیعی زایمان کردم و یه پسر خوشگل توپولو دنیا اوردم🥰😍🙂

من طبیعی بودم دو روز کامل درد کشیدم دهانه رحمم ۸سانت باز شد ولی دکتر کیسه آبو که سوراخ کرد دهانه رحم بسته شد و برد منو سزارین وقتی رفتم مطب گف دو دور بندناف دور گردن دخترم بوده بعد از اونم بخیه هام روز دهم عفونت کرد بعد اینکه بخیه رو کشید تیغ میزد روی بخیه فشار می داد خون آبه میومد😭😭😭

زایمان طبیعی بودم بعد دو ساعت درد کشیدن بچم دنیا اومد از چیزی که فکر میکردم راحتتر بود خداروشکر 🙃

من زایمان دومم هست سنو ان تی واسم 5 ابان تاریخ زده بود ولی من 21 مهر ساعت 4 صب احساس درد داشتم مثل درد پریودی بود انگار میدونستم میخوام زایمان کنم ب شوهرم گفتم و دیدم دردام هی میگرفت هی ول میکرد ولی زیاد سخت نبود دردش مثل پریودی دیگه ساعت 7 بردنم بیمارستان معاینم کردن گفت 3 سانت بازم تا پرونده تشکیل شد و لباس عوض کردم بردنم بخش زایشگاه نیم ساعت طول نکشید کامل رحمم فول شده بود خودمم توقع نداشتم ب این زودی و راحتی باشه خداروشکر زایمانم طبیعی بود و خیلی راحت بودم نمیگم درد نداشتم داشتم ولی ن زیاد جوری ک بعضیا فقط جیغ و داد میزنن من ساکت بودم همش ذکر یاعلی و یا زهرا رو لبم بود ماه اخری هم خیلی سوره انشقاق رو میخوندم موقع درد هم سوره قدر رو چنباری خوندم تسبیحات حضرت زهرا و توکل کردم بخدا و خداروشکر بچم صحیح و سالم بدنیا اومد از خدا میخوام همه خانمای باردار زایمان طبیعیشون مثل من باشه و خاطره شیرینی واسش بمونه بنظرم من کل احساس مادر شدن و شیرینی اون احساس وقتی خوبه ک اون درد زایمان رو بکشی و بعد کلی انتظار بچتو بدنیا بیاری و بغل کنی بهترین حس دنیاست قابل توصیف هم نیس

من زایمان سزارین میخواستم رفتم دکتر پول نقدهمراهم نبودگف بایدنقدبدی .گفتم برگه بستری بنویس فردامیام میگیرم گفتن باشه.تازمان زایمان یه هفته وقت بودهااا.فرداش آبریزش داشتم رفتم بستری براطبیعی باگریه و اثر انگشت اومدم اززایشگاه بیرون ومستقیم رفتم مطب برگه بستری گرفتم تامن برسم بیمارستان دکترم اومد خلاصه که باسزارین شدم .عجب روزی بود

منم زایمانم طبیعی بود ولی دو روز اخر بارداری دکترم فهمید مسمویت بارداری دارم و از اونجایی که برای بار دوم تحریک زایمان کرده بود دوروز تو خونه درد کشیدم و وقتی رفتم بیمارستان بعد از سه چهار ساعت بچه بدنیا اومد درکل راضی بودم از زایمانم بغیر از مسمویت که بعدش اذیت شدم ولی زایمان اگر بلد باشید تکنیک های تنفسی و حرکات ورزشی تو درد که درداتونو به راحتی بتونید رد بکنید عالیه

بارداری راحتی داشتم نه تهوع نه ویارهیچی راحتم سزارین شدم بدون درد عالی بود

من طبیعی میخواستم هرسری دکترم میگف دهانه رحمت ذخیمه من هی میگفتم توروخدا اگه واز نمیشم بگو برم سزاربن میگف تو فکرت منفیه خودت میخوای بنویسم برو سز ولی من واسادم دردام ک شروع شد اونم منظم بهش ک گفتم گف شباف بذار! ک نذاشتم دردام بعد10ساعت قط شد روز بعد لگنم سوخت باز گف شیاف!!گذاشتم بدنم پس زد خلاصه تب کردم از فشار و بچم مکونیوم دفع کردو سزارین شدم..مامانا توروخدا تو این دور زمونه اصرار شدید ب طبیعی نکنین بچه زودرسش بده ولی دیررسشم.بده وقتی گه خودشو بخوره یچی دیگه رفع ان ای سیو سیزده روز

دکتر برام‌ وقت زایمان ۲۳ اسفند گفته بود
ولی من از ۱۸ام درد داشتم ولی نمیدونستم درد زایمانه چون عین دلپیچه بود فکر میکردم دلپیچه ام
تا صبح رو ۱۹ اسفند درد کشیدم اخرش ساعت ۶ یکم لک دیدم شوهرمو بیدار کردم رفتیم بیمارستان دیدن ۵سانت از رحمم باز شده
خیلی درد کشیدم ولی به انتخاب خودم سزارین شدم
ولی متاسفانه چون اورژانسی بود اوضاعام خوب نبود با ابروی پر با بدن مثل میمون 🤣🤣🤣

من طبیعی بودم ولی دخترکم ایست قلبی کرد بردنم سزارین ولی قبل اینکه ببرنم خیلی درد کشیدم دیه بچه نمی‌خوام همین بسمه

من طبیعی بودم درد کشیدم خیلی ولی شیرین ترین درد بود زایمان اولم
باز هم برگردم عقب طبیعی زایمان میکنم

بار داری خیلی راحت و زایمان خیلی سخت واقعا سخت بود طبیعی بود

خیلییییی سخت اولین زایمانم

من سزارین شدم خییییلی سخت بود
توصیه میکنم بقیه برن طبیعی

من بخاطر زگیل تناسلی رفتم برا سزارین واي شبش خيلي درد داشتم فك ميكردم طبيعيه اين دردا صب كه رفتم سرويس يهو خون جيش كردم داد زدم علي پاشو حالا هي اون قربون صدقم ميرف كه نترس الان ميريم بيمارستان 😂منم ميگفتم برو بابا من شيو نكردم منو ببر حموم بعد يهو ي آب گرم ازم اومد و من اونموقع تو حموم بودم تن تن شيو ميكردم بعد شوهرم زنگ زد مامانم اينا اومدن منم خيلي تميز لباس پوشيدم رفتم خصوصي و اونجا سر يكساعت منو بردن اتاق عمل ميگفتن بچه ار مدفوع خورده بخاطر اون خونريزي كردي

من اولی طبیعی بود تقریبا خوب بود ولی دومی هم طبیعی خیلی درد کشیدم به عقب برگردم سزارین انتخاب میکنم

سختتتتت بعد ۱۰ ساعت درد کشیدن ۳ سانت بودم رفتم برا سزارین

سلام زایمان اولی طبیعی بود خیلی هم سخت بود الان تو دوراهی هستم.اینو سزارین کنم یاطبیعی

سزارین اختیاری بودم.از طبیعی میترسیدم.زایمانم خوب بود ولی دخترم خیلی اذیتم کرد

بارداریم خوب بود فقط هفته اخر38هفتگی دچار کهیر وحشتناک شدم کل بدنم کهیرزد بشدت خارش و سوزش داشتم با تحمل سختی درد زایمان گرفتم رفتم بیمارستان از بس اذیتم کردن ترسیدم بچه کشید بالا و مجبور به سزارین شدم وخیلیم خوشحالم سزارین خیلی بهترههههه

خیلی سخت. بود خدای زجر کشیدم

بارداری راحتی داشتم .سزارین شدم ولی خیلی استرس داشتم قبل برم اتاق عمل همش گریه میکردم .خداررشکر همه چیز خوب بود دختر نازم صحیح سالم ب دنیا اومد

در طول بارداری همش انقباض داشتم و هفته ۳۶ که رفتم برا نوار nst بهم گفتن ضربان خوب نیست و همون شب سزارین اورژانسی شدم

من چون مشکل پا درد شدید داشتم شوهرم از صبح میرفت سرکار شب ساعت هشت نه میامد توی غربت هم بودم کسی پیشم نبود از هفت ماه به اونور شوهرم منو فرستاد خونه بابام شهر مون 36هفته بودم که خیلی دخترم خودشو سفت میکرد دو روز اینجوری بودم رفتم بیمارستان سونو گرفتن گفتن آب دور بچه کم شده بند ناف هم دور گردنش پیچیده باید زایمان کنی دکتر گفت میتونم با کمک آمپول فشار طبیعی زایمان کنم تا سرم که آمپول فشار ریخته بودن توش وصل باز میکردم توی بدنم بره ضربان قلب دخترمیامد پایین از صبح باهام درگیر بودن تا شب که دکتر گفت باید سزارین بشی ساعت هفت شب سزارین شدم روز بعدش چون منو خیلی سرفه میداد خیلی اذیت شدم درد داشتم

سلام من دوران بارداری بسیار سختی داشتم چون بعد3سال باردار شدم 3ماه اول کلا استراحت مطلق بودم بقیش هم در معرض زایمان زودرس که 36هفته6روز بودم از شب مرتب شکمم مثل سنگ سفت میشد که گفتم عادی هست روز بعد از 8صبح تا12کمر درد بودم که ساعت13 در دام شدت گرفت در حدی که نمی تونستم بنشینم و انقباضات مرتب شد رفتم بیمارستان که گفتن 9سانت رحمت باز شده ساعت14زایمان کردم دختر خوشگلم بغل کردم زایمان طبیعی سخت هست اما ارزش داره

بارداری فوق العاده سخت و سزارین خیلی خیلی راحت🌼🌼🌼🌼

بارداریم خوب بود فقط اواخر دچار مسمومیت بارداری شدم هفته ۳۸ دکتر دستور ختم بارداری داد گفت مستقیم برو بیمارستان بستری شو رفتم بدون اینکه هیچ ساک و چیزی ببرم زنگ زدم مادرشوهرم و مادرم وسایلارو بیارن ۳ روز هی بهم آمپول فشار زدن اما رحمم باز نمیشد خیلی درد وحشتناکی کشیدم بعد از ظهر سومین روز دکترم اومد ۳ سانت بیشتر باز نشده بودم گفت دیگه بفرستید اتاق عمل .سزارین شدم خیلی سختی کشیدم اون ۳ روز بدترین روز عمرم بود بعد که بچم به دنیا اومد عذاب اصلیم شروع شد هی مادرشوهرم سرکوفت میزد نتونستی بزایی به مادرم تیکه مینداخت دخترتو سوسول بار آوردی انقدر بهم استرس میداد که کار هر روزم گریه بود فکر کنم به خاطر همینا شیرم تلخ شد چون دخترم اصلا سینمو نگرفت ناچار شیرخشکی شد که دوباره سرکوفت زدن حتی عرضه شیر دادنم نداشتی

من دوران حاملگی خوبی نداشتم دکتر بهم استراحت داد وکلی شیاف پروژسترون و...تا ماه هفت وهشت بارداری استراحت بودم بعد دکتر اجازه داد پیاده روی کنم که اونم زیاد اتفاق نیوفتاد که هر روز برم بعد ۴۰ هفتگیم تموم شد و رفتم بیمارستان که برام نوبت زایمان بزنه که دکتر بهم گفت من میخوام برم مسافرت تا هفته ی دیگه هم نمیام پس بیا با آمپول فشار و...زایمان طبیعی کن وحتی گفت نمیزارمم اذیت بشی وتا ساعت نه زایمان نکردی میبرمت برای سزارین ولی متاسفانه من از صبح که رفتم اونجا تا ظهر درد نداشتم با آمپولهایی که برام زدن دردم شروع شد یک نصفه شب درد کشیدم وحتی بچه بالای شکمم اومده بود انگار وقت زایمانم نبود هنوز ولی انگار نمیخواستن قبول کنن که وقت زایمانم نیست همونجا کیسه ی ابمو پاره کردن وافتادم به خونریزی واز یه طرف دیگه درد میکشیدم وجیغ میزدم خیلی اذیت شدم خیلی تا اخر که سزارینم کردن.

خداروشکر بارداری خوبی داشتم و زایمانم طبیعی بود کلا ۴دردکشیدم اما در کل خوب بود خداروشکر الان یه دختر صحیح و سالم دارم

اصلا نمیخوام یادم بیاد از بس درد کشیدم

خیلی بد بود

اصلا نمیخام بهش فک کنم ازبس ک عذاب کشیدم

سلام.
من زایمانم طبیعی بود ولی خخخیلی از طبیعی میترسیدم دیگه هفته ۳۹بودم همه کارای زایمان سزارین انجام دادم البس از پلهای بیمارستان بالا پایین رفتم چون از اسانسور میترسم ک فرداش درد زایمانم گرفت از ۳صب درد داشتم رفتم بیمارستان باز اومدم خونه تا ۱۲ظهر ک دردش زیاد شد و ب کمک پرستار بیمارستان و اون نامها واسه سزارین اختیاری ۶بعدظهر سزارین شدم خدا رو هزاران بار شکر زایمان رانی داشتم و ی دختر خدا بهم هدیه داد🥰😍😍

من تا ۸ ماهگی دوران حاملگی نسبتا خوبی داشتم بعد هشت ماه خیلی فشارها از سمت شوهرم روم بود الان دخترم تو ۴ ماهگی هست و هنوز بار روانی رو دوشمه جوری که گاهی به مرگ فکر میکنم

به من دکتر گفته بود طبیعی میتونی زایمان کنی تا هفته 41 صبر کردم ولی هیچ دردی نداشتم وارد هفته 42 شدم. هر روزم نوار قلب میدادم ولی خبری نشد خودم رفتم بیمارستان بستریم کردن کلی امپول و فشار و خودشون زدن کیسه ابو پاره کردن از ساعت 10
صبح درد کشیدم تا 9شب ولی بچه بدنیا نیومد سر بچه تو لگن گیر کرد اخرشم سزارین شدم هر دوتا دردو کشیدم تو سزارینم زدن مثانه مو پاره کردن همونجا مثانه هم عمل کردن شدم دوتا عمل روز سومم بچم بخاطر عفونت گوارش بیمارستان بستری شد با اون شرایط 4روز بیمارستان بودم خیلی روزای سختی بود قشنگ 20 روز کشید تا سرپا شدم خیلی سختی کشیدم ولی خدا رو هزار مرتبه شکر الان پسرم صحیح و سالم کنارمه

خانما من ۲۵هفته ۶ روزم حرکت جنینم کم شده ..طبیعیه؟؟ نگرانم

من زایمان اولم ۳۷ هفتگی بود و بارداری راحتی هم داشتم زایمانم هم به نسبت خوب بود ۹صبح رفتم بیمارستان ۴بعدازظهر زایمان کردم ولی درد اصلیم از ۲ظهر شروع شد ولی زایمان دومم افتضاح بود از ۱۲ ظهر تا ۹شب درد کشیدم و با بد بختی و خیلی سخت زایمان کردم ولی خب همین که بچم گذاشتن تو بغلم هم دردام تموم شد و فراموش کردم

بارداری خوبی بود زایمان هم طبیعی و خوب بود

خیلی ترس دارم

الحمدالله بارداری خوبی داشتم
دختری خیلی اذیت نمی‌کرد مامانش رو 😀
سی و نه هفته و هشت روز رفتم بیمارستان گفتن ضربان قلبش ضعیفه احتمال اینکه نتونه تو کانال زایمان طبیعی بمونه هست و شاید کار به سزارین بکشه
فرداش روز 15 فروردین از ساعت سه چهار صبح دردم شروع شد تا هشت صبر کردم، بعد به مادر و همسرم گفتم و رفتیم بیمارستان
ساعت 12 بستری شدم
ساعت 13 کیسه آب رو زدن
ساعت 17 دکترم اومد بالای سرم
ساعت 17:15 دختر گلم رو دادن بغلم
الحمدالله زایمانم هم با اینکه آستانه تحمل دردم کم بود خوب گذشت
اینم بگم مادر و همسرم موقع دردام کنارم بودن
کادر بیمارستان ابن سینا هم عالی بودن خدا خیرشون بده
دلم واسه اون روزا خیلی تنگ شده 😍😍

من دوران بارداری راحتی داشتم قرار بود طبیعی زایمان کنم. شد ۴۰ هفته و ۴ روز هیچ علائمی از زایمان نبود و از اونجاییکه میترسیدم بچم بخطر بیفته مدام نوار قلب میدادم و معاینه . که تحریک شدم و یه دفعه دردم شروع شد رفتم بیمارستان ۸ سانتم باز شدم همه چی خوب پیش میرفت با اینکه درد شدید و وحشتناکی رو تحمل کردم که بچه مدفوع کرد و منو بردن اتاق عمل و سزارین شدم و بچم دنیا اومد. من هر دو درد رو کشیدم و درد طبیعی وحشتناکه

زایمان من ۳۷هفته کیسه اب پاره شد و ساعت۸:۳۰شب امپول فسار برام زدن ۱۲شب زایمان کردم
بعدشم ک گند زده شد تو همه چی سوزن بخیه رو جا‌گذاشتن توی رحمم افتضاحم انداختن و بدترین خاطره شد برام

من دوران بارداریم درسته سخت بود ویار خیلی شدیدی داشتم ۴ ماه اول اما نهایت لذت رو می بردم و همه ی سختی هااش برام شیرین بود و زایمان هم به خواست خودم سزارین شدم تو ۳۸ هفته و ۴ روز با اینکه روز اول و دوم دردم خیلی خیلی زیاد بود اما باز برام لذت بخش بود اون درد

سلام مامانای عزیز
منم سونو دومم ریسکش بالا بود و مجبور شدم آزمایش cell free بدم خیلی روزای بدی بود تا جوابش اومد ولی خداروشکر جوابش خوب بود و به دلیل قند بارداری که داشتم دکتر توی ۳۹ هفته بدون دردگفت بستری بشم از ۷ صبح که رفتم حدود ساعت ۱۰ شب زایمان کردم خیلی طول کشید ولی خداروشکر تونستم طبیعی بشم و الان یک گل پسر دارم...خداروشکر

من ۳۶هفته و ۴روز بودم و بچم با وزن ۳۳۰۰بدنیااومد. دردم گرفت بستری شدم و زایمانم طبیعی بود
ولی خیلی بارداری و زایمان سختی داشتم ب طوری ک دیگ هیچوقت دلم بچه نمیخاد😑

سلام من سی هفته بودم برای دیابتم بستری بودم یکدفعه کیسه ابم پاره شد سزارین شدم بچم یک کیلو ونیم بودهفده روزبستری بودم خیلی روزهای سختی داشتم خداروشکربچم سالمه

من خداروشکر دوران بارداری خوبی داشتم فقط ویار بارداری اذیت م میکرد...اصلا درد آنچنانی نداشتم برا زایمان .تو ۴۱ هفته ۲ روز زایمان کردم اونم دکترم گفت شما درد زیادی نداری دیگ رفتم بیمارستان بستری شدم آمپول فشار بهم زدن دردام شروع شد ولی زایمان م خداروشکر راحت بود طبیعی زایمان کردم سخت بود ولی ب نسبت کسایی ک میگن زایمان سختی داشتیم من راحت بود ..تو کلاسهای بارداری م شرکت کردم هر چند آنلاین بود ولی خیلی بهم کمک کرد طرز نفس کشیدن و خیلی چیزای دیگ ک زایمان م رو راحتر کرد

من کلی ورزش کردم کلی پیاده روی برای زایمان طبیعی ولی ۳۹ هفته و ۴ روزم بود که صبح دردم گرفت رفتم دکترم گفت بعدازظهر بیا زایمان کنیم بیمارستان فرمانیه از اونجایی که منم خونم لواسونه اومدم وسایل بردارم برگردم که دردم گرفت خیلی مجبور شدم برم بیمارستان بلوار لواسون مهر آیین خدا لعنتشون کنه به من الکی گفتن یک سانتم باز نشدی که چرا داد میزنی و ضربان قلب بچت پایینه و کلی داستان منم که سر در نمیاوردم ترسیدم گفتم سزارینم کنید خلاصه سزارین شدم بدون هیچ رسیدگی ای شب سرد بچم سردش بود کولر رو خاموش نمیکردن خلاصه مرخص شدم سر ۵ روزگی بچم زردی گرفت رفت تو دستگاه تا ۱۰ روزگیش
تا اومدم به خودم بیام ۲ روز بغلش کنم عفونت کرد سزارینم ۵ روز بیمارستان خوابیدم ۳ بار بخیه هامو باز و بسته کردن ۳ بار بیهوشی نخاعی کمر درد بعدش سردرد بیچارم کرد ۳ روز زخمم باز بود هی شستشو میدادن برام تا دوختن خلاصه اومدم
تا اومدم به خودم بیام بچمو بغل کنم
۱۹ روزگی بردمش ختنه طبق حرف این و اون صبح بردمش ۱۱ اومدم خونه ساعت ۱
۴ بود بیهوش شد از شدت دردی که داشت و استامینفن بی حالش کرده بود و شیر و قورت نداد و خفه شد بردیمش بیمارستات نیکان ۱۲ روز اونجا بود ۲ بار احیا قلبی شد خونریزی ریه کرد بدبختی
۱۲ شب پیشم نبود
خلاصه از این موضوع ۵ ماه میگذره و حال جفتمون خوبه ولی تجربه اولم بود بچه و فوق العاده بد بود خداروشکر بچم سالمه دستمه❤

وای من زایمان خیلی سختی داشتم تو هفته اول ۳۹زایمان کردم از ساعت ۴صبح کم کم دردم شروع ظهر رفتم بیمارستان بستری شدم تا ساعت هفت درد کشیدم میخاستم طبیعی زایمان کنم ولی نتونستم اخر مجبور به سزارین شدم خیلی درد کشیدم واقعا بعدش هم جای بخیه هام تا ده روز نمیتونستم بلند شم خودم باید یکی کمکم میکرد

برای من دوران بارداری سختی داشتم جواب آزمایش غربالگری دومم مشکل داشت بااینکه انومالیم خوب بود مجبوربه آمینیوسنتز شدم تصمیم گیریش خیلی برام سخت بود خدالعنت کنه اون آزمایشگاهو ولی زایمانم خیلی راحت بود اول قراربه طبیعی بود ولی چون پسرم بریچ بود سزارین شدم زمان دلهرم زمانی بود که میخاستن هوشیارانه سزارینم کنن میترسیدم ولی کارخداسرنشدم وبیهوشم کردن ازکادردرمانمم خیلی راضیم خداخیرشون بده

ان‌شاالله

من دردام اخر 39 هفته شروع شد. ساعت 2ظهر. بعد کم کم زیاد میشد ولی نمیدونم چرا میگفتم درد زایمان نیست. تا ساعت 10 شب ک رفتیم بیمارستان گفت هنوز زوده برگرد خونه. خلاصه برگشتم ساعت 2 کیسه اب پاره شد مجدد رفتیم بیمارستان اما دفع موکونیوم داشت پسر ما و اورژانسی سزارین شدم. روز اول و دوم درد داشتم موقع بلند شدن و راه رفتن اما از روز سوم خیلی خوب سرپا شدم. و خداروشکر زایمانم خوب بود و اذیت نشدم. الهی برای همه به خوبی و سلامتی بگذره

خداروشکر تو اخر ۴ ماهگی لبش رو عمل کردیم و یک سال و یک ماهگی هم کامش رو و الان خداروشکر عالیه

قبل بارداری همش میگفتم طبیعی سزارین چیه شکمتو پاره میکنن ولی وقتی حامله شدم از طبیعی ترسیدم و خودم سزارین رو انتخاب کردم با وجود اصرارای زیاد دکترم ولی اون بنده خدام قبول کرد
زایمانم خیلی خوب و راحت انجام شد فقط بعدش درد داشتم تا تقریبا ۵یا ۶ روز که خب اونم کاملا طبیعیه
خدادوشکر میکنم حاملگی راحتی داشتم و زایمانمم خوب بود
ایشالله دامن هرکسی که میخواد سبز بشه و به راحتی این دوران رو بگذرونه و بچش رو صحیح و سالم بغلش بگیره🥰

سلام منم از زایمان طبیعی میترسیدم خودم از دکتر خواستم سزارین بشم ولی بعدش خیلی درد داشتم حتی الانم بعد پنج ماه کمردرد دارم وقتی بچه ام شیر میدم دیگه بدتر میشم

بارداری خوبی داشتم با دردسرهای فراوان فشار خون داشتم و دکترم مرکز استان بود سر زایمانم اول گفتن طبیعی لحظه اخر گفتن سزارین و وقتی دنیا اومد گفتن شکاف لب و کام داره تا وقتی برم بخش همش اشک ریختم ترسیدم شوهرم نخوادش ولی خداروشکر به خیر گذشت پسرم سالم کنارمه... خدارو در همه لحظه ها فراموش نکنید

من توو ۳۲ هفته که خونه مادرم بودم ساعت ۹ صبح ،کیسه آبم پاره شد، منو با آمبولانس منتقل کردن به بیمارستان امام حسین، چون نزدیک خونه پدرم بود. یک هفته با کیسه آب پاره توو بیمارستان بستری بودم و خیلی خیلی خیلی روزهای بدی رو پشت سر گذاشتم ،بعدش وقتی که وارد ۳۳ هفته شدم پاهام شروع کرد به درد گرفتن ،کلا حالم تغییر کرد ولی علائم بیرونی نداشتم و فقط خودم متوجه بودم ،خلاصه به اصرار خودم بردنم سونوگرافی که اونجا متوجه شدن بچه نفس نمیکشه ، من به رزیدنت ها گفتم ولی اونا باور نکردن و گفتن که وقتی تکان میخوره و ضربان داره یعنی چی نفس نمیکشه ، خلاصه دوباره بعد چند ساعت خواهش کردم دوباره منو ببرن سونوگرافی ، این سری بازم همون اتفاق و نفس نمی کشید، بعدنوشابه و خرما خوردن سه بار دیگه سونوگرافی شدم و مجبور شدن سزارین اضطراری کنن منو و پسرم به دنیا اومد و ۱۲ روز توو nicu بود.
خداشاکرم بابت اینکه اتفاق های ناراحت کننده پیش نیومد.

سلام ،دختر اولم سزارین بود مجبور شدم دختر دومم را سزارین کنم خیلی سخت بود هنوز دخترم شش ماهشه اذیت میکنه به همه عزیزان زایمان طبیعی را پیشنهاد میکنم

بارداری راحتی داشتم. ولی سرزایمانم پرستارا خیلی بدرفتار میکردن خیلی توهین کردن بخاطر اینکه افغانستانی هستم. اخرم سزارین شدم و افسردگی بعد زایمان گرفتم هنوز خوب نشدم😢

تا این حد یادم که مادر شوهر بی شرفم نذاشت شوهرم واسه زایمانمم بیاد و مامان بابام بردنم واسه زایمان. و فقط گریه میکردم و استرس این رو داشتم که بچمو ازم بگیرن. میترسیدم از اینکه از شکمم در بیاد. فکر میکردم اونجا در امان هست.
کاش خدا نگذره......

خداروشکر حاملگی را براحتی پشت سر گزاشتم هم براحتی زایمان خوبی داشتم خیلی راضیم از زایمان طبیعی پیشنهاد میدم هرکی از زایمان طبیعی میترسه اصلا ترس نداره خیلی راحت بود

من برای زایمان پسرم تو اتاق عمل گریه ام گرفته بود چون سه سال قبلش برای دخترم اتاق عمل رفتم دختر کوچولوم بعد ۱۱ روز فوت شد بدون هیچ بیماری و دلیلی، خاطرات دخترم برام زنده میشد ،خداکنه برا کسی همچین اتفاقی نیوفته

خداروشکر حاملگی راحتی داشتم میگم راحت نه اینکه اصلن اذیت نشدم خب سختیای خورشو داره ولی قند بالا و استراحت مطلق اینا نداشتم خدتروشکر تا اخر بارداری کارامو خودم انجام دادم و سزارین انتخواب کردم قرار شد ۸/۳/۱۴۰۰دختر گلم بدنیا بیاد ۷کارامو قشنگ انجام دادم حموم رفتم ناهارمو خوردم دکترم گفت فردا ۷ صبح بیمارستان باش یهو بلند شدم برم سرویس همین که نشستم کیسه ابم پاره شد کلی برنامه داشتم واسه اون روز عکاسی ...هیچکدوم نشد ولی خیلی خوسحالم که غیر منتظره اومد و استرس شب اخرو نکشیدم و اینکه تجربه پاره شدن کیسه ابم داشتم

مامان حسین
سلام مامانای گل فقط یه چیز که میتونم بگم اینکه اگه یه موقع دل درد یا کمر درد داشتین حتما دکتر برین من برام این اتفاق افتاده ولی خداروشکر میکنم الان بچم سالمه،هفته ۳۴بودم یه شب خیلی دل درد گرفتم حالت تهوع داشتم گفتم الان میخوابم اگه خوب نشدم میرم دکتر صبح که بیدار شدم دیدم بدتر شدم و بچه اصلا تکون نمیخوره سریع رفتم دکتر از بچه نوار قلب گرفتن گفتن یه مشکلی به وجود اومده بچه قلبش نمیزنه تا دیدن اینجوریه دکترا گفتن سریع باید سزارین بشی خلاصه رفتم اتاق عملو سزارین شدم شاید اینو که میگم باور نکنید وقتی بچم به دنیا اومد مرده بود هیچ علائم حیاتی نداشت بخاطر اینکه جفتم پاره شده بود بچم فقط خون خورده بود دکترا گفتن دیگه فایده نداره ولی همش کارای خدا و اهلبیت بود که بچم زنده شدو ولی یک هفته داخل Nicuبود بعد از یه هفته خداروشکر برگشت به حالت عادی همه دکترا مونده بودن میگفتن تو این چند سال کاری این مورد بچه ما ندیده بودیم بازم خداروشکر میکنم که بچم سالمه و الان کنارمه و خدا دلمو شاد کرد.

اره طبیعی مکافاته منم ترسو هستم همون اول بارداری به دکترم گفتم من سزارین میخوام طبیعی نمیتونم اونم برام سزارین نوشت البته کمی هزینه داشت ولی برای دومی دیگه خودشون گفتن باید سز بشی

سلام.من بارداری سختی داشتم دوبار خونریزی و از 7ماهگی دردهای نامنظم داشتم که دکتر بهم گفت احتمالا زود زایمان میکنی وزنم خیلی بالا رفت اما قند نگرفتم اما بزور تموم می‌خوردم از ماه 8ام شروع کردم به پیاده روی و انجام ورزش های بارداری دخترم 22رپز زودتر وقتی کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان با زایمان طبیعی خیلی راحت دنیا اومد و علتش هم ورزش و پیاده روی بود

من ساعت هشت شب کیسه آبم پاره شد رفتیم بیمارستان بستریم کردن،تا صبح چشم رو هم نزاشتم از استرس هم اینکه صدای بقیه میومد ک میومدن زایمان میکردن من جیغشونو میشنیدم و ترسم دوبرابر میشد،بعد فرداش ساعت هشت صبح بهم سرم فشار زدن کم کم دردم شروع شد تاااا سه بعداز ظهر ک دختر خوشگلم بدنیا اومد خیلی خوب بو زایمانم راااحت😊🌹

اگر زایمان سزارین دارین حتما سر موعد برین بیمارستان من ۴ ۵ روز دیر تر رفتم به جهت اینکه تا ۳۹هفته بچه بمونه و رشدش تکمیل شه ولی دردم گرفت و درد زایمان طبیعی هم کشیدم و خیلی سخت بود وواقعا تجربه ی بدی باقی موند

من 17 آبان رفتم مطب دکترم واسه چکاب هفته 39 بارداری بودم دکتر معاینم کرد دردام شروع شد کلا تو ماه آخر همش درد داشتم ولی با معاینه انقباضام شدت گرفت که دکتر گفت بعداز مطب برم واسه نوار قلب اونجا به دکترم زنگ زدن گفتن دهان رحم 2سانته ولی انقباضاتش زیاده دکتر هم دستور بستری داد 30 ساعت درد زایمان خیلی بدی کشیدم اما دهان رحم باز نمیشد بعد دیگه با التماس از ماما همراهم خواستم سزارین بشم که فشارم بالا رفت منو سزارین کردن تو بهترین بیمارستان بستری بودم ولی وقتی دکترت وجدان نداشته باشه انقد خاطره بدی برات میسازه که الان از هرچه بارداری و زایمان وحشت دارم ولی وقتی دختر خوشگلمو موقع اذان صبح گذاشتن کنار صورتم تمام دردام یادم رفت و دنیای قشنگ مادرشدنمو با عشقم شروع کردیم😍❤

سلام مامانا من اولین بارداریم بود...سزارین رو انتخاب کردم از ابتدا ، بارداریم عالی بود تا ماه نهم تازه اونموقع سنگین شدم و پاها و کمر درد گرفتم تمام نه ماه رو خونه خودم بودم کارامو کردم خونه تکونی سبک و اینکه خودمو نزدم زمین هفته ۳۸ بود که دردم شروع شد در صورتی که هفته ۳۹ تایم سزارین بود رفتم بیمارستان معاینه که شدم سر بچه معلوم بود و ۸ سانت دهانه رحمم باز اما درد من انقد کم بود نفهمیدم درد زایمانمه خلاصه دکتر گفت دیگ سزارین ریسکه طبیعی ۱۱:۳۰ رفتم داخل ۱۲:۳۰ دخترمو دادن بغلم زایمان طبیعی انقدرام بد نبود بعدش که عالی بود راحت خودم کارمو میکردم...اینم تجربه من

من میخواستم طبیعی باشم 36 هفته کیسه آبم پاره شد
10 ساعت دردکشیدم که طبیعی زایمان کنم ولی رحمم باز نشد سزارین شدم
خیلی هم عالی بود با اینکه بیمارستان دولتی بودم واقعا پزشک های خوبی داشت و من فردای زایمانم خودم پاشدم 🙏

نه رپز قبل زایمان برادر دوقلو شوهرم ۲۷ساله فوت کرد خییییلی شرایط و روزای سختی بود با اینکه مراسمش نرفتم اما روز قبل رفتیم سر مزارش تو ماشین خیلی اذیت شدم فرداش تو ۳۴هفته و چهارروز کیسه آبم پاره شد و رفتم بیمارستان بچم به پا بود اما دکتر احمق معاینه کرد گفت نه دستم خورده به سرش تا هشت شب نگهم داشتن خداروشکر شیفتش عوض شد و دکتر بعدی اومد گفت وای دستم خورد به انگشتای پاش و من و سریع بردن اتاق عمل اما بچم با پا اومده بود تو کانال زایمان منکه بیهوش بودم اما دکتر گف زایمان سختی داشتی و بچم تا ده روز پاش و پهلوش کبود بود چند لحظه هم بهش اکسیژن نرسیده بود و خدا خواست و بعد سه سال نازایی مادر شدم خداروشکر الان هم سالمه فقط کاراشو دیرتر انجام داد مث غلت زدن و تو شش ماهگی رفت الان هشت ماهشه نمیشینه چهاردست و پا نمیره

سلام ب همه من باداری دوم ام هستش برلی بچه اولم ک پسر بود هیچی درد رو حس نکردم خیلی راحت سزارین کردم اما برای دومین ک دختره الان ک هفته ۲۱هستم خیلی پا درد و کمر درد دارم

وحشتناک‌ترین شب زندگیم بود متاسفانه

من زایمان سزارین داشتم،هردوتاشون عالی بودن،خیلی خوب بود
البته دکترم خوب بود😃

من الکتیو سزارین شدم 14تیر1400 ساعت17و50دقیقه و حس مادرشدن خیلی قشنگه در کنارسختی های زیادش

بعد ده سال خدا بهم یه پسر داد تموم دوران بارداریم مریض بودم از اول تا اخر همش تو بیمارستان بستری بودم این دکتر اون دکتر اوووف من که واسه بارداری روز شماری میکردم از بارداری بیزار شدم اما لحظه زایمانم قشنگترین لحظه بود بهترین پرستارا و پرسنل مصل فرشته خدا خیرشون بده پسرم به دنیا اومد غم و غصه هام یادم رفت اما بعد چند روز دوباره عفونت و تب و لرزو ورم بدن اینا شروع شد تا دو ماه اما یک لبخند پسرم به تموم این دردا می ارزه روزی صدبار میگم الهی شکر الان ناخواسته باردار شدم این هدیه ایه که خدا بهم داده اما با دلهای پاکتون برام دعا کنید این بارداری رو به سلامتی پشت سر بگذارم ممنونم ازتون

من 13تیر ساعت2بعدظهر دردام شروع شد ساعت4رفتم بیمارستان یه آمپول بهم زدن
دردام بیشتر شد تا اینکه ساعت7.35,غروب زایمان کردم دختر نازم دیدم تا الان که سه ماههشه

دوم آذر تو هفته سی و هشت،دردام کم کم شروع شد،من میخواستم طبیعی زایمان کنم،دردام منظم شدن و به دکترم زنگ زدم و گفت سریع برم بیمارستان،چکم کردن گفتن بخواب تا کیسه ابت پاره بشه،من هجده ساعت درد کشیدم آخرشم با آمپول پاره شد،رفتم که طبیعی زایمان کنم ولی بعد یک ساعت ضربان قلب پسرم اومد پایین و خودم بخاطر قند و فشار خون بیش از حد پایین بیهوش شدم،وقتی بهوش اومدم بردنم اتاق عمل سزارین،چندبار بهم آمپول زدن تا اثر کرد و بخاطر بیحسی زیاد وسط عمل داشتم خفه میشدم،بالاخره بعد از بیست ساعت درد وحشتناک،ساعت یک و نیم نصف شب پسرمو گذاشتن روی صورتم و بعدش من از هوش رفتم تا توی ریکاوری بیدار شدم و بعدشم ک داستان قشنگ مادری من شروع شد❤️🤲

من 26 مرداد به خاطر جفت پایین خونریزی شدم و ختم بارداریم رو گفتن 34 هفته بودم بچم یک هفته تو دستگاه بود خیلی اذیت شدم سزارین بودم باید میرفتم به بچم شیر میدادم

سلام در زایمان طبیعی چه مواقعی بخیه میزنن ؟ بنظرم خیلی کار اشتباهیه

من تو زایمانام اصلا درد نداشتم برای همینم دکترم گفت که اگر دردت نگرفت خودت برو بیمارستان منم میام صبح ساعت ۱۱ رفتم بیمارستان تا ساعت ۱ ظهر نوار قلب از بچم گرفتن گفتن نرماله همه چی ولی دیگه چون ۴۱ هفته بودم بستریم کردن با آمپول و دارو دردام شروع شد از ساعت ۶ دردام شدید شد و تا ۸ و نیم که زایمان کردم خیلی خوب بود خداروشکر بعد از زایمانم زیاد اذیت نشدم ولی همین که دردم نمیگیره دیرتر زایمان میکنم

من ۴۰هفته و۴ روز یودم دکترم برام سونو ننوشت نوار قلب که میگرفتن تو نوار قلب دردهام شروع شده بود ولی خودم احساسش نمیکردم شب چهارشنبه با رضایت خودم کیسه آبمو خراش دادن بستری شدم ۷صبح بهم آمپول فشار زدن ۹دردهام شروع شد دردهای وحشتناکی داشتم تا ۱۲نیم که وقت بهدنیا اوندنش شد ولی چون بند ناف دو دور دور بچه پیچیده بود مانع از به دنیا اوندنش میشد که با ۴بار قیچی زدنم و فشار زیاد که به شکمم اوردن بلاخره بچه به دنیا اومد صحیح سالم بود خداروشکر بعدش هم جفتم چسبیده بود و نمیومد دوبار کلی زور دادم مثل بچه به دنیا اوردن تا اونم اومد

من هفته چهل رو رد کردم اما خبری از دردهای زایمان نبود، تا قبل از اون هم هر بار دکتر معاینه می‌کرد میگفت دهانه رحمت اصلا باز نشده باید پیاده روی کنی، هم دکتر هم ماما همراه بهم میگفتن لگنت خوبه طبیعی زایمان میکنی. قرار بود یه روز برم بیمارستان نوار قلب بچه رو بگیرن اما همون شب رفتم پیش ماما همراه، بدون اینکه به من بگه، واسم قرص کار گذاشته بود و با انگشت دهانه رحمم باز کرد. خلاصه اینکه از همون لحظه دل درد گرفتم، شب دیدم دردم قطع نمیشه، مدام درد داشتم ساعت 2 درد هام یه جور دیگه شد و به فاصله دو دقیقه دردهای ناگهانی داشتم، متاسفانه اشتباهی که کردم این بود که به بیمارستانی مراجعه کردم که پزشک خودم اونجا کار نمی‌کرد و من چون فکر میکردم زایمانم طبیعی خواهد بود به بیمارستانی رفتم که ماما همراه رو قبول میکردن، اما غافل از اینکه پزشک کشیک زنان این بیمارستان تخلف کرده بود و تو یه بیمارستان دیگه داشت یکی رو سزارین می‌کرد و.. ماما همراهم تا چشم بقیه مامانهای بیمارستان و دور میدید، با زور انگشت دهانه رحمم باز می‌کرد و من نگم براتون که چقدر زجر کشیدم. با وجود همه اینها، بالاخره 8 صبح دهانه رحم به زور خانوم ماما همراه باز شد اما بچه دنیا نمیومد، ضربان قلبش تا 60 افت کرده بود، و من تمام مکالمات کارکنان اونجا رو می‌شنیدم که چقدر وضعیت خودم و بچه م وخیمه ولی پزشکی هم نبود که منو سزارین کنه. بالاخره با یه پزشک دیگه تماس گرفتن و اون خودشو سریع رسوند و سزارینم کرد، خدا خیرش بده، اگه قبول نمی‌کرد من و بچه م می مردیم. بعدا از ماما همراه و پزشک متخلف شکایت کردیم و هر دو رو به نظام پزشکی ارجاع دادن. من تا مدتها حال خوشی نداشتم و با یادآوری اون روز فقط گریه میکردم

من خداروشکر زایمان خوبی داشتم نمیدونمم شایدم ۵سال منتظر بچه بودم برام لذت بخش بود زایمان و دیدن صورت ماه دخترم
من ساعت ۵صبح رفتم برا زایمان و ۹:۴۵دقیقه زایمان کردم و ۳سانت دهانه رحمم باز بود و بدون درد رفتم زایشگاه و با سوزن فشار زایمان کردم

تا هفته ی ۲۸ بارداری راحتی داشتم تا اینکه رفتم دستشویی لکه خون دیدم ب دکترم گفتم گفت برو سونو ک فهمیدم طول سرویکسم پایین اومده.دمتر بهم استراحت داد امپول های هفتگی و شیاف روزانه،تا اینکه هفته ۳۳ دردام شروع شد رفتم بیمارستان گفتم انقباضه و بچه بریچه امکان داره بدنیا بیاد باید بستری شی از اون ب بعد استراحت مطلق داشتم تا هفته سی هفت ک کیسه ابم ساعت ۱۲ شب پاره شد و چون بچه بریچ بود اورژانسی سزارین شدم.

من ساعت ۴عصر دردای اولیه م شروع شد ساعت ۱۰ونیم شب تو خونه کیسه ابم پاره شد رفتم زایشگاه بعد ۲۰دقیقه دنیا اومد.کل درد خفنم همون ۲۰دقیقه بود خدارو شکر زایمان راحتی داشتم

خدارو شکر زایمان راحتی داشتم.. بیمارستان خاتم الانبیا زایمان کردم. پرسنلش که عالی بودن.. خیلی آروم بودن به منم آرامش میدادن..
دکترمم که ماه، دکتر کاتب، هر روز دعاگوشونم..
چون دیابت بارداری داشتم، وارد هفته‌ی ۳۸م که شدنم زایمانم رو انجام دادن..

هفته ۳۹ بارداری رفتم پیش دکترم گفت سنو بگیر سنو گرفتم آب دور جنین کم شده بود گفت برو بیمارستان نوار قلب بگیرن از جنین نوار گرفتن نرمال نبود زنگ زدن دکتر یه ساعت بعد آمد بردنم اتاق عمل هنوز لباسا بچم نرسیده بودن همراهیم نیامده بود پسرم بدنیا آمد ساعت ۶رفتم بیمارستان یه ربع به هشت پسرم بدنیا آمد خیلی اذیت نشدم فقط شب اول جا بخیه هام درد داشت...

منم کیسه آبم صبح ساعت 6 پاره شد بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان دهانه رحم اصلا باز نبود قرص زیر زبونی دادن ففط یک سانت باز شد تا شب که بهم آمپول فشار زدن تت بالاخره دردام شروع شد و صبح ساعت 9 دختر گلم به دنیا اومد ولی اصلا سخت. نبود به نظرم خداروشکر ماما هم خیلی مهربون بود باهام

من بارداری راحتی داشتم خداروشکر تا اینکه ۳۲هفته رفتم برا سونو .... وزن بچم ۱۶۰۰بود گفتن کمه بعد مشکوک شدن به iugr دیگه تحت مراقبت شدید بودم تا توی ۳۶هفته iugrقطعی شد و گفتن خونرسانی به جنین ضعیفه ولی نوار قلبهاش خوب بود ... اول ۳۷ هفته دکتر بستریم کرد با قرص فشار برا زایمان طبیعی بعد ۱۸ ساعت درد کشیدن چون هنوز موعد زایمان نبود دهانه رحمم باز نشد و رفتم برا سزارین ...پسرم دنیا اومد با وزن ۲۳۰۰ بعدشم بخاطر وزن کم و مشکل تنفس ۶روز تو دستگاه بود که خیلیییی روزای سختی بود واقعا ...امیدوارم قسمت هیچ کسی نشه همچین زایمانی

من صبح، شب ماهای آخرم پیاده روی میکردم درد نمیگرفتم که برم زایمان طبیعی، آخرم پی پی کردتوشکمم سزارين شدم دختر خوشگلم سالم بدنیا اومد😍خداشکر

من خیلی اذیت شدم دوروزدرد کشیدم و راضی نشدن منو سزارین کنن بعد از کلی درد وخونریزی زایمان کردم...

9 ماه پر از درد و استرس.
خدا لعنت کنه دکتر ژنتیک و که کل دوران بارداری رو بهم تلخ کرد همش گریه بود. اینقد استرس داد بهم. کل بارداری درد بود جفت پایین و... نمیدونم ماما بودن یا پرستار یا دکتر کسایی که معاینه میکردن. چقدر بی ادب و با توهین. ولی هرچقدر همه اینا بد بودن سزارین و دکترم ماه بود. خداروشکر پسرم سلامت. امکان نداره یکبار دیگه به بارداری فک کنم

ی شب دکتر معاینه ام کرد گفت برو پیاده روی کن شب پیاده روی کردم صبح دردم گرفت رفتم زایشگاه باز معاینه ام کردن دوباره پیاده روی کردم ساعت ۲بستریم کردن ب کمک ماماهمراه دهانه رحمم ۷سانت باز شد ساعت ۶و نیم غروب زایمان کردم نیم ساعت درد شدید کشیدم نفس کم اورده بودم اکسیژن وصل کردن بهم،خلاصه ساعت شش و نیم بدنیا اومد😃

خداروشکر داره باد سرش کوچیک میشه

هیچ سزارین بودم رفتم اتاق عمل احمقا چهارپایه نیاوردن به سختی رفتم بالای تخت بعدموقع عمل قشنگ میفهمیدم دارن شکممو میبرن استرس گرفته بودم فکر میکردم هنوز مونده تا همشو ببرنو پسرکوچولومو بیارن بیرون گفتم پس کی تموم میشه که صدای نازشو شنیدم ولی بعد عمل همچین درد داشتم انگار دارن تیکه پارم میکنن تا ۱۵روز نمیتونستم بشینم به بچم شیر بدم تو بیمارستانم ک‌شیر نداشتم بچم همش نبات داغ میخورد خیلی روز بدی شد بعد عملم

زایمان من خیلی باهال بود دو شب و روز بهم امپول فشار زدن ولی اصلا دردم نمیومد آخرش رفتم سزارین شدم دکترمم انقدر عالی بود که الانم خدارو شکر اصلا اذیت نمیشم

چی بگم ؟ نفرین کنم اون سونوگرافی رو که تو هفت ماه به من گفت کلیه های نوزادت نارسائی داره،مردم وزنده شدم تا رفتم پیش دکتر جنین شناس گفت کلیه ها سالم هستن ،تو حاملگی هر بار سنو رفتم تن منو لرزوندن. الان که پسرم شش ماه شده و خدا شکر از همه لحاظ،سالم خدا رو شکر میکنم،

خیلی خیلی بد بود دکترم گفت طبیعی زایمان میکنی ولی من نمیتونستم بچما با مکش کشیدن افتادن رو دلم تا بچه بیاد بیرون خودم از بس زور زدم از هوش رفتم ولی دکتر خر میتونست منا سزارین کنه نکرد خیلی اذیت شدم کلی پولم ازم گرفت منم راضی نیستم

6مهر ساعت 23با خونریزی راهی بیمارستان شدمو بستری شدم 2نصفه شب دردام زیاد شد و قلب پسرم 3بار افت کرد و بعد کیسه ابمو پاره کردن دهانه رحمم 2سانت باز شده بود ولی چون افت قلب داشت بعد 3ساعت درد طبیعی بردنم سزارین لگن کوچیک بود سرپسرم تو لگن گیرکرده بود یکی از مورگاش پاره شده و سرش باد کرده بردیم متخصص معزو اعصاب کودکان گفت بعد3ماه میخوابه بیرون از مججمس اب و خونه خلاصه خیلی سخت بود زایمانم😐

من دردم ساعت 3 شب شروع شد کم کم ساعت 5 صبح شدید شد و رفتیم بیمارستان، ولی رحمم باز نشده بود، بستری شدم و تا 12 ظهر که سوگل کوچولو ی نازم بدنیا اومد و بغلش کردم

هی ما میخواد یادمون بره هی شما یادمون میندازین😔😒

من بارداری اولم توی دو ماه بودم سقط شد چقد درد کشیدم افسردگی گرفتم تا بعد از کلی دکتر رفتن گریه و ناراحتی یکسال بعد از سقطم دوباره باردار شدم. بارداریم خیلی سخت بود آخه بخاطر مشکل ایمنی تا ماه ششم باید سرم مخصوص میگرفتم با هزینه بالا، تو ماه سوم بودم ک خونریزی کردم دو روز بستری شدم ک دکتر استراحت مطلق بهم داد تا آخر بارداری استراحت بودم انقد استراحت آخرشم زایمان زودرس شدم کیسه آبم تو هفته 36 پاره شده و بچم با وزن کم بدنیا اومد بماند ک چقد بخاطرش اسیر بیمارستان شدم 21 روز سختی تو بیمارستان با اوضاع بد کرونا مرخص شدم خداروشکر الان پسرم خوبه و امیدوارم بارداری بعدی برام راحت باشه

کل سزارین هم سرجمع یکربع بیشتر طول نکشید... تا آمپول رو زدند، صدای گریه نوزاد شنیدم... بعد با تعجب از خانم دکترم پرسیدم اینجا مگه زائوی دیگری هم هست؟ و ایشون گفتند نه، این صدای نوزاد خودته... خب همبن لحظه می ارزه به همه دردهای دنیا....

من با تشخیص دکتر برا زایمان طبیعی از چارصبح با یه لک ک تو لباس زیرم دیدم و دردای کمی ک داشت شروع میشد رفتم بیمارستان،تا ساعت شیش ک دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد ،ماما کیسه ابم رو پاره کرد دیدن بچم مدفوع کرده و سریع بردنم اتاق عمل و سزارین شدم ،و با توجه ب دردایی ک داشتم فک میکنم سزارین خیلی راحت تربوده گرچه بعد عمل و بخاطر تکون خوردنام دوسه روز سردردای وحشتناکی داشتم

من دوره حاملگی راحتی داشتم، بچه ام پسر بود و هیچ حالت تهوعی حتی برای یک لحظه تجربه نکردم. اون نه ماه عالی بود چون ملکه خانه بودم و بیشتر استراحت میکردم... به انتخاب خودم سزارین کردم که خب یکی دو هفته درد شدید در محل برش داشتم ولی آرام آرام خوب شد... سختی اصلی دوره بارداری ام تکرر ادرار بود که دیگه ماه آخر، هر پنج دقیقه یکبار باید میرفتم دستشویی و اونهم چند قطره که خب بخاطر فشار آوردن جنین به مثانه، خیلی حس میشد.... دوستان بنظرم سخت‌ترین مرحله اش برای من، همبن الانه که وروجکم یک ساله شده، بسی بسی بسی شیطونه و عملا به هییییچ کاری نمیزاره برسم... همه کارای خونه مونده رو هوا و گاهی همسرم و گاهی نزدیکان انجام می‌دهند... تازه شاغل هم هستم البته دورکار و در منزلم

من سزارین چون دوقلوبودخیلی سخت بودبعدازعمل پسراولم هم سزارینی بودم خدابه همه اونایی که دوقلودارن وهمه مامانای دیگه کمک کنه که زایمان خوبی داشته باشن چون واقعاسخته من۳۷هفته زایمان کردم

من ازساعت 6صبح دردم شروع شد تا 2نصف شب که دیگه طبیعی زایمان کردم.. خیلی عذاب کشیدم... تاحدی که به دکترم التماس میکردم که سزارینم کنه... تجربه خیلی سخت اما شیرینی بود

من سزارین شدم واقعا عالی بود خیلی زایمان راحتی داشتم بعد یه روز پاشدم به کارام رسیدم

سلام
من علیرضا جون بچه اولمه از 4 بعدظهر درد گرفت ساعت 10 رفتم بیمارستان گفتن برو صب ساعت 7 بیا بس درد داشتم 3ونیم صب دوباره رفتم کلی دعوام کردن خودمم خیلی جیغ میزدم از درد آخر 7 صب بستری شدم 8سانت دهانه رحم باز شد نتونستم زایمان طبیعی داشته باشم سزارین شدم 10 صب ولی از سزارین راضی 10تا بچه دیگه بیارم حاضرم سزارین بشم من دقیقا همون روزی که دکتر گفت دردم گرف

من سر بچه اولم ساعت ۱۱ کیسه ترکید و ساعت ۴ صبح بهم آمپول زدن درد کشیدم تا ساعت ۹ شب ...بد دردیه درد زایمان آدم میخا سرشو بکوبه ب دیوار ...ولی دخترم دنیا اومد یادم رف ...از زایمان میترسم ودوباره باردارم...دعا کنید ایندفعه راحت بشه برام 😔

طبیعی با آمپول فشار😱😰😨ولی بعد از زایمان خیلی حالم خوب بود تا اینکه بخیه هام عفونت کردن و باز شدن😫

زایمان سزارین خیییلی سخت 😭😭😭

بارداری سخت.و زایمان زودرس همش استراحت بودم یا بستری.
زایمانم سخت تر
۳۷ هفته یا با ان تی ۳۶ هفته و۶ روز زایمان کردم.
۶/6 رفتم معاینه،که دو سه روز بعد برم برا زایمان ولی دهانه رحمم ۴ سانت بود.و بستری شدم برا زایمان همون روز ۳ساعته شدم ۷ سانت اما ۵ساعت روی ۷ سانت موندم.بعدش با دست فول کردن و ده سانت بازم کردن.بعدشم بچه لگنم تنگ بود بیرون نمیومد.کلیییی رو شکمم فشار دادن و اخرش ضربان بچه اومد پایین زنگ زدن دکتر بیاد سزارین ۵ دقیقه قبل رسیدن دکتر بچه اومد.برش زدنم و ۱۵ تا بخیه خوردم.همه ماماها و دکتر گفتن خیلی سخت بود زایمانت.
۳۶هفته و۶ روز
وزن بچه ۲۹۳۰
۴۹ قد

من هفته ۴۰ ام داشت تمام میشد که دکتر گفت فشار شما بالاست برین بیمارستان تا سزارین بشین و الن ۲۰ روز میشه عمل سزارین کردم خودم و پسرم خوبیم

بله هر۳تا

من دقیقا یه هفته زودتر زایمان کردم از صبح درد داشتم اما دهانه رحم باز نشد از زایمان طبیعی به زایمان سزارین رسید اما خیلی زایمان خوبی داشتم خداروشکر

من بارداری خیلی سختی داشتم بد ویار بودم و هیچی نمیتونستم بخورم حتی یک لیوان آب...از همه چی بدم میامد حتی از آب🤦‍♀️همش بهم سرم وصل بود و اینجوری بهم تغذیه میرسید🤦‍♀️سه ماهه بودم که جفت آمده بود پایین و خونریزی کردم تا شش هفت ماهگی 🤦‍♀️دوران سختی بود هم ویار هم خونریزی یعنی مرگ رو باچشمای خودم میدیدم🤦‍♀️نه خواب درستی داشتم نه خوراکی نه تفریحی به همه جا و همه چیز و همه کس ویار داشتم🤦‍♀️🤦‍♀️۳۸ هفته بودم باز خونریزیم شروع شد عصر هم بود رفتم بامادرم بیمارستان سریع منو بردن اتاق عمل و سزارین شدم🤦‍♀️سخت بود خیلی سخت🤦‍♀️تازه دردای بعد از زایمانم اضاف شد🤦‍♀️خلاصه گذشت...

من ۳۹ هفته و ۵ روزه رود بارداری ک ساعت ۱۱ صب دیدم ی کم لکه بینی داشتم ک زنگ زدم ب دکترم گف بیا بیمارستان رفتم گفت دهانه رحمت داره باز میشه برو خونه دردت ک شدید شد بیا رفتم خونه دیگه ساعت ۱۰ شب دردم شدید شد برگشتم بیمارستان ولی اونجا وقتی رفتم خیلی درد داشتم وی ی خانم دیگه داشت زایمان میکرد از بس جیغ میزد من ترسیدم دیگه دردم تز بین رفت دیگه تا صب روز بعد درد نداشتم دیگه ساعتای ۹ صب دوباره دردم شروع شد تا اینکه ساعت ۴:40 دقیقه عصر زایمان کردم

😑

زایمان اولم جایه بخیم عفونت کرد دو ماه دو خونه خوابیدم وزایمان دوم تو اتاق عمل حالم خراب شد

من یک ابان هفته ۳۸ بودم که وقت چکاب داشتم و دو هفته تا زایمانم مونده بود با شوهرم رفتم دکتر که گفت فشارت خیلی بالاست فردا صبح برو بستری شو و من تو شوک بودم کاملا دیگه تا صبح نخوابیدیم مامانمو خواهرم اومدن یکم تمیزکاری کردن و منم حموم رفتم و وسایلارو اماده کردیم و ساعت ۵ صبح راهی بیمارستان شدیم و ساعت ۱۰:۴۰ با سزارین پسرمو بغل گرفتم

بارداری وزایمان اولم که ۵سال پیش بود عالی بود ،ولی زایمان دوم رفتم لب گور و برگشتم ،تو اوج دردای کرونام زایمان کردم قبلش بخاطر کرونا ودرد لگن اصلا پیاده روی وتحرک نداشتم ،دردام یسره بود ولی ۲ساعت بود تو اون دوساعت ۱۰بار گفتم سزارینم کنین نکردن نفس کم اوردم خونریزی شدید بعد زایمان داشتم دماغم گرفته بود کل بدنم دردمیکردبخاطر کرونا که داشتم ،فقط تو دردا گریه میکردم ماماها دلداریم میدادن وکمکم میکردن ،فک نمیکردم اینقد اذیت شم ،ولی بخیه اصلا نخوردم پسرم بعد ۱هفته سینمو گرفت اینم یه قسمت اذیت کننده بود برام ،بخاطر اینکه کرونا داشتم نذاشتم کسی بیاد خونم پیش مادرمم نرفتم ،دس تنها خیلی سخت بود تنها کسی که کمکم میکرد پسرم بود که اصلا از خواب بیدار نمیشد 😊فداش بشم

من اززایمانم خیلی راضیم درسته تااخرین لحظه قصدزایمان طبیعی ورداشتم ولی دکترم10روزوقت داددردم شروع نشددیدم بمونم براعیدتوبیمارستان خوب رسیدگی نمیکنن روز23اسفندشب ساعت 12رفتیم به حساب دکترپول ریختیم اتاق خصوصی گرفتیم من 24اسفند99ساعت 7رفتم بیمارستان خیلی استرس داشتم انقدزیرلبم قرآن خوندم بعدهولهولکی منواماده کردم گذاشتن توویلچرساعت9برم اتاق عمل اشک ازسروصورت می‌ریخت پایین تالحظه بی حسی ازاسترس مردم بعدش سرزایمان همش حالت تهوع داشتم بعدش که پسرم واوردن بازگریه میکردم نمیدونم اشک بودیااسترس اصلاتااون لحظه باورم نمیشدمادرشدم

من احساس گرمای شدید داشتم همینجا پرسیدم طبیعیه یکی مامانا گفت اگه فشارت بالا نیس بله طبیعیه،الهی هرجا هس موفق باشه خداخیرش بده
خونه مامانم بودم فشارمو گرفت ۱۴ بود گفتم بریم بیمارستان خطرناکه شوهرم سرکار بودبامامان بابام رفتیم مرکز بهداشت گفت فشارت ۱۵شده سریع برو بیمارستان ترسیده بودم سریع رفتیم بیمارستان فشارمو گرفت گفت خانم سریع لباس بگیر بستری شو
دکترم دخترعموم بود قرار بود بیاد واسه زایمان هم شیفتش نبود هم تو عید بود نتونست خودشو برسونه خیلی ناراحت شدم ولی سفارشمو کرده بود دکترا میومدن بالاسرم یه لحظه تنهام نمیزاشتن ولی یه سری دانشجو بودن ناشی رابه راه هرکدوم می‌رسیدن میومدن معاینه دستشون میکردن تا کجا😭😭 وای وحشتناک بود من از ساعت ۲دردام شروع شدن خودشون کیسه ابمو پاره کردن وای فقط ناله میکردم و دادمیزدم،تانزدیک اذان زایمان کردم و بعدشم که واسه بخیه خوردن مردم درد داشت😭😭😭بعدکه فارق شدم یهو لرز کردم و دندونام میخورد بهم بعدشم تب کردم هیچ جوری تبم نمیومد پایین گفتن کروناس بردنمو تویه اتاق جدا تست گرفتن خداروشکر منفی بود ماهم رضایت دادیم اومدیم خونه،ولی جای وحشتناکش معاینه بود یعنی بعدزایمان تاچشمامو میبستم خواب می‌دیدم دارن معاینه می‌کنن یهو میپریدم بالا خیلی بد بود ،باز یادم افتاد به اون دوران سخت
الهی همه به سلامتی و راحتی زایمان کنند🤲

من ۳۷هفته کیسه آبم پاره شدوتوخونه زایمان کردم پسرزردی وگرمی داشت رفت توشیشه یک روزخیلی روزای سختی بودولی بخیرتیرشد

من که هیچی از بارداری و زایمان نفهمیدم😂۴۰هفته بودم کیسه ابم ترکید بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان معاینه که کردن افتادم سر خونریزی بعدم ضربان قلب بچم افت کرد سریع اورژانسی بردنم سز فقط بعد عمل اذیت شدم یکم بخاطر بخیه هام من از وقتی رفتم بیمارستان تا وقتی که زایمان کردم ۴ساعت طول نکشید🤭

کیسه آب من روز آخر ۳۵ هفته پاره شد رفتیم بیمارستان سزارین شدم، اگه صد دفعه دیگه هم باردار شم باز سزارین انتخاب میکنم خیلیییییی راحت بود نه دردی نه هیچی

روز ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه صبح درد زایمان من شروع شد از همون اول هر ۵ دقیقه یک بار شروع شد تا رسیدن به بیمارستان که ساعت ۸ شده بود بعد از معاینه دهانه رحم من چهار سانت باز شده بود به اتاق لیبر رفتم و اونجا دستگاه قلب بچه رو به من وصل کردن ساعت ۹:۳۰ دکتر آمد و معاینه کرد دهانه رحم من ۶ سانت باز شده بود کیسه آب رو پاره کرد تا فرآیند زایمان زودتر انجام بشه دربین دردهام قلب بچه افت می کرد به خاطر همین به من کیسه ادرار وصل کردند ساعت ۱۰ بود که من را به اتاق عمل بردند اونقدر درد داشتم که نمی تونستم از تخت اتاق بالا برم دکتر گفت بزار معاینت کنم ببینم چند سانت بازی معاینه کرد و دید سر بچه داره میاد اینقدر قشنگ دردام کنترل کردم دکتر خودش میگفت تا حالا همچین مریضی نداشتم که به این قشنگی نفس بکشه در حالی که تا حالا در کلاس شرکت نکرده خیلی دکتر خوبی بود خانم دکتر الهه فروتنی فرد بیمارستان شیراز اونقدر منو تشویق می کرد و با محبت صحبت می کرد من همون جا در اتاق عمل زایمان طبیعی کردم وقتی سر و گردن بچه خارج میشه قابل توصیف باشید حسی نیست اینقدر لذت بخش که دوست داری صد بار اون لحظه رو تکرار کنی چون کوچولوی تو متولد میشه

خیلی عاااالی من سزارینی بودم و با برنامه و هماهنگی همه کارامو انجام دادم و واقعا از دکترم ممنونم چون ذره ای کمرد درد نداشتم از بعدازظهرش راه میرفتم صاف و راحت، فقط پسرمو چند ساعت دیر اوردن پیشم ک داشتم دق میکردم اما وقتی شروع کرد ب محکم مکیدن سینه اشکی بود ک از چشم منو همسرم جاری میشد،😍😍😍😍😍😍😍😍😍

من پدرم دراومد هم دردطبیعی وکشیدم هم سزارین آخرشم سزارین شدم شایددیگه بچه نیارم فقط به خاطرزایمان

به من تو بارداری گفتن مجرای کلیه بچه ملتهبه ولی احتمالا تا هفته بیست و شش مشکل رفع میشه که خدارو شکر حل شد و گفتن جفت بزرگه و باید تحت نظر باشی و تو هفته سی و شش قرار بود زایمان طبیعی داشته باشم البته با آمپول فشار خودم گفتم اپیدورال نمیخوام ،ولی دهانه رحم با وجود آمپول فشار باز نمیشد و برام بالن زدن که دردش وحشتناک بود بعد چهار ساعت درد کشیدن گفتم اپیدورال میخوام و سه ساعت دیگه صبر کردن ولی همچنان دهانه رحم باز نمیشد ،کیسه آب رو که پاره کردن گفتن ضربان قلب بچه افت کرد و باید سزارین بشی ، بیحس میکردن اما خیلی دیر جواب داد و بعد در حین عمل حس کردم نمیتونم نفس بکشم به همسرم گفتم ضربان قلبم رفته بود بالای دویست بعد عمل نوک انگشتامو یخ میزاشتن و میپرسیدن حس میکنی اما من اصلا حس نمیکردم کل تیم پزشکی ترسیده بودن یه بارم تو ریکاوری حس کردم دیگه نمیتونم نفس بکشم فقط به زور به همسرم گفتم مراقب بچمون باش چون فکر میکردم دارم میمیرم،بعد دوروزم که مرخص شدم تا اومدیم خونه بچه بیحال شد و تا ده روز بیمارستان بستری بود و هر آزمایشی که بگین رو بچم انجام دادن حتی گرفتن مایع نخاع ،بدترین قسمتم همین بستری شدن اونم به صورت قرنطینه بود،بچمم ۲۳۰۰ وزنش بود همه اینا بعلاوه اینکه تو غربت بدون خانواده

خیلی قشنگ شیرین به یاد ماندنی

خیلی سخت و پر از استرس بود...طوری که حالم تو اتاق عمل بد شدو افت فشار گرفتم🙁

‌بارداری وزایمان سختی داشتم

بارداری و زایمان طبیعی خیلی سختی داشتم

خیلیییییی سوال مسخره ای بود
ماشالا همه هم زایمان های سخت
من همین روزا زایمانمه منتظر دردامم
با حرفای شماها ترس ک هیچی وحشت کردم

هم بارداریم خیلی راحت بود هم زایمانم
فقط زیاد طول کشید زایمانم طبیعی بود بچمم هفته ۴۱ بدنیا اومد

بارداری خیلی خوبی داشتم ... هفته 42 بارداری بود خبری از درد نبود تا رفتم بیمارستان گفت باید بستری بشی دو روز بستری بودم درد زایمان نگرفتم ..کمر از بس رو تخت زایمان بودم خیلی درد میکرد نزاشتن از تخت بیام پاین .. خیلی هم معاینه کردن رحم باز نشد خلاصه رحم 5سانت باز شد خیلی خیلی درد داشتم آمپول سر کننده زدم که دردم آروم بشه اصلأ درد زایمان نگرفتم با دست فشار دادن رو شکمم که بچه پاین بیاد. اما خبری از پاین اومدن نبود خلاصه لحظه آخر با دستگاه وکیوم بچه رو در آوردن اون لحظه خیلی درد داشتم چشام بسته شدن اومدن بقیه زدن ..تا یگ ماه نتونستم خوب راه برم .فک کردم هرگز مثل قبل نمیشم ...با این همه درد .خدا رو شکر میکنم بچم سالمه حتی یک لحظه بدون دخترم نمیتونم نفس بکشم

دوروز درد خفیف داشتم شدید نمیشد
آخر سر آمپول زدن درعرض 3 ساعت زایمان کردم و راضیم دوباره برگردم عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم

من زایمان اولم خیلی اذیت شدم خیلی سخت گذشت دیر زایمان کردم بچه بدنیا نمیومد
آخرش هم مدفوع کرد و تنفسش ۷۰ درصد شده بود و یک هفته اِن آی سی یو خوابید
ولی شکر خدا گذشت

من زایمان اولم خوب بود راحت بود بارداری هم راحت بود سزارین شدم زودم مرخص شدم ولی زایمان دومم دوقلو بود سخت بود ولی خدارو شکر گذشت

من که یک ماه پیش توی ۷ ماهگی خون ریزی کردم و جفت از بچه کنده شد و دخترمو از دست دادم ، و زایمان بدی داشتم

اولی خوب بود دومی یادم میاد حالم بد میشه بخاطر ی قرون دوزار من بردن اموزشی دولتی بچه مرده بدنیا امد مغزش لگنش داغون خدا لعنت کنه هرکی که باعثش بود .عین مرغ کرچ انقد خوندن دم گوش شوهرم منو بردن اونجا .میگفتن بیمارستان دولتی بچه مگه بچه نمیشه بچه میشه منتها ناقص میشه حالا ی ساعت نیامدن ببینن بچه رو از خجالت

من زایمان خیلی راحتی داشتم سزارین بودم

زایمان اولم سزارین بود خیلی خیلی راحت. ۸ سال پیش بود. زایمان دومم هم سزارین بود. نابود شدم از درد. یه حال خیلی بد. فکر کنم بدنم پیر شده ۳۴ سالمه ولی ۸ سال فاصله احساس میکنم زیاد بوده

خداروشكر زايمان من نشبتا خوب بوذ. حدود ٤ ساعت درد كشيدم و با كمك ماما همراه ب دنيا اومذ پسرم. قبلشم من بسيار ورزش كرده بوذم و بدنم اماده بوذ

زایمان سختی داشتم
تو36هفته کیسه ابم سوراخ شد و هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین
بچمم نارس به دنیا اومد بعدم مشکل زردیو عفونت ادراری داشت با شکم پاره بستری بود پسرم منم پیشش بودم خیلی دردناک بود بازم خواروشکر بچم صحبح و سالم هست😍😍😍😍

خیلی سخت بود الان که یادم میاد مو ب تنم سیخ میشه

وای این چ سوالی بود پرسیدین اخه تازه استرس مارو بیشتر کردین ک همتون ک زابمانتون سخت بود وای خداااااااااا

دردش قابل تو صیف نیست من ک یک روز تو جهنم بودم فقط جیغ میزدمم

بله عزیزم شکم اول دو روز بود دخترم تکون نداشت داخل شکم سونو کردم بند ناف دور گردن بچه بود فشارم بالا میرفت از استرس دیگه سزارین شدم
شکم دوم هم سی وچهار هفته به دنیا اومد دخترم بعد سر اون هم بند ناف گندیده شده بود خونرسانی نداشت بچه اصلا سریع سزارین ویه هفته کوچولو رفن داخل دستگاه هرسه تا زایمانم یه ماجرایی بود ولی الهی شکر سه تا دسته گل سالم دارم

سلام زایمانم در هفته ۴۰ انجام شد، خداروشکر بارداری خوبی داشتم و برای زایمان هم خیلی می‌ترسیدم و استرس داشتم، چون بعضی افراد خیلی منو ترسانده بودن ولی آنطوری که میگفتند نبود ، فقط اگر یک همراه خوب دنبالت باشه که بتونه بهش ارامش بده و کمکت کنه خیلی مفیده.

ولی خداروهزاران مرتبه شکر که با تمام سختی هایی که کشیدیم بچمون پیشمونه و سالمه

سلام، هر دوتا بارداری من خیلی سخت بود، هم فشار بارداری گرفتم باید قرص فشار میخوردم هم دیابت حاملگی گرفتم باید انسولین میزدم روزی ۸۰ واحد🥺 دختر اولم هنوز ۸ماهم بود که کیسه آبم پاره شد و سزارینم کردن، بعد از ۵روز بخیه هام عفونت کرد، رفتم بیمارستان بدون اینکه بیهوشم کنن بخیه هام که پِرِسی بود با دست کشیدن و باز کردن😫😢 بعد دستشو میکرد توی دلم و عفونتا رو مشست و منم مثل مار به خودم می پیچیدم😫😫 تا ۳روز کارشون همین بود که دلمو بشورن و منم ضجه بزنم😭 دختر دومم هم همینجور شدم، به دکترم گفته به بخیه پرسی حساسیت دارم عفونت میکنه، دکترم برام دوخت، ولی بازم بعد از ۵روز عفونت کرد و دوباره مثل دفعه اول، بخیه هامو کشیدن و دلمو شست و شو دادن😭😭 من نه بارداری خوبی داشتم نه زایمان خوبی داشتم😔😔 ولی خداروشکر همین که دوتا دخترام صحیح و سالمن برام ارزشمنده😍

انقد بد بود که نگم بهتره

من سر دختر اولیم خیلی زایمان سختی داشتم بچه هم درشت بود وزنش سونیم کیلو بود با آنپول فشار آمپول مسکن زدن دردش خیلی عزیتم میکرد ولی موقع هانیه جون اصلن عزیت نشدم صبح بیدارشدم همه کارموانجام دادم ی کم درد زایمان داشتم ساعت ۱۰صب رفتیم بیمارستان بستری شدم شب ساعت ۸نیم بدنیا آمد بدون آمپول فشار اینا دکتور و مامای تعجب کرده بودن که بدود هیچ دارو آمپولی داشتم زایمان میکردم خدا خودش آسون میکنه برا همه

سزارین اختیاری شدم ، با خیال راحت رفتم واسه زایمان بعدشم واسه کاهش درد از شیاف استفاده میکردم فقط موقع بلند شدن از تخت یکم سخت بود که اونم سه روز بعدش عادی شد ، در کل زایمان عالی داشتم در عوض بارداری سخت

من اولین زایمانم بود طبیعی به دنیا اومد از اول بارداری خیلی ناراحت بوم خیلی سخت بود زایمانمم زود شروع شد سه هفته زودتر به دنیا اومد واقعا خیلی سخت و دردناک بود هیچ وقت نمیتونم فراموش کنم هیچ وقت تازه قدر مادرو پدرمو می‌دونم

زایمان منم اولین زایمان و اولین تجربم بود .حاملگیم خیلی راحت بود اما زایمانم برام یدونه کابوس شده اونم بخاطره اینکه تو یه بیمارستان دولتی که هیچی نمیفهمیدن و همشون دانشجو بودن خیلی خیلی اذیتم کردن اگه تو یه بیمارستان خصوصی بودم یا اگه سزارین میشدم انقد اذیت نمیشدم

من 40هفته تمام رفتم گفتم حرکتای بچه کم شده هی اومدن معاینه منم دیدم هرکی میره ومیاد ی دست میکنه داخل واژن من بدم اومد 3تومن ب دکتر زیرمیزی دادم ورفتم سزریان تا بچه را دراورد یهو مدفوع کرد ک دکتر گفت ای وای مدفوع کرد...سر عمل نزدیک بود برم اون دنیا ب داروی بی حسی حساسیت دادم ی لحظه نفسم بند اومد ودیدم دارن چست لید میچسبونن ک اگه یوقت رفتم اون دنیا شوک بهم بدن

خداروشکر خواهر خدا بزرگه اگه همه چی روبهش بسپاریم بهترینشو براما میکنه وزن بچه ات چقدر بود طبیعی نشد

من ۴۱هفته و ۵ روزم بود ۳ روز از تاریخ زایمانم گذشته بود و خبری نبود اخر خودم رفتم‌بیمارستان به دروغ گفتم درد دارم خلاصه۱۰صبح بستری شدم‌و تا ۱۰ شب تو بخش طبیعی بودم‌اما نه دهانه رحم‌باز شد نه دردی امد سراغم‌فقط معاینه های هر نیم ساعتشون اذیتم میکرد ساعت ۱۰ گفتن دخترت مدفوع کرده میبریم سزارین من تا خود اتاق عمل اگه ولم‌میکردن بندری میرقصیدمساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه دخترم بدنیا اومد بعدشم اصلا نه دردی نه اذیتی خیلی خوب بود

من بارداری خیلی سختی داشتم ولی زایمان خیلی راحتی داشتم اما بعدش باز معده درد گرفتم از نوع شدید تا یکی دوماه .اما سزارین فوق العاده برام راحت بود منی که اینقدر ترسو بودم .

سلام.من دوتا زایمان داشتم که سر اولی چون قلب بچه ضعیف زد اورژانسی سزارین کردم و بیهوشی کامل خیلی راضی بودم ولی برای دومین زایمانم روزی که دکتر بهم نوبت داده بود شب قبلش درد زایمان گرفت منو و رفتم بیمارستان تا دکترم اومد ساعت دو نصف شب من درد کشیدم و بعد منو با بی حسی عمل کردن خیلی اذیت شدم و تا چندروز بعد زایمانم هم سردردو گردن درد شدید که نمیتونستم حتی بشینم و بعدشم کمردرد...خلاصه خیلی درد کشیدم برای این دومی

من سزارین شدم و از عملم خیلی راضی بودم فقط بارداریم سختتتت بود

سلام من دوتا زایمان طبیعی داشتم سر پسر اولم هفته38 با بیست‌ودوم ساعت دردشب ساعت 9بع دنیا آمد که شوهرم تا صبح باهام تو بیمارستان راه می‌رفت ولی سر دختر هفته 40بودم دخترم به دنیا نیامده بود رفتم دکتر دکتر برا سنو داد وقتی سنو رو بردم پیش دکتر دکتر گفت کیسه ابت سوراخ شده و همین الان برو برا زایمان دکتر بهم گفت خوب شده آمدی اگه نمیامدی باید سزارین میکردی وقتی رفتم بیمارستان بدون درد رفتم با هفت ساعت درد آروم و با قرص فشار ولی وقتی آمپول فشار رو زدن با سه ساعت درد خیلی شدید دخترم بدنیا آمد ولی سر دختر راحت تر بودم

من ۴۲ هفته زایمان کردم اصلا درد نداشتم اصلا دیگه خودم ترسیدم و رفتم بیمارستان چند روزی همش میرفتم نوار قلب بچمو می گرفت دیگه معاینم کرد و بستریم کرد ساعت ۱۰شب بستریم کردن سریع آمپول فشار واسم زدن ولی من که هیچ درد نداشتم دیگه آمپول واسم زدن درد گرفتم دهانه رحمم اصلا باز نبود تا فرداش ساعت ۵بعدازظهر من درد طبیعی رو کشیدم ولی هیچ خبری نبود دیگه سریع بردنم واسه سزارین که عملم کردن

زایمان بدی داشتم خداروشکر که بخیر گذشت،هفته سی و دو بارداری بودم رفتم دکتر ،سونو کرد گفت آب دور بچه کم شده ،کلیه بچه ورم کرده سریع باید سزارین بشی و ختم بارداری ،همون شب سزارین شدم بچمو بردن دستگاه تا هشت روز نگذاشتن پسرمو ببینم بعد از هشت روز از بدنیا اومدنش رفتم دیدنش تو دستگاه بود خیلی هم کوچولو ،خداروشکر بعد بیست و سه روز مرخص شد ،امروز هم شده یکساله

سلام خانوما پسر من خیای دل درد و نفخ داده چیکار کنم

من که از طبیعی میترسیدم تو هفته ۳۸رفتم دکتر پیداکردم چون دکتر خودم مامابود رفتم شخصی سزارین شدم واقعا عالی بود تو دومی هم بخاطر کرونا رفتم شخصی بازم سزارین شدم عالی بودن زایمان هام ❤❤❤

به من خیلی سخت گذشت زمستان بدی بود هنوز سرماش توی بدنمه هیچ وقت یادم نمیره وسیله ام موتور بود براای رقت آمد راهمون دور بود به شهر باید چند روز چند روز خونه‌ی مادر شوهرم با بچه کلاس اولی درس آنلاین میموندیم دیگه خیلی سخت گذشت

نمیدونم چی بگم وقتی پستاتون رو خوندم
درسته درد داشتم ولی خداروشکر وقتی به زایمانم فکر میکنم یه شیرینیه خاصیه درسته درد داشت ولی می ارزید به دیدن بچم
من تو هفته ی چهلم بودم خیلی سخته شده بودم دلم خواست هرچی زودتر بچمو ببینم رفتم بهداشت گفتمشون نامه میخوام گفتن درد نداری نمیشه گفتمشون اشکال نداره یکم درد دارم گفتن نامه میدیم ولی فکر نکنم بستریت کنن خلاصه نامه دادن قرار بود عصرش برم بیمارستان که دردام میومدن و میرفتن حدود یه ساعت دو ساعت درد داشتم همسرمم خیلی خوشحال بود رفت لباسی که خریده بود برا این که دخترشو ببینه باشون رو پوشید و خوشحال بود خلاصه تا خواستیم بریم بیمارستان خبری از درد نبود اوکی شده بودم رفتم بیمارستان چکم کردن گفتن یه سانت بازه برو خونه ولی فردا بیا درمونگاه بیمارستان چکت کنن و تاریخ بهت بدن. بیمارستان نزدیک خونمونه از همونجا پیاده اومدیم تا خونه صبحش که بیدار شدم حدودا ساعت ۶ ۷بود باز یکم درد داشتم خلاصه رفتم بیمارستان و دردام داشت شروع میشد منو مادرم رفته بودیم بیمارستان دکتر نیومد تا ساعت ۱۱ /۱۲اومد تا منو دید جلوتر همه ویزیتم کرد و چکم کرد گفت برو بستری شو ۴ سانت رحمت بازه خلاصه خودم رفتم خودمو بستری کردم با درد شوهرم گفت بیام بهش گفتم نیا هموز معلوم نیست زایمان کنم بمون سرکارت خلاصه تا ساعت نه و نیم شب زایمان کردم 😍درسته درد داشت سختی داشت ولی می ارزید این دردا و خداروشکر ۴ماه از اون روز میگزره😍😍

سلام. من سزارین شدم.. چون بعد از 13 سال باردار شدم.. چسبندگی زیادداشتم.. یسنا جونم هم ب پا بود.. دیابت هم داشتم.. بند جفت خونرسانی ب جنین انجام نمی‌داد هفته 37 سزارین شدم..

من چون دیابت بارداری داشتم گفتن اگه تا۳۸هفته دردامشروع نشد باید سزارین بشم منم هرچی تونستم پیاده روی کردم ولی از درد زایمان خبری نبود تااینکه رفتم واسه سزارین بستری شدم وقتی توبخش بودم پرستار گفت هرکی درد داره بگه که منم دردام تازه شروع شده بود و پرستار گفت ۲سانت دهانه رحمت بازشده میخواستن منو اورژانسی سزارین کنن که بهشون گفتم من میخام طبیعی زایمان کنم که دکتر موافقت کرد ومن بینیش باز رفتم تو زایشگاه ولی چون پیشرفت نداشت ۲۴ساعت طول کشید زایمان کنم خیلی درد داشتمو گریه میکردم ولی وقتی بچمو دیدم همه دردام یادم رفت

من تو سی و هفت زایمان کردم وقتی آخرین سونوگرافیم رفتم مشکوک بود واسم ی عالمه آزمایش و سونو نوشتن گفتن خون به بچه نمیرسه دل تو دلم نبود همش بدو بدو داشتم آخرش گفتن بستری شو باید زایمان کنی هیچ دردی نداشتم وقتی بستری شدم بهم سرم و قرص فشار دادن از ساعت هفت عصر درد کشیدم اول دردامو میخوردم شوهرم مدام زنگ میزد نگرانم بود گفت درداتو تو خودت نریز بریز بیرون انقده درد داشتم که مدام جیغ میزدم وازخدا میخواستم نجاتم بده بچه پایین نمیومد میگفتن چسپیده ی زن از خدمه ها با دوتا دستش به بچه فشار آورد تا بدنیا بیاد آخرش ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه زایمان کردم و با گریه گفتم خدایا شکرت همون خدمه که کمکم کرد خدا خیرش بده اونم گریه کرد و گفت شکر

هیچی حس نکردم والا اینکه میگن سزارین بده من هیچی نفهمیدم بعدشم حالم عالی بود نه سر درد داشتم نه کمر همش خودتونید مامانا اگر تلقین کنید همون میشه من مطمئن بودم هیچی نمیشه نشد

من قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی تو ۴۱ هفته بودم و هرچی پله و پیاده رویم کردم دردام شروع نشد...دکترمم گفت دهانه رحمم اصن باز نشده بهتره ک سزارین بشم...منم ک از عمل وحشت داشتم کل اون شب و تا صبح گریه کردم ولی خداروشکر خیلی راحتر از اونیکه فک میکردم

سلام ..من مادرم ومادرشوهرم خونمون بودن 12شب دردم شروع شد تا نزدیکای 2تحمل کردم هی راه رفتم توخونه ..اخرسر رفتم دوش گرفتم بعد اون اماده شیم تارسیدیم بیمارستان 4بود تاپذیرش شدم رفتم اتاق زایمان 5شد ..5و45دیقه موقع اذون دادن دنیااومد چقد شیرین بود اون لحظه

من دو قلو باردار بود ساعت یازده شب درد گرفتم چون دختر شش ساله ام تنها بود صبر کردم تا ساعت پنج و ساعت پنج صبح رفتم زایشگاه شهر خودمون گفت درد زایمان هست هماهنگ کرد شهرستان نزدیک چون تو شهر ما عمل سزارین نمیکنن بعد دکتر اونجا گفت منتظر تو اتاق عمل تا برسه فاصله تا اون شهر نیم ساعت بود وقتی پنج و نیم رسیدم متاسفانه خانمای شیفت اونجا اصلا یکی دیگه فرستادن اتاق عمل جا من و دکتر عمل کرد رفت خونه و شیفت عوض شد تا شیفت جدید اومدن گفتن اااا یه باردار دیگه هست داره درد میکشه که فهمیدن منو یادشون رفته بود بنده حدود سه ساعت درد طبیعی کشیدم و یک ساعت تو اتاق عمل نشستم کمرم خشک شد تا دکتر برگشت فقط میدونم بقدری گریه کردم که نگو و خدا ازش نگذره که باعث این کار شد خلاصه دوقلوهام بدنیا اومدن ولی بعد عمل شوهرم پمپ درد گرفت زیاد اذیت نشدم

آره واقعاخداخیرش بده

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم شوهرمو خیلی هوامو داشت خیلی .اخراش بود که رفتم مامای همراه گرفتم .هیچ درد علايمی نداشتم دیگ شد ۴۲هفته رفتم بیمارستان گفتم نگرانم بچه احساس میکنم کم تکون میخوره .معاینه کرد و...یه سونو گرافی دیگ نوشت از ساعت ۳بیرون بودم با مادرشوهرم تا نه شب .همینکه رسیدیم خونه یه چایی خرما خوردم دیدم ن یه چیزی فشار میاره رفتم حموم اومدم یازده شب تا نه ونیم صب فقط درد کشیدم مامای همراه هم کنارم بود .خیلی زایمان سختی داشتم خیلی ولی وقتی ب دنیا اومد نشونم دادن کل دردام رفت .شوهرمو چون ماشین ترانزیت بود نتونستم بیاد ولی کل شب باهام بیدار بود . مادرشوهرمم بالا سرم .واقعا برام مادری کرد

من زایمانم رو تو پست قبل گفتم یادم رفت بگم ما شیراز زندگی میکنیم هردو غریبیم تو این شهر یه مادر پیر دارم که تازه از شهرستان اومده بود هوام که دلم نیومدبهش بگم بیاد بیمارستان با شوهرم رفتیم و شوهرم تو سالن انتظار صدای فریاد های منو میشنید یادمه گفت کیف بچه رو ببریم ومن گفتم نه زوده بریم شاید زایمان نکردم اخه خیلی درد نداشتم اما خودش آورد و خداروشکر درد چهار ساعته و نیم داشتم و نهایت یکساعت اخر خیلی درد آور بود خلاصه ساعت سه نصف شب تنها مادری که زایمان کرده بودم در بخش زایمان بودم همراهی خانم نداشتم اجازه دادن که همسرم بیاد تا ۷ صبح کنارم باشه بعد از اون همسایمون اومد تا عصر که مرخص شدم کنارم بود خدا خیرش بده چون من یک بارداری ناقص در پنج ماهگی داشتم قدر نی نی مو الان خیلی میدونم الهی که نصیب همه بشه این لحظات شیرین

منم سزارین شدم سخت بود درد کشیدم ولی وقتی به پسرم نگاه میکردم همه چیز یادم میرفت

من ۲۲ مهر رفتم واسه سزارین بامامانم رفتیم بیمارستان شوهرم سرکاربود ازاونجا اومد بیمارستان ساعت ۱۱ونیم بستری شدم وساعت ۲ بردنم اتاق عمل فهمیدم شوهرم منو ول کرده رفته خونه رضایت نامه عملم مامانم امضا کرد خیلی دلم شکست خیلی بعدم که عملم تموم شد همه هی گفتن شوهرت رفته درسته فرداش اومد واسم گلم خریده بود ولی ازون روز احساس میکنم یه گوشه قلبم سیاه شده چون بچم دختر بود شوهرم وقت زایمانم منوبیمارستان رها کرد فکرنکنم بابت این موضوع دلم باهاش هیچ وقت صاف بشه

سلام من برای دوتا زایمانم که خداروشکر طبیعی بودند درد زیاد کشیدم اما زایمان خوبی داشتم و لحظه بغل کردن بچه هام فوق العاده بود خدا برا همه بخواد ان شا الله

من سرهرسه تازایمانم بدون هیچ دردی کیسه آبم پاره میشدوباآمپول فشاربعدازسه چهارساعت دردام شروع میشدن ونهایتابعد۶ ساعت زایمان میکردم

من هفته 36بودم که دردم شروع شدرفتم بیمارستلن اونجاگفتن همه چی خوبه ولی فشارت خیلی بالاست وبچه هم میره تودستگاه ومن قبلش یه بچموبخاطرفشاربالاو زایمان زودرس ازدست داده بودم خیلی حالم بدبودوقتی میگفتن بچه بهت نمیدین خلاصه سزارین شدم ازوقتی که رفتم بیمارستان تازایمانم5ساعت طول کشید ولی خداروشکر دخترموهمون شب بهم دادن وگفتن احتمالا داره خودم بحاطرفشاربالاتشنج کنم

تو دوران بارداری دو بار بیمارستان بستری شدم.کیست رحم گرفتم.عفونت ادراری و درد کلیه و دیابت لب مرز در دوران بارداری .و موقع زایمان پانزده ساعت درد طبیعی تحمل کردم و آمپول فشار بهم زدن. و در آخر در اتاق عمل سزارین شدم و همزمان سنگ کلیه داشتم و عمل کلیه هم انجام دادم .و چند وقت بعد زایمان هم عمل خروج دی جی با بیهوشی کامل انجام دادم.سخت ترین شرایط

بماند ک مردمو و زنده شدم ۱۸روز از زایمانم گذشته هنوز وقتی یادش میفتم انگار دارم کابوس میبینم واقعا سخت بود خیلی سخت فقط دو روز درد کشیدم ب بدترین نحو

سرکلاژی بودم عملمو ک باز کردم یروز با دختر عموم رفتم بازار ساعت ده نیم شب بود حس کردم ی دردی سراغم اومده ک با بقبه دردا فرق داشت و میگرفتو ول میکرد اومدم خونه خواستم بمونم دردام بیشتر شه رفتم دسشویی خون دیدم دسپاجه شدم رفتم بیمارستان معاینم کردن کیسه ابم ساعت دوزاده ترکید ماما ناشی بود ساعت دوزاده شب این اتفاق افتاد و دیگه دردام شدیدتر شد تا ساعت یکو نیم بعدظهر بشدت درد میکشیدم خییییلی سخت بود فکر میکردم قطعا میمیرم الان خداروشکر پرم ۳ ماهش دیروز پر شد

روزای اخر بود دردم نمیگرفت هر روز بیمارستان بودم میگفتن وقتش نشده تا اینکه اخرین بار رفتم اصلا امادگی نداشتم ولی گفتن ضربان قلب بچه کمه و برو برای زایمان وای از ترس گریم گرفته بود شوهرم اومد وسایلامو بگیره انقد استرس داشت نمیتونست دستبندمو باز کنه امپول فشار زدن اولاش خوب بود دکتر میامد میگفت وضعیتت عالیه خیلی زود زایمان میکنی منم میگفتم اخه شیرم شیر
اخراش خیلی بد شد خیلی طول کشید دکتر همش میامد میگفت این بود شیر بودنت زود باش دیگه 😢😢😢 هیچی دیگه بعد ۸ ساعت خان زاده به دنیا اومد خدارو شکر

سلام من بعد ۸ سال باردار شدم بارداری سختی داشتم ولی تحمل کردم 🥰واسه زایمان تا ۳۶ هفته سفالیک بود خودمو آماده کرده بودم که طبیعی باشم ولی دردم گرفت رفتم مطب دکترم دیدم بریچ شدم اورژنسی رفتم سزارین شدم خدارو شکر همچی خوب بود 😊

باسلام تجربه ی زایمان من جالبه.من ازاول بارداری کیست داشتم ک دکترم میگفت تا۱۸هفته رفع میشه هربارمیرفتم دکترسونوهشدارمیدادک کیستت داره بزرگترمیشه ومن هرچی ب دکترم میگفتم دکترمیگفت مشکلی نیست تااینکه تو۲۲هفته دکترسونوم گفت خانم کیستت ۱۳سانته وب شدت خطرناکه اگه بترکه بچه ازبین میره اومدم ب دکترم گفتم دکترم سونورودیدگف سریع بروبیمارستان پرتانولوژیست ببینتت رفتم اونجاگف اگه دردنداری سرگیجه نداری نیازب عمل نیس ولی پزسک خودم اصرارکردعمل کنیم دوهفته بعدبازرفتم سونوک دوباره دیدیم کیست شده ۱۵سانت پزشکم گف بایدحتماعمل بشی والاهم خودت ازبین میری هم بچه بازرفتم پیش پرتانالوژیستم اون خانم میگف اگه دردنداری اگه سرگیجه نداری کمردردنداری نیازب عمل نیس بین این دوپزشک اختلاف نظربودولی واسه عمل بایدمجوزپرتانولوژیستومیبردک اون دکترگف من مجوزعمل نمیدم خلاصه اومدم ب دکترم گفتم من اصلاعمل نمیکنم اگه خدامصلحت دونسته داده خودش نگه میداره واگرم ک نه من تسلیم تصمیممشم بااراده ی قوی گفتم ایمان دارم خداخودش نگه میداره ۳۲هفته رفتم دیدم کیستم دوسانت کوچیک شده جالب اینکه اصلادردنداشتم ۴۱هفته بودک ب خاطروزن بالای پسرم دکترواسه سزارین امادم کردرفتم سزارین شدم فوق العاده راضی بودم ودردم خیلی کم بودچون پمپ دردگرفتم یه سال ازاون روزشیرین میگذره خداروهزاران بارشکر🥰🥰

خیلی بد بود،اونایی که بالای سرم بودن و هیچ وقت نمیبخشم

سخت و اصلا دوست ندارم اون روزا رو ب خاطرم بیارم و زایمان طبیعی بودم

سلام وقتی یادم میاد خیلی افسرده میشم نه دوران بارداری خوبی داشتم نه زایمان خوبی... همش ویار داشتم نه خواب داشتم ونه خوراک... کنارمادرشوهرم و خواهرشوهرمم بودم بیشترحالم بدمیشد وااااای چه روزهایی بود چقدگریه میکردم و شوهرم حالم رو درک نمیکرد و همش میگفت این ادا و اصول ها چیه وزنم از ۷۴رسیدم ۶۷کیلو خیلی لاغرشدم همش جوش پسرم رو میزدم که نکنه اتفاقی براش پیش بیاد نکنه ضعیف باشه.... اونم از زایمان دو روز درد داشتم شب آخر از ساعت ۱۲تا۷صبح جون دادم ساعت۶ به مادرم گفتم من میمیرم ولی نزار پسرم بی مادری رو حس کنه بزرگش کن وبه هیچ کس نده الان که دارم مینویسم دارم گریه میکنم ساعت۷صبح بود که به زور زایمان طبیعی با دستگاه بچم بیرون آوردن وای بیهوش شده بودم ولی تو اون حالت صدای پسرم به گوشم میرسید که گفتم خدایا شکرت که نمردمو صداشو شنیدم.... الانم اگه یه ثانیه ازش دور باشم غیرقابل تحمل برام... خداروشکر که دارمش

خیلی تجربه وحشتناکی بود همینو بس البته فقط خداروشکر که بچم سالمه

سلام من تو سن ۳۹ سالگی حامله شدم ... خیلی سخت بود تو هفته ۲۵ از درد شدید زیر قفسه سینه رفتم دکتر بستری شدم
یعد معلوم شد سنگ صفرا دارم عمل لاپاراسکومی کردن و صفرا کلا درآوردن ... از اول حاملگی هماتوم داشتم البته به جنین اسیبی نزد ... ماه هفتم انقباضات شدید داشتم دوبار بستری شدم ... از اول ماه ۸ استراحت مطلق بودم ... هفته ۳۷ کیسه اب پاره شد ... رفتم بیمارستان زایمان طبیعی داشتم ... جفت هم چسبیدا بود به دیواره رحم و رفتم اتاق عمل ... پسرم ساعت ۳ صبح ۳۰ تیر یدنیا اومد ... همه جی اکی بود تا ساعت ۶ بعدازظهر که شیر میخورد و بالا میاورد ... بردنش NICU دو هفته بستری بود ... عفونت داشت
خداروشکر همه این ها گذشت الان ۳ ماهش تموم شده و همه چی اکی
خدایا شکرت🤩🤩

من 38 بارداری بود بچم اومد. دوتا بچ ديگه هم دارم یکی 6 سال یکی 9 سال تا 12 شب فقط کارای خونه کردم بدلم اااافتاده بود صب زایمان میکنم شب کله کارارو انجام دادم همین ک رفتم بخابم نیم ساعتی با ارامش خابیدم یهو سانجو ریز ریز اومد بیشترو بیشتر شد. ب شوهرم حرفی نزذم گفتم یکم بخابه گناه داره چند شبه سیر نخابیده بخاطر ما دیگ ساعت 4 بود خون دیدم مجبور شدم بهش گفتم در جریان باش هر چی اسرار کرد همون لحظه بریم بیمارستان نرفتم از ترس ک معاینه میکنن تا ساعت 7 مند همین ک رفتم زایمان کردم اما مردم زنده شدم طبیعی بدترین تجربست تو زندگی یکی زایمان میکنه اشک تو چشام جم میشه بخدا

عید قربان بابا گوسفند قربونی کرده بود اونجا بودیم منم ۳۸ هفته بودم کمک کردم همه چی عادی بود اومدیم خونه همسرم خوابید منم خوابم نمیگرفت چون شاغل بودم و ماه اخر رو دورکاری میکردم داشتم از خدا مهلت میخواستم حقوق ملت نمونه روزمین که ناگهان کیسه اب پاره شد سریع رفتم سرویس بهداشتی از همونجا اقامونو صدا زدم گوشیمو بیاره ۴ صبح بود زنگ زدم دکترم گفت برم بیمارستان رفتیم دنبال مادرم دیدم خوااهرمو پدرمم حاضرن یه ساعت با بیمارستان فاصله بود تو راه فقط سوره انشقاق رو گوش میدادم ۵ بستری شدم تا ۱۰ صبح درد کشیدم و ده ودپنج دقیقه پسرم به دنیا اومد
من قبل بارداریم کرونای شدید گرفته بودم ریه هام اسیب دیده بود بعدش بلافاصله بارداری پیش اومد سر زایمان نفسم رفته بود نمیتونستم نفس بکشم خدا خواست عمرم به دنیا بود برگشتم

سخت درعین حال لذت بخش بود،طبیعی بودم و خیلی زودسرپا شدم و ‌به دخترم رسیدگی کردم😊🥰😍

یه چند روز زودتر از وقتی مه دکتر داده بود کیسه آبم پاره شد. رفتم. خوابیدم. عمل کردم. نی نی اومد. البته اینو که از موقع پاره شدن کیسه آب تا لحظه ی دیدن پسرم فقط و فقط داشتم از ته دل گریه میکردم و باعث و بانیشو نفرین میکردم دیگه چیزی نمیگم.😇

با سلام من 35 ساله شکم سوم رو باردار بودم من همیشه ترس کرونا رو داشتم ناراحتی معده و اسم شدیدم رو داشتم خدا بهم رحم کرد با هیچ کدوم از این دردها مواجه نشدم تا زد وهفته 27 ازمایش خون قند دوساعت بعد اون گردهای مزخرف 260 شده بود تا دکترم دید گفت سریع بستری برای تجویز انسولین 😳 چهار روز بیمارستان بستری شدم و تا موقع زایمان انسولین روزی 5 بار میزدم وهر بار هم باید با دستگاه تست قندم رو چک میکردم از 7 ماهگی تا 36 هفته هر هفته یک بار باید پیش دکترم میرفتم برای چکاپ و از 32 هفته هم تو ر هفته سونو قیمت بالا تا یه روز از درد کمر اروم وقرار نداشتم اخر شب ساعت 12 رفتم بیمارستان نوار قلب مرتب از کوچولوی من میگرفتم تا موقع نماز صبح سزارین شدم دختر سومم رو گذاشتن تو بغلم خیلی لحظه شیرینی بود ولی بعد از عمل به خاطر جای بخیه ها که زیاد باز کرده بود خانم دکتر تا چند ماهی ازیت شدم

من توی 41 هفته بودم 10 صبح بستری شدم برای طبیعی ک با معاینه دکتر همون لحظه اول کیسه آبم پاره شد بعد چند ساعت قرص زیر زبونی و بعدشم ک امپول زور از 5 غروب دردام شروع شد تا 9شب خ سریع دهانه رحمم 10 سانت باز شد خیییل درد کشیدم همش داد میزدم مادرمم پشت درد صدامو میشنیدو گریه میکرد نزدیک 10 شب بود دیدن زایمان پیشرفتی نداره و سر بچه نمیاد تو لگن با دکتر تماس گرفتن و دکترم وقتی اومد نظرش همین بود ک بچه سرش نمیاد تو لگن منو بردن برا سزارین 10 و ربع شب بود ک صدای دخترمو شنیدم خیلی سخت بود هم درد طبیعی رو کشیدم هم درد سزارین بعدشم گ واقعا کمر درد و درد جای بخیه داشتم واقعا 20 روز اول سخت بود

یکم سخت بود

من سزارین شدم خیلی سختی کشیدم چون مادری نداشتم بهم برسه

توی هفته ی ۳۷ بودم سرشب خونه ی مامانم بودیم کوچکترین دردی نداشتم شام خوردیم رفتیم خونه شوهرم خوابید من هم این اخرا خیلی برام سخت بود شباخوابیدن سرم روکه میزاشتم روبالش کلا نفس تنگ میشدم اصلا شباخواب نداشتم کلا عاجزبودم برداشتم قرآن تلاوت کردم سوره مریم سوره یاسین دعاکردم خدایااین باریه کوخودت رودوشم گذاشتی تحمل این بارروبرام آسون کن قرآن بستم رفتم یه کم تلویزیون نگاه کنم ساعتای دوازده شب بود که یهو احساس دردکردم گفتم شایدطبیعی مثل شبای قبل هم اینجوری میشدم یه نیم ساعت بعددیدم بیشترشد رفتم شوهرموبیدارکردم گفتم فکرکنم وقت زایمانمه شوهرم وسایل جمع کرد دیدم خواهرشوهرم انلاینه تووات براش پیام دادم گفتم اینجوریم سریع اومدپیشم زیادخونه هامون فاصله نداشتن چون توروستابودیم تا بیمارستان ۲ساعت راه بود حالا توماشین هعی دردم بیشتروبیشترمیشد احساس می‌کردم بچه میخواد بدنیابیاد هعی دادوفریادم بیشترمیشدشوهرمم سرعت ماشینوبیشترمیکرد که نکنه تو ماشین بچه روبدنیابیارم خلاصه یک ساعته منورسوندبیمارستان همین که ویلچراوردن ازماشین پیاده شدم کیسه آبم پاره شد سریع منتقلم کردن بخش زایمان همین که خوابیدم مامااومدبالاسرم دخترگلم بدنیا اومد خداراشکر..

زایمان من ۳۹ هفته بود ولی بعد از اون خیلی مشکل داشتم جایی سزارینم اذیت خلاصه خیلی بعد بود البته ناگفته نماند سومی زایمان بود

بله گلم 29هفته نارس به دنیا اومد

۵ روز بود که توی ۴۱ بودم دورزم از آخرین وقت سونو گذشته بود رفتم بیمارستان بدون درد آمپول فشار زدن بهم ۱۷ ساعت بارصبوری تمام بدون یدونه جیغ و دادفقط تحمل کردم طوری که دکتر تعجب کرده بود میگفت تو اینهمه دردداری چرا هیچی نمیگی خدا واقعااااا بهم کمک کرد و قشننگ حسش کردم ساعت ۹ ونیم صبح دکترم گرفتم بغلم خداروشکرهزاران مرتبه هم از لحاظ زایمان و هم اینکه خدادخترم رو سالم گذاشت بغلم ولی شب طاقت فرسایی بود هم برا خودم وهم مخصوصا برا همسر عزیزم و خانواده عزیزم😊

من ۳۷ هفته زایمان کردم روز قبلش دقیقا رفته بودم مطب دکترم برای چکاب ولی هرکاری کردم سونو نکرد تا وضعیت بچرو ببینه هنوز بریچه یا چرخیده و با لمس کردن شکمم گفت بچه بریچه نوبت زایمان سزارین برای یه هفته و نیم بعد داد . همون روز شبش ساعت ۵ از خواب پریدم و دیدم اب داره ازم میره و فهمیدم کیسه ابم پاره شده و شوهرمم مسافرت بود و تنها بودم خودم خیلی شیکو مجلسی تا بیمارستان که کرج بود از فردیس رفتمو کارای بستریمو خواهر کوچیکترم اومد انجام داد برام و اونجا ماما گفت بچه چرخیده و باید طبیعی زایمان کنی ساعت ۷ صبح بستری شدم تا ۸ونیم شب موقع اذان پسر گلم بدنیا اومد خیلی موقع زایمان درد کشیدم قبلش زیاد درد نداشتم چون از بی حسی استفاده کردم اما موقع زایمان درد خیلی زیادی داشتم و لحظه ای که آروینم بدنیا اومد همه چی یادم رفت و فقط نگام به پسرم بود و خداروشکر میکردم که سالم بدنیا اومد

من داشتم درس میخوندم و شدیدا استرس داشتم من نمیخواستم اون واحد درسیم ک برام خیلی سخت میومد بمونه بعد زایمان ک از شدت استرسی ک بهم وارد شد درد شکم گرفتم و متاسفانه دهانه رحمم باز شد و دوقلوهام داشتن بدنیا میومدن و من فقط فک میکردم ک یه هفته مراقبت تو بیمارستان میشه و بعدش زایمان میکنم تازه وارد ۹ ماه شده بودم بطور ناباورانه و اورژانسی منو بردن عمل جالب اینجاش بود ک وقتی میگفتن اتاق عمل رو آماده کنید یه خانم اورژانسی داریم منم بهش دعا میکردم وای خدایا یعنی کیه خدا بدادش برسه بعدش دیدم خودمم بیچاره من شوهرم شهر دیگه ای بود قبل از عمل بزور اجازه دادن تلفنی باهاش حرف بزنم بعد عمل ام حالم خییییلی بد بود نمیدونستم بچه هام سالم بدنیا میان یا ن . خدا رو شکر ک سالم ب دنیا اومدن ولی چون زود بدنیا اومدن یکی شون ان آی سی یو بستری شد بعدشم هزار تا مکافات دیگه بخاطر زود بدنیا اومدن بچه ها کشییییدم مامانا برای بچه هام دعا کنید خیلی ضعیفن

ن سزارین شدم ازاولشم میخاستم سزارین شم چون برادوقلو یکم سخته

واااای خیلی ناراحت شدم خدااایا 😔😔😔😔😔😔

تو هفته38، نوبت سونوگرافی و نوبت دکتر خودم داشتم، هروز برای نماز ساعت کوک میکردم که بیدارشم همون روز ساعت5و55دقیقه صبح موقع برگشتن تو تخت یهو احساس کردم یه ابی از من خارج شد، چون ادلین زایمانم بود تجربه نداشتم فکرمیکردم ادرار شاید باشه بلند شدم تادستشویی رفتم دیدم نه بدونه اختیار از من داره اب خارج میشه کیسه ابم پاره شده زود، بازم گفتم چیزی نیس بلند شدم تا جلو دره دستشویی رفتم دیدم اختیارم دست خودم نیس این اب یکسره داره میریزه، همسرمو صدا کردم حالا ساعت 6صبح شده و الارم ساعتم که گذاشتم هم داره میزنه، خداروشکر شب قبلش همه وسایلای خودمو بچمو اماده کرده بودم که میرم سونو و دکتر بعدش برم دیگه این مدت اخرو خونه پدرم واستم که دکترمم نزدیکشونه، خلاصه خودمونو به بیمارستان رسوندیم با کلی استرس وووو با دکتر هماهنگ شد ساعت 3بعداظهر زایمان کردم سزارین. خداروشکر بخیر گذشت.الان فکر میکنم سال گذشته تو این زمان من باردار بودم اخرین عکس بارداریمم شب یلدا گرفتم دو روز بعدشم اقا جانیار اومد پبشمون

من‌ تو۳۹ هفته ۵ روزساعت۴ صبح درد گرفتم‌تا ۴ عصر خفیف بودوبعد خواهرم‌گفت شاید درد شدید نگیرت بیا بریم‌معاینه‌کنن باپای خودم‌با درد ملایم‌رفتم‌بیمارستان و بعد که معاینم کردن‌گفت ۳ سانت باز شده بستریت میکنیم‌و وقتی رفتم‌اتاق درد دکتر بیمارستان‌دولتی معاینم کرد گفت احساس میکنم بچه مدفوع کرده و نزدیک‌۱۰‌تایی پرستار زیر دستش بودن گفتن از کجا میدونی و وقتی کیسه ابمو ترکوند با دستش دیدم سیاهی زیرمو برداشت‌دوبار پی پی کرده بود بچم و گفتن‌باید سز شی خعلی بدم‌میاد از سز گریه کردم‌گفتم‌ نه‌من‌میخوام طبیعی بچمو‌بیارم‌بعد یه دستگاه وصل کردن ضربان‌بچرو گوش دادنو و ۵ ساعت بهم‌ورزش دادن تا ۱۰ شب درد کشیدم و ده تمام ایلیا بدنیا اومد بهترین‌حس بود وای خدای من خعلی مزه داد اون‌لحضه‌که ایلیا اومد بیرون‌طبیعی و گریه کرد به ماماهمراهم گفتم‌زنگ‌زد به همسرم باهاش حرف زدمو وصدای بچرو گوش داد ولی بعد زایمان‌خعلی کمردرد دارم

فعلا ده روز دگ زایمانمه سزلرطن هستم و خیییلی ترس دارم از سلامتی بچم نگرانم

دخترم تو چهل و دو هفتگی به دنیا اومد زایمانم طبیعی بود ولی زایمان سختی داشتم از یک شب درد داشتم که شیش و نیم صبح دخترم بدنیا اومد اما بعدش خونریزی داشتم خونریزیم قطع نمیشد همه دکترا بالا سرم بودن واااای مردم و زنده شدم دکترا میگفتن خونریزیت قطع نمیشه اما بعد سه ساعت تلاش بلاخره خونریزیم قطع شد ولی
تا چهل روز نمیتونم بشینم و بلند شم ولی الان خدارو شکر هم من خوبم و هم دخترم

اول ۳۷ هفته بودم که دکترم گفت فشارت بالاست و باید سزارین بشی ولی اجباری نیست بیمارستان میگه باید درد طبیعی بکشی بعد عمل کنی دیگه ۶تومن زیر میزی گرفت گفت فردا بیا تا عملت کنم ولی آمپول بتا هم ۶تا نوشت ۳تاشو روز اول زدم ۳تای دیگشو قرار بود فرداش اگه عملم تاخیر داشت بزنم ک نشد دیگه ۱۰شهریور ۱۴۰۰ من ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ورب هم بچم به دنیا اومد دکترم فوق العاده بود توی اتاق عمل چون بی حس بودم خیلی باهام شوخی میکرد و حرف میزد منم کلی روحیم بالا بود بچمم مدفوع کرده بود و البته همه توی اتاق عمل میگفتن چقد ریزه ۲۸۰۰بود دیگه رفتم توی بخش بهم همش آمپول سولفات میزدن فشار لعنتی پایین نمیومد آمپولش خیلی درد داشت ولی من شوق مادر شدنم هیچ دردی حس نمیکردم بعد یک هفته هم ک بخیمو کشیدم سرپا شدم خدا رو شکر

سلام من توراه رفتن ب بیمارستان تصادف بدی کردیم خیلی ترسیدم هنوز هم کابوس شو دارم

زایمان دوقلویی خداروشکر همه چی خوب بود تایروز موتده ب تاریخ زایمانم کیسه ابم‌پاره شد ک نصف شب رسیدم بیمارستان😍😍

خودم سزارین انتخاب کردم واسه اول بهمن نوبت گرفتم رفتیم بیمارستان و دخترم دنیا اومد خیلی راحت بود راضی بودم هم از دکترم هم بیمارستان

38 هفته طبیعی زایمان کردم.
زایمان خیلی راحتی داشتم خداروشکر نیم ساعت از زایمان نگذشته بود که رفتم دوش گرفتم بدون کمک از کسی راحت به کارای بچه رسیدگی میکردم

سلام مادرای درد کشیده خداقوت
منم بگم ازتجربم پسراولیم به اختیار خودم سرتاریخی که دکتر تعیین کرده بود سزارین شدم همه چی خوب وعالی درعرض یک هفته سرپا شدم چون دکترم عالی بود دستش طلا
واسه پسر دومم باز هموندتاریخ تولد پسراولم زده بودن ولی خب خدا برام سورپرایز داشت ودرهفته 29بارداری کیسه آبم سوراخ شد کم کم داشت آب خالی میکرد2روز بیمارستان تحت نظر بودم تااینکه روز سوم آبریزشم بیشترشد به دکتر زنگ زدن وساعت 2شب سزارین اورژانسی شدم وقتی صدا گریه ارمیا رو تواتاق عمل شنیدم خیالم راحت شد که سالمه ولی بازم احتیاج به مراقبت داشت و23 روز ان آی سی یو بستری بود واما من بعداز زایمان چه دردایی که نکشیدم چه ناله هایی که سر نمیدادم باورم نمیشد خیلی دردم طاقت فرسا بود نمیدونم چرا
خدارو شکر میکنم اون روزای سخت تموم شدن والان فقط بزرگ شدنش میبینم ولذت میبرم

سلام من ساعت۹صبح بودازخواب بیدارشدم علاعم زایمان داشتم بعدکه رفتم بیمارستان دیگه تسلیم شده بودم برای زایمان طبیعی ولی شکرخدابعدمعاینه دکترگفت لگنت تنگه اصلانمیتونی طبیعی بیاری وای نمیدونیدچه ذوقی کردم اون لحظه تقریبادوساعت دردکشیدم بعدبردنم اتاق عمل ودخترم با۴کیلوو۲۰۰به دنیااومد

سزارین شدم 14 مهر عالی بود بااینکه تازه سرپا شدم ولی راضیم و 4ساعت درد کشیدم و بخاطر باز نشدن رحم و لگنم ک تنگ بود دکترم سریع فرستادم برا سز

من قرار بود ۱۳شهریور برم برای زایمان اما به دکترم گفتم ۱۵میخوام زایمان کنم که قبول کرد.خیلی خوب بود منکه درد زیادی نکشیدم خداروشکر.دکترم خیلی خوب بود.

یه زایمان راحت و بهترین‌ خاطره عمرم سزارین انجام دادم خیلی خوشحالم که این روش انتخاب کردم خداروشکر الان هیچ مشکلی ام ندارم بیمارستان و دکترم عالی بودن

من ۳۸هفته بودم که آب دور جنین خیلی کم شد و بستریم کردن ۱۵ساعت بستری بودم و ۴تا آمپول فشار زدن و ۵بار معاینه کردن که مردم و زنده شدم اصلا دردام شروع نشد و آخر بچه پی پی کرد منو بردن سزارین
بچمم مدفوع داخل خونش بود و ۴روز بستریش کردن و آنتی بیوتیک زدن و با بخیه و کلی اذیت من همش پیشش بودم
پاهامم تو‌خونه لیز خورد رو سرامیک بخیه هام باز شد و اونجام کلی اذیت شدم😞

ای وای منم یک روز کامل خونه درد کشیدم رفتم دولتی شب یک بود ک بستری شدم ساعت شش بدنیا اومد یه دختر تپل و خوشگل ولی در کل دردام زیاد بود انقد زیاد ک اصلا نمیتونست صدام دربیاد ولی خداروشکر تو یه لحظه اومد بیرون و راحت شدم با بخیه های فراوان

سه تا زایمان سزارین وعاااالی خیلی راحت بودخداروشکر والانم هیچ مشکلی ندارم وعلائمی که بعضی افراد میگن

زایمان واقعا سختی داشتم
ولی با دیدن پسرم همه ی دردام‌رفت
۲۵تا بخیه خوردم
بخیه ها واقعا اذیتم‌کردن..بعد از اینکه پسرم‌س روزه‌شد کم کم افسرده شدم..واقعا شرایط سختی داشتم..تا نزدیک به ۳ماهگی افسردگی داشتم..اووووف واقعا روزای سختی بود

من دوتا زایمان طبیعی عالی داشتم ولی سومی رو خدا نخاست وعملم کردن،خیلی اذیت شدم ولی خداروشکر میکنم که عمل شدم چون بچم با ۴دوربند ناف دورگردنش دنیااومد واگر من ۱۰دقیقه دردزایمان طبیعی رومیکشیدم بچم خفه میشد

من داستان زایمان یکی ازاقوامم بااشک مینویسم بعدده سال ازتولددخترش باردارشدبرعکس بارداری اول خیلی بهتربودتوشهرغریب بودن چندماه اخراومدشهرخودمون بخاطرکرونایه خونه موقت درست کردکه همه جا نره بیماربشه تا40هفته خبری اززایمانش نبودرفت بیمارستان امابعدچندساعت سزارینش کردن یه پسرتپلی رواوردن وبعددوروزاومدن خونه امامامانش خیلی سرحال نبودوانگارسرماخورده بودچندروزگذشت علایم بیشترشدن ورفت دکترگفتن کروناس وریه ات خیلی گرفته روزبه روزبدترشدامروزبچه هاش تنهاگذاشت رفت واسه همیشه پسرتپلی فقط هفته مادرداشت .ببخشیدناراحتتون کردم اماخیلی دلم گرفته بود

من خیلی شیک بعدازظهر رفتم پیاده روی.. بال خریدیم براذشب درست کنم اومدم خونه دیدم دردم گرفته زنگ زدم دستیار دکتر گفت برو دوش بگیر سشوار کن موهاتو برو بیمارستان .. اینکارارو انجام دادم و رفتم و هیچکس زایشگاه نبود پنج ساعت بعد با روش طبیعی دخملک ب دنیا اومد و شوهرم اومد داخل بند ناف و برید و عکس انداختیم و تامام ولی خب دردها کشیدم

خیلی خوب بود
زایمان اولم بود طبیعی راانتخاب کردم اصلا نفهمیدم چجوری بچم‌ به دنیااومدخیلی بهم رسیدن بیمارستان خصوصی نیکان تهران بودم

یاسین قرار بود دو بهمن ۹۹ شب تولد باباش بعد از یک سال و نیم سختی و ناامیدی با سزارین بیاد ولی من یکم زیر دلم سوزش داشت دکتر بهم گفته بود اصلا نباید به درد بیای و گف هرموقع مشکلی داشتی برو بیمارستان به من خبر میدن منم صبح ۱۶ دیماه رفتم به چکاپ بشم گفتن بفرما اتاق عمل گل پسرت دتره میاد خدا میدونه فقط چه احساسی داشتم زدم زیر گریه از استرس و خوشحالی یه حال غیر قابل وصفی ساعت دو نیم بیهوش شدم یکساعو بعدم پسرمامان تو بغلم بود بهههههه چه احساسی چه روزهایی چه عشفی خدا نصیب همه بکنه

هفته چهل بارداری رفتم واسه معاینه گفت باید بستری بشی وقتته ولی درد نداشتم تو بیمارستان دولتی خیلی دلم میخواست طبیعی رو تجربه کنم ولی از ساعت ده صبح بستری شدم تا چهار بعداز ظهر ک کیسه ابمو زدن دردام شروع شد نزدیکای شش و نیم معاینه کرد می‌گفت اینجوری تا فردا هم زایمان نمیکنی زیاد باز نشده.از ی طرف ضربان قلب دخترم هم افت داشت منم ضعف داشتم خلاصه فرستادن سزارین.تو اتاق عمل هم فک کنم ی بیهوشی خفیف با ماسک زدن کلا گیج بودم.ساعت هفت بچم بدنیا اومد.یازده اوردنم بخش بچمو دیدم.دوست داشتم لحظه بدنیا اومدنشو ببینم ولی حیف.حسرتش تو دلمه.خداروشکر دخترم سالمه

هفته 41بارداری دردام شروع شدن رفتم بیمارستان فوری بستری شدم ساعت ده صب بود.
دردام خیلی زیاد میشدن منم تحمل میکردم صدا در نمیاوردم امپول فشارم زدن دردام خیلی خیلی زیاد شدن در حدی دیگه تحملش سخت بود چهل بار معاینه شدم کیسه ابم پاره شد گفتن زور بزن اینقده زور زدم ک مدفوع کردم دکترم اومد گفتن خیلی زور بزن تا اینکه سر بچه اومد خیلی نزدیک ک سرش مشخص بود سریع بدون رضایت منو ارژانسی بردن اتاق عمل سزارین کردن وقتی ب هوش اومدم صدای بچها رو میشنیدم گفتم بچه من حالش خوبه یکی از پرستارا گفت ن بچت بی حال منظور از بی حال بودنش فکر نمیکردم خیلی جدی باشه دوباره پرسدم گفتن متاسفانه تو ان ای سیو بسترین حالم خیلی بد شد بچه اولمم بود گفتن ک مدفوع خورده حالت خفگی بهش دست داده تو ریهاشم رفته تا اینکه بگم خیلی داغون بودم دردام ب کنار دکترا نا امیدم کردن اینقد صدقه دعا کردیم تا روز هشتم اوردنش بخش خیلی روزای سختی بود انشاءالله نصیب هیچ مامانی نشه ولی بازم صدها مرتبه شکر الان بردیام تو بغلمه همه زندگیمه

من سزارین اختیاری شدم
خیلی راضی بودم
چون بچه اولمه خیلی استرس داشتم کلا شب قبلش نخوابیدم اونجام یکم از ساعتی که گفته بودن بیشتر طول کشید تا برم توی اتاق عمل ساعت ۱۰ صبح رفتم ساعت ۲ونیم ۳ بعداز ظهر رفتم تواتاق عمل نزدیک ۵هم اومدم بیرون
قبلش واسه سون یا لباس عوض کردن صدا میکردن هی فکر میکردم باید برم ازهمه خدافظی میکردم باز برمیگشتم خخخخ
خیلی باحال بود
وقتی به هوش اومدم یه سره اسم دخترم و صدا میکردم حس میکردم یه تیکه از وجودم نیسته
تا برم توبخش بی قرار بودم وقتی دخترمو دیدم انگار دنیا رو دادن همه درد هام رفتن
فقط یکم توی ماساژ رحمی اذیت میشدم بیشتر از۶ بار فکر کنم فشارم دادن ولی خب قابل تحمل بود
فقط اینکه خیلی خوابالو بودم و بچه هم باید شیر میدادم سختم شده بود

سلام هفته ۳۷ بودم که دکترم گفت زایمان اول با هیچ بیمه ای کار نمیکنم و ۲۰ میلیون زیر میزی میخوام گفت برات میزنم فیبروم و کیست و اینا داری بعد برو از بیمه پول بگیر بعد منم گفتم باشه رفتم بیمارستان صارم تهران گفت ۱۲ ۱۲ ۹۹ بیا برای سزارین و هزینه بیمارستان فقط اتاق خصوصی بیمه نیست و پمپ درد
خلاصه رفتم سزارین شدم بعد بیمه گفت اگه سزارین بخوام قبول کنم باید بنویسه زگیل تناسلی داری دکترم هم نوشت دخترم خیلی زیبا بود و سفید ولی زردی گرفت و اصلا یادم رفت سزارین شدم

سه زایمان طبیعی داشتم هر سه خوب و عالی بود یعنی زایمان دوم و سوم دیگه سریعتر انجام شد و مدت زمان دردهای شدیدم خیلی خیلی کم بود

من ساعت سه ونیم عصر روز دهم شهریور 1400 بیهوش شدم و ساعت چهار و خورده ای بچمو تحویل داده بودن ولی من بعد از سزارین اذیت شدم کلی طول کشید تا سر پا بشم دعا میکنم همه زایمان راحتی داشته باشن ولی همه این سختی می ارزه به داشتن فرشته های زیبایی که خدا نصیبمون میکنه

من خواب بودم وبدجور دردم اومد ساعت ۱۲ ظهر بچه همش تکون میخورد تو شکمم ویه خون آب ازم میومد خیلی ترسیدم به مامانم زنگ زدم گفت نترس وقت زایمانته خیلی درد کشیدم قبل زایمانم پیاده روی نداشتم وپام سوخته بودخیلی گریه کردم ولی به ام البنین واهل بیت متوسل شدم زایمانم خیلیی راحت شدوقتی رزان جیغ زددلم اروم گرفت وگریه کردم ازخوشحالی دیگه هیچ دردی حس نکردم

بیمارستان مسعود گرگان با پای خودم بدون درد در 39هفته و دو روز سزارین کردم البته بچه دومه فقط سوندش بد بود بقیشو خوب

من طبیعی زایمان کردم،اشتباهم این بود شب قبل زایمان شام نخوردم از شوهرم دلخور شدم،صبح کیسه ابم پاره شد صبحونه نخورده رفتم بیمارستان تاساعت چهارکه بچه بدنیا اومد،واقعا مرگ ودیدم،توکما بودم ماما همراه داشتم اون هی میگفت چرا اینجوری،لحظه اخر زور زدن نفس کم اوردم بچه نیمدم ،پرستاره مجبور شد رفت روتخت وبافشار دستش بجه را هل داد بیرون خلاصه که پاره که هیچی پوکید اونجام تا بچه اومد بیرون،تااخرشب من واصلا نمیفرستادن توبخش چون اوصاعم خوب نبود

بخاطر وزن بچم زیاد بود و اب کیسه ام زیاد بود تو سنوگرافی . دکتر گفت هم کیسه ابت نشتی داشت برو بیمارستان رفتم و روز دیگه اش ساعت ۱۰ سزارین شدم خیلی خوب بود بی حسی . من که راضی بودم

با سلام من ۱۲ دی ۹۹ نیمه شب اخر هفته ۳۹ یک ربع به سه زایمان طبیعی داشتم و خودم به خواست خودم زایمان طبیعی رو انتخاب کردم وتوکل کردم به خدا از دوروز قبلش یکم آبریزش داشتم که بیمارستان منو معاینه کردن ونوار قلب بچه رو گرفتن وگفتن نزدیکی به زایمان و اینکه آیا دردی داری اما من درد نداشتم تا اینکه ۱۲ دی ده شب کم کم یه سری درد احساس کردم که بعد از رسیدن به بیمارستان از یازده شب تا یک ربع به سه فقط یکساعت آخر درد هام بسیار شدید شد.و لحظه تولد که از شدت درد هیجان رو از بادم برده بود اما خداروشکر به لطف خدا، بیمارستان خصوصی ، و دکترم هم با تجربه بود اما سر بجه بزرگ بود در لگن گیر کرده بود😔 و دکتر به من گفت همه ی تلاشت رو بکن وبعد از اینکه بچه بدنیا اومد سیاه شده بود واکسیژن برا کمتر از یک ثانیه نداشت وبعداز ماساژ در کمر صداش در اومد من که پر از استرس و درد بودم از شنیدن صدای بچم خوشحال شدم و آوردنش که تماس پوست بهم داشته باشیم و اون لحظه قشنگترین لحظاتم بود بعد از آن تا یک ساعت کمی بدنم کوفته بود بعد از یکساعت بچمو رو اوردن شیر بخوره
دکترم عالی بهم بخیه زد انگار اصلا جاش نموند تنها سهل انگاری ماماها باعث شد دوتا از بخیه ها ی بیرونی من باز بشن که تاثیر چندانی در دهانه واژن نداشت
واینکه تا سه چهار ماه واژن هنوز جمع نشده بود واحساس خوبی در رابطه با همسرم نداشتم اما به مرور کم کم درست شد الان که نه ماهه میگذره فک میکنم مث سابق شده. بدون اینکه دچار کم خونی شوم از بیمارستان کمتر از ۲۴ ساعت مرخص شدم فقط جایی بخیه ها کمی درد داشت تا یک هفته با استراحت ده روز اوکی بودم.ود کل میتونم بگم زایمان طبیعی فقط برای دوساعت سخته دیگه بعد راحت میشی

خیلی خوب بود
من همش خونده بودم باید دردام از کوتاه و با فاصله شروع بشه تا برسه به کم
ساعت یک دردای عجیب ۲۰ ثانیه ای شروع شد که تند تند میگرفت ول میکرد
مامانم میگفت پاشو بریم بمارستان من میگفتم نه به اینا دردای کاذب میگن الکیه😁
خلاصه ساعت سه پاشدیم رفتیم بیمارستان
ساعت ۴ که رسیدم معاینه کردن گفتن خیلی عالیه پاشو تا نزاییدی بریم اورژانس مامایی
خلاصه تا رسیدم پسرم ساعت ۵ صبح به دنیا اومد.
البته اینم بگم که خودم آرزوم بود طبیعی باشه و اصلا استرس نداشتم. خداروشکر

من تو تمام کلاسها رو شرکت کردم کلی پیاده روی کردم واز پله بالا و پایین رفتم همه چی برا طبیعی مهیا بود فقط اینکه هفته 39 بودم و دکتر گفت بیا بستری شو گفتم دردی ندارم گفت بیا ماهم 8 بهمن 6صبح بستری شدیم 9 صبح کیسه آب خودشون پاره کردن بعد که سوزن فشار زدن چشمام رفت وداد میزدن اکسیژن بیارید لحظه بدی بود انگار نفسم دیگه بالا نمیومد سریع سرم ازم باز کردن و یه سرم دیگه زدن و کلی ورزش دادن و ازصبح تا 8ونیم شب من یه سره درد کشیدم و رحم فقط 4سانت باز شد آخر هم قلب بچه م درست نمیزد سریع بردنم اتاق عمل دکتر رو با آمبولانس از مطب آوردن کارای سزارین انجام شد ولی خیلی سختی کشیدم بعدش هم درد داشتم فقط خداروشکر میکنم دخترم سالمه ولی واقعا خاطره اولین زایمانم خوب نبود به حدی که هفته اول افسرده شدم و فقط گریه میکردم خدا به مقربان درگاهش هرکی اولاد نداره رو اولاد صحیح و سالم بده با زایمان راحت

همیشه کابوسم زایمان طبیعی بود ولی وقتی دکتر گفت میتونی سزارین رو انتخاب کنی خیالم راحته راحت شد . هفته ۳۷ فشارم رفت بالا و یه شب بیمارستان موندم صبح فردا پرستار اومد معاینم کرد یهو داد زد سر بچه تو دستمه پاشو برو تو اتاق طبیعی زایمان کرد .... دیگه مجبور شدم طبیعی زایمان کنم خیلللللللی خیلللللللی زایمان سختی داشتم چون اصلا امادگی زایمان طبیعی رو اصلااااااا نداشتم . مردمو زنده شدم

مال منم طبیعی بود خیلی سخته ولی وقتی بچتو تو آغوشت میگیری همه دردات از یادت میره

افتضاح بود

بیمارستان اروند اهواز

واقعادردناک بود اگه بخام بگم خودش یه کتاب میشه

درد زایمان ۱۳ ساعت بود خیلی سخت بود

خیلی سخت بوداگر اولین زایمانم بود فکر دومی رو نمیکردم

خیلی بد بود خیییییلی اصلا دیگه بچه نمیخوام 😭😭😭😭🥱

سلام من هم زایمان طبیعی کردم راحت بود بااین که همامی گفتن سخته ولی خیلی راحت بود وبهترین لحظه های زندگی بود وقتی صدای فاطمه بلند شد خدا انشالله دامن همه زن ها رو بابچه پر کنه

من خیلی تو بارداریم و زایمانم عذاب کششیدم حتی الان هم بازم دارم دردای بعد از زایمانم و میکشم

با انتخاب خودم زایمان طبیعی رفتم.میخواستم خودم رو محک بزنم...واقعا قدرت خدا رو توی وجودم احساس کردم......
خاطره اش رو نوشتم
یه کتابه
اینحا جا نمیشه
هزار بار شکر که از عهده اش برومدم...به خودم افتخار میکنم

زایمانم خوب بود عالی یک دو سه بچه اومدطبیعی بود بچم.ب طوری اسون بودکه همون جاگفتم یکی دیگه میخوام فقط کم شانسیم اونجابودکه جسبندگی جفت داشتم

دخترم دریا رو توی هفته 37 زایمان کردم خیلی راحت با اینکه 17سالم بود اونموقع، دریا که چهار ماهش شد ناخواسته باردار شدم دوباره، این بچمو هم طبیعی زایمان کردم خیلی راحت کلا سه ساعت بیشتر طول نکشید ساعت 12ظهر دردم گرفت ساعت 2و پانزده دقیقه زایمان کردم

از اول بارداری فیلم زایمان دیدم و تمام نکات طبیعی رو میدونستم و چون فعالیتم زیاد بود و خونمون پله داشت درد زایمانم کمتر از ۳ ساعت شد

من سر اولی درد طبیعی رو کشیدم ولی سزارین شدم.دومی رو هم بعد ۱۰سال سزارین شدم.از نظر من سزارین هم بعد ۴ یا ۵ روز وضعیت بدن خوب میشه.مخصوصا بعد کشیدن بخیه ها من کاملا خوب میشم.در کل راضی بودم.

سلام. من‌دوروزه. دل درد داشتم. بیمارستان که رفتم. سونو نوشتن. ... گفت ی دور‌بند‌ناف پیچیدع. دور‌گردن بچه و‌این. طبیعیه ..اما فکرم. راحت. نیست

ساعت ۲ شب کیسه آبم پاره شد. سزارین شدم چون بچه بریج بود. با بیهوشی چون به خاطر داروهایی که استفاده کرده بودم متخصص تشخیص داد نمیشه بیحسی استفاده کرد. فقط بعد از به هوش اومدن ۳-۴ ساعت دردم زیاد بود که به خاطر تاثیر داروی بیهوشی اونم هی خوابم میبرد. بعدشم که با شیاف دیکلوفناک خیلی خوب بود و دردش کاملا قابل تحمل بود.

من تو تمام کلاسها شرکت کردم و میخواستم زایمان طبیعی کنم هفته ۴۰ بارداریم بود و هیچ علائمی نداشتم واسه همین هر روز برا کنترل ضربان قلب بچه به بیمارستان میرفتم ۱۹ بهمن بود صبح که رفتم بیمارستان یه خانومی داشت زایمان میکرد یعنی به قدری جیغ میزد و التماس میکرد که من حالم بد شد انقد ترسیده بودم که فشارم رفت بالا
میخواستن منم بستری کنن چون تعطیلات بود و بهم آمپول بزنن تا دهانه رحمم باز شه و زایمان کنم.رضایت ندادم و گفتم باید به همسرم بگم قرار شد بعد از ظهرم برا کنترل برم خلاصه اینکه به زور از بیمارستان اومدیم بیرون کلی از همسرم امضا گرفتن تا ولمون کردن.از اونجا مستقیم رفتم بیمارستان خصوصی و زنگ زدم به دکترم ساعت ۲۱:۴۵دقیقه ۱۹ بهمن سال ۹۷ دخترم آنالی بدنیا اومد اصلا اذیت نشدم هیچ دردی هم نداشتم نه قبل زایمان نه بعد زایمان😊

وای خدا من هفته 37 بارداری زایمان کردم یه روز ساعت 7 صبح از خواب بلند شدم، به طور وحشتناکی همه تشک پر خون شده بود با گریه و زاری و با سرعت عجیب و غریب ماشین که اگه تو راه تصادف نکردیم شانس آوردیم. رسیدیم بیمارستان و سریع اتاق عمل بعد عمل دکتر گفت خدا به هر دو تون رحم کرده، چون بند ناف از جفت جدا شده و خونریزی کردی. خدارو شکر بعد هفت سال این شده خاطره زایمان ما😐

سزارین شدم چون بچه ام بریچ بود .. خیلی راضیم ..‌هزینشم ۸ تومن شد

ای وای الهی فدات .گلم چقدر سخت .😭واقعا ناراحت شدم .چرااا؟؟

سلام حاملگی سومم بود دوپسرامو سزشدم این پسرمم قراربود 26شهریوربدنیا بیاد ازاول حاملگی ویارسخت کمردردداشتم خیلی سختی کشیدم بااین همه حالروحی خوبی نداشتم همچیز خوب بود تا هفته 28توخواب یهو کیسه آبم پاره شد کلی استرس کشیدم چندروزبیمارستان بستری شدم بعدش اومدخونه استراحت مطلق شدم هروز آزمایش وسونو نوارقلب جنین انجام دادم خوب بود تاهفته 31و5روز دردام شروع شد ولی دکتروماماهای شهرمون میگفتن دردزایمان نیست بعدازهشت ساعت دردبا کلی درد رحم بازشده منوفرستادیه شهردیگه برای سزارین اورژانسی چون شهرخودمون ان آی سیو مجهزبرای بچم نداشت خلاصه جفتم جداشده بود بچه نفسای آخرش بود ولی خداخواست موند13روزبستری بود خودمم بخیه هام عفونت کرده بود تابیست ویک روز فقط سرم وآنتی بیوتیک میزدم کلی در کل سختی زیادکشیدم ولی ارزش داشت به لبخند پسرم خداروشکر

من چون ازهفته ۳۶روزی۱ساعت پیاده روی داشتم هفته ۴۰ساعتای ۳بعداظهرابان دردام کم کم شدیدشدساعت ۶مامام زنگ زدرفتم بیمارستان ۷هم زایمان کردم
پارسال ی همچین روزایی یادش بخیر
زایمانم راحت بود

عالی خوب سزارین به خوبی وشادی

به انتخاب خودم سزارین شدم بیمارستان خصوصی پرسنل خوب اتاق عمل و بخش همه عالی بود اگه دوباره برگردم عقب حتما سزارین رو انتخاب میکنم .

من ساعت دوازده و نیم شب کیسه ابم پاره شد تارفتیم بیمارستان ساعت یک شد بستری شدم شبش تا صبح خیلی درد کشیدمو جیغ میزدم که صبحش ساعت یک رب به ده بچم بدنیا اومد و دیگه دردام تموم شده بود ولی بعدش بخیه های واژنم خیلی اذیتم میکرد و درد داشتم

سزارین اختیاری ‌شدم و بی نهایت خوشحال و راضی ام از انتخابم. خدارو هزاران مرتبه شکر ک دخترمون صحیح و سالم کنارمونه. الهی دامنِ همه ی چشم انتظارا سبز بشه.

ن گلم دکتر یلدا آریان

سلام
من هیچگونه مشکلی نداشتم اما از بس که گفته بودن درد زایمان طبیعی سخته طاقت فرساست خودم گفتم سزارین میخوام تموم بیمارستان های کرمانشاه رو گشتیم هیچکدوم منو سزارین نکرد اومدیم بیمارستان های کرج رو هم گشتیم بازم منو سزارین نکردن تا اینکه رفتم بیمارستان فوق تخصصی تندیس 7میلیون دادم منو سزارین کردن

من بیمه نداشتم باهزینه بی دردی ک گرفتم شد ۱۰وسیصد

من هر سه رو سزارین کردم خواست دکتر بود گفتن تو نمیتونی طبعیی زایمان کنی اولی خوب بود ولی دومیم یکم خوب بود سومی مردم زنده شدم

من زایمان اولم که بچم دختر بود طبیعی بود واقعا عالی بود زباد درد نکشیدم واون لحظه که دخترم به دنیا اومد هیچوقت یادم نمیره چقدر شیرین بود. خلاصه دومی که پسر بود رو گول زایمان اولمو خوردم بازم طبیعی رو انتخاب کردم ولی چشمتون روز بد نبینه چقدر بخیه خوردم تازه بعدش دکتر اومد دید جفتم کامل درنیومده باز به ماما گفت بخیهاشو باز کن کامل رحمش تخلیه کن بعد دوباره بدوز. خلاصه بلایی به سرم آوردن وقتی تموم شد پسرمو آوردن بزارن بغلم نزاشتم گفتم ازم دورش کنید تا پرتش ندادم حای نگاهشم نکردم تا صبح کابوس دیدم و گریه کردم. اما زایمان سومم باز مجبور شدم طبیعی باشه البته این دفعه با بیحسی انجام دادم اصلا درد نکشیدم ولی کمر درد بعدش امونمو بریده

من که بگم همه وحشت میکنن از طبیعی.چهارشنبه ۱۱و نیم صبح کیسه آب پاره شد رفتم بیمارستان ساعت ۴و۵ در دام شدید شد تاااااااااااا فرداش ۱۰ و نیم صبح.که بالاخره طبیعی شد .آرزوی مرگ داشتم از خدا به خاطر فشار و درد .چند ماه به خاطرش افسرده بودم

اَی خِدا ...یاد روزهای زایمانم که طبیعی زایمان کردم وقتی یادم میفته دلم باز نی نی میخواد 😂😜ولی بیخیال بابا تو این گرونی یه دونه رو هم بتونی سرو سامون بدی شاهکار بزرگی کردی .انشالله همه مادران باردار زایمان راحت و سلامت و شیرینی داشته باشن آمین🤲🤲

داشتم آماده میشدم برم عروسی ،
رفتم لباس زیرمو عوض کنم دیدم خونیه،رفتم بیمارستان دکتر گف بستری شو ۱۸ ساعت درد کشیدم و نابود شدم از درد
ولی سمیر ک ب دنیا اومد تمام دردام رفت

سزارین اورژانسی تو هفته ۳۴ به خاطر مسمومیت بارداری، فقط معجزه سد که دخترم سالم تو آغوشمه، هر لحظه خدا را بارها شکر میکنم

دوسدارم بشینم داستان زایمان همتونوببینم فقط نمیدونم چرا مماغ این خانمه توعکس هی نظرنوجلب میکنه چراانقد نوک داره جدی عین منقارغاز میمونه 🤔😐

یه سزارین خیلییییی خیلی سخت که هفته اول مرگو جلو چشم دیدم

من سزارین اجباری بود بخاطر آی وی اف دغدغه خداراشکر نداشتم ولی بارداری سختی داشتم استرس داشتم چون دکتر خودم بخاطر قلبم قبول نکرد دکترم عوض شد ولی تو اتاق عمل پرسنل عالی بودن ولی فرداش اذیت شدم ک گفتن بلند شد چنان درد بدی بود ک تو عمرم نداشتم ولی بهتر از طبیعی راضی بوذم

سه بهمن شبی برررفی و سرد دردم گرفت تا برسم بیمارستان کیسه آبم پاره شد هر نرمشی که ماما همراهم گفت انجام میدادم چهار ساعت بعد دخترم طبیعی بدنیا اومد خیلی درد نداشتم خیلی خوب بود

طبیعی زایمان کردم و درد زیادی کشیدم.واقعا سخت بود حتی بعد زایمان بخاطر بخیه های زیادی ک خوردم اصلا نمیتونستم کاری بکنم از روزای اول زایمان اصلاا خاطره خوبی ندارم.کاش سزارین بودم

هم درد طبیعی کشیدم آخر سز شدم و بخیر گذشت بیهوشی بودم وکاملا راضیم عالی بود الحمدالله 🥰😍

دو شب و سه روز تو اورژانس با کیسه اب پاره بدون درد جونم در اومد اینقدر سوزن فشار زدن تا بالاخره درد گرفتم و بعد از ۶۵ ساعت بی خوابی و درد و بدبختی زایمان کردم طبیعی

سزارین کردم به انتخاب خودم. پمپ درد هم گرفتم بیهوشی کامل بودم‌. خیلی راضی بودم

من سی و نه هفته و یک روز، سزارین شدم، چون چند روز قبلش فشارم بالا رفته بود. به درحواست خودم، بیهوشی اسپاینال داشتم، دختر کوچولوم رو توی اتاق عمل دیدم و خیلییییی حس خوبی بود. شب اول، حرکات لازم بعد از عمل رو، روی تخت انجام دادم در نتیجه رحمم به سرعت جمع شد و اصلن نیاز نشد که شکمم رو برای خروج خون فشار بدن. تا ۱۰ روز بعد از عمل، غروبها یه شیاف دیکلوفناک میذاشتم و دردش برام قابل تحمل بود و کارهام رو خودم به راحتی انجام میدادم.

سلام
ما در روز مشخص با تجهیزات اماده رفتیم بیمارستان و همه چیز عالی بود فیلمبرداری اتاق عمل و .... غیر از اون لحظه که مادر همسرم برای دیدن بچه اومد بیمارستان و با خواهرم که مرخصی گرفته بود با اون همه مشغله که چند روز مراقب من باشه درگیر لفظی شد و من عصبی شدم و خمینطور مثانم و درد شروع شد و نتونستم جیش کنم بعد 13 ساعت دوباره سوند زدن دوباره تخلیه دوباده سوند دوباره تخلیه .باز در اخر خواهرم یه کار خاصی بود که خودش تشخیص داد انجام داد که من تونست جیش کنم و فردا صبحش مرخص شدم

من زایمان طبیعی کردم دردش قابل تحمل بود اما بخاطر اشتباه ماما بخیه زیادی خوردم و الکی منو قیچی زدن... بنظرم چون الان به ماماها مهر نظام پزشکی دادن و از طرفی پولکی شدن و مامای همراه باب شده ماماهای بیمارستان کارشون رو خوب انجام نمیدن و فقط میخوان سریع تر و راحت تر کارشون انجام بشه

یهویی دکتر بهم گفت سه شنبه زایمانته.یک شنبه بود.مشاوره ها رو رفتم اوکی گرفتم به مامانم زنگ زدم اومد.صبح سه شنبه چیتان پیتان کردم رفتم بیمارستان.سزارین بودم.رفتم پروندمو تکمیل کردن.و گفتن فلانی بیاد برا عمل.تن و دلم لرزید.اتاق عملشون عین قسال خونه بود.بی حسی رو زدن.تو سرم احساس فشار و گرفتگی کردم.تشنج کردم.دکتر گفت سریع ترین زایمان عمرمو انجام دادم.بهم کلی آرامبخش زدن تا کنترل کنن.بعدم تو ریکاوری یه لحظه فقط پسرمو آوردن و سریع بردن.منو بردن آی سی یو.بدون اینکه از پسرم خبر داشته باشم.دردم اونقدر زیاد بود که مورفین زدن بهم.فرداش بردنم بخش.یبار اونم قاچاقی پسرمو دیدم.نمیذاشتن از بخش خارج شم.
یاد روز زایمانم میوفتم اصلا خوشحال نمیشم.فقط خوشحالم که الان پسرمو دارم.و همسری وفادار که شب تا صبح پشت در آی سی یو وایساد تا منو ببره بخش

من گفته بودن ده بهمن که دوروز قبل شوهرم بادکنک باد میکرد ی هویی ترکبد با اینکه میدونستم چنان ترسیدم بچه تو شکمم چنان پرید حالم بد شد آب قند خوردم رفتم دستشویی دیدم خونریزی کردم رفتم بیمارستان گفتن نه خبری نیست هنوز خونریزیم زیاد شده بود دوباره فردا رفتم گفتن نه همین که رسیدم خونه فک کنم ازین که معاینه کردا بود دردام شروع شد اما نامنظم حدود ۸ ساعت درد کشیدم تا صب بیدار بودم صب دردام متوقف شد ظهر رفتم بیمارستان گفتم خونریزیم داره بیشتر میشه تا معاینه کرد گفت پنج سانت باز شده بستریم کردن ساعت ۱ اما از ۵ عصر دوباره دردام شروع شد و هر چی میگذشت شدیدتر میشد چنان که جونم داشت درمیرفت و نمیتونستم تحمل کنم فک میکردم زیر دردا جون میدم آخرش هرچی داد زدم بی حسی بزنید منو سزارین کنید گفتن دکترت گفته باید روال طبیعی طی بشه که ساعت ده و نیم شب زایمان کردم خداروشکر و راحت شدم اما واقعا خیلی درداش سخت بود خارج از توانم بود اما همین که بچه به دنیا میاد انگار نه انگار که داشتی درد مبکشیدی.

طبیعی زایمان کردم تا الان ک دخترم ۴ماه و۱۴روزشه خوب نشدم چون یبوست گرفتم

بچه سومم بود اولی دومی طبیعی آوردم ولی اينو سزارین چون وزنش بالا بود به نظر من طبیعی بهتر خیلی واقعا تو سزارین مرگ خودم به چشم دیدم طبیعی درد داره ولی بعدش انگار اصلا حامله نبودی

من زایمانم عالی عالی بود اصن هیچی نفهمیدم.. زایمان طبیعی بی درد انجام دادم البته هزینه جدا میگیرن برای این زایمان بی درد.. شوهرمو مادرم پایین بودن پرستاره گفت میخوای این زایمان و انجام بدی هزینش داری منم گفتم ب شوهرم بگید خلاصه گفتنو شوهرم قبول کرد بعدش دکتر مرد اومد بالاسرم سه تا امپول بی حسی خالی کرد تو کمرم.. بعدش همش خوابیده بودم بیدارم میکردن ک زور بزن خانوم... دکترمم بالا سرم بود خیلی خوب بود خلاصه زایمان و اصن نفهمیدم

من بدون دردرفتم زایمان سزارین اختیاری شدم عالی بودعالییییییی باپمپ دردزیاددردحس نکردم خداروشکر💪

سلام منم‌بعد از ۹ سال انتظار مادر شدم بخاطره شرایطم‌دکترم‌سزارین و پیشنهاد داد چون نمیخواست تو استرس مراحل زایمان طبیعی باشم دوارن بارداری تهوع شدید داشتم در کل ۵ کیلو اضافه وزن داشتم زایمانم‌سزارین بود واقعا عالیییییی بود بعدشم هیچ دردی نداشتم اولین بار موقع بلند شدن از تخت سخت بود ولی دردش قابل تحمل بود سزارین واقعا عالیه الهی همه زایمان راحتی داشته باشین

سخت خیلی سخت ، البته لحظه زایمان خوب بود ولی امان از دردای بعد سزارین ، واااای یادش میفتم خیلی حالم بد میشه، بدتر از اون افسردگی بعدش بود که شاید اونجور که باید و شاید به بچم می‌رسیدم نرسیدم، و اصلا از بدنیا اومدن کوچولوی نازم شاد نبودم

طبیعی زایمان کردم و خداروشکر دردای اصلیم مثل درد پریودی بود و دردای شدیدم نیم ساعت بود که دخترم ب دنیا اومد در مل زمان بستری شدنم در بیمارستان تا زایمان دو ساعت بود 7 صبح زایمان کردن گ 7 غروب مرخص شدم دو تا بخیه خوردم و الان هم خداروشکر خوبم تجربه خوبی بود و لحظات نابی بود برام همسرم کنارم بود که بهترین حس رو برام داشت امیدوارم همه خانوما زایمان راحتی رو داشته باشند

درد بدی کشیدم ولی آخر سر سزارین شدم.الانم شکر خدا سالمیم هر دو

سلام.من ۴۰ هفته هم پر کرده بودم.نوار قلب خوب نبود، دکتر گفت که سریع باید بستری بشم.بستری که شدم ، باز ضربان گرفتن ، پایین نمیومد.ولی بعد سریع سزارین شدم.خداروشکر درد طبیعی دیگه نکشیدم.ولی فرداش از صبح تا ساعت ۴ از درد به خودم میپیچیدم بعد عمل

من زبارداری نسبتا بدی داشتم معده درد ویار بد ولی بارداری و دوست داشتم بدون استرس گذشت برام همسرمم خیلی هوامو داشت تو همه ی سونو هام آزمایشام باهام میومد چهل هفته پسرم جا خوش کرده بود تو دل مامانش وقتی رفتم سونو گفتن کیسه آبت نشتی داره باید بستری بشی که شدم 5 شنبه بستری شدم جمعه صبح ساعت 11 با کمک مامای همراه و همسرم زایمان کردم مامانم دو روز تو بیمارستان اسیر من شد نمیدونست میخوام طبیعی زایمان کنم طفلک فکر میکرد منتطر دکتریم آخه به همسرم گفتم نگه که از درد من ناراحت نشه وقتی میومد بهم سر بزنه جیکم در نمیومد خلاصه پسرم که دنيا اومد همه دردا رفت خیلی حس خوبی بود بعد همسرم اومد تو با همه ذوق بچه اول اومد پیش من پیشونیمو بوسید حالمو پرسید گفتم برو ببین پسرمونو رفت بعدش مامانم اومد البته پسرم یه تخت اونور تر از من بد تو همون اتاق زایشگاه بودیم من حسی به پسرم. نداشتم وقتی رفتیم بخش فردا صبح اومدن بردنش آزمایش گفتن زردی داره وقتی صدای گریه ماهان اومد تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم انقدر گریه کردم رفتم گفتم بچمو بدین خلاصه باهمه سختیا گذشت دیگه شیرین بود الانم دلم تنگ اون روزاس ماشالله پسرمم آروم بود

منک زایمان نکردم خدا اسون کنه براهمه

طبیعی زایمان کردم وخیلی سخت بودخیلی

من زایمان اولم طبیعی بود خیلی سخت خدا درد زایمان ط ب رو هچکی نیاره دومی ب گفته دکتز ط بود دردم کشیدم لحظه آخر سزارین شدم ولی خیلی حس خوبی بود سزارین خیلی اصلا اصلا درد نداشتم فقط تو اتاق عمل ترس داشتم ب اولین بار رفته بود ولی بعدش درد اصلا دکترم و دکتز بی هوشی خیلی باهام صحبت کردن ک من نترسم ولی خیلی تجربه خوبی بود

من ۳۹ هفته پنج روز بچم به دنیا اومد البته درد نداشتم آمپول فشار بهم زدن خیلی درد داشتم شدید ۸ ساعت درد کشیدم شدید ولی وقتی پسرم به دنیا اومد انکار درد نکشیدم ۸ ساعت حس خوبی بود و بچم گذاشتن رو شکمم سر بچه اولم که دختر هستش زیاد دردم شدید نبود .

تازه وارد هفته 40 شده بودم. رفته بودم بیمارستان واسه نوار قلب و ان اس تی که بهم گفتن خوب نیست نوارت و معاینه کردن با 1 سانت بستری شدم برای زایمان با آمپول فشار دردهام شروع شد تا 6 ساعت درد داشتم ولی فقط 3 سانت باز شد دکتر چک کرد گفت نوار خوب نیس سزارین اورژانسی شدم
بی حسی از کمر و بعد صاحب یه دختر ناز شدم به اسم غزل😍😍😍

درد طبیعی کشیدم بعد سزارین شدم خیلی سختی کشیدم ولی بازهم خدارو شکر میکنم هردو سالمیم

واقعا نابود شدم خیلی خیلی سخت بود سزارین شدم .

بعد از سزارین روز اول فقط خوب بود بقیش به شدت ضعف و درد بود
شاید ده روز گذشت تا یکم بهتر شم

من زایمانم طبیعی بود زایمان سوم خیلی راحت بود ۳ساعته پسرم به دنیا آمد ولی خیلی راضی هستم

منکه زایمانم طبیعی بود بدون اینکه دردی داشته باشم رفتم بیمارستان بستری شدم ماماگرفتم خیلی کمکم کرد ساعت۷دردام شروع شد ساعت۸هم پسرم بدنیااومد زایمانم خوب بود اذیت نشدم

من زایمان طبیعی داشتم از ۹ شب دردام کمی شروع شد اما از ۱ شب شدت گرفت رفتم بیمارستان گفت ۱ سانت باید بمونی گفتم نه اومدم خونه ۶ صبح رفتم بستری شدم اما ۲ ظهر دخترم بدنیا اومد.زایمانم سخت بود ساعتهای ۱۱ واقعا داشتم میکردم .اما وقتی سر دخترم اومد واقعا دردم افتاد و بعدش خیلی خوب بود. کلاسهای بارداری هم رفته بودم.بازم زایمان کنم طبیعی و انتخاب میکنم

تجربه من خوب بود.زایمان طبیعی راحتی داشتم البته بابی حسی اپیدورال بچه اولم بود بیمارستان رضوی مشهددکترمریم پزشکیان خداخیرش بده خیلی دکترخوبی بودمن ۳۹هفته ۶روزم بود که درددادم ساعت ۵صبح شروع شدساعت ۱۱رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ربع شب زایمان کردم

من فک میکردم با زایمان طبیعی دو سه روز سرپا میشم بخاطر همین ترجیح دادم طبیعی باشه ولی هیچ خبری از درد نبود تا اینکه اب دور جنین داشت کم میشد دوتر خطم بارداری داد وبا آمپول فشار و هزار بدبختی به دخترم به دنیا اومد خیلی درد کشیدم کاش طبیعی رو انتخاب نمیکردم باعث شد از بهترین روز زندگیم خاطره بدی داشته باشم یا شایدم بچه من بد ادا بود نمیخواست به دنیا باید جاش خوب بود واقعا بر خودم هنوزم سوال که چرا با این همه آمپول فشار و زور بچه به دنیا نمیومد واقعا چرا😅

من خودم سزارین انتخاب کردم .اگه میخواستم طبیعی بشه باید منتظر درد میموندم یا توی تاریخش میرفتم که دیرتر بود از سزارین ولی با انتخاب خودم سزارین شدم وبچم دفع مکونیوم داشت همیشه به این فکر میکنم اگه همچنان منتظر میشستم برای طبیعی چه اتفاقی ممکن بیفته البته یه دکتر بهم گفته بود یک‌هفته زودتر بیا اون تجربه بیشتری داشت حتما ولی من به توصیه یه آشنا رفتم مثلا یه دکتر بهتر و کارا با نظر ایشون پیش رفت خودمم دلم میخواست زودتر دنیا نیاد ولی ایشونم اصلا بهم نگفت نه نمیشه ریسکه ..... خلاصه که هرچی گذشت دست مهربونیه خدا توکار بود

خیلی وحشتناک بود برام دردم زیاد بود یه هفته کشید تا اومد دنیا

برای پیجش شکم نوزاد دوماه باید چیکارکنم تو این دوماه اصلا پیجش شکم نداشت امروز ناخوداگاه پیجش گرفت

من بعد ۳ شبانه روز درد و ۴ بار رفتن ب بیمارستان
زایمان کردم
درد داشتم میرفتم میگفتن دهانه رحم بسته س برو قدم بزن
یا برو خونه
دوباره میومدم
هی برو و بیا
تو خونه هم درد داشتم نمیتونستم بشینم روز آخری از صبح بیمارستان بودم تا ظهر
تا اینکه یکی از آشناها گفته بود برید دایه محلی ببینتش
رفتیم پیش بعد نگا کردن ب شکمم گف بچه داخل لگن هس وقت زایمانت هس برا همین درد داری و دهانه رحم باز نمیشه
دیگه مالش داد و جابجا کرد گف تا اخر شب زایمان میکنی الان برو خونه نری دیگه بیمارستان
بعد ۷ ساعت دردشدین گرفتم رفتم ک وقت آنژکت زدن هم ب پرستارا نداده
صاحب ی نی نی خوشگل بنام بنیامین شدم

ساعتای یک شب بود یه کم دل درد داشتم و کمر درد بعد هر بیست دقیقه شروع میشد منو شوهرمم زیر پتو دراز کشیده بودیمو هی منتظر درد بعدی بودم که ساعتای چهارو خورده ی شب بود به خاطر قطره قطره ابی که ازم میومد ترسیدم به مادرم که شیفت بود زنگ زدمو گفتم اماده باشه تا میایم دنبالت بریم بیمارستان رفتیم بیمارستان معاینه کردن یک سانت باز بود گفت برو یه چیز شیرین بخورو بیا منم رفتم نصف جعبه خرما خوردم😁نگو باعث انقاباضات میشه اومد معاینه کنه یهو کیسه اب پاره شد و فقط دو سانت دهانه رحم باز شده بود دیگه موندنی شدم تو بیمارستان تا که دردام بیشتر بشه و نی نی نازم به دنیا بیاد من که چهار صبح رفته بودم تا نه شب بیمارستان بودم بچه اولمم بود واقعا درد داشتم خیلی اذیت شدم دهانه رحمم با امپول فشار هم به زور باز شد.تنها بودم نمیزاشتن همراه بیاد با خواهشو التماس گذاشتن یه کم مامانم بیاد پیشم و بعد بره.از صبح تا شب هیچی نخورده بودم.یک روز قبلش هم خوب نخوابیده بودمو و چیز زیادی هم نخورده بودم واقعا حس میکردم ممکنه بمیرم اینقدر بی جون بودم ولی نزدیکای زایمان که بود انگار خدا یه عالمه قدرت بهم داده باشه فقط سه بار زور زدمو پسرم به دنیا اومد اینقدر سبک شدمو پر انرژی همه چیو فراموش کردم

من از طبیعی می ترسیدم و می خواستم سزارین بشم دکترم هم قبول کرده بود روز عمل آمپول بی حسی زدن و پمپ درد وصل کردن اصلا نفهمیدم کی بچه رو به دنیا آوردن فقط فرداش یبوست شدم که با استفاده از شیاف شکمم کار کرد

بهترین روز زندگیم اصلا درد معنا نداشت بارداری بدی داشتم خیلییی بد گلدن بی بی هم بودم ولی با این حال رفتم واسه طبیعی بنظرم با ورزش ها میشد طبیعی بیارم ولی دهانه رحم باز نمیشد نگو سر بچه گیر کرده بود خسته شدم بارداری سختی داشتم میخواستم تموم بشه رفتم سزارین نگم چقدرررررر عالی بود خدارو شکر الهی برای همتون خوب باشه فقط استرس نداشته باشین تجربه های منفی و غر غر های بقیه روتون اثر نذاره همه مثل هم نیستیم تحمل دردا فرق داره انگیزه و انرژی ها فرق داره خودتونو بسپریم به خدا ذکر بگین قرآن بخونین شک نکنین بهترین زایمان میشه حاضرم صد تا برام ولی دوران بارداری طی نکنم اینقدر اذیت شدم

من بخاطر شرایطی که داشتم ۳۸ هفته بدون هیچ دردی بستری شدم و بعد یک شبانه روز که امپول فشار زدن وهیچ تاثیری نداشت بهد پاره کردن کیسه اب زایمان کردم ولی برا من خیلی دردناک وکشنده بود ولی بعدش شیرینه

من عاشق زایمان طبیعی بودم خیلی هم پیاده روی کردم و همه کلاس های زایمان را رفتم وورزش مخصوص اش را انجام دادم بچه ام رشد نکرده بود و جفت هم خشکی زود رس گرفته بود و بچه توی شکم خوب تغذیه نمیشد که تو سونو رنگی متوجه شد دکتر م و تو ۳۸ هفته بودم وپاره کردم کیسه آب واین همه پیاده روی ۱ سانت زوری باز شده بود که گفنن ریسک اش بالاس و سزارین شدم ولی دست دکترم مریم افقهی عالی بود ورودی خوب شدم

من دوران حاملگی سختی داشتم. چون همش بالا میاوردم. سرفه های ناجور. در حذ خفگی. همزمان با سرفه بالا میاوردم. خیلی بد بود. جونم میرفت یعنی. نگو ریفلاکس داشتم. ولی زایمانم سخت نبود خداروشکر. در کل دوران شیرینی بود دوست داشتم لگدهای بچه. یه بچه توی شکم. حسش شیرینه.

بنظرم اگه سزارین اورژانسی نشی و از قبل دکتر خوب و بیمارستان خصوصی بگیری و همه چی رو برنامه باشه سزارین اختیاری بهتر از طبیعی هست ولی اگه قرار ب سزارین اورژانسی باشه و یه دکتر ناشی بیاد بالا سرت همون طبیعی بهتره ....من طبیعی بودم و بعد از زایمان دوره ی نقاهت طولانی داشتم از سزاریتی ها هم بدتر بودم بنظرم بستگی ب بدن داره نمیشه کف طبیعی بهتره یا سزارین و برای همه یه جور نسخه پیچید.....من با اینکه ماماهمراه گرفتم ولی بازم بد زایمان بودم خیلی هم ورزش و پیاده روی و دوش آب گرم و .....انجام دادم ولی زایمانم راحت نبود و درد سراغم نیومد از آخر تو ۴۱هفته ب خاطر نوار قلب ضعیفش بستری شدم ....تو طبیعی آدم خیلی خجالت میکشه حالت از خودت بهم میخوره از بس که دست میکنن توت من که از طبیعی از این جور چیراشم بدم میاد که باید دلتو وا بذاری اصلا آدم حس میکنه خیلی پست میشه نمیدونم ولی من خیلی حس بدی داشتم که میان معاینت میکنن و همه جاتو باید وا بندازی ولی سزارین مثل عمله غرورت نمیشکنه

من خیلی خیلی خیلی راحت بود واقعا از دکترم ممنونم خانم دکتر خرمی فر واقعا کارش عالیه فقد دفعه اول ک میخواستم از تخت بیام پایین راه برم واسم سخت بود بقیش راحت بودم اصلا هرکی منو میدید میگف باکرم نمیشه سزارین کرده باشی اخه خیلی سر حال بودم خدارو صد هزار مرتبه شکر

گلدن بیبی ینی چی؟؟من هفته سی وچهارمم وپسرم بریچ هستش فعلاولی خب معلوم نیس تااون موقع وضعیتش همینطوربمونه البته زگیله تناسلیم دارم میگن بخاطره اونم میشه سزارین کردنمیدونم چقدصحت داره ترخداراهنماییم کنین خانماسنمم کمه میترسم همش

من سزارین اختیاری شدم ،تو بیمارستان خصوصی وللللی مردم وزنده شدم...خیلی درد وعذاب کشیدم

فقط درد داشتم واقعا دردناک بود ولی الان خدارو شکر بچه ام سالمه

طبیعی وحشت ناک بود

بنظرتون چیکارکنم سزارین شم طبیعی میترسم ولی ازطرفیم هزینه خصوصی سزارین کردنوندارم راهی داره ک سزارین شم

مگ آسون هم داریم؟

من ک مررررردددددمممممم دو روز درد زایمان طبیعی رو تحمل کردم.

آخرشم سزارین شدم خونه هم ک اومدم تا 18 رو سر در و کمر درد شدییییددددد جوری ک حطی نمیتونسم ب دخترم درس شبر بدم جیغ میزم خم خم راه میرفتم. هزار تا قرص مسکن رو خوردم تو اون 18 روز

بخش زایمانم ک پرستارای بد اخلاققققق.....

اما راضیییممممم میگن پشت هر تاریکی یه روشنی هس.

در عوض دخترم مث یه دسته گل فرشته کوچولوی من مامانننن دورش بگرده اومد تو بغلم خیلی ازیت شدم اولش

اما شوق و علاقه ای ک ب دخترم داشتم کمکم کرد ک راحت بگذره برام😄

راضییم از هر چ ک کشیدم چون خداجونمم یه دختر ناز و خشگلل و مامانی بهم داد😘😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚

اما از من میشنوین سزارین نکنین خیلی بده منم ب زور بردن واسه سزارین هیچ وقت نمی بخشم شون💔😐

من هفته آخر کیسه آبم پاره شد، همسرم هم ماموریت بود با مادرم رفتم فورری دکتر هم تلفن جواب نمیداد بعد 4 ساعت جواب داد گفت زود بیا رفتم سریع انجام داد هیچی نفهمیدم عالییی بود یعنی مخصوصا پمپ درد حرف نداشت در عرض نیم ساعت انجام شد سزارین چون وکترم زایمان داشت جای دیگه

خیییییییییییلی سخت طبیعی بودم واقعادل میخادطبیعی زایمان کنی امابعدش کوچولوموتوبغلم دیدم همه دردام ازیادم رفت

داستان نداره بریدن دوختن😁

سلام من طبیعی زایمان کردم البته باتجویز دکترم با تزریق آمپول حین زایمان خاب بودم و اصلا متوجه دردهای زایمان نشدم. خیلی خوب بود.

بیمارستان شهریار تبریز و دکترم ساناز سلمانزاده بودن من سنم کوچیکه و بچه اولم هست خیلی میترسیدم از درد زایمان ولی سزارین اختیاری شدم و واقعا عالی بود

بله چهار تا با افتخار از خدا میخوام تا کمکم کنه مادر خوبی برای بچههام باشم

سزارين و بسيار واضي

تجربه من خوب بود، زایمان راحت و سریع
کلا ۲ساعت کشید، البته ناگفته نماند کل دوران بارداری ورزش و پیاده‌روی داشتم
الانم که بچم ۶ماهشه به وزن نرمال خودم برگشتم

من بدبخت تا دو شب و یک روز درد کشیدم آخر سز شدم

ميترسم داخل بمونن عفونت كنم

سخت بود خیلی دردداشم

من دوتا بچه دارم و هردوتاشون رو با سزارین بدنیا آوردم سزارین سختی های خودشو داره ولی از زایمان طبیعی بهتره البته نظر من اینه چون خودم از زایمان طبیعی میترسیدم سزارین رو انتخاب کردم و راضیم خداروشکر

زایمان اسون ولی چون پسرم فوت کرد بد بود خیلی سخت گذشت

من ۳۹ هفته و دو روزم بود از قبل دهانه رحم دوسانت باز شده بود شب کمر درد داشتم با مادرم رفتم پیاده روی و برگشتم ساعت ده دقیقه ب دوازده شب رفتم بیمارستان گفتن هنوز دوسانته گفتن نوار قلبم بده بعد برو منم ک نا امید شده بودم گفتم با رضایت خودم نمیدم میخوام برم ی دکتر ارژانس بود خدا خیرش بده گفت بده با خیال راحت برو آقا من تا ساعت دو شب درگیر نوار قلب بودم هرجی میگرفتن خوب نمیشد از آخر دکتر گفت باید بستری شی بچه خیلی تکون میخوره ساعت سه شب منم با مادر و پدرم رفته بودم بیمارستان روز جمعه بود شوشو رفته بود خونه خودمون ک فردا بره سرکار منم هرجی گفتم بزه زنگ بزنم خدافظی کنم مادرم گفت ساعت سه شبه خوابه ولش کن . ولی عقدش رو دلم موند خدافظی کنم.. من ساعت سه و چهل دقیقه وارد زایشگاه شدم روز شنبه۲۰ شهریور تا ساعت دوازده با درد های طبیعی خودم پیش رفتم ساعت های یک برام یک قرصی گذاشتن ک زود تر دهانه رحمم باز شه بعد ساعت پنج کیسه آبمو پاره کردن ساعت هفتو نیم شب هم زایمان کردم در کل زایمان خیلی راحتی داشتم در ضمن من خواب بودم ماما منو بیدار کرد میگه پاشو ک وقتشه حتی وسطاش چرت هم میزدم😂
من از اول حاملگی خیلی پیاده روی میرفتم این خیلی موثر بود
از اول تا ی هفته ب زایمانم با متور این ور انور میرفتم برا همین هرکی میومد معاینه میگفت دهانه رحمم خیلی نرمه زایمان راحتی داری
واقعا هم راحت بود از اول تا آخر درد هام مث دل درد های پریودی بود کمر درد هم ی کوچولو

چون ام اس داشتم سخت ترین روزارو داشتم دیگه دوست ندارم تجربه کنم😭

من خودم ۳۵تاخوردم بچم درشت بود لگنم کوچیک کلی زجرکشیدم ازجلوتامقعدم بخیه داشت حال بهم زن بود ماماکه بخیه میزدخودش گفت۳۵تاشدن کلاقفل بودم روزمین طبیعی واسه هرکسی خوب نیس

من بههههههههترین حاملگی و زایمانو داشتم توی ۳۲هفته چرخید بریچ شد ولی تا۳۶هفته سفالیک‌شد دکتر گفته بود طبیعی هستی ولی ی روز نزدیک زایمانم بر معاینه رفتم دکتر معاینه کرد گفت دهانه رحمت ی سانت باز شده چند روز دیگ بدنیا میاد اگ لک بینیت قط نشد برو دکتر منم لکم قطع نشد همینجوری شانسی شانس انگاری یکی هولم میداد رفتیم بیمارستان اونجا نشد بد خواستم برگردم خونه چون دیگ‌خون نمیومد ولی وفتیم ی بیمارستان دیگ گفتم‌لک بینی دارم رفتم‌معاینه کرد همینجوری مونده بودن وضعیت دخترم افتضاح بود بند ناف دودور محححکم‌دور کردنش پیچیده بود پی پی کرده بود کیسه ابمم سوراخ شده بود اصلانم‌درد نداشتم سرحال سرحال بودم سریع بردن اتاق عمل دختر نازمو بدنیا اوردن بهترین‌لحظه وپراز استرس بود بخیمم اااانقدخوب بود دردم نداشتم از من بود از ۳روزگی بلند میشدم

دوتای اول پسر ودوقلوها دخترن که دستگاه ای یودی داشم وباردار شدم

منم خیلی از زایمان طبیعی می ترسیدم دکترم آدم کاملا معتقدی بود که پولم نمیگرفت سزارین کنه کلی التماس کردم فایده نداشت همش میگفت :(دردش مثل پریودیه یکم بیشتر نیازی نمی بینم سزارین کنم تو میتونی طبیعی زایمان کنی ) که سر موقع ۴۰ هفتگی کیسه آبم پاره شد و ساعت ۱۲ رفتم بیمارستان و ساعت ۳ دردا شروع شد و ساعت ۸ دختر گلم به دنیا اومد و من راضی از اینکه طبیعی به دنیا اوردم دخترمو .... ❤ واقعا تمام دردا وقتی بچه به دنیا میاد و میبینیش تموم میشه حتی من بخیه هم خوردم ولی اگه دوباره بخوام باردار بشم طبیعی رو انتخاب میکنم سخت هست ولی به شیرینی دیدن نوزادت میارزه 😍😍😍

منم خیلی درد داشتم ۲۴ ساعت درد کشیدم طبیعی دختر ناز و خدا روشکر واسه همه چی ولی خب بارداری بدی بود شوهرم بچه نمیخاست بچه اول بود الان شکر همه چی خوبه

خانوما نظرتون راجع به اپیدورال چیه؟

من ۹ماه بارداریم به لطف خدا به آسونی گذشت 🥰یه روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم کمرم درد میکنه کم کم درد های پریودی شروع شد و شدید تر میشد ۴ساعت تو خونه درد کشیدم و راه رفتم و همسرم هم خیلی نگران بود 🥺بعدش که رفتم بیمارستان ۷سانت دهانه رحمم باز شده بود و بعد از یه ساعت درد کشیدن زیاد بچم به دنیا اومد و واقعا دیگ هیچ دردی نداشتم 😍طبیعی بودم (۱۸سالمه)

والا دوازده ساعت کامل درد طبیعی کشیدم آخرشم سزارین شدم به خاطر ظربان قلب بچم که ضعیف شد

منم کل ورزش هلی بارداری را انجام دادم...کلاس های آموزشی را رفتم و انجام دادم...زایمان سخت تر شد

عزیزم یه دستگاه هست باید درخواست بدی قبل عمل برات وصل میکنن الیته اگه سز هستی عالیه من شیاف هم نزاشتم اصلا درد نداشتم

من دو هفته مونده بود ب زایمانم کرونا گرفتم واقعا روزای پر استرسی گذروندم از اینکه تا 9 ماه بدون مشکل و بارداری راحت بچمو رسوندم همین هفته آخر مشکل ساز بشه.... که خدا کمکم کرد دو روز قبل زایمانم ک سزارین بود تستم بالاخره منفی شد تونستم بچمو بدنیا بیارم و زایمانم خیلی راحت بود اذیت نشدم اصلا

مامانا تامیتونین ورزش های استاندارد بارداری رو بکنید
من‌مرتب ورزش داشتم کل پروسه زایمانم ۴۰دقیقه شد خیلی هم مزه داد 😅
دیگ‌دردهای بگیر نگیر و انقباضی رو ندارین راحت وارد فاز فعال زایمان میشین

من ۱۵ خرادادقراربودسزارین کنم که وقتی اخرین سونومو رفتم گفتن خانم همین امشب بایدبرین اتاق عمل اماچون همسرم ی شهردیگه سرکاربودنشد اون شب خیلی پرماجرابودزنگ زدم به همسرم فکر می کردسرکارگذاشتمش اماوقتی باورکرد همون شبونه حرکت کردکه صبح زود من سزارین شدم دخترگلم ۵ خردادبه دنیااومد بعدم بخاطراین که دخترم ازاب کیسه خورده بود ۵ روزتوی ان ای سیوبستری بود که خداروشکر الانم خوبه وشادی اورخونه شده😘

من خداراشکر زایمانای راحتی داشتم بارداریامم خوب بود الحمدلله..امااین سونو گرافی بچه سومم گف ان تی بالا ازمایشمم اسکرین مثبت شد هم سندروم داون هم تریزومی...دکترباخونسردی برام امینونوشت و جوری حرف میزد ک انگاربایدسقط بشه و احتمال زیاد مشکل داره بچم...خیلی روزای سختی گذروندم و آمینوسنتزهم نرفتم خیلی به خدا توکل کردم و ارامش میگرفتم ختم یاجوادالاعمه برداشتم و کلی نذرونیازتااااا لحظه زایمان بچه گذاشتن روسینم پرسیدم سالمه گفتن سااالمه سالمه گریه کردم و خداراشکرکردم لحظات خیلی خوبی بود دوست دارم همیشه فقط فقط ب خداتکیه کنم سررشته همه امور ب دست خداست دکترا و بقیه همه وسیله اند...اینارا تایپ کردم که اگه کسی شرایط مشابه من براش پیش اومد الکی نگران نشه و ب سقط فکرنکنه..اینقدر تواین غربالگریا نینی سالم از بین رفته واسه یدونه ک ایا مشکل داشته باشه یا نه..دعا میکنم همه حالشون خوب باشه و تودلیاهم ساالم سالم باشن

از کدوم زایمانم بگم اخه مت سه تا زایمان داشتم دوتا طبیعی واخری که دوقلو بود سزارین که خیلی سختی کشیدم چون بعد زایمان خونریزی شدید گرفتم وفشار خونم بالا رفت وکلی امپول های درد ناکو فشاری که به شکمم میدادن هیچ وقت یادم نمیره

من سر۴۰هفته رفتم دکترهیچ دردی هم نداشتم بیمارستان که رفتم معاینم کردن گفتن همه چیزت خوبه بروخونه هروقت دردداشتی بیادیگه داشتم برمیگشتم خونه یکی ازپرستارهاگفت اگه هنوزبچت تکون نمیخوره بروبستری بشومنم سریع کارهاموکردم بستری شدم اتاق زایمان که بردنم دیدن قلب بچه درست کارنمیکنه داشت توشکمم خفه میشدبه خاطرهمین سریع سه زارینم کردن

من زایمان دومم پسرم ۴کیلو ۱۰۰گرم به دنیا اومد طبیعی بدون بخیه

آه زایمان اولم ک دختربود راحت بودم اما زایمان دومم ک پسر بود تا ۳۰هفته بریچ بود میترسیدم سز نشم بعدن سفالیک شد اما لحظه ی آخر ک میخاست بدنیا بیاد تو لگن سرش چرخید مجبورشدن غیچیم بزنن آه چغد گریه کردم چغد جیغ زدم دردناک بود خیلی سخت بود منم دردهامو خونه کشیده بودم کسی راهم خبرنکرده بودم لحظه آخرش شوهرم بیدارشده بود دید تو اتاق خواب نیستم وقتی اومد پیشم دید درد دارم منوبرد و اوف ب سختی تا بیمارسنان طاقت کردم کانالمم خیلی تنگ بود حتا ماما تعجب کرده بود

لولی سخت دومی آسون

من شنیدم زایمان دومی هم اگرطبیعی باشه دردش کمتره ولی من زایمان دومیم سهزارین شدم

جریان من شده بود مثل چوپان دورغگو😅معاینه که شدم درد شدید امد سراغم همه هم خبر دار شدن که من دردام شروع شده خلاصه دقیقه ۹۰ که شوهرم خواهر شوهرم لباس پوشیدن زنگ زدن به ماماهمراهم اونو از خواب بیدار کردن یهویی دردم رفت 😅بعد از یه هفته دوباره دردم گرفت اقا هرچی میگفتم درد دارم کسی باور نمیکرد میگفتن درد کاذب هنوز زوده اخه دوهفتع به تاریخ زایمانم مونده بود خلاصه تمام دردامو تو خونه کشیدم کشیدم تا صدام در امد باور کردن منو بردن ۱ساعت بعد زایمان کردن پایان🤩

سلام من هفته ۳۷ زایمان کردم خیلی درد داشتم الآنم که دخترم ۵ ماه هستش شکمم هنوزم سره

سز با پمپ درد عالی عالی 👌

من زایمان طبیعی بودم خیلی خیلی زایمان سخت بو خیلییی خیلییییییییییییی

سلام مامانا🙋🏻‍♀️
من هفته 38بودم رفتم برای مراقبت فندوق خانوم مطب دکترم
دکتر معاینه کرد گفت سریع باید برم سونو احتمالا کیسه آب فندوق خانوم داره تبخیر میشه برا فندوق خانوم خطرناکه
جونم براتون بگه ک رفتیم سونو گفتن بله آب کیسه فندوق داره تبخیر میشه رفتیم نامه گرفتیم برای بستری دقیق ساعت 12رفتیم برای بستری 4بعداز ظهر بستریم کردن
ماما همراهم اومد دستگاه انستی رو وصلم کرد گفت اگر وضیعت فندوق خانوم خوب پیش بره باید طبیعی زایمان کنی وگرنه باید سزارین بشی
خلاصه دردام شروع شد دقیق ساعت 2 رفتم توآلت ک کیسه آبم پاره شد از قضا فندوق خانوم دستشو گذاشته بود روی سرش از شانس قشنگم گفتن باید صبر کنی تا 5 صبح شاید دستشو برداشت قرتی خانوم همچنان دستش رو سرش بود ساعت پنج بود ک سزارینم کردن با کلی درد
جالبیش اینجا بود ک بعد به دنیا اومدنشم وقتی آوردنش هچنان دستش روی سرش بود 😂🤦‍♀️

طبیعی ولی خیلی سخت اگه خدابهم دوباره بچه داد انشالله میرم سزارین

سز شدم با پمپ درد عالی بود واقعا

ی سوال
اگه زایمان اول سزارین باشه مگه دومی رو سزارین نمیکنن پس چرا ی عده نوشتن دومی طبیعی؟؟؟؟؟

من سزارین شدم و خیلی خیلی خوب بود یعنی یه ذره درد نداشتم عالی بود فکر نمیکردم زایمان اینقدر راحت باشه

من طبیعی بدون درد باروش اپیدورال زایمان کردم خیلی خوب بودوراضیم

والامن دقیقا شب۲۵آبان ۹۸ک بخاطرگرونیه بنزین همه جاشلوغ شده بوددخترم دنیااومدواقعادردش سخت بودانقدجیغ زده بودم ک داشتم میمردم ولی وقتی دیدمش داره نگام میکنه وقلبشوچسپوندن ب قلبم آروم شدممم فداش بشممممممممم من

پسرمن سی وپنج هفته پیش روز با سزارین بدنیا اومد بخاطر اینکه کاملا اومده بود تو لگن ودردهام داشت شروع میشد.وزنش۲۹۰۰بود خداروشکر دستگاهم نرفت

زایمان اولیم طبیعی بودوزایمان دومیم سه زارین شدم

منم ۳۷ هفته بودم که شب عید منتظر بودم همسرم از کار بیاد باهم شام بخوریم که کیسه آبم پاره شد و رفتیم بیمارستان و زایمان خیلی راحتی بود

من درد طبیعی 5ساعت کشیدم بعد کیسه ابم پاره شد تا بچه مدفوع کرده تو حین درد بردنم اتاق عمل تا بی حسی از بدنم رفت لرز بدی گرفتم نزدیک 2ساعت میلرزیدم
بعدم بخیه هام عفونت کرد تا 15روز بخیه هامو نکشیدم
اصلا نمیتونستم تکون بخورم واقعا روز های سختی بود ولی تا پسرمو میدیدم دردام فراموش میشد

من زایمان اولیم ازبس که بدبودهروقت یادم میوفته یاازکناربیمارستان ردمیشم گریم میگیره وچقدرگریه میکنم به خاطردردی که کشیدم😓😓😓 ولی زایمان دومیم بهتربودازهمه لحاظ😘😘

سلام من سه تا زایمان طبیعی داشتم خوب بودن ولی سر پسر دومم خیلی اذیت شدم اخه بند نافش پیچیده شده بود دور گردنش بعد مرده بدنیاش اوردم الان هم باردارم و خیلی استرس دارم از بند ناف

سز شدم با پمپ درد و بیهوشی کامل. واقعا راضی بودم

سلام خوبین من ۳۴ هفته کیسه ابم پاره شدش طبیعی زایمان کردم سخت بود خیلی

من هفته ۳۸ سزارین کردم شکر خدا راحت بود

دلیل خاصی نداشت تنگی لگن

من هفته ۳۷ بارداری شوهرم کرونا گرفت رفتم خونه مادرم هفته ۳۹ با پارگی کیسه اب ساعت ۴صبح رفتم بیمارستان سزارین عالی داشتم دردی هم نداشتم

خانوما من شیر خشک یارانه ای دارم کسی خ است بگه

من ماه هشتم بارداریم به کرونا سختی مبتلا شدم دکتر گفت شاید مجبور باشیم بچه رو زودتر به دنیا بیاریم اما هر شب بیمارستان ضربان قلبش کنترل کردیم و نوار قلب بچه رو‌میگرفتن ،خداروشکر دو هفته هم دیر تر به دنیاش اوردن چون احتمال عفونت بخیه های من بود ،تو اتاق عمل نفسم رفت که میگفتن احتمالا از عوارض کرونا بوده

عالی و بیاد موندنی ، دهانه رحم ۳سانت باز شده بود ولی درد نداشتم دکترم گفتن که برم بیمارستان بستری بشم بستری شدم آمپول فشار زدن برام پروسه درد شروع شد قرار بود ۹ شب بدنیا بباد پسرم ولی ۵ عصر بدنیا اومد خود پسرم فوق العاده قوی و بود کمک کرد تو این اتفاق ،شب قبل از بیمارستان دخترعمه ام برام توپ خرما درست کرد پوست و هسته ی خرما رو گرفت با گردوی له شده دوباره له کردو قاطی توپش کردو توی کنجد غلتوندو توی تمام مراحل زایمان میخوردم با اب سیب هم راحت و الحلقوم بود هم مقوی و باعث شد که فشارم نیفته و بتونم خوب زور بزنم

به نظر من ما زایمان اولی ها نظرات رو نخونیم بهتره 😄😄 میمیریم از استرس

من 3 تا زایمان.داشتم اولی خیلی سخت بود دومی سومی یکم بهتر بودن.

سلام
پسر منم ۳۸ هفته و ۵ روز دنیا اومد با وزن ۲۴۰۰ ک خیلی کم بود و دوروز بستری شد واس انرژیش ک کم‌شده بود و ی زایمان طبیعی با درد فراوان داشتم ک یادم میاد میترسم 😢😢

من منتظر زایمان طبیعی بودم تا خود هفته چهلم ذره ای درد نداشتم بعدش ترسیدم فردا صبحش که بشه هفته چهل و یکم رفتم بیمارستان و تقاضای بستری کردم چند بار معاینه شدم و دکترا گفتن حتی یه سانت باز نشده لگنت و بعد از گرفتن نوار قلب از پسرم دیدن قلب پسرم کند میزنه و باید سزارین اورژانسی بشم و شکر خدا پسرم سالم به دنیا اومد

بسیار تجربه تلخ یهو کیسه آب پاره شد آمادگی نداشتم و از لحاظ روحی افسردگی گرفتم و تبدیل به شخصیت وسواسی شدم

سلام ولا من دوتا زایمانم طبیعی بود زایمانم خب بود ولی دوتاشون بیمارستان بستری بودن دومی دیگه ۳۳هفته بدنیا اومد اینقدر زجر کشیدم ولی خداروشکر الان سالمه

ببخشید مامانا من پسرم ۵ ماه و ۲۰ روزشه براش کمکیو شروع کردم.قبلنا روزی ۸وعده شیر میخورد شیر خشکیم هست .ولی الان ک غذای کمکیو شروع کردم تعداد وعده های شیرش کم شده آیا اصولش همینه یا باید همون ۸ وعده ارو بخوره

بخيع داخل دارم اين جطوري ازبين ميره

سلام.پسر دوکیلو پونصد دختر دوکیلو دویست

😆❤بنام خدا ساعت 2 و نیمه نصف شب... شب پنجشنبه کیسه آبم ترکید اونم برف و بوران خودمون ماشین نداریم آژانسم نیومد مجبور شدم با آمبولانس برم بیمارستان تا 7 صبح درگیری داشتن ازبس شلوغ بود 9 صبح بستری شدم 4 بعدازظهر زایمان کردم اونم با آمپول فشار لعنتی با گریه و غلط کردم😂😂😂

دختر من 15روز زودتر بدنیا اومد .38هفته و 3روز .از یک هفته قبل شب ها تو خواب حس میکردم کمرم داغ میشه انگار می‌خوام پریود شم .به مادرم گفتم و اون گفت داری باز میشی .رفتم سونو گرافی دکترم گفت امروز فردا زایمان میکنی آب کیسه داره کم میشه.و سر بچه خیلی پایین اومده .افتاده تو لگن .خلاصه روز چهارشنبه صبح که از خواب پاشدم درد زیاد داشتم و انگار میخواستم پریود شم .رفتم حمام دوش آب گرم گرفتم .کارها روزمره انجام دادم .خوابیدم .غروب دردم زیاد شد رفتم دستشویی لکه خون صورتی دیدم و فهمیدم دارم باز میشم .به ماما زنگ زدم و گفت برو بیمارستان ..خلاصه ساعت 11 بستری شدم و خانم دکتر زنان دید که 1سانت باز شده و گفت برو برای زایمان.توکل به خدا کردم و رفتم اتاق درد .تا 6صبح درد کشیدم و آمپول فشار زدن برام و کلی سرم و کیسه اب هم پاره کردن و ساعت 7زایمان کردم .زایمان طبیعی .ولی وقتی بچه به دنیا اومد درد هام رفت .مثل آب رو آتیش بود .الان خداروشکر میکنم که زایمان طبیعی کردم .نمی‌دونم هر کسی یه تجربه ای داره .ولی من راضی بودم و هستم .خداروشکر به خاطر تمام نعمت هایش.

روز زایمان من داستان خاصی نداره ولی چالش هاش قبل و بعد زایمان بود قبلش ک حاملگی شدیدا پر خطر بعدش ام لیز بودن خون پسرم ولی شکر تموم شد

من روز تاریخ زایمانم رسیده بود و هیچ دردی نداشتم قرار بود برم نوار قلب بگیرم مامانم تازه روغن دنبه گوسفند یگرفته بود نگم براتون از طعمش وقتی با ماست محلی ترکیب میشه😋جاتون خالی نشستم یه دل سیر خوردم بعد همین ک نشستم تو ماشین برم ی حال عجیبی داشتم استرس بود و ضعف بود وتهوع رسیدم بیمارستان فشار خونمو چک کردن گفتم تازه از راه رسیدی ی ربع بشین دوباره بیا تو این یه ربع معاینه کردن گفتن هیچ خبری نیست وقتی دوباره فشارمو گرفتن گفتن ۱۴ باید بری بستری بشی و من از ساعت ۱۱و ۴۵ دقیقه منتظر بودم تا ساعت ۳ و ۲۵ دقیقه نصف شب که پسرم دنیا اومد تو این تقریبا ۱۶ ساعت ۳ تا آمپول فشار خوردم و دوتا مسکن چقد هذیون گفتم وقتی مسکن زدن بهم😂😂 خلاصه که خیلی خوب بود ینی بهترین روز زندگیم بود انشالله خدا دامن همه بانوهای منتظر رو سبز کنه😉

سلام بر من دوران حاملگی خیلی بد بود بدجوری ویار داشتم ب دوران بد کرونا افتادم همه جا بسته بود هرروز پرستار میومدم سرم میزد خون بالا میوردم تا دم مرگ رفتم بیچاره مامانم روزی ۵یا۶تا غذا واسم می پخت نمیدونستم بخورم گریه میکردم که بد پختی وای نگو

من پسرم 35 هفته به دنیا اومد یه بارم تو 33 هفته بستری شدم کنار زائو های دیگه برای همین ترسم ریخته بود ولی پسرم به هفته تو دستگاه بود باید شیر براش می دوشیدم می‌بردم شیرمم کم بود اذیت شدم ولی با توکل بر خدا گذشت

من 40 هفته بودم هر چی میرفتم میگفتن برو تا درد داشتی بیا 40 هفته و 2 روز رفتم اصرارکردم تا بستریم کردن همون از بس معاینه کردن دردم شروع شد و سرویکسم رو پاره کردن خونریزی شدید قبل از زایمان گرفتم همزمان کیسه آبم هم پاره شد بود خودم متوجه شدم ک پسرم تو شکمم پی پی کرده استرس شدید گرفتم ضربان قلب پسرم ضعیف شد هر کار کردم سزارین نمیکردن تازه فقط 3 سانت شده بود بعد از چند ساعت درد خلاصه بعد از 7 ساعت درد و استرس زایمان کردم ولی بخیه ها سه ساعت طول کشید یعنی من سه ساعت بعد پسرم رو دیدم تا 28 روز درد داشتم. خلاصه ک خیلی سخت بود یادش می‌افتم گریه م میگیره ولی الان خدارو شکر میکنم بخاطر چنین فرشته ای 😍

خاطره ی بدی داشتم تو ۴۲ هفته زایمان نمیکردم با امپول فشار دردادم شروشد از ۱۲ ظهر تا ۸ شب روز بد زایمان کردم بچم تشنج کرد بخاطر بی ملاحظه بودن ماما دکترم الانم همش تحت نظر دارو میخور توروخدا براشدعا کنید

پسرمن که کلا مارو غافلگیر کردو ۱۰روز زودتر دنیااومد یذره استرس اتاق عمل داشتم ولی خداروشکر راحت بودو نترسیدم زیاد

من از اول سزارین میخواستم رفتم دکتر بهم وقت تعیین کرد که ۱۹ مهر ۱۳۹۹ بیا بستری شو ولی من زیاد پیاده روی داشتم ۱۴ مهرساعت ۲۳ کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان دکتر ام نیومد گفت اگه درد نداره بخوابم صبح سر حال میام عمل میکنم من تا صبح استرس داشتم درد شکم داشتم زود زود میرفتم دسشویی به پرستار خبر دادم گفت درد اینجوری نمیشه خلاصه دکتر ۱۱ اومد بالا سرم بعد معاینه گفتن بچه ۶۰ درصدش اومده بزار طبیعی بیاد منم قبول نکردم رفتم اتاق عمل از بس درد و استرس داشتم منو که بی حس کردن من بیهوش شده بودم فقط یادم صدای دکترو شنیدم گفت ۴۰ دقیقه هست دارم شستو شو میکنم بچه رو که برداشته بودن کیست و میون داشتم اونارو هم پاک کرده بودن بعد بچرو نشون دادن یه لحظه نگاه کردم سفید بامو های سیاه باز از هوش رفتم .

من حوصله دارم بعد زایمانم اینطورشدم حوصله هیشکی یوندارم

دکتر من خیلی خوب بود با اینکه خیلی از زایمان می ترسیدم ولی وقتی وارد اتاق عمل شدم برای سزارین با برخورد دکترم همه ترسم خلاص شد ،با اینکه با بی حسی سزارین شدم ولی نه ترسی داشتم و نه نگرانی و فکر میکنم به خاطر این ترسی نداشتم چون تمام کسانی که توی اتاق عمل بودن بهم رسیدگی کردن و خیلی مراقبم بودن و اگاهم کردن درباره عمل ،و وقتی از اتاق عمل بیرون اومدم تقریبا ۱ ساعت بعدش پاهام از بی حسی در اومد ،و به خاطر زایمانم اذیت نشدم و خداروشکر خیلی راضی بودم .

من خیلی خوشحال رفتم اتاق عمل چون دکترم خیلی خوب بود خیالم راحت بود راحت سزارین کردم اومدم بیرون دوقلو های نازم دیدم ولی بعدش درد داشتم که شوهرم کنارم بود تمام وقت ازم مراقبت میکرد

برای من و همسرم تلخ بود.قرار بود طبیعی باشه ولی آخرش درد رو تحمل کردم و سز شدم.تنها شیرینیش دیدن پسرم بود

من بخاطر مرده زایی هفته اخر زایمان که داشتم از ۳۰هفته تحت نظر بودم هفته ای دوبار نوار قلب. ۳۶هفته رفتم سونوداپلر گفتن بند ناف دو دور پیچیده انقدر استرس داشتم داشتم سکته میکردم رفتم مطب دکترم گفت ۳۷امپول فشار میزنم زایمان کنی یک هفته من شبو روز بیدار بودم ازاسترس. ۳۷هفته شدم رفتم بیمارستان التماس کردم سزارین کنید میترسم بچم بند ناف دورش طوری بشه گفتن نه فقط طبیعی برو صبح بیا بستری شی شبو تا صبح بیداربودم ۷صبح لباس تنم کردن رفتم زایشگاه سروم امپول نوارقلب که دکترم ساعت ۲بیاد امپول فشاربزنه. دکترم اومد دیدمن دارم سکته میکنم از ترس از یطرفم دکترا بیمارستان میگفتن طبیعی کمیته بیمارستان اجازه نداد نمیدونم دکترم توپرونده چی نوشت رفتم سزارین خیلی عالی بود بیمارستان ثامن مشهد دکتر مهساکیافر

داخله ميبنمش جطوري جذب شده يعني

دکتر من یه دکتر بی رحم بود ک معاینم کرد اما نگفت لگنت تنگه
و گفت باید طبیعی بیاری
39 هفته خارش گرفتم رفتم بیمارستان آزمایش دادم گفتن کلستاز بارداریه باید بستری بشی
دکتر شیفت و چنتا ماما معاینم کردن و با تعجب زیاد گفتن لگنت خییییلی تنگه و باید سزارین بشی.
بی حسم کردن و عمل خیلی خوبی داشتم خداروشکرررر

من سزارین شدم اما وقتی از اتاق ریکاوری بیرون اومدم. با سخت ترین اتفاق زندگیم روبرو شدم😖😖

من برای معاینه و چکاب بع مطب رفته بودم فشارم شده بود 14 بعد یک سانت باز شده بود گفت بچه باید حداقل تا فردا بدنیا بیاد سی و هشت هفته و یک روز بودم خیلی تعجب کرده بودم و از طرفی هم خوشحال که زودتر گل پسرمو میبینم فرداش رفتم پیش پزشک ماما معاینه شدم گفت وضعیتت عالیه ساعت یک بعد ازظهر رفتم تست ورزش تا هفت غروب ساعت هفت دکترم اومد هفت و چهل شاهانم بدنیا اومد درد داشتم اما قابل تحمل بود اما خیلی خیلی راضی بودم از زایمان طبیعی میترسیدم اما اونجوری که فکر میکردم نبود خیلی بهتر بود عالی عالی و بهتر اینکه بعدش با خیال راحت پسرمو بغل کردم بدون هیچ درد پیشنهادم زایمان طبیعی اگه بتونین ماما همراه هم بگیرید عالیه 😍

من رفتم برای معاینه ۳۸هفته و چهار روز بودم دکترم گفت ۱سانت باز شدی اومدم خونه از ساعت ۸ شب دل و کمر دردم شروع شد ولی خفیف بود یه چایی گرم خوردم که مثلا بیشتر بشه دردام و بچم زودتر بدنیا بیاد ساعت ۱۲شب رفتیم بیمارستان چون از درد خوابم نمیبرد معاینم کردن گفتن همون ۱سانتی فرستادنمون خونه دوباره ساعت ۳رفتیم گفت همون ۱سانتی دیگه برنگشتیم خونه همونجا تو بیمارستان موندیم ساعت ۸ بستریم کردن خیلی درد کشیدم خیلی گرسنه ام بودم نمیتونستم چیزی بخورم دیگه ساعت ۱۰دقبقه مونده به ۱۲ بردنم اتاق زایمان ۵دقیقه مونده به ۱۲ ظهر گل پسرم بدنیا اومد ماماها و پرستارها میگفتن زایمان اسونی داشتی ولی اون همه درد کشیدنم کاذب بوده و بخاطر چایی گرم ایشالله برای شما تجربه بشه اگه خواستین دوباره بچه بیارین چایی گرم نخورین فقط باعث درد کشیدن کاذب میشه☹️☹️

من سر بچه اولم اخر شب درد ها شروع شد وفردا صبح ادامه داشت وماما امد بالاسرم گفت میتواند طبیعی زایمان کنه ودکتر گفت لگنم کوچک سزارین شدم وبی هوشم کردن وبعدش خودم راحت بلند شدم ولی سر دومی بی حسی سزارین کردن وبلندشدنم راحت نبود

مامان فاطمه کجایی پیدات نمکنم میخوام باهات حرف برنم

من باشوهرم قهر بودم پنج روز مونده بود به زایمانم امد دنبالم خاطره خوبی ندارم همم درد زایمان شدید همم نارحت بودم .شکر خدا بچمم سالمه زایمانم کردم الان خوبیم خدارو شکر

سلام من بچه اولم از اذان صبح درد کشیدم تا 9 شب از اخرم کیسه ابم خودشون پاره کردن یکم داشت خفه میشد دهانه رحم باز نبود سزارین شدم بی هوشم کردن به هوش اومدم خیلی درد داشتم اذیت بودم اما برا بچه دوم بی حس کردن خیلی راحت بودم تو بس حسی شکمم فشار دادن اصلا اذیت نشدم

سر بچه اولم که از ساعت 5 عصر تا 10 شب درد کشیدم دیدم بند نیومد رفتیم بیمارستان تا رسیدیم دهانه رحمم 6 سانت باز شده بود ولی بعد دیدن بچه مدفوع کرده بردنم اتاق عمل پسرم 12 ربع کم شب بدنیا اومد ساعت 2شب به هوش اومدم یادم افتاد بچم مدفوع کرده بود همش نگران بودم آخه شوهرم پیشم نبود فکر کردم بچمو گذاشتند تو دستگاه اونم رفته پیشش همینجوری استرس داشتم تا اینکه پسرمو آوردند دیدم سالمه انگار دنیارو بهم دادند همه دردام یادم رفت 😢😢بچه دومم بدون استرس درد بود ولی بدنیا که اومد مشکل داشت دو روز بستری بود تو بیمارستان روز اول که نذاشتند ببینمش بعدم خودم مرخص شدم میرفتم فقط شیرش میدادم میومدم خونه

من بچه ی اولم طبیعی به دنیا اومد 6 ساعت درد داشتم مرگ رو تجربه کردم خیلی سخت بود بچه دومم پول کافی نداشتم سزارین اختیاری کنم ولی خدا رو هزار مرتبه شکر بچه مدفوع کرد و سزارین شدم و خیلی از طبیعی بهتر بود

دو بار سزارین شدم اولیش ک اختیازی بود تو بیمارستان نیمه خصوصی و عالی بود و اصلا اذیت نشدم ولی دومی رو رفتم بیمارستان اقبال که خصوصیه ولی جلاد خونه اس واقعا تجربه بدی بود برام و اصلا راضی نبودم از کارشون ، سزارین برام دردی نداشت نهایت دو روز اول سختم بود ولی عملی که تو بیمارستان اقبال داشتم واقعا زجرآور بود دکتر بی هوشی نمیتونس از کمر بی حسم کنه و هی سوزنو فرو میکر در میاورد کثافت ، آخر سر بی هوشم کردن و انقد شکممو تو بی حسی شکمم فشار داده بودن تا الانم کبوده از ناف تا جای بخیه ام ، کلی اذیت شدم حرومشون بشه پولی ک دادم

وای خیلی سخت بودکلا که تهوع واستفراغو شکم درد کمردرد زایمانمم که کیسه ابم پاره شد باامبولانس بردنم بیمارستان اونجام ۱روز درد دادم تا بالاخره با دستگاه بچرو طبیعی کشیدن بیرون کلا اونقدر سخت بود که دیگه به بچه فکرم نمیکنم 😊😊😊😊

تو ۳۶ هفته بخاطر مسمومیت بارداری سزارین اورژانسی شدم.شب اول کلا بیدار بودم فرداشم فشارم رفته بود بالا چند ساعتی رواصلا به یاد ندارم.تو خونه هم فشارم تا چند وقت می‌رفت بالا .بعد زایمان حال خوبی نداشتم

سلام دوران بارداری سختی بود بخاطر ویارم واینکه بارداریم ناخواسته بود و۴۰هفته ۶روز دلوین خانم دنیا اومد سخت بود زایمانم ولی شیرین بود بخاطر وجود دلوین نازم

رفته بودم واسه کنترل هفته ۳۷ که دکتر گفت آب کیسه کم شده دهانه رحمم دو سانت باز شده بود که قبلا هم گفته بودم سزارین میخوام که بستری شدم و ۱۰ و نیم شب پسر گلم به دنیا اومد

دوران حاملگی خوبی بود اصلا اذیت نشدن فقط ۲ماه اول فقط خواب بودم...۹روز مونده به زایمان کیسه آبم پاره شد ..۱۰شب رفتم بیمارستان ۲سانت بازشده بودم دیگه بستری شدم ۵صبح امپول فشار زدن خیییلی درد داشتم خوشبختانه دهانه زودزود بازمیشد..ساعت ۹اومدن دیگا ۹/۳۰ پسرم بدنیا اومد

سلام کی مثل من بچه هاشو ۷ ماهه به دنیا اورده

وییی یه شب و به روز کامل درد کشیدم
خیلی ام از درد زایمان ترس داشتم چون بچه اولمه بود ولی خدارو شکر تموم شد علان که به بچه دوم فکر میکنم میگم وای نه غلط بکنم بچه بیارم
ولی خب به دردش می ارزید علان یه فرشته سالم دارم هزاران بار از خدای مهربونم ممنونم که منو لایق یه فرشته دونست

سزارین در خواستی بودم دوبار بی حسی زدن سر نشدم بی هوش کردن و به شدت درد داشتم ولی خداروشکر بچه سالم بود

سلام مامانا ب نوزاد چهارماهم میتونم غذا کمکی بدم سیر نمیشه.. حریره یا سرلاک چی بدمش

رفتم سنو بدم ببینم وزن بچه چقدره. بهم گفت آب کیسه آبت کم شده برو زایمان. من قرار بود 5 مهر سزارین کنم افتاد 17 شهریور. رفتم بیمارستان ساعت 8 و نیم شب بی هوشی سزارین به هوش اومدم. درد نداشتم ولی سرفه داشتم. بخیه هام اذیت می‌کرد. دکتر فک میکرد بچه چون زود به دنیا اومده دستگاه میخواد ولی خدا رو شکر بچه کامل بود. فقط همراهم خیلی حرصم میداد. به اینکه شیر ندارم که بعد فهمیدم افراد سزارین تا چند روز شیر درست و حسابی ندارن. بچه رو هم زمین نمیگذاشت کمک حال من باشه من با اون بخیه خودم باید بلند میشدم میرفتم دستشویی میگفتم بچه رو بزار زمین بیا دست بزار پشت کمر من دستم رو بگیر من آروم بلند شم برم دستشویی میگفت بچه گریه میکنه خودت بلند شو در حالی که بچم آروم بود من به یه زوری بلند میشدم

من از طبیعی به شدت ترس داشتم برای همین سز اختیاری شدم .درسته که بعد زایمان سخته اما کلا تا سه یا چهار روز اولشه بعدش رو به بهبودی میری در کل هر دو زایمان سختی های خودش رو داره.و اینکه بدن با بدن فرق میکنه.امیدوارم که به سلامتی تو دلیاتونو بغل کنید خدا با ماست

عصری رفتم برای معاینه لگنی هفته سی و هشت بودم بعد اومدم خونه ساعت دو نیم شب کیسه این پاره شد فکر کنم دکتر باعثش شد هیچی رفتیم بیمارستان نه دردی نه هیچی سوزن فشار بهم وصل کردن همه زنا میومدند دوتا جیغ میزدم و میزاییدن من همچنان برا خودم نشسته بودم اولین نفر من بودم هیچی تا ساعت شش عصر نشسته بودم اما دو سانت بودم و تغییر هم نمی‌کرد خلاصه با گریه التماس نه شب بعد از بیست ساعت زیر سوزن فشار رفتم برا سزارین در عرض یه ربع بچه رو به دنیا آوردن بیشعور ها چقدر زجرم دادن نمبردن برا سزارین خدا رو شکر که خدا به بچه خوشگل و سالم بهم داد تو خوابم نمی‌دیدم خدا اینقدر دوستم داشته باشه این چنین نعمت بزرگی را به من بده خدایا ازت ممنون به خاطر همه چی

منکه مردموزنده شدم هردوروش سختیشوکشیدم خیلی اذیتم کردن

من زايمان طبيعي خيلي سختي داشتم دوروزدردداشتم روزدوم دردشديدي بودهي خودمووميزدم بخيه خيلي زيادخوردم بعدجندروزهمه بخيه هام بازشدن ودوباره بستري شدم هفت روزشستشوداشتم ودوباره عملم كردن ووبخيه زدن الان بيست روزميكذره بخيه هام نيوفتادن جكاركنم ااخ داخل واژن هم بخيه زدن جكاركنم ك بخيه هام بيفتن ميترسم دكتربرم🥺

هیف که حوصله توصیح وتایپ ندارم
ولی چه خوب چه بد همون یه بارکافی بود خداروشکر

دوتا زایمان داشتم هردوبازجرشکنجه هم طبیعی هم سزارین

دوران خوبی بود سختی وشیرینی هایی داشت تنها اشتباهم این بود ک ماه های آخر معاینه نزاشتم کنن تا ببینن لگنم برا زایمان طبیعی خوبه یان ک انقدر درد نمیخوردم اخرش سزارین شم ولی درکل تجربه خوبی بود

سلام به همگی.. من آذر 99 باردارشدم در کل بارداری خیلی خوبی داشتم واقعا لذتبخش بود واسم بعدم اینکه تا روز زایمانم سزارین شدم خیلی خوب و راحت بود فقط سختیش همون بی حسی بعد عمل ک تکون نمیتونی بخوری روز بعدش راحت بودم بچمو بغل میکردم کارامو تقریبا انجام میدادم ولی کمک حال باید باشه

سلام ..من قرار بود دخترم ۲۷فروردین طبیعی به دنیا بیاد ولی به علت تکون نخوردن بچم ۱۶ رفتم بیمارستان و دکترا بعد از معاینه گفتم بچه تو شکمت مدفوع کرده خوبه که اومدی و دخترم سزارین شد ...خداروشکر که دخترم صحیح و سالم کنارمه

من دو تا فرزندم رو سزارین کردم. به هیج وجه استرسی نداشتم. یکمی دردهای بعد عمل داشتم اما زیاد سخت نبود. درعرض ده روز هم سرپا شدم. خدا رو شکر

زایمان من سزارین بود خیلی دلشوره داشتم چون ازیه طرف کم خونی داشتم ازیه طرف پلاکتم پایین بودو۶تامیوم داشتم با دلشوره ترس رفتم عمل خداراشکربخرگذشت الان دخترم یک ماه ۱۲روزه هست

دوران حاملگی خوب بود ولی زایمان یکم سخت بود برام هردو روش رو تجربه کردم اونم سخت وای بیست و نه آبان 97 آینه درایو رو که کشیدم فشار اومدم روم شوهرمم خونه نبود زود زنگ زدم بهش اومد زود رفتیم بیمارستان خودم که توش پرونده داشتم گفتن چون زود اومدین هنوز وقت زایمانت نیست جای خالی هم نداریم فرستادن بیمارستان دیگه با اون وضعم راه افتادیم بیمارستان دیگه باهزار جور معاینه و فلان بالاخره بستریم کردن یک روز و دو شب تو بیمارستان بودم هنوزم از جلوی چشام نمیره اون لحظه ها کثافتا انگار تصمیم گرفته بودن منو بچه مو بکشن بچه بالای شکمم بود پایین نمیومد ولی ولم نمیکردن میگفتم باید طبیعی زایمان کنی منم انگار میدونستم که قرا نیست طبیعی زایمان کنم همش بهشون میگفتم ولی از اونا اصرار ازمن انکار که بالاخره سزارین شد سربچه تو لگنم گیر کرده بود داشت خفه میشد کثافتا نمیذاشتن سزارین بشم از حال رفتم به هوش که اومدم دیدم دارن منو اماده میکنن واسه سزارین

بی سرف موقع تحریک کیسه ابمو پاره کرده بود یا عمدا یا سهوا و به خاطر همین زایمان سختی داشتم بچمم موقع تولد پوستش خشک و چروک بود به خاطر کم اب بودنش
نذارین بیخودی تحریک کنند تا سر۴۱ هفته صبر کنین اگه دردتون نگرفت اون موقع زایمان القایی رو انجام بدین به نظر من
یا علی

من از چند روز قبل دهانه رحمم ۲ سانت باز بود ولی درد نداشتم ماه رمضون بود سحر پا شدم سحری شوهرمو گذاشتم یه کمی درد داشتم ساعت پنج صبح دردام شروع شد رفتم بیمارستان گفت ۱۰سانت بازه هنوز شش نشده زایمان کردم

قربونت عزیزم ...گذشت ولی بد گذشت خیلی خودم و بچه هام زجر کشیدیم ..خدارو شکر

سلام به دوستان
من زایمان خیلی خیلی راحتی داشتم واقعا عالی بود خیلی درد نکشیدم اینجوری ک میگن سزارین خیلی بده خیلی درد میکشی من اینجوری نبودم یکساعت اول درد کشیدم بعدش که مسکن زدن راحت شدم یکمم شونه درد گرفتم ولی در کل زایمان خوبی داشتم کی میگ که سزارین بده نمیتونی راه بری نمیتونی کاراتو بکنی من همه کارامو خودم میکردم راحت بودم بچمم خودم نگه میداشتم خودمم میشستمش از همون ساعت اول

خدا رو هزار بار شکر، بعد از 18سال سزارین سوم خیلی خوب و راحت تو سن 41سالگی به آرزوم رسیده بودم و دختر دار شده بودم اصلا هیچ دردی حس نکردم
خدا حس مادری رو به هرکس آرزوشو داره بده، ان شاءالله

سلام من چهل هفته تمام شد رفتم دکتر سنو دادم گفتن برو زایشگاه رفتیم زایشگاه استرس خیلی داشتم دردم یه کم داشتم مارا همین جوری معانیه کردن سوزن فشار زدن ساعت ۹شب درد شدید داشتم تا هفت صبح هوا سرد بچه دنیا نیومد نوار قبلش گرفتن تا خوب نمیزنه ما را بردن سزارین کردن خیلی خوش حالم که بچه بدیم سزارینی

خدایی چه حالی دارین تایپ میکنین 🤭🤭🤭🤭

😂😂😂😂😂من قرار بود 25 ابان 97 ساعت 8 شب برم بستری شم صب ساعت 7 ببرنم اتاق عمل دیگه نمیتونستم طاقت بیارم وزن بچه زیاد بود خسته شده بودم دیگ الکی رفتم گفتم کمر درد شدید دارم اونا هم ب دکترم زنگ زده 40 دقیقه ایی بچه رو دادن بغلم بعد اینکه تیغ انداخت رو شکمم ب دکترم گفتم ک الکی گفتم کمرم درد میکنه خسته شده بودم مشکل پیش نیاد برا بچه دکتر هم کلی خندید و کلی هم فوش داد بهم 😂😂😂

یوگا بارداری انجام می‌دادم با پیج یوگا ب فارسی سارا
خوب بود و استرس نداشتم و کاملا آروم بودم تو اون شرایط..

من۴۲هفته سزارین اورژانسی شدم،از شب قبل درد داشتم ولی خیلی کم صبحش رفتم بیمارستان نوار قلب ومعاینه.. گفتن وقت داری برو خونه ورزش کن دهانه رحم باز نشده
با وزن زیاد اواخر بارداری سخت بود ولی پله های ساختمون بالاپایین رفتم ورزش کردم فایده نداشت کیسه آب پاره شد ورفتم اتاق عمل خداروشکر راضی بودم

سلام به همگی .بارداریم رو نمیشه نه گفت خوب نه بد گفت. سختی های خودش رو داره. از اول بارداریم که خب ابان ماه بود تا اخر اسفند ماه سرکار رفتم کارای خوته بود سرکار رفتنم داشتم.
تا۷ماهگی که شدم پادردم شروع شد تا زمانی که زایمان کردم . هیچ چیزی هم جز استامینوفن نمیشد بخوری که اونم فایده ای نداشت . ۳۳هفته بچه ام بریچ بودبعد ۳۶هفته چرخید و سفالیک شد. بعدم منتظرم درد بودم که با هرکاری بگید کردم و فقط زمانی که رفتم برای معاینه گفت سزش توی لکن نرفته و فقط هم یک سانت باز شدهـ
تا اینکه اخرین وقتم ۱۷مرداد بودکه رفتم بستری شدم و بهم امپول فشار زدن و یهو ضربان قلب بچه رفت بالا و کیسه اب روپاره کردن و دیدن بچه مدفوع کرده سدیع رفتم اناق عمل برای سزارین اورژانسی همش میگفتم از بی هوشی کامل میترسم و بی حسی میخوام. امامسول بی هوشی گفت کامل بهتر میتونیم توی شرابط بچه ات زایمان کنیم. دیگه داشت میگفت که من چیزی متوجه نشدم و وقتی به هوش اومدم توریکاوری بودم و فقط گریه میکردم و میگفتم بچه مو میخوام هیچ کسی هم جواب نمیداد. تا اینکه رفتم توی بخش و میگفتم بچه مو میخوام تا بعد شبش فهمیدم بچه ام بستری شده و تا فردای که خودم مرخص بشم ندیدمش و فقط ده دقبقه بعد مرخص شدنم دیدمش و رفتم ـ اخ چقدر سخت بود برام.
تا هی روز دوم و سوم میدفتم براش شیر میدوشیدم میبردم روز چهارم صیحش رفتم خودمم بیمازستان موندم که بهش شیر بدم و بغلش کنم تا زودتر خوب بشهـ
روز پتجم صبح بود که دکتر اومد معاینه اش کرد گفت خوب شده و مرخصش کردن. و رفتیم خونمون. .وای خیلی برام سخت گذشت. اول که بارداریم خیلی طولانی شد و بعدم که بدنیا اومد تا اومد بیاد به خونه!۵ روز طول کشید ـ خداروشکر دختزم مهرسا خانم الان دوماه و۱۸روز داره و حالش خوبه.

والا برا من دوران حاملگی خوبی بود ولی خوب دیگه سره هرسونگرافی و اندازه ها الکی به خودم استرس میدادم مطالعه میکردم که کم نیست زیاد نیست اما خوب شیرین بود آخرین سونوگرافیم هفته36بودکه همه چی خوب بود هفته بعدش قرار بود برم دکتر بهرام تاریخ عمل بده چون بچم بریچ بود خلاص شب قبل دکتررفتنم حالت تهوع هم تا آخرش داشتم اینو بگم که اصلا راضی نبودم از این وضعیت خلاصه حین بالا آوردن احساس کردم آبی ازم رفت گفتم آروم باش طوری نیست رفتم خوابیدم صبح رفتم دکتربرام برا دوهفته دیگه تاریخ زایمان داد یهو یادم اومد من شبش چطوری شدم گفتم تعجب کرددکترم معاینه هست گفت چهارسانت رحمت باز شده و دردهای تخفیفی هم داشتم که میگفتم آخرتی بارداری طبیعیه خلاصه گفتم زایمانت شروع شده و تا ظهر یا عصر میشه هفت هشت سانت بچه ات هم بریچه نمیشه اورژانسی همون روز بردنم اتاق عمل در حین زایمان متوجه شدن بند ناف بچه دو دور به گردنش پیچیده و اگه آبم نمیومد احتمالا بچم اون تو خفه میشد اما باز هزاران مرتبه خدارو شکر میکنم که بچم صحیح و سالم بغلش کردم قوربونش برم من

سلام
دوسانت رحمم باز شده بود 4 روز تو بیمارستان موندم از 2 سانت بیشتر باز نمی شد طبیعی بود ولی به نظرم باید سزاریانم میکردن چون انقدر به خودم زور داده بود بعد از زایمان درست 5 ساعت بقیمو دوختن

سلام خدمت مامانای گل، من خودمو برای زایمان طبیعی آماده کرده بودم، منظم ورزش میکردم، کلاسای بارداری شرکت کردم که نحوه نفس کشیدن و معرفی هورمون ها و انواع نرمش ها و ریلکسیشن هارو بهم یاد دادن که در آرامشم بسیار کمک کننده بود، مامای همراه داشتم، باهاش آنلاین ورزش میکردم، نه ماه و یک هفته جنین داخل شکمم بود و متاسفانه پایین نمیامد و به تصمیم پزشکم سزارین شدم، اما بسیار از عملم راضی بودم، به نظر من روزیه ما رو از قبل خدا مشخص کرده.

من سزارین شدم خیلی درد نداشتم فقط ترسیده بودم چون ترسیده بودم سزارین شدم

زایمانم طبیعی بود خیلی سخت بود. ۵ ساعت طول کشید. دو روز بود اومده بودم خونه، کرونا گرفتیم ۲۰ روز اصلا دلم به بچه گرم نبود، اونقد حالم بد بود که به مامانم میگفتم اورهان رو هر کی میخواد بدین ببره. وااااااای الان فکر میکنم به حرفم دیوونه میشم. واقعیتش تحمل درد و بیماری ندارم.

من طبیعی بودم. ب خاست خودم خیلی زمان برد ۱۲ساعت. ۲روز و یه شب هم بستری شدم

خیلی ب شدت سخت بود نمیتونستم بخندم سرفه کنم از تخت پایین بیام

زایمان من خیلی سخت بود چون مایه بچه کم بود هر هفته برای مراقبت میرفتم بیمارستان تا اینکه ۳۷هفته و۳روزم بود که اصلا مایه ای نمونده بود یک روز بستری شدم قرص و آمپول زدند که طبیعی زایمان کنم نشد قلب بچه افت داد۲دقیقه ای بردنم اتاق عمل بعدش که بیدار شدم دیگه درد بقیه وگرفتاریهای سزارین😭😭😭

سلام من هفته ۳۸ساعت دردام ساعت ۸شب شروع شد و وقتی رسیدم بیمارستان فرصت نشد که لباسمو عوض کنم یکراست رفتم برای زایمان یکم درد کشیدم ولی ۹:۲۵ بدون اینکه دکتر خودم برسه برای زایمانم با کمک دکتر کشیک زایمان طبیعی کردم ولی در حال شوک بودم نمیدونستم باید چکاری کنم با اینکه زایمان دومم بود ولی کلا با اولی فرق میکرد در کل خیلی خوب بود و تا صبح بیدار موندم وبه پسرم شیر دادم وکارای خودمو انجام دادم وخیلی بهتر از سزارین هستش ولان هم پسرم ۲۴روزشه وخدا رو شکر میکنم که سالم پیش منو باباشو داداش پرهام جونش داره بزرگ میشه ممنون

سزارین که میشی وقتی میخوای از تخت بیای پایین خیلی درد داره احساس می‌کنی تیر خوردی یا مثلاً چاقو

اصلا

اگه خاستین ب شماره ام پیام بدین همو پیدا کنیم09150408768

سلام من ۴۲هفته زایمان کردم ولی انقد عجله داشتم ک از ۳۷هفته هی میرفتم میگفتن وقتش نیس🤣 دهانه رحمم باز نمیشد دکترم میگف حالا ک بچه خوبه صب کن تا خودش باز شه خلاصه ک از قرص گل مغربی استفاده کردم ک خیییییلی کمکم کرد شبی یکی داخل واژن میزاشتم کاملا دهانه رحممو نرم کرده بود و خیییییلی راحت زایمان کردم و بشدت توصیه میکنم بسته اش فکنم ۳۰,۴۰تا داره ولی من کارم با ۱۰تا راه افتاد و بقیه شو هنوز دارم اگه کسی خاست خانومای باردار مشهد با قیمت خیلی کم میدم بهشون چون دیگ استفاده ام نمیشه ❤️👌

اون خانمی که نوشته هفتادتا بخیه خورده «مامان سوژین» لطفا بیاد بگه از کجا تا کجاش مگه بخیه خورده که هفتادتا شده😂😂

😂اره خیلی کمکم کرد .چون حالت چهار دست وپا بودم همش

من که اصلا این روزها پیاده روی نمیکنم خدا خیر گرونه بچه ام هم خیال میکنم بالاست

سلام به همگی
من دوران حاملگی تقریبا پراسترسی داشتم البته بیخودی خودم وبه استرس مینداختم
باعث شد فشارخون وتپش قلب بگیرم
اما زایمان سرارینم خیلی راحت بود
روتخت درازکشیده بودم هیچی نفهمیدم با دکترم ودستیاراش گپ وگفتگو می کردم

منم ۳۶هفته نصف شبی دردم گرفت رفتم معاینه شدم گفتن ۲سانت بزورمیخواستن طبیعی بیارم منم نمیخوایم چون دکترداشتم قراربودبیادبراسزارین ولی انقدلفتش دادن تادکتربیاددردام بیشترشدباگریه وخونریزی بردنم اتاق عمل خداازشون نگذره انقدخاطره تلخی شدبرام الانم یادم میفته استرس وترس میاد

من اصلا دردی نکشیدم بااینکه میگن سزارین بعد زایمان درد میکشی من تاالان که دخترم۱۸ماهشه دردی نکشیدم

سلام به همگی من هم چهارپنج ماهی میشه که زایمان کردم بسیااااااااار سختتتتت بود طبیعی با وکیوم نزدیک بود سزارین بشم ولی خدارو صدهزارمرتبه شکر نشدم اما خب خیلی درد کشیدم ولی راست میگن که شیرینیاش بیشتریادت میمونه برام دعا کنید بچه های بعدیم انشالله اذیت نشم سپاس از همتون در ضمن من اعتقادم اینه که خودم هم چشم شدم هم گناه زیاد کرده بودم برای همین اینقدراذیت شدم خلاصه گذشت دیگه خاطراش موند انشالله یکیای بعدی جبران بشه و یه نکته دیگه هرچقدم درد بکشی بازم طبیعی بهتره
یا علی

من سونوگرافی آنومالی روانجام دادم ۱۰روزپیش همه چی خوب بودخداروشکرفقط تعیین جنسیت وگف دختر درصورتی که ۱۲هفتگی گفتن پسره .مشکوک زدجنیستو،☺️بهم گفت سه روز دیگه بیاتامشخص بشه پاهاشوبازنمیکنه ولی بعد۹روزرفتم اول گفت پسره بعدش گفت احتمال دختره بعدش گفت پاهاشوبازنکردبازمتوجه نشدم جنسیت چیه مشکوک زد

خیلی بد بود میخواستم طبیعی بیارم کسه آبم پاره شد سزارین شدم خیلی وحشتناک بود تا الانم شکمم درد میکنه خدا کنه این دفعه زایمان کردم طبیعی بیشه خدا آن روزی سزارین رو نیاره بازم خدارو شکر که حال بچم خوبه

من ۳۴ هفته و ۳ روز صبح ساعت ۸ ونیم بیدار شدم دیدم یه آبی ازم میاد رفتم بیمارستان گفتن کیسه آبت پاره شده باید بمونی ۲ تا آمپول فشار زدن تا فردا صبحش دردم نیومد بعدش دیگه چون اصلا آبی نو کیسه نمونده بود قویترشو زدن عرض نیم ساعت زاییدم خیلی میترسیدم بره دستگاه ولی خداروشکر پسرم وزنش ۲۹۰۰ بود دادن بغلم خداروشکر😍

برای زایمان اولم همه کار کردم که بتونم طبیعی بدنیا بیارم پسرم و کلی ورزش پیش از زایمان رفتم
تا روز ۳۰ دی ۹۹ دردم گرفت رفتم بیمارستان گفت هنوز دهانه رحمت باز نشده و فقط یک سانته و برگشتم خونه نگو موقعه معاینه چی شده بود ی کوچولو کیسه آبم سوراخ شد اونشب و روز گذشت تا ۱ بهمن شب دیدم مثل سماور ازم اب میره و رفتم بیمارستان که گفتن کیسه آبت پاره شده اما دهانه رحمت باز نشده ۳ روز درد کشیدم کلی آمپول فشار بهم زدن باز نشد که نشد روز آخر شب ۴ بهمن گفتن ۸.۵ سانت باز شده اما دیگه نه من رمقی داشتم نه ی قطره آب مونده بود که بچه سر بخوره بیاد پایین اخرم ساعت ۷ صبح ۴ بهمن سزارینم کردن اما خودم بیهوش شده بودم و اصلا نفهمیدم کی بچه ام بدنیا آمد و بخاطر اینکه بچه ۳ روز طو کیسه آب پاره بود وقتی بدنیا آمد بردنش بخش نوزادان و هم من هم آقا دانیال هردو سه روز جدا از هم بستری بودیم خدا بگم ازشون نگذره که اون دیر بردنشون برای زایمان باعث شد بعد از ۴سال و نیم که بچه دومم میخواست بدنیا بیاد درد زایمان زود گرفتم و طو هفته ی ۳۶ بارداری ام دخترم دنیا آمد اما دکتر گفت چسبندگی رحم به مثانه گرفتی بخاطر اولین عمل سزاریانت که بد بوده
بخدا جون ما مادرا دیگه برای دکترا هیچ ارزشی نداره
فقط خداروشکر میکنم خدا بهم دوتا دست گل صحیح و سالم عطا کرده و انشاءالله تا عمری باقی باشه هم من وهم پدرشون سالم بالای سرشون باشیم و از بزرگ شدنشون زیر سایه ی پروردگار لذت ببریم آمین

من زایمان طبیعی داشتم بخاطر فشار خون بالا پسرم ۳۶هفته بدنیا اومد بعدظهر حالم بد شد استرس شدید داشتم رفتم بیمارستان بستریم کردن از شانس من بیچاره امپول زور دوبار زدن چون شیفت عوض شد هر دوپرستار بهم امپول زور زدن که باعث دوبار ایست قلبی من شد که دفعه دوم ۵دقیقه ایست قلبی کردم که رفته بودن بیرون امضا گرفته بودن از همسرم که سزارین بشم گفته بودن مادربچه فوت شد بچه رو بدنیا بیاریم حال همسرم ومادرم خراب شده بود که وقتی پرستار برگشته بود داخل من دوباره به این دنیا برگشته بودم پسر کوچولومو هم بدنیا اورده بودم با خواست خدا همه چی خوب تموم شد

سلام میخواستم بدونم کسی زایمان طبیعی اوپیدورال انجام داده

۴۱هفته بودم هیچ دردی نداشتم وای اونقد وحشت داشتم از زایمان بیش ازحد میترسیدم خودشم طبیعی بودم ازبرش بخیه وحشت داشتم رفتم بیمارستان معاینه شدم یه سانتم بازنبودم امپول سرم اینا زدن وصل کردن چندساعت بعد دردام شروع شدن ۷ساعت دردکشیدم یه رب مونده ب زایمان ازشدت درد نفسم میبرید نه برش و فهمیدم نه بخیه رو بچم صحیح و سالم دنیا اومد و همه دردام تموم شد به خوبی وخوشی مرخص شدم فرداش اومدم خونم

زایمان دومم عاااااااالی بود واقعا یادش بخیر

وویییی خدا پس اینا چیه می‌نویسید بابا ما که بارداریم همینجور استرس و فکرو خیال داریم دیگه بدترش نکنید😥 قربونتون برم حداقل کمی مثبت و خوش بینانه بنویسید😊

سلام منک طبیعی زایمان کردم۱۳مرداد ۱۴۰۰ خیلی زایمان خوبی داشتم من تاقبل از زایمانم خیلی استرس داشتم میترسیدم از زایمان طبیعی باوجود اینک تمام شرایطم عالی بود واسه زایمان طبیعی اما اصرار ب سزارین داشتم ولی دکترم قبول نکردن من ۳۹ هفته کامل شده بود ک ی درد خیلی ضعیفی داشتم و مراجعه کردم بیمارستان و تابستان شدم و کارام انجام شد و ماماهمراهم اومدو هم بیمارستان بهم ی ماما اختصاص دادن و خلاصه تاکارام انجام شد و دهانه رحمم باز شد خیلی راحت بودم درد خیلی کمی داشتم درحد دردپریودی بود و اینک من بی حسی اپیدورال گرفتم ومابقی مراحل زایمانم خیلی راحت‌تر و زمانیک دکترم اومدن تاوقتی ک دخترقشنگموبغل گرفتم کلا۷ دقیقه زمان برد درضمن من بیمارستان مادر مشهد زایمان کردم خیلی ازهمه نظر عالی بود بیمارستانش ب شدت توصیه میکنم

وای من چی کشیدم سالگرد ازداجمون بود شب قبلش رابطه بدون محافظت داشتیم بعد رابطه کیسه آبم نشطی داد بود و من ندونستم و صبح زود بیدار شدم خیس شدم گفتم هیچی نیست ولی استرس زیاد داشتم و غذا اینا حاضر کردوم بعد نهار آرایشگاه و آتلیه رفتیم تا شب بعد شام و کیک سالگرد بعد از اون دردام بیشتر وبیشتر میشد رفتم گفتن ۲ سانت باز شدی و من بچم بریچ بود و کیسه آبم پاره شده بود اورژانسی اتاق عمل وای چقدر گریه کردم شوهرم دم در اتاق عمل بوسم میکرد پرستار ها بهمون میخندیدن میگفتن فیلم هندی نیست که آخرشم پسرمو دیدم واییی چه حسی بود و بعد خانواده هامون اومدن

پاکش کنید من باردارم همینجور استرس ترس دارم دیگه بدتر نکنید

شماروبه خدامطالب امیدوارکننده بنوسیدجون عزیزتون من حامله ام بعضی ازپیامتروخوندم فشارم افتاد

من سزارین کردم فشارم رفت بالا کیسه آب م پاره شد اورژانسی سزارین شدم تو ۳۷ هفته زایمان کردم

سلام خانم های گل من زایمان طبیعی سختی داشتم و هفتاد بخیه خوردم و تجربه بدی شد برام خانم های که زایمان طبیعی کردن دو روز خوب میشن ولی من متاسفانه تا چهل روز نمیتونستم بشینم البته بستگی به پوست طرف داره و دهان رحمش 😔😔😔

من ۳۸ هفتم بود دردم نگرف رفتم بیمارستان امپول فشار زدن فرداشبش ب زور دنیا اومد اونقدی اذیت نشدم ولی میترسیدم ..خداروشکر گل پسرمم سالمه

هر روز یه ماه مونده بود به زایمانم هر روز بعد ظهرها 3 ساعت را میرفتم

من بارداری خوبی داشتم خداروشکر
سزارین شدم
روزای اخر ی استرس بدی توی وجودم بود
هی میگفتم نکنه من بمیرم
بچه رو نبینم
اماخداروشکر روز۳۰شهریور۹۹ ساعت۵ صبح بیمارستان بودم تااماده شدم و کارای اداری رو انجام دادیم رفتم اتاق عمل
ساعت۷/۱۵دقیقه بود ک داشتن تواتاق عمل اماده میشدن دکتر و دستیاراش نفسم بند اومده بود گفتم دکتر دارم میمیرم اکسیژن وصل کردن
ساعت۷/۲۵دقیقه صبح ساتیارخان بدنیااومد
خیلی توپولی بود
ب من نشونش دادن چشاش بازه بازفقط منونگاه میکرد
الانکه یکسال ویک ماه و۵روز گذشته هنوز کمردرددارم ولی همش خداروشکرمیکنم ک پسرم سالمخ

سزارین کردم هزاران بارلعنت به سزارین که منو۱ماه بیمارستان نشین کرد😭😭

من دوست داشتم طبیعی زایمان کنم اما تا ۴۰ هفتگی صبر کردمو جفتم پایین نیومد و مجبور شدم سزارین کنم و چون بچه خیلی بالا بود خیلی ب دنده هام فشار آوردن خیلی درد داشتم موقع زایمان فقط به خاطر دنده هام و بعد از زایمان هم تا یک ماه درد شدید تو دنده هام داشتم طوری ک اصلا درد بخیمو حس نمیکردم ولی هر وقت پسرمو میدیدم دردم فراموش میشد 😍😍

سلام .خیلی سخت بود ۲۴ ساعت درد کشیدم تا ترنم کوچولو بدنیا بیاد اثلا فکرشم نمبکردم اینقدر درد داشته باشه ولی وقتی ریزدونه تو میبینی اون لحظه بغل میکنی زیباترین حسی که هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم

زایمان من وحشتناک بود هر دوتا درد رو کشیدم اول طبیعی تو اتاق زایمان بچه تا توی لگنم اومد موهاش حس میشد اما ب دنیا نمیومد با اون همه درد بدبختی بردنم اتاق عمل بعد فهمیدن بند ناف دور سرش بوده ک ب دنیا نمیومد

من گفتم طبیعی زایمان میکنم کلاس های زایمان در آب شرکت کردم، ورزش هاشو تا حدودی انجام دادم. شب دردم شروع شد رفتم بیمارستان گفتن هنوز زوده اومدم خونه. فرداشب ساعت ۹ پزشکم گفت بیا بیمارستان ممکنه بچه مدفوع کرده باشه، رفتم بیمارستان از ساعت ۱۰ شب به من آمپول فشار زدن تا فردا ساعت ۷ صبح از درد بالا و پایین می پریدم دهانه رحمم ۱۰ سانت باز شد ولی بچه ام پایین نمیومد اصلا تکون نخورد، ساعت ۷ اورژانسی رفتم اتاق عمل و سزارین شدم. ساعت ۷ و نیم تو اتاق خودم بودم و بچه ام بغلم بود، وزن بچه ام زیاد بود و نتونسته بود بیاد پایین. بعدش برای نشستن و بلند شدن درد داشتم ولی بچه که به دنیا میاد و علی الخصوص زمانی که شروع به شیرین بازی میکنه میبینی چقدر ارزششو داره.
از زمانی که دخترم به دنیا اومده تا همین امشب هر شب خدا رو بابت دخترم شکر کردم و سپاس گذارش هستم.
به امید خدا هر کسی آرزوی بچه داره خدا دامنش رو سبز کنه. آمین

من زایمانم طبیعی بود با این که 24 سالم بودولی خیلی میترسیدم ولی به حق آقا امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف و مادرم حضرت زهرا علیهاالسلام زایمانم هم راحت بودو هم ترسم ریخت

خیلی سخت بود 🤣🤣با گریه ای که میکردم با جیغایی که میزدم

من قبلش پیاده روی میگردم برای همون زیاد مشگلی نداشتم ساعت 8،30 صبح رفتم بیمارستان 12 بعدظهر به دنیا اومد خیلی سخت نبود زایمانم هم طبیعی بود

منکه اینقدر زایمانم راحت وخوب بود که دلم تنگ میشه واسه اونموقع...اخه من خیلی پیاده روی وورزش کردم..جارو دستی زیاد میکشیدم ..ساعت یازده ظهر بستری شدم شیش زایمان کردم ..

من چن روز قبلش توخونه همسرم یکم تعمیر وگچ کاری کرده بود منم جارو کشیدم یکم خسته شدم ودخترم تکون نخورد رفتم دکترم گفت دقت کن خوب نشدی بیا این هفته سز کنم.منم یکم استراحت کردم کم وبیش تکون خورد ولی خییلی ضعیف هفته بعدش رفتم دکترم حسابی دعوام کرد که چرا نیومدی زود ساعت ۴ عصر ویزتم کرد از اونجا حتی مهلت نداد برم لباس بردارم گفت برو بستری.ماهم باهمسرم اومدیم هم لباس برداشتم هم خواهرومادرامونو برداشتیم ساعت ۱۰ شب از اتاق عمل بیرون اومدم

من هفته۳۶ بود زایمان کردم قبلش اصلا درد نداشتم ساعت۹وربع صبح یهویی کیسه ابم پاره شد و۱۲و۳۵دقیقه ظهر دخترم به دنیا اومد اما جون قبلش پیاده روی وورزش میکردم موقع زایمان درد زیادی نداشتم ودخترم راحت به دنیا اومد

خیلی بد فشارم بالا رفت 34 هفته
شکمم زده بود بیرون یک قیافه ای😁😁😁

البته با فشار بالا و زایمان طبیعی😬🤪

من زایمان سختی داشتم هفته ۳۵ با مسمومیت بارداری فشار خون بالا روی ۱۹ وبا وجود دو جفت داشتن خودم ولی خدا رو شکر پسرم تو دستگاه نرفت ولی بعدش خیلی سختیا کشیدم ولی خدا رو هزاران مرتبه شکر ک ب خیر گذشت ولی الانم دوبله رو پاهاش وای نمی استه ولی تمام حرکاتای دیگه اش نرماله شکر خدا و این مشکلش میگن شاید ب خاطر زود رس بودنشه ک کنده توکل بر خدا اینم ب خیر و خوشی بگذره

من مامان احسان زایمان من سزارین بود

من طبیعی زایمان کردم سخت بادرد زیاد ولی زنده موندم😁

سلام من خودمو برا طبیعی آماده کرده بودم ازسزارین بدم میومدبااینکه میدونستم دردطبیعی ازاون درداییست ک قابل توصیفش نیست. توهفته 39و پنج روزم بود ک زایمان طبیعی کردم ازساعت 1ظهر دردم شروع شد لباس زیرم خیس شد ترسیدم رفتم بیمارستان بم گف برا چی اومدی گفتم بایدمعاینم کنی معاینم کرداولین بارم بود کمی درد داشت گفت هنوز زوده برو خونه.منم اومدم خونه ب مامانم گفتم ک پرستارا گفتن ن زعفران بخور ن اسپند دود بده شانسم مادرم اشتباهی شنید اسپنددود داد منم ازبوی اسپندرفتم تو حیاط نیم ساعتی تو حیاط موندم ولی بازم خونه بو اسـنپندمیداد فایده نداشت هوا هم گرم بودب داداشم گفتم منوببره خونه داداشم.ازشانس منم نذری داشتن درست میکردن.نمیتونستم بشینم همش تو خونه را میرفتم ساعت و نگاه میکردم ساعت 2ونیم بودک هر10دقیقشو1دقیقه دردم شروع میشد و ول میکرد بعدساعت 4بودهر5دقیقه 1دقیقه و در آخرهر3دقیقع 1دقیقه ک این بدترین دردی بود ک داشتم میکشیدم برا یه لحظه پشیمون شدم ک دیگ نمیتونم بدنم گرگرفته بودهمش داشتم عرق میکزدم ولی اصلا جیغ نمیکشیدم فقط رامیرفتم و انرژی مثبت بخودم میدادم ک من میتونم موقع دردم گام هامو محکم برمیداشتم و ذکریاحسین و یازهرا میگفتم ساعت 5شد ک دیگ پهن زمین شدم بچم داشت بم فشارمیورد زنداداشم فهمید ک موقم شروع شده داداشم منو زود سریع رسوندنم بیمارستان.معاینم ک کردن گف ویلچربیارین منم فهمیدم ک وقتشه.منو باویلچربردن سرتخت گف ک زوربده هرچی زورمیدادم نمیتونستم گف مثل دستشویی کردن بشین نمیتونستم اونجور بشینم ولی ب زور توانمو جم کردم ک من میتونم ساعت 5ونیم شدک خداروشکر دخملم صحیح و سالم ب دنیا اومد حس خوبی داشتم اصلا دردا یادم رفتن خداروشکر ..ان شاالله روزی همه

من بارداری سختی داشتم کلا استراحت مطلق و خواب قشنگ پدرم در اومد 30کیلو هم چاق شدم بخاطر استراحت و بخور و بخواب...ولی زایمانم کلا سه ساعت شد دردشم مث درد پریودی بود برام خیلییی راحت اومد تو بغلم خودمم باورم نمیشد ..واقعا رازیم ک طبیعی بودم ...بعد زایمان راحت مینشستم و راه میرفتم

ازشب قبل کمردردداشتم بهیچکس هیچی نگفتم همیطوری دردوبجون کشیدم تاساعت نه شب ک دیگه امونم رو بریده بود بشوهرم گفتم رفتیم بیمارستان دهانه رحمم بازبود ساعت دوازده ده دقیقه دخترم بدنیااومد خیلی بد بود هیچکی پیشم نبود جزخواهرشوهرم

هفته ۴۰ سزارین کردم. اصلا درد نداشتم. دخترم سلامت بدنیا اومد فقط یه روز بعداز زایمان گوشتم جوش نخورده بود و کلی خونریزی داشتم یک شب با یه بچه شیرخوار بیمارستان بودم. شیافت بدنمو سوزونده بود.یه وضعی بود سخت. بعدش از خودش سختتر بوود😅

من سزارین شدم موقع خوابیدن خیلی اذیت میشدم تکون نمیتونستم بخورم

من زایمانم خوب بود سزارین بودم.بالاخره سزارین چون زیر شکم بخیه میخوره درد داره.ولی مصیبتایی که بعدش سرم اومدو خدا سر دشمنشم نیاره خیلی سختی کشیدم.اما خداروشکر گذشت.

صاف شدم در این حد که دیگه گفتم بچه بی بچه

منم دوسانت بازبودم ولی چون بچه مدفوع کرده بود سزارین شدم خیلی هم دردداشتم هم دردطبیعی کشیدم هم سزارین ولی الان خداروشکر بچم بغلمه

من سزارین شدم وبه شدت دردناک بود

زایمان سخت وبدی داشتم اماخداروشکر ک پسرم صحیح وسلامت بدنیااومد

زایمان من طبیعی بود . به نظرم فرقی نداره بستگی به روحیه مادر داره در هر دو زایمان سختی های خودش هست . درد هست فقط مادری که طبیعی زایمان می‌کنه بعد از زایمان خیلی راحت تر هست تا اونی که سزارین کرده. در هر دو حالت خدا قوت میگم به همه ی مامان ها

خیلی خیلی سخت بود و با مسمومیت حاملگی در ۳۲ هفته کارن با وزن ۱کیلو ۹۰۰ گرم بدنیا اومد و تا ۸ روز رفت تو دستگاه ان ای سیو که حتی بلد نبودم بغلش کنم یا شیرش بدم خیلی روزای سختی بود ولی خداروشکر که بخوبی گذشت و الان کارن ۱۱ ماهشه و کاملا سالمه فقط یکم وزنش کمه البته اینم بگم که کارن تا ۶ ماه فقط شیرمو خورد و هرکاری کردم دیگه سینمو نگرفت متاسفانه و الان شیرخشک میخوره☹

شکر ک بچم الان بغلمه بقیشو ولش

سلام من زایمان طبیعی داشتم و واقعا راضی بودم از هیچ بی دردی و بی حسی هم استفاده نکردم

سلام زایمان من طبیعی بود خیلی راضی بودم
البته بدون درد بی نهایت خوب و راحت بود

سلام من هفته۴۲بارداری بودم بااینکه بندناف دورگردن بود بچم خیلی استرس اینا نداشتم وقتی هرروز برا ضربان قلبش میرفتم ک دوروز مونده به زایمانم گفتن ضربانش خوب نیس باید بدنیابیادخودم ۲سانتی بازبودم😃بقیه رو امپول فشار زحمت کشید پدرمو دراوردخیلی وحشتناک بود درست ۱ساعت وربع هم زورزدم تابلاخره بدنیااومدساعت۱۱و۲۰دیقه شب ساعت ۱ظهر بستری شده بودم.برام خیلی درداش سخت وحشتناک بود ولی وقتی امیرسام وگذاشتن روشکمم خیلی عالی بود بهترین حس دنیا وبهترین هدیه خدابرایه من سرتاپا گناهکار.خدایا عاشقتم شکرت😍

زایمان من طبیعی بود .اصلا هم اونجوری که میگن درد داره و وحشتناکه نبود.من دوهفته قبل زایمانم روزی دوساعت پیاده رویی داشتم و این خودش خیلی کمکم کرد.
اما بعد زایمان بخیه های داخلیم گوشت اضافه اورده و خیلی درد داشتم الان درد ندارم ولی ترشح خیلی دارم و اصلا هم از زایمانم تا الان هیچ رابطه ای با شوهرم نداشتم چون خیلی دردم میگیره...رفتم دکتر گفته باید صبر کنی تا یک سالگی بعد بیای اضافات رو بسوزونی.خیلی میترسم😒😒😒😒فقط امیدوارم خوب بشم

سلام من ۴ روز زودتر زایمان کردم چون اب دورش کم بود وای با امپول فشار ۱۱ساعت درد جیق داد بعد زایمان بیشتر گلو درد داشتم

زایمان من سزارین بود به خواست خودم بیهوشی کامل گرفتم اماان از درد بعد از بیهوشی🥺🥺

خوب بودن معنیش این نیست که درد نداره، زایمان درد داره خوب، به تنگی و گشادی هم ربط نداره، بالاخره دهانه رحم باز میشه، با انقباض های دردناک، اما در نهایت بدن تعداد لایه های کمتری پاره میشه و زودتر به زندگی عادی میشه برگشت، برای همین تو کشورهای پیشرفته آمار طبیعی خیلی بالاتر از سزارین هست. مثالش سوئد که ۸۴ درصد طبیعی زایمان می کنند.

من کلا بعد زایمان خیلی حافظم تا یه مدت ضعیف شده بود

زایمان من سزارین بود عالی بود و بی درد و خیلی راحت بعدشم نه دردی داشتم نه هیچی . دکترمم خوب بود شکر خدا

مامانای گل ‌کسی میدونه چه جوری به یه نفرکه به پیامم پاسخ داده درجواب اون پاسخ بدم؟؟

سلام خدا زایمان من و نصیب گرگ بیابون هم نکنه پنج ساعت تمام قبل زایمان لرز داشتم که دستو پامو میگرفتن معاینه میکردن اینقد از فرط درد داشتن دادمیزدم که بطری آب معدنی کنارمو گاز میگرفتم حالا بعدش که چه زجر ها کشیدم به کنار روزی هزار بار میمردم و زنده میشدم 😖 ولی واقعا خدا رو شکر که گذشت. هیچ وقت فکر نمیکردم دوباره سر کارم بر گردم اولین کاری که کردم بعد برگشتم دخترمو بیمه عمر کردم ☺️ آرزوی دیدن این لحظه تو دلم بود

وای وای یادم میفته دیوونه میشم باپای خودم رفتم قتلگاهم
من ۴۰هفته تمام بوددردنداشتم هیچ علایم زایمان نداشتم همش ازبهداشت زنگ زدن که بروبیمارستلن برازایمان اونجابازم دردم نگرفت دوروزوشب فقط بهم قرص واژن وزیرزبانی وامپول دردزدن واااای ۴۸ساعت تمام دردالقایی کشیدم اخرشم سربان قلب بچم رفت چون صبش دکتربادستش کیسه ابموپاره کرده بودکه مثلابعداونهمه دردی که کشیدم بازدردم بگیره وبچه بیاد
بلاخره نیومدکه نیومدنصف شب بردنم اتاق عمل انقدجیع کشیده بودم ازدردکه ۳روزصدام درنمیومد

من هفته ۳۹ بودم ، صبح پاشدم لکه بینی داشتم و کمی درد ، رفتم بیمارستان گفت دهانه رحم یک سانت باز شده ، برو خونه تا شب که درددت زیاد شد بعد بیا . شب ساعت یک بستری شدم و دوازده ظهر زایمان طبیعی کردم .
از روش زایمان بی دردی ، اپیدرال استفاده کردم خیلی عالی بود . بعداز زایمان هیچ عوارضی هم نداشت

سخت بود خیلی سخت ولی وقتی دنیا اومد و چهرش دیدم خستگی از تنم بیرون رفت خیلی اون لحظه رو دوس داشتم و هرگز فراموش نمیکنم خدا ب همه بچها سلامتی بده انشالله زیر سایه خودش بزرگ بشن موفق باشن

عزیزم هم هزینه بیمارستان خصوصی زیادبود هم توسبزوارنبود

سلام خانوما

آخ گفتم و یک جیگر دنیا اومد😅😍

ای خدا از دکترم نگذره
از ماه نهم نوار قلبش نامنظم بود
بستریم نمیکرد اصلا هم حرکت نداشت اخرین باری ک رفتم نوار قلب بگیرم ماما شیفت بهم گفت چرا نمیری زایمان وضعیت جنین خوب نیست منم گفتم ک بستریم نمیکنه قطعا درجریان هستین ک سزارین هم انجام نمیدن خانواده ها نگرانم بودن تا اینک الهی اون خانمه خیر ببینه گفت نوار قلب میگیرم خوب نبود میفرستمت بری دیگ گرفت و خوب نبود و منم رفتم زایمان بعد ۱۸ ساعت عذاب نی نیم ب دنیا اومد هرگز اون دکتر نکبتی رو نمیبخشم خیلی عذاب کشیدم

هفته اخراوکروناگرفتم وحال بدی داشتم

عزیز گفتم که بچم یکیش بریچه گفت نه باید چک کنم که اینجورشد بعدم حین زایمان حالم بدشد

شیرین واما دردناک یه هفته میبردنم بیمارستان و میاوردنم خونه بعدیه هفته نازنازی من به دنیا اومد

من خیلی زلیمان بدی داشتم خیلی درد داشتم ساعتای اخر زجه میزدم ازدرد ..۲۹ تا بخیه خوردم هم داخل هم بیرون ..هرچی داد میزدم میگفتم خالم داره بد میشه میخوام ازحال برم ولی هیچ کس به حرفم گوش نمیداد .خلاصه که خیلی بد بود ..

من صبح بلندشدم دیدم لخته خون ازم‌میریزه بیرون باورتون نمیشه آخر ۳۷ هفته جفت من کنده شده بود رفتم بیمارستان سزارین اورژانسی پسرم و خدابهم داد دهنش پر لخته خون دکترم دکترملیحه باری نژاد کنارم بود ولی بعد زایمانم گرفتارافسردگی شدم و شوهرمم کرونا گرفت ومن بدبخترین بودم گذشت ولی شکررب العالمین

هیچ کس دردی که من. کشیدم خدا کنه نکشه .دوقلو داشتم هفته 33و5روز معاینه شدم که نخون ماما کسیه ابم پاره کردو اورژانسی رفتم برای عمل ساعت 1شب بی حسم کردن از ترس و وحشت قلبم ایست کرد رفتم تو کما..بعد هشت روز که داخل نمازی بودم رفتم آن ای سیوبالای سربچه هام که حالم اونجا بدشدبازم

سلام من سزارین کردم ۳۸ هفته وپنج روز خیلی باعجله رفتم اتاق عمل چون نفراول زایمان بودم خودم سریع لباس پوشیدم ورفتم انژوکت زدن و اتاق عمل ساعت نه بود تواتاق بودم نه وده دقیقه بچم رو اوردن بغل صورتم خدایی اذیت نشدم از کمرم بی حسی کردم بعدشم مواظب بودم سر درد و ایناهم نگرفتم

زایمانم خیلی راحت بود چون پسرم بریچ بود سزارین کردم البته دکترمم عالی بود😍😍

سلام من ۳۸ هفته و ۵ روز دکترم گفت بیمارستان شیفتم بیا نوار قلب بگیرم ببینم تو چ وضعيتي هستی ،صبح ب شوهرم رفتیم بیمارستان یکی از ماماهای بیمارستان نوار گرفت گفت داخل نوارت درد داری و ب زور معاینم کرد بعدش ازم خون اومد دکترم همون موقع سر رسید و گفت باید بستری بشی واس زایمان ،عصر ساعت ۵ هم بردنم اتاق عمل ،عملمم خیلی خوب بود ۵ نیم از اتاق عمل بردنم داخل ریکاوری ۶ هم رفتم داخل بخش تا ساعت ۳ تکون نخوردم چیزی هم بهم ندادن ک بخورم ،ساعت ۳ ب بعد هم کم کم بلند شدم هم چای و کاپوچینو خوردم ،فردا ظهر هم مرخص شدم

هفته اخر بارداری کرونا گرفتم فوق العاده زایمان سختی داشتم

من هردوشکم را طبیعی زایمان کردم...بصورت فیزیولوژیک وبدون آمپول فشار...با دردهای وحشتناک...سر زایمان دوم حالم خیلی بد بود..وقتی بچه دنیا اومد اصلا تو حال خودم‌نبودم...وحشتناک ورم‌کردم و زرد شدم بعد زایمان...خلاصه که از زایمان وحشت دارم

منم دوشب دردکشیدم هی بیمارستان میرفتم ومیدیدمیگفت بورویه ساعت بعدبیابلاخره شبش خونمومعاینه کردن وگفتن نی نی دس شوی کرده بایدسیزارین شی منم سیزارین شدم خیلی داکترشون بداخلاق بود

سلام من هفته 38زایمان طبیعی کردم ازساعت11صبح دردهایم شروع شدتا 10،۵که دختر خوشگلم دنیا اومد زایمان خوبی داشتم خیلی اذیت نشدم

سلام
من که منتظر طبیعی بودم رفتم سونو هم آب دور بچه کم بود هم حالت بریچ بود سرش بالا، که دکترم گفت دو روز دیگه باید سزارین شی خطرناکه ، با اینکه وحشتناک از سزارین میترسیدم دیگه بلاجبار سرازین رو قبول کردم ، از استرسی که داشتم بی حس نشده بودم که تیغ رو زدن چند بار گفتم آآآخ، تا باور کردن درد دارم دیگه سریع بیهوشم کردن هیچ وقت یادم نمیره هنوز که هنوزه یادم میاد استرس میگیرم،اما چون بیهوش بودم بعد از عمل زیاد درد نداشتم فقط موقع راه رفتن که قابل تحمل بود.

زایمان من خیلی سخت بود نزدیک چهل دو هفته بودم هنوز دردم شروع نشده بود دکتر گفت ممکنه بچه خفه شه برا همین بهم سرم زدن تا دردم شروع بشه دردام شروع شد ولی بدنم باز نمیشد از صبح تا ساعت یازده شب منتظر بودن خواستن ببرنم سزارین که خدارو شکر یازده ربع بدنم باز شد نیم ساعت بعدش بچم بغلم بود

شیرین ترین لحظه ی زایمان به دنیااومدن کوچولوته ودیدن چشماش وچهرش وشیرین ترلحطه ای که میزارن روشکمت وصربان قلبش حس میکنی،اون لحظه بودکه کل دردای زایمان ازیادم رفت دیگه دردنداشتم فقط شو وشوق بودتوکل وجودم.🤩🤩

سلام فرایند زایمانم خیلی زجر کشیدم دکترم نامه داد برای بیهوشی
رفتم اتاق عمل دکتر بیهوشی گفت فقط بی حس باید بشی هرچی التماس کردم گفتم نمیتونم بیهوش کنید نکردن
بی حسی زدن جواب نداد کلی زجرم دادن
بعد بی هوشم کردن
بعد که به هوش اومدم از گردن فلج شدم و نتونستم بچم را شیر بدم خلاصه اومدم خونه تا ۷روز رو جا بودم نمی تونستم بلند بشم
شیر با شیر دوش میدوشیدم میدادم بچه هر کار هم میکردم بچه سینم را نمیگرفت همه راهی هم انجام دادم بهداشت رفتم نشد
دیگه بچه هم شیر خشکی شد
الان هم ۹ماه هست و شوهرم کرونا گرفت و بچه هم گرفته
تب سرفه آبریزش گریه خلت
نمیدونم چکار کنم 🥺🥺
دکتر هم بردمش دارو داده خوب نشده هنوز ۳روزه الان
بردمش دکتر متخصص گفت تا دوشنبه خوب نشد بیارش

سلام من اولین بارداریم بودو طبیعی زایمان کردم هفته 39 بارداری بودم با انتقباض زیاد یه شب بستری شدم بیمارستان وکیسه آبم رو دکتر پاره کرد زایمان راحتی شدم
کلاس های بارداری رو شرکت میکردم والبته آنلاین خیلی چیز ها یادگرفتم مثلا اینکه نباید جیغ بزنم چون کل توان وانرژیمو ازدست میدم. ورزش در روند زایمانم کمکم میکنه که زایمان آسونی داشته باشم نوع نفس کشیدن که با انجام همه این ها زایمانم راحت بود خداروشکر
ماما همراه هم واقعا خوب بود برام

من زایمان سزارین بودم و همه چی خوب پیش رفت و از دکترمم ممنونم که عالی بودن ❤❤

سلام اولی سزارین خیلللی راحت دومی هم سزارین خخخخخیییییییلی سخت😨😨😨😨😨😨😨

من ۱۶روز مونده بود ب زایمانم رفتم ماما معاینم کرد گفت شکمت سفت شده سربچه اومده پایین آماده شدی برا زایمان باید همین امروز بری من اونروز رفتم بستری شدم با اینکه درد نداشتم ولی دهانه رحمم باز شده بود فرداش ساعت ۶ عصر با درد بسیار زاییدم ک بعد دیدن هستی همش یادم رفت

ولی به آمپول بی حسی بعدش آلرژی داشتم تا یه ماه کل بدنم جوش زد و از شدت خارش دلم ضعف میرفت😭😭😭🥴🥴🥴

من طبیعی زایمان کردم و پسرم ۳روزدیرتربه دنبااومد،وقتی به دنیااومدکف دستهاش چروک بود،واینوهم بگم که درسته دوش آب گرم درکاهش دردای کمرم بسیارموثربودامابایدمواطب بود کودک نیفته چون سرش داخل لگنه وهرلحظه ممکنه بیفته،من که آخرسردعوام کردن😁گفتن زنگ میزنیم به شوهرت میگیم😂.واینکه بیمارستان دولتی بود واقعا واسشون طبیعی بوداصلابه دردهام اهمیت نمیدن نه من به هیچ کس،تایه دانشجواومدگفت دوش آب گرم بگیروبرام کمپرس آورد،خداخیرش بده،انقدزجه زدم کسی جواب نمیدادمیگفتم دکتر پرستار،تاتخت بغلیم گفت من سقط میکنم یکی به این بدبخت جواب بده اماتااون پرستارنیومدکسی ج نمیدادهمه میخندیدن باهم حرف میزدن،وجالب اینکه بهم گفتن زوربزن تابخیه نخوری من زورزدم اما نمیدونم چرابخیه زدن دروعگوها گولم زدن 😁😁😂😂

دوروز تو خونه انقباض داشتم ساعت های آخر انقباض ها با فاصله ۵دیقه میگرفت ول میکرد شک کردم رفتم معاینه ۳۵و۶روز ،۶سانت بازشده بودم کیسه آب وترکوندن ۱۰دیقه بعد نی نی اومد طبیعی چون دردهامو توخونه کشیدم رفتم بیمارستان ۱ساعته زاییدم

سلام.من زایمان اولم بود آخرای بارداریم همش منتظر بودم دردم بگیره ولی چهل هفته ام تموم شد خبری نبود از اینکه درد نداشتم استرس گرفتم از زایمان طبیعی هم میترسیدم با دکتر صحبت کردم ساعت 11 طرف صبح توی بیمارستان بستری شدم ساعت 2 ظهرهم سزارین شدم...
عملم راحت بود... اما وقتی بچه بودم عمل اپاندیس از ناف تا قسمت پایین داشتم موقع سزارین همون قسمتو بریدند اذیتم خیلی شدید بود

ولی با اون همه استرس و درد شدید
وقتی دخترم و بهم دادن یه صورت گرد کوچولو ولطیف تحمل منو بشتر کرد و خوشحال بودم عوضش دخترم سالم و نازه

زایمان من سزارین بود و بسیار زیاد استرس داشتم که روند زایمان رو برام سخت کرد که به آمپول سری آلرژی دادم خیلی تجربه بدی بود واقعا ولی وقتی فرشته کوچولوم رو دادن بغلم همه چیز یادم رفت ولی دیگه باردار نمیشم 😅😅
و یه تجربه دیگه خیلی تو انتخاب بیمارستان دقت کنید پرستاران بیمارستان انصاری اصلا خوب نبودن من رو خیلی اذیت کردن اصلا راضی نیستم

من سال ۹۴ زایمان طبییعی افتضاحی داشتم دوروز توبلوک زایمان موندم هفته ۴۱ پسرگلم بدنیا اومد از اونجایی ک زایمامم سخت بود متاسفانه کتف بچه شکسته بود ک خداروشکر زود متوجه شدم بعد اونم خودم چهل روز نشده بود ک عفونت بیمارستانی گرفتم الانم باردارم و۳۹ هفته دعاکنیید این سری زایمانم راحت باشه.

من که واسم شعر خوندن و بیهوشی کامل.😍😍هیچی نفهمیدم.عملمم عااالی ۴ساعت بعد عمل راه رفتم.👌👌👌

درد زایمان نداشتم کیسه ایم پاره نشد توهفته ۳۶ خودم رفتم برا زایمان از بس عجله داشتم که. فندوق رو ببینم 😊😁 کل دردم ۸ساعت بود طبیعی بودم خیلی سخت بود اما خاطره شد 😻همین که دیدمش همه درد ها رو فراموش کردم بهترین حس دنیاست
واز خدا بابت این هدیه قشنگ سپاس گذارم امیدوارم قسمت اونایی که ارزوشنه بشه 🤩🙏🏻

من با ۳۹ هفته روز ۴۰۰/۰۴/۰۴ زایمان سزارین شدم همه چی عالی بود اما خب شب اول خیلی درد داشتم که تحمل کردم

والا من خودم و واسه طبیعی آماده کرده بودم
بیمارستان گفت چون اولی سزارین بودی دومی طبیعی باید سومی سزارین شی
خلاصه از دوازده شب درد شروع شد ساعت 8صبح خودم تنهایی رفتم بیمارستان
گفتن بله باید الان زایمان کنی
تا ظهر هم بدنیا اومد
ولی سزارین و خیلی درد کشیدم و همه چی رو میدیدم من تجریه هردو رو داشتم

سخت بود درد طبیعی رو کشیدم اما سزارین شدم

ولی تو سن کم آدم ضربه روحی و جسمی میخوره سر هر دوش افسردگی گرفتم و از لحاظ جسمی خیلی ضعیف شدم تمام دندونام خراب شدن

سلام منم زایمان اولم بودآخرای بارداریم همش منتظربودم دردم بگیره ولی چهل هفتم تموم شدخبری نبودصبح رفتیم بیمارستان دولتی ببینم ماما چی میگه که منوترسوندنو گفتن چون دیابت داشتم احتمال خفگی بچه هستش ماروسریع فرستادن بیمارستان دیگه تاغروب درگیرپرونده بودیمو چون دردنداشتم نمیبردنم اتاق زایمان ساعت پنج ونیم غروب بستری شدم باآمپول فشارتا۱۲شب دردم کم بودولی بعدش شدیدشدصبح معاینه کردن کیسه آبوپاره کردن گفتن بچم دستشویی کرده بایدزودبه دنیابیادقرارشدچندساعت صبرکنن اگه بدنیانیادسزارینم کنن که شکرخدا۱۰دقیقه به ۱۲ظهرپسرم بدنیا اومدبااین که خیلی طول کشیدولی خیلی حس خوبی بوددوسدارم زودتردوباره تجربه کنم

من چون سنم خیلی کم بود خیلی خیلی ترس داشتم فقط گریه کردم دلم میخواست مامانم پیشم باشه از بخت بد من بعد این که کودکم به دنیا اومد تخت های بخش پر بود من موندم همونجا خودم بچمو بغل میکردم شیر میدادم شب همون روز بزور اجازه دادن مامانم بیاد پیشم

منم طبیعی بودم دردام از ساعت دو نصف سب شروع شد تحمل کردم تا ساعت هفت صب رفتم بستری شدم چهارده ساعت درد کشیدم خیلی استرس داشتم دردام وحشتناک بود خیلی جیغ میزدم و التماس میکردم متاسفانه بیمارستان دولتی بود و دلشون به حال کسی نمیسوخت بهم امپول فشار زدن و نهایتا ساعت سه و ربع بچم بدنیا اومد انقد بد بود که هرشب خواب میبینم باردارم و دارم میرم برلی زایمان مدام التماس بقیه رو میکنم که نزارن منو ببرن هرش هرشب😭

من بعد دوروزو دوشب درد زایمان طبیعی بالاخره فول شدم و بستریم کردن از سزارین و عمل ترس داشتم ولی تو لحظه اخر زایمان طبیعی قلب بچه رفت بعد اون همه درد اورژانسی عمل شدم و سه روزم بخاطر فشار خون بالا بستری بودم بدم میومد و جندشم میشد از بخیه شکم ولی خدارو هزار مرتبه شکر که بچم صحیح و سالمه دخترم سه ساله بشه تصمیم دارم بازم حامله بشم همه دردام بعد دیدن چشای خوشگل ثمین یادم رفت 🤣🤣

من ۴۱ هفته تمام کردم دردام شروع شدبود هرپنج دقه دردداشتم هی ب مرور زمان دردام بیشترمیشد ساعت ۷ شب شروع شد کمکم تا۱۰ دیدم بیشتر میشه فهمیدم دردزایمان دیگه طاقت نداشتم رفتیم بیمارستان بستریم کردن ساعت ۴صبح بدنیاامد دخترم خیلی سخت بود درداش

آسوووون

من دو روز زود تر از تاریخ سزارین شدم بچه اولم بود نمیدونستم درد زایمانه ولی هی میگرفت هی ول میکرد از نصفه های شب صبح بود که رفتم بیمارستان و زایمان کردم 🤭و آرمین کوچولو به دنیا اومد
ولی به شدت از طبیعی میترسیدم به خواست خودم سزارین شدم

من زمان زایمانم رسیده بود،هر۲۰ دقیقه ۱۵دقیقه دردمیکشیدم وهی زمانهابهم نزدیکترمیشد یعنی فاصله بین دردهام کمترمیشداین یعنی زمان زایمان رسیده اما پرستاردانشجومعاینه کردوگفت زمانش نرسیده،راهی شدم که برگردم خونه اما توراهروکیسه ی آبم پاره شد اول ترسیدم ویک لحظه خندم گرفت😁اما بعدبردنم اتاق زایمان ودردم دیگه قطع نمیشد،ساعت۱۲ظهررفتم اتاق و۹و۳۰ دقیقه شب پسرم به دنیااومد.تنهاچیزی که خیلی توکاهش دردهام تاثیرداشت دوش آب گرم بود وهمش ازکمربه پایین دوش آب گرم میگرفتم واقعادردوآروم میکرد.
قابل توجه بقیه دوستان👈(اما من قبل رفتن به بیمارستان برای زایمان یه لیوان ژعفرون دم کرده خوردم چون شنیده بودم زایمان زودتروراحت ترمیکنه اما توصیه میکنم اصلاااااا این اشتباهونکنین چون گفتن فقط بخاطرهمون بودکه اونقدرزایمانم دردداشت).

سلام.من رفته بودم تو ده ماه و هیچ دردی نداشتم هرچی همسرم گفت سزارین کنم نکردم تا یه شب ساعت ۳صبح کیسه آبم پاره شد تا به بیمارستان برسم دیگه خشک شده بود رحمم به جای اینکه سزارینم کنن تا طبیعی نگه داشتنم انقد درد کشیدم و داد زدم تا بعد چهار ساعت فسقلی ناحیه پرینه رو به صورت کج پاره کرد و اومد بیرون.

من خودم تصمیم گرفتم طبیعی زایمان کنم هفته ۴۲ بارداری بودم که ۵صبح کیسه آبم ترکید رفتم یه دوش آب گرم گرفتم و با همسرم بیمارستان رفتیم از قبل با ماما همراهم هماهنگ بودیم درد زیادی کشیدم ولی خیلی طول نکشید زیاد سخت نبود ولی بعد این که گل پسرم دنیا اومد خیلی ذوق داشتم اولین آغوش منو نی نی بهترین لحضه ای بود که من تو عمرم داشتم بعدش مامان و همسرم اومدن پیشم خیلی خوب بود به همه اونهایی که میخوان طبیعی زایمان کنن پیشنهاد میکنم حتما مامای همراه داشته باشن چون خیلی کمکشون میکنه من اگه نداشتم فکر نکنم میتونستم زایمان طبیعی داشته باشم

واییییییییییی زایمان من خیلی راحت بود سزارین کردم یعنی درد سوند از کل زایمان من بیشتر بود بعدش هم هیچ مشکلی نداشتم فقط اینکه شیر نداشتم اونم به خاطر وزن پایین خودم بود و اینکه غذا نمی‌خورم

من از زایمان طبیعی به شدت می ترسیدم.به انتخاب خودم پیش دکتر شخصی رفتم هزینه بالا دادم و زایمان سزارین داشتم.۴روز زودتر موعد تاریخ کیسه آبم پاره شد ودخترم زود به دنیا آمد خیلی سخت نبود اما استرس داشت.هرطور بود و گذشت دخترم که ۳ ساله بشه بازم بچه میارم چون خودم تنها بودم ونمیزارم دخترم تنهاباشه

بنام خدا من زایمانم طبیعی بوددهنم سرویس شد از بس زور زدم 🤕😢رحمم ۶ سانت باز شده بود خلاصه با همون ۶ سانت زایمان کردم بیمارستان پاکدشت تهران 😰

من وارد ماه ده شدم و درد طبیعی نیومد سراغم یعنی درد داشتم ولی دکترا میگفتن در زایمان‌نیست اخر سر ی دکتر اوند گفت بستری شه و بستری شدم سوزن فشار زدن دردام شدید شد ده ساعت درد شدید میکشیدم ولی بیشتر دو سانت باز نشدم میگفت تو میتونی طبیعی بزایی منم‌ک از همه جا بیخبر زایمان اولم بود دیگه ی دکتر داشت تحویل شیفت میداد اومد گفت صدای کیه چشه گفتن از ظهر باز نمیشه منم نوار قلبم بد نشون میداد میکفتن چون تکون میخوری اینجوریه دکتر ه اومد نعاینه کرد گفت بچه خفه داره مبشه گیر کرده کلی هم با پرستارا دعوا کرد و من سز اورژانسی شدم .....

وحشتناکترین روز زندگیم بود😔
اگه اینجوری سخت نبود تاحالا دوباره حامله شده بودم😔خودشم دوقلو😊

سخت بود اما حس خوبی داشت دوست دارم دوباره بچه دارشم

رفتم زاییدم

ب نام خدا هیچی زاییدیم دگ داستان نداشت 😐

خخخخخخ چی کار کنم بچه زیاد خوبه قدیمیها حال کردن با بچه های زیادشون ولی الان ۱ یا ۲ تا بیشتر نمیارن بعد که بچه هاشون بزرگ میشن پشیمون میشن که همون موقع چرا بچه زیاد نیاوردن

خودم فکر میکنم تو اطرافیانم راحت ترین زایمان و داشتم همش خاطره خوب شد برام 😊.
درد زایمان نگرفتم کیسه ابم هم پاره نشد ،توهفته ۳۹ خودم داوطلبانه رفتم برا زایمان بس که عجله داشتم عشق مامان و ببینم 🤪😁کل دردام ۱ ساعت بود طبیعی بودم، خییلی راحت دخملم بدنیا اومد ، بعد زایمانم هم خییلی زود سرپاشدم و با وضعیت جدید کنار اومدم و ردیف شدم 🤩
اون لحظه ک دیدمش تمام دردام از یادم رفت 😍
قشنگ ترین حس دنیاست
خدارو شکر میکنم بابت این نعمت بزرگ و امیدوارم قسمت همه ارزودارا بشه☺

سلام من زایمان اولم خیلی درد داشتم همراه با ترس چون خیلی سنم کم بود19سالم بود استرس داشتم ولی از زمان درد کشیدنم تا بدنیا اومدنش کلا سه ساعت شد9تا 1شب بچه دومم20سالگی بدنیا اومد اونم از ساعت 8شب تا 11شب بدنیا اومد بازهم 3ساعت درد کشیدم هردو زایمان طبیعی بود و خیلی راحت بودم بچه هام هر دو شب بدنیا اومدن.بیمارستان بقایی اهواز

من زایمان اولم خیلی آسون بود دومی یه خورده سخت سومی سخت سخت خدا به چهارمی که تو راهه رحم کنه چه جور دنیا بیاد همشون طبیعی بودم

سلام من تو زایمان اولم بچه ام خفه شده بود وحالت بیهوش به دنیا اومد.بچه دوم هم خودم نزدیک بود به حالت کما برم.درکل این دو مورد ندید بگیریم زایمان خیلی راحتی داشتم.ساری بیمارستان نیمه شعبان بودم ودکتر قلی زاده هم دکترم بودن.

با سلاااااام خسته نباشید خدمت مادرای در کش
مننن هفته 37توم پروتئن ادرار در اومد تو ازمایش و فرستادنم بیمارستان دکترم منو بستری کرد ی هفته
چون فشار داشتم و روم
خلاصه من کلی امید ک آخر هفته مرخص میشم و میرم با درد طبیعی میام ک یهو جواب ازمایشم در اومد ک پروتئنم بالا زده و ختم حاملگی بدن چون ممکنه بچم خفه شه یا خودم طوریم شه زود تند سریع اماده م کردن بردن زایشگا اون کوبیده ایی هم ک لقمه گرفته بودم برگشت ت ظرفش😂😂😂😂😂😂
شکر خدا مامانم بود
شوهرم مامان بزرگم مادر شوهرم داییم داداششم اینا تو ی هفته ک بیمارستان بودم تنهام نمیذاشتن حتی دوسام
منم ک از همه جا بیخبر با خنده رفتم زایشگا
زایشگاااا منو دوروز بستری کردن با امپول فشار کلی معاینه اصلا ابدا درد زایمان منو نگرفت😂😂😂باز دوازده شب فشارم رفت18ولی من هیچ علائمی نداشتم خندون همه تعجب زودی بردنم اتاق عمل یک شب دکترم اومد سزارین شدم بچموووووووو ک دیدم اشک شوووووووق بعدم ساعت سه از اتاق عمل اومدم بیرون کل خونواده پشت در اتاق خوشحاااااال بی حسیم ک رفت جیغم در اومددددد خیلی دردای بعدش بد بودددددد خیلی

من ساعت 5 صبح دردم گرفتم و ساعت 8 صبح زایمان کردم عالی بود طبیعی هم.بود حتی بخیه هم نخوردم

زایمان به معنی واقعی فاجعه بود. هفته آخر بارداری کرونا گرفتم با اینکه خیلی رعایت می کردم و هیچ جا نمی رفتم. ولی متاسفانه گرفتم و با وضع خیلی بد مجبور شدم برم بیمارستان دولتی . با اینکه قبلا هماهنگ کرده بودم با دکترم برم بیمارستان خصوصی مجبور شدم برم بیمارستان مرجع کرونا و سزارین شدم البته کیسه آبم پاره شده بود ولی انقد بد بود و انقد پرسنل اونجا بی مسولیت بودن که من حدود ۶ ساعت توی اتاق بدون پنجره و تهویه از درد زایمان به خودم می پیچیدم و کسی سراغم نمی اومد بعدشم تو اتاق عمل سه تا انترن بی دست و پا افتادن به جونم که رگ بگیرن و نتونستن. آخرشم با تخت هولم دادن مستقیم رفتم تو دیوار. ولی انقد حالم بد بود . بعدشم بچه رو با مامانم فرستادن قرنطینه و منو بخش مادران پرخطر که با اون حالم کسی نبود دستمو بگیره نمی تونستم چیزی بخورم حتی باید ملافه تخت رو خودم عوض می کردم چون نیروی خدماتی حاضر نبود بیاد.خلاصه هر جور بود با داد و بیداد همسرم از اون بیمارستان مرخص شدم وگرنه نمی ذاشتن بیام بیرون

من ساعت ۴ صب کیسه آبم تقریبا پاره شد و یه کم آب ازم اومد ساعت ۷ رفتم بیمارستان کوثر شیراز بعد از معاینه گفتن بیا این لباسا بپوش بریم اتاق زایمان هرچقدددر آمپول فشار میزدن فایده نداشت چون کیسه آبم هم پاره شد دیگه ساعت ۹:۳۰ رفتم اتاق عمل و سزارین شدم فوق العاده خوب بود اصلا درد خاصی نداشتم دکترم واقعا دستش سبک بود دکتر فاطمه کاووسی بیمارستان کوثر هم هستش...

همه میدونیم کادو گرفتن چقد حس خوبی به آدم میده من بهترین کادوی عمرم رو گرفتم خدایا شکرت هر روز هر ساعت هر لحظه درد کشیدنشم هم خوبه ارزششو داره

ممنونم واسه راهنمایت عزیزم

سلام خوبین بچه ام 6روزع به دنیا اومده غربالگری اولش tes
8بوده برای کسی این موضوع پیش اومده خیلی حالم بده

من زایمان طبیعی خوبی داشتم راضی بودم سه چهار ساعت بیشتر طول نکشید از موقعی که رفتم بیمارستان تا موقعه زایمانم
ان شاءالله این زایمانمم راحت باشه

بارداری خوبی داشتم فقط سه ماه اول ویار بدی داشتم در کل خوب بود بدون هیچ مشکلی تو هفته ۳۷ کیسه آبم پاره شد و به درخواست خودم سزارین شدم بیمارستان خصوصی خیلی خوب بود راحت بودم و درد نداشتم .بعد زایمانم هم نه شکم در آوردم نه پهلو از بیمارستان که مرخص شدم انگار اصلا زایمان نکردم و پوست شکمم هم خدارو شکر ترک نخورد اصلا

سلام منم خداروشکر دوره بارداری و زایمان خوبی داشتم البته به درخواست خودم سزارین شدم از دکترم هم خیلی ممنونم با حوصله و مهربون بودن....در کل خاطره و حس خوبی از اون روزا دارم😍😍😍

چند بار رفتم بیمارستان گفتن زود اومدی آخرش بستریم کردن از ظهر درد کشیم تا یازده شب به دنیا اومد طبیعی

داستان نگم براتون که حالش رو ندارم

وحشتنکاک کلی درد کشیدم بعدم سزارین
سر پسرم تو لگن گیر کرده بود و همه می ترسیدن
تشنج کرد و ده روز بستری شد

من خیلی سخت شددوروزقبل شب ساعت۱۱ونیم دردم شروع شدیعنی ۲دقیقه ای میگرفت ول میکردساعت۲ونیم شب رفتم بیمارستان تامین اجتماعی معاینه لگن شدم برای اولین با یعنی مردم وزنده شدم بعدش بزور۱سانت بوددهانه رحم بعدفرستادنم خونه گفت هرموقع دردت بیشترش وخونریزی شدبیااومدم خونه باماساژکمراینادردم رفت اماشب تقریباساعت ۳لکه بینی داشتم رفتم حموم اومدم بیرون ساعت ۷رفتم مطب دکترم مامافک کردم معاینه خوب میکنه اونم پدرمودراوردبعدش شدیدشددردم رفتم بیمارستان شهدااونجاهم معاینه شدم مردم وزندم کردن دردم خیلی شدیدیعنی ب دقیقه نمیرسیدمیگرفت ول میکرداینجوری تاساعت ۱ربع ب ۴من بلاخره زایمان کردم

کل ۹ ماه بارداری به غیر دو هفته آخرش سرکار بودم.سزارین شدم.درد بعدش وحشتناکه هنوز هم درد دارم گاهی وقتا ولی خدا رو شکر بهترین لحظه زندگیم دیدن پسرم برای اولین بار بود.البته پر استرس ترین لحظه عمرم هم بود

۳۶ هفته بودم که در اثر فشار بالا اونم در اثر دعوا و کتک کاری شوهر بی همه چیزم ختم بارداری دادن واسم .دو روز بیمارستان بودم و دست به دست آمپول فشار بهم میزدن تا آخرش ساعت ۸ شب زایمان کردم .خیلی درد کشیدم .هم حاملگیم سخت بود هم زایمانم و هم بعد زایمان چون هشت روز گل دخترم تو دستگاه بود و نمیزاشتن بهش شیر هم بدم .تا الانم که یک سالشه دست تنها و فقط خودم همه کاراشو انجام دادم اصلا شوهرم کمک حالم نبوده .

تو سیستان و بلوچستان دکتر خوب و دلسوز کم پیدا میشه اکثرا بد دهن و بی ادب هستن واقعا بجای دلداری فحش میشنوی ازشون اصلا هم براشون مهم نیس درد داشته باشی زایشگاه سراوانم که بدترینش هست

من بعد از اینکه سه ماه آخر خون ریزی داشتم و خیلی نگران زود به دنیا اومدن پسرم بودم
از اینکه می‌دیدم به هفته ۳۸ رسیدم خیلی خوشحال بودم و برای زایمان واقعا ذوق داشتم
اما دکترم واقعا یه آدم به تمام معنا مزخرف بود تا عمر دارم نفرینش میکنم چون روز زایمان بخاطر اینکه گروه خونی o منفی تو بیمارستان نبود و اون طوری که خودشون میگفتن تو کل تهران هم نبود من رو از اتاق عمل آوردن بیرون و ۷ ساعت تاخیر داشت به دنیا اومدن پسرم
اما دکتر به جای اینکه به من دلداری بده و با من باردار با اون شرایط راه بیاد همش داد و بیداد میکرد سرم جلوی همه و گریه من رو در آورد
تا عمر دارم نفرینش میکنم
دکتر شهامی بیمارستان نیکان تهران
امیدوارم بدترین اتفاق ها تو زندگیش بیفته براش

با پاره شدن کیسه آب دقیقا تو اولین روز ماه نهم بارداری، مجبور به سزارین شدم. خیلی نگران بودم چون بچه تو نفس کشیدن مشکل داشت و چند ساعتی تو دستگاه موند ولی خدا روشکر شب تحویلمون دادن.

یه بارداری پرازاسترسونگرانی توهفته ۱۶آمینوسنتزانجام دادم توماه هفتم استراحت مطلق خونه خواهرم بودم درآستانه افسردگی بودم توهفته۳۷بخاطرافت شدیدپلاکتم سزارین شدم رفتم بیمارستان خصوصی باکلی هزینه ۱۵روز بعدزایمانم بخاطرتبولرزشدیدبیمارستان بستری شدم که اول دکتراگفتن کروناس ولی بعدکلی آزمایشوسونو فهمیدن جراحات بعدعمل داخل رحمم مونده وعفونت شدیدکرده خیلی خستم شوهرم یه شهردیگس الان آنتی بیوتیک‌های خیلی قوی میخورم روزی ۴تااموکسی کلاو۶۲۵ خواهرم مدام پیشمه که دوباره یوقت بیهوش نشم واقعاکم آوردم خستم

وقتی برای اولین بار صدای گریه شو شنیدم تازه فهمیدم چقدر عشقه این میوه ی بهشتی😍

زایمان من اول دکترم گفت طبیعی بچت به دنیا میاد ولی در تاریخ زایمانم من هیچ دردی نداشتم رفتم بیمارستان گفتن تیک هستش باید سزارین بشی درد زیادی رو احساس نکردم خدارو شکر و زایمان راحتی داشتم

اوففف نگم براتم از شب ۱۲بستری شده بودم و دردم نداشتن ولی گفتم موقع هس و امپول بهم زدن از شب درد کشیدم‌تا صبح یازده به دنیا اومد.

3۷هفته و 2روز دردم گرفت چهار روز درد کشیدم روزی چن بار میرفتم بیمارستان معاینم میکردن هی میگفتن برو خونه زود رفته رفته دردهام بیشتر میشد روز پنجم رفتم دیگ داشتم جون میدادم بستری شدم5ساعتم زیر دس دکترا درد کشیدم امپول فشار زدن بعدش کیسه ابمو پاره کردن بچم ب دنیا اومد خیلییییییی درد کشیدم ولی ارزش داش وقتی کوچولومو دیدم همه چی یادم رفت🥰🥰🥰🥰🥰🥰

سخت بود خیلی سخت،بچه هام هفته ۳۲ دنیا اومدن.درد داشتم بااینکه زایمان دومم بود اولی رو با آمپول فشار بود و با چگونگی درد زایمان آشنا نبودم و تو خونه نمیدونم چند ساعت درد داشتم چطور تحمل کرده بودم ،فکر نمی کردم درد زایمان باشه ولی چون دو روز بود صبح ها می دیدم دستو پام ورم کرده هی حالم بد میشد استرس شدید داشتم برای چکاب مسمومیت بارداری رفتم زایشگاه که گفتن دردها خیلی نزدیک به هم‌هست و درد زایمان شروع شده تا بخواییم بریم بیمارستان دیگه که دستگاه داشته باشن، برای خودمو همسرم خیلی سخت گذشت و درد زایمان بینهایت سخت بود باز هم اتاق عمل نبردن و من مرگ‌رو دیدم .بعدش هم بچه هام حالشون اصلا خوب نبود و ندیدمشون تا چند روز و خیلی عذاب کشیدیم نیمه شعبان بود که شکر خدا بهتر شدن و چون خیلی ضعیف بودن و رگهاشون پاره میشد مرخص کردیم آوردیم خونه و خدا برامون حفظشون کرد شکرش .الهی برای همه عزیزان منتظر به آسانی و آرامش همراه باشه دامن سبزشون💚🤲

اصلا نمیخوام صحبت کنم راجبش.....حس قشنگیه مادر شدن ولی بعضیا این حس رو خراب کردن و خاطره خوب برام به جا نزاشتن

زایمانم طبیعی بود داشتم میرفتم تو 41 هفته که 16 خرداد رفتم صدای قلبشو چک کنم گفتن صدای قلب نی نی خوب نیست باید بستری بشی خداروشکر با کمک ماما همراهم خانم احمدی عزیز درد چندانی نکشیدم ساعت 8 تا 11 درد کشیدم وبعد نی نی خوشگلم دنیا اومد

واسه زایمان اولم زیاد اذیت نشدم دردا طبیعی بودن زایمانم خیلی سخت نبود اما واسه دومی 42 هفته بودم درد نداشتم رفتم زایشگاه واسه نوار قلب بچه بستریم کردن 6 بعداز ظهر درد نداشتم آمپول فشار چندتا بهم زدن درد خیلی کمی شروع شد دهانه رحم 3 سانت بود تا 12 و نیم آمپول فشار آخرو که زدن یهو دردای خیلی شدید گرفتم اما دهانه رحم تغییر نکرد چند دقیقه بعد با پارگی زیاد زایمان کردم دیگه اصلا نمیخوام طبیعی بیارم

هفته 39 بدون درد رفتم پیش دکترم گفت برو بیمارستان بستری شو ساعت 2 عصربستری شدم 3عصرکیسه ابمو ترکوندن ساعت 7 شبم فسقلیم بدنیا اومد سخت بود ولی خیلی شیرین و لذت بخش بود😍😍😍😍😍😍😍😍

وایییی الان اینا رو تعریف میکنید دردم میاد!!منم طبیعی بودم هر سه تا بچه مو...همه شونم خوب بود...خداروشکر

سلام منم طبیعی زایمان کردم ۲ روز بستری بودم بخاطر استفراغ بیش از حد
از بچه اوردن پشیمون شده بودم😂😂 تا وقتی که انداختن تو بغلم همه چی یادم
رفت
ایشالله همه مادر شدنو تجربه کنن حس خیلی قشنگیه😘🌹

سلام
خوشبختانه دوره بارداری و زایمان راحتی داشتم . سزارین شدم و از دکترم خیلی راضی بودم به خاطر ارامش و اگاهی که بهم میدادن. فقط روز بعدش درد کتف و گردن داشتم که با ماساژ و کیسه آب گرد سه روزه برطرف شد.

داستان زایمان من بدترین داستان زندگیمه😂بعد از شش ساعت درد شدید و پشت سر هم بچه گیر کرده بود تو لگنم و کل دردها طبیعی کشیدم و بردنم سزارین خداروشکر😊😊😊اخه من سزارین دوس داشتم ن طبیعی...لعنت ب طبیعی😂😂😂

مال من دکتر گفته بود طبیعی ولی توهفته ی ۳۱ بودم ودهانه رحمم یه سانتم باز نشده بود ورفتم اورژناس گفتم بچه زیاد توشکمم بمونه خب عقب مونده میشه با خواهش والتناس بستریم کردن از ۹ صبح هزارجور امپول فشار و سرم زور تا ۱ شب یعنی مردم وزنده شدم ۱/۳۰شب بود دکتر اومد وضهیت ودید واز یه ور م بچه افتاده بود پایین و نفس نداشت لگنم تنگ فرستادن اتاق عمل خدایا مادر شدن چقدر سخته پسرم به دنیا اومد واقعا ارزشش رو داشت این همه سختی زندگیمونو شیرین کرده خدا به هرکی نداره بده به بزرگی خودش لطفا بچه هی منم دعا کنید تنش سالم باشه همیشه 🌹🌹🌹

زایمان سختی داشتم

سلام.‌یه بارداری پر استرس. با۴تا فیبروم بزرگ. طوری ک دکتر گفت انگار ۳قلو بارداری. غذا و... کمتر میخوردم گاهی شام‌فقط سالاد ک جنین زیاد رشد نکنه. چون‌یه فیبروم‌دقیقا روی سر بچه بود. اکثر مواقع دکتر گفت دراز بکش ک فشار نیاد و.... خیلی روزای سختی بود همراه با استرس زیاد.‌حتی بعد سزارین بخاطر بزرگ بودن فیبروما دکتر برنداشته بود و من‌چند ماه بعد زایمان با فیبرومای۱۳سانتی ۱۱و ۸ و۶سانتی زندگی پر دردی داشتم

39هفته نوارقلب بچه ام خوب نبوددکترنوشت برم بیمارستان 3بعدازظهرکیسه اب وترکوندن تا4. 30صبح دردشدیدطبیعی روکشیدم وحشتناک نمیخوام یادم بیادبیشنراز6سانت بازنمیشدیه امپول زدن گفتن بچه 12ساعت کیسه اب پاره شده مشکلی پیش نیاد منم به امپول حساسیت داشتم بدنم ریخت بیرون ورم کردم نفس تنگی اورژانسی سزارین شدم... اماطبیعی واسه اونایکه صبروتحمل بالایی داره خوبه
من خودم دردبعدسزارین وترجیح میدم به دردطبیعی واقعااذیت شدم رگ تودستم پیدانمبشداینقدسوراخ سوراخم کردن دردطبیعی هم که دیگه بدتر

من مامان سه تا دختر خوشگل هستم برا هر سه طبیعی زایمان کردم. زایمان اولم خیلی سخت بود برام ولی زایمان دوم وسوم خیلی خوب بود چون دکتر بهم گفته بودکه وقتی دردت شروع شد زود نرو بیمارستان اول تو خونه باش وقتی دردت شدید شد برو .من هم اینکار رو کردم و زایمان هام خیلی راحت شد یک ساعت بعد رفتن به بیمارستان بچه هام بدنیا اومدن🥰🥰🥰

هفته ۴۰ تموم شد و خبری نشد همین ک وارد ۴۱ شدم درد شروع شد گیر داده بودم ک طبیعی میخوام یه هفته درد داشتم سونو بهم گفته بود ۳۵۰۰ هم نمیشه جنینت نهایت ۳۲۰۰ دیگه ساعت ۱۲ شب دردم خیلی شد و ضربان قلب بچه ب تلاطم افتاد و رفتم اتاق عمل واسه سزارین
خدا یه بچه سالم ۴۲۰۰ بهم داد ک هرچقدر صبر میکردمم طبیعی نمیشد 😅الان پسرم ۲سالو ۶ ماهشه و یه دختر ۹ ماهه هم دارم

من سزارن بودم اگه میدونستم دردش انقد وحشتناکه طبیعی زایمان کرده بودم ده روز تمام اشک ریختم و مردم و زنده شدم با یه بچه بداروم

بعد از دوازده ساعت درد .طبیعی
سزارین شدم .با شکم پاره چهار روز پیش دخترم بودم بچم به خاطر مدفوعی ک خورده بود بستری شد بدون همراه بودم خیلی خیلی عذاب کشیدم

من بعد ۹ سال باردار شدم استراحت مطلق بودم روزی ۲ تا آمپول هپارین میزدم تا ماه نهم ۱۲ روز مونده بود به روز زایمانم که روز نیمه شعبان دردم گرفت با درد رفتم بیمارستان چون نامه از دکترم داشتم که نازایی داشتم خودشون بهمو بردن سزارین خیلی بیمارستان پارسیان شهرکرد خوب بود حتی از لحظه ای که میرفتم اتاق عمل تا بچه به دنیا بیاد بیارن بزارن پیشم ازم فیلم گرفتن و یادگاری فقط همین برام موند بعدم پمپ درد گرفتم زیاد اذیت نشدم خدا خیر بده دکترمو خیلی دکتر ماهی بود بعد ۹ سال نازایی دردای آمپول هایی ک تو این مدت زدم همه به کنار ولی زایمان خوبی داشتم الانم پسرم ۷ ماهه

کیسه ی آبم توی خونه پاره شد ساعت چهار بعد از ظهر رفتم بیمارستان ساعت 8 بدنیا آمد دختر قشنگم. خدا رو شکر خوب بود. بدون که نبود ولی بی شک بازم بچه بخوام طبیعی میارم

چ زیباااااا😍😍😍🥳🥳

منم ۳۹هفته بودم که شب ساعت۱ توخونه کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان دردام شدید شد طبیعی نتونستم بیارم اخرش بعد چهارساعت درد طبیعی سزارین شدم کاش از همون اول سزارین میشدم راحت بود خیلیییییی

رفتم برا معاینات دکترم گفت دهانه رحم ات ۲سانت باز شده همین روزا زایمان میکنی، تو راه برگشت دردم شروع شد حدودا ۸شب تا ۱نیم شب دردم زیادتر شد رفتم بیمارستان بستری شدم حدودا ۱۲ظهر فرداش درد زایمانم زیاد شد تا ۲ چهل بچه ام بدنیا آوردم خیلی شیرین بود برام و خداروشکر تونستم طبیعی زایمان کنم خیلی ازاین بابت نگران بودم ،۱۵روز زودتر بدنیا اومد 😊

خدایا شکرتتتت...بعد 16سال پسرم خونمونو روشن کرده ...خدا تمام ارزومندان رو به آ آرزوشون برسونه ببینن مادر شدن چه سخته..بخدا من مردم زنده شدم پسرم هفته 36بدنیا اومد یه روز صبح جمعه بعد از خواندن دعای ندبه خوابم برد یه دفعه تو خواب بودم فهمیدم کیسه آ بم پاره شده رفتم بیمارستان شهرمون گفتن دکتر بیهوشی نیس باید برین تبریز با آ مبولانس رفتیم معاینه ها شروع شد خیلی بد بود ولی من همش ذکر میگفتم بعدم بردنم عمل پسرم بدنیا اومد فرداش از بیمارستان مرخص شدم ...اگه دنبالش بگم یه کتابه لطفا تا کسانی که خوندن برا پسرم دعا کنننن چون مشکل داره...ممنونم...بازم شکرت خدا جونم

سخت هیچوقت یادم نمیره

بچم خانه سرش آمد بیرون به زور نگه داشتم تا رسیدیم بیمارستان

چ جالب

زایمان راحت به بیمارستان خصوصی ومتخصص نیست به خداتوکل داشته باشی وازاهل بیت کمک بخوای کمکت میکنندمن که امتحان کردم

بهترین روز زندگیم بودمثل آب خوردن سزارین شدم ولی بدیش این بودبچه روبهم ندادن وبردن سه روزتودستگاه بودچون من قندبارداری داشتم بچه توشکمم وروم کرده بودبعدسه روزرفتم بیمارستان شیربهش دادم دیدن شیر خوردمرخص کردن باپسرکوچولوم اومدیم

هردوپسرم طبیعی یه بیمارستان معمولی بیمه کردم که اکثراتعریف نمیکنندباردوم نمیخواستم برم شوهرم اجبارکردبه خداتوکل کردم دردخیلی کشیدم اولی بعد۶ساعت ودومی بعد۳ساعت بعدزایمان راحت شدم خداراشکرخاطره خوبی دارم ودوباره زایمان داشتم طبیعی میارم

ب اندازه ای سخت و بود ک نمیخوام یادم بیاد😭

من قرار بود طبیعی باشم سرکلاژ هم بودم و تو ۳۷ هفته بخیه هامو کشید دکتر ولی تو هفته های اخر معاینه کرد گفت لگنت کوچیکه و نمیتونی طبیعی زایمان کنی اینه ک باید سزارین بشی دیگه سز شدم بیحسی بود عملم هم‌راحت بود پمپ درد گرفتم بعد زایمانم تا دو هفته رو به راه شدم

منم سزلرین بودم عاااالی بودو بدون هیچ دردی نی نیامو تو بغلم گذاشتن😍😍

من برام سواله اونایی ک خیلی خیلی درذ کشیدن چجوری میتونن بربچه دوم فکر کننن!؟!من خودم خیلی اذیت شدم ساعت ۳ صب کیسه ابن پاره شد و ساعت ۸:۴۵ دخترم ب دنیا اومد واقعاااا سخت بود هموزم یادم میافته اشک تو چشام جمع میسه دردش هنوزززز کامل یادمه واقعا نمیتونم ب یکبار دیگ همچین چیزی فکر کنم حتی

آسون. سزارین با پمپ درد عین آب خوردن

سلام زایمانم سزارین بودش ۹۸عالیییییی بودش بعدهفت روزبخیه موکشیدش .توبیمارستانم دردنداشتم هرچندساعت میومدن شیاف میزاشتن فقط فرداش گفتن ازتخت بیاپایین اذییت شدم الانم باردارم ۱۴هفتمه بازم سزارین میشم که عالیع

من قرار بود طبیعی باشم تا ۴۰ هفته هیچ دردی نداشتم اصلااااااا بعد ک دکترم معاینه لگنی انجام داد گفت نمیتونی طبیعی باشی و دستور سز داد بابی‌حسی خوب بود ولی بعدش درد داشتم چندروز درکل نه سخت بود نه راحت

ن یک ماهگیش فهمیدم که جوش خورده بود

زایمان سزارین خیلی راحت و بدون دردی داشتم‌ فقط بعد زایمان چندروز درد داشتم و بهم سخت گذشت مخصوصا شب اول که تو بیمارستان رو به بالا بخاطر بیحسی و درد بی حرکت بودم

ا زایمان خاطره خیلی بدی دارم درسته خدارو هزلر مرتبه شکر ک پسرم سالم بدنیا اومد ولی قبلش و بعدش خیلی اذیت شدم من پلاکتم چون پایین بود ۳۷ هفته و ۴ روزم بود بستریم کردن خون ب بچه نمیرسید و میگفتن باید حتما طبیعی زایمان کنی کلی درد طبیعی کشیدم بد ۳ روز ک طبیعی نشد بردن برا سزارین بعدشم ک جای بخیه هام عفونت کرد من ۱۹ روز بستری شدم پسرم ۲۰ روز هر۲ مون عفونت داشتیم

فقط میتونم بگم ۳۶ ساعت درد زایمان طبیعی کشیدم😖😖😖

زایمان من سزارین سی ونه هفته بودعااااالی بود دردداشتم ولی باوجودپرستارمهربون که هروقت دردداشتم ومیگفتم برام مسکن تزریق میکردومامانم که کنارم بودحالم خوب بودبرام خاطره شده واینکه دکترمم عالی بود باتجربه ومهربون اصلاوقتی اومدتواتاق عمل دیگه استرس نداشتم

اره واقعا طبیعی خیلی مزخرفه منم بعد از دوازده ساعت انقباض وهشتناک زایمان کردم چون لگنم تنگ بود بعدشم به خاطر این که بچه تو کانال گیر کرده بود و مکونیوم دفع کرده بود و زجر تنفسی گرفته بود بیستودو روز بیمارستان بستری موند
من خودم التماس میکردم نمیبردنم سزارین خیر سرم تو بیمارستان صارم زایمان کردم که خصوصیه همش میگم خدا لعنتش کنه سیدی مقدم رو که الکی اسمش دکتره بخیمم که افتضاح زد مجبور شدم دوباره جراحی کنم

36هفته کیسه ابم پاره شد و زایمان خیلی خیلی سختی داشتم

سزارین اختیاری کردم خیلی شیک اماده شدیم رفتیم بیمارستان بستری شدم یک ساعت بعدش دکترم اومد عمل کرد یه ربع طول کشید بعدم خدارو شکر درد نداشتم فقط راه رفتن اینا تا چند روز سخته وگرنه درد نداشتم

وقتی زایمان طبیعی باشه کتف بجه رو میکشن که بیاد بیرون اینا زیاد کشیدن و فشار اوردن اون استخون ترقوه ش شکسته

زایمان طبیعی سخت با امپول فشار هم رحمم باز نشد با یک روز درد طبیعی اخرش به دنیا اومد فرشته ام ولی خودم تشنج کردم و تو ای سی یو خوابیدم الان برای دومی میخوام سزارین کنم طبیعی بعدش خیلی خوبه ولی اگه سخت نشه

سزارین بودم تجربه دومم بود هیچ دردی نداشتم قبل زایمان ولی بعد از ب دنیا اومدن اثر بی حسی ک میرفت کمم کم دردام شروع شد خیلی سخت بود از اونور بچشم بستری کرده بودن خیلی برام سخت گذشت

من زایمان خیلی خوبی داشتم دو روز دیگه که وارد 42می شدم زایمان کردم بچه ام عین پیرمردا شده بود😂😂

سلام دوبار سزارین شدم و جدای استرس عمل خونریزی شدید عمل هم داشتم خیلی سخت بود 😔. الانم بارداری سوممه و امیدم به خداست که دردای اون قبلیارو تجربه نکنم 🙏🙏🙏😔

من درد هر دو رو کشیدم ۷ ساعت درد طبیعی کشیدم تازه زایمان اپیدورال انتخاب کردم ولی خب بچم داشت خفه میشد بعدش اوژانسی سزارینم کردن خیلی بد بود حسابی بعدش و قبلش درد کشیدم

منم بچه ای اولم ۷ سالشه طبیعی زایمان کردم تو ۳۳ هفته بعد از سه روز درد دومیم هم سه ماهه هست دودل بودم سزارین یا طبیعی دکترم میگفت طبیعی اگه نشد سزارین میکنم چون بچه ی اولم وزن کم بود دکتر میگفت شاید نتونی ولی بیا تلاش کن شاید طبیعی شد من تو فکر بود ۳۷ هفته بود شب دیدم کیسه آبم پاره شد رفتیم بیمارستان تو دوساعت رحمم کامل باز شد ولی هر چی دکترم تلاش کرد و خودم بچه اصلا نمیومد پایین و ضربانش هم کم میشد بعدش دکترم به خودم نگفت که ضربانش کمه اورژانسی با درد زایمان فجیع برد سزارین بعد که بی حس کردن برش زد گفت اصلا نمیشد دنیا بیاد چون بند نافش فقط سی سانت هست نمیتونست بیاد پایین خوب شد عمل کردم ولی بعدش دردم زیاد بود چون خودم شکمم چاقه بود دردم زیاد بود ولی درکل سزارین بهتره بعدش هر چه قدر آدم درد بکشه از طبیعی بهتره که بتونی هر وقت دوست داشتی بری

منم طبیعی بودم ولی دو روز کامل درد کشیدم دهانه رحمم خوب عمل میکرد بهم آمپول فشار نزدن معاینه های وقت و بی وقت کیسه آبم پاره نمیشد اومدن پاره اش کردن باز زایمان کردم نفسم نمیومد تنفس زدن بچه سه دور بند ناف دورگردنش پیچیده بود بعدشم ک جفتم چسبندگی داشت درنمیومد بعد از زایمان هم تا نزدیک باسنم بخیه خورد چون پردم ارتجاعی بود خیلی اذیت شدم و بعدش دسشویی رفتن برام سخت بود 40روز هم بخیه ام طول کشید افتاد و خدارو شکر میکنم ی پسر ب شدت شر و شلوغ کار و غرغرو ک از پسش کسی جز من برنمیاد و همچنان گاهی اوقات حس میکنم رحمم درد می‌کنه لحظه سه چهار نفری ب جونم افتاده بودن برای جفتم ک در نمیومد بااون دستکش های تا آرنج وای خدا خیلی سخت بود

من دهم شدم
من طبیعی بودم خیلی درد کشیدم وقتی به دردام فکر میکنم حالم بد میشه

عالی بود عالی
روز ۱۸مرداد صب ساعت ۶بیدار شدم ارایش کردم لباس پوشیدم ساک پسر خووشگلمو برداشتیم منو خواهرم و شوهرم رفتیم بیمارستان انقد صلوات دعا خونده بودم که اصلا اصلا یه ذره استرس هم نداشتم رفتم بیمارستان بخش زایشگاه پرونده تشکیل دادم لباس برام اوردن رفتم قلب بچمو چک کردن
سوند وصل کردن من منتظر موندم تا ساعت ده صب تا دکتر جونم خانم ساره پوررستمی امدن
بعدش هم منو بردن اتاق عمل دکترم امد کلی بهم امید داد دکتر بیهوشی هم امد کمرمو آمپول زد اصلا اصلا درد نداشتم بعدش هم نی نی کوچولوم ساعت ده ۵۵دقیقه بدنیا امد واااای خدا چقد حس قشنگیه عالیه عالی کلی هم بوسش کردم بوش کردم...فرداییش هم ساعت سه مرخص شدم بدون هیچ دردی

من طبیعی بودم. تقریبا هیچ درد خاصی نکشیدم چون از نظر ذهنی بینهایتتتتتت آماده بودم، اصلا کاری به درد نداشتم فقط با عشق به دخترم فکر میکردم. زایمانم کلا۲۵ دقیقه طول کشید و گل دخترم دنیا اومد. در نهایت فقط بگم که باید ذهنتون آروم باشه، زایمانتون به بهترین شکل پیش میره چون بدن خودش کارش رو بلده🙂

من زایمانم سزارین بود با اینکه خیلی میترسیدم با به دنیا اومدن دخترم و صدای گریه اش منم گریه میکردم
یکم بعد زایمان که بی حسی رفته بود درد شدیدی داشتم ولی خیلی لحظه قشنگی بود چون همسر و مادرم کنارم بودن اتاق خصوصی گرفتم و همه چی عالی

زایمان طبیعی بود مثلا پرستار اومد ازم خواهش کرد که جیغ نزنم منم 8ساعت با درد مردمو زنده شدن بدون حتا یه جیغ... با اون وجود ترقوه پسرمو شکستن جون لگنم تنگ بود... خانم دکترای عزیز خواهش میکنم بخاطر امتیاز خودتون ماو بچه هامونو بیجاره نکنین

زایمان دخترم خیلی بد بود ۳۸هفته رفتم بیمارستان هر کاری کردن نتونستم طبیعی زایمان کنم به دخترم فشار اومد وقتی سزارین شدم دخترم بدنیا اومد گریه نکرد تا دوروز بیدار نمیشد شیر بخوره اخرشم دوسالگی راه رفت که دکتر گفت از زایمان بدت بوده اما خداروشکر پسرم ۳۹هفته سزارین کردم همه چی عالی بود و یه خاطره فراموش نشدنی

داستان شاهنامه

زایمانم عالی بود ... درد داشتم چون صلوات میفرستادم اصلا درد حس نمیکردم هم درد طبیعی کشیدم هم سز رو ..
به حدی ریلکس بودم زن هایی که براتشکیل پرونده وزایمان اومده بودن ازدرد خودشونو میزدن من نگاشون میکردم حتی مادرم گفت حتما وقت زایمانته چرادردنداری ومثل اینا نیسی😃گفتم مامان قدرت خداست دیگه 😃☺️

من زایمان دوم تو اتاق عمل به دلیل استرس نفس تنگی داشتم ولی در کل هر دو زایمانم خوب بود و خداروشکر هیچ وقت جای بخیه هام عفونت نکرده

اولین دخترمو تو هفته۴۳ بدون درد بستری شدم و زایمان سختی داشتم و طبیعی آوردم و دومین دخترمو تو هفته ۳۹ دردم گرفت و سزارین شدم بخاطر اینکه دخترمو بریج بود و خیلی درد کشیدم درد زایمان و درد سزارین، و این یکی فسقلی مو خدا خودش کمکم کنه و سالم باشه ودرد زایمانم اذیتم نکنه 😁

من اولی طبیعی دومیش دوقلو بود سزارین هر دو رو تجربه کردم هر کدوم یه جور سخته

خیلی خوب خداروشکر زایمان کردم

من ۷ روزه زایمان کردم. خیلی زایمان سختی داشتم سه روز درد طبیعی کشیدم بعد سزارینم کردن. الان خداروشکر حالم خیلی خوبه و نینی گلم سالمه ولی تو اون چن‌روز خیلی عذاب کشیدم

وحشتناااااااک بد بد بد بووووود

ببخشید من حالت تهوع دارم ماه سوم هستم آنارو کاهو و نارنگی دوست دارم ب بقیه غذا ها علاقه ای ندارم میشه ربطی ب جنسیت داشته باشه

من تنها تو خونه بودم ساعت ۸بیدار شدم رفتم دسشویی کیسه ابم ترکید تو دسشویی راحت و ریلکس خونه تکونی کردم ظرفام شستم خونه مرتب کردم ی دوش اب گرمم گرفتم ساکمم بستم چون خانوادم شهرستان بودن زنگ زدم مادر شوهرم و خواهر شوهرم اومدن بردنم تو راه بیمارستان رفتیم دفترچه بیمم تمدید کردیم بعد رفتیم بیمارستان بچه بدنیا اومد نیم ساعت بعدش طبیعی بودم خیلی درد داشتم بعد ک اومدم بخش مامان و شوهرم اومدن پیشم.ولی تمام بدبختیا من بعد زایمان بود بچم اول تابستون بدنیا اومد زردی داشت بستری شد و یادم رفته بود مسکن نخوردم بخیهام التهابی شد و بچم زیاد گریه میکرد خلاصه تمام خاطرات بدم برا بعد زایمان بود

خود زایمانم سخت وطولانی بود
ولی بعدش خیلییییی عالی بود از همه نظر

من سزارین شدم برای بار دوم بعد از ده سال ولی قرار نبود اون روز پسرم به دنیا بیاد من برای مراقبت به مطب مراجعه کردم اون روز مطب خیلی شلوغ بود وقتی اونجا نشسته بودم تا نوبتم بشه بچه ام دیگه تکون نمی خورد بعدا به خانم دکتر که گفتم بعد از معاینه گفت دیگه وقت نداری و باید همین امشب زایمان کنی و برام نوشت گفت فورا به بیمارستان مراجعه کنم و ساعت ۱۱ سزارین شدم و پسرم به دنیا امد ومن را غافلگیر کرد خانم دکتر و همکاراش واقعا دلسوز بودم و خدا را شکر زایمان خوبی داشتم

وقتش نرسیده و استرس زیاد دارم

زایمان‌اولیم راحت ولی دومیم خیلی خیلی سخت.

یک روزدردطبیعی روکشیدم.ازاسترس زیادی نبض خودم وبچه نامنظم شد.اورژانسی بردن عملم کردن😬😬خیلی سختم بود.خیلی دردکشیدم

من به خاطر دیابت بارداری بیست روز بستری شدم،هفته سی ونه بهم آمپول فشارزدن ولی نشد طبیعی زایمان کنم بچه داشت خفه میشد اورژانسی بردن سزارین کردن،برای بستری اذیت شدم ولی زایمانم راحت بود خدا خیربده به دکتری که زایمان انجام داد

سزارین شدم درد طبیعی دو روز تحمل کردم

من انتظار زایمان طبیعی رو میکشیدم تا اینکه دکتر گفت کیسه آبم مشکوکه، فرستادم سونو و مشخص شد کیسه آبم سوراخ شده و آب دور بچه کم، خیلی یهویی بدون هیچ آمادگی قبلی توی ۳ ساعت معرفی شدم بیمارستان بستری شدم و بعدم سزارین، خیلی همه چیز یهویی و غیرمنتظره بود و پر از استرس، اما خاطره بدی نبود به بودنِ پسرم میارزید🤩❤

ید ترین تجربه بود واقعا ۸ ساعت درد وحشتناک کشیدم بعدم سزارین شدم ۴ ساعت تو ریکاوری موندم و.....

من راحت و خیلی خوب زایمان شدم جای بخیه نمونده اصلان

من توی بیمارستان خصوصی سزارین شدم خیلی خوب وعالی

من طبیعی بودم کلی درد کشیدم بعد بچه افت قلب کرد سزارین شدم هم درد طبیعی کشیدم هم درد سزارین

بقدری وحشتناک بود،ک تبدیل ب کابوس شده هرگز نمیخوام بیاد بیارم

خیلی راحت و عالی💜سزارین شدم

فکرکنم با این نظرات ریسک سزارین کمتر باشه چون تکلیف معلومه چکارمیکنن

ناهار ک خوردم. دردام شروع شد حسابی. تو سه ساعت درد کشیدن .طبیعی پسرم دنیا اومد و روز بعد ترخیص شدیم .

😙😙

😔😔😔تجربه بدی. خدا سره هیچ مادری نیاره انشالله.

وای مردیم تا بدنیا اومد

بنام خدا با بدبختی

من هفته ۴۱امم تموم شده بوددخترم بدنیانمیومدبستری هم نمیکردن.آخرسربادعوابستری شدم ویدونه آمپول اثرنکرددومی نصفه شده بوددردام شروع شدن ولی خیلی اذیت شدم چون بادردای خودم نرفته بودم سخت بود

خدا رو شکر بعد از ۱۸ سال خدا بهم لطف کرد و طبیعی باردار شدم و به خاطر اینکه قبلا عمل دیسک کمر داشتم سزارین شدم

من طبیعی بودم خیلیییی خوب بود همه چی، درد داره ولی ارزش داره روز بعد زایمان کاملا حالت خوبه...
۳۶ هفته بودم کاملا یهویی دردم گرفت رفتم بیمارستان گفتن دهانه رحم ۲سانته، دکترم بهم دارو تزریق کرد زایمان به تاخیر بیفته و کنترل کنن اما خدا خواست شب دختر قشنگم تو بغلم بود😍😍😍
کلا زایمان طبیعی خیلی خیلی خیلی شگفت انگیزه بنظرم 👌

بله

قربونت توکل بر خدا

وااای طبیعی . کیسه ابم ساعت ۱۰ شب ترکید تو خونه اب منو برداشت 😜 رفتم بستری شدم با جیغو دادو فریاد تا ساعت ۵ صبح دخترم بدنیا اومد خیلی عذاب کشیدم چون ۳۵ هفته بدنیا اومد طفلی 😁🤪

بلهه از هفته ی ۲۵ تا لحظه ی اخر گفتن دختره

من هفت ماهه به خاطر اینکه میخواستم هر دوتا بچم زنده بمونن انتخاب کردم بستری شم بعد ۱۰ روز خودم با بچه ها داشتیم خفه میشدیم که اورژانسی سزارین شدم ، ۱۴ نفر تو اتاق عمل بودن ، هیچ پرده ای جلو من نزده بودن همچی رو دیدم ، دکتر میگفت نجات جون مادر ولی A در الوویت هست، بچه ها با وزن ۶۰۰ گرم و۱۲۰۰ گرم دنیا اومدن خدارو شکر بعد دو ماه ترخیص شدن الان خدارو شکر میکنم که انتخابم درست وبه موقع بود

بله نه ای اف شدم

من خداروشکر سزارین شدم درد نکشیدم فقط بعدش خیلی درد داشتم

۱۳ بدر کیسه ابم پاره شد ۸:۴۵دقبقه سزارین شدم گل دخترم رو بغل کردم

بله

تا اومدم برم بیمارستان اومد🥰

من هفته سی و پنچ ب علت ضربان قلب بچه ک ضعیف بود و حرکت نمیکرد بچه بستری شدم بعد از دو روز بستری بچه ایست قلبی کرد و اورژانسی با فشار 18عمل شدم وحشتناک بود خیلی خدا یکبار دیگ بهم رحم کرد وبچه بصورت معجزه زنده بود و در خودم حالم خیلی بد بود وقتی دکتر بهم گفت بچه سالمه احساس خوبی پیدا کردم... بچه من با پنچ پیچ بند ناف خفه شده بود

سزارین شدم خیلی برام سخت گذشت هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین سختی داشتم البته بیمارستانش خیلی بود ولی بازم خداروشکر که بچم سالمه

داستان جررررر خوردگی ولی اخرش شیرین بود چون اون همه دردارزششو داشت ی نی نی ناز گذاشتن توبغلم 😍😘

واااااای من که طبیعی بودم مردم و زنده شدم به غلط کردن افتادم با اینکه اولاش خوب پیش رفت ولی بعدش نه بدترین قسمتش اونجا بود که ماما می افتاد روی شکمم وای خدا چقد بد بود خلاصه اینکه به کسی اصلا توصیه نمیکنم

من زایمان اولم طبیعی بود با آمپول فشار ساعت 1:30 دردام شروع شد و 4:30 بچم به دنیا اومد.ولی دردام اینقد زیاد بود که یک دقیقه هم استراحت نداشتم فقط داد میزدم و خودمم همکاری نمی کردم. الانم یک هفته ای مونده به تاریخ زایمانم که بازم می خوام طبیعی بیارم برام دعا کنید که این دفعه زایمان خوبی داشته باشم و بچمو صحیح سالم بغل بگیرم.

بی صبرانه منتظر روز زایمانم هستم که خدا بعد ۱۷ سال شادی و به خونم بیاره خدایا شکرت😍

سلام‌ من زایمانم طبیعی بود از صبح یه درد های خیلی کمی داشتم رفتم بیمارستان گفتن تا شب زایمان میکنی برگشتم خونه ساعت هفت شب رفتم بستریم کردن ساعت نه دخترم به دنیا اومد زایمان خیلی راحتی داشتم و دردم هم کم بود

اگه زایمان طبیعی مثل زایمان من بود همه طبیعی زایمان میکردن
من نه ورزش کردم نه پیاده روی نه هیچ کاره دیگه
ساعت ۸ و نیم با یه کم کمر درد رفتم بیمارستان ساعت ۹ اتاق زایمان بودم و ساعت ۱۰ و ربع دخترم به دنیا اومد 😍😍
زایمانم زیاد سخت نبود فقط ۱۰ دقیقه اخرش خیلی درد داشت
بعد زایمان هم اصلا اذیت نشدم خداروشکر

طبیعی بود.مردم و زنده شدم تا ب دنیا اومد

من سزارین اختیاری شدم بچه ی اولمو چون به شدت از زایمان طبیعی میترسیدم قبلش خوب بود اصلا درد و انقباضی نداشتم ولی بعدش تا سه روز اول درد داشت بعد خوب شدم خداروشکر
این یکی رو هم بعد ۹سال بازم میخوام سزارین کنم کلا زایمان خوبی بود خداروشکر

طبیعی

سلام ی معجزه بود بعد از ۹ سال بچه دار شدن 😍😘

تو خونه شوهرم به دنیاش آورد😍😍😍😍

سلام تجربه سخت ودردناکی بود اما بعدش ی فسقلی از جنس خودت کام تلخ درد رو واست شیرین میکنه..الهی دامن اونایی که چشم انتظارن سبز بشه

حوصله توضیح ندارم.بنظرم چ طبیعی چ سزارین.باید شانس داشته باشی و خدا کمکت کنه وگرنه تو هر کدوم ممکنه برات اتفاق بد بیفته

من ۲۸این ماه نوبت زایمانمه دعاکنیدسخت نگذره منم مث شما یه خاطره خوش داشته باشم💖💛

بشدت سخت بود
طبیعی بودم و از ساعت ۹ شب تا ساعت ۴بعدازظهر تو بیمارستان زور زدم
۴بدنیا اومد
خیلی سختتتتتتت بود

چطور همتون گفتید زایمان طبیعی خوب بود . اخه زایمان طبیعی کجاش خوبه 😤 من که با زایمان طبیعی بچم به دنیا اوردم مردم و زنده شدم . شما چطور اینقدر خونسرد در موردش حرف میزنید ؟؟؟!

من قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی تا لحظه ی اخر درد نداشتم اخرین روزی که مهلت زایمانم بود رفتم بیمارستان و سرم فشار زدن از ۸ صبح تا ۸ شب هیچ دردی نداشتم و اخر سر سزارین شدم و بچه به خاطر سرم فشار استرس تنفسی گرفت و چند روز بستری بود . درضمن فکر میکردم دختره ولی پسر شد😂😂

من خیلی درد داشتم ولی وقتی بچمو دادن بغلم خود به خود میخندیدمو خداروشکر میکردم خیلی حس خوبی داشتم🙂😍

برای من اون لحظه شیرین‌ترین لحظه عمرم بود ولی بعد چون دوقلو داشتم خانواده همسرم به بهانه اینکه من نمیتونم نگهشون دارن نقشه کشیدن ازمن و از هم جداشون کنن یه هفته جنگیدم خیلی حالم بد بود الآنم ازشون متنفرم

من سزارین شدم سخت بود اما شیرینی خودشو داشت خدا بهم ی فرشته کوچولو داد😍

سلام من سزارین اختیاری بودم خیلیم از زایمانم راضی هستم بیمارستان نیمه دولتی بودم دکترم و پرسنلش عالی بودن

کاشت، داشت برداشت

من که زایمان طبیعی داشتم باتکنیک های تنفسی ورزش وماساژ تونستم یه زایمان عالی فیزیولوژیک داشته باشم
البته زایمان سختیشو داره ولی میتونید کنترلش کنید انشالله همه مامانا زایمان عالی داشته باشن .

سلام من زایمانم طبیعی بود ساعت ۳بعد از ظهر کیسه ابم پاره شد و ساعت ۱۱:۳۰ شب پسرم دنیا اومد،، کلا زایمان خوبی بود،، بیمارستان میلاد بودم و خیلی هم راضی هستم تا دو ماه بعد هم پیگیر حالم بودن

من ۳۹ هفته و پنج روز بودم که کیسه آبم پاره شد و ۱۰ شب رفتم بیمارستان خصوصی و تا دو صبح درد کشیدم ولی دکتر و پرستارام عالی بودن واقعا عالی بود و زایمان طبیعی خوبی داشتم خیلی خوب بود خدا خیرش بده عاشق دکترم بودم البته دکتر خودم که نه ماه تحت نظرش بودم اصلا خوب نبود مجبوری میرفتم پیشش ولی دکتر زایمانم فیلیپینی بود و عالی بود

شیرین ترین روز زندگیم بود روشنا خانم بعد از ۱۵ سال خداراشکر میکنم🤲🏼🤲🏼

بی صبرانه منتظر روز زایمانم 🤗🤗😊

بهترین تجربه زندگیم بود سزارین اختیاری بودم اون جوری که همه انقد بد تعریف میکردن از سزارین اصلا اون جوری نبود خیلیم عالی بود از بیمارستان و دکترم خیلی راضیم

با شکوهترین لحظه ی زندگی من خدایا شکرت 🙏

من روز ۳۰ دی بستری شدم بدون هیچ دردی تو بیمارستان شخصی بعدشم از ساعت ۹/۳۰شروع شد ساعت ۱۳ به اوجش رسید بعد دائم روی توپ مینشستم تا رحم باز بشه بعد اپیدورال کردم وساعت ۱۴ دخترم طبیعی بدنیا اومد خیلی لحظه قشنگی بود خیلی اون روز از زندگیم رو دوست داشتم ولی هیچ وقت شیرم نیومد وشیر نداشتم تو زمان بارداری دغدغه م این بود که فقط زایمان طبیعی فقط زایمان طبیعی که همونجوری هم شد

زایمان خوبی داشتم ولی بعدش اذیت شدم. دوست ندارم یادآوری کنم.

😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪🤧🤧🤧زایمان اولم بسیار راحت ...زایمان دومم بسیار سخت دردم نگرفت کیسه ابم پاره شده بود بدون درد رفتم بیمارستان با سرم فشار .. بچمو با وزن ۴ به دنیا اوردن .. دستشو شکوندن موقع زایمان ..بعد عکس دخترمم گداشتن تو پیجشون ک مامان زینب خانم با وزن ۴ کیلو گرم یه زایمان فیزیولوژیک عالی داشتن ... 😒
خاک بر سرا😡😡😡😡😡😡😡

سلام خانم های عزیز. نمیخواهم کسی رو بترسونم‌ من زایمان اولم بوت طبیعی زایمان کردم من هیچ دردی نداشتم فقط کیسه آبم‌‌ پاره‌‌ شد بستری شدم از ساعت ۶عصر تا ۱۰:۳۰صبح خیلی زایمان سختی داشتم بچم نمیومد واسه همین مجبور شدن با قیچی برش بدن خیلی درد داشت ۱۰تا بخیه بهم زدن بچم اگه به دنیا آمد ۳کیلو و۳۰۰بود خیلی‌‌ کوچک بودالانم که شش ماهش‌شده بازم خیلی لاغره هرکاری میکنم چاق نمیشه فقط شیر خودم رو میخوره وفقط از یه سینم خیلی استرس دارم حرف دوروبریانم هم خیلی ناراحتم می‌کنه بچه خیلی عزیزه هر وقت می‌خنده تموم دردامو فراموش میکنم

وای ب شدت سخت و درد ناک بود زایمانم.طبیعی..اما وقتی بچمو دیدم بغلش کردم بهترین حس دنیا بود انشااا... خدا قسمت همه خانما بکنه

خیلی راه در پیش دارم تا برسم به اون روز😅

همش استرس بود سونوگرافی گفت ۳ دور بند ناف دور گردن بچه س.شب و روزم کابوس بود تا اینکه خصوصی سز شدم و حال بچه م خوب بود😍

من طبیعی بودم وحشتناک بود بعد زایمان دیگه نمی‌تونستم تا یه ماه بشینم همش دراز می‌کشیدم بخیه هامم زیاد بودن حتی غذا خوردن من در حالت دراز کشیده بود کارم فقط گریه بود

من دی ماه تجربه میکنم

سلام من زایمانم طبیعی بود .چندنفرروسرم همش معاینم میکردن که انگار اون دنیادیدم.دیگه ازترسم به بچه دیگه فکر نمیکنم.

من سزارین اجباری شدم به خاطر بریچ بودن دخترم.تو بیمارستان دولتی واقعا راضی بودم هم از جراحیم هم از پرسنل بخش خصوصا رسیدگیشون به بچه خیلی خوب بود.
بی حس شدم وقتی دخترم به دنیا اومد توهمون اتاق عمل دادن بغلم بعدش گفتن تندتند پاهاتو تکون بده تا بی حسی خارج بشه.ولی تا 11ساعت اجازه ندادن راه برم و چیزی بخورم سرم داشتم بعداز 11ساعت پرستار بخش اومد کمکم کرد که بلند بشم و راه برم.خداروشکر راضی بودم از زایمانم

اولی که ۶غروب با کیسه آب پاره رفتم بیمارستان خصوصی خدا اون دکتر رو لعنت کنه که اصلا بهم سر نزد تا ۹صبح اومد گفت برم یه بیمارستان دیگه یه سز انجام بد برگردم طبیعی نیاوردی سزارینت کنم منم ضربان قلب دخترم نرمال نبود با اینکه از سزارین نفرت داشتم گفتم عملم کنه اونم از خدا خواسته واسه پولش سزارین انجام داد چه بد بود بیشعور جوری بخیه زد یه انگشت گوشت اضافه آورد انگار کیسه برنج بسته بود واگذارش بخدا که کمکم نکرد

من سزارین شدم شکم دوم دوقلویی دختر پسر خیلی خوب بود

شب خیلی سختی بود مرگ روبه چشم دیدم دیگه نمیخوام تکرار بشه امیدوارم آخرین زایمانم باشه😣😣😣😣😣🤲🤲🤲🤲

من سزارینی بودم رفتم تاریخ زایمان مشخص بشه که هفته بعد بستری شم دکتر گفت بزار نوار درد بگیرم ساعت ده شب گفت نشون میده درد داری باید همین الان عمل بشی هیچی سریه ربع مارا آماده کردن برا اتاق عمل .

خیلی وحشتناک بود اول درد طبیعی بعد سزارین شدم

تجربه خیلی خوبی بود یک روز قشنگ پر خاطره 😉😊
ویکی دیگه از این خاطره های شیرین تو راه دارم.

سخت ولی بعد بدنیا اومدن بچم خیلی حس خوبی داشتم

عالیییییییی😍😍قشنگترین حس زندگیمه انگار خودم متولد میشم.هردوزایمانم طبیعی ودرحد نیم ساعت بود ولی سر زایمان اولم بعد دنیا اومدن بچه م خیلی اذیتم کردن دکترا خدا ازشون نگذره پلاکتم اومد رو۵ و ۱۰روز بستری شدم.

خیلی راحت سپری شد زایمانم

بهترین‌روز زندگی

من سزارین اختیاری بودم و از زایمانم و بیمارستانم خیلی راضیم زایمانمم خوب پیش رفت همونطور که میخواستم بود🥰

منم هنو یه دوماه.دیگ مونده ب این تجربه

عالی بازم تکرار کنم هزاز بار

زایمان اسون و البته با نگرانی خودم و خانواده ودکتر فوق العاده مهربان و دلسوز و وقت گذار

هنوز زایمان نداشتم

من فعلا تجربه نداشتم. بعدا میام میگم 🤣🤣

من سزارین شدم.خودم خواستم..خوب بود ولی بعدش ک رفتم توی بخش زیرسینم یه دردی میکرد میزد ب پشتم ک نمیتونستم نفس بکشم.خیلی زجر اور بود..دکتر گفت نباید راه میرفتی..اونجا ب من گفتن راه برو بخاطر همون اونجور شدم....اینم تجربه ی من

همرا با درد ولی بهترین روزه زندگیم

خیلی مزخرف 😂😂😂😂

چه جالب نفر یازدهم رسیدم 😂😂

خوب بود عالی

عاشقانه و ترسناک 🤪🤣

سلام 😍😍😍😍

سخترین روز زندگیم طبیعی خیلی هم اذئت شدم🤦‍♀️

عه.پنجم😄😄😄😄😄😄

تجربه خاصی نداشت

هنو نزاییدمممم😭😭

من ک هنوز زایمانی نداشتم

اول

کسی هنوز پی نداده؟

سوال های مرتبط

آواتار مامان آروین و آرین مامان آروین و آرین آروین و آرین ۶ سالگی
من که زایمان زود رس داشتم ولی همونم خیلی وحشتناک ب ... ادامه پاسخ
آواتار مامان دلارام مامان دلارام دلارام ۳ سالگی
طبیعی بودم
شیرافزا نوار بهداشتی و لباس زیر دستما ک ... ادامه پاسخ
گهواره گهواره ۵ سالگی
9 ماه بارداری پر از بالا و پایین‌های مختلفه. مامانای نازنین تمام تلاش‌شون برای اینه که کوچولوی دلبندشون رو صحیح و سالم به دنیا بیارن.

تو ماه‌های آخر بیشتر از هر وقتی ذهن یه خانم باردار درگیر این میشه که «بالاخره زایمانم طبیعیه یا باید سزارین کنم؟!»
.
این انتخاب وابسته به کلی شرایط مختلفه.

تو بحث امروز ازتون می‌خوایم تجربه و داستان زایمان‌تون رو با جزئیات برامون بگین.
آیا به همون شیوه‌ای که انتخاب کردین زایمان کردین؟
کلاس بارداری رفتین؟
اگر جوابتون مثبته، اونجا چه چیزایی یاد گرفتین که تو روند زایمان کمک کننده بوده؟
نزدیک زمان بدنیا اومدن کوچولوتون اتفاق عجیب و غیرقابل ‌پیش‌بینی براتون افتاد؟
تو این فرایند چه چیزی بیشتر از همه کمک کننده یا دلهره آور بود؟

با روایت داستان زایمان‌تون، کسایی که الان باردار هستن ممکنه نکته‌هایی رو متوجه بشن که فرایند زایمان رو براشون راحت‌تر کنه.

اگر تو اینستاگرام اکانت دارین، آدرسش رو ( ID اینستاگرام‌تون) هم بنویسین.
آواتار مامان آریانا مامان آریانا آریانا ۵ سالگی
منم بارداری خوبی داشتم خداروشکر ولی زایمان ۶ساعت د ... ادامه پاسخ
گهواره گهواره ۵ سالگی
✅ تجربه‌ی شما از مراجعه به مشاور یا روانشناس چی بوده؟

مواجهه با چالش و مشکلات مختلف توی زندگی، کاملا طبیعیه و هممون روزهایی رو به یاد داریم که برامون سخت و استرس زا بودن و نمی‌دونستیم چیکار کنیم و نیاز به کمک داشتیم. توی این شرایط سخت برای کمک گرفتن افراد مختلفی به ذهنمون میرسه اما همه‌ی این افراد به نظرمون قابل اعتماد نمیان، باهاشون راحت نیستیم، نمی‌تونن به ما کمکی کنن و یا می‌ترسیم گفتن مشکلمون باعث بشه دیگران بد قضاوتمون کنن یا حرف‌هایی بزنن که بگیم کاش از اول بهش نمی‌گفتم!

توی این شرایط، کمک گرفتن از فردی که غریبه است و از طرفی میدونه چطوری با ما ارتباط درستی با توجه به شرایطمون برقرار کنه و بتونیم روی حرف‌هاش حساب کنیم یه مشاور یا روانشناسه که بهمون توی فهم دقیق‌تر چالش‌هامون کمک کنه.

✅ چالش و مشکل داشتن توی زندگی عیب نیست، اینکه براشون چیکار می‎‌کنیم مهمه!

توی بحث امروز شما بهمون بگین که :
🔹 شما معمولا در شرایط سخت زندگیتون ازچه فرد یا افرادی کمک می‌گیرین؟
🔹 تا حالا به روانشناس یا مشاور مراجعه کردین؟ بهتون چه کمکی کرده؟
🔹 چه چیزی مانع این شده که از روانشناس یا مشاور کمک بگیرین؟
آواتار مامان امیرعلی مامان امیرعلی امیرعلی ۴ سالگی
خیر اصلا ولی حس میکنم هیچکس جز خودم نمیتونه کمکم ک ... ادامه پاسخ
آواتار مامان مهزیار مامان مهزیار مهزیار ۲ سالگی
قربونشون برم با همه سختیشون وقتی فهمیدم دوقلو دارم ... ادامه پاسخ