9 ماه بارداری پر از بالا و پایین‌های مختلفه. مامانای نازنین تمام تلاش‌شون برای اینه که کوچولوی دلبندشون رو صحیح و سالم به دنیا بیارن.

تو ماه‌های آخر بیشتر از هر وقتی ذهن یه خانم باردار درگیر این میشه که «بالاخره زایمانم طبیعیه یا باید سزارین کنم؟!»
.
این انتخاب وابسته به کلی شرایط مختلفه.

تو بحث امروز ازتون می‌خوایم تجربه و داستان زایمان‌تون رو با جزئیات برامون بگین.
آیا به همون شیوه‌ای که انتخاب کردین زایمان کردین؟
کلاس بارداری رفتین؟
اگر جوابتون مثبته، اونجا چه چیزایی یاد گرفتین که تو روند زایمان کمک کننده بوده؟
نزدیک زمان بدنیا اومدن کوچولوتون اتفاق عجیب و غیرقابل ‌پیش‌بینی براتون افتاد؟
تو این فرایند چه چیزی بیشتر از همه کمک کننده یا دلهره آور بود؟

با روایت داستان زایمان‌تون، کسایی که الان باردار هستن ممکنه نکته‌هایی رو متوجه بشن که فرایند زایمان رو براشون راحت‌تر کنه.

اگر تو اینستاگرام اکانت دارین، آدرسش رو ( ID اینستاگرام‌تون) هم بنویسین.

تصویر
۲۸۹۶ پاسخ

سخت سخت

سلام من زایمان اولم توبیمارستان مهدیه بودکه همیشه میگم خداازشون نگذره مثلاسنم پایین بودوبچه اولم بودخیلی اذیتم کردن از۷شب بستری بودم تا۴ونیم صب بچم ب دنیااومدانقدراذیت شده بودم ک تا۳ماه بعدزایمانم خونریزی داشتم خاطره ی خیلی بدی ازاونجادارم خیلی

چون مریض بودم تو بارداری زایمان سختی داشتم ولی خداروشکر پسرم سالمه انشاالله که صالح هم باشه

من بارداری راحت وزایمان راحتی داشتم ساعت 8 شب دردام شروع شد یازدونیم شب زایمان کردم

خیلی سخت بودخیلی طول کشیددومیم توراهه ازالان میترسم😢

سخت بود ولی وقتی کوچولو مو تو اغوش گرفتم از یادم رف

بچه ها از تجربه هاتون بگین سزارین بهتره یا طبیعی؟؟

من زایمان زودرس داشتم بچم29هفته دنیاآمداونم توشهری غیرازشهرخودمون چون امکاناتش برای بچه ی نارس بهتربود قشنگ ازاتاق زایشگاه درآمدم رفتم توبخش مراقبت ازنوزادان ویژه47روزبستری بود.منم همراهش بودم یک رو هم برنگشتم به شهرمون همش بیمارستان وسرپابودم ازنا کردن بعد ایمان هیچی نفهمیدم خیلی مظلوم بودم🤣

منم بارداری سختی داشتم ازیه طرف استرس سرکلاژولکه بینی مداوم ازطرف دیگم تنهایی وخستگی توخونه موندن زیادبراکرونا😔🙁

من از اول بارداری مریض بودم هرچی میخوردم بالا میاوردم بعضی وقتا خونم بالا میاوردم ‌.... دخترمم تا الان که نزدیک یه سالشه بعضی وقتا خیلی ناراحته اذیتم میکنه نزدیک یه ماه هم بستری بود 😭😭😭😭

دوستان کسی بوده بعد سزارین بعد چنماه ک پریود شده تو دو ماه 3بار پریود بشه ؟

من تو هفته ی ۳۴ام و خیلی بخاطر کرونا نگرانم همش سعی میکنم خودمو آروم کنم که زایمان سالم و راحتی خواهم داشت. واقعا به جز امیدواری و حفظ آرامش کار دیگه ای نمیشه انجام داد . التماس دعا دارم ازتون عزیزان 🙏

چرا درد ک داشتم اما ب لطف خداوند و شوقی ک واس دیدن پسرم داشتم همش زود گذشت خیلی زود..سوره انشقاق و ذاریات رو بخونید انشالله کمکتون میکنه هرروز بخونید

منم بارداری بسیار سختی رو تجربه کردم اوایل بارداریم جونریزی و حالت تهوع و اواخر بارداری ام جنین در حالت بریچ بود و هم من هم بچه درد داشتیم و سخت بود ولی زایمان راحتی رو تجربه کردم

سلام من ماه ۷ بارداری قند بارداری گرفتم با کلی رژیم و ۳ کیلو کاهش وزن قندم نرمال شد
بعد کنترل قند داداش عزیزم که ۲۷ سالش بود بر اثر خفگی گاز فوت کرد
واقعا کابوس بود برام
۱ ماه و نیم بعدش تو هفته ۳۹ زایمان طبیعی داشتم چون از نظر روحی داغون بودم موقع زایمان اذیت شدم

سلام من هردوبارداریم خییییلیی سخت وازاون سخت ترشم زایمانام بودکه خیلی وحشتناک بودچون هم ضعیف بودم هم توهردوبارداریم استرس های زیادی داشتم ولی خداروشکرخدادوتافرشته ی نازبهم داد.

اول که خداروشاکرم که بهم نعمت مادر شدن رو داده
کلا بارداریهام خیلی خوب بودن.ولی زایمان دومم تو مریضی کرونا بود و فوق العاده استرس داشتم..خیلیییی بهم سخت گذشت.حالم افتضاح بود
اما به لطف پروردگار به خوبی وخوشی زایمان کردم وخدا از این بیماری من و عزیزانم رو حفظ کرد.
تجربه دیگرم این بود که سزارین دوم خیلی بیشتر درد داره.وبدنم خیلی ضعیف بود..

در مورد اپیدورال,بشدت راضی بودم.دردی نداشتم ولی همه چی رو حس.میکردم.موقع بخیه زدن هم قشنگ حس میکردم سوزنو ولی درد نداشتم.حس بخیه خیلی بد بود😩اپیدورال عالیه.تا الانم مشکلی جز اینکه وقتایی ک خیللللیییییی خم و راست میشم یا خسته میشم جای امپوله درد میکنه.کمردرد هم خیلی ندارم.فقط موقع خستگی زیاد

سلام.الحمدا... من بارداری بسیارررر راحتی داشتم.و زایمانم هم کلا 4ساعت درد کشیدم.بخاطر کرونا کلاس نرفتم.فقط خیلی راه میرفتم.کارای خونمو خودم.میکردم.شب قبل از زایمانم جاروبرقی زدم.حموم و دستشویی شستم.فقط اینکه اصلا دردم.نگرفت.رفتم بستری شدم.کیسه ابمو پاره کردن.امپول فشار هم.بهم زدن.4سانت ک شدم درخواست اپیدورال کردم.تا دکتر بیهوشی بیاد ینی حدود یه ربع بعدش شدم 7سانت.فقط مادرای گل ک میخواین طبیعی زایمان کنین,غذا حسابی بخورین.من از روز قبلش چیزی نتونستم بخورم از استرس.صبحونه هم نخوردم درست و حسابی.موقع زور زدن ک بچم ب دنیا بیاد اصلااااا جووون نداشتم.ماما هی بهم خرما میداد.یک ساعت تمام داشتم زور میزدم.اخرشم بخیه خوردم.پسرمم تا ب دنیا اومد دستشو کرد دهنش ملچ ملچ میخورد از گرسنگی😁فکر یبوست هم نباشین.خیلی نگران بودم ک واسه زایمانم مشکل پیش نیاد.تا گفتم بهم شیاف زدن حل شد فوری.و اینکه اصفهانیای گل من بیمارستان زهرای مرضیه بودم و بشدتتتتت راضی بودم.ماماها پرستارا عالی بودن.مهربون و خوش اخلاق و کاربلد و دلسوز.

عزیزم ساری هستم

بارداریم شکرخدا خوب بود زایمانم راحتتر اما امان از یار بد

زایمانم فوق العاده سخت بود هفته چهل و یکم بودم سونو دادم نوشت حرکت نمیکنه جنین رفتم نوارقلبش هم مشکل داشت بستری کردن امپول فشار زدن شیاف گذاشتن جفت و کیسه آبمو پاره کردن کلی درد کشیدم کلی جیغ کشیدم آخرش بعد یه روز اورژانسی بردنم اتاق عمل بعد عمل کلی درد بخیه داشتم ادنجا کلی بهم آمپول میزدن دلم میخواس هرچی زودتر خلاصشم دروغکی گفتم روده ام کار میکنه مرخصم کنن وقتی میخواستن مرخص کنن گفتن بچتون زردی داره باید یه بیمارستان دیگه بستری شه وباید خود مادر کنارش باشه دخترم 3 روز بستری بود من کنارش وتاصبح گریه کردم خیلی سخت بود ولی ارزششو داشت

بارداری اولم خیلی خوب بود وخوش گذشت از بهترین روزای زندگیم بود ولی هفته ۳۳ کیسه آبم پاره شدو زایمان زودرس باوجودکوچک بودن پسرم ۲۸۰۰ وزنش ۱۵ ساعت زایمانم طول کشید ۳۷روز بیمارستان بالای سر پسرم.زایمان دوم همش استراحت مطلق ودارو مصرف کردن آخرش دردام شروع شد و ۶ سانت باز بود ولی کیسه آبم پاره نمیشد وآخرش پارش کردن ساعت ۸ عصر دخترم به دنیا اومد تو اوج کرونا.خدایش دردام فرق میکرد واسه دخترم دردم خیلی شدید و زیاد بود.تو بارداری دوم بهم خوش نگذشت انقد کم خوابی کشیدم تا الانم هنوز کم خوابیهام بیشتر شده.

من خداراشکر هم بارداریم خوب بود هم زایمان. خیلی اصرار داشتم طبیعی زایمان کنم کلاس رفتم پیش مامای خصوصی کلاساش عالی بود.. بعد هم موقع زایمان مامای خصوصیم همش کنارم بود واقعا ازش ممنونم

بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم تا ماه آخرم سر کارم میرفتم که ۴۸ تا پله داشت
هیچ مشکلی نداشتمو ۱۶ ساعت درد کشیدم و زایمان طبیعی داشتم که اونم ارزش داشت چون بعدش خیلی راحت بودم

من زایمان بسیار خوبی داشتم
با اینکه ۳۸ هفته و بدون درد رفتم واسه زایمان چون دیابت داشتم
روز زایمان ۲۰۰مرتبه بیشتر سوره انشقاق رو خوندم که باعث شد دهانه رحمم زود باز بشه
و از تکنیک های کلاس های قبل از زایمانم کمک گرفتم
که باعث شد زایمان خوبی داشته باشم

بارداری تجربه فوق العاده ای بودبرام هنوزم بهش فک میکنم غرق لذت میشم

من الان ۳۷ هفته پسرم سرش پایینه ولی هنوز وارد لگن نشده یکم ناراحتم تا الان همه چیز خوب پیش می رفت امیدوارم این مشکل هم حل بشه

انقد عذاب كشيدم كه الانم افسردگيش باهامه.شب ساعت دو بود فشارم رفت ١٩اورژانسي بردن سزارين وقتي در اومدم ١٠روز تو اي سيو بودم دخترمم نديده بودم بعد تقريبا ده روز اومدم خونه حالم خيلي داغون بود سر درد شديد داشتم مامانم باهام دعوا كرد و منو تنها گذاشت مادر شوهرم كم و بيش هيچي از بچه داري بلد نبودم شوهرمم مجبور بود بره سركار بعضي وقتا از گشنگي گريه ام ميگرفت شير هم نداشتم چون تو اي سيو بودم هي بايد برا دخترم شير درست ميكردم 😭😭ديگه نميتونم ادامه بدم

زایمان فوق العاده خوبی داشتم وارد ماه نهم که شدم فعالیت هام رو خیلی زیاد کردم اخر هفته ۴۰ دردادم شروع شد از ساعت ۵عصر یواش یواش شروع شد منم خیلی ریلکس پاشدم حیاط رو شستم وخونه رو تمیز کردم رفتم ارایشگاه دوساعت رفتم زیر دوش ورزش هارو انجام دادم خونمون ۲۰تا پله داره این پله هارو ۲۰باررفتم واومدم تاساعت ۱۲شب دردام ۴دقیقه یه بارشد رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت ۴سانتی تا اومد پرونده تشکیل بده ولباس بپوشم شدم ۶سانت وکیسه ابم رو پاره کرد نیم ساعت بعدش هم دخترم تو بغل بود دکترم می گفت فقط به خاطر فعالیت هایی که انجام دادی اما متاسفانه بعدش توبیمارستان کرونا گرفتم واز دماغم در اومد

هم حاملگیم خیلی خوب بود همه چی خداروشکر هم سزارین با بی حسی اسپاینال شدم ، درد نکشیدم بچمم همون لحظه گذاشتن رو صورت و بغلم و بعدشم بسیار راحت بود همون شب اول خودم بچمو میبردم واسه تعویض و خودم بغلش میکردم شیرش میدادم

لطفا راهنماییم کنید .

سلام به مامانای گل
من دنبال یه بیمارستان دولتی میگردم تو تهران که بیمه سلامت قبول کنه.‌مثلا من زایمان قبلیم تو کرج بیمارستان کمالی بودم ..خداییشم خوب بود ولی الان تهرانم

سلام من بارداریم فقط حالت تهوع داشتم زایمانمم سزارین بود فقط اولین راه رفتنم خیلی درد داشت از اون به بعد راحت بودم

آوينا عزيزم الان سه سال و دو ماهشه چندروز قبل از بارداريم كار شوهرم و خودم از شهرستان به تهران انتقال پيدا كرد و روزاي اول رسيدنمون به تهران كه خيلي برامون سخت بود با خبر بارداريم برامون شيرين شد بارداري راحت و خوبي داشتم فقط يه سرما شديد خوردم كه خيلي اذيت شدم و يه درد دندون كه اونم اذيتم كرد و اينكه زايمانم دوروز زودتر اتفاق افتاد ولي خيلي دلچسب بود ديدن روي ماه دخترم،🌹🌹❤️❤️آوينا از لحظه تولدش خيلي خوب و خوش اشتها و خوش رو بود و نمودار رشديش هزار ماشالا عالي بود👌 خدارو هزاران مرتبه شكر 🙏🙏🙏

من بارداری خوبی داشتم فقط ماه اخرکمی فشارم بالابودخداروشکرهردوالان سالم هستیم سزارین شدم عمل خوبی داشتم هیچی
دردم کم بودخودم همه کاراموانجام دادم ولی بعدش بخیم عفونت کرد الان کمی بهتره فقط یه تیک کوچک مونده ازبخیم جوش بخوره

کلاس بارداری ۲جلسه رفتیم و بخاطر کرونا کنسل شد.
آخرای۸ماهگی یه شب کیسه آبم پاره شد
یه روز و نیم تو زایشگاه بودم دکترم میگفت طبیعی برات بهتره
اما آخرشم سزارین شدم
روزهای اول که خیلی درد داشتم ولی کم کم بهتر شدم خداروشکر.
اما هنوز کمردرد دارم.
برا زایمانم اذیت شدم ولی الآن که پسرمو بغل میکنم همش یادم میره و خدارو هزارااان بار شکر میکنم که بچم به خوبی بدنیا اومد.

من بارداری فوق العاده عالی داشتم،اونقدر که تا دو روز قبل از زایمانم هم داشتم پله های شرکتی که توش کار می کردم بالا پایین می رفتم،ولی چی بگم از زایمانم،وحشتناک سخت بود،ولی الان که به صورت ماهش نگاه می کنم فقط خداروشکر می کنم که اومد

من بارداری خیلی سختی داشم بعدشم۳۷ یهو سزارین شدم و بچم زردی گرفت و خودم بماند مثل جنازه ها شده بودم

من بارداری سختی داشتم چون همش فشارم بالا میرفت تو خونه که بودم فشارم نرمال بود مطب میرفتم میرفت بالا استرس میگرفتم چند روزم تو زمان بارداریم بیمارستان بستری شدم ولی زایمان راحتی داشتم

من حاملگیم سخت بود چون خیلی تهوع داشتم و‌سر کار میرفتم زایمانم طبیعی بود سخت بود ولی از اونچیزی که فکر میکردم و میترسیدم راحتتر بود

بسیار بسیار بسیار بد از روز اول بارداری تا زایمان

من بین طبیعی و سزارین موندم کدومو انتخاب کنم، خودم خیلی میترسم از درد و اینکه hpv دارم ، بعضی دکترا میگن طبیعی ایراد نداره بعضیا میگن سزارین بهتره ،،
واقعا نمیدونم چیکار کنم

سرکلاژ بودم خیلی سخت برام گذشت

بارداری متوسطی داشتم, از اول یهو نیومد کم کم , کم کم زیاد شدن تا تو ماه هشت و نه, که سنگین بودم دردهای استخوانی شدید داشتم که باعث میشدحتی نتونم بخوابم, زایمانم که بخاطر سوراخ بودن کیسه اب بستری شدم و بعد از یک و نیم روز مراقبت و دارو و آمپولدفشار نتونستم زایمان کنم, و آخر بعد از۳۰ساعت بستری و ۱۷ساعت درد ناشی از تزریق آمپولای فشار سزارین شدم, باتمام شرایطی که داشتم از دکتر و ماماهام راضی بودم چون خیلی منطقی برخورد کردن, و دکترم که از ساعت۶ تا۱۰شب که زایمان کردم,اجازه نداد هیچ مامایی معاینه ام کنه, و فقط خودش کارامو انجام میداد,باوجودی که بیمارستان دولتی بودم, بسیار راضی بودم, و بعداز مرخص شدن هم خیلی زود سرپاشدم, بسیار ازش ممنونم که اینقدر پزشک فهمیده ای بود❤❤❤

من بارداذی سختی داشتم دکتر گفت بچه بمونه خدا یه معجزه بهت نشون داده ولی زایمان که سزارین بود خوب بود و فقط شب اول باید از تخت میومدم پایین وجب به وجب اطاق نگاه میکردم اجدادمو میدیدم🤭🤭🤭🤭ولی بعدش اصلا درد نداشتم

من بارداریم عالی بود تو نه ماهگی ام خودم رانندگی میکردم میرفتم دکتر....روز زایمانم دقیقا بعد از چندروز تعطیلی عید روز شنبه بود ساعت ۷ صبح دردام شروع شد ولی چون کلاسای بارداریو رفته بودم آمادگی کامل داشتم قشنگ تو همون درد رفتم حمام صبحانمو خوردم آرایشمو کردم و رفتم بیمارستان و ساعت ۱۳۴۵ هم دختر گلم به دنیا اومد....زیباترین لحظه ی زندگیم بود

وای افتضاح بود من فوبیای زایمان طبیعی گرفتم قبول نمیکردن سزارینم کنن از اول بارداری هم همش میترسیدم بچم یه چیزیش بشه
بعدشم 18 ساعت درد طاقت فرسا کشیدم بعد سزارین شدم
هنوز که حدود 1سال میگذره ولی اثرات 18 ساعت درد هنوز درونم هست نمیتونم هضمش کنم

من بارداری عالی داشتم اصلا انگار باردارنبودم😜 ولی زایمان خوبی نداشتم سزارین دلخواهی بودم بخاطر پاره شدن کیسه اب مجبورشدم به نزدیکترین بیمارستان که دولتی هم بود برم بعد 9ساعت دردکشیدن تازه فهمیدن بچه کجه وسزارین شدم

واوو من زایمان اول بارداری خوبی داشتم خداروشکر اما زایمان قبل موعد و ایزی شدم چون گفتن بند ناف بچه دورشه طبیعی زایمان کردم اما 19ساعت درد شدید کشیدم که ۳ ساعتش درد طبیعی خودم بود که رحمم باز شده بود
ولی بچمو ک بغل کردم تموم شد

وااای خیلی پر استرس بود اون روز...
برای سونو بیمارستان رفته بودیم
دکتر وقتی جواب سونو رو دید گفت باید اورژانسی سزارین بشی
خیلی ترسیده بودیم میگف ب بچه اکسیژن نمیرسه جفت ضعیفه هرلحظه ممکنه از دست بره
من گریم بند نمیومد همسرم مدام دلداریم میداد بغض داشت از استرس دستاش میلرزید خیلی ترسیده بودم تو اتاق عملم فقط گریه میکرد دعا میکردم اتفاقی واسه بیبیم نیوفته ...فقط صدای گریش آرومم کرد 😍🥺
تو اولین دیدارمون هیچی نتونستم بهش بگم از ذوق زبونم بند اومده بود گریه و خنده قاطی بود وای چ عشقیه 😍فقط یه مادر می‌فهمه چی میگم

من بچه اولمو خیلی راحت سزارین کردم ولی دومی پدرمو دراورد خیلی درد کشیدم هم تو بارداری هم تو زایمان

بارداري اول با لكه بيني و ميوم همراه بود بعد با حالت تهوع تا ماه آخر و گرگرفتگي پاها ، و آخر هم زايمان سخت و وحشتناك ، سه روز هم بستري توي بيمارستان و بچم هم زردي گرفت و

دوران بارداریم فوق العاده سخت بود ولی زایمانم راحت بود خدارو شکر

من بارداری بسبار خوبی داشتم ولی زایمانم طبیعی بود و واقعا جای بخیه های بعدش خیلی اذیتم میکرد تا ۷ روز واقعا هیچکاری نمیتونستم کنم خیلی درد داشتم

من بارداری خیلی سختی داشتم ومیدونستم تحمل زایمان طبیعی روندارم به خاطرهمین سزارین اختیاری کردم نمیگم اذیت نشدم ولی ازروزدوم سرپای خودم بودم ولی تادوماه ضعف داشتم الانم خداروشکرخوبم😍

من بارداری سالمی داشتم سالم منظورم بدون فشار خون و قند خون و اضافه وزنم رو هم خیلی کنترل میکردم ورزش میکردم کلاس های بارداری و زایمان رو شرکت کردم ولی خب سختی های خودش رو داشت اصلا نمیتونستم بخوابم تنگی نفس داشتم به خاطر کم خونی ام . حالت تهوع جای خودش . هفته های آخر استخر میرفتم .ولی در آخر طبیعی زایمان کردم ، با پارگی کیسه آب در هفته ۴۰ بستری شدم و ۱۸ ساعت بعدش پسرم در بغلم بود و همه ی درد هام رو از یادم برد خدا رو شکر .

تا ماه هشت یکسره بالا میاوردم هچی نمیتونستم بخورم اخ ک یادش نباشه بعد ک بهتر شدم دندون درد اومد سراغ دوتا از دندون عقل بالا خراب شد ک بعد زایمان کشیدم ویکی ازجلو ای ها شبا نصف شب درد شدیدی میگرفت که یه استامینوفن ساده ام کاری نمیکرد اخخخخخ زایمان رو نگو چقد میترسیدم از صدا جیغ و داد خانوما پول دادم زیر میزی 7ملیووون عمل شم ولی چه عملی درحین عمل اخراش به حس میاومدم همون جا که بخیه میزدن وااای هموجا بالا میاوردم و از شانس گند خودم افتادم به خون ریزی همش فشارم میدادنو دستکاری میکردن از 6صبح تا عصر ریکاوری بودم میگفتن اگه بند نیاد خون باید دباره ببریم اتاق عمل از فشار دستاشون حس میکردم دیگه از اتاق عمل در نمیام میمیرم خیلی بد بدبدبد بود تا سه روز بیمارستان ک اصلا بچه رو ندیدم بعدش تا 20روز اولش افسردگی شدید تا چهل روز خونه مادرم عین جنازه افتاده بودم رنگم زرد و کمرم خم بود راست نمیشد همش سرم و امپول اصلا دیگه کارد میزدی خونی نبود در بیاد خیلی بد بود خیلی ولی با این حال الان ک یکسال و دوماه از تولد دخترم گذشته میگم یه دوتا دیگه ام میخوام😢😢😉😁😁بس ک شیرینن بچه ها من قربون نهالیم برم ک به راه افتاده الان راه رفت جلووووم ولی ارزش داشت 😴😀😉😉😄😅

بی

سلام مامانای عزیز .من دنبال یه بیمارستان خوب دولتی هستم که بیمه سلامت قبول کنن ..مثلا من زایمان قبلیم کرج بیمارستان (کمالی ) بود ..که خوب بود فقط شلوغ بود همین.وگرنه اتاق زایمانش کلا خصوصی بود که یخچال.حمام و سرویس .تلوزیون فقط برای خودت بود

من اصلا دوست ندارم یادم بیاد ک چی کشیدم سربارداری و زایمان ولی الان وقتی ک پسرمو دارم خوشحالم

خداروشکر بارداری و زایمان خوبی داشتم. اون‌دوران دقیقا بر خلاف طرز فکرم و چیزایی که از بارداری شنیده بودم بود.
arshan_ak.khavan

خدارشكر خداكمكم كرد و خوب بود من خيلي دعاهايي ك براي اسان شدن زايمان بود خوندم تو 37هفته زايمان سزارين داشتم و راضيم خدارشكر بهترين روز و بهترين حس دنياس

من تو بارداریم خونریزی داشتم و استراحت نسبی ولی چون بارداری اولم بودو میترسیدم خیلی مراعات میکردم زایمانم دلم میخاست سزارین بشم که گفتن نمیشه و ممنوعه ازین حرفا طبیعی با بیحسی انتخاب کردم که اونم ضربان قلب دخترم دوبار اومد پایین آخرش اورژانسی سزارین شدم اصلا دلم نمیخاد به اون روز فکر کنم یادم میوفته گریم میگیره تازه من وسط زایمان طبیعی حمله عصبی داشتم از ترس نمیتونستم نفس بکشم بهم اکسیژن دادن
یهو سزارینو ممنوع میکنن به این شرایط فکر نمیکنن کسی که فوبیا داره یا هرچیز دیگه ای اون لحظه ها براش مث مرگه

من تو هفته ۳۷ ساعت ۱۲ شب کیسه ابم‌ سوراخ‌شده بود نفهمیدم ترشحات برا کیسه آبه تا ۷ صبح رفتم بیمارستان گفتن کیسه آبت سوراخ برو بستری بعد بهم سرم فشارزدن تا ۸ و نیم شب درد کشیدم رحمم همش دو سانت بود اخرین لحظه شد ۹ سانت بعد ۲۰ ساعت درد زایمان کردن و خیلی بخیه خوردن بعدشم از درد بخیه و درد مقعدم تا ۱۰ روز من کارم فقط گریه بود الانم مقعدم درد داره به خاطر یبوست زخم شده ولی وقتی دخترم بغل میکنم همش یادم میره

افتضاح اصلادوست ندارم دیگ تجربه اش کنم

دوران بارداریم خوب بود..ولی زایمانم درد درد درد واییییی😭😭 هوار میزدم..وحشتناک بود..بچه ام یساعت تو لگنم اومده بود مونده بود ناخناش کبود شده بود😫لعنت ب کادر درمان 👎 بد..

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم،باتوجه به زایمان مامان وخواهرمم فکرمیکردم با درد میرم بیمارستان و زایمانمم سریع باشه ولی ازهرچی بدم میومد ومیترسیدم سرم اومد😥😞،ازاینکه باپای خودت و بدون درد بری بیمارستان و دردات رو اونجا بکشیدم ودقیقه معاینت کنن و هی منتظر باشی رحمت فول بشه،اینقدرپیاده روی و خلاصه هرچی میگفتن واسه بازشدن رحم خوبه انجام دادم اما ای دریغ😐😖ازاینکه کیسه آبم رو خودشون پاره کنن و دیگه نگم،ولی فقط دیدن بچه ولحظه دنیا اومدنش وعشق مادریه که تحملشو به آدم میده،که واسه یه لبخندش همه دردا رو تحمل میکنی

من زایمان اولم روز اول سخت بود برام تا خوب راه افتادم ازدومی خیلی راضی بودم ایشالله اینبارم خوب باشه

مشکل پلاکت خون داشتم و خونریزی سر زایمانم قطع نمیشد الانم که بهش فکر میکنم تنم می لرزه

من از زایمان میترسم

من بارداری نسبتا راحتی داشتم.حالت تهوع داشتم ولی شب راحت میخوابیدم بیخواب نشدم خیلی سنگین نشدم ماه آخرم ترش معده خیلی منو اذیت کرد ولی در کل از بارداری راضی بودم.امااا زایمان
لطفا زایمانتون رو یه جا برین که از اخلاق و طرز برخورد با زائو مطمعن باشین خوب رفتار کنن
من از زمان بستری شدنم تا زایمان ۷ ساعت طول کشید ولی انقد ماماها بداخلاق بودن که اصلا نگم....
توجه کنین خیلی تاثیر میزاره اخلاقشون...
واینکه در مورد زایمان پیاده روی و تحرک داشته باشین از شیاف گل مغربی هفته۳۷به بعد هرشب استفاده‌کنین دهانه‌رحمو نرم میکنه.
راستی نی نی که بدنیا میاد و تو زایمان رو پشت سر میزاری خیلی حالت خوب میشه و خوشحالی وصف ناپذیره ان شاالله قسمت همه

من سه ماه اول حاملگی حالت تهوع داشتم و خیلی اذیت میشدم و چیزی نمیتونستم بخورم ولی خب بعد سه ماهگی بهتر شدم زایمانمم خداروشکر خوب بود ساعت یازده صبح بستری شدم ساعت چار بعد ازظهر دخترم به دنیا اومد

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمان.طبیعی سخته ولی بعدش ادم خیلی راحته اصلا هیچ جات دردی احساس نمیکنی من انقد خوبم که وقتی رسیدیم خونه نشستم پایه سفره

منم بارداری فوق العاده سختی داشتم و به علت بارداری دوقلویی کلی سختی رو پشت سر گذاشتم ولی لخظه ای که بچه های نازم به دنیا اومدن همش کلا یادم رفت. خداروشکر میکنم که همه چیز عالی بود🙏🏻

من بارداری خیلی سختی داشتم ک ۳ بار عمل شدم پسرم ۳۳ هفته ب دنیا اومد ۲۱ روز ب دنیا اومد فقط از زایمانم راضی بودم اونم سزارین بیهوشی کامل بود

من دوتا بارداریم خیلی سخت بود سر پسر اولم بعداز 12ساعت درد زایمان طبیعی اورژانسی سزارین شدم و سر پسر دومم تو هفته 37مشکوک ب چسبندگی جفت بودم ک بازم اورژانسی بستری شدم ک بچه و رحمم و دربیارن خیلی روزایه سختی بود برام بعدشم ک بچه ب دنیا اومد بخاطر خوردن مایع دورش نفسش قطع شده بودو احیاش کردن و بدون اینکه ببینمش 3روز تو دستگاه بود😔😔

باید بگم از اول بارداریم تا زایمانم بهترین روزارو گذروندم و خیلیییییییی همه چی خوب گذشت
دلم یه وقتا برای اون روزام تنگ میشه چه حس قشنگیه مادر شدن
من سزارین شدم و عاااااالی بووووووود عاااالی همه چی خداروشکر به نحو احسنت گذشت چون خودم رو به خدا سپردم🎈🎈😍🥰🙏🏻🌹❤️

من از دست اشتهام آسی بودم شکمم شده بود خندق بلا هر چی میخوردم پُرنمیشد بازم گرسته بودم از 55 کیلو شدم 78کیلو و در آخر وزن بچم 1900ولی در کل از زایمان و با داریم راضی بودم خداراشکر 😊😊😊

من از زایمان راضی بودم اول که طبیعی کشیدم بعدش سز شدم دوازده شب تا دو بعدازظهر درد غیرقابل تحملی نبود آخرم معلوم شد که دور سرپسرم بزرگ بوده و وزنش هم زیاد که نیومده ولی درکل برام سخت نگذشت فقط بعدش کمی مراقبت داره سز الآنم ماشاالله پسرم صحیح و سالم کنارمه خدارو شکر همینم برام کافیه

من بارداری خوبی داشتم،تا یک هفته مونده به زایمانم 9ساعت سرکار میرفتم.هفته آخرم ک خونه بودم کل خونه رو تمیز کردم.کلاس رفتم ک طبیعی زایمان کنم،اما با آمپول و 7ساعت درد کشیدن به علت عدم پیشرفت سزارین شدم.ولی خیلی راضی هستم.کلاس کمک میکنه ک باور کنی تو میتونی دردا رو تحمل کنی و لحظه ای بعد، از عشق دلبندت همه دردات یادت بره.سزارین هم سختیای خودشو داره.خانمای باردار به درد و استرس زایمان فکر نکنید.خدا کمک میکنه.مادر شدن همینه،از روز اول ک نی نی میخوای تا آخر عمرت مامانشی و باید براش بهترینا رو بخوای،خودتو فدا کنی.بهترین ویژگی مادر فداکاریشه فکر کنم

بارداری فوق العاده سخت زایمان وحشتناک...16 ساعت درد کشیدم تا بچم بدنیا اومد بعدشم هم خودم هم بچم یه هفته بستری بودیم..لعنت به هر چی دکتر بی وجدانه

سلام من سحر هستم دخترم یک سالشه ..... برای بچه دوم خیلی تردید دارم و از اینورم دوست ندارم نفس تنهایی بزرگ بشه چون بچه های این دوره به اندازه کافی حس تنهایی دارن...بعد ۱۷ سال باردار شدم و نگرانم که اگه فاصله بیفته بازم سخت بارداری پیش بیاد...مادرایی که تجربه دو تا بچه رو دارن لطفا راهنماییم کنن...اصلا بچه دوم صلاحه که باشه یا همین ی بچه کافیه؟؟؟🌹🌹

بارداری خوب وزایمان سزارین راحت
خداروشکر نورا خوشگلمو بغل کردم

درود برشما دوران بارداریم واقعا دوست داشتم عالی بود خدا را خیلی حس میکردم و اون لحظه هایی ک نی نی داشت تو دلم تکون میخورد باهاش حرف میزد و بازدن دست پا میدونستم جواب میده الهی تا اینکه تو معاینه و دیگ نزدیک ب زایمان دست کردن ومعاینه کیسه آبم سوراخ شدو رفتم واسه چک کردن قلبه کوچولوم تو معاینه و بردن ب آزمایش ابی ک ازم میومد کفتن کیسه آبته و بستری وسرم وصل بود بهم من آرزوم بود ک طبیعی بشه واونشب تا ۳ صبح چند کوچولو پیشن ب دنیا اومد خدای من یادش بخیر اما من قبلش کلاس رفتم آنادگی داشتم واقعا اول خدا واون دم وباز دم خیلی کمک کرد بهم خیلی تا اینکه از ۸ صبح آمپول زدن بهم دیدن ن انگار نمیخاد بیاد تا ۱۳ ساعت دردداشتم تا اینکه ساعت ۹ رب کم بود دخترم فرشتم داشت میومد اما باز با کمک و فشار دادن ی پرستار روشکممدخترم ب دنیا اومد خدای من اون لحظه صداش ک اومدنش لحظه ای بود ک ارزوم بود ک گذاشتن تو بغلم الهی شکر ب آرزوم رسیدم من حتی جفت خودم را دیدم اینقدر زیبا بود ک نگو و دخترما گذاشتن برش نداشتن چند دیقه رو سینم بود عزیزم بعدم من اثلا جیغ نمیزدم اثلا فقط دم باز دم و اسم خدا ویاد خدا واقعل پرستارا میگفتن ملشاالله چ خانمی چقدر صبوره و چیزی نمیگه لون میگفت ب شیفت من میفته از بس خاسته بودن واقعا
خلاصه عالی بود بارداری وزایمانم را دوست داشتم و خدا هر لحظه با من بود خدایا شکرت
از ت دل از خدا میحام هر کسی آرزوی مادر شدن داره ان شاالله ک ب آرزوش برسه واین حاله خوب را حس کنه الهی آمین 😘🙏☘

سلام.اول برا اونایی ک باردار هستن آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم زایمان خوبی پیش رو داشته باشن.من از غربالگری دوم ک متوجه شدم پسرم مشکل کلیه داره خیلی استرس گرفتم.بعدشم ک دوست داشتم طبیعی زایمان کنم اما ۱۰ساعت هم تحمل کردم نشد و سزارین شدم.چون از سزارین میترسیدم حالم خیلی بد شد .وقتیم ک پسرمو دیدم کلی گریه کردم البته از خوشحالی .😂😂😍😘💞💕💓💖💟💝🎉🎆🎇🎈💛

من وقتي پسرم دنيا اومد ١٩٠٠ بود خيلي غصه خوردم شيرم خشك شد داغون شدم خدا به همه مادرا قوت بده

سلام,بارداری سختی داشتم با ترس و استرس و با لکه بینی و بعضی وقتا درد و خونریزی ک امکان سقط داشتم و حدود 6ماه ویار بیش از حد تا 6ماه هم قرص و شیاف ضد سقط استفاده میکردم کلا استراحت مطلق بودم,تا 37هفته ک رسید صبح ساعت4/30کیسه ابم پاره شد بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان بستری شدم تا ساعت7ک امپول فشار زدن ک دردام ساعت8صبح شروع شد و 9/35هم زایمان کردم خداراشکر زایمان سختی نداشتم,انشالله خدا ب مادرشوهرم سلامتی و تندرستی بده ک تو این 9ماه بارداریم خیلی برام زحمت کشید,,واز شما خواهران میخوام از ته دل براش دعا کنین 1ماهی هست سکته کرده ی طرفش فلج شده,من هم خواستم زحمتاشو جبران کنم دیدم باردار شدم ک هیچ از دستم براش بر نمیاد,باز هم خدا را هزار مرتبه شکر میکنم

بهترین حسی که ی زن میتونه تجربه کنه ی زایمان طبیعیه راحته و من از خدا هزاران بار ممنونم که تونستم با تموم وجودم بدنیا اومدن بچمو حس کنم

من که سزارین انتخابی کردم بین عمل بیحسی اومد بالا و نفسم چند ثانیه گرفت حتی بالا اوردم خیلیم میلرزیدم ... فکر میکردم سزارین راحت تر ایناس ولی کلا زایمان سخته ..وقتی از تخت میومدم پایین واقعا سخت و زجر اور بود . ولی بچم که رو سینم گذاشتن با

من خیلی زایمان سختی داشتم و بعدش هم خیلی برام سخت گذشت 😔😔اصلا دلم دیگه نمیخاد بچه

من ازاول بارداریم بالا میاوردم حالم بد بود البته تا ۶ماهگی خوب بودم از ۶به بعد استراحت مطلق شدم خیلی سخت بود استرس داشت ازهمه بدتر استرس کرونا برای زایمانم ولی وقتی دخترمو دیدم همش یادم رفت فداش بشمممم😍😍

بارداری باتمام سختی هاش برام شیرین بود من دوران بارداریم سوزش معده داشتم کمر درد پا درد که البته فکر میکنم اکثرا این دردارو تجربه کردین ولی داستان زایمانم جالبه ما ساکن کرج هستیم ولی من میخواستم بیمارستان میلاد تهران زایمان کنم هفته ی سی ونه بودم که َهمسرم اومد گفت پاشو بریم بیمارستان یکم با مسیر و خود بیمارستان آشنا بشیم اونم ساعت نه شب پاشدیم رفتیم جلوی در بیمارستان من دردام شروع شد رفتیم داخل معاینم کردن چهار سانت دهانه رحمم باز بود بستری کردن تقریبا یازده ونیم بستری شدم ساعت دوازده شب دردام شدید شد ساعت دو چهل دقیقه بامداد دختر نازم دنیا اومد☺️

من بارداریم سخته ازاول همش دردداشتم ودارم وزنم هم‌مرتب پایین میومد.خدا کنه زایمان آسانی داشته باشم ازترس زایمان شبا خاب ندارم😥

افتضاح
۱۱ ساعت و ربع درد کشیدم

من بارداری زیاد سختی نداشتم فق معده درد زیاد عزیتم کرد
اما زایمان بعد عمل خیلی سخت بود الانم ک گریه هاش نفخ و .....
اما شکر مادر شدن همه اینارو داره 😅😜🤪
عاشقتم پسر مامان

سلام وقتتون بخير من بارداري فوق العاده خوبي داشتم خداروشكر ولي زايماني خيييلي بد دردم گرفت و بعد از كمر بي حسي زدن ونشدبيهوشم كردن خيييييلي درد داشتم خيييلي خداروشكر كه اون روزها گذشت

با شروع هفته ۱۱ هماتوم پشت جفت داشتم و تا پایان ۴ماهگی استراحت داشتم
بعد هفته ۲۱ شروع به یوگا بارداری کردم و باتمام سختی ها از این دوران لذت بردم که بالاخره هفته ۳۶ کیسه اب پاره شد و بچه ۱ماه زودتر به دنیا اومد زایمان طبیعی عالی داشتم خداروشکر بچمم سالم بود.

دوران بارداریم سخت بود زایمانم خیلی راحت بود پیاده روی برای زایمان طبیعی خیلی مهمه

منم زایمان راحت و بدون دردی داشتم
سزارین انتخابی

من بارداری راحتی داشتم ولی واسه زایمانم اول ۸ساعت درد طبیعی کشیدم ولی بندناف جلوی سربچه پیچیده بود و فورا سزارین شدم که درحین عمل آپاندیسم دراوردن اما یک ماه بعدش سنگ صفرا گرفتم بخاطر بارداری و باز عمل شدم...خلاصه که این بچه دوتا عضوبدنمو به باد داد😃😃

من بچه اولم طبیعی بودواقعاطبیعی وحشت ناکه بچه دومم دوقلوبودن عمل سزارین شدن خیلی دردداشتم ولی بهترازطبیعی بود

من بارداری فوق العاده خوبی داشتم روتین و تنظیم بود چون قبلش همه چکابها و حتی کارهای مربوط به دندان رو انجام دادم زایمانم سزارین بود از پمپ درد استفاده کردم هیچی نفهمیدم عالی بود بعدشم امدم خانه فقط یکم استرس وارد شد از این ور مادرشوهرم دوست داشت کارهدمو بکنه از طرفی من با مامان و خواهر خودم راحت تر بودم.همه چیش خوب بود از همسرم کمال تشکر دارم😍😍😍

عزیزم بروسزارین بعدبگوپمپ دردبرات بزنن که هروقت دردگرفتت پمپ دردبزن اروم میشی

من بارداری اول را خیلی راحت گذراندم و زایمان طبیعی هم فوق‌العاده راحت بود که البته مدیون لطف و محبت پزشک خوبم بودم. الان دوره بارداری دومم ولی یه مقدار سخت میگذره تا زایمان ببینم چطور میشه.

خییییلللییی بد زایمان کردم.اصلا طبیعی خوب نیس...😭😭

من دو ماه آخر بارداريم پر از استرس و گریه بود
یهو دکترم تو ماه ۸ بهم‌گفت که واسه عملم نمیاد و دستمو کذاشت تو پوست گردو
با کلی گشتن یه دکتر پیدا کردم تو بابل
به اسم زینال زاده
دو جلسه واسه چکاپ رفتم پیشش و کرونای لعنتی هم بود و یه دنیا استرس دیگه بهم اضافه شد
و سومین جلسه دیگه مطب تعطیل بود و نمیومدن
و من بهشون مسیج زدم و بهم گفتن که هروقت مسکلی پیش اومد برو بیمارستان
من کنرم عمل کرده بوده و من نمیتونستم طبیعی دنیا بیارم
واسه همین نمیخواستم منتظر مشکل باشم
باید یه تاریخی بهم میدادن که برم واسه سزارین
واسه همسن این دکترم رفت کنار
دیگه نمیدونستم چیکار کنم
پزشکا هم هیچکدوم تو ماه آخر قبولت نمیکردن
هرکسی هم یه چیز میگفتن و دنبال پول بودن
مبلغ های سنگین واسه سزارین
دیگه واقعا فکر میکردم بچه م قراره تو شکمم بمونه
از طرفی هم هیچ اطلاعی از زایمان طبیعی نداشتم و واسه کمرم خیلی نگران بودم
تو‌ ناامیدی کامل ۲۸اسفند خدا دکتر ندا اصغرزاده رو واسم فرستاد
مثل یه فرشته نجات
خیلی مدیونشم
رفتم پیششون و بهم گفتن که واسه ۶ فروردین بیا اگه بچه تو شرایط سخت بود عملت میکنیم اگه‌نه باشه ۹فروردین
بدون حتی یک ریال پشت دست زحمت کشیدن و بچه مو به دنیا اوردن
وجودشون پر از آرامش
الهی خدا هرچی میخواد بهشون بده

من بارداری اولم خیلی لذتبخش بود ودردنداشتم وزایمانمم خیلی خوب بود وپسرم طبیعی وراحت دنیا اومد. این باردادیم البته بعد از ۹سال یکم اذیت شدم ومنتظربدنیا اومدن دخترقشنگم هستم وخیلی دوس دارم طبیعی زایمان کنم .ازسزارین میترسم کلا

من خیلی سختی کشیدم طبیعی میخواستم ماما خصوصی گرفتم چند وقت رفتم آخرش دکترم گفت لکنت کوچک .بعد رفتم سزارین ک بی حسی زدن بی حس نشدم بی هوشی زدم پسرم ۹ ب دنیا اومده بود خودم تو مراقب های ویژه بود چندساعت

من بارداری وزایمانم اولم فوق العاده راحت بودفقط۵ساعت دردکشیدم بدش گل پسرمودادن بغلم 😍😍😍ولی این بارداریم جونم به لبم رسیده همش خدا خدا میکنم حداقل زایمان راحتی داشته باشم😫😫😫

مال من خوب بود

منم بارداری پر استرسی داشتم که الان پسرم دوسالش شده همچنان دارم تاوان اون استرس هارو میدم ازهمون شب اول ک بدنیا اومد فقط گریه تا ۴ ماه کولیک داشت بعدم دیگه انگار عادتش شده تا حالا یعنی یکباررررر نشد این بچه با خنده بخوابه با خنده بیدار بشه همیشه ی خدا درحال نق زدنه اما زایمانم طبیعی بود وواقعا عالی بود چیزی ک اصلا فکرشم نمیکردم اصلا بتونم طبیعی زایمان کنم کلا از شروع دردام تا زایمانم نیم ساعت بود خیلی راضی بودم از زایمانم

برامن هم‌باردادی وهم زایمان عالی بود خیلی راضیم وهمین باعث میشه ب بچه دوم هم فک کنم😍

من کیسه آبم پاره شد بعد ک رفتم بیمارستان ۹ ساعت درد کشیدم پسرمم طبیعی بدنیا اومد

من دوران بارداری تقریبا خوبی داشتم حالت تهوع نداشتم راحت کارامو خودم انجام میدادم...هفته ۳۰بارداری دیابت بارداری گرفتم و ۲روز بستری بودم که خداروشکر با کنترل تغذیه قندم اومد پایین و نیاز به زدن انسولین نبود...
ولی موقع زایمان به شدت ترسیده بودم و تو شوک بودم...بعد زایمانم از نظر روحی فوق العاده شکننده و داغون بودم همش گریه میکرد...خیلی رو خودم کارکردم الان بهترم ولی هنوز با آدم پرانرژی قبل زایمانم خیلی فاصله دارم...

من بارداري راحتي داشتم خيلي راحت حتي سر كار هم ميرفتم تا كل نه ماه ولي زايمانم سخت بود طبيعي بودم ولي سزاريان اورژانسي شدم چون پسرم مدفوع ش وارد ريه هاش شده بود خيلي سختي كشيدم تا خوب شد الان خداروشكر بهتره

ف۱ص۱ث

بارداري سختي داشتم تو عقد باردار شدم يعني سه ماه بعد عقدم و كلا با واكنش عالي خانواده و واكنش بد همسرم و خانوادش مواجه شدم دقيقا قضيه برعكس بود تك دختر يه خانواده ناز پرورده
جهاز و سيسموني خريدن خونه پيدا كردن همه چي قاطي هم شد علاوه بر اينكه بد ويار بودم و تا ماه چهارم حاملگيم فقط بيسكويت ترد و هويج ميخوردم همين . هيييييچ مراسمي هم خانواده همسرم نگرفتن برام
تو كل بارداريم ٦-٧ بار رفتم خونشون و وقتي زايمان كردم همش توقع دعوت از مادرم داشتن
همه اين حرص و جوشا باعث شد دهانه رحمم تا ده سانت باز بشه ولي از استرس زور زايمان نداشتم و بردنم سزارين انقدر بهم فشار آوردن كه يك قطره هم شير نداشتم دخترم بخوره
الان دخترم يك سال و يك ماهشه دين و دنيامه چون خواهر نداشتم مثل خواهره برام
الان كه فكر ميكنم ميگم گور باباي همه 😂😂😂😂😂

من که زایمان راحتی داشتم دکترم وقتی فهمید هم من هم شوهرم متولد یک روز یک ماه هستیم روزی که قرار بود زایمان طبیعی کنم روز تولد خودم همسرم بود دکترم بهم گفت سزارین میکنم چون واقعا از زایمان طبیعی میترسیدم بهترین هدیه دنیا توروز تولدم خودم شوهرم خدا بهمون داد امسالم تولد سه تامون باهم گرفتیم

وای ک چقدر خوبه زایمان طبیعیِ بی دردی.. من از سال 96 تا 98 دوتا زایمان داشتم.. عااالی بود.. ممنون از خانم دکتر نسرین عطایی. مشهد

من هم بارداری خیلی خوبی داشتم و اصلا اذیت نشدم هم زایمان راحتی خدارو شکر،روز زایمانم ک خیلی روز خوبی بود با اینکه کرونا اومد و هیشکی نیومد دیدنم، ولی واقعا خیلی خوشحال بودم و از ته دل میخندیدم خیلی روز قشنگی بود، شاید بهترین روز عمرم

من بارداری و زایمان خیلی خیلی راحتی داشتم .اواخر بارداری خیلی اذیت بودم ولی زایمانم عالی بود طبیعی .لحظه دیدن پسرم بهترین لحظه دنیا بود برام

من زایمان فیزیولوژیک طبیعی کردم
بهترین زمان از عمرم بود روز زایمانم
همش ب اون روز فکر میکنم و خیلی دوس دارم باز برگردم ب اون روز😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

من در طول بارداری تا میتونستم شبا پیاده روی میکردم با اینکه وزنم بالا رفتع بود یعنی از ۵۸ کیلو شدم ۸۰ کیلو ولی خیلی راحت تر از جاریم زایمان کردم تازه زایمان اولم بود و پسرمم خیلی درشت تر بود

من بارداری نسبتا سختی داشتم.اوایل ب خاطر هماتوم استراحت مطلق شدم بعد تا اومدم سرپاشم گفتن جفتت پایینه وبازم استراحت.دوباره ک یکم روبراه شدم کرونا خونه نشینمون کرد...برازایمانم ماما همراه گرفتم ک فوق العاده کار خوبی کردم ب نظرم.چون خیلی کمک حالم بود وتقریبا راحت زایمان کردم.

..دد.د

من همه سختی ها رو دارم فراموش میکنم ویار و کمر درد های اخر بارداری،زایمان سخت ،ولی از بخیه هام ناراضی ام دو تاش باز شده و یاد معاینه که میوفتم از زن بودن پشیمون میشم

زایمان من خیلی خوب بود برعکس بارداریم

من بارداری فوق العاده سختی داشتم تا هفت ماهگی که همش زیر سرم بودم بعدم دنده درد داشتم تا شب زایمانم همراه با فشار دهانه رحمم کوتاه بود سر پسرم کامل نچرخیده بود که با آمپول فشارو معاینه زیاد بدبختی های دیگه سرش چرخید ولی وقتی دنیا اومد تمام دردایی که کشیدم با بغل کردن پسرم از یادم رفت

من خیلی خیلی از زایمان میترسیدم یعنی شوهرمو همه رو بیچاره کرده بودم بندگان خدا😱😱😱😱 ولی واقعا واقعا هیچی نبود البته که ب نظره من بستگی به دکترت و بیمارستانت داره ، من پزشکم دکتر روشنک احمدپور بود و بیمارستان مادران اپیدورال شدم و پمپ درد هم داشتم همه چی بسیار عالی و خوب بود و چه اشتباهی کردم که ۹ ماه رو تو ترس و استرس به خودم و بقیه گذروندم نزاشتم خاطره خوبی بمونه 🤭🤭🤭🤭😑😑😑😑 خواهشا نترسید پیامایی رو خوندم که خیلی میترسیدن ولی زایمان سزارین عالیه 😍😍 انشاله که همه صحیح و سلامت تو این دوران بد کرونا زایمان کنن و روزگار بسیار خوشی خواهید داشت 🙃🙃🙃 به من که الان کلی داره خوش میگذره تک تک روزا در کنار گل پسرم

من زایمان طبیعیه بسیار سختی داشتم ۱۳ ساعت درد کشیدم تا دخترمو بغل کنم

من بارداریم خوب بود خداراشور هیچ ویاری نداشتم فقط تنبل بودم همش خسته زایمانم که طبیعی بود اونم راحت من اینقدر میترسیدم از طبیعی
ولی کیسه ابم پاره شد وقتی رفتم بیمارستان دوساعته بچه ام به دنیا امد خداراشکر خدا کمکم کرد درد زیاد داشتم فقط صداش میکردم کمکم کنه

من بارداری خیلی سختی داشتم و بعد از اون زایمان سخت بخاطر کم شدن اب دور بچه مجبور شدم سرزاین بشم و زودتر از موعد بچه رو دنیا اوردم اما با وجود همه اینها الان وقتی به دخترم نگاه میکنم باخودم میگم می ارزید و خداروشکرم که منو قابل دونست و دخترکوچولوی نازمو بهم داد

من دلم طبیعی میخواست ولی بچه تا هفته چهلم پایین نیومد و هیچ دردی نداشتم. مجبور شدم سزارین کنم و الان خیلی راضی هستم که خاطره دردناکی از تولد پسرم برام نمونده.

من بیش از حد تصور بارداری بدی داشتم تا ماه نهم تهوع داشتم و بی جون بودم جوری که همسرم مینشست گریه میکرد برام بچه اولمون بود و ناراحت بود از شرایط جسمی من😔 ولی خدا بهم نگاه کرد زایمانم عالی بود سزارین شدم ولی رو پای خودم بودم اصلا باور ندارم که سزارین شدم چون همه هم تختی هام افتاده بودن ولی من چُست و چابک بودم جوری که دکترم گفت خودتو بنداز چشمت نکنن🤣 شکر خدای مهربان بخاطر این همه لطفی که بهم داشت و پسر نانازی بهم داد

بارداري من پر از اتفاق بد بود که همش بهم استرس و فشار وارد میشد. دو روز بعد زایمان سزارین هم دخترم افت قند پیدا کرد و با بی حالی و بخیه شکمم که اذیت میکرد 3 روز افتادم دوبار بیمارستان، که بیمارستانشم متاسفانه خوب نبود ولی نمیشد بچه رو ببریم ی جا دیگه میترسیدیم، الان همه اونا شکر خدا گذشته ولی رو من اثر بد گذهشته اصلا حوصله ندارم و زود خسته و عصبی میشم و کم طاقت شدم

من هم بارداری اسون هم زایمان فوق العاده اسونتر داشتم زایمانم به حدی اسون و راحت بود ک یکی از بهترین روزای زندگیم شد

من بارداری فوق العاده راحت داشتم وخوشحال بودم ولی زایمانم سخت بود بچمو که بغل کردم همه چی یادم رفت

کلا زایمان از نظر من هم دردناکه هم ترسناک من ۴۰ هفته ۵روز پسرم داخل شکمم بود مردم انقد درد کشیدم یه پام بیمارستان بود یه پام خونه همش میگفتن برو دردت کامل شد بیا منم ادمی نیستم درد بکشم دادو بیداد کنم روز اخری التماس میکردم میگفتم دارم از درد میمیرم نمیتونم مثل بقیه جیغ بکشم نوار درد گرفتن هول شدن فرستادن سونو دکتر گفت اورژانسی سزارین دیگه پسرم به دنیا اومد خداروشکر بهترین لحظه زندگیم بود
کاش زایمان طبیعی اجبار نباشه که جون مادر و بچه در خطر نیوفته با اینکه بیمارستان خصوصی بود

من ماه آخر بارداریم ب خاطر سنگ کلیه ک گرفتم خیلی درد کشیدم و ب خاطر زایمان طبیعی سختی ک داشتمم کلی درد کشیدم ولی وقتی بچمو گذاشتن بغلم همه چیرو فراموش کردم

فعلا باردارم و بین طبیعی و سزارین موندم😥

تا حالا دوبار پیام گذاشتم دو بارش پاک شده چرا آخه؟؟؟

من زایمان طبیعی کردم،از یکشنبه تا پنجشنبه ظهر ک زایمان کردم درد کشیدم ولی تا صدای گریه بچمو شنیدم و گذاشتنش رو سینم همه چی یادم رفت

چرا نظر من پاک شد

سلام من بارداری خیلی سختی داشتم اولین بارداریم بود .تا ۶ ماه اول همش حالا تهوع بعدش دیگه سنگین شدم ماه ۸ و۹ خیلی درد داشتم همش میرفتم بیمارستان چک میشدم برمیگشتم دیگه سزارین بیهوشی کردم خوب بود بعد سزارین دو هفته درد داشتم بعد دیگه دردم متر شد دخمل مامان موقع تولد ۴و۵۰۰ بود ولی الان وزن نمیگیره فداش بشم 💋

یادم رفت من بارداری خوبی داشتم اصلا از اول بارداریم تا اخرش استفراغ نداشتم مثل ادم های معمولی بودم همیشه توی تفریح و کارهای عادی خونمون چون از مادرم ایند دور بود هر روز شوهرم با ماشینش میاورد خونه ی مادرم همیشه هم داخل ماشین در حال حرکت بودم براهمین هم فک کنم دخترم اینقد عاشق ماشینه 😜

سلام من زایمانم بسیار عالی بود خیلی دوس داشتم ناب ترین احساس زندگیم بودمن زایمان طبیعی کردم بعد به دنیا اومدن دخترم اونو رو شکمم گذاشتن نازش کردم گریه میکرد منم در حالت هوشیاری و بیهوشی بودم از بس درد داشتم ولی واقعا خیلی خوب بود زایمانم درسته رزیدنت ها عمل رو انجام دادن اما من همشونو دوس دارم اصلا هیچ ترسی نداشتم همش به خدا توکل میکردم و موقع در کشیدن فقط خدای یکتا رو صدا میکردم خودمو به خودش سپرده بودم خیلی زایمان خوبی داشتم خداروشکر خداوند یه نوزاد سالم بهم امانت داد 😍دخترم عاشقتمممممممم

با خونریزی ترس از دست دادن بچه شروع شد پنج صبح بود که با ماشین پدری و عجله وارد بیمارستان شدیم دکتر گفت زوده ولی به خاطر شرایطت مجبوریم امپول فشار بزنیم کیسه ابمو پاره کردن امپول فشار زدن من پنج ساعت سخت ترین درد ها رو تحمل کردم تا اینکه یه کوچولویه ریزه میزه رو گذاشتن روی سینم از همون اول عاشقش شدم و تموم دردا فراموشم شد . خدایا شکرت بابت بهترین نعمتت که اگه این نعمت نبود هیچ وقت اون دردها فراموش نمی شد😊

بنظرم اصلا زایمان طبیعی به هیچ درد نمیخوره من که پشیمونم

من بارداری خوبی داشتم همش هم میرفتم بیرون یاتوخونه خودمومشغول میکردم زایمانم سه ساعت دردطبیعی کشیدم بعدش به خاطرافت ضربان قلب بچه سزارینم کردن که خیلی راضی بودم خداروشکر

🤗

من هم بارداري خوبي داشتم زياد اذيت نشدم وبعد زايمان هم همينطور
ولي روز بيستم بعد زايمانم دچار خارش كل بدن شدم طوريكه هفت ماه طول كشيد تاخوب بشم خيلي اذيت شدم

من ماه های اول بارداریم سرماخوردگی گرفتم و خیلی تهوع داشتم ولی به محض اینکه وارد ماه چهارم شدم همه چی عالی پیش رفت. اوایل دوست داشتم طبیعی زایمان کنم ولی بعداز ماه ششم که شکمم بزرگتر شد ترسیدم و سزارین رو انتخاب کردم، روز زایمانم سر عکس انداختن با همسرم یه درگیری کوچیک پیدا کردیم (خیلی استرس و فشار روش بود میدونم 😔 ولی باید صبوری میکرد، دوران بارداریم خیلی حواسش بهم بود روزهام تو آرامش گذشت فقط صبح روز زایمانم خاطره تلخی شد برام، و باعثش هم مادرشوهرم بود)
خلاصه وقتی رفتیم برای زایمان آماده شدم اپیدورال جواب نداد و بیهوش کامل شدم، بعدش هم راحت بودم و زود سرپا شدم... بعداز زایمان عالیی هم داشتم. تو بیمارستان بهم پیشنهاد دادن که فیلم برداری کنن از زایمانم من قبول نکردم، ولی وقتی بیهوش کامل شدم و نتونستم دخترکم رو موقع به دنیا اومدن ببینم خیلی حسرت خوردم. کاش فیلم برداری کرده بودم...
دوتا مسئله از ذهنم هیچ وقت پاک نمیشه. یکی درگیری صبح زایمانم. یکی اینکه دخترکم رو موقع به دنیا اومدن ندیدم 😔
به جز این دو مورد همه چی عالیه... و خدارو هزاران مرتبه شاکرم 😊

من خیلی زود متوجه شدم باردارم.ولی از همون ساعتی که فهمیدم باردارم عالی بود تا آخرش.هرچیزی که دکتر میگفت گوش میدادم کافئین اصلا نخوردم.آهنگای ریلکسیشن زیاد گوش میدادم و با پسرم زیاد حرف میزدم.پیاده روی و استراحتم کافی بود.کلاسایه بارداری و ماما همراهم خیلی کمکم کردند استرسایه بارداری را خیلییی خیلی کم کردند.با اینکه پسرم زود بدنیا اومد.بدون درد رفتم برای زایمان ولی چون از قبل پروسه بارداری را توضیح داده بودند تو کلاس استرسمو کم کرد بعد از ۶ساعت پسرمو بغل کردم و بهترین حس دنیا را تجربه کردم.

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمان خیلی خوبی من تا۱هفته قبل زایمان سرکارمیرفتم ساعت۷صبحم رفتم برا زایمان ساعت۱۰صبح دخترم به دنیا اومد

منم زایمان سختی داشتم😔... دکتر گفت طبیعی ... چون 40 هفته رو رد کرده بودم بستری شدم ... اما بعد 24 ساعت بستری همراه با درد شدید بچه بدنیا نیومد و دکتر گفت باید سزارین بشم... همون اولم هم پسرم مریض شد😔... بعد 12 روز پسرم 10 روز بستری شد ...

زایمان منم خیلی سخت بود دو روز درد کشیدم دهانه رحمم باز نمیشد اخرم سزارینم کردن

من بارداری سختی داشتم کلی افت فشار وبی اشتهایی وحالت تهوع
زایمانمم که فاجعه بودپنج بعدازظهرجمعه دردم گرفت رفتم بیمارستان کلی دردکشیدم وکلی آمپول فشارخوردم پنج بعدازظهر شنبه سزارین شدم پسرمم سه روز توی دستگاه بود وتنفسش مشکل داشت تنهاچیزی که کمی آرومم میکرداین بود که یکی ازپرستارای اتاق عمل تواتاق ریکاوری وقتی داشتم برای پسرم اشک میریختم بهم گفت نگران نباش امام علی خودش پسرتو کمک میکنه چون پسرت دقیقا اشهدان علی ولی الله اذان که گفتن دنیااومد
انقدسختی کشیدم بعدش که مرخص شدنمیشدحتی وقتی خوابه بخوابم میترسیدم توخواب نفسش بگیره
الان بااین که میدونم لوسش میکنم ولی نمیزارم ثانیه ای گریه کنه

من از هفته ی ۲۸ فشار بارداری گرفتم.ی روز از خواب پا شدم و دیدم باد کردم مث بارکنک.رفتم دکتر دکترمم سریع بهم قرص فشار داد.ازمایش دفع پروتئین میدادم .ولی خدا کمکم کرد و منم خیلی رعایت کردم تا اینکه هفته ۳۹ سزارین شدم و پسرمو دیدم🥺❤خیلی قشنگ بود.

من بارداری خیلی عالی داشتم و اصلا اذیت نشدم همه کارامو خودم میکزدم تا هشت ماهگی هم سرکار رفتم ماه اخر دیگ کرونا شروع شد خونه نشین شدم تا ماه اخر هم رانندگی میکردم اما زایمان سختی داشتم اونم سختیش پنج روز اول بود که به شدت درد داشتم و نشستن و بلند شدن برام شده بود عذاب و بخاطر اینکه شیر نداشتم افسردگی گرفته بودم اما تا دوماهگی پسرم همه چیز نرمال شد و به حالت اولش برگشت فقط مامانا یادتون نره بعد ار عمل اومدید خونه حتما حتما شیاف بزارید تا مثل من اذیت نشید ...

من بچه اول هست
خيلي استرس دارم براي زايمان
اشناهامون سزارين كردن خيلي راحت بودن
توي شهر ما سزارين شكم اول انجام نميدن
خدا كنه بتونم سزارين بشم

زایمان طبیعی خیلی وحشتناک سخت از صبح تا شب درد کشیدم کارم به اکسیژن کشید

بارداریم خیلی خوب نازم خریدار داشت‌. شکمم قلبمه بنظرم خیلی قشنک بود. لگد ک میزد تکون ک می خورد شکمم کجو کوله می شد قشنگترین حس دنیا بود اخ دلم واسه اون روزا تنگ شد.☹زایمانم طبیعی بود دهانه رحمم باز نشده بود دختری هم هنوز بالا بود. از وقت سونو گذشت بود امپول فشارم زدن‌. ۱۲ ساعت درد کشیدم گاهی از حال می رفتم هذیون می گفم خدایا منو ببخش کفر می گفتم. بالا میاوردمو می لرزیدم بیمارستانو گذاشته بودم رو سرم با جیغام.بالا خره بعد ۱۰ ساعت از ۳ سانت دهانه رحمم شد ۵ ودر یک ساعت بعدش شد ۱۰ سانت. رفتم رو تخت زایمان خداروشکر لگنم خوب بود دیگه اونجا ۵ دقیقه نشد مث ماهی سر خورد بیرون. دیگه هیچ دردی نداشتم وقتی دخترمو گذاشتن روسینم خدایا شکرت بهترین لحظه زندگیم بود یادم ک میاد اشکام میریزه از اون حس قشنگ

من خداروشکر هم بارداری خوبی داشتم ،نه تهوع داشتم نه چیزی و زایمانمم راحت بود،سزارین عالی

من بعد چندین بار روش های کمک باروری بالاخره بعد سه سال باردار شدم و تا ۸ ماهگی ویار داشتم بلافاصله بعد از ویارم کرونا شروع شد
از شب قبل از زایمانم مادر شوهرم اومد تا ۱۴ روز تو خونمون بود همش زیر گوش شوهرم پچ پچ می کردو شوهرم رو انداخت بجونم بعد هر کدوم از فامیلامون رو که گیر می‌آورد بهشون می گفت من از این گله دارم و کلی پشت سرم غیبت می کرد
حالا از مادرشوهرم این حرفا بعید نبود ولی اینکه شوهرم اینقدر دهن بین شده بود کلی ناراحتم کرد و وقتی رفت تا دو هفته پیش با هام قهر بود
جفتشون رو نمی بخشم
به هر کس هم که حامله میشه میگم از اول باید با صحبت شوهرش رو قانع کنه که درد زایمان فراموش میشه زردی بچه فراموش میشه دل دردش فراموش میشه ولی دل اگه بشکنه فراموش شدنی نیست آخه به شوهرم چه ربطی داره که تو غذای من چی هست و باعث دل درد میشه به مادر شوهرم چه ربطی داره که من خرما خوردم و چایی نبات که زردی بچه زیاد میشه
که شوهرم رو سر هر چیز کوچکی مینداختش بجون من.
این چیزا رو مامانمم بلد بود هیچی هم نزاییده باشه منو که زاییده
از هردوشون متنفرم
حالم بد میشه از زایمان و اون روزها

من درسته بارداری بدی داشتم و مادرمو از دست دادم ولی زایمان فوق العاده عالی داشتم دکترم خانم دکتر بحرینی بودن کارشون معرکه بود همیشه دعاشون میکنم اابته ناگفته نماند که بیمارستان حجتیه اصفهان هم واقعا عالی بود سزارین شدم بی حسی از کمر خیلی هم راضی

من زایمان طبیعی بدون اپیدورال و .. داشتم .فقط هم مدیون ورزش های دوران بارداری و یوگای قبل بارداری هستم .خیلی هم درد نکشیدم.

من ک زایمان پر حاشیه ای داشتم ک برام واقعا خاطره خوبی شد چون فکرمیکردم بچم‌دختره و همه سونو ها وآزمایشات نشون میداد ک بچم دختره ولی وقتی زایمان کردم و گفتن مبارکه پسره من شوکه شدم و خییلی تعجب😶😳 چون اصلا امادگیشو نداشتم و کل سیسمونی هم دخترونه خریده بودم و اینکه ۷ ماهه بدنیا اومد خلاصه پسرم کککلییییی سورپرایزم کرد بعدشم ک تو دستگاه موند ۱۰ روز و منم ۳ روز تو سی سیو خلاصه زایمانم پر از فرازو نشیب بود و سخخخخختتت

من بارداری نسبتا خوبی داشتم ولی زایمانم خیلی بد بود خیلی بخیه خوردم مامایی ک بچمو بدنیا اورد میگفت واژنت تیکه تیکه شده و بخیه 20دیقه ای 1ساعت و نیم طول کشید خاستن بیهوشم کنن ببرن اتاق عمل ولی خدا را شکر حل شد و ماما بهم میگفت تو واقعا مامانی صبوری بودی هیچی نمیوفتم فقط قران میخوندم
من تا یه ماه بعد زایمان خاب میدیدم ک دارم بچه بدنیا میارم و همش از خاب میپریدم

من اول که لک میدیدم و خیلی استرس داشتم تا پایان سه ماه از شر لک خلاص شدم. خداروشکر بارداری خوبی داشتم تا ماه 9 که خیلی ماه درد داشتم و هر لحظه منتظر درد زایمان بودم خیلی بخودم سخت میگرفتم و عصبانی بودم چون خسته شده بودم ار بارداری. روزی یه ساعت پیاده روی میرفتم و ورزش میکردم. 40هفته کامل شد و دردام شروع نشد دکترم نامه داد بدون درد بستری شدم با آمپول فشار زایمان کردم. زایمانم خداروشکر خیلی راحت و سریع گذشت 😍😍

من کلی استرس توی بارداری داشتم بخاطر جواب ازمایشاتم و خیلی اذیت شدم .زایمانم هم خیلی سخت بود و دو روز درد کشبدم .ولی خدارو شکر که پسرم سالمه و الان کنارمه ..الان هم دارم درد دندون دراوردن پسریمو تحمل میکنم که خیلی سختتره

من هم بارداری خوبی داشتم فقط دوهفته اخر کل شکمم قرمز شد و خارش داشتم ک بلافاصله بعد زایمان خوب شد
زایمانم هم طبیعی بود اذیت ک شدم ولی نه خیلی چون قبلا امادگی داشتم و از همه مهمتر ماما همراه داشتم ک خیلی کمک کرد.ولی وقتی پسرم رو بغل کردم همه دردها از یادم رفت

من اصلا تجربه خوبی نداشتم دلمم نمیخواد هیچوقت یادم بیاد بخاطر فضولی مادرشوهرم دخالت کرد اجازه نداد شوهرم وام بگیره گفت من میدم ببر سزارین کن با اینکه میدونست من لگنم جواب برای طبیعی نمیده هر روز میومد میگفت طبیعی کن مفتی پول نمیفته فلان از این حرفا خودشو زده بود به نفهمی بچه من سر وقتش نبردیم سزارین انقد موند تو شکمم که مدفوع خور کیسم ترکید بچم هفت روز آن ای سیو بود خودم شب اول زایمان با درد بدبختی شکم پارم بالا سر بچم بودم که بهش شیر بدم تا آغوزم بیاد خلاصه من جز سختی درد گریه هیچی نداشتم بالاسر بچم که دعا کنم فقط زنده بمونه امیدوارم هیچوقت این بلا سر کسی نیاد چون برای من خاطره خوش نمونده هیچ اون روزا باعث شدن افسردگی شدید بگیرم با هر اتفاق ساده الکی یا گریم میگیره یا عصبی میشم

من بارداری اولمه و یکم ترس دارم ...واسه اگه طبیعی باشه ..سزارین هم بخاطر بخیه هی میگن خ درد داره میترسم ولی پیش خودم میگم راحت تره

من بارداری نسبتا راحتی داشتم ولی زایمان سخت تو موقعیت کرونا😥24ساعت درد طبیعی بعدشم سزارین بدون همراه ولی بعل عمل خودم کارای خودمو میکردم وزودی سرپا شدم

بارداری خیلی خوبی داشتم ولی زایمان خیلی سختی

سلام من هم دوران بارداری راحتی داشتم البته به جز ۳ ماه اول ک به خاطر کیست تخمدان استراحت مطلق بودم و ۳ ماه و نیم عمل باز کردم و هم زایمان راحتی داشتم بیشتر درد و خونه کشیدم و بعد رفتم بیمارستان فقط هم مدیون پیاده روی بودم ک تنبلی نکردن

منم بارداری سختی داشتم همش تا ۶ ماه فقط بالا میاوردم بعدش باز دندون درد و پادرد کمردرد گرفتم خیلی سخت بود و پر از استرس چون بارداری اولم بود برای زایمانم خیلی استرس داشتم همش دلم میخواست سزارین بشم ک خداروشکرهم سزارین شدم خیلی هم راحت بود بعدشم بعد دو روز راحت کارامو میکردم ازجام بلندشدم

تو حاملگی کلی درد بدبختی داشتم سردرد میگرن بیشتر شد روز زایمانم هم سزارین شدم خدا را شکر از طبیعی میترسیدم اصلا هم ناز اشوه نداشتم با اون شوهر بد اخلاقم

منم زايمان سختي داشتم ١٤ ساعت درد كشيدم ولي بعدش كه بچه رو تو بغلم گذاشتم همه دردو فراموش كردم

من بارداریم یکم سخت بود ولی زایمان بدی داشتم.۴روز بستری بودم ۴تا امپول فشاربهم زدن بچم‌نچرخیده بود و دهانه رحمم باز نمیشد اخرشم بهم قرص میزو دادن‌و با فشار بدی زایمان کردم که باعث پارگی‌مثانم شد وبعد زایمان بعد ۴۰روز فهمیدم یه تیکه از جفتم مونده دفع باقرص نداشتم اخرشم کورتاژ کردن

من بارداری خوبی داشتم بااینکه دوقلوبارداربودم،زایمانم سزارین بودکه عالی بود ،امامتاسفانه چون درهفته37زایمان کردم پسرم روگذاشتن تودستگاه ودخترم وگفتن لازم نیست ولی لازم بوده وبعداز2ماه ازعفونت شدیدریه فوت کرد

عالییییی😍 اونقدر بارداری و زایمان من راحت بود که برا همه مامانا ارزو میکنم مثل مال من باشه.
ولی هر چی تو اتاق عمل اصرار کردم بزارن ببینم و اون پرده رو بردارن قبول نکردن. وقتی حسین رو از دلم دراوردن ضربان قلبم از هیجان تندتر شد. تازه گریه هم نکرد داشت فقط غر میزد تنبل من😍

من خداروشکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان سزارین خوبی.فقط 2ماه آخر بارداریم قند بارداری گرفتم انسولین میزدم.

من تجربه دو بارداری و زایمان داشتم.در بارداری اولم تا هفته26 حالت تهوع داشتم و نمی تونستم خیلی از غذاها رو بخورم.کلاس بارداری رفتم وخیلی از حرکات مخصوصا تنفس آرام در زمان انقباضات شدید رو یاد گرفتم که به کمکم اومد مدرس خوبی داشتم که الان دوست صمیمی ام شده و سر زایمان دومم کمکم کرد.بچه اولم تو36هفتگی و اونم کیسه آبم پاره شد ،دنیا اومد.روند زایمانم خوب بود درد داشتم اما ماما ی همراه داشتم کمکم کرد.برای بارداری دوم تا مدتی تو شوک بودم چون تازه امیرعلی رو از شیر گرفته بودم روند بارداریم سخت نبود اما برای همین کرونا بشدت استرس گرفتم و خودم و بچه ام رو تو خونه حبس کردم.آخرسر توهفته32 کیسه آبم پاره شد دهانه رحمم بسته بود و6روز بستری بودم خیلی درد کشیدم متوجه نشدم دارم زایمان می کنم اونقدر دردهام زیاد شد که وقتی گفتم خودم گفتم معاینه کنید دیدن دهانه رحم5سانت بازشده سریع بردن اتاق زایمان در40 دقیقه زایمان کردم.سخت بود بیشتر ترس و وحشت داشتم.پسرک نازنینم رو بردن بخش نوزادان نارس،9روز تو دستگاه بود.روزها و شب های خیلی سختی داشتم.هیچ کی نمی تونه یه مادری که نوزاد نارس داره رو درک کنه.

من تو بارداریم خوب بود ویار و اینا نداشتم ولی تو هفته ۳۴ فشارم زیاد میشد تا رسید به هفته ۳۶ ده روز بیمارستان بودم برای کنترل فشارم خیلی سخت بود کلی درد کشیدم اخرشم سزارین شدم با این که بی هسم کردان الانم کمر درد دارم ولی پسرم که اوردان پیشم کل دردام خوب شد خدا رو شکر صد مرتبه شکر

من بارداری نسبتا راحت و شیرینی داشتم چون خیلی مطالعه میکردم برا زایمانم همینطور مطالعه و ورزش زیاد باعث شد تونستم دردشو تحمل کنم

بارداری من با ویار شدید صبح شروع شد خیلی سختی کشیدم اما الحمدالله بعداز سختی به آسونی رسیدم به پسر عزیزم

من تو هفته ٤١ به علت عدم پيشرفت زايمان،علي رغم ميلم سزارين شدم.بي حسي نخاعي بودم.موقع عمل به بدترين حالم رسيده بودم.همش بالا مياوردم و نفسم طوري بود كه با خودم ميگفتم الان ديگه ميميرم.كيسه آبمم خيلي بزرگ شده بوده و عمل به مشكل خورده بود و زايمانم يك ساعت و ربع طول كشيد.حالا همه تو سالن انتظار نگران بودن چرا منو بيرون نميارن.از طرفي وقتي دكتر پسرمو بدنيا آورد من فقط صداي گريشو شنيدم و نديدمش تا موقعي كه رفتم تو اتاقم.تا اون لحظه همش فكر ميكردم چيزيش شده كه به من نشونش ندادن.از هركي هم ميپرسيدم پسرمو كجا بردن اظهار بي اطلاعي ميكردن.البته خداروشكر سالم بود ولي تا من ببينمش مردم و زنده شدم.روز ترخيصم هم همگي اومدن منزل مادرم براي نهار و من به قدري درد داشتم و توان راه رفتن نداشتم كه اصلا يادم نمياد اون روز چه كسايي بودن و چه اتفاقاتي افتاد.ولي فرداش كاملا سرپاشدم به لطف شياف و انگيزه خودم براي فعاليت كردن.💪
خلاصه كه از روز و لحظه تولد پسرم خاطره چندان خوشايندي ندارم

من کلاس بارداری شرکت کردم کلی حرکت ورزشی و آمادگی برای زایمان یاد گرفتم حتی روش های تسهیل در زایمان طبیعی رو هم آموزش دادند. اما بچه ام تا زمان زایمان بریچ بود و مجبور شدم سزارین بشم.
از زایمان سزارین و اتاق عمل خیلی ترسیده بودم و روزهای آخر بارداری رو خیلی سخت و پراسترس گذروندم.

برای من سه ماه اول بارداری سخت گذشت بقیش خداروشکر خوب بود اذیت نشدم
ولی زایمان بسیار سختی داشتم که خداروشکر اونم گذش😘

وای بهترین روز عمرم بود. خدارو هزاران بار شکر میکنم.
سزارین بسیار راحتی داشتم و بعدش که پسرمو همسرم کنارم بودن لذت بخش ترین خاطرمه.

بعله من انتخابم زایمان طبیعی بود و همونجورهم زایمان کردم ولی به چه قیمت؟امکان داشت زبونم لال بچمو از دست بدم.پسر من درشت بود و اینو موقع زایمان فهمیدن.سرش رد نمیشد.۲ نفر شکممو فشار میدادن ۳ نفر منتظر بودن بچه رو بگیرن.اخر هم بچه رو کشیدن.وقتی ماما گفت بچت داره خفه میشه یکاری کن دنیا سیاه شد جلو چشمم🙈..تازه بین روند زایمان متوجه سپتوم داخل واژنم شدن.اونو با چه استرسی فقط سرشو بخیه زدن گفتن برو بعدا بردار که هنوز نرفتم.بعدم که پسرم عفونت داشت بردنش nicu تا ده روز و حز مادر کسی نباید پیشش میبود.اونجا تموم بخیه هام چرک کرد.چون همش بالا سرش نشسته بودم تو اتاق ایزوله.بخیه هام جذب نمیشد باید دفع میشد دوباره شکافتن دوتا بخیه رو و فشار دادن تا بخیه ها بیاد بیرون...چقد اونجا درد کشیدم
تا الان که ۹ ماهه رادنهر من هتوز درد دارم.سزارین میکردم دردسرش کمتر بود.تا نصف باسنم بخیه خورد

من بارداری خیلی راحت و خولی داشتم تمام کلاسای بارداری رو رفتم ورزشای بارداری انجام دادم رژیم بارداری گرفتم کلا عالی بود تا ماهه آخر قصد زایمان طبیعی داشتم ماهه اخر پهلو هام یکدفه درد میگرفت ول میکرد یکدفه استرس و ترس وحشتناکی از زایمان پیدا کردم و خواستم سزارین شم دکترم قبول نمیکرد و میگفت همه چی طبیعیه ماهه اخر دکترم رو عوض کردم فامیلمون بود دو تا بیمارستان میرفت یادمه میگفتم سزارین باشه تو مطب باشه خلاصه یکی از بیمارستانا با نامه دکتر روانشناس قبول میکرد با پارتی بازی دکتر روانشناس نامه داد سه روز قبل زایمان قبول کردن سزارین شم عملم فوق العاده راحت بود روز دوم راه افتادم و خداروشکر اصلا درد نداشتم شیرمم خوب بود اما بچم فکش ضعیف بود و سینه رو پس میزد و از گشنگی فقط جیغ میکشید تا دو ماه خونه مامانم بودم و با کمک مامان و خواهرم بعد دو ماه بچه شیر خوردنش بهتر شد باز کولیکای شدیدش شروع شد از درد و گریه نفس تو سینش میموند و کبود میشد تا ۶ ماهه شد پیر شدم بعدشم باز از شیر گرفتنش و از پوشک گرفتنش خلاصه هر مرحلش سختیاش بیشتر میشه اما خاطره میشه و لذت بخش

من تا ٧ماهگيم خيلي بارداري خوبي داشتيم ولي بعد از فوت پدر شوهرم حركت بچه خيلي كم شد و با اشتباه سونو تشخيص دادن كه مايع دور جنين كمه (٨ گفتن در صورتي بعدا فهميدم ١٤هست)،دو روزم بيمارستان بستري شدم بعدش الكي گفتن قلب بچه تاكي كارده و فلان هروز ان اس تي بودم و سونو فيزيكال (اگه اشتباه نكنم)،خلاصه كه آخرش همش با استرس بود،روزي هم كه واسه سزارين رفتم تو حين عمل و بعدش به شدت احساس تشنگي ميكردم(كه ميگفتن طبيعيه)ولي روز دنيا اومدن دخترم بهترين روز زندگيم بود.

من زایمانم طبیعی بود و راضی هم بودم ماما خصوصی داشتم که خیلی با تجربه بود و کمکم کرد
من اخر ۳۶ هفته کیسه ابم سوراخ شد که کیسه ابمو پاره کردن بعد دو ساعت بچم دنیا اومد

واای یادم میاد گریم میگیره حاملگیم تا چهار ماه همش بالا میوردم بعد چهارماه تا اخر خیلییی خوب بود زایمانمم کیسه ابم پاره شدد ۲۵ ساعت درد کشیدم پدرم در اومد چقد ک اذیتم کردن با این معاینه هاشون چقد ک بخیه خوردم بچه هم خیلی وقت تو راه مونده بود ابخون خورده بود سه روز بستری بود یادم میاد از زایمانم اعصابم بهم میریزه بازم خداروشکر ک پسرم سالمه ولی گفتم اگه باز خواستم حامله بشم میرم سزارین میکنم

من خیلی خوب بود زایمانم و‌بارداریم فقط ورم کرده بودم ماه اخرررفتم بیمارستان منو نگه داشتن خخخ گفتن پرخطری،امپول فشارزد سر۲ساعت بچم بدنیاامد اصلا دردنکشیدم خیلی خوب بود دلم برا روزهای بارداریم ب شدت تنگ سده ولی اصلا ب بچه دوم فکرنمیکنم😂😂

منم سختیایه خودمو داشتم ولی وقتی الینارو دادن بغلم همش یادم شد

من زايمان سزارين داشتم فوق العاده بارداري و زايمان خوبي داشتم

من قرار بود طبیعی زایمان کنم حتی کلاسهای آمادگی برای زایمان هم شرکت کردم و در طول بارداریم یوگا هم کار میکردم اما به خاطر کرونا سزارین شدم و خداروشکر خیلی راضی بودم و مشکلی نداشتم.

من خداروشكر بارداري خيلييي راحت و بدون درداي زيادي،و زايمان خيلي خوبي داشتم.سزارين بودم ولي از همه چيش راضي بودم.دخترمم كه ديدم ديگه نگم براتون چقد حسش خوبه😅😇

من فقط سزارین اختیاری میخواستم
اما از ۲۸ هفته مسمومیتدگرفتم و دیگ کلا اجباری باید سز میشدم
از این مسئله بشددددتنتت راضی بودم و هستم.
زایمانمم با تمام سختیاییک داشت دوس داشتم .

طبیعی بودم عزیزم

وای من ۴ماه اول حالم خوب نبو ویار شدیدو بی حالی داشتم وازهمه کس و همه چیزبدم میومد،هفته ۳۳بارداریم هم کروناگرفتم و مجبور شدم دختر گلمو سزارین بصورت بی حسی بدنیا بیارم حالم افتضاح بود و مجبور بودم بخاطر حفظ سلامتی دخترم از وقتی کبعدعمل چشمموبازکردم تند تند دستامو بدنمو بشورم تا وقتی شیر میدوشم دخترم مریض نشه چون ۸روز تو nicu بود،

زایمان فوق العاده سختی داشتم تا سه روز سرم فشار بهم وصل بود فقط درد میکشیدم خبری از زایمان نبود روز چهارم انقد تلاش کردن از پنج صبح تا پنج عصر دردای وحشتناک کشیدم تا با زور دخترم دنیا اومد اصلا دلم نمیخواد دیگه بارداربشم زایمان کنم خدا همین یکیو برام سلامت نگه داره کافیه، ولی وقتی دخترم دنیا اومد انگار نه انگار درد کشیده بود خیلی خوب بود

من بارداری پر استرس داشتم ولی همیشه دعا و قران میخوندم.زایمانم خیلی خوب بعد ولی بعدش که لخته ها خارج بشه خیلی شکمو فشار دادن که واقعا وحشتناک بود دردش و خیلی جیغ کشیدم و گریه کردم ولی با همه اینا دوست دارم لحظه ای که دخترمو بهم نشون دادن دوباره تکرار بشه قشنگ ترین و بی نظیرترین لحظه زندگیم بود.خدایا هزاران بار شکرت

مامان اوین چیکار کردید خوب شد؟؟

بارداری سخت
زایمان سخت تر
بچه داری از اونا سخت تر

اخ نگو خاهر خیلی اذیت شدم بارداری بعد زایمان ب شدت پس سرم درد میکرد بچم زردی گرفت بچه یماهه حجامتش کردیم . ولی دقیقا شب حنابندونم سزارین شدم توواتاق عمل از کمر بی حس بودم ی لحظه نشد بچه دراوردن گفتم این صدا بچه کیه قشنگ حرف میزدم باهاشون گفتن بچع خودته اوردنش جلو صورتم زدم ب صورتش اخ زیباترین لحظه عمرم بود همه زندگیم ب همین ی لحظه خلاصه شد و همشم تعریف میکنم الانم پسرم انکار ب همون هوا میاد صورتشو ب صورتم ناز میده خیلی گوگولیه..

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمان خیلی خیلی بدی رو داشتم و هروقت هم بهش فکر میکنم بدنم به لرزه میفته

من با توجه به کلاسایی که رفته بودم انتظارم از زایمان طبیعی درست شکل گرفته بود ولی بعد از زایمان بخاطر بخیه هام خیلی اذیت شدم و اصلا انتظار اینقدر درد بعد زایمان را نداشتم.
و یه نکته دیگه اینکه نه شیرم خوب بود ( تا یک ماه پیش شیر خودم را میدادم ولی وزنگیری خوبی نداشته دخترم) نه وزنم به حالت قبل برگشت.دوستای من که سزارین شدن هم شیرشون بهتر بود هم سریعتر وزنشون به حالت قبل برگشت.

بارداری اولمه سنیم ندارم خیلی میترسم میشه راهنمایی کنید،چطور طبیعی دردم کمتر باشه تحمل کنم سزارین دوست ندارم چون کسیم نیست ازم مراقب کنه میگم طبیعی باشه ک خودم ب کارام برسم

من بارداریم خیلی راحت بود و سبک بودم... زایمانم هم سزارین شدم.. خیلی راحت بودم.. هیچ دردی نداشتم. اومدم خونه فقط روز اول یکم میترسیدم. فرداش دیگ تونستم بلند بشم و کم کم راحت شدم. ❤️❤️❤️❤️خدایا همه بارداری سبک. زایمان راحت داشته باشن الهی😊🧡💋

من یه بارداری خیلی راحت و شیرین داشتم اما زایمانم به شدت وحشتناک و سخت بود😥 دو روز بستری بودم با کلی سوزن فشار رحمم باز شد و زایمان کردم😣

من خیلی موقع زایمان اذیت شدم هم درد طبیعی کشیدم آخر ش نشود تا رفتم برای سزارین ولی خدارو شکر که بچه مو گرفتم بغل همه ی درد هام فراموش شد عزیزدل من

من دوران بارداری خیلی خوبی داشتم.بیشتر از لحاظ روحی.بچم زودی دنیا اومد بخاطر کم بودن مایع دور جنین.ولی شکرخدا مشکلی نداشت.ی ساعت بعد از سزارین دیگه داد و فریادم شروع شد.خیلی بد بود.ولی شکرخدا گذشت.بعدش باشکم بخیه خورده بچم زردی کرد و بالاسرش بودم.بعدش مجاری ادارارش یکم مشکل داشت.همسرم دور بود ولی هرجوری شده میومد سرمیزد.پیش مادرشوهرم مونده بودم۴۰روز....سخت بود...خیلی سخت...خداروشکر الان همه چی خوبه.‌‌ولی امان از شیطنت‌هاش!

سلام متاسفانه من و شوهرم توی بدترین شرایط زندگی و اقتصادی متوجه بارداری من شدیم یعنی دقیقا توی روزهایی که تمام زندگی و حتی پس انداز نقدی مون رو ازمون کلاهبرداری کردن و رفتیم زیر خط فقر، تا جایی که لوازم زندگیمون رو هم مجبور به فروش شدیم ..... به هر حال ۶ ماه اول بارداری من خیلی خیلی سخت بود اول به لحاظ روحی چون حتی خونه نداشتیم که بتونیم بمونیم و من منزل اقوام میموندم و هر چند روز یکبار میتونستم همسرم رو ببینم، بعدهم از نظر جسمی که هر روز فشارها و اذیت هام بیشتر میشد ، من لگنم کوچک بود و دارای شرایط خاصی از رحم هستم که باعث شده اندازه رحمم کوچکتر از نرمال باشه، به این خاطر جای کمی داشت کوچولومون، بالاخره اولای ماه هفتم تونستیم یه خونه کوچک بگیریم و چند تا لوازم اولیه از مادر همسرم گرفتیم و بر خلاف تصور همه با کلی عشق دوباره شروع کردیم ، از اون به بعد با وجود بیشتر شدن فشارهای جسمیم ولی چون از لحاظ روحیه ایی خیلی بهتر شده بودم خیلی راحت تر بود برام، برای زایمان هم مجبور شدم برم بیمارستان دولتی وبا اینکه توصیه نامه پزشک رو مبنی بر سزارین داشتم ولی بازم اصرار کردن به طبیعی و تقریبا ده ساعت درد رو به شکل بدی تحمل کردم و دیگه از حال رفتم و علائم حیاتی بچه هم ضعیف شده بود تا بالاخره قبول کردن سزارین بشم، تمام این مشقتها رو که گفتم با اولین نگاهم به دخترم و اولین بار شنیدن صدای گریه اش برام فراموش شد و به یاد نمیاوردم و خوشبختانه از روزی که خدا این لیاقت رو به ما داد و ما صاحب یه دختر زیبا شدیم روز به روز همه چی داره بهتر میشه ،،،

خداروشکر زایمان طبیعی راحتی داشتم درد داشتم ولی قابل تحمل بود هم اینکه زود زایمان کردم و اصلا قسمت انتظار بستری نشدم

من هم بارداریم عالی بود نه دردی نه ویاری.هم زایمان .زایمانمم سزارین بود .

من بارداری اول ودومم راحت بودم ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم یعنی مرگ جلوچشمم دیدم چون آسم خفیف داشتم زابمانم طبیعی بود نفس کشیدن برام سخت بود
ولی بارداری آخری سه ماه آخرش انداره یکسال گذشت اینقد اذیت بودم
ولی خدا رو شکر زایمان راحتی داشتم 🙂

من بارداری سختی داشتم تا روز قبل زایمان سر کار بودم .
نه تو بارداریم کسی ناز مو کشید نه بعدش .همش رو پای خودم بودم
الانم که بچه م ۹ ماهشه همه کارام و خودم میکنم
کلا یاد گرفتم به کسی تکیه نکنم

بارداریم که افتضاح سخت بود ویار شدیدو مسمومیت بارداری منو کشت زایمانمم باز خیلی سخت بود خیلی یهو بردنم اتاق عمل مثلا رفته بودم برا معاینه

زایمانم طبیعی بود.عالی بود.چون بعد از زایمان بلافاصله تونستم بچمو بغل بگیرمو راحت بهش شیر بدمو ازش لذت ببرم

من بچه دومم بود چون بچه اولم تجربه نداشتم برام سخت بود وخیلی درد کشیدم واز زایمان میترسیدم ولی تو بچه دومم کلاس های آمادگی برای زایمان رو رفتم وخیلی خیلی بهم کمک کرد و زایمان بسیاااار راحتی داشتم مخصوصا ورزش های مخصوصی که انجام دادم باعث شد بچه زود بدنیا بیاد من کلا یکساعت درد کشیدم و بچم توبغلم بود والانم خداروشکر میکنم که خدابهم دوتابچه ی سالم داده 😊😍

اگه طبیعی زایمان کردید،توروخدا اپیدورال نکنید،

من هم بارداری هم زایمان خیلی راحتی داشتم..کل درد زایمانم۲۰دقیقه طول کشید

من هم حاملگی خوبی داشتم. وهم زایمان طبیعی فوق العاده عالی‌‌‌.. فقط سختیه بارداریم تو کمر دردام بود. که باید مراعات میکردم. ولی از نظر تغذیه و بالا نرفتن وزنم و ویار عالی بودم😍 هیچ وقت فکر نمیکزدم طایمان طبیعی انقدر راحت و بی دردسر باشه👌

من بارداری خیلی خوبی داشتم نه تهو ای داشتم و نه دردی همش درحال گشت و گزار بودم خیل خوب بود تا ماه اخر خیلی سنگین شده بودم پسرمم وزنش زیاد شده بود
تت ۴۰ هفته رسیدم ولی اثری از درد زایمان نبود ی روز ک داشتم چایی دارچین اماده میکردم بخورم هنوز نخورده بودم ک یه اب گرمی حس کردم رفتم حموم دیدم همینجوری اب داره ازم میریزه ساعت ۶ بود رفتم بیمارستان دستگا اکو قلب گذاشتن رو شکمم واسه قلب بچه
کیسه اب پاره شده بود ولی تا نزدیکای ۱۲ شب شد هیچ دردی نداشتم ولی ضربان بچه مشکوک شد ک داره کم میشه زود بردنم اتاق عمل اصلا نفهمیدم چی شد فقط چشام باز و بسته شد تو حالت گیجی بودم نتونستم پسرمو ببینم فقط دیدم ی چیزی چرخ دار از اتاق رفت بیرون ...... درکل شکر خدا که پسرم سالم گذاشت توبغلم ی پسر قندعسل ک شده قلب تپنده خونمون

عین ی کابوس ی دنیای دیگ ایه شکنجه روحی شدم بعد زایمان مدتها ی آدم دیگه ای بودم اما خانوادم نزاشتن افسردگی بگیرم...😢

من بارداری فوق العاده دلچسب وشیرین داشتم ولی زایمانم خیلی سخت بود

سلام من سر بارداری اولم مشکل نداشتم فقط قند بار داری کرفتم ولی زایمانم سخت بود 12 ساعت درد داشت ولی زایمان دخترم مریضی خود ایمنی سار کو ئدوز گرفته بودم قند بار داری هم داشتم بازم ولی این دفعه 6 ساعت درد داشتم در کل بار داریها راحتیم زایمان دومم هم خوب بود

منم 7ماه بارداریم فقط ببخشید بالا اوردم وپدرم دراومد لذت ی ویار خوشمزه رو از دماغ و دهن درمیاورد ولی از زایمانم راضی بودم لحظه اخر تا خواستن سزارینم کنن بچم لر بازی دراورد اخه لره دیگه 6 سانت خودش رحمو پاره کرد و با جفت و هرچی اون تو بود اومد بیرون. عاشق اون لحظه ام ک اومد بیرون خیلی حال خوبی بود همه دردام یادم رفت. ب همه پیشنهاد میکنم طبیعی زایمان کنن . بعدشم ک از اتاق عمل اومدم بیرون همه کارامو خودم میکردم درد داشتم فقط موقع نشستن. فقط دوست دارم بگن این بچه تو شکم شما اماده زایمانه فقط اخرشو دوست دارم😁😁

من بارداریم خوب بود زایمانم هم از ۱۰ صبح تا ۲ بعد از ظهر درد کشیدم و تو ۱۵ دیقه ب دنیا اومد...نمیگم زایمان طبیعی سخت نیست چرا خیلیم سخته ولی خوب کار راحتی نمیکنید ک خانوما دارین یه موجود زنده ب دنیا میارین ۱۰۰٪سخت خواهد بود ولی با پیاده روی و کاهش استرس میتونید یه زایمان خوب داشته باشید..😘

من بارداری پر استرسی داشتم سخت بود خیلی ولی زایمانم بسیااااار راحت بود سزارین بودم دوروزه سرپاشدم و کارامو خودم کردم

من هفته 41 زایمان کردم هیچ علائمی نداشتم 14فروردین 98 دخترم به ونیا اومد البته قبلش فکر کنم یه 4باری برای بستری به بیمارستان رفته بودم ولی هربار برگشت خورده بودم😂
خدارو شکر بارداریم خیلی خوب بود و زایمان خوبی داشتم کلا پروسه شروع درد زایمان و به دنیا اومدن 3ساعت طول کشید نمیگم طبیعی سخت نیست ولی بعد به دنیا اومدن بچه همه دردها هم میریزه و سرپاشدن و بهبودی خیلی زود اتفاق میوفته درکل من که خیلی خیلی راضی بودم

من دوران بارداریم اتفاق های بدی واسم افتاد ولی خدا رو شکر زایمان خیلی سختی نداشتم.

بچه ۵ساله من با رعایت کتاب ریحانه بهشتی که واقعا بچم وقتی به دنیا امد به هیچی آلرژی نداشت وخیلی راضی بودم از طبیعی به دنیا اوردن بچم،خیلی طبیعی خوب بود،ماما همکار کادر درمانم بود ومراقبم بود.اما بچم دومم سرش همچی میخوردم و کتاب ریحانه بهشتی رعایت نکردم،سزارین بسیار سخت و ریه داغون بچم،الان ازاون همه فشار واسترس نگهداری بچم ،خداشکر شیرین ترین لحظات میگذرونم اما خیلی غذاهارو بخاطر آلرژی بچم نمیخورم،واقعا ازلحاظ عصبی افسرده هم هستم خیلی داغون شدم تویی قند بارداریم و سزارین و ریه بچم

من زایمان طبیعی داشتم با یاری خدا وکمک دکترم زایمان خوبی داشتم

من تا روز زایمانم سرکار میرفتم.ازطرفی شوهرم زانوشو عمل کرد از یهطرف بارداری و اضافه وزن شدید از طرفی مریض داری و نازشو کشیدن.از طرفی مهمون داری واز طرفیم پیاده با مترو میرفتم سرکار و می اومدم.تنگی نفس داشتم میرسیدم خونه جلو در می افتادم نفسم بالا نمی اومد.خلاصه از خرید تا همه کارایه خونه ریخت روسرم.یه روز مریض شدم رفتم دکتر عمومی گفت باید برم زنان تا وضعیتم چک کنه بعد دکتر عمومی معاینه کنه.که اونجا تپش قلب بچه رفت بالا و سزارینم کردن.عالی بود.سه روز بعد زایمان میخواستم برگردم سرکارم که مامانم نذاشت .سزارین عالیه

الان وقتی میخونم بیشتر مادرا سزارین شدن این ینی چی من خودمم سزارین شدم فقط میزارن زجر بکشیم خب از اول باید سزارین کنن وقتی هیچ پیشرفتی نمیکنه و رحم باز نمیشه من ک باگریه رفتم اتاق عمل نیم ساعت موند ب زایمانم نمیخوام یادم بیاد اون دردا اینقد ترسیدم و خاطره بد دارم ک 2ماه بعد دستگاه ایو وی گداشتم 10 ساله و بعد 10سال باز تمدید میکنم.
نکنینن زایمان طبیعی امان از ماینه پرستارا بی ملاحضه اه اه

من بارداری زیادسختی نداشتم امازایمان سختی داشتم خیلی دردکشیدم بدترازهمه این بودکه بعدش هیچ کس نبودپیشم وقتی ازبیمارستان مرخص شدم اومدم خونه خودم وشوهرم بودیم بچه اولم بودچیزیم بلدنبودم بعدشم پسرم زردی گرفت سه روزتنهایی بیمارستان بستریش کردن امابه خواست خداگذشت پسرمم بزرگ شدالان دیگه همه اون سختی هافراموش کردم

من که بعد یازده سال حامله داشتم از اول تا روز که می خواستم زایمان کنم استرس داشتم به همین علت استرس تو پنچ ماهگی سرکلاچ شدم و تو هفته سی و شش زایمان کردم خدا شکر الان دخترم را روی پاهایم خوابیده با هر نگاهی که بهش میکنم خوابم را شکر میکنم 🤲🤲🤲

۷ روزه زایمان‌کردم و زخمم یکم عفونت کرده ولی خیلی درد دارم. هرکی پیامما خوند توروخدا دعا کنه زود خوب بشم

من که بعد ۸سال باردار شدم و خیلی دوران شیرین و خاطره انگیز همراه با استرس زیاد و زایمان خیلی سخت و الان ۷ماه از سزارین میگذره هنوز شکمم بازه و عفونت از بخیه هام میاد بیرون

من بارداری خیلی خوبی داشتم خداروشکر زایمانم تا لحظه های اخرخوب بود ولی وقتی پسرم به دنیاامد از شدت خونریزی بیهوشم کردن واسه بخیه.طبیعی زایمان کردم موقع بخیه بیهوش کردنم

سلام به همه!
من بارداری به شدت سختی داشتم.تا پنج -شش ماهگی مشکلی نبود ولی از شش ماهگی اول آنزیمای کبدیم رفت بالا،کل بدنم شروع کرد به خارش.
همه ی تنم میخارید خصوصا شب ها.اصلا نمیتونستم راحت بخوابم.از اواخر شش ماهگی و اوایل هفت ماهگی فشارخونم بالا رفت.تا شش ماهگی سرکار میرفتم و بعد از اون مجبور شدم استعلاجی بگیرم.
فشارخونم که بالا رفت بیمارستان بستری شدم احتمال زایمان زودرس وجود داشت.دوماه آخر بارداری بجای اینکه خودمو تقویت کنم و مواد غذایی مقوی بخورم مجبور بودم سبزیجات و میوه جات ومرغ و ماهی بخورم.بخاطر کبدم یکروز درمیان یک لیتر آب انار خاکشیر و ..میخوردم.تا زمان زایمان سه بار بیمارستان بستری شدم، زمانی بود ک کرونا وارد ایران شده بود و بیشتر بیمارستان ها پر از بیمار کرونایی بود.
روزهای پر استرسی رو تحربه کردم تا وقتی که پسرم ایلیا در ۳۶هفته و ۶روز سالم بدنیا آمد و یک دنیا شادی برای ما به ارمغان آورد.
خدا،همسرم و خانواده ام توی این شرایط سخت کنارم بودن و همینا به من دلگرمی میدادن،خصوصا همسرم.
بخاطر فشار خون بالا سزارین شدم.
فرزندم حاصل روزهای سخت کرونایی ایران و جهان..🤣😉
خدا حفظ کنه همه نی نی هارو برای پدر ومادرها..🌹🌹🌹

من و همسرم هردو کم خونی مینور داریم برای بچه دار شدن کلی اولش آزمایش دادیم بعدشم که باردار شدم سه ماهگی باید دوباره نمونه برداری جنین انجام میشد تا سلامتیش اطمینان پیدا کنیم خلاصه یه استرسای اینجوری داشتم ولی در کل باردای راحتی داشتم تمام کلاسای آمادگی زایمان رو رفتم تا اینکه ۵ روز مونده بود به تاریخ زایمان متجه خونریزی شدم رفتم بیمارستان بستریم کردن یه دستگاه ضربان قلب جنین هم بهم وصل کردن ولی بچه اصلا نمیچرخید بیاد تو لگن هرکاری گفتن انجام دادم کیسه آب رو پاره کردن دیدن نه نمیشه بچه نمیاد و من داشتم کلی درد میکشیدم و ضربان قلبی که نرمال نبود بعداز ۱۲ ساعت روانه اتاق عمل شدم و چند ثانیه بعد صدای گریه شو شنیدم تو اون حال خرابم کلی ذوق کردم وقتی گفتن سالمه از خوشحالی داشتم گریه میکردم...خداروشکر میکنم بابت همه چی الانم گل پسرم ۲۲ ماهشه

زایمان طبیعی یا زایمان سزارین هر کدوم ب کنار، اون چیزی ک مهمه اینه ک بعد از بدنیا اومدن بچه ات میفهمی اون همه سختی ارزشش داشت..یک لبخند بچه ات تمام لحظات سختت رو از یادت میبره❤

من طبیعی بودم
عالی👍

من دوره بارداریم بد نبود ولی زایمانم اورژانسی و فوق العاده سخت بود😑

من بارداری سختی داشتم سرماخوردم،عفونت ادراری گرفتم،سنگ صفرا گرفتم همش دکتر بودم و چندبارهم بستری شدم ولی زایمان نسبتا خوبی داشتم دکتر توی شیفت خودش بستریم کرد کیسه آبمو پاره کرد و سرم فشار زد بعد از پنج ساعتم بچه ام به دنیا اومد خودم باور نمیکردم بتونم طبیعی زایمان کنم خداروشکر میکنم

من خیلی با خیال آسوده رفتم برای سونو آخر که تاریخ زایمان بگه که دکترم فهمید رشد بچه عقبه و خونرسانی ضعیف شده گفت سریع باید سزارین بشی و من تنها بودم همسرم مسافرت بود تا خونه گریه کردم اما یجا به خودم گفتم که چی؟؟ باید قوی باشی‌ باید محکم باشی تو یک مادری
اشکامو پاک کردم از خدا خواستم فقط فقط بچه ام سالم باشه
رفتم خونه تمییز کردم موهامو رنگ کردم میوه خریدم شستم خوردم تا شب شوهرم اومد صبح رفتم بیمارستان با ماسک و دستکش و کلی استرس
اما همش تجربه شد که دیگه نترسم هرکسی متفاوته و هرکی از دید خودش زایمان به من گقته بود مثل آمپول زدن که یکی وحشت داره یکی نه زیاد اما یکی واسش هیچه
من رفتم سزارین شدم همه چیز قابل کنترل بود هیچ چیز وحشتناکی نداشت اصلا نترسید خیلی شیرینه
و دخترم با‌وزن کم بدنیا اومد خیلی گریه کردم ناراحت بودم اما بازم بیهوده بود چون الان نرماله مثل بچه های دیگه شد وزنش
توروخدا از هیچی نترسید
امیدتون اول خدا بعد خودتون
هرچیزی درست میشه هر چیزی اتفاق میافته
نگران نباشید❤️

من سه روز درد طبیعی کشیدم بازم بی فایده نتونستم زایمان طبیعی داشته باشم
سزارین شدن ولی جای بخیه ها هم کلی درد داره خاطره خوبی از زایمانم ندارم ولی عوضش با وجود دخترم فراموش کردم

الان ک بچم ده روز دیگه ۴ ماهش میشه همین جوری بدبختی پشت سر میزارم

بارداری افتضاح ...موقع زایمانم تک و تنها اینور اونور میرفتم شوهرم سرکار بود بخاطراینکه برادرش سهمش تو کار بالا کشید ۳۰ میلیون مالو بالا کشید دم زایمان بیرونش کرد بدون هیچی سهمش بده کلا قطع رابطه کردن با ما خدا ازشون نگذره حتی موقع زایمانم دوستش رضایت نامه امضاه کرد کجا بیمارستان امام ساری و شوهرم بیچاره دنبال کارا بود حتی از اتاق عمل اومدم بیرون تنها بودم دوست شوهرم من گذاشت رو تخت آوردن بخش شوهرم اومد بعدش فرداش مامانم اومد اون بنده خدام کاری ازش بر نمیمومد همه کارام خودم میکردم بااون دردم اومدم خونه همه اومدن خونه ما ۲۰ روز زنداداشم داداشم خواهرم اینا پیشم بودن بازم کارای خودمون من شوهرم میکردیم بیشتریاش.بچه ام ۱۰ روز بستری بود شیر میدوشیدم میبردم بیمارستان ساری بماند راهم بسته بود نمیزاشتن بچه ام ببینم وقتی مرخص شد بند بند تنش همه سوراخ بود حتی از نخاشم آزمایش میگرفتن

من هم بارداری هم زایمانم خوب بود جز اخرش که وکیوم زدن

سلام زایمان من سخت ترین زایمان بود نه ماه حاملگی ک همش استرس بود همش ماهی یکباریابعضی موقع دوهفته یکبارسونوبودم میترسیدم چون خواهربرادرم تلاسمی بودن ،من دلم میخواست زایمان طبیعی کنم هیچ دردی نداشتم بستری شدم صب بهم امپول فشار زدن خییییییییییییییییییلی دردکشیدم ازهفت صب تا شش بعدظهر ولی مجبورشدن سزارین کنن کل موهاموکندم ولی خداروهزاربارشکر وقتی بچه ام دنیااومد دیدم سالم هست کل دنیابهم دادن وهیچ وقت صحنه ای ک شوهرم باهزارالتماس اومد ریکاوری پیشم ،ازخوشحالی میخواست بال دربیاره اومد پیشونیم روبوسید گفت خداروشکربچمون سالمه ،خدااااایا روزی ادمهایی ک بچه ندارن باشه بحق پنج تن

من بارداری خیلی خوبی داشتم با اینکه دور از خانوادم بودم وزنم فقط 7کیلو اضافه شد کم اشتها شدم .زایمان عالی داشتم تا زمانی که توبیمارستان بودم .ولی بعدش تا ده روزگی حالم خیلی بد شد

سزارین بودم.افسرده شدم.وحشتناکه سزارین

من 20 سالمه زایمانم طبیعی آنقدر استرس دارم که شبا خواب میبینم😔

من توبارداری داشتم که هرکدام بدترقبلی بوداولیم که خارج رحم بوداستراحت مطلق بودم وقتیم خواست دنیابیادددورزبستری بودم اخرمسزارین کردن بعدشم یک هفته بستری بودبیچاره مامانم خسته شدوهم پسرم که دنیاامدچون کلیه هام سرماخورده بودبستری شدم بازخداراشکربه پسرم نشدبعدم زردی گرفت تصمیم گرفتم دیگه بچه نیارم تااینکه پسرم پارسال زورشدوی دخترخدابهم دادسردخترم که دیگه ازموقعه بارداری تازایمان چه قدرازمایش سونوتوپنج ماهگی میخواسنن بچم راسقط کنن نذاشتم گفتم هرچه باشه مال خودم بچم است بذاشتم تادنیاامدفرشته مامان ولی وزنش کم بودتودستگاه بود۳روزبعدم که زردی گزفت خلاصه دیگه ازهرچی بارداری است بدم میادخداهمین دوتارابرام بزازبسته قربون اهورا واهوم برم

من زايمان شديد سختي داشتم هرشبم يادم ميوفته چه عذابي كشيدم ٤٥روزتوجابودم نميتونستم تكون بخورم بدنم كشش نداشت بقول معروف بددردبودم وبارداري سخت

17 فرودین وقت سونو داپلر داشتم و چهل هفتم بود دکتر گفت سونو بده ببین چقدر دیگه میتونم بهت زمان بدم آخه من زایمان طبیعی میخواستم و کلی هم دوران بارداری ورزش کرده بودم لگنم هم خوب بود ولی سر بچه تو لگن فیکس نشده بود، رفتم سونو دادم گفتن آب دور جنین کم شده دکترم گفت برو بستری شو چون خودت زایمان طبیعی دوست داری این شانس رو بهت میدیم ولی 50 درصد امکانش هست، که من رفتم که بستری بشم، که همسرم قبل از اینکه بریم بلوک زایمان کلی برام خوراکی خرید خوردم گفت بخور تا جون داشته باشی، از طرفی هم پرستار گفت باید چندتا کمپوت بخوری میخوایم آن اس تی بگیریم، خلاصه همه چی خوردم، آمپول فشار بهم زدن و دستگاه آن اس تی هم بهم وصل بود ضربان قلب جنین چک میشد دو ساعتی شد که از زدن آمپول فشار گذشته بود و انقباضا داشت شروع می‌شد تو این فاصله هم همسرم رفته بود مدارک شناسایی منو بیاره و لوازمی که احتیاج بود تو همین فاصله که همسرم رفت، پرستارها گفتن تو انقباض ها جنین افت ضربان قلب میده و نمیتونه انقباض هارو تحمل کنه و دکترم دستور سزارین اورژانسی داد، منم از یکی از پرستارها خواهش کردم شماره همسرمو بگیرن، با بغض به همسرم گفتم دارم میرم برای سزارین، همسرم هم با عجله سریع راه افتاد سمت بیمارستان، ولی آنقدر با عجله منو بردن اتاق عمل که من قبل از اتاق عمل همسرمو ندیدم، دکتر اومد از زمان بی حسی شاید 7.8 دیقه گذشته بود که صدای گریه دخترمو شنیدم و کلی اشک ریختم تا اینکه صورت نازشو چسبوندن روی صورتم با تمام وجود گرمای صورتشو حس میکردم کلی قربون صدقش رفتم، تا همسرم رسید دخترم به دنیا اومده بود☺️😍

وای خیلی سخت بود درد کشیدم سزارین شدم اخرش بعدش واس اونایی ک درد میکشیدنم من ناراحت بودم

منکه سه تاسزارین همه سخت خداروشکر که اون روزای عمل تموم شدوبچه های گلم کنارمن

من بارداری راحتی داشتم نه تهوع و نه وزنم خیلی بالا رفت که خوابیدن و نشست و برخواست برام سخت بشه زایمانمم چون یهویی بستری شدم بعدم گفتن باید زایمان کنی بهم خیلی اون دوسه روز سخت گذشت بعدم چند روز بیخوابی کشیدن ک تا چند ماه اول این خستگی و بیخوابی رفع نشد..

سلام بارداریم راحت بود میشه گفت زیاد اذیت نشدم ولی درد زایمانم سخت بود بخاطر پسرم تحمل کردم بدش پسرم ده روز بستری شد خیلی سخت بود برام ولی خدا رو شاکرم الان گلپسرم سالمه

من الهی شکر با عمل به کتاب ریحانه بهشتی و طبق روش های و دستورات اون جلو رفتم الهی شکر بارداری خوب همراه با معنویت فراوانی ک داشتم گذروندم
زایمانم هم ب لطف و عنایت حدیث کسا و خانم جضرت زهرا ک معجزه کرد بدونه هیچ دردی ..انداخت ب دل دکتر منو بیهوش کردن و سزارین شدم .خیلی عالی بود
یه چیز بگم یکی از برکات اینکه زن و شوهر تو عروسیشون گناه نباشه و خدا پسند باشه ،خدا زایمان و بارداری راحتی رو ب مادر میده.البته مطلق نیس ولی خب موثره.منو همسرم هم تو عروسیمون گناه نبود و کاملا خداپسندانه بود الهی شکر

هر وقت به زایمانم فکر میکنم ناخودآگاه اشکم میریزه حتی دلم نمیخواد لحظه ای بهش فکر کنم

من هم خیلی زایمان راحتی داشتم خدارو شکر طبیعی هم زایمان کردم

۱۸ساعت درد زایمان طبیعی داشتم ولی درلخرسزارین شدم خیلی وحشتناک بودولی ارزش داشت هنوزم یادزایمانم میفتم هم گریم میگیره هم ترس😪

بسیار عالی و لذت بخش بود یه روز فراموش نشدنی
من بیحسی از کمر بودم لحظه ای که صورت دخترمو چسبوندن به صورتم دوست داشتم زمان متوقف میشد

من بارداری راحتی داشتم،دکترا هی استرس میدادن ولی در کل خوب بود فقط ماه اخر قندم رفت بالا و انسولین زدم،بعدم ساعت 3/5 صبح کیسه ابم پاره شد و متوجه شدم پسر مدفوع کرده سریع خودمو رسوندم بیمارستان گفتن باید اورژانسی سزارین بشی،ساعت 5/10 دقیقه پسرم بدنیا اومد و همه استرس و دردا تموم شد 😍😍

من زایمان فیزیولوژیک در اب داشتم دو ماه پیش.....

به شدت زایمان سختی داشتم مرگ رو باچشام دیدم کیسه ابمو پاره کردن آمپول فشارم زدن اونقدر درد کشیدم آخرم پسرم نیومد تااینکه سزارین کردم

من برای بارداری اولم تا ۵ماه اول بخاطر پایین بودن جفت استراحت داشتم بعد بهتر شدم تا اوایل ۸ماهگی متوجه شدیم کیسه اب خودبخود کم آب شد و دکتری که سونو رفتم تشخیص اشتباه داد و گفت باید بچه ی رسیده رو سقط کنی سرش مشکل داره ..درصورتیکه بخاطر کمبود اب و خشکی کیسه اب سر بچه کمی تو فشار خربزه ای شده بود و مشکلی نداشت و اینو دکتر سونوگرافی که جای دیگه رفتم گفت و تو ۳۵ هفتگی اورژانسی سزارین شدم و خداروشکر بچم صحیح و سالم الانم ۱۲سالشه شکر خدا 🙏🏻
بارداری دومم همه چی خوب بود خداروشکر فقط تا ماه اخر تهوع داشتم و اخرا کمی خارش و سزارین راحتی هم داشتم بعد سزارین کمی جای عملم حساسیت نشون داد و اذیتم‌ کرد و بعد هم عفونت سینه چون شیر جمع شده بود تب و لرز داشتم و سخت ترین چیز تو بارداری دومم تا الان استرس کرونا بود و هست 😔

من بندرعباسم

خیلی سخت بود خیلی بد بودیادم میاد کل بدنم میلرزه
مخصوصااون آمپول بی حسی ک زدن تو کمرم😥

خداروشک بارداری راحتی داشتم همه روزش بیرون وتفریح بودم حال میکردم زایمانم خیلی خوب بود دکترم خیلی بهم ارامش میداد ولی شب اول خیلی دردکشیدم ولی خیلی بارداریمو دوس داشتم عشق میکردم بااینکه استراحتی بودم ولی اصلا استراحت نکردم

من یکم ترس دارم نمیدونم چرا

والا رفتیم چکاب گفتن بخواب باید بری اتاق عمل یهویی و ناکهانی بدون امادگی ... بعدشم که همش درد و اذیت و دستام از کار افتاد تا ۴ ماه بعد اونم پاهام تا طب سوزنی و فیزیوتراپی و ماساژ درستم کرد خیلی سختی کشیدم

من دوقلو باردار بودم تا روزی که زایمان کردم فک میکردم سزارینم ولی دوتا کوچولوم طبیعی اومدن زایمانمم سختیش متوسط بود زایمانمم پنج ساعت طول کشید ساعت ۹شب تا ۱شب که ده دقیقه هم فاصله داشتن🤪🤪😓

من بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم حتی هفته های اخر اصلا درد نداشتم که دکترم ب تجویز خودش گفت چای زعفران و روغن کرچک بخور فردا بیا بیمارستان اما من ۴ساعت بعداز خوردن اینا کیسه ابم پاره شد و روانه بیمارستان شدم و چشمتون روز بد نبینه ۱۳ساعت درد زایمان کشیدم اما دکار سزارین نکرد خیلی روز بدی بود چندبار منو احیا کردن هروقت یادش می افتم حالم بد میشه و از دکتر اصلا راضی نیستم چون بچم درشت بود خیلی سخت زایمان کردم و درد کشیدم توصیه میکنم بیمارستان میلاد رو برای زایمان اصلا انتخاب نکنید من ک راضی نبودم از کادرش اما با همه این تفاسیر الان ک لیانا کوچولو تو بغلمه خیلی شادم 😍

من برا بارداریم تو 9ماه خیلی استرس داشتم ولی رفتم کلاس دیگه استرس نداشتم

منم سرشب کیسه ابم پاره شد چون خورشت قورمه سبزی مو قبلش پخته بودم باهمون کیسه اب پاره همونجوری برنجمو دم کردم یه ارایش ملایم کردم توخونمو جمعذو جور کردم رفتم دوش هم گرفتم بعد زنکیدم مامانم اومد .شام ک خوردم رفتم بیمارستان ۱۰ب بعد ک ۴وپونزده دقیقه صبح تقریبا پسرم دنیا اومد.دردام از ۱۱شروع شد خیلییییییی وحشتناک درد داشتم.

بارداری خیلی سخت و همزمان سرکار وزایمان خوب و بعداز زایمان سخت

اراک دکتری که سزارین انجام بده می‌شناسید معرفی کنید لطفا

من حاملگی نسبتا خوبی بود همراه با استرس چون حاملگی سوم و بچه اول بود حاملگی چهارم بچه دوم خوب بود ولی زایمان سخت و در عرض ۲۴ ساعت دوبار اتاق عمل رفتم در حین سزارین یکی از رگها دوخته نشده بود و خونریزی داخلی ولی پسرم دخترم را میبینم شکر میکنم

پسرم منو تو دوران حاملگی حتی یه روزم اذیت نکرد ، بیشتر من اذیتش میکردم با شغلم ! تا ۴۰ هفته هیچ خبری نبود از ساعتای ۲ شب دردام شرو شدن ، شرو کردم راه رفتن و قر کمر... دردا ب شددددت زیاد شدن ساعت ۷ بیمارستان رفتم بهم گفتن تازه ۲ سانتی، وقتی گفتن ۲ سانت دنیا رو سرم آوار شد، اینهمه درد و تااازه ۲ سانت ، ولی دردام خیلی پشت سرهم بودن و خداروشکر زود پیشرفت کردم و ساعت ۹ صبح زایمان کردم ، بعدسم خودم ک هیچ ولی بچه داری و کولیک و کرونا و ختنه و و و و
ولی خداروشکر میارزه ب ی خنده ی پسرم

من حاملگیم خیلی آسان بودزایمانمم سزارین بودزیاددردنداشت فقط تای هفته اذیت شدم

زایمان سختتتتتتت 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😨😨😢😢😢بارداری ام هم استرس داشتت هم خیلی خوب بود

من بارداری خوب بود بدم نبود ولی خیلی خوبم نبود یه سونومیرفتم پدرشوهرم هی میگفت چه خبره زنتوهی میبری دکتر😔خداازشون نگذره بخداحلال نمیکنم خداروشکردورم ازشون

من بارداریم خوب بود. سه ماه اول از غذا بدم میومد فقط کباب کوبیده میخوردم. و خوابم از هشت ساعت شده بود ۱۲ساعت و بیداریم هم خسته بودم ولی بعدش خوب شدم. زایمان طبیعی میخواستم ولی روز زایمان دقیقا دقایق اخر چون دردام شدید و تند تند شده بود گفتن کیسه اب پاره شده درصورتی که نشده بود و بچه مدفوع کرده باید سزارین بشی میتونی هم بمونی طبیعی ولی ممکنه پسرت مدفوع بخوره. منم قبول کردم سزارین بشم. درصورتی که دروغ گفتن بهم. ولی خب تو اون شرایط ترسیده بودم و ریسک نکردم. با گریه و زاری رفتم اتاق عمل ولی اتاق عمل خیلی خوب بود. صبحی که رفتم بیمارستان برا زایمانو اینا سردار شهید شده بود و خیلی ناراحت بودیم. خودم درگیر دردا بودم ولی باور نمیکردم ولی شوهرم وقتی خبرو شنید یه لحظه منو یادش رفت که گفته بودم برام چایی زعفرون بریزه. ناراحت بود

من حاملگيه خيلي خوبو راحتي داشتم و زايمانمم خيلي بود سزارين شدم وخيلي راضي بودم همه چيزبرام شيرين بوووود

بارداری من خیلی خوب بود ولی بعده زایمان مادر شوهروخاله ام پدرمودراوردن وبعده زایمان افسردگی بعد زایمان گرفتم

من بارداری خیلی سختی داشتم تماما استراحت مطلق و سرکلاژ و اینا...ولی خداروشکر زایمان خیلی راحتی داشتم‌ ۵ سانت بودم بدون هیچ‌دردی بستری شدم تو ۳۸ هفته واسه چکاپ رفته بودم از ۷ سانت دردام شروع شد و کلا نیم ساعت چهل دقیقه شاید درد شدید داشتم

من بارداری خیلی سختی داشتم ماه آخر فقط شش کیلو اضافه کرده بودم هفته۳۶دچار پره‌اکلامپسی شدم ‌ختم بارداری و سزارین اورژانسی

هم دوره بارداریم راحت بودم هم زایمان طبیعی راحتی داشتم ، اما بد زخم بودم بخیه هام دیر خوب شدن

من که اصلا بارداریم سخت نبود خیلیم سبک بودم انگار نه انگار ولی زایمانم خیلی سخت بود بااینکه سزارین بود ولی اونجایی که بدنت بی حس میشه خیلی سخته انگار فلج شدی راسته که میگن بهشت زیر پای مادران هست من خودم به شخصه رفتم اون دنیا برگشتم خیلی دردکشیدم بعد زایمان 😔😔😔 ولی حالا که دخترم ۸ماهشه وقتی نگاش میکنم هرروز هر دقیقه خداروشکر میکنم که یه دخملی خوشگل وناز بهم داده می ارزید به همه سختی هاش😊😊😊

سه ماه اول بارداری من خیلی خیلی وحشتناک بود همینطور سه ماه اخر..و با وجود اینکه آمادگی کامل برای زایمان طبیعی رو داشتم و از زایمان طبیعیم راضی بودم اما بعد از زایمانم سختیا و دردهای زیادی رو بخاطر عفونت بخیه هام تحمل کردم و مجبور شدم تو این اوضاع کشور و کرونا ۶ روز بیمارستان بستری بشم..هم خودم هم دخترم خیلی عذاب کشیدیم

من اصرار داشتم بی حسی از کمر بشم،اما بعد تو اتاق عمل توبه کار شدم😭همه چیو حس میکردم.وحشتنااااک بود

من زایمانم خیلی سخت بود.31فروردین بستری شدم هز چی آمپول فشار و قرص زیر زبونی رحمم باز نمیشد..درد شدید ولی رحمم بزور بیشتر از دوسانت باز نشد..تا اینکه نوار قلب بچه بد شد درد شدید داشتم دیگه اورژانسی دوم اردیبهشت بعد از غروب سزارینم کردن...

من بارداری سختی داشتم زایمانمم خیلی سخت و درد اور بود ولی خداروشکر نی نیم سالمه

دوست داشتم طبیعی زایمان کنم اما هفته سی و نه کیسه آبم پاره شد سزارین شدم، خداروشکر خیلی خوب بود شرایطم فقط يه روز توی تخت استراحت کردم کار دکترم عالی بود،

منم کل بارداری مو خداروشکر خوب‌گذرونم اصلا ویار نداشتم خیلی وقتا شوهرم میگف حس میکنم حامله نیسی‌چون اصلا علائم شو نداری خداروشکر بعد ۴۱ هفته صبح ساعت ۷صبح بود کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان بستریم کردن تاساعت ۱۰شب درد کشیدم بچه ام نیومد اخرش بردن سزارین خلاصه هردو زجر کشیدم بعدش که مسرمو بغل کردم هیچی یادم نیومد ولی هرودو درد هم سخته

کلاس های بارداری خیلی خوب هستن خصوصا برا مادر های تازه کار .من که دوست داشتم زایمان ام طبیعی باشه و خداروشکر شد درحدی که دکتر بستری ام نوشت و وقتی رفتم درحد یک ساعت بچه ام به دنیا امد

من زایمان خوبی داشتم و خیلی زود درحد یک ساعت نشده نوزادم به دنیا آمد .و وقتی گذاشتن اش روی سینه ام تقلا می کرد خیلی دوست داشتنی بود.

من یه بارداری فوق العاده سخت و یه سزارین وحشتناک داشتم.اصلا نمیخوام دیگه زایمان تجربه کنم

من دو تا زایمانم طبیعی بود .اولین زایمانم خیلی سخت بود ویادمه همسرم کنارم نبود .ولی دومین زایمانم رو کنارم بود واز زمانیکه دردم شروع شد گریه کرد و خیلی ناراحت بود پوست فرمون ماشین که نشسته بود تا برسیم بیمارستان هی اشک می‌ریخت واصلأ چراغ قرمز رو توقف نمی‌کرد .واز اون به بعد خیلی قدرم رو می‌دونه .

با ماسک رفتم اتاق عمل داشتم خفه میشدم خیلی سخت گذشت برای کرونا

من ماه نهم بارداریم ی طرف شکمم از زودپز سوخت ۱۵ روز بعدش زایمان طبیعی داشتم ک بخاطر اینکه شیفت ماماداشت تموم میشد صبر نکرد بچه مو با وکیوم کشید بیرون ک خونریزی کردم و خیلی بخیه خوردم سه روز بیمارستان بودم بعدش عفونت کرد و بخیه هام باز شد و با بدبختی درمان شدم

من هفته 38 بارداری بودم ظهر بودکه کنارشوهرم خوابیده بودم یهو کیسه ابم پاره شد,ساعت 6 رفتم بیمارستان و ساعت 11 گل پسرم اومد دنیا,کلا 5 ساعت درد کشیدم ولی خدایی طبیعی سخته ولی نه اونقدرا که فکر میکردم

من سه ماه اول بارداریم بخاطر ویارم حالم بد بود،اما بعد اون خداروشکر خیلی خوب بود و با همون وضعیت سرکار میرفتم،شکمم زیاد مشخص نبود،زایمانم هم قرار بود طبیعی باشه اما تا برام دارو شروع کردن ‌که دردام شروع شه قلب دخترم حسابی افت کرد و اورژانسی بردنم سزارین

من عاشقه روز زایمانمه طبیعی بود ولی واقعا راحت واسان بوددد خیلی دوسش دارم اون روزووو

زایمان طبیعی اصلاااااااا خوب نیس هرکسی که بارداره من گول خوردم شما نخورید گداییم که شده کنین پول جور کنیو سزریان بشین من مُردم زنده شدم جیگرمو له کردن بازور دنیا اومدن سزاریان خیلی راحته قسمتون میدم طبیعی نیارین خودتونو نابود نکنید.

من زایمان خیلی سختی داشتم ۸ ماه استراحت بودم چند بار بیمارستان بستری بودم دکترم بهم قول سزارین داده بود نمیدونم چرا هنوز یک ماه مونده به زایمانم گفت طبیعی منم که نه آمادگی داشتم بدنم خشک بود نه پیاده روی نه ورزش نه کلاس بارداری.یهویی بهم گفت برو کلاس بارداری ۳ هفته مونده به زایمانم گفت برو ورزش برای زایمان طبیعی همون شب که رفتم کلاس فرداش کیسه آبم پاره سد و گفتن طبیعی منم که هیچی بلد نبودم ۸ ساعت درد کشیدم آخر سرم بردنم سزارینم کردنم اللن بعد از ۹ ماه کمر دردم و دکترا میگن دیسک شدید داری و باید عمل کنی متاسفانه

من قرار بود طبیعی زایمان کنم منتها وقتی سونو آخرو بردم نشون دکتر دادم گف وزن دخترت بالاس خودتم وزنت زیاده من 25کیلو اضافه وزن داشم پس سزارین از روز اول بارداریم خداروشکر هیچ مشکلی نداشتم حتی درد زایمانم نکشیدم مستقیم رفتم اتاق عمل خیلی زایمانم رااااحت بود دست دکترم درد نکنه انصافا کارش حرف نداشت فقط از اتاق عمل ک دراومدم درد داشتم ک مورفین تزریق میکردن بعدش ک مرخص شدم درد غیر قابل تحملی نداشتم کلا از اول بارداری تا دخترم بدنیا بیاد ن مشکلی ن دردی ایشالله همه ی مامانا راحت و بدون دردسر باردار شد و زایمان کنم

من خیلی استرس داشتم ک بچم سالم بدنیا بیا ولی وقتی دردهای زایمان شروع شد خیلی درد کشیدم خیلی بد ولی زایمانم خداروشکر خوب بود

من طبیعی زایمان کردم...فوق العاده بود 💓 الان یادش میفتم خیلی حس خوبی دارم....

من بارداری فوق العاده دوران شیرین و راحتی بود میتونم بگم عالی بود...زایمان هم چون بدنم آمادگیشو داشت خیلی خوب بود و کلا دوساعتم کمتر درد کشیدم درد ک ب اون معنا ن واقعا برام سخت نبود..ماما همراهمم خیلی کارش خوب بود وچون سنش کم بود خیلی باهاش راحت بودم...درکل همه چیز ایده آل بود مخصوصا وقتی بچه مو بغل کردم قشنگترین لحظه دنیابود😄😄😄

من دوران بارداری نسبتا خوبی داشتم بغیر از دو ماه اخر که کرونا اومد و پدرم مبتلا شد و از پیش ما رفت، زایمان رودرس هم داشتپ دقیقا روز چهلم پدرم کیسه ابم پاره شد چیزی که اصلا انتظارشو نداشتم من زایمان طبیعی می خواستم کلاس هم رفتم و خیلی مفید بود کلاسها برام اما شرایط زایمان طبیعی رو نداشتم دهانه رحم اصلا رایپ نبود و فقط یک سانت باز بود با توجه به شرایط کرونا منطقی بود کمتر تو محیط بیمارستان باشم و سزارین شدم با بی حسی، تا حدود یکماه و نیم درد داشت شکمم ولی جای عملم اصلا درد نمی کرد جای ترکهای پوستم بیشنر دردناک بود و جمع شدن رحم حتی به پوستم نمی تونستم دست بزنم

زایمان خیلی سختی داشتم بچم 27هفته به دنیا اومد 9روز درد کشیدم

زایمانم خیلی بد بود پسرم 27هفته دنیا اومد مردم زند شدم تا بچم دنیا اومد

من حاملگی ام خوب بود فقط فشارم میرفت بالازایمانمم سزارین بود من واقعا راضیم اصلا اذیت نشدم ترسم نداشت

من خیلی سخت باردار شدم اما بارداری و زایمان بسیار راحتی داشتم خیلی راحتر از همه اطرافیانم
امااا بعد از زایمانم خون لخته شد توی بدنم ۴ ساعت اتاق عمل بود و تا ۲۷ روز دراز کش بودم و نمیتونستم بشینم بقدری اذیت شدم که شب عملم رو تا صبح گریه میکردم خداااا برا کسی نخاد

سلام به مامانهای گل درطی بارداری تنهامشکلم کم کاری تیروییدم بودکه واسش استرس داشتم که خداروشکرمشکلی پیش نیومدوزیرنظرمتخصص زنان وغددبودم،برای به دنیااومدن پسرگلم چندساعتی که نزدیک زایمان بوددردزیادی داشتم ولی به توصیه دکترم ازآمپول یازایمان بی درداستفاده نکردم وخداروشکرطبیعی زایمان کردم وزمانیکه صدای گریه پسرم روشنیدم تمام دردهافراموشم شد،خدایاشکرت🥰🥰🥰🥰🥰🥰

من حاملگیم خوب بود ولی زایمانم افتضاح الانم ک خداروشکر پسرم بغلمه خداروشکر به سختیش می ارزه 😘♥️

زایمان طبیعی خیلی سخت و دردنااااک و طولانی . با اینکه قبلش داروی بی دردی گرفتم ولی حین زایمان کلا بخیه خوردمو درد داشتم تا یک ماه بعد هم پاهام شل و خودم بی حال.

من بارداریه خوبی داشتم تا ۸ ماهگی رفتم سر کار .ولی زایمان طبیعیه سختی داشتم چون اون روز هیچی نخوردم و معده خالی بود و با دوتا ابمیوه اونم به زور مادرم خوردم از بس درد داشتم همونم اوردم بالا‌. از ساعت ۳ تا ۱۰ شب درد کشیدم یکساعتم طول کشید زایمان کردم .وای وقتی یادم میوفته بدنم میلرزه .

وای وای وای من تو دوران بارداری مخصوصا دوماه اول و ماه نهم فقط درد داشتم زایمانمم نگم که الانم یادش میفتم تنم می لرزه کیسه ابم پاره شد ۸ ساعت بعد بچم بدنیا اومد وحشتناکترین درد تو دنیا بود...بعد زایمانمم یه عالمه بخیه خوردم هرروز کارم گریه اس اما اینم بگم دخترمو میبینم لذت میبرم دلم میخواد ساعتها بشینم فقط نگاش کنم...خدایا شکرت

من هم بارداری سختی داشتم هم زایمان سختی سزارین کردم تا چهل روز درد کشیدم احساس میکردم داخل شکمم آتیش هست بس ک میسوخت .ولی با شنیدن صدای گریه ی نی نیم همچی از یادم رفت

هیچی نپرسید که اصلا همش ناراحت کننده است منکه ن از دوران بارداری دلخوشی دارم ن از زایمانم😔😔😔

من دوروز قبل سزارینم آنفولانزا گرفتم با اون وضع رفتم اتاق عمل بعد عمل همش سرفه میکرد بخیه هام خیییییلی درد میکردن،از تختم که اومدم پایین راه برم انگار مردم زنده شدم،درکل زایمانم سخت بود

من بارداری خیلی خوبی داشتم ولی زایمان فوق العاده سختی داشتم ساعت ۱۲ شب دردم شروع شد ساعت ۱:۳۰ ظهر بچم بدنیا اومد ولی وقتی بچمو انداختن روی سینم همه دنیا برام گلستون بود خیلی حس نابی داشتم

من از ۶ماه ب بعد استراحت تقریبا مطلق بودم بماند ک دکتر چ استرسایی بهم دادسر آزمایشو....تا دکترمو عوض کردم برای زایمانم من همش دنبال سزارین بودم ولی نشد و با ناراحتی زیاد دکتر برام زایمان طبیعی نوشت چون آب بچه کم بود نامه بستریمو دادو‌با آمپول فشار مجبور ب زایمان طبیعی شدم البته ماماهمراه داشتم و خیلی کمکم کرد درد داشتم ولی نع وحشتناک زایمان انجام شد ولی اونو یادم رفت بخیه هااااااام انقد زجر و‌درد کشیدم ک الان دارم مینویسم حالم بد میشه دخترم زردی گرفت ازاونور سینه هام تا ۴ماهگی زخم و‌درد و......واای نگم براتون خیلی عذاب کشیدم خداروشکر ک الانم دختر خوشگلمو بغل میکنم لذتشو‌میبرم ولی واقعا عذاب کشیدم هیچوقتم هوس بچه دوم بسرم نمیزنه

اصلا به فکر طبیعی نباش خیلی سخته.من سزارین بودم بیهوشم بودم هیچی نفهمیدم.هفته ی بعد از زایمان من یکی از فامیلامون طبیعی زایمان می کنه بچه نمیومده بیرون دکترم سزارینش نکرده بود بیچاره رون پاش پاره شده بود تازه بعد به دنیا اومدن بچه به خاطر درد زیادش نمیتونستن بخیه بهش بزنن بیهوشش می کنن الان افسردگی گرفته.ولی من خیلی راحت بودم هیچی نفهمیدم حتی نفهمیدم چجوری بیهوشم کردن

من بارداریم خیلی راحت بود زایمان طبیغی یکم درد داشتم ۴ سانت باز شدم‌ولی نشد و سز اورژانسی شدم عالی بود.فردای روز عملم راحت راه می رفتم

من که اول ۳۷هفته زایمان کردم ختم بارداری دادن جفتم مشکل داشت بچم باوزن پایین دنیااومد رفت تودستگاه الان خداروشکر۷ماهشه

من زایمان سزارین داشتم به روش بی حسی و خیلی راضی بودم قبلشم کلی کلاس های آموزشی رفتم هم راجع به زایمان طبیعی و هم سزارین اطلاعات کامل داشتم اما وقتی فیلم زایمان طبیعی را دیدم یه لحظه هم شک نکردم واقعا در خودم نمی دیدم خداروشکر خیلی همه چی خوب پیش رفت و به محض دنیا اومدن پسرم اوردن پیشم تا ببینمش و اینکه۱ روز بعد زایمان خودم اکثر کارامو می کردم

من بارداری و زایمان خیلی راحتی داشتم شکمم ترک نزد حتی شکم هم نیاوردم
هما چیز عالی بود فقط بخیه هام خیلی اذیتم کردم زایمان ام هم طبیعی بود

فقط عذاب کشیدم ازاول تا اخر خیلی بده هیچ کسی رو نداشته باشی حتی وقتی متاهل و شوهرت تورونبینه

سلام
من حاملگی با فشار بالا و ورم دست و بیشتر پا داشتم
ولی خداروشکر زایمان طبیعی و خیلی خوب داشتم
کلاس های آمادگی قبل زایمان رفتم خیلی خوب بود مخصوصا قسمت ورزش های بارداری

بعداز ۴روز درد طبیعی کشیدن و با زور ستا امپول فشار و کلی معاینه که به زور طبیعی بدنیا بیارن و مرگ خودم و دخترم به زور دکتر زنان شزارین شدم و به لطف خدا و دکتر بچم به زندگی برگشت و خودمم بعداز دوساعت تلاش دکتر با کمک خدای بزرگ بخاطر دخترم به زندگی برگشتم و الان خداروصدهزار مرتبه سالمیم جفتمون .......

من هم بارداری خوبی داشتم خداروشکر
هم زایمان راحت ۶ عصر دردام شرو شد ۸ بچه امد بغلم😍
خدارو هزار دفعه شکر میکنم واقعن کنارم بود
من ماما همراه داشتم ب نظرم خیلی خوب بودلازمه برا هر خانم ک میخاد زایمان طبیعی داشته باشه

من خداروشکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان طبیعی خوبی خیلی راضی بودم

من دوتازایمان داشتم سزارین بودم عالی بود

من سه ماهه اول بارداریم خیلی ویار داشتم همش در حال بالا اوردن بودم بدترین روزای عمرم بود.زایمانمم خیلی بدتر بود دوروز درد کشیدم ارزوی مرگمو داشتم. ولی الان یکم داره یادم میره.

من بارداری خیلی بدی داشتم ازبس گلاب به روتون استفراغ میکردم ولی خداروشکر زایمانم خیلی خوب بود و دخترم رو که دیدم کل دردایی هم که کشیده بودم یادم رفت😊

من حاملگیم پربوداز استرس چون پسرم تک شریانی بود کارم گریه کردن بود اما زایمانم ب حدیی راحت بود ک دکترم میگفت تا حالا همچین زایمانی ندیدم کی دعات کرده انقد راحت زاییدی ساعت 7 پزیرش شدم ساعت 9 کارن بدنیا اومد قربونش بررررم

من اینقد درد کشید که حس میکردم چشام دارن میپرن بیرون الان خیلی چشام ضعیف شدن وخیلیم خون ریزی داشتم تا ۳ روز بیمارستان بودم مرخصم نمیکردن ضربان قلبم بخاطر خون ریزی رفته بود بالا راه نمیتونستم برم وی حالا نگاه به فندقم پسرم میکنم همچی یادم میره خداروشکر که سالمه

زایمان من خوب بود چون دکترم خوب بوددعملش عالی بود اما از بیمارستانش رااضی نبودم رسیدگی نداشتن اهمیت نمیدادن حتی تو اتاق عمل یارو ک بالا سر من بود برا خودش با گوشی آهنگ گذاشته بود اهمیت نمبداد حال من داشت بد میشو د حواسش نبود دکتر م ب زبون اومد در این حد

منو از ساعت ۱۰ صبح بستری کردن تا ساعت ۱۱ شب درد کشیدم دخترم به دنیا نیومد بند ناف دور گردنش بود و ضربان قلبش رو ۴ بود و به من خیلی استرس وارد کرد بهدش ساعت ۱۲ بردن اتاق عمل سزارین شدم بعد اینکه دخترمو دیدم حالم خیلی خوب شد و همه چی یادم رفت ولی سزارین هم خیلی راحت بود فقط جای بخیه ام اندازه انگشت اشاره ام هسش

پر درد اما شیرین

من زایمان بی درد بودم از ۸شب تا۱۱و۲۰دقیقه شب پسرم دنیااومد وواقعا تیم خیلی خوبن.و به همه توصیه زایمان بی درد رو میکنم.

من ک هم بارداری هم زایمان راحتی داشتم.. اول ک قرار بود طبیعی زایمان کنم اما چون بچم درشت بود رفتم سزارین.. اگه بدونم واسه بعدیا هم اینجوریه یه چندتا دیگه هم میارم 😁

من بارداری خیلی سختی داشتم دائم ویار شدید ومشکلات خیلی متعدد اما زایمانم خداروشکر خیلی راحت بود دردم نکشیدم وبه دلخواه خودم سزارین شدم

خیلی خوب بولی با اینکه خیلی اذیت شدم وقتی چیدام اومد بقلم تمام دردام از یادم رف خداروشکر میکنم ک این فرشته کوچولو رو ب ما داد

واقعا تو بارداری همش استرس و از نظر من چرا کشور ما نباید قبول کنن که سزارین آزاد باشه هر عوارضی داشته باشه خود شخص میدونه ولی از اینکه بخاطر اینکه زایمانت سرارین باشه یا طبیعی از اول باردار شدن تا آخرش استرس داشته باشی . با اینکه تو خارج اینطوری نیست . من خودم مشکل داشتم باید حتما زایمان سزارین میشدم ولی هیچ دکتری قبول نمیکرد همه یا میترسیدن یا بفکر امتیاز خودشون بودن. یعنی سلامت شخص واسشون مهم نبودمن خودم تا از 3تا دکتر نامه نگرفتم ببرم دکتر قبول نکرد تازه میگفت ببینم چی میشه قبول میکنن یا نه آخه چرا باید اینجوری باشه. من دوستم تو تهران موقعه زایمان فوت کرده بود فقط بچه مونده بود با اینکه مشکل پرستارا بودن باید زایمان سزارین میشدن اومدن به زور طبیعی زایمان کردن .بعد میگن بزارید بچه گیرتون بیاد .

من دوران بارداری نسبتا سخت داشتم و سه ماه اول استراحت مطلق بودم بعدش خوب شدم .یک ماه نیم بچه ام زود به دنیا اومد، و موقعی که کیسه ابم پاره شد خیلی استرس گزفتم و ۳ تا بیمارستان رفتم منو بخاطر شرایطم قبول نمیکردن و من داشتم از استرس میمردم و بلخره بیمارستان چهارم منو قبول کرد
و بعد ۳ روز که به من آمپولی که برای تشکیل ریه بچه بود رو میزدن و امپول فشار بهم زدن مه درد هام شروع بشه و بعد ۳ روز بچه ام به دنیا اومد موقعی که گذاشتن توی بقلم همه ی اتفاقاتی که تی چند روز برام اتفاق افتاده بود رو با بقل کردن بچه ام تموم و من زایمانم طبیعی بود.

من‌بارداریم‌خیلی خوب بود نه ویار نه فشار نه دیابت عالی بود خیلیم زرنگ بودم ولی زایمان خیلی سختی داشتم درد طبیعی کشیدم ولی سزارین شدم دکترم خوب نبود کلی اذیت شدم تا بستری شدم و زایمان کردم

من هم دوران بارداری خیلی خوبی داشتم هم زایمان به لطف خدا خیلی برام خوب گذشت

من شوهرم برای زایمانم برام هیچی نخرید. همیشه سرکوفتش میزنم واقعا ازش توقع نداشتم برام چیزی نخره

واقعا توی بارداری همش استرسه

من بارداری سختی داشتم خیلی ویار داشتم ولی زایمانم خیلی خوب بود سزارین بودم

من ک خیلی اذیت شدم هم بار داریم هم زایمانم تا خواستم بگم راحت شدم با مشکل پسرم رو ب رو شدم کلا هم چیزش سخت بود

من هم بارداری خوبی داشتم اما موقع زایمان خونریزی داشتم و لحظه ای که داشت بیرون میومد کم مونده بود رحمم پاره بشه اما الان گذشته و کم کم دارم فراموش میکنم

بارداری بسیار راحت چون ادمه سختگیرو الکی دنبال اینکارو نکن اونکارو نکن نبودم دکترم بسیار بسیار خانم خوب ومهربون ودلسوزی بود الکی نمیترسوند ومیگفت همه چیو بخور منع نداری چون بیماری خاصی نداری اما خودتو باشیرینی جات چاق نکن وهمه چی اندازه حتی زعفران.پیاده روی داشتم خودم خریدامو میکردم وکلا خوش بودم کلاس بارداری هم میرفتم ورزش میکردیم که خیلی لذت بخش بود.ازهفته۳۸هم مدام ویه شیشه شربت زعفران میخوردم وهرهفته منتظربودم بیاد بصورت طبیعی اما خب دخترم انقد توشکمم اروم وراحت بود هفته۴۲بستری شدم وامپول فشار گرفتمم نیومد بعد۲ساعت درد کشیدن دکترگفت ضربانش یکم افت داره وتو۱۵دقیقه منو بردن اتاق عمل بیهوش کردن جزئی وبچه رو‌دادن بغل باباش منم نیم ساعت بعد بردن بخش ونه عوارض بیهوشی داشتم نه مشکلی جز درد!فقط قلنج کردم اومدم خونه که اشکمو دراورد وگرنه کلا ادم راحتی هستم.اما همونقدرکه اسون میگیرم کلی مطلب درمورد همه دوران های زندگی میخونم وباعلم ودانش عمل میکنم وقبلش حتما درمورد هرچیزی مطالعه میکنم ویعد بدون استرس پیش میرم.دخترم خداروشکر زردی نگرفت وچون کامل رسیده بود خیلی باهوشه وتوهمه چیز از هم سن هاش جلوتره و۷ماه راه افتاد اولین کلماتش هم۹ماه گفت وخیلی هم فهمیدس.دکترخیلی تو زایمان خوب تاثیر داره وارامش مادر.

من دقیقا صبح روزی که قرار بود سزارین بشم دردم شروع شد😭😭😭

من بارداری خوب و شیرینی داشتم، اذیت نشدم اصلا آخرای بارداریم محرم بود عاشورا بیرون نمیدونم چی خوردم غذای نذری کلا حالم تا صبح بد بود مثل مسمومیت صبحش رفتم بیمارستان سی و هفت هفته و چهار روز بودم ، خیلی بی حال بودم خلاصه بعد معاینه دکترا گفتن دهانه رحمت باز شده و باید سزارین بشی یکم استرس داشتم ولی شبش رفتم اتاق عمل و خدا روشکر زایمان خوبی داشتم و وقتی پسر قشنگمو دیدم و تو بغلم گذاشتنش شیرین ترم شد ، خداروشکر هم دوران بارداریم هم زایمانم کلا تجربه خوبی بود و هنوزم یادآوریش برام شیرین و خوشاینده🙂

خوشبحال خودم بارداریم بینهایت اسون بود ناز کردم نازمو کشیدن. هرچی خواستم فراهم بود ولی خب یه دوهفته غذا لوبیا خوردم قندم بالا بود زایمانمم اسووون بود. بچم پسر خوبی بود. مررررسی خداجون

سلام دوستان من کلاسای آمادگی زایمان رفتم خیلی مثبت و راحت حرف میزدن مثلا من هفته ۳۷ بارداری ماه درد داشتم ماما گفت درد زایمان هم در همین حده فقط زمانش بهم نزدیک میشه هر یک دقیقه میشه آخرش ،درصورتی که شدت دردش هزار برابر بود و اون ورزشایی ک ب من یاد داده بودن حین زایمان دردمو کم نمیکرد و یکسره ارزو میکردم ای کاش بیان سزارینم کنن عذابم تموم بشه اپیدورالم زدم ولی متاسفانه خ دیر این امپولو تزریق میکنن ک اثرش موقع بخیه زدن نره .
دکترم سپرد دو سه هفته اخر گلاب و زعفرون نخور ک پی پی میکنه تو شکمت منم غیر غذاها آب هویج و اب عسل میخوردم فک کنم اینا سردبودن باعث شد رحمم دیر باز بشه . اما یک مامایی ب من گفته بود ک آب اناناس طبیعی ، آمیزش جنسی ، خوردن گرمیجات، روغن گرچک ،آب زعفرون و گلاب رقیق شده ب راحت زایمان کردن کمک میکنه

منم می ترسم😕

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم نه ویاری نه حالت تهوعی نه کمر درد و سردردی، زایمانمم به خاطر وزن جنین سزارین شدم ولی بعد از عمل به خاطر خونریزی یکی از مویرگای زیر پوستیم چند روز بیمارستان بستری بودم و این اصلا خوشایند نبود و الانم بعد یک ماه هنوز شکمم سفته و باید منتظر بمونم تا لخته خون حذب بدنم بشه.

من دو روز زیر سرم بودم و امپول فشار بهم تزریق میکردن ولی حتی کوچکترین دردی نداشتم روز سوم ساعت نه صبح دردهام با فاصله زیاد ولی منظم شروع شد و ساعت پنج عصر کیسه ابم بدون دخالت دکتر پاره شد ساعت هشت شب موقع به دنیا اومدن پسرم یهو ضربان قلبش افت کرد و چون تجربه ای نداشتم و نمیتونسم زور بزنم دکتر منو برد اتاق عمل برای سزارین ولی خداروشکر قبل از بیحسی ضربان قلب پسرکم خوب شد و به کمک فشار ماما دکتر با دستش گردن پسرم رو گرفت و صحیح و سالم طبیعی به دنیاش اورد
اما متاسفانه جفت بالا گیر کرده بود و در نمیومد 😣و دکتر مجبور شد بیحسی بزنه توی کمرم که جفت رو کورتاژ کنن اما بخاطر سن کمم و عوارض کورتاژ چون بیحسی زده بودم با دستش جفت رو دراورد
زایمان خیلی سختی بود بعد از دوازده ساعت تحمل درد طبیعی نزدیک بود پسرکم رو از دست بدم و سزارین بشم ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر چون هم دکتر خصوصی و هم ماما خصوصی گرفته بودم واقعا دلسوزانه کمکم کردن

عالی ی بارداری بدون تهوع بدون مشکل شکر خدا
و زمان زایمان خوب بیادماندنی بدون درد بستری شدم بخاطز نوار قلب بچه تکون نخورد و سزارین شدم دردی نکشیدم شکرخداااااا ممنونم خداجووون نوه اول خانواده شیرین

من اوایل بارداری چون نمیدونستم باردارم یکم استرس داشتم چون NT
دخترم کم بود میگفتن نورون های عصبیش تشکیل نشده خداروشکررفتم یه روزمونده بودبه عیدسونومعتبرکه گفتن ازنظرسونوبچه هیچ مشکلی نداره.ولی من تااخربارداری اون توفکرم بود.زایمان طبیعی خوبی داشتم .بچه به دنیااومدهمش میگفتم خانم دکترسالمه اونم میگفت اره وقتی گذاشتن دخترم روسینه ام همه دردام یادم رفت.خداروشکرالان سالمه
شکر خدا

من بارداریم بدنبود بیشتر ماهای اول استراحت بودم بخاطر لکه بینی وزایمان خیلی راحتی داشتم اونم بخاطر پیاده روی زیادی بود که از ۸ماهگی شروع کردم وپله بالا وپایین زیاد رفتم طبیعی زایمان کردم ازاولشم نه استرس داشتم نه ترس سپردم به خدا

من بارداری خیلی سختی داشتم استراحت مطلق بودم ،اخرایه بارداریم نارسایی جفت داشتم تا اون چندهفته گذشت مردم و زنده شدم ولی خداروشکر زایمانم خیلی راحت بود اصلا اذیت نشدم سزارین شدم بی حسی گرفتم به محض اینکه بهم گفتن راه برو بلند شدم حتی شب تاصبح داخل بیمارستان راه میرفتم بعدشم مستقیم رفتم خونه خودم اصلا نیوفتادم خیلی راحت بودم🤗

وحشتناک بود اصلا از ذهنم خارج نمیشه

من بارداری بسیار شیرینی داشتم ولی زایمان سختی داشتم ۹ ساعت درد کشیدم تا پسرم بدنیا اومد

من زایمان طبیعی سختی داشتم،آمپول فشار زدم، طبیعی بديش اینه ک نمیدونی بچه سالم ب دستت میرسه یا نه، به من ک خدا رحم کرد، چون بچه رو با وکیوم درآوردن، و خداروشکر سالمه🤲👶🏻

من سزارین الکتیو کردم به روش اپی دورال،خیلی شیک وپیک بدون درد ،عاااااالی عاااااالی ،ممنون اپی دورال

واااااااااااااااااای سه روز کامل درد داشتم دیگه حس کردم دارم میمیرم ولی همینکه دخترمو دیدم این دردو یادم رف

سلام.من زایمان اولم ۴ساعت درد طبیعی کشیدم بعد اخرین معاینه دکترب پرستارا گفت اتاق عمل اماده کنین گفتم چرا گفت بچت داره مدفوعشو میخوره نمیشه بمونه ک سریع تا ۳شمردم بیهوش شدم🤗🤣
ولی سر زایمان دومم رفتم اتاق عمل گفتن سری همه چیو میبینی ولی من نمیدونم چرا تا امپول ب کمرم زدن دراز کشیدم خوابم برد اصلا هیچیو ندیدم فقط لحظه ای ک پسرمو گذاشتن کنار صورتم اون لحظه رو فقط فقط یادم
جفت زایمانام خیلی خاطره ساز بود😍🥰.اصلا اذیت نشدم خداروشکر🙏

منم بارداری اولم ۷سال پیش هیجی متوجه نشدم بارداری فوق العاده راحتی بود.امادخترم ک باردارشدم خیلیییی اذیت شدم بخصوص از۴ماهگی ب بعداستخون دردشدیدک راه رفتن سختم بود‌بیخوابی های شبانه.

من حاملگیم همش استراحت بود ومزخرف...زایمان بدنبود سزارین شدم بعدش افسردگی گرفتم تا ده روز کارم فقط گریه بود...ولی خداروشکر میکنم بخاطر وجود پسرم

من طبیعی زایمان کردم انتخاب خودم بود خیلیم راضیم هیچ عوارضی واسم نداشت سریع هم وزن کم کردم.از همون ساعتای اولم سرپا شدم درسته دردش زیاده ولی می ارزه

بارداری راحتی داشتم البته به جز ۳ ماه اول که هیچی نمیتونستم بخورم و همش تهوع داشتم .
زایمان هم تا ۲۰ روز درد داشتم نوک سینم هم زخم شده بود

من بارداری پرفراز و نشیبی داشتم.از عفونت ریوی و ورم کلیه گرفته تا سنگ کلیه و کمردردهای خیلی شدید داشتم.از اونطرف هم شاغل بودم تو بیمارستان و کارم سنگین بود.تا هفته 32 رفتم سرکار بعد مرخصی گرفتم بخاطر کمردردهای خیلی شدید.تقریبا از همون موقع ها دهانه رحمم 2 فینگر باز شده بود و دو دفعه بستری شدم.در نهایت هفته 36 بصورت زایمان طبیعی فیزیولوژیک تو همون بیمارستان محل کارم زایمان کردم.من با آگاهی کامل طبیعی رو انتخاب کردم ولی الان اگه برگردم سمت طبیعی نمیرفتم.درد زایمانم نرمال بود خیلی شدید نبود ولی بعد زایمان خیلی خیلی اذیتم کردن با اینکه پرسنل همونجا بودم ولی بلایی سرم اوردن ک کارم به شکایت رسید.عوارض بعد زایمان خیلی اذیتم کرد دوماه بعد زایمان بخیه هامو ترمیم کردم روز از نو روزی از نو.تقریبا چهارماه طول کشید تا به روال طبیعی زندگیم برسم.اگه بخوام باز بچه بیارم اصلا سمت طبیعی نمیرم

وای منم😣😣😣

من از زایمان خیلی میترسیدم وموقعه زایمان خیلی به سختی نجات پیدا کردم نمی‌خوام هیچ وقت یادم بیاد

من بارداری سختی داشتم حالت تهوع شدید ولی زایمان راحتی داشتم طبیعی بی دردی بودم ولی بعدش تا بیست روز خیلی اذیت شدم

من ک از ترس درد زایمان
گفتم فقط سزارین
اخرشم درد نکشیدم
بیهوشی کامل
فقط دخترم زردی گرفت همش سرپا بودم
بعضی اوقات خیلی درد میگرفت بخیه.
ولی در کل الان فراموش کردم. راضی ام.

من دوران بارداری خیلی خوبی داشتم خیلی کیف میداد همسرم نمیزاشت کاربکنم.... 😂اما زایمان خیلی خیلی سختی داشتم قرار بود طبیعی زایمان کنم ۹ساعتم درد دادم کیسه ابمم پاره شد اما دهانه ی رحمم باز نشد اخرم سزارینم کردن 😐

من خداروشكر از اول طبيعي رو انتخاب كردم باوجود اينكه ميترسيدم اما خيلي عالي بود و از پسش براومدم💪🏻

همه چی خداروشکرعالی بود و راحت سزارین شدم

من زایمان خیلی بدی داشتم. 15 ساعت درد میکشیدم آخرشم دونفر افتادن رو شکمم 😣😣

من که بدون درد رفتم بیمارستان...باآمپول فشار یک روز و نصفی درد کشیدم اخرم دهانه رحم یک سانت باز شد و سز شدم...مردم به معنای واقعی

من توی بیمارستان از درد طاقت فرسایی ک بعد از اینکه بی حسی درحال رفتن بود از بدنم دلم میخواست بمیرم اما اون دردارو نکشم،خییییییلی سخت بود اما دخترم رو ک دیدم و لمس کردم بهترین لحظه عمرم بود

خیلی بد بود خدایی درد چندساعت اخر مخصوصا ولی الان ک ب پسرم نگاه میکنم ارزششا داشت

منم متاسفانه بارداری پراسترسی داشتم.‌زایمانم هم که چون دوراز خانواده بودیم و من و همسری بیتجربه، خیلی اذیت شدم.‌یه شب بیسابقه ی برفی که همه خیابانها هم یخ بسته بود بعداز کلی درد امبولانس بزور رسید و رفتم بیمارستان که دیگه کاملا داشت دنیا میامد. با اونهمه درد و اذیت لحظه ی بغل گرفتن آرتینم بهترین و شیرینترین لحظه ی زندگی بود😀❤❤

بارداری اولم خیلی راحت بود
ولی زایمان سختی داشتم 😟😟😟😟چون هم دردطبیعی روکشیدم اخرسزارین شدم
بارداری دوم سخت بودچون مشکل داشتم
واینکه دختراولم هنوزیه سال ونیمش بود

بارداریم یکم سخت بود ی روز تمام درد کشیدم تو بیمارستان بعدشم رفتم سزارین خیلی سختی کشیدم

من مردمو زنده شدم

مردم وزنده شدم

من از زایمان طبیعی بدم میومد
ولی یه روز صب که بیدار شدم صبحونه خوردم یهو دیدم لای پام خیس شد با کلی ترس زنگ زدم شوهرم اومد رفتم بیمارستان گفتن کیسه آبت پاره شده ختم بارداری خدا به روز هیشکی نیاره خیلی بدبود خلاصه بستری شدم و پسرم ۳۳ هفته بدنیا اومد خیلی کوچولو بود
خداروشکر سالمه و تو بغلمه خدا همیشه برام نگهش داره همه بچه هارو برا پدرومادراشون

اوایل بارداری خیلی سخت ۴ ماه به بعد بهتر شد همه چی خوب بود تا اینکه هفته ۳۴ کیسه آبم پاره شد چون خصوصیا دستگاه نداشتن رفتم دولتی و به اجبار طبیعی زایمان کردم تجربه خیلی بدی بود حالم خیلی بد بود از نظر روحی و مثله دیوونه ها شده بودم موقع درد کشیدن،در حدی که شوهرمو گذاشتن بیاد اتاقم،اما خداروشکر به نسبت زود دهانه رحمم باز شد،الانم تو دستگاه پسرم با درد بخیه و درد هموروئید میرم بیمارستان شیر میدوشم گفتن دو هفته باید باشه دعا کنین صحیح و سالم بیاد خونه

بدترین زایمان رو من داشتم رفتم تو کما و شوک بهم وارد شد

اولین بارداری خوب و زایمان سخت ،دومین بارداری سخت و زایمان خیلی راحت😊

خداروشکر میکنم هم بارداری راحت وهم زایمان راحتی داشتم ولی پسرم خیلی گریه میکرد بعداززایمان هنوزم گریه میکنه

من بارداری سختی داشتم تا ۴ ماهگی فقط سرم تو دستم بود زایمانم هم طبیعی و خیلی سخت بود ۱۶ ساعت درد کشیدم تا دخترم به دنیا اومد اما واقعا وقتی بغلش کردم به تمام سختی هاش می ارزید.کلاس های قبل از زایمان خیلی می تونه کمک کننده باشه برای زایمان راحت که متاسفانه من نرفتم.

من خیلی درد کشید از روز قبل کیسه ابم پاره شد ..رفتم بیمارستان یک روز منو نگه داشتن از صبح روز بعد دردم شروع شد تا غروب درد کشیدم تا طبیعی زایمان کنم.رحمم اصلا باز نشد سزارین شدم ...پرستارا شم خیلیییییی بد بودن ..خیلی ناراحتم کردن .. هیچوقت نمیبخشمشون 😔😔😔

حوصله ندارم بگم!😐😂

من بارداریم بخاطرویارم سخت بود ولی رویایی ترین لحظات زندگیم بود ارامش داشتم زایمانم عااااالی بود فوق العاده ترین روززندگیم خیلی راحت و عالی بود سزارین شدم ازاول هم تصمیمم برسزارین بود بیمارستان خصوصی واقعا میارزه هزینه کنین عالی بودبا پزشک وپرستارای فوق العاده فهمیده ومهربون که بهترین روززندگیمورقم زدن و بهم کمک کردن فرشته زندگیمو بغل کردم

من که اگه این وضعیت اقتصادی و اورژانسی سزارین شدنم نبود شونصدتا بچه میاوردم

من زایمان خوبی داشتم سزارین شدم ولی بعدش دخترم زردی گرفت تو دستگاه گذاشتیم روزای خوبی نبود تا چعل روز کشید هرکی میومد خونمون میگفت وای این چقدر زرده

من یه شبانه روز درد کشیدم ولی تا سر پسرمو دیدم که داره بیرون میاد انگار انرژی مضاعف گرفتم و بعدشم که بغلش کردمو همه چی یادم رفت

سلام منم خيلي دردكشيدم موقع زايمان ازساعت ٢بعدازظهر درد طبيعي كشيدم تا ساعت٨.٣٠كه اورژانسي به لطف خداي بزرگ رفتم سزارين ودخترمو بغل كردم وهمه چي فراموش كردم بماند كه شب قبلش هم درد پهلو داشتم ميگرفت و ول ميكرد ولي از سزارين خيلي راضيم

کللل ۹ ماه و بالا اوردم و سرگیجه و سر درد شدید😪
سه ماهگی غربالگری گفت پسرم صد در صد سندروم داون داره و باید سقط کنم و من نکردم و تا دنبا اومدن پسرم همش نگران سلامتیش بودم😞
شونزده ساعت درد طبیعی کشیدم و اخرش سزارین
ولییییییی همششششششششش فدای ی تار موی گل پسرم
خمین ک الان صدای خنده هاش تو خونمونه و خداروشکر سالمه سالمه برام کافیه

من بارداری پر استرسی داشتم و زایمان طبیعی ک اصلا امادگی نداشتم چون پره اکلامپسی شدم وهفته سی و شش ختم بارداری داری دادن و چون فیبروم داشتن سزارینم نکردن و طبیعی زایمان کردم و بعد از اززایمان بخاطر فشار بالا بستری شدم و از بچم دور بودم 😔

من بارداری راحتی داشتم یکبارهم از چندپله خیلی بدافتادم اما حتی کوچکترین لکه بینی نداشتم.زایمان هم خودخواسته سزارین کردم خیلییی راحت بودم بعدعمل اصلا دردنداشتم حتی شیاف مصرف نکردم دکترم گقت چون تغذیه خوبی قبل بارداری وحین بارداری داشتی.فردای عمل هم خودم همه کارامو کردم بدون کوچک ترین مشکلی.امیدوارم همه مثل من بارداربشن وراحت زایمان کنن

من هم دوران بارداری سختی داشتم و دور از خانواده و در شهر غریب زندگی میکردم و همچنین زایمان سختی داشتم ۹ ساعت تمام درد زایمان کشیدم و زمانی که ضربان قلب بچم ضعیف شد مجبور به سزارین اضطراری شدم و چقدر سختی و دلهره کشیدم و بعد از اینکه بچم به دنیا آمد زردی گرفت و هیچ جور خوب نمیشد

من بارداری سخت و پر استرسی داشتم اما خداروشکر زایمانم خوب بود

من بارداری خوب اما پراز دارو داشتم چون دیابت بارداری وفشار خون بالا داشتم وبرای جلوگیری ازسقط و زایمان زودرس امپول میزدم ولی بارداری خوبی بود وزایمان سزارین خیلی راحت

این موضع قبلا هم مطرح شد ...زایمانی سختی داشتمـ اول درد زایمان طبیعی بعد خودم خواستم سزارین بشم ..وقتی دخترم رو دیدیم کلا همه چی فراموش شد

خیلی زایمان سخت و بدی داشتم هیچوقت فراموشش نمیکنم😣اما دوره حاملگی خوبی بود🤭

من بارداری خیلی راحتی داشتم که اصلا نفهمیدم کی شروع و کی تموم شد .
زایمانم چون طبیعی بود ۶ ساعت درد وحشتناک داشتم ولی وقتی پسرم به دنیا اومد همه دردام فراموش شد.
درضمن از همون لحظه ای که زایمانم تموم شد حالمم عالی عالی و اوکی شد.
خداروشکر😍😍😍😍

خداروشکر بارداری خیلی خوبی داشتم تا الان

من بارداری سختی داشتم تا 5 ماهگی ویار شدید حالت تهوع بعد هم دیابت بارداری و فشار خون بالا گرفتم و به خاطر فشار بالا پسرم یک ماه زودتر به دنیا اومد اما زایمانم خیلی خوب بود دردام یکی دو ساعت بیشتر طول نکشید و طبیعی زایمان کردم

و یه چیز دیگه مامانی باردار توروخدا اصلا خودتون رو با هر کس دیگه باهاتون بارداره مقایسه نکنین. اگه شده رابطتتون تو طول باداری قطع کنید با طرف خیلی خوبه این خیلی کمکتون می کنه که استرس نگیرید. و اینکه فقط به چیزها و اتافاقات خوب فکر کنید...‌و از هیچکس هیچ توقعی نداشته باشید همش بگید...من خودم می تونم...اگه اینطوری عمل کنید موفقید

من مامان فرشته هستم، مامانِ آراد.
من هم کلاسای آمادگی زایمانِ بیمارستان دهخدا رو شرکت کرده بودم، هم کلاسای مرکز مهرِ مادر قزوین.
خیلی خوب بود که یه هفته قبل از زایمانم، رفتیم اتاق درد و اتاق زایمان و ریکاوری بیمارستانو نشونمون دادن که با محیط آشنا بشیم و ترسمون بریزه.
وارد سی‌ونُه هفته شده بودم و منتظر بودیم پسرمون توی عید بدنیا بیاد.
صبح بیست و نهم اسفندِ نود و هفت، وقت اصلاح و ابرو داشتم. ساعت هشت و نیم بیدار شدم برم آرایشگاه، که یهو فهمیدم کیسه آبم سوراخ شده و بجای آرایشگاه باید برم زایشگاه 😄
ساعت نه و نیم معاینه شدم، سه سانت بودم و درد نداشتم. بستری شدم، ساعت ده آمپول فشار زدن توی سِرُمم و کم‌کم دردام شروع شد.
با تنفسای عمیق و نشستن روی توپ و عمل به توصیه‌هایی که توی کلاسا یاد گرفته بودم، دردا رو به خوبی تحمل کردم.
آگاهی از مراحل زایمان و با آمادگیِ قبلی رفتن، خیلی بهم کمک کرد که زایمان خوبی داشته باشم.
وقتی رفتم روی تخت زایمان، منتظرِ دردای شدیدتر بودم و فکر میکردم وحشتناک‌ترین دردا واسه موقع بیرون اومدن بچه‌ست، در صورتیکه اون لحظه هیچی متوجه نشدم و یهو دیدم پسرمو گذاشتن روی شکمم 👶
ساعت پانزده و پانزده دقیقه‌ی روز بیست و نه اسفند، مصادف با روز پدر، آراد به دنیا اومد و من و بابا حمیدش قشنگترین عیدی‌رو از خدا گرفتیم 😊
لحظه‌ی سال تحویل نود و هشت‌رو من و خواهرم و آراد توی بیمارستان گذروندیم ❤
@fereshte.vesal

من کلاهم بارداریم خوب بودهم زایمانم وترسی اززایمان هم نداشتم

من زایمان فوق العاده سخت داشتم وقتی یادم میاد تموم دردا رو حس میکنم

من از نظر خودم زایمانم خیلی خوب و راحت بود. چون همون طور که دویت داشتم بچم توی هفته چهل اونم با شیاف و قرص عشار دنیا اومد. الحمدالله. ولی خوب خانوادم و همسرم خیلی اذیتم شدن تقریبا نزدیک به ۲۸ ساعت توی بیمارستان با استرس و نگرانی گذورندن. خوب من. بستریم کرد دکتر چون دردی نداشتم و دیگه ۴۰ هفته شده بود.من خودم مامانم رو که خیلی استرس داشت اروم می کردم. و وقتی درد می کشیدم یه لحظه مامانم اومد دید به خودم می پیچم و جیق نمی زنم. گفت مامان جیق بکش . گفتم نه مامان جیق و پیق گذاشتم برا لحظه ی زایمان...مامانم با گریه به دکترم و ماماها می گفت توروخدا سزارعینش کنین راحت بشه..میگفتم نه توروخدا من دوست دارم بچم طبیعی دنیا بیاد😍و اینکه از خدا خواسته بودم بچم تو روز و ساعتب که باباش دنیا اومده متولد بشه که همون طور شد خداروسکر. تجربه ی خیلی شیرینی بود. و اینکه اطرافیان ایترس داشتن بیشتر تا خود من...روزهای قبل زایمان. ولی دوران بارداریم اصلا دوست ندارم . مرور بشه چون بچه بند ناف دور گردنش بود. رشدش کم بود....من....دوهفته یکبار و هفته ای یکبار نهایتا باید سونو داپلر و رنگی انجام می دادم...هر چه تو طول بارداریم دغدغه فکری داشتم اما لحظات قبل از زایمان خوب گذشت الحمدالله

من بارداری اولم سخت بود و زایمان طبیعی رو انتخاب کردم از نوع فیزیولوژیک ، آموزش دیدم و از همه مهمتر یک نغر رو به عنوان همراه میتونستم با خودم ببرم ، تو یه اتاق فوق العاده تمیز به همراه خواهرم زایمان کردم ، سخت بود و متاسفانه بخیه خوردم ولی راضی م ، پسرمم که بغل گرفتم همه چی یادم رفت ، الانم دومی رو باردارم ، ولی متاسفانه به دلیل شرایط کرونا نمیتونم مثل اولی زایمان کنم ، اما امیدم بخداس که این یکی راحت تر باشه

من از حاملگی متنفرم چون کابوسم شده بودازبس حالم بدبودویارسخت همش مریض زایمانمم سخت بودسزارین دوماه بعدشم حالم بدبودبخیم بسته نمیشد😥

من بارداریم استراحت مطلق بودم ولی زایمان بسیار راحتی داشتم سزارین بودم

من بارداری خیلی راحتی داشتم اصلا ویارم نداشتم ولی تو زایمانم یکم سختی کشیدم زایمانم سزارین بودبدنم برابی حسی حساسیت نشون دادحالت تهوع داشتم بعدش دیگه نتونستم نفس بکشم بهم اکسیژن وصل کردن خلاصه زایمانم سخت بود ولی بعد اینکه پسرمودیدم همشون یادم رفت

من کاملا طبیعی و فیزیولوژیک زایمان کردم.بیشتر درد رو سعی کردم تو خونه تحمل کنم .وقتی به زایشگاه رفتم بیشتر از ۴سانت دهانه رحمم باز شده بود.اولین تجربه من بود و نمیدونستم ممکنه خطرناک باشه. از ماما همراهم خیلی ممنونم که کمکم کرد واقعا همراهیش برام مفید بود.

مامانای باردار یه چیزی میگم...واقعا صحت داره و ثابت شده...توی دوران بارداری هر چی از بخوای و بهش فکر کنی بهش می رسی چه خوب باشه چه بد..‌‌پس سعی کنید از خدا اتفاقات خوب و لحظات خوب بخواین...لت خور نداره همون طور میشه که بهش فکر می کنی. اینقد نگران زایمان طبیعی نباشید والا اونقدا هم که فکرش می کنید وحشتناک نیست خیلی خوبه خیلی حس خوبیه وقتی بچه با سعی خودت با زایمان طبیعی دنیا میاد .

من سزارین کردم اختیاری هیچ دردی نکشیدم هیچی فقط موقع اولین راه رفتن یه کوچولو درد کشیدم تا الان نمیدونم خداروشکر اصلا بخیه م کجاهه.

سلام
من اوابل بارداری خیلی استرس زایمان داشتم. کلا پشیمون شده بودم از باردار شدن 😅🙄
ولی کلاس های بارداری ک رفتم خیلی بهم کمک کرد. در مورد همه چی بهمون آگاهی دادن. زایمان طبیعی و سزارین. ورزش ها. شیر دهی. داشتن زایمان راحت و...
اینقدر کلاس ها کمک کننده بود ک منی ک میخواستم دنبال دکتری باشم ک سزارینم کنه، طبیعی زایمان کردم و خیلیم راضی بودم.
خداروشکر ک دوران بارداری و زایمان راحت و خوبی داشتم.
میخواستم از بی دردی استفاده کنم اما اینقدر سریع پیشرفت کردم ک نتونستم اما خداروشکر زایمان طبیعی خیلی خیلی با اون چیزی ک دیگران میگفتن فرق داشت.
میخوام ب مامانای باردار توصیه کنم اگر امکانش رو دارن حتما کلاس های زایمان رو برن و اصلا هم ب توصیفات دیگران در مورد زایمان توجه نکنن چون هر کسی بدنش با بقیه متفاوته و هرکسی یه تحملی داره.

من کلاسای امادگی زابمان رفتم بایه مربی عالی پرانرژی یوگا کارکردم یوگا باعث شد هم تنفساای خوبی داشته باشم . درکل بهم روحیه خوبی وانرژی بالایی میداد ...حالت چهاردست پا هم ۲ماه اخر روزی ده دقیقه میرفتم که بچه سرش تولگن قراربگیره و پیاده روی ماه اخریادتون نره که خیلی خوبه هرچی فعالیت بیشتر زایمان بهتر

بله من کلاس رفتم و طبیعی خیلی بهتره اسمشم روشه و ماماهمراه گرفتم.ولی هفته ۴۱ زایمان کردم خیلی دیربود ههه بااین ک خیلی تحرک داشتم

من بارداری خیلی خوبی داشتم هیچ مشکلی هم نداشتم نه حالت تهوع نه .... زایمانمم خوب بود کلا ۴ ساعت طول کشید بچه اولمم هست

داستان بارداری من اززلزله شروع شدوقتی بعدسالها انتظار ویه سقط خیلی ناباورانه حامله بودم شش هفته فردا شب زلزله فهمیدم که باردارم کلی استرسی که بهم واردشده بود بعدچندروز خونریزیم شروع شد دکتربهم استراحت مطلق داد خلاصه هرجورشدهفت ماه زندگی روول کردم ورفتم خونه مادرم خدایی مدیون مادرمم کم کم دردای زایمان شروع شددکترسنونوشت توسنونشون داده شد که خون به بچه نمیرسه عملکردجفتم ضعیف شده بوداورژانسی رفتم بیمارستان بعددوشب اوژانسی سزارین بیهوش کامل زایمان کردم وبعدچندروزحالم بعدشدبه شدت سردردوگردن دردداشتم به خاطرداروی بیهوشی کامل بستری شدم بچمم باوزن کم به دنیاومدنمیتونست شیربخوره خیلی اذیت شدم واسترس داشتم ولی خداروشکربه خیرگذشت خداکمکم کردکه دخترکوچولوموبغل کنم خداجونم به خاطرمعجزت روزی هزاربارشکرداستانم خیلی طولانی بودکه خلاصه کردم

من موقع بارداريم نميتونستم تصميم بگيرم طبيعي زايمان كنم يا سزارين ولي بيشتر تصميمم رو سزارين بود تا اينكه ٩ماهگي ب خاطر حرف ديگران كه ميگفتن طبيعي بهتره و بعدش راحت ميتوني ب بچت برسي تصميم گرفتم كلاس ورزش بارداري برم رفتم اونجا و كاراي ثبت نام رو انجام دادم و قبل از اينكه اولين كلاسم شروع بشه ماما اونجا دهانه رحمم رو معاينه كرد و بهم گفت چندهفته ديگه تاريخ زايمانته ولي اصلا امادگي نداري دهانه رحمت تغييري نكرده با اين حرفش دوباره استرس گرفتم و همش گريه ميكردم تا اينكه تصميم به سزارين كرفتم تا روز اخر قبل از زايمانم تونستم كاراي سزارين رو انجام بدم و دكتر گفت تاريخ زايمانت خيلي نزديكه يعني وقتي تونسته بود نامه سزارين بگيرم ٢روز بعدش تاريخ زايمانم بود دكتر گفت برو خونه بعدازظهر بيا بستري شو كه فردا صبح بري اتاق عمل،منم كه انتظارشو نداشتم همون روز بهم بگه بستري شو شوكه شدم و خيلي استرس گرفتم ،شب كه بستري بودم ساعت ١٢شب گفتن بايدصداي قلب بچه چك بشه هر چي معاينه ميكردن صداي قلب بچه نميومد با يه دستگاه ديگه معاينه ميكردن بازم نشد پرستار ميگفت زنگ بزنين دكترش بياد،نزديك بود سكته كنم اينقد دعا خوندم يهو صداي قلبش اومد بعد از معاينه گفتن همه چي نرماله و فردا صبحش رفتم اتاق عمل خيلي استرس داشتم پرستار اومد دلداريم بده زدم زير گريه بعدش كه پسرم بدنيا اومد وقتي با صورتم صورت نازش رو لمس كردم انگار دنيا رو بهم دادن،بهترين حس دنيا رو داشتم،وقتي هم حالم بهتر بود و بغلش ميكردم انگار يه شي گرانبها و زيبا رو بهم دادن كه خيلي مراقبش بودم همش ميترسيدم بهش اسيب برسه،الان جوجه نازم يه سالشه😍

من روز تولدم جواب آزمایشم مثبت شد و دو سه روز بعد لکه بینی داشتم تا هفته شش رفتم سونو برای تشکیل قلب که دکترم یه نیش خند زد ترسیدم فک کردم مشکلیه آخه قبلش یه سقط داشتم سوال کردم گفتم چیزی شده خندید و گفت دوکیسه کاملا جدا حتی یه درصد هم فکردوقلو داشته باشم نداشتم .خیلی حس خوبی بود سه ماه استراحت کردم بعدش کم کم کارامو انجام میدادم تا هشت ماهگی دکترم گفت همه چیز خوبه و اوکی هست فقط یکم استراحتم بیشتر باشه استراحت داشتم ولی وروجکا دوست داشتن زودتر بیان پیشمون سی و سه هفته بودم .چهارم برج یازده ساعت سه نصف شب و یه شب خییییلیییی سرد کیسه آبم پاره شد و خودمون رو به بیمارستان رسوندیم گفتن اگه بتونم یه هفته تحمل کنم سی و چهار هفته زایمان کنم خیلی بهتره ولی نشد دهانه رحمم باز شد و ساعت هشت رفتم اتاق عمل وبا بی حسی سز شدم دوقلوها سالم دنیا اومدن ده روز توی شیشه بودن دو روز هم برای زردی بستری بودن الان خداروشکر صحیح و سالم هستن خدارو خیییییلی خییییلیییی شکر میکنم ..

بارداری خیلی راحت بود ولی زایمانم ساعت ۱۲ بستری شدم ساعت ۶ ب دنیا اومد طبیعی اخرم با وکیوم کشیدن بیرون ولی خو بچه رو ک بغل بگیری کلا یادت میره دردات

سلام من دوقلو باردار شدم و خیلی ۹هفته اول بهم سخت گذشت بقیشم که استراحت مطلق بودم همسرم عمم مادرم خیییییییییییییییلییییییییییی حامی من بودن تنهام نمیذاشتن واقعا مدیونشون هستم بعد هفته ۳۴ فشارم نوسان داشت که ختم بارداری داد دکترم و سزارین شدم و بچه ها خداروهزار مرتبه شکر برکت دادن به جونو ب زندگیم ...بعدشم ک مادر و همسرم باز صد در صد حامی من بودن دست بوس مادرم هستم تا ابد 🌹🌹🌹🌹🌹

من که زایمان سختی داشتم دوروز وشب درد داشتم اخرم ماماخصوصی گرفتم

یک لحظه شیرین بود ک خدا هدیه شو داد بهم. ولی زایمانم طبیعی بود و پر استرس سنم کم بود رحمم بیشتر از چهار پنج سانت باز نشد بخاطر همین بخیه خوردم.یکم سختم بود بابخیه...تا رسیدم خونه با مادر شوهرم دعوا شد مجبور شدم با این همه درد بچموبگیرم سرظهررفتم بیرون

طبیعی زایمان کردم و آمپول اپیدو ال زدم و زایمانم عالی بود ولی خب به هر حال هر نوع از زایمان سختی خودشا داره

من بارداری سختی داشتم تا چهار پنج ماه ویار شدی اسید معدم نمیذاشت بخوابم حتی نشسته میخوابیدم تا صبح ویارم که بهتر شد رفت و آمد دانشگاه پایان نامه دفاع و استرس نذاشت از بارداری لذت ببرم زایمانمم طبیعی و خیلی سخت بود ۹صب بستری شدم ۹ شب زایمان کردم ولی ماما همراه داشتم که به نظرم از لحاظ روحی همینکه یکی پیشته خیلی ارومت میکنه، ولی کوچولومو که دیدم دردام یادم رفت فردای شبی که از بیمارستان مرخص شدم هم بلند سرپا و همه کارای خونمو انجام دادم🙂

من‌ زمان بارداری که سخت از اولش بی حال و ویار شدید وتهوع و دوروز قبل زایمانم سرما خوردم ودندون درد وبستری شدم و‌از اونطرف هم خواهرم تو دبی کما رفته بود وپر از استرس ونگرانی از یطرف خواهرم از یطرف خودم و بدتر از همه ی اینا یه روز قبل زایمانم متوجه شدم که خواهرم برحمت خدا رفته ومنم هوشم از دست داده بودم تا شب زایمان که دردم شروع شده بود و کم‌کم بخودم اومده بودم واز ده شب تا ۶ صبح زایمان کردم اما خیلی بد که اونم بعدش من غش کردم و ضعف شدید تا یه هفته بستری شدم اما خداراشکر بچم سالم بدنیا اومد الحمدالله

من بارداری خیلی راحتی داشتم اصلا اذیت نشدم ن ورم کردم ن چاق شدم ک اذیت بشم در مقابلش زایمانم خیلی سخت بود طولانی کیسه ابم سوراخ شد بدون هیچ دردی رفتم ۸ساعت سرم فشار بهم وصل بود تا تونستم زایمان کنم دیگه دردی از بخیه کردن کارای دیگه متوجه نشدم

من بارداری راحتی داشتم اصلا حالت تهوع و... نداشتم فقط از شانس من توی شش ماهگی پام شکست تا ۸ ماهگی پام توی گچ بود خیلی اذیت شدم زایمانمم خوب بود فقط حال خودم بد بود اسهال و استفراغ شدید داشتم بخاطر اون یک هفته بستری شدم بعد مرخص من دخترم زردی داشت یک روز هم اون بستری بود کلا زایمانم خیلی اذیت شدم . شوهرم میگه اولش انقد حال من بد بود اصلا اولش حس و حال پدر شدنو نفهمید . منم که نگم براتون کلی بخیه خوردم🥺😭😔

من 4 ماه اول بارداریم ویار شدید داشتم هیچی نمیتونستم بخورم 12 کیلو کم کردم بعدش خوب بود و زایمانم سزارین شدم خیلی خوب بود الانم ک با دخترم عشق میکنم😌😌😌

من بارداری راحتی داشتم اصلا اذیت نشدم.زایمانم طبیعی بود درداصلیم نیم ساعت بود بعد دخترنازم به دنیا امد شکر.

سلام نه بابا کجا بی درده ....واسه پول اضافی تبلیغ میکنن والا من این آمپول که زدم اصلا دردم کم نشد ...خیلی درد داشتم ولی وقتی پسرمو به بغلم دادن هنه دردام یادم رفت

من بارداری راحتی داشتم بهم خوش گذشت ولی زایمان خیلی سختی داشتم زایمانم طبیعی بود من دردم از ساعت ۱۲شب شروع شده اما تحمل کردم تا فردا ساعت ۹صبح رفتم بیمارستان ۱۰بستری شدم ساعت ۶غروب دختر نازم ب دنیا امد . من بیمارستان شخصی رفتم خیلی بهم رسیدگی کردن عالی بود از همه چی قشنگ تر این بود ک شوهرم موقع زایمان بود پیشم .

من زایمان خیلی سختی داشتم ده ساعت درد طبیعی کشیدم با اینکه رحمم ده سانت بازشده بود طبیعی زایمان نکردم سزشدم سه روز بستری بودم گل پسرمم بخش نوزادان بستری بود

خداروشکر دردی نداشتم..بدون هیچ استرسی پاشدم ارایش کردم رفتم بیمارستان سزارین اختیاری بودم البته☺

من بارداری راحتی داشتم البته خیلی هم نه تا ۷ ماهگی روزی دو تا آمپول هپارین میزدم.برای زایمان هم میخواستم طبیعی باشه اما بهد از پاره کردن کیسه آبم فهمیدند دخترم مدفوع کرده دیگه اورژانسی سزارین شدم.بعد از زایمانم تا ۲ ماه خیلی سختی کشیدم دخترم ۱ ماهگی عمل شد .....خلاصه خیلی اذیت شدم اما خداروشکر میکنم که گل دخترم الان صحیح و سالم...🥰🥰🥰

من بارداری خیلی خوبی داشتم حتی یه بارم بالا نیاوردم همه کارامو خودم میکردم ورزش میرفتم کلاس یوگا برا زایمان طبیعی ولی لحظه آخر سزارین شدم اورژانسی درد زایمان داشتم ولی دهانه رحمم باز نمیشد. سزارین هم عالی بود اصلا اذیت نشدم خیلی راضی بودم

من زايمان خوب و راحتى داشتم خداروشكر، لحظه اى ك پسرم ب دنيا اومد و ديدمش، هيچ وقت يادم نميره😍

من که بارداریم نسبتا خوب بود ۴ماه اول فقط افت فشار شدید داشتم و تهوع ولی در کل قشنگ بود همه لحظه هاش...کلاس بارداری رفتم چون به تشخیص اولیه قرار بود طبیعی زایمان کنم،خیلی کلاسها خوب بود برای روحیه و نکات اموزشی،کنار خانم های باردار دیگه ورزش کردن واقعا حس خوبی داشت و ماما که آموزش میداد بیشتر شبیه یه روان درمان فوق العاده بود.ولی به دلایلی سزارین شدم که باز همه چی خوب بود،بعد زایمان دخترم یک هفته تو آن ای سیو بود اینقدر نگران بودم و درگیر سلامتی بچه م که کلا دردهای بعد زایمان و نفهمیدم😁😁😁.خداروشکر همه چی خوب بود و شروع عاشق ترین لحظه های زندگیم شد و اون یه هفته سخت هم شد فقط خاطره🥰🥰🥰
akhavan_mina

من زایمان طبیعی داشتم می دونستم که درد داره درد هم کشیدم اما سختیش بعدش بود که با وجود همه جور مراقبت دو بار بخیه هام باز شد

خداروشکر زایمان عالی ولی ۲۲ ساعت درد ولی ولی ولی بارداری سخت داشتم پوستم کنده بود🤷‍♀️

من هم بارداریم خوب بود هم زایمانم عالی بود اصلا اذیت نشدم طبیعیم زایمان کردم دست دکترم درد نکنه

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم..
هشت هفته رفتم سونو ..یچیزایی توو مانیتور دیدم..گفتم اقای دکتر اینا چیه؟؟چیزی نگف..دو جور صدای قلب متفاوت شنیدم..گفتم اقای دکتر ینی چی؟؟گف بلدی بشماری گفتم اره..خخخخ گف دوقلوهه..ینی بدجور شوکه شدم بدجور..توو شهر غریب بدون خانواده..شوهرمم سرکار بود ..دیگه اومدم پیش خانواده نه ماه رو فقط ماه پنجم رفتم خونه یه ماهی اونجا بودم و برگشتم..خداروشکر بارداری خیلی تخوبی بود..ویار هم نداشتم..زایمان راحتی هم داشتم ..38هفته سزارین شدم..موقع هوش اومدن همش داد میزدم بچه هام سالمن،بچه ها دستگاهی نشدن؟؟وقتی پرستاره بهم گف ن عزیزم بچه هات زودتر از خودت رفتن توو بخش و سالم سالمن..خدارو صدهزار مرتبه شکر کردم..و برا اوناایی ک انتظار بچه دار شدن رو میکشن دعا کردم دامنشون سبز بشه..ان شاالله

من زایمان طبیعی داشتم ، خیلی درد کشیدم درد شدیدم نزدیک ۳ ساعت طول کشید خیلی بی انرژی شده بودم چون یک هفته بود درست نخوابیده بودم ، ولی اول خدا بعد هم ماماهای عالی و دکتر خوبی که داشتم خیلی کمکم کردن ، خداروشکر میکنم که دوست داشتم طبیعی زایمان کنم و تونستم.

منم ۲۰جلسه کلاس زایمان طبیعی رفتم برای من که تو زایمان واقعا موثر بود خیلی و از زایمان طبیعی خیلی راضی بودم

@fd_.mb
من چون چشممو عمل کرده بودم بهم گفتن سز باید بشی... بماند ک باهام موافقت نکردن و چقد استرس داشتم روزا... تو بارداری هم خوب گذشت تا هفته 38 صب ساعت 7 یهو کیسه آبم ترکید رفتم بیمارستان... دکترم از قبل درجریان بود و با ی زیر میزی🙄😁سز شدم تا سه چهار روز اول سخت بود بلند شدن و راه رفتن... کم کم بهتر شدم تا روز 11 ک بخیه هامو کشیدم و کامل سرپاشدم و کارای یسنا رو خودم کردم... هم سخت بود هم راحت.... هرچی ک بود گذشت خداروشکر 😂و فکر بعدیم از الان😂😂😂😂

zeinab0934آیدی اینستا

من دوران بارداریم عالی بود کلاسای بارداری و ورزش رفتم از اول میخاستم طبیعی باشه اخرشم به خواستم رسیدم ساعت یک شب دردام شروع شد تا پنج صبح کارهایی که اموزش دیده بودم انجام دادم وقتی رسیدم بیمارستان دوساعت بعدش یعنی هشت و نیم صبح دخترمو دادم بغلم و همراهی همسرم از لحظه شروع درد تا به دنیا اومدنش خیلی کمکم کرد
تیم زایمانم فوق العاده بودن

من دوقلو باردار بودم .حاملگی اولم بود همه بیمارستانا میگفتن بابد طبیعی بیاری تو هفته 37بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بخاطر اعصاب بهم ریختم یه نوار درد گرفتن که گفتن باید سریع سزارین کنی ...بی نهایت سزارین بدی داشتم اکسیژن کم آوردم دستگاه وصل کردن تا مدتها بعد عمل هم درد داشتم ..اگه واقعا برمیگشتم به عقب و میشد حتما طبیعی زایمان میکردم

من بارداری خوبی داشتم زایمانمم خیلی خیلی سخت نبود ولی وقتی پسرمو بغل گرفتم ارامش عجیبی گرفتم کل دردام یادم رفت

بارداری من از اولش خیلی بد بود ویار داشتم وحشتناک از هفت ماه تا روز کی سزارین کردم استرس شدید داشتم که تو اتاق عمل از ترس استرس نزدیک بود قلبم به ایسته خلاصع خدا رحم کرد بهم

بارداریم نرمال بور ولی خودم مشکلات روحی داشتم زایمانم افتضاح بود ۱۶ ساعت درد کشیدم تا زایمان کردم البته تقصیر خودم بود کلا ورزش نکردم تو حاملگی کارمم پشت میزی بود همش نشستع بودم به فنا رفتم خلاصه

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمانم راحت بود سزارین شدم با بی حسی بچه مم تونستم بغل کنم دردم نداشتم دو روز بعد عملم خوب شدم بخیه هامم جذبی بود اصلا اذیت نشدم حتی جاشم زیاد معلوم نیست

من بارداری خوبی داشتم خداروشکر، و به همین خاطر کار و فعالیتمو کم نکردم که هیچ، بیشتر هم فعالیت می کردم به خاطر زایمانم، البته اوایل طول سرویسم اومده بود پایین ولی با مراعات کردن به حد میزان رسید، خداروشکر زایمان راحتی هم داشتم، درد اصلیم کمتر از ۲ساعت بود و خیلی راضی بودم از زایمان طبیعی، به خانمای باردار هم توصیه می کنم اگه استراحت ندارن فعالیت زیاد داشته باشن که برا زایمان راحتتر باشن، البته منظور فعالیت های مجاز تو بارداریه !

من که هم بارداریم خوب بودبرازایمانم همیشه تصورمیکردم سزارین بشم همینطورم شدعالی بودسزارینم ولی حیف که پسرم شیرخودم نخوردبهش شیرخشک میدم ولی خداروشکرسالمه همین برام کافیه

سزارین شدم درسته تجربه سختی بود ولی بعد از دیدن پسرم همه چی یادم رفت

من چهار بار زایمان وبارداری داشتم ولی این اخری هرروز وساعتش استرس داشتم هم بارداری خیلی سختی داشتم هم زایمان ولی بارداریم مثل یه کابوس بود هنوز یادش میافتم غصه میخورم ولی وقتی پسرعزیزم روبغل میکنم خدارو هزاربارشکر میکنم که سالمه

لحظه ای که دخترمو گذاشتن رو شکمم کلا همه چی فراموش شد😊

من که بارداریم سخت نبود ولی زایمان خیلی سختی داشتم کمک نفس بهم وصل بود زایمانم طبیعی بود ،من کلاس بارداری رفتم ولی چون تو روز زایمان قلب بچه ام منظم نمیزد فقط رو تخت دراز کشیده بودم و نوار قلب ازبچه میگرفت نمیزاشتن بیام پایین که ورزشهای که تو کلاس گفته بودن انجام بدم

من بارداریم خوب بود تا ۵ ماهه اول بعدش دهانه رحمم و کوتاه شده بود بعد یه چندروز بستری شدن و گذاشتن پساری داخل رحمم گفتن کامل استراحتی تو این دوره دوبار بخاطر نرفتن خونه خواهرشوهرم کتک خوردم و ی شب تو ۷ماهگیه بارداریم بدن و زبونم قفل کرد😔بعد زایمان تا ۷روز خوب بود همه چی مادرشوهرمم خوب بود اما بعد ۷روز مادرشوهرم یهو یه بلایی سرم اورد که به حالت لرز و قفلیه زبون رفتم.اینا به اون ارومی عصبی و بی قرارو بیخاب شدش تا الان😔یبار گفتم همرو میبخشم اما وقتی یادم میوفته میگم خدا یکار کن حدعقل یکم از حالمو با تجربه کردنش بفهمن🙁

من بارداری خیلی سختی داشتم تا ۷ ماهگی ویار شدید داشتم و جفت سر راهی هم داشتم خیلی سختی کشیدم ودیگه نمتونم به بارداری فکر کنم چه برسه دوباره باردارشم

من که تجربه اولم بود.میتونم بگم بارداری خیلی خوبی و زایمان طبیعی راحتی داشتم.خدایا بابت همه چی شکرت😍😘

بارداری فوق العاده خوب و زایمان بسیار سخت،با اینکه سزارین بودم ولی دردی رو بعدش تجربه کردم که اون لحظات فکر میکردم دوام نمیارم قطعا،آستانه دردم خیلی پایین بود و حتی برای راه رفتن،نشستن،شیر دادن به بچم‌کلی گریه میکردم از درد

من بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم ولی زایمان خیلی سختی داشتم ۱۶ ساعت درد طبیعی کشیدم ولی نتونستم زایمان کنم و سزارین شدم

مامان راتین منم سزارین شدم خداروشکرهیچ مشکلی هم ندارم طبیعی دردش وحشتناکه حتی اگه وسطش جابزنی بگی سزارین دیگه قبول نمیکنن

من زایمان طبیعی بدون درد داشتم و فوق‌العاده راضیم،خیلی قبلش میترسیدم ولی الان به همه میگم طبیعی بدون درد رو امتحان کنن

من دوره بارداری خیلی بدی داشتم ورشکستگی شوهرم و اختلافات شدیدی ک پیش اومد،واسه زایمانمم مشکل پیش اومدبچه ب موقعه دنیا نیومد درشت بود دخترم ولی دکترا میگفتن بایدطبیعی بیاری خودمم دوسداشتم طبیعی بشه کلاس بارداری خیییلی خوب برام ماماهمراهم نیومد ولی خودم با ورزشایی ک بلدبودم دهانه رحم ب۵سانت رسیدو کیسه ابم ترکید بعددکترم گف بره سزارین بچه درشته خفه میشه اون نوقعه فقط ماماهمراه بیخودم اومد
ولی بالمس دخترم همه ی سختیاومشکلاتمو فراموش کردم

من‌۳ ماه اول بارداری حالم خوب نبود ولی بعدش مثل یه رویا بود ، حیف که زود گذشت حیف ..... زابمانم سزارین با بی حسی اسپاینال بود خیلی ترسیده بودم یه جورایی وحشت کرده بودم ولی واقعاااااا راحت بود! در حد دندونپزشکی رفتن😂 درد بعد از سرلرین هم کم نیست به هرحال عمله اما قابل تحمله

وای یادم رفت بگم تازه مرخص شده بودم داشتم از بخش زنان میومدم خرامان خرامان چشمم افتاد به زایشگاه گفتم اِ یادش بخیر ک سر و صدای آبجیم در اومد گفت هنوز حالت نرمال نشده دلت تنگ شد 😄😄😄😄😄

من ۳روز تو بیمارستان بستری شدم برا زایمان طبیعی هرچی آمپول فشار برام زدن دهانه رحمم باز نمیشداینقد دعا کردم ک سز بشم تا اینکه سز شدم 😍😍😍😍

من سزارین شدم بیحسی از کمر. الان ک یاد یک هفته اول بعد از زایمانم میفتم بدنم میلرزه. خیلی سخت بود . بچه اولمه و قسم خوردم دیگه نخوام . بخیه هام به شدت درد میکردن . سر درد داشتم به شدت ک میگفت از عوارض بیحسیه. و شیرم نداشتم بعدشم ک اومد نوک نداشتم ک دخترم سینمو بگیره و متلک و حرفای نامربوط بعضیا
هفته سختی بود

من بخاطر کلستاز مجبور شدم ۳هفته زودتر زایمان کنم،بعد از دوروز و با دوبار تزریق کامل امپول های فشار و پاره کردن کیسه آب و دوبار بی حسی نخاعی بی اثر اخرش با معاینه ها دکتر بعد از حدود ۳۰ ساعت زایمان کردم.... خیلی سخت بود ولی خب گذشت و الانم تقریبا چیزی یادم نمیاد😁😁😁بقل کردن دخترم به همه ش می ارزید

من به غیراز حالت تهوع ها بارداری راحتی داشتم زایمانمم طبیعی بود خیلی راحت بود ۷صبح بهم آمپول فشار زدن۸دردم کم کم شروع شد ۱۲و۴۰دقیقه دخترم دنیا اومد.

من توی بارداریم خیلی زود رنج شده بودم و با کوچکترین حرف شوهرم گریه میکردم.زایمان طبیعی خیلی خیلی راحتی داشتم.پسرم دوساعته به دنیا اومد

خیلی خوب بودوقتی که‌بدنیااومدن ۲قلوهام دلم واسه شکم بزرگم تنگ شده بوددوست داشتم برگردن سرجاشون..

من تو بارداری خیلی از زایمان سزارین میترسیدم ک خداروشکر طبیعی زایمان کردم،کلا پانزده ساعت درد داشتم،سخت بود ولی شیرین بود دوست دارم زایمان بعدیم هم حتما طبیعی باشه

من در دوران بارداری دوره زایمان طبیعی روگذرونده بودم و اطلاعاتم بالا بود. اما وقتی دردم گرفت 12 ساعت درد کشیدم ولی بچه تو لگنم گیر کرده بود. آخر سر خودم التماس کردم سزارین بشم چون دیگه طاقت نداشتم و همش از هوش میرفتم و بهوش میومدم. بنظرم برای بعضیا بسته به بدنشون زایمان طبیعی بهتره و بعضیا سزارین. با اینکه کلا زایمان طبیعی زایمان بهتری هست برای من سزارین بهتر بود

حالا شانس ما یکی نیست چیز خوبی نوشته باشه بهمون دل و جرعت بده 😐

منم بارداری راحتی داشتم ولی چون از هفته 30 ام رشد بچم کم شد و آب کیسه آبمم کم بود استرس و نگرانیم زیاد بود ولی خداروشکر با پیگیری های دکترم و کنترل رسوندیم تا هفته 39 و چون دخترم نچرخیده بود سزارین شدم خودمم سزارین میخواستم بی حس شده بودم وقتی دخترم به دنیا اومد حس فوق العاده خوبی داشتم و در کل درد بعد زایمانم قابل تحمل بود

زایمانم طبیعی بود و دخترم هشت ماهه بدنیا اومد بعد زردی داشت از روزی که مرخص شدم رفتم نشستم بالا سرش همراه موندم بخیه هام عفونت کرد و باز شد تا دوماه بخیه هام جوش نخورد بچه ام خیلی گریه میگرد و دل درد داشت تا شب ساعت ۴ بیدار میموند خیلی اذیت شدم

درد هنوز شروع نشده بود و به نظر دکتر آمپول فشار زدن و کیسه آب پاره شد و شش ساعت درد مداوم بدون کوچکترین بی حسی... ورزش روی توپ و آمادگی کامل بدنی و روحی خودم تو دوران بارداری و حوض آبگرم هیچ تاثیری روی درد نداشتن... از ساعت نه صبح تا سه بعد از ظهر درد رو تحمل کردن تا اینکه پسرم رو در آغوش بگیرم که اینقدر نالون و خسته بودم نفهمیدم کی به دنیا اومد و یک ساعت بعد بغلم دادنش... خیلی سخت بود... هیچ وقت یادم نمیره سختیهاش رو... ولی سعی میکنم بهش فکر نکنم و شیرینی و با نمکی الان پسرم هزاران بار شکر داره

منم بارداری تقریبا خوبی داشتم و دردای زایمان را تو خونه کشیدم حتی با دهانه رحم ۸ سانت نمیخواستم برم بیمارستان

منکه بارداری ام فشار خونم بالا بود هنوزم هست قند بارداری ام داشتم تالاسمی ام هفته ۴۲ رفتم که با امپول فشار زایمان کنم ولی نشد ۵ سانت باز شدم اما بچم نیومد و بخاطر افت قلبی سزارین شدم بعدشم بچم تا شش ماه کولیک و رفلاکس داشت شدید الان کولیکش خوب شده اما رفلاکس هست

من بارداری راحتی داشتم اما شیر خوارگیش بهم خیلی سخت گذشت

من پرستارم تا آخر ماه هشتم و هفته اول ماه نهم رفتم سرکار .بارداری راحتی داشتم فقط دوماه آخر بخاطر اینکه سنگین شده بودم عضلات شکمم خیلی درد میکردن.اما زایمان سختی داشتم کلاس بارداری هم شرکت کردم و ورزش هایی که بهم نشون دادن اونجا خیلی به دردم خورد و کمکم کرد و تونستم بعد از ده ساعت زایمان کنم.ودخترمو که درآغوش گرفتم خیلی خوب بود همه چی سختی داره آسونی داره فقط باید قوی باشی

من فقط دوماه اول که لکه بینی داشتم سخت بود بقیه بارداریم خوب بود اما اون لحظه ای که دخترما دیدم براش ضعف کردم😍😍😍😍😍

من سه روز مرتب پیاده رویی کردم چن ساعت بعدش دردم گرفت رفتم بیمارستان کلا درد غیر قابل تحملم پنج ساعت بود بعدش بچه بدنیا اومد سریع پیاده روی تو کم کردن ساعتای درد خیلی تاثیر داره خیلی

من از اول بارداریم تا زایمان و نوع زایمانم که سزارین (بی حسی کمر)بود. همه چی عالیییی بود..

من زایمان اولم دل رودم داشت بابچه میزد بیرون فشارقبرمو کشیدم انقد ک دردداشتم ۴۰تابخیه خودم دوس هفته اذیت شدم نمیشد بشینم ولی زایمان دومم سزارین کردم ک خیلی راضی هستم اصلا نفهمیدم چی شد درعرض ۵ دیقه بچرودادبغلم سری بخیه هامم دررفت انقدبهمون رسیدن ک اصلادردنداشتم شیاف امپول زدن همون روزاولم اومدم خونه خودمو بچم حموم رفتیم خیلیم راحت بنظرمن سزارین بهتره

من بارداری بسیار راحتی داشتم خدا رو شکر...از هفته ۳۷ تا ۴۰ روزی ۳ ساعت پیاده روی کردم و کلاسای بارداری رو شرکت نکردم
زایمانم طبیعی بود...از زمانی که دردم شروع شد تا زمانی که زایمان کردن کلا یک‌ساعت و چهل دقیقه طول کشید...زایمانم فوق العاده راحت بود...ورزش کردم و پیاده روی کردم و همین باعث زایمان راحتم شد

بارداری روزای خوبیہ ھمہ نازتومیکشن🥰 ای کاش اون حالت تھوع وکمردردنباشہ😥 واخرسرھم دردزایمان کہ ھرچقدرجیغ میکشی ھیچکس عین خیالش نیست😕😔

من ک بارداری و زایمان خیلی راحتی داشتم خدا رو شکر...اصلا اونجوری ک تعریف میکردن نبود

من خداروشکرهم از بارداری وهم اززایمانم خاطره خوبی دارم تااخر۸ماهگی تو اتاق عمل کارکردم وفقط سه هفته آخر مرخصی گرفتم وبابت تموم این اتفاقات خداروصدهزارمرتبه شکرمیکنم

من تا پنج ماه تمام بارداری بدجوری ویااار داشتم،ولی خداروشکر زایمانم خیلی خوب بود،طبیعی به دنیا اوردم پسرم رو
فقط تنها چیزی که به همه میگم اینه که همه درداشون رو تو خونه بکشن و تو فاز فعال برن بیمارستان،من با 4 سانت رفتم و با سرم فشار دردام شروع شد ولی میتونستم یک دوروز تو خونه صبر کنم وبعد برم بستری شم😊

من ک تو حاملگیم دانشگاه میرفتم
اونقد ک بقیه میگن سخته سخت نبود ولی بازم اذیت شدم یه ماهی حالت تهوع داشتم اخراشم خوابیدن خیلی سخت شده بود
زایمانم نسبت ب بقیه راحت بود
تو دو ساعت زایمان کردم ولی بعد از زایمان تا ۱۰ روز دراز کشیده بودم و سرم گیج میرفت بخاطر کم خونی ک داشتم
کلا دوست ندارم برگردم به اون موقع

من که درد هردو کشیدم طبیعی بعدعمل مردم خونم اومد پایین ولی وقتی صدای گریه های دخترمو شنیدم خیلی خوشحال شدم حتی گریه کردم

من به دکترم واگذار کرده بودم و ایشون گفته بودن سزارین فقط در شرایط خاصه. کلاس های آمادگی زایمان رو رفتم. ۳۸ هفته و ۳ روز بودم که رفتم دکتر و ایشون گفتن دهانه رحم ۳ سانت بازه. برو بیمارستان بستری شو و در عرض سه ساعت دخترم به دنیا اومد. درد هم داشت ولی تکنیک های تنفس و ماساژ خیلی بهم کمک کرد. اخه من مامای همراه داشتم. امیدوارم که همه زایمان خوبی رو تجربه کنن

من واقعاهم از بارداریم تا زایمان که سزارین بود راضی بود زیاد اذیت نشدم ♥️😍انشاالله همه مادر یه بارداری زایمان خوبی پشت سربزارن♥️

منم زایمان سختی داشتم،۹ساعت درد کشیدم،ولی درنهایت خیلی راضیم،واگر قرار باشه دوباره زایمان کنم قطعأ طبیعی رو انتخاب میکنم👍❣️

خدارو شکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خیلی راحتی همشم از امام رضا کمک خواستم بهم کمک کرد پسرمو بهم داد یارضا جان کاش این کرونا نبود پسرمو میوردم دست بوست اقاجان میدونی خودت منم غریبم این مریضی رو از جهان ریشه کن بشه انشالله چون هزار برابر غریبی مو بیشترحس میکنم یا ضامن اهو دلخوشیم اینه توشهرت هستم وهوامونوداری

من هم بارداری اولم عذاب کشیدم هم بارداری دومم، یعنی جوری بود که سرهر دوبچه استراحت کاملا مطلق داشتم تا روز زایمانم دکتر هم روی بچه اول بهم گفت سعی کن دیگه بچه نیاری وگرنه به مشکل میخوری خودم گوش ندادم😔 الانم که زایمان کردم عوارضش برام مونده همش لگن درد وکمر درد دارم چون لگنم آسیب دیده

من بارداری خیلی سختی داشتم ازاولش فقط دردمیکشیدم وغصه میخوردم شوهرم خیلی اذیتم کرد😭 حتی توماه اخرنزدیک بودبچموازدست بدم بادیوونگیاش ولی خداخودش بهم رحم کردالانم شکرخدادخترم بغلمه ولی زندگیم جهنمه بخاطردخترم زندم خیلی ازدست شوهرم وخوانوادش زجرکشیدم وزایمانم خیلی سخت بوداصلااززایمانم پشیمونم خاطره ی تلخی شدواسم دودوربندناف دورگردن دخترم بود زایمان طبیعی کردم فقط خواست خدابودکه بخیرگذشت ولی یادم میادخیلی داغون میشم😭😭😭😭ولی من نمیذارم درحق دخترم ظلم بشه مث کوه پشتشم عاشقانه دوسش دارم.

زایمان من سخت نبود کلی شاد و خوشحال رفتم برای سزارین ولی وقتی بی حسی ایم رفت گفتن باید راه بری فاجعه بود

من بارداری سختی داشتم حالت تهوع و خستگی و ،بی حوصلگی،وشدیدا هم از زایمان طبیعی وحشت داشتم ولی هفته ۳۶ تصمیم گرفتم طبیعی زایمان کنم برعکس گفته ها زایمان راحتی داشتم ۱ ظهر رفتم بیمارستان ۴ونیم دخترم به دنیا اومد

من خیییییلی زایمان خوبی داشتم خداروشکر ، که البته همه این ها مدیون دکتر خیلی باتجربه و خوب بهتره بگم فوق العادم هستم
۱۰بار دیگه هم زایمان کنم فقط طبیعی😍

من اوایل بارداریم خیلی سخت بود ولی بعد سه ماه خوب شدم بارداری خوبی داشتم قرار بود زایمان طبیعی کنم ولی سزارین شدم خیلی راحت بود

من دوران حاملگیم کلی اذیت شدم موقعی ک درد زایمان گرفتم کلی درد کشیدم ولی خود زایمانم اسون بود یه ربعه اوردم دنیا و کسی هم کمکم نکرد بع محض دنیا اومدنش یه ارامش خاصی داشتم ک همه اذیت شدنام از یادم رفت الان پسرمو ب هرکسو هرچیزی ترجیح میدم و خیلی هم دوسش دارم

من زایمان خیلی بدی داشتم و نمیتونم فراموش کنم و نمیگذرم از کسایی که باعثش شدن. و به همه میگم از زایمان طبیعی صرف نظر کنن

من اوایل بارداریم خیلی سخت بود ولی بعد سه ماه خوب شدم بارداری خوبی داشتم از زایمان خیلی میترسیدم قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی سزارین شدم خیلی خوب بود

من اولین زایمانم بسیارپرازاسترس وسختی بود سرکلاژشدم استراحت مطلق بودم.ولی زایمان دومم بسیارعالی بودخودمم مونده بودم چطور.حتی سرکلاژ هم نشدم.خصوصیات رفتاری بچه هامم کلا متضاده اولی بسیاربدقلق بود دومی خداروشکراروم

من از اول بارداریم تا همین الان ی عالمه مشکلات سخت دارم

بیهوشی و انتخاب کرده بودم

زایمان من عالی بود. تاریخ داشتم رفتم بیمارستان. باآمادگی کامل. بعدشم شوهرم بالاسرم بود چشامو بازکردم دیدم داره بااسترس نگام میکنه😂مایارو هم دادن بغلم خوشحالیم دوچندان شد

من خداروشکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمانم فوق العاده خوب بود سزارین اختیاری بودم و خیلی راضیم هر چند جای چسب دور تا دور کمرم تاول زد ولی اونم زیاد اذیتم نکرد.فقط چند ماه اول بارداری تهوع شدید داشتم در حدیکه همش خون بالا میاوردم ولی خدا رو شکر جز اون مشکلی نبود

۲۹ بهمن بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان با دکترم هماهنگ کرده بودیم برای سزارین بیمارستان فک میکد طبیعی هستم خلاصه بعد از کلی استرس و معاینه پرستارای مسخره دکترم اوند گفت سریع سوند وصل کنین بچه ضربانش ضعیفه و ۱ ربع بعد از بی حسی هم نینی نازمو خدا بهمون بخشید
من نمیفهمم چرا وقتی دوست داریم سزارین کنیم یا طبیعی خودمون نمیتونیم تصمیم بگیریم ای بابا !جهان چندمی هستیم ما

من بارداری خیلی خوبی داشتم ماه‌های اخرشکمم اونقدفهمیده نمیشدهمه میگفتن بچت خیلی ریزه اصلن شکم نداری.چون خودمم خیلی لاغربودم خداروشکردخترم باوزن سه کیلوبه دنیا اومدزایمانم طبیعی بودزایمان طبیعی هم دردای خودشو دارع ولی وقتی دخترم را برای اولین باربغل کردم همه دردام یادم رفت خیلی خوشحال بودم خداروشکرکه دختر دارم...

زایمان خیلی سختی داشتم ولی وقتی دخترم رو گذاشتن بغلم همه چی یادم رفت زایمانم هم طبیعی بود

خداروشکر بارداریم اسون و با ویارِ خیلی خیلی کم گذشت اما زایمان😖 فوق العاده سخت و طاقت فرسا بود مردم و زنده شدم اما وقتی روی ماهه دردونه ام رو دیدم یادم رفت 🥰🧿

چرا باید نظر خود را وارد کنم؟؟

من بارداری خوبی داشتم زایمان نسبتا رااحت الهی شکر

من حاملگی خیلی پر درد وپر استرسی داشتم وزایمان خیلی سخت تر. بچه ام خیلی درشت بود وبه سختی زایمان طبیعی کردم حدود 10 ساعت درد کشیدم درد های طاقت فرسا از آخرم دکتر داشت تصمیم به سزارین میگرفت که دیگه بچه به دنیا اومد. بعد زایمان هم تا الان از لگن درد مینالم. به خاطر وزن سنگین نوزاد در حاملگی وفشارهای زیادی که موقع زایمان بهم اومده بود
ولی بازم خدا رو شکر بچه ام سالم بود وباهر لبخند روی لبش همه چی فراموش میشه

من بعداز۱۱ سال به روش میکرو انجیشن باردارشدم، به دلیل اینکه جفت سر راهی داشتم خیلی باید احتیاط میکردم ولی به جز تهوع مشکل دیگه ای نداشتم زایمانم هم خیلی خوب وعالی بود البته از پمپ درد هم استفاده کردم. خیلی دوران شیرین وعالی بود امید وارم دوباره تجربه اش کنم.

من بارداری سختی داشتم پرازاسترس ناراحتی توماه هشتم هم تصادف کردم خواست خدا بودهم خودم زندا بمونم هم بچم ولی دستم شکست تموم بدنم کبودشد برام سخت بود ولی خوب شدم توماه نهم ترس اززایمان طبیعی هم دیونم کرده بود ازصبح ساعت ۶درد کشیدم تا ۹:۳۰بچم دنیا اومد خیلی سخت بوددوست ندارم دوباره تجربش کنم همش درد گریه اکسیژن ولی بچم به دنیااومدحاظرنیستم دوباره طبیعی بیارم

من تو هردوتا بارداریم تهوع های وحشتناک داشتم و هردوبارم کارم به بستری کشید و تا آخر درگیر تهوع بودم سر زایمان دومم زایمان زودرس گرفتم و چندروز درد داشتم و اخرم ۳۶ هفته سزارین شدم.

من بارداری راحتب داشتم وزایمانم خیلی راحت بود کلا دوساعتت درد کشیدم ولی بعدش روزی که میخواستم مرخص بشم پسرم شیر بالا اورد جلو نفس کشیدنشو گرفت بردن زیر دستگاه اکسیژن یه هفته تو بیمارستان کارم شده بود گریه

من برای به دنیا آوردن تیدا ترس وحشتناکی داشتم،ولی درد زایمانش زیاد نبود و کمتر از ۴ساعت به دنیا اومد.کلا قدمش خیر و برکت بود گل دخترم💃❤😘😍

خداروشکرزایمان خوبی داشتم وراحت،البته مادرشوهرم خیلی کمکم کردکه زایمان راحتی داشته باشم،بعدشم که فرشته کوچولوموگذاشتن بغلم اون یکم دردم وفراموش کردم

من هم بادرای سختی داشتن تا ۵ماه ویارشدید داشتم اصلا نمیتونستم اب بخورم بعدشم ک کمرددردشدید و زایمان طبعی فاجعه طودی ک فشارم رفت رو ۵شوک شدم

دذذد

من ۴۱ هفتم بود دردنداشتم.دکتر گفت بیشتر نمیشه صبر کنیم.با آمپول فشار به دنیا میاد.من ساعت ۷ صبح رفتم بیمارستان.آمپول فشار بهم زدن.کیسه آبم هم شب پاره شد.کلی درد داشتم.روز بعد ساعت ۲ ظهر سزارین شدم.زایمانم کلا سخت بود.ولی پسرم و که دیدم دردم یادم رفت.

استرس داشتم وخسته شده بودم دلم میخواست هرچه زودتر دخترم دنیا بیاد.. دخترم 40هفته دنیا اومد.اینم رفتم بیمارستان بستری شدم و الهی شکر بدون درد رفتم اتاق عمل..بعداز عمل درد داشتم اماتحمل کردم

من بارداری خیلی خوبی داشتم خیلی راحت بودم و اصلا اذیت نشدم تا اینکه ماه نه یه اتفاق خیلی بد برام افتاد که روحیمو خیلی بهم ریخت من تو نه ماهگی بیست روز قبل از اینکه دخترم به دنیا بیاد پدرمو از دست دادم این تو روحیم خیلی تاثیر داشت

من دوران بارداریم خیلی خوب گذشت ولی زایمانم خیلی سخت اما خدارو شاکرم که بعدش با بدنیا اومدن فرشته آسمونی ام همه سختی هارو فراموش کردم

زایمان خیلی خوبی بود
دومی بود ولی کلا خیلی ترس داره
لحظه زایمان هی باخودم میگفتم ادم چه ارزوهای سخت و ترسناکی میکنه

بارداری خوب بود ولی زایمان فوق العاده سخت.همیشه ورزش کردم بدردم نخورد.سه روز دردکشیدم بعد زایمان شدم موقع زایمان هم ک طبیعی بود ماماها بادستاشون دهانه رحمم وتحریک میکردن منم میرفتم اون دنیامیومدم.سزارین کنید همین

آره واقعا نیازه من تو ماه نهم هستم دوست دارم از تجربه هاتون بدونم با جزئیات ممنوم چون به خاطر کرونا هیچ کلاسی نرفتم

سلام به همگی من بارداری اولم بود ولی خیلی خیلی دوران سختی رو گذروندم اولش تیروئید خیلی بالا همش استرس سقط داشتم تو ۴ ماهگی آبله مرغان خیلی شدید جوری که چندروزبیمارستان بستری بودم ویار که کل حاملگی داشتم شدید، تو ۲۸ هفتگی لکه بینی داشتم دیگه استراحت مطلق شدم تا موقع زایمان که ۳۶ هفتگی کیسه آبم پاره شد خدا رو شکر زایمانم راحت بود زود زایمان کردم طبیعی بودم، ولی دوباره درد بخیه و عفونت کردن واینها تا ۲ ماه اسیرم کرد تا خوب شد ولی خدارو شکر پسر سالمی خدا بهم داده 🙏🙏🙏

من بارداری فوق العاده راحتی داشتم تا 7 ماهگی روزی 2ساعت ورزش ایروبیک انجام میدادم در کل 9 کیلو چاق شدم قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی نشد حتی آمپول فشار هم زدن ولی هیچ دردی احساس نمیکردم ومجبور به سزارین شدم.بعد از زایمان تا 3ماه افسردگی داشتم با قرص ها و پیاده روی که انجام دادم کم کم افسردگیم خوب شد☺

من از تجربه زایمان و بعدش هیجی نگم بهتره چون هییییچ خاطره خوبی جز بغل کردن بچم ندارم ک اخرشم بردنش NICU.

سلام من بارداری خوبی داشتم ولی ماه اخر بد جور انفلانزا گرفتم ۱۵ روز حالم خیلی بد بود دکتر هم میترسید دارو قوی بده چون باردار بودم دوکیلو کم کردم ولی زایمانم با امپول فشار ۵ ساعت طول کشید ولی حس های خوبی داره درد از یاد میره الاهی شکر خدا به نعمتی های که میدی

زایمان بدددد با ی مامای بیشعور بداخلاق تو بیمارستان دولتی

نه فقد ماه های اول

بهترین دوران بارداری رو داشتم خیلی خوب بود انگار نه انگار که باردارم.زایمانمم خیلی خوب بود سزارین شدم راحت

خیییییییلی سخت😣

من کلاس های بارداری رو رفتم و اصرار به زایمان طبیعی داشتم. اما بچم سرش بریچ بود و توی سی و هشت هفته با موافقت دکترم‌ سزارین شدم. ده اسفند که سزارین شدم اولین روزی بود که بیمارستانها بخاطر کرونا ملاقات ممنوع کردن. استرس داشتیم. از سزارینم راضی ام ولی بدنم بعد از عمل خیلی ضعیف شده بود . من توی بارداری وزن اضافه که نکردم هیچ، یک کیلو هم کم کردم. بعد از عمل هم 6 کیلو کم شد چیزی نمونده بود از من. با آمپول تقویتی دو‌هفته اول بعد از عمل رو سپری میکردم.

ماشالله به روحیتون. علت خوب بودن بارداری و زایمانتون چی بود؟ تغذیه خوبی داشتید؟ چه کارهایی میکردید که روحیه خوبی داشتید؟

من بارداری سخت سخت تر از اون زایمانم خیلی سخت بود ۱۰ساعت درد کشیدم آمپول فشار دو هفته بعدش هم کورتاژ کردم بخاطر باقی مانده جفت

من هم بارداری وهم زایمان بسیارسختی داشتم کیسه آبم خودشون پاره کردن افتضاح بود کلا لبام خونی شده بود ازبس گازگرفتم

من دوره بارداری عالی داشتم تا ۲ماه نمیدونستم باردارم 🤣بعدم خودم سزارین خواستم ک عمل فوق العاده ای داشتم عالی بود🤩😘

دردها و سختی های استراحت مطلق و زایمان زیاد بود اما از خاطره ی زایمانم همین بس که: تو تعطیلات عید توی شب بارونی ساعت ۱۱ شب ی شازده پسر با گریه هاش دنیا رو به من داد😍

من بارداریم همش درد معده و سوزش و استفراغ بود زایمانمم یه ۲۴ساعت بستری و سوزن فشار فقط.. فوق العاده اذیت شدم لحظه ای که تشخیص دادن واسه سزارین من زایمان کردم خیلی بد اذیت شدم اما با دنیا اومدن پسرم همش فراموش شد قربونش برم😘😘😘

منم زایمان سختی داشتم ولی خداروشکرتادخترم روبغل کردم همه ی دردارفتن

من در طول بارداریم کسی پیشم نبود. بعد زایمانم 6روز مامانم بود بعد رفت خیلی اذیت شدم بخیام باز شدن استرس خیلی داشتم بچمم زردیش بالا بود ولی گذشت

منم بارداری سختی داشتم هیچی نمیخوردم همش تهوع و استفراغ داشتم سرزایمانمم فک میکردم دوهفته مونده به وقتم یکم برف برداشتم پرت کردم ازاون موقع کمردردام شروع شد زایمان خوب و راحتی داشتم کلا چهل دیقه درد کشیدم بعدش ارتینم بدنیا اومد

سلام
خانومایی که میگید زایمانتون راحت بوده بیمارستان دولتی بودید یا خصوصی؟؟

من بارداری راحتی داشتم بعد۸سال باردارشدم همش استرس داشتم زایمانم سزارین بودخیلی زیاددردنکشیدم

من بارداری خوبی داشتم،مرکز بهداشت کلاس آموزشی گذاشت خیلی خوب بودن و کلی از استرسم کم شد،
من زایمان طبیعی رو انتخاب کردم،
پنجشنبه شب دردام شروع شد و رفتم بیمارستان گفتن باید بستری بشی،بهم اکسیژن دادن و تنفس خیلی بهم کمک کرد موقع درد زایمان،ساعت ۸:۳۰صبح پسرم بدنیا اومد،و تمام دردام یادم رفت،بلافاصله بعد زایمانم بلند شدم راه رفتم خیلی عادی،

بارداری خوبی داشتم فقط همون ماه اول که سخت گذشت بقیش راحت بود.زایمان هم ۲ساعت دردشدیدداشتم بعدهم پسرم دنیا اومد.

خداروشکرمن هم بارداریم فوق العاده بودزایمانمم بی حسی بودخیلی عالی بچمم بعدنیم ساعت دادن بغلم اونم سریع سینموگرفت وشیرخوردماماتعجب کردک انقدسریع سینموگرفته حسش عالی بوداصلاقابل توصیف نیس

من دوران بارداریم تا6ماهگی ک ویار داشتم خیلی اذیت شدم ولی بعدش بد نبود زایمان طبیعی داشتم بنظرم راحت بود

سلام دوستان من ۱۹سالمه حاملگی خیلی خوبی داشتم هفته ۱۷سرکلاژ شدم هفته ۳۶سرکلاژمو باز کردم از هفته ۳۶روزی دوساعت پیاده روی میکردم صبح و بعداظهر ۴۰هفته رفتم زایشگاه درد نداشتم امپول فشار زدن ۱ ظهر دردم گرفت ۳زایمان کردم همه ماما های زایشگاه از اینکه خیلی زود زایمان کردم تعجب کردن عالی بود زایمانم پیاده روی و خوردن کپسول روغن کرچک تو هفته های اخر بارداری واس زایمان خیلی موثره

من اوایل بارداری ام کمی سخت بود ولی در کل بارداری خوبی داشتم به نسبت بقیه که می شنوم مریضی های مختلف رو داشتند و زایمان ام هم چند ساعت درد کشیدم ولی درنهایت چون کیسه اب ام پاره شده بود سزارین شدم و دکتر ام خیلی کار اش خوب و اذیت نشدم

بارداری منم سخت و پراسترس بود ولی خداراشکر فرزند سالم به دنیا آوردم....اول اینکه بادارو تخمکم قوی شد دوم موقعی که واسه سونوآنومالی رفتیم لحظه ای که خانم دکتر تصویرجنین دید گفت که باید اورژانسی سرکلاژ بشم و جنین خیلی پایینه...همون موقع بادکترم هماهنگ شدیم و رفتم بیمارستان سرکلاژ شدم....
توی ماه هشتم که بودم برای سونو که رفتم گفتن اندازه جنین کمه و رشدش کمی باتاخیره و نگم براتون که چه به من گذشت....
هفته ای یکی کالرداپلر انجام میدادم با قیمتهای گزاف ....این سونوها ادمه داشت تا هفته سی وهفت که وزن جنین تازه ۲۵۰۰شده بود ولی نرمال بود ودیگه نیازی به سونو نبود....حالا مگه دردم میگرفت تا آخرین روز هفته چهلم که بالاخره دردام شروع شد و رفتیم دکتر که سرکلاژم باز کردم و دوروز بعدش رفتیم بیمارستان طبیعی زایمان کردم.
اینم بگم که توی این دوران استفراغهای شدید داشتم تاحدی که گلوم زخم شده بود.
بعداز سرکلاژمم غیراز دکترو سونو هیچکجا نرفتم....چون دکتر گفته بود دست اندازهای خیابان بده...به خاطر استفراغهامم خیلی آشپزی نمیتونستم بکنم یا باید مامانم غذا می اورد یا مادر شوهرم یا شوهرم میخرید.....

من خداروشکر بااینکه بچه اولم بود،هم دوران بارداریه خوبی داشتم،البته مشکلات طبیعی وعادیه بارداری بود اما کم وگذارا.هم اینکه زایمان طبیعی وخیلی زود وراحتی داشتم.همش بخاطر اول که کلاسهای قبل زایمان تجربه خیلی خوبی بود وبهم کمک کرد.دومم پیاده رویه هر روز یه هفته آخر قبل زایمان خیلی کمکم کرد.خداروهزار مرتبه شکر الانم حس خوبی دارم😍

من دوران بارداریم عالی بود ورزش میکردم تحرک داشتم ورزش های مخصوص زایمان و یوگا کار میکردم.. پرخوری هم نمیکردم زایمانمم عالی بودزایمانم طبیعی و مراحل زایمانم تو 2 ساعت تموم شد..عالی بود

من خیلی زایمان سختی داشتم خیلی سخت انگار عذاب قبر بود

بارداریم یکم بخاطر کمر درد سخت بود اولیل یکم ویار داشتم ک بعدا خوب شد و زایمانم کلا ۴ساعت و نیم طول کشید ۷ رفتم بیمارستان ۸ بستری شدم ۹ دردام شروع شدو ۱۱ونیم دختر نازم دنیا اومد 😍ولی تا صبح نزاشت بخوابم همه چی خوب بود ولی بچه داری تا ۴ ماه سخت بود رفللکس و کولیک داشت همش گریه میکرد 😭🤨

من بارداری خوبی داشتم زایمانمم راحت بود با اینکه جثه ریزی داشتم جاریام بهم میگفتن طبیعی نمیتونی و دوام نمیاری جووون نداری تو... اما من تونستم خیلی راحت زایمان کردم یعنی 3ساعت درد شدید کشیدم بعدش دختر نازمو بغل کردم و سر 3روزم از جام بلند شدم حتی خودم رفتم گل فروشی بعد بیمارستان برا خودم گل انتخاب کردم

من بارداری نسبتا خوبی داشتم و انچنان اذیت نشدم ولی توی 5 ماهگی دندون درد شدیدی داشتم که مجبور شدم بکشم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد ولی من بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم و دلم میخاس سزارین بشم ولی خب هرجا میرفتم با مبلغ های هنگفت مواجه میشدم و خودمو سپردم دست تقدیر ببینم چی میشه تا هفته 34 که بودم حس کردم بچه تکون نمیخوره با همسرم رفتیم بیمارستان برای نوار قلب جنین, اولی رو که گرفت گفت خطرناکه برو یه چیزی بخور یه ربع دیگه بیا رفتم و توی نوار قلب دومی دکتر تشخیص ختم بارداری داد چون نه تکون میخورد و نه ضربان منظمی داشت, و من بدون آمادگی و هماهنگی و حتی همراه داشتم امادم میکردن برای بستری و زایمان, ساعت حدودا 4 بستری شدم بهم امپول ریه زدن و چن تا سرم وصل کردن و هی آمپول فشار میزدن ولی من نه دردم میگرفت نه دهانه رحمم باز شد و نه وضعیت بچم بهتر میشد دیگه هرچی منتظر موندن دیدن از من آبی گرم نمیشه ساعت 4 و نیم صبح بردنم اتاق عمل که منم از خدام بود و ساعت 5 ربع کم صدای گریه پسرمو شنیدم از خوشحالی همراهش اشک میریختم ولی چون نارس بود و اوضاع خوبی نداشت بردنش NICU و من نتونستم ببینمش و دو سه روز اولی خیییلی سختم بود چون هی باید میرفتم بیمارستان و میومدم بخاطر آدریان رو شیر بدم ولی روز پنجم کامل کامل خوب شدم و روز دهم بخیمو کشیدم

من زایمان فوق‌العاده خوبی داشتم سزارین شدم با بی حسی بهترین حس دنیارو تجریه کردم

من بارداری سبکی داشتم ولی بچه تو شیش ماهگی پایین اومو مجبوربودم امپول بزنم تا اخر ۹ ماهگی اخرشم کیس ابم سوراخ شد.۱۲ ساعت درد امپول فشار بهم زدن طبیعی نیومد.سزارین شدم در کل نابود شدم...

من هم بارداریم راحت بودم هم زایمانم عالی بود

من شنبه وقت زایمانمه سزارینی هستم خیلیییی استرس دارم😭

آسون ترین بارداری رو داشتم و از همه نظر همه چی عالی بود فقط همسرم کمی درکم نمیکرد و بارداریم با تنهایی سپری شد اما خداروشکر مثل قبل سرپا بودمو همه ی کارامو میکردم و کلاسای زایمانم فتم و به هیچ عنوان راجب سزارین آگاهی نداشتم تنها معایبشو بهم گفته بودن اما اورژانسی سزارین شدم بدون هیچ دردی بعد ۲ساعت دخترمو دادن بغلم و بهترین روز عمرم بود هنوزم با یاداوری اون روز خنده میشینه رو لبام فقط کاش همسرم بیشتر همراهم بود دیگه چیزی کم نداشتم البته الان داره جبران میکنه زایمان راحت واسه همه ی باردارا آرزو میکنم

من باردیم کلااا با استرس بود،ولی زایمانم طبیعی بود و عاااااالی،دوس دارم بازم یکی دیگه بیارمولی شرایطه اقتصادی یکم

من بارداری راحتی داشتم کلاس های آموزشی زایمان هم رفتم زایمان طبیعی انتخابم بود ولی هفته 38 ام آب دور بچه کم شد و بستری شدم سزارین زایمان ام سخت شد

من سه ماه اول بارداری خیلی بود چون همش ویارداشتم ولی زایمان خوبی داشتم

تاوهفت ماه ویار ک هرروز زیر سرم بودم زایمانم هم ک سر زایمان مثانم اسیب دید چون بچم درشت بود و لگن من کوچیک بود مثانم حین زایمان اسیب دید احتباس ادراری داشتم تا9 روز بستری بودم چون من بستری بودم بچم هم پیشم بود و طفلی 4 روز اول ک زردی داشت میبردنش پایین تودستگاه منم ک چون سوند وصل بودم نمیتونستم برم پیشش هر 3یا4ساعت ی لحظه میاوردنش شیر میدادمش میبردنش خیلی سخت بود همش گریه میکردم میدیدم هرکی زایمان میکنه روز بعد میره بچمو میبردن نمیذاشتن پیشم بمونه بعد زردیش هم تو بیمارستان همینکه خوب شدبچم سرما خورد خیلی سرفه های بدی میکرد تا چهل روزگیش درگیرسرفه هاش بودم ولی همش گذشت خداروشکر ک الان مشکل مثانه ی منم حل شد و خداروشکر ک پسرم هم سالمه💛

من بارداری خیلی سختی داشتم کهیر بارداری زدم آنزیمای کبدیم بهم خورد و درنتیجه همیشه در حال خاروندن خودم بودم از طرفی دیابت بارداری گرفتم تنگی تونل کارپارل گرفتم و دستم از مچ به پایین کلا بی حس بود و به شدت چاق شدم و ورم کردم آخرشم توی هفته ی ۳۶ چون فشارم زد بالا به خاطر دفع پروتئین مجبور شدم زایمان کنمبرای زایمانم یه شب زودتر بستری شدم که فشارمو کنترل کنن که توی بیمارستانم منی که فشار بالا داشتم میخواستن برام آمپول فشار بزنن تا طبیعی زایمان کنم شوهرمو مادرمو پدرمو برادرم با پرسنل بیمارستان کلی کلنجار رفتن تا آمپولو برام نزنن از طرفیم خودم از ترس اینکه نکنه تا من خوابم برام آمپولو بزنن تا خوده صبح چشم رو هم نذاشتم ولی خب بالآخره سزارین شدم وقتی بچم به دنیا اومد ریه هاش کامل نشده بود تا چهار روز زیر دستگاه اکسیژن بود وقتیم مرخص شد یه شب خونه بود دوباره روز بعدش زردیش رفت برای ۱۵ بستری شد بیمارستان تا دوشب و سه روز
یعنی اینجوری بگم من نه از بارداریم خاطره ی خوشی دارم نه از زایمانم از ۱۰ روزه بعد از زایمانم که مثلا باید استراحت میکردم به خدا بابام گوشت کباب میکرد میاورد بیمارستان تا من از پا نیافتم

من دوران درد زایمان خیلی دوست دارم همش به عشق ازش یاد میکنم درصورتی دوازده ساعت درد کشیدم

من که تاچهارماه ویارداشتم فقط قسمت سختش اینجابودتوسی هفته فهمیدم وزن بچه م کمه که دکترگفت خونرسانی درست انجام نمیشه وبایدزودترزایمان کنی تو۳۸هفته باامپول فشارزایمان طبیعی داشتم خداروشکرالان دخترمومیبینم یه لحظه دردم یادم نمیاد

من بارداریم و زایمانم خیلی سخت بود، حتی آموزشهایی هم که دادن بدرد نخورد

خداروشکر هم بارداریم و هم زایمانم راحت بود

من زایمان نسبتا خوبی داشتم ولی بدون درد بستری شدم و با امپول فشار دردام شروع شد وزن بچمم ۴۳۰۰طبیعی زایمان کردم ولی در کل ب درداش می ارزید 😊😊

بارداری خیلی سختی داشتم زایمانم خیلی سخت تر بود

من بارداری سختی داشتم اما برای زایمان شب قبلش تشیع سردار سلیمانی بود که از خونه تا جمکران پیاده رفتم و اومدم فرداش رفتم دکتر لکه بینی داشتم فرستاد بر م بیمارستان نوار قلب گرفت گفت خانم نو خیلی درد داری متوجه نیستی بعدم معاینه کرد گفت 4سانت رحمت باز شده اما دخترم نچرخیده بود تو این 38هفته دیگه سزارین شدم اما خب خیلی حس شیرین خوبی بود وقتی دخترم رو دیدم . دردم خب زیاد بود اما خداروشکر به خاطر داشتن دخترم

من بارداری اولم هیچ تجربه ای نداشتم دهانه رحمم۲سانت بازشده بود ولی زایمان نمیکردم بادوتاآمپول فشارزایمان نکردم آخرش کیسه ابموپاره کردن تاموقع زایمانم۸ساعت طول کشید به بعدم خونریزی داشتم۲ساعت تواتاق عمل تاخونریزیمو بندبیارن خلاصه خیلی دردکشیدم یادم نمیره ولی بچه دومم کلا۴ساعت دردکشیدم بدنیااومد گذاشتن بغلم بهترین حس دنیارو داشتم

من بارداری راحتی داشتم البته یک ماه تهوع داشتم ولی اونم باسیرابی درست شد زایمانم طبیعی داشتم درصورتی که خیلی خیلی میترسیدم ولی در کمال ناباوری اصلا دردی حس نکردم و پسره خوشملم دنیا اومد

من بارداری خیلی سختی نداشتم ، ماه های آخر یکم اذیت شدم فقط .. زایمانمم اول میخواستم طبیعی باشه ولی پسرم درشت بود ترسیدم و سزارین شدم ولی راضی بودم خداروشکر

بهترین زایمان دنیاروکردم باوجود سختیاش اماخیلی شیرین بود خیلی 😍خدایاشکرت

من باردای خیلی سخت داشتم اول که تا 5ماه هرچی میخوردم بالا میوردم حتی اب بعدا که یه مشکل بزرگ تو زندگیم پیش اومد فقط گریه کردم بعدا که اوضاع رفت خوب بشه دست شوهرم رفت زیر دستگاه وچند عمل رفتم نفص بکشم سر بچه ام ااومد تو لگن ودهانه رحم باز شد ویه مدت درد انقباض شکم وبا امپول بچه امو نگه داشتم بعدا یک ماه زودتر زایمان کردم روز زایمانم خیلی درد کشیدم به زور امپول زایمان کردم اینقدر اذیت شده بودم که تا روز دوم هیچی نمیفهمیدم روز دوم که بدتر ین روز زندگی بود بعد زردی پسرم تا 40روزش شد هی بیمارستان ودکتر وبعدشم که افسردگی بعد زایمان روزایی سختی بود ولی الان که میبینم همه سختیا رو به جون دل میخرم

من بارداری خیلی خوبی داشتم وزایمان خیلی بدی داشتم😬

من سرکلاژ بودم و استراحت مطلق با سرم درد زایمان کردم خداروشکر زایمانم خوب بود ۶ صبح دردام شروع شد ۱۰ صبح دخترم دنیا اومد الان ۱۰ ماهشه

هنوز تجربه نکردم 😭😭😭

من کل دوران بارداریم حالم بد میشد نمیتونستم درست غذا بخورم هر روز صبح با حال خیلی خیلی بد و حالت تهوع بیدار میشدم ولی تمام سعی خودما کردم که اینا باعث نشه من لذت دوران بارداریما نبرم و خیلی لذت بردم خیلی خیلی دوس داشتم این دوران را و اینکه من دوس داشتم طبیعی زایمان کنم ماماهمراه گرفتم ولی متاسفانه این خانم اینقدر کارش واسش بی اهمیت بود که وقتی بهش زنگ زدم رفته بود مسافرت و جواب تلفن مارو نمیداد این باعث شد من یهو ی ترسی تمام وجودما بگیره ولی ی پرستار مهربون سریع زنگ زد و ی ماماهمراه واسم پیدا کرد ولی تا اومد دو سه ساعت طول کشید خیلی خیلی حالم بد شد
نزدیک هست ساعت درد کشیدم ولی واقعا التماسشون میکردم منو سزارین کنن چون واقعا سخت بود ولی هب اهمیت به حرفای من نمیدادن
یهو قلب بچه افت کرد و این باعث شد منو سزارین کنن تو اون لحظه استرس بچه رو‌داشتم از طرفی هم خیلی خوشحال بودم که دارم از این دردا راحت میشم بعدم بیهوش شدم وقتی چشمامو باز کردم بچمو صحیح و سالم دیدم

من سزارین شدم،عااااالی بود خیلی خوب بود

من بارداری خیلی خیلی راحتی داشتم اصلا یه بار هم بالا نیاوردم بخدا،فقط زایمانم یه کم درد داشت دخترم۳کیلو و ۹۰۰گرم بود

بارداری من افتضاح بود چون از ماه چهارم لگنم در رفتگی پیدا کرد نمیتونستم تکون بخورم از ماه هفتمم بیخ رونام جوری شده بود انگار شکسته بودن با عصا اونم یواش یواش میتونستم تو خونه راه برم،زایمانمم 12ساعت درد طبیعی رو کشیدم بعد از 12 ساعت سزارین شدم اما همش ب داشتن ثمره ی عشقمون می ارزید

من دوساعتی دزد طبیعی کشیدم بعدم ضربان قلب بچم اومد پایین سزارین شدم و بعدش خیلی اذیت شدم مدام میفاادن روشکمم فشارمیدادن ک زخمم باز شد چاله شد اندازه گرذو و چهارماه طول کشید خوب بشه

من از ماه دوم بارداریم استراحت مطلق بودم تک تنهاتوشهرغریب تازایمانم استراحت بودم وزایمان خیلی خوبی داشتم اماخوب فقط واس شب زایمان بود فرداش دردام شرو شد بخیه و زردی نینی ورفت‌امد ب بیمارستان خییلی خیلی سختی کشیدم

من خداروشکر بارداری سبکی داشتم فقط تا ماه ۳ تهوع داشتم اونم هفته ای دو سه روز
زایمانمم سزارین انتخاب کردم و تاریخ تعیین کردیم برای ۲۱ آذر ۳۸ هفته و ۴ روز
اما دقیقا ۲۰ اذر نیمه شب بود که دردم گرفت تا برسم بیمارستان گفتن دهانه رحمت ۶ سانت باز شده و حیفه بخوای سزارین کنی
و قبول کردم که زایمان طبیعی انجام بدم با اینکه ۱۰ روز اخر استراحت مطلق بودم اما زایمانم فوق العاده بود و وقتی رفتم بیمارستان ۲ ساعت و نیم بعدش پسرم بدنیا اومد و خیلی از زایمانم راضی بودم

من بارداری تقریبا سختی داشتم یعنی درکل دل درد خیلی داشتم بخاطر اینکه رحمم کوچیک بود ولی زایمانم وحشتناااک چون پردم نیمه ارتجاعی بود و لایه هاش بهم نزدیک بود رحمم یه سانت باز میشد دوباره بسته میشد دوازده سااعت با دردهای خیلی زیااد بزور بازش کردن ولی خوب چون باهاشون همکاری میکردم و جیغ نمیزدم خداراشکر مامانم رو پیشم گذاشتن تا کمرم رو بماله خلاصه هرچند که وحشتناک بود اما الان ک یادم میاد وقتی ک چشمم ب پسرم افتاد همه دردام یادم زفت

من بارداریم خیلی راحت بود زایمانمم خیلی راحت بود اما الان دخترم داره خیلی اذیت میکنه

بارداری زیاد سختی نداشتم اما زایمانم فوق العاده سخت بود 😣😣یادش میفتم تنم میلرزه

من بارداری سختی داشتم تا پنج ماه همش ویار شدید ...بعدش همش استرس و پرونده زیر بغل تو بیمارستان برای چک کردن بچه. برای زایمان امپول فشار زدن ۱۲ ساعت درد کشیدم اخرش نشد که نشد رفتم سزارین. خیلی سخت بود .
حالا جای خنده دارش اینه اومدن کیسه ابنو پاره کردن هی همو صدا میکردن پرستارا ، منم ترسیده بودم هی گریه میکردم میگفتم چی شده جیب یکی از پرستارا رو گرفته بودم ول نمیکردم.🤣🤣

من بارداريم سخت بود٧ماه بالا اوردم زايمانمم واقعا طولاني بود

من بارداریم نسبتا خوب بود گرچه رماتیسم بارداری گرفتمو رسما فلج بودم 😅
ولی قسمت سختش زایمانم بود ک 20 روز زودتر دردم گرف ب خانوادم زنگ میزدم در دسترس نبودن تقریبا 3 ساعت خونه درد کشیدم بعد دکترمم مسافرت بود ازین بیمارستان ب اون بیمارستان زمینو زمانو چنگ میزدم اخرم طبیعی زایمان کردم کیسه ابمو پاره کردن میگفتن زور نزن دکترت نیومده و... خلاصه خیلی داغون بود
بچه هم بدنیا اومد کلا تو شوک بودم انگار از جنگ برگشته بودم

من بارداری سختی داشتم مشکل قلبی پیدا کردم و باید روزی ۲ تا آمپول میزدم.ولی همش گذشت. زایمانمم طبیعی بود با۶ ساعت درد. یه اتفاق جالب اینکه من درست زمان وقوع زلزله درد زایمان گرفتم کرمانشاه هستیم و ساعت ۳ صبح که زلزله اومد من افتادم سر خون و درد. مردم برا جونشون میترسیدن و منم ترس زایمان داشتم. خیابونام بخاطر زلزله خیلی شلوغ بود به سختی به بیمارستان رسیدم. ولی خب به نظرم بارداری همه سخته حالا هر کی به یه شکلی. مهم اینکه بچه سالم بدنیا بیاد.

بارداری خیلی سخت بود ولی زایمان چیزی نفهمیدم

من بچه اولمه سزارین شدم خیلی خوب بود بدون درد رفتم سزارین شدم و خیلی لذت بخش بود بعد از 9ماه انتظار جوجم رو بغل کردم 🤩🤩🤩

سلام مامانیا من نه زیاد بارداری راحتی داشتم و نه خداروشکر خیلی سخت بود اما بی نهایت زایمان طبیعی سختی داشتم هنوز که یادم میاد اشک تو چشمام جمع میشه خیللی زیادم بخیه خوردم بعدش هم دخترم عفونت خون داشت ده روزی بستری بود من با اون حال خرابم و دردی که حتی نمی تونستم بشیم شبانه روز پیشش بودم دستو پاهام حسابی ورم کرده بود بخیه هام هم باز شده بود درد خیلی بدی کشیدم

من مشکلات زیادی داشتم تو بارداری البته نه از نظر جسمانی فقط مشکلات خانوادگی بود ولی بارداری راحتی داشتم اصلا احساس درد یا سنگینی نداشتم واقعا خیلی خوب بود ۹ماه شیرینی بود با وجود مشکلات فراوون یه زایمان خیلی راحت و بی درد و شیرین داشتم واقعا دلم برا بارداریم تنگ شده دوس دارم دوباره بار دار بشم قبل این بارداری ۲تا بارداری ناموفق داشتم ولی خداروشکر این یکی خیلی عالی گذشت😊

سلام من زایمان اولم راحت بود ولی برای زایمان دومم کلاس هم رفتم مامای خصوصی هم گرفتم ولی بازم چون ۳۸هفته زایمان کردم خیلی خیلی اذیت شدم الان هم بعضی وقت هاکابویش رومیبینم

با ۸ساعت درد بلاخره امپول فشار زدن زایمان کردم

وای خیلی بد بود هشت ماهگی کیسه ام ترکید رفتم تا شب درد کشیدم شب بند ناف دور گردنش افتاد سزارین شدم بعد رفت دستگاه اصلا مزخرف ترین روزای عمرم بود واقعا

من درکل بارداری خوبی داشتم...فقط سوزش معده خیلی اذیتم کرد که تا لحظه زایمان هم ادامه داشت...از طبیعی بشدت میترسیدم و تصمیم گرفتم که دکتر خصوصی و بیمارستان خصوصی داشته باشم که زایمان بدون درد انجام بدم که روزی که رفتم بیمارستان دکتر بهم گفت باید سزارین بشم...بعدشم که خبلی درد داشتم تا ده روز و دیگه تمام شد خداروشکر...

منم زایمانم یهویی بودسزارینی خوب بود بد نبود.

زایمان من سرارین بود بدون درد خداروشکر

من بارداری خیلی سختی داشتم حالت تهوع ها شدید تا روز آخر،دیابت بارداری گرفتم همون اوایل وزن اضافه که نمیکردم هیچ کمم میکردم هر هفته چکاپ دیابت و مصرف انسولین ودر آخر هم این کرونا لعنتی امد همه نقشه هامون رو خراب کرد ولی در عوض خدا رو هزار بار شکر زایمان خیلی راحتی داشتم مثله یه رویا بود برام سزارین بی حسی شدم با این که تنها و غریبانه با همسرم رفتیم بیمارستان و هیچ ملاقاتی نداشتم به خاطر کرونا ولی خاطره شیرینی شد برام هنوز هم با گذشت ۴ ماه هرروز مرور میکنم که یه وقت فراموش نکنم اون روز زیبا رو😊😊😊😊

من زایمان بشدت سختی داشتم الانم یادم میاد گریم میگیره بشدت پشیمونم ک طبیعی زایمان کردم هم سخت بودهمم اذیتم کردن توبیمارستان عین شمرباهام رفتارکردن ایشالله بچه دیگمو سزارین اونم لیزری خدابخواد... امابارداریم فوق العاده قشنگ بود❤️❤️❤️

من خیلی ترس داشتم ولی وقتی پسرم را دیدم 😍😍😍😍😍😍

من باردارى خوبى داشتم تا ماه پنجم كه فهميدم شوهرم داره بهم خيانت ميكنه با ي زن شوهردار تو گوشيش اينستاشو ديدم بهم پ داده بودن ولى پاك ك كرده بود هنوز اپديت نشده بود من تا ديدم پاك شد ايديشو تو گوشيم زدم و ديدمش هععععى كلى دعوا و جرو بحث و اخرسر اومد گوه خورى ولى چه فايده قلب من با بچم شكسته بود دلم پر از غم پر از نفرت و كينه الان ك دارم مينويسم گريه ميكنم
بچم ك ب دنيا اومده تا الان ك هفت ماهشه نا ارومه همش گريه ميكنه مال اون غصه هاييه كه كشيدم😭😭😭😭😭😭😭 خدايا خودت بهم صبر بده فقط

من بارداریم خیلی خوب بود فقط استرس زیاد داشتم چون یه بار قبلش سقط داشتم .ولی تجربه زایمان بدی داشتم از سونویی که تو بیمارستان گرفتن و هی گفتن وای چقدر سرش بزرگه چقدر درشته چقدر فلانه تا اینکه بیمارستان راضی نمیشد سزارین کنن به زور و خدا خیرش بده وساطت دکتر خودم انجام شد و و و ... ولی شکر خدا الان خنده هاشو میبینم هزار بار شکر میکنم

دریک کلام دهنم صاف شد خخخ

بارداری دوران شیرینیه ولی زایمان خیلی سخته بخصوص طبیعی خدا خودش کمک میکنه وقتی بچه رو بغلت میگیری از همه چی یادت میره

یه تجربه افتضاح که نمیخوام یادم بیاد

من بی حسی از کمر داشتم... خودم شاهد همه چی بودم.. با وجود حاملگی بد واستراحت مطلقم کلی از زایمانم لذت بردم... خدا این حس رو به همه اینایی که نداشتن تا حالا بده.. الهی آمین

بارداری خیلی سختی داشتم ولی زایمان بسیار خوبی داشتم و سزارین شدم

خداروشکرزایمان من طبیعی بود..تونستم تحمل کنم...فقط یکم ک نفسم میگرفت برام سخت بود...امیدوارم این یکی بتونم راحت بدنیابیارم

من زایمان فوق العاده بدی داشتم هیچوقت فراموشش نمیکنم،و دیگه حاضر نیستم هیچوقت زایمان رو تجربه کنم ،من هم درد زایمان طبیعی رو کشیدم و هم بعدش زایمان سزارین،صرفا بخاطر درد زایمان نیست،اتفاقاتی که برام در زمان زایمان و بعدش افتاد باعث عذاب بوده برام

خداروشکرالان دوتافرشته دارم وبخطرشون خداروشاکرم

من بارداری راحتی داشتم اما چون باید زایمان طبیعی کنیم متاسفانه ۱روز کامل دردکشیدم آمپول فشارزدن کیسه اب وپاره کردن فایده نداشت بعدش سزارین شدم و راضی بودم

من بارداری اولم استراحت بودم ولی دومی خوب بودم خداروشکردوتازایمانمم خوب وراحت بودسزارین بودم

سختی داشتم تا لحظه آخر حالت تهوع واستفراغ حتی تو بیمارستان😁😁😁😁ولی زایمان با این که طبیعی بود راحت بود الانم عا‌شق پسرمم

من بارداری راحتی داشتم خداروشکر زایمانم راحت بود به لطف خدا
ساعت 1 ظهر بستری شدم ساعت 5 غروب هم زایمان کردم درد کشیدم ولی پسرم که به دنیا اومد اصلا انگار نه انگار درد داشتم
یه خاطره خوب هم دارم وقتی پسرم دنیا اومد پرستار رفت که به همسرم خبر بده رفت و اومد گفت شوهرت مثل اینکه خیلی نگران ته گفتم چطور گفت داشت دولپی ساندویچ می‌خورد که همه ی پرستاران و دکترا و من زدیم زیر خنده
البته شوهرم دو روز هیچی نخورده بود از نگرانی
واقعا خدا رو شکر میکنم

من ۳۵ ساعت تمام در کشیدم و درد های شدید و کشنده اما بچه چرخیده بود و داشت از کتف دنیا میومد به شوهرم و خانوادم هیچی نمیگفتن همش میگفتن الان به دنیا میاد دیگه لحظه آخر گفتن براش دعا کنید داره میمیره بعد از ۳۵ ساعت سزارین شدم دوماه افسردگی گرفتم و هر شب کابوس میدیم خیلی سخت بود خیلی

من واسه زایمانم خیلی سختی کشیدم ولی همین که پسرمو بغل کردم کل دردام یادم رفت

من تو دوران بارداری شرایط نسبتا خوبی داشتم و زیاد اذیت نشدم و با کمک کلاسهای زایمان تونستم زایمان خوبی داشته باشم
بخواست خودم زایمانم طبیعی بود تو خونه دردامو بردمو بعد وقتی دردام منظم و کم فاصله شدن رفتم زایشگاه قبل از زایمان پیاده روی و ورزش کردم و جوشونده های مختلفی که روند زایمان رو تند تر و راحت میکنن و خوردم و همینطور توی زایشگاه یسری نرمش هایی که توی کلاس بهمون گفته بودن رو انجام دادم و تنفس هایی که بهمون یاد داده بودن خیلی بهم کمک کرد و تونستم زایمان خوبی داشته باشم خداروشکر
farzaneh.sh9923

من بارداریم‌ خیلی سخت بودولی زایمانم فوق العاده راحت خودم خواستم سزارین بشم دردنکشم

بارداریم سخت گذشت ولی زایمانممممم عالی بودددد سزارین بیهوشی بودم اصن نفهمیدم چجوری بچه رو ب دنیا اوردم بعد چن ساعتم از جام بلندشدم.

من بارداری فوق العاده ای داشتم. زایمانم با سوزن فشار 8 ساعت درد کشیدم دخترم پی پی کرد سزارین کردن ولی هیچی نفهمیدم چشام باز کردم دیدم پرستار دخترم رو دستش داره میرقصونه. بعدشم تا 3 ماه خونه مامانم بوده .خدا ب مامانم خیر بده و تن سالم

من بارداری خیلی خوبی داشتم فقط سه ماه اول معده درد شدیدی داشتم ولی بعدش عالی بود روزی که کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان 5 ساعت سرم فشار بهم وصل کردن و چون خوشبختانه دهانه رحمم باز نشد سزارین شدم چقدر هم که خوب و عالی بود خانمهایی که باردارین از لحظه به لحظه بارداریتون لذت ببرین چون بهترین لحظه زندگی همون 9 ماه بارداریه

خداروشکر بارداری عالی داشتم هرچند بحرانهایی بوجود اومد برام ولی خداروشکر خدا کمکم کرد وخوب بود.زایمان هم خوب و دوست داشتم ولی زاچیم خیلی بد بود.موقع کرونا بود ودست کمکی زیاد نداشتم روز دوم خودم بچمو جمع وجور میکردم و هنوزم که هنوزه عواقب اون روزهارودارمم یبینم😔😔😔

من بارداری سختی داشتم تا۱۶هفتگی حالت تهوع داشتم بعدازاون که بچه کم کم رشدکردمنم همه جابدنم دردمیکرد..ولی زایمان خیلیییییییییییی سختی داشتم ازساعت ۸صبح دردکشیدم تا۳بعدازظهردخترم طبیعی بدنیا اومدخلاصه خیلی سخت بودهردوش

واااای زایمان طبیعی داشتم خیییییلی سخت بود 9 ساعت درد کشیدن جونم در اومد... اما بارداریم رو خیلی دوست داشتم دلم براش تنگ شده

من اورژانسی سزارین شدم.دخترم بامن ناسازگاری خونی داشت.زردی هم داشت که ۹ روز بستری شد.ومنم با اون وضعیت کنارش بودم. خیلی روزهای سختی بود. بخدا هیچکس اندازه من اذیت نشد. بقیه زایمان میکنن استراحت میکنن من همش سرپا بودم و اصلا نه استراحتی نه خواب درست وحسابی. هیچی😭😭

من بارداریم خیلی ریلکس بودم والبته ی پس ارام هم به دنیا اوردم الیته طبیعی

خیلی خیلی سخت ولی شیرین بود که یه حسی بهم میگه دوس دارم دوباره تجربش کنم

من بعد نه سال باردار شدم بعد استراحت مطلق دهانه رحمم رو دوختم توسه ماهگی هیچکسی پیشم نبود از صبح تا شب تا شوهرم بیاد تنها بودم تو خونه ولی زایمانم خیلی راحت بود خداروشکر که همه چی به خوبی گذشت

من بارداریم خیلی راحت بودزایمانمم زیادسخت نبودچون سزارین بودم

من خداروشکر بارداری خیلی خوبی داشتم،بعدشم سزارین خیلی خوب،اصلا هم درد نداشتم .ب نطرم سزارین رو با یه شیافت دیکلوفناک فلزی میسه تا ۴ روز بعد خوب شد.

سلام خوبید 😁
من زایمانم طبیعی زده بودن و کل دوران بارداری خوب بود اخراش دیگه یکم اذیت داشت همش دلم میخواس ۳۸ هفته زایمان کنم طاقتمم سر رسیده بود تو هفته ۳۹ رفتم بیمارستان ارش الکی گفتم درد دارم اونا هم بعد کلی معاینه نوار قلب الکی گفتن نوار قلب بچه خوب نیس با اینکه دستگاهاشون هر ۵ تا خراب بود خلاصه دوروز اونجا بستری شدم قسمت زایمان انقد جیغ گریه اینا شنیدم ک کلا افسردگی گرفتمو همش همش گریه میکردم اخرم با هزار تا بدبختی دعوا گریع ترخیص شدم اومدم خونه انقد گریه کردم به شوهرم گفتم من.طبیعی نمیتونم بیارم دیگه دید جدیه با اینکه پولم نداشتیم قرض کردو من فردای روزی ک از بیمارستان ارش اومدم رفتم بیمارستان پارسا و اوژانسی بعد یک ساعت پسرمو بغل گرفتم خیلی خیلی راحت بودو عالی ۲۴ /۴ پسرم بدنیا اومد ۸ شب 😁😂😂😂😂

سه بار دکتر نامه داد گفت بستری شو زایشگاه چون بچم حرکت نداشت و نوارقلبش هی بد میشد.بارآخر ی شب دکتر خودم اومد بهم گفت تو ک درد نداری خودتو مرخص کن برو هنوز دوهفته دیگ وقت داری ک ساعت چهارصبح دردای شدیدم شروع شدن تااا شیش عصر زجر کشیدم و آخر سرم دخترم تو شکمم هم چرخید هم مدفوع کرد فقط یادمه مث گرگ از درد زوزه میکشیدم اوراژنسی سزارین شدم و دوهفته تمامم درد سزارین داشتم حتی برا دستشویی رفتن کمکم میکردن..ولی بازم بچه میخوام دخترم تنهاس😔

خوشبحالت،من که ۲روز از سزارینم گذشته هنوز درد دارم و به سختی بلند میشم و مامانم پیشم مونده

وای سخت ترین زایمان ممکن رو داشتم ساعت ۴ صبح دردام شروع شد و ولی ساعت ۳ بامداد روز بعد بستری شدم چون ماما وسط معاینه کیسه آبم رو پاره کرد و هنوز ۳ سانت بودم تا ساعت ۱ ظهر روز بعد که تقریبا سی ساعت هست درد های نفس گیر و کشنده داشتم و ساعت و بامداد ۱۰ سانت فول شدم اما هر چی تلاش کردم بچه دنیا نیومد و ساعت دو نیم بعد از۳۵ ساعت درد در حد مرگ پزشک متوجه شد بچه داره از شونه بدنیا میاد و ضربان قلبش افت کرده من ولی دیگه زورام دست خودم نبود و زور سر خود شده بودم داشتم میمردم دکترا تا حد مرگ که بودم منو سزارین کردن و اونطرف خانواده فکر میکردن من دارم راحت طبیعی میزام که پرستار به شوهرم میگه این داره میمیره براش دعا کنین که دیگه سزارین شدم دقیقا تا دو ماه افسردگی شدید گرفتم و هر شب کابوس میدیدم ولی درس عبرت شد دیگه طرف طبیعی نره هیچکس تونم دکترایی که بی فکرن و یک سونو نگرفتن که چرا بدنیا نمیاد😭😭😭😭😭😭😭

منم زایمان کردم یکشنبه،هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین😭۱۸ساعت دردکشیدم کیسه آب هم پاره شد ولی دهانه رحمم بیشتر از ۲سانت باز نشد بخاطر این سزارین شدم ،ولی دختر کوچولوم رو دادن بغلم همه درد و تلخی اونروز رفته😍😍

من بارداری خیلی خوبی داشتم اما زایمانم فوق العاده سخت بود از دوشب قبل درد کشیدم تا روز سوم ۱۲ شب به بدبختی زایمان کردم کیسه اب و پاره کردن منم هرچی زور میزدم فایده نداشت آخرم بچه مو با وکیوم کشیدن

من دوتا بچه هامم طبیعی دنیا اوردم پسر بارداری خیلی خوبی داشتم ولی زایمان سخت دخترم باردهریش اذیت شدم ولی زایمانش خوب بود... زایمان طبیعی همه ی لذتش به اینه که بعد درد جوجه تو میبینی خیلی خس جالبیه همه ی دردا یادت میره

من بارداریم خوب بودولی زایمان طبیعی داشتم خیلی خیلی سخت بود خیلی اذیتم کردن حرفشامیزنم استرس میگیرتم

من زایمانی داشتم که فکرنمیکنم کسی اینطور داشته...بقدری زایمانم بد بود ک امضا کردن چون ممکن بود یکیمون زنده بمونه یا هردومون از دست بریم...فقط بخاطر اینکه متخصص گفته بود لگنش تنگه نمیتونه ولی بیمازستان اصرار ب طبیعی داشتن واقعا نمیدونم چی بگم قلب دخترم ۳بار افتاد بند ناف دوبار دور گردنش پیچید و مدفوع کرد بخاطر فشارایی ک بهمون وارد کردن من ک رو ب موت بودم اخراش دیگه اصلا نه میدیدم نه میشنیدم اخرم سزارین شدم واقعا خدا برای هیچکس اینطور نخواد

من به جفت حساسیت دادم از کف سرم تا کف پام وحشتناک می خارید اینقدر خودمو چنگ انداختم کیسه آبم پاره شد بچمم بریچ بود سزارین شدم بعدش خونریزی داخلی کردم تقریبا مردمو زنده شدم همه چی افتضاح بود دکترمم گفت سیستم خودت به هم ریخته بود تقصیر من نبود متنفرم از بیمارستان نیکان و برخورد بد پرستاراش

من زایمان داغونی داشتم اصلا زامیان طبیعی وحشتناکه -ولی نه ماه بارداری راحت بودم

من زایمان سختی بود یک شب درد طبیعی کشیدم بعد سزارین کردن وقتی به هوش آمدم دختر دیدم همه دردم یادم رفت خدا شکر کردم که فرشته سالم به من داد

من بارداری خیلی راحتی داشتم ولی زایمان سختی ده ساعت درد کشیدم

من زایمان راحتی داشتم سزارین شدم بعد عمل گفتم پمپ درد میخوام خیلی عالی بود اصلا متوجه نشدم خیلی راحت از تخت اومدم پایین توصیه میکنم به کسانی که زایمان سزارین دارن حتما پمپ درد بگیرن از اتاق عمل عالی عالی

من کلاس زایمان فیزیولوژیک رفتم ولی چون nst ضعیف بود سزارین شدم اونم با بیهوشی کامل کلا خیلی راحت بودم ک راضی ام از زایمانم🥰

من دردطبیعی کشیدم سزارین شدم بارداریم هم همش ویارداشتم تا9ماه تموم شد

من اوایل بارداری فقط شبها به شدت درد معده میومد سراغم تا ۴ ماهگی بعد چهار ماهگی هم فشار پایین بودم و بیهوش میشدم قندم لبه مرز بود تحت مراقبت بودم. زایمانه خیلی راحتی داشتم سزارین بودم چون دیسک کمر داشتم و دکتر اجازه طبیعی نداد. مثل این بود ک خوابیدم و از خواب بیدارشدم.

من حاملگی خوبی داشتم زایمانم بیست و چهار ساعت درد داشتم بعدش زایمانم خوب بود بعد یه ساعتش خونریزی کردم ولی خیلی بد بود مرگو جلو چشمام دیدم

من زایمانم خوب بودصبح دردداشتم نرفتم تاعصرکه رفتم گفت رحمت دونیم سانت بازشده خیلی خوبه دیگه بستری شدم شب ساعت 12:30بچم بدنیااومد خیلی حس خوبی بود

من بارداری راحتی داشتم اصلا ویار نداشتم چیزی هم دلم نمی‌خواست تا بخورم در کل مثل قبل بارداری بودم اصلا انگار باردار نبودم
زایمانمم‌ خیلی خیلی راحت بود سزارین شدم پمپ درد زدم دردو متوجه نشدم.
ولی در عوض از لحاظ روحی شوهرم و خانواده‌اش خیلی هوامو داشتن شوهرم خیلی نازمو میکشید
اما مادرم اصلا حمایتم نکرد چون راضی نبود بچه بیارم
ده روز اول رو که مادر شوهرم موند بعدشم که زمستون بود سرما می‌خوردم ب مادرم میگفتم بیا ی شب بمون من حالم خوب نیست با اینکه همسایه این بهونه آورد نیومد
حتی ی بار خواستم برم دکتر گفتم بیا نگه دار من برم دکتر نیومد کف آسانسور خرابه من بااون حالم رفتم

سلام من بارداری عالی داشتم اصلا سخت نبود تا حدی که دخترم بعد به دنیا امدنش چهار کیلو بود ولی زایمانم خیلی سخت بود درس از ساعت یازده صبح درد داشتم تا اینکه دوصبح سزارین شدم راحت شدم نمیدونم چرا اون همه درد کشیدم کلا شیش سانت بیشتر باز نشد

من اولش میخاستم طبیعی زایمان کنم ولی ماه آخر به علت پایین بودن ضربان قلب بچم سزارین شدم ولی از ترس زیاد تو اتاق عمل وسط بیهوشی داشتم به هوش میومدم که دوباره بهم آمپول بیهوشی زدن ولی خدا رو شکر هم دکترم فوق العاده بود هم اینکه به خاطر نداشتن اضافه وزن دچار کمردرد هم نشدم خدا رو شکر زایمان خوبی داشتم

مسمومیت بارداری و چند بار بستری شدن .هر بار ۶ یا ۷ روز.زایمان زود رس که با وجود اینکه وقتش نبود همه بلایی سرم اوردن که طبیعی زایمان کنم در آخر هم سزارین😔😔

من کل بارداریم همش استرس داشتم چون بچه اولم که سقط کردم این همش استرس تاحرکت نمیکرد توزایشکاه بودم دیه مسعولین زایشکاه همه منو میشناختن تا میرفتم میکفتن باز اومدی کارم بود هر روز به زایشکاه وپنج روز تو زایشکاه با درد طبیعی سر کردم رحمم به اندازه باز نشدوپسرم.مدفوع کرده بود توشکمم مجبور شدن سزارین کنن منو با وجود این همه درد تا صدای گریش شنیدم همه چی رو فراموش کردم

من نارسایی جفت داشتم و توی ۳۸ هفته بستری شدم که بچه رو با امپول فشار دنیا بیارن،دو روز امپول فشار گرفتم و بعد دو روز دهانه رحمم یه سانت شد واااااای از دردی که کشیدم تا فول شدم😢😢ولی خب بعد از اینکه فول شدم پنج دقیقه طول کشید که دخترم دنیا اومد و واااای از اون لحظه عجیب و رویایی😍😍😍😍

من بارداری خیلی خوبی داشتم جوری بود که اصلا هیچ شبیه حامله ها نبودم تا ۴۰ هفته هم انتظار درد رو کشیدم که اونم نیامد سراغم رفتم برای زایمان طبیعی که اونم بعد ۱۲ ساعت انگولک کردنم دهانه رحم باز نشد دختر نازم به دادم رسید مدفوع کرد بردنم سزارین و تمام اما ۱ روز دخترم رو بهم ندادن بعد که دادنبهترین حس دنیا بود

من بارداری خیلی خوبی داشتم یعنی عاشق دوران بارداریم ،دوست داشتم که طبیعی زایمان کنم از هفته ۱۸ بارداری شروع کردم کلاس رفتن و ورزش کردنو کلی زحمت کشیدم ولی با تمام ورزش ها دهانه رحمم باز نشد و فقط با استریپ یک سانت باز شد که دکتر با آمپول فشار پایان بارداریمو شروع کرد😄درد داشت ولی خوب چون پوزیشن هارو میدونستم ویه لحظه هم دراز نکشیدم و مدام فعالیت کردم تونستم ۶ ساعته زایمان کنم،خیلی حس شیرینیه و خوشحالم که براش زحمت کشیدم
آیدی اینستاگراممون
@niki__diary

من بارداریم جزویارماهای اول بقیش عالی گذشت ودقیقاشب اخرزایمان چندباردردگرفت و ول کرد ازصبحم دردا شروع شدتاعصردردای خام روکشیدم همه میگفتن بریم میگفتم ن باید چندسانت بازشه الکی منونبرین کلاسای امادگی زایمان اینجاوتوزایمان خیلی به دردم خوردماما خصوصی گرفتم خداخیرش بده دلسوز اروم ومهربون 😍😍😍😍😍

من خداروشکر بارداریم اگه چهار ماه حالت تهوع رو کنار بزاریم خیلی خوب بود خداروشکر و زایمانمم خداروشکر راحت بود ... کلا با اومدن بچه همه سحتی ها فراموش میشه

من کلا از بارداری متنفرم بارداری اولم خیلی سخت بود زایمانم صد برابر سختر الانم بازم سخته فق منتظرم تموم بشه زایمانم برام شده کابوس

بارداری اولمه و ب شدت از زایمان میترسم خدا خودش کمکم کنه

وای اصلا دیگه نمیخوام بهش فکر کنم.و به بچه دوم.بارداری سخت .همش حالت تهوع و استفراغ.استراحت مطلق.زایمان که دیگه نگو درد کشیدم یه شب تا صبح بعدش بهم کمک نفس وصل کردن و سریع بردن برای سزارین.خداروشکر برای سزارین حالم خوب بود و اصلا متوجه دردش نشدم.و همون روز اول رفتم حمام کارامو خودم انجام دادم.ولی یه دوره دوماهه دچار افسردگی بعداز زایمان شدم آخه من به شوهرم خیلی وابسته بودم همه جا باهم میرفتیم و کلی وقت میگذروندیم ولی باشرایط به وجود اومده خیلی سختم بود.دخترم که دل درد های شدید و شب نخواب های زیاد و رفلاکس شدید داشت و من هم دست تنها.خلاصه که تاحالا خیلی سختی کشیدم .الآن هم که بسیار شیطنت میکنه و لجبازی شدید.و باز هم دست تنها😥

من بارداری ب نسبت سختی ماهای اول داشتم زایمانم افتضاح سه روز درد زایمان میکشیدم ولی بیمارستان بستریم نمیکرد مردم و زنده شدم سه روز تمام روی دوسانت بودم و دردای زایمانی شدیدی داشتم و دکترای بیشعور پذیرشم نمیکردن برای بستری یا سز روز اخر یساعته بستری شدم و زایمان بعدم ک جفتم مونده بود کلی درد و اذیت و دارو شیرمم کم بود در کر بیزار شدم از طبیعی ی پیشنهاد برای مامانای باردار اصلا نرید معاینه تا زمان زایمان

من برای هردو دوتا بچه م اوایل بارداریم خیلی سخت بود بعدش بهتر بودم ولی زایمانم برای بچه دخترم خیلی سخت وبا آمپول فشار بود برای پسرم هم خیلی سخت بوداما دردام طبیعی شروع شدو مدت زمان زایمان کمتر بود

من هم یه بارداری با مشکلات خودش داشتم بعلاوه استرس های بیشتر چون سال پیش دخمل دو ماهم رو از دست داده بودم😭😭 پس بیشتر نگران بودم که خدای نکرده دوباره این اتفاق نیفته تا اینکه تو ماه اخر بارداریم کرونای لعنتی وارد ایران شد که استرس های خودش رو داشت و کل برنامه هامو از جمله اینکه قرار بود برا زایمان برم تهران رو نقش بر اب کرد خلاصه روز شش فروردین با ملی استرس تو شهر خودمون زنجان رفتم بیمارستان خصوصی که قبلا هم دخترم رو اونجا بدنیا اورده بودم با کلی خاطرات ولی استرس و نگرانی این کرونای لعنتی باعث شده بود که فقط به این فکر کنم و دعا کنم که خودم و بچه‌م و همراهام صحیح وسالم بریم خونه که شکر خدا پسرم صحیح و سالم بدنیا امد(سزارین) و فرداش رفتیم خونه با هیچ کس هم رفت و امدی نکردیم که خدای نکرده مشکلی پیش نیاد الانم که مهرازم سه ماهشه تو قرنطینه هستیم که شکر خدا پسرم با شیرینیش این روزهای سخت رو برامون شیرین کرده

‌من خداروشکربارداریم خیلی خیلی راحت بود اصلا نفهمیده بود ولی زایمان خیلی سختی داشتم ازساعت یک شب من دردکشیدم تادوازده ظهر بهم امپول فشار بهم انقد داد زده بودم ک تمام گلوم زخم شده بود ولی خداروشکرپرستارهای خیلی خوبی بالا سرم بودن بعمدکمک کردن

من بارداری و زایمان خیلی راحتی داشتم...ولی دردسرا با تولد بچه و اذیتهای بی امانش شروع شده و ادامه داره...و جرات داشتن بچه دوباره و ازمون گرفته

من ۹ماه بارداریم عالی بودچون اصلاویارنداشتم ،فقط یکم کمردردوتنگی نفس داشتم ،زایمانمم خیلی خوب بود،زایمان طبیعی داشتم خیلی خوب بودمخصوصاوقتی که بچموهمون لحظه دیدم

منم زایمان خیلی سخت بود درحد مرگ رفتم
بعدم پسرم شیر نمیخورد و اذیتای دیگه

منم زايمان خيلي راحتي داشتم سزارين شدم عالي بوداصلانفهميدم چي شدخابيدم بيدارشدم بچم بدنيااومده بود😗😍😊

من فوق العاده زایمان خوب بارداری خوب داشتم.تا زمانیکه دخالت های اطافیان و دکتر بازیای خانواده شوهر نباشه همه چی خوبه .ماشالله نیس دکتر هستن ادعا دارن
ی مشت بی سوادن ک فقط فتوا میدن😂😂
موندم تربیت بلدن چرا بچه هاشونو خوب تربیت نمیکنن 😂😂😂😂

من برخلاف انتظارم بعد از دوهفته ردشدن ازموعد زایمانم سزارین شدم چون آب دور بچه خشک شده بود نوار قلب بچه که گرفتن قلبش مسکل داست گفتن طبیعی نمیشه سریع باید بری اتاق عمل دلم نمیخواست سزارین کنم ولی از طرفی میگفتم بهتره بچه ام زودتر میاد بغلم خانواده ام اطلاع دقیقی نداشتن که چرا سزارین میشم ازنگرانی گریه میکردن بیچاره شوهرم که همش گریه میکرده که بچه ام زنم از دستم رفتن من خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم اما دوست هم نداشتم سزارین شم چن دلم بچه زیاد میخواست چن من تو خانواده کم جمعیت بزرگ شدم ولی وقتی گفتن کیسه آب رو خودمون میترکمونیم خیلی ترسیدم واز پیشنهاد سزارین خوشحال شدم تو اتاق عمل ازبس استرس داشتم مثل ماهی که از آب اومده بیرون میلرزیدم ولی بی حسی که زدن بدنم گرم شد نفهمیدم کی دکتر اومد دکتر خیلی خوبی بود همه اونجا خیلی مهربون بودن بچه ام که آورده بودن نزدیک بود خشک بشه آخه آب نداشت من سرم رو یه زره بلند کردم موقع جابه جاشدنم بعد تا یه هفته ازدرد گردن کتف سر خوابم نمیرفت بچه ام زردی داشت میخوابید ازیت نپیکرد اما خودم از گردن درد خوابم نمیبرد وبعد یزارین خیلی سخت بود که نمیتونستم کوچکترین کاری رو بکنم باید بلندم میکردن یه زره عصبی شده بودم سزارین دومم که از اول سختر بود خداروشکر گذشت والآن بچه های گلم وقتی باهم بازی میکنن شیرین زبونی میکنن ووقتی بهشون نگاه میکنم وبه خودم میگم که من مادرم واینا واقعا مال منن همه چیز ازیادم میره بارداریم بااینکه همش بخار مشکلات یه پام توآزمایشگاه بود یه پام تو مطب ولی خیلی خوب بود ودوست داشتم همه کنارم لودن وهوام رو داشتن

من سزارین کردم در طول بارداری هم مشکلی نداشتم وزنم و غذاهایی که استفاده می کردم خوب و مقوی بودن

خداروشكر خيلي خوب بود وبچم الحمدالله مشكلي نداشت بهترين روزاي عمرم بود خدارو صدهزار مرتبه شكر❤️❤️❤️❤️❤️🙏🏻

سلام من بارداری فوق العاده سختی داشتم همش استرس و لکه بینی استراحت مطلق بودم وسرکلاژ شده بودم سزارین خیلی بدی هم داشتم اما دخترم وقتی بغل کردم تمام سختی ها شیرین شد😍😍😍

من بارداریم خوب بود ویارنداشتم ولی کلا ادم استرسی بودم اب کیسم توهفته۳۰زیاد شد کلی استرس گرفتم میرفتم ان اس تی استرس داشت ولی زایمانم سزارین بود دوروز اول دردداش ولی خوب بود باشیاف همه چی ازبین میرف اصلا هم استرس زایمان نداشتم چون خودم سزارین اختیاری رفتم ولی همه اینامیگذره فقط انشاءالله خدار همه بچه سالم بده

من زایمان طبیعی داشتم و خیلی خوب و راحت بود

بارداری اولم که عالی بود تا هفته۳۷ که متوجه شدم کاهش شدید حجم مایع دور جنین پیدا کردم البته که سواراخ یا پارگی تو کیسه آب نداشتم و تا اخر هفته۳۷ بیمارستان بودم و سرم‌بهم میزدن ولی فایده ای نداشت و مجبور به سزارین شدم متاسفانه که خیلی استرس داشتم که میخوان عملم کنن ولی بعدش که پسر خوشگلم رو بغل گرفتم همه چی از یادم‌رفت
سر بارداری دوم خیلی اذیت شدم که همش با تهوع بی حالی و اینا بود که از هفته ۲۵ تهدید به زایمان زودرس شدم و استراحت خیلی سخت بود و بعد از اون سزارین که تازه اول ماجراهای من بود و تا دوماه اول حسابی اذیت شدم از عملم

من تو ۳۵ هفته کیسه آبم پاره شد.هنوز برای معاینه لگنی هم نرفته بودم حتی که دکتر بگه میتونم طبیعی زایمان کنم با نه.یعنی هنوز تصمیمی برای نوع زایمانم نگرفته بودم و طبیعتا مثل همه مامانی زایمان اولی میترسیدم. از یک ساعت بعدش دردام شروع شد و بعد معاینه ماما گفت که یک سانت دهانه رحم ت بازه و باید بستری بشی .حدودا ۴ ساعت طول کشید .یک ساعت آخر درد هام خیلی شدید بود ولی از اونی که انتظار داشتم سخت تر و وحشتناک تر نبود...

من.چ از قبل بارداری وچ از روز اول بارداری تا زایمان خ سخت گذشت بهم واسترس ذاشتم ...زایمانم هم با سوزن فشاربودهمش خ سخت و وحشتناک بود یاذم ک میاد میترسم...

خدارو شکر عزیزم

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمان بدی داشتم کیسه این پاره شد و ۱۲ساعت درد کشیدم دهانه رحم ۹سانت باز شده بود ولی دیگه توانی برای زور زدن نداشتم به زور با دستگاه بچمو بدنیا آوردن یجورایی رفتم اون دنیا و اومدم حتی با دیدن بچم هم یادم نرفت و هنوزم که ۶ماه گذشته یادم میاد گریه ام میگیره.زایمان طبیعی واقعا بد و درناک و فراموش نشدنیه.

بارداری نسبت خوبی داشتم اما زایمانم فوق العاده سخت بود کیسه ابم پاره شد دهانه رحم کاملا باز شد متاسفانه خیلییی جیغ زدم دیگه نتونسم ادامه بدم بردنم اتاق عمل سزارین شدم😥ولی همین که پسرم بغل کردم آروم شدم

من بارداری خیلی سختی داشتم
توی بترداری اولم کلستاز بارداری داشتم و زایمان زودرس داشتم بچم نموند سر بارداری دوم خیلی خیلی استرس داشتم
زایمان طبیعی خیلی خوبی داشتم اما بعد از زایمان هماتوم شدم و ۴۰ روز درد کشیدم
اضلا نمیتونستم بشینم
اما با همه این شرایط تنهایی از پسش بر اومدم البته خدا کمکم بود خیلی هوامو داشت

من بارداری خیلی سختی داشتم از استرسی که برا ان تی بالای بچه و امینوسنتز بهن وارد شد بعد نشت کردن کیسه اب و از ۶ماهگی هم پاهام قفل کرد بعد ی عالمه ورزش و پیاده روی هم تو هفته چهلم که دردام شروع شد بعد از اینکه دهانه رحمم فول شد ولی سر بچه داخل کانال زایمان قرار نگرفت و بعد ۶ساعت درد وحشتناک و انقباض که حتی تو اتاق عملم من انقباض داشتم رفتم برا سزارین ولی خداروشکر دردای زیادی کشیدم ولی پسرم خیلی ارومه

من خیلی زایمان بدی داشتم کیسه ی آبم پاره شد و بعد احساس کردم دارم خیس می شم و فورا به دکترم و شوهرم خبر دادام و دکترم گفت باید بیای عمل کنی و خوشبختابه خطر رفع شد

منم کلا باردتری راحتی داشتم جز ماه اول ک ویاربدی داشتم وای زایمان بسیار راحتی بچه اولم یک ساعت درد داشتم بچه دومم دوساعت درد پریودی خیلی خوب ک بعداز زایمان تو بچش این طرف واون طرف میرفتم اها زایما اولم ۴ تا بخیه خوردم چون پسرم چهار کیلو بود زایمان دومم هیچی دخترم ۳ و۶۰۰ بود

خداروشکر یه زایمان عالی داشتم سه ساعت درد داشتم انقدحالم بعدش خوب بود که خودم ب همه زنگ زدم گفت پسرم ب دنیا اومده بعدتازه فهمیدم چ کار ضایعه ای کردم کلی خجالت کشیدم

ازساعت5صبح تا5عصر دردکشیدم...ولی وقتی بچه مو بغل کردم همه چی یادم رفت

من کلاس بارداری رورفتم.وخیلی مفیدبودوموقع زایمان بهم کمک کرد. پسرم یه هفته دیرتربه دنیاامدوهمون طورکه میخواستم طبیعی زایمان کردم

بهترین تجربه هستش

خداروشکر خوب بود تنها بدی ک داشت آمپول هایی بود ک باید هر روز خودم ب خودم تزریق میکردم ...

وای بنظر من طبیعی زایمان نکنید حتی اگه نیم ساعتم درد بکشید ولی دردش وحشتناکه فقط سزارین
من طبیعی بودم و واقعا سخت حتی بعدشم که همه میگن زود میتونی کاراتو بکنی من نتونستم و تا هفت رو درد و سوزش داشتم و خوابیدم
هنوز که هنوزه رو دستشویی ایرانی نمیتونم بشینم و درد دارم و رو دستشویی فرنگی میشم
اصلا اونجام داغون شده بخاطر فشاری که میاد و واقعا ارزش نداره بنظرم حتما برین سزارین کنین راحت و خوب

خیلی غیر منتظره بوود کیسه ابم یهووی پاره شد رفتم بیمارستان بستریم کردن ساعت یازده شب،ساعت دو شب دردم شروع شددد تا ساعت چهار صبح ک بچمو گذاشتن بغلممم خیلی درد کشیدم ولی لحظه ای ک دخترمو بغل کردم همشه دردامو یادم رفت

من بارداری خیلیراحتی داشتم تا ۶ماه سرکار می رفتم مشکلی نداشتم زایمانمم خوب بود ولی برای شیردهی خیلی اذیت شدم

من بارداریم خیلی خوب بودزایمانم خیلی عالی بودمخصوصااینکه دکترم خیلی هواموداشت ولی بعدش ک دخترم ب دنیااومد همه چی یادم رفت ولی خیلی بعدزایمانم اذیت شدم چون دخترم عفونت داشت همش دکترمیبردمش وبخیه هام دوتاش بازشدن خیلی اذیت شدم تاروز سیزدهم درازکش بودم

من بارداریم یکم سخت بود چون همش گریه میکردم وقتی یکی یچیزی بهم میگف اینقد گریه میکردم الان ک یادم میاد واسه چیا گریه میکردم خندم میگیره 😄اما زایمانم اونجوری ک بقیه میگفتن زیاد سخت نبود

من بارداری خیلی سختی داشتم و استراحت مطلق بودم..اما با یاری خدا همه مراحل رو پشت سر هم گذراندم..ماه آخرم با اینکه آهن قوی میخوردم آهن خونم رو شش اومده بود...الانم حدود چهار ماه ونیم از سزارینم گذشته هنوز لکه بینی دارم

من بارداری راحتی داشتم نیتم هم زایمان طبیعی چند روز قبل زایمان خیلی درد داشتم شبا از بس درد داشتم نمیتونستم بخواب تو ۴۱ هفته بستریم کردن امپول فشار زدن ولی نتونستم لگنم تنگ بود اخر سر هم حالم بد شد بردنم اتاق عمل سزارینم کردن بچم تا از شکمم بیرون اووردن گذاشتنش تو دستگاه ندیدمش ۹ روز بستری بود در کل خیلی سختی کشیدم اما الان خداراشکر وقتی میبینم دخترم سالم تو بغلمه همه چی فراموش کردم خدارا هزار مرتبه شکر

من بارداری راحتی داشتم فقط ماه آخر استراحت مطلق شدم ولی زایمان خیییلی راحتی داشتم بااین که همه میگفتن سزارین سخته من خیلی راضی بودم از روز سومم از جا بلند شدم

یه تجربه توصیف نشدنی خیلی عالی بود درسته سخته ولی خیلی خوب بود

منم باردارم اصلا حاضرنیستم طبیعی زایمان کنم ازبس تعریف های خوبی شنیدم فقط زجرمیدن

بارداری خیلی خیلی خیلی سخت و زایمان خیلی سختی داشته ام آخر هم با همه سختی سزارین کرده ام ولی لذت بخش بود خدا رو شکر می کنم

من هم حاملگیم هم زایمانم فوق العاده راحت بود
فقط بعد زایمان بچمو ندادن بغل کنم تا بخیه زد
طبیعی هم بودم

من خیلی درد کشیدم اما صدای گریه دخترمو شنیدمو گزاشتنش رو سینم همه دردام یادم رفتو همه فکرم رفت پیش بچم که حتی با این که خسته بودم از خوشحالی زیاد تا ۳روز نخوابیدم

زایمان من بدترین زایمان بود مال ۹ هم کلن،درد،لحظه ای داشتم،چهار روز نزدیک به زایمان دردشددید،داشتم مرگ به چشم دیدم،چهار روز درد داستم دخترم دنیا نمومد،سر انجام،۲۸ فروردین ساعت ۵ بعد از ظهر دخترم دنیا آمد خیلی درد کشیدم

من حاملگی خوبی داشتم ولی زایمانم کلی درد کشیدم برای طبیعی ولی در انتها سزارین شدم

من چون رحم دوشاخ داشته بودم وعمل شده بودم دکترگفت سزارین وخودم هم میخواستم سزارین بشم هفته ۳۸ که تمام سدخدایه عسل گذاشت توبغلم ولی بعدازسزارین اذیت شدم

من هم بارداری خوب و زایمانی طبعیی اسان خوب داشتم خداروشکر

من کلاس بارداری رفتم و خیلی از مامایی که اون کلاسا رو برگزار میکرد راضی بودم..هم تئوری های مربوط ب بارداری و زایمان رو مبگف و هم ورزش میداد و من در آخر هم اون رو ب عنوان مامای همراهم انتخاب کردم و موقع زایمان طبیعی ب همه آموزش هاش و ورزش هاش عمل کردم و درنتیجه زایمان طبیعی خیلییی راحتی داشتم و از انتخابم واقعا راضی و خوشحالم

ازهرچی زایمانه متنفرم 😒😒😒😒

من اوایل بارداریم خیلی سخت بود استرس داشتم همش زایمانمم خیلی خوب بود طبیعی بودم درد داشت ولی نه اون قدرا که میگن

من سزارین شدم خیلی زایمان راحتی بود ولی همون روز اول بچم زردی شدید گرفت مستقیم باهمون بخیه هام رفتم بیمارستان کودکان تا۵ روز اونجا بالاسر بچم بودم که تو دستگاه بودخیلی اون ۵ روز سخت گذشت بچه اولم بود بدون هیچ تجربه ای اصلا بچه داری بلدنبودم اجازه هم نمیدادن مامانم بیادکمکم با همون دردهای بعد زایمان ۵ روز تمام روی یه صندلی مراقب بچم بودم نه خوابی داشتم نه خوراکی

منم زایمان سختی داشتم ۳ روز بهم سوزن فشار میزدن تا درد بیاد سراغم اخر سر کیسه ابم رو پاره کردن دیدن بچه دستشویی کرده سریع بردنم اتاق عمل چون قبلش هم غذا خورده بودم بی حسم کردن الانم هم عوارض بی حسی کمر درد دارم و پادرد

من تا ماه هفت خوب خوب گذشت حتی ویارم نداشتم.اما ماه هشت ونه خیلی بدن دردکشیدم ک گریه میکردم زایمانم طبیعی وراحت بود

من بارداری فوق العاده سختتتت داشتم زایمانم که دیگه بدتر

من زایمان طبیعی کردم خود زایمانم اسون بود کلا نیم ساعت طول کشید بچه به دنیا بیاد ولی قبلش خیلی استرس کشیدم چون از هفته سی و سوم رحمم باز شده بود

خدا روشکر من بارداری راحتی داشتم گل پسرم جاش خیلی راحت خوب بود هر ماه هم فقط برای چکاپ میرفتم دکتر زایمانم سزارین بود بعدشم همه چیز خوب بود پسرم به دنیا اومد

بارداری راحتی داشتم خداروشکر,ن ویار ن فشاربالا ن چیزی.....خدارو صدهزار مرتبه شکر زایمان راحتی هم داشتم....😍😍😊

سلام زایمانم زیادسخت نیست ولی خوب برادختراولم یک روزدردکشیدم تازایمان کردم.بارداری هم خیلی ویاردارم

من زایمان قبلم سزارین بسیاروحشتناک بودعفونت پس اززایمان داشتم ووحشتناک ترازهمه فوت نوزادم پس ازهفت روزبودامیدوارم اینباربسیارموفق باشم با دعای شماعزیزان

زایمان اولم طبیعی بود و تجربه خیلی خوب و جذابی بود. با وجودی که بخاطر درست بودن پسرم و بزرگ بودن سرش خیلی بخیه خوردم اما ارزشش رو داشت و اون لحظه واقعا عجیب و خاص بود. لحظه ای که اومد و همه دردا تموم شد

من بارداری خوبی داشتم اما ۴۱ هفته ام تموم شد و هیچ دردی نداشتم ودهانه رحمم حتی یک سانت هم باز نشده بود
مامای همراه گرفته بودم . ماه آخر هرروز پیاده روی داشتم و پله بالا پایین میکردم، هرروز خونه رو چهاردست و پا جارودستی میکشیدم و دمنوش هایی که ماما همراهم گفته بودو میخوردم
چون مامانم زایمان فوق العاده آسونی داشت خیالم راحت بود که منم همینطورم
خلاصه از موعد زایمانم گذشت و من درد نداشتم رفتم بیمارستان و چون از وقتم گذشته بود بستریم کردن
۱۲ساعت درد تحمل کردم و باقرص و آمپول فشار دهانه رحمم۱۰سانت فول باز شد.ماساژ و وان آب گرم و دستگاه لرزش و گاز آنتونکس هم استفاده کردم اما بعد از کلی زور زدن بچم پایین نیومد و منو بردن برای سزارین.تو اتاق عمل بعد از شنیدن صدای گریه بچم دیگه نفهمیدم چی شد و انگار بیهوش شدم وقتی چشامو باز کردم همسرمو بالا سرم دیدم
واقعا برای بعضی بدن ها طبیعی جواب نمیده و سزارین بهترین گزینس

من بارداریم همش خوب بود فقط ویارم اذیتم کرد ولی چشمتون روز بد نبینه زایمااان شدید سختی داشتم😓۳روز لیبر بودم اخرشب دیگه حالم بدشد بردنم اتاق عمل

من تو بارداری سه ماه اول فقط حالت تهوع داشتم سه ماه دوم پیاده روی اربعین رفتیم کربلا خیلی عالی بود کلا تو بارداربم در حال گردش و پیاده روی بودم
زایمانمم عالی بود ساعت ۹ شب یکم درد داشتم رفتم بیمارستان گفتن پنج سانت بازی بدون درد دمت گرم بعد اونم تا ۱۲ کارای بستریمو انجام دادیم ساعت ۱۲ شب دردم ببشتر شد ساعت ۳ به ماما گفتم پس کی زایمان میکنم گفت ساعت شیش صبح گفتم میمیرم که ولی ده دقیقه بعد زایمان کردم دختر قشنگمو بغلم دادن دیگه دردام یادم رفت
.
ولی بخیه هام خیلی اذیتم کرد تا دو ماه خونریزی داشتم 😶

منم بارداری خیلی سختی داشتم دوبار کل بدنم کهیر زد،وحشتناک،ماهی دو سه بار ازمایش میدادم،درد طبیعی رو کشیدم اخر سر هم سزارین شدم،تا نزدیک یک ماه بعد زایمان طول کشید من حالم خوب شه،خیلی سختی کشیدم ،یادم نمیره

من کلی استرس دارم میترسم از زایمان 😢زایمان اولمه. دنبال راه بدون دردم 😢

من زایمان زودری داشتم انقدر درد کشیدم که هیچ وقت فراموش نمی کنم ۸ ماهه پسرم به دنیا آمد خیلی سختی کشیدم تقریبا ۴ ماه درگیر دکتر و بیمارستان بودن

من 3 ماه اول بارداری همش تب و تهوع، 3ماه دوم حال خودم خوب بود اما متاسفانه پدرم فوت کرد و خیلی از لحاظ روحی ریختم بهم و 3 ماه سوم درد لگن و.... و یه زایمان سختتت طبیعی و درد وحشتناک بخیه ها و شکافتن چندتاشون. خدارووووشکررر که تمام شد اون مشکلات

وااااااایییییییییی ک خیلی سخت بود ۹ ماه بارداری ب کنار این زایمان ب کنار ک من ۳بار مرگ رو دیدم و برگشتم

منم بارداری راحتی داشتم ولی زایمانم که سزارین بود بچه رو که برداشتن بعد از چند ساعت خونریزی شدید داشتم دوباره بردنم اتاق عمل و تقریبا ۲ ساعت اتاق عمل بودم خیلی بعدش حالم بود و درد داشتم

من که کیسه آبم توخونه ترکید ۱۲ساعت درد طبیعی رو کشیدم بعدشم سزارین شدم🤕🤕😭 .هر دو درد رو باهم تجربه کردم اماخداروشکر بعدازعمل یه ساعتم درازکش نبودم مدام توخونه میچرخیدم حتی شب توی بیمارستان خودم بچمو شیرمیدادم و تروخشک میکردم 😍

من طبیعی زایمان کردم ب زور قرص و سرم درد😭😭😭خیلی سخت بود
😑😑😑😭😭ولی وقتی نی نی مو دیدم همه دردام یادم رفت

من بارداریم همش زیر شکمم درد میکرد خیلی سخت بود ولی بهتر لز دوران شیر دهی بود بخدا
زایمانمم خیلی سخت بود یادم نمیره چقدر اذیت شدم
واقعا ک الکی نگفتن بهشت زیر پای مادر است

من دوران بارداری خیلی سختی داشتم کلی وزن کم کردم چون از ماه دوم یه ویار خیلی بد داشتم تا روز زایمان ، حتی میوه تازه هم حالمو بد میکرد دیگه بوی هر غذایی که دیگه بماند
۲۴ دی ماه تو هفته ی ۳۹ بارداری بودم که ساعت ۹ شب دختر خانم میل به اومدن به دنیارو کردن و چ انقباضام شروع شد از ترسمون و چون اپلین تجربه مون بود رفتیم بیمارستان اما مامای همراهم گفت خودتو بستری نکن اذیت میشی از معاینه های مداوم ولی تو بیمارستان باش محض اطمینان
من تا صبح تو بیمارستان قدم زدم و از خستگی و استرس مردم
۶ صبح بستری شدم و به محض اینکه از همسرم جدا شدم منو تنها بردن ترس همه ی بدنمو گرفت ،طوری بود که صدام میلرزید دستام میلرزید اما مامایی که داشتم هم خیلی کمک کرد و هم خیلی با آرامش بهم روحیه میداد و با ورزش دردامو کنترل میکر
از ۱۱ صبح به بعد دیگه درد داشتم ،دردی که اصلا قابل وصف نیست 🤦خصوصا ۳ ساعت آخر ، اما ساعت ۸:۲۴ شب وقتی دختر نازم به دنیا اومد و بلافاصله دادن بغلم انگار آب سرد ریختن روی تمام دردام، با این که دردناکترین تجربه ای بود که توی اتاق عمل داشتم اما هربار که یادش میفتم فقط و فقط لبخند و یه ذوق از ته دل دارم ، حتی همین الان هم که خاطرشو برای شما نوشتم دارم گریه میکنم از خوشحالیم
به نظرم شیرین ترین دردیه که هر زنی میتونه تجربه کنه و امیدوارم همه ی دخترا این طعم رو توی زندگیشون بچشن دیرو زود هم نداره ،هر موقع که نینی بیاد با خودش عشق و شادی و امید میاره 😍❤
و اگه بازم تصمیم به بارداری بگیرم دوباره زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم چون حاصلش تنها چیزی بود که تمام سختیهای ۹ ماه بارداریمو جبران کرد

من که دوران بارداری و زایمانم، بهترین و زیباترین و لذت بخش ترین لحظات زندگیم بود. یعنی فکر نمی کنم دیگه تو هیچ برهه ای از زندگیم اون لحظات ناب برام تکرار بشه. عالی بود، هم دوران بارداریم که حتی تا پایان ۵ ماهگی از تهوع میمردم ولی زیبا و فراموش نشدنی بود. هم زایمانم که سزارین بود و ذره ای درد نکشیدم و ۴ ساعت بعد عمل سر پا شدم. بدون کمک کسی

خانما چرا تو صفحه من نمیتونم سوال بپرسم به جاپرس و جو نوشته شبکه اجتماعی کیا اینجورن حذف و نصبش کردم هم فایده نداشت لطفن راهنماییم کنین🙏

من بچه اولم که هشت ماهگی از دست داده بودم این دفعه کلی استرس داشتم هرروزم انوکساپارین میزدم ولی خداروشکر زایمان راحتی داشتم الانم بچم آرومه اذیت نمیکنه

من بارداریم خیلی راحت بود هیچوقت مشکلی نداشتم ولی هربار که میخواستم سنو برم با این ک همیشه میگفتن بچه سالمه هیچ مشکلی نداره ولی از استرس میمردم .....ولی زایمان طبیعی کردم مردم و زنده شدم واقعا زایمان سختی داشتم ولی صدای گریه پسرمو ک شنیدم همش دلم میخاس ببینمش همین ک ب دنیا اومد همه دردا یادم رفت 😍😍

حس خوبی بود موقعه ای ک دخترم رواوردپیشم خیلی حس خوبی داشتم اصلا باورم نمیشد این دخترمنه

من تا ی روز ب زایمانم سرکار بودم .همش تو استرس بودم.استرس روی بچه خیلی تاثیر بد دارع.بچه م زردی گرف تا پنج ماه هم فقط گریه میکرد. پیاده روی خیلی مهمه ولی من مدام روی صندلی مینشستم اخرم برام مشکل پیش اومد سزارینم کردن.افسردگی و بخیه ها خییییییلی بد هس.

سلام من بارداریم خیلی خوب بود فقط دوهفته اخرش اذیت شدم وزایمان راحتی داشتم بعدش بچمو ک دیدم وبغلش کردم همه چیز فراموش شد انگار دنیارو بهم دادن خیلی شیرین بود
انشاا...نصیب کسایی بشه ک بچه ندارن

من زایمان سزارین آسونی داشتم ولی بچم یه روز تحت مراقبت بود نفسش تندتند میزد ولی خدا رو شکر الان پیشمه و سالمه الهی فداش بشم.خدا نصیب همه کنه

من هم بارداری سختی وهم زایمان سختی داشتم زودرس شدم دوقلوهام نارس بودن ۱۸روز تو دستگاه ،ولی الان حالشون خوبه ،خداروشکرمیکنم😍

زایمان من سزارین بود خیلی راحت وخدارو شکر هیچ مشکلی نداشتم

من اوایل بارداری تا ۴ ماه فقط بالا میاوردم و وزن کم میکردم اما خوشگل تر شده بودم ولی باهمون حال وقتی سرکار بودم حالم بهتر بود ولی تا روز زایمانم خیلی حس مادری رو درک نمیکردم ولی لحظه بدنیا اومدنش وقتی گذاشتنش کنارم و صورت داغشو به صورتم چسبوندن انگار بند دلم پاره شد و عاشقش شدم ولی بعد که بردنش انگار یه مشکل تنفسی پیدا کرده بود برده بودنش زیر دستگاه اکسیژن من ساعت ۸:۱۵زایمان کردم سزارین شدم ولی تا ساعت ۲ نیاوردنش ببینم همش تو استرس بودم که چرا بچمو نمیارین چون برای بقیه مادرا رو یه ساعت بعد آوردن شیر بدن و به من میگفتن دارن اتاقتو تزیین میکنن و آماده میکنن و من میگفتم بگین نمیخوام فقط پسرمو بیارین تا حالش بهتر شده بود و خطر رو رد کرده بود و آوردنش چقدر از دیدنش گریه کردم😘😘😘😘

من طبیعی با بی دردی بودم عالی بود.. فقط رعایت نکردم بعدش تا دو هفته سردرد شدید داشتم

من سر جفت بچه هام بارداری راحت و عالی داشتم زایمانامم طبیعی بود و راحت😘

مضخرف بود توضیح ندم بهتره😒😒😒😒😒

من بارداریم به نسبت خوب بود تا 5ماه یادم میرفت باردارم ولی زایمانم سخت بود

من توزایمان اولم بارداری خوبی داشتم ولی موقع زایمانم خیلی دردکشیدم ازساعت ۶صبح که دردام کمتربود وبه مورور بیشتر میشد تا ۱۱:۳۰ شب زایمان کردم بااینکه دهانه ی رحمم ۶سانت بیشتر بازنشده بودوخیلی بخیه خوردم توزایمان دومم بارداری سختی داشتم پادردوکمردردو...وموقع زایمانم هم که شد ازاولی بیشتر درد کشیدم بااینکه همش بهم میگفتن دومی روراحت تر از اولی زایمان میکنی ولی اینطور نبود از۹،۱۰صبح درد کشیدم تا۷،۸شب این روز دیگه تادهانه ی رحمم ۱۰بازنشده بود زایمانم نکردن ولی ۳تابیشتربخیه نخوردم چون دهانه ی رحمم بیشتر باز شده بود ولی خیلی دردکشیدم ولی الان که دوتا دخترامو دارم دیگه همه ی دردام از یادم رفته وخداروشکر که سالمند

من ک خداروسکر ی بارداری راحت وی زایمان فوق العاده راحتی داشتم اصلا اذیت نشدم ولی الان ی دختر بدغذا گیر اومده😂😙😙😙

من بارداریم هیچی متوجه نشدم زایمانمم خداروشکر خوب بود بدون درد رفته بودم.ولی اخرای بارداری چون اطراف نافم پوستش کشیده میشد چون قبلا لاغر بودم‌شکم‌نداشتم

یعنی وقتی اینو دیدم دردام تازه شد من هم طبیعی وسزارین وهردوشو باهم تجربه کردم یعنی کابوس زندگیم شده بود زایمان اینقد که سختی کشیدم بعدشم که پسرموتا دوروز ندیدم ای سی یو بودم بعد که دراومدم پسرم بستری بود واسه زردیش بعد20روزم که عمل پسرم یعنی من یه سختیایی کشیدم که نگو

من زایمان خوبی داشتم فقط درد بعد سزارین خیلی زیاد بود و شیر کم خیلی بد بود کل شبو تا صب سینه ام دهن دخترم بود ولی شیر نداشتم میذاشتیم زمین جیغ میزد مشکلم تو خونه هم تا یه ماه همین بود توخونه راه رفتن سخت بود ولی در کل سر حال و پر انرژی رفتم واسه زایمان با ارایش و لباس اتو شده و موهای اتو شده ولی بعدش کل سیستمم بهم خورد
حس خوب و عالی بود
کرونا تنها استرس من بود
دیدو بازدید های بعد زایمان خداروشکر محدود بود
حس خوب و قشنگیه والان بچه داری خوبه اگ بقیه بذارن درست و حسابی خودت روی تربیت بچه ات وقت بذاری
چیزها و حرفای بد یادشون ندن بازم توکل به خدا هرچی خدا بخواد
خدا به همه ی اونایی که بچه ندارن انشالله یه دونه گل توی خونشون بده بهشون آمین

من قبل زایمان ٩ساعت درد قبل زایمان کشیدم اما موقع زایمان درد کم بود نیم ساعت بیشتر طول نکشید

منم زایمان اسون بود طبیعی بود بافشار طبیعی خودم زاایمانم نیم ساعت طول کشید با ذکری که خوندم.دوست عزیز به نظرمن هرکی بستگی به جسمش داره یکی رو طبیعی درد داره یکی سزارین

زایمان سختی داشتم ولی وقتی ک دخترمو دادن بغلم همش یادم رفت

من حاملگی پر خطر زایمان اورژانسی با فشار بالا داشتم الانم یادم میاد موهای تنم سیخ سیخ میشه

من خداروهزار مرتبه شکر ی بارداری ایده ال و یک زایمان عالی داشتم ❤

من بارداريييييي عالييييي داشتم خيلي خوب بود بهترين دوران

من دلم میخواست طبیعی زایمان کنم😬 ..ماه آخر دردم شروع نشد و چون اخر هفته بود گفتم شنبه برم پیش دکتر ..همون غروبش کیسه ابم سوراخ میشه و میرم بستری میشم تا زایمان کنم که هرچی سرم و امپول فشارزدن خبری نشد..فردا غروبش سزارین شدم تو بیمارستان دولتی کاملا رایگان🤗 خیلی هم راضیم

من زایمان طبیعی داشتم درد هم داشتم اما تحملم بالا بود و ب اسونی دنیا اومد اما چون بیمارستان شلوغ بود فکر میکنم بمن زیاد نرسیدن وگرنه میتونستم راحت تر ب دنیا بیارم

سلام
من زایمانم طبیعی بود و خیییلی عالی
فعالیت خیلی تو زایمان راحت تاثیر داره
کلاسای قبل از بارداری میرفتم و فهالیتم هم زیاد بود البته نه سنگین
ماه آخر بچم پایین بود کلا و از دو هفته قبل زایمان هم دهانه رحمم یک سانت بود و استراحت میکردم ک وزن بگیره
تقریبا از ۴ صبح دردای خفیفم شروع شد ولی ساعتای ۱۰ صبح کلا قطع شد تا ۱ بعد از ظهر دوباره دردام شدید تر شد، ولی قابل تحمل بودن
موقع شروع انقباضات و درد شروع میکردم به حرکات ورزشی (برو توپ و اسکات و حرکت سجده) ساعت ۷ ونیم رفتم بیمارستان دهانه رحم ۷ سانت بود و ه‍و چهل و پنج به دنیا اومد
انقد زایمانم خوب بود که دلم میخواد دوباره زایمان کنم، سختیش نیم ساعت آخر بود که بچه میخواست بیاد تو لگن
اتفاق غیر منتظره هم ساعت ۷، برام مهمون اومد کلا دردام یادم رفت، مهمونارو گذاشتیم رفتیم بیمارستان

من زایمان اولم که طبیعی بود و 18سالم بود تو بیمارستان که دااااد میزدم کل پیامبران و 14معصوم رو دونه دونه اوردم اونجا 😐 دونفر بغر منم اونجا بودن تا منو اداهامو دیدن دیگه صداشون قطع شد برای من دعا میکردن فقط😂😂
زایمان دومی هم درد نداشتم امپول زدن باز دردم نگرفت کیسه رو پاره کردن اب رفت و تموم شد😂بچه نیومد خونریزی کردم😕بعد اورژانسی بدو بدو بردن اتاق عمل تو راه بین اتاق عملو طبیعی رو ویلچر میبردنم که دیدم کل خونواده فامیل دارن گریه میکنن فکر کردم مردم روحمه 😂😂😂 میگفتم چیشده چتونه بدتر گریه میکردن دیگه مطمئن شدم منو نمیبینن روح شدم😂😂خلاصه بردنم عمل کردن با اون وضعیت فیلممو میگرفتن بعد عمل گفتن باز بچه میاری گفتم بله که میارم 💪💪والان سومی رو باردارم 😍😍💪💪😁😁

من تاشش ماهگی همش برگردون میکردم خیلی حالم بد بود زایمانم که نگوووووو خیلی سخت بود ۵ساعت درد کشیدم اما چه دردی ولی وقتی دخترم به دنیا اومد واقعا دردم از یادم رفت

خیلیییی بد باینکه نمیترسیدم بهترین ماماخوصوصیو اینا بخاطر پلاکتم با مبولانس اعزام شدم تبریزو کلی پدرم درومد بیمارستان الزهرا ینی گوانتانامون واقعیییییی هیچی دیگه بد بود حتی از شانس من بد یه هفته زایمانم هلیکوپتر اورژانس گذاشتن شهرمون اگه یع هفته زود میزاشتن اونقد نمیمردم😓😓😓😫😫

من دخترم 4200 وزن داشت زایمان طبیعی بیشتر از 24 ساعت درد کشیدم خ سخت بود ولی با دیدن فرشته کوچولوم و بغل کردنش همه چی از یادم رفت

حاملگی خوب و راحتی داشتم☺️همیطور زایمانم😋
شبش حس کردم خیس شدم چون اصن ترشح نداشتم تو بارداریم ی نوار گذاشتم ک اگه خیس شدم بدونم کیسه ابمه ک اونم خشک بود تا صب 😑
ساعت ۷صب رفتم حموم بعدش وقت دکترداشتم خاستم برم😁تقریبا هیچ دردی نداشتم میخاستم پیاده برم تا بیمارستان ک مامانم نذاشت😑رفتم معاینم کردن ۸سانت رحمم باز بود😂و همچنان سرخوش بودم ساعت ۱۱بستری شدم دکترم چنتا سزارینی داشت تا بمن رسید۳عصر زایمان کردم😁😁تو ۳۸هفته و ۳روز

بارداریم خوب بود ولی زایمانم افتضاح

منم اوایل بارداریم سخت بود ویار شدید داشتم..ولی بعدش تقریبا خوب بود..زایمان طبیعی فوق العاده سختی داشتم..وهمچنین دوران بعد زایمان خیلی خیلی بدی داشتم..یعنی سردی هوا آنفولانزا زردی بچه ورم خودم وکلی کلی چیزای دیگه...الان بهتره شکر خدا

دیگه دوس ندارم به هیچ وجه تجربه کنم

من دوران باردارى خيلى خوبى داشتم خداروشكر زايمانمم طبيعى بود اوايلش دردش قابل تحمل بود فقط اخراش ك قراره سر بچه بياد بيرون دردا بيشتر ميشه اما وقتى سرش اومد بيرون همچى تموم ميشه و بچتو بغل ميگيرى تمام دردات يهو ب صفر ميرسه خيلى حس خوبيه😍اميدوارم هركى ارزوى مادر شدن داره ب مراد دلش برسه و اين حس خوب رو تجربه كنه

منم بارداری خیلیییی عالی داشتم..اصلا انگار باردار نبودم..خیلی خوب بود....ولی زایمان طبیعی وحشتناکی داشتم...۱۸ ساعت درد کشیدم و داغون شدم...درسته بعدش راحت بودم ولی اون خاطره توذهنم موند و افسردگی گرفتم...گل پسرمم که خداروشکر اهل گریه نبود...هرچند الان داره تلافی میکنه

از وقتی باردار شدم تا زایمان همش درد داشتم الانم بعد زایمات بی خوابی شروع شد😫😫

من هم بارداری خوبو لذت بخشی داشتم،،وهم زایمان خوبیو داشتم..شکر ی گل پسر ناز نازیم دارم..درکل راضیم😊😍

وحشتناک 😬😬😬😬😬😬😬

من بارداریم خوب بود ولی زایمانم سخت ولی بخاطر محمد راستینم همه رو تحمل کردم بعدش ک راستینم رو بغل کردم همش یادم رفت

فوق العاده راحت نیم ساعت درد داشتم دختر دومم بود

منم طبیعی بودم ولی دکتر متوجه کم آبی کیسه نشد و پسرم با خونریزی مغزی به دنیا اومد.همش خودمو نفرین میکردم که چرا سزارین نشدم.موقع زایمان خیلی اذیت نشدم.چون کلاس های ورزش بارداری میرفتم

زایمان طبیعی کردم ولی به نطرم سزارین بهتره،پسرم توی کیسه اب ،تقریبا خشک شده بود،به همین دلیل خونریزی مغزی کرد،خدارو هزار مرتبه شکر دکتر کودکان چند ساعت بعد از زایمان متوجه شد و شروع به درمان کردیم.یک ماه بستری توی nicu و۶ ماه قرص خورد.حالا خوب شده.اگه متوجه نمیشدن و میبردمش خونه،از دست میدادمش

من بارداری خوب و عالی و زایمان راحتی داشتم پرخوری نمیکردم غذاها و خوراکی های مقوی و سالم میخوردم ورزش مخصوص بارداری و زایمان انجام میدادم..کلاس بارداری نرفتم خودم کتاب خوندم و از گوگل ورزش های مخصوص یوگا گرفتم انجام دادم..زایمانم طبیعی و عالی بود2 ساعته دختر قشنگم دنیا اومد

بارداری پر استرسی بود ولی خداروشکر بعداز زایمان همه چی روز به روز بهتر شد

خیلی ادم بیخیالی بودم وحتی اخراشم رفتارم طوری بودک انگارن انگارمن باردارم شایدیه ساعت دیگ یایه روزدیگ من میخام زایمان کنم
فک میکردم بخاطرفعالیت زیادم وروحیه خوبم حتماطبیعی زایمان میکنم
ولی خیلی خیلی سخت شدسزارین کردن بچم روک برداشتن ن ضربان قلب داش ن گریه ای ن دستوپایی بالاخره بادستگاه برگردوندن واحیای دوباره کردن ومن تنها ن مادری ن کسی بادردسزارین 8روزبالای سربچم تو دستگاه

خیلی سختہ

سلام من زایمانم خیلی سخت بوددوران حاملگی کہ تا۵ماھگی استفراغ میکردم بعداون کمردردشدیدداشتم سردردم ھم زیادداشتم اخرسرھم دوروزدردطبیعی خیلی بدی پشت سرگذاشتم بہ زوربردن سزارین کردن بعدبہ دنیااومدن بچہ ھم سردرد شدیدی گرفتم جوری کہ نمیتونستم سرموبالابگیرم نمیدونم سردردم واسہ چی بودالانم خیلی وقتاسردرد میگیرم

من بارداری خوبی داشتم خیلی مهربون شده بودم😊ولی درد زایمان طبیعی رو نمیشه فراموش کرد😭

روز سخت و پر از استرسی داشتم وسط عمل سزارین بیحسیم از بین رفت وـدرد گرفتم و از شدت درد داشتم از حال میرفتم ک بیهوشم کردن .ولی بعد از عمل اصلا اذیت نبودم درد هم نداشتم خیلی راحت و سبک بودم

من بارداری سختی نداشتم زایمانمم از اول سزارین اتتخاب کردم و راحتم بود زایمانم چون دکترم عالی بود ولی بجاش تا دلتون بخواد شوهره اذیت کرد و تلافی تمام راحتی و از دماغم دراورد

من بارداری خیلی سختی داشتم استراحت مطلق بودم ولی در عوض زایمان خیلی راحت و خوبی داشتم طبیعی😍

بارداری سختی داشتم زایمان سخت وپرازدردی داشتم ولی لحظه ای که صدای دخترم به گوشم رسید تمام درد وسختی ها ازبین رفت و اشک ذوق وخوشحالی جاش وگرفت

من نمیدونم

من بارداری خوبی داشتم سزارین شدم یعنی خودم خواستم خیلی خوب بود

من اصلا کمپرس درد ...نداشتم جون اصلا درد نداشنم فرداش هم بلند شدم از جام و روز سوم کلا خودم کارهامو کردم هر کسی پیش دکتر من رفته بود همینجوری بود و راضی بود

من که بارداری سخت زایمان سخت تر بود۸ساعت درد کشیدم اخرشم سزارین شدم

من بارداری خیلی سختی کشیدم اما باکمک خدا هم زایمانم راحت بود هم دخترم سالم

من زایمانم طبیعی بود کلاسای بارداری و رفتم و بشدت روم تاثیر مثبت داشت و تونستم یه زایمان راحت داشته باشم با ورزشا و نکته هایی که بهمون یاد دادن در کل پیشنهاد میکنم همه برن این کلاسارو واقعا عالیه👌

منم بارداریم چارپنج ماه ویارداشتم ازخونه خودم بدم میومد همش خونه مامان یا خونه مادرشورم پلاس بودم اشتهامم کم بود دلم هوس چیزای گرونومیکرد👻ولی بعدش خوب بودتا اینکه موقع زایمانم رسیدخیلی حالت بدی بودکیسه آبم پاره شدباخواهرشوهرم که دوستمم بود رفتیم بیمارستان معاینم کردن پرستاراونطرف رف گف این زایمانش سختره بیچاره،من دلهره گرفتم دکتروقسم دادم سه زارینم کنه ولی قبول نکرد بعدچندسااعت قبول کردگف پولوواریز کنین بعدِواریز،دبّه کرد، گف تواعزامی پولتوبرمیگردونم خیلی عذاب کشیدم اعزامم کردن حال بدی داشتم باآمبولانس رفتم مراغه اونجاهمخیلییییی عذاب کشیدم هی منومیبردن حموم می گفتن باید هی بپری انگاری پتومیشوری،من مردم زنده شدم،بچه روهم عذاب داده بودن بعدبدنیااومدن دوهفته تمام توn Icuبستری بود خودمم همینطور،وبایداینطوری ازش مراقبت میکردم😔😭خیلییی سخت بودمنواذیت کردن،ولی الان خداروشکرمحمدجوادم خوبه حالش

من بارداری خیلی سختی داشتم جوری ک نه ماه خیلی سخت زندگی کردم ولی زایمانم خداروشکرتویه بیمارستان خصوصی بایه دکترخیلی خوب بودواقعاراضی بودم

من تا ماه 6 همش تهوع و استفراغ داشتم از ماه7حالم بهترشد وزن گرفتم
خیلی شیک و بی استرس رفتم بیمارستان سزارین شدم دکترم انقدر حاذق بود ک نفهمیدم کی بچه بدنیا اومد.وقتی صورتشوروصورتم گذاشتن از ذوق داشت اشکم درمیومدفقط میپرسیدم بچم سالمه
بعد زایمان درد داشتم
ولی الان ک گل دخترموبغل میکنم دردا یادم میره

من‌ بارداری راحتی داشتم زایمانمم راحت بود کلا خوش گذشت بهم😂 الانم فهمیدم باردارم خدا کنه بازم اذیت نشم☺️🙏🏻

من حاملگیم واقعا سخت بود همش ویار اذیتم می کرد ولی خداروشکر زایمانم راحت بود خیلی راضیم

من در طول بارداریم همه چ عالی بود ولی موقع زایمان خیلی درد کشیدم ۶ تا امپول فشار فوق العاده سخته😰ولی دخترم ک بدنیا اومد کلی حس خوب بوجود اومد

سلام بارداری خیلی اسونی داشتم شبی ک چهل هفته بارداری رو طی کردم کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان ماما گفت ک خیلی رحمت تنگه ..بعد یه ساعت دردام شروع شد ازساعت ۲دردکشیدم تا هفت اخرشم بچه ان مدفوع کرد و ضربان قلبش اومد پایین ک اورڗانسی سز شدم یا روز بعدزایمان بخاطر تکون دادن سر سردرد وکتف درد شدیدیگرفتم شیرم کم بود سینهام شدید زخم شدن ک قشنگ رو سینه ام چرک بود با بدبختی ب بچه ام یکڋره شیدمیدادم همه دردی رو کشیدم

من بچه اولم بود هم حاملگی سختی داشتم هم زایمان سختی...ولی خب دخترمو که دیدم واقعا احساس میکردم هیچ دردی نکشیدم😊

من بارداری راحت و حتی زایمان راحت چون خیلی ورزش میکردم وتو بارداری محصولات طبیعی مصرف میکردم

من اولین بارداریم بود خداروشکر مشکل خاصی نداشتم
با اینکه آمنیوسنتز هم کردم ولی بچه ام مشکلی نداشت
زایمانمم بخاطر اینکه آب دور بچه کم شده بود اورژانسی سزارین شدم
قرار بود اول برم خصوصی ولی چون هفته ۳۶ بودم دکترم گفت برو بیمارستان دولتی که Nicu داره چون قطعا بچه ات یه هفته نگه میدارن
خداروشکر هم بیمارستان عالی بود هم پرسنل
هم زایمان خوبی داشتم
اصلا درد زایمان نداشتم
حدود ۴ساعت بعداز بستری بچه ام دنیا اومد
فقط یه روز خوابیدم و درد داشتم بعدش چون باید کنار بچه ام تو بیمارستان میبودم دیگه مجبورشدم سرپا بشم
من طبیعی تجربه ای ندارم اما سزارین معمولی تو یه بیمارستان دولتی شدم و واقعا راضیم بخیه هامم خیلی کم جاش مونده

من 9ماه بارداری خوب و راحتی داشتم وزایمان خیلی خوبی داشتم خداروشکر

من دردم گرفت و زمانیکه رفتم اتاق عمل تا زایمانم ۴۰ ۵۰ دیقه شد ولی تو این حین درد بدی بود و مرگ انی ولی لذت بخش طبیعی بودم و خدارو شکر از زایمان و دکترم راضی بودممم

من اوایل بارداریم خیلی استرس داشتم چون خونریزی هم داشتم دکتر بهم استراحت داده بود همش میترسیدم نکنه یک اتفاقی بیفته، زایمانمم زودتر ازموعد بود تقریبا سه هفته زودتر زایمان کردم، دوران بارداری و زایمانم بیشتر با استرس همراه بود

من سه ماه اول بارداریم سخت بود و بعدش خوب شد در کل بارداری بدی نبود زایمانمم طبیعی با رو ش اپیدورال بود خیلی راضی بودم

من بارداری خیلی خوبی داشتم با این ک کارمند بودم تا روز اخر بارداری سرکار بودم..زایمانمم خیلی خوب و راحت بود..طبیعی ب دنیا اومد بچم.کلا همه این پروسه ها خوب بود فقط بعد زایمان اذیت شدم بخاطر اینکه بچم ریفلاکس داشت و درست شیر نمیخورد و وزنش کمه و همچنان درگیرشم...

به نطر من نمیشه گفت بارداری سخت یا اسون. زایمان بد یا خوب. هر کس بنا به اینکه تو ذهنش چه تصوری ازین وقایع داشته نظر میده. مثلل یکی تصورش این بوده زایمان خیلی خیلی درد داره اما وقتی رفته دیده دردش خیلی بوده میگه زایمان راحت و یک نفر بالعکس این. من خودم چون دهنم رو برای بدترین ها اماده کردم میگم که خدایا شکرت تو همیشه بهترین ها رو برام خواستی پس بهترین زایمان و بارداری رو نصیبم کردی. لحطه ای که کوچولو رو میدارن تو بغل مامان دیگه تمومه فقط خدایا شکرت..

من زايمان طبيعي داشتم ب خاسته خودم ولي خيلي عالي بود
حتما برا زايمان طبيعي كلاس امادگي بريد خيلي تاثيرداره
موقع شروع درد خوردن بابونه عاليه

سلام من زایمان اولم که شش ماه بودم سقط شد، زایمان دوم به خاطر زایمان اولم خیلی مراقب بودم همش تر داشتم خدا نکرده مشکلی باز پیش بیاد که الحمدالله به سلامتی دخترم به دنیا اومد اونم رفتم معاینه دکتر گفت دهانه رحمتون باز شده باید برای زایمان آماده بشید خیلی شوکه شدم شوهرم که خیلی خوشحال شد گفتن وقت زایمانته اصلا فکر شو نمی کردیم اون روز به دنیا بیاد پسرم هم که کیسه آبم خونه بودم تو خواب پاره شد چون دهانه رحمم چند سانت باز شده آمپول فشار زدن ولی ماشاالله پسرم خیلی عجله داشت میخواست بیاد بیرون دکترم میگفت خانم هنوز زایمان نمی تونید بکنید اگه بکنید چون دهانه رحمتون به اندازه باز نشده ممکنه دهانه رحمتون پاره بشه ولی خداروشکر خدا خواست به دنیا اومد آنقدر عجله داشت موقع بیرون اومدن کم بود بند ناف دور گردنش بپیچه ولی لحظه خیلی قشنگی بود از خدا میخوام نصیبه همه کسایی که میخوان بشه 🤲🤲🤲🤲

سلام ، منکه اولای بارداریم تهوع اذیتم میکرد هرچی میخوردم بالامیوردم ولی بعدش از سه ماهگی به بعد بهترشدم تا ماه ۶ که رفتم سونوگرافی ترسوندم و گفت آب دور جنین کمه و بچه هم پایینه آخه من درد زیادی رو مثانه احساس میکردم وقتی تکون میخورد بچم خلاصه من شدم استراحت کمی مطلق یعنی بیشتر مراقب باشم وفعالیت نکنم ، منم کلاسای زایمان طبیعی رو میرفتم و میخاستم اپیدورال بگیرم ، تا پایان ماه هشت دکترم اجازه پیاده روی و فعالیت نمیداد و آمپول پروژیترون هم میزدم اونم چی الکی ، چون باعث شد دهانه رحمم باز نشه خلاصه ماه نه که رفتم دکترم گفت پیاده روی کن و من این یک ماه به امید اینکه دردم بگیره پیاده روی پله ورزش مختلف کردم ۴۰هفته تمام شد ودرد نداشتم گفتن باید بستری بشی امپول فشار منم دیگه ترسیده بودم چون از آمپول فشار بدشنیدم آمپول و زدن اولش درد خفیف پریودی بود وپن ورزش میکردم روتوپ راه میرفتم تو زایشگاه بعد بیشتر و بیشتر شد به پنج شش سانت که رسیدم اپیدورال کردم دیگه دردی نداشتم ولی بلافاصله بعدش فول شدم گفتن زور بزن با یکم کمک ماما و دکترم بعد نیم ساعت زور زدن دخترم دنیا اومد ولی چون من ترس بدی از اون همه درد پیدا کرده بودم و حال خوبی نداشتم مدام دندونام از لرز بهم میخورد بخیه زیاد خوردم دکترم گفتن حین خروج جنین پشتتو از زمین بلند کردی ، بعدسم که به خاطر بخیه ها نمیتونستم بشینم بچمو خوابیدنی شیر دادم و سینه هام زخم شد جوری که جیغ میزدم و شیر میدادم ولی ..ولی میگذره و بچه با اومدنش همه چیو از زیاد ادم میبره .منکه ترس بدی از زایمان طبیعی پیدا کردم بااینکه امادگی داشتم و ورزش کرده بودم بیشتر به روحیه هرکسی بستگی داره.

من بارداری خیلی خوبی داشتم خودم خیلی راضی بودم بااین ک اضافه وزن پیدا کردم و استراحت مطلق بودم ولی تو ۳۴هفته کیسه ابم پاره شد غروب بستری شدم بدون درد تا فردا ظهرش ک دردام شروع نشد و امپول فشار زدن و بازم دردام خیلی کم بود و رحمم باز نمیشد اخرش با انگشت رحمم رو باز کردن بازم اینقد ذکر گفتم ک دردای زایمانمم خوب بود ولی بعد زایمانم دخترم زردی داشت و چون نارس بود زردیش فقط بالا میرفت سر همین افسردگی گرفتم همش گریه میکردم و حالم بد بود

من بارداری خیلی خوبی داشتم ولی هیچ وقت زایمانم یادم نمی ره و برام مثل کابوس شده ...دختر من بریج بود و مجبور شدم سزارین انجام بدم ولی متاسفانه بی حس نشده بودم و وقتی با چاقو بریدن کاملا فهمیدم و دادم رفت هوا که مجبور شدن بیهوش کنن و بیهوشیم خیلی طول کشید ... طبیعی فکر کنم دردش کمتر از دردی بود کا من کشیدم

هم بارداری و هم زایمانم بسیار راحت بود...

من بارداری فوق‌العاده راحتی داشتم حتی یه اوق نزدم یا حتی یه بار فشارم یا قندم بالا پایین نشد خدارو شکر همه چیز عالی بود به دلخواه سزارین شدم فقط بعد سزارین اذیت شدم به خاطر بخیه هام

بارداری راحت و خوبی داشتم و به خوبی هم سزارین شدم و دوران نقاهت خیلی کمی داشتم خداروشکر

درد کشیدن اولش سخت بود.ولی سزارین اورژانسی شدم. شکر خدا.

من بارداری خوب وعالی داشتم ولی امان اززایمانم یعنی به عمرم اینطوری دردنکشیدم مرگوبه چشمم دیدم دکترعوضیمم نبودحساب کردم توحاملگیم باداروهایی که میداد۵یا۶ملیون دادم بهش بیمارستانمم۳۸۰۰درومدمن۴۰هفته او۱روزم بود۲روزبودتکونای بچه کم شده بود رفتم بهداشت گفتضربانش کنه بروبیمارستان رفتم گفتم همه چی خوبه فقط وزن بچه بالای وتوکیسه آب تیکه دیده میشه شایدمدفوع کرده ۲۷بهمن نوبت زایمانم بود گفتن اگه بخوای طبیعی دردت بکیره بایدصبرکنی تا۲۷ولی بایدهرروزبیای اکوی قلب بدی. بیمارستان اونورحرم بودماخیلی ازش دور بودیم.گفتن دکتران نیست اگه میخوای ساعت۲شب بیابستری شوواسه سزارین بعدش که مادر شوهرم رفت بالاپرسیدگفتن چون فردا۲۲بهمنه ساعت۹شب بیاد واسه بستری رفتم خونه تصمیم به سزارین شد اومدم بیمارستان گفتن میتونی طبیعی بیاری منم گفتم طبیعی تاسرموزیرزبونی دادن بعد یه رب در دام شروع شد ساعت ۵کیسه آبموپاره کردن ۴سانتونیم بودم بیدردی خواستم گفتن ۵سانت دیگه نزدن برام میگفت سر بچه نیومده پایین نمی زنیم تاساعت۱۱صب بودن بیدردی فقط جیغ می کشیدم ۸سانتونیم رسیده بودم دیگه داشتم تشنج میکردم که بردنم سزارین روویلچردردام به۲دقیقه رسیده بود نمی تونستم پاشم مردامنوبلندکردن گذاشتن رو تخت بعدشم ماسک نمیزاشتن رو صورتم می گفتن اگه بزاریم یبارکی نفس میکشی یا خودت خفه میشی یابچت کنارصوتم گرفت می گفتن نفس عمیق بکش دیگه نفهمیدم چیشدبیدارشدم فقط پسرمومیخواستم مامانم که نشونش داددیگه داد نداشتم سزارین خوبی بودبعداونم فقط شبادردداشتم خیلی خوب بود کاش از همون اول سزارین میکردم

سلام من خوشبختانه سه پسراوردم ازاول بارداری تاوقت زایمان عالی بودم زایمان راحتی داشتم روهرزایمان فقط ۲۰تا۳۰دقه دردبچه هام به دنیاامدن

بارداری خوبی بود ولی اخرش آب دور کیسه کم شد استرس داشتم همش آزمایش میدادم بستری بودم
زایمانم خیلی سخت بود ولی خداروشکر الان یه پسر دارم

منم بارداری سختی داشتم. دوماه اول ویارشدید.دوماه دوم لکه بینی وخطرسقط. سه ماه آخراضافه وزن شدید وسنگینی. قبل بارداری۴۵کیلوبودم شب که رفتم زایشگاه شدم۷۵کیلو. ۱۲ساعت دردکشیدم آخرش با پارگی وبخیه طبعیی به دنیااومدپسرم

س منم بچه اولم هستش خیلی میترسم اززایمان نمیدونم چ کارکنم

من موقع زایمانم 17ساعت دردداشتم.واااای چقدرسخت بووووود.بچه پیشروی نداشت.

حالم از بچه و زایمانو هرچیزی ک ب بچه ربط داره بهم میخوره حالم بهم میخورهههههههه

من بارداري خيلي خوبي داشتم زايمان خوبي هم داشتم ٣ ساعت درد شديد داشتم ولي با ورزش و دوش آب گرم كنترل مي شدم كه بالاخره پسر نازمو بغل كردم و بهترين لحظه زندگيمو تجربه كردم

من خداروشکر بارداری خیلی راحتی داشتم
بغیر از افزایش وزن ک تحرک و برام سخت کرده بود هیچ مشکل دیگه نداشتم
دردهای زایمانمم ب اندازه درد پریودی بود
کل از هردوبخشش راضی بودم
الانم ی دختر 5ماه ساکت و اروم و سالم دارم
برای همه چیز خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم
@atefe.emamii

من خدارو شکر زایمان عالیی داشتم فقط 3ساعت درد کشیدم..
من ماماخصوصی گرفتم کمکاش حین زایمان عالی بود خیلی بهم ارامش میداد ورزشاییم که بهم داد باعث شد سیکل زایمانم کم بشه من تو 45دقیقه 6سانت دهانه رحمم باز شد...
ماما خصوصیو پیشنهاد میکنم

وای خیلی سخته خیلی

من هم بارداری سختی داشتم بچم بریچ بود وخیلی عذیت بودم بعد خم زایمان زودرس داشتم بچم تو ان ای سی یو بود ۱۲ روز خیلی سختم بود 😟

من بارداری و زایمان نسبتا راحتی داشتم خداروشکر...تاریخ زایمان من در سونوی ان تی ۱۲ اسفند بود ولی من ساعت چهار صبح ۱۱ اسفند با دل پیچه های خیفف از خواب بیدار شدم فکر نمیکردم درد زایمان باشه تا ساعت شیش کسی رو بیدار نکردم منتظر شدم ساعت شیش دردا بیشتر شد خونه مامانم بودم مامانم اومد نماز صبح بخونه بهش گفتم جریانو گفت درد زایمانه رفتم دوش گرفتم رفتم بیمازستان گفتن پنج سانت دهانه رحمت باز شده..کم کم دردا بیشتر شد تا اینکه ساعت یک ظهر پسرم دنیا اومد...زایمان طبیعی راحت نیست بدون درد هم نیست ولی دردی کاملا فراموش شدنی داره الان اصلا شدت درد رو یادم‌نمیاد...فقط میدونم خیلی درد داشت...اما راه کاری ک زایمان منو سریعتر کرد زمانی ک ب هفت هشت سانت رسیدم چهار دستو پا شدم و باسنمو ب طرفین تکون میدادم این حرکت دورانی باعث شد هم درد رو بهتر کنترل کنم هم سر بچه زودتر ب سمت کانال زایمان حرکت کنه...چیزی هم ک کاهش درد کمکم کرد فقط ماساژ کمری بود ک مامانم میداد و رفتن زیر دوش آب گرم...روش کاهش درد برای هر کسی متفاوته...انشالله ک همگی زایمان راحتی داشته باشین

من بارداری سختی داشتم چون دوقلو بودم و زایمانمم برعکس اینکه بیهوشی میخواستم بی حسی بود اما خوشحالم چون موقع زایمان صدای بچه هامو شنیدم و این بهترین حس بود
@arshia.iliya.twin

من بارداری خوب و راحتی داشتم خداروشکر . همه چی هم خوب پیش رفت و منم خودمو با ورزش های بارداری و پیاده روی آماده کرده بودم برای زایمان طبیعی کلاس های زایمانو نرفتم از طریق اینترنت و سی دی این ورزشارو توو خونه انجام میدادم . توو۳۴ هفتگی سونو دادم دکتر گفت سر بچه هنوز بالاست و وقت کمی داری که بخواد بچرخه منو فرستاد بیمارستان چند روز بعدش که اونجا بچه رو تلاش کنن بچرخونن که بازم نشد بخاطر این بهم گفتن بهتره سزارین کنم منم ناچارن قبول کردم . چون تولد خودمم نزدیک بود گفتم پس تاریخ زایمانو بزنید ۱۰ بهمن که با پسرم تولدامون یکی بشه اوناهم گفتن باشه دو هفته مونده بود به زایمانم . همه چی خوب پیش میرفت. یه هفته گذشت و ۵ بهمن ساعت ۵ صبح یهو کیسه آبم پاره شد و دیگه رفتیم برای زایمان و نشد که تولدامون توو یه روز بشه اما تولد پسرم با عموش یکی شد. بالاخره با یکی از خانواده هم تولد شد 😁☺. رفتیم بیمارستان که آماده زایمان بشم چون نصف شب غذا خورده بودم ناشتا نبودم دیگه باید چند ساعتی منتظر می شدیم. با دستگاه قلب بچه رو هم کنترل میکردن. خوشبختانه خیلی درد نداشتم دردام کم بودن اما تا لحظه ای که بریم اتاق عمل همینجوری ازم آب میرفت. ساعت ۱۰ با شوهرم رفتیم اتاق عمل ساعت ۱۰:۴۶ پسرم به دنیا اومد . عمل خیلی خوب و راحتی داشتم خیلی زودم تونستم خوب شم و به کارامو بچه داری همزمان برسم . در کل از بارداری و زایمانم خاطره خیلی خوبی دارم 😊😊

من اوایل بارداریم خیلی حالت تهوع اذیتم کرد....ولی بعدش خوب بود ولی زایمانم سخت بود 40 هفته و6روزم بود ولی هیچ دردی نداشتم رفتم بیمارستان بستری شدم از 4عصر تا12شب درد کشیدم بعدپسرم طبیعی به دنیا اومد..وقتی دیدمش انگاری کل دنیارو بهم دادم.....ولی وقتی بخیه ام میکردن خیلی دردکشیدم ...

منم بارداریم خیلی اسون بود ولی زایمانم خیلی خیلی سخت بود واقعا اون دنیارو هم دیدم برگشتم

من زایمان خیلی راحتی داشتم بدون درد بستری شدم ساعت ۹صبح ساعت ۳ظهر دردم گرف ۳:۵۰دخترم ب دنیا اومد😃😃😃😃خداروهزار مرتبه شکر همه چی عالی بود.ایشالا ک همه ی خانومای باردار ب راحتی زایمان کنن

منم بارداری خیییییییییلی سختی داشتم همش حالت تهوع و بالا میاوردم حتی تا موقع زایمانم.
زایمانمم فوق العاده سخت بود ۲۱ ساعت درد کشیدم اما وقتی پسرم و بغل کردم خداداشکر گفتم همه چی یادم رفت

من بارداریم عالی بود ولی زایمان افتضاح کیسه ابم پاره شد بدون درد و بازشدن رفتم بیمارستان بهم امپول فشار زدن ۱۲ ساعت درد کشیدم اخرم نتونستم سزارین اورژانسی شدم خدا خیلی بهمون رحم کرد

من حاملگی تقریبا سختی داشتم وبه شدت از زایمان میترسیدم تصمیم به سزارین داشتم دنبال دکتری بودم که سزارین بشم تا اینکه کلاسای امادگی زایمان رفتم کلا نظرم عوض شد و زایمان طبیعی انجام دادم مامای خصوصی گرفتم روز زایمان اومدن خونمون باهم ورزش کردیم تا شش سانت خونه بودیم بعدش رفتیم بیمارستان کلی ماساژ و ورزش بعد دوساعت پسرمو بدنیا اورد خیلی عالی بودن و واقعا پیشنهاد میکنم کلاس امادگی زایمان و یوگا دوران بارداری رو حتما شرکت کنین

من بارداری نسبتا خوبی داشتم فقط زایمانم واسم شده بود کابوس کلاس هم نرفتم.طبیعی زایمان کردم خعععلی سخت بود اما با ب دنیا اومدن نی نیم اصلا نمیدونم چطور اون همه درد ناپدید شدن.💜

من بارداری فوق العاده راحت و خوبی داشتم هیچی ویارنداشتمو‌حالم‌خیلی خوب بود قرار بود طبیعی زایمان کنم‌اما دردم نگرفت دکتر بهم گفت باید صبرکنی اما دیگه خسته شده بودم یه روز رفتم چکاب و گفتم تکونای بچم کم شده بعد بستریم کردن و شب تا صبح ان اس تی میگرفتن میگفتن خوبه و میتونی طبیعی..خلاصه از ۶ صبح تا ۳ بعد از ظهر درد کشیدمو و توی اتاق راه میرفتمو ورزش میکردم اما بچم نمیومد پایین و سرش بالا بود خیلی اومدن معاینه حتی کیسه ابمم پاره شد کلن داغون شدم از درد دیگه وقتی بردنم اتاق عمل امپول بی حسی رو که زدن دردام اروم شد وقتی داشتن سزارینم میکردن نمیدونم چرا از هوشم رفتم و نمیتونستم چشمامو باز کنم حتی بچمو ببینم و لرز شدیدی کردم اما دیگه از وقتی بردنم تو بخش و بچمو دیدم دوباره انرژی گرفتم و خیلی خوب بود حتی خودم تنها از تخت پاشدم بچمم بعدش زردی نگرفت و با استراحت زود سرپا شدم

من دوران بارداری خوب بدون مشکلی داشتم تا هفته ۳۸ که قرار بود برم کنترول( خداروشکر که دقیقا سر تاریخ های که گفتن میرفتم) اون روز بدون اینکه هیچ مشکلی داشته باشم رفتم کنترول ،نه سر درد نه ورم غیر عادی،هیچی هیچی، اما فشارم روی ۱۸ بود، سه بار فشارم گرفت هر بار میپرسید مطمئنی خوبی؟😅، اخرم یه نامه دادن گفتن برو بیمارستان، اونجام خوب بودم اما فشارم همون ۱۸ بود، هی پرستار میومدن مبمرسیدن خانم مطمئنی کلا فشار بالا نیستی؟ 😒خانم مطمئنی خوبی؟ 😯، من اروم بودم باید سوال هاشون بدتر بهم استرس دادن، من حدودا ۱۰ صفح رفتم بیمارستان ازم ازمایش گرفتن گفتن مسمومیت بارداری یا ۱:۳۰ زایمان کردم،خلاصه که کنترول حتی اگه حالتون خوبه پشت گوش نندازید

راز زایمان راحت چیه؟

منکه تا نوزده هفته ام ولی همش استرس دارم ک وای چرا ترشحاتم مثل ابه وای چرا شکمم دیگه سفت نیست وای چرا اینجوری پاشدم وای چرا زیر دلم تیر میکشه و.. امروزن که حواسم نبوده یک ساعت ب کمر خوابیدم نگرانم.. فقط از خدا میخوام خیلی زود بگذره انشاالله

منم بارداریم واقعا پر خطربود
تو ماهای اخر اب دوربچم کم میشود
اب هم روزی سه لیتر میخوردم خیلی بد ورم کردم از پام تا شکمم همش ترک برداشته...

سلام بارداریم بجز ویار چندماه اول خیلی خوب بود زایمان طبیعی داشتم و فقط روز اخر دردام شروع شدکلاس امادگی زایمان رفتم خیلی خوب بود ماماخصوصی گرفتم که عالی بودایمانش اخلاقش کارش خداروشکرخاطره خوشی دارم طبیعی دردداره زیادددددددد اما هزاربرابر ازنظرمن ازسزارین بهتره یه روزه و تمام میشه

من بارداری خوبی داشتم حتا از زایمان هم خیلی راضی بودم ولی درد بعدزایمان یکم اذیتم کرد ولی درکل خیلی از بارداری زایمانم راضی بودم❤🥰امیدوارم همه این حس قشنگی نی نی توبغلش رو تجربه کنن❤

من دوران بارداریم خیلی سخت نبود فقط هفته ی ۱۹ اینا بود که تو سونو گفتن سرویکسم طولش کم هست ۲۳ بود اگر اشتباه نکنم ،دکترم برام یه سونو دیگه نوشت برای ۲_۳ روز بعد که اگر بازم کم بود باید سرکلاژ میکردم ،منم اون چند روز رو استراحت مطلق کردم و فقط برای دستشویی از جام پاشدم ،بعد ۳ روز که سونو دادم سرویکسم شد ۳۵🤗 و خداروشکر دیگه کارم به عمل نکشید،برای زایمان هم من به شدت از طبیعی میترسیدم با هزار زور و بدبختی تونستم نامه سزارین بگیرم چون زمان من این قانون رو گذاشتن که اصلا سزارین نیاید بکنن مگر در شرایط خیلی خاص،که الان این قانون رو برداشتن،دیگه روز سزارین رو با دکتر اکی کردیم اما من یهو به شدت دو دل شدم بین سزارین و طبیعی و دیگه همه چی رو سپردم دست خدا گفتم اگر برای من طبیعی بهتره یه چیز اورژانسی پیش بیاد که من طبیعی زایمان کنم و ۳ روز قبل از تاریخ سزارین من شبش لکه بینی پیدا کردم زنگ زدم بیمارستان گفتن اگر بچه تکون میخوره خطری نیست تا صبح هم بچه تکون میخورد که یهو صبح ساعت ۸ کیسه آبم پاره شد زنگ زدم بیمارستان گفتن نترس ،فقط دوش بگیر آماده شو و بیا اینجا ،منم کارامو کردم و ۹ بیمارستان بودم و دکتر بعد معاینه گفت ۲ سانت باز شده دهانه رحمت حیفه بخوای سزارین کنی ،منم دیگه مسمم شدم برای طبیعی البته بماند که وسطاش چند بار به غلط کردم افتادم و گفتم ببرینم سزارین اما با وجود ماما خوبی که داشتم تونستم ساعت ۴ طبیعی البته با اپیدورال زایمان کنم و الان که به اون روز فکر میکنم حس خوبی بهم دست میده ،خداروشکر

من دوماه نیم بارداربودم هفته دهم رفتم سونو گفتن قلب جنین نمیزنه سی فروردین کورتاژ کردم این سومین بار این مشکل برام پیش میاد نمی‌دونم چرا

فقط تنها خواهشي كه دارم سزارين بياريد طبيعي خيلي وحشتناكه...

من ۱۲ اردیبهشت برام زدن تاریخ زایمان ۲۴ اردیبهشت ب دنیا اومد
با پای خودم رفتم بیمارستان با امپول فشار زایمان کردم و زایمانی فوق العاده سختی داشتم
اما ب داشتن پسرم می ارزید❤

زایمان منم همش با استرس بود بماند چقد بهم محبت کردن همش شده عقده.

ماماناي عزيز كسي موقع سزارين پمپ درد خريده قيمتش چقدر شده

سلام من بارداری سختی داشتم،سه ماه هرروز امپول زدم،دارو های خوراکی....استراحت مطلق....زایمان سزارین شدم،و راضی بودم الحمدالله،بی حسی داشتم و پمپ درد سفارش دادم ک بسیار عالی بود...وخیلی دردای بعد زایمان رو حس نکردم،مثل اینکه به شکم فشار میارن و اینا...قشنگترین تماس دنیا ک بچه رو میذارن رو صورت هم تجربه کردم،ک فوق العاده بود.....

من از طبیعی میترسیدم و سزارین دوس داشتم اما از اونجا که اختیاری نیس داشتم باخودم کنار میومدم..که دختر گلم نچرخید و سزارین شدم و یه دنیا خوشحاااااال...اما بعد اززایمان چنان دردی داشتم که هرلحظه باخودم میگفتم الانه که بمیرم

من همش کلاسای زایمان طبیعی رفتم برای بدون درد کلی تحقیق کردم یدفعه هفته37 فشارم رفت بالا ودفع پروتئین زیاد داشتم درنتیجه همون شب خوابوندنم وفردا صبحش سزارین شدم اما خداروشکر با پمپ دردهم اشنا بودم وازشون خواستم بهم بزنن دردای بعد سزارین رو نداشتم الانم عشق مامان کنارم خوابه

من بارداری خیلی بد و سختی داشتم
هم از لحاظ جسمی خیلی عذاب کشیدم تا ۶ ماه تهوع و استفراغ و ویار های خیلی سخت و بد
هم از لحاظ روحی که از همون ماه اول دچار مشکلات شخصی بودم که خدارو شکر به لطف وجود دخترم باعث شد تا قبل زایمانم بریم‌مشاوره با همسرم و مشکلاتمون رو قبل به دنیا اومدن دخترمون حل کنیم

من چون کلاس بارداری شرکت کردم خداروشکر زایمان طبیعی عالیی و تجربه کردم 😍
برای دوستانی ک میخوان زایمان راحت و با تجربه ای داشته باشن شرکت کردن تو این کلاسارو حتماااااا توصیه میکنم 👌

من از بارداری که هیچی نفهمیدم نه ویار داشتم نه خداروشکر مثلا تیرویید قند و این جور چیزا فقط انگار شکمم بزرگ‌میشد از هفته بیستم هم کلاسهای بارداری میرفتم نزدیک خونم بود بیمارستان پیاده میرفتم میومدم فقط گرمای دوماه اخر یه کم اذییت شدم بین پاهام میگرفت بهم سوخته بود😑کلاسهای بارداری خوب بود همه چیز توضیح میدادن ولی من همه چیزایی میگفت بلد بودم خیلی توی اینستاگرام در مورد زایمان خونده بودم‌ اطلاعاتم زیاد بود اصلا به سزارین فکر نمیکردم همش تو‌نظرم بود طبیعی زایمان میکنم خیلی راحت هیچی نمیفهمم روز اخر اخرین جلسه کلاس بارداریم رفتم کلاش شیردهی هم بود شبش کیسه اب پاره شد رفتم بیمارستان تا فردا هیچ دردی نداشتم دیگه یه قرص گذاشتن زیر زبونم نیم ساعت بعد درد شروع شد کم کم زباد میشد نیم ساعت اخر دردش غیر قابل تحمل بود خیلی درد داشت در حدی همش میگفتم‌به مامانم الان میمیرم😂😂ولی نمردم از شروع درد تا زایمان دوساعت طول کشید با سه تا بخیه‌ همینجور که پسرم بدنیا اومد گذاشتنش بغلم‌دیگه درد ها تموم شد انگار نه انگار و اگر صد بار دیگه هم بخام‌زایمان کنم طبیعی زایمان میکنم از همون اول از جراحی و‌این چیزا میترسیدم اسم سزارین میشه مو به تنم سیخ میشه نمیدونم چرا😂😂قبل زایمان هم یه دفعه یه ماما داشت تلفنی با دکتری صحبت میکرد گفت باشه پس میبریمش برای سزارین فکر کردم درباره من حرف میزنه یه جوری رنگ از روم پرید و ترسیدم میخاستم سکته کنم😆که پرسیدم گفتن منو نمیگن😬

من اول بارداریم ویار سختی داشتم همراه با معده درد.اخرا هم ورم زیاد
.زایمان هم که میخواستم طبیعی باشه سزارین شدم ولی خیلی راضی بودم از سزارین .با همه اینا خنده های دخترم به همه سختی و دردا می ارزه .خدایا شکرت

من ۹ ماه بارداریم با دلهوره گذشت سر غربالگری اول بهم گفتن بچه ات سندرم داره اما سونوگرافی هیچی نشون نمی داد پیش ۳ تا دکتر رفتم هر کدوم یه چیزی گفتن غربالگری دوم باز آزمایش خطا داد دکتر خودم وقتی دید گفت باز آزمایش نشون از سندرم داره اما سونو چیزی نشون نمیده.. من به خاطر تصادف پدرم و نبود دکترم زمان آمینیو سنتز رو از دست داده بودم و باید بچه رو تا پایان زمان بارداری نگه می داشتم... توکل به خدا کردم و گفتم هرچی شد من راضی ام ...دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم مداوم پیاده روی میکردم حدود ۱۳ ساعت درد زایمان طبیعی کشیدم اخه دکترم که همیشه بارداری پیشش میرفتم و قول داده بود زمان زایمان باشه نیومد بعد ۱۳ ساعت با کلی تلفن و .. بلاخره امد و معاینه که کرد گفت بچه مدفوع کرده و بالا رفته و دستور سزارین رو داد و من هم درد طبیعی و هم سزارین رو کشیدم دختر کوچولوی من الان ۴ ماه و ۴ روزشه و خدا رو هزار مرتبه شکر سالمه
مامان های عزیز فقط دکتر خوب و دلسوز رو انتخاب کنید که با شما مثل یه دوست رفتار کنه دلداری های دکتر واقعا استرس بارداری رو کم میکنه

من بارداری سخت و زایمان م سخت تر بود و بسیار خنده دار 😂ولی الان از همه لحاظات عمرم سخت تره اخه 24ساعته بیدارم 😫

من بارداری اولم بود و در طول دوره بارداری خداروشکر اصلا اذیت نشدم وکلاس واسه زایمان طبیعی رفتم و خیلی کلاسش خوب بود تا اینکه هفته ۳۶ بارداری رفتم سونو و متوجه شدم دخترم به پا هست و باید سزارین بشم.جای بخیه های سزارینم یکم اذیتم کرد ولی الان ۶ ماهه ک میگذره و خداروشکر ک دخترم سالمه

من زایمان خیلی راحتی داشتم ،ولی وقتی بچه ام بدنیااومد بند ناف ۳ دور گردنش پیچیده بود خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که سالم موند

من زایمان اولم طبیعی خیلی سخت بود زایمان دومم هم سخت تر از اولی خیلی درد کشیدم ولی خداروشکر میکنم که دوتا فرشته دارم ان شالله که قسمت همه ارزومندا بشه

خداروشکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان راحتی.سزارین شدم

سلام من هفته 39 بارداری بچه اولم بدنیا اومد .خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم وکلا بدم میومد نمیدونم چرا ولی خلاصه ی هفته مونده بود ب تاریخ زایمان طبیعی منتظر بودم ک درد زایمانم شروع بشه ک شب 18 مرداد رفتیم مهمونی و منم اصلا نمیتونستم جلوخوردنمو بگیرم هرچی گیرم اومد توسفره خوردم باز سفره جم شد رفتم توآشپزخونه نشستم خوردم اصلا سیری نداشتم. خلاصه فرداش باید میرفتم بهداشت برا کنترل ک گفتن دفع پروتئن داشتم ودچار مسمومیت بارداری شدم سریع رفتم ازمایش دادم و گفتن زود بستری شو ک خیلی خطرناکه اوضات منم بستری شدم یدفعه فشارم بالا رفت ک دکترم گف اگه تادصب حالت بهم نخوره میتونی طبیعی زایمان کنی وگرنه ک بایدسزاربن بشی خلاصه دیگه من تا صب هی فشارم چک میشد بالا بود دیگه ساعت 7 صب گلاب ب روتون بالا اوردم ودیگه رفتم برا سزارین ..اینو بگم ک وقتی بستری شدم خانومایی ک میخواستن طبیعی زایمان کنن طفلکیا خیلی درد میکشیدن منم همینجور نگاشون میکردم اخرش باخودم گفتم بزار منم یخورده ادا در بیارم نگن اینو نگا اومده زایمان کنه فقط داره نیگا میکنه .آخرش پرستار اومد گف دردی نداریگفتم چرا دارم میمیرم از درد معاینه ک کرد گف خانوم اصلا دحانه رحمت باز نشده داری ب خودت تلقین میکنی چیزی نیس منم ضایع شدم چجور ..ببخشید سرتونو بدرد اوردم ممنون از برنامتون

من آخرای بارداری سختی داشتم بچم دنیا اومد تا بیست روز خوب بودم بعد بیست روز تب کردم بالای چهل درجه سینه هام سنگ شد دستامو نمیتونستم بلند کنم رفتم بعد زایمان دوباره بستری شدم بعد چهل روز دستام بی حس شد درد گرفتن بعد چهارماهگی بچه فشارم افت کرد دکتر گفت شیر خودتو نده شیرخشک بده بچه شیر خشک نخورد شیر خودمو میخوره الان و به شدت لاغر شدم

من بارداذی و زایمان راحتی داشتم اما بچه داذی و افسردگی بعد زایمان بدی داشتم

بارداری راحتی داشتم زایمانمذسخت بود.اولش ک رفتم برای زایمان ترسیدم بچه برگشت بالا بعد 24ساعت بدنیااومد بچه ام اونم باآمپول فشار اماوقتی بچه اموبغل گرفتم همه چی ازیادم رفت خداروشکر ک بچه ام سالم.

منکه همرو فراموش کردم😂😂😂

من بارداری راحتی داشتم خدارو شکر ولی زایمانم (سزارین) خیلی سخت بود
داشتم از هوش میرفتم و رحمم خونریزیش بند نمیومد.حدودا ۲ ساعت تو اتاق عمل بودم تا رحمم رو با استفاده از دارو جمع کردند و تونستن بخیم کنن
اگه خونریزیم بند نمیومد,رحمم رو در میآوردن😔
بعد از اون هم لرز گرفتم جوری که تخت میلرزید
ولی به وجوده پسرم می ارزید

منم تا چهارماه تهوع داشتم اما بعدش بارداری فوق العاده ای داشتم اصلا اضافه وزن نداشتم زایمانمم بسیار راحت بود به قشنگیه خواب اما دقیقا ده روز بعد زایمانم نمیدونم چیشد که ۵ روز بستری شدم و فشار خونم یهو بالا رفت و کلا شدم فشار خونی اما واقعا مادر شدن حس بسیار قشنگیه

من سه ماه آخر بارداریم استراحت مطلق بودم
زایمانم خوب بود به عشق بچم که بچه اولم بود ب خوم سختی ندادم و درداشو عادی حس کردم😍

نوزادم هم گروه خونیش خیلی با گروه خونی من متفاوت بود .همه میگفتن زردیش بالا میره ولی رفتم پیش دکتر خوب سنتی برام برنامه ریزی غذایی نوشت که در ماه های مختلف چی بخورم که نوزادم زردی نگیره .برنامه غذاییش رو مو به مو اجرا کردم .خدا پدرش رو بیامرزه خداروشکر نوزادم اصلا زردیش بالا نرفت

من چند جلسه بیشتر نتونستم کلاس ورزش بارداری برم .چون کلاسام تو ماه مرداد بود هوا خیلی گرم بودانرژی زیادی ازم میگرفت .ولی مربی ورزش بارداری و ماما همراه بالا سرم بودموقع زایمان وقتی که دردم شروع شد بهم گفتن کدوم ورزش هارو انجام بدم .خیلی خوب بود ‌.خدارو شکر درد زایمانم هم ۴۵ دقیقه طول کشید.بعدشم زایمان کردم.

من از اول دوست داشتم طبیعی زایمان کنم،کلاس های زایمان فیزیولوژیک رو شرکت کردم.از هفته بیست ورزش کردن رو شروع کردم.چون ورزش ها رو مرتب انجام میدادم بدنم کاملا آماده زایمان بود (۳۷هفته و ۶روز زایمان کردم)تقریبا ۱۲ساعت بعد از اولین معاینه توسط پزشک دردهام شروع شد.با تکنیک تنفس و ورزش های مربوطه دردها رو تو خونه کنترل کردم و بعد از ۶ساعت زمانی که فاصله دردها 5دقیقه شده بود به زایشگاه رفتم،۲ساعت بعد هم پسرم رو در آغوش گرفتم.زایمانم عالی بود.اگر دوباره باردار بشم قطعا انتخابم زایمان طبیعی هست.

من نی نیام دوتابودن یکیش سقط شد اوایل بارداری بودم.ویار خیلی بدی داشتم تا ۵ ماه بعدش کامل خوبم شدم همه چی خوردم زایمان راحتی داشتم ۲ دردام شروع شد ۷ زایمان کردن از زایمان ی غول ساختن اصلا کار سختی نیس من ک خیلی راحت زایمان کردم مث دردای پریودم دکتر گفت زور بزن بچه اومد

من خدارو شکر دوران بارداری خوبی داشتم.در حد یکی دوروز حالت تهوع داشتم..و زایمانم هم خیلی خوب بود.کلاس آمادگی زایمان رفتم و مامای همراه گرفتم که فوق العاده بود.از لحظه بستری تا زایمان حدودا سه ساعت طول کشید ولی درد زایمان طبیعی فوق العاده زیاده ولی خیلی آروم بودم طوری که هر کی میومد بالاسرم میگفت چقدر خوبی چقدر باادبی🤪.البته آخراش دیگه قاطی کرده بودم داد میزدم و میگفتم به دادم برسید🥴ولی کلا نمیدونم چرا از اول زایمان طبیعی دوست داشتم😉پیاده روی هم خیلی زیاد داشتم در طول بارداری🌷

من زایمان طبیعی داشتم خیلی وحشتناک بود با امپول فشار دو روز درد کشید ک بعد اذان مغرب پسرم ب دنیا اومد ولی خداروشکر میکنم ک دوتامون سالم موندیم خیلی سخت بود یادش میفتم تنم میلرزه😑

من حاملگی خیلی سختی داشتم اخرشم بعداز همه دردها سزارین شدم

زایمان طبیعی فیزیولوژیک داشتم، بدون بی حسی و هیچ دارویی. ولی اینقدر خوب بود که وقتی دخترمو گذاشتن تو بغلم بهش گفتم زودی برات یه خواهری یا داداشی میارم. در ضمن معنی حرفم این نیست که درد نداشتم، دردی رو تجربه کردم که هرگز تجربه نکرده بودم. با این حال میگم عالی ترین بود. اون روز من قهرمان خودم بودم. باریکلا بهم.😂😂😂😂

من بارداری راحتی داشتم زایمانمم سزارین بود یکم بعد بهوش امدن دردداشتم ولی بادیدن دخترم که ده سال منتظرش بودم همه چیزازیادم رفت

به علت اینکه فاصله بارداری اول ودوم من۱۸ سال بود دوران پر از استرس وناراحتی داشتم تا گلدن بیبی نازم به دنیا بیاد..اما زایمان طبیعی ۲ ساعته وراحتی داشتم...فقط به دوستان توصیه میکنم فاصله بارداریشون رو حداقل ۳ سال قرار بدند تا به مشکلات نازایی ودیابت وخیلی چیزای دیگه دچار نشند

واااای هم حاملگیم سخت بودچون مسمومیت بارداری گرفتم فشار،دفع پروتین هم داشتم شدم۱۰۵کیلو زایمان من خیلی بد بود...۱ماه بدزایمان هم نمی‌تونستم پامو زمین بزارم راه برم همش گریه میکردم

من خداروشکر بارداریم خیلی خوب بود همش میخوردم و میخابیدم بدون بدحالی...
زایمان طبیعی داشتم ۱۲ساعت طول کشید کیسه ابم خالی نمیشد ادیت داشت ولی کم.دیگه ساعتای آخر عاااصی شده بودددم😟😟😟ولی پسرمو ک بغل کردم انگار که همه دردا یادم رفت همممه چی.خداروهزززااارمرتبه شکر🤗🤗🤗الهی همه خانمای سرزمینم این طعم شیدینو بچشن

من بارداریم سخت بود چون استراحت مطلق بهم دادن تا 9ودر37 دردهام شروع شد که سه روز طول کشید ویهو درد شدت گرفت وبچه سریع بدنیا اومد ولی بچه که بدنیا اومد همه دردهام فراموش شد

کاش میشد این صفحه هارو یه جا ذخیره کنید من نمیرسم همش بخونم😁

من بارداری راحتی نداشتم همش تهوع وناراحتی، ماه اخرم صاحبخونه جوابمون کرد مجبور اسباب کشی کردم بهم فشاراومده بود کیسه اب بچه م سوراخ شده بود 3روز بعدفهمیدم وفورا سزارین شدم بچه مو 4روز ندیدم تو بخش ویژه بستری بود خودمم که نمیتونستم برم پیشش، بعد 9روزم هر روز درد داشتم روزی 3بار بیمارستان بودم تا بالاخره فهمیدند سنگ صفرا دارم دوباره عمل شدم تو یه ماه دوبار خیلی سخت بود، انشالله شماهازایمان راحت داشته باشین.

منم بارداری خیلی سختی داشتم پادرد.خون دماغ.بی اشتهایی.وزن کم بچم و...خیلی مشکلات دیگع.زایمانمم خیلی خیلی سخت بود ومتاسفانه طبیعی بود .که دیگه قید بچه اوردن روزدم.همین یکی کافیه واسم الحمدلله

من بارداری خیلی سختی داشتم دکتر گفت رحیمت ظعفه باید کلن استراحت کنی من هفت ماه کلن رو تخت پایین نیومدم بچم به دنیا اومد هفت ماه 21روز تو بیمارستان موندم 8روز پسر تو دستگاه موند خلاصه خیلی خیلی سخت بود علان پسرمو میبینم همه چیز یادم میره خدا شکر

دوران بارداری سختی داشتم
ولی خدارو شکر که همسرم در تمام لحظات کنارم بود و از همه لحاظ خیلی کمکم کرد و در نهایت به دلیل دفع پروتعین بالا در هفته ۳۵ مجبور شدم با سزارین به بارداری خاتمه بدم و با اشک و استرس فراوان رفتم اتاق عمل و خوشبختانه نینیم سلامت به دنیا اومد و نیاز به دستگاه پیدا نکرد و منم با در آغوش گرفتن فرشته کوچولوم تمام خستگی هام برطرف شد و جون تازه ای گرفتم.خدارو شکر میکنم چون تمام سلامت نوزادمو مدیون خدای بزرگم هستم. اگر خدا نخواد برگی از درخت نمیفته😘

من زایمان خیلی سختی داشتم از ساعت ۲ بامداد تا ۴ بعد از ظهر فرداش درد کشیدم ینی۱۴ ساعت درد وقتی نی نیم و دیدم همه چی یادم رفت😁😁😁

من هم بارداری توام با حالت تهوع داشتم...حتی تا روزی هم ک میخاستم زایمان کنم قرص تهوع خوردم...ولی خداروشکر زایمان راحتی داشتم سزارینی بودم

من بارداری عالی ای داشتم تا اخر ماه ۸ ام به صورت مرتب ورزش میکردم، استخر میرفتم و کلاسهای فیزیولوژیک بارداری رو از هفته ۲۰ تا هفته ی ۳۶ به صورت مرتب میرفتم خیلی خوب بود، هن از نظر اینکه میبینی همه وضعیت مشابه همین و در کل انرژی خوبی میگیری، سزارین بودم بی حسی از کمر، فوق العاده خوب بود ، سر عمل همش میگفتم و میخندیدم تا پسرم اومد و گذاشتن کنار صورتم عالی بود. فقط توصیه ام به مامانایی که سزارین میکنن اینکه تا میتونین راه برین درسته سخته ولی دوای دردتونه، من از همون بیمارستان شروع کردم و فرداش که مرخص کردن خودم تمام مسیر و تا ماشین راه اومدم وقتی رسیدم خونه وضعیتم خیلی عالی تر شده بود، تو خونه هم همش راه میرفتم، پسرم کمی زردی داشت که تو خونه براس دستگاه گذاشتیم ۴۸ ساعت و اوکی شد. روزهای اول زایمان سخته چون بدن مادر هنوز به این سیستم جدید عادت نکرده ، شب بیداری ، تغییر هورمون ها ولی اصلا خودتونو نبازین، از همسرتون کمک بگیرین شب های اول مثلا شما شیر بدین اون باد گلو رو بگیره تا شما بیشتر بتونین استراحت کنین، حواستون به افسرگی بعد زایمان باشه، من با اینکه کاملا اگاه بودم به این مسئله دچارش شدم و تا ۵ ماهگی پسرم ادامه داشت، خودم کاملا میدونستم چه اتفاقیافتاده برام ولی نمیتونستم درست کنترلش کنم، اینجا نقش همسرم واقعا تاثیر گذار بود تا من این دوران و بگذرونم. ایشالا همگی زایمان راحتی داشته باشین و با عشق کوچولوتون و در اغوش بگیرین و کِیف کنین☺️

من بارداری خوبی داشتم ولی زایمانم خیلی خیلی سخت بود والان یلدام ۱۷ماهشه وماه بعد خواهرکوچیکش هم اضافه میشه بهمون خداکنه زایمان خوبی داشته باشم روزای سختی رو دارم

من بارداری راحتی داشتم نه تهوع نه درد خاصی به جز هفته ششم که تا سقط پیش رفتم و خدا بهم لطف کرد بچه ام موند زمان زایمانم تو هفته چهل و پنج روزگی بدون درد رفتم بیمارستان با کلی آمپول فشار و پاره کردن کیسه آبم بعد یازده ساعت درد کشیدن سزارین شدم ولی الان که پسرم رو نگاه میکنم اینقدر اون دردا برام کمرنگ شدن که انگار تو خواب بودن

من تا ماه 8 بارداری جفتم پایین بود ولی تو ماه 8 یهو رفت بالا ودکتر گفت میتونی باتلاش ازالان بدنتو برای زایمان طبیعی آماده کنی. پیاده روی، یوگای بارداری واستخر خیلی کمک کرد بهم. تو هفته 40 کیسه آب پاره شد ساعت 11 شب بستری شدم تا 6 صبح درد نداشتم از 6 دردام شروع شد با فاصله نیم ساعت. ازساعت 8 به کمک ماماهمراه ورزشای بازشدن لگن انجام دادم وخداروشکر ساعت 1ظهر پسرم به دنیا اومد. زایمان طبیعی واقعا معجزه ی خداست وبرا من باتمام درد و سختیش از قشنگ ترین خاطرات عمرمه. به محض دیدن پسرم تمام دردام فراموش شد واحساس افتخارم کردم که باصبرتونستم زایمان فیزیولوژیک تجربه کنم.
از زایمان طبیعی اصلا نترسید فقط تامیتونید باورزش وبه خصوص شنای قورباغه لگنتون رو آماده کنید.

من که دوران بارداری اولم اصلا نفهمیدم هیچی بعدشم که زایمان کردم سزارین اصن نفهمیدم خیلی خوب بود با دکتر حرف میزدم میخندیدم بعد دخترمو دراورد داد به پرستار اورد چسبوند به صورتم بعد بردنش سه روز بعد هم بلند شدم و همه کارامو خودم کردم

بارداری راحتی داشتم زایمان شیرینی داشتم اما دوران شیردادنم پدرومادرمو از دست دادم و تمام روحیم داغون شد و دختر معصومم باهام غصه خورد و ناراحتی کشید
وزنش خوب نیست و لاغره عصبی و ترسو
ولی خیلی مظلومه

وایی حاملگی من افتضاع بود همش بالا میوردم تا اخرش ولی موقع عمل خیلی حالم خوب بود خیلی روز خوبی بود برام بهترین روزم اون روز بود

تازه تا هفت ماه بارداری هم بالا میآوردم خیلی بد بود .

بچه من تو شکمم پی پی کرد ، تو هفته چهلم بودم که سزارین شدم ، چون به شیاف حساسیت داشتم تا صبح درد کشیدم خیلی بد بود .

من بارداری خعلی راحتی داشتم فقد اخراش زانو درده شدید داشتم ولی زایمانم افتضاح بود تا سه ماه بعدشم خون ریزیم تموم نمیکرد

من سزارین شدم فوق العاده خوب بود بعدش درد بخیس ک با شیاف حل میشه

از سزارینم کلا راضی بودم ولی دوران بارداری بدترین دوره بود برام همش جفتم پایین
دوماه اخر هم ک زایمان زودرس گرفتم بیمارستان بستری بودم

من کل بارداریم استرس داشتم
خیلی بارداری سختی هم داشتم ولی خب از زایمانم راضی بودم

اوف چقدرزیاد

منکه خیلی زایمان طبیعیم خوب و راحت بود.الان بهش فک میکنم حس خوبی بهم میده.ازاول بارداری سوره مریم دعای نادعلی و انشقاق میخوندم.موقع زایمانم انشقاق خوندم به اب فوت کردم خوردمش.سوره مریمم به خرما فوت کرده بودم آماده داشتم‌.موقع زایمان خوردم خیلی راااااحت بود زایمانم

من بارداری عالی وزایمان عالی داشتم بهترین دوران بوداصلانفهمیدم چطورگذشت

من زایمان اولم طبیعی بود دخترم دوسالشه الان خیلی بارداریم راحت بود ولی زایمان خیلی درد کشیدم حالا موندم دومیو طبیعی بیارم یا سزارین؟؟؟؟

زایمان طبیعی سختع ولی بعدش راحتی

من بارداری خوبی داشتم تقریبا اون دردایی ک تو بارداری هس رو همه دارن پس نمیشه بگم خیلی سخت بود ولی موقع زایمان اصلا دردی نداشتم سه روز از تاریخ زایمان گذشته بود ک رفتم و سزارین شدم

تو خونه تنها بودم ۱ هفته زودتر از زایمانم بودم کیسه ابم پاره شد و پای بچه زد بیرون بعدش دگ امبولانس و اتش نشان اومدن با لحاف روی تختم بردنم بیمارستان طوری ک تو بیمارستان لباس گان تنم نکردن با پیراهن گشادی ک پوشیده بودم عمل سزازین شدم اما ۲ دقیقه قبل از بیهوشیم بچه پاشو کشید تو

سلام من دوتا گل دختر دارم😍 بارداری و زایمانام خداییش خیلی راحت و بدون دردسر بود فقط موقع بخیه زدن ی کوچولو اذیت شدم بی حس نبودم😥 ان شاالله میخوام زمستون برا سومی اقدام کنم

سلام ، دوره بارداری من خیلی خوب بود و‌چون بچه اولم بود کلی ذوق داشتم خداروشکر هیچکدوم از مشکلات بارداری رو نداشتم ، ده روز زودتر از موعد هم زایمان کردم که متاسفانه نتونستم مامای همراه داشته باشم و یکم واسم سخت گذشت اما حالا که بعد از ۶ ماه به روز زایمانم فکر میکنم میبینم بهترین روز زندگیم بوده چون شوهرم قبل از بستری شدنم همراهم بود و در مورد اینکه بچه به کدوممون میره صحبت میکردیم اولین دردای زایمان واقعا واقعا قابل تحمل هست و چیزی نیس که بخاین بترسین وقتی که بستری میکنن و امپول فشار رو میزننن یکم بهتون سخت میگذره که من خداروشکر ۳ ساعت بعد از بستری شدنم بچم بدنیا اومد . اینکه شوهرتون اون روز کنارتون باشه مهمترین فاکتور هس و حتما به صحبتای ماما به دقت گوش کنین و هرکاری میگه انجام بدین واقعا کمک کننده هس ، من از ۱۲ شب درد زایمانم شروع شد که تا صبح تو خونه تحمل کردم و کارایی که داشتم انجام دادم موهامو اتو کردم کیف بچه و کیف خودمو بستم و یه دوش گرفتم ، صبح هم رفتیم بیمارستان که گفتن هنوز زوده واسه بستری کردنتون برید پیاده روی کنید ناهارتون بخورین و بعد بیاین که ساعت ۳ بستریم کردن ۶ و ربع عصر هم بچم بدنیا اومد ، روز زایمانم بهترین روز زندگیم هس ❤️

من تا شش ماهگی بارداری خوبی داشتم ولی وارد هفت ماهگی شدم فشار بارداری بخاطر استرس های زیاد گرفتم فشارم همش بالا میرفت ولی زایمانم خوب بود فقط یخورده بخیه هام اذیتم کردن

من دوران بارواری خیلی سختی داشتم،حتی آب میخوردم بالا میاوردم،استراحتی هم بودم،ولی زایمان خیلیرخوب وراحتی داشتم،ازکمربیهوش شدم ازعمل سزارینم خیلی رازی هستم

مامانایی ک زایمان اولشونه اینو بدونین ک تا خدا نخواد برگ خشکیده از درخت نمیافته. امیدتون فقط فقط خدا باشه و اهل بیت و بس. انشالله ک ب راحتی و اسونی زایمان میکنین و فرشته کوچولوتونو بغل میکنین. منم اون لحظه دعا کنین🙏🙏🙏

منم زایمان طبیعی داشتم. خداروشکر تحمل دردم بالاس. بخاطر همین هم تحمل کردم ساعت 2شب بستری شدم ساعت 5:۴۵ دقیقه صبح هم زایمان کردم. کلاسهای زایمان رو هم رفته بودم. ماما همراه گرفتم. زایمان اولم بود ک وقتی ماما کنارم بود خیلی راحت بودم انگار مامان خودم کنارمه و اصلا استرس نداشتم راحت زایمان کردم و گل دخترمو بغل کردم

من بارداری عالی داشتم خدارو شکر زایمانمم عالی بود نه درد زایمان کشیدم نه سوزن فشار مستقیم رفتم اتاق عمل بخاطر خونریزی عالی بود

من هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خوبی دکترم هم اقای مجد الاشرافی بودن واقعا دکتر فوقولاده ای هستن سزارین شدم

من هم یکبار تجربه زایمان و داشتم و الان هم مجدد بار دارم.زایمان اولم طبیعی بود.و خودم میخواستم طبیعی باشه ولی پزشک میگفت طبیعی نمی تونی بچه بزرگ هستش.ولی پیاده روی و خوردن یکسری دمنوش ها مثل گل گاوزبان بهم کمک کرد دخترم و با وزن ۳۵۰۰ طبیعی زایمان کردم .البته تو سن ۳۸ هفتگی.به همه ی مادران هم توصیه میکنم تمام سعیشونو بکنن که طبیعی زایمان کنن.من واقعا راضی بودم

ترسناکه

منم بارداری نسبتا راحتی داشتم.اما ۱۲ ساعت درد داشتم تا زایمان کنم

من تجربع اولم بود ، دوماه پیش زایمان کردم ، از سزارینم راضیم ولی بعد هفت روز از زایمانم تشنج شدید کردم. فشارخونم رفته بود بالا تبم ۴۰بود ،
......

بارداری هر روزش یه اتفاق جدید میوفته تو بدنت هر روز به یه چیزی واکنش نشون میدی یه روز بوی غذا یه روز خوده غذا ممکنه حتی با خوردن آب هم ترش کنی پر از بالا و پایین ولی همش شیرین و خاطره سازه دندون دردای شدید بعد از زایمان ۱۰ تا دندون پر کردمزایمان راحتی داشتم دردش زیاد بود خیییییلی ....ولی مدت درد کشیدنم کم بود و خیلی زود زایمان کردم زایمانم بدون تزریق هیچ بی دردی بود .....

سلام. من‌بارداری سختی داشتم . ویارم خیلی سخت بود .طوری که نمیتونستم هیچ غذایی بخورم و تنگی نفس شدید داشتم که یه بار نزدیک بود خفه شم.
اما کلاس های بارداری رو رفتم و زایمان فیزیولوژیک رو انتخاب کردم و ماما همراه داشتم .خدا رو شکر زایمانم خیلی راحت بود.
البته پیاده روی زیاد داشتم و سرکار هم میرفتم .معلمم و کلاسم طبقه بالا بود. پله ها هم خیلی کمک کردن

فک نکن وقت نازکردن داشته باشیم والله من ازعمل میترسم براهمین ب دکترم التماس میکنم بیهوش کنه😢😢😢

من خیلی بارداری خوبی داشتم بدون تهوع و ویار بود زایمانم هم طبیعی بود خیلی خوب و راحت بود چون تو دوران بارداری سوره انشقاق رو خوندم که واسه آسونی زایمان بود خداروشکر

من اوایل بارداری که پارسال بود نمیدونستم روزه گرفتم بعد آزمایش که فهمیدم همسرم و با ی سوپرایز باخبر کردم بعد تصمیم گرفتیم تا ۳ ماه به کسی نگیم چون میگرن دارم هی سردرد و استفراغ شدید داشتم کسی نفهمید ولی بعد به خواهرم گفتم اما بدیش اینجا بود که رفتیم سونو آنومالی و جنسیت اونجا گفتن دهانه سرویکس ام کمه استراحت مطلق تا آخر ۹ ماه هر هفته کنترل سونو واژینال میشدم و امپولهایی که خیلی سخت پیدا میشد که بزنم بلاخره ۹ ماه با تموم سختیهاش گذشت دکترم خیلی دکتر ناز و مهربانی هست زایمان ام سزارینی شد چون قبلا طی ی تصادفی رفتم ام آر آی از طاق باز خوابیدن خیلی ترس دارم موقع که آمپول بی حسی رو زدن خیلی ترسیدم گفتم فقط بلندم کنن داشتم بالا میاوردم اما ده دیقه طول نکشید که دکتر گفت ماشاالله چه بچه ای طفلی اصلا گریه نکرد تا اینکه صورتشون گذاشتن رو صورت خودبخود گریه کردم هیچ لذتی شیرین تر از مادر شدن نیست انشالله که خدا به همه عطا کنه
چون استرسم بالا بود ۱ ساعت تو ریکاوری موندم بعد اومدم بخش دیدم بچه رو نمیدن خیلی اصرار کردم که ۵ ساعت از زایمان گذشته چرا اخه پرستار گفت بخاطر استرس بالایی که داشتی بچه تنفس نامنظم داره حین زایمان به اونم اثر کرده بالاخره آوردن عشقم منو خدا رو شکر سالم و بچه خوبیه انشالله همه تون زایمان خوبی داشته باشید

سلام به روی ماه همه مامان های گل.من که دوتا زایمان زودرس داشتم با کیسه اب پاره.سخت بود اما واقعا توکل بر خدا و توسل به خانم حضرت زهرا س کردم کمکم کردند.انشاءالله خدا به همه اولاد سالم عنایت کنه.

منم بارداری راحتی داشتم ولی سر زایمان خیلی اذیت شدم خیلی سخت بود امیدوارم دومی راحت به دنیا بیاد

من به جز اوایل بارداری خداروشکر بارداری خوبی داشتم،از زایمان خیلی میترسیدم ولی خودمو هرجوری بود برای زایمان طبیعی آماده میکردم و سپردم به خدا،که بلاخره چون بچه به راه نبود سزارین شدم،اصلا فکر نمیکردم اینقدر سریع به دنیا بیاد وتموم بشه چون خیلی ترس داشتم ولی دردهای بعد از عمل خیلی بد بود انگار درد زایمان طبیعی رو کشیدم.
ولی وقتی دخترمو دیدم بهترین لحظه زندگیم بود وفقط از خوشحالی اشک ریختم و باورم نمیشد منم تونسم مادر بشم.و قشنگیش این بود که دختر روز عید قربان به دنیا اومد و حاجیه خانم شد

من بارداری راحتی داشتم خدا روشکر. چون رفته بودم تو چهل و یک هفته ولی هیچ درد و علامتی نداشتم. رفتم بیمارستان گفتن از وقتش گذشته باید بستری بشی. یه قرص فشار واژینال برام گذاشتن که ۲ ساعت و نیم درد فوق العاده وحشتناکی رو تجربه کردم. بعد یهو کیسه آبم پاره شد گفتن بچه مدفوع کرده و باید بری سزارین. تو اون فاصله ی نیم ساعته تا دکتر بیاد مرگو به چشم دیدم. ولی بعدش تو اتاق عمل تو سی ثانیه سر شدم و پنج دقیقه بعد دخترم بدنیا اومد. بعدش خیلی درد شکم داشتم ولی در برابر طبیعی هییییچ بود. خدا رو شکر میکنم که نجات پیدا کردم

4روز قبل به خاطر درد شکم رفتم دکترماما وبهم گفتن رحمت 3سانت بازشده زودبروبیمارستان تا کمکت بکنن بچه 8ماهه دنیا نیاد رفتم ولی فشارم ازاسترس بالا رفت ومجبورشدن زایمانم بکنن سخت ترین زایمان عمرم بود هزاربار مردم وزنده ام کردن الان بچم شهرخودمون ان ای سیوهستش منم شهردیگه ای اعزامم کردن هنوز چشم انتظاردیدن بچه هامم

سزارین کردم و خیلی خیلی عالی بود خدارو شکر
پمپ درد داشتم واقعا تو بیمارستان هیچی از درد نفهمیدم

وای نگین که بهترین لحظه بعد از ازدواجم بود شکم اولم بود و زایمان طبیعی درد داشتم نه که نداشتم مادرمم پیشم نبود اخه برای چکاپ رفتم یهو گفتن خانم داری زایمان میکنی رحمت داره باز میشه منم مادرم تبریز خودم کرج اما چون همسری پیشم بود تا لحظه اخر بهترین زایمان و داشتم جوری که همون لحظه که پسرم و بغل کردم درخواست یه دختر دادم به خدا😂😂

سلام مامانای گل طاعاتتون قبول حق من دختری هفده ماهه دارم با رداریم خیلی خوب بود فقط کمی دیابت داشتم که با رژیم و پیاده روی حل شد زایمانم هم خیلی خوب بود تو خونه کیسه آبم پاره شد موهامو شونه زدم نماز خوندم شوهرم هم نبود زنگ زدم خواهرشوهرم اومد اسنپ خواستم بگیرم ماشین نبود رفتیم سرکوچمون آژانش گرفتیم😂😂 بیمارستان هم دردام خیلی کم بود دهانه رحمم دوسانت باز شده بود دکتر دید گفت وضعیت خوبه هیچی نیاز نداری بازم دلبخواهی هستش هرچی هم دوست داری بخور که من وسط دردام چای و خرما خوردم 😂چه حالی داد بعدش هم هیچی نفهمیدم البته انرژی خوب دکتر عزیزم هم تاثیر داشت ایشاالله همتون بسلامتی زایمان کنید فقط باید فکرتون رو هنگام درد منحرف کنید😘😘

من دوران بارداری خوبی نداشتم حتی همین الان😐 زایمانمم بدنبود اماهربارک پسرم روبغل میکنم یه دل سیرگریه میکنم اروم میشم همه امیدمه

بارداری سختی داشتم وزایمانمم خیلی سخت بود اماوقتی پسرم اومد توبغلم تمام دردام یادم رفت

من بارداریم خیلییییی سخت بود ولی زایمانم قرار بود طبیعی باشه اما لحظه اخر سزارین شدم و بعدش یخورده اذیت شدم🤰🤱

من زایمان سختی داشتم
درد طبیعی رو کشیدم ولی بچه پایین نیومد اصلا
اخرش سز شدم
حاملگیمم تا اخر ماه ۴فقط حالت تهوع و استفراغ داشتم کل روزو بیحال بودم

اولویت بیحسیه ولی ممکنه به دلیل خاص یا گاها درخواست مادر قبول کنن بیهوشی رو

من دوران بارداریم خیلی دردناک بود تازه ده روز بود فهمیده بودم که باردارم که همسرمو ازدست دادم ولی تویه اون ده روز هم حالت تهوع داشتم هم حالتای پریودی درد زیرشکمو اینا بعد باشکی که بهم وارد شد مثل مرده های متحرک شده بودم انگارنه انگار که من باردارم ولی خوب گذشت ومن الان دختر کوچولوی نازمو دارم که خیلی شبیه باباییشه عاشق بوی عطر تنشم که جفته عشقمه.راستی زایمانمم به شدت سخت بود چون دهانه رحمم بازنمیشد و از صبح ساعت 9بستری شدم تا شب ساعت 11دخترگلیم با امپور فشار بالاخره به دنیا اومد من از روش بی دردی هم استفاده کردم کلا دردامو یادم نیس یه چیزی شبیه اینایی که مواد میکشن تو فضان اونجوری بود هرچنددقیقه درد میگرفت باز ول میکرد وموقعی هم که سر بچم اومد بیرون استخوان اهر ستون فقراتم دررفت ومن تا 4ماه رویه بالشت مخصوص میشستم و بیشتر درازکشیده بودم اینم یادم شد بگم موقع زایمان دچار خونریزی شدید شدم و پانداژ گزاشتن و موقع زدن بخیه هام منکه یادم نیست ولی دکترم میگفت نزاشتی بخیه بزنیم و منو بردن اتاق عمل و بیهوش کردن تا بخیه هامو بزنن خلاصه کلش برای من سخت بود خیلی سخت چه از نظر جسمی چه روحی😭
برای اینده دخترم دعاکنید و همچنین برای من که بتونم برای دخترم هم مادر باشم هم پدر من هنوز 20سال بیشتر سن ندارم خدااااا این حقم نبود

من خداروشکر بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم
زایمانمم خیلی خوب بود سزارین بود
ولی گل دخترم که بدنیا اومد شبا نمیخوابید الان بچه داریش یه کم سخت اما لذت بخش 😘😘

وایی دوران بارداری من بی نظیر بود
ولی ۱۶ساعت درد کشیدم تا بغلم اومد😍😥😬

سلام مادرای عزیز زایمان من خیلی خوب بوو

سزارين فقط اونجاش ک ميان شکمو فشار ميدن اشهد و ان لا اله الا الله😖

من هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خوب خداروشکر.مامانا بیایید از خوبی زایمان بگید تا مامان های باردار نترسن گناه دارن

منکه خداروشکر هم بارداری راحت و هم زایمان راحتی داشتم

من‌ بارداری های سختی داشتم دو تا سقط داشتم تو این حاملگی جفتم پایین بود و هم بخاطر اینکه خیلی استراحت نداشتم و همچنین استرس بالا تو ماه ۷ خونریزیام شروع شد و کیسه آبم پاره شد و باعث شد که آوا رو ۲۸ هفته بدنیا بیارم و آوا نارس بدنیا اومد و تجربه خیلی تلخی بود

من بااینکه کیسه ابم پاره شد ویه شب کامل درد داشتم تا دهنه رحمم باز بشه اما به نظر خودم زایمان فوق العاده ای داشتم ولی خب شانس ادم بد نباشه من موقعی که پسرم اومده شونه هاش به پشتم فشار اورده دنبالچه ام اذیت شده ونمیتونم درست بشینم یل بلند بشم خیلی اذیت میشم

من هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان بدون درد طبیعی

عالی بود

من هم بارداری سختی داشتم هم زایمان سختی هم کلی فشاری عصبی
وای خدا الانم دارم از عوارض زایمانم عذاب میکشم
۱۸ ساعت درد زایمان پارگی درجه چهار کل مقعد و واژن و رکتومم پاره شد پسرم مدفوع کرده بود تو شکمم ۱۵ روز بستری شد با او وضعیت همراه پسرم بودم بعدشم که فیستول رکتوواژینال گرفتم مدفوع و گاز از واژنم خارج‌میشد کلی دوا درمون و دکتر یکی‌میگفت عمل یکی میگفت خیلی خطرناکه عملش
الانم که یه ساله زایمان کردم هنوز او علایم رو دارم ولی کمتر شده جرات عملم ندارم خیلی خیلی بده

من بارداری خیلی خوبی داشتم پسرم خیلی مراقبم بود خداروشکر؛تحرک راحت و بالا پایین پریدنای همیشگی😉برای زایمانمم خب بلاخره زایمان طبیعی و شکم اول توی سن کم بنظرم خیلی راحت نیست درد معمولی داشتم ولی اخراش شدید بود اما خاطره دلنشین و شیرینی برام بود اینکه توانایی زایمان طبیعی رو خدا بهم داد؛والبته اگه همه ی سختیای دنیا هم تجربه میکردم با لمس اولین بار پسرم و شنیدن صدای گریش تموم میشد...ممنونم از خدا برای داشتن عزیزانم

من بارداری سختی داشتم ازاول بارداری استراحت مطلق بودم پسرمم توی ماه هشتم متولدشد طبیعی زایمان کردم بعدۺ جفت جدانشد مجبور شدن بردنم اتاق عمل جفت روجداکنن اماوقتی پسرمو بغل کردم تمام دردام فراموش شد

سلام من سه تا زايمان داشتم پسرم رو ده سال پيش بدنيا اوردم اونم طبيعى مسلماً براى تجربه اولم خيلى سخت بود،بعد از ٨ سال حاملگى دومم رو تجربه كردم كه متاسفانه در ٧ ماهگى با وجود همه ى ازمايشات غربالگرى كه در شهر خودمون انجام داده بودم متوجه شدم كه بچه م ناقص😥😥😥ومجبور شدم كه كيسه ابش رو بزنم كه توى شكمم بميره😔😔😔و زايمان فوق العاده سختى رو تجربه كردم كه اميدوارم هيچ كس اين تجربه رو نداشته باشه. و بعد از دو سال خدا ى فرشته كوچولو رو بهمون داد كه همه ى اون سختيهاى زايمان دومم رو فراموش كردم دوران بارداى نسبتاً خوبى داشتم و زايمان فوق العاده راحت باورتون نميشه ساعت ١١ صبح رفتم بيمارستان ساعت ١٢/٣٠ تموم شدم فقط با توكل بخدا اميدوارم خدا اين ميوه ى بهشتى رو قسمت همه كنه كسى جا نمونه و خدا بچه هاى همه رو حفظ و عاقبت بخير كنه انشالله🙏🙏🙏😘😘😘

من بارداری خیلی خوب و زایمان خیلی عالی دریک ساعت درد بعد زایمان

من هم بارداری راحتی داشتم. ولی زایمان سخت بود بخاطر افت ضربان قلب دخترم سزارین شدم بعدش هم بخاطر افت قند ۱۱ روز بستری شد دخترم خیلی دوران بدی بود

من دوران بارداریم خیلی بهم سخت گذشت کلی استرس داشتم ولی خداروشکر زایمان راحتی داشتم

من بارداریم خیلی سخت بود استرس خیلی داشتم ولی خدارو شکر زایمان راحتی داشتم

از زایمان اولم راضی بودم چون پرستار بم ارامش میداد اما زایمان دومم پرستارام خیلی بددددددد بودن خیلی اذیت کردن شب بود و هیچکس جز اون دوتا اونجا نبودن کلی گریه میکردم هیچکدومشون ذره ای هم دلشون بحالم نمیسوخت اخرشم موقع زایمانم بچمو کشیدنو شونشو شکستن تا الان درداش برام وحشتناکه هیچوقت یادم نمیرن و اون دوتا پرستار و هم هیچوقت نمیبخشم سزای کارشونو سپردم دست خدا چون بچم چهار کیلو بود خودم جسم ریز بوده یعنی کل حاملگیم از ۵۵ب ۶۵تا بودم کلی زجر کشیدم هیچوقتم یادم نمیره و اینکه قلب دخترمم سمت راسته و خداروشاکرم ک انقد خاصه دخترم 😃😘

من خیلی راحت بود بارداریم البته دیابت داشتم رعایت کردم

عزیزم من ساری هستم

سلام من بارداري به نسبت سختي داشتم ولي زايمانم خيلي بد بود قبل از اينكه به تخت زايمان برسم روي زمين زايمان كردم خيلي نگران سلامتي دخترم بودم، الان كه حتي يكسال از اون موقع ميگذره از يادآوريش وحشت دارم خداروشكر به خير گذشت

بارداری من خیلی سخت ودردناک بودچون کیسه صفرام پرسنگ بود ودوتاکلیه هامم ده تاسنگ بزرگ داشتم وتاچهارماهگی هم پنتوپرازول استفاده میکردم بخاطرمعده دردشدید.توناه هشتمم ک دندون درد امانموبریده بود واینکه ی شب خیلی ناغافل کیسه ابم پاره شدورفتم بیمارستان امااوناگفتن چیزیت نیس ولی نوارقلب جنین خوب نبود وخودمم حالم بدمیشد ک خیلی اورژانسی سزارینم کردن بعدشم ک افسردگی وی بیماری سخت....

من بارداري خيلي راحتي داشتم ولي بچمو سزارين بدنيا اومد کامل بيهوشي هيچي نفهميدم وقتي بهوش اومدم کوچولوم پيشم بود سزارينم کردن چون قلبه بچم افت کرد مجبور شدن منم نزاشتم کسي بعد زايمان کمکم کنه خودم کارهامو ميکردم

من خداروشکر زایمان راحتی داشتم ازساعت هشت شب دردام شروع شد تا ساعت شش صبح رفتم بیمارستان ساعت نه کیسه ابم ترکیدبعد رفتم اتاق زایمان خیلی تنبل شده بودم جونم نمیگرفت زوربزنم،🤣🤣🤣 تااخرپرستاره گفت زورنزدی میبریمت سرزارین کنی ترسیدم زورزدم ساعت یکو نیم ظهربود اذان که داد دخول خوشملم بدنیا اومد

من دوران سختی قبل بارداریم داشتم وحتی دختر نازم ناخواسته بود ولی مادر شده بودم.... خیلی دوران سختی بود شب میخوابیدم صب میخواستم چشامو باز کنم میگفتم همه چی دوروغه نمیتونستم قبول کنم ولی آرامشی گرفته بودم که بلاخره کنار اومدم و همکاری‌های همسرم قابل ستایش کم نزاشت واسم اصلا آمادگی مادر شدن نداشتم وبارداری سخت و زایمان دشوار با وارد شدن تو هفته 41 رفتم بیمارستان بستری شدم از ترس دردام شروع شد بدون آمپول فشار.. 11 ساعت درد کشیدم پای بچم افتاد رو سرش و سزارین اورژانسی ولی الان عاشقشم بدون نیلا زندگی سخته

من بارداری راحتی داشتم اما زایمانم خیلی سخت بود ۲۴ ساعت بستری بودم اصلا درد نداشتم امپول فشار بهم زدن کیسه اب رو پاره کردن تا بالاخره زایمان کردم ولی همه اینها با دیدن پسرم شنیدن صدایش همشون یادم رفت جاشو به کلی عشق داد

مامانا گفتن زایمان نه بارداری ... من بارداری خوبی داشتم اما امان از ویار صبحها تا زیر سرم میرفتم حالم افتضاح بود ... اما استرس نداشتم من کلا ادم خونسردی هستم

سلام تجربه زایمان من خیلی خیلی هیجان رده بودم کیسه آبم تو مطب دکترم با معاینه کردن دکتر پاره شد و یک راست رفتم بیمارستان سوزن فشار بهم زدن بدون درد بودم عین خیالم نبود سوزن فشار تا چندساعت بعد جواب داد و درد زیر دلم شروع شد ای وای البته من اتاق خصوصی گرفتم نه زایمان در اب ساده همسرم و دکترم و مامانم و مادرشوهرمم پیشم بودن و همش ماساژم میدادن و هوامو داشتن خیلی خیلی خوب بود اما درد داشتم خیلی از ساعت ۸ شب دردم شروع شد ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم .. پسر خوشکلم بدنیا اومد مامام خیلی زحمت کشید دوسمم بود خیلی دوسش دارم و همیشه ازش ممنونم

سه ماه ویار خیلی بدی داشتم بوها اذیتم میکرد روزی سه یا ۴ بار بالامیاوردم به شکر خدا الان بهترم فقط هنوز مزه ها اذیتم میکنه و غذاهارونمیتونم‌راحت بخورم. پرکاری تیروئید و یکمی قندبالا گرفتم از طرفیم جفتم پایینه و استراحتم نمیدونم بقیش چطوری میشه از سزارین هم میترسم مخصوصا آمپوله ک ب کمر میزنن

من بارداری اولم فوق العاده خوب بودنه ویاری نه هیچی زایمانمم عاالی کلا ساعت ۶عصردردام شروع شدساعت ۹شب هم زایمان کردم کلادردوزایمان روهم ۳ساعت اصلاهم حالت زورنداشتم بچه خودش پریدتوبغل ماماهمه تعجب کردن اصلانفهمیدم کی اومدولی خیییلی بخیه خوردم،زایمان دومم برخلاف اولی فوق العاده سخت بودهرچی زورمیزدم نمیومدخداسومی روبخیرکنه

سلام مامانای گل
من حاملگی خیلی سختی داشتم حالم خیلی بد بود حالت تهوع شدید و ویار. 34هفته به سختی گذشت جوری که شبانه روز دعا میکردم بچم 7ماهه بدنیا بیاد. 34هفته که بودم دکتر بهم گفت حرکت بچه کمه و باید تو بیمارستان تحت نظر باشی. آرسام کوچولو از اول تو شکمم عرضی بود و من باید سزارين میشدم. خلاصه رفتم بیمارستان دوهفته اونجا بودم هرروز نوار قلب جنین و سونو داشتم تا اینکه تو 36هفته گفتن بچه سرش اومده پایین و باید سوزن فشار بگیری تا طبیعی بدنیا بیاد و 8ساعت سوزن فشار گرفتم دریغ از یک دل پیچه ساده فرداش قرار بود 8ساعت دیگه سوزن فشار بگیرم قبلش گفتم حتما باید سونو بدم. سونو که انجام دادم در کمال ناباوری بچه چرخیده بود و پاهاش پایین بود سریع منو آماده کردن برای اتاق عمل. با اینکه سختی های زیادی کشیده بودم تو بیمارستان ولی خیلی خوشحال بودم بخاطر اینکه همه چی داره تموم میشه. منو بردن اتاق عمل آمپول بی حسی زدن و شکمم رو برش افقی زدن دکتر گفت وای بچه چرخیده و کمرش اومده پایین ناچار شدن یه برش عمودی هم بزنن تا بچه رو بیرون بیارن وقتی آرسام بدنیا اومد دکتر گفت بچه مرده هیچ علائم حیاتی نداشت خودم حالم بد شد منو رها کردن همه دور بچه جمع شدن و من فقط اون لحظه امام رضا رو صدا میزدم با کلی تنفس و اکسیژن و کمک خدا آرسام دست و پاشو تکون داد. قلبم داشت از جا کنده میشد خیلی سخت بود. خدا خیلی بهمون کمک کرد. بعدشم خیلی اذیت شدم بخاطر اینکه شکمم خیلی باز شده بود ولی الهی صد هزار مرتبه شکر که یه بچه ی سالم دارم هرچی هم سختی کشیدم فدای یه تار موهاش

من تا ماه هشت بارداری خیلی خوب پیش رفت ولی پا به نه ماه که گذاشتم تلافی همه اون راحتی ها دراومد کف دستام کلا دونه ریخت با یه خارش وحشتناک بعد از اون ورم کردم چه ورمی ، در ادامه درد پهلو گرفتم چقد دکتر رفتم آزمایش دادم فک کردن کلیه ام عفونت کرده در نهایت تو 37 هفته واسه درد پهلو بستری شدم همون شب هم کیسه آبم پاره شد رفتم واسه زایمان طبیعی اونم نتونستم بعد از سه ساعت اورژانسی سزارین شدم ولی خداروشکر عملم راحت بود دخترم هم اروم اروم .

من روش زایمانم طبیعی بود همونی که خودم انتخاب کردم و از روش بی دردی(اپیدورال)کلاس بارداری هم رفتم اما فقط دو جلسه که تنفسهارو اموزش دیدم و ورزشهایی که حین درد کشیدن باید انجام بدیم.خیلی خوب بود و کمکم کرد تو مراحل زایمان اما متاسفانه وقتی بعد از اتمام مراحل درد کشیدن رفتن تو تخت زایمان دخترم شیطونیش گل کرد و هی برمیگشت بالا و اکسیژن من و خودش کم شد و کم مونده بود که برم سزارین بشم اما مامای همراهم دکترم رو متقاعد کرد که دوباره تلاش کنه و به کمک دستگاه وکیوم بالاخره موفق شدم و بهترین لحظه عمرم رو تجربه کردم الانم دخترم یکسال و دو روزش هست

من هم بارداری و هم زایمان طبیعی به نسبت خوبی داشتم اما مشکل اساسی من درد شیر دادن بود که تا دوماه طول کشید البته نه زخم بود و نه مشکلی داشت فقط درد وحشتناک داشتم.

من بارداری خوبی داشتم همسرم خیلی کمکم کرد کلاس بارداری رفتم و واقعا خیلی موثر بود ورزش ها خیلی خوب بود زایمان خوبی داشتم و کلا اونقدرا که همه از زایمان طبیعی بد میگن اونجوری نبود و راحت تر بود مادرشوهرمو شوهرم خیلی کمکم کردن

من حالت تهوع خیلی بدی تو ماه های اول بارداری داشتم ولی هر چی جلوتر رفت حالم بهتر شد. زایمانم سخت بود از ساعت 3 شب انقباض ها با فاصله 5 دقیقه شروع شد و ساعت 11:45 صبح کیسه آبم پاره شد و رفتم بیمارستان و بعد یک ساعت پسرم به دنیا اومد. این یک ساعت آخر واااقعا درد کشیدم ولی اینقدر تولد بچه ام شیرین بود و دارم لذت میبرم که همه اون دردها هم برام یه خاطره بامزه است😁

من سه باربارداری رو تجربه کردم بارداری اولم عالی بود ازاول تا پایین عالی بود بارداری دوم سقط شد بارداری سوم خیلی خیلی سخت بود خیلی فشارواسترس کشیدم بدنیا که دخترم اومد تا چهارماه هم اذیت شدم ولی الان خداروشکر دخترفوق العاده اروم هستش

من بارداری اولم خیلی خوب بود اما 7 ماهگی کیسه ابم پاره شد پسرم 3 روز تو ان ای سیو بود و بعدش مرد😔 افسردگی شدید گرفتم 😔 نابود شدیم جفتمون..اما شوهرم گفت بیا قوی باشیم رفتیم دکتر و با مشورت دکترم بعد از 5 ماه باردار شدم بعد از 6 ماهگیم استراحت مطلق بودم و با کمک همسرم و مامان عزیزم سپری شد اما 35 هفتگی دردای زایمان اومد سراغم زایمان کردم و دخترمو بردن ان ای سیو اوایل خیلی ناراحت بودم غصه میخوردم اما دختر نازم خیلی زود خوب شد و اومدیم خونه 5 روز تو ان ایی سیو بود😍😍قوربونش برم الهی 6 ماهشه الان😙😙😙😙😙😙

سلام من بارداری اولم هیچ مشکلی نداشتم وهم زایمان راحتی امابارداری دومم خیلی خیلی سخت وزایمانمم بیش ازحدسخت اما حالا ک ۲۳ روزه ک اززایمانم میگذره همه رو فراموش کردم چون خدا دومین فرشتشو بهم داده

من بارداری سختی داشتم انقدر حالت تهوع داشتم که اخرش خون بالا میاوردم معدم زخم شده بود
ازشانسمم زایمان سختیم داشتم دوروز تمام درد کشیدم فقط

زایمان منننن افتضاح سختتتتت بود خیلییییی خیلییییی خیلییییی سخت جوری ک مردنم راضی شده بودم از شدت درد ولی وقتی بچم و گذاشتن رو سینم انگار ک هیچ دردی نکشیده بوودممم.

من بارداریم بهترین خاطراته زندگیمه چون خیلی دلم میخواست تجربش کنم. زایماننم خیلی سخت بوداول درد طبیعی رو کشیدم بعدم نشدوسزارین کردن ولی وفتی دخترمو دادن بغلم همش از یادم رفت😍😍😘

من تجربه دومم بود واقعا سخت بود بارداریم همش مریض بودم و استراحت و قرص و شیاف اخرشم زود بدنیا اومد خداروشکر مبکنم ک سلامت و سالمه خدایا شکرت

من بارداری پر خطری داشتم و تا هفته ۳۵قرار به سزارین شدن بودم که ورق برگشت و هفته ۳۸بارداری با ۳ساعت درد مفید زایمان بدون بی حسی انجام دادم😊

من بارداری فوق العاده ای داشتم بدون استرس و سختی همش رو هم مدیون شوهرم هستم، کلاس نرفتم چون شاغل بودم، اما از توی نت و اپلیکیشن ها راهنمایی ها رو میخوندم، انتخابم هم زایمان طبیعی بود، یک ساعت آخرش خیلی سخت بود چون هیچ دارو و مسکنی نخواستم استفاده کنم، اما همین که دخترم بدنیا اومد و بغل کردم
تموم اون دردها محو شد. خداروشکر دختر آرومی دارم که چهارماه هم اصلا سخت نگذشته. خدا همه ی کوچولو‌هارو حفظ کنه🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤️❤️❤️

من هم بارداری خوب و راحتی داشتم زایمانمم سزارین بود یه کم درد روز اول داشتم ولی انقد راه رفتم زود سرحال شدم

من بارداریم واقعا عذاب کشیدم با نفس تنگی و اضافه وزن ماه آخر هم فشارم رفت بالا چند روز توی بیمارستان خوابیدم بعد از عمل هم درد شدید گردن و سر ولم نمیکرد بعدشم که مامانم نتونست منو تحمل کنه و من با یه بچه سه روزه رفتم خونه خودم کادم فقط شده بود گریه.تا اینکه شیرم خشک شد و پسر رو با شیر خشک زنده نگه داشتیم

من توو نه ماه بارداری چیزی نفهمیدم.خوب بود.ولی عوضش توو همون روز زایمان کل نه ماه عوضش دراومد.خیلی سخت بود

من ۳ ماه اول بارداریم که ویار داشتم خیلی خیلی برام سخت بود بعد دیگه مشکلی نداشتم بجز یکی دو ماه که سوزش سر دل داشتم
بعد زایمان هم اوایلش سخت بود بخاطر شرایط بعد عمل و حالات روحی بعد زایمان و از طرفی هم زردی پسرم و استرس تنهاییم
ولی بعد حدودا ۲ ماه که رو روال افتادیم بهتر شد

من بارداري پر استرسي داشتم ولي زايمان خوبي داشتم خدارو شكر

من اخرای بارداریم دلپیچه و تکرر ادرار فقط اینا اذیت کرد اوایلم یکم تهوع خودمم سزارین کردم موقع بی حسی ازبین رفت دردم گرفت یه روز اول خیلی سخت بود 10روز استراحت کردم شکمم درد میکرد جابخیه ها بعد اون دیگه نفهمیدم تااینکه زردی دخترم استرس داد و کولیکش پدررررمو دراورد شبا بیدار بود تا 1ونیم ماهگیش پدرم دراومد و بعد اون یکم بهتر شد الانم 6ماهشه به نسبت اوایل خوبه ولی درکل بچه داری سخته اون اوایل سخت ترررر

من باردارییی خیلی وحشتناک و سخت و زایمان خیلی خیلی بدی داشتم با سن پایین ولی ارزششو داشت و الان با دخترم خوشبخترینم

من سزارین اختیاری کردم خیلی هم راضی بودم خودم دکتر گرفتم که بیادبالاسرم واقعاکارش هم عالی بود بعدعمل هم درردی نداشتم خداروشکر

من ک تو بارداری پنج ماه ویار داشتم کلی وزن کم کردم سر زایمانم کلی درد کشیدم و اخرم سزارین شدم و ازش خیلیم راضیم ❤❤❤

خییییییییییلی بددددددد بوووووووووووووود🥶🥶🥶🥶🥶🥶🥶🥶🥶🥶🥶🥶😵😵😵😵😵😵😵😵🥴🥴🥴🥴🥴🥴

من بارداری سخت و استرسی داشتم .ماه ۸ بارداری همسرم افتاد زندان .بدون همسر زایمان کردم و ۱۰ ماه بدون مرد بودم حتی خانوادش از ما سراغی نگرفتن ‌خدا ازشون نگزره .گذشت اما دلم هیچ وقت صاف نمیشه

من زایمان خیلی خیلی خیلی سختی داشتم صبح زود کیسه آبم توخونه پاره شد رفتم بیمارستان 13 ساعت درد کشیدم با دوتا آمپول فشار دیگه آخرای کار احساس می‌کردم دارم میمیرم جونی واسم نمونده بود تابلخره پسرم به دنیا اومد خیلی لحظه شیرینیه اما من هروقت اونروز و اون دردها رو یادم نمیره

من بارداری اولم از اول بارداری استرس و تنش عصبی زیاد داشتم بعد هم که دنیا آمد چون شیرم کم بود خانواده همسرم بهش شیشه دادن و بچه ام دیگه شیر خودم را نخورد بعد هم زردی گرفت و بیمارستان بودم.
بارداری دوم هم از همان بیمارستان با شوهرم دعوا داشتم تا وقتی که بچه ام ۴۰ روز شد.
چون از همان اول گفتند له احتمال زیاد بچه ات زردی می گیره. و بچه ام ۴۰ روز زردی داشت.
دیگه کسی نبود که نازم را بکشه.

منم بارداری خوبی داشتم خداروشکر ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم. دکترای سونوگرافی بهم نگفتن لگنت تنگه. خیلی اذیت شدم موقع زایمان 12ساعت طول کشید. وبعد از زایمان دیگه خیلی بدتربود بخیه هام بازشد. تاسه ماه بعد درگیرش بودم.

سلام من فوق العاده حاملگی سختی داشتم هم خونریزی داشتم هم گلاب بروتون بالا میاوردم قرص دمیتررونم میخوردم سرمم هر روز میزدم طوری که دیگه رگ پیدا نمیکردن جای روز قبل هی میدن تا وارد هفت ماهگی بشم این بگما من شوهرم دو تا گروهی مثلت و منفی داشتسم امپول رگامم باید میزدم اولی زدم مشکلی نشد دومی باد کرد تازه حالت تعوع رفته بود زیر سرما تموم شده بود باد شدید کردم بعد کمر درد شروع خلاصه حاملگی سخت بعد اونم زایمان سخت ورم شدید شده خیلی نمیدونم به امپول رگام حساسیت بدنم داشت ون بعد زایمانم زدم شدید شد ورم و فشارم بالا بستری شدم خلاصه خیلی سخت پسرمم شیر خشکی شد متاسفانه

من شکم اولم بود دوره بارداری سختی داشتم ولی استرس زایمان نداشتم چون دردشو نمیدونستم چجوری .ولی زایمانم خیلی سخت بود ۱۱ ساعت طول کشید مردم .برای زایمان بعدی قطعا استرس میگیرم

من هم دوران بارداری خیلی خوبی داشتم هم با این که زایمان طبیعی داشتم خیلی خوب بود البته من اصلا با دکتر شیمیایی کار نکردم و هیچ داروی شیمیایی استفاده نکرد غربالگیریم انجام ندادم من فقط زیر نظر طب سنتی و دکتر سنتی دوران بارداری و زایمانم و گذروندم

منم زایمان دومم بود ولی خیلی درد کشیدم با آمپول فشار زدن بچه ام دنیا اومد

من هم بارداری سختی داشتم یه پوچ ک مجبور شدم سقط کنم
و دومی هم خیلی بد بود ازمایش عربالگری دومم مشکل داشت امینو کردم ولی همه استرساااا تموم شد خلاصه حالا ی پسر دست گل دارم ولی دیگه فکر بچه نمیکنم

بندرعباسم. دکتر مهشید محسنیان .زایمان دومم میناب بودم دکتر محبوبه نصرالهی

من بارداری پر استرسی داشتم چون مشکلات زیادی برام‌پیش اومد از مشکلات خانوادگی بگیر تا مشکلات مالی😁 از ماه شش بارداری به بعد فشارم بالا بود و دارو مصرف میکردم تاوقتی که ۳۶ هفتم پر شد رفتم تو ۳۷ دکترم دیگه جایز ندونست بیشتر بمونم بستریم کرد.با سرم دردم گرفت و زایمان طبیعی کردم.خیلی راضی بودم.هم از زایمانم هم از دکترم هم از بیمارستانم. مشکلات خانوادگیم حل شد ولی مشکلات مالی و شغلی همچنان ادامه داره. خدا رو شکر که بچم سالمه همین برام کافیه.

من زایمان سختی داشتم اول فرستادنم اتاق طبیعی لگنم تنگ بود خیلی اذیت میشدم خیلی معاینه میکردن هر دیقه اخرشم فرستادنم سزارین سزارین بی حس کننده زدن راحت بودم اما بعدش تا یک ماه کمر درد شدید داشتم

من بارداری خوبی داشتم وزایمان راحتی

دکتر منم خانم دکتر احمدیان خامنه بودن ایشون عالی هستن اصلا باهاشون اضطراب و استرس معنا نداره کلی انرژی مثبت میدن ب ادم در کنار اخلاقشون کارشونم فوق العاده اس من سزارین کردم و بخیه هام اصلا مشخص نیست همون شبم سرپا شدم

سلام من هفته ی ۲۰هستم صبحانه میخوام بخورم حالت تهوع میگیرم طبیعیه

بچه من ۳ماه و ۲۱روزش هست ولی هنوز بدنش محکم نشده .کی محکم مبشه

عالی

من بارداری خوبی داشتم دوهفته به وقت زایمانم فهمیدیم که پروتئین دفع میکنم دوهفته زودتربستری شدم ،دهنه رحمم کامل بسته بود هرچی امپول فشارزدن هرکاری کردن من دردم نگرفت کیسه ابموپاره کردن ورزش کردم فایده نداشت یکی ازماماها بادست دهنه رحمموبازکرد ازساعت۳نصف شب تاصبح چندباراین کاروکرددردم شروع شده بود خیلی دردداشتم پشیمون شدم همش میگفتم منوسزارین کنید به خاطراینکه دردم کم بشه کمرموبیحس کردن دردم کم نشدساعت۸صبح حس کردم بچه داره میاد پاهام بی حس شده بود دکترم اومدوبچموبه دنیااورد اونجاش که دردنداشتم کامل بی حس بودم حتی جفتوکه کشیدن بیرون هیچی نفهمیدم بچموکه گزاشتن روسینم تمام دردام یادم رفت ،الان بازم اگه بخام بچه داربشم طبیعی زایمان میکنم 😁

من کلا از زایمان هیچی نفهمیدم جز غصه و گریه بچه م خفه به دنیا اومد خدا جقد سخت بود بهد احیا شد دکترا گفتن روند تکاملش مشخص میکنه اسیب دیده یا نه دیونه شدم

من بارداری ساده ای داشتم ولی دقیقا تو ۵ماه بارداری تپش قلب میگرفتم و تا ۱ماه اذیت بودم ولی بعدش خوب بودم.. زایمان خیلی سختی داشتم دخترم ۴۱ هفتش هم دیگه تموم شدع بود ک بستریم کردن خداروشکر همون شب کیسه آبم پاره شد ولی از ساعت ۱۱ونیم شب تا ۱۲ونیم ظهر درد داشتم تا بلخره دخترم رو بغل کردم

متاسفانه کرونا اومده از طریق واتس انجام میدن و چیزی درباره طبیعی چکار کنیم صحبتی نکردن

من تا ماه هفتم بارداری خیلی راحتی داشتم درسته حالت تهوع و اینا داشتم ولی صبگاهی بود یکم که میگذشت خوب میشدم
ولی بعد ماه هفتم وارد ماه هشتم که شدم دکتر برام سونو نوشت و متوجه شدیم خونرسانی جنین کمه و رشد نمیکنه و بندناف دورگردنشه هر چه زودتر باید زایمان کنم دکترا میگفتن باید همون روز که رفتم سونو و متوجه شدم باید زایمان کنم ولی من هیچ آمادگیشو نداشتم و شرایط روحیمم خیلی بد و ضعیف شد تا اینکه به دکتر خودم اطلاع دادم و بد از بررسی وضعیتم و سونو گفت دو سه روزم میتونم نگه دارم بد دو سه روز که سی و هفت هفته شدم رفتم برای سرازین و خداروشکر زایمان خیلی راحتی داشتم و اصلا چیزی نفهمیدم و پسرم با وزن ۲۱۰۰ صحیح و سلامت دنیا اومد 😍

سلام
من بچه اولمه
ولی خیلی میترسم
در حدی ک گریه میکنم
از زایمان خیلی میترسم
شهریور زایمانه ولب هر لحظه ک بهش فکر میکنم استرس شدیدی میگیرم😭😭😭😭

من حاملگیم خوب بود درعوض زایمانم پدرم درآورد

من اوایل بارداریم خیلی خوب بود تا ۶ ماهگی از اونجا ب بعد احتمال زایمان زودرس داشتم استراحت داشتم توی ۸ ماهگی هم دردم گرفت بستری شدم آمپول واسه ریه بچه بهم زدن و شیاف دادن دردام کم شد ولی آخرش دردام شروع نشد واسه زایمان تو ۴۱ هفته بستریم کردن واسه زایمان آمپول فشار زدن تا دردام شروع بشه دردامم ک شروع شد روند باز شدن دهانه رحمم خیلی خوب بود ب ۳ ساعت فول شدم ولی سر بچه تو لگن گیر کرده بود زایمان نمیکردم آخرشم اینقدر اذیت شدم به زور سر بچه رو با دست چرخوندن ساعت ۹ صبح رفتم ۱۰ و نیم شب زایمان کردم ولی بعدش ک بچمو بغل گرفتم همه سختی هاش یادم رفت

من دوران بارداری خیلی سختی داشتم ولی سزارینم خیلی راحت بود و بدون کمک همون روز اول سرپا شدم

خانما کسی بوده تو سی و نه هفته و دو روز سزارین کرده باشه؟
دیر نیست؟

من ماه دوم تا چهارم بارداری ویار داشتم خیلی بود و ماه اخر به خاطر خارش شدید بدن ک داشتم خییییلی اذیت شدم.اما عوضش زایمان خیلی خوب و راحتی داشتم

منم حاملگی خوبی داشتم تا سی و شش هفته ک خونریزی کردم و گفتن استراحت مطلق و سی و هشت رفتم برازایمان ک خداروشکر هرچی درذ بود رو تحمل کردم تا پسرمم دادن بغلم شروع کردم به هق هق همه بم میگفتن مامان بااحساس طبیعی بودم ولی بعد یسال و نیم هنو درددارم عوارض خیلی بدی اومد سراغم

من که واقعا خیلی درد داشتم از یک شب تا نه صب درد کشیدم

من بارداریم تقریبا سخت بود جفت پایین بود و جلو آخر های ماه ۸ فهمیدم ک حجم کیسه آبم کم شده دکترم اضطراری سزارین کرد اول بی حسی زد بعد اینکه پسرم ب دنیا اومد نفس کم آوردم بیهوش شدم خیلی سخت بود تو ماه ۸ ماه دردم داشتم هم طبیعی و کشیدم هم سزارین

من حاملگی فوق العاده سختی داشتم هم غلظت خون داشتم هم فشار خون بالا دائم لک بینی و خونریزی داشتم
آخرم با عجله سزارین شدم ان اس تی خوب نبود سریع سزارین کردن ولی زایمانم خیلی راحت بود بعدش اینقدر زود سرپا شدم پرستارا تعجب کرده بودن

فقط میتونم بگم خدایا شکرت

سلام
بارداری من چندان سخت نمیشه فقط ۴ماه اول ویارم سخت بود بعدش شروع کردم ۲لپی خوردن ولی هم زایمان اولم هم زلیمان دومم فوق العاده سخت بود ۱۴ساعت درد زایمان کامل تو زایمان اول و ۸ساعت درد زایمان کامل تو زایمان دومم کشیدم اونم با ۹تا امپول فشار بچم اومد ولی بقول خانما بعد بغل کردن بچم همش از یاد رفت و حالا عاشق ۲تاشونم😍

امامن هم بارداریم خوب بودهم زایمانم هم خداروشکرکبدنیااومده وارومه اذیتی نداره کلاعشقه دخترم خدایاشکرت

من ک هنوز زایمان نکردم کلیم استرس دارم

من بعد از سه تا سقط باردار شده بودم مشکل خاصی نداشتم فقط استرس ولی در کل بهترین روزا رو داشتم دوران بارداری بعدشم سزارین فقط العاده راحتی داشتم خداروشکر

من زایمان طبیعی داشتم خداروشکر چون خودم ورزشکار بودم وبا ورزشهایی که انجام دادم زایمان خوبی وبدون درد داشتم .کیسه ابم هم تو خونه پاره شد ولی فقط تا پذیرش شدم سخت گذشت برام ۴ونیم شب رفتم ۶ نیم دختر نازم دنیا اومد .

من دوروزدردداشتم خیلی زایمان سختی داشتم وقتی پسرگلم بغل کردم دردایادم رفتن

من اوایل بارداریم که همش تهوع داشتم به حدی که سرم برام وصل میکردن سه ماهه دومم خوب بود بد نبود ولی باز تهوع رو داشتم تا ماهه هفتم که دنده درد گرفته بودم به حدی که نفسم بند میرفت از زایمانمم نکن براتون از ساعت ۴ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر درد کشیدم اومدن معاینم کردن که گفتن دهانه رحمم کوتاهه و سر بچه کامل نچرخیده میخاستن ببرن سزارین وه دکتر گفت برام آمپول فشار با دوز بالا بزنن برام آمپول فشار زدن دستگاه برا نوار قلب نوزادم بهم وصل کردن خلاصه چسبیدم به تخت دیگه هم درد داشتم هم اصلان نمیتونستم با اون دستگاهها خودمو تکون بدم تا ساعت ۳ درد کشیدم اومدن کیسه ابمو پاره کردن دیگه هی از حال میرفتم میومدم به حال اصلان جیغ نمیزدم تنها کاری که میکردم زور میزدم سوره صبر تند تند میخوندم بعد از بس زور زدم سر بچه مشخص شد که راضی شدن ببرن اتاق عمل دیگه توان نداشتم که امضا اخر گفت زور بزن که همزمان شد با جیغ خیلی بلندم پسر خوشگلم دنیا اومد گذاشتن بغلم گریه کردم بدبختی جفتم گیر زده بود نمیومدم بزور جفتم اومد بعد بردنم دیکه لرز گرفته بودم چند تا پتو سرم بود تا یه چند ساعتی بعد نی نی مو شیر که دادم همه یادم رفتن ولی در کل خیلی خیلی طول بارداریم زایمانم سخت بود

من روز قبل از زایمانم رفتم سونو گفت حدود ۱۵ روز دیگه وقت زایمانته.فردای اون روز از صبح دردا کم کم اومدن سراغمو بعدازظهر فاصله ی دردام کم شدن و خلاصه ساعت ۱۲ و نیم شب پسرم به دنیا اومد و با دیدنش همه ی دردامو فراموش کردم

سر اولین بارداریم چون تجربه ای نداشتم سخت تر بود سر دومی هم سخت بود ولی تجربه داشتم استراحت بعد زایمان خیلی مهمه و زود ادم سرپا میشه سر اولی همش مهمون داشتم هم خوابم بهم ریخت و هم بچه نمیخوابید خیلی ضعیف شدم از همه نظر ولی سر دومی خیلی بهتر بود ارامش و استراحت بعد زایمان دو شرط مهم برای اینکه مادر زود سرپا بشه

من هفته۳۳خونریزی داشتم و یکم درد رفتم پیش دکتدم گفت بچه اومده تو لگن و دهانه رحم باز شده ۷روز نگهداشتنم تو بیمارستان و مدام سرم و امپول ک جلو باز سون دهانه رحمو بگیره اخرگفتن برو خونه استراحت مطلق ولی متاسفانه تو هفته ۳۴بخاطر افت فشارو ضربان قلب جنین سزارین شدم دخترم ۷ روز رفت تو دستگاه بعدمرخص شد زایمان یه روزه رو من ۹روز روهم بستری بودم ۹روز درد زایمان کشیدم و...خداروشکر دخترم سالم ب دنیا اومد فدا سرش همه ی این دردا😍😍

من بارداری اولم وقتش گذشت و سنو تشخیص داد که باید بچه به دنیا بیاد امپول فشار زدم ولی دهانه ی رحم باز نشد و سزارین شدم ..و

من بگم همه گریه کنید😂🤐🤐

منم بارداری سختی داشتم تا ۵ ماه که ویار و تهوع بدی داشتم بعدشم که فشار خون بارداری گرفتم و زودتر از موعد سزارین شدم

من که بارداری فوق العاده ای داشتم انرژیم ۶ برابر شده بود سرکار میزفتم تا ۸ ماهگیم و۳۵ هفته ولی کیسه آبم پاره شد تو خونه وبعداز ۲۰ ساعت موندن تو زایشگاه پسرگلم به دنیا امد ولی کولیک بود وتا ۳ ماهگیش زردی داشتم اذیت شدم خیییییییلی!!!!

من حامگی سختی داشتم و زایمانمم چندان راحت نبود اما خداروشکر که دخترمو دارم با بغل کردنش همه چی از یادم میره

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم درد زایمان هم کشیدم در حد 6یا 7ساعت ولی مراقبت‌های بعد زایمان تقصیر خودم بود سهل انگاری کردم خیلی اذیت شدم

من برای زایمان ۵ ساعت درد کشیدم که ۲ ساعتش فقط شدید بود کلاس رفته بودم و واقعا عالی بود . آگاهی باعث میشه آدم نترسه مراحل و بدونه و بدونه تو کدوم مرحله اس و چیکار باید بکنه . پیشنهاد میدم مامانا حتما مطالعه داشته باشن و فیلم های آموزشی ببینن تا استرس شون به حداقل برسه من تمام زندگیم آدم مضطربی بودم و دارو مصرف میکردم ولی طول بارداریم بخاطر مطالعه و آگاهی داشتن از روند بارداری و زایمان و ورزش کردن با اینکه داروهامو قطع کرده بودم سطح اضطرابم خیییلی پایین بود

من بارداری راحتی داشتم خدارو شکر زایمانمم سزارین که واقعا عالی بود پسره گلم حرف گوش کن بود و بخاطر مامانش بریچ موند ۲ هفته قبل از تاریخی ک زده بودن به دنیا اومد جالب این بود که رحمم ۲سانت باز شده بود و اورژانسی سز شدم خیلی راضی بودم خدارو شکر

سلام ...من اوایل حاملگیم سخت بود ولی بعد ویار از نظر جسمی خوب بودم ولی شرایط زندگیم طوری بود ک تو خونه خودم اصلا راخت نبودم...برای زایمان سزارین شدم و اونروزا واقعا سخت بود ولی در عوض نگا ب ایناز ک میکردم انگار خدا کل بهشتشو یجا فقطو فقط بمن داده لذتی میبردمو میبرم ک با هیچ کلمه یا جمله ایی نمیشه بیانش کرد..😍😍😍😚جیگر مامانشه ایناز عمرم فدای نگاشو دددد گفتنش

من بارداریم خیلی خوب بود فقط سه ماه اول یکم سختم بود اونم نه خیلی فقط به مرغ وماهی حساس بودم بقیش خوب بود مخصوصا زایمانم درست درد زیاد کشیدم چون طبیعی بود ولی لحظه تولد یکی از بهترین لحظه های عمرم بود انگار ازاد شدم رهای رها

من خیلی بارداری سختی داشتم از اولش مشکل شدید معده و بفیه موارد بعدشم از ۳۲هفته درد زایمانم شروع شد همش بیمارستان و استراحت مطلق بودم خیلی روزای سختی بود درد زیاد همه اعضای بدنم داغون بودن و زایمان خیلی سختتر با کلی آمپول و دارو و سرم هرروز تا ۳۸ هفته نگهش داشتم بعد زایمان کردم الان بعضی وقتا که تو فکر میرم باخودم میگم چطور تحمل کردم چطور بآونهمه درد زنده موندم،ولی همش به خاطر دخترم بود حاضر بودم خودم جون بدم تا دخترم تو دستگاه نره و اذیت بشه،الان خندش به یه دنیا می ارزه😊😊

ن

نمیدونم بگم راحت بود یا ن ولی من ن ویار داشتم ن دردی تو دوران بارداریم فقط گهگاهی پای چپم درد می گرفت ک با ماساژ دادن خوب میشد موقع زایمانمم پنج ساعت درد کشیدم...

من بارداری خوبی خیلی خوبی بودم خیلی ریلکس بودم و اتفاقای بد رو سریع فراموش میکردم خیلی به روحیم کمک کرد ولی زایمانم انقدر سخت بود و ترسیده بودم که افسردگی بعد زایمان گرفتم همش گریه زاری حتی میخواستم از شوهرم جدا بشم انقدر بدم میومد ازش تو اون دوران رفته رفته که مهمونی رفتم و بیرون رفتم حالم بهتر شد سعی کنید بعد زایمان تنها نباشید 💝

من سزارینم واقعاااا سخت بود یعنی وحشتناک بود خیلی درد کشیدم ولی خدارو شکر که خداوند این نعمت رو بهمون عطاکرد

من هم حاملگی پراسترس و بادردداشتم هم زایمان فوق‌العاده سختی داشتم یک روز کامل آمپول فشار وصلم بود بچمم که به دنیا اومد زایمان طبیعی داشتم خیلی در داشتم و تا بیست روز درد شدید داشتم که اصلا نمی‌تونستم نه راه برم نه بشینم

منم بارداریم خوب بود اخراش یکم اذیت شدم نمیتونستم بشینم😝زایمانممم اووووی خدا خیلییی بد بود طبیعی بدون درد رفتم داغون شدم😭اما امااااا پسر نازمو ک گذاشتن تو بغلم هرچی بود نبود رو یادم رفت قربونش برم الانم ده روزه تو بغلم الهی قسمت همه بشه😍😍😍😘😘

خدا شکر خیلی راضیم همه چیز عالی همه هوا داشتن

۴ماه اول یه کمی سخت بود همراه باحالت تهوع وبی حالی ولی بعد اون همه چی نرمال شد تا که رسید به وقت زایمان دکتراول گفت طبیعی ولی توآخرین سونو وزن بچه روبالای ۴ نشون داد ودکترسزارین نوشت برام ولی بعد به دنیا اومدنش وزنش ۳۴۰۰بود اول قربون خدا بعد قربون دخترم برم که نزاشت درد طبیعی روبکشم آخه من ازطبیعی به شدت وحشت داشتم ودارم ولی درکل بارداری وزایمان هرچقدرم آسون باشن دوران حساس وسختین

بد ترین روز عمرم بود به خاطر مادرشوهرم که هیچ وقت یادم نمیره

من بارداری عالی زایمانم عالی

زایمان من طبیعی بود کیسه ابم صبح پاره شد بدون درد تا هشت شب دردام شروع میشد که بخاطر خونریزی سزارینی شدم

ن تو بارداریم سختی کشیدم افسرده شدم کلی دنباله این افسردگی دوهفته مونده محیصا بدنیا بیاد بابام جلوی چشم مارو تنها گذاشت و رفت خیلی روزای سختی بود

سلام من خداروشکر هم بارداری خیلی خوبی داشتم وتمام دوران بارداریم از خدا خواستم سر موقع وطبیعی زایمان کنم کلاسای آمادگی برای زایمانم رفتم وخدای مهربونم بهم لطف کردوسرموقعم بدون درد صبح بلند شدم آماده شدم رفتم بیمارستان بهم آمپول فشار زدن کم کم دردام شروع شد ولی یهو خیلی شدید شد وای چه دردی بود نمیتونستم تکون بخورم دیگه آخراش احساس فشار شدید کردم خداروشکر روند زایمانم خوب پیش رفت و نزدیک اذان ظهر پسر گلم اومد تو بغلم وای که چه لحظه ای بود خدای ان شالله نصیب همه آرزومنداش بکنه عالی بود خدایا شکرت که دارمش

من بارداریم راحت بود غیر از سه ماه آخر که گرما خیلی ادیتم میکرد من طبیعی بودم فقط از این ناراضی بودم که میخواستم بیهوشی اپیدورال بزنم باهاشون حرف زده بودم ولی برام نزدن(فکر کنم دکتر بیهوشی نبود) و غیر اون یه ساعت آخر که دردها قطع نمیشد همه چی خوب بود البته بگم که تا یه ماه بعد زایمان جای بخیه هام گاهی درد میکرد

من ۳ماه خونه مامانم بودم بعد اومدم خونه خودم از اشپزی بدم میومدشوهرم برام غذا درست میکرد زایمانمم سزارین شدم

هم بارداریم راحت بود هم زایمانم. 40 دقیقه درد کشیدم اون هم با چندتا آمپول فشار ساعت دوازده شب پسرم به دنیا اومد دلخوشیه زندگیم شد

من اولین زایمانم طبیعی بود
دومی و سومی سزارین ،با اینکه ۱۰ ساعت درد طبیعی داشتم ولی بهتر از سزارین بود

بارداری خوبی داشتم و زایمان خیلی بهتری خداروشکر

من زایمان طبیعی رو برای به دنیا اوردن دخترم انتخاب کردم و خدا رو شکر هم با موفقیت پشت سر گذاشتم من کلاس بارداری رفتم و ورزش هایی که انجام دادم تو زایمانم خیلی کمکم کرد در زایمانی که داشتم وجود همسرم در کنارم برام خیلی قوت قلب بود و تونستم دخترمو با موفقیت به دنیا بیارم. ID:fazi.sam72

من‌دوران‌بارداریم خیلی اذیت نشدم
دکترم مجبورم کرد طبیعی زایمان کنم
با این که خیلی ریزه بودم
و فکر نمیکردم که بتونم طبیعی زایمان کنم
ولی شد
اما با خیلی عذاب از ساعت ۸:۳۰ صبح دردم گرفت تا ۹:۵۰ شب که پسرم دنیا اومد موقع بخیه زدن هم خیلی اذیت شدم
خوشبختانه به وزن اولیم برگشتم

من که کلا نابود بودم 9ماه ویار شدید و کامل ،بعدشم زایمان سخت دوقلویی ،خونریزی بعداززایمان که باعث شد دوباره برم اتاق عمل ،حتی الان هم که پسرام یک ساله هستند همچنان گرفتار دکتر بی کفایتی که عملم کرد هستم چون لایه های داخلی شکمم رو بخیه نکرده و باید یکبار دیگه عمل کنم

من بارداری عالی داشتم و با اینکه ۵ ساعت درد کشیدم زایمانم هم خیلی خوب بود و دخترم خیلی همکاری کرد و تجربه خوبی داشتم ولی ولی اونقدر عوارض بعد زایمان طبیعی داشتم که محاله دیگه طبیعی بیارم و بچه بعدی حتما سزارین میکنم

من بارداری خیلی خوبی داشتم.ولی به لطف دکترای چابهار زایمان خیلی خیلی بدی داشتم خیلی بامریضا بدرفتاری میکنن.واذیتشون میکنن.مادر درحاله درد کشیدنه اونا درحاله تحقیر کردنشن.خدا از دکتری که روحیه منو نابود کرد کاری کرد تااخره مرخصیم فقط اشک بریزم نگذره به بدترین شکل خدا مجازاتش کنه.هنوزم وقتی به یاد کارای دکتر وپرستارا میفتم اشکم می ریزه

من دیابت بارداری، خونریزی شدید ب خاطر پایین بودن جفت که بیمارستان بستری شدم و بعد استراحت مطلق یک ماهه، ویار تا ماه هشت. قبل از بارداری 67 کیلو بودم و روزی که رفتم اتاق عمل 66 کیلو بودم. دایم کم میکردم تا ماه هفت. انقد شکم کوچیک بود که بچه نچرخید و دکتر گفت جا نداره بچرخه. سزارین شدم. روزی سزارین شدم که کرونا علنی و جدی اعلام شد. 8صبح وقت ملاقات یک ساعت بود ، من که رفتم برای کارای بستری و عمل، ملاقات ممنوع شد. استرس دو برابر شده بود. ولی سزارینم خوب بود فقط بخاطر ضعف دوران بارداری، بعد عمل هم تا یک ماه عرق شدید و کاهش وزن داشتم.

من اولش خیلی میترسیدم از زایمان اما کلاس های امادگی زایمان رفتم چند تا ورزش کار کردم اما بیشتر از همه پیاده روی رفتم خداروشکر زایمانم راحت بود توصیه میکنم شما هم رو بارداری تو فقط زیاد پیاده روی کنین

سلام هم طبیعی زایمان کردم هم سزارین هردوتاش وحشتناک بود
توصیه میکنم کسایی که میتونن طبیعی حتمازایمان کنن نسبت به سزارین بهتره

من خیلی سختی کشیدم توبارداری از ویار گرفته تا لکه بینی ومشکل کبد فشاربالا زایمانمم که نگم بد زایمان کردم بخیه خانم بازشد اماخداراشکر هرچی پسرمابغل میکنم یادم میاره درداما

من زایمان خیلی سختی داشتم هم درد طبیعی و کشیدم هم سزارین ولی یادم میاد حالم بدمیشه همه امپول های بی درد و بیحسیم زدم اخرشم اورژانسی سزارین شدم همشم تقصیر بیمارستانم بود که خدا ازشون نگذره بعداز یه مدتم دستم عفونت کرد چون پرستارا به دستم بد سرم زده بود و اب سرم زیرپوستم میرفته ازبس از این دکتر به اون دکتر برای دستم رفتم بخیه هامم عفونت کرد اینجوری بگم که کلن دوماه درگیر عملم بود.

زایمان منم فوق العاده سخت بود امپول فشار زدن ۲۴ ساعت درد کشیدم بعد یک روز بردنم سزارین درد طبیعی سزارین کشیدم حالا هم کمر درد نمدونم چکا کنم اما دخملمو گرفتم بغلم دردای طبیعی یادم رفت

من بارداری سختی داشتم چون تا ۶ماه ویار وحشتناک داشتم در کنتر ویار از ماه اول بارداری دیابت گرفتم و اینکه تیروئیدم کم کار بود به خاطر این شرایط مدام دکتر بودم تقریبا هر دو هفته یک بار.زایمان سخت تری داشتم چون بدون درد در ۴۱هفته بیمارستان خصوصی بستری شدم با امپول فشار دردام شروع شد از ۸صبح که بیمارستان بستری شدم ساعت ۹ شب اپیدورال شدم و ساعت ۱۲فول رهانه رحمم باز شده بود اما سر بچه و بدنش مستقیم نبود سر بچه پایین بدنش به سمت چپ شکمم بود و ساعت ۳شب با برش پرینه و دستگاه گذاشتن رو زایمان کردم و وحشتنا‌ک بود پیشنهام اینه که سزارین کنید خیلی بهتره

من که بارداری اولم بودبعد۱۵سال سه ماه اول خوب بود بعدش با ناراحتی درد زایمان هم خیلی سخت ۱۲ساعت دردطبیعی کشیدم اخرشم سزارین کردن...😞

من بارداري راحتي داشتم اخرا فشارم رف بالا هفته 37ختم بارداري زدن واسم از اول سزارين مخاستم ولي دکتر گف بايد طبيعي زايمان کني دوروز بيمارستان بودم درد نداشتم ک بردنم واسه سزارين وبي حسم کردن فقط اين امپول فشار ک بهم ميزدن تو اين دوروز ک بيمارستان بودم خيلي بهم سخت گذشت

به من گفته بودن به خاطر نامیزان بودن هورمون ها و تنبلی تخمدان ممکنه بچه دار نشم در نتیجه بعد ۶ ماه از ازدواجمان اقدام به بارداری کردیم خداروشکر زود حامله شدم یک ماه ونیم طول کشید تا حامله بشم تو کل بارداری اوضاع خوب بود تا اینکه اوایل ۹ ماهگی چون شکمم خیلی خیلی کوچیک بود و معاینه لگن خوبی نداشتم دکتر سونو داپلر نوشت و تو سونو مشخص شد دخترم تاخیر در رشت داره و مایع امونیوتیکم خیلی کمه گفتن زود اعزام شو به رشت ممکنه هر لحظه بچه خفه بشه خودم رو به رشت رساندم و بهم آمپول فشار زدن حدود ۷ ساعت درد کشیدم دهانه رحمم باز نمی شد حدود ساعت ۵/۵ در عرض نیم ساعت دخترم به دنیا اومد با وزن ۲/۷۰۰ . بعدشم چون زود به دنیا اومده بود زردی گرفت دخترم خیلی اذیت شد خداروشکر اون روزها گذشت ... الان دخترم آتیش پاره شده و خبری از دختر بند انگشتی اوایل نیست ....

سلام
درطول بارداری پادردولگن درد زیادی داشتم به گونه ای که روزهای انگشت شماری که یه خواب راحت داشتم رویادمه،وزایمانم هم سزارین بود ،از زایمانم راضی بودم چون خودم خواستم سزارین باشه البته که دردزیادی داشت،من از زایمان طبیعی میترسیدم وباتوجه به حوادثی که برای بعضی از نوزادهادرحین زایمان طبیعی اتفاق افتاده بود وجبران ناپذیر بود ،سزارین راترجیح دادم.وقتی هم فرزندم به دنیا امد زردی داشت ،چندین بار ازش ازمایش خون گرفتند،بستری شد وهمه راهکارهای دارویی وحجامت وخوراکی روانجام دادیم تازردیش برطرف شد

هردو زایمان طبیعی.اولین زایمان ۱۸ساعت طول کشید..دومی ۲ساعت ونیم

من دوتادختر دارم یکی شش سال ونه ماهه.ویکی ۱۴ماهه

من گیلان بیمارستان الزهرا

من اوایل بارداری خیلی سخت بودولی کم کم بهترشدم.فقط موقع زایمان به شدت استرس داشتم

من؟من رشت هستم بیمارستان دولتی رسول اکرم

من یه فیبروم خیلی بزرگ داشتم که به خارش بچه اولم تو 18 هفتگی سقط شد ولی دکترم رو که عوض کردم دکترم گفت دست به فیبرومت نمیزنیم و عملش نمیکنیم ولی تحت کنترل میزاریم فیبرومتو ... بارداری دومم راحت بود و فیبروم بزرگتر نشد ولی حین عمل سزارین فیبروم رو هم دراوردن که خیلی سخت بود و دردآور ولی صدای گریه دخترم به همه دنیا و درداش می ارزید

من بارداری خوبی داشتم فقط ماه آخر آنزیم های کبدیم بالا رفته بود پیشنهاد میکنم که ماه آخر حتما یه آزمایش کلی انجام بدین چون این باعث شد که هم خودم هم دخترم مشکلی برامون پیش نیاد فقط باعث شد زودتر از موعد زایمان کنم که اگر صبر میکردم تا به وقتش زایمان کنم یا خودم یا دخترم در خطر بودیم

من بارداریم خوب بود اما هرروز امپول میزدم.فقط زایمانم خیلی سخت و خطرناک بود.نمیدونم چه اصراری دارن دکترا برای زایمان طبیعی

من بارداری خیلی خوبی داشتم، تا سه روز قبل از زایمانم هم سرکار میرفتم هم کارهای خونه رو انجام میدادم. چون قبلا یه عملی انجام داده بودم دکترم بهم گفته بود حتما باید سزارین بشی، اما یک هفته قبل از تاریخی که دکترم گفته بود کیسه آبم پاره شد، داشتیم شام میخوردیم😄دیگه سریع خودمون رو رسوندیم بیمارستان و به دکترم زنگ زدیم، به خاطر اینکه شام خورده بودم بی حسی موضعی شدم و یک ساعت بعدش آقاپسرمون به دنیا اومد💝

من زایمان اولم خیلی سخت بود خیلی هنوزم یادم میاد گریم میگیره ولی زایمان دومم سزارین کردم بهتر بود

ماجراهاي بارداري و زايمان منو در اينستاگرام دنبال كنيد در اين پيج:
@neda_va_arta

بارداریم خیلی خوب بود جز ماه آخر که طاقت فرسا بود و زایمان نسبتا سختی داشتم

من زایمان طبیعی بسیار سختی داشتم و الانم باردارم برام دعا کنید این یکی بچم ک دنیا میاد مثل اولی اذیت نشم😥

من بارداریم بجز سه ماه اول ک ویار و‌حالت تهوع زیاد داشتم خوب بود به نسبت خیلیا 😅البته یسری نوسانات هم تو شرایط زندگی بود ک گاهی سختش میکرد☹️
ولی زایماااان بی نهایت دردناکی داشتم 😢
دلم میخاست طبیعی زایمان کنم و حدود ۶ ساعت درد فجیع رو تحمل کردم تا دخترم بدنیا اومد ولی وقتی دیدمش کلی از ذوقش گریه خوشحالی کردم و بنظرم به تجربه حس مادری می ارزید ولی دیگه به کسی توصیه نمیکنم طبیعی ، چون واقعا دردی کشیدم که بنظرم قابل مقایسه با هیچ دردی تو دنیا نیس😐

من بارداریم‌از ۱۸هفته تا ۲۸هفته بخاطره کوتاه بودن سرویکس استراحت شدم اما بعدش خ خوب بودم زایمانمم سزارین بود و خ خ خ راضی بودم پمپ درد گرفتم‌و اصلا چیزی نفهمیدم کار دکترم عالی بود و بیمارستانمم رسیدگی عالی داشتن
@ghabe_koodake_man

والاه منم بارداری دومم تا لحظه اخر بالا اوردم زمان دختر بزرگم حاملگی راحتی داشتم زایمان سختی برعکس تو دختر دومم حاملگی بدی داشتم و زایمان راحتی ، هر دوشون سزارین شدن و در هر دوشون هم بیحس بودم تو دختر اولم که دخترم به دنیا اومد بهم نشون دادن تا من دیدم ، داد زدن که نفس بچه رفت دختر بزرگم خدا دوباره به ما داده ، توی پرونده اش نوشته بودن که بعد از 11 دقیقه نفس گرفتگی دوباره نفس اومده براش

سلام،من بارداری راحتی داشتم خیلی زود گذشت برام،فقط استرس واسه زایمان داشتم که خدارو شکر خیلی خوب بود دو ساعت درد شدید داشتم وقتی بچم و دادن بغلم همه چی یادم رفت. اون لحظه اصلا فراموش نشدنیه.خیلی حس شیرینیه

سلام من بارداری نسبتا سختی داشتم، از همون ماه اول و دوم لکه بینی داشتم و یه پام تو مطب دکتر بود یه پام خونه.تا پایان بارداریم اصلا نمیتونستم پله بالا پایین برم و همچنین هیچ جایی نرفتم به جز خونه پدرم که زیاد میموندم.اصلا تو ماشین مینشستم انگار درد پریودی شدید داشتم...
خلاصه با هزار تا قرص و آمپول تا هفته ۳۴ دووم اوردم و بعد یه روز که کاملا ریلکس بودم کیسه آب پاره شد و من بعد از دو روز زایمان کردم طبیعی ...
بخش nicuو بچه نارس و بخیه های زایمان طبیعی...
سخت بود خیییلی ولی حالا با یه لبخند پسرم همش جبران میشه

سلام من زایمان اول که دخترم 8 ماهه شد دخترم تا 16 روزگیش که بیمارستان بود انقدر به من سخت گذشت ندونستم که زایمان و استراحت کردن یعنی چی 😔 همه جای بدنم درد میکرد همش بیمارستان بودم و جای بخیه هام اونقدری که درد میکرد رو میگرفتم دستم اینور و اونور میرفتم خدا سره هیچ کسی نیاره اونقدر درد و عذاب کشیده بودم که میگفتم من غلط بکنم دوباره بچه بیارم
ولی زد بعد از 9 سال خود به خود باردار شدم اول خیلی ناراحت بودم ولی بعدا که دختر دومم به دنیا اومد
انقدر خوب بود لذت بردم از زایمان و زائو بودنم 😍😍

عالی بود🙏واقعا راضی بودم از زایمان خودم .طبعیبی هم بودم🌹🌹🌹🌹

خیلی روز بدی بود شب تاصبح دردکشیدم.کیسه آبم پاره شد بیمارستان بستری بودم صبح هم طبیعی بدنیا آوردن بزور چون زود بود یه پرستاره شکمم فشار داد تا بچه اومد درصورتی که باید سزارین

من ک بارداری تقریبا خوبی داشتم اما سر زایمانم خیلی سخت بود نه سانت باز شدم اما بچه نیومد سزم کردن از 3:30صبح کیسه ابماره شد تا دو صبح بعد در حال زایمان طبیعی بودم اخرم سز شدم

من دوران بارداری خیلی سختی داشتم با بد و یاری شدید و هم زایمان سخت ولی بعد کلی درد خدایا یه پسر کوچولو ناز بهم عطا کرد خدایاااااا شکرت بخاطر ارسلان کوچولووووو😘😘😘🙏🙏🙏🙏🙏

من بارداری راحتی داشتم زایمانی راحتی داشتم 😊با کمترین بخیه و برش امیدوارم همتون این حس زیبارو تجربه کنین آب گرم هنگام درد زایمان خیلی مفیده توصیه میکنم حتمن استفاده کنین

من بارداری خیلی خوبی داشتم فقط یکبار به خونریزی افتادم که نگران شدم چون یکبار سقط داشتم میترسیدم ولی بقیش خوب بود هر روز پیاده روی میکردم تا زایمان طبیعی بکنم اما دو روز مونده بود تا چهل هفتم با سونو مشخص شد بچه بریج هست و سزارین شدم و بعد از زایمان ۲۷روز اسپاسم عضلات داشتم و گردن درد که فقط با شیاف دیکنوفلاک آروم میشدم ولی بخیه هام تا ده روز جوش خورد الان بعد از یکسال و نیم دوباره باردارم بارداری سختی دارم چون همش کسلم اما با یه پسر شیطون اصلا نمیتونم استراحت کنم😎

من بارداری و زایمان سختی داشتم نتونستم زایمان طبیعی انجام بدم و سزارین شدم اما سزارین راحتی داشتم و بعد اصلا دردی نداشتم

سلام

من بارداری بدون ویار و در کل خوبی داشتم سر زایمان دومم پمپ درد گرفتم خیلی خوب بود توی بیمارستان کمک کرد حالم خوب باشه

من بارداری خوبی داشتم خدارو شکر

من زایمان طبیعی فوق العاده داشتم.کاملا فیزیولوژیک بدون دخالت هر نوع دارو.یه مامای همراه با تجربه کنارم بود.و از قبل کلاسای آموزشی رو رفته بودم درد داشتم ولی اذیت نشدم.چون اگانه انتخاب کرده بودم و لذت بردم ازش.

منم بارداری راحتی داشتم و زایمانمم خوب خدارو‌شکر. هفته سی و هشتم با داریم بود که یه شب کمر دردام شروع شد بطوریکه میخوابیدم ولی از خواب می‌پریدم از درد. فرداش کلا پیاده روی کردم و شب ساعت 12دردام شدید شد رفتم بیمارستان ساعت 3 صبح دخترم بدنیا اومد خداروشکر

من بارداریم زیاد سخت نبود ولی زایمانم همونطور که میخواستم طبیعی شد ولی از ساعت 2 شب رفتم بیمارستان تا ده صبح فرداش زایمان کردم دیگه واقعا جون نداشتم زور بزنم چون نباید چیزی هم میخوردم ممکن بود بالا بیارم این موضوعش اذیتم کرد خیلی ضعف کردم ولی تا زایمان کردم بچم اومد بغلم همه چیز از یادم رفت حتی زدن بخیه رو متوجه نشدم

سلام من هفت ماهه بودم که برای کنترل قندخونم رفتم بیمارستان بعدده روز که بستری بودم دردزایمان اومدسراغم همه می گفتن تومی خوای زودازدست حاملگی راهت بشی اینقدرگریه کردم کسی توجه نمی کردتااینکه کیسه ابم پاره شدبچم باپابودفوری بردنم اتاق عمل بچم موقع به دنیااومدن کبود شده بودبادستگاه تنفس نجاتش دادن

بنظر من یکی از زیباترین عمل های دنیاست سزارین پایان خوشی داره 😍😍😍🥰🥰🥰🥰🥰

کمیل کوچولوی من تو دوران بارداری اصلا منو اذیت نکرد بطور کلی بارداری یکی از شیرین دوران زندگیم بود زایمان طبیعی رو هم که خودم انتخاب کرده بودم سخت بود ولی به بغل کردن یه کاکول زری مثل کمیل می ارزید

نه عزیزم تو حاملکی امپول زدم نه قبلش

من بارداری خیلی راحت بود وزایمانم خیلی سخت نبود درد طبیعی کشیدم بعد سزارین شدم ولی وقتی دخترمو بهم دادن نتونستم بهش شیر بدم ورفت تو دستگاه واین ناراحتم کرد

من خداروشکر دوران بارداریم خیلی خوب گذشت و هیچ مشکلی نداشتم .فقط از ماه سوم بارداریم آمپولای انکسوپارین رو زدم که به اونم عادت کردم🙂...تنها استرسی که کشیدم تو بارداریم دقیقا روز به دنیا اومدن سوفیا بود که من از ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان و بهم گفتن ۲بعدازظهر سزارین میشی و منم به مامانم گفتم که اونموقع بیاد اما یدفعه ساعت ۸صبح اومدن گفتن آماده شو واسه عمل.استرس گرفتم اما جلوی خودمو گرفتم و توکل کردم و رفتم واسه عمل.خداروشکر همه چی خوب پیش رفت و الان سوفیا ۷ ماهشه🙏

من بارداری وزایمان خوبی داشتم. زایمانم طبیعی بودوپسرم چهل ویک هفته باامپول فشاربه دنیاامد.

من واقعا اذیت شدم از 11شب تا 11ظهر درد کشیدم، بعدم رفتم بیمارستان ساعت 16:30 زایمان کردم ولی بعدش ديگه راحت شدم نه درد داشتم نه مشکلی

من بارداری خیلی راحتی داشتم زایمانمم خوب و کوتاه بود ۴۱ هفته بدون درد رفتم بیمارستان آمپول فشار زدم هفت و نیم صب دردام شروع شد ده و نیم زایمان کردم ولی بخاطر کوچیک بودن لگنم اذیت شدم بخیه زیاد خوردم

خیییییییلی بد
خدا نصیبتون نکنه
تا یکماه بعدش نمیتونستم بشینم😢
کلاسهای قبل از زایمان حسابی ترغیبم کردند طبیعی زایمان کنم
ولی بعد کلی پشیمون شدم
خدا ازشون نگذره😑

من با اینکه سومین زایمانم بود هم بارداری خوب و هم زایمان خوبی داشتم الحمدلله.ولی ماههای اخر بارداری پام از هم باز نمیشه.فک کنیم پایی ک باز نمیشه و زایمان طبیعی.فک نمیکردم بچمو بینم.الحمدلله همه چی بخیر گذشت

من از ماه هشت دردام شروع شد و بهم قرص دادن.. چهل و یک هفته شده بودم و هنوز جز دردای کوچیک چیزی نبود. اخرم آمپول فشار زدن بهم و بیشتر از بیست و چهار ساعت درد کشیدم... خیلی بد بود خیلی، ولی ازین ک طبیعی بودم راضی هستم چون سزارین زیاد دیدم و خیلی دیر سرحال شدن و زخماشون خیلی دیر خوب شده، من دکترم گفت بدنت سفت بوده برا همین طول کشید.. شناگرم. ولی شقایق ام و ک بغل کردم همه دردام رفت حس کردم. و دوماه بخیه هام درد میکرد:/

سلام من بارداریم خیلی بدبود تا ماه آخر ویار داشتم غذانمیخوردم حتی آب . از فریزر یخ برمیداشتم میخوردم ولی خداراشکر زایمانم خیلی خیلی خوب و راحت بود من طبیعی زایمان کردم ساعت 6عصررفتم لیبر ساعت 9شب گل دخترم بدنیا اومد من ماماهمراه داشتم خیلی کمکم کرد . خانمایی ک طبیعی هستین قبل زایمانتون خوب ورز کنین و پیاده روی برین کمک میکنه بهتون من روزی یکساعت پیاده روی میرفتم و ورزش میکردم

دکترم گفته تا۲۸زایمان نکنم بایدبستری بشم اصلادردندارم😥

دوران بارداریم عالی بود ولی زایمان سختی داشتم درد طبیعی رو کشیدم آخر سزارینم کردن.ولی درکل سزارین خیلی بهتر از زایمان طبیعی بود

انقد سخت بود که یاداوریشم سخته.

من بارداری نسبتا راحتی داشتم همون اوایل بارداری مثل بقیه خانم های باردار دیگه حالت تهوع داشتم ولی از نوع شدید 😜بعداز اینکه بچه اولین تکون خوردناشو شروع کرد و من حسش کردم ویارم هم از بین رفت تا ماه های آخر همه چی نرمال بود و مشکلی نبود تا اینکه از موعد زایمانم گذشت حدود ۷روز ولی من هیچ دردی نداشتم و تصمیم گرفتم برم بیمارستان اونجا با مامای خصوصی مهربونم که اگر ایشون نبودن حتما منم نبودم و تا حالا هفت کفن پوسونده بودم تماس گرفتم گفتن بستری شو خودشو می‌رسونه .اما بیمارستان دوباره زنگ زد گفت که نیا بیمارت هنوز هیچ علایم زایمان نداره ساعت ۱۰صبح بستری شدم و تا بعداز ظهرش اصلا رد نداشتم تا اینکه ی آمپول فشار زدن در دام شروع شده بود و ولی خیلی کم مثل پریودی ودیدن هیچ پیشرفتی نکردم دوباره ی آمپول یک ایندفعه دردا بیشتر از قبل شده بودن و شدید بود ولی هر ی ساعت ی بار درد می‌گرفت بعد تموم دوباره معاینه کردن دیدن ی درصد هم پیشرفت نکردم نامردا آنقدر معاینه کردن که کیسه آب بچه ساعت ۱شب پاره شد و درد های وحشت نامی به سراغم اومد تا صبح زجر کشیدم تا اینکه ساعت ۱۰صبح اجازه دادن ماما همراهم بیاد پیشم با ورزش های که گفتن دردام خیلی کم شده بود و در نهایت ساعت ۱نیم بعداز حدود ۱۰ساعت درد شدید شدید دختره نازم رو بغل کردم و از شوق گریه میکردم ....بخیه هم زیاد خوردم و تا ۱۰روز بعداز زایمان نمی‌تونستم کارای خونه و خودم رو انجام بدم ...متاسفانه بد زخمم و زخم هام دیر خوب میشن و حسابی اذیت شدم 😅😭

من بارداریم زیاد سخت نبود ولی زایمانم خیلی سخت بود وقتی بچمو بغل کردم دیگ همه دردام یادم رفت

من دو زایمان طبیعی داشتم، هرچند سخت بود ولی وقتی پسر و دخترم را سالم توی بغلم گذاشتند به کل یادم رفت همه سختی ها

بارداری وزایمان عالی با کمترین دردناک ورزش کردم عالی بود

مامان صابر شما درست میگی سزارین دوم خیلی سخت تره منم شنیدم بخاطر اینه که هموو جای عمل و که ضخیم میشه رو دوباره برش میزنن

سلام مامانا من بچم بریچه تو8ماهم تا میخواد دنیا بیاد میچرخه ایا😢

من بارداری فوق العاده خوبی داشتم اصلا ویار و حالت تهوع نداشتم از لحظه به لحظه بارداریم لذت بردم بعدشم که برای زایمان بهم آمپول فشار زدن و قرص زیرزبونی بهم دادن ولی اصلا دردم نگرفت ۸ ساعت تو اتاق زایمان خانما از درد جیغ میزدن ولی من میخوابیدم😅کل روز همه خونواده تو بیمارستان منتظر زایمان من بودن آخرشم دردام شروع نشد و سزارین شدم و یه سزارین عالی داشتم خیلی از بارداریم و زایمانم راضی بودم خداروشکر

منم بارداري سختي داشتم ازهمون اولش وفشارخون وبعدم كيسه ابم پاره شدوزایمان زودرس اماخداروشکردخترم سالم بود ونیازبه دستگاه نداشت زایمانمم خوب بودواصلادردی نداشتم امابارداریم پراسترس بود

سلام به همه من دوران بارداری سخت بودی داشتم کلا یه دندون کشیدم و بدون بی حسی یه کیست مویی داشتم تو ماه ۶وتوماه۷هم سربچه چرخیده بود و هرلحظه آماده زایمان بود و تمام ورزش هام و کردم ولی به دلیل نامنظم بودن و دیابت سزارین اورژانسی کردم و الان بچه ۵ ماه نیم هست میخواستم ببینم آیا میشه بچه بعدی رو طبیعی بیارم و باید چندسال فاصله باشه ؟

من ۳روز بستری بودم تا تونستم زایمان کنم بعدشم تامن مرخص شدم ۴روزی بچم بیمارستان بستری شد چندروزی میشه اومدیم خونه اصن وقت نکردم درست ببینم بچمو استرس بارداری استرس زایمان استرس بستری شدن بچت ... اصن روزایی ک گذشتو دوس ندارم

من كه باردار بودم كلا خونه خودم تميز كاري غذا درست كردن و...كه همسرمو درك كردم نرفتم خونه بابام حتي يك روز بيشتر نموندم اونجا گفتم بعد زايمانم ميرم تا چهل پسرم ميمونم جاش زايمانم كه بهم سه اسفتد نوبت دادن من از يك اسقند دردام شروع شد همون روزم مامانم اومد رفتم گفتن چيزي نيست تا فرداشم من اين دردو تحمل كردم كه دكتره گفت داره خودشو لوس ميكنه نوار قلبو كه گرفت گفت سريع بستري بشه برا زايمان دهانه رحمم باز نشد فقط يك سانت سزارينم كردن انقدر هم اروم بودم جيغ جيع نكردم(خجالت ميكشيدم صدام بره بيرون)كسي نيومد كاراي منو سريع تر انجام بده بچه پي پي كرد و رفت داخل ريه هاش تا چهار روز بستري شد ان اي سي يو بچمو بهم نشون ندادن تافرداش منو اومدن بلند كردن درد عجيبي داشتم اما بخاطر پسرم پاشدم،اومديمم خونه مامانم يه چند روز موند هي مادرم از شوهرم بد گفت چون از رفتاراش خوشش نميومد شوهرمم چون بچه مريض شده بود كلا قاطي كرده بود شوهرمم از مادرم بد بگو يعني بعد زايمانم داغونم كردن جفتشون نگفتن اين بدبخت تازه زايمان كرده مادرمم رفت با ناراحتي بعد دو روزم ما رفتيم چهار روز مونديم برگشتيم با بدبختي كاراي پسرمو ياد گرفتم با استرس واقعا من اين همه سختي كشيدم ادماي اطرافم خوردم كردن هيچ وقت اين خاطره تلخو يادم نميره زماني كه بايد لذت ميبردم و اروم ميبودم داغونم كردن😔💔

من ده ماه پیش سومین فرزندم رو به دنیا اوردم . بارداری مرحله سخت مادر بودنه و وقتی بچت به دنیا میاد و میذارنش تو بغلت همه ی سختی ها فراموش میشه. واقعا چقدر مادر شدن سخت و شیرینه

ما چن وقتی بود منتظر نی‌نی خان بودیم .برا همین آمادگی خوبی برا بارداری داشتم و خدا رو شکر بارداری راحتی داشتم به جز اضافه وزن زیاد😱 که اون موقع بهش فکر نمیکردم ولی الان اذیتم میکنه زایمان سزرین داشتم و خیلی خوب بود. وقتی حسین اومد خمیازه میکشید آرومممممم❤❤

من تا۵ماه بارداریم خیلی اذیت شدم ویارشدیدداشتم نمیتونستم غذا بخورم. تقریبا۱۰کیلو وزن کم‌ کردم ولی بعدش بهترشدم وتغذیه م خوب شد وزنم اضافه شد.من درد زایمان کشیدم خیلی سخت بود اما زایمانم سزارین و فوق العاده خوب بود اصلا اذیت نشدم خداروشکر.بیمارستان شخصی هم نرفتم.بچمم صحیح و سالم با وزن۳۷۵۰به دنیا اومد..من توی دوران بارداریم خیلی پیاده روی میکردم و این خیلی خوب بود.

من همه چیز واسم برعکس شد دلم طبیعی میخواست و دوست داشتم ورزش کنم شکمم بزرگ بشه حامله بودنم معلوم بشه ولی همشون عکس شد سزارین شدم کیسه ابم پاره شد شکمم زیاد بزرگ نشد کسن نمیفهمید باردارم و دخترممم با پا بود نمیتونستم راه برم خیلی هم خانواده شوهرم اذیتمون کردن تو زمان بارداریم استرس و تنش داشتم ....گذشتن خداراشکر میکنم بابت فرشته ی کوچولویی که بهمون داد❤

من بارداری نسبتا سختی رو گذروندم و برای زایمان سزارین تصمیمم رو گرفتم زایمان خیلی برام سخت و دردناک گذشت دلم نمیخاد دوباره تجربش کنم.

زایمان من خیلی سخت بود طبیعی یودم دیگه اخر میحواستن سزارینم کنن که زایمان کردم با وکیوم

بهترین روز زندگیم بود از 7صبح عیدقربان بود دردم شروع شد زدم به بیخیالی تا ساعت 9دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان وتا ساعت 5درد کشیدم بماند امپول فشار وورزش وپیاده روی واخرم پاره کردن کیسه تا بردنم اتاق زایمان خدارو شکر بعد از دوسه تا زور گلپسرم به دنیا اومد حس غریبی داشتم خوشحال بودم ولی گریه میکردم😅 عاشق اون روزم درطول بارداریمم مشکلی نداشتم غیر یکم اضافه وزن😅😅

من یه پسر هفت ماهمو زایمان زودرس کردمو از دست دادم که زایمانم وحشتناااااک بود خداروشکر خدا بعد دوسال یه دختر بهم داد کل حاملگیمو خوابیدم و استراحت مطلقه مطلق بودم و زایمان سزارین انجام دادم ک عااالی بود...هرکی گفته زایمان طبیعی خوبه الکی گفته

من تا اوایل پنج ماه حالت تهوع داشتم ولی بالا نمیاوردم همش حالت تهوع بود ولی خب خیلی سخت بود، تو پنج ماهگی دیگه خوب شد فقط هنوزم بعضی بوها رو دوست نداشتم.واسه زایمانمم اول طبیعی دوست داشتم ولی دیدم خیلی سخته سزارین رو به دلخواه انتخاب کردم که به شدت راضیم ،دکترم عالی بود و اصلا درد نداشتم ، حتی بی حسی از کمر بودم و خداروشکر اصلا کمردرد ندارم.

من بارداریم سخت نبود،فقط ۲ ماهه بارداربودم که یک شب خونریزی افتادم وفکر کردم سقط شده تا صبح گریه کردم وهمسرم بالای سرم بود وناراحت ۷ صبح توی بیمارستان سونوکردن وصدای قلب پسرمو که شنیدم خدارو صدبار شکر کردم سالمه،همسرم خیلی نگران بود،هیچ وقت اینطور نگران وترسیده ندیده بودمش،همش ایت الکرسی میخوند ،زایمانم سزارین شد چون بچه نچرخیده بود باوجود ورزش هایی که کردم ولی اونطور که میگن ترسناک نبود،چند روز اول سخت بود

سلام من خداروشکر بارداری خیلی اسونی داشتم ولی به شدت از زایمان طبیعی میترسیییییییدم وحشتناک یه درصد به طبیعی زایمان کردن فکر نمیکردم میگفتم فقط سزارین . به هر دری میزدم نمیشد تا اینکه یه دوتر پیدا کردم خصوصی عملم کرد خدا خییییرش بده تو بیمارستان .قبل از عمل از یکی که بچع دومش رو باردار بود و اونجا بستری بود ازش پرسیدم سزارین سخته؟ وای مگه اینجوری منو ترسوند من که یه درصد نمیترسیدم و این همه خوشحال ‌ داشتم میمیردم تا اینکه رفتم داخل اتاق عمل . و بعد چن دقیقه جوجمو دیدم قربونش برم ماشالا تپلی هم بوووود

من بارداری راحتی داشتم
ولی زایمان بشدت سخت سخت
پارسال همین روز بود
۲۰ رمضان
۴ روز بیمارستان بودن
۴۱ هفته زایمان کردم
دخترم بدنیا نمیومد
و بزور ....
خیلی بد بود
ولی خدارو شکر سلامت بود
همین کافیه
و بین اونهمه درد تونست خنده به لبم بیاره 🤩

من بارداری خوبی داشتم فقط ماه آخر دیابت بارداری گرفتم که رژیم غذایی رو رعایت کردم، زایمان سزارین داشتم اونم ۳ هفته زودتر بخاطر اینکه آب دور جنین کم شده بود و احتمال خفگی جنین وجود داشت، اول از کمر بی حس شدم بچه رو دیدم وقتی بدنیا اومد و گذاشتنش رو سینه ام ولی موقع بخیه کمی درد داشتم بخاطر همین بیهوشم کردم، بعد زایمان هم فقط یک روز‌ خوابیدم از فرداش شروع کردم‌ به راه رفتن

تجربه بارداری من بهترین تجربه جدید زندگیم بود خیلی راضیم یعنی بخاطرراحتیش منکه کلا طرفدارتک فرزندیم الان میگم دوباره حامله شم.از روز اول ک فهمیدم حامله ام5هفته ام بود تااخر بارداریم اصلا ویار یا درد هیچی نداشتم تازه خیلی پرانرژی شده بودم وبرای زایمانم سزارین انتخاب کردم حتی یه ذره هم درد نداشتم نه کمردرد نه هیچی خداروشکر.حتی بعدعمل خیلی راحت قدم میزدم ودکترم میگفت کمترکسی انقد بدون درددسر دیدم.شاید علتش این بود ک اصلا استرس نداشتم وهمه مخصوصاهمسرم هواموخیلی داشت تغذیه خیلی خوب.خدا ب همه مثل من بارداری و زایمان راحت عنایت کنه

من خیلی استرس داشتم وقتی صدای گریه دختر نازمو شنیدم همه چیز یادم رفت واقعا حس خوبیه..

من بارداری خوبی داشتم ولی بعدسزارین خیلی درد میکشیدم،هرکی بگه اذیت نشدم واقعا الکی میگه چون بهترین دکتروبیمارستان هم بری شکم پاره شده بالاخره چندروزی درد داره.

خداروشکر بارداری راحتی دارم انشاالله زایمان راحتی داشته باشم

من تاالان بارداریم خوب بودبرای زایمانم فقط یکمی استرس دارم

من خداروشکر بار داری سختی نداشتم ولی موقع زایمان یکم درد داشتم خداروشکر طبیعی زایمان کردم

من۱۸سالم بود ۴۸کیلو بودم اخر بارداریم۶۳کیلوشده بودم زایمانم طبیعی بود خیلی راحت ام بود بدون هیچ امپول فشاری ۴ساعت زایمان کردم تازه بچه اولم بود....تامیتونید تو دوران بارداری تحرک داشته باشین تا بچه بچرخه.زایمان طبیعی بهترازسزارین دخترم موقع تولد ۳کیلوو۳۰۰بود تازه توی۳۷هفته و ۲روز بدنیاام اومد

من راااحت بی استرس رفتم سزارین اختیاری کردم خیلیم شیک و مجلسی

من بارداري عالي داشتم و بچمو طبيعي بدنيا آوردم يكم سخت بود ولي همينكه صورت نازنينش رو ديدم همه چي يادم رفت

من تجربه اولم بود زایمانم پر خطر بود سرکلاژ کردم ولی خداروشکر زایمان سزارین کردم زایمان تقریبا راحتی داشتم ولی هنوز نرفتم بخیه هام بکشم ولی همه دردا با نگاه کردن به پسرم یادم میره 😍

من طبیعی زایمان کردم منکر نمیشم که سخته ولی واقعا می ارزه وقتی بچه رو بغل میگیری همه ی دردات تمومه زود وزنت کم میشه و از همون یکی دو ساعت بعدش میتونی راحت کارات خودت انجام بدی اگر بازم برگرده عقب طبیعی زایمان میکنم.کلاس زایمان نرفتم ولی بهم توی بیمارستان یاد دادن که وقتی دردام شروع شد نفس بگیرم و وقتی که نزدیک زایمانم شد وقت درد باید فشار بیارم و وقتی که درد ندارم فقط نفس بگیرم با همین روش دخترم بدنیا اومد البته که کمک دکترم و پرستار ها هم بود تا تونستم راحت زایمان کنم.امیدوارم هرکی بارداره به راحتی و سلامتی زایمان کنه❤👶🏻

من بارداری سخت و خاصی داشتم و فرزندم ۳۴ هفته به دلیل فشاربالا با سزارین به دنیا اومد و ۲۰ روز nicu بود اما همه این سختی ها با دیدنش تبدیل به شیرینی شد

منكه روز اول هفته ٣٦ زايمان كردم، بله كلاس بارداري هم شركت ميكردم كه خيلي خوب بود و استرس رو كاهش ميداد، من به دليل كوچيك بودن دخترم و نامنظم بودن ضربان قلب زايمان اورژانسي كردم. آيدي اينستا براي چي بنويسيم؟! براي من elnaz___frz

سلام مامان های عزیز من دوتا زایمان داشتم اولین سال ۸۶ ک پسر بود ونیم ساعت زایمان کردم و اینم دخترم ک سال ۹۸ واینم نیم ساعت اما هر دو رو بارداری هایی سختی و همراه با ویار 😍😍

من با امپول فشار زایمان کردم که بعد از سه روز درد الینا جونمو بغل کردم ولی همه این دردا فدای یه تار موش

من بارداری و زایمان بدو وحشتناکی داشتم تاچندروزم بچمو ندیدم تازه دخترمم با وزن کم متولد شد 8روز تو دستگاه بود.منم سزارین کرده بودم بخاطر پلاکت پایین آی سیو بودم بعد جای چسبای سرما حساسیت داد بهم بدنم باد کرد وااای اصن نمیخوام یادم بیفته خیلی روزای سختی بود.

من دوره بارداری خیلی خوبی داشتم اما زایمانم سخت بود. کیسه آبم پاره شد. هشت ساعت درد کشیدم اما خدا رو شکر زایمانم طبیعی بود. کلاس بارداری شرکت کرده بودم و نرمش ها و تنفس ها و مدیتیشن ها خیلی کمک کننده بود. بعد از زایمانم مشکل یبوست خیلی شدید و زخم مقعد پیدا کردم. اما..... همه اینها می ارزه به تجربه زایمان طبیعی که با چشم خودت و با تمام وجودت به دنیا اومدن بچه ات رو میبینی و واسه اومدنش تلاش میکنی❤️ قطعا اگه بخوام دوباره بچه دار بشم بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم😍

من بارداری خیلی خوبی داشتم زایمانمم خیلی خوب بود طبیعی کلا شروع دردم تا زایمانم یک ساعت بود

زایمان طبیعی بود از پنج صبح تا شش بعدازظهر درد داشتم زایمان سختی داشتم در زیادی کشیدم ولی الان هیچی از اون دردا یادم نیست خون زیادی از دست دادم ولی خدارو شکر هم خودم سالمم هم پسرم خدا بهم ببخشه.

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمانم سخت بود خیلی درد کشیدم ولی بعد از به دنیا اومدن بچم همه چی یادم رفت😇

موقع زایمان هم زیاد بیقراری کردم بیهوش کردن چیزی نفهمیدم⁦☹️⁩⁦☹️⁩⁦☹️⁩😭😭😭

دوران بارداری ام بد نبود زیاد. فقط آمپول هایی که میزدم شکمم استرس میداد. زایمانم ولی اول طبیعی خواستم بعد کلی درد سزارین شدم⁦☹️⁩

سلام من در بارداریم تا سه ماهگی بالا میوردم از اون به بعدش خوب بود خدار شکر زایمان خوبی هم داشتم 37 هفته بودم کیسه ابم پاره شد ساعت11 رفتیم بیمارستان سه ساعت درد کشیدم از ساعت سه تا شیش بعد گل پسرم دادن بغلم همه دردام یادم رفت ولی از شانس بدم پارگی داشتم بردنم اتاق عمل بیهوشی از کمر گرفتم وبعد ترمیم کردن

من از زایمان طبیعی میترسیدم بعد رفتم کلاسای بارداری وترغیب شدم به زایمان طبیعی ولی بااینکه توکل بارداریم افت فشار داشتم وارد ماه نه که شدم فشارم رفت بالا ودچار مسمومیت بارداری شدم و یک سزارین غیرمنتظره و یه بهوش اومدن سخت ودوروز بستری شدن دخترم سینمو نگرفتوبعددوماه که شیرمومیدوشیدم براش شیرم خشکید.دخترم شیرخشکی شد دکترم عالی عملم کرد و بخیه هام زود خوب شدوباتلاش از دوساعت بعداز بهوش اومدنم شروع کردم باسختی راه رفتن.لحظه ای که از روی برانکارد گفتن برو روی تخت بخوای وحشتناک بود و لحظه ای که دکتر گفت باید زودراه بری تا سرپابشی وبه بچت برسی ومیخاسم از تخت بیام پایین وخشتناک بود.البته من پمپ درد گرفته بودم.خداخیر بده اون مامای شیفتوکه بهم گفت حتما بگیریاخوبه.ومن تازه بعداز دوروز که پمپم تموم شد درد واقعی سزارین رو حس کردم.ولی بخاطر دخترم همشوبجون خریدم.امیدوادم همه ی زنان دنیا بتونن بچشونودرآغوش بگیرن.

زایمان خیلی سخته ولی مامان شدنموبه دنیا نمیدم

سلام من مکان و دوران بارداری وزایمان خوبی نداشتم اما همین که پسرمو میبینم همه شو فراموش میکنم و عاشقانه دوسش دارم

من بارداری خیلی راحتی داشتم ولی زایمان م ی کم درد داشتم چون طبیعی بود ولی ب هرکی بارداره دنبال بیمارستان خوب میگیره حتما بره بیمارستان های شخصی ،اصلاااااااا عالی بود

من اصلا دردام شروع نشد ۴۰ هفته بودم با امپول زایمان کردم درد بود اما اون لحظه که گذاشتن روی شکمم خیلی عالی بود . زایمانم خیلی عالی بود.

بارداری من راحت بود فقط سرکلاژکردم همش خواب بودم راحت بدنیا اومدطبیعی خیلی هم پسرم ساکته

من هم کل دوران بارداری هم زایمانم که طبیعی بود عالی طی شد.بابت همین همیشه خداروشاکرم
استرس باعث میشه خودتون اذیت بشین

من کلا بارداری سختی داشتم ۳ماه اول ک جفت پایین بود کلا۳ماه رو خوابیدم از اول تا اخر بارداریم بالا میاوردم کمردرد شدید داشتم زایمانمم طبیعی بود بدون هیچ امپولی واژن رو بریدن😔😔فقط موقع بخیه یه امپول زدن ک اونم اونقد اثر نداشت دردو حس میکردم😔😔من بیمارستان دولتی بودم ازساعت۳دردام شروع شد ساعت۱۰:۲۰دخترم دنیااومد مرگو به چشم دیدم وقتی درد داشتم دکترا مشغول عکاسی سلفی بودن اصلا هیچ اهمیتی نمیدادن هرچقدم صدا میکردی نمیومدن باوجود این همه درد وقتی دخترمو گذاشتن رو سینم زنده شدم 😘😚😘اما توی بیمارستان پای دخترمو کشیدن در رفته ازاون روز ک اومدیم خونه همش درگیر این دکتر اون دکتریم 😔😔هنوزم بخیه هام درد میکنه نمیتونم بشینم زیر شکمم کمرم درد میکنه اگ یه روز بازم بخوام بچه بیارم سزارین رو انتخاب میکنم اونم بیمارستان شخصی

سلام من چهار ماه اول بارداریم خیلی سخت گذشت ویار شدید بویایی داشتم از بوی پرتقال گرفته تا در یخچال دوبار رفتم بیمارستان یبارش شدید مریض شدم ک علایم سقط داشتم و بهم نمیگفتن ک نترسم در حدی ک نمیتونستم از جام پاشم سرم گیج میرفت و اوق میزدم خدا اون روزارو نیاره بعدشم سرما خوردم جوری ک راه بینیم گرفت و نمینوستم نفس بکشم از خواب بیدار میشدم خلاصه ب کمک خدا بخیر گذشت. سه ماه اخر خوب و عالی بود فقط خارش شدید داشتم و بیس کیلو چاق شدم جوری ک خیلی زود از نفس میافتادم ولی همش برای من شیرین بود وقتی ک صدای نی نی قشنگمو شندیدم صدای گریه ی اولش بعد از بیرون اومد از شکمم خودمم گریه کردم اما قبلش از بستری شدن تا رفتن ب عمل ک در کل نیم ساعت نیشد برام سخت تر از سه ماه گذشت سونت جوری اذیتم کرد ک با چشم گریون میرفتم عمل ب زور خودمو نگه داشته بودم ولی همش فدای تار موی نی نی قشنگم

من بارداری سختی داشتم تا ۷ماه ویار داشتم ب خونم وای که چ حالت تهوعایی داشتم...از زایمانمم نگم براتون بی نهاااااااااایت وحشتناااااااک...۱۲ ساعت درد طبیعی رو کشیدم چه همه جیییغ کشیدم چه همه منو ازیت کردن دکتر و ماماها با معاینه های وحشتناکشون اخرشم سزارین شدم و ب دلیل بیهوشی زیاد بعد عمل تپش قلب و تنگی شدید نفس داشتم...الان یادم میاد موهای تنم سیخ میشه...انشالله خدا به همه زایمان راحتی بده

من که دلم برا دوران بارداریم و زایمانم تنگ شده تا میتوانید خاطره بسازید تو این دوران

خیلی راحت باردار شدم ولی خیلی بارداری سختی داشتم تا ماه ۴ حتی اب هم میخوردم بالا میوردم هفتع ۲۸ بارداری بلز پلاسی گرفتم هفته ۲۹ بارداری انزیم کبدم رفت رو ۷۰۰ یک هفته بیمارستان بستری بودم هفته ۳۴ بارداری کیسه اب یکی از قل هام پاره شد وبچه ها رو‌در اوردن بچه هام پنج روز ان ای سیو بودن

من بارداری خیلی خیلی خوبی داشتم ولی بچم مدفوع خورده بود بیمارستان اسیر شدم اونم اورژانسی سزارین شدم😕

من دوران بارداری خوبی داشتم
اما زایمانم به نسبت سختبعد از ده ساعت درد کشیدن چون پسرم مدفوع کرده بوده عملم کردن
ولی خداروشکر عملم خوب بود و یه هفته ای سرپا شدم

منم زایمانم خیلییی سخت بود ۱۲ ساعت درد کشیدم درحد مرگ میخواستن از کمر ب پایین سر کنن ک سر بچه معلوم شد ....وقتی ک پسرم ب دنیا اومد همه دردا از یادم رفت درسته سخت بود ولی دردشیرینی بود😝😜

ماک هنوزتجربه نداریم نمیدونیم فقط میگم بچه ام سالم باشه همین

من که بارداریم عالی هیچی استرس نداشتم و همیشه میگم کاشکی دوباره برگرده

مامان محمد امین عزیزم من ساری هستم

من اززایمانم خیلی میترسم ولی اگه طبیعی باشه وبچه ام سالم به دنیا بیاد همهی دردو به جونم میخرم

هم بارداری و زایمان سختی داشتم😐😔

من بارداری خوبی داشتم زایمانمم طبیعی بود خیلی برام سخت بود. 7 ساعت درد داشتم 4 ساعت درد شدید کشیدم واقعا نمیدونستم اینقدر دردش وحشتناکه. کلاسای بارداری که رفته بودم تصور می‌کردم درد قابل تحملتری باشه ولی خیلی سخت بود به هرحال گذشت و دخترم خداروشکر سالم بدنیا اومد. من نمیدونم سزارین چجوریه اونم سختیای خودشو داره مطمئنا ولی فکر میکنم اونجوری کمتر درد میکشیدم.
همه ی اینا گذشت ولی متاسفانه من 50 روز بعد از زایمانم دچار افت پلاکت شدید خون شدم و بستریم کردن دلیلشم هنوز پیدا نکردن فقط در این حد میدونم که سرطان خون و بیماری های سخت خونی ندارم خداروشکر. من بعد از زایمانم چون بخیه نخورده بودم دیر رفتم پیش دکتر که معاینه بشم و ببینم وضعیت کلی بدنم چطوره بعد از 50 روز رفتم که پلاکتم 12 هزار بود. بعد از زایمان خیییلی بخودتون برسید و زود زود برید پیش دکتر زنان که مشکلی براتون پیش نیاد. شاید من اگه زودتر میرفتم اینقدر تو دردسر نمیفتادم

من نه توبارداریم سختی کشیدم نه زایمانم سخت بود،

من میخاستم طبیعی زایمان کنم. هفته 39 بودم که نصفه شب بیدارشدم به خونریزی افتادم اما بازگرفتم خوابیدم فکرکردم تا دردم نگیره نباید برم. کم تجربه و تنهابودم. بعد تا10 صبح خابیدم بیدارشدم به دکترم زنگ زدم ترسید گفت به سرعت برو بیمارستان. رفتم فوری بستریم کردن و اماده شدم برازایمان طبیعی. اما به محض اینکه امپول فشاررو بهم زدن دردام به نهایت اوج خودش رسید و ضربان قلب بچه ام افت کرد. مجبورشدن کیسه ابمو پاره کنن که زودتر زایمان کنم اما تادکترم اومد بالاسرم التماسش کردم که منوببره سزارین و من پشیمونم ازانتخاب طبیعی. وقتی دید من خیلی ترسیدم و لرز کردم و نگرانم منوبرد سزارین که بهترین اتفاق زندگی زایمان سزارین بود. کل عمل 10 دقیقه هم طول نکشید. خداقسمت همه بکنه

من حاملگیم و زایمانم خیلی راحت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم فقط واسه رفتن به اتاق عمل خیلی استرس داشتم

من بارداری خیلی بدی داشتم،همه دلخوشیم این بود بعد از زایمان پسرم که بدنیا میاد تمام این دردا فراموشم میشه،ولی دنیا رو سرم خراب شد با بدنیا اومدن پسرم،پسرم سندرم فریزر داره،واسش دعا کنید شفا پیدا کنه

من بارداریم خیلی راحت و زایمانمم سزارین ازکمر سرشدم خیلی خوب بود اصلا درد نداشتم ولی بعدش مراقبت نکردم بخیه هام یکم اذیتم کرد

چهی

من بارداری خوبی داشتم.زایمانمم خوب بود.درد داشت ولی خوب بود درکل

سلام خیلی زایمان راحتی بود

من سزارین بودم و اگه صدبار دیگه هم ب عقب برگردم باز هم سزارین رو انتخاب میکنم

من که هم تو بارداری اذییت بودم همش حالت تهوع داشتم موقع زایمانم خیلی درد داشتم ولی همین که دخترم به دنیا اومد دیگه دردم با دیدن اون تموم شد

من تو هفته 41 بخاطر پاره شدن کیسه آب تو و مدفوع کردن جنین سزارین شدم از کمر بیحس شدم و موقع عملم فشارم ناگهانی بالا رفت یه شب تو آی سی یو بستریم کردن پسرمو هرسه ساعت یه بار فقط واسه شیر خوردن حدود پنج دقیقه میدیدم😔 تازه بعدشم درد کمر و بخیه ها تا یکماه منو کشت سینه نگرفتن و شیر نخوردن بعدشم که دیگه نگم ولی همش فدای یه تارموی پسرم همش میارزه😊🥰

زایمانم عاااالی😍زایمان اولم بود و اطرافیا هی تعریف میکردن منم میترسیدم اما خداروشکر زایمان راااحتی داشتم از پاره شدن کیسه ابم تو خونه تا اومدن بچه فقط دو ساعت طول کشید

من بارداریم استرس داشتم و خیلی رو بچم تاثیر گذاشت
بدنمم ضعیف بود سرکار مریض شدم دوماه آنتی بیوتیک و دارو خوردم
زایمانمم بندناف دور گردن پسرم بود سزارین شدم اما خب بچه را که می گذارن تو بغلت ناراحتی یادت میره ولی خدا نکنه یکم بچه بد شیر بخوره یا ریفلاکس داشته باشه خیلی سخته افسردگی میگیری

هم بارداری سختی داشتم ماهای اخرش البته هم زایمان سختی دکترم اون آخرای بارداری یکی دوهفته مونده ب زایمان گفت سزارینت نمیکنم😒👊درصورتی ک من نامه ازدکتر داشتم بخاطر مشکل حنجره و تیرویید

منم کلا بارداری بد و استرس زا و زایمان خیلی خیلی بد داشتم اصلا یادم نمیره چی کشیدم

من بهترین لحظه هام دوره بارداریم بود تا ماه اخر سرکار بودم و سرحال و چهل هفته تموم شدم بدون هیچ درد و علامتی از زایمان سونو کردن گفتن وزن بچه بالاست و باید سزارین بشی و خداروشکر زایمانمم خوب بود اما دوره بچه داری و تنهایی و بی تجربگی چقدددد سخت گذشت😫😫

من دوران بارداریم خوب بود ولی هرروز حالت تهوع داشتم غیر ازین دوسداشتم دوران خوبی بود ولی اخرش کیسه ابم پاره شد بچم زود بدنیا اومد یه ماه بیمارستان بستری بود همه بعد زایمان استراحت میکنن من بعد زایمان یه ماه سرپابودم وکلا شبو روز با گریه واسترس توبیمارستان .ولی باز خداروشکربچم سلامت تو بغلمه

من اوایل بارداری خیلی بالامیاوردم.ازوسط های بارداری تااخرش خارش های بارداری داشتم تمام بدنمومیخاروندم جوری که خون میفتادکه دکترهامیگفتن به بندناف حساسیت دارم.اخرم سزارین شدم باکلی درد

من به دلیل سقط که داشتم آمپول کلگزان میزدم و از ماه هفتم استراحت مطلق شدم ولی از ماه هشتم رفتم کلاس بارداری و پیاده روی به صورت روزی ۲ ساعت ولی هر یک ربع استراحت میکردم و خیلی تو خونه تمرینات و انجام میدادم چون دخترم با پا بود خلاصه روز زایمان از ساعت ۱۱ ظهر انقباضام رفته رفته زیاد شد و به فاصله های کم سریع رفتم دوش گرفتم و ساعت چهار عصر لکه دیدم و رفتم بیمارستان تا ساعت پنج عصر شد و تا روند بستری ساعت ۸ شب داخل بخش زایمان قدم میزدم که کیسه آبم پاره شد و ساعت ۱۰ زایمانم تموم شد ولی چشمتون روز بد نبینه همین که دکتر بخیه رو زد و نیم ساعت موند و رفت دردای شدید من شروع شد که پرسنل هیچ اهمیتی ندادن تا ۳ ساعت دردی که من کشیدم و خانواده م فکر میکردن یه نفر جدید اومده زایمان انقدر داد میزدم خلاصه همسرمو گفتم اومد یکم تشر رفت تا زنگ زدن دکتر اومد دیدن هماتوم شده (خونریزی کرده) بردن اتاق عمل بیهوش کردن باز کردن دوباره بستن خلاصه که این همه زحمت و این همه تلاش برای زایمان طبیعی من بر باد رفت به خاطر کوتاهی دکترو اینکه نه تونستم بچه مو بغل کنم نه تونستم شیر بدم بهش تا چند هفته این بود داستان غم انگیز من ولی تجربه ای برای مادرای دیگه

من یک مربی ورزش هستم که پریود نامنظمی هم داشتم دوماه اول بارداریم نمیدونستم و ورزش سنگین انجام میدادم هربارم زیر دلم درد میگرفت آخرای ماه دو رفتم سونو و متوجه شدم باردارم ، ورزشمو ترک نکردم فقط یکم سبک ترش کردم ، دوران بارداری فوق العاده راحت و بدون ویاری داشتم، ز
کلاس بارداری میرفتم اطلاعات مفیدی بهم میدادن ورزش های خوبی یادم دادن کتابهای زیادی ازشون گرفتم و خوندم و ب اطلاعاتم اضاف شد و بارداری و برام راحتتر کردم، زایمانم هم ب خواسته خودم طبیعی بود🤗
ایام عید بود رفته بودم عید دیدنی خونه هایی ک رفتم پله های زیادی داشت ،شب توی خونه کیسه ابم عملا ترکییییید و آب خونرو برداشت، میگفتن کیسه آب پاره شه خیلی کم آب میاد امااااا برا من آب فوران کرد😂
درد نداشتم رفتم بیمارستان تا صبح خوابیدم صبح آمپول فشار زدن و درد شروع شد دکتر نازنینم دکتر کرمانی اومد اول کلی قربون صدقم رفت ک آه و ناله جیغ نمیزدم بعدم پسر قشنگمو بدنیا اورد😍، کلی بگم اگ جیغ و داد نکنین ماما ها و دکترتون خییییلی بهتون میرسن😊
کلی هم با دکتر حین زایمان گفت و گو داشتیم کلا خوووووش گذشت🤗

من بارداری سختی داشتم ولی ذره ای استرس نداشتم
حتی از زایمانم نمیترسیدم
تا دم زایمانم خوش و خندان بودم
لحظه زایمان خدا گفت میخندی هان؟؟
چنان دردی بهت بدم حالت جا بیاد خخخخ
زایمانم خیلی سخت بود واقعا سخت
ماما و پرستاراهم برام سخت ترش کردن

من زایمان خیلی راحتی داشتم وقتی که میخواست دردم بگیره رفتم بیمارستان واس یه ساعت بچه به دونیا اومد اصلا هیچی نفهمیدم

خا

بارداری من نسبتا خوب بود به جز سه ماه اول که خیلی ویار داشتم و مدام حالت تهوع بهم دست میداد و دو هفته آخر که تورم شدید دست و پا داشتم مابقی بارداری ام رو با سرحالی و سلامت گذروندم اضافه وزنم هم در محدوده طبیعی بود
کلاس های زایمان طبیعی شرکت میکردم و دوست داشتم که زایمان فیزیولوژیک داشته باشم ...
همیشه مطلب میخوندم و تمرین های تنفس میکردم و با همسرم هماهنگ بودم
کل بارداری دانشگاه میرفتم و آخرین امتحانم رو هفته ۳۹ بارداری دادم
ولی تا هفته ۴۱ خبری از درد زایمان نبود و به تجویز دکترم بستری شدم و با آمپول فشار زایمانم رو شروع کردن
ساعت شش صبح بستری شدم اول شیاف گرفتم ولی دردها و پیشرفت خیلی کم بود
تا اینکه ساعت ۹ صبح سرم فشار گرفتم واقعا درد زیادی کشیدم و روند زایمانم بسیار کند و طولانی بود .
تکنیک های تنفسی رو رعایت کردم ولی چون بخش خیلی شلوغ بود اون روز(حدودا ۱۱ نفر زایمان داشتن) همسرم نتونست تو اتاق درد همراهم باشه ولی تو اتاق زایمان حضور پیدا کرد و خیلی بهم دلگرمی داد
از ۱۱ نفر اون روز فقط من زایمان طبیعی کردم و مابقی به رضایت خودشون عمل شدن و به روش سزارین زایمان کردند
استرس و درد های مداوم امونم رو بریده بود
بعد از ۱۴ ساعت بالاخره ساعت ۱۱ شب دخترم به دنیا اومد
ولی بعد بغل کردنش همه ی درد ها تموم شد حس خیلی خوبی داشتم ....احساس رضایت از خودم و غرور و افتخار رو همزمان داشتم ...
اصلا در طی زایمان جیغ و داد نکردم سعی میکردم خودمو کنترل کنم
با تشکر از کادر خوب و حرفه ای بیمارستانم که برام خاطره خوب از زایمانم ساختن
اگه به عقب برگردم باز هم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم ❤

من بارداری خیلبیییی قشنگ و راحت ریلکسی داشتم و زایمان عالیه البته بگم خودمو خیلیییی برا طبیعی اماده کردم و دوست داشتم و حسرت میخورم هنوز هم ولی تا رفتم تو گفتن باید سز بشی بخاطر افت قلب جنین اونم راحت بود فقط بعدش یکم درد داشتم.ولی بچه بعدی خدا کنه طببعی بیارم دوست دارم درد زایمان تحربه کنم فک کنم حس خوبیه

من بدون هيچ علتي و فقط برا داشتن اظطراب رفتم که چک بشم بهم گفتن سريع برو اتاق عمل..و بعد از اون 12 روز سخت که پسرم NICUبستري شد و گذروندم

من بارداری پرازاسترس داشتم همش میترسیدم ولی زایمان خوبی داشتم چون گفتم فقط سزارین دکترمم قبول کرد اولش درد داشت ولی از فرداش بلندشدم راه رفتم خداروشکر بابت همه چی واز همه مهم تر پسره سالمی ک خدا بهم داد

من باردارى سختى داشتم از ساعت ٢ ظهر سردرد ميگرنى داشتم تا اخر شب داغون شدم ولى زايمانم بد نبود طبق سونوگرافى تشخيص سزارين داد دكترم فقط بهوش كه اومدم درد شكمم زياد بود كه با مسكن خيلى كمتر شد و از فرداى زايمانم رو پاى خودم بودم و كارام رو ميكردم .

بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم جوری ک انگار پلک زدم دیدم نه ماه سپری شد.نی نی من ی دختر خوشگل و نازه.سزارین خیلی راحتی هم داشتم شکر خدا.شیاف مسکن فوق العاده تاثیرگذار بود☺😍

منم بارداری فوق العاده عالی داشتم چون دوقلوو باردار بودم حتی هیچکدوم از مشکلات دوران بارداری رو نداشتم مثل فشار واضافه وزن وچی ،،،بغیر کم کاری که اونم با قرص رف شد خداروشکر ولی با وجودی آیتم دوقلوویی سزارین بود دکترم دستور طبیعی رو داد که منم با کمک مامانم که خودش تو ای حیطه کاری بود سریع از طرف کارش یه دکتر دیگه پیدا کردیم واونم سریع دستور سزارین داد خداروشکر بعدشم که ببحسی گرفتم وکاملا بیدار وهوشیار بودم که دکترعملم کرد اول گل پسرم رو نشونم دادن بعد دختر نازمو دیگه خیالم راحت شد واقعا دکترم دستشون سبک عالی بود اما تو ریکاوری که بردنم با فشارهایی که به شکمم دادن از هوش رفتم تا بزور بهوش اوردن تا تو بخش دچار همون علائم شدم یه مرتبه فشارم شد ۳ قند خونم شد ۱۰۳ که خدا خواست دوباره برگردم به زندگی وگرنه گفته بودن دچار ایست قلبی شدم که دوباره بیهوش بودم تا پنج وشش صبح بعدش بچهام زردی داشتن ولی خدارو هزار مرتبه شکر با کمک مامانم همچی درست شد وبخیر گذشت ان شاالله خدا دامن همه منتظرا رو سبز کنه🙏ببخشید طولانی شد😊😘

تجربه زایمانم عالی بود بارداری سالم وزایمان راحت اگه رو حساب باشه مشکل پیش نمیاد... تغذیه درست. ورزش.

من دوران بارداریم خوب بود ولی چون خودم پرستاراتاق عمل هستم و آگاهیم از عوارض سزارین و بارداری بالا بود کلی استرس داشتم طول دوران بارداری که نکنه فشارخون حاملگی بگیرم نکنه دیابت حاملگی بگیرم زایمان زود رس نگیرم و....کلی چیزدیگه که هدا رو شکر هیچ کدوم روهم نگرفتم فقط همش به خودم استرس واردنیکردم تا اینکه نزدیک به زایمانم شد ازهمون اول تصمیم به زایمان طبیعی داشتم و از سزارین وعوارضش کلی میترسیدم خلاصه یه واسه زایمان طبیعی بستری شدم بعد14ساعت پسرمو بغل کردم درد انچنانی نداشتم اوج درد همون 1ساعت اخر بودبعدش هم خیلی راحت سرپاشدم وکارامو انجام دادم.الانم خداروشکر میکنم بابات هدیه زیبای که بهمون داده

من خاطره خیلی بدی از زایمان دارم که اصلا نمیخوام دیگه تجربه کنم، من وقتی تو اتاق عمل بودم دکتر به من بی حسی زد ولی من پاهامو خوب حس میکردم وبه دکتر گفتم که من بی حس نشدم ولی گفتن نه طبیعیه نگران نباش، وقتی شکممو خواستن باز کنن چون بی حس نشده بودم ضربان قلبم بالا رفت فشارم اومد پایین و بدنم به لرزه افتاد هنوزم اون ترس تو وجودم هست، خدا قسمت هیچ کسی نکنه خیلی وحشتناک بود، تاز دکتر فهمید که من راست میگفتم و بی حس نشدم و فوری بی هوشی زدن

بارداری من زیاد سخت نگذشت.رفلاکس داشتم همه ش اسید معده م میومد بالا بخصوص موقع خواب و دراز کشیدن.بعد ماه های آخرم پسرم زیاد تکون میخورد شکمم درد میگرف نا جور.در کل بارداری سخت نبود ولی سزارین بودم بعدش خیلی سخت گذشت افسردگی و دردبعد زایمان

من سزارین اختیاری شدم عالی بود سه دقیقه طول کشید تا پسرمو دیدم دکترم محشر بخیه زد اتاقمم vip. بود عشق کردم دو روز اونجا عالی بود همه چیز

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمانم سخت بود دوازده ساعت درد کشیدم تا پسرم به دنیا اومد تو چهل هفته وسر زایمان به خاطر ضعفم سرش که خواست بیاد پایین نفسم یه لحظه گرفت بعد برگشت

بارداری سخت وزایمان سخت تر 😔

من کلا تا هفت ماه هیچی نمیخوردم‌جز گوجه و خیار و به همه چیز ویار بد داشتم‌.اما دوماه اخر رو خوب خوردم‌ البته چیزهای مقوی .بعد واسه زایمانم‌تو 39هفته طبیعی زایمان کردم‌فوق العاده بود بازم‌بخوام‌زایمان‌کنم‌پیش همین‌دکتر و همین بیمارستان و بازم‌طبیعی رو انتخاب میکنم‌

بارداری ک سه ماه اول حالت تهوع بعدش خوب بود ولی زایمانم خیلی وحشتناک بود کیسه ابم هفته ۳۸باز شدو یه روز کامل دردکشیدم تا بدنیا اومدهنوزم ک هنوزه یادم نمیره دردش افتضاحه😢

من از زایمان طبعی میترسم چیکار کنم

سلام منم بارداری سخت همراه با حالت تهوع واستفراق و سردرد وموقع زایمان خیلی درد کشیدم وطبیعی زایمان کردم

من بارداری نه سخت و نه راحتی داشتم ولی سعی کردم ازش لذت ببرم ، چون زایمان طبیعی رو انتخاب کرده بودم در یک مرکز مامایی ثبت نام کردم و یوگای بارداری و بعد از اون یوگای زایمان و استخر شرکت کردم که خیلی به من کمک کرد . و خودم رو آماده کرده بودم و با پارگی کیسه آب بستری شدم و بعد از ۱۶ ساعت پسرم رو در آغوش گرفتم . سخت بود ولی دوست داشتنی چون براش آماده بودم و منتظر کوچولوی تو راهی.

من علی رغم اینکه خیلی استرسی و همیشه نگران هستم توو این دوران شکرخدا خیلی آرومم.
من قبل از اینکه بدونم باردارم انگار کُل آرامش خاطر دنیا توو وجودم بود و این تجربه کمی برام گنگ بود چون روزی نبود ک نگران با استرس نداشته باشم.
فقط میتونم شاکر خداوندم باشم 💋🧿🙏🏻

سلام من بارداری اولم بد بود زایمانش خوب بود بااینک دوقلو بودن و نارس دنیااومدن همش تو بیمارستان بودم سزارین هم کرده بودم.تو اهواز توماشین میخوابیدم بااین حال پیشم بهتر از زایمان دومم بود داغون شدم .بارداری دومم عالی بود اما زایمانششش داغون شدممم

من بارداریم خوب بود،ولی زایمانم 😖۱۲ ساعت درد کشیدم
اما تا پسرمو بغل گرفتم همش یادم رفت
انشاالله خدا ب همه یه بچه سالم و سلامت و صالح بده
ولی اگه دوباره برگردم و بخوام بین طبیعی و سزارین یکیو انتخاب کنم بازم طبیعی
خیلی بهتره ⚘⚘🌹🌼🌻🍀🌺🥀🌹

سلام شما در بارداری تیروئید داشتید

من بارداری خیلی سختی داشتم روی زایمان طبیعی هم برنامه ریزی کردم ولی هفته ی 37 فشارم رفت بالا و مجبور شدم اورژانسی سزارین کنم خیلی بد بود هم حال خودم و هم اینکه بند ناف بچه 4 دور پیچیده بود دور گردنش، اما خدا رو شکر به خیر گذشت با وجود اینکه هنوزم بعد از 20 روز که از زایمانم می گذره درم با درد دست و پنجه نرم می کنم

من بارداریم ناخواسته بود خیلیم بد ویاربودم خیلی وزن کم کردم و کم خونی شدید گرفتم زایمانمم خیلی سخت بود قراربود چندروزبه عید بودتو اوج کرونا استرس داشتم قراربوداپی دورال کنم تو خونه کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان تب کردم بچه مدفوع کرده بود نبردن اتاق عمل اپی دورالم نزدن بخاطرتبم برام خطر داشت مجبوری طبیعی زایمان کردم اما وقای بچه مو بغل کردم همه چیز یادم رفت خیلی حس شیرینیه انشالله همه خانما تجربش کنن

من به نسبت همه اونایی که از زایمانشون حرف زدن زایمان تقریبا راحتی داشتم....تا 8 ماهگی سرکار میرفتم...ماه نهم که مجبور شدم خونه باشم ورم آوردم و حالم خیلی خراب شد...سی و نه هفته و دو روز بود که دیدم ترشح خونی دارم شبش دردام شروع شد ولی نامنظم بود....قرآن رو که باز کردم بخونم سوره مریم اومد همون آیه ای که حضرت مریم زایمان کرد...گفتم دیگه امروز وقتشه...سوره انشقاق هم میگن خیلی خوبه من نیت 14 معصوم 14 بار خوندمش...فرداش یه شیشه روغن کرچک خوردم و روده هام کامل تخلیه شد...صبحونه هم تخم مرغ و شملیز چرب چرب خوردم تند تند هم چایی نبات میخوردم...ظهر هم ناهار برنج و اب گوشت خوردم....ساعت 5 عصر رفتم بیمارستان بستری شدم ساعت 8 هم بچم تو بغلم بود...در کل یه دوساعتی درد شدید کشیدم تا به دنیا اومد....بی حسی و اینا هم هیچی بهم نزدن

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمان خیلی سختی داشتم، چون رشد بچه متوقف شده بود و باید زودتر بدنیا می آمد، 12ساعت درد کشیدم و در اخر با 6سانت زایمان کردم، بعد از اون زردی بچه تا 21 بالا رفت و هزارتا مسائل دیگه، ولی به این نتیجه رسیدم که ورزش تو بارداری فوق‌العاده مهمه و آمادگی رو بالا میبره و سلامت بچه و مادر رو تضمین میکنه، اما الان راضیم که گل پسرم هست تا من خوشحال باشم

من بارداری خیلی خوبی داشتم از اول پیاده روی و ورزش میکردم از هفت ماهگی هم کلاس های بارداری رو شرکت کردم و تصمیم داشتم زایمان فیزیولوژیک انجام بدم که از ماه هشتم ورزش های لگنی و یوگای پیشرفته ی بارداری رو شروع کردم که خداروشکر یه زایمان طبیعی صددرصد فیزیولوژیک داشتم که کلن نیم ساعتم درد نکشیدم و بدون بخیه بچم بدنیا اومد ولی تا لحظه ی زایمان با اگاهی رفتم جلو و ورزشهای مخصوص لگن و تغذیه ی درست رو تا لحظه ی اخر رعایت کردم و نتیجش رو هم دیدم

خداروشکر بارداری راحتی داشتم زایمان نسبتا سختی داشتم ازهم بدتر که جفت بعد از بچه نیومد با قیچی دراورد
ولی خداروشکر گذشت

عزیزم منم زایمان طبیعی بدون درد داشتم کلاسم نرفتم عالییییی بود

من فقط ترسم از زایمان بود که خداروشکر همه چی عین یه خواب خوب و اروم گذشت دکترم عالی پرسنل اتاق عمل عالی و مهربون ایشالا همه ی مادرا همینجور براشون فراهم شه

من از روزی ک فهمیدم حامله م دو هفته بعدش ویارم شروع شد تا موقع زایمان خیلی اذیت شدم ۶۳ کیلو بودم باردار شدنی ماه ششم ۵۸ کیلو شده بود و اخر با ۷۲ کیلو زایمان کردم
۳۵ هفته ای زایمان کردم
قضیه ب این صورت شد ک ماه ششم از من لخته ی خون رفت دو تا بزرگ رفتم دکتر امپول پرولوتون داد ولی ۴ تا همه میگفتن زیاده رحمت منقبض میشه و اینا
ولی ب دکتر اعتماد کردم زدم بعد اون هر از گاهی درد داشنم ب هر کی‌میگفنم میگغت حاملگی درد داره خوب!
ماه هفت قند خونم زد بالا دکتر گف‌چیزی نیست خیلی کمه قند ناشتام ۱۵۴ بود ک دیگه شک کردم دکترمو عوض کردم دوباره تست نوشت قندم شده بود ۱۷۴ و کبدم ب گلوکز حساسیت داده بود کل بدنم نقطه نقطه قرمز شده بود
هفته ی ۳۵ بودم کلی کار کرده بودم خونه تمیز کردم بشور بساب شام بذار ک احساس کردم سر گیجه دارم نه درد داشتم نه چیزی
رفتم بیمارستان ماما معاینه کرد گف ۱.۵ فینگر باز شدی!!! بچه شاید ب دنیا بیاد امپول سولفات زدن بهم گفتن تا صبح منتظر می مونیم بچه برگشت بالا برگشت برنگشت برمی داریم
ک ساعت ۱۲ شب ب بعد من هر ۵ دقیقه درد داشتم البته حودم حس نمیکردم دستگاه نشون میداذ😆
بعد دیگه ساعت ۳:۳۰ من خونریزی کردم زنگ زدن دکترم اومد و سزارین شدم خیلی راحت بود عملم
دخترمم ۳۵ هفته ای دنیا اومد ولی چون امپول ریه زده بودم نرفت دستگاه ۴۹ سانت قدش بود ۲۹۰۰ وزنش 😘

من حاملگی خیلی سختی داشتم همش تهوع داشتم تا روز زایمان ولی زایمان خیلی خوبی داشتم باهمه ی درداش لذت بخش بود

۳ ماه اول خیلی فعال بودم و عالی بود ولی برای تست غربالگری دوم که رفتم گفتن جفت سرراهی شده و چسبندگی جفت دارم و احتمال برداشتن رحم هست بچه اول هست چه روزای سختی با استراحت مطلق گزروندم همش با ترس و دلهره و کابوس برداشتن رحم تا اینکه یه دکتر حرفه ای پیدا کردم و انجا زایمان‌کردم‌ و رحمم‌ برنداشتن و دخترم هفته ۳۵ با وزن ۲ کیلو ۳۰۰ بدنیا امد نوزاد کم‌ وزن و نارس هم مشکلات خودشو داره تاالان که خداروشکر ۴ ماهش شده و همه سختی تمام شد بسیار شاکر خداوند .
الحمدالله

من خیلی بارداری زیبا و دوست داشتنی داشتم و همچنین زایمان راحتی اما مامای خصوصی که پیشش میرفتم بجای دکتر خیلی در حقم اهمال کرد و حدود یه رب مونده به زایمان بچه اومد بیمارستان بخاطر اینکه مادرش بیمارستان بستری بود از چند روز قبلش من دردم گرفته بود میدونست موقع زایمانمه ولی خواهرش نرفته بود پیش مادرش خودش رفته بود بی مسئولیت بود

من ۱۸ هفته ام بود ک متوجه شدم باردارم🥰از چند هفته بعدش تو کلاسهای بارداری شرکت کردم و خیلی چیزا یاد گرفتم ولی از اول انتخابم بود ک سزارین بشم چون از زایمان طبیعی میترسیدم و همون سزارین شدم و خیلی راضی بودم مخصوصا اینکه تا به خودت بیای بچت بدنیا میاد و دگ اصلا حواست به هیچی نیست جز بچت و این حس فوق العادست❤

من بارداري و دردهامو با ورزش و باشگاه واستخر كنترل كردم
ولي زايمانم خيلي خاص بود🙈
پارسال مهرماه تا برسم ب بيمارستان توي ماشين زايمان كردم😊
خودم بچمو گرفتم😇

من بارداری خیلی خوبی داشتم،زایمانمم خیلی راحت بود،،دخترم طبیعی به دنیااومد،،بنظرم نداشتن استرس باعث شده بود انقد دوران وتجربه شیرینی برام بمونه

زایمان ایمن چیه؟؟؟🤔🤔

بارداری برای من کلا دوره‌ی شیرینی هست خیلی دوسش دارم 😍 ولی سرزایمان خیلی اذیت میکشم همش استرس دارم ولی بچه هامو بغل کردم همششش یادم رفت

من خدا رو شکر باردای راحتی داشتم جوری که تا هفت ماه که شکمم بزرگ شد و تکوناش بیشتر شد احساس میکردم باردار نیستم زایمانم هم رفتم تو هفته ی42دیگه دیدن خبری نیست بستریم کردن سوزن فشار ساعت7ونیم شب دردام شروع شد و ساعت11ونیم شب هم دنیا اومد👪

من هم بارداریم عالی بود بدون هیچ مشکلی وهم زایمانم عالی تر بود. هیچ دردی نکشیدم کلا. الانم پسرمم خیلی ارومه خداروشکر😊

من خداروشکر بارداری راحتی داشتم خیلی برام سخت نبود ولی اخرش بهم گفتن زایمان طبیعی خیلی میترسیدم سه روز درد زایمان طبیعی رو کشیدم اخرش سزارین شدم و خیلی عالی بود حالم خیلی خوب بود

.

سلام مال من مفصله یادم افتادنی گریه میگیره...من تقریبا ۳ روز درد زایمان کشیدم از اینجا شروع میشه زایمان من قرار بود طبیعی زایمان کنم ۴ روز مونده به زایمان جلوی بیمارستان طالقانی تبریز زمین خوردم رفته بودم کنترل بعد از در اومدن از اونجا تو خیابون زمین‌ خوردم شکمم کبود شد به خاطر اینکه طالقانی سونوگرافی نبود فرستادن بیمارستان الزهرا تبریز اونجا نوار قلب اینا گذاشتن سونو کردن گفتن قلب اروم میزنه زود بستری کنی به خانومه امپول بزنین زایمان کنه ۳روز پشت سرهم بهم امپول زدن ولی رحم من باز نشد یه جوری شده بودم رو تخت نمیتونستم بشینم فک میکردم زیرم سوزن هس صورتم هم ورم کرده بود هم کبود شده بود از بس امپول زده بودن طبق معمول خانواده هم نمیتونستم ببینم فقط گوشی ساده همراه بود هی زنگ میزدم میگفتم بییایین منو از اینجا در بییارین اینا نیخان مارو بکشن شوهر اومد منو دید زد زیر گریه به زور منو راضی کرد باز فرستاد اتاق باز امپول زدن پاشدم بیمارستان سرم گرفتم اوردن مورفین بهم تزریق کردن باز حالم خوب نشد به صدای من رئیس بیمارستان اومد گفت دارین چیکار میکنین شروع کردم همه ماجرارو به دکتر گفتم اونم دستور داد منو بردن اتاق سزارین زایمان کردم تو اتاق عمل هم هی میگفتم زود امپول بزنین چون اونجا هم نمیتونستم بشینم دکترا منو مسخره میکردن میگفتن همتون زود باشین به جز این مادر که نتونست زایمان کنه بلاخره امپول زدن کمرم عملم کردن زایمان کردم خداییشش سر بچه ام انقدر فشار اورده بودن جای ناخوناشون افتاده بود زخمی شده بود هیچ دراز شده بود سرش...اما خدا شکر الان بچم صحیح سالم پیشمه😭😭😭

سلام مال من مفصله یادم افتادنی گریه میگیره...من تقریبا ۳ روز درد زایمان کشیدم از اینجا شروع میشه زایمان من قرار بود طبیعی زایمان کنم ۴ روز مونده به زایمان جلوی بیمارستان طالقانی تبریز زمین خوردم رفته بودم کنترل بعد از در اومدن از اونجا تو خیابون زمین‌ خوردم شکمم کبود شد به خاطر اینکه طالقانی سونوگرافی نبود فرستادن بیمارستان الزهرا تبریز اونجا نوار قلب اینا گذاشتن سونو کردن گفتن قلب اروم میزنه زود بستری کنی به خانومه امپول بزنین زایمان کنه ۳روز پشت سرهم بهم امپول زدن ولی رحم من باز نشد یه جوری شده بودم رو تخت نمیتونستم بشینم فک میکردم زیرم سوزن هس صورتم هم ورم کرده بود هم کبود شده بود از بس امپول زده بودن طبق معمول خانواده هم نمیتونستم ببینم فقط گوشی ساده همراه بود هی زنگ میزدم میگفتم بییایین منو از اینجا در بییارین اینا نیخان مارو بکشن شوهر اومد منو دید زد زیر گریه به زور منو راضی کرد باز فرستاد اتاق باز امپول زدن پاشدم بیمارستان سرم گرفتم اوردن مورفین بهم تزریق کردن باز حالم خوب نشد به صدای من رئیس بیمارستان اومد گفت دارین چیکار میکنین شروع کردم همه ماجرارو به دکتر گفتم اونم دستور داد منو بردن اتاق سزارین زایمان کردم تو اتاق عمل هم هی میگفتم زود امپول بزنین چون اونجا هم نمیتونستم بشینم دکترا منو مسخره میکردن میگفتن همتون زود باشین به جز این مادر که نتونست زایمان کنه بلاخره امپول زدن کمرم عملم کردن زایمان کردم خداییشش سر بچه ام انقدر فشار اورده بودن جای ناخوناشون افتاده بود زخمی شده بود هیچ دراز شده بود سرش...اما خدا شکر الان بچم صحیح سالم پیشمه😭😭😭

سلام.بارداری من خیلی عالی بود اصلا نمیدونستم باردارم.فقط ماه آخر سنگین شدم.ولی ولی زایمان سختی داشتم بچه هم به دنیا آمد اصلا ذوق نکردم وهیچ حسی نداشتم. ولی الان پسر م هفتماهه خیلی دوست ش دارم.درد بخیه هم که نگو مردم وزنده شدم.از اون پرستارها وماماهابد که فقط سرشون تو گوشیاشون حالم بهم میخوره بعد روز پرستار یا ماما میشه کلی خودشون میگیرن.

من زایمانم عالی بود سز اختیاری اصن ایقد قشنگ بود

من خداروشکر هم بارداری عالی و بدون ویار بدی داشتم هم زایمان طبیعی کردم و خیلی رااضیم 🥰🥰🥰🥰

۳ ماه اول بارداریم استراحت مطلق بودم تو شهر غریب تنها بهم سخت گذشت ولی بعد از اون همه اش راحتی بود بجز چکاپ خداروشکر کارم به دکتر نکشید اینقدر راحت و سرحال بودم که خودم تنها کارهای اداری زایمانم رو انجام دادم .سزارین کردم خیلی خیلی راحت بودم همه ی کارهام رو خودم انجام میدادم جوری که خودم میخواستم کارهای ترخیص رو انجام بدم.خدا کمکم کرد که این دوران رو راحت بگذرونم .دخترم رفلاکس داشت اولاش سخت بود اما بعدش رژیم گرفتم اونم عادی شد . خدارو هزار بار شکر

من زایمان خیلی سختی داشتم اصلا یادم نمیره ک چقدر سخت گذشت. ولی خداروشکر میکنم ک سیدبنیامینمو سالم بهم داد

منم مثل اکثر خانوما زایمان سختی داشتم.زایمان با آمپول فشار واقعا سخت تره. بندناف دور گردن بچه پیچیده بود و مدام ضربان قلب بچه افت میکرد.بماند که اصلا باز نمی‌شدم و دکترم بازم اصرار به زایمان طبیعی داشت😒اما خدا کمکم کرد و بعد حدود ۱۲ساعت درد شدید بالاخره زایمان کردم.خود دکترم بعدش گفت من فک نمی‌کردم بتونی زایمان کنی. بااینکه سخت بود و دردش زیاد بود اما من کاملاً راضی هستم از اینکه طبیعی بودم‌ به نظرم اگه کلاسارو شرکت میکردم شرایطم بهتر میشد

میشه کمک کنید زایمان طبیعی بهتره یا سزارین ؟منم زایمان اولمه
از ترس درد سزارین میخواستم ولی همه میگن طبیعی
سزارین خیلی بده نمیدونم میشه تجربه هاتونو بگید وصعیتم مشخص شه😭😭😭😭

سلام
بارداری خیلی خوبی داشتم فقط بخوروبخاب بودم که الان اضافه وزنام نمیرن همشون جاموندن بجزچکاب سرماه بدکتراصلا نرفتم خداروشکر
منم برنامم زایمان طبیعی بود اول از سزارین میترسیدم بعدش تو بیمارستان البته میشه گفت تیمارستان😞از درد خانومای دیگه ترسیدم گفتم کاش منم سزارین میشدم ولی انگار یکی بهم کمک کرد بدون دلیل دکترم اومد گفت بچه و زنش زیاده نمیشه طبیعی بدنیااورد ببرین اتاق عمل بااینکه تواخرین سونو وزن بچه اصلا زیادنبود خلاصه رفتم اتاق عمل اصلا زایمانم درد نداشت اولا دوسه ساعت دردداشتم بعد که عمل شدم ده روزهم جای بخیه هام که اونم معمولیه دردداشت خداروهزاربارشکر که بچم سالم بدنیااومد الان یه وروجک شلوغ شده فقط بفکر خرابکاری😐😑

زايمان من طبيعي بود. از هموم اول دوست داشتم طبيعي زايمان كنم اما واقعا فكر نميكردم انقد درد داشته باشه .
زايمانم خيلي سخت بود تايم انقباضاتم كوتاه بياد . خيلي اذيت شدم .

اواسط بارداریم خونریزی و یماه استراحت مطلق😩 بعدشم هر از گاهی کوچولوم اذیت میکرد لکه میدیدم میترسیدم اینقد استراحت کردم ک حسابی الان وزنم رفته بالا.. از زایمانمم خدا نصیب نکنه اون همه ورم گفتن طبیعی اما مامای همراهمم زیاد امید نداشت خلاصه بعد دو روز درد زایمان بالاخره منو ساعت 1شب بردن سزارین.. مردم زنده شدم تا عملم کردن

چرانظرمن ثبت نشده

سلام .من بارداری راحتی داشتم اما ماه آخر همش پاهام دردمیکردو سنگین شده بودم ..صبح زود بستری شدم باآمپول فشار کم کم دردام شروع شد.ـ.به اونایی که بچه اولشون هست میخوام بگم که تامیتونیدتحمل کنید،نفس عمیق بکشیدو اصلا جیغ نزنید،من همیش جیغ ودادکردم ،اما دودیقه که آروم شدم ،نی نی زود اومدپایین و راحت به دنیااومد..😍بعدش دیگه دردش کاملا فراموش شد وهمش توفکرپسرم بودم

من سزارين بودم يعني از اول به دكترم گفتم سزارین میخوام و‌ ایشون هم که مامان دوستم‌بودن هم باهم رفت و آمد خانوادگی داریم قبول کردن، واقعا تو‌ نه ماه آرامش داشتم چون به دکترم‌اعتماد و اطمینان داشتم و به نظرم پزشک خیلی مهمه، ولی خب خود باردری هم مشکلات خودسو داره مثلا من تا روز آخر حالت تهوع داشتم البته نسبت به ۴ماه اول کمتر شده بود، و اینکه تا روز آخر آب که میخوردم بالا میاوردم، بارداری من تو‌ زمستون بود و بدجوری سرماخوردم که تقریبا یک ماه طول کشید، اینم بگم که من خیلی به خودم سخت نمیگرفتم که سخت نشه واسم ولسه همین تو ماه پنجم بارداریم مسافرت خارج از کشور هم رفتم ۷ ساعت پرواز داشتم هم رفت هم برگشت با کلی پیاده روی، ولی خب خیلی خوب بود و اذیت نشدم، زایمانم هم همونجوری بود که میخواستم مسکل خاصی نداشتم، پسرمو که بغل کردم تمام مشکلات یادم‌ رفت و همشون شدن یه خاطره شیرین

من بارداری خیلی خوبی داشتم و اصلا اذیت نشدم واسه زایمانم زایمان فیزیولوژیک و زایمان در اب و انتخاب کرده بودم و تمام کلاس ها و استخر و یوگا و همرو شرکت کردم با این که شهرستان بودیم ولی خواست خدا نبود و تو هفته۳۸ک رفتم واسه معاینه ب خاطر وزن بچه و دهانه لگنم صلاح ندونستن طبیعی باشه و اصلا بچه پایین نیومده بود وتا هفته ۴۰صبر کردم بازم هیچ دردی سراغم نیومد و در اخر سزارین شدم

منم دوبار حامله شدم ودوبارشم سزارین شدم،حاملگیام خیلی بی دردسر بود،توچندماه اول انقدکه هیچ علایمی نداشتم میگفتم شاید حامله نیستم،بچه اولم موقع زایمان دوروز دردکشیدم توبیمارستان کیسه آبمو پاره کردن آمپول فشارم زدن ولی دردم شدید نمیشد،بعددیگه ازکمر بیهوشم کرد وسزارین،بچه دومم هم سرتاریخ ،صبح رفتم بیمارستان ودوساعت بعدشم سزارین شدم بعدم زیاد دردنداشتم خداروشکر،من اصلا دلم نمیخواست بیهوشی کامل باشم خداروشکر همینم شد و از کمر بیهوش شدم و تمام لحظه هایی که هردوتا بچه هام به دنیا اومدن رو احساس کردم ویادمه❤❤❤

من که زایمانم خیلی سخت بود خدا اسون کنه برای همه مادران

من بارداریه راحت ولی زایمان سختی داشتم بخصوص که دخترم زودبه دنیااومداماالان خداروشکرهفت ماهش داره تموم میشه وازخدای مهربون سپاسگذارم که فرزندسالمی بهم داده

من زایمان اولمه خودم دوس داشتم طبیعی زایمان کنم چون از خیلیا شنیده بودم سزارین خوب نیس. اما چهل هفت و یک روز پسرم تو شکمم موند دردی نداشتم ک رفتم بیمارستان گفتن دهانه رحمت باز نشده بهم امپول فشار و... هم زدن اما زیادی تعقیری نکرد بند ناف هم دو دور.دور بچه بود تا ساعت ۱۰ شب منو بردن اتاق عمل و بیهوشم کردن تا صب ک بهوش اومدم پسرمو دیدم چیزی یادم نبود ولی درکل خوب بود 😍

من بارداریم خیلی خوب بود اصلا ویار نداشتم
ولی زایمان سختی داشتم البته من زایمانم طبیعی بود ولی با آمپول فشار هم دهانه رحمم اصلا باز نشد...یکم درد کشیدم و بعد منو بردن واسه سزارین،درد هر دو رو کشیدم..

من بارداری راحتی داشتم خداروشکر وای زایمان 17ساعت درد داشتم خیلی اذیت شدم بعدشم خیلی بخیه خوردم تو کشور غریب تک و تنها بودم خودمو همسرم بودیم خیلی روزای بدی بود ولی وقتی ب پسرم نگا میکردم کلا اون همه درد و ناراحتی و یادم میرف

من بارداری خیلی سختی داشتم همش تو بیمارستاها ور میرفتم وزایمان بسیار سخت که با امپول فشار تاسه روز درد کشدم ولی وقتی دخترمو بغل کردم همشو یادم رفت

من حاملگی سختی داشتم چون ای وی اف کردم موقع زایمانم خیلی اذیت شدم ولی همین که پسرم رودیدم همه چی یادم رفت

بارداری من خیلی عالی بود جز شیرین ترین لحظه های زندگیم بدون استرس در آرامش کامل بودم

سلام من که هردوبارداریم عالی بودخداروشکرزایمان طبیعی هم خوب بودالحمدالله خلاصه من عاشق زایمان کردنم😘😂

سلام
منم بارداری سختی داشتم
شکمم به جفت و جنین حساسیت داشت و پر از تاول و کهیر شده بود و خارشای شدید
طوریکه ماست و صدر میزدم ساعتها مینشستم جلو کولر اما باز اروم نمیشد
و اینکه نافمم پاره شد و اتاق عمل هم هفت امپول بی حسی اور نکرد و بیهوشم کردن خییییلی خیییلی سخت بود

تو ماه ۸ یهو دکترم بهم گفت که واسه زایمانم نمیاد و خیلی شیک و مجلسی گفت که برو بیمارستان پزشک مشیک هست و واست بچه رو در میاره
بی مسئولیت ترین دکتری بود که توو عمرم دیدم
اول ماه ۹ من بودم یه ادم پر از استرس
که در به در دنبال دکتر بودم
پیش هر پزشکی هم که میرفتم قبولم نمیکردن
میگفتن برو پیش همون دکتری که این مدت ویزیتت کرد
خیلی روزای بدی بود
سخت ترین شرایط برام پیش اومد
من ساکن امل تا ساری هم حتی رفتم
قبول کرد که زایمانم کنه بچه م باید ۱۴ فروردین به دنیا میومد
و اون دکتر میخواست ۲۶ اسفند به دنیا بیاره
وجدان پزشکارو اون روزا درک نکردم نداشتن اصلا
یه پزشک بهم گفت برات به دنیا میارم اما ده میلیون پشت دیت میگیرم با لباس ضد کرونا و ماسک n95
دیگه بهو خدا واسم وسیله ساخت
خانم دکتر ندا اصغرزاده تو آمل قبول کردن که زایمان رو پیششون انجام بدم
و من تا ابد مدیونشونم
اسمشون به عنوان فرشته نجات تو زندگیم ثبت شده

من بارداري خيلي راحت و بدون دردي داشتم ولي هفته ٣٤ با اينكه نه درد داشتم و نه كاري انجام دادن بودم ساعت ١ شب دراز كشيده بودم كه يهو ديدم خونريزي دارم شديد بدون هيچ دردي خونريزيم به قدري شديد بود تموم راهروي بيمارستان بر شد ... بعد از معاينه كه ديدن دهانه رحمم باز نشده تشخيص دادن جفت از جنين جدا شده خيلي اورژانسي بردنم در عرض ده دقيقه اتاق عمل پنج دقيقه ام نشد كه امپول بيحسي رو زدن و بچه رو نجات دادن دكترم ميگه خيلي عمل سختي بوده و خدا رحم كرد به بچم😭 و ميگفت ٢٥ سال سابقه كارش روگذاشته بود روي عملم خداروشكر پسرم تو دستگاه نرفت ولي الان ٧ روزشه زردي داره البته پايينه ولي چون وزنش كمه و نارسه گفتن براش خطرناكه دو روز ان اي سيو بستري شد براي زرديش حالا منتظريم تا روز دهمش كه دكتر گفته تا اون موقعه صبر كنيم

سلام مامانا من زایمانم سزارین بود خیلی راضی بودم هیچ مشکلی جز سر درد نداشتم اونم با امپول کلورانس فکر کنم خوب شدم
هیچ‌عوارضی حس نکردم از زایمانم
کلاس های بارداری هم قبلش رفتم خیلی خوبه ب ادم روحیه و ارامش میده و تحربه ادم و میبره بالا
فقط باید بعد از زایمان سزارین اصلا سر و‌تکون ندی و‌تا میتونی مایعات گرم‌و‌کافعین دار بخورید خیلی خوبه مواد بی حسی یا بیهوشی از بدن زودتر دفع میشه
این هم ایدی اینستاگرام‌من _farzaneh_07

من بارداریم پراسترس بود ولی سعی میکردم بی خیال باشم تا آخر روز رفتم سر کار 😁😁😁🤗

من حاملگی راحت ولی زایمان خیلی سخت داشتم این بعد ۱۷ساعت درد دخترمو طبیعی نتونستم زایمان کنم سزارین شدم ولی بی حسی داخل کمرم زدن بی حس نشدم لایه اولو ک دکتر برید چنان جیغی زدم نفهمیدم کی بیهوشم کردن

من بارداری راحتی داشتم چون به هیچ چیز حساس نبودم و ویار هم نداشتم ولی همش نگران این بودم که موقع زایمان چی پیش میاد قرار بو ۲۶ شهریور پسرم به دنیا بیاد ولی صبح روز ۱۷ شهریور دردم شروع شد باید طبیعی زایمان میکردم ولی چهار ساعت درد شدید داشتم آخرم بردنم اتتق عمل وقتی دکتر آمپول زد تو کمرم یه خواب عمیقی رفتم خیلی خوب بود وقتی بیدار شدم پسرم کنارم بود احساس خیلی خیلی خوبی داشتم اصلا دردام یادم نمیومد عالی بود

خب سلام.من به انتخاب خودم تو سن۱۸سالگی باردار شدم.حاملگی فوق العاده راحت،بدون ویار بد،بدون درد و اذیت خداروشکر.فقط چون کلسیم بدنم کم بود گرفتگی عضلات داشتم گاهی.برای زایمانم ک نگم براتون.ساعت۴عصر رفتم تو بخش زنان تا بستری و بدون درد و کاراش طی شد سریع زایمان کردم و بدون درد واقعا.ساعت۷هم منو پسرمو بردن بخش.پسرم۴کیلو و۵۰گرم بودن و زایمان ب انتخاب و علاقه ی خودم طبیعی بود.خیلی تجربه ی عالیی بود.میخام دوباره تجربه کنم اما توانایی تربیت دوتا بچه رو در خودم نمیبینم😀مامانایی ک باردارن وقت زایمان فقط نفس عمیق.دوری از استرس و توکل به خدا❤

من تقرییا تا یکماه دوشیدم چئن شیرم خیلی زیاد بود ولی به مرور کم شد دکتر شیر خشک تجویز کرد تقریبا تا نزدیک ۳ماه هم روزی ۳۰ الی ۶۰ تا میتونستم بدوشم ولی واقعا دیگه دوشیدن داغونم کرد.الان فقط شیرخشک میدم

من هم بارداري پر از استرس و پر از دردي داشتم هم زايمان بدي داشتم به لطف خدا كلا دو ساعت درد كشيدمو دخترم خيلي زود اومد اما امان از درد بخيه هاي بعدشو درد معقدم كه بخاطر زايمان طبيعي و زور زدن زياد يك ماه تمام از درد بخودم ميپچيدمو يك ماه فقط گريه كردم هنوزم كه نزديك سه ماهه از زايمانم ميگذره معقدم خوب نشده

بارداری خوبی داشتم اما۷ماهگی خونریزی داشتم۸ماهم بودک یه هوکیسه آبم پاره شدمنم خیلی میترسیدم اززایمان اصلاآمادگیشونداشتم دخترکوچولوم سوپرایزم کردعجلع داشت بیاد
زایمانم خوب بودولی۶ساعت دردکشیدم

من سه بار باردار شدم وزایمان کردم ولی خدا دوستم داشت وهم بارداری راحتی داشتم هم زایمان های راحتی😊

منم زایمان طبیعی رو دوست داشتم که خداروشکر شد با اینکه گفتن بهم باید سزارین بشی برای اینکه لگنم خیلی تنگ و کوچیک بودولی خیلیبییبی خاطره خوشی از زایمان و بیمارستانم دارم.برخورد عالی پرسنل واقعا نقش مهمی داره..من دردنداشتم بک روز بستری شدم و قرص دادن تا اینکه دردم شروع شد به یکباره ۱۰سانت باز شدم ..تدریجی نبود واسه همین یک دفعه ای درد کشیدمو سریع بچه رو گذاشتن بغلمو منم قربون صدقه دختر نازم شدم ...بعدش که دیگه دردی هم نبود 🌷🌷❤❤

بارداری پر استرسی داشتم اما زایمان فوق العاده خدا رو شکر

من ی مادرم ۲۰ سالمه اولین بچه ام سقط شد اما با گذشت سه ماه دوباره حامله شدم و خدا ی پسر داد بهم همه چی خوب بود تا هفته ۳۲ وقتی رفتم سونوگرافی گفتن وزن بچه کمه باید بدی بیمارستان درش بیاری خیلی سخته کشیدم اخه می ترسیدم چیزی بشه تا اینکه رفتم ی دکتر خوب برگشت کلی باهم حرف زد گفت توکل به خدا برو منم رفتم بیمارستان بچه ام بدنیا اومد را وزن ۱۷۰۰ خداروشکر هیچ مشکلی نداشت و الان هشت ماهشه فقط خاستم بگم توکل به خدا باشه همیشه نا امید تون نمیکنه مامانا مهربون

وای زایمان 😱😱😱نمیخام یادم بیفته چ روزای جهنمی بودن

من خداروشکر عاشق بارداریم بودم سختی خودش رو داشت ولی فک کردن به کوچولوم همه سختی هام آسون میکرد
ولی زایمان سختی داشتم خیلی تو اتاق عمل بودم ولی پسرم که دیدم دردام یادم رفت قربونش برم من

من بچه اولمه بارداریم خیلی استرس بهم وارد میشد اما خوب بو خداوشکر همش ب این فکر مینم زودتر دخترمو بغل کنم فقط از زایمون طبیعی خیلی میترسم

من بارداریم خوب بود ولی یک روز تمام درد زایمان کشیدم تا بچه ب دنیا اومد ولی همین که بچه ب دنیا اومد تمام دردام رفت ولی بعدش درد بخیه خیلی اذیتم کرد نمیتونستم بخوبی بشینم و شیر بدم ولی خداروشکر یه دختر سالم بهم داد این دردا هم زود تموم میشن و خاطره میمونه😍

بارداری من از نظر سختی متوسط بود،حالت تهوع کم ولی فشارم بالا بود همش هیچی نمیتونستم بخورم،ولی تصمیم گرفته بودم اگه همه چی اوکی بود طبیعی بیارم.که ساعت ۱۲شب کیسه آبم پاره شد وتارسیدم بیمارستان وبستری واینا ساعت ۳دردام خود به خود شروع شد،تا ساعت۱۲ظهر دردا قابل تحمل ولی آخرش سخت بود یکم،ساعت ۱۲:۵۵دقیقه پسرم دنیا اومد و واقعا دردا صفر شد.بچم با دو دور بندناف دنیا اومد.بخاطر همین آخرش نمیومد بیرون شکمم فشار داد.واقعا خدارو شاکرم که دوتا مامای مهربون وکاربلد وعالی و ی بهیار نازنین کنارم بودن.واقعا انتخاب بیمارستان خیلی مهمه.من تو بیمارستان تندیس زایمان کردم.بلوک زایمانشون واقعا حرفه ایی وعالی بودن.دکترم هم دکتر نازیلا بقایی بود

من بارداریم خوب بو ولی موقع زایمان یک روز تمام درد کشیدم ولی همین که بچه ب دنیا اومد همه ی دردام رفت بعدش درد بخیه خیلی اذیتم کرد نمیتونستم بخوبی بشینم شیر بدم

زایمان من عالی بود بارداری هم همینطور من فردا زایمان بلند شدم لباس و پوشک پسرم رو عوض کردم همه دهنشون باز مونده بود آخه هیچکس بلند نمی شد می گفتن بخیه ها درد میگیره اما عااالی العان اصلا جای بخیه نمونده من بیمارستان تریتا سزارین اورژانسی شدم تو ۴۰ هفته و ۴ روز

من بارداری خوب و زایمان خوب تری داشتم...باورم نمیشد ب این راحتی زایمان کنم.اپیدورال کردم.

من که بدون درد بیمارستان بستری شدم بعد یک روز بهم قرص دادن و امپول فشار زدن اخرم سر بچه تو لگن نیومد سزارین شدم بیهوش شدم دیگه هیچی نفهمیدم اخه چرا از اول این کارو نمیکنن که ما انقدر درد نکشیم 😕😕

من در کل دوران بارداری خوبی داشتم...زایمانمم خیلی خوب بود مامای همراه داشتم...مامام خیلی کمکم میکرد و بهم دل داری میداد...اصلا احساس تنهایی نکردم تو زایشگاه...

من بارداری اولم خیلی سخت ودردناک بود وخدا نسیب نکنه آخرشم بچم مریض بدنیااومد وبفداز ۶سال ازدست دادمش ولی بارداری دومم عالی بود فقط چون تازه دخترموازدست داده بودم غمگین و آروم بودم وسعی داشتم غمم رو با بارداریم قاطی نکنم وبیشتر مراقب باشم ک بچه ی سالم بدنیابیارم،وخداروشکر هم بارداریم اوکی بود هم دخترم سالمه،خداروهزارمرتبه شکرررررر

خداروشکرتوبارداریم باخوندن قران همیشه آروم بودم زایمانمم خیلی کم اذیت شدم تواتاق عملم واس باراول رفته بودم اصلااسترس نداشتم

من تا سه ماه بارداری که اصلا دکتر نمیرفتم زورم میومد بعدش رفتم دکتر که گفت میتونی طبیعی نی نی تو به دنیا بیاری هفته ۳۵ رفتم گفت همچیزت اوکی هست دوهفته دیگه بیا معاینه داخلی که ببینم رحمتو رفتمو گفت خیلی نی نی بزرگ شده ولی ایشالله بتونی طبیعی به دنیا بیاری ازساعت ۱۱ شب ۲۷ شهریور بود دردام شروع شد تا ۴ صب که دیگه درداش شدید شد بستری شدم ماما همراه هم گرفتم خلاصه تا ۸ شب درد کشیدم ولی نی نی به دنیا نمیومد دیگه دکترم معاینه کرد منو برد سزارین گفتم فقط یه داروی خواب بهم بزنید که مردم از بی خوابی خلاصه وقتی بیدار شدم تو ریکاوری بودم نی نیمو که آوردن کنارم داشت بهم نگاه میکرد بعدشم که چهار روز بخاطر عفونت احتمالی خون که داشتم بستریم کردن داشتم میمردم از این طرف سینه هام سفت شده بود نی نی شیر نمیخورد از اینطرف خودم دهتا سرم بهم وصل بود خدارو شکر تموم شد روزای تلخ شیرینی بود که گذشت

من که خیلی سختی کشیدم بارداریم نسبتا خوب بود ولی زایمانم خیلییییییییی بد بود ولی همه اینا به کنار اخلاق شوهرم از همه بدتر بود برام این دردا یادم رفته ولی هنوز با شوهرم تو دعواام شوهرم هیچوقت پشتم نبود چ تو بارداری چ تو زایمان تو کل مراحل زندگیم تنها بودم....😞

من از4صب کیسه ابم نشتی پیداکرد رفتم بیمارستان امپول فشاربرام زدن اون هم 4تا. تا ساعت 8شب هر کاری کردم رحمم ببشتر از4سانت بازنشد خیلیییی دلم میخواست طبیعی وتجربه کنم نشدکه بشه ضربان قلب پسرم کندشد وسریع اتاق عمل گریه میکردم من نمیخوام سزارین بشم🤣🤣ازبس از سزارین گفتن. بنظرمن هردوتاش هم معایبی داره هم محاسن

من اول قراربودطبیعی زایمان کنم امپول فشارم بهم زدن درمم کشیدم ولی جفتم خونریزی کرد به طرزی که کارم به اتاق عمل کشیده شد مجبورشدم سزاریان بشم خیلی وحشت ناک بود خیلی ممکن بودسرزایمان هم خودم هم بچم ازدست بریم

به نظر من برای همه ی ادم ها دوران بارداری چه سخت و چه اسون، جز خاطره انگیز ترین لحظه های زندگیشونه... از اون لحظه ای که جواب ازمایش رو گرفتم تا وقتی که لیانا خانومم به دنیا اومد، هر لحظه اش به نظرم شیرین بود... با اینکه تقریبا کل نه ماه رو تهوعی بودم اما یه عالمه میوه های خوشمزه به خاطر فرشته کوچولومون خوردم 😋 اینقد به لیانا اون تو خوش می گذشت که من تا اخر 42 هفته زایمان نکردم... روزهای اخر حس ترکیدن داشتم و باز خدا خودش کمک کرد و تو این اوضاع که به سختی قبول می کنن سزارین رو، من اورژانسی سزارین شدم🙏 تا قبل از به دنیا اومدن لیانا هیچ دردی نداشتم و خیلی راحت عسلمون متولد شد💙 با به دنیا اومدنش من یه بار دیگه نی نی مامانم شدم و واقعا تو چند هفته ای که طول کشید تا کاملا خوب بشم مثل همیشه من رو مدیون خودش کرد❤

من بارداریم اصلا هیچ درد واذیتی نداشتم حتی یبارم حالت تهوع نداشتم کل ۹ ماه رو خیلی راحت بودم زایمانم طبیعی بود تو زایمانمم اصلا زیاد درد نداشتم راحت تموم شدم پسرمم خیلی تپل بود به راحتی تو بغلم گرفتمش

من حاملگی و زایمان خیلی خیلی سختی داشتم اما خداروشکر بچم آرومو راحته و بچه داریم راحت شد😊

من سرزایمانم خیلی میترسیدم و استرس داشتم و درد خیلی ولی الان بهش فکر میکنم همه اون دردها برام شیرین بود دوستداشتنی عشقموهروقت میبینم کیف میکنم❤😍😍😍😍

سلام من امروز زایمان کردم قبل از اینکه بیام بیمارستان یه لیوان گل گاوزبون با یه لیوان شیره کنجد بایه لیوان جوشونده تخم شوید بایه لیوان بزرک ویه لیوان جوشونده خاکشیر با یه قاشق روغن کرچک خوردم واومدم یه ساعت ونیم بعد زایمان کردم خیلی هم سخت نبود

سلام من بارداری خیلی خوب. اما زایمان به شدت سختی داشتم. زایمان طبیعی. اما کیسه ابم در هفته 39 پاره شد و دهانه رحم بسته بود. و بعد از 14 ساعت با آمپول و....و دردهای مکرر و وحشتناک. دخترم به دنیا اومد

بدون درد و برای چک قلبش رفتم چهل هفته کامل بودم ولی هیچ نشونه ای از زایمان نداشتم کیسه ابمو پاره کردن و دردام شروع شد خییییلی سخت بود ولی همه را به جون خریدم برا بغل کردن دختر نازم کوثرم ۷/۴۳دقیقه ۲۲بهمن ۹۸با دستای دکتر مهربونم ندا مقتدری ب دنیا اومد و ۲۲بهمن شد بهترررررین روز زندگیم😍خدارو شکر

وای خدا..من زایمانم خیلی بد بود.48 ساعت درد کشیدم آخرشم بردنم واسه سزارین. سه روز بعد سزارینم شونه ها و کتفم درد میکردن ک فریادم ب آسمون بود از درد...😢😢خیلی روزای سختی بود

تو بارداری رژیم سالمی داشتم اصلن وزن غیرمجاز اضافه نکردم فقط سختیای معمولی بارداری رو داشتم مث حالت تهوع های ماهای اول و... هرکی منو میدید میگفت تو ک انقد سالم خوردی حتمن زایمانت راحته ولی مگه درد کشیدم از هفت صبح درد شدیدم شروع شد تا چهار عصر ک زایمان کردم ولی خدایا بچه انقد شیرینه ک تا بدنیا اومد همش ب خانوم دکتر میگفتم بدینش تو بغلم اصلن انگار من درد نداشتم الاهی این لحظه نصیب همه خانومایی ک دوس دارن بشه

من بارداریم بخاطر ویار بدی که داشتم تقریبا اذیت شدم، ازماه چهارم تازه حالت تهوع شروع شد وتا آخرش سوزش معده شدید، که باقرص نکسیم آرومش کردم، ولیییییی، زایمانم غیرقابل پیش‌بینی وراحت، سه هفته زودتر از موعد وطبیعی، بدون هیچ دارویی ودوساعته زایمان کردم و خدارو خیلی شاکرم بابت این مسئله، برای همه آرزوی همچین زایمان راحتی دارم🌹🌹

تو ۹ماه بارداری هم هم تهوع و استفراغ داشتم شدیدا، ۹ماه نتونستم مسواک بزنم، کمردرد داشتم شدیدا، بعده زایمانم خیلی درد داشتم ولی الان هربار که پسرم به صورتم نگاه میکنه و میخنده برام دلبری میکنه خدارو هزار بار شکر میکنم و میگم ارزششو داشت.

من خداروشکر زایمان راحتی داشتم چون کیسه آبم شب پاره شد و چون یهویی اتفاق افتاد و از قبل نمیدونستم کی قراره عمل بشم برا همین استرس نداشتم، ولی اگه روز عمل رو میدونستم صددرصد از استرس میمردم

من بارداری نسبتا راحتی داشتم،از ماه ششم ورزشهای بارداری روشروع کردم چندجلسه هم کلاس ورزش و امادگی بارداری رفتم که خیلی کمک کننده بود.خودم هم ماههای اخرسعی میکردم هرروز یه تایمی روپیاده روی کنم.با توپ بزرگ هم ورزشهای لگنوانجام میدادم.همونطورکه میخاستم زایمان طبیعی انجام دادم و خیلی راحتتراز اونیکه فکرمیکردم بود.فقط مهمه که بدونیدکی بایدبه بیمارستان مراجعه کنید و درد زایمان چه ویژگیهایی داره.که همه ایناروتوی کلاس میگن.من اپی شدم و بهیه نوردم.یکم نشستن بابخی هایخته تاچندروز.ولی بعد یکی دوهفته میفتن.راستی من میخاستم زایمان بدون درد داشته باشم .ولی دکترگفت که دهانه رحم لوز(شل)و بازشده.و زایمان سریع انجام میشه و به اپیدورال کردن نمیرسه😊

من بارداری خیلی سختی داشتم خیلی بد کل ۹ماهه توراه دکترابودم ولی الهی شکر خودم ب اختیار خودم سزشدم درد اصلا نداشتم اما بلافاصله بعد زایمانم پسرم بستری شد بخاطر اب دورکیسه ای ک خورده بود رفته زیر دستگاه اکسیژن وبعد مرخص شدنش پسرم قندش توخواب میفتاد تا یک ماهگیش روزام بااسترس گذشت بعد یک ماهگی بردیم ختنش کردیم انگاری گریه کردن یادگرفته خیلی بدگریه میکنه پیش چن تا متخصص بردم کلی ازمایش گرفتن فق گفتن کولیک داره و رفلاکس شب تاصبح بیداره صبحم خواب ..بازم الهی شکر خدا نگهدارش باشه انشاالله

من که بارداری سختی داشتم کل نه ماه حالت تهوع شدید داشتم زایمانمم خیلی سخت بود ولی وقتی دخترمو بغل کردم همشون یادم رفت

من تا 8ماه بارداری خیلی خوبی داشتم ولی ی ماه اخر خیلی بدبود تازایمانم هم درد طبیعی کشیدم ولی رفتم سزارین بخیه هام بازشد دوبار عمل شدم خیلی بد بود خیلی

منم خیلی بارداری سختی داشتم و یه بارم مریض شدم گفتن بچه ضربانش پایینه بستریم کردن خیلی روزای سختی داشتم

سلام مامانای گل
من تو بارداریم ورم خیلی زیادی داشتم با اینکه بارداری اولم بود و اواخر باردای با ازمایشات فراوان متوجه مصمومیت بارداریم شدم که خداروشکر ماه نهم بود. تو بارداری خیلی سختی داشتم وزن بالا ، پادرد شدید، کمر درد، احساس فشار و درد زیاد در کشالهای ران، نفس تنگی و ... خلاصه که با گرفتن جواب ازمایش در ۳۸ هفتگی مجبور به خاتمه بارداری شدم .اون هم زایمان طبیعی. بستری شدم و به من سرم زدن تا دردهای بارداری ظهور کنه و از ساعت ۵ صبح تا ۱۰ شب با بی تابی زیاد بالاخره زایمان کردم وبعد از زایمان به خاطر بالا رفتن فشارم تشنج و بعد از اون ایست قلبی داشتم و با دعای خیر پدرو مادر و همسرم دوباره به زندگی برگشتم .۴روز تو ای سی یو بستری شدم و ۴روز هم در بخش وبعد از ۸روز مرخصم کردن و با دختر کوچولوی نازم برگشتم خونه و بعد از ۲ماه بالاخره به حالت عادی زندگی برگشتم و همه رو مدیون مامان گلم و صبوری و همدلی همسر عزیزم هستم. و دعا میکنم که همه بارداری و زایمان راحتی داشته باشن و از زندگی لذت ببرن . ببخشید زیاد چت کردم

سلام من صبح ساعت ۹ دیدم ازم اب میاد رفتم دسشویی برگشتم دیدم ن داره بیشترمیشه زودی شوهرمو جویای حالم کردم و بعدمنوبردخونه مامانم یکم استراحت کردم مامانم گفت ن توامروز بچروبدنیانمیاری چون عین خیالتم نیست بعدازظهرشد دیدم یکم کمرم دردمیکنه کم کم دردام شدت گرفت زنگ زدم همسرم زودی اومد وساعت ۶بردنم بیمارستان وساعت ۷ الی ۱۲ شب درد شدیدی کمرمو خم کرد تا ۱۲ .۱۵ک شد عشق زندگیم چشم بدنیاباز کرد.امابعدا بخیه درس ۲ماه بخیه هام اذیتم کردن واز۵تابخیه ام بازشده بود نرفتم بعدادوخت...

من اوایل ویارم چیزای شوربود. ۳۶هفتم بود بیمارستان بستری شدم بخاطر فشار بالام. ورم شدید داشتم.خداروشکر بسلامت بچم تو ۳۸و۳روز بدنیا اومد. سزارین اختیاری بودم. دوران بارداری باتمام سختیاش شیرینه.

سلام به همه من پسرموبعدپنج سال ازخدای مهربون گرفتم د اوج ناباوری😍حاملگی خوبی داشتم ولی زایمان وحشتناکی داشتم ۱۴ساعت دردکشیدم آخرم سزارین شدم بچموپنج روزبستری کردن خیلی زج کشیدم ولی خداروسکرگذست ولی دیگه اصلاحاضرنیستم باردارشم ممنون از همگی

من بارداری بسیار سختی از ویار تا تهوهای صبح گاهی از همه چی بدم میومد و قند بارداری گرفته بودم . اما دکتر بسیار عالی بود چون راهنمایی کرد حتما کلاس بارداری برای زایمان برم واقعا عالی بود اموزش برای زایمان طبیعی و سز و بی درد .ولی در کل هرکی بگه بارداری راحته چیزی نیست .قبول ندارم .

من با اینکه سر کار میرفتم و شوهرمم اکثر موقع ها خونه نبود خانواده شوهرم هم بهم سر نمیزدن ولی خدارو شکر بارداری خوبی داشتم ولی خیلی استرس داشتم من یه بیماری صعب العلاج داشتم مه منع مصرف داروای بیهوشی بودم دکترا میگفتن تا جایی که ممکن باید طبیعی زایمان کنی. ولی ۳۶ هفته کیسه ابم پاره شد بعد از ۲۴ساعت بردنم اتاق عمل سزارین کردم بعدش دیگه خیلی درد داشتم مخصوصا که بعضی از داروها رو نمیشد مصرق کنم بچه مو گذاشتن nicu خودمم بایستی مراقبش باشم بیماری خودم رو بچم تاثیر گذاشته بود از شدت استرس شیر نداشتم برهش تب و لرز کردم در حدی که خودمو فرستادن خونه اجیم رفت سراغ بچم. خداروشکر الان بچم هفت ماهشه همش خدا رو شکر میکنم که مریضی منو نداشت

گ

من با وجود اینکه ای وی اف کردم ولی خدا رو شکر بارداری خوب و بی خطری داشتم زایمانمم سزارین بود چون از طبیعی خیلی میترسیدم دکترم اشنا بود سزارین کرد و از روز دوم خودم بلند میشدم و بخیه هام درد نداشت بعد از ۱۳ سال خدا یه پسر خوشگل بهم داد که همیشه شکرگزارم

منم بارداری خوبی داشتم وهم سزارین خوب ولی بعد سرازین نمی تونستم از جام درست پاشم حتما دو نفر باید منو بلند میکردن بعد ۲۰روز حالم بهتر شد ولی خوب هرچیزی سختی خودشو داره ولی میرزید الان عاشق دخترمو وزندگیم هستم 😍😘😄🤗😘😆😇😙😚

من سر دوتا بچه هام چند روز درد کشیدم ، اولیه خییلی بیشتر اذیت شدم ولی دومیه ماماخصوصی گرفتم و به نسبت اولی زایمانم خوب بوده با این که جزو زایمان های پرخطر بوده. خداروشکر که توی این مراحل کمکم کرد

من از اول میخواستم طبیعی زایمان کنم و تونستم ، بنظرم مهم ترین نکته تو انتخاب نوع زایمان خواسته خود آدم هست تا روز آخر دکترم میگفت تو احتمالا نمیتونی طبیعی زایمان کنی ولی من دو هفته آخر روزی ۶ ساعت پیاده روی میکردم و تا روز آخر هم سرکار میرفتم و تقریبا ۴۸ ساعت درد های کمی داشتم و شب آخر هم ساعت ۴ صبح کیسه آبم پاره شد و رفتم دوش گرفتم و بعدم رفتم بیمارستان و ساعت ۹:۳۰ هم زایمان کردم ، نمیگم درد نداشتم و سخت نبود داشتم ولی در برابر کسایی که تو بیمارستان دیدم سزارین شدن بنظرم من خیلی راحت تر بودم و از فرداش هم همه کارهای خودم و پسرم رو خودم انجام دادم

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمانم فوق العاده راحت بود

سلام سلام😊من میترسیدم از زایمان طبیعی و دوس داشتم سزارین شم... سزارینم ک گرون 🤑😩بعد کلا بیخیال شدم و سپردم دست خدا 🤗... شدم 40 هفته 5 روز.... 8 دی رفت بیمارستان بهم گفتن دردنداری برو روغن خوراکی کرچک بخور.... رفتم خونه یزره خوردم.... فرداش یخورده درد داشتم 9 دی ساعت 11 صبح رفتم بیمارستان مراح اومد بالا سرم معاینه کرد منو گفت وقتشه 😍😩.... رفتم ب من لباس دادن.... من از ساعت 1 تا 5 غروب درد نداشتم دوتا سروم فشار زدن واسم.... همش میخوابیدم 😂..... بعد ساعت 5و نیم دیگه دردام شروع شد تا ساعت 7 دردام کم کم بود فقط راه میرفتم ی مامای خیلی خوش اخلاق و خوب بالا سرم بود 😍خیلییییی خوب بود خیلی ممنونم ازش اسمش خانم سارا شجاعی بود.... خلاصه شد ساعت وحشتناک درد داشتم ولی خدا خیلی کمکتونه هاااا😉دردام یجوری بود میزد ب رونم..... بعد تا ساعت 7و45 دقیقه دردای وحشتناک بعد دیگه دخترم ساعت 7و 55 دقیقه ب دنیا اومدگذاشتنش رو سینم خیلی حس خوبی بود......من الان ی دختر 4 ماهه با 19 سال سن دارم خیلیم خوبهههه.... خانومای باردار اصلا استرس زایمان نداشته باشید... واقعا خدا کمکتون میکنه... اومید وارم همتون زایمان اسونی داشته باشید با نی نی و مامانای سالم 😍😍😍

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمان من سزارين شدم و خیلی عالی بود

من بارداریم تا پنج ماهگی همش بالا میاوردم بعدش معده درد و کمر درد و دندون درد و همینطور دردا ردیف شدن برام. زایمانم از اون بدتر بعد ۱۲ ساعت با کمک دکتر و آمپول فشار به زور دنیا اومد. دردای بعدش که دیگه نگم درد و ورم جای بخیه و .... کلا دلم نمیخواد دیگه تجربه ش کنم

منکه از اول بارداریم هرشب زیر سرم بودم اینقدر که حالم بهم میخورد از زایمانم اینقدر درد کشیدم که دیگه داشتم میمیردم ولی دخترم و که دیدم گریه کردم و درد هام یادم شد.

تقریبابارداریم راحت بود ولی زایمانم طبیعی بودخیییلی سخت بود۵ساعت دردکشیدم فقط یک سانت بازشدولی درعرض پنج دقیقه فول شدم وزایمان کردم.

من سرحال و بدون درد رفتم بیمارستان و با رضایت خودم بستری شدم.دهانه رحمم کاملا بسته بود.چهل هفتمم تموم کرده بودم. بهم آمپول فشار زدن..بیست ساعت درد وحشتناک کشیدم. درد معاینه هه در عین انقباض رحمم نگم براتون...آخرش بخاطر افت نوار قلب پسرم بردن اتاق عمل و سز شدم و خیلی راحت بود..

منکه زایمانم عالی بود، خدا رو شکر دکترم فوق العاده بود. خیلی خوب درک میکرد
من بشدت از زایمان طبیعی وحشت داشتم و در توان خودم نمیدیدم طبیعی بچمو بدنیا بیارم. حتی در کلاسهای زایمان فیزیولوژیک که شرکت کردم هم بشدت مخالف اجباری بودن زایمان طبیعی بودم. آخه چرا وقتی نمیخواد چرا باید آنقدر بهش فشار بیارن که بهترین لحظه عمرشو بخاطر سختی ها و نوع برخورد و روش اشتباه زایمان اصلا نخواد بیاد بیاره یا از بارداری مجدد بترسه

من خداروشکر تقریبا حاملگی خوبی داشتم فقط موقعه ی زایمان اذیت شدم 8ساعت دردطبیعی کشیدم اما دهانه ی رحمم باز نشد و در آخر سزارین شدم😢
@_.slh.__

من زایمان طبیعی ب روش اپیدورال داشتم خیلی خوب بود عالی بود خیلی عالی بود اوایل خیلی میترسیدم ولی وقتی بدون درد بدنیااومد خیلی راضی بودم

من ۳ ماه باردار بودم و آزمایش میدادم منفی بود تهوع شدید هم داشتم دکتر اول تشخیص بارداری داد تو دوتا آزمایش منفی بود بعد برام سونو کبد و کلیه نوشت که خوب بود بعد تو سونو نشون داد بار دارم بارداری سختی بعد ۳ ماه نداشتم ولی تو ۳۴ هفته بچه دیگه تکون نمی خورد و سزارین شدم خدارو شکر خیلی خوب بود اسپاینال هم شدم و درد خاصی نداشت سزارین و فقط شاید دردش نهایت ۲ ساعت اونم خیلی کم بود و خلاصه خیلی رازی بودم

من بارداریم تا هشت ماهگی خوب بود ولی بعدش فشارم رفت بالا مجبور شدم سریع سزارین بشم خیلی افسردگی گرفتم هنوزم خوب نشدم اصلا از زایمان و بچه دار شدن کیف نکردم دیگه هم دوست ندارم باردار بشم

منم قرار بود طبیعی زایمان کنم شهریور ۸ ۹۸ بدنبا اومد اخرای ۳۸ هفته بودم ک اصلا پسرم تکون نخورد رفتم دکتر اکو قلب جنین گرفتن گفتن قلبش مشکل داره دکترم ترسید گف سریع کیس ابش و پاره کنید .کیسه ابمو پاره کردندمدفوع کرده بود اگه دیر میرسیدم مدفوعشو خرده بود سزارینم کردند و پسرم صحیح و سالم بدنیا اومد

من بارداری فوق العاده سختی داشتم و زایمانمم سخت بود بعدشم کلی درد داشتم

انقده راحت بود که کمتر از دوساعت طول نکشید اما بعدش حالم خیلی بد بود چون دخترم رفت ان ای سیو واسه اینکه ریه هاش عفونت کرده بود یه بیست روزی ام موند اما خداروشکر چند روزپیش تولد یکسالگیشو گرفتم

من بارداری دردناکی داشتم نمی تونستم بشینم ولی با وجود اون کارآمد خودم میکردم دوهفته آخر شروع به تمیزی خونه کردم برا عید دیدم با اومدن پسرم،،که همین باعث شد پسرم سرش بیاد تو لگن وبه هفته زودتر بدنیا بیاد صبح درد آرومی داشتم بعدش رفتم حموم و اومدم کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان خیلی زود پسرم دنیا اومد خیلی زایمان راحتی داشتم من ماه آخر ورزشایی که برا زایمان راحت بود رو انجام میدادم کلاس هم میرفتم ،،هرشب سوره انشقاق وآیت الکرسی میخوندم و همیشه زایمان راحت رو برا خودم تصور میکردم🤩🤩🤩

بارداریم جز اولش که خیلی بوها اذیتم میکرد و بالا میاوردم خیلی خوب بود، سزارینم هم میتونم بگم بد نبود، ولی بچه داریم اونم‌دست تنها بدون هیچ تجربه توی قرنطینه ی کرونا و مخصوصا دکتر بردن بچه توی شرایط کرونا جزو بدترین خاطرات زندگیم شد. الانم ازون بحران ها درومدم کمی ولی هنوز لِمِ بچه دستم نیست و خودمو پیدا نکردم. وزنم زود برگشت ولی شکمم نه. مچ دستم خیلی درد میکنه و بغل کردنش سخته برام.

من بارداری نسبتاخوبی داشتم البته سختی های خودش وداره مخصوصا ۳ماهه آخرکه به مثانه زیادفشارمیادوکلا سنگین میشی ولی زایمانم سزارین بود لحظه سزارینم خوب بود ولی تا۲هفته خیلی زجروسختی کشیدم بخیه ها ودست تنهایی و بچه ام زردی داشت بیمارستان بستری شدچندروز

من تجربه خوبی نداشتم😢 اولین زایمانم بود...
استرسای زیاد از سمت شوهرو خانوادش..
چاقی زیااد..
سزارین اورژانسی..
نوزاد کم وزن تر..
افسردگی شدید و...
کلا سختیای نوزاد هم به دنبالش بعدش...
خدا حفظش کنه و عاشقشم چون من خواستم بیاد به این دنیا...فقط برای تجربه مامانا مطرح کردم اینارو وگرنه نوزادا بی گناهن😚😚😚😚😚😚

سلام دوستان من موندم برم پیش کدوم دکتر شما پیش کدوم دکتر رفتین؟خوب بوده؟خواهشا راهنماییم کنید اولین تجربمه😍

من تو کل بارداریم به زایمان فکر نکردم سپردم به خدا و خداروشکر کیسه ابم پاره شد و زایمانم خوب بود بعد ولی خیلی درد داشتم که بلدا فهمیدم باید کیسا آب داغ در خین درد کشیدن روی شکمم میزاشتم کلاسام رفتم واقعا کمک کرد بهم ورزش ها و تمرینات تنفسی عالی بود و حس میکنم زایمانمو راحت تر کرد خداروشکر..

من ک خداروشکر بارداري خوبي داشتم زايمانم هيجده ساعت طول کشيد ولي عالي بود خداروشکر

حاملگی و بارداری منم خیلی خوب و راحت بود هم بیرون کار میکردم هم کارهای خونه رو خودم انجام میدادم،واسه زایمان طبیعی هم مامای ویژه گرفته بودم، بااینکه فقط ۲سانت دهانه رحمم باز شده بود در عرض ۵ساعت با تمرینایی که ایشون گفتن و تنفس عمیق بچم بدنیااومد،فوق العاده بود،بازم حاضرم طبیعی زایمان کنم البته به همراه مامای ویژه که واقعا کمک بزرگیه و درد زایمانو قابل تحمل میکنه

آخه آدم واسه چی باید درد زایمان طبیعی رو تحمل کنه...
من هیچوقت به زایمان طبیعی فکر نکردم سزارین کردم خیلی ام عالی بود
این همه فشارو درد و پاره شدنو بخیه و...جون آدم در بیاد که چی بشه

سلام من خداروشکر هزار مرتبه شکر بارداریم خوبه الان تو ۶ ماهم فقط بعصی وقتا حالت تهوع میگیرم و کمرم درد

من هم در ۲ تا بارداری هام فشارم پایین بود بیهوش کردن و سزارین شدم بعد زایمان درد و خیلی خونریزی داشتم

منم کاملا شبیه شما بودم

من طبیعی بچمو ب دنیا اوردم ساعت چهارونیم صبح کیسه ابم پاره شد و ساعت دوازده و ربع محمد پارسام به دنیا اومد ....درد داشتم و یک ساعت اخر برام بی حسی اپیدورال زدن و خوب بود....البته بعد سه تا سقط چهارمین بچم برام موند و ب امید خدا ب دنیا اومد...

من دو ماه اول بارداریم سختی کشیدم فقط بالا میاوردم بعد قرص خوردم تموم شد بعدش خیلی راحت بودم و زایمان سزارین خیلی راحتی داشتم و لیزری بود ک ن درد بخیه کشیدم نه چیزی خیلی راضی بودم

من بارداری نسبتا خوبی داشتم.بعد زایمان راحتی نداشتم

سلام ببخشید پسرم ۵ ماهشه رفلاکس شدید داره اصلا تو بیداری شیر نمیخوره چکارکنم

سلام من دوران بارداری راحت و بدون ویاری داشتم همچنین راحتتر از اون زایمانم بود که خداروشکر درد کمی کشیدم و دخترم زود و سالم دنیا اومد😘😍

من بارداری خیلی سختی نداشتم به جز استرس که اونم به خاطر از دست دادن یه بچه بود و اینکه بهم گفته بودن این بچه هم رشد نکرده ولی برای زایمان کلاس رفتم پیاده روی پله رفتن ولی یچم بالا بود اصلا قصد پایین اومدن نداشت اینم بگم که برای طبیعی به دنیا اوردم مسمم بودم تا روز معاینه رسید دکترم هم مرد بود خیلی واسم وحشتناک بود هم دردش هم عذاب وجدانش کلا تمام بدنم از درد سست شد نمیتونستم روی پام راه برم انگار بعد از اون ترسیدم ولی بازم‌ سپردم دست خدا و پیاده رویم و ادامه دادم تا اینکه افتادم به خونریزی و رفتم بیمارستان اورژانسی سزارین شدم توی هفته چهل. واقعا سزارین هم خیلی درد داشت به داروی بیهوشی حساسیت داشتم تا ده روز نه تونستم‌ بخوابم و نه چیزی بخورم، در هر صورت امیدوارم خدا بهترین رو‌ پیش روی هر مادری قرار بده و چه طبیعی زایمان کنی چه سزارین هر کدوم مشکلات و دردهای خاص خودش و داره و مادر بودن خیلی شیرینه با تمااام سختیها

من ماههای اول بارداریم خیلی وحشتناک بودهمش بیمارستان بودم تا۶ماهگی.بعدش خوب شدم.موقع زایمان هم براطبیعی اقدام کردم ولی نتونستم وسزارین شدم.ولی ۳روزبعدش راحت شدم وهمش خودم کاراموانجام میدم.

سلام خانما من بارداری راحتی داشتم واسه زایمانم هم بادکتروشوهرم صحبت کردم زایمان بی دردی ویه بیمارستان خوب ولی خواهرشوهرام دخالت کردن شوهرم منوبرد به بدترین بیمارستان مشهد خیلی زجرکشیدم۱۴ ساعت دردکشیدم کسی نبود به دادم برسه بچم۳۸۰۰بود فقط اخرش یه مامااومدبچه روکشید اخرش بااین همه دخالت توزندگیم بقیه اسم پسرموانتخاب کردن واسمی که میخواستم نگذاشتن

دوران بارداری خوب بود حتی یبارم بالا نیاوردم،،ولی هفته39 از صب دردم کم بود رفتم بیمارستان گفتن برو سونو بده شهر خودمون با اینکه اوضام خوب نبود گف وقت نداریم مجبور شدم برم یه شهر اونور تر خیلی درد داشتم بعد تا منو بستری کردن خوب شدم الکی آه و ناله میکردم که ماماها نگن قبلش فیلمم بود یکم مسخره بازی درآوردم باخواهرم بعد گفتن قدم بزن یکم قدم زدم یهو روپاهام نشستم ک کیسم پاره شد اونجا قشنگ ترسیدم ماماها اومدن دیدن آب کیسه کثیفه فهمیدن بچه مدفوع کرده سریع منو فرستادن اتاق عمل اونجا دخترم بدنیا اومد،،که بعدش خیلی بد بود بخام بگم کتاب میشه،،،هیچ بعد زایمان استراحت نکردم

من بارداری پراسترسی داشتم ،چون بهم گفته بودن دخترم سالم نیست اما کلاس بارداری تاآخرین جلسه رفتم ولی سزارین شدم ۳۸هفته۳روز خیلی راضی بودم بی حسی نخاعی شدم آیدی های پیجم
mimmozhdeh
@nilagoli

من دوران بارداریم خیلی خیلی خوب بود .ولی زایمانم بیش ازحد سخت بود ولی وقتی عسلمو بغل کردم انگار همه خوشی های دنیا رو بهم دادن

سلام.
من بارداری اولم خییییلی بد بود خواهرم فوت شد و افسردگی گرفتم و استراحت مطلق بودم لکه بینی داشتم خلاصه که خیلی بد بود ولی خداراشکر زایمان خوبی داشتم.خودم تنها رفتم بیمارستان.همراه نداشتم.
بارداری دومم خییییلی عالی بود اینقدرشاد و سرحال بودم که نگو.ولی زایمانم خیلی سخت بود دردم کم بود و زیاد طول نکشید ولی بچه درشت بود وبیرون نمیومد و از هوش رفتم.

من بارداری خیلی خیلی راحتی داشتم ولی ولی از زایمان چون درد نداشتم رفتم که با سرم فشار تحریک بشه تو۴۱هفته بودم از صبح ۷بستری شدم و از ۳_۴دردا شروع شد و از ۷رفتم به اوج ولی۱۲شب زایمان کردم خدا نگذره از اون ماما که هی معاینه کرد پرک رحمم پاره کرد بعد زایمان خونریزی افتادم و همه بخیه ها رو بدون بیحسی و بیهوشی باز کردن و دوباره بخیه زدن وای مردم و زنده شدم همه رو احساس میکردم واقعا و فقط شنیدم که دکتر گفت چرا اینجا تو زایشگاه باید ببرین اتاق عمل دیگه از هوش رفتم و وقتی به حال اومدم دیدم شوهرم و مامانم دارن گریه میکنم بالا سرم

سلام. من بارداریه اولم بود و چون بعد از ناباروری 18 ساله حامله شدم از همون اول دکترم گفت زایمان سزارینه چون یه ریسکه بخواب بچتو طبیعی بدنیا بیاری. بارداریه سختی نداشتم ولی چون تو آزمایش غربالگری گفته بودن بچت سندروم دانه استرس بدی داشتم ولی خداروشکر آمنیوسنتز انجام دادمو خداروشکر گفتن سالمه. تو هفته 37 ام بودم که یه دردای بدی زیر شکمم داشتم وقتی رفتم دکتر گفتش مشکلی نداری هنوز دهانه رحمت باز نشده ولی وقتی نوار قلب از رو شکمم گرفت گفت ضربان قلب بچه نامنظم و سریع باید عملت کنیم. خیلی بد استرس گرفتم ولی خداروشکر همه چی بخوبی انجام شد و خداروشکر میکنم بابت هدیه قشنگی که بهم داده. امیدوارم تمام زوج هایی که در آرزوی بچه آن رو خدا به آرزوشون برسونه. و اونایی هم الان که باردارن براحتی و با سلامتی بچشون رو بدنیا بیارن. الهی آمین😍❤️

من که اصلا وقت زایمانم نبود رفتم چکاپ گفتند بچه خیلی پایین اومده بعدم ضربان قلبش کم بود اورژانسی عمل شدم درصورتی که هیچ کسی همراهم نبود الان دخمل ۲ ماهمم شده نفسم

من 8 ماه اول بارداریم عالی بود هم ورزش کردم هم سرکار رفتم خیلی سبک بودم همه ویتامینای بدنم و وضعیت یلامتی خوومو بچه عالی بود ولی ماه اخر یهو هموروئید گرفتم و مجبور به جراحی شدم بعدجراحی هیچ مسکنی بهم داده نشد مرگ جلو چشمم دیدم دو هفته بعد تازه داشت بخیه هام خوب میشد که کیسه ابم پاره شد ولی خدادوشکر دکترم زودتر بخاطر وضعیتم بیمارستانو رزرو کرده بود که سریعا سزارین شدم . اگه این اتفاق ردو فاکتور بگیرم بارداری و زایمان خوبی داشتم ولی از همه خانما مبخوام واقعا مراقب هموروئیدشون تور این دوران باشن با اینکه هیچ سابقهای نداشتم بدجور گرفتارم کرد

من بارداری خیلی راحتی داشتم فقط ی ذره استرس داشتم خودم ،حتی خیلی راحت کارهای منزل وانجام میدادم انگار ک باردارنبودم وزایمانم هم سزارین بود خیلی راحت اذیت نشدم خداروشکر تازه بچه اولم بود

من چون آستانه تحملم پایینه خیلی درد کشیدم وگرنه عملم خوب بود

پسر اولم طبیعی زایمان کردم با بچه درشت خیلی خوب بود درد داشتم ولی نه زیاد از نظر من طبیعی خیلی خوبه بعد خدا خواسته یه دختر بهم داد میخواستم طبیعی بدنیا بیارم پدرم فوت کرد از غصه دخترم چرخید بریچ بود تو هفته ۴۱ بود درد نداشتم رفتم دکتر گفت ۳ روز دیگه انشاالله شاید بچرخه بتونی طبیعی ولی .....خواسته خدا بود فرداش بعد ظهر دردم گرفت وای داشتم از نگرانی میمردم رفتیم بیمارستان دکترم گفت تو که اومدی... سنو کرد دید این فرشته کوچک نچرخیده همچنان درد داشتم گفت باید سزارین بشی وای خیلی می ترسیدم داشتم گریه میکردم میترسم از سزارین هی فکر میکردم درد تیغ رو میفهمم خلاصه رفتم برای س از کمر بیحس شدم وای یکدفعه بعد ۱۰ دقیقه صدای بچه رو شنیدم بغلش کردم خوشحال گفتم چقدر س خوبه ولی... ... مرگ رو جلو چشم می دیدم دستم رو میگرفتن خیلی بده سزارین وحشناک بعدش تا الان هم جای بخیه میسوزه ولی خداروشکر همه چی تموم شد خواسته خدا بود همه چی الان یه دختر باهوش ناز دارم

من بارداری و زایمان طبیعی خیلی خوبی داشتم خداروشکر🥰

من خیلی بارداری راحتی داشتم ولی همه کارامو خودم میکردم پیاده رویم کردم و البته ورزش زایمان آسان هم کردم و زایمان ۸ ساعتی طبیعی داشتم و بعد زایمانم خودم همه کارای واکسنو دکتر بچمو رفتم خدلروشکر

من اول بارداریم خیلی سخت و پر خطر بود،طوری که همش میگفتن با این همه درد احتمالا بچت میوفته،اما خداروشکر بعدش خوب بود،زایمانمم سزارین با بی حسی بود که فوق العاده راحت بود،بنظرم بهترین روشش همینه.

من دوتا سقط تو سه ماهگی داشتم,برا همین تو حاملگی سومم خیلی استرس داشتم,ولی خداروشکر بچه سالمی نصیبم شد,زایمانم هم خیلی عالی بود,البته زایمان طبیعی بود,اگه میخواید استرس نداشته باشید حتمن اطلاعات خودتونو راجب زایمان بالا ببرید

منم اینجور بودم عالی بود😍😍😍😍

منم بارداری پراسترس و سختی داشتم ولی زایمانم خوب بود

وحشتناااااک.من طبیعی زایمان کردم.تو بارداری کلی اذیت شدم بخاطر ترش کردن.درد زایمانم نگرف.باکلی قرص و امپول دردم گرف. بعدم دهانه رحمم بازنمیشد بعد ک بازشد بچه نمیومد

من اولش خیلی خوب بود ماه نه برام سخت گذشت زایمان سختی هم داشتم وقتی پسرم ب دنیا آمد فراموش کردم

وای من که زایمان خیلی سختی داشتم کیسه ابم خونه ترکید ساعت8صبح ساعت 10به من سوزن فشار زدن تا ساعت ده ونیم شب درد کشیدم تابچم به دنیا اومد تازه بعدشم بچما بردن توی دستگاه 5روزم تو دستگاه بود وبعدشم بچما هرکاری کردم سینه نگرفت ولی خوب گذشت الان فقط به چشماش که نگاه میکنم هر روز عاشقترش میشم.

زایمان سزارین و انتخابی داشتم. ۳۶ هفته و ۶روز بدنیا اومد و واقعا از انتخابم راضی ام، خیلی از زایمان زودرس میترسیدم چون عفونت رحم زیادی که زده بود به مثانه ام داشتم و از ماه پنجم دارو مصرف میکردم.

من زایمان خیلی خیلی خیلی سختی داشتم حتی بعد زایمانم ورم بدی کردم ک لایی بخیه هام بازشده بود. هنوزم ک هنوزه گاهی درددارم

بارداری دوقلویی خیلی سختی داشتم از تنگ نفسی شدید گرفته تاتزریق هرشب آمپول هپارین ودردها وکبودیهاش سزارین شدم زایمان راحتی داشتم ولی اصلا نشد استراحت کنم بعدزایمان خیلی اذیت شدم😥

من بارداری بدی نداشتم وای شدید پاهام کمرم ازاول ماه تااخر ماه میگرفت میموندم زمین زایمانمم سخت بود بد زایمان باابنکه طبیعی بودم کلی درد بخیه کشیدم نمیتونسم شیربدم بشینم

منم از زایمان مترسم ۳۶ هفته هستم زایمانم هم برام طبیعی زدن نمیدونم چیکارکنم

چهل هفته ام‌تموم شده بود و درد نداشتم.بستری شدم و با توپ ورزش کردم بعد از چند ساعت کیسه آبم ترکید و دردهایم شروع شد ‌خوشبختانه تونستم زایمان طبیعی داشته باشیم و از این بابت خیلی راضیم. درسته زایمان طبیعی چند ساعت درد داره اما آدم بچه اش رو که میبینه همه درد ها یادش میره. به علاوه دیگه مراقبت های سزارین و عوارضش رو نداره

من سه روزدردکشیدم بعدسزارین شدم بدترین خاطره اصلانمیخام دیگ تجربه اش کنم

اوایل بارداریم سخت بود یکم هم استرس داشتم هم تهوع و بی حالی
ولی بعد ۴ ماه اوکی بود. زایمانم سزارین بود خیلی راحت فقط ۲ ۳ روز اول جای بخیه هام درد داشت بعد اوکی شد

بنظرم خدا مارو خیلی دوست داشته که لایق مادر شدن دونسته و مادر شدیم.ان شالله ک همه این حسو تجربه کنن.زایمانم طبیعی بود.خیلی خوب بود درسته درد کشیدم ولی اون لحظه ک بچه دنیا میاد انگار همش ی خواب بوده.اون دردا یادت میره.خوشحالم زایمان طبیعیو تجربه کردم الان میفهمم درد زایمان ک میگن یعنی چی.از زایمان طبیعی نترسید.البته سزارین هم خوبه.خیلیا راضین.مهم اینه مادر شدیم و بچه هامون بغل گرفتیم.

من درد نداشتم رفته بودم ت هفته ۴١ ام و دکترم میگفت باید علایمش باشه تا بری بیمارستان و از یه طرف میگفت خیلی خطرناکه ولی اجازه عمل و ندارم فقط حواست ب تکوناش باشه یه روز ک تکوناش کم شد رفتم دکتر و بعد از نوار قلب فرستاد سونو تا حرکتاش و زیر نظر بگیره ولی بچه هیچ حرکتی نداشت و فرستاد واسه بستری اونجا هر نوع دارویی بگید خوردم و تزریق کردن تا دردام بگیره ولی انگار ن انگار دو روز ت بیمارستان بودم کیسه ابمو پاره کردن تازه داشت دردام شروع میشد ک نمیدونم تو نوار قلب چی دیدن ک فوری بردن اتاق عمل و سزارین شدم ولی چ حس خوبی بود وقتی صدا بچمو شنیدم اشکام خود ب خود میومد 😍😍

من بارداری اول درد طبیعی وسزارین شدم اخرش بچه ام زردی بعد بخیه هام عفونت کرد...تا اومدم نفس بکشم باز بارداری و پاره شدن رحم وسز دوباره بفاصله دوسال الانم یسال ونیمع افسردگی وهزار تا درد

من بارداریم خیلی اذیت نشدم فقط اولش به خاطر ویار اذیت شدم،بعدش خوب بود،و برای زایمان طبیعی خیلی ورزش کردم از هفته۳۴ پیاده روی و ورزش رو شروع کردم ،کلاس های زایمان طبیعی رو رفتم خیلی مفید بود برام،کلی راهنمایی کردن و تو هفته ۳۸ که روزی ۴ ساعت پیاده روی میرفتم و زیر پاهام تاول زده بود ،یه روز کیسه ابم پاره شد و متوجه رنگی بودن اب کیسه ابم شدم،با ماما تماس گرفتم گفت سریع برو بیمارستان،اونجام دیدن پسرم مدفوع کرده و مکونیوم شده بود سریع بردنم اتاق عمل و سزارین شدم،خلاصه اصلا وقت نشد استرس زایمان رو تجربه کنم،ولی خیلی دوس داشتم طبیعی بدنیا بیارم،سزارین هم خیلی درد داره،از بخیش نگم براتون،😍

من زایمان طبیعی بدون درد داشتم فوق العاده بود

من بارداری سختی داشتم طی دوران بارداری چندبار خونریزی های شدید کردم وقت زایمان هم زودتر از موعد زایمان کردم فشار خون بالا مسمویت بارداری گرفتم مجبور شدن زودتر بچه رو بدنیا بیارن بعدش هم که تا سه ماه خونریزی داشتم اخرش معلوم شد دکتر بقایای جفت رو جاگذاشته و بعد سه ماه کورتاژ کردم خیلی سختی داشت برام ولی هربار به دخترم و چشمای خوشگلش نگاه میکنم میگم ارزششو داشت

من بارداری سختی داشتم 9 ماه استراحت بودم و تا 5 ماهگی ویارداشتم و سردرد سنگ صفرا داشتم اصلا نمیتونستم درست غذا بخورم همش دلم درد میگرفت چندتا دکتر به خاطر سنگ صفرا رفتم اولش میگفتند عملت میکنیم ولی یه دکتر گفت تحمل کن ریسکش بالاس یه موقع بچه ات رو از دست بدی منم به خاطر بچه ام تحمل کردم ...زایمان خیلی خیلیییییی سختی داشتم شوهرم میگفت برو بیمارستان دولتی من پول ندارم و دکتر بیمارستان خصوصی بود نیمه دولتی شوهرم قبول نکرد ک برم یک بارمیگفت تامین اجتماعی داریم برو تو شریعتی ک رایگان من خر هم قبول کردم یعنی من همش گول سادگیم رو خوردم رفتم ببینم اصلا بیمارستان کجاست و بخش زایشگاه چطوری و دکتری هست ک زایمانم رو قبول کنه ولی دست برقضا یه مایعی از من دفع شد رفتم پیش یکی از دکترای اونجا گفت برو زایشگاه نوار قلب بگیرند رفتم و جوابش رو دید گفت باید زایمان کنی و از زایشگاه نزاشتن ک بیام بیرون منم قبول کردم ک همونجا زایمان کنم ولی مثل سگ پشیمونم چون خیلی اذیت شدم از صبح ک رفتم تا 2 و 45 دقیقه نصف شب پسرم به دنیا اومد و من خیلی خوشحال بودم ولی دوروز بعدش همزمان بچه ام زردی گرفت و خودمم بخیه هام باز شد و از بس زور زده بودم هموروئیدم زده بود بیرون و من دوباره با بچه ام بیمارستان بستری شدیم خیلی روزای سختی بود پسرم خداروشکر بهترشد ولی من گریه میکردم و دوباره رفتم اتاق عمل و از کمر سر شدم و سخت ترین عمل،عمل هموروئید خیلی دردناک بود تا 20 روز نمیتونستم بشینم و درست بخوابم واین باعث شد من افسردگی بگیرم من حتی نمیتونستم راه برم ولی الان خداروشکرمیکنم ک بچه ام تو اون بیمارستان سالم به دنیا اومد ...پسرم حالا شده همه زندگیم

کسی تجربه زایمان طبیعی بعدازسزارین داشته

خوب بود.خداروشکر

من سزارین کردم سوندروموقع بی حسی برام گذاشتن قبل امپول بی حسی یه امپول دیگه زدن بعدبی حسی دیگه دردنداشت پمپ دردگذاشتم اصلا چیزی نفهمیدم دکترم شکممکجمع کردویگه احتیاج به فشاردادن نداشت فقط یه کم دست زدن که چیزی نبود بعدشم فقط موقع راه رفتن یه کم اذیت میشودم درکل راضی بودم

من دوران بارداریم خیلی خوب و عالی بود، تقریبا تا یک هفته ده روز قبل زایمانم دردحال کار و فعالیت بودم، ولی نگم براتون از زایمانم، زایمان طبیعی رو خودم خواستم، ولی پشیمون شدم، از ده صبح بیمارستان بودم از ۴ یا ۵ عصر دردهای وحشتناکم شروع شد تا که ۱۱.۵ شب پسرم به دنیا اومد، خاطره خوبی نشد برام، انقد چروسه زایمان طول کشید که بچمم خسته شده بود نا نداشت گریه کنه، نذاشتنش بغلم تا بدنیا اومد😔😔😔 هر چی گفتم اپیدورال میگن فک کنم بزنید نکردن اینکارو گفتن دکترت گفته باید فیزیولوژیک پیش بره همه چی، دکترم هم بالا سرم نبود تا یک ربع بیست دقیقه قبل زایمان، یک بخیه هایی هم خوردم که فک کنم تا اخر عمرم این خاطره زایمانم یادم‌نره.
ولی خدا رو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر که پسرم صحیح و سالم بغلمه.

من بارداری سختی داشتم هم تپش قلب و مشکلات قلبی..هم دهانه رحم لز۲۸هفته نرم شد و ۳۳هفته ۳سانت بود استراحت مطلق بودم اخرا. تا۳۷هفته و ۳روز ک دنیا اومد دختر نازم....برای زایمان هم بی دردی وریدی زدم و خوابیدم خخخ...اما بعدش دخترم بخاطر زردی شدید بستری شد و بخیه هام بازشدن و بعدش بواسیر و درد وحشتناک...۷۰روز گذشته اما همچنان درگیرم با بواسیر

من تو سی دو هفته زایمان کردم پسرم نارس به دنیا اومد بدترین خاطره ی زندگیم شد زایمانم طبیعی بود ولی چون دکترا از بچم ناامید بودن کلا دردو فراموش کردم همش دعا میکردم پسرم زنده بمونه وشکرخدا بعد بیست روز تو ان ای سیو بستری بود آخرش بغلش کردم واسه همینم درد زایمانو فراموش کردم اینقد زجر کشیدم تا یه زره بزرگ بشه.ولی الان یازده ماهشه شکرخدااااا شیطون و کوچولو

من اخرای بارداریمه انشالله زایمان خوبی داشته باشم و نی نیمو صحیحو سالم بغل بگیرم بیارم خونه

فقط یه پیشنهاد برا کسایی که به هر دلیل سزارین میکنن پمپ درد تهیه کنن برا بعد زایمان فوق العاده راحت میکن بدن رو.و بهترین وسیله برا اولین دیدار مادر و نی نی که حسابی از باهم بودن لذت ببرن

به نظرم بهتره بجای گشتن دنبال روشهای زایمان به فکر پیدا کردن ارامش باشی و اینکه اون روز اول تولد نی نی تو به بهتزین وجه لذت ببری و فقط به لحظه زیبای در آغوش کشیدن نی نیت باشی چون واقعا مسکن خوبیه برای هر مادری

بارداذی فوق العاده راحت و با ارامشی داشتم خداروشکر، تا 6ماهگی ک دیگ درد لگن و کمر اذیت کرد، و تو هوای گرم مایع دور جنین کم شده بود و یهفته استراحت داد دکتر بعدش با بیهوشی سزارین شدم و حیلی رازی ام، هیچ دردی متوجه نشدم عالی بود.....

من بارداری پر از هیجانی داشتم هرروز یه مورد جدید و شروع استرس و زایمانمم جالب بود بااینکه ۳هفته زودتر عمل کردم قشنگ تا صبح درد کشیدم و چون دوس داشتم زایمان طبیعی داشته باشم خیلی باصبوری رفتم دوش گرفتم و اماده رفتن به بیمارستان شدم ولی رسیدم بیمارستان ظرف یه ربع هم منو اماده کردن و هم دکتر اومد برا عمل و خیلی زود صدای قشنگ حسنام شنیدم فقط حیف که ندادن بغلم خیلی حیف

من بارداری خیلی سختی داشتم ولی زایمان فوق‌العاده راختی داشتم بدون هیج سختی پسرم بدنیا اوردم زایمان طبعیی بودش و کلاس های یوگا خیلی بهم کمک کرد حتمان خانم های باردار برن ب این کلاس ها😍😍

من بارداری بسیار سختی داشتم با وجود دوقلو بودن بچه شرایط سخت ترهم بود ۵ ماهگی سنگ کلیه به قطره ۷نیم میل گرفتم دو بار از نخاع سر شدم برا از بین بردنش بخاطر مصرف دارو دهانه رحمم تو هفته ۳۲ باز شد کیسه ابم پاره شد وجفت کنده شد خونریزی داخلی داشتم اوژانسی عمل شدم ۴۰ روز پسرم و۱۸ روز دختر بیمارستان بود

باورتون میشه من تو بارداری هیج ویار و هیچ حالت تهوعی نداشتم تو بارداری دخترم اصلا اذیت نکرد وزایمانمم عالی بود اصلا درد نفهمیدم فقط نفس عمیق میکشیدم فقط ی ساعت اخر کمی سخت بود....ولی لذت ی چیزی رد نچشیدم بغل کردن دخترم بعد تولد ...هنوزم حسرت میخورم

منم خداروشکر هم بارداریم خوب بود هم اینکه زایمانم طبیعی بود از همه چی رازی بودم

منم تا۷ماهگی مشکل خاصی نداشتم فقط عفونت ادرار داشتم که تواخرهفت ماهگی زد به کیله هام عفونت گرفت تب ۴۰ درجه داشتم یه هفته توبیمارستان بستری شدم گفتن هیدرونفروزبارداریه اگه تحت مراقبت نباشم بچه اسیب میبینه توکلیه هام سوندگذاشتن خیلی وضعیت بدی داشتم بعدازیه هفته مرخص شدم دکتر ارولوژیم گفته بود باید تااخربارداری سوند توکلیه هات بمونه اما بسکی درد داشتم نتونستم تحمل کنم بعد۲ هفته رفتم بارضایت خودم دراوردم اما دوباره بعده یه هفته حالم بد شد دوباره تب کردم دوباره رفتم یه هفته دیگه توبیمارستان بستری شدم دوباره سوند گذاشتن این دفعه دردش کمتر بود وتحمل کردم تااینکه یخ شب دردم گرفت تاصبح نخوابیدم بخاطره اینکه سوند داشتم نمیتونستم تشخیص بدم درد زایمانه یا دردسوند تا فردابعدظهرش درد کشیدم تااینکه دیدم نمیتونم ازجام بلندبشم داره بهم فشارمیاد فهمیدم وقتشه منو رسوندن بیمارستان اما تابرسم کیسه ابم پاره شد بسکی به خودم فشاردورده بودم بچه داشت میومد بااینکه کیسه ابم پاره شد ولی تارسیدم بیمارستان یه ربع بعدش بچه اومد دکترای بیمارستان شریعتی همش ازم تعریف میکردن میگفت تنها کسی بودی که دردتو کشیدی اومدی زایمانت خوب بود تو۱۰تا دیگه بچه بیار😂😂گفتم واسه ۷۰ پشتم بسته من کلاس هم اصلا نرفتم خلاصه وقتی رهام دنیااومد گذاشتنش روسینم اروم شدم همش نگران بودم که کیسم پاره شده بچم چیزیش نشه دکتر زنان که اول پیشش میرفتم دکتر خوبی نبود یه سونو واسه کلیه هام ننوشت فقط میگفت ازمایش بده بد میدید عفونت ادرار دارم قرص میداد وقتی فهمیدم مشکلم چیه دکترمو عوض کردم من از زایمان طبیعی میترسیدم اما وقتی زایمان کردم فهمیدم خیلی خوبه بخیموکه زدن خودم پاشدم رفتم دستشویی اصلا فکرنمیکردم بتونم از جام بلندبشم

من بارداری م خیلی اذیت شدم چون شوهرم نبوداکثراماموریت بود.دردم زیادداشتم استراحت مطلق نبودم.راهم کلانمیتونستم برم.زایمانمم انتخابم طبیعی اپیدورال بود.اما روزاخربخاطر وزن عشقم یدفعه سزارین شدم.خیلی م راصی یودم چون کادروپرسنل بیمارستان مریم کرج واقعافوق العاده بودن.فقط موقع برگشت ازبیمارستان کفشم پام نمیشد تازدمش.تازه شلوارمم تنم نمیرفت کمرشوباقیچی بریدیم.بعد ساکموگرفتم دستم اززیرشلواروگرفتم دستم ک نیوفته.خواهرشوهرم میگفت شوهرت این همه ب خودش رسیده بعداوضع تواینجوریه.سوتینم نداشتم تازه.بااینکه۱۰روزپیش بود ولی دلم تنگ شده براروززایمانم.

من زایمان سختی داشتم .10ساعت تو زایشگاه بودم .اما دخترم رو که تو بغلم گذاشتن تمامش یادم رفت و الان خیییلی دلم برای بارداریم تنگ شده .....

دوران بارداری خوبی داشتم ویارم این بود که بدم میومد باایستم پای گاز غذا درست کنم..خب یکمم حالت تهوع داشتم که باقرص حل میشد توی بارداری هم یبوست که رو شاخشه..زایمانو نگم که سزارین کردم ..خودم گفتم بی حسی از کمر میخوام بچمم دیدم زایمان خیلی خوب وخاطره سازی برام شد دکترمم عالی اونطرف تر بود فرداش بلندشدم راه میرفتم..که مامانم میگفت بخواب روتخت فامیل شوهرت میان چشمت میزنن😆😀

انقد هردوتاشون بد بودن ک حتی دلم نمیخواد خاطراتشو هم بنویسم

نگم براااات😅😅😅

من خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم دکترم گفت شکم اول سزارین نمیکنم دیگه مجبور شدم باهاش کنار بیام هفته های اخر شب تا صب از ترسش خواب نمیرفتم همیشه فکر میکردم اول دردام با فاصله طولانی شروع میشه اما وقتی درد اول گرفتم ۵ دقه بعدش درد بعدی شروع شد رفتم بیمارستان بستری شدم ۴ ساعت بعد یکی یدونم بغلم بود خیلی برام عجیب بود اوج دردم فقط همون ۱ ساعت اول بود بعدش دردم کم شد خیلی خیلی زایمانم راحت بود خوشحالم ک طبیعی زایمان کردم واقعا لذت خواصی داره هیچوقت اون لحظه فراموش نمیکنم🤩

سلام خداروشکر من هم بارداری فوق العاده راحت و خوبی داشتم هم بااینکه سزارین اختیاری شدم خیلی راضی بودم .واقعا همه چیم خوب بود 😚

اتوم توم توتم من سنی

من انقد زایمان عالی داشتم فک میکنم زایمان ی معجزه الهی با وجود مامای عزیزم ک حالمو خوب میکرد و فوق العاده مهربون بود دلم میخاد اون لحظه ها تکرار بشه زایمانمم طبیعی دخترمم ک بغل گرفتم بهترین هدیه خدا بود

من ٩ماه بارداري فوق العاده سختي داشتم از بالا اوردناش تا سوزش معده و پا درد و كمر درد و ....... و زايمان فوق العاده سختر كه ١٨ ساعت درد كشيدم از ساعت ٥عصر تا ١١ ظهر و در آخر هم با فشاري كه به زير قفسه سينم اوردن سه تا از دنده هام شكست بعد از زايمانم بعد از ٣روز بخيه هام باز شد اصلا زايمان و بارداري خولي نداشتم

زایمان اولم خیلی درد کشیدم از 4صبح تا4صبح فرداولی تازیمان کردم انگار که هیچ دردی نکشیدم وتمام شکمم از هرخونی بافشارای دکتر خالی شد
اما زایمان دومم اصلا دردانچنانی نداشتم وفقط نیم ساعت گذشت ولی کلی خونریزی کردم

من میخواستم سزارین بچمو بدتیا بیاد چون از زایمان طبیعی ترس شدیدی داشتم البته تا ۵ ماهگی شیاف پروژسترون استفاده میکردم که بچم سقط نشه و استراحت مطلق ولی دکترا نمیدونم چرا اسرار به زایمان طبیعی دارن و مادر و درک نمیکنن متاسفانه هربار میگفتن باید طبیعی بیاری کلی استرس بهم وارد میشد و بخاطر یه زایمان سزارین درست نبود منو انقد اذیت کنن و من اینهمه استرس بگیرم اخرم با هزینه بالا و تعهد خودمون سزارین شدم ولی خاطره بدی بود اون همه استرسی که به من دادن

من بارداری بسیار عالی داشتم.ولی یه کوچولو زایمانم درد داشت.واصلانه دوران بارداری روبه خودم سخت گرفتم نه زایمانمو همه چیزراحت ردشدورفت

سلام واسه من که جفت قدامی بود وخیلی خونریزی کردم بعداز زایمان.الان هم جفت قدامی هست😣
کسی بوده که جفت قدامی باشه و بعدزایمان خونریزی نکرده باشه؟

من یه بارداری فوق العاده سخت و یه زایمان بدداشتم.بعد زایمانم ماههای خیلی وحشتناکی رو پشت سر گذاشتم.واسه همین فکر بچه دومی حتی خیالش هم واسمون دردناکه

من طبیعی میخاستم طبیعیم زایمان کردم کلاسم رفتم تو کلاس ورزشارو یادمون دادن و طرز تنفس صحیح که بیشتر از همه تنفس موقع دردام خیلی بهم کمک کرد ۱۳ ساعتم درد کشیدم ولی با مدیریت تنفسم همه چی خوب پیش رفت و پسره عزیزمو ساعت ۳ بعدظهرروز ۸/۸/۹۸تو آغوش گرفتم و جالبه که خودمو شوهرم نمیدونستیم اون روز هشتمه بعد ازینکه فهمیدیم کلی ذوق کردیم زایمانم اصلا اون چیزی که بقیه میگفتن درد داره تا حد مرگ اصلا اونطوری نبود خیلیم خوبه اگر روحیتونو حفظ کنین و شاد باشین استرس دردو صدبرابر میکنه

من از هفته اول بارداری تا روز زایمان تهوع داشتم.زایمان هم طبیعی دوست داشتم.کیسه آبم پاره شد.حدود سه ساعت درد کامل کشیدم.فول شدم.سر بچه نیومد پایین.سزارین اورژانسی شدم 😔

من از اول جفتم پایین بود و دکتر بهم استراحت داده بود . اما چون کسب و کار خودم رو دارم مجبور بودم برم سرکار . تا ۲۶ هفته بعد از سه تا سونو گرافی مطمین بودیم که بچه ام دختره . اما تو ۲۶ هفته خونریزی گرفتم و برای اینکه از وضعیتم باخبر بشم با هماهنگی دکتر سونو انجام دادم . بهم گفتند که بچه پسره . اما جفتم همچنان پایین بود و باید استراحت میکردم . تو ۳۲ هفته خونریزی گرفتم . لخته های خون بزرگ . واقعا وحشتناک بود . دو شب بیمارستان خوابیدم . و برای ریه بچه بهم امپول زدند. تا ۳۴ هفته استراحت مطلق داشتم. اما دوباره خونریزی گرفتم و پسرم رو به روش سزارین دنیا اوردم. واقعا روزهای سختی بود . پسرم دچار حمله تنفسی میشد. و ۱۳ روز تو بخش nicuبستری بود. منم با این بخیه ها و روحیه داغون . هر روز صبح و بعد از ظهر به دیدنش میرفتم . حتی نمیزاشتن که بهش دست بزنم . ۸ روز گذشته بود که یه پرستار یواشکی دادش بغلم . فردا صبحش هم اجازه دادن از سینه ام شیر بخوره . هر روز حالش بهتر شد و ما بلاخره برگشتیم خونه...
روزهای سختی بود . ولی الان همه چی عالیه و اوون روزا یه خاطره شدن ...

خداروشکر تو بارداریم زیاد اذیت نشدم.سر زایمانمم با پاره شدن کیسه آب رفتم بیمارستان ک گفتن وقت زایمانتم هست هیچ دردی نداشتم.😊ولی خب همسرم پیشم نبود اونروز 😐😧😦واز این بابت ی کم دلخورم فقط

من تا4ماهگی همش بالا می‌آوردم ولی بعد از اون مثل برق و باد گذشت فقط 2روز قبل زایمانم درد داشتم اما هنوز آمادگیشو نداشتم بستری نمیکردن زایمانم فوق العاده بود دکترم حرف نداشت

من دوران بارداری خوبی داشتم
اصلا ویار نداشتم
اما خوب یه هفته مونده به زایمان سرماخوردگی شدید گرفتم و ۴ کیلو وزن کم کردم و همین باعث شد بچه رشد نکنه و باهمون وزن کم بدنیا بیاد
زایمان طبیعی داشتم ۴ ساعت زایمانم طول کشید ووخیبیییلی اذیت شدم
تا ۶ ماه بعد زایمانم هم درد داشتم
ب خانما توصیه میکنم میخوان زایمان طبیعی داشته باشن از روشهای کاهش درد استفاده کنن ک اذیت نشن.
من خییییلی اذیت شدم بیمارستانم افتضاح بود
۲ ساعت ک بخیه میکردن از هیچ داروی سر کننده ای هم استفاده نکردن برام خلاصه هنوزم ک هنوزه بعدد۲ سال دارم کابوس زایمان و بخیه میبینم.
خواهش میکنم خانما حتما از روش خوب و بیمارستان خوب انتخاب کنید.

منم بارداریم بخاطر کم تکون خوردنایه بچم خیلی با استرس گذشت ولی خداروشکر زایمانم راحت بود طبیعی زایمان کردم با بی‌درد 😍

من تقریبا از 5 ماهگی تو کلاسهای آمادگی زایمان شرکت کردم، کلاس یوگا و کلاسهای تئوری و کلاس های شنا هم رفتم و تقریبا هر روز هم پیاده روی داشتم، بارداریم خوب بود، زایمان هم طبیعی میخواستم، برای زایمان که رفتم درد نداشتم فقط لکه بینی داشتم، بعد از بستری آمپول فشار بهم زدن، موقع زایمان استرس داشتم، ولی مامایی که تو کل این دوره همراهم بود. اونجا خیلی آرومم کرد، زایمانم هم 4 ساعت طول کشید،

من بارداری سختی داشتم هم حالت تهو هم پایین بودن بچه ودل درد ازطرفی اب دوربچه زیادبود ومن توانایی جسمیم کم بعدم که هنوز یک هفته مونده بود به زایمان رفتم نوارقلب بگیرم که ببرم برای عمل سزارین گفتن قلب بچه کم میزنه اخه من به خاطر اب زیاد شکم موادقندی نمیخوردم وقتی سرم زدن وهمه چی اوکی شد گفتن اتاق زایمان خالیه شما راباید ببریم منم چون از زایمان طبیعی وحشت داشتم اجازه نمیدادم اصلا کسی راباخودم نبردم بیمارستان همسرمم سر کاربود بالاخره از سر زور منا خوابوندن وبدون رضایت ابیمو پاره کردن و من نتونستم تحمل کنم ازهوش رفتم وبازور ماماها بچه رابه دنیا اوردن ولی با کلی دردو بخیه که تا۲۰دروز هنوز بخیه هابودن برام خیلی خاطره بدی بود ولی خداراشکر پایان خوبی داشت پسر گلم سالم توبغلم بودخداکنه برای ‌کسی مثل من سخت ووحشت ناک پیش نیاد

من بارداری راحتی داشتم و زایمان راحتی با اینکه خیلی دوست داشتم طبیعی زایمان کنم ولی با پاره شدن کیسه, اب مجبور به سزارین شدم اخر کوچولو مدفوع کرده بود و سریع زایمان کردم ودر طول سزارین فقط ایت الکرسی خوندم و خدا برام راحتی رو رقم زد و کوچولو به دنیا اومد

من بارداریم سخت بود ماههای اول حالت تهوع شدید ماههای آخرم رفلاکس معده حسابی اذیت شدم.
اما زایمانم عالی بود،پارسال اول خرداد،ماه رمضان بود،دم صبح دردهای خفیف داشتم،تا ساعت ۹صبح یکم شدید شد رفتم دوش گرفتم آرایش ملایملی کردم و باهمسرم و مادرم راهی بیمارستان شدیم هوای بهاریه عالی نسیم خنک و شوق دیدن پسرم همه ی دردامو تسکین میداد،ساعت ۱۰ونیم بیمارستان بودیم تا ۱۲ ونیم (دو ساعت) درد کشیدم، اما دکترم تشخیص سزارین داد،یکم میترسیدم اما توکل به خدا کردم وساعت یک ظهر درحالی که آیه الکرسی میخوندم صدای گریه بچمو شندیم و اولین بار تو زندگیم اشک شوق ریختم😍
۵دقیقه بعد پرستار آوردش بالاسرم و بعد از اینکه لبهامو با دستمال پاک کرد اجازه داد ببوسمش،وااای خیلی لذت بخش بود ان شاءالله همه ی کسایی که آرزوشو دارن به زودی تجربش کنن🙏🙏🙏
الحمدالله صحیح وسالم بود زردی هم نگرفت،شیر خودمم خورد همه چیز عالی بود
فقط الان خیلی کم غذا میخوره،
خوابشم کمه و وزنش پایینه ان شاءالله از این لحاظا خوب شه،خداروشکر میکنم🙏❤❤❤

من بارداری نسبتا خوبی داشتم و تقریبا تا ۷ ماهگی همه چیز خوب بود ولی بعد به دلیل اسباب کشی مجبور شدم کلی وسیله جا به جا کنم کلی فعالیت داشتم و همینطور زمان رفتنمون به خونه جدید مشخص نبود و هر روز به تعویق میفتاد و من هی استرس میگرفتم و همش نگران بودم که نکنه قبل از اینکه جابه جا بشیم زایمان کنم که آخرش همینطورم شد. شوهرم انقدر طولش داد که همه وسایلمون بسته بندی شده من دو هفته زودتراز تاریخم درد گرفتم و زایمان کردم. البته او لحظه ها دیگه تصمیم گرفتم به هیچ چیز جز به دنیا اومدن پسرم فکرنکنم. زایمان خیلی سختی داشتم وحشتناک درد کشیدم بخاطر فعالیت زیاد بند ناف دو دور دور بچم پیچ خورده بود و به سختی دنیا اومد ولی همینکه پسرمو دیدم و از سلامتش مطمئن شدم خیلی خوشحال شدم و احساس خوب و راحتی بهم دست داد و فقط خداروشکر کردم. پسرم وزن تولدش کم بود ۲۷۰۰ بود مادشوهرم میگفت چقد کوچیکه ولی درک نمیکرد که بخاطر شرایط سختی که ماه های آخر برام پیش اومد پسرم دیگه وزن نگرفت. بعداز زایمانم برخلاف تصورم شوهرم خیلی در حقم کم کاری کرد اصلا تو بچه داری بهم کمک نمیکرد تازه همش بهانه و ایراد میگرفت و مدام باهام قهر میکرد. خیلی شرایط روحیم بعداز زایمانم بد شد. ۲۱ روزگی پسرم تنهایی اسباب کشی کردیم. بعداز اونم مشکلاتمون ادامه پیدا کرد تا الان که پسرم ۶ ماهشه تصمیم به طلاق گرفتم. الان دو ماهه خونه پدرم هستم. شوهرم لیاقت من و پسری که براش به دنیا آوردم و زندگی که همه جوره براش تلاش کردم نداشت.

من بارداری فوق العاده سخت و پراسترسی داشتم و هم زایمان خیلی سختی داشتم

من تا پایان سه ماهگی بارداری، ویار خیلی سختی داشتم. تا آخربارداری هم خیلی چیزا رو نمی تونستم بخورم. زایمانم هم سزارین بود. هم بی حسی عالی بود و هم دکترم. یه روز کامل تو بیمارستان خیلی خوب رسیدگی کردن. بعد مرخص شدنم فقط یه بار شیاف استامینوفن استفاده کردم بعدش دیگه دردی نداشتم.

سلام مامانای گل. اولامن بخاطر اینکه پریودم نامنظم بود در حدی که چندماه پریودنمیدشم و دوما وزن بالا دکتر میگفت احتمال بارداریت خیلی کمه اما به لطف خدا همون ماه اولی, که اقدام کردم برای بارداری تونستم بارداربشم. برای مراقبت بارداری هم پیش مامامیرفتم که خداروشکر مشکلی نداشتم روال طبیعی رو تا ماه اخر طی کردم. اما تو هفته 36بارداری که ماما نامه داد بهم برای معرفی به دکتر زنان برای اینکه به اختیار خودم سزارین بشم ایشون خیلی ترسو بودن گفتن سزارین نمیتونی بکنی برای وزن بالا و احتمال باز شدن بخیه هاو... تونستم توسط دوستام دکتر پنجه طلاپیدا کنم و عوض کنم دکترمو با خیال راحت و تاریخ رند توی هفته 37 با وزن خوب3کیلو ریه کامل دخترم با امادگی کامل و آرایش مثل عروس خانوما و فیلمبردارو عکاس رفتم اتاق عمل سزارین شدم فقط چون وزنم بالا بود بی حس نشدم از نخاع بیهشوم کردن گل دخترم به لطف خدا سالم بدنیا اومد بعدشم با پرستارا وبهیارای خوب بیمارستان بهمن اذیت نشدم تازه اجازه دادن همسرم کلا بعد بدنیا اومدن دخترم تو اتاق پیشم بود تا فرداش که مرخص شدیم. واقعا تو کشورمون بدلیل نبود امکانات کافی برای طبیعی زایمان کردن با سزارین شد. انشاالله خدا به همه بندهاش یه بچه سالم بده

سلام. من بارداریم خیلی راحت بود خداروشکر هم راحت و بی دردسر باردار شدم چون اولا پریودم نامنظم بود مثلا گاهی چندماه پریود نمیدشم.دوماوزنم بالاست میگفتن احتمالا باردارشدنت سخته اما همون ماه اول که اقدام به بارداری کردم خداروشکر باردارشدم. برای زایمان هم سزارین رو انتخاب کردم که دکتری که تحت نظرش بودم اذیتم کرد لحظه اخری میگفت اجازه سزارین نداریم مگر اتفاقی برات بیوفته حین طبیعی اما با اینکه 36هفته بودم تونستم دکترمو عوض کنم البته دکتر نگم پنجه طلا بود رفتم بیمارستان خصوصی شیک و مجلسی و بی دردسر با آرایش کامل ولباس زیبا با فیلمبردار و عکاس رفتم اتاق عمل فقط چون وزنم بالا بود بی حس نشدم بیهوشم کردن. بعدش دخترخوشگلم بدنیا اومد و بدون درد و حتی جای بخیه هامم معلوم نیست با پرستارا وبهیارای خوب. واقعا تو ایران طبیعی نباید زایمان کرد چون اصلا امکانات راحت زایمان کردن رو فراهم نمیکنن... خدا روشکر خدا به همه انشاالله نی نی سالم بده

ماماناییکه دوتا زایمان داشتن لطف کنن ب سوال من جواب بدن راست میگن ک سزارین دوم درد و اذیتاش بیشتره؟

سلام من طبیعی زایمان کردم. در کلاس های بارداری آموزش نفس گرفتن در هنگام زایمانو یاد گرفتم.
کلاس های بارداری واقعا کمک کننده بودن .

من که تا خود روز قبل زایمانم حالم بهم میخورد و ویار خیلییییی شدیدی داشتم ولی به عشق دیدن پسرم همشو تحمل کردم و با خوندن قران به خودم ارامش میدادم😊و اینکه چون سزارینمم یه دکتر خوب انجام داد بی نهایت از زایمانم راضی بودم ‌و بعدزایمانم زیر سایه ی پدرم حال خیلی خوبی داشتم 😍و اصلا دچار افسردگی بعداز زایمان نشدم.

وای نگو از زایمان
ک وقتی یادم میفته کل بدنم دردش تازه میشه

من بارداری سختی همراه با ویار شدید به همه بو ها رو داشتم حتی ب همسرم ! زایمانمم مشکل بود ک رب ساعت اخر ماما ب دادم رسید و بچه رو با ی فشار ب موقع طبیعی ب دستم رسوند هنوز وقتی یادم میافته همه جام درد میگیره

من خیلی دوره بارداری بدی داشتم خیلی خیلی سخت گذشت... همش حالم بد بود و لذتی نبردم ولی در عوضش زایمانم خوب و سبک بود خداروشکر خدا یه پسر سالم بهم داده😍

من بارداری عالی داشتم بخوربخواب زایمانم سزارین عالی بود فرداش همه کارامو کردم به کسی تکیه نکردم تاالان نزاشتم به کسی بگم بچمو بگیر همش خودم نوکرشم🤩😘

من کلاس های زایمان طبیعی رو شرکت کرده بودم و توی پیج های مختلف اینستا خیلی هم پیگیر روند زایمان های مختلف بودم. و خدا رو شکر تونستم بصورت طبیعی زایمان کنم.
روند زایمان، اونم طبیعی مسلما برای هیچ مادری راحت و بدون درد نیست. ولی یه حسن خیلی خوب که داشت. من توی کلاس ها با روند و اتفاق هایی که در لحظه باید منتظرش باشم آشنا شده بودم، به دردم کاملا آگاه بودم و میدونستم الان دقیقا در چه مرحله ای هستم.
و با وجود درد بسیار شدیدی که متحمل شدم، ولی به جرات میتونم بگم شیرین ترین و سخت ترین درد همه عمرم بود، که اگر بخوام بچه دار بشم. بازم حاضرم تجربه ش کنم.

من بارداری ب شدت سختوطاقت فرسایی داشتم چون وزنم بالابودوهرروزباید ضدانعقادتزریق میکردم وفشارخون بارداریو رفلاکس شدددیییید و هزاران مرض دیگ.وزایمانم ک کلا نابودم کرد.بعد۱۲ساعت دردکشیدن سزارین شدمو درداونم کشیدم.بعد اونم دردکمرباعث شد نتونم ب گل پسرو تااخرشیربدمو بعدچهارماه شیرخشکی شد😞😔

سلام من زایمانم خیلی سخت بود پسرم درشت بود طبیعی زایمان کردم هر وقت یادم میاد شکمم درد میگیره ولی بارداری عالی داشتم

بارداری سختی داشتم و زایمان وحشت ناک سخت دو روز زجر کشیدم جونم به لبم رسید طبیعی نتونستم اخرشم شکممو پاره کردن سز شدم خداروشکر که تموم شد

من پارسال زایمان طبیعی داشتم..فوووق العاده زایمان راحتی داشتم و البته دختر کوچولوم هم وزنش دو و پونصد بود

من بارداری خوب و راحتی داشتم .عذابم بعدزایمان رو بخیه عذاب کشیدم .ک قشنگ بخیه نکرده بودن

چی بگم والله که الان که اینقد عصبی و بی حوصلم همش فک میکنم بخاطر زایمان بدمه
سال ۹۶ حامله شدم عید ۹۷ سقط شد و کورتاژ کردم
بعد۶ ماه حامله شدم به راحتی
ولی اون ترس اولی کل ۹ ماه باهام بود بارداریم سخت نبود ولی با اونهمه ترس خیر سرم گفتم طبیعی زایمان کنم بهتره بیمارستانم برامون کلاس گذاشتن هی تعریف هی تمجید از زایمان طبیعی هی تعریف از بیمارستانشون
هیچی موعدم که رسید اصلا نه دردی نه چیزی فوق تخصصام که میذارن و میرن بی وجدانن یه معاینه لگن نکرد یه سونو ننوشت برای هفته های آخر
سپرد منو دست دستیارش که متخصص بود به زور معاینه کرد منو ۲ فینگر بعدشم شیاف گل مغربی داد و دردای مصنوعی شروع شد
۴صبح راهی بیمارستان شدم خوشحال از اینکه قراره طبیعی زایمان کنم ۲ نفر دیگم همراهم اومده بودن اونا درد داشتن و خوب بود وضعشون ولی از پرستار که پرسیدم گفت بچت بالاست
چشمتون روز بد نبینه تا تونستن معاینه کردن و آمپول فشار زدن و سرم زدن رفتم جهنم برگشتم کیسه آبمو پاره کردن چقدررررررررر زور زدم ۹ ساعت درد کشیدم زور زدم غش کردم هیچی به هیچی سر بچه پایین نمیومد اصلا بد مونده بود بردنم سزارین جوری حالم بد بود که نمیتونستم خم بشم آمپول بهم بزنن
همه این بلاها میتونست سرم نیاد اگه دکترم با وجدان بود و درست حسابی تشخیص میداد باید سزارین بشم نه که ۹ ماه پول ویزیت بگیره بذاره بره روز زایمان
نمیگم دکتر خوب وجود نداره ولی الان ۸۰ درصد بی وجدانن
بعد از ۸ ماه رفتم پیش یه ماما چک بشم و پاپ اسمیر بدم جریانمو تعریف کردم گفت اصلا تا ۴۰ هفته دردت نیومد دیگم نمیومد باید سزارین میشدی از اولشم حالا کیه که بیاد و جواب این حال و روز منو بده خدا عالمه😔😔😔

الحمدالله بارداری خیلی خوبی داشتم
با کنترل تغذیه ویارم خیلی سریع تموم شد
راحت بودم از دیوار راست بالا میرفتم فکر میکنم خدا قطعا بهم لطف کرد چون من ادم یه جا نشستن نبودم و تا لحظه اخر همه کار میکردم
و زایمانمم طبیعی و خیلی سریع دخترمم دنیا اومد ۱ساعت خورده ی بعد زایمانم سر پا شدم و همه کارام خودم کردم
خدایا شکرت هزار مرتبه بابت مهربونی و لطفت

سلام.من بارداری خوبی داشتم خداروشکر البته بخاطر سقط که داشتم در اولین بارداری 3 ماه اول بارداری بیشتر استراحت کردم.ماه 6 بارداریم مادر بزرگم فوت شد از ماه هشتم بارداری کهیر بارداری گرفتم وشبا تاصبح مشغول خارش بدنم بودم بعضی شبا گریه بود کارم ولی با این حال تمام لحظه هاشو دوستداشم.زایمانم عالی بود کار دکترم حرف نداشت سزارین کردم و کمترین درد داشتم از فردای عمل راحت راه رفتم و حموم رفتم و درد نداشتم .روز 5 تولد دخترم افت قند پیدا کرد و روز وحشت ناکی بود برامون دختر کوچولو رفت ن آی سیو ولی 7 ساعت بیشتر نگهش نداشتن و مرخص شد.الان قدر لحظه لحظه زندگی با دخترمومیدونم چون خدا بهم هدیه دادش تو روزایی که در آرزوی بچه دارشدن بودم و نمی شد.الان بعضی وقتا گوشمو میزارم روی قلب قشنگش و اشکم در میاد و بهش میگم من نه ماه فقط با این صدا زندگی کردم دکتر ابن صدا رو برام پخش میکرد و میگفت حالت خوبه و حالا تو بغلمی .شب و روز وقتی شیر میدم از خدا میخوام هرکی تو آرزوی بچه دارشدن به حق این روزا وشبا نصیبش کن.چقدر طولانی شد.ببخشید

من اوایل بارداریم راحت بود ولی بعدش جواب دوتاغربالگریام مشکوک بودن بعدشم که آمنیوسنتز رفتم تااومدن جوابشم کلی استرس وناراحتی کشیدم خداروشکر بچم سالم بوداواخر بارداریم که کیسه آبم پاره شد بیمارستان رفتم که گفتن هنوز موقع زایمانت نیس متاسفانه رسیدگی نکردن نگوکه طفلی بچم یه روز بدون آب مونده توشیکمم فرداش که خونریزی و درد شدید داشتم رفتم سزارین شدم درکل زایمانم راحت بود ولی کیسه شن بعدسزارین خیییلییییییییی دردداشت اونم۲ساعت😢 ولی همه چی بادیدن پسرم یادم رفت

من بعدزایمانم خیلی سخت بود...همین طورالانم هنوزکه هنوزه عفونت دارم وخوب نشدم

من سزارین اختیاری شدم دوران بارداری خوبی داشتم روز عمل وقتی میخاستن بی حسم کنن متاسفانه ۲ بار آمپول به نخاعم زده شد ولی من چون بی تجربه بودم فک کردم روندش همینه.دکتر بیهوشیمم تا آخر عمل بالاسرم بود🙄.همه چیز خوب پیش رفت تا روز بعدش ک مرخص شدم ک بعد از خوردن کمپوت یهوویی بالا آوردم و سر درد وحشتناک شدم از سرم سی تی گرفتن و چیزی نبود و دکتر اعصاب بهم گفت حتما دوبار بی حست کردن و باید تا ی مدت دراز بکشی و اصلا بلند نشی اینطور شد ک من تا ۱۰ روز سر درد داشتم و هیچ مسکن و آمپولی جوابگو نبود بعدش کم کم سرم خوب شد با اینک بهد عمل اصصصلا سرم بالا نبود و این جزء تقدیرم بود

من خیلی استرس داشتم و گریه میکردم اما با یاری خدا زایمان طبیعی کردم و خیلیم راضیم اصلا اون وحشتی که داشتم رو نداشت درد خیلی داره ولی ی لحظس با دیدن بچت ازیادمیره♥️

من در سمنان سزارین کردم عالی بود و هر ثانیه برای دکترم خانوم دکتر نیک درزی دعا میکنم

زایمانم خیلی سخت بود سزارین بود
😥😥😥

من بارداری خیلی سختی داشتم ،زایمانمم خیلی خیلی خیلی سخت بود طوری بود که دکترا میگفتن سخترین زایمان برا من بود نزدیک ی روز درد داشتم ولی همین که صدای دخترمو شنیدم و گذاشتن رو سینه ام همه چیو فراموش کردم الانم که فک میکنم اون همه دردوسختی زایمانم وحتی بعد زایمانمن سخت بود تا۲ ماه ولی بازم راضیمو برام لذت بخشه💖

یادم که میفته بدنم مور مور میشه😢

من بارداری خیلی خوبی داشتم زایمان هم به خاطر بریچ بودن سزارین شدم خوب بود خودم طبیعی دوس داشتم

من همیشه فکرمیکردم دوران بارداری خیلی سخت ودیر گذره. امامن هنوزبا36 هفته سن با داریم، هیچ سختی روندیدم واصن باورم هم نمیشه ک مادرشدم وخیلی زودبرام گذشت. امیدوارم همه این روزای شیرین روتجربه کنن

من تقریبا ۹ ساعت درد کشیدم با آمپول فشار و کیسه آبم حتی خودشون پاره کردن.ولی بعدش که بچه م اومد بغلم اصلا دردام یادم نرفت نمیدونم چرا😅لذت بچه جای خودش دردم جای خودش دیگه چه معنی داره آدم یادش بره😅یادم بره که دوباره دفعه بعدم میرم طبیعی😑

خدا کنه هرچی زودتر این نظر سنجی تجربه زایمان من برداشته شه.استرس میگیره ادم.اصلا دوست ندارم بیام توی گهواره وقتی میبینم این عکس هست با این که بارداری وزایمان خوبی داشتم ولی دوست ندارم ببینم

من که اوایل همش تهوع داشتم. بعدشم شوهرم پسر میخواست 4 ماهم بود فهمید دختره تا 2 ماه ناراحت بود د تا اخر بارداری بغلم نکردتو کل بارداریم اذیتم کرد ناراحتم کرد همش گفت شانس نداشتم پسر بشه. دخترم قصد اومدن نداشت شوهرم یه هفته نرفت مسافرت که دردم شروع بشه نشد. اخرش دکتر گفت واسه پنج شنبه اسم بنویس بیمارستان میام عملت میکنم شوهرمم نامردی کرد رفت مسافرت نموند پیشم. تنهایی رفتم بیمارستان سزارین شدم. تو بیمارستانم گفتن دخترت تب داره باید بستری بشه بخاطر پول اذیتمون کردن دو روز بستری شد اخرم هیچیش نبود. الان شوهرم خیلی نیکا رو دوست داره از کاراشم پشیمونه ولی من هسچ وقت نمیبخشمش. خاطرات بدی برام گذاشت

هی چی بگم
گذشت...

من بارداریم خیلی راحت بود زایمانم راحتتر،،ولی نگرانی هایی ک تو طول بارداریم داشتم و بعدازبارداریم افسرده شدم،،،بعداز سه تا سقط خدا بهم دخترم وبخشید،،،هفته۳۸بارداری هم بودم ک رشدش متوقف شد و اورژانسی سزارینم کردن،وزن کم بچم هم کلی نگرانم کرد،ولی الهــــــــــــــــــــے شکر الان دخترم صحیح وسالم بغلمه،

من بارداریم استرس اور بود و زایمانم طبیعی و اینکه بعد از زایمان پسرم ۱۷ روز بیمارستان بود😭

منم بارداری سختی رو داشتم تو غربال اول گفتن ان تی بالاس2،9 میلی بود از سونو اومدم کلی گریه کردم وبعد چن هفته رفتم امنیو سنتز وگفت بچه سالمه چقد خوشحال شدم ولی تا اخر بارداری استرس داشتم که خدایی نکرده مشکل نداشته باشه یه روز قبل زایمان خوردم زنین وبرا صبش کیسه ابم پاره شد ورفتم بیمارستان از9 صب تا 4 گفتن طبیعی بعد دیدن ضربان قلب آریو اومده پایین وفرستان سز شدم لحظه به دنیا اومدن تند تند میپرسید بچه ام سالمه وتا وقتی دادن بغلم برا شیر دیدم شکر خدا سالم

باسلام،من بارداری خوبی داشتم خداروشکر،زایمانمم دکتر زد برام ۲۴ اذر من ۲۵ اذر زایمان کردم،صب برا نماز کمی دلم درد گرفت اما خوب شدم تا ساعت یازده مشکلی نداشتم تا ساعت دو دردام گرفت خونه مامانم بودم،دردامو ک کشیدم رفتم بیماریستان،تا کارامو انجام دادن ساعت نزدیکا دو بود،منم ساعت دو چهل پنج دقیقه بعدازظهر زایمانم تموم شد،خیلی خوب پیشدفت کرده بودم،خودم که خیلی راضی بودم پرسنل بیمارستان هم خیلی براشون جالب بود ک اینقد سریع شده بود،بخیه هم کم دارم،ولی وقتی اومدم خونه تا چند رور نمیتونیتم قشنگ بشبنم و حرکت کنم،بعد چندمدت خوب شدم،خداروشکر خاطره بدی ازش ندارم،(راسی وقتی خونه مامانم بودمو درد داشتم یه ابگوشت زیره ماهیچه خیلی پرمزه مانانم برام دریت کرد سریع و دردام دیگه کم نشد،،،عالی بود برا من،گفتم ک بهتون بگم،) دوستون دارم 🌷🌹

بارداری من زیاد سخت نبود بجز اون مرحله ای که ازمایش آمینیو سنتز داشتم. در طول بارداری کلاسای آمادگی زایمان رفتم که خیلی از این بابت خوشحالم .زایمانم طبیعی بود خودمم همین روشو دوس داشتم. فوق العاده راحت بود اثلا تصور نمیکردم که زایمان طبیعی انقدر خوب باشه البته تکنیکای تنفسی که تو کلاسا یاد گرفته بودم واقعا بهم کمک کرد که بتونم خیلی راحت و با کمترین میزان درد زایمان کنم

من شون دخترم تو زایمانم ک کشیدنش شکست وزنش نسبت ب جسم زیادتر بود قبل از زایمانتون حتما یه سونو بدین اگ وزن بچتون زیاد بود سزارین کنین

سلام مامان جونا. بارداری من عالی بودتاماه هفتم که نمیتونستم بخوابم. دوماه آخر یکم سخت گذشت من سزارین میخواستم اما دکتر گف طبیعی برام راحت تره. و گف پیاده روی کنم و دوش آب گرم. من هرشب سه ساعت پیاده روی میکردم تا هفته ۳۹ شنبه بودلکه دیدم زنگ زدم دکتر گف برو بیمارستان رفتم معاینه کردن دهانه رحمم ۱سانت باز شده بود برگشتم خونه تا دوشنبه دردهام شروع شد لکه مدام میدیدم رفتم بیمارستان نگه داشتن سونو گرفتن از شوهرم امضا سزارین دکترم گف اماده کنن برا سزارین که پرستار یه آمپول بهم زدکلا دردهام. رف.و بیحسو گیج شدم بعدم گفتن مرخصی. بخاطر چند ساعت نگه داشتن کلی پول گرفتن تا روز بعد من گیج و بیحس بودم تا اثر آمپول رفت. که بعد پرسیدم چه آمپولی بوده گفتن نیکوتین یه نوع مواد مخدر بوده. تا پنجشنبه که دیگه لکه هام خیلی شده بوده. رفتم ساعت ۹شب بیمارستان تا ساعت ۴صبح درد کشیدم بعد کیسه آب پاره کردن چون زایمان بی درد میخواستم اپیدورال انجام دادن که بعد. یک ساعت. من افت. شدیدفشارو ایست قلبی تنفسی میکنم زمانی فهمیدم که پرستارها تو گوشم میزدن بهوش اومدم دورم پر پرستارو دستگاه بود. که خود دکتر بیهوشی گف احتمال مرگ زیاد بوده با سزارین بچه رو بدنیا میاوردن همه رو چندتا میدیدم وتار. تا ساعت ۱۱ پرستار بالا سرم بود که کاری نشم که بد کلی اتفاق و درد دختر خوشگلم بدنیا اومد بعد اون بخاطر بخیه هام اذیت شدم و دخترم کولیک گرف و همچنان اذیت میکنه حداروشکر که سالمه در ضمن من دکتر خصوصی داشتم و بیمارستان خصوصی هم بودم

همتون ک انگار سزارین شدین

من بارداری خوبی داشتم ولی همش خواب بودمو۲۵کیلو اضافه کردم پسرمم اخر ۴۱ هفته بزور امپول فشارو پاره کردن کیسه اب با نزدیک هشت ساعت درد خیلی زیاد بدنیا اومد ولی به محض دیدن بچم همه دردام یادم رفت.ولی بخیه هایی که میزدن برام دردش از زایمانمم بدتر بود کامل سوزن که میرفت تو گوشتمو در می اومدو حس میکردم

من 4 ماه بارداریم خیلی سخت بود ولی 5 ماه اخر عالی مثل قبل ی ادم عادی بودم
زایمان هم طبیعی قصد داشتم ولی هیچ دردی نداشتم تا 41 هفته
41 هفتم تموم شد رفتم بیمارستان کسری وای خدا بگم چیکارشون نکنه نه دهانه رحمم باز شده بود نه هیچ دردی داشتم بستریم کردن بعد که رفتم زایشگاه دکتر اصلی شروع کرد سر صدا کردن که چرا درد ندارین میاین حالا دو روز وایسادی اینجا تا دردت شروع بشه میفهمی ....
منو میگی اولین بار بود رفته بودم زایشگاه خانومارو دیدم که چطور داد میزنن مردم از ترس
خندتون نگیره ولی فرار کردم ....
همه دکتر اومدن دنبالم😂😂😂خلاصه اونشب خلاص شدم از اونجا فردا رفتم بیمارستان خصوصی اختیاری سزارین شدم و بلاخره پسرمو صحیح و سالم بغل کردم خیلی حس خوبی بود واقعا باورم نمیشد که پسر کوچولو تو شکمم بوده و خیلی هم راضی بودم درد داشتم شب اول زیاااادددد ولی دوروز بعدش که رفتم حموم خیلی خوب شدم خداروشکر و از دکترس که منو از این انتظار خلاص کرد تا اخر عمرم ممنونم

من زایمانم فوق العاده راحت بود و سزارین شدم بیمارستان پیامبران و انقدر بهم خوش گذشت که اصلا متوجه اینکه میگن سز سخته نشدم😊

من فعالیت داشتم ولی آخر موقع زایمان گفتن طبیعی نمیشه

من تا ماه سوم بارداریم اوکی بودم ولی بعد سنگ کلیه گرفتم و همه ربط میدادن به اینکه لاغرم و شکمم جا نداره و کلا درد کشیدم و بعد از ۴۰ روزه گی پسرم تازه متوجه شدن دو تا سنگ بزرگ دارم و سنگ شکن کردم 🙁

من بارداری خیلی سختی داشتم،اوایل که لکه بینی داشتم بهم گفتن اگه استراحت نکنی سقط میکنی بعدش فشارخون گرفتم و باز هم بهم گفتن خیلی زود فشارخون گرفتی ممکنه فشارت پایین نیاد و بچتو از دست بدی،بعد که با دارو فشارم نرمال شد دوباره بهم گفتن احتمالش هست زود زایمان کنی اون موقع من ۲۸ هفته بودم بهم امپول پرلوتون دادن،وای که چقدر دردآور بود،اخراش که دیگه جای امپولم به حدی سفت میشد باید چندروز فقط حوله گرم میذاشتم،خداروشکر بعد این همه سختی دخترمو بغل گرفتم،من زایمانم سزارین بود،چون بچم بریچ بود سزارین شدم،خیلی راضی بودم خیلی راحت از جام بلند شدم فقط عوارض بی حسی خیلیی واسم بد بود تا چندروز سردرد و گردن درد و حالت تهوع داشتم

من بار داری فوق العاده ای داشتم و زایمانم هم با کمک کلاسهای بارداری ورزشهای بارداری و پیاده روی زایمان راحت و عالی داشتم ۳۱سال دارم اما به جرات میگم بهترین دوران تمام عمرم بارداری و روز زایمان طبیعی م بوده و نا گفته نماند که ماما همراه داشتم

من زایمان طبیعی وحشتناک دارم
اصلا تا پایان عمر یادم نمیره
ازش متنفرم

من دوران بارداریم آخراش خیلی خیلی ادیت شدم و زایمان واقعا سختی داشتم سزارین شدم و الان هم فکرشو که میکنم میگم غلط کنم بچه دار شم انقدر که بد بود و الان جای بخیه ام به قدری بد شده گوشت اصافه آورده که میبینم بدم میاد تازه بیمارستان خصوصی بودم

من حاملگی زایمانم راحت بود.

من فوق العاده بارداریه خوبی داشتم کارمم میکردم خوب بود ولی عوضش زایمانم سزازین بود که ۲ روز بعدش هماتوم کرد ناحیه عملم ۴ بار رفتم اتاق عمل و بعدش عذاب ها کشیدم و اصلا خاطره خوبی از اون روزا ندارم ولی بهترین و زیباترین حسم زمانی بودکه بچم بدنیا اومد و من متوجه بیردن کشیدنش بودم خیلی زیبا بود.ایشالا که مادرای باردار گروه به سلامتی زایمان کنن ولی با همه سختیاش بازم دوست دارم بچه دار شم چون خیلی مادر شدن زیباست

من بارداری خیلی سختی داشتم دهانه رحمم کوتاه بود مجبور شدم از ۸ هفته تا ۷ ماهگی کامل آمپول بزنم تا دهانه رحمم محکم بشه و بتونم بچمو نگه دارم تا اون موقع هرشب گریه میکردم که بچم سقط میشه و نمیمونه واسم اما خداروشکر موند و موقع درد زایمانمم از ساعت ۱۲ شب شروع شد تا ۶ عصر روز بد بچم که به دنیا اومد اصلا گریه نمیکرد در واقع از بس درد کشیده بود نفسی واسش نمونده بود دکتر خیلی باهاش درگیر شد تا اخر کار عطسه کرد وقتی گذاشتن بغلم اون درد رو یادم رفت بچه های مردم با گریه به دنیا میان پسر من با عطسه 😂😂😂 الانم یه آتیش پاره شده واسه خودش

بعد هشت سال تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم... و حاملگی خیلی خوب و ارومی داشتم...و خوشحال و شاکر هستم که تجربه اش کردم....کلاس های زایمان طبیعی هم میرفتم ولی چون جفت سرراهای بود سزارین شدم..و وقتی داشتم میرفتم اتاق عمل دلم میخواست گریه کنم جلو خودمو گرفتم دخترم به دنیا اومد دل خواست گریه کنم باز جلو خودمو گرفتم به نظرم کار بدی کردم این اشک شادی بود و باید میکردم. وگریه نکردم و موقع عمل به خاطر شرایط جفت خون زیاد از دست دادنم باعث شد که حالت های افسردگی شدیدی بگذرونم و خیلی حس های بدی و تجربه کنم... ولی الان خیلیییی خوبم چون یه فرشته دارم...
احساساتتون و نشون بدید💖💖💖

حاملگی خیلی خوب و راحتی داشتم..و خوشحالم تحربه کردم..زایمان راحتی داشتم با اینکه جفت پایین داشتم و خون زیادی از دست دادم.. سختش فقط بعد زایمان بود که حالت های روحی خیلییی سختی گذروندوم... الان حالم خوب هست... چون یه فرشته دارم...

زایمان من خیلی بود برعکس بارداریم که خیلی خوب بود و بهم خوش گذشت
دکترم داشت میرفت مسافرت و متاسفانه گولم زد و به بهانه معاینه منو کشوند بیمارستان و بستریم کرد و بهم آمپول فشار زد ولی من هنوز دردام شروع نشده بودو بدنم اصلا آماده زایمان نبود، دخترم به سنتو حساسیت نشون داد و دور از جونش شب قبل زایمان داشت از دست میرفت! خیلی وحشتناک بود؛ فرداش هیچ پیشرفتی نکرده بودم و فقط درد داشتم بعد کیسه آبمو زدن و بخاطر تنگی لگنم تا ساعت ۴.۵ بعدازظهر دخترم بدون آب بود خیلی غصه خوردم، بعدشم بخاطر سختی زایمان دخترم نمره آپگارش خیلی پایین بود و بستری شد تو nicu، بعد از سه روزم زردی گرفت وبلاخره بعد یه هفته اوردمش خونه ولی هرچی بگم چقد اون یه هفته سخت و طولانی گذشت و من بعد زایمان چقد نخوابیدم و چقد بدو بدو کردم کم گفتم
خداروشکر دخترم الان سالم و سرحال تو بغلمه ولی واقعا دیگه پشت دستمو داغ گذاشتم
درضمن اینم بگم دکتر من مطبشون شمال تهرانه و من یه بیمارستان خصوصی زایمان کردم و بابت بستری شدن دخترم کلی هزینه کردم البته فدای سرش ولی خواستم بگم بدون تحقیق دکترمو انتخاب کردم و فقط چون یه کلینیکی بود که همیشه میرفتم رفتم پیشش و با خودم گفتم مگه میشه این دکتر بدی باشه ولی اشتباه کردم و واقعا ضربه خوردم

من بارداریم خوب بود فقط زایمان یکم سخت بود اما خداروشکر کلا ۳ساعت درد کشیدم نسبت به خانمایی که بامن زایمان کردن خیلی زودتر بچم دنیااومد

من بارداری خیلی خوبی داشتم فقط برای چکاپ ماهانه دکتر میرفتم اواخرش ورم زیادی کردم ولی اذیت نشدم زایمانم خیلی سخت بود فشارم بالا بود ۳روز بیمارستان بودم پسرم زردی داشت تا همین چن هفته پیش حاله بدی داشتم استرس شدیددددددد الان خوبم خداروشکر

من هم حاملگی خیلی آسون هم زایمان خیلی آسون داشتم خیلی خیلی از خدای خودم ممنونم خدایا شکرت

من زایمان اولم 5ساعت طول کشید ولی زایمان دومم 9ساعت،هر دو وحشتناک بودن دیگه هیچوقت دوس ندارم تکرار شن

من هم باردار فوق العاده سخت و هم زايمان كلي استرس و ناراحتي داشتم سزارين شدم اينقد اذيت بودم كه حتي حوصله خودمم نداشتم

من بارداری خوبی داشتم، کمی استرس و ویار شدید به بوی غذا ولی در کل خوب بود، اما زایمانم تلافی بارداریمو درآورد، 2 هفته زودتر کیسه ی آبم پاره شد و بعد از 20 ساعت درد کشیدن فندوقم به دنیا اومد، اون 20 ساعت سخت بود اما بعدش احساس قدرت میکردم، به نظرم این تجربه ایی هست که عده ی کمی از انسانها میتونن داشته باشن
و اگر بازهم بخوام صاحب فرزند بشم بازهم طبیعی رو انتخاب میکنم، تا خداچی بخواد

من ۹ ماه بارداریمو خیلی عالی گذروندم و مشکلی هم نداشتم زایمانمم نسبتا راحت بود کلا ۴ ساعت درد کشیدم و ب سلامتی پسر کوچولومو بغل کردم

منم بارداری خیلی خیلی سختی داشتم.تا ماه چهارم ویار شدید حتی به آب.۷ ماه استراحت مطلق.ماه هفتم آمبولی ریه کردم و یک هفته بستری شدم.دو روزم تو ماه پنجم بخاطر باز شدن دهانه رحمم بستری شدم.خدا خیلی بهم کمک کرد.ولی الان همشو فراموش کردم و با دیدن لبخند پسرم انگار دنیا مال منه.خدا رو روزی هزاران هزار بار شکر میکنم که تونستم همه سختیا رو پشت سر بذارم.

من بارداری خوبی داشتم خداروشکر، زایمانم طبیعی و به شدت سخت بود 13ساعت درد کشیدم دیگه میخواستن منو ببرن سزارین که بچه دنیا اومد اونم باکمک و فشار روی شکم اما راضی ام چون بعدش واقعا راحت بودم به نظرم تحمل درد بهتر از بریدن شکمه😅

من بارداری م خدا رو شکر راحت بود، اصلا پسری اذیت م نکرد
همه جوره فعالیت م رو داشتم ، تا ۲ روز قبل از زایمان هم سر کار بودم ، قصد م زایمان طبیعی بود
هفته ۴۱ و ۳ روز بود م
اصلا دردی نداشتم ، با مشورت دکترم روغن کرچک خوردم، از نصف شب درد هام کم شروع شد، پراکنده،
صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و با مامای همراه م ورزش و پیاده روی میکردیم ( حتما برای زایمان طبیعی برید بیمارستان خصوصی، همه جوره عالیه )
از ساعت ۱۲ درد هام بیشتر شد ولی همه ش قابل تحمل بود
تا ساعت ۴ که دکترم معاینه م کرد، کیسه اب م پاره شد،
و سریع فول شدم، ولی سر فسقلی م توی لگن م فیکس نمیشد ، ۳ ساعت همین موضوع زایمان م رو عقب انداخت
تا اینکه ۷:۴۵ شب گل پسرم با دستای دکتر مهربونم به دنیا اومد ، از یک دقیقه بعد از زایمان همه کارهام رو‌ خودم انجام دادم
وااااقعا زایمان طبیعی خوبه، اصلا غول نیست
البته بگم وزن بچه م هم بالا بود(۴ کیلو) ولی طبیعی تونستم
اگر ۱۰۰ دفعه برگردم عقب باز هم طبیعی رو انتخاب میکنم

من بارداری سخت و زایمان سختر .اصلا یادم میفته میلرزم

من هم بارداری وهم زایمان خیلی سختی داشتم دوشب دو روز درد داشتم تا زایمان کردم اما بعرش همه چیز رو فراموش کردم

پرستارا کلی مامانم و مادرشوهرمو دعوا کردن که چرا دیر اوردیش ممکن بود بچه تو خیابون به دنیا بیاد 😯

من بارداری نسبتا خوبی داشتم تا ۵ ماه حالت تهوع داشتم ولی بعدش خوب شد زایمانم برای خودم و همه خاطره شد مم درد شدیدی داشتم ولی چون نوارقلب جنین درد نشون نمیداد و دهانه رحمم فقط یه سانت باز بود بستری نمیکردن تمام دردامو تو مسیر بیمارستان تا خونه و برعکس کشیدم بعد از ۲۰ ساعت درد آخر سر تصمیم گرفتیم بریم یه بیمارستان دیگه و به محض اینکه رسیدیم دختر نازم به دنیا اومد و همه چی یادم رفت

نه من هیچی نفهمیدم هم بارداری هم زایمان اما الان پدرمو میکشه

من بارداری اولمه خیلی استرس دارم و میترسم😑

من بارداریم خیلی سخت بود دیابت بارداری داشتم بعد زایمانم پر از استرس و سزارین بودم بعد از اونم سختی کشیدم که پسرمو به خاطر تنفس های تند تندش بستری کردن و نیاوردن که بهش شیر بدم با بخیه های شکمم همراه پسرم بودم الان که به پسرم نگاه میکنم خدارو شکر میکنم و تمام اون سختیا یادم میره

من کلادردم دوساعت بود ولی شدید امپور بدون دردزدم راحت زایمان کردم الان دخترم قشنگم پیشمه

من بارداری خیلی شیک ومجلسی داشتم (نه ویار،نه حالت تهوع،نه فشار،نه چاقی زیاد)کلاس بارداری هم رفتم خیلی هم راضی بودم ولی اصلا برای زایمان طبیعی تمایل نداشتم،اخرهای بارداریم خارش شدید گرفتم توهفته ی سی وشش بدلیل دردشدید معده راهی بیمارستان شدم وبعدازازمایش، گفتن آنزیم های کبدیتون بالاست باید ختم بارداری بزنن ومن خیلی سرخوش رفتم اتاق عمل به آرزوم رسیدم😉😊😁خدایی خیلی عمل خوبی بود برام ،ولی بعداز ۲۳روز دوباره رفتم اتاق عمل کیسه صفرام سنگ داشت وبرداشتم(علت خارش بارداریمم همین بود )

من بار داریم خیلی خوب بوداصلا اذیت نشدم ولی متاسفانه تواتاق عمل موقع سزارین خوب بی حس نشدم خیلی اذیت شدم ولی باز خداروشکرهم خودم ودخترم سالمیم. 😍😍

من بارداری خیلی سخت داشتم دوتا زایمان زودرس داشتم اینبار سرکلاژ کردم بازهم زایمان زودرس پیدا کردم توی هفته۳۴ خدارو شکر میکنم بچم مشکلی نداشت ریه کامل شده بود

من بارداری برام راحت بود خداروشکر اصلا یبارم بالا نیاوردم فقط ماه اخر یکم سختم بود سنگین بودم اما برای زایمان چهل هفته بودم و در دوران شروع کرونا وقتی رفتم بیمارستان بدون درد. کیسه ابم پاره کردن دیدن بچه پی پی کردن سریع سزارین کردن. اگر دیرتر رفته بودم. معلوم نبود چی میشد خداروشکر صدهزار بار

کسی زایمان تو آب انجام داده اون چجوریه؟

من زایمان اولم تو 18سالگی و تو یه شهر غریب بود اونم زایمان زود رس بعد زیر گردن پسرم یه زخم 6سانت بود . بعد 23روز فوت شد زایمان دومم البته هردو سزارین بود دومی خداروشکر استراحت مزلق بودم وحالا حال هردومون خوبه سر اولی افسرده شدم

من هم بارداری سختی داشتم بعد یازده سال خدا یه دختر ناز الهی شکر بهم داد که بادنیا امدنش همه سختی هام رفت زایمانم طبیعی بود و خیلی درد کشیدم بعدشم امدم خونه بخیه ام باز شد ولی شکر خدا همش گذشت از خداوند سپاسگذارم

من بارداری خوبی داشتم و ماه های آخر که سنگین شده بودم و برای خواب مشکل داشتم سخت بود. از هفته ۲۱-۲۲ ورزشو شروع کردم و تا آخر رفتم. منتها یه شب شک کردم که نکنه کیسه آبم پاره شده باشه و دکتر برام سونا نوشت. در سونوگرافی مشخص شد وزن پسرم از ۴ کیلو بیشتر شده و دکتر اجازه زایمان طبیعی رو نمی داد. وقتی دکتر بهم گفت زدم زیر گریه چون به من گفته بودن که شرایط طبیعی رو دارم. سزارین شدم . و الحمدلله چون ورزش رفته بودم خیلی زود به روال عادی زندگی برگشتم. به خاطر همین ورزش رو به همه توصیه میکنم.

من بارداری خیلی سختی نداشتم، اولش یه مقدار حالت تهوع داشتم و البته تا مدتی سر دردای شدیدی میگرفتم، اما بارداریم خوب بود، زایمانمم آخر هفته ی 40 شد ولی خدارو شکر طبیعی بود و راضی بودم، از 26 هفته ورزش میکردم، ورزش لگن رفتم و پیاده روی میکردم، کلاس تئوری آمادگی زایمان هم شرکت کردم که خیلی تو روند زایمانم کمکم کرد، از اولش خودمو همسرم همه کارارو کردیم، تو بلوک زایمان کسی کاری باهام نداشت واسه همین آگاهی داشتن از روند زایمان خیلی خوب بود برام

من نه بارداری نازمو خریدن و ناز کردم نه تو زایمان،امان از دخالت ها،یادم نمیره روز دوم زایمانم چه جنگی بین من و همسرم انداختن

.بارداریم آسون بود.زایمانم هم نه سخت بود نه اسون. به هیچ عنوان صدا نمی‌دادم خیلی تحمل کردم

من بارداریه خیلی راحت و خوبی داشتم ولی موقع زایمان ۱۳ساعت درد کشیدم بازم منو طبیعی زایمانم کردن وقتی پناه کوچولورو دادن تو بغلم هیچ دردی رو حس نمیکردم خدایا بزرگیتو شکر

سلام من بارداری خوبی داشتم اما زایمانم خیلی سخت بود اما وقتی دخترم دیدم دردهای خودم یادم رفت.

سلام كسى نميدونه ميشه دوتا فرزند ثبت نام كرد تو گهواره يا نه؟؟ ميخوام جفتشونو داشته باشم تو گهواره و مشاوره بگيرم

سلام من حاملگی اولمه خیلی از زایمان میترسم حتی بیمارستانم انتخاب نکردم همش شب روز ب زایمان فکر میکنم ....

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰💋🥰🥰🥰🥰🥰🥰

من تمام ۹ ماه بارداریم به زایمان طبیعی فکر میکردم اما متاسفانه با معاینه نابجای دکتر کیسه آبم زودتر از موعد پاره شد و بعد از ۱۸ ساعت باز بودن کیسه آب و گرفتن آمپول فشار دردام اونجور که باید نبود و دهانه رحم تازه ۲ فینگر بود و مجبور به سزارین شدم.موقع بیهوشی چون دکترم تجربه کافی نداشت برش و سوزش رو متوجه شدم و نصف بدنم حس داشت،بعد از عملم به خاطر زردی دخترم مجبور بودم بیمارستان بمونم از شدت سوزش بخیه هام مدام دیکلوفناک میخورم خلاصه اینکه تجربه خوبی نبود اما هزاران مرتبه شکرت به خاطر سلامتی و بودن دخترم.

ميشه بچه ى اوليتون رو بياوريد اگر ٩ساله ١٠ساله باشه را ميدهد

خيلى خوب بود

من بارداریم راحت بود ولی زایمانم طبیعی و خیلی خیلی خیلی خیلی سخت بود ۲۴ ساعت درد داشتم

بيمارستان پارسيان

من ک خیلی خیلی هم بارداری عالی و راحتی داشتم هم زایمان بیش از حدراحتی داشتم اصلا اذیت نشدم

من مامان ارتين هستم من بيمارستان پرسيانرفتم خيلى خوب برد هزينه شش ميليون

خدا رو شکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خوبی😍

منم بارداری سختی داشتم. 4 ماه اول که همش حالت تهوع و استفراغ داشتم. از ماه پنجم تا وقت زایمانم تپش قلب داشتم هرروز باید قرص میخوردم. دو روزم تو خونه درد کشيدم تا دردم تند شد رفتم بیمارستان. بیشتر دردو تو خونه تحمل کردم. ماما همراه هم گرفته بودم خیییییلی کمکم کرد. یعنی وقتی رفتم بیمارستان همه ماماها میگفتن تا 7 ساعت دیگه زایمان نمیکنی اما ماما خودم گفت یه کاری میکنم زود زایمان کنی. واقعا هم خیییییلی کمکم کرد سه ساعت درد کشیدم تو بیمارستان. اگه بتونید ماما همراه بگیرید عالیه. بعد زایمانم فقط خودش بخیه هامو چک میکرد. عالی بود. با اینکه دو روز درد کشیدم تو خونه و بعدم بیمارستان ولی وقتی دخترمو بغل کردم بهترین حس دنیارو داشتم. مامام گفت خیلی کار خوبی کردی زود نیومدی بیمارستان. شما هم تا میتونید تو خونه دردو تحمل کنید. من همش موقع دردم اسکات میزدم خیلی کمک مبکنه به باز شدن دهانه رحم.

من باردار بودم واسم خیلی سخت بود ولی خداروشکر زایمانم خوب بود وخیلی بعداز زایمانم زجر کشیدم

من زایمان اولم بود کیسه ابم باز شد خیلی درد کشیدم گفت باید طبیعی باشه اینقدر درد کشیدم که اخر سزارینم کردن اما از کمر به پایین بودم وقتی دخترم به دنیا امد بهترین لحظه عمرم بود وقتی که صداشو شنیدم

زایمان خیلی بدی داشتم سزارین بودم بعد بهوش اومدن تموم جونم درد میکرد و هیچی حالیم نبود پرستارای خیلی بدی بالاسرم بودن بااینکه بیمارستان خصوصی بودم

خداروشکر من هم ۹ ماه بارداری خوبی داشتم هم زایمان طبیعی خیللللللللی خووووب .....
چند دلیل داشت انرژی مثبت فراوانی که به خودم میدادم. کلاسای بارداری و زایمان که رفتم .دکترم که خیلی خوب بود . ارامش دوران بارداری تو خونه. و از همه مهمتر ارزوی مادر شدن.
امیدوارم هر کی پیام منو میخونه و بارداره هم بارداری خوبی داشته باشه هم زایمان طبیعی خوب ..‌

منکه هم بارداریه سختی داشتم هم زایمانم سخت بعدش که دیگه سخترم بودبرام چون خیلی بخیه خوردم الانم احساس میکنم افتادگی گرفتم کنترل ادرارموندارم عطسه میکنم لباس زیرم خیس میشه خیلی سختمه زایمان طبیعی خیلی مهمه که کجا وچطورباشه

من بارداری خوبی داشتم. کلاس های امادگی برای زایمان و رفتم و خودم مطالعه میکردم و اطلاعات کسب میکردم. به تغذیه ام خیلی توجه داشتم.زایمان خودم طبیعی انتخاب کردم البته ماما همراه ام داشتم که خیلی باعث ارامش بود برام.دردام ۸ ساعت طول کشید سخت بود واقعا ولی لحظه ای که پسرم بدنیا اومد همونجا بغلش کردم و شیر خورد چنان ارامشی داد بهم که نگو😍😍. بعد زایمانم خودم کارای شخصی مو میکردم خداروشکر.
بنطرم مامانای باردار اگه میتونید کلاس بارداری برید اگه شرایط ش نیست حداقل اطلاعات تونو برای زایمان ببرید بالا، بدونید با چی قراره مواجه شید و خودتونو اماده کنید.
من کل مراحلی که درد میکشیدم فقط نفس های عمیق میکشیدم که کنترلش کنم موقع زایمانم یه جیع ام نکشیدم واقعا درد داشتم ولی آماده کرده بودم خودمو و قرار گذاشته بودم با تکنیک تنفسی از پسش بربیام💪💪💪

دوران بارداری منم جز نه ماه شاد زندگیم بود سختی های خودشو داشت ولی برام لذتبخش بود زایمان عالی تو بیمارستان فوق العاده و تولد فرزندم با وزن چهار کیلو و بیست خوشحالی منو کامل کرد الان یه پسریازده ماهه تپلی و خوشگل دارم و خداروشکر میکنم بخاطر همه این لحظه ها

من که حس میکنم سخت ترین زایمان رو داشتم، فشارم رفته بود ۲۲، دکتره میگف خدا خدا میکردیم خونریزی مغزی نکنی، بعدشم وقتی بچم دنیا اومد گریه نکرد خفه شده بود، به زور احیاش کردن، عصب دست چپش هم کشیدن، دستش بی جون بود، تا ۵ روز ان ای سیو بود، با هزار نذر و دعا تا برگشت، دستش هم بعد دوماه خوب شد، روزای بدی بود افسردگی گرفتم، اما خدا رو شکر الان حسینم ۷ ماهشه و شیطون و شیرین، خدا رو شکررر

من زایمان اول خیلی راحتی داشتم چون تو خونه دردام شروع شد تا رسیدم بیمارستان و بستری شدم زایمان کردم ولی برازایمان دوم دکتر برام نوبت داد که برم بستری بشم با آمپول فشار دردام شروع شد خیلی درد کشیدم ولی خداروشکر گذشت

خداروشکر من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمان راحتی دوساعت طول کشید فقط با اینکه زایمان اولم بود البته از دو روز قبل دردایی داشتم ک با نزدیک شدن خیلی شدید شد ماما م میگفت دلیل زایمان زودت وان اب گرم بود ک باز شدن دهانه ی‌ رحمو اسون تر و سریع تر کرده بود من به شدت توصیه میکنم قبل ازینکه برین برای زایمان حتمن تو وان بشینید چن ساعت 🤩
ولی کیسه آبه من اصلا پاره نشد تااااا ۱۰ سانتم نشد اخرش خود ماما ترکوندش😁

موقعی ک داشتم بستری میشدم برای زایمان، بیمارستان سوره انشقاق به من داد، خیلی موثره حتما حتما بخونش و همراهتون داشته باشید

من اصلا بارداریم سخت نبود هیچ مشکلیم نداشتم فقط ۲۰روز اخرو هی درد داشتم تا اینکه بستری شدم و ۱روز تو اتاق دیوارهای سبز رنگ و تنهایی دق کردم تا صبح راه رفتم حتی خدماتی بیمارستان هم انگار دکتره بهم میگفت بخواب بچت اروم بگیره هیچکس قبول نداشت درد زایمان دارم .الکی ازشون تشکر میکنن و میگن پرستارا خوبن ۵۰درصدشون اصلا رحم ندارن

وای تجربه ی من به حدی بد بود ک دلم نمیخواد دیگه هیچوقت بچه داربشم .۱روز زودتر بستر شدم کلاس شرکت کرده بودم گفته بودن میتونی همراه داشته باشی ولی جازه ندادن دروغ گفته بود دلم پوشید.دلم سزارین میخواست زور طبیعی زایمان کردم کلی بخیه خوردم.وقتی بستری بودم پرستارا شب باهم اروم حرف میزدن میگفتن الکی دکتر بستریش کرده موقش نیس درصورتی ک درد زایمانو داشتم اما دادو فریاد نمیکشیدم ینی ازشون متنفرم خیلی بی رحمی کردن درحقم

یکی از بهترین اتفاق های زندگیم بود که الانم دلم براش تنگ میشه هردورانی سختی و شیرینی خودشو داره که با توکل به خدا همه سختیها آسون میشه

من باردارى خيلي سختى داشتم،از هفته ٧ام به خاطر تهوع شديد چندبار بسترى شدم،بعد غربالگرى اول سندروم داون نشون داد و آزمايش سلفرى دادم تا ٢١روز كه جواب اون بياد از استرس داغون شدم،بعد گفتن زايمان زودرس دارم و هفت ماهگى احتمال زايمان هست چون رحمم كوچيكه و گنجايش نداره ،واز هفت ماهگى استراحت كردم اما نه مطلق.بعد تا هفته ٣٩ باردارى پسرم بريچ بود و ٣٩ هفته و ٢روز سزارين كردم .استرس عمل داشتم،با اضافه وزن ٢٢كيلو تو باردارى،اما همين كه از اتاق عمل دراومدم يك ساعت درد داشتم و راحت از تخت اومدم پايين و از فرداش هم سر پا بودم و از سزارينم خيلي راضى بودم.الانم خدارو شكر پسر سالم و خندون بغلمه و خدارو شكر ميكنم

جواب دادم عزیزم . مامان آویناس اسمم . دلیلش معلوم نشد . چندتا فرضیه دادن نثل لخته شدن خون تو بند ناف یا تشکیل نشدن کلیه که اینا اثبات نشدن

سلام من بارداریم خیلی راحت بودم چون وزنم کمه..ولی موقع زایمان کلی اذیت شدم جوری که بیمارستانوروسرم گذاشته بودم و خودمو میزدم..ولی وقتی دخترمو روی بدنه من گذاشتن کله دردام و سختیام ازیادم رفت ولی باید بگم که مامای همراهمم کلی کمکم کرد

من از هیچی بارداریم نمیترسم جز این کرونا که توی بیمارستان دچارش نشم، توی این سه ماه هم استرس داشتم بگیرم میترسیدم که اگر بگیرم زود بدنیاش بیارن

من خيلي زايمان سختي داشتم بخاطر تند بودن ضربان قلب بچم سزارين شدم ٧ ساعت بعدعمل فشارم رفت بالا تشنج گرفتم يك هفته اي سي يو بستري بودم بعدش هم ك نفس تنگي گرفتم و نميتونستم اصلا حرف بزنم تا ١ ماه فقط زجر كشيدم

من از اول بارداریم هیچی رو حس نکردم تا موقع زایمان .. خیلی بهم خوش گذشته بود بازم نی نی دارم تووو شکمم

دقیقا منم واسه پسرم بلد نبودم زور بزنم ولی واسه دخترم زور زدنو یاد گرفته بودم وقتی فول شدم 5 دقیقه هم طول نکشید تا بچه به دنیا اومد

من ک خیلی از زایمانم راضیم. زایمانم طبیعی بود ساعت ۱۱ بستری شدم ۵نیم عصر پسرم موقع اذان بدنیا اومد نمیگم درد نداشتم داشتم ولی وقتی پسرمو گذاشتن بغلم دیگ ب همه چی می ارزید

من بارداری نسبتا خوبی داشتم بعد از دو تا سقط باردار شده بودم و طبیعیه که یه استرس خاصی همیشه همراهم بود .بخاطر کرونا دکترم ۱۰ روز مونده بود به زایمانم گذاشت رفت و منم در به در دنبال بیمارستان و یه دکتر وظیفه شناس میگشتم که بالاخره تو هفته ۴۰ سزارین شدم اگه به عقب برگردم اول اینکه در مورد دکترم بیشتر تحقیق میکنم و دوما اینکه دوست دارم زایمان فیزیولوژیک رو تجربه کنم یه زایمان طبیعیه بدون برش و بدون بخیه

اینم پیج اینستاگرامم هست
namadnaz_maryam1314

بارداری دومم بود.هردوتا سزارین شدم از کمر.بار اول خیلی برام سخت نبود ولی زایمان دومم بعدش خیلی اذیت شدم.سرم و گردنم درد میومد میزد به دستام .پاهام گز گز میکرد.کلا تا 20 روز همینجوری اذیت شدم..خیلی سخت بود

من بارداری سختی نداشتم ولی اتفاقایی زیادی برام افتاد پراز استرس بودم.دقیقا یه هفته قبل از زایمانم کارگرداشتم که خونمو تمیز کنه.یه کارگر دستو پا چلفتی بود داشت پنجره خونمو تمیزمیکرد افتاد پایین.خداروشکر خونمون ویلایی بود زیاد ارتفاع نداشت یه شب بیمارستان بستری بود.کلی اذیت شدم اون روز.
ادرس اینستاگرامم هست خوشحال میشم دنبال کنیدnamadnaz_maryam1314

من بارداري راحتي داشتم و بعدشم يه انتخاب خودم سزارين شدم.خيلي هم راضي بودم و اصلا درد نكشيدم.البته با كمك شياف ديكلوفناك😉😉
خوشحالم هم از انتخاب اول دكترم و بعد هم نوع زايمان و بيمارستان.

ممنون از نظرسنجی بسیارخوب و بجای برنامه ی گهواره
و همچنین مامانی مهربون که انقد خوب تجربیاتشون رو به اشتراک میگذارند

من بارداریه خیلی خوبی داشتم خداروشکر . زایمانمم خیلی خوب بود سزارین شدم بالاخره دوران نقاهت درد داشتم که با مسکن قابل تحمل بود ... درکل خیلی خوب همه چیز پیش رفت

بارداری من خوب بود به جز ماه آخر که خارش بدن داشتم ولی روی هم رفته خوب بود.زایمانم عالی بود خدا رو شکر اصلا اذیت نشدم و اینکه از اول بارداری اصلا استرس نداشتم و خیلی آروم بودم و روز زایمان هم بدون استرس رفتم اتاق عمل و خیلی راحت بچم بدنیا اومد.

من بارداریم خیلی خوب بود کلاسم میرفتم زایمانمم طبیعی بود ولی زایمانم متاسفانه بد بود،خداروشکر ک پسرم سالمه الان کنارمه.ولی هیچوقت مامایی ک بالاسرم بودو نمیبخشم .چون حسرت گرفتن بغل بچمهو گذاشت تو دلم تا هفت روز بستری بودم بیمارستان. تو لحظه زایمان از همه دلهره اور تر هم این بود ک موقعی ک خاست برش بزنع گفت قیچی کله رو اوردین.خدا ازش نگذره

من بارداری سختی رو پشت سر گذاشتم سنگ کلیه 14میل و سنگ شکن و سرکلاژ درکل چهاربار اتاق عمل رفتم و بی حسی نخاعی انجام دادم ولی زایمانم خداروشکر خیلی خوب بود خونه درد کشیدم و حین درد چرخش کمر و ماساژ کمرم با روغن کرچک و همچنین گرم کردن دل و کمر با سشوار روند پیشرفت خیلی سریع می‌کنه و باعث میشه دهانه رحم تون زودتر باز شه و درد کمتری بکشید

خدا رو شکر بارداری بسیار خوب و عالی داشتم ولی سزارین شدم و از دماغم در اومد🙃🙃🙃

من بارداری خیلی سخت و استراحت مطلق و کلی آمپول و ... نوبت سزارین داشتم که ۵ روز زودتر از موعد عملم کیسه ی ابم پاره شد و اورژانسی سزارین شدم ، ولی از سزارینم خیلی راضی بودم با بی حسی انجام شد و بعدش پمپ درد داشتم درد داشتم ولی قابل تحمل بود و خودم دخترمو بغل گرفتمو از پله ها آوردم بالا و مراقبتای روز سوم و آزمایش زردیشم خودم بغلش کردمو بردیمش، همه چی خوب بود جز اینکه شیر نداشتم و بخاطر نابلدی دخترم شیر خشکی شد

من بارداری اولم خیلی خوب و راحت بود ولی بارداری دومم بخاطر بودن دوتا جفت تو شکمم خیلی اذیت شدم زایمانمم طبیعی بود

من بارداری خیلی خوب ولی بااسترس داشتم چون هرروز یه امپور انوکساپارین میزدم .وزایمان طبیعی انجام دادم یکم سخت و درد ناک بود ولی بعدش که دختر نازمو دیدم واقعا ارزشس رو داشت .کلاس ورزش بارداری هم زیاد نشد برم بخاطر الودگی هوا و بعدش هم کرونا .و دخترمم تو شرایط سخت کرونایی به دنیا اومد .

من هم بارداری عالی داشتم و هم زایمان فیزیولوژیک عالی،،،تو دوره بارداری سختی داشتم نکه نداشتم اما با روحیه بالا ازپسش بر اومدم و اما زایمانم هرچی بگم عالی بود کم گفتم دردهامو کنترل کرده بودم واین ی خاطره ی فوق‌العاده شیرینی برام شد طوری که مستعد بارداری دوبارم هم از لحاظ جسمی وهم از لحاظ روحی کلا اول باید توکلت به خدا باشه وبعد به بدنت،،جا داره از خانم مبارک،،،مامای عزیزم تشکر ویژه بکنم وگرنه من که نمی‌تونستم با زایمان کنار بیام چ برسه فیزیولوژیکش

سلام
من بارداری راحتی داشتم البته در ابتدا بخاطر آزمایش سندروم دان تا پنج ماهگی درگیر و ناراحت بودم
زایمان هم دوست داشتم پسرم9_9_95به دنیا بیاد همون روز نوبت دکتر داشتم رفتم که متاسفانه دکترم بخاطر زایمان دیر اومد مطب و کاملا نا امید شدم اما وقتی معاینه شدم گفتن دو سانت دهانه رحمم باز شده برم خانه تا شروع دردها من هیچ علایمی نداشتم تا اینکه کم کم دردها شروع شد ساعت 8:30بستری و ساعت 11:35شب پسرم به دنیا اومد خداروشکر
زایمان طبیعی به نظرم سخته هر چند برای من مدت زمان دردش کم بود
امیدوارم همه بارداری و زایمان را تجربه کنن

من بارداری راحتی داشتم زایمانمم بدون درد بود ولی ده ساعت منتظر بودم تا پسرم به دنیا بیاد

من بارداریم اولاش ویار شدیدی داشتم ولی با دمیترون بهتر میشدم و بعدش دندون درد داشتم و زایمانمم ۲۵ ساعت درد کشیدم ولی دردهامو خونه کشیدم زایمان اولم بود فقط میرفتم پیش ماما که معاینه م میکرد و بعد که به شش سانت رسید دهانه رحمم گفت برم بیمارستان ساعت هشت شب رفتم یک ونیم دو بچه م بدنیا اومد درد داشت خیلی دردها شدیدبود ولی بعدش که دخترم بدنیا اومد همه ش یادم رفت ولی اگه بازم برگردم به عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم چون هم واسه بچه خوبه هم واسه مادر وقتی بچه بدنیا میاد انگار نه انگار که چیزی بوده هیچ دردی نداشتم من خیلی ام تحقیق و پرسو جو میکردم تو خونه هم گاهی ورزش میکردم ولی اطلاعاتمو بالا بردم سر زایمان اصلا خودمو نباختم اعتماد بنفسمو بالا بردم😍😘😊🥰👶

.من طبیعی زایمان کردم تو خونه کیسه آبم پاره شد وقتی از خواب بیدار شدم ساعت 2بود که کیسه آبم پاره شدفوری رفتم بیمارستان دردم نداشتم ولی بعد که بهم آمپول زدن در دام شروع شد ساعت 6صبحم زایمان کردم سخت بود دهانه رحمم باز نمی شد با دست باز میکردن ولی همسرم که کنارم بود همش دلداریم میداد با حرفا و دلداریاش تونستم خداروشکر دخترم رو به دنیا بیارم ولی بعداز زایمان بچم زردی گرفت سه روز بیمارستان اونجا خیلی عذاب کشیدم سخت بود

من بارداریم خیلی خوب بود اما موقع زایمان چون داشتم به 41 هفته میرسیدم دیوونگی کردم و برداشتم جوشانده تخم شوید خوردم دردام شروع شد ولی دهانه رحمم باز نمیشد 10 ساعت درد داشتم شدیدددد بماند که چقد اذیتم کردن و با دست دهانه رحمم رو تحریک میکردن😳😳 من خیلی دل نازک بودم تحمل یه درد کم رو هم نداشتم ولی موقع زایمان اصلا یه جیغ هم نزدم فقط نفس عمیق میکشیدم واقعا خدا خودش کمک میکنه تا اینکه دختر کوچولوم بدنیا اومد و انگار نه انگار که دردی داشتم حس مادر شدن واقعا خیلیییی شیرینه😍😍😍😍

سلام من هم خیلی استرس کشیدم در طول بارداری،از مشاور ژنتیک و تست دیابت و...
زایمان هم ب سختی سزارین شدم.ولی خداروشکر همه اینا میگذره و فراموش میکنیم😄

من بارداری خوبی داشتم ویارنداشتم فقط دفع پروتئین داشتم فشارم میرفت بالا،سه ماه اخرم همش نشستنی میخوابیدم اسید معدم برمیگشت تو گلوم،اما درکل شیرین وخوب بود یادش میفتم حس خوبی بهم میده،سزارین شدم ولی اون لحظه که نیمه هوش بودم وبخیه هام وحشتناک دردمیکرد وبچه رااوردندگذاشتند رو سینم ومثل موش شروع کردبه مک زدن یادم نمیره وهرچه سعی میکردم ببینمش چشمام بازنمیشد،یادش بخیر

من بارداریهام فقط ۳ ماهه اول ویار داشتم بعد خوب بود هر دو زایمانم خوب بود اما بعد زایمانام هر دو یکی بخاطر بچم یکی بخاطر خودم امبولی کردم.

سلام من ماهای اول بارداری حالت تهوع و ویار داشتم بعد از اون نفس تنگی به سراغم اومد که کلی آزمایش و اکو قلب آخرش گفتن خداروشکر چیزیم نیس به خاطر حاملگیه زایمانمم کیسه آبم سوراخ شد البته باسرم تحت درمان بود که دکتر متوجه شد جفت خونرسانی نداره و جنین اُفت ضربان قلب داره دستور سزارین صادر شد با بیهوشی سزارین شدم تا 1 ماه از بخیه ها در عذاب بودم 😢

من کلاس بارداری نرفته بودم،بارداری بی خطر و بدون مشکلی داشتم و زایمان فوق العاده راحت و بدون درد.خودم سزارین خواستم و از انتخابم راضیه راضیم.

سلام.من انقد بارداریم راحت بود،ن حالت تهوعی ن دردی چیزی،همشم جنب و جوش داشتم.زایمانمم خیلی راحت بود فکر کنم نیم ساعت درد نکشیدم که دخترم بدنیا اومد،بعدشم خیلی راحت بودم.اگه میشد سالی دو سه تا بچه میاوردم🤣

بارداری خیلی راحتی داشتم و سزارینم شدم خیلی راحت بود کلا هیچی نفهمیدم

من روز زایمان
از ماماها قران گرفتم و سوره انشقاق رو زیا خوندم
همین باعث شد منکه زودتر از موعد میخواستم زایمان کنم به دلیل دیابت بارداری و اصلا درد نداشتم
دهانه رحمم زود باز بشه

من بارداری نسبتا سختی داشتم، خوابم خیلی کم بود و تمام مدت بدن درد های شدید داشتم جوری که مجبور میشدم با باند دست و پام رو محکم ببندم تا درد کمتر بشه، زایمانم هم ۱۸ ساعت طول کشید بدون بیحسی یا بیهوشی و آمپول فشار، دخترم توی ۳۳ هفته بدنیا اومد و فوری بردنش nicu حتی بعد زایمان نتونستم ببینمش و به دلم موند اون لحظه، بعدش هم دو هفته درگیر بیمارستان و nicu دخترم بودیم تا اومد خونه

بارداری من اوایلش یکم‌سخت بود حالتهای عجیب غریبی داشتم و از لحاظ روحی بهم ریخته بودم ویار حالت تهوع‌و بدمزه بودن دهنم و ..... خداروشکر بعد از۳ ماه حال روحیم مساعد شد،نمی تونستم و نمی خواستم طبیعی زایمان کنم با دکترم صحبت کردم و‌خوشبختانه سزارین شدم و‌بی حسی خودم انتخاب کردم یک شب قبل از زایمانم‌ بیمارستان بستری شدم و‌روز بعدش ساعت۱ظهر پسرم بغلم‌بود خدایاااا چه حسِ عجیبی بود هم خوشحال بودم هم شوکه هم تعجب زده 😊 صدای گریه پسرم شنیدم اشک ریختم در حد چندثانیه پرستار صورتِ پسرم چسبوند به صورتم خنک بود😊پوستِ پسرم سفید بود درست شبیه خودم
حالم خوب نبود چند ساعت ریکاوری بودم بعدش بازم پسرم دیدم دیگه بعد از اون ساعت طاقتِ اینو نداشتم و ندارم که یک لحظه ازم دور باشه
مادر بودن و مادر شدن حسِ قشنگیه و هیچ حسِ دیگه ای شبیهش وجود نداره من این حسِ قشنگ رو برای همه ی زنان سرزمینم آرزو میکنم 😍♥️🌹

منم از اول بارداریم سختی کشیدم تا زمانیکه دخترم به دنیا بیاد کلی هم درد کشیدم ولی طبیعی زایمان کردم دکترمم خیلی کارش خوب بود آقای دکتر خاقانی

من بارداری خیلیییییی عالی و سزارین خیلییییی عالی تر

منم بارداری سختی داشتم از ۵ماهگی البته،قبلش همه چیز خوب بود ولی ۴ماه اخر گویی دارم فشار قبر رو تحمل میکنم،هم پروتین دفع میکردم هم ۴بار بیمارستان بستری شدم هم کمر درد شدید گرفتم اخرسر هم که کیسه ابم پاره شد از ساعت ۱ شب تا ۹صبح باد میخوردم تا سزارین شدم

سخت اما بچم سالم بغلم اومد کلی خوش حال شدم

واااای از حاملگی و زایمان نگید ک داغونم تازه من پسرم ۷ ماه بدنیا اومد

من زایمانه دوم بود بارداری پرخطر 41 هفته زایمان کردم درده طبیعی رو کشیدم دهانه رحمم 8 سانت شد اما بخاطر انزیمه کبدی که داشتم ضربان قلبه بچم اومد پایین بردنم سزارین کردن خیلی وحشت ناک بود من زایمان طبیعی رو ترجیح میدم بیشتر تا سزارین واقعا سزارین بده طبیعی خیلی راحته

من از ماه دوم بارداری تا روز زایمان تهوع شدید داشتم

من بارداری وحشتناکی داشتم با ویار شدید در حد مرگ که قیافم بعد بارداریم ازین رو ب اون رو شد ولی بجاش یه دختر مثل ماه خدا بهم داد... خداروشکر...

تو اتاق عمل گفتم میخام باید از داروخونه بیرون میگرفتیم چون شب بود بسته بود تو سرمم ریخن،شیاف ورق آلومینیومی داروخونه بهت میدن منظورم اینه که بسته بندیش پلاستیکی نیست

من سزارین بودم به علت واژینیسموس بودم .نمیگم راحت بود سخت هم نبود ولی برا کسی که شرایط نرماله طبیعی واقعاعالیه .

من بارداری سختی داشتم تا ۷ ماه ویار داشتم خیلی از زایمان طبیعی ترس داشتم ولی هر چی ب دکترم گفتم گف ن فقط طبیعی ک با ۱۰ساعت درد پاره کردن کیسه اب و امپول فشار طبیعی زایمان کردم ولی بعدش ک پسرمو بغل کردم درد اونروز فراموش شد

من بارداری سختی داشتم،ماه اول افتادم خونریزی جفتم پایین بود،تا ماه ۹ استراحت نسبی ومطلق بودم،هفته ۱۴ رفتم اتاق عمل سرکلاژ شدم،پیش بینی زایمان زودرس کرده بود دکترم،در نهایتم که به دکترم گفتم میخوام سزارین بشم ،چون نه کلاس بارداری رفتم ونه آمادگی روحی واسه طبیعی دارم،قبول نکرد،کلی ناراحت شدم واسترس داشتم همسرم دوباره مراجعه کرد مطب ،به ایشون گفته بود من نمیتونم اعتبار خودم رو ببرم زیر سوال،دکترتون رو عوض کنید،خیلی ریلکس وراحت جواب داد،متاسفم واسش،هفته ۳۷ دکترم رو عوض کردم،که خیلی خوشحالم از این بابت،بهترین دکتر،بهترین بیمارستان سزارین شدم،رد بخیه هاش تقریبا محو شده،بچه هم خدا رو شکر سالم بود بدون مشکل😊بعد از دو روز خودم کامل سرپا شدم

واسه من دعا کنید من خیییلی از زایمان طبیعی میترسم واسه سزارینم الان خیلی سخت میگیرن فقط آزاد قبول میکنن ک اونم ۴ میلیون هزینه اش هست ک شوهرم گفته من ندارم ۴ تومن بدم و هی بهانه میگیره ک من نمیذارم سزارین کنی😭

به جز چهار ماه اول بارداریم به نسبت راحت بود اما زایمانم وحشتناک بود سزارین بیهوشی کامل شدم تا ۴۰ روز دولا دولا راه میرفتم یعنی وقتی تایم شیاف تموم میشد ک نمیتونستم راه برم دخترمم کولیک و آلرژی داشت هنوز روبراه نشده بودم که رژیم غذایی سخت گرفتم و هر شب تا صبح باید بچمو راه میبردم تا اروم بگیره قشنگ تا ۶ ماه شبانه روز خودمو لعنت کردم الانم دخترم داره دندون درمیاره یسره رو دنده لجه

من از اول بارداریم ناز میکردم واسه شوهرم اونم نازم میخرید خیلی خوب بود وقتی بچه توشکمم بود ولی خب بعد۷ماه استرس زایمان گرفتم میترسیدم درد بکشم رفتم سزارین و بیهوش شدم و دیگ بچم به راحتی بدنیا اومد

منم زایمانم سخت بود😞

من قبل بارداری رفتم تعدیل مزاج انجام دادم بارداری راحتی داشتم خداروشکر حتی ویار نداشتم فقط ماه آخر معده درد شدم من شیوه انتخابیه طبیعی بود قبل بارداری دورشو رفتم فیزیولوژیک باشه طی بارداری کلاس رفتم ورزش میکردم فعالیت و حتی استخر میرفتم ولی کیسه ابم پاره شد و متاسفانه آمپول فشار دریافت کردم ولی خدارو هزار بار شکر خیلی راحت بودم حدود یه ساعت یا کمتر درد کشیدم و پسر خوشگلمو تو بغل گرفتم مهم تریم توصیه من اینه اصلا وقتی هدفی انتخاب میکنید و براش تلاش میکنید به حرفهای دیگران اهمیتی ندید من فقط با درمانگران در ارتباط بودم و حرفهای دیگران گوش میدادم و کارهای خودمو انجام میدادم مهم ترین کار تو انتخاب زایمان طبیعی در صورتی که منع ندارید تحرک و ورزشهای اصولی هست نه که توخونه بشینید بخورید و بخوابید بگید من حاملم آخرشم طبیعی معلومه که کلی آسیب می‌بینید و خاطره بد میمونه براتون

من زایمان اولم خیلی راحت بود سزارین شدم بدون درد فقط وقتی از تخت میفتی اونوقت درد داشتم دو روز بعدش کامل خوب بودم

من بارداری سختی داشتم زایمانم خیلی سخت بود طبیعی بودم ...

من دو روزو ی شب خونه درد کشیدم روز اول نفهمیدم فک میکردم معدم درد میکنه😅آخه تجربه اولم بود سی و هشت هفته زایمان کردم....بعد چهارسال نازایی باردارشدم....درد زیادی کشیدم‌ولی لحظه ای ک محمدجوادمو بغلم دادن همه چیو فراموش کردم....😉😉

من بارداری فوق العاده عالی و زایمان خیلی سختی داشتم
بچه 4200بود و زایمان طبیعی،خیلی سخت بود
و از طرفی بچه بعد تولد دچار افت قند شد و مکونیوم خورده بود و سه روز ان ای سی یو بود😢

من از ابتدای بارداری تصمیمم زایمان طبیعی بود ولی بچه جز دوبار تو کل پروسه بارداری تو وضعیت بریچ بود.با این حال پزشکم‌گفت صبر میکنیم شاید بچه بچرخه ک تو ۳۸ هفته ب دلیل کاهش مایع و نچرخیدن جنین سزارین شدم.

بارداری سختی داشتم واذیت شدم تا5ماه کامل حالت تهوع داشتم واستفراغ از یه طرف دیگم جفتم پایین بود کلی استراحت کردم و دیگ قراربود سرکلاژ کنم ک خداروشکر باشیاف خوب شدم ولی ادامه بارداریم پرازاسترس بود وانتخابم سزارین بود اززایمان طبیعی میترسیدم وراضی هستم ازسزارین

من بارداری خیلی خوبی داشتم زایمانم هم با اینکه 12ساعت درد کشیدم راضی بودم از زایمانم خوب بود
خودم مامام و اعتقاد به زایمان طبیعی داشتم فقط..
یخرده بخیه هام ازیتم کرد

بارداری خوبی داشتم ولی ماه اخر پر از استرس که باعث شد چند باری بشینم گریه کنم . قرار بود طبیعی زایمان کنم تو اتمام ۴۰ هفتگی بخاطر کم شدن آب دور بچه سزارین اورژانسی شدم درد و سختی داره ولی خداروشکر که دخترم صحیح و سلامت تو بغلمه 🥰🥰

من بارداری خیلی راحتی داشتم. تا روز آخر سرکار رفتم. ورزش میکردم. پیاده روی. کلاس بارداری. کتاب های شکرگذاری خوندم یه عالمه. از اول هدفم بود طبیعی زایمان کنم و کردم. خیلی راحت بودم چون اصلا جیغ نمیزدم موقع درد که انرژی ام هدر بره. فقط تنفس میگرفتم و روش‌های کاهش درد رو انجام می‌دادم. مثل دوش آبگرم و یه سری حرکات با توپ و تنفس وماساژ و.... درکل بعد سه ساعت زایمان خیلی راحت و خوبی داشتم. بنظرم آگاهی داشتن برای انجام هرکاری اون کارو راحتر میکنه. تمام طول زایمانم هم شکرگزاری میکردم و افعال مثبت بکار می‌بردم. موقع بخیه زدنم هم داشتم واسه نی نی ام آواز میخوندم🤭😍❤️

سلام

من بارداریم عالی بود بدون استرس بدون مشکل کلا هم در حال فعالیت بودم 😍😍

من دوران حاملگی خیلی خوبی داشتم اصلا خداروشکر مشکل نداشتم ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم درد طبیعی رو کشیدم اخرهم سزارین شدم

من زایمانم سزارین بود چون واژینیسموس بودم .نمیگمراحت بود اما سختم نبود ولی کسی که مشکلی نداره واقعا طبیعی عالیه .

من باردایم خیلی سخت بود چون کمکی نداشتم همشم سرپا که بودم پاهام به شدت درد داشتن و ورم کرده بودن حتی نمیتونستم وقتی نشستم پابشم با گریه و درد پاهام که نگو بلند میشدم زایمانم بد نبود فقط سزارین که شدم چند روز نتونستم راه برم بعد یولش یواش بهتر شدم ولی پاهام همون جوری بازم درد دارن

سلام دوستان . من بارداری خوبی داشتم . فقط ماه اخر دیگه خسته شده بودم و میخاستم هرجور شده بچما ببینم و یکمم نگرانش بودم.نزدیک ۱۸کیلو وزن اضافه کردم تو این دوران. سی و نه هفته و شش روز ه بودم که به شوهرم گفتم دیگه خسته شدم بریم بیمارستان ببینیم چی میگن چپن دردم نگرفته بودوحرکات بچم کم شده بود. وقتی رفتم دکترم تو بیمارستان بود و جریان را بهش گفتم نوار گرفتن و بچم حرکتی نکرد قرار شد یه ابمیوه بخورم تا دوباره نوار بگیرند که من نخوردم و باز بچه حرکت نکرد خلاصه ساعت۹:۳۰صبح بستری شدم سرم فشار بهم وصل شد ولی هیچ دردی سراغم نیومد تا ساعت۱:۳۰ که درد ها کم کم داشتن پیدا میشدن . پرستاری که مخصوص من بود منو سپرد به یک پرستار دیگه و گفت مریض من حالا حالا کاری نداره. چون خیلی دردی نداشتم. وقتی پرستارم رفت دردام شدید شد. جوری که فقط گریه میکردم . اصلا نمیتونستم از جام بلند بشم مثل اینکه چسبیده بودم به تخت. قبل از شروع دردام از یکی از پرسنل اونجا پرسیدم من تا کی اینجام که گفت تو حالا حالا هستی و باید خیلی صبور باشی و خودت تلاش کنی . ساعت دو دردام خیلی خیلی زیاد شده بود که حس میکردم خود پرستارا هم تعجب کردند. ازشون خواهش میکردم سرم را قطع کنند که گفتند قطعش کردیم و ساعت ۴بود که روی تخت زایمان رفتم و ساعت۴:۳۰نینیم به دنیا اومد . وقتی به دنیا اومد یه لحظه حس کردم هیچ دردی ندارم نگاه کردم که دیدم یه کوچولوی ناز دست دکترمه و گذاشتنش روی سینم. واقعا حس خوبی بود . اگه ادم واقعا بچه بخاد نیتونه این درد سختو تحمل کنه. من اصلا جیغ نکشیدم و خودم تلاش میکردم واسه به دنیا اومدنش. ولی گریه زیاد کردم.ودرد بخیه هامم خبلی خیلی زیاد بود. ولی به داشتن چنین کوچولویی می ارزید.

من حالگی کلا حالت تهوع داشتم اخراش یکم بهتر شدم زایمانم هم تو خونه دردهامو کشیدم ساعت شیش عصر رفتم نه و بیست دقیقه تموم شدم یکم راحت بودم

مامان نهال چیکار کردی درد نداشتی ؟ 🤤

من همه چیم عالی بود عالیییییییییییییییی

واقعا دوران بارداری وزایمان کردن خیلی سخته تا بچه به دنیامیاد انسان جون به لب میشه ازهمه سختر بچه داری هستش که انسان اصلا خستگیش تموم میشه واقعا که میگن بهشت زیرپای مادران هست من برام ثابت شده وبهش ایمان دارم

من دوران بارداری ۴ماه رو به سختی گذروندم بخاطر ویار بدی که داشتم هیچی نمیتونستم بخورم اما دقیق بعد تعیین جنسیت حالم خوب شد بارداری بسیار راحتی داشتم دکترم میگفت هرچقدر استرس داشته باشی بارداریت سخت تر میگذره،از اول هم زایمان طبیعی دوست داشتم تمام کلاس ها رو رفتم و تو خونه همیشه تمرین میکردم تو هفته ۳۷ و ۶ روز تو حین تمرینای سخت زایمان کیسه ابم ترکید،وقتی رفتم بیمارستان اصلا" درد نداشتم اما با کمک مامای همراهم و ورزش ها ساعت ۴ صبح دردم شروع شد دردهای خیلی کم و عادی،اما ساعت ۷صبح دردهای اصلیم شروع شد و ساعت ۸ زایمان کردم با دیدن پسرم دنیام عوض شد(اینارو گفتم شاید از استرس خانمای باردار کم شه)

من بارداریم سرکلاژ شدم😢...سرکلاژ مو که باز کردم بعد دو روز در زایمان اومد سراغم...بعد ۱۰ ساعت‌ درد کشیدن...حتی رو تخت زایمان هم‌رفتم چون ضربان قلبش اومده بود پایین سزارین کردن منو چون دگ وقت برا بی حسی نبود بیهوشم کردن ...ولی سزارین اونقدر درد نداره😅💕

من بدترین زایمانو داشتم اول ک ویارو درد داشتم بعدم ک ترس از زایمان بزور میخاستن طبیعی بچمو دنیابیارن کلی امپول زدنو درد کشیدم اخرم بخاطر معاینه زیاد کیسه ابم پاره شد بردنم سزارین بابی حسی ک خیلیییی وحشتناک بود بعدم ک کیست در اوردم و حالا باید اونو عمل کنم

سلامم من خداروشکر حاملگی خوب سپری شد..کلاس های زایمان طبیعی هم میرفتم ولی تو 38 هفته بستریم کردن فشارم بالا بود گفتن باید زایمون کنی خداروشکر با امپول فشار خیلی هم درد کشیدم ولی ارزشش داشت طبیغی زایمان کردم و دخترم رو بغل گرفتم
sadaf___salehi

من بارداری نسبتا سختی داشتم چون تا هفته آخر سرکار میرفتم، دیابت و ورم و... و بعد زایمان هم بخاطر حساسیت ب نخ بخیه تا 5ماه زخم شکمم باز بود... داغون شدم رسما

من زایمان طبیعی خیلی سختی داشتم این نظر خودم هست اما پزشکم میگفت خیلی زایمان راحتی داشتی

من بارداری خیلی خوبی داشتم.اصلا اذیت نبودم..ولی برای زایمان یک هفته از وقتم گذشته بود.دردی نداشتم.دوست داشتم طبیعی زایمان کنم.با سرم فشارم ک دریافت کردم.بازم فایده نداشت..سزارین شدم.پسرم درشت بود.بعدا دکترم گفت طبیعی نمیتونستی بدنیاش بیاری.

بارداری من اولش خوب ولی ماهای آخریکم استرس داشتم زایمانم یهویی شدقراربود۱۵اسفندبرم واسه سزارین ولی نصف شب۱۳هم کیسه آب پاره شدوسریع رفتیم بیمارستان باکلی استرس وگریه ولی بعدش عالی بودچون خداراشکرخدایه بچه سالم بهم داده بود😍

سلام.من کل بارداری بدون استرس بودم و کلا شاداب.یه شب که دیگه دردم شروع شد واقعا درد بدی بود می‌گرفت و ول میکرد از ساعت ۹شب تا ۲:۳۰ من درد زایمان کشیدم و البته توی خونه موندم.بعد رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۳سانت باز شدم و بستری شدم.همه نگران بودم که آیا من تحمل این درد دارم که بتونم زایمان طبیعی کنم یا نه! پشت در گریه میکردن و دعا.خلاصه کیسه آبمو ساعت ۳:۳۰ زدن و من ساعت ۸ صبح زایمان کردم خیلی زایمان خوبی داشتم.زایمان طبیعی عالیه 😆 همیشه ورزش میکردم ورزشهای مخصوص زایمان خیلی کارساز بود بهتون پیشنهاد میکنم از اول ورزش کنین که لگنتون آمادگی داشته باشه.۳۹ هفته و ۵ روز دختر کوچولوی من دنیا اومد 😍

من یادم رفت بگم در دوران بارداری کلاسها رو رفتم خیلی تاثیر گذاره من قصد داشتم زایمان سزارین انجام بدم یا این کلاسها نظزم تغیر کرد اصلا وزن اضاف نکردم نه فشار نه قند ندلشتم نرمشهای دوران بارداری رو هر روز انجام دادم ماهای آخر پیاده روی کردم الانم که زایمان کردم اصلا وزن اضاف نکرد فقط به خاطره کلاسهای دوران بارداری بود

من زایمان سختی داشتم بدون درد رفتم بیمارستان چهل هفته پر شده بود کیسه آبمو سوراخ کردن تا صبح ماما همراه گرفتم خیلی کمکم کرد ودکتره خوبی داشتم دخترم داشت خفه میشد نمی تونستم زور بزنم ماماهمراه ودکترم خیلی کمکم کرد الهی شکر به خیر گذشت وزیمان کردم وفتی دخترمو رو سینم گذاشتن همه چیز فراموشم شد خدا رو بابت دختر ه گلم شکر گذارم که بعد از هفت سال هدیه بهم دادش شکر

سلام عزیزان.من بارداری عالی داشتم.نه حالت تهوع داشتم نه احساس بد.نه مشکلی.همش عالی بود.فقط ماه های آخربخاطروزن بچه قسمت پایین شکمم دردداشت یکم.ولی 8ماهم رو که تموم کردم فرداش کیسه آبم پاره شدو پسرم به دنیا اومدزایمانم خیلی راحت بودوعالی.ولی 10روز بخاطراینکه ریه پسرم کامل نشده بود توبیمارستان بودم.بعداززایمانم اصلا استراحت نکردم همش استرس و تو بیمارستان گذشت.ولی شکرخدا حال پسرم خوب شد و باسلامتی آوردیمش خونه.حالا گل پسری شده برای خودش هرچند شیطنت های بچگی رو داره

من با داریم عالی بود زایمان هم خوب بود وقتی بچه دادن بغلم یاد رفت دردهامو

من میخواستم سزارین کنم ولی دکترم رای منو زد که تو قدت بلنده لگنت خوبه بچت اومده پایین بیا طبیعی انجام بده ولی من به شدت از طبیعی میترسم به نظرتون چکار کنم از دردش خیلیییی میترسم

من زایمانی خیلی سختی داشتم بادیدن دخترم همه دردهام یادم رفت ارزو دارم همه حس مادرشدن داشته باشن خدا هیچ خونه روبی بچه نکنه امین

دوران بارداری بسیار عالی داشتم زایمانم هم زیاد سخت نبود درکل خدا رو شکر برای داشتن پسر عزیزم

من بارداریم خیلی راحت بود ولی زایمان طبیعی سختی داشتم.بچمو هر جا بردم دکتر از سرو صورت بچم فهمیدن که زایمانم سخت بوده صورت بچم کبود شده بود سر بچمم کج شده نمیدونم چکار کنم

واای منم سر بارداری دوم خیلی سختی گشیدم اونم دوقلو باشه.۳هفته مونده بود ب زایمان کیسه آبم پاره شد مجبور شدن فوری عمل کنن.این قد استرس داشتم😭😭😭

منم حاملگی خوبی داشتی ولی زایمان سخت وبعدش هم تا۳ماه خییییییلی اذیت شدم

خداروهزارمرتبه شکرحاملگی عالی وزایمان عالی تری داشتم
زایمانم سزارین بود

من بارداری خیلی خیلی بدی داشتم .ازلحاظ روحی خیلی بد بودم فقط گریه میکردم .از لحاظ جسمی هم مادر پرخطر بودم قندم بالا بود انسولین میزدم ماه آخر هم فشارم بالا رفت .دوبار به خاطر دفع پروتئین بستری شدم .کلا ماه آخر رو بیمارستان بودم .متاسفانه همش رژیم داشتم .قبل ماه نهم هرروز باید میرفتم نوار قلب میگرفتم بیمارستان .خیلی شرایطم بد بود از همه نظر .برای زایمانم هم چون دیابت داشتم باید هفته ۳۸ زایمان میکردم ولی خب چون تحت نظر بودم روز اخر ۳۸ هفته بستری شدم ولی خب دهانه رحمم اصلا باز نشد و با نظر دکتر خوبم سزارین شدم .لحظه زایمانم فقط نادعلی میخوندم وقتی دخترمو دیدم انگار دنیا رو بهم دادن و همه دردهام تموم شدم .خداروشکر دیابت و فشارم همون موقع از بین رفت .اصلا سزارین درد نداشت .فقط بعدش یکمی اذیت شدم .ولی خب با همه سختی هاش الان به دخترم نگاه میکنم میگم می ارزید واقعا .چون همه جونم شده.

من بارداریم پرازاسترس ناراحتی بود خانواده همسرم باهمسرم خیلی اذیتم کردن فشارهای که توبارداری داشتم زایمان هم خیلی سخت بود ولی وقتی صدای پسرمو شنیدم همه چی یادم رفت

من خداروشکر هم بارداری خیلی راحتی داشتم و هم زایمان خوب و راحت، خودم از اول سزارین رو انتخاب کردم دکترمم قبول کرد، البته دو روز قبل از اینکه وقت سزارینم بود پسرم دنیا اومد ولی خیلی راحت و خوب بود، هیچی نفهمیدم و بعدشم بچه ام رو بغل کردم و خیلی هم درد نداشتم خداروشکر

من بارداری نسبتا خوبی داشتم..تقریبا دوهفته تو سه ماه اول حالت تهوع صبحگاهی داشتم و بعدش دیگه هیچی.زایمانمم دوست داشتم طبیعی باشه و شد ولی فکر نمیکردم انقدر درد داشته باشه...از ساعت ۸ شب که ریز دردهام شروع شد فکر کردم تا آخرش اینجوریه و وقتی دردم گرفت و رفتم زایشگاه با خودم میگفتم آخجون الان میرم تو با یه نی نی برمیگردم ولی هر چی زمان میگذشت دردها شدیدتر و فاصلشون کمتر میشد و در نهایت ۶:۴۰ صبح دخترم بدنیا اومد.من دقایق آخر از زایمان طبیعی و بچه دار شدن و ازدواج و ... پشیمون شده بودم و فقط داد میزدم ولی وقتی سایا بدنیا اومد از آسمون اومدم زمین😂😂اونقد ذوق زده شده بودم که اصن یادم رفت از دکترم بپرسم چندتا بخیه خوردم و این موضوع برای من هنوزم که هنوزه دغدغه شد.

الحمدالله بارداری خوبی داشتم و زایمانمم خوب بود.۶ساعت درد کشیدم..درش سخت بود،هیچ وقت یادم نمیره
ولی خب الان گل پسرمو دارم،دیگه غم ندارم

من یک بارداری راحت داشتم،کیسه ابم پاره شد و ساعت8صبح بستری شدم و تا ساعت8شب دردی نداشتم که امپول فشار زدن،درد داشتم ولی قابل تحمل بود،بیشتر گیج بودم تا اینکه ساعت8روز بعد طبیعی زایمان کردم.اتفاق غیر قابل پیش بینی این بود که جفتم به بالا چسبیده بود و کنده نمیشد که خیلی خیلی اذیت شدم و کورتاژ شدم.زیاد فکر نکنین و استرس نداشته باشین که واااای چی میشه،قطعا با همه سختیاش بهترین لحظه های عمرتون میشه👪

من بارداریم خب اوایل ویار سخت بود بعد بهتر شد من از زایمان طبیعی می ترسیدم ولی با ی خانوم دکتری آشنا شدم که اون ترس ازم گرفت بهم روحیه داد .استخر می رفتیم .پیاده روی .کلاس های ورزش و آموزش میزاشت .۵ مرداد بود که درد هام منظم شدن با ورزش تونسم یکم کنترل کنم با هماهنگی دکترم رفتم بیمارستان معاینه کردنم گفتن خیلی خوب ورزش اینا میکنی گفتم بله .که خانوم دکتر اومد کلی باهم ورزش کردیم که بالاخره کیسه ابم پاره شد که نهایت ۹:۳۰صبح فول شدم خلاصه ۶ مرداد ۹۸ پسر خوشگلمو گذاشت بغلم.

من توی بارداریم ماه اول بخاطر درد کمرو ورم زیرشکم رفتم دکتر واس3روز بستریم کردن.حالم بد بود....از2ماهگی تا4ماهگی ک حالت تهوع داشتم..از6ماهگی ب بعد بچم اومد پایین دکتر استراحت مطلق داد.1ماه آخرماه درد گرفتم.هفته آخر بارداریم درد بارداریم شروع شد..1روز مونده بود ب تاریخ زایمانم دردم هی میگرفتو ول میکرد......صبح روزی ک میخواستم برم واس زایمان خونریزی افتادم دردم بدترشد....غروب اون روز بچم چون حرکت نمیکرد فقط قلبش میزد مجبور شدن کیسه آبمو پاره کنن ک من دردم بیشتر بشه.بعدم ک بعداز 23ساعت درد کشیدن دهانه رحمم10سانت باز شدو پسرم بدنیااومد.. ولی16تا بخیه خوردم...بعدم ک پسرم چون سینم سفت بود و آغوز داشت شیر نمیتونست بخوره....آب بدنش کم شده بود...زردیش رفته بود بالا...تا5روزگیه بچم بیمارستان بودیم....کلی هم یکسره از ی زره بچه آزمایش میگرفتن....

سلام من بارداری دومم بود اولیو به علت تشکیل نشدن قلبش سقط کردم.و سه ماه بعدش مجدد باردار شدم.من چون فشار خون بالا دارم و داشتم همه بهم میگفتن سزارین باید بشی،تو بارداریم کلا استراحت مطلق بودمو کلی دارو خوردم بخاطر فشارم و قند لب مرزم که تو بارداری اومده بود سراغم.روز زایمانم که ٣٧ هفته و ٥ روزم بود دکتر برام آمپول فشار خواسته بود که طبیعی زایمان کنم.خودم ترجیحم سز بود چون از اول همش دکتر میگفت بهتره برات که سز شی،از طبیعی هم میترسیدم،موقع زایمانم دکترمو عوض کردم و اون خانوم دکتر بهم گفت طبیعی میتونی زایمان کنی.خلاصه بعد از تزریق آمپول فشار و داشتن انقباضای عاااالی،و شروع یه کم درد،یهو دکترم اومد و معاینم کرد و گفت دهانه رحمت کلا سفته ماهیتش و معلوم نیست کی باز شه،بهتره سزارین شی،ورفتم اتاق عمل و نیم ساعت بعدش پسر خوشگلم بغلم بود.با بی حسی زایمانم انجام شد ولی الان که تقریبا ٤ ماهشه پسرم کمر درد گاهی اذیتم میکنه و سری انگشتای دستم و زانو درد هم دارم که میگن عوارش بیحسیه،که خوب میشه به مرور زمان.فک کنم طبیعی بهتر از سزارینه،ولی من راضی بودم از سزارینم.ایشالله همه راحت زایمان کنن.

من تجربه اولم بود خداراشکربارداری خوبی داشتم، زایمانم طبیعی به روش اپیدورال بود خیلی خیلی راضی بودم اول از شوهرم بعدم ازدکترخوبم خیلی خیلی ممنونم دوستون دارم.

من فکر میکردم سزارین بهتر از طبیعیه
ولی سزارینم درد و سختی خودشو داره

من بارداریم خیلی خیلی سخت بود 😭😭😭زایمانم راحت بود ولی پسرم سینمو نمیگرفت سختر شد

من از وقتی فهمیدم باردارم رفتم تو کار ورزش😁 البته من مشکلی نداشتم ولی برای ورزش با پزشکتون صحبت کنید . خدا رو شکر زایمانم عااالی بود... مامام میگفت بعد من به همه مراجع هاش میگه که مثل من باشن... کلاسی هم نرفتم همشو از نت و یوتیوب نگاه کردم

من اصلا استرس نداشتم . اصلا هم به طبیعی و سزرین فکر نمیکردم . نظرم این بود هر چی که پیش اومد .
دقیقا تاریخی که واسم زایمان زده بودن کیسه اب پاره شد و بستری شدم بعد ۸ ساعت هم دخترم بدنیا اومد . درد داشتم طی این ۸ ساعت ولی فک میکنم طبیعی بود ....
کلاسهای بارداری هم شرکت کردم. نفس های عمیق کشیدن تو زمانی درد خیلی به زایمانم کمک کرد ...

من هم حاملگی سختی داشتم هیچی نمیتونستم بخورم ولی بدنیا اومدن دخترم بدک نبود.الانم دخترم لاغره😐😫

من کل بارداری مث پرنسسا بودم ازهمه نظر توجه درسته چن باری بستری شدم و استراحت مطلق بودم ولی بازم عالی بود بارداریم زایمانمم ۳۴هفته کیسه ابم پاره شد ۳ساعت درد کشبدم با امپول فشار و زایمانم راحت بود اما بعدش زردی دخترم و افسردگی و کولیک دخترم هنوز اذیت میشم

سلام به همه مادرای باردار....مخصوصا اونایی که بارداری اولشونه وکلی سوال دارن....من بارداری راحتی داشتم خداروشکر پسرم هیچ اذیتم نکرد ولی امان ازمشکلات که براهمه هست ولی اگه سخت براتون گذشت سوره والعصر حتمابخونید وزیاد لاحول ولاقوه الابه الله بگین تاآرامش بگیرین...برای زایمانم حتماورزشایی که میگن وانجام بدین بخاطراینکه اگه طبیعی باشه بهتون خیلی کمک میکنه البته که ژنتیک خیلی موثره چون خودمن کل فامیل درد زایمان نداشتن وآمپول فشاربچه هاشون وبه دنیاآوردن ومنم به همچنین...
من که ۹ماه رفتم پیش یه دکتر ولی آخرش نیومدبالای سرم😂آخه همون شب که اغتشاش شده بود منم رفتم بیمارستان یه روزکامل بستری بودم تادیدن هیچیم نمیشه سوزن فشارزدن وبالاخره پسرم ۴صبح به دنیااومدهمون وقت همه چی یادم رفت😉الان دیگه واقعاچیزی یادم نیست...مامانای باردارنگران نباشین😍

من زایمان خیلی بدی داشتم.مجبور شدم طبیعی زایمان کنم.همروئید شدید گرفتم.هنوزم بعد یکسال درگیرشم

من خودم ماما هستم و با توجه به عوارض سزارین دوست داشتم طبیعی زایمان کنم اما متاسفانه وارد فاز زایمان نشدم و با سرم هم قلب جنین افت کرد و نهایتا ۴۰ هفته و دو روز سزارین شدم
به روش اسپاینال از کمر بی حس شدم که عالی بود اما خب درد سزارین واقعا بد بود

بارداری خوبی داشتم ورزش بارداری و کلاس بارداری میرفتم زایمان فیزیولوژیک بادرد کمی داشتم
ولی بعدش خیلی سختی کشیدم اطرافیان (خونه شوهر) تذیتم کردن حتی موقع زایمان شوهرمم نیومد😓تنها با مامانم بودم بیمارستان

من بارداریم زیاد سخت نبود یکم حالت تهوع اذیتم میکرد ولی برا زایمان ۳ساعت درد شدید گرفتم ولی وقتی پسرم دیدم دیگه کلا یادم رفت

خداروشکر بارداری راحتی داشتم.روز زایمانم همه استرس داشتن ولی من ظاهرمو حفظ کردم اون روز هم خیلی خوب بود

منم بارداری خوبی داشتم ولی درد بعد سزارین پدرمو درآورد

موقع زایمان فقط خداواهل بیت روصداکنیدبخداکمکتون میکنن ،سوره انشقاق واسه زایمان راحت خیلی موثره من توزایمانم برام خوندن جواب داده بخدا

من بارداری خیلی بدی داشتم تا لحظه آخر و حتی توی اتاق عمل هم بالا اوردم، برای زایمان هم کلاس های یوگا بارداری از هفته ی ۲۰ تا ۳۸ مرتب میرفتم و آمادگی کامل برای زایمان طبیعی داشتم اما روز اول هفته ۳۹ ساعت ۲ نیمه شب کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان دکترم هم سریع اومد سزارین کرد و رفت برای ترخیص هم نیومد و ظلم بزرگی به من کرد الانم گاهی جای بخیه هام درد میگیره

سلام. من طبیعی زایمان کردم، البته یکم زودتر از زمانی که دکتر برام تاریخ زده بود، از بی دردی اپیدورال هم استفاده کردم، خداروشکر راضی بودم، فقط واسه بخیه هام یه مدت اذیت شدم که اونم خداروشکر رفع شد، کلاس های بارداری و آمادگی زایمان و رفتم خییییییلی بهم کمک کرد عالی بود هم استرسم و کم کرد، هم خیلی نکات مفید یاد گرفتم، توصیه میکنم همه کلاس های بارداری رو برن. ورزش های قبل از زایمان و پیاده روی خیلی بهم کمک کرد، زایمانم رو هم راحت تر کرد

من اصلا متوجه هیچی نشدم انقد بارداریم وزایمانم راحت بود...

منم بارداری خوبی داشتم خداروشکر ولی زایمان ۶ساعت درد کشیدم 😓😢

سلام
من قبل از بارداری سرکارمیرفتم و وقتی هم فهمیدم بازم تاهفت ماهگی سرکاررفتم..تو اون دوران همه کلاسای رانندگی رو رفتم بیرون میرفتم وبااینکه ویار و دست تنها بودن و وضع مالی زیاد خوب نبود اما نهایت کاری ک برای حال خوبم میتونستم کردم و ازهمه سخت تر آزمایش آمینوسنتربود ک فقط یک ماه کامل استرس داشتم و گریه..
کلاسای آمادگی زایمان هم خیلی خوب بود من از ۶شب درد کشیدم تا۸صبح پسرم طبیعی ب دنیا اومد و اون شب رفتیم رستوران باشوهرم قدم زدیم و مامانمم ک همش پیشم بود فقط خاطرات شیرینش رو یادآوری میکنم چون اصلا نترسیدم و همش میگفتم این روند تکامل منه..زایمان طبیعی یعنی من در سلامت کاملم و الانم بچه داری😍

من از اولش تصمیم به زایمان طبیعی داشتم و خداروشکر بدون هیچ مشکلی طبیعی زایمان کردم همه چی عالی بود ساعت ۱۰ شب دردام شروع شد ۱۲:۳۰ صبح دختر گلم به دنیا اومد

من بارداری خوبی داشتم وزنم هم زیاد بالا نرفت و چهل هفته تموم شده بود وکیسه آبم سوراخ شده بود و یه دوش گرفتم رفتم بیمارستان ،تونستم زایمان طبیعی داشته باشم خیلی درد داشت ولی وقتی دخترمو همون لحظه بغل کردم تمام درد یادم رفت،خاطره خوبی به جا موند

من بارداری عالی داشتم قرارشد زایمان طبیعی داشته باشم ولی فشارم بالابودو پروتئین خونم بالارف سزارین شدم هرچند چن ساعتی درد زایمانم تحمل کردم ولی اخرسر ک سزارین شدم راضیم هرچندبعدزایمان کلی سردردداشتم ولی همه چی یادم رف باوجود نینیم.

من زایمان سختی داشتم 9 ساعت درد طبیعی دادم اخرشم سزارین شدم 😢

دوره بارداری خیلی راحتی داشتم اما زائمان خیلی سختی داشتم، بخاطر کرونا نیروی تخصصی خوب در بیمارستان نمانده بود و اصلا رسیدگی‌خوب نبود، تمام عوارض سزارین را تحربه کردم هم سردرد هم کمر درد و ... از همه بدتر دخترم بعد به دنیا آمدن ۵ روز nicu رفت و پیشم نبود😑

من بارداریخوبی داشتم و زایمانم خیلی راحت بود خدایا شکرت

سلام منم حاملگی سختی داشتم... واس زایمانمم بدتر... پسرم هم ریه هاش نارس بود هم عفونت کرده بودن گاهی ک فک میکنم به روز تولدش تلخی اون روزا چیزی میاد جلوی چشم اما خداروشکر الان خوبه...امیدوارم هیچ بچه ایی مریض نشه

من بارداری سختی داشتم ولی زایمانم اسون بود

خانما اگه کسی زایمان بدون درد که تازگی امده رو تجربه کرده بگه

زایمان من خیلی پر استرس و وحشتناک بود خیلی روزای سختی بود اصلا از بارداری لذت نبردم😢

وااای خداروشکررررر خداروشکر هزااار بار شکر من ک خیلی راضی بودم از زایمانم الهی شکر
خیلی راحت بود
طبیعی هم بودم
چون خیلی زیاد ورزش کردم
خیلی با ارامش و دردهام همش ۱ساعت طول کشید و زودی نی نیم اومد بغلم 😍

بارداری و زایمان من هر دوش خیلی خیلی بد بود
اول که باردار نمیشدم و با ای یو ای باردار شدم بعدش ناراحتی قلبی گرفتم دیابت بارداری گرفتم که هنوزم دارم از ۵ ماهگیم پام شکست تا روز قبل زایمانم پام تو گچ بود چون دکترا میگفتن نمیشه عکس گرفت جای شکستگی مشخص نیس زایمانمم افتضاح بود چون بدنم بی حس نمیشه تمام طول اتاق عمل از ترس اینکه داشتم متوجه میشدم دکتر داره چیکار میکنه سکته میکردم یبارم تو اتاق عمل ضربان قلبم کامل رفت از اتاق عمل که اومدم بیرون نمیتونستن به خاطر قلبم بهم مسکن بزنن کلی درد کشیدم خونه هم که اومدم به خاطر مشکلای روحی کلی اذیت شدم همه اینا باعث شده از بارداری و زایمان متنفر بشم زن باردار میبینم پشتم میلرزه که اون بیچاره هم یه وقت مثل من نشه

من واسه بارداریم خیلی اذیت شدم چون جفتم پایین بودواین ماه کلاخوابیده بودم وگوشه ی خونه بودم وتنهاتفریحم دکتررفتن بود😔😔اماخداروشکرزایمان خیلی راحتی داشتم وقتی برای زایمان رفتم دکترا فکرمیکردن کلاس بارداری یاپیاده روی رفتم،طبیعی هم زایمان کردم ودوباره دوستدارم که برگردم به یکسال پیش،بااینکه اززایمان وحشت داشتم..

بارداری پراسترسی داشم ولی زایمان خیلی راحتی داشم انگار همه چی خواب بود الانم پسرم بغلمه انگار دنیا تو بغلمه

من بارداریم همش تنگی نفس داشتم افت فشار...ولی زایمانم بازبهتربود..دردداشتم...ولی موقع بدنیااومدن دخترم اصلادردش زیادنبودبقیه هم نخوردم خدارشکر..حالاهم چهارماه باردارم..امیدوارم اینم راحت باشه به امیدخدا

من دو سه هفته زودتر از موعد زایمانم کیسه ابم پاره شد ساعت ۲ شب رفتم بیمارستان با امپول فشار زایمان کردم خیلی خیلی درد اور بود بدتر از زایمان بخیه ها بودن دو هفته هم درگیر بخیه ها بودم پسرمم زردی داشت ولی خداروشکر تمام سختیا که کشیدم بعد دو هفته تموم شد الانم از اینکه طبیعی زایمان کردم راضی ام

من بارداری کاملا راحتی داشتم ولی بجاش موقع زایمان واقعا مردم و زنده شدم ۲۴ ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد دخترم بنظر من هرکی میگه طبیعی خوبه واقعا در اشتباهه

من بارداری خیلی راحتی داشتم یبارم حالت تهوع نداشتم زایمان هم خیلی راحت بود سزارین شدم

بهترین تجربه بود چون تمام سونوها گفته بودن بچه ت دختره بدنیا اومد گفتن پسرت میره تو دستگاه؛

زایمان من وحشتناک بودساعت ۳ شب کیسه آبم پاره شد و از ساعت ۱۰صبح تا ۱۰شب، ۱۲ ساعت درد زایمان طبیعی رو کشیدم ولی در آخر نتونستم زایمان کنم چون لگنم مناسب زایمان طبیعی نبود سزارین شدم وقتی بچه ام بدنیا اومد سرش کش آورده بود ازبس که با دست سرش رو کشیده بودن بیرون فشار خودمم ۱۷ بود بردنم بخش مراقبتهای ویژه تا فردا عصرش که فشارم ۱۴ شد بردنم توی بخش و بچه ام رو آوردن دیدم

من زایمانم اولم طبیعی بود و خیلی خیلی راحت بود .دوست داشتم زایمان دومم طبیعی باشه ولی بچه ام یکهفته زودتر به دنیا اومد و مجبور شدن سزارین کنن.اونم تجربه خوبی بود ولی من خیلی استرس و اضطراب داشتم

بدترین دوره زندگیم

من اوایل بارداریم همش حالت تحوع و استفراغ داشتم تا چهار ماهگی خیلی اذیت شدم اما بعدش اوضاع خوب شد تا وقت دنیا آمدن دخترم ولی درد نداشتم از وقتم گذشته بود رفتم بیمارستان بهم آمپول فشار زدن بعد یکی دو ساعت دردم شروع شد ساعت درد گرفتم و ساعت چهار نیم بچم طبیعی دنیا اومد پرستارا می گفتن راحت زایمان کردی اما دردش خدایش وحشت ناک بود فقط مدتش کم بود ولی وقتی دخترمو گذاشتن تو بغلم یک احساس خیلی جالب و شیرین بهم دست داده بود و دیگه اینکه من من بخیه خورده بودم
بخیه ها خیلی بد بودن تا چهل روز طول کشید تا خوب بشه

هیچ زایمانی به اندازه من سخت نبود۳روز تمام درد کشیدم کلی قرص و امپول فشار بچه بدنیا نیومد بعد۳روز بردنم اتاق عمل هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین 😣

سلام بله

وای من ب شدت سخت بودمامانا.۵ روزدردداشتم ی شب بیمارستان ساعت ۳شب بستری کردن وتاساعت ۱۲ظهردردشدیدوسربچه نمیامداورژانسی سزشدم

من تو بارداریم زیاد اذیت نشدم فقط معده درد و رفلاکس داشتم، برای زایمانم ماما همراه گرفتم زایمان خوبی داشتم با کمک و راهنمایی ماما همراهم فقط سه ساعت طول کشید دختر نازم بدنیا بیاد

من خداراشکربا اینکه دیابت بارداری داشتم اما بازم بارداری راحتی داشتم.برنامم زایمان طبیعی بود.اما بعد از ۲۴ ساعت دردو آمپول فشار نهایتا سزارین شدم.چندروز اول درد بخیه ها بود اما با مسکن و شیاف میشد تحمل کرد...

سلام.من دوران بارداریم خیلی خیلی خوب و عالی بود و اصلا هیچ استرسی نداشتم.کلاس های آمادگی برای زایمان هم رفتم و حسابی ورزش میکردم و پیاده روی میرفتم،به امید اینکه زایمان طبیعی و راحتی داشتم باشم،اما متاسفانه ضربان قلب پسرم کم شده بود و آب دور بچه هم همینطور و به اجبار سزارین شدم.به روش بی حسی،خیلی هم راحت بودم.و بعد زایمان خداروشکر مشکلی نداشتم و خیلی زود تونستم خودم کارهام رو انجام بدم.

من تا شش ماه همه چی گل و بلبل بود شش ماه تا 9 ماه خارش شدید خیییییلی شدید گرفتم خوابو خوراک ازم گرفته شد
آخرای ماه 9 ی روز رفتم برا معاینه خدا لعنت کنه دکترمو ازین دکترای بنام و.... بود ولی متاسفم براشون....
بعد معاینه من خونریزی خفیفی گرفتم که گفت طبیعی فرداش همینطور نگو دردزایمان منم بی تجربه چون دردشم خیلی خفیف بود باید میرفتم بیمارستان خلاصه شب به اصرارش شوهرم رفتیم اونا باز معاینه وااای که بیزارم از معاینه چقد بدو دردآور خلاصه پسرم پیپی کرد منو بردن سزارین مادرش بمیره بهد دنیا اومدن معده ی کوچولوشو ساکشن کردن خلاصه کلی اذیت و... ساعتها منتظرش باهمه دردم نشستم تابیارنش 5 صبح بچه م باشیون اومد تو بغلم دوسه ماه پاهاش تو شکمش جمع بودو دل‌درد داشت
من خاطره خوبی نه از بیمارستانم که یکی از بنام ترین بیمارستانلی تهران و نه دکترم ندارم زایمانی خوبی نداشتم

من اکه استرسای ک تو محل کارم بهم وارد شد رو نادیده بگیرم بارداری اسانی رو داشتم هرچند تو ۲۸ هفته بخاطر دیابت ب مدت ۳ روز بستری شدم ولی خودش تجربیات ارزشمندی رو برام در پی داشت هفته ۳۷ بودم ک برای تشخیص وضعیت جنین سونو انجام دادم گفتن ک وزنش نسبت ب سنش کمه هست و منو فرستادن سونو تخصصی همون شب دکتر دستور بستری شدن و زایمان رو دادن اولین تجربه زایمانم بود و بهم گفته بودن دردش کمی بیشتر از پریودی هست از شنبه شب ک بستری شدم تا دوشنبه ظهر درد میکشیدم البته اولش در حد همون درد پریودی بودو دهانه رحمم کلوز بود ولی از عصر یک شنبه تا خود ظهر دوشنبه درد میکشیدم شدید ،دهانه رحمم در حد ۲ سانت باز شده بود خیلی بهم سخت گذشت بچم اونده بود تو کانال رایمان و دهانه رحمم در حد ۵ سانت باز شده بود خدا خیر بده ب یکی از ماماها ک شیاف برام زد ک دهانه رحمم باز شد و در ساعت ۱۲:۳۰ روز چهاردم بهمن پارسای عزیزم در ۳۷ هفته و ۶ روزگی قدم ب جهان گزاشت پارسا رو ک گزاشتن تو بغلم همه دردا فراموش شد

سلام چرا شما هرچی نظر میدید بالای صفحه برای منم میاد نظراتتون در صوروی که رو کامنت من ریپلی نمیکنید 😐😐

یه سال و نه ماه

من کلاس های بارداری رو رفتم و واقعا موثر بود و زایمانمم بدنبود... اینم آیدی اینستام@faezeh.mylove.m

من ماه هشت و نه هر روز ۴۵دقیقه پیاده روی میکردم و ماه آخر هم حرکات ورزشی کردم ولی سر زایمان داغون شدم

من اوایل بارداریم خیلی سخت بود
بعدش بارداریم خداروشکر خوب بود ولی زایمان سختی داشتم خیلی اذیتم کردن بچم طبیعی بدنیااومد وقتی بغلم‌گرفتمش تمام دردام یادم رفت خیلی حس منحصربفردی بود😍

منم از هفته ۲۳ دهانه رحمم باز شد و تا ۳۷ هفته استراحت مطلق بودم،حتی دستشویی ام چهاردست و پا میرفتم

بارداری راحتی داشتم خداروشکر، آدم فعالی بودمو و تحرک زیاد داشتم و تا ۸ ماهگی شغلم رو ترک نکردم، خداروشکر نه ورمی داشتم و نه اضافه وزنی و روزای آخر پیاده روی و پله روی زیادی داشتم واسه اینکه زایمانم راحت تر بشه، و هیچ استرسی نداشتم و شرایطم خوب پیش رفت و زایمان طبیعی همیشه انتخابم بود، به نظرم سختی داره نمیشه گفت نداره ولی میشه تحمل کرد،
ولی متاسفانه حین درد کشیدنام استرس بدی بهم وارد شد چون متوجه شدم مامای همراهم نمیاد پیشم و اینکه ضربان قلب دخترم نامنظم شد و متاسفانه بعد بدنیا اومدن تو بخش نوزادا بستری شد، همه چی خوب بود ولی همین که دخترم ۶ روز بستری بود خاطره بدی واسم داشت 😔😔
مهم اینه که الان سالمه و پیشمه 😍😍😊

من زایمانم به روش طبیعی بود و خیلی زایمان سختی داشتم و بعد اینکه دخترم بدنیا اومد سریع بردنش بخش نوزادان و مشکل تنفسی واسش پیش اومده بود، بعد ۶ روز از بیمارستان مرخص شد 😥 خداروشکر الان سالمه و واسش میمیرم 😍😍😍
هرباری که یاد روزایی که تو بخش نوزادا بود میفتم دلم میگیره و دلم واسش میسوزه 😔
خدا واسه هیچ نوزادی نصیب نکنه این شرایط رو 😏

منم روزمادرسه سال پیش فهمیدم باردارم خداروشکر بارداری خوبی داشتم نه ویاری نه حالت تهوعی همه ۴۰هفته خوب گذشت ولی چون بچه اولم بودوماشین دردسترس نبودترجیح دادم زودبستری بشم ساعت ۹‌شب بستری شدم و۵:۲۵دقیقه روزبعدش زایمان کردم بااینکه باوکیوم زایمان کردم ولی اونقدری اذیت نشدم چون یکی دودقیقه بودبه محض اینکه پسرموگذاشتن روشکمم تمام دردام تموم شدوازدیدن اینکه خدایه بچه سالم بهم داده اشک شوق میریختم خیلی حس خوبی بودخدابه هرکی میخوادنصیب کنه

من بارداری اولم خیلی بد بود دیابت خم داشتم ولی زایمانم خوب بود
ولی بارداری دومم خوب بود فقط بعد از زایمان دچار فشار بالا شدم تا ۲۰ فشارم بالا رفت و پایین هم نمی اومد خیلی سخت گذشت.

من اوایل بارداری نمی‌دونستم هستم اولین سونو۲/۵ماهگی بود که فهمیدم باردارم حاملگی نسبتا سختی بود چون سرکارم میرفتم خیلی میترسیدم اما خیلی با خودم حرف میزدم و مدام به صورت تلقین میگفتم ترس نداره اصلا خیلی راحت خیلی درد نکشیدم فقط آمپول فشار زدن بهم اما توصیه میکنم تو اون لحظات اول از همه دعا یادتون نره ما رو هم دعا کنید

من خیلی خانم فاطمه زهرا رو تو دلم صدا کردم و نفس عمیق کشیدم فکر میکنم واقعا کمک می‌کنه بعضی ها خیلی سرو صدا میکنند که اگر این کار رو بکنید بهتون رسیدگی نمیشه

انشالله همه بچها سالم به دنیا بیان و حال همه مامانا هم عالی باشه.

آخ از زایمان نگید که دلم خونه.من توی ۲۶ هفته با سختی و درد وخونریزی شدید زایمان کردم بعدشم با همون درد ۵۰ روز توی بیمارستان رفتمو اومدم چون پسرم بستری بود.از ناز کردن بعد زایمان هیچی نفهمیدم🙁

من فقط چهار ماه بارداری همش سرم درد میکرد چون فشارم پایین بود ولی در کل خوب بود غربالگری دوم یکی از رگ های قلب بچه رو تشخیص نداد خیلی استرس داشتم تا رفتم اکو قلب جنین آخر بارداریم هم آب دور بچه کم شد بازم خیلی میترسیدم که زایمان زودرس داشته باشم ولی شکر خدا یکهفته دیر تر از موعد دخترم طی یک زایمان طبیعی خیلی خوب به دنیا اومد ولی بعدش از دماغم در اومد زایمان راحت شقاق زایمان گرفتم و نگم دیگه😭

بارداریم خوب بود ولی سختیای خودشم داشت سردرد شدیدمیگرفتم زبونم ضعف میکرد چندماه اول اینجور بودم خوب شدم کل بارداریم حالت تهوع وسوزش معده داشتم نفس تنگی شدید گرفتم آخرا بارداریم ولی بااین همه سختیاش شیرین بودش واسم وزایمانمم طبیعی بود ازساعت ۷صبح دردام توخونه کم کم شروع شد تاخونریزی کردم رفتم بیمارستان ازساعت ۹نیم صبح بستری شدم تا۴بعداز ظهر نی نیم به دنیا اومد خیلی دردکشیدم ولی واسم دوران خوبولذت بخشی بود به خصوص وقتی دخترمو بهم دادن کل دردا سختیامو فراموش کردم خدایا شکرت ممنونم ازت ❤💜😍🤩🙏🏻

خداروشکر بارداری خیلی خوبی داشتم .ویار نداشتم بالا نمیاوردم همه ی کارامم خودم میکرردم خورد و خوراکمم عالی بود

من بارداری درد آور بدی داشتم دائم بدن درد داشتم خیلی درد بدی بود پسرم یک هفته بیشتر تو شکممم موند هر چی میرفتم بیمارستان منو رد میکردن میامدم خونه امید وارم هر چه زود تر بیمارستان مهدیه با خاک یکسان بشه که دیگه هیچ مادری اونجا زایمان نکنه بدترین ساعات عمرم تو اون بیمارستان خراب شده گذشت به اندازه تمام عمرم فحش خوردم بدترین بی احترامی ها رو دیدم بخدا قسم اصلا کثیف کاری نکردم اصلا اذیتشون نکردم ولی همشون بهم ظلم کردن هم درد طبیعی کشیدم هم بعدش بخاطر خوابالودگی مرستار بی حسی دوتا آنپول بی حسی بهم زدن بعدش هم با بدترین نوع بخیه من و مرخص کردن خدا اینجوز زایمان تصیب هیج مادری نکنه.😭🙏

سلام من بارداری خیلی شیرین و لذت بخشی داشتم به طوریکه نفهمیدم ۹ ماه چه جوری گذشت. توی کلاس های بارداری هم شرکت میکردم و با وجود ترس از زایمان طبیعی خودم و اماده کرده بودم و کلاسا خیلی موثر بود دیگه مثل قبل ترسی نداشتم و از هفته ۳۷ شروع کردم به پیاده روی که چند روزی گذشته بود که برای معاینه پیش دکترم رفتم و گفت که همه چیز خوبه و احتمال داره زایمانم زودتر بشه چون سر بچه قشنگ تو لگن اومده بود ،که متاسفانه تو راه برگشت از دکتر توی ماشین بودیم که تصادف کردیم .یهو یه ماشین با ضرب از سمتی که نشسته بودم زد به ماشینمون دیگه نگم از حالی که اون لحظه داشتم با اینکه شکمم به جایی نخورد ولی انقدر ضرب بدی از پشت بهم وارد شد کمرم به شدت درد گرفت و همون لحظه حس کردم که بچم چریخید به سمت بالا و منقبض شد. با کلی استرس رفتیم نزدیکترین بیمارستان دولتی که بعد از کلی عذاب کشیدن که به اصرار خودشون میگفتن باید همین الان زایمان کنی چون احتمال میدادن جفت جدا شده باشه که خدا روشکر نشده بود و بعد از کلی سونو و ان اس تی با رضایت خودم مرخص شدم و تا دو هفته هر شب ان اس تی میدادم و به خاطر درد کمرم فقط استراحت میکردم همین شد که در اخر تو ۴۰ هفته بدون هیچ علائمی بیمارستان رفتم چون تست نوار قلب جنین خوب نبود و همون تصادف باعث شد نتونم طبیعی زایمان کنم و خداروشکر پسرم و صحیح و سالم تو بغلم گرفتم و زایمان خیلی خوبی داشتم و دیگه با دیدن پسرم همه دردام یادم رفت ببخشید که خیلی طولانی و با جزییات نوشتم از خدا میخوام همه زایمان خوبی داشته باشن و بچشون و صحیح و سالم در اغوش بگیرن
این هم آیدی پیج پسرمه@karen___9847

من هر کاری کردم پله .پیاده روی.تمیز کردن سرامیک .سجده رفتن اما فایده نداشت من روزی 6ساعت پیاده روی داشتم

خداروشکر
فقط ماه های اخر خیلی اذیت شدم شبا انگار توو قبر بودم 🤪
زایمان هم طبیعی بود که فکر میکردم خیلی سخت باشه لما سخت بود و بالاخره اون روز گذشت و تموم شد خیلی راضیم

من بارداری خوبی داشتم ولی زایمان سختی داشتم البته خود زایمانم خوب بود عوارضش نابودم کرده

وای 9ماه ویارشدید و تهوع شدید داشتم درحد خیلی بد و افتضاح و زاینان طبیعی خیلی بد ...ک اصن نمیخام به یادش بیوفتم..ولی درکل به داشتن همچین گلی می ارزید😘

من زایمانم کیسه ابم نه صبح پاره شد رفتم بیمارستان سوزن فشارزدن تا ۶عصر درد کشیدم تا دخترم به دنیااومد ولی تا بغلش کردم دردام یادم رفت

من بارداري خيلي خوبي داشتم همه چيزم خوب خوب بود با اين كه سنم كم بود ولي از زايمان نميترسيدم زايمان طبيعي خوبي داشتم هميشه به شيريني اون موجود ناز فكر ميكردم و اين باعث ميشد آرامش داشته باشم

سلام خانومای باردار لطفا استرس نداشته باشین ریلکس باشین خوش بگذرونید واز بارداریتون نهایت استفاده رو بکنید.من خیلی پشیمونم که خوب نتونستم ازحاملگی که خیلی راحت بود و هیچی نمیفهمیدم رو استفاده کنم.چون استرس بعدزایمان تاثیرخیلی بدی تو بچه میزاره من خودم به چشم دیدم وخیلی پشیمونم.قبل بارداری تصمیم بگیرین طبیعی یا سزارین.اگه طبیعی کلاس برین.کلاس برامن خیلی مفید بودتا حدودی آگاهی داشتم میدونستم مرحله به مرحله چیکارکنم.نمیگم زایمانم راحت بودنه.ولی چون خودم طبیعی انتخاب کردم.باعشق رفتم بیمارستان ۸صبح بستری شدم آمپول فشار زدن۴بعدازظهر دخترم بدنیا اومد.درد کشیدم ولی خیلی شیرین بود اصلانم پشیمون نیستم.اگه عقب برگردم بازم طبیعی زایمان میکنم.ورزشای زایمان خیلی زایمان رو راحتر میکنه حتما کلاس برین چه طبیعی چه سزارین.موفق باشین .ببخشید طولانی شد

من همش تو با داریم گریه میکردم جوش میزدم

زایمان منم خوب بود،طبیعی ولی رفتم ی بیمارستان نمونه شخصی،که وقتی پام رسید و منو بستری کردن،با زدن ماسک اکسیژن هیچی حالیم نشد تا اینکه پسرمو دادن بغلم،پیشنهاد من برای مامانایی که تو راحی دارن،حتما درباره بیمارستانی که میخوان زایمان کنن تحقیق کنن،کار رسیدگی به مادروبچه خوب باشه،تا ی عمر گرفتار نشن😆😆😆

سلام مامانا
من ک از اول بارداریم تا اخرین لحظه فقط بالا اوردم،۳ ماهه اولم کلا استراحت بودم نمیتونستم اصلا از جام بلند بشم همیشه هم فشارم پایین بود زایمانمم ک خودم طبیعی انتخاب کردم چون ۴۰ هفتم کامل بود و منم درد نداشتم بستریم کردن از ۱۱صبح ک بستری شدم اومدن دهانه رحممو باز کردن و کیسه ابمو پاره کردن وتا ۹:۳۰ شب من فقط درد کشیدم و واقعا سخت بود ولی از شانس من مجبور شدم ب بدترین بیمارستان برم ک واقعا بدردنخور بودن
با این همه سختی بازم دلم واسه بارداریم تنگه و حتی بعضی وقتا از دلتنگی گریه میکنم 😔پس تا میتونید از این دوران زیبا لذت ببرید😊

من بارداریم اولین ماها خیلی تنبل بودم بالا میاوردم زود رنج شده بودم ولی بعدش خوب بود زایمانمم زایمان طبیعیی بودد.خیلی سخت بود ولی همین ک بچم اومد راحت شدم و درد نداشتم .و هیچکسم نزاشتم مواظبم باشه خیلی زود هم خوب شدم

من سزارین شدم،یعنی خودم انتخابش کردم و اصلا هم پشیمون نیستم...بعد کلی تحقیق و فکر تصمیم گرفتم دخترمو با بی حسی بدنیا بیارم و تا بلافاصله بعد تولد ببینمش
اما چشمتون روز بد نبینه من ۶ بار آمپول خوردم تا بلاخره آخریش گرفت و بیحسی تزریق شد ولی اثر نکرد اصلا و منو مجبوری بیهوش کردن
بعدش دکترم گفت بخاطر قد بلند و کم کاری تیرویید این مشکل بعضی وقتا پیش میاد من وسط عمل تازه بیحس شده بودم
نمیخوام الکی استرس بدم ولی گفتم تجربه مو بگم تا مامانای باردار تو تحقیقاتشون اینو هم پیگیری کنن😊

من زایمان طبیعی بودم و بهترین خاطره رو دارم، چون خیلی خوب بود و شیرینی اون روز هنوز لبخند رو لبام میاره...
دلیلِ راحتیش هم به نظرم به خاطر تحرکی بود که داشتم، و از این بابت از خدا هزاران بار ممنونم...

من طبیعی زایمان کردم فشارم بالا بود باید سزارین میشدم ک متاسفانه انجام ندادن بدترین وسختترین زایمان با پرسنل خیییلی بداخلاق و خشن (بیمارستان میلاد)جدا از درد پراز استرس ک پرسنلش بدترم کردن این استرسو

منم زایمان سختی داشتم .تو ۴۰ هفته و دوروز نه هیچ دردی داشتم نه بچه اومده بودتولگن .اما بخاطر چند بار معاینه داخلی کیسه ابم پاره شد .از ساعت ۹ صبح که رفتم بیمارستان بهم امپول فشار زدن.تا ده شب که اخر نه دهانه رحمم بیشتر از ۴سانت باز شده بود ن بچم پایین اومده بود .بادرد زیاد منو برای سزارین بردن .درد طبیعیم کشیدم مخصوصا با امپول فشار که دردا خیلی شدیرتر بود ولی آخرشم سزارین کردنو بعد از تحمل کلی درد باز بخیه و عمل سزارین شدم

من قصدم این بود طبیعی زایمان کنم کلاس امادگی زایمان هم رفتم اما تا ۴۰ هفته و سه روز هم صبر کردمو هیچ خبری از نی نی نشد تااینکه دکتر گفت خطرناکه منم از امپول فشارو این چیزا میترسیدم دیگه اینوری شد ک سزارین شدم ولی راضی هستم ازاونم

من بارداری خیلی خوبی داشتم جز اینکه طول سرویکسم یکم پایین بود و باید رعایت میکردم مشکلی نداشتم کلاسهای بارداری هم شرکت کردم که واقعا عالی بود هم ورزشها هم کلاسهای تئوری ولی برای زایمانم بعد اینکه معاینه لگن تو ۳۷ هفته شدم که دکتر گفت بچه کاملا سرش پایینه احتمالا بعد این معاینه دردات شروع میشه اگه نه ۱ روز صبر کن برو بیمارستان ، متاسفانه دردام شروع نشد تو بیمارستانم بعد آمپول فشار بازم درد نداشتم تا به زور کیسه آبمو پاره کردن دردم شروع شد تقریبا ۳ ساعت درد کشیدم ولی بلاخره طبیعی زایمان کردم اما با پارگی زیاد ، بنظرم درد زایمان قابل تحمله اما درد بخیه زدن وحشتناکه ، به همه هم پیشنهاد میکنم اگه میخان طبیعی زایمان کنن حتما سعی کن بدون برش باشه

سلام.من بارداری خیلی راحت وشیرینی داشتم بهترین دوران زندگیم بارداریم بود انقدر که توام با عشق بود.خداروشکر زایمانم هم اسون بود.ولی صدردصد همراهی همسر ومراقبت اون بود که برای من بهترین خاطره شده.مخصوصا اینکه زمان دردام تو زایمان طبیعی چهره همسرمو وتصور میکردم و به عشق اون تلاشمو باانرژی ادامه میدادم

من بارداری اولم سخت بود ولی زایمانش راحت...دومی هم بارداری سختی داشتم هم زایمان سخت..روپسرم سرکلاژی بودم استراحت مطلق...رودخترم دیابت بارداریوتیروییدو استرس زیاد😔ولی بابدنیا اومدنش همه مشکلاتم شد شکلات😍😍

من زایمان خیلی سختی داشتم حالم خیلی بد بود بچه ام 16 روز سینه نگرفت با شکم پاره و کلی درد زایمان فقط میرفتم بیمارستان تا دستگاه بذارند شیرما بدوشنن واقعا هم عذاب کشیدم

من بارداری سختی داشتم هم قندم بالا بود هم تیروئید گرفتم همش تو رژیم بودم بعدم که طبیعی زایمان کردم و خیلی سخت بود ولی خداروشکر که یه پسر سالم به دنیا اوردم و دردها یادم رفت

به عشق زایمان طبیعی باردار شدم، همیشه معتقد بودم که من زن خلق شدم چون لایق دیدن و حس کردن یکی از معجزه های خداوند باشم و از روز اول بی صبرانه متتظرش بودم. متاسفانه تو هفته ۲۷ پسرم چرخید و سرش اومد بالا. برای اینکه بچرخه و بتونم زایمان طبیعی کنم با اینکه کارمند هستم و تازه ساعت ۶ میرسیدم خونه ولی هر روز یک ساعت پیاده روی میکردم و بقیه تمرینات مخصوص سفالیک شدن جنین رو با پشتکار انجام دادم و بالاخره هفته ۳۷ پیرم چرخید و سرش اومد پایین. دقیقاً اخرین روز هفته چهل ساعت ۵ صبح از درد بیدار شدم انگار دنیا رو بهم دادن و شروع کردم به ثبت فاصله و طول دردها. با توجه به اینکه در گذشته مربی شنا بودم از هفته ۳۶ تمرینات مخصوص استخر رو هم شروع کرده بودم و اونروز هم با اینکه دردها شروع شده بود ولی بازهم یک ساعت در اب تمرینات مخصوص باز شدن لگن رو انجام دادم و ساعت ۴ عصر که دردها رسیده بود به هر ۴ دقیقه ۵۰-۴۰ ثانیه رفتم بیمارستان و با سه سانت بستری شدم و ساعت ۹:۱۵ هم معجزه خدا اتفاق افتاد و من پسرم و بغل کردم و بهش شیر دادم... درد زایمان زیاد بود ولی شوق و اشتیاقی که داشتم و همراهی همسرم خیلی خیلی خوشایند بود.
یک توصیه دارم و اون هم اینه که من مامای همرا نداشتم ولی شما اگر امکانش رو دارید حتماً بگیرید.

من تو ۴۰ هفتگی با احساس خفه گی به بیمارستان رفتم وبستری شدمو آمپول فشاربهم زدن از ساعت ۱۲ درد کشیدم تا ۶ صبح دهانه ی رحمم اصلا باز نمیشد بعد دیدن اصلا تاب ندارم از آمپول بی دردی استفاده کردن به ۱ساعت نکشید که دهانه ی رحمم باز شد والوین به دنیا اومد امازیاد بخیه خوردم الان که چهار ماهه اصلا خوب نشدم و کمردرد افتضاحی دارم.

من برا طبیعی رفتم بیمارستان ۸ساعت درد کشیدم اورژانسی بردنم سزارین ، بعد چندروز دردکشیدن مداوم هم بخیه هام عفونت کرد وباز شدن و بیمارستان بستری شدم با شدید ترین دردها عفونت رو خارج کردن ، با ۱۸سال سن 🙂

سلام من دو تا زایمان طبیعی داشتم و هر دو خوب بود ولی دومی عالی بود، من سر هردو بارداری فعالیت و پیاده روی زیاد داشتم و ورزش میکردم.کلاس های بارداری بیمارستان رو میرفتم و اطلاعاتم رو بالا میبردم.واقعیت زایمان رو قبول کردم و تلاش کردم زایمان خوبی داشته باشم البته که خود بدن و لگن هم موثر که من این یک مورد رو هم داشتم پ خیلی از زایمان هام راضی ام.
spriiing___giiirl

من هم بارداریم خوب بود هم زایمانم که سزارین شدم فقط بعد از زایمان از لحاظ روحی به لطف مادر شوهر و خانواده شوهر بهم ریختم که شکر خدا بهتر شدم

من بارداریم خیلی خوب بود ولی زایمان اورژانسی و یهویی و پراسترسی داشتم.بعد زایمانم تا ۷_۸ روز سردرد عجیب داشتم که مینشستم فشارم میافتاد واسه همین دیر سرپا شدم.خانومایی که بی حسی هستین اصلا بعد به هوش اومدنتون تا چند ساعت حرف نزنین و سرتونو تکون ندین که مثل من بیچاره میشین.ولی خود عملم خیلی خوب بود و اونقدر که از سزارین بد میگفتن نبود

من بارداری نسبتا خوبی داشتم ولی میلم به خیلی چیزا نمیکشید و معده ام حساس شده بود و قبل زایمانم ۳ روز درد کشیدم دهانه رحمم باز نشده رود ولی متاسفانه دردام شدوع شده بود و واقعا سخت بود درصورتی ک در روز ۳ تا از بیمارستانها دو میفرتم ولی قبول نمیکردن تا بالاخره بهم گفتن احتمالاش هست نیمه شب زایمان کنم و ب ی ببمارستان نزدیک برم به خاطره کرونا هم قبول نمیکردن بمونی و این شد ک ساعت ۲ واقعا دردم زیاد شد و به ماماهمراهم زنگ زدم و رفتیم بیمارستان با ورزش و..‌ ساعت ۶و ۴۵ دقیقه بدنیا اومد

سلام برمامانای گل، منم دوران بارداریم عالی بود انگار ۹ روز بود ولی با وجودی آیتم من سزارین بود دکترم تو همون حین گف طبیعی تا دکترم رو تغییر دادم وتو ۳۹ هفته وسه روز سز شدم و بیحسی گرفته بودم لحظه ای که پسرم رو نشونم دادن عالی بود بعدم دختر نازمو،، ولی بعد از عمل با فشارهایی که به شکمم آوردن دچار ایست قلبی شده بودم فشار پایین وقند بالا رف ولی خواست خدا بود که بتونم بچهامو ببینم عالی بود بعدش دیگه،، روزی تمامی منتظران 🙏

سلام مامان من بارداری سختی داشتم البته اونم بخاطر بیماری کرونا بود ولی زایمانم خوب بود خدارو شکر با وجود کلی استرس بچم سلامته هر روز دعا میکنم مادرا بچه هاشونو ب سلامت بدنیا بیارن

من ۱ماه زودترزایمان کردم.کیسه ابم سوراخ شده بود۱۱صبح رفتم.اصلادردنداشتم.وفقطدوست داشتم طبیعی زایمان کنم.تاساعت ۶عصردردخفیف میگرفت ول میکردکه از۱۱تا۱نیمه شب دردشدیدداشتم باورزش وایناخلاصه ۱:۵دقیقه شب زایمان کردم.مامای همراه داشتم.خیلی کمکم کردن وروحیه گرفتم.خداروشکرپسرتنهامشکلش فقط زردی بودکه اونم رفع شد.

دوران بارداری خوب بود خداروشکر و زایمان سخت و شیرین،😍😖فقط کسایی که طبیعی زایمان کردن میفهمم چی میگم،😭😉

سلام به همه مامانا نی نی ایشاالا حالتون خوب باشه من زایمان طبیعی داشتم با امپول فشار درد زیادی کشیدم خیلی سخت بود ولی خدا کمکم کرد امیدم به خودش بود ساعت سه شب دردام شروع شد و ساعت۱بچه به دنیا اومد وقتی پسرمو بغل کردم دیگه هیچ دردی مهم نبود ایشاالا همه زایمان راحتی داشته باشن

من خداروشکر هم بارداریم خوب بود هم زایمانم زیاد درد نکشیدم طبیعی هم زایمان کردم بنظرم طبیعی از سزارین خیلی بهتر اخه بعد از زایمان طبیعی دیگه درد نداری و میتونی سریع پاشی سرپا

سلام من بارداری سختی داشتم میخواستن بچم را سقط کنن گفتن مشکل داره نذاشتم گفتم هرچی خدا داد همونه وقتی زایمان کردم راضی بودم سزارین کردم ولی بچم تو دستگاه بود خیلی گریه کردم اما وقتی دخترم را تو آغوشم گرفتم همه چیز یادم رفت

من بارداری پر استرسی داشتم.هفته ۱۹ سرکلاژ کردم.از هفته ۳۱ هر پنج روز یه بار بی دلیل از حال میرفتم حتما باید سرم میزدم تا خوب میشدم گاهی وقتا روزی سه بار از حال میرفتم.بیقراریه شدید قلب هم داشتم.همه جور ازمایشی دادم حتی نوار مغز هم گرفتم همه سالم بود.۳۷ هفته و دو روز اورژانسی ساعت ۴ بعد از ظهر زایمان کردم جواب nst خوب نبود.چند روز قبلش معده درد شدید داشتم.سه تا دکتر احتمال صفرا داده بودن.ولی یدفعه درد پریودی اومد سراغم و خونریزی خیلی کم قهوه ای داشتم.خدارو شکر زایمام کردم خوب شدم

من بارداری خوب و راحتی داشتم کلاسای زایمان فیزیولوژیک رو هم رفتم چون دوست داشتم طبیعی زایمان کنم و با سزارین مخالف بودم تا اینکه ترشحاتم شروع شد و رفتم بیمارستان و ساعت ۹ شب بستری شدم و چند ساعت بعدش کیسه آبمو پاره کردن و آمپول فشار رو هم زدن تا دردام شروع شد و تا ۸ سانت پیش رفتم مامای همراهم داشتم و هرچی گفت و هر نرمشی داد انجام دادم ولی نشد طبیعی زایمان کنم و آخر ساعت ۲ ظهر بردنم واسه سزارین.دوست داشتم طبیعی باشه ولی واقعا از سزارین راضی بودم و بعدش هیچ مشکل خاصی نداشتم ولی خوشحالم که طعم هر دو مدلو چشیدم و دردارو تا جایی که شد تحمل کردم .سخت بود ولی شیرین هم بود.

منکه حاملگی خیلی راحتی داشتم یه بارم بالا نیاوردم زایمانمم خودم خبر نداشتم بچم یه چندساعتی تکون نخورده بود رفتم بیمارستان گفتن دهانه رحمت هفت سانته 😊😊بعد ۴ ساعتم به دنیا اومد گل پسرم

من خداروشکر هیچیش سخت نبودو بارداری خوبی داشتم فقط یکم عجول بودم دوست داشتم سریعتر زایمان کنم بچمو ببینم حتی دردزایمانم نداشتم هیچی بعضی وقتا میگفتم مگه میشه اخه هیچ دردی نکشم پس چرا میگن زایمان سخته بعدزایمانمم یکم بخیه هام میسوخت سزارین بودم اما نه زیاد درحدی ک انگار عرق سوز شده باشی خداروشکر میکنم و ممنونم ک بار داریم عالی بود و پسرم به سلامتی به دنیااومد

من به خاطر استرسی که داشتم میگفتم زایمان طبیعی نه نمیتونم ولی از سزارین هم ترس داشتم دیگه گفتم پس همون طبیعی از خدا خواستم کمکم کنه چند جا پرس وجو کردم که ماما همراه بگیرم همه گفتن همون دکتر کافیه دیگه کلاس نرفتم ولی واقعا خدا کمکم کرد و بچم زود دنبا اومد البته درد وتو خونه کشیدمو رفتم زایمانم راحت تر بود

من بارداری خیلی خوبی داشتم ب جز چند ماه اول که کمی ویار داشتم، زایمانمم درد زیادی کشیدم اما خوب بود ولی بعد از زایمان بخیه هام باز شدن و مرگمو جلوی چشمم دیدم و هنوز درگیرشم

انتظار نداشتم تو روز تعطیل رسمی روزعاشورا اونم زمانی که دکترم تهران نبود بدنیا بیاد.اما از شب قبلش دردای کمرم حس شد تا صبح روز بعد که دردام نزدیک هم بود حمام رفتم طرفای عصر بود که شدیدترشد.آموزشای کلاس بارداری رو تو خونه انجام دادم البته مادرهمسرم کمکم کرد تا بیمارستان رسیدم.خودم طبیعی میخواستم انجام بدم فقط نگران بودم وسط زایمانم یهو سزارین نشم.خداروشکر تو سه ساعت تونستم و البته دکتر کشیک کمکم کرد.ساعت ۱۰ وربع شب دخترم تو بغلم بود.هیچ زایمانی بدون دردنیست. خداروشکر بعداززایمان خودم کارامو انجام دادم.

من بارداری نسبتا سختی داشتم دلم میخواست طبیعی زایمان کنم چون دردش خیلی کمتره وراحته اما نتونستم چون سر دخترم نسبتا بزرگ بود وسزارین شدم ...دردای بعد عمل خیلی زیاد وسخته ....برای سزارین حتما باید پمپ درد بگیرین واگه بی حسی داشتین بعد عمل حرف نزنین وسرتون اصلا تکون ندین چون بعدش سردردای خیلی بدی داره

من زایمان راحتی داشتم همه دکترا میگفتن خوش زا
چون اذیتی نداشتم همه باهام مهربون بودن اونایی که ت؟ بیمارستان دولتی زایمان کردن میدونن چی میگم
خلاصه بهترین روزای عمرم به دنیا اومدن سه تا پسر خوشگلم بود

من زایمان خیلی سخت وبدی داشتم اونم طبیعی بود ولی خیلی اذیت شدم

من از بارداریم راضی بودم خوب بود ب نظرم
زایمانمم بعد ۲۶ ساعت درد طبیعی اوردم خداروشکر و بدون بخیه😍😍
روش های بی دردیم وریدی تو سرم و ماسک بود عالی بود

من توموقع بارداریم خیلی خوب بود اصلا اذیت واسترس .اصلا نداشتم و دلم میخواست سزارین بشم وخواست خدابود .من اصلا درد طبیعی نکشیدم .اورژانسی سزارین شدم .فقط سه تا چهاردرد بعداززایمان داشتم .

من سردخترم مادر شوهرم فوت کرد فردای فوتش من کیسه آبم. پاره شد اورزانسی سزارین. شدم شوهرم دخترمو دید غمش کم رنگتر شد

من زایمان اولم رو نفهمیدم رفته بودم چکاپ که بستریم کردن گفتن باید سریع بچه به دنیا بیاد یک ربع بعد دخترم به دنیا اومد😀 ولی سر پسرم تقریبا سه ساعت منتظر بودم تا نوبتم بشه برم اتاق عمل در کل هردو دردم کمتر از اون چیزی بود که فکر میکردم یکم راه رفتن شب اولش سخته که اگر شیاف به موقع مصرف کنیم اونم دردش احساس نمیشه

هیج وقت نمیخام زایمان طبیعی رو تجربه کنم اینقد وحشتناک بود ک هرشب کابوس میبنم بااین همه سختیش بدبختیش اخر سزارین شدم چهارروز بیمارستان بستریی بودم

من که بارداریم اوایلش پر استرس بود زایمانن خیلی خیلی سخت ۱۷ ساعت طول کشید

من بارداری سختی داشتم و همه عوارض بارداری رو تجربه کردم. زایمانم رو میخواستم طبیعی انجام بدم و سه روز کامل درد کشیدم تا 5 سانت باز شدم و رفتم برای بستری، کیسه ابمو که زدن متوجه مدفوع بچه شدن و اینکه سرش نیفتاده بود توی لگن و چون زمان زیادی نیاز داشت که سر بیاد تو لگن بعد روند زایمان و بیرون اومدن نوزاد شروع شه مجبور شدن برای نجات جون بچه سزارینم کنن و تا لحظه سززارین من 6 سانت شده بودم. با وجود تجربه هردو درد و اینکه اولین زایمانم بود به جرات میتونم بگم درد طبیعی بسیاااار تا بسیار راحت تر بود و شیرینتر، و زیباترین خاطراتم از اون روزها لحظات تحمل درد طبیعیه، با اینکه 3روز طول کشید ولی واقعا تحملش راحتتر از سزارین بود. سزارین انقدر درد و عوارض بعدش وحشتناک بود که منو از بارداری مجدد میترسونه.

دوران بارداری خیلی سختی داشتم بخاطر فیبروم رحمی هر روز مطب و بیمارستان بودم و قرار بود بخاطر اینکه فیبروم جای بدی هست طبیعی زایمان کنم و شدید هم میترسیدم ،خلاصه با هزار عذاب رفتم کلاس های زایمان و فکر میکردم دوران بارداری تموم بشه راحت میشم ولی نگو بارداری خیلی بهتر بود،میسمویت بارداری گرفتم و پرتئین دفع میکردم و با فشار ۱۸بیمارستان بستری شدم خلاصه دیدن اوضاعم خرابه خنم بارداری دادن و امپول زدن ،خلاصه خدا خیرش بدم مامای همراه خیلی خوب داشتم خیلی خیلی کمکم کرد ولی عذابی در حد مرگ مشیدم و برگشتم ،چون دخترم هم یکم درشت بود پدرم‌دراومد بعد زایمان خونریزی کردم و فشار همچنان خیلی بالا بیمرستان بستری شدم سوند و سرم و امپول سولفات مخصوص فشار که دیگه چه شود،بعد دخترم بستری شد بخاطر زردی و عفونت ادرار که انگار عذاب جهنم دیدم و برگشتم بخیه هام شدید عفونت کردن گوشت اضافه اوردن ،خلاصه مامای همراهم گفت تا بحال انرژی برترین زایمانی بود که داشتم‌و خدا نمیدونم به تو رحم کرد یا دختر که زنده موندی،ولی واقعا خیلی خیلی سخت بود و خدا رو شکر حداقل به سلامتی زایمان تموم شد

من مصیبت نشد که نکشم از سه ماهگیم هموروئید گرفتم ( به زبان ساده تر بواسیر)فقط اشک میریختم از شدت سوزش .۶ ماهه باردار بودم که مجبور به عمل شدم.یک عمل سرپایی با کمترین بی حسی و دارو بخاطر بارداریم.دوران نقاهتم طولانی بود.پسرم ۳۶ هفته به دنیا اومد ۲۰ روز زودتر از موعد مقرر.درد زایمان منو گرفت ۴ سانت دهانه رحمم باز شد ولی من سزارین کردم به اصرار خودم.

من بارداری پراسترسی داشتم و خب دکترهم زیاد میرفتم فشارم میوفتاد خیلی هم از زایمان طبیعی میترسیدم ازطرفی هزینه سزارین اختیاری هم سنگین بود من میرفتم بیمارستان میلاد اما هفته ۳۸ام که رفتم چکاپ ازجنین نوارقلب گرفتن که مشکل داشت چندبار تکرارکردن وهربارهم بدتراز قبل بود بردنم زایشگاه که اونجا از ترس مردم و زنده شدم بماند چی کشیدم دکترمنتقل ام کرد بخش زنان تافرداش که گفتن مرخصی اما دلم طاقت نیاورد رفتم مطب دکتر خودم وبرای فرداش نوبت سزارین گرفتم و صبح عمل بازنوارقلب بچه مشکل داشت که سریع بردنم برای عمل که خداروشکر پسرم سالم بدنیا اومد ازاینکه رفتم و سزارین اختیاری کردم خیلی خوشحالم چون اگه میموندم منتظردرد زایمان طبیعی شاید بچه تو شکمم میمرد. از بیمارستان میلادکه سرسری گرفتن احوال جنین منو اصلا راضی نیستم. سزارینم بیمارستان ابن سینا بود که دمشون گررررررررررررم

من بارداری فوق العاده سختی داشتم تا لحظه زایمانم بالامیاوردم دیابت بارداری داشتم سه وقته انسولین میزدم بازوهام سوراخ سوراخ شده بودن ولی زایمان فوق العاده عالی داشتم بهترین روزای عمرم لحظات زایمانم و بعدش بودهمسرم مث فرشته کنارم بودم دوران بارداری زایمان بهترین لحظه هاروبرام ساختن خیرببینه الهی بحق این روزا

من‌بارداری راحتی داشتم زایمانم طبیعی بچه اولم بود راحت دنیا اومد ولی بعدش خیلی سختی کشیدم چیزایی ک اصلا پیش بینی نکرده بودم

تو حاملگیم هیچی نفهمیدم خداروشکر فقط ورم داشته و اضافه وزن مشگل خاصی دیگ نداشتم
فقط زایمانم همه جی خوب بود دردام شروع شده بود و ۶ سانت رحمم باز شده بود کیسه ابم رو زدن ک ببرن اتاق زایمان ک دیدن بچه مدفوع کردع و مدفوعم خورده ب احتمال زیاد یهویی همه چی عوض شد ارامشم شد استرس وحشتناک بهمم نمیگفتن ک بچم جیشده ترسیده بودم ک اورژانسی سزارین شدم سز هم بد نبود الحمدالله خداروشکر انشالله حاملگی بعدیمم خوب باشه

من بهترین دوره ی بارداری رو داشتم و خیلی زیاد لذت بردم از حضور پسرکم تو وجودم🤩 برای زایمان کلاسای آمادگی زایمان و یوگا بارداری رفتم و از اون هم خیلی راضی بودم و کمک کننده بود بهم خیلی زیاد، از اولش دوس داشتم طبیعی زایمان کنم و خیلی تلاش کردم براش هم ورزش‌های خاص جسمی و هم تنفسی ک واقعا هم کمک کننده بود و هنوزم برام مثل ی تجربه ی شیرینه، ولی متاسفانه باهمه ی تلاشام، سزارین شدم، تقریبا12ساعت درد کشیدم ولی دهانه ی رحمم ب اندازه ی کافی باز نشد برای طبیعی بدنیا اومدن ِ پسرکم و نهایتا سزارین شدم، بعد از زایمان مشکل خاصی نداشتم و خداروشکر ب کمک خانواده ام تونستم روزای سختِ اولُ پشت سر بزارم
آدرس پیجمم hengame_1986

مادرشدن حس شیرینیه من تا ۴ونیم ماهگی ویار داشتم طوری ک اصلا غذای خودم و نمیتونستم بخورم و ازهمون اول لکه بینی داشتم و میگفتن ۷۰ درصد بچت سقط میشه اما خواست خدا چیزه دیگه ای بود برای چکاپ فشارخون رفتم بیمارستان ومتاسفانه یک ماما نابلد منو معاینه کرد اونشب خیلی درد داشتم تا دوروز فک میکردم ماه درده تااینکه رفتم پیش مامام و گفت دوسه روز دیگه ولی من رفتم به پیاده روی و از ساعت ۶ عصر دردام شروع شد وتا ۳ونیم ک دردام زیاد بشه موندم خونه به مامام زنگ زدم گفت اگه دردات زیاده بیا بیمارستان و ساعت ۳و۵۰ دقیقه رفتم داخل و ساعت ۴و۴۵ دقیقه دخترم به دنیا اومد وچون مامای همراه داشتم اذیت نشدم

من از روز اول لکه بینی داشتم بعد قند بارداری تیریید بارداری پلاکتم امد پایین ۲۸ هفته ام خون ریزی داشتم استراحت مطلق شدم ۳۷ هفتهم دختر طلا تکون نخورد دیگه گفتن باید زایمان کنی از هر چی حاملگی بدم میاد اینقدر استرس داشتم یادم رفت ۳۲ هفته سو نو دادم گفتن شکم بچه از سرش بزرگ تر دکترم سونو دالپر نوشت اونجا خداشکر گفت سالم هر گفته الکی گفته

من ساعت یک شب که بستری شدم دوونیم زایمانم تموم شد و خیلی راحت بود دردم نداشتم و هشت سانت باز بود

من بارداری راحتی داشتم ولی ماه هشتم بودم که بهم گفت آب دور بچه زیاده و احتمال زایمان زودرس هست ولی خداروشکر اینجور نشد.ولی وزن بچم کم بود.و زایمان خیلی راحتی داشتم و بدون درد هشت سانتم باز شده بودم با کارایی که مامای بارداریم گفت و انجام دادم خوب بود همه چی

بارداری سخت و زایمان خیلی سخ تر😥😥😥

من از اول بارداریم تا الان دوران خوبی داشتم الان که گل پسرم کنارمه خیلی زندگی خوبی دارم فقط دنیام پسرم و همسرم هستن

من کمخونی دارم میترسم برا زایمانم

من بارداری خوبی داشتم و همه چیز نرمال بود در سونوگرافیه ۷ ماهگی دخترم خیلی پایین بود ولی گفتن مشکلی نیست . ولی بعد ۳ روز در هفته ۳۰ بارداری با کمر درد مراجعه کردم بیمارستان صارم . و بعد از ویزیت گفتن ۲ سانت دهانه رحمت باز شده برو اتاق زایمان . دنیا رو سرم خراب شد . گفتم من هنوز آمادگی ندارم . خیلی حسه بدی داشتم دلم به حاله خودم سوخت و به خودم با دید ترحم نگاه کردم . بالاخره بعداز ۸ ساعت درد طبیعی کیسه اب پاره شد و دخترم مدفوع کرده بود که سریع منو بردن برای بیحسی و سزارین . یه دختر با وزن ۱۸۰۰ در ۳۰ هفتگی . اصلا نفهمیدم حسم چیه فقط شوک بودم .همین. بعد دخترم تا ۲۳ روز در دستگاه بود . خیلی سخت بود . بماند که کلا همه با تعجب میپرسیدن چیکار کردی زود اومد .یا مادر شوهر اینجانب بگه حتما رحمت مشکل داره کوچیکه و هزاران حرفه دیگر .خداروشکر اون روزها گذشت .

من ۳۳ سالمه یه دختر هجده ماهه دارم الانم هفت هفته هست که باردارم سر بارداری اولم با مکافات باردار شدم بارداری سختی داشتم تا ۵ ماهگی استراحت مطلق و روزی سه نوبت شیاف سیکلوژست استفاده میکردم خونریزی داشتم خلاصه روزای پر استرسی بود اما سه ماه آخر عالی بود یوگا بارداری میرفتم هفته ای سه روز استخر میرفتم و شنا میکردم کلا پر انرژی بودم اما شبها بخاطر آسمی که داشتم نشسته رو مبل میخوابیدم شبی یدونه آمپول به شکمم میزدم ولی زایمان بسیار عالی داشتم از فرداشم‌همه کارامو خودم انجام دادم این بارداریمم با کمردرد فراوان هست امروز دکتر مجدد شیاف و استراحت کافی واسم تجویز کرد شبی یک عدد مامانهای عزیز برام دعا کنید که بارداری راحتی داشته باشم سر قبلی واقعا نابود شدم اما خدارو شکر دختر سالمی دارم ایشالا هرکی بچه میخواد خدا دامنش رو سبز کنه🍀🌱

من خیلی ازحاملگی میترسیدم فکرمیکردم از بین میرم خیلی بزرگش کرده بودم.اما خدارشکر حاملگی خیلی خوبی داشتم جوری که دلم نمیخواست تموم بشه.دنیایی با فندوق تو شکمم داشتم خدهروشکر زایمانم خوب بود الان با پسرم یه دنبا متفاوتی دارم

اصلا یادمم نیارمش بهتره😐😐

زایمان سه ساعته طبیعی داشتم با بارداری نسبتآ سخت

منم دوران بارداری سختی داشتم هم زایمان سختی خیلی بدبود

سلام من بارداریم سخت بود دوقلوان بچه های نازم..بخصوص سه ماه اخر همش استراحت و خواب بودم بخاطر تجویز دکتر چندبار بستری شدم بخاطر عفونت یکبار بخاطر طول سرویکس و اینا اتاق عملم رفتم ولی روز قبل زایمان خیلی سخت بود یکبار دکتر میومد میگفت سز میشی یبار میگفت طبیعی یبار گفت شاید یکی طبیعی یکی سزارین بشه خیلی سخت بود ولی زایمانم هم خیلی شیرین و هم سخت بود. و بالاخره طبیعی زایمان کردم مثل بقیه انقدر درد نداشتم ولی بعدشم دیگه نفس تنکی گرفتم وچندتا دکتر اومدن بالا سرم و...خلاصه با این سختی هاش خیییییلی شیرین بود خداروشکر سالمند..

من حاملگیم اولاش ویارشدیدداشتم بعدش خوب بود تااخرزایمانمم ازپنج صب دردام شروع شدشب ساعت نه ونیم شب زایمان کردم بعدم بخیه هام اذیتم کرد رحمم عفونت کردتب کردم همش حالم بدبود یکم بهترشدم دورازجون بچه هاتون بچم بدنش عفونت کردو چندروزی بستری بود تواین مدت شوهرم خیلی هواموداش اماسخت بود..

سلام من خداروشکر من حاملگی بی درد سری داشتم فقط این که پاهای پسرم تو پهلوم بود بشدت اذیت میشدم ولی طبیعی زایمان کردم 24ساعت درد کشیدم تا زایمان کردم خیلی سخت بود به اونایی که میخوان طبیعی زایمان کنن میگم حتما ورزش کنن که بسیار موثره من نکردم وخیلی اذیت شدم

من بارداری خوبی داشتم و همه کلاس های زایمان طبیعی رو هم رفتم دردم شروع شد خوب بود تا وقتی بیمارستان آمپول فشار زد و اینکه انتخاب بیمارستان خیلی خوبه ماما من اصلا کمکم نکرد بعد از ۱۲ ساعت درد کشیدن آخر سزارین شدم ولی سزارین عالی بود هم اون موقع هم بعدش

من بارداریه تقریبا راحتی داشتم ولی از خدا میخام هیچوقت حتی برای بدترین بندش روزگاری ک من کشیدم سر زایمانم سر هیچکس نیاره،بخاطر بیکفایتی پرستارا بچم افتاد تو دستگاه همونجا زردی گرفت با بخیه هام دولا دولا تو راهروهای بیمارستان راه میرفتم و اشک میریختم خدایا ب این ماه عزیز اونچنین روزی رو برا هیچکس رقم نزن

من خداروشکر هم بارداری راحتی داشتم هم زایمانم راحت بود با اینکه سزارین شدم ولی خیلی راضیم ده روز بعد عمل کامل خوب شدم و درد زیادی نداشتم.خانمای باردار اصلا استرس نداشته باشین استرس واسه بچه بدترین چیزه بعدشم که دنیا میاد بخاطر اثری که روش گذاشته مدام بی قراری میکنه .فقطططط آرامش

واقعا خدا خیلی بهم کمک کرد ..من بارداری سختی داشتم ...مادرم زمین گیر بود ...کسی نبود ویار داشتم سرکلاژ هم شدم ...اما خدا فراموشم نکرد زایمان راحتی داشتم

من بارداری خوبی داشتم خیلی اذیت نشدم با اینکه شاغل بودمو تا ۱۰روز قبل زایمانم سرکار می رفتم من دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم ولی جفت سر راهی داشتم و به امید اینکه جفت تغییر موقعیت بده کلاس بارداری میرفتم ولی بدون فعالیت ورزشی بود چون برام خطر داشت شرایط زایمانم سخت شد با اینکه شکم اول بود من هم جفت پرویا داشتم هم اکرتا بود به همین خاطر خیلی استرس و نگرانی داشتم حتی تا جایی پیش رفتم که دکتر گفت باید تو هفته ۳۷و تو بیمارستان امام خمینی زایمان کنی چون فقط اونجا تیم پزشکی برای این شرایط هست ولی بالاخره به خوبی و خوشی سزارین شدم و پسرمو بغل گرفتم و همه اون استزسا فراموش شد

من از اول بارداری استرس داشتم اخرشم ی شب برفی کیسه ابم پاره شد و سزارین شدم بچم سه روز تو دستگاه بود بعدشم خیلی اذیت شدم

من بارداریم بد نبود.اوایلش تهوع زیادی داشتم ولی خوب شدم.اخراشم ک اضافه وزن اذیتم میکرد ولی قابل تحمل بود باز.اما زایمانم از پنج شنبه غروب دردام شروع شد و جمعه شب ساعت ۱۲ خیلی شدید بود خودم ب سزارین راضی شده بودم دکتر نمیذاشت
از بس معاینه م کردن کیسه م پاره شد.راحت بدنیا اومد ولی موقع بخیه نابود شدم.ماماهاشون بدردنخور بودن.متخصص اومد بخیه رو قبول نکرد بردنم جراحی برا بخیه و ساعت ۲ ونیم دخترمو بغل کردم بالاخره و خداروشکر گذشت‌.به من باشه بچه میخوام اما بدون حاملگی و زایمانش😁

من دوران بارداری خیلی خوبی داشتم بعدم سزارین شدم از دکترمم خیلی راضی بودم از سزارین هم خیلی راضی بودم بیهوشی بودم
کلا همه چی عالی بود.
مادرای باردار اصلا استرس نداشته باشید ایشالا سلامت نینیتون رو بغل میکنید

خواهشاحرف های بی جا نپرسید طرف آلت همسر شو گذاشته واقعا متاسفم کی با نظر من موافقه

زایمان دوم من بود. و طبیعی خب خیلی سخت بود دردهاش وحشتناک اما همش یک ساعت طول کشید

سلام من بارداری خوبی داشتم ولی خوب یه سری دردای بارداری طبیعیه که همه دارن من کم خونی داشتم باید روزی۲تاقرص اهن مصرف میکردم زایمان طبیعی بود خیلی درد کشیدم سخت بود ولی بعدش که بچه م به دنیا اومد بغلش کردم تموم دردام از یادم رفت اون لحظه حس خوبی داشتم ولی چون خیلی خون از دست دادم موقع زایمان بعدش خیلی حالم بد شد ولی شکر خدا الان خیلی خوب شدم بعداز ۴ماه همه اون دردا از یادم رفت با تموم سختی ها ولی لذت بخش بود

من دوره بارداریم خوب بود ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم

من بارداری سختی رو تجربه کردم سه بار بیمارستان بستری شدم حالت تهوع شدید و سرگیجه و عدم تعادل. تو روز فقط یه وعده غذا اونم به زور بعدم که یه زایمان وحشتناک رو تجربه کردم که اسمش سزارین بود ولی انقدر درد کشیدم که سخت ترین روز زندگیم شد

من تا ۵ ماهگی ویار شدید داشتم ۳ ماه اخرم عفونت ادراری و ورم دست پا داشتم زایمانم هم اول قرار بود طبیعی زایمان کنم از صبح که درد هام شروع شد تا عصر درد داشتم خیلی ولی دهانه رحمم باز نشد و اخرش سزارین شدم زایمان خیلی راحتی داشتم از اون درد هایی که میگفتن بعد از زایمان هست خبری نبود ولی دخترم زردی گرفت یه عفته بیماریستان بستری بود عفونت ادراری هم داشت به قدری اون یه هفته اذیت شدم و استرس گرفتم که بعدش اگزما ی پوستی خیلی شدید ی گرفت و دوماه طول کشید ولی الان خنده وشیرینی های دخترمو که میبینم همه ی اون سختی هازا فراموش کردم همش به داشتن دخترم می ارزید خدا روشکر راضی ام

سلام من بچموخدابعد۴سال زندگی مشترک بهم داد خداروشکرمیکنم،توبارداریم مدام دکترعوض میکردم آخه میگفتن بچه اول بایدیه علتی باشه ک سزارین کنیم منم ک ازطبیعی میترسیدم سزارین میخواستم بعدکلی دنگ و فنگ دکترقبول کرد ولی درست تو۸ماهگی کیسه آبم پاره شد مجبور ب زایمان طبیعی شدم ولی خداروشکر راحت بود ولی بخاطراینکه هم بچم زوددنیااومده بود همم بخاطرزردیش ۶ روز بستری بودیم

من بارداری خیییلی راحتی داشتم نه ویار داشتم نه حالت تهوع هیچی ، زایمانمم راحت بود ساعت ۷نیم صبح کیسه آبم پاره شد بدون درد بودم ساعت۱۱ظهر دردام شروع شد و سه ساعت بعدش پسرم بدنیا اومد ، بارداری اولم بود اما الان بعداز سه ماه هنوز جای بخیه هام درد میکنه.

من طبیعی زایمان کردم
کلا از شروع دردام تا پایان زایمان ۵ساعت بیشتر طول نکشید،خداروشکر پارگی و بخیه ام نداشتم چون بچم ریز بود ولی همینطوری که خوشحال بودم از زایمان راحتم خبر دادن که جفتم چسبیده باید برم کوتاژ بشم😐واسه کوتاژ هم جفتم چسبندگی داشت موقع خروج بشدت خونریزی کردم و مجبور شدم دوروز بیمارستان بستری بمونم و چن واحد خون بهم تزریق کنن...باهمه ی این سختیا بازم خوشحالم خدا دخترمو بهم داد🥰

من بارداری خیلی سختی داشتم استراحت مطلق بودم و سزارین شدم کیسه ابم پاره شد پسرم وقتی دنیا اومد زردی داشت و بقیش رو نگم ک چقدر اذیت شدم ....

من بارداری نسبتا راحتی داشتم؛ به نظرم کل بارداری فقط سه ماه اولش سخته؛ بعد هم زایمانم طبیعی بود که اونم خداروشکر روند خوبی داشت وخیلی اذیت نشدم؛ دخترم که به دنیا اومد همه دردام یادم رفت

منو خیلی اذیت کردن

من بارداریم یه کوچولو سخت بود ولی چون خیلی بچه دوست داشتم تحمل کردم زایمانم هم خوب بود سزارین شدم بازم یه کوچولو اذیت شدم میسوزه ولی انقدر که میگن سخت نیس.تازه۴روزه بچم بدنیا اومده.

زایمان خیلی سختی داشتم از دو شب تا دو بعدازظهر درد کشیدم زایمانمم خیلی خیلی سخت بود ولی خداروشکر میکنم بچم سالمه و آرزو میکنم به سلامت بزرگ بشه

بارداری عالی و زایمان هم طبیعی و عالی خیلی راضی بودم از اینکه طبیعی و انتخا ب کردم ولی چندتا پیشنهاد دارم برای خانومای باردار
۱:دوره بارداری و جنینی مهمترین و حساس ترین زمانه و باور کنین هر کاری کنین و جنینتون تاثیر میزاره و وقتی ب دنیا اومد قطعا متوجه میشین پس تمام تلاشتون و تو دوران بارداری بکنین ک عالی پیش بره
۲: کتاب ریحانه بهشتی عالیه و شدیدا توصیه میکنم بهتون تا مو ب مو انجام بدین
۳:حتما ختم قران بدین و اگر می تونین ۴۰ شب نماز شب بخونین من معجزه دیدم ک میگم بهتون
۳: اگر زایمان طبیعی و انتخاب میکنین تو بیمارستان خوب با پزشک خوب و ماما همراه خوب باشین

منم زایمان خیلی سختی داشتم . فوبیا طبیعی داشتم ولی جون شکم اول بکدم اجبارا باید طبیعی زایمان میکردم و نهایتا ۹ماهم تمام شد درد نگرفت تو ۴۲ هفته دردام شروع شد و یک روز کامل درد کشیدم رفتم دکترم معاینم کرد ولی گفت اصلا باز نشدی تا نیمه شب تمام شد دردام و خوابم برد بعد که بیدار شدم متوحه شدم دیکه تکون نمیخوره رفتم بیمارستان دستگاه وصل کردن قلب جنین نمیزد اورژانسی سزارینم کردن دکتر گفت به استخوان مثانت گیر کرده بود و داشت خفه میشد بخاطر زجری که کشیده بود مدفوع کرده بود و مدفوعشم خورده بود. سزارینم خیلی سخت بود و ۱۰ روز کامل به کمک دونفر به سختی از جام بلند میشدم

بارداری سخخخخت زایمان طبیعی 12 ساعت درد الانم پسرم اگزما داره بازم خداروشکر

من دوقلو باردار بودم خدارو شکر هیچ مشکلی نداشتم و اوکی بود همه چیز
حتی نیاز ب دکتر هم نداشتم
زایمانمم سزارین عالی عالی عالی بود ۲ساعت بعداز عمل پاشدم راه رفتم 😍😍
روزبعدشم کارای شخصی و بچه ها و خونه رو انجام میدادم😍😍😍😍بازم خداراشکر

بارداریو زایمان سخته ولی بنظر من ازون سخت تر بچه داریه..اونم دست تنها..خیلی کلافم😣

من خیلی با توپ پیلاتس ورزش بارداری انجام می دادم حتی صبح روزی که زایمان داشتم هم کلی ورزش کردم زایمان طبیعی خیلی راحتی داشتم

من طبيعي زايمان كردم ولي چون هم لگنم كوچيك بود هم وزن دخترم خيلي سخت زايمان كردم

من زایمان خوبی داشتم اما بعدش بچم فقط گریه میکرد هزار برابر درد زایمان کشیدم بااین بچه شب روز فقط گریه میکنه

من ک تو زایمانم مرگ رو جلو چشام دیدم...من کلاسای بارداری رفتم خواستمم طبیعی زایمان کنم...ولی ی روز با نشتی کیسه آب بستری شدم همون اولش دکتره کیسه ابمو پاره کرد دوساعت بعد بچم مدفوع کرد ولی بازم نگهم داشتن من 24ساعت تمام درد زایمان طبیعی رو کشیدم 24ساعت بچم تو شکمم بدون اب موند اخرش دیدن کاری نمیتونن بکنن سزارینم کردم...بیمارستانمم خصوصی بودش ولی خدا فقط بهم رحم کرد ک بچم چیزیش نشد...

وحشناک بود فکر کنم دیگه آدم قبل نمیشم 😐

من يه زايمان طبيعي خوب داشتم 😍

خیلی بد بود بچم رو بهم ندادن و بخاطر پول ۶ روز بردنش ان آی سی یو بعدش هر دکتری بردم گفتن الکی بوده

منم کل بار داریم ویار از همه داشتم و دارمم

ب نظرمن ک هنوززایمان نکردم زایمان یه پروسه ای نیس ک فقط ب دکترربط داشته باشه یابیمارستان یاپول خرج کردن ...اولاک ب چرخش بچس بعدب موعدزایمانه ک کی برسه ب سن زن ب استرس داشتن یانداشتن ب اگاهی کامل داشتن اززایمان ب پوزیشن درست زایمان طرزنفس کشیدن ب خوش گوشت بودن یانبودن ب بنیه ی بالایاپایین ب جثه ی بچه ب اندازه ی لگن مادر و...چیزای دیگه خصوصاتوکل داشتن یانداشتن ....ایناروگفتم ک بدونین بعدزایمان همه ی پرسنل بیمارستان روب فحش نبندیم هرچند ب کارورسیدگی اوناهم میشه 😘😘

منم خدارشکر بارداری خوبی داشتم زایمانمم۱ساعت طول کشید راحت اومد دنیا ماماخصوصی گرفتم ولی بخیه هام خیلی دیرخوب شدن

زایمانم ۱۲ ساعت طول کشید یه زایمان سخت و طاقت فرسا 🤕

من بارداری خوبی داشتم فقط ماه های اول حالت تهوع داشتم که زود برطرف شد ولی زایمانم لحظه های اخر خیلی سخت بود در نهایت با وکیوم دخترم به دنیا اومد خداروشکر تموم شد اون روزا

من هم بارداري خيلي سختي داشتم و هم سزارينم خيلي سخت بود ...

سلام . دوران بارداری خوبی داشتم ولی واسه زایمان تنگی نفس داشتم به این خاطر بیهوش کامل نبودم وقتی دخترم به دنیا اومدم تو حالت نیمه بیهوش فقط از پرستار پرسیدم دختر سالمه اورد بالای سرم نشون داد گفت ببین دخترتو سالمو و خوشکل خیلی خوشحال شدم

من دوقلو باردار بودم و هر مشکلی که ممکنه برای یک خانم توی بارداریش اتفاق بیوفته رو داشتم از جمله کوتاهی طول سرویکس و بازشدن دهانه رحم و انقباضات رحمی و... با این حال استرس ب خودم راه ندادم،روحیه خودمو شاد نگه داشتم با وجود ۳ماه استراحت مطلق و در آخر بچه هامو 37 هفته و با وزن بسیار عالی بدنیا آوردم.

من بارداریم خیلی خوب بود قربونش برم دخترم اصلا اذیتم نکرد نه حالت تهوع داشتم ن چیزی دلم میخواست حتی خودمم باورم نمیشد که حامله ام...🤣..زایمانم یکم سخت بود اما پیش پای درد خیلی از مامانا زایمانمم خداروشکرخوب بود...ادم همینکه بچشو بغل میکنه همه چی یادش میره...🥰

من بخاطر تحرک و ورزشایی ک داشتم تو بارداری زایمانم خوب بود۳ ساعت درد کشیدم البته بخاطر قندبارداری بستری شدم و باامپول فشار دردم گرف کیسه ابمم خودشون پاره کردن
درکل دوره ای سخت ولی شیرینی بود دخترمو بغل کردم دردام یادم رفت.گاهی دلتنگ اونروزای بارداری و اوایل تولد دخترم میشم🙂

من از نه پنج عصر درد داشتم تا روز بعدش سه بعد از ظهر خیلیییییییییییییی سختم بود اما تا لحظه آخر گفتم طبیعی بچمو میارم اصلا نمیترسیدم ب محض کشیدن بچه هم همه دردام یادم رفت واقعا خدارو شکر میکنم عاشق پسرمم

منم خیلیییییییییییییی زایمان سختی داشتم اما ب محض کشیدن بچه و بغل کردنش دیگ همهههه چی یادم رفت ماما منم خیلیییییییییییییی خوب بود خدا خیرش بده

تنها چیزی که ناراحتم میکنه اینکه که مت زایمان طبیعی داشتم اگر به چند ماه قبل برگردم زایمان سزارین انتخاب میکنم چون این وسط بچه کمار آسیب جسمی میبینه بر سر همین زایمان به سر بچم فشار آوردن و از اون طرف هم دستش رو کشیده شده بود که بعد زایمان متوجه شدم که کاریش نمیشد کرد برای شکایت کردن

سلام ماشالله همه پسر اوردن 😁

من بارداری سختی داشتم چه از دوران بارداری که همش زیر سرم بودم چه سر زایمانم که از ساعت ۱۲ شروع شد همش حالت تهوع تا ساعت ۸ که بچمو بغل کردم ولی بازم با این حال خدا رو شکر

من زایمان خییییییییلی خوبی داشتم بچه اولم بود زایمانمم طبیعی بود واقعا زایمان عالی داشتم بخاطر اون درد زایمانم ک شده بچه دومم میارم

من زایمان خیلی سختی داشتم پلاکت خونم پایین بود و خونریزیم بند نمیومد خیلی اذیت شدم بعدشم تحت مراقبت ویژه بودم کلا تجربه خوبی ندارم طبیعی بودم کلی هم بخیه خوردم😭😭😭

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم اولین بارداری بود ولی اذیتی بخاطر کمر درد بود و خونم مرتب مهمانی هست و نمیتونم کار غیراز کارخودمو قبول کنم خلاصه... خوب بود خداروشکر ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم همه چی خوب بود ولی کمر درد نمیذاشت من زور بدم نفس کم میوردم ولی بلاخره تونستم زایمان طبیعی کنم همینجوری که میخواستم چون از سزارین خوشم نمیومد بعدشم که بچمو بغل گرفتم همه چی یادم رفت

من زایمانم فیزیولوژیک بود با مامای خصوصی و ورزش و ماساژ خیلی از استرسم کم کرد دوساعته هم پسرم به دنیا اومد دردش کم نیست ولی بچتو ک بغل کنی همه چی یاذت میره بخیه های بعدش سخته😖😣🤪

من بعده ۷ ماه هنوز ترشحات سبز دارم.زایمانمم طبیعی بود.خسته شدم‌.دکترم هرکار میکنه درمان نمیشم.

من بارداری راحتی داشتم زایمانم هم راحت تر بود خداروشکر.. یه هفته از وقتم گذشته بود دردی نداشتم بستریم کردن 2 روز امپول فشار بهم زدن دردام شروع نشد دیگه قرار شد فرداش سزارین بشم که ساعت 8 ونیم شب بود دردشدیدی گرفتم 2 ساعت بعد بچم به دنیا اومد خداروهزاربار شکر میکنم که ایقد کمکم کرد.. من مامانم فوت کرده اون لحظه واقعا وجودشو احساس کردم و مطمعنم دعام کرد که همه چیز ایقد راحت گذشت برام.. مامای باردار توکل کنید به خدا مطمعن باشید کمکتون میکنه و همه چیزو راحت میکنه براتون

سلام به همگی،من بارداری خیلی خوبی داشتم و زایمانم هم خیلی عالی بود،من طبیعی زایمان کردم حتی بی حسی هم نگرفتم،اما خیلی عالی بود،من وقتی رفتم بیمارستان دهانه رحمم سه سانت باز شده بود،به نظر من اگه قصد زایمان طبیعی دارید تا دردتون زیاد نشده بیمارستان نرید و اینکه در حین زایمان دم و بازدم خیلی خیلی کمک می‌کنه به کاهش درد زایمان

دوشنبه شب حدودای ساعت ۸ونیم هر نیم ساعت یه بار دردام شروع شد، مثل درد پریود. که با دم و بازدم کنترلشون میکردم و همزمان ماکارونی میپختم😄
چیزی به کسی نگفتم فکرکردم درد کاذبه. ساعت ۱۱ونیم اینا رفتیم بخوابیم. دراز کشیدم ولی نتونستم بخوابم. حدود ساعتهای ۱۲ شب رفتم برای خودم یه چای نبات درست کردم گفتم شاید بهتر بشه😬 ساعت ۱ونیم اینا دردام هر یه ربع شده بود. رفتم مامان و همسرم رو بیدار کردم گفتم درد دارم ولی هول نکنید. زنگ زدم دکترم خواب بود بنده خدا 🤪 گفت برو بیمارستان معاینه شو اگر لازم باشه تماس میگیرن من میام
رفتیم بیمارستان، دردام هر ۱۰ دقیقه یه بار بود.معاینه کرد گفت یه فینگری. ولی دهانه رحم افاسمان ۷۰ درصده. درصورتی که ظهرش دکتر گفته بود بسته بسته هستش.
مامائه گفت تا قبل ظهر میزایی ولی الان برو خونه دردات دو سه دقیقه یه بار شد بیا
و سعی کن بین دردهات بخوابی تا جون داشته باشی بزایی😉
اومدیم خونه ولی چون فاصله دردهام تا ظهر کم نشد برای چک کردن ضربان قلب بچه رفتیم بیمارستان
معاینه کرد گفت دو فینگری اگر میخوای برو یا بستری شو همینجا درد بکش و راه برو و برو رو توپ
که چون راه دور بود موندم
تا ساعت ۶ اینا هنوز ۴ سانت بودم میگفتن ضربان قلب بچه بالا پایین میشه زنگ زدن دکتر اومد ۷ اینا بهم آمپول فشار زد دردهام یه دقیقه یه بار شد ولی سرویکسم باز نشد و همون ۴-۵ سانت بود
که تا ساعت ۸ صبر کردیم ولی تغییری نکرد ضربان قلب بچه هم چون بالا پایین میشد بردنم سزارین اورژانسی شدم. وقتی سیدحسینم به دنیا اومد و بغلش کردم همه دردام یادم رفت ♥️

من بارداری خوب بود ولی زایمانم عالی بود سزارین بودم

من فقط تنها چیزی ک توی بارداری اذیتم کرد حالت تهوع بود که تا روز آخری که رفتم زایمان قرص دیمیترون خوردم. ولی برا زایمان 24 ساعت تو بیمارستان بودم و 18 ساعت درد کشیدم

من بارداری راحتی داشتم.کلا 10 کیلو اضافه کردم.خیلی سبک و راحت بوذم. فرز کارامو انجام میدادم همه میگفتن زن های دیگه هی میشینن دست ب سیاه و سفید نمیزنن تو چقدر زرنگی

من سزارين شدم خيلي استرس داشتم ولي خدا رو شكر همه چي خوب پيش رفت

من هم دوران بارداریم خیلی سخت بود
اولش که پدرمو ازدست دادم و ازلحاظ روحی ضربه خیلی سنگینی بهم خورد
همون باعث شد 3ماه که بودم جفت اومد پایین و استراحت مطلق شدم 5ماهه که بودم درد شدیدی گرفتم طوریکه نمیتونستم ازجام بلندشم رفتم بیمارستان گفتن فیبروم داری مشکوکه به آپاندیسم هست عملم کردن خداروشکر خوب شدم ولی همون موقع دکترم گفت 8ماهگی زایمان میکنی همونم شد.
33هفته که بودم خونریزی افتادم. دوباره بیمارستان.
24 ساعت درد کشیدم تا بالاخره طبیعی پسرم بدنیا اومد.
خدا این هدیه رو بمن داد تا جای خالی پدرم برام سخت نباشه.
خداروهزار بار شکر میکنم

من هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خوب تنها چیزی که برام بد دوران نقاحت بعد زایمان طبیعی که دوبار بخیه خوردم

من حتی در بسته شیاف ها و مسکن هم باز نکردم

من سزارین کردم فقط فقط فرداصب که دکترم گف بیا از تخت پایین یه کم درد داشتم بعدش خداروشکر تا الان هیج دردی احساس نکردم با اینکه آستانه دردم هم پایینه تموم کارهای شخصی خودم و بچمم خودم انجام دادم

من دوست داشتم طبیعی بیارم.و طبیعی هم به دنیا اوردم ولی به چه قیمتی؟نزدیک بود پسرم دوراز جونش خفه شه
من چون قبلا سابقه بیهوشی داشتم از بیهوشی سزارین میترسیدم.گفتم طبیعی میارم.کلی هم کلیپ زایمان طبیعی دیدمو کلی کلاس امادگی زاایمان
ولی چون پسرم هفته اخر بارداریم وزن گرفته بود و من نمیدونستم هم زایمان بسیار سختی داشتم و تا نصف باسنم پاره شد.هم جون بچم به خطر افتاد.خیلی از زایمانم خاطره بدی دارم.درسته پسرمو بغلم دادن دردمو یادم رفت ولی بازم بسیار بسیتر سخت و وحشتناک بود

من بارداری سختی داشتم ولی زایمان طبیعی نسبتن راحتی داشتم دوتا آمپول فشار و 9 ساعت درد ولی اصلا نفهمیدم پسرم چجوری دنیا اومد نگا کردم تا تو دستایی پرستاره

من بارداری خیلی راحت و بدون دردسری داشتم چون از قبل از بارداری فکر و ذهنم را برای بارداری راحت اماده کرده بودم ،پس رو فکر تون حتما کارکنید حتما همونی میشه که فکر میکنید حتی زایمانم هم طبیعی انجام شد درد های اصلی ۱۱شب شروع شد و ۲ صبح دخترم بدنیا اومد

سنم 17 😂😂

من واسه زایمانم همش استرس اینو داشتم که مامانم پیشم هست یانه
آخه مامانم حج واجب میخواستن برن
کل دوران بارداریم با استرس بود

من ماه آخرمو که پر از استرس بود و هیچ وقت یادم نمیره😭😭
و در آخر دو روز مونده به اینکه مامانم از حج بیان من زایمان طبیعی کردم
حتی فکرشم نمی کردم بتونم زایمان طبیعی به این راحتی بکنم
مامانم نبود اما هر لحظه دعا ی اون بدرقه راهم بود.
من ماه آخر اصن ورزش نمی‌کردم که بچم زود نیاد تا که مامانم پیشم باشه همش می‌خوابیدم
ولی چه کنم که دست تقدیر این بود
که من با مادرشوهرم برم بیمارستان . 😢😢
روز بیست وشش مرداد۹۸ رفتم دکتر
دکتر معایینه کرد و هیچ خبری نبود
و شبش دردای من شروع شد
و فرداش با بلودی شو مواجهه شدم و رفتم بیمارستان
ساعت یک و نیم بعد از ظهر آمپول فشار زدن
و دو ساعت بعدش دوزشو زیاد کردن
بعد خودشون کیسه آبمو پاره کردن
دردام همینطور تند تر میشد
و من فقط نفس عمیق می‌کشیدم
از مادرشوهرم خواستم گلاب به بینی ام بزنه و وقتی فول شدم
رفتم اتاق زایمان
ساعت شش و ریع عصر علی کوچولو به دنیا اومد 😍😍😍

منم بارداری سخت و پراز ناراحتی داشتم بایه زایمان زودرس وتنها خودم وبودم وبچه ولی خداراشکریه دخترسالم نصیبم شد😍

سلام به همه من کلا چون خودم یه بیماری خود ایمنی داشتم که بهش سندرم نفروتیک هم می گن همیشه می ترسیدم که به خاطر مصرف کورتون و دارو های زیادی که مصرف می کردم نتونم بچه دار شم ولی با خواست خدا و دکتر مهربونو خوبم بعد از ۹ سال بچه دار شدم که در طول بارداریم تحت کنترل دکتر کلیه و زنان بودم چون هنوز کورتون مصرف می کردم ولی خدا رو شکر حاملگی خیلی راحتیو داشتم،البته هفته ۳۷ بارداریم طبق تشخیص دکترم دستور سزارین داد و ما ۲ ۳ هفته زودتر پسرمونو بدنیا آوردیم.من چون کلا آدم بسیار ترسو و استرسی هستم از زایمان خیلی می ترسیدم و از دکتر بیهوشی خواستم که بیهوش بشم ولی طبق نظر دکتر به من پیشنهاد شد که بی حس بشم و از همتون می خوام که شما هم بی حس بشین تا لذت مادر شدن رو با دیدن اولین لحظه کوچولوتون ببرین.چه قدر خوب بود که بی هوش نشدم اولا هیچ حسی واقعا نداشتم جز تکونای شدیدی که خوب طبعییه ولی بقیه چیزاش عالی بود.سرتونو درد نیارم چون مادرم هم متاسفانه فوت شده بود و کنارم نبود این منو خیلی آزار می داد ولی خدا رو شکر شوهرم همیشه کنارم بود و هست.بعد زایمان حواستون باشه یه سری آمپول به بعضی ها می دن که رقیق کننده خون هست چند شب پشت سر هم دور ناف باید تزریق شه اگه دکتر تجویز کرد حتما ازش بخواهین آزمایش رقیق بودن خونتونو بگیرن چون متاسفانه من بعد از ۱۰ روز از زایمانم از جای بخیه هام خونریزی کردم که بدترین اتفاق زندگیم بود.ولی به هر حال‌گذشت و‌سختی ها کمی فراموش شد و باعث قوی تر شدن من امیدوارم کمکی بوده باشم برای مادرای آینده

من خیلی بارداری راحتی داشتم تا روز زایمان اصلا متوجه هیچی نمی‌شدم. سرکارم میرفتم به روال قبل. کلا هیچی زندگیم تغییر نکرد همه چی مثل قبل بود. فقط تنها مشکلم این بود که زایمان طبیعی نتونستم داشته باشم. به خاطر شرایط لگنم. امیدوارم همه بارداری خوبی و تجربه کنن.

من دخترم نارس هشت ماه ب دنیا اومد خیلی سخت بود

وای یادم میاد گریم میگیره من که دختر اولم طبیعی بود تو دومی دکتر گفت جونتو از دست میدی با دعا گریه زیارت به ذور سزارین شدم الان خداروهزاران بار شکر میکنم یه پسر دست گل بهم داده

من خداروشکردوران بارداریه خوبی داشتم زایمانمم طبیعی بود توی۴۰هفته بودم که هیچ دردی نداشتم ولی چون حرکت بچه رو حس نمیکردم رفتم بیمارستان وباآمپول فشاروبعداز۷ساعت درد دخترنازنینم بدنیااومدو بعدش همه درداموفراموش کردم.

من اوایل باردازی نسبتا خوبی داشتم اواخر افتضاح هم روحی هم جسمی زایمانم خوب بود با بچم که انس گرفتم همه چی عالی شد

من تا دو ماهگی نمیدونستم اصلا بارارم بعد بارداری راحتی داشتم سزارین شدم که دکترم خیلی عالی بود یک هفته ای سرپا شدم کلا خیلی خوب بود بارداریم و زایمانم

من تا شیش ماه ویار شدید داشتم . همش حالت تهوع. سه ماه اخر خیلی خوب بود خیلیم سنگین نشده بودم. زایمان نسبتا راحتیم داشتم. میتونم بگم خییییییلی راحت تر از تصورم بود. طبیعی رو انتخاب کرده بودم کلاس های بارداری رو شرکت کردم‌ آگاهیم بالا رفت. نرمشای مخصوص بارداری رو یاد گرفتم که به زایمان طبیعی کمک میکنه. پیاده روی خیلی انجام دادم مخصوصا روزای آخر. و اینکه تو کلاسا یاد گرفتم نزدیک زایمانم که شد استرس نگیرم میدونستم کی باید برم بیمارستان. ساعت هشت صبح با درد قابل تحمل رفتم بیمارستان بدون امپول فشار ساعت چهار عصر دخترم به دنیا اومد. ولی جفت باقی موند توی رحمم و بعد از زایمان خونریزی داشتم که مجبور شدم کورتاژ کنم که سر اون خیلی اذیت شدم.

وای من ۲۸سزارین دارم خیلی استرس دارم فشارمم الان سه روز بالا پایین میره استراحتی شدم

سلام به همه من کلا چون خودم یه بیماری خود ایمنی داشتم که بهش سندرم نفروتیک هم می گن دفع پروتین در ادرار.همیشه می ترسیدم که به خاطر مصرف کورتون و دارو های زیادی که مصرف می کردم نتونم بچه دار شم ولی با خواست خدا و دکتر مهربونو خوبم بعد از ۹ سال بچه دار شدم که در طول بارداریم تحت کنترل دکتر کلیه و زنان بودم چون هنوز کورتون مصرف می کردم ولی خدا رو شکر حاملگی خیلی راحتیو داشتم،البته هفته ۳۷ بارداریم طبق تشخیص دکترم دستور سزارین داد و ما ۲ ۳ هفته زودتر پسرمونو بدنیا آوردیم.من چون کلا آدم بسیار ترسو و استرسی هستم از زایمان خیلی می ترسیدم و از دکتر بیهوشی خواستم که بیهوش بشم ولی طبق نظر دکتر به من پیشنهاد شد که بی حس بشم و از همتون می خوام که شما هم بی حس بشین تا لذت مادر شدن رو با دیدن اولین لحظه کوچولوتون ببرین.چه قدر خوب بود که بی هوش نشدم اولا هیچ حسی واقعا نداشتم جز تکونای شدیدی که خوب طبعییه ولی بقیه چیزاش عالی بود.سرتونو درد نیارم چون مادرم هم متاسفانه فوت شده بود و کنارم نبود این منو خیلی آزار می داد ولی خدا رو شکر شوهرم همیشه کنارم بود و هست.بعد زایمان حواستون باشه یه سری آمپول به بعضی ها می دن که رقیق کننده خون هست چند شب پشت سر هم دور ناف باید تزریق شه اگه دکتر تجویز کرد حتما ازش بخواهین آزمایش رقیق بودن خونتونو بگیرن چون متاسفانه من بعد از ۱۰ روز از زایمانم از جای بخیه هام خونریزی کردم که بدترین اتفاق زندگیم بود.الان خدا رو شکر ۱۶ ماه گذشته و همه ی سختی ها فراموش شده و باعث شده من آدم مثلا قوی تری بشم.امیدوارم کمکی بوده باشم برای مامان های آینده

زایمانمم ک نگم ک هفته ۴۲و دو روز بدون درد رفتم بخاطر پلاکت بالای خونم بستری شدم و با آمپول فشا. ر ک واییی دردادم یادم اومد 😑😑😑 ولیییی خیلی شیرین بود با اینکه انقد درد کشیذم

وای از بارداری نگین ک تا پنج ماه روز در میون زیر سرم بودم هیچی نمتونستم بخورم حتی بوی غذا میخوزم بالا نیاوردم چهار ماه اول خونه مامانم بودم خدا خیزشون بذه خدا همه مامان باباها رو براهمه حفظ کنه.. خلاصه ک حاضرم ده تا زایمان طبیعی بکنم ولی یک روز ویار نداشته باشم افتضاحم یک چیزی اونورنر بود ب خونه خودم ویار داشتم جا ب جا شدیم

خانم ها. برام دعا کنید زایمان راحت داشته باشم

خیلی سخت بودبعدسزارین فلج فلج فکرنمیکردم خوب بشم سه دوزمورفین گرفتم ولی اروم نمیشدم مرگ وجلوی چشمم دیدم سزارین اولم بهتربود این یکی نمیدونم والا چی بگم الانم شکمم گنده
ولی خداروشکرالان پسرنازم بغلمه خداروشکر
ودعامیکنم خدادامن همه منتظران وسبزکنه

من ۴ماه اول بارداریم ویااار داشتم شدید،ینی آبم میخوردم بالا میوردم...بعدش شکرخداخوب شدم...،زایمانم به لطف دکترم یهویی شد(روغن کرچک داده بود بخورم ،منم نمیدونسم برای چیه وسوال نکردم ازشون وخوردم وکیسه ابم پاره شد)،زازمانم طبیعی بود ،وآسوووون.

من بارداری خوبی داشتم فقط ماه آخر به خاطر بالا رفتن فشار خونم (شنیدن خبر فوت شوهر خالم ) مجبور به ختم بارداری شدم که 36 هفته و 4 روزگی سزارین شدم ...ولی همش میگم پزشکم خیلی عجله کرد تو تصمیم گیری برای بستری شدنم...من و توو اتاقی که خانوما درد زایمان میکشیدن بستری کردن و فقط استرسم بیشتر بالا میرفت و تنها کاری که میکردن فشار و نوار قلب و چک میکردن 😑😑

من زایمان خیلی سختی داشتم بی حسی بود و‌ کمر درد و لگن درد زیادی داشتم تا الانم دارم و لگن دردم ادامه داره و آخر هر ماه زیادتر میشه ک دکتر تشخیص داد آندومتریوز دارم

من بارداری خوبی داشتم ولی استرس زایمانم زیاد بود.دختر 35 هفته به دنیاآمد زایمان طبیعی نسبتا خوبی داشتم ولی چون دخترم زود دنیا اومد بستریش کردن و منم ده روز موندم توبیمارستان خیلی سختی کشیدم وی کم افسردگی بعد زایمان داشتم ولی با وجود دخترم وهمسرم همه چی درست شد و الان خدا رو شکر واسه وجود دخترم😍😍😍😍

بارداریم راحت بود البته یکم استرس داشتم اما زایمانم خیلی سخت

من بارداری خیلی راحتی داشتم بجز آخراش که یه سرفه ی وحشتناک و طولانی گرفتم یعنی تو بارداری خیلی اذیت نشدم ،من کلاسای بارداری شرکت نکردم ولی خودم انواع ورزش ها رو تو خونه انجام میدادم. از زایمان نگم براتون کیسه ابم ۳۹ هفته پاره شد ساعت ۳ شب بیمارستان بستری شدم بدون درد ساعت ۶ صبح سرم فشار بهم وصل کردن و دردام از ساعت ۸ شروع شد تا ۱۲ ظهر که دردای قابل تحمل داشتم اما امان از بعدش خلاصه از ساعت ۱۲ تا دقیقا ۹ و پنج دقیقه ی شب دردای وحشتناکی رو گذروندم تا بالاخره قند و عسلم بدنیا اومد و من شدم خوشبخت ترین آدم روی زمین 🥰

طبیعی چجوری بود

من بارداری خیلی خوبی داشتم طوری ک بعد زایمان دلتنگ دوره بارداریم بودم زایمانمم سزارین بود ۳ ساعت درد داشتم بعد دیگه چیزی نفهمیدم

یه زایمان کاملا متفاوت داشتم...قبلش از حرف ها و تجربه های بقیه که می شنیدم واقعا مو به تنم سیخ میشد...اما چون زایمان اولم بودتا اخر هفته ۴۲صبرکردم به خواسته دکترم و هیچ دردی نداشتم و این دخترکوچولوی ما انگار جاش خیلی خوب بود قصد اومدن نداشت...اما دیگه وارد هفته ۴۳ شدم دیگه دکترم گفت باید زایمان کنی و من همچنان هیچ علائم زایمانی نداشتم...یادمه روز جمعه ظهر بستری شدم و اماده ام کردن ...بهم سِرم و امپول فشار زدن وهر یک ساعت می اومد دکترم چک میکردن ضربان قلب و دهانه رحمم رو اما این داستان تا فردا ساعت یازده صبح شنبه ادامه داشت و دیگه درد داشتم و این چک کردن و راه رفتن تو راهروهای بخش فایده نداشت دهانه رحمم فقط۳سانت باز شده بود و دردم خیلی شدید شده بود...دیگه به درخواست همسرم دکتر تصمیم گرفت که عمل بشم...ساعت ۱۲و ۲۰دقیقه منو بردن اتاق عمل و ساعت ۱۲و۴۵دقیقه کوچولوی ناز ما بدنیا اومد صحیح و سالم...درسته دردهای بخیه بعد زایمان و تموم شدن بی حسی اومد سراغم اما تمامش می ارزید به وجود دخترم که الان دقیقا رو پاهام خوابیده🥺😭🧿خدا بزرگه و این قشنگی های زندگی نمیزاره بدها زیاد دلگیرم کنه همین قدر مرا بس است ❤

من کلاسای بارداری رو رفتم عالیه ورزش کردن تو بارداری خیلی خوب بود
وقتی کیسه آبم پاره شد بدون استرس رفتم بیمارستان البته سختیای زیادی کشیدم و زایمان به این راحتیا هم نیست ولی پایان هر سختی آسانی ست ان شاالله

هیچی عزیزم گفتم اگ دوست دارین عکس خونگی نی نی تون رو اتلیه ای کنم

سلام به همه...من کارشناس مامایی هستم...په پیج مامایی(دهکده مامایی) دارم که راجع به بیماریهای زنان...بارداری...مراقبت بعد از زایمان و مراقبت از نوزاد صحبت میکنیم...یه سر به پیج من بزنید ...خالی از لطف نیست
@dehkade_mamaie

بارداری اولم بود. در طول بارداری خداروشکر اذیت نشدم فقط تیروییدم کم کار شد. همین. دیگه هیچ مشکلی نداشتم و هر ماه فقط پیش دکترم میرفتم برای چکاپ. به پوست شکمم هم روغن و پناد میزدم که الان خداروشکر اصلا ترک ندارم. خودم دوست داشتم سزارین شم و همینطور هم شد. اصلا زایمانم درد نداشت فقط تا حدود ۱ هفته بعدش دردهای کمی داشتم ولی همه کارامو خودم کردم‌. فقط بعدش حدود ۴۰ روز زردی دخترم طول کشید سر این مورد اذیت شدم‌ ۱۰ روز بستری بود و من بخاطر شرایط سخت بیمارستان و کم خوابی شیرم خشک شد و دخترم فقط ۲ ماه شیر خودمو خورد. الانم که گل دخترم داره ۷ ماهش میشه. خداروشکر که صحیح و سالمه و هر سختی کشیدم فدای سرش.

سلام.من بارداریم دوبار فقط بیمارستان بستری شدم .زایمانم اول این کرونا بود .ساعت ۱۰ شب دردم گرفت تا ساعت ۱۲ ظهر زایمان طبیعی داشتم.زایمانم بد نبود ولی نگذاشتن کسی بیاد ملاقتم.بعدشم که خونه اومدم هم همینطور بود.خیلی بد بود

بیمارستان پیامبران زایمان کردم اصلا نزاشتن کوچک ترین دردری حس کنم مشاوره تو اتاق عمل داشتن و بهم ارامش میدادن خخخ

من بارداری راحتی داشتم انکار ن انگار باردار بودم

من ک هم بارداری سختی داشتم هم سزارین شدم مرگو با چشام دیدم..فک میکردم دیگه خوب نمیشم

من بارداري راحتي داشتم و با رفتن كلاس بارداري خيلي استرسام كم شد داشتن اطلاعات استرسو كم ميكنه و باعث ميشه دوران بارداري رو با آرامش جلو برد و با زايمام طبيعي پسرمو در آغوش گرفتم سخت بود ولي واقعا عالي بود و هميشع شكر گزار خدا هستم كه تونستم اين تجربه ي شيرين رو داشته باشم🙏🙏

من كه بارداري خيلي راحتي داشتم تا ٢ هفته قبل زايمان هم ميرفتم سركار البته اخرش سوپرايز شدم يعني تو ٣٨ هفته يكدفعه اب كيسه كم شد مجبور شدم خيلي سريع زايمان كنم كه اونم خيلي راحت و عالي بود.

من بارداری اولم عالی بود دوران بارداری خیلی خوب بود عالی اصلا متوجه نشدم ولی زایمان خیلی خیلیی وحشتناکی داشتم ،،بارداری دوم از اولش درد کشیدم و مریضی وحشتناک خیلی بد گذشت هر ماه یکسال میکذشت،،ولی زایمان دوم عالی بود خیلی زایمان خوب بود

من ک زایمان سزارینو انتخاب کردم.شکر خدا خییییییلی راضی بودم.بعدش اصلا درد نداشتم.کارامم همش خودمم میکردم.تازه چون خیلیم میترسیدم موقع عمل ارامبخش زدن و من هیچی از عمل ندیدم

من اوايل بارداريم خيلي خوب بود. هيچ مشكلي نداشتم كلاسهاي بارداري و يوگا و شنا ميرفتم تا خودمو براي زايمان طبيعي آماده كنم از ماه پنجم ديابت بارداري گرفتم و انسولين ميزدم كه با تجويز دكتر سر سوزن شماره چهار زدم و هرچقدر دوز انسولين رو بالا ميبردم قندم نميومد پايين با زدن روزي صد واحد انسولين بازم قندم بالا بود دكتر هم اصرار داشت كه رعايت نميكني ولي من بعضي وقتها از گشنگي ضعف ميكردم تا اينكه به پيشنهاد داروخانه سر سوزن شماره شش استفاده كردم و متوجه شدم كه سر سوزن هاي شماره چهار به خاطر كوچيك بودن اصلا وارد بدن من نميشد و در واقع اصلا انسولين زير پوستم تزريق ميشد كه با چربي زير پوست خل ميشد و از بين ميرفت و با عوض كردن سر سوزن من با تزريق ده واحد انسولين افت قند پيدا ميكردم و سرم قندي ميزدم. ولي اين عدم تشخيصدكتر باعث شد جنين بيشً از حد رشد كنه و من نتونم زايمان طبيعي داشته باشم

سلام مامانا..من کیسه ابم پاره شد و اینو بگم به مامانا اگه کیسه ابتون پاره شد اصلا نگران نباشید و هول نکنید ولی خودتون برسونید بیمارستان...بعد امپول فشار زدن تو سرم چون دکترم ظهر تشریفشون میاوردن سرم و هی باز و بسته میکردن تا همون ظهر بشه تا دکتر بیاد من ۱۲ ساعت درد کشیدم ...یعنی میشد که سرم باز بزارن تا دهانه رحم سریعتر بازشه و زودتر زایمان کنم...سعی کنید دکتر با انصاف برین و ماما همراه هم خیلی کمک میکنه حتما بگیرین ماما همراه چون پرسنل بیمارستان متاسفانه اصلا اهمیت نمیدن یه لیوان اب به زور میدادن بهم ولی ماما اینجور کارارو میکنه راحتی...

من هم زايمان پر از ماجراي داشتم اول كه بخاطر اشتباه سونا شش روز زودتر بيمارستان خوابيدم و در ثاني طبيعي ميخواستم بيارم دردو سوزن فشار. خلاصه اخرش هم سزارين شدم واي كه ٤٠روز كمرم راست نشد از درد و اعصاب خوردي و شير نداشتن و نتونستم به بچه شير بدم واي واي يادم كه مياد دنيا رو سرم خراب ميشه

زایمان منم خیلی راحت بود ساعت 8 رفتم بیمارستان ساعت 11 سزارین شدم این زایمانم از اولی خیلی بهتر وراحت تر بود خدا رو شکر ولی اولین زایمانم خیلی بد بود

نسبت به خیلیا خوب بود، دوران بارادری جز دو ماه اخر ک همه ش از گرمی بد حال میشدم بقیه ش خوب بود البته ماهای اولم حالت تهوع اذیتم میکرد. زایمانمم راضی بودم اما هنوز خستگیشو حس میکنم ولی بعنوان تجربه اول و طبیعی بودن از خودم راضیم. ی توصیه دارم به اونایی ک هنوز زایمان نکردن قبلش ی سر بزنن ب بخش زایمان ک بدونن چیکار کنن

من بیمارستان مادران با دکتر روشنک احمدپور بی حسی انجام دادم سزارین عالللللللللللللی بود پمپ درد هم گرفتم همه چی خیلی خیلی خیلی خوب بود 😍 من تو اون ۹ ماه هر شب کابوس میدیدم اینقدر که از زایمان میترسیدم ولی خدا رو شکر همه چی خوب بود بعدش که میای خونه ۵/۶ روزی درد داری که اونم در کنار بچه ات درد هم شیرینه 👩‍👦🤱 امیدوارم همه زایمان خیلی خوب و بدون درد و راحتی داشته باشید

بارداری اولم شش هفته سقط شد -یکسال بعد دوباره باردار شدم خیلی سخت بود تمام دوران بارداریم باامپول وشیاف بود خیلی هم خونریزی داشتم ولی بخیر گذشت دخترم الان بغلمه - 36هفته فشارم رفت بالا توبیمارستان سریع بردن اتاق عمل زایمان کردم

من بارداری فوق العاده راحتی داشتم ولی زایمانم متاسفانه زودرس بود سی وپنج هفته ویک روز ولی خداروشکر زایمان راحتی بود ۱۰ شب رفتم ساعت دو پچم به دنیا اومد.ولی بخیه هام خیلی اذیت میکرد .واینکه بچم زردی طول کشیده داشت یعنی تا۲ماه زردیش طول کشید البته اولش بستری شد دوشب ولی بعد گفتن نیاز به بستری نداره و خداروشکر بعد دوماه خوب شد.خداروشکر میکنم که الان یه دختر گوگولی دارم

هم بارداری هم زایمان عالی بود ❤

من اول عیدخونه مادرشوهرم اینا رفتیم اومدیم خونه شب که خوابیدم صورتمو توآینه دیدم یه جوردیگه شده بودم متوجه شدم میخوادبچه ام دنیابیادولی گفتم یک وماه ونیم مونده بود نگم براتون خوابم نمیبرد رفتم اینترنت داشتم همین که سرچ میکردم علائم زایمان چیه یهو کیسه آبم پاره شدساعت ۵صبح استرس گرفته بودم به مامانم زنگ زدم اومدپایین رفتم بیمارستان کلی دردداشتم تاکاراموانجام دادن برم اتاق زایمان طبیعی دردم بیشترمیشدبرای اینکه دردم کمترشه یادگرفته بودم میگفتم دسشویی داریم میرفتم می نشستم دردم کمترمیشدپرستاره اخراش فهمیددیگه نذاشت برم تااینکه زینب جون مامانی ۱۲بعداظهردنیااومدبااینکه زوداومدولی خیلییییییی خیییییلی خوش اومد😍❤

واقعا 😢خداراشکر بچت صحیحو سالم امد انسالاه دردای توهم دوابشه

من بارداری خوبی داشتم زایمان طبیعی داشتم سخت. بود ولی خیلی خوب بود واقعا راضیم طبیعی زایمان کردم

از مامایی ک گرفتم خیلی ممنونم وجودش تو اتاق زایمان و کمکایی ک کرد بهم آرامش داد

من زیمان اولم بچه ام مردتوشکمم،ولی زایمان دوم خیلی سخت زایمان کردم باسوزن فشر

من زایمان اولم بود طبیعی میخواستم و استرسم داشتم .خداروشکر پسرم طبیعی بدنیا اومد ولی سخت بود حین زایمان وباسیر دراوردم و تا ده روز اول درگیر درمانش و خوب شدن بخیه هام بودم اما پسرم زردی گرفت و دوروز موندم بیمارستان بخیم التهاب کرد بعد ده روز بعداز جشنی ک گرفتیم من رفتم بیمارستان با حال بعد اپاندیسم اود کرده بود و ب وضع وحشتناکی افتادم پسرم ازم دور موند پیش مامانم موند افسردگی شدید گرفتم بخیه های زایمانم التهاب کرد و بعد عملم حالم تا ۲۰ یا ۳۰ روز خییلی بد بود .خاطرات زایمانمو دوست دارم لبخند میاره رو لبام وقتی بهش فک میکنم اما بعداز اینکه عمل شدم ب بدترین حال ممکن دچار شدم و یکی از بدترین اتفاقای زندگیم بود .بعدازاون افتادگی مثانه اومد سراغم و تا الان ک ۸ ما گذشته دارم باهاش میسوزم و میسازم تازه وباسیر ک گرفته بودمم هنوز باهامه .

من بارداری راحتی داشتم در حدی که حتی حالت تهوع هم نداشتم زایمانم هم سزارین بود و خیلی خوب و مشکلی نداشتم.خداروشکر بعد از ده روز از زایمانم کارامو خودم انجام میدادم😍

من به انتخاب خودم طبیعی زایمان کردم.ماه اخر سرفه های شدید گرفتم و در هفته ۳۹ کیسه ابم پاره شد وقی رفتم بیمارستان گفتن ۲ سانت باز شده و هنوز درد زایمانت شروع نشده .ساعت ۷/۵شب بستری شدم و به پیشنهاد یکی از پرستاران ماما همراه گرفتم.ایشون ساعت۹/۴۵ دقیقه یک معاینه ی تحریکی انجام دادن و کیسه ابم به طور کامل پاره شد و درد من شروع شد حدود ۱ ساعت ورزش های مربوط به زایمان طبیعی و چرخش بچه رو انجام دادیم و تمام مدت همسرم کنارم بود و کمکم میکرد.در نهایت سر بچه ک بیرون اومد دراز کشیدم و دکترم اومد بهترین دکتری ک میشناسم با صبوری و مهربونی تشویقم کرد که زور بزنم و درنهایت ساعت ۱۱ شب پسر گلم به دنیا اومد.درد داشت ولی بعدش بهترین حس دنیا رو داری .برای زایمان های بعدیم هم حتما طبیعی رو انتخاب میکنم.خیلی راضی بودم.دوستانی ک طبیعی رو انتخاب میکنید حتما کلاس های مربوط به زایمان رو برید و یه ماما همراه هم بگیرید که خیلی کمک کننده است.

من ورزش بارداری نکردم چون هم جفتم پایین بود و هم کرونا اومو نتونستم ورزش کنم و برم بیرون پیاده روی کنم به نظرتون شدنیه زایمان طبیعی برام؟خیلی نگرانم؟
و اینکه این بی دردی ها چطوره عوارض نداره

اره سزارین خیلی خوبه

سلام من بارداری خیلی خوب بود ولی هفته اخر بارداری دچار فلج بلز شدم و۵ ماه درگیرمم.اگر این مشکل برام پیش نمیومد بارداریم عالی بود .

من با سن كمم خداروشكر زايمان طبيعي خوبي داشتم
خوب به اين معني نيس كه سخت نبود سيزده ساعت درد كشيدم ولي دكترم كنارم بود و بهم ارامش ميداد
برگردمم عقب طبيعي رو انتخاب ميكنم چون بعدش بينهايت راحتي و راه ميري نه مثل سزارين از در ديوار بگيري

من تجربه یه سقط داشتم و بارداری فوق العاده استرس اوری هم خودم هم همسرم ولی زایمان خیلی خوبی داشتم خدا روشکر و همه اینا وقتی بچرو بقل میگیری برات بی معنی میشه خیلی حس خوبیه 💜💜

من تصميم داشتم زايمان طبيعي داشته باشم حتي تو كلاساي آمادگي زايمانم شركت كردم ولي تو ٣٥ هفته كه برا سونو رفتم دكتر گفت كه بند ناف پيچيده دور گردن بچه و افت قلب ميده به خاطر همين محبور شدم تو ٣٥ هفته سزارين كنم زايمانم خوب بود بعد از ، از بين رفتن بي حسي و بلند شدن از تخت خيلي درد نداشتم كه اونم فكر كنم به خاطر ورزشاي دوران بارداري بود ولي خب بعد زايمان فشارم خيلي بالا رفت و چند روز بعد زايمان دوباره بستري شدم و از اين لحاظ خيلي اذيت شدم

منم بارداری سختی داشتم البته اولاش که استراحتی شدم هماتوم شدید داشتم بعدش تو غربالگری اول های ریسک شدم‌مجبور به امنیو سنتز شدم و چه استرس ها که کشیدیم اما به لطف خدا بچه ام سالم بود و با یک زایمان سخت اما شیرین به دنیا اومد

از زایمان طبیعی بگو اجی چطوری تیغ میزنن چندتا بخیه میخوره یا هرچی

حاملگی من سه ماه اولش خیلی پراسترس بود اما بعدسه ماه خیلی حاملگی راحتی داشتم زایمانم هم به خواست خودم سزارین بود یکم سخت بود اماارزششوداشت که گل پسرنازی نصیبم بشه 😉

من خدا رو شکر زایمان راحتی داشتم با اینک سزارین بودم ولی پزشکم خیلی خوب بود و همه جوره باهام بود بخاطر همین زایمانم راحت بود خدارو شکر..ایشالا اونایی ک تو راهی دارن زایمانشون راحت باشه

من بارداری سختی داشتم ولی خوب بود زایمانم

من بارداری خوبی داشتم کلا میل به غذام زیاد بود واضافه وزن داشتم بچه مم بزرگ بود وزایمان طبیعیو از اول میخواستم کلاس یوگا رفتم ی ماه ولی خب چون کیسه ابم پاره شد دردزیادکشیدم ۱۲ساعت ولی فیزیولوژیک خداروشکر بارداری بعدی هم احتمالا طبیعی باشم
من بعداز زایمان بازم درد کشیدم بخاطربخیه هام واینکه هیچکس بهم نگفت باید مسکن یا شیاف مصرف کنم خودمم نمیدونستمو کلی درد کشیدم تازه یکشم پاره شد و ازهمه بدتر هموروییدم شدم و بخاطر کرونا نتونستم دکتر برم وتازه میخوام برم وهنوزم درد دارم ولی دخترمو باهمه این دردا با هیچی عوض نمیکنم لبخندشو

من بارداری سختی داشتم اولش که سرکلاژ شدم بعدشم که دفع پروتئین و فشار بالا هفته ۳۸سزارین شدم تا ده روز هم نمیتونستم تکون بخورم ولی الان خداروشکر یه دختر سالم و خوشگل دارم

من خیلی سخت باردارشدم‌ و خیلی اذیت شدم اما زایمان سزارین فوق العاده ای داشتم خیلی سبک و بدون درد .

من بارداری فوق العاده خوبی داشتم تا دوهفته قبل زایمان سرکار میرفتم ولی متاسفانه زایمان بدی داشتم و خیلی اذییت شدم ولی پسرمو ک میبینم هزار برابر اون درد هم برام آسون میشه انشاالله ک دامن همه ی اونهایی ک دوست دارن سبز بشه

من زایمان سخت بود و پای راست م وسط زایمان گرفت جوری که من ساعت یک و نیم نصف شب درد داشتم و ۶ صبح خدا دخترم رو بهم داد.خیییلی استرس داشتم

من انقباض رحم داشتم ۳۶ هفته زایمان کردم و اورژانسی سزارین شدم خیلی راضی بودم از سزارین

زایمان من خیلی راحت بود سزارین شدم با بی حسی عالی بود.روز دوم بلند شده بودم کارام رو میکردم . واقعا راضی بودم. فقط زردی پسرم خیلی اذیتم کرد خانمای باردار خیلی مراقب زردی باشن. پسر من ۲ روز ان ای سی یو بستری شد ولی خداروشکر خوب شد. کاش مقاومت نمیکردم و زودتر بستریش میکردم.

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمان راحتی چون بچه بریچ بود سزارین شدم اما خیلی خوب بود

من هم بارداریم هم زایمانم به لطف خدا خیلی راحت بود با اینکه قبل باردار شدنم بخاطر بیماریم و وزن خیلی خیلی کمم پزشکا منع بارداری میکردن

منم بچه اولمه خیلی میترسم از زایمان هرشب کابوس میبینم مامانای مهربون چجوری میشه ترسمو کنترل کنم

من بارداری سختی نداشتم و زایمانم‌هم سزارین بود و فوق العاده راضی بودم‌ و خیلی زود سرپا شدم و حتی از شیافهایی که دکتر داده بود هم استفاده نکردم

من از ساعت یک شب تا ده صبح تو خونه درد رو تحمل کردم. بعد رفتم بیمارستان.حدود 4 فینگر باز شده بود

من سه ماهه اول حاملگیم یکم سخت بود همش استفراغ چون خودمم مشکل معده داشتم اذیت میشدم اما بعدش خوب شدم سزارینمم عالی بود بالیزر عمل کردم هیچی نفهمیدم فردای عملم اومده بودم پیش مهمونا باهاشون حرف میزدم میگفتن دختر برو بخواب انگاری عمل شدی ‌بعدشم رفتم بهداشت دکتر باور نمیکرد من سزارین کردم

توی زایمانم که خیلی بهم سخت گذشت مخصوصا آخراش...واییی زایمانم هم طبیعی بود خیلی برام سخت بود چون بچه اولم هم بود..ولی وقتی دخترم رو بدنیا اوردم همین که صداش رو شنیدم و اوردنش بعلم همه چیز رو فراموش کردم

سلام
الحمدالله درکنارهمسرم بارداری راحتی داشتم و زایمان سزارین کردم(به دلیل بریچ بودن گل پسرم).
ولی چون توبارداری سنگ صفرا گرفتم بعد زایمان کلی درد کشیدم تا ۴ماهگی پسرم مجبور به جزاحی شدم.

من زایمان فوق العاده وحشتناکی داشتم با اینکه دکترم از روش بی دردی یا اپیدورال برام استفاده کرد ولی خیلی زایمان بدی داشتم
به هیچ عنوان زایمان طبیعی رو توصیه نمیکنم

سلام منم بارداری راحتی داشتم ولی زایمانم طبیعی بود 5سانت بیشترپیشرفت نکردم 15 ساعتم دردکشیدم نشد ،سزارینم کردن،خدارو شکر دکترخوبی بالا سرم بود عملم همش 15 دقیقه طول کشید ،همه چیم عالی و خوب تموم شد،بد اینکه بی حسم کردن پنج دقیقه بعدش بچه ب دنیا اومد خیلی خوشحال شدم لحظه ی شیرینی بود،ان شاالله نصیب همه ی اون مادرایی بشه ک در انتظار بچه ان ،،

من بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم ولی در عوض زایمان بسیار سختی بود🥺‌ولی همه چیز می ارزید به بغل گرفتن دخترم بهترین حس دنیاست برام 😍😍😍❤️❤️❤️

من بارداري خيلي خيلي خوبي داشتم اصلا معلوم نبود باردارم سركار ميرفتم ناخنكارم بعدشم زايمان سزارين فوالعاده خوبي داشتم فرداي زايمانم بلندشدم و همه ي كاراي خودمو نينيمو انجام دادم ولي شيردهي فوالعاده بدي داشتم سينم عفونت كرد نتونستم شير بدم دخترم شير خشكي شد بااينكه شير چرب و زيادي داشتم 😒

من اول بارداریم با استرس جابجایی و اساس کشی بود و همراه بود با افسردگی به خاطر تغییرات هورمونی و ویار بدی که اصلا نمیتونستم محیط آشپزخونه رو تحمل کنم به یه متریش که میرسیدم حالت تهوع میگرفتم در یخچال رو که نمیتونستم اصلا باز کنم. بالا نمی آوردم ولی دایما حالت تهوع داشتم و بوی رنگ خونه جدید هم که نابودم میکرد. بد بود و لی سخت نبود از هفته ۱۹ بارداری کلاسهای بارداری رو شرکت کردم و بعد کلاسهای ورزش بارداری رو توی بیمارستان نیکان و تحت نظر خانم پناهی که عالی بود ولی بخاطر افسردگی از دوران بارداریم لذت نبردم
تو غربالگری آخر گفتن با اینکه همه چی نرماله ولی روند وزنگیری جنین کم شده و دکتر ترجیح داد سزارین بشم هرچند اصرار به طبیعی داشتم اما به صلاح دید دکتر سزارین شدم
بعد زایمان دوباره افسردگی یکم شدت گرفت و فکر اینکه چون هیچ مشکلی نبود شاید میتونستم طبیعی زایمان کنم خیلی اذیتم میکرد و دوباره باعث شد تا چهار ماه اول تولد دخترم از ششرایط درک درستی نداشته باشم و لذت ببرم
ولی خدارو شکر بعد چهار ماه که عوارض افسردگی کم کم ازبین رفت اوضاع و شرایط عالیه

من اولای بارداریم با سختی گذروندم آخراش خوب بود زایمانمم آخراش سخت بود😂 ولی موقعکه پسرمو سالم بغل کردم همشون یادم رفت کلاً بارداری و زایمان و بچه داری سخته ولی خیلییی شیرین😍

من‌ بارداری راحتی داشتم ولی گیر یک پزشک زنان گاوی افتاده بودم که نگو میدونست وزن بچم زیاده نمیزاشت سزارین بشم تااینکه ۳۹ هفتم بود فشارم رفت بالا رفتم پیشش گفت برو بیمارستان ختم حاملگی باید زایمان کنی با هول وترس رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن گفتن فشارت خوبه نمیخواد زایمان کنی ولی چند روز تحت نظر باش چهارروز تو بیمارستان بودم فقط خداخدا میکردم دردم نگیره دیدم بچم تکون نمیخوره به پرستارا گفتم گفتن دکتر گفته اشکال نداره تکون میخوره تا این که دیگه ازبس پیش شوهرم گریه میکردم اومد بارضایت شخصی خودش منو ازاون بیمارستان برد رفتم پیش یه دکتر دیگه سونو گرفت وگفت چون بچت درشته باید سزارین بشی شب ساعت ۱۱ رفتم بیمارستان بوعلی برام سوند ادرار گذاشتن تاصبح یه لحظه هم نخوابیدم خواهرشوهرمم پابه پام بیداربود تاینکه بالاخره صبح ساعت ۷رفتم اتاق عمل ۷:۳۰ دقیقه پسرم دنیا اومد من بی حسی اسپاینال بودم به غیر از درد بخیه ها که دو سه روز بود دیگه هیچ دردی نداشتم خیلی احساس خوبی بود برای اولین بار مادر شدن 😊😍😚

من حاملگیم خیلی راحت و بدون هیچ ویاری اما زایمانم خیلی خیلی زیاد بدبود طوریکه تا ۳ ماه بعد زایمان هنوز درگیر مصرف انتی بیوتیک بودم و سه بارم ترمیم شدم اما خوب نمیشد زخمم

من خداروشکربارداری خوبی داشتم تازه خیلی هم خوشکل شده بودم خخخخ,زایمانمم تقریباخوب بودچون ماماهمراه داشتم خیلی امیدمیدادبهم امااشتباهی که کردم استراحت زیاد دوران بارداری بودبراکسایی که مث من مشکلی ندارن واقعابایدفعالیت داشته باشن وکلاسای امادگی بارداریوبرن مگرک استراحت مطلق باشن من این همه هزینه برافوق تخصص میدادم هرماه فقط کنترل میکردمنودرصورتی ک با هزینه کمترمیشه درطول کلاسای بارداری ازهفته ۲۴بدنوبرای زایمان بهتراماده کردمن دوروزدردمیخوردم تابچم اومدوالبته به لطف ماماتوخونه درداموخوردم وفقط ۳ساعت اخروبیمارستان بودم دراخراینکه اززایمان نترسیددرکنارسختیاش یه جورایی دردشیرینیه مخصوصازمانی ک گریه بچه رومیشنوی و باهات تماس پیدا میکنه من ک بعضی وقتادلم برابارداریم تنگ میشه.باارزوی زایمانی خوب براهمه

سلام مامانا, من بارداری اولم خیلی سخت بود خیلی ویار وحشتناکی داشتم واینکه به خاطر غلظت خون آنوکساپارین میزدم ولی زایمان سزارین اختیاری شدم که خیلی عالی بود و درد بخیه نداشتم ولی نمیدونم چرا دوهفته کامل اسهال شدم بارداری دومم هم ویارم بد بود ولی باز سزارین شدم که ایندفعه خیلی بخیه ها اذیتم کرد خیلی درد داشتم وباز دوباره دو هفته اسهال شدم ولی خوب وقتی روی ماه دختر و پسرم میبینم همه ی سختیا واسم شیرین میشه و دوس دارم دوباره باردار بشم

من اویل بارداریم ویار سختی داشتم ولی از ماه ۴ دیگه خوب شدم .خوشبختانه خواهرم ماما هستش که کلی کمک و راهنماییم میکرد و ورزش هایی که برا زایمان راحت تر بشه میگفت که انجام بدم شکر خدا همه چیز عالی ولی دردم شروع نمیشد و ۴۰ هفته طول کشید وقتی رفتم واسه معاینه گفتن که بچت مدفوع کرده باید بری اتاق عمل اینجوری شد که سزارین شدم اینستامم raziii.ebiii

من چون بارداری اولم زایمان زودرس داشتم تو بارداری دومم خیلی استرس داشتم و فشارم رفت رو ۱۴ . ولی چون دکتر خوبی داشتم تو ۳۹ هفته بدلیل درشت بودن جنین سزارین شدم . زایمان خیلی خوبی داشتم . از دکتر نصر و کادر پزشکی بیمارستان گاندی واقعا ممنونم که خاطره بسیار خوبی از زایمان برام رقم زدند

من هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خوبی اصلا هم حالت های بدی نداشتم در بارداریم خانوما خودتونین که میخواین چجور باشین بنظرم، زایمان هم سزا بودم عااالی بود برام در صورتی که خیلی خانوما سز میشن و اصلا راضی نیستن

من اصلا وقتی دردم گرفت فکر نمیکردم این درد زایمان وقتی کیسه ابم پاره شد ترسیدم از ساعت ۱۱ شب دردم گرفت تا ۳ شب کیسه ابم پاره شد شوهرم خواست ببرم بیمارستان شهرستان خودم گفتم نه میخوام برم شهر خودمون که یک ساعت راه کلا همه چیز جدی نگرفته بودم بعد یه ساعت که رسیدیم معاینه شدم ۵ سانت نیم باز بودم بعد نیم ساعت که زایمان کردم هنوز باورم نمیشد این قدر راحت باشه منتظر درد بیشتر بودم

من کل بارداریم تهوع داشم جوری که چشمم خون میوفتاد بدنم کبود میشد اما زایمانم با اینکه طولانی بود 16 ساعت طول کشید ولی خیلی خاطره انگیز و عالی بود همسرم کنارم بود دکترم عالی بود بعدم کلا همه سختیا یادم رفت تا روی ماهشو دیدم ، ایشالا قسمت همه بشه🥰

من با اینکه ۲ قلو باردار بودم. بارداریم خوب بود. حتی مسافرتم میرفتم. ۳ ماه اول ویار شدید داشتم که با دارو برطرف شد. فقط از بیهوشی میترسیدم درخواست بی حسی دادم موقع زایمان. که اونم استرس گرفتم تو اتاق عمل خواب آور بهم دادم. بعدش تا یک هفته گردن درد و سردرد شدید داشتم . از عوارض بی حسی بود. فقط همین قسمت گردن درد خیلی بد بود

من دوران بارداری سختی داشتم. زایمانمم برخلاف میلم طبیعی بود، اما فقط ۵ دقیقه طول کشید بدون هیییچ دردی، چون اپیدورال زدم.در کل با زایمان طبیعی چ با درد چ بدون درد موافق نیستم.

بهترین تجربه زندگیم بود اما آمپول که زدن تو کمرم خیلی درد ناک بود

من تو بارداری مایع دور جنین کم شده بود روزی ۴-۵ لیتر اب میخوردم چندتا هم سرم زدم که بهتر شد
جفت هم یکم زود پیر شد باعث شد نینیم خوب وزن نگیره و ۳۲۵۰ به دنیا اومد ولی الان هزار ماشالله خیلی تپله
میخوام بگم که نگران وزن تولد نینی نباشین چون بعدش راحت وزن میکیره
البته شیر خودمم خیلی خوب و زیاد و چربه
زایمان هم من خودم انتخاب کردم بیمارستان زنان صارم بودم دکترم هاشمی جم خدا خیرشون بده اصلا نفهمیدم که چجوری زایمان کردم بی حسی بودم
تو زایمان هم از پمپ درد استفاده کردم که عالی بود واقعا هیچ دردی رو حس نکردم
تجربه فوق العاده خوب و شیرینی بود
خدا رو هزار مرتبه شکر با همه سختی و آسونی الان نینیم بغلمه

من بارداری طبیعی و راحتی داشتم به جز همون ویار و دردهای مختصر طبیعی بارداری که اونقدرها سخت نبود. از هفته ۳۰ به بعد پیاده روی روزی ۲۰ دقیقه و ماه اخرهم پیاده روی بیشتری داشتم و هر روز هم نرمشهای دوران بارداری که توی کلاسها بهمون یاد داده بودند رو انجام میدادم. روزی که ۴۰ هفته تمام شد با باز شدن کیسه اب دردها شروع شد. و بعد از ۶ ساعت و بدون تزریق هیچگونه امپول فشار دخترم دنیا اومد. زایمان راحتی داشتم و بیشترش به خاطر امادگی روحی و استانه ی تحمل بالام بود تکنیک های تنفسی لاماز و همچنین نرمشها و پیاده روی های دوران بارداری بدنمو برای یه زایمان خوب اماده کرد. به هرحال درد هست اما مهم نباختن روحیه هست. برای همه زایمان راحت رو آرزو میکنم. فقط کافیه نسبت به هر مرحله زایمان اگاهی داشته باشید تا از نظر روحی کم نیارید تو پروسه زایمان. بعد از دیدن بچه هم که به کل همه چیز فراموشتون میشه❤❤💓🙏

من زایمانم خیلی مسخره بود و سخت
ولی حاملگی راحتی داشتم
من روز شنبه رفتم بیمارستان دوشنبه زایمان کردم

من از روزی که فهمیدم باردار هستم تصمیم به زایمان طبیعی گرفتم.ماه به ماه ویزیت میشدم پیش دکتر و شکرخدا نرمال بود همه چیز.به توصیه پزشکم از هفته ۲۰ بارداری تو کلاسهای بارداری بیمارستان انتخابیم شرکت کردم.و با خانمای مثل خودم اشنا شدم ورزش و نرمش و کلی نکات در مورد مرحله به مرحله بارداری و زایمان یاد گرفتم.از هفته ۳۰ بارداری هم به استخر میرفتم و اونجا داخل اب نرمش هارو انجام میدادم.واقعا از توصیه های دکترم ممنونم.هر روز هم پیاده روی داشتم از یک ساعت شروع شد و روزهای اخر به دو ساعت هم میرسید حتی روز اخر هم پیاده روی رفتم.و وقتی تو ۳۸ هفته و ۴ روز یعنی نه ماه کامل کیسه آبم پاره شد بدون استرس راهی بیمارستان شدم.اونجا هم تا شروع شدن درد های اصلی حسابی نرمش کردم با مامانم و ماساژ با روغن زیتون داشتم.درد کلی زایمانم از لحظه ورود بچه به کانال زایمان تا بدنیا اومدنش کلا ۳ ساعت شد.شکر خدا زایمان طبیعی راحتی داشتم به لطف ورزش ها و پیاده رویها

من بارداری خیلی سختی داشتم،حتی تا لحظه زایمان استفراغ میکردم،درضمن بارداری اولم بود متوجه نشده بودم کیسه آب بچه ۳ روز سوراخ شده بود،تا زایمانم خیلی خیلی اذیت شدم

من خداروشکر یه دوران بارداری خیلی خوب وراحت داشتم وهم یک زایمان فوق العاده راحت واسون البته بگم کلی به خودم رسیدمو ورزش کردم وهمین باعث شد زایمان خوبی رو تجربه کنم خاطره خوبی برام از زایمانم توذهنم ثبت شد...😊

بارداری همراه با درد... و زایمان راحت اما بدوروز بعد از زایمان بخاطر اشتباه پرستار که بدون چک کردن خونریزیم و کار کردن شکمم منو مرخص کردن و همون باعث شد با بدترین شرایط و بدترین دردا دو سه روز بستری بشم و بچمو نبینم.خدا ازشون نگذره.

من بارداریم تا ماه پنج عالی بود بدون تهوع و استفراغ،خیلی خوب بود تا اینکه پهلو درد شدید گرفتم و دکترمم نفهمید چم شده،فقط خدا کمک کرد با امپول پرولوتون دردام رفت..از طرفی استخون زیر سینه چپم انگار شکسته بود موقع غذا خوردن درد میگرفت.
اخر سر هم بچم تا هفته 41 سرکارمون گذاشت :) نه مشکلی بود نه دردی فقط دلش نمیخواست به دنیا بیاد.
من سه بار رفتم بیمارستان برا زایمان ولی دیپورت شدم اومدم خونه،چون دهانه رحمم بیشتر از یک نمیشد.
خلاصه روز هفته 41 که تخرین فرصتم بود دردام هر 5دقیقه شروع میشد،بستری شدم و 8ساعت درد کشیدم،اونقدری که دکترم میگفت تحملت بالاست ولی بچه دیگه بیشتر از این نمیاد پایین،باید سزارین بشی.و من با کمال میل رفتم اتاق عمل و با شجاعت سز شدم و دختر خوشگلم چسبوندن به لپم.خیلی دکترم دوست دارم اون واقعا بهم ارامش میداد،بچه من چون 4کیلو بود اصلا به روش طبیعی برای من امکان پذیر نبود.
درد سزارین هم فقط روز اول تا قبل از بلند شدن از روی تخت،بقیه ش قابل تحمل بود و من راحت کارام میکردم،فقط تا یه ماه موقع شیر دادن پشت کمرم میگرفت که الان کامل خوب شدم.راستی کلاس زایمانم رفته بودم و با تکنیکها اشنا بودم

ولی زایمانم عالی بود دست دکترم درد نکنه فقط ترس داشتم دکترم واسه ۳ دی وقت داده بود از ترسم ۴ روز عقب انداختم

من سزارین بودم دوتاشم

بارداری کلا سخته خیلی از کاراتو نمتونی بکنی یا به سختی میکنی و محتاج میشی من که خونم طبقه سوم بود محتاج بودم برام نون بخرن همش باید از بقیه کمک بخوای مخصوصا من که زیاد با کسی کاری ندارم .من سرکارم میرفتم مجبور بودم برم خیلی خسته میشدم برا بقیه اموراتم. ولی خب گذشت .زایمان هم خودم با صلاح دید خودم سزارین کردم چون حوصله درد و انتظار نداشتم ساعت دوازده نیم رسیدم بیمارستان با کیسه آب پاره شده ساعت یک و نیم بچم بقلم بود . از زایمان طبیعی استرس میگرفتم خدایا بچه گیر نکنه بند ناف دورش نباشه ضربان قلبش نیفته جفتم جدا نشه . جفتم بعدش کامل در بیاد سزارین کردم بی استرس خداروشکر راضیم

من بارداری دومم سخت بود زایمان اولم سخت بود ولی زایمان دومم ماما همراه داشتم خیلی عالی بود اصلا فکرش رو هم نمی کردم که انقدر راحت زایمان کنم

من دوتا زایمان کردم هم بارداریام راحت بود هم زایمانم هم پسرام آرومن خداروشکر

من هم باداری خوبی داشتم یعنی فقط دو ماه ویار داشتم بعد خوب شدم دختر نازمم کلا بعد ۶ ساعت دنیا امد نمیگم درد نداشتم چون طبیعی زایمان کردم ولی درد بعد این که همون لحظه دختر مو گذاشتن رو قلبم یادم رفت خیلی لحظه های پر درد و شیرینی بود

سلام ، منم بارداری نسبتا راحتی داشتم دوسه ماه اول ویار داشتم همینطور بالا میاوردم هیچیم نمیتونستم بخورم ولی وسطاش تا ماه ۷خوب بود بهشت بود برام همینطور چیز میخوردم خداروشکر مشکلی هم نداشتم نه خودم نه بچه بعد دوسه ماه آخر تو سونو گفتن آب دور جنین کمه و پایین اومده و خطرناکه درصورتی که چنین چیزی نبود ولی الکی ترسوندنم و باعث شدن تا ۸ماهگی استراحت کنم و بترسم ، هیچ تحرکی هم نداشتم ، وارد ماه نه که شدم دکترم اجازه پیاده روی داد هرروز میرفتم ولی درد های خیلی خفیف داشتم که هردفعه دکترم میگفت نه اینا درد زایمان نیست اینا طبیعیه ، خلاصه چهل هفته تمام شد و من همونجور بودم در ضمن کلاسای زایمان و بارداری هم میرفتم و تمرین میکردم ورزشهارو ، دکتر که معاینه کرد گفت اصلا باز نیس دهانه رحمت ولی لگنت خوبه من بدون درد بستری شدم و با آمپول فشار زایمان کردم البته اپیدورال شدم و صبح که بستری شدم بعدازظهر زایمان کردم ، بخیه هم زیاد خوردم چون دکترم گفت وقتی بچه خاسته خارج بشه پشتمو از زمین بلند کردم ، بخیه ها هم تا یکی دوماه خیلی اذیتم کرد چون نمیتونستم بشینم خوابیده شیر میدادم و سینه هامم زخم شد کلا الان که میگن یکی دیگه بیار میگم عمرا بچه یه دونه کافیه ببخشید طولانی شد

من بارداری خوبی داشتم مقداری تهوع و بی حالی که طبیعیه ولی هر دو زایمان طبیعی ۷ تا ۸ ساعت درد کشیدم و سخت بود بچه اولم که بعدش تا ۲۰ روز عفونت پیدا کردم اصلا نمیشد روی زمین بشینم بعد هم شیرم کم بود بچه همش گریه میکرد زایمان دوم هم بچم زردیش ۲۰ بود از روز ششم بستری شد تا ۵ روز بستری بود

من بارداریم خیلی خیلی سخت بود هر لحظه بدنم ی جوری میشد الخصوص حالت تهوع تا اتاق عمل همرام بود ود ضمن ۲۰ هفتگی عمل آپاندیس داشتم ک اون واقعا پدرمو در اورد الانم دارم درد های اونو میکشم

من دوران بارداري و با رعايت كردن و ورزش مخصوصا يوگا خيلي خوب گزروندم دوهفته اخرم استخر رفتم و با مربي تمرين كردم زايمانمم خيلي خوب گذشت درد داشت ولي شيرين بود درد اصلي زايمانم تا به دنيا اومدن بچم ٥ ساعت بود نكات خيلي مهم در بارداري راحت و زايمان راحت تر اگاهي مادره بايد مراقب خودمون باشيم مشكلات قند و فشار و خيلي چيزهاي ديگه با رعايت كردن خورد و خوراك حل ميشه كلاس هاي بارداري فوق العاده خوبه من وقتي رفتم براي زايمان خودم تا اخرين لحظه زايمانم ورزش كردم و تلاش كردم استخر با مربي عاليه براي داشتن زايمان راحت و در اخر دكتر خوب و با تجربه كه همراهت باشه تمام مدت بارداري من دكترم عالي بود

من بارداریم با اینکه سرکار میرفتم شهر دیگه و توی خوابگاه با شرایط سخت بودم خیلی راحت بود شکر خدا زایمانم طبیعی بود ولی از قبل درد نداشتم و توی بیمارستان دردهامو شروع کردن ولی در کل از زایمان طبیعی راضیم

من بارداریه تقریبا خوبی داشتم فقط اخراش لگنم خیلی دردمیکرد نشستن وبلندشدن برام سخت شده بود.زایمانمم قراربود سزارین بشم ولی وقتی رفتم بیمارستان دکترمعاینه کردوگفت دهانه رحمت ۸سانت بازشده ومیتونی طبیعی زایمان کنی خودمم دوست داشتم طبیعی روهم تجربه کنم بچه اولیموسزارین شدم.خلاصه بستری شدم وآمپول فشاربهم زدن وبعد۳ساعت دخترخوشکلموبغل کردم.میشه گفت زایمان راحتی داشتم ولی درداش واقعاغیره تحمله

سزارین عالی بود

منم سزارین شدم از عملم فوق العاده راضیم اصلا پشیمون نیستم چرا طبیعی نکردم

من نه بارداریه خیلی سختی داشتم دوبار بخاطر چیزای مختلف بستری شدم بعد زایمان فوق العاده راحتی داشتم بعداز زایمانم درد اینا داشتم الانم کلا سخته برام به هیچ کاریم قشنگ نمیرسم خودمم که به کل فراموش کردم😔😔😔

من بارداری بسیااار راحتی داشتم و زایمان بسیااار راحت تری با این که سمنان بودم و دکترم تهران بود ولی انقدر خوب و مهربووون و ماه بود که اجازه نمیداد ذره ای استرس داشته باشم دائم و هر ساعت از شبانه روز لازم بود جوابمو میداد هربار چکاپ میرفتم کلی حالمو خوب میکرد زایمانمم طبق خواست خودم سزارین انجام داد و انقدر عالی بود که از روز سوم تمام کارامو خودم میکردم از دهم هم اومدم سمنان خونه خودم

من از قبل بارداریم کلا با زایمان طبیعی موافق بودم، تو بارداریمم کلاس بارداری رفتم و نرمشای بارداری انجام دادم، و مامای همراه گرفتم و خدارو شکر زایمان خوبی داشتم و خیلی راضی هستم، چون از اول تصمیمم این بود از همون اول تحقیق کردم و خیلی مصمم نرمشارو انجام میدادم که خیلی کمک کننده بود تو دوره بارداریم

زایمان طبیعی فوق العاده سخت در حد مرگ

سلام من بارداری فوق العاده راحتی داشتم. اصلا نفهمیدم کی 9ماه شدم در عوض زایمان طبیعی و سختی داشتم 8ساعت درد کشیدم و کیسه آب پاره شده بود ولی بچه داخل کانال نمیومد چون لگن تنگی دارم مجبور شدن سزارین شدم و سزارین فوق العاده بود و خیلی راحت شدم ولی درد زایمان طبیعی هیچ وقت فراموش نمیکنم 😭😭😭

من خداروشکر زایمانم طبیعی بود و عاااالی بود چون همسرم وقتی دردم شدید شد کنارم اومدو خیلی قوت قلبم بود.. بااین همه اگه میدونستم این دردی ک بهرحال زایمان داره تا چه حد هستش بخاطر بغل گرفتنه دلیار قبول میکردم.. خداروشکر بارداری و زایمانم لذتبخش ترین بود ... از الانی ام ک دلیار تو خونه س ک نگم براااات... خدارو هزاران بار شکر..الهی نصیب همه....

زایمان بسیار راحتی داشتم البته سزارین بودم

اره منم شنیدم زایمان دوم راحت تره

من خداروشکر بارداری راحتی داشتم ۳۸ هفته که رفتم برا معاینه ی لگن دکتر گفت رحمت خلفیه و دهانه ی رحمت سخت باز میشه، من کلی ترسیدم همش فک میکردم خیلی درد میکشم موقع زایمانم، دردام از ۶ بعدازظهر شرو شد تا ۷ شب روز بعد دخترم بدنیا اومد اما درداش خیلی سخت نبود تحملش، نفس عمیق میکشیدم و سعی میکردم به خودم مسلط باشم کلا ۴ ساعت بستری بودم وقتی رفتم بیمارستان دهانه رحمم ۵ سانت باز شده بود، سختی زایمانم اونجایی بود که مامای همراهی که گرفته بودم نتونست بیاد بالاسرم و تو بیمارستان اذیتم کردن با اینکه سر بچه میومد بیرون اما نمیومدن کمکم و دوباره بچه برمیگشت حدود ی ساعت همین وضع بود تا وقتی اومدن بالاسرم.به مامانای باردار توصیه میکنم حتما حتما مامای خصوصی بگیرین خیلی خوب و کمک حالتونه و اینکه دردارو تو خونه تحمل کنین تا جایی که میتونین بعد برین بیمارستان تا زایمان راحتی داشته باشین

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم فقط چهارماه اول ویار داشتم و سزارین فوق العاده خوبی داشتم و روز سوم حالم خوب شد‌ و کارامو کردم

منم خداراشکر بارداری خوبی داشتم
زایمانم هم از همون اول دکترم گفت طبیعی میتونی و‌به امید خدا تونستم طبیعی زایمان کنم
من از همون دردهای ریز ریزم که بخام بگم تا زایمانم ۱۸ ساعت طول کشید کیسه آبم وقتی دهانه رحم‌به ۸ سانت رسید پاره کردند و‌خیلی خیلی دردناک بود
توی زایمان طبیعی تنفس درست بیشتر از هرچیزی بهم کمک کرد و از توپ زایمان هم استفاده کردم و ماماهمراهمم خیلی بهم کمک کرد با زدن اسکوات و استفاده از توالت ایرانی به پایین اومدن سر بچه کمک شد و وقتی بچه رو‌بغل گرفتم انگار دنیا رو بهم دادن

من خدارو شکر هم بارداری خوبی داشتم هم زایمانم خیلی عالی بود کلا یه ساعت درد کشیدم زایمان کردم ولی وقتی باردار بودم خیلی پیاده روی کردم و کارامم همه رو خودم انجام میدادم

واقعازایمان طبیعی اگه بچه اولت باشه تاحدمرگ میری من چنان فشاربهم اومدبچم مدفوشوخوردتا۱۰روزبستری شد..خاطره بدی بودامابادیدن بچم همه چی روفراموش کردم

من هم بارداری سختی داشتم کلی استرس و بیماری و هم یک زایمان وحشتناک الان هم یادم میافته گریم میگیره زایمانم طبیعی بود زایمان ۳ ساعت طول کشید ولی اون ۳ ساعت انگار برام ۳ سال بود بچه تا میخواست به دنیا بیاد دوباره برمیگشت بالا اونقد رو شکمم فشار اورده بودن جای انگشتاشون تا دو هفته مونده بود وای😖😖😖😖 ولی الان که میگیرم بغلم و خنده هاشو میبینم کلی ذوق میکنم😍😍😍😍😍 و همه اونا یادم میره البته درست زایمان دومم بود تو اولی که دخترم به دنیا اومد درد زیاد داشتم ولی راحت به دنیا اومد تو پسرم دردم کم بود ولی خیلی سخت به دنیا اومد ولی الان عاشق هر دوتاشون هستم بدون بچه هام حتی نفس هم نمیتونم بکشم 🥰

قرار بود زایمانم طبیعی باشه با توجه به اینکه هیچ دردی نداشتم ضربان جنین که چک کردن گفتن باید سزارین بشم بچم پی پی کرده بود خدا خیلی رحم کرد
بعدشم الحمدالله بخیه هام خیلی اذیت نکرد فقط نداشتن شیر خیلی من اذیت کرد

من زایمان اولم درد زیاد کشیدم بعد از کلی در د عملم کردن اینقدر سختی دیدم که همش می گفتم دیگه بچه نمی‌یارم ولی بعد از چهار سال دوباره بچه دار شدم و عمل بسیار سختی داشتم

من بارداریم خیلی خوب بود تاریخمم ۸زده بودن بدون هیچ امادگی ودردی واورژانسی سزارین شدم.یکم راه رفتن بعد عمل برام سخت بود.

من خداروشکر بارداری خوبی داشتم سزارین شدم اونم خوب بود همون روز روپا شدم اما دو روز بعدش گردن درد شدید گرفتم که با خوردن قهوه قوی برطرف شد اما نوزادم زردی داشت این باعث شد دوشب بمونه تو دستگاه و خیلی ناراحت شدم

من بارداری راحتی داشتم توخونه روزی نیم ساعت ورزش های بارداری انجام میدادم وپیاده روی میکردم بایه سری لوازمای ورزشی پارک ها ورزش میکردم وهمین بنظرم باعث شد زایمان راحتی داشته باشم البته تو کل بارداری به هیچی فک نمیکردم وفقط سپردم به خداگفتم هرچی صلاحت بنظرم هرچی بخوابی واستراحت کنی بدن خشک میشه موقع زایمان مثل چوب خشک میمونه که یهو بشکنه فکر نکنید با دولا راست شدن وکارهای توخونه ورزش اتفاقا باید بااصول وارام کارهاتونوانجام بدید

من ویارم شدیدآ اذیتم کرد ولی برعکس اون اصلا درد زایمان نفهمیدم

من بارداری اولم طبیعی بود و خیلی راحت بود

من از اول بارداریم تا اخر با فیبروم درگیر بودم وخیلی اذیت میشدم ،ماه آخر شده بود ۱۰ سانت

بارداری منم یکم‌ سخت بود و دوبار بیمارستان بستری شدم ولی خداروشکر سزارین خیلی خیلی خیلی راحتی داشتم و درد قبل از زایمان و بعدش هم نداشتم اصلا خداروشکر

۹بارداری بشدت عالی پر انرژی داشتم.و زایمان ۳ ساعته در شکم اول چون حال خوب با ی برنامه ریزی دقیق تغذیه و ورزش خواب بهترین زایمان طبیعی داشتم.

من بارداری خیلی بدی داشتم و زایمان بدتری........انگار که تموم استخونام شکسته شدن(زایمان طبیعی)... اما به محض بدنیا اومدن پسرم تموم دردام تموم شد وخیلی حس قشنگی بود بعدشم خیلی اوکی بودم اصلا هم نخوابیدم....اما بایداز بخیه ها خوب مراقبت کنی تا عفونت نکنی....
ولی بدن تا بدن فرق میکنه یکی از سزارین راضیه یکی از طبیعی

من بارداری رویایی داشتم با این که شاغل بودم.دکتر تغذیه رفته بودم خیلی سنگین نشده بودم وزن بچم عالی بود.دکترم عالی و مهربون بود.زایمانم سزارین و بدون درد.همه رو مدیون همسرم هستم خیلی حواسش بهم بود.جای بخیم خیلی معلوم نیست.ترک زایمان هم نداشتم.

من هم بارداری خیلی سختی داشتم هم زایمان،آخه سه قلو باردار بودم،شرایطم خیلی سخت بود،بعده به دنیا اومدنشونم ۲ماه تو بیمارستان موندیم،خیلی خیلی روزای سختی بود.ولی خداروشکر الان سه قلوهام ۴سالشونه و به لطف خدا سالمن.

من تو دوران بارداریم ۵ ماه اول خیلی ببببببد ویار بودم،همه چی رو بالا میاوردم و به زور سرم و قرص گذشت،از همون اولم طرفدار پر وپاقرص زایمان طبیعی بودم💪
به کلاساشم رفتم،دکترمم خیلی تشویقم میکرد
زایمانم ۶ ساعت طول کشید،با سرم فشار،مامای خصوصی گرفته بودم واقعا عاااالی بود کارش،دکترمم فوق العاده بود😍
بااینکه طول زایمان همه چی خوردم،ولی باز انرژی کم اوردم...
توصیه من به کسایی که میخان طبیعی زایمان کنن اینه که طول،بارداریشون و زایمان غذاهای مقوی بخورن و فعالیت داشته باشن😊

من بارداری راحتی داشتم یخورده فقط سه ماه اول اذیت شدم بعدش خوب بود. ولی وایییی از زایمان افتضاح بود طبیعی زایمان کردم وخیلی خیلللللی درد کشیدم از 10 صبح تا 10 شب درد کشیدم بعد بچم بدنیا اومد مثلا برامم بی حسی وریدی هم زدن 😒🙄😑

من بارداری راحت ولی زایمون سخت تو 34 هفته یه شب انقباض های رحمی شدیدی داشتم در حدی ک ک احساس میکردم شکمم میخواد پاره شه ساعت 5 صبح احساس کردم ک کیسه آبم پاره شد و ب خون ریزی افتادم رفتم بیمارستان گفتن جفت بچه کنده شده با 8 ساعت درد شدید اخرش با سزارین بچم با 1 کیلو 600 وزن ب دنیا اومد☹️

ج

من با داریم خیلی راحت بود ولی زایمانم فوق العاده سخت بود وزن بچه بالا بود ۱۲ ساعت درد کشیدم تا طبیعی به دنیا اومد وای درداش هیچ وقت یادم نمیره

من از طبیعی میترسم چطوریه یکی توضیح میده

من خداروشکر بارداری راحتی داشتم. از اول هم دوست داشتم طبیعی زایمان کنم و خداروشکر طبیعی زایمان کردم زایمان خوب و راحتی داشتم و زیاد طولانی نشد زایمانم و پسر نازم و صحیح و سالم بغل کردم
mohaddese68.eli

من بارداری اولم خیلی خوب بود با اینکه تا 4ماه ویار, داشتم. ولی خوب سز, شدم ولی بعداز, 8سال, پسرم و, باردار, بودم اوایل, خوب بود بعد ی سونو چسبندگی داشتم که گفتن چسبندگی داری باید ی شهر دیگه ک امکانات بیشتر داره زایمان کنی. که هر دوهفته میرفتیم واسه چکاو تو ماه هفت که رفتن گفتن اب دور بچه کم شده باید هر روز بری سونو نوار قلب. توی 8ماه که رفتم گفتن باید زایمان کنی که دوباره سونو و تست امینی و شور گفتن فعلا خطری نیست خلاصه این دوماه اخرو همش تو جاده بودیم و سونو. تا اینکه پسر ب دنیا اومد و 5روز بعد پدر بزرگم فوت کرد و همش غصه و بعدش 40روز گذشت مامان بزرگم از غم پدربزرگم فوت شد دونفر از عزیزترین کسام را از دست دادم و همش پسرم شیر جوش خورد حالا هم خیلی عصبی میشه موقعه بازی کردن.

من هم بارداریم عالی بود و هم زایمانم 😊

من از اول بارداری کلی استرس سقط داشتم چون دوتا سقط داشتم بعدم باز استرس زایمان زودرس داشتم بعد از اون هم که به هفته ۳۸اینا رسیدم .چون دردم نگرفت بود نگران بودم کم کم شد ۴۰هفته وزایمان نکردم .آخر بدون درد رفتم بستری شدم .یک قرص فشار بهم داد .این جوری بگم که از ساعت ۱۳:۳۰وارد زایشگاه شدم از ساعت3بعد ظهر دردم گرفت بعدم بردن رحم تحریک کردن چون هنوز یه سانت هم باز نشد بود دهانه رحم بعدم تا ۵صبح روز بعد درد کشیدم .آخر سزارین شدم چون دهانه رحم فقط دو سانت باز شده بود

سلام
من بارداری اولم فوق العاده سخت بود هشت ماه آمپول دورناف زدم ازحالت تهوعه حساسیت بارداری که نگم تاخود صبح سرفه شدیدمیکردم
بارداری دومم هم شب ها دردمیکشیدم صبح هاقطع میشد سه شب درد زایمان کشیدم ولی دهانه رحمم بازنمیشد رفتم ماما تا دهانه رحم و بازکرد که دردهای وحشت ناکی کشیدم

بارداری سختی داشتم پر از درد و استرس همش حالت تهوع زایمانمم از اون سخت تر ۱۵ ساعت درد طبیعی کشیدم اخرش سز شدم

من قصدداشتم سزارین بشم وسزارین هم شدم روزاول خیلی دردداشتم وروزدوم چون مسکن استفاده نکردم دردداشتم ولی تاروزدهم شیاف دیکلوفناک گذاشتم وحالم خیلی خوب بود.خیلی راضیم ازینکه سزارین شدم.فقط فیبروم داشتم که قراربودتوی سزارین خارج کنن که بخاطراینکه شرایطش بدبودبهش دست نزدن

من دوست دارم دوباره برم اتاق عمل اون لحظه که بچه رو میذارن بغلم بهترین حس دنیاس ولی از بارداریو درد بعد زایمان میترسم.

منم بارداری ناگهانی داشتم چون باای یودی باردار شدم یعنی همه بارداریم با استرس بود

من که سی و یک ساعت درد کشیدم .بچه اولم بود کلاس امادگی زایمان شرکت کردم خیلی تاثیر داشت نفس عمیق میکشیدم و دردمو کنترل میکردم حتی یه بارم جیغ نزدم ولی زور زدن برام خیلی سخت بود و نمیتونستم زور بزنم بعد که دخترمو روی شکمم گذاشتن خیلی حس شیرینی داشتم

من بارداری راحتی داشتم زایمان هم سزارین با بی حسی انجام دادم راضی بودم بعدش اومدم خونه درد داشتم ولی به طبیعی ترجیح میدم ، بی حسی پیشنهاد میکنم بهتر از بیهوشی

بی نهایت بارداری راحت و زایمان راحتی داشتم اصلا فکرشو نمیکردم زایمان طبیعی اینقدر راحت باشه

من بارداریم خیلی خوب بود برام طوری که الان دلم به اون دوران تنگ شده.من زایمان طبیعی کردم خیلی برام شیرین و تجربه ی فوق العاده خوبی بود.کلاس های بارداری و ورزش های بارداری رفتم واقعا برام خیلی خوب بود.من زایمان طبیعی عالی رو مدیون مامای همراهم بودم خانم کاظمی عزیزم.درسته ۲۴ روز زودتر زایمان کردم و اصلا آماده نبودم ولی اشکال نداره برام خیلی خوش گذشت روز زایمان یه خاطره ی خوبی بود.صبح ساعت ۶ کیسه ی آبم رفت و من رفتم ببمارستان.بعد از به دنیا آمدن دخترمم یه کار خیلی جالب انجام دادن مامای همراهم که چندین سال تاثیرش تو زندگی دخترم و باباش خواهد ماند....هم آغوشی بود هم آغوشی نوزاد تازه متولد شد با پدرش با تن باباش و نگاه های عاشقانه ش به باباش و اون لحظات زیبا و غیر قابل توصیف.خلاصه من خیلی خوشحالم زایمان طبیعی رو انتخاب کردم....

من بارداری خوبی داشتم اما زایمان سخت و فراموش نشدنی 18 ساعت تمام درد کشیدم آخرش هم ضربان قلب بچه اومد پایین و سزارین شدم..
بعد عمل کلی ورم کردم پاهام سنگین شده بود نه میتونستم بشینم نه به بچم شیر بدم به زور بچه رو رو سینم نگه میداشتن تا شیر بخوره..
خلاصه خیلی سخت بود اما همه ی سختی ها با بغل کردن دخترم فراموش شد

بدک نبود بد خوب خلاصه گذشت .خداروشکر بچم سالمه پیشمه

زایمان فوق العاده راحت

من که ۳ ماه اول بارداریم شب کار بودم و بعد که اومدم صبح کار روزی ۱۲ ساعت کار میکردم و تا ۴ روز قبل زایمان کار کردم .تا اینکه هفته۳۷ کیسه آبم خیلی کم شد و سزارین شدم . پسرم خیلی خسته به دنیا اومد . ولی الان خداروشکر همه چی خوبه و دیگه سرکار نرفتم و پیش پسرگلم هستم .

من سزارین شدم دکترم خیلی عالی بود دکتری که منو بی حس کرد هم عالی بود ازش پمپ درد خواستم گفت احتیاجی نیس این بی حسی که بهت زدم کار همونو انجام میده اگه بازم حس کردی درد داری بگو شیاف بزنن ، من از عملم کاملا راضی بودم و هستم

بارداریم با لطف خدا خوب بود زایمانمم خوب زایمانه دیگ 😏 سختی خودش داره تجربه من اینه که اگ میخوایدطبیعی زایمان کنید حتما حتما پیاده روی از موقعی که دکترتون اجازه داد شروع کنید واینک برای بهتر زایمان کردن اینه که هفته اخرتون درحد سه دقیقه به حلت چمپاتمه بشینید وروی صندلی برعکس بشینید از پله فقط پایین برید اینا به زایمان طبیعی بهترکمک میکنن و اینکه درهفته های اخر گرمی نخورید ازهفته ٣٥یک استکان کاسنی بخورید وبرای زایمان انشالله سعی کنید حتماحتما حمام برید ودوش اب گررررم به شکم وکمرتون بدید من ماماهمراه داشتم میبردم حمام همینکارمیکرد انگاری بچه هی میوفتاد پایین و همش تواونجا قدم میزدم روتخت هم سجده میرفتم سربچه میوفتاد پایین اون توپ هم بدک نبود واینکه تو اون لحظه اصلا استرس نداشته باشیدوفقط به این فکرکنید کوچولوتون میاد بغلتون وشبیه کدومتون هست
انشالله زابمان خوبی داشته باشید 😘😍

منم باردارکه بودم ازماهای اول دست پام ورم میکرداکثراوقاتم افت فشارداشتم درکل بارداری خیلی راحتی نداشتم .امابعداززایمانم افسردگی زایمان گرفتم تا۶ماه اصن زیادحال خوشی نداشتم

من خداروشکر هم بارداریم خوب بود هم زایمانم سختی و مشکل داشتم اونم خعلی زیاد خعلی ولی به بچم ک فکر میکردم همش یادم میرف همه مشکلات

من ک عاشقش بودم با سختیها و استرسهاش و همه مشکلاتی ک برام داشت با هربار حرکتش همه رو فراموش میکردم وبا تک تک ثانیه هاش زندگی کردم ولی بازم میگم چقدر زود گذشت؟ سخته سخت ولی قشنگترین سختی عمرم هر مادره

من بارداری خیلی خوبی داشتم ولی یه چیزی بد بود اینکه تا ماه اخر هر چی میخوردم بالا میاوردم و رفلاکس داشتم ک اونم دکترم میگفت طبیعیه من هییییچ پیاده روی نکردم ماه اخرمم بخاطر کرونا نتونستم برم پیاده روی کلاس بارداری هم نرفتم فقط مراقبتامو پیش دکترم میرفتم حتی بهداشت هم نرفتم و خداااارو شکر بهترین و راحت ترین زایمان رو داشتم پسرمو تو سن ۱۹سالگی با وزن ۳۲۰۰ بدنیا اوردم البته بگم که بیمارستان خصوصی بودم و دکتر خودم زایمانم رو انجام داد خانومای ک باردارن به تغذیتون خیلی اهمیت بدید خواب کافی داشته باشید استرسو دور کنید از خودتون ایشالا صحیح و سالم بچتونو دنیا میارید nargess._s

من خوشبختانه بارداری خوبی داشتم ولی برای زایمان ۲۴ ساعت دردکشیدم تابچم به دنیااومد.

من به اجبار طبیعی بودم ساعت پنج صبح روز اخر ۳۹هفته کیسه ابم پاره شد بدون اینکه درد خاصی داشته باشم رفتم بیمارستان بستری شدم سرم فشار دریافت کرد تا شیش عصر درد کشیدم ولی متاسفانه رحمم بیشتر از چهارسانت باز نشد و به ناچار سزارین شدم و به درخواست خودم بی حسی خیلی عالی بود ای کاش از اول سزارین رو انتخاب میکردم واقعا زجر کشیدم دردای خیلی بدی بود ده بار برگردم عقب سزارین با بی حسی رو انتخاب میکنم

بارداری خوبی داشتم تا هفت ماه. هفت ماهگی ک رسیدم خونریزی افتادم. س بار پشت سرهم بستری شدم ب خاطر خونریزی و جفت پایین و انقباضات رحمی. ک سری آخر تو هفته سی ودو زایمان کردم. زایمانم وحشت ناک بود. سزارین شدمو بخیه هام عفونت گرفت و بعد از هفتاد روز با دارو خونریزیم قطع شد . اما خداروشکر دخترم ب لطف خدا بعداز ده روز از بیمارستان با وزن یکو هفتصد مرخص شد.

من هیچ دردی نداشتم عادی رحمم داشت باز میشد ولی همین که سرم فشار زدن حالم خیلی بد شد

من در دوران بارداری فقط تنگی نفس داشتم ،شب زایمان خیلی ترسیده بودم طوری بود که تا صبح نخوابیدم، فرداش که سزارین شدم پسرم را فقط به من نشان دادن و بعد بردنش ،ای سی و پسرم مشکل تنفسی داشت وبعد زردی گرفت ،یک هفته بیمارستان بودم خیلی خسته شده بودم ولی هر چی بود گذشت

من بارداری فوق العاده سختی داشتم همش دل درد شبا خوابم نمی‌برد ولی زایمانم به نسبت خوب بود. اما بچه داری از همه سختره تا دوماهگی اصلا شبل نخوابیدم همش گریه میکرد پسرم

من اول از همه به لطف و عنایت خدا یک بارداری عالی و بدون مشکل و راحت رو داشتم وزایمانم هم دوست داشتم سزارین بشم و دکترم قبول نمیکرد ک خون ریزی پیدا کردم بدون درد زایمان و دکتر هم که دید پیشرفتی تو زایمان طبیعی ندارم و علاقه دارم سزارین بشم دخترم رو سزارین با بیهوشی کامل بدنیا اورد اون روز من شادترین ادم دنیا بودم😍

من بارداری خیلی سختی داشتم....بخاطر یک سری از مشکلات جسمی.......اما زایمان طبیعی عالی داشتم.....

من تقریبا دوهفته درد کشیدم ولی لگنم باز نشد فقط تو دو هفته همون دوسانت دکتر بهم گل مغربی و کلی چیزها داد ولی باز هم تاثیری نداشت تا اینکه شب تاسوعا دکترم استرس میگیره صبح تاسوعا بهم زنگ میزنه منشی میرم بیمارستان برادچکاپ وضعیت باز هم همینطوره و تصمیم میگیرن منو سزارین کنن و همون روز تاسوعا یهویی منو میفرستن اتاق عمل و پسرکوچولوی من به دنیا میاد

با سلام
من خیلی دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم و منتظر شروع درد زایمان شدم که چهل هفته دو روز کیسه آبم پاره شد اورژانسی عمل سزارین کردین خداروشکر من از عملم راضی بودم و همه چی به خوبی و خوشی تموم شد دوستانی که عمل سزارین انتخاب کردن اصلا نگران نباشن فقط اولین راه رفتن سخته از تخت که میایین پایین بعدش همه چی اوکی

بهترین خاطره بارداری و زایمان اولم بود هنوزم یاد اون روزها میوفتم یه حس خیلی خوبی دارم ولی این یکی بارداری و زایمانم از اولش سختی کشیدم زایمانم سه ساعت طول کشید دکتر پرستارا میگفتن خیلی زایمان خوبی داشتی ولی من مردم و زنده شدم از بس موقع زایمان درد کشیدم البته بدون درد رفتم بیمارستان بستری شدم بعد از آمپول فشار دردها شروع شد بعد از زایمان هم بچم مشکل تنفس پیدا کرد و ده روز بستری بود وای که چقدر عذاب کشیدم اون روزها گفتم بار آخره که بچه آوردم ولی الان دلم برا اون روزا تنگ شده و دلم میخواد دوباره بارداری و زایمان را تجربه کنم😊

من بارداري خوبي داشتم، اما زايمانم ٤ روز درد كشيدم آخر هم سزارين شدم

من یکماه دیگه سزارین میشم.نگران دردهای بعدشم😢

من زایمان سومم بود و فوق العاده سخت هم حاملگی سختی داشتم بعد زایمانم هم خونریزی وحشتناکی داشتم که دوباره به ناچار بردنم اتاق عمل و......

من خداروشکر بارداری اصلا نفهمیدم یعنی چی😂😂زایمانمم خودم چون از اتاق عمل میترسیدم انتخاب کردم که طبیعی باشه اما تا تاریخم دردم نگرفت صبح رفتیم بهم آمپول فشار زدن منم گرفتم تخت خوابیدم😁😁 هیچی دیگه دکتر اومد دید دردم نگرفته گفت بیا برو سزارین شو. بازم خداروشکر اونم درد زیادی نداشتم روز سوم پاشدم.
انشاالله همه بارداری و زایمان راحتی داشته باشن تا با دلخوشی نی نی رو بغل بگیرن.

من بارداریم خوب بود، زایمانمم خوب بود. بچه داری از همش مشکل تر بود!😁

من بارداری فوق العاده خوب و آرومی داشتم زایمانمم خیلی خوب بود ولی پسرم ب دنیا اومد تا چهار ماه یه بند گریه میکرد...خیلی سختی کشیدم تواون مدت.

من ۳۳ ساعت درد کشیدم با ۴تا آمپول فشار از آخر هم سزارین شدم.واقعا سزارین هزار برابر از طبیعی بهتره

من پنج ماه اول بارداریم‌خیلی خیلی بد ویار بودم و همش حالم بد میشد بعدش عالی بودم
از اولشم دوست داشتم سزارین بشم و دکترم سزارینم کرد زایمانمم‌عالی بود هرکی‌منو میدید باورش نمیشد تازه سزارین کردم میگفتن الکی‌میگی انقدر ک خداروشکر خوب بودم،البته بعد زایمان پمپ درد گرفتم ب خاطر همین اصلا درد نداشتم

منم بارداریم خوب بود،زایمانمم با اینکه هفته چهل ویک رفتم چون هیچ دردی نداشتم دیگ دکترم گف خیلی زود زایمان کنی یازده شبه ولی من شش صب م بستری شدم شش بعد ازظهر هم زایمان کردم،دکترم گف زایمان خیلی خوبی داشتم

من زایمان خیلی سختی داشتم دو روز توی بیمارستان در حد مرگ درد کشیدم تا دخترم به دنیا اومد.دهانه رحمم باز نمیشد ولی هر چی اصرار کردیم نبردن سزارین و از طرفی هم فکر کنم لگنم کوچیک بوده.خلاصه با بدبختی زایمان کردم ولی بدنم به خاطر فشارهای زایمان خیلی آسیب دید و تا دو ماه توی رخت خواب بودم و به شدت درد میکشیدم و هیچی از لذت مادر شدن نفهمیدم..هیچ آمپول و شیاف و قرصی هم دردم رو آروم نمیکرد و کلی دکتر چرخیدم و الان بعد از 6 ماه هنوز مشکل لگنم خوب نشده و کامل نمیتونم بشینم و از نظر روانی هم این زایمان خیلی تاثیر بدی روم گذاشته.

سلام من بارداری خوبی داشتم ولذت میبردم و خیلی هم مراعات میکردم زایمانم طبیعی بود ولی بعد چندساعت درد و خونریزی زیاد دهانه رحمم باز نمیشد سفت بود دکترم کیسه اب پاره کرد متوجه شد بچمم مدفوع کرده اورژانسی سزارین شدم
زایمان کمی اذیت شدم وقتی بچمم دیدم بغلش کردم همه سختی یادم رفت و خدارو شکر کردم خییییلی خوشحال شدم

بهترین روز واقعا روز زایمانه

من بارداری ام اوایلش یکم سخت بود چون بویایی ام قوی شده بود و همه چیز بو میداد ولی دوتاسزارین خوب پیش دکار رقایی داشتم خیلی راحت و عالی

من بارداری و زایمان اولم راحت بود اصلا اذیت نشدم ولی سر زایمان دومم خیلی اذیت شدم آخه بند ناف دور گردن بچه پیچیده بود هی ضربان قلبش اف میکرد تا اینکه کارم به اتاق عمل کشید دیگه نزدیک بود خانم دکتر دست ب چاقو بشه که خدارو صدهزارمرتبه شکررررر زایمانم طبیعی شد ولی تو اتاق عمل بچه رو با دستگاه کشیدند خیلی اذیت شدم ولی بازم می ارزه به سزارین

من ازاخرهفته هشت پیاده روی شروع کردم وهفته های اخربیشترپیاده روی میکردم دلم میخاست زایمانم طبیعی باشه که خداروشکردخترموطبیعی به دنیااوردم کلاس زایمان شرکت نکردم ولی شنیده بودم جیغ وفریادفقط انرژیتوکم میکنه وروندزایمانت کندترمیشه فاصله بین دردام فقط نفس عمیق میکشیدم زایمان خوبیم داشتم😊

ممنونم عزیزم نظرلطفته

وای زایمان منم خیلی سخت بوود طبیعی بود بعد منو معاینه خیلی اذیت کرد وگرنه درد زایمان مثل درد پریودی هست

سلام مامانا
من حاملگی خیلی سختی داشتم از اول ویار و خالت تهوع شدید
سه ماهم بود غربالگری اول گفت پسرم سندروم داره و باید سقطش کنم تا روزی ک دنیا بیاد از استرس مردم و زنده شدم ولی سقطش نکردم
۱۶ ساعت درد طبیعی کشیدم و وقتی پسرم مدفوع خورد و بند ناف دور گردنش پیچید فرستادنم سزارین😪
ولی الان هرباری ک پسرم و نگاه میکنم میگم اون همه سختی و درد ارزشش رو داشت
و خداروشکر ک‌پسرم سالم تو بغلمه

خداروشکر بارداریه نسبتا خوبی داشتم.تمایل داشتم زایمانم سزارین باشه خیلی هم راضی بودم.عالی بود.راحت تر از اونی که فکر میکردم.کلاسای بارداری و زایمان هم رفتم ولی نظرم برای تغییر نوع زایمان باز هم عوض نشد.

من ک بعد از زایمانم ۲بار رفتپ اتاق عمل همش بخیه هام باز میشدن خیلی سختی درد کشیدم خیلی

من تقریبا بارداری راحتی داشتم ، به جز ماه آخر ، که بچم تکوناش همش کم میشد و مجبور بودم برم ان اس تی بگیرم ازش ، کلاس یوگا بارداری و تئوری های آمادگی زایمان رو شرکت کرده بودم ، دکترم میگفت میتونم طبیعی زایمان کنم و خودمم خیلی دوست داشتم زایمان فیزیولوژیک داشته باشم ، تو چهل هفته چون هنوز دردم شروع نشده بود ولی بچم افت ضربان داشت رفتم بیمارستان بستری شدم ، دوروز آمپول فشار بهم وصل بود ، ولی دردام شروع نشد ، کیسه آبمو پاره کردن ؛ بازم دردام شروع نشد ، شدت پیشرفت دردام خیلی کم بود ، ولی خود درد خیلی زیاد بود ، در نهایتم چون آب جنین کم شده بود و دیگه نمیشد صبر کنیم سزارین کردم ، دکترم بسیار خوب بودن، ولی واقعا عمل سختی بود

من بارداریم بد نبود ولی زایمانم فوق العاده عالی بود و بهترین خاطره زندگی من و همسرم شد. من ورزشای بارداری رو خیلی مرتب انجام دادم، مراقب اضافه وزن و تغذیه م خیلی بودم و ماه آخر پیاده روی و پله رو علاوه بر ورزشا انجام دادم خدا رو شکر زایمانمم عالی بود. روز زایمان ماما همراه داشتم و شوهرمم کنارم بود

سه ماه اول همش بالا میاوردم ببخشید ولی بعدش خیلی راحت شدم تا آخر بارداری خیلی خوب بود من طبیعی بودم ولی دخترم تا ۴۲هفته به دنیا نیومد نگران شدم خودم رفتم بیمارستان بستریم کردن یه قرص زیر زبونی دادن خوردم بعدی دردام شروع شد ی چند ساعتی شد راه رفتم کیسه آبم پاره شد وای خدا چه درد وحشتناکی کشیدم تا اومد بیرون خداروشکر ولی بعدش برای بخیه خیلی بد دوختن برای اونم خیلی درد کشیدم در کلا خداروشکر هرچی بود گذشت 😁😁😁

اره کمالی کرج

من قبل از بارداری خیلی سختی کشیدم دو بار سقط داشتم ولی خدارو شکر وقتی که سومی باردار شدم و صدای قلب دخترمو شنیدم دنیا ماله من شد خداروشکر هم دوره حاملگیه خیلی راحت و شیرینی داشتم و زایمان طبیعیه خیلی راحت، از ساعتی که دردم شروع شد دوساعت بعدش دخترم بغلم بود ، الان هم دختر گلم پنج ماهو شش روزشه.

من هر روز ۴۵ دیقه راه رو میرفتم خونه ی مادرم ۴۵ دیقه رو غروب برمیگشتم همین پیاده روی کمکم کرد هم بارداری راحتی داشته باشم هم زایمان راحتی ، بعد از زایمانمم سرپا شدم الانم جز همورویید مشکل دیگه ای ندارم ، فقط پیاده روی کنید خیلی کمکتون میکنه

من بارداری وزایمان خوبی داشتم چون ازاول بارداریم ورزش میکردم وکلاس بارداری میرفتم که کلی انرژی میگرفتم از اونجاو کلی چیزمیز یادگرفتم اونجاکه خیلی بدردم خورد.

من هم دوره بارداری خیلی بدی داشتم..هم زایمان وحشتناکی..هم دوره بعد از زایمان بعدی..دقیقا پسرم ک رفت چهارماهگی تونستم کاملا ب زندگی عادیم برگردم

سلام به همه مامانا خدا قوت.من یه بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم شکر خدا انشالله قسمت همه اونایی که میخوان مادر بشن. زایمانمم که سزارین بود اونم خداروشکر راحت بود

من بارداری راحتی داشتم کلاس یوگا بارداری میرفتم کلاس های اموزش هم رفتم توی بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم
من دردم نگرفت و با امپول فشار شروع کردم بعد از ۱۲ ساعت درد شدید کشیدن ضربان قلب بچم نا منظم شد و سزارین شدم البته چون یک ساعت قبلش بی دردی گرفته بودم سزارینم با افزایش بی دردی انجام شد و بعدش فشار های تخلیه خون رو حس نکردم بعد چند روز هم درد بخیه ها خوب شدن

من فقط تا اول ماه هفت بالا می اوردم ولی در هر حال خوب بود و زایمان خوبی هم داشتم باست پایین

من بارداری خوب و زایمان خوبی داشتم خداروشکر

من یک ماه اول که نمیدونستم از زمانی که متوجه شدم سه ماه ویار خیلی شدید داشتم بعد اون خداروشکر ن دردی داشتم ن اذیت شدم هم بارداری خوب و راحت هم زایمان سریع و راحت داشتم ، روزی که مبخواستم برم زایمان کنم خونه رو جاروبرقی زدم لباسای خودمو شوشو رو اتو کردم موهامو اتو زدم به خودم رسیدم رفتم دفترچمو تعویض کردم ، طبیعی هم زایمان کردم

منم زایمان بسیارسختی داشتم فلج حاملگی تمام توانموگرفته واقعاسخت بود😭😭😭ولی زایمان بسارخوبی داشتم

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمان سخت بعد دوازده ساعت درد کشیدن رفتم واسه سزارین .صورت بچم گذاشتن رو صورتم چشماش باز کرد کلی ذوق کردم ولی بعد عمل تا ی هفته درد داشتم

من خدارو شکر بارداری راحتی داشتم زایمان هم سزارین کردم خیلی راحت بودم وبدون درد
ولی تنها بودم از وقتی مرخص شدم همه کارام به دوش خودم بود

من ۲۹ سالمه باردار و زایمان اولم سر دخترم عالی بود و طبیعی ولی خب ۱۲ ساعت تقریبا درد داشتم تا زایمان کردم ولی سر پسرم باردایم با دیابت بارداری همراه بود انسولین میزدم اینم تقریبا ۱۲ ساعت طول کشید تا زایمان طبیعی کردم بنظرم وقتی سن پایین تره همه چیز آسون تره من اینجوری تجربه کردم

من خداروشکر بارداری راحتی داشتم. زایمانم هم سزارین بود خیلی خوب بود راضی بودم از طبیعی فوق العاده میترسیدم. بیحسی از کمر بودم کل پروسه زایمانو به هوش بودم وقتی هم نی نیم به دنیا اومد اوردن بوسیدمش حس خیلی خوبی بود. صبح زایمان کردم شبش هم با کمک راه رفتم فرداش دیگه بدون کمک میتونستم راه برم..

من سر بچه اولم که خیلی اذیت شدم فشارم رفت بالا دفع پروتیین داشتم مسمویت بارداری گرفتم سر بچه دومم اذیت شدم قند بارداری گرفتم خیلی استرس داشتم هردو رو سزارین شدم بعدم بچم زردی گرفت واقعا اذیت شدم

من بارداری سختی داشتم دوقلو واستراحت مطلق مشکلات دیگه هم کنارش بود...الانم هست💔خیلی خسته م

ولی من هم بارداریم هم زایمانم راحت بود فقط بعده زایمان جای بخیه ها یکی دو روز اذیت کرد. من واقعا راضی بودم

من سر پسرم تا چهار ماه که ویار داشتم.بعد چهار ماه دندون درد نگم براتون چی کشیدم من از این دندون درد.آخرم یکی و عصب کشی چهار تا رو پر کردم.
تا اینکه رسید به زایمانم من از ساعت ۳بعدظهر تا ۱۱شب درد کشیدم تا اینکه زایمان طبیعی کردم. ولی خداروشکر پسرم صحیح و سالم بدنیا اومد.الان تازه رفته تو پنج سال.حالا هم که حاملم و لکه بینی دارم فردا میرم سونوگرافی برام دعا کنید

من بارداری خوبی داشتم ولی تهران بیمارستان خصوصی محب کوثر سزارین کردم از سهل انگاری وحشتناک پرسنل پرستاری با این حال که چند بار گفتم دیابت دارم یادشون رفت قبل عمل بهم سرم بزنن قندم افتاد پایین داشتم میرفتم تو کما,تو اتاق عمل دکتر نادان بیهوشی بخاطر اینکه ماده بیحسی رو جای درست تزریق نکرده بود بیحس نشدم و زنده زنده شکممو پاره کردن و بچه رو دراوردن و بعد دوختن ,بعد عمل فراموش کردن رحممو فشار بدن ,اینکارو ۸ساعت بعد عمل رو بخیه ها انجام دادن بدون مسکن داشتم هلاک میشدم از درد,اندازه زایمان طبیعی دوقلو اذیت شدم ,به خواهرای گلم توصیه میکنم تحت هیچ شرایطی محب کوثر تو یوسف اباد زایمان نکنن عین قصابیه

وای من زایمان وحشتناکی داشتم.از صبح تا شب درد طبیعی.و شب هم بردنم اتاق عمل سزارین شدم.فقط آخرین حرف دکتر تو اتاق عمل یادمه که گفت مریضم از بین رفت !نمیدونم چطوری زنده موندم با اون همه درد وحشتناک

واییی خدایا اسم زایمان میاد کلا فشارم میوفته وحشتناک ترین دردو تجربه کردم ۴۸ساعت درد شدید کشیدم اخرشم هی ۳سانت باز شدم نامردا بادست بازم کردن واقعا وحشتناک بود وسطش دخترم قلبش وایساد سه دور بند ناف دور گردنش بود خیلییی بد بود😑😑😑😑

تو زایمان طبیعی چقد باید رحم باز شده

من كلاس باردارى رفتم كه توى زايمان كمكم كنه و قرار بود كه طبيعى زايمان كنم و طبق نظر دكتر و ٤٠هفته باردارى بايد ٩٨/٨/٨ زايمان ميكردم.اما ٨ روز زودتر صبح زود يهو كيشه آبم پاره شد و رفتم بيمارستان. و چون مامانم اينا تهران زندگى ميكنن و ما مشهد سريع زنگ زديم بهشون كه خودشونو برسونن اما استرس يا ترسى نداشتم.بسترى شدم ولى وقتى دكترم اومد و معاينم كرد گفت نه تنها سر بچه تو لگن نيست بلكه هى داره خودشو به بالا ميكشه و دهانه رحم حتى يك ميلى هم باز نيست و بايد سزارين بشى و بچه تو تمام برنامه هاى منو به هم ريخته. و آخر سزارين شدم. موقعى كه قرار بود بخيمو بكشم بخيم چرك كرد ١٨ آمپول چرك خشك كن زدم تا خوب شد و تونستم بكشم بخيمو ولى باز شيرم خشك شد به خاطر اون آمپولا. اينم داستان زايمان من

من همزمان با سزارین میومکتومی هم انجام دادم.سه روز بیمارستان بودمو همش بهم خون تزریق میکردن.روزای سختی بود.اما گذشت

منم بارداری خوبی داشتم ولی از موقع زایمانم گذشته بود رفتم بیمارستان ۶شب بستری بودم اینقدامپول فشار قرص فشار دادن کسه آب رو با آمپول پاره کردن ازم سزارین شدم درد بخیه ها خیلی اذیتم میکردم☹☹☹☹☹ ولی وقتی به پسرم نگاه میکردم همه یادم میرفت خیلی دوستش دارم

من بدون درد رفتم وقت زایمانم بود ولی دخترم بالا بود دکتر معاینه ام که کرد گفت تو تا فردا عصر درد میکشی تا زایمان کنی زایمانت سخته آمپول فشار رو که زد من ده دقیقه بعدشم دردم گرفت ساعت سه شروع شد یه ربع به ۴ زایمان کردم 😊😊😊😊

من بارداری تقریباراحتی داشتم کلاسای بارداری هم رفتم وکامل آمادگی داشتم ولی زایمانم خییلی سخت بود2روزکامل دردکشیدم مامانم همش پیشم بودکیسه ابموخودشون پاره کردن دراخرهم متوجه شدن که دیواره ی اضافی تورحمم هست که مانع بدنیااومدن بچم شده بدون بیهوشی اونوجراحی کردن وبرداشتنوبخیه زدن بااون همه دردبعدگفتن زوربزن زایمان می‌کنی وای بعد4سال الآنم که بهش فکر میکنم حالم بدمیشه فکرمی‌کنم سخت‌ترین زایمان دنیاروداشتم

من بارداری راحتی داشتم ماه آخر تصمیم گرفتم طبیعی زایمان کنم اما هفته 38 ام بارداری آب دور بچه کم شد و بستری شدم برای طبیعی هر کاری کردن نشد آخر ضربان قلب بچم رفت بالا بردن سزارین. سزارین اصلا روش خوبی نیست از اون وقت تا حالا هی درد دارم درد کمر درد پا

وااای من بارداری خیییییلی سختی داشتم خییلی بد ویار بودم همش رو به قش بودم و پر از استرس کلی به لطف خدا زایمان خیلی آسونی داشتم که خود مامایی که زایمانمو گرفت تعجب کرده بود ....خدارو شکر

من هم بارداری سختی داشتم هم زایمان با وجود پارگی کیسه اب و هفت ساعت درد کشیدن اخرش سزارین شدم

فقط سزارین من طرفدار شدید طبیعی بودم درد طبیعی رو هم کشیدم و اخر سزارین شدم اما واقعا میگم تحمل درد طبیعی کار وحشتناکیه

من زایمان عالی داشتم نه درد کشیدم نه استرس داشتم
سزرین شدم و پرسنل بیمارستان خیلی بهم محبت داشتن
و رسیدگی کردن و خاطره بسیار عالی از زایمان داشتم

من سزازین عالی داشتم خیلییییی راضیم چون ازاول بارداریم عاشق سزارین بودم و خداروشکر دهانه رحمم باز نشد و سزارین شدم😍😍😍

من بارداریم سه ماه اولش خیلی حالت تهوع داشتم ولی بعدش دیگه بد نبود
زایمانم هم کیسه آبم پاره شد و تا بروم بیمارستان دهانه رحمم 5سانت باز شده بودو برای بعدش هم زایمان بدون درد رو انتخاب کردم و به روش اسپینال بیحس کردن کمرم به پایین رو و فقط موقع بیرون اومدن بچه یک ساعت درد کشیدم ولی خیلی بخیه خوردم
و در کل از زایمانم راضیم

من از۳ ماهگی درد پاولم‌نمیکردشب تا صب بیداری و گریه ۷ ماهگیم بستری بخاطر کیسه اب
زایمان فوق العاده سخت زجر
بعد زایمان بخاطره خونریزی شدید بستری
هی چی بگم
اما گذشت وخوشحالم پشته همه این زجرا دخترم سالمه ودارمش خداروشکر میکنم 🤗🤗🤗

خدارو شکر هم بارداری راختی داشتم با اینکه کلی اضافه وزن داشتم هم زایمانم خوب بود 😊

من بارداری سختی داشتم تا ۴ ماهگی احتما سقط داشتم بعدش پادرد شدید از ۲۸ هفتگی هم دیابت بارداری گرفتم هفته ای دوبار ان اس تی میشدم.ولی سزارینم خوب بود پمپ درد داشتم ولی بعد زایمان سردرد عجیب داشتم متاسفانه خون تو سرم لخته شده بود و بچه ام هنوز یک ماه نشده بود یک هفته گذاشتمش و رفتم تهران سرمو عمل کردم هماتوم برداشتن. خدا خیلی کمک کرد همه دکترا گفتن خدا به بچه ات رحم کرده .کلا سخت گذاشت ولی الان که بجه مو بهل میکنم خدا را شکرم که بدام بد ننوشته بود سخت بود ولی بد نبود

دکتر اکرم ترتیفی زاده، شیراز هست بیست متری سینما سعدی چهارراه دوم ساختمان آبان

من بارداری اول بودم بارداریم راحت بود. ۳۷هفته و۶روز کیسه آب پاره شدساعت۶صبح رفتم بیمارستان که آمپول فشار بهم زدن . هر چی صداش میزدم پرستاررو محل نمیذاشت.من تنها توی اتاق بودم تحمل آمپول فشار نداشتم به بهانه دستشویی هی زیرش در میرفتم تا موقع ناهار شد یه سزارینی هم بود اکاری به کارم نداشتن منم روی تخت نموندم.بچه اون رو که اوردن انگار دنیا روی سرم خراب شد شروع کردم گریه کردن. پیش خودم میگفتم اون درد نکشید بچش یه ساعت نشد دنیا اومد من تازه باید درد بکشم. هر وقت دردم میگرفت ماساژ کمر برام انجام میداد مامانم و خودمم سر و دستم رو روی تخت میذاشتم و پاهامو مثل گل لگد کردن به زمین میزدم. از ساعت ۲ که دو فینگر بودم تا۴ فول شدم با این روش.اصلا جیغ نمیزدم چون دهانه رحم فشار بهش میاد و زایمان سخت میشه.فقط نفس عمیق میکشیدم که خیییلی کمک میکرد. ولی دکترم تا اومد۶بود. ۶و۲۰دقیقه دخترم دنیا اومد . خیلی لحظه خوبی بود به همه پرستارا نگاه میکرد. بغلش کردم انقدر ناز بود که یادم رفت چه قدر اذیت شدم.خیلی دردش برام سخت بود. بعدش هم که بخیه و مراقبت های از بخیه. که بنظرم طببعی با بخیه فرقی با سزارین نداره بدتر هم هست چون هم قبلش درد کشیدی هم بعدش. تا ۴۰ روز که باید مرتب سشوار و تشت آب گرم استفاده کنی که بخیه هات عفونت نکنن و خشک بشن. تا بخیه نیفته نمیتونی بشینی

من زایمان دومم بود اصلا ترس نداشتم با ارامش رفتم اتاق عمل کلا همه چی عالی بود.ب نظر من اصلا ترسی نداره

من بارداری بدی داشتم تا ماه اخر بالا میاوردم .دوست داشتم طبیعی زایمان کنم ولی رفتم پیش دکترم گفت لگنت تنگه و نمیتونی زایمان کنی باید سزارین بشی .شب بستری شدم بیمارستان بهم گفتن نباید چیزی بخوری تا فردا نزدیکای صبح یادم رفت یه شیر کاکائو خوردم تو اتاق عمل همش بالا اوردم اونم از زایمان خخخ .و الان دوباره باردارم و حالت تهوع دوباره شروع شده ..‌‌.

من دوران بارداری خوبی داشتم یعنی مشكل خاصی بابت بارداریم نبود اما تو كل ۹ماه بارداری انقدر اتفاقای بد و عجیب برام افتاد همش و با استرس طی كردم. دوم فروردین هم كه رفتم برای سزارین. خداراشكر از عملم بسیار راضیم. فقط بازم استرس داشتم بابت این كرونا لعنتی و البته الانم هنوز اون ترس باهامه
اما خداراشكر بابت پسر كوچولوم كه بوی بهشت میده

من بارداریم عالی بود زایمانم هم فوق العاده خوب بود زایمان طبیعی هم داشتم کلاس بار داری رفتم و ماما داشتم تو ۲ ساعت زایمان کردم

سلام من برای زایمان اولم طبیعی رو انتخاب کردم چون کسی رو نداشتم ک ازم مراقبت کنه و مجبور بودم خودم کارامو انجام بدم،تا لحظه آخر هم خوشحال بودم،شب وقتی دردم گرفت البته خیلی کم فهمیدم زمانش داره میرسه،رفتم حمام کارامو انجام دادم بعد اومدم موهامو بافتم یه آرتیش کم کردم و رفتیم بیمارستان.بستریم نکردن گفتن دهانه رحم یک سانت بازه و گفتن برم پیاده روی تا دو سه ساعت دیگه،من و همسر هم رفتیم تو خیابونای خلوت اطراف بیمارستان پیاده روی.ساعت۶ صبح رفتیم بیمارستان من رفتم سرویس بهداشتی که دیدم کیسه آبم پاره شده و رفتم واسه بستری،آمپول فشار رو بهم زدن و کم کم درد ها شروع شد وقتی دکترم اومد بالا سرم یکم آرامش گرفتم ولی بعدش دردها زیاد شد و چیز زیادی یادم نمیاد تا موقعی که گفتن باید آماده شم واسه زایمان،خدا رو شکر زود و راحت زایمان انجام شد و ساعت ۱ ظهر دخترم تو بغلم بود،بعدش خوب بود درد زیادی نداشتم تا زمانی که اومدم خونه،متاسفانه مشکل هموروئید پیدا کردم در حین زایمان این خیلی غذاب اور بود و به خاطر بخیه ها نمیتونستم بشینم به دخترم شیر بدم،که تا ۶ روز بعد بهتر شدم در کل راضی ام از زایمان اولم،اما دومی نه،اون هم طبیعی بود اما سونوگرافی وزن بچه رو اشتباه تشخیص داد باید سزارین میشدم چون وزن بچه بالای ۴ کیلو بود که متوجه نشدن و موقع زایمان خیلی اذیت شدم اما بازم خدا کمکم کرد و از صبح ساعت ۸ ک دردم شروع شد و رفتم بیمارستان ساعت ۲ پسرم به دنیا اومد،اما خیلی مشکلات واسم بوجود اورد همین وزن بالاش،مشکل در روابط جنسی،دوباره هموروئید و کمردرد.امیدوارم همه مامانای باردار به راحتی زایمان کنن و یه نی نی سالم خدا بهشون عطا کنه 🙏
@sanambehboodi6

من خداروشکر تو بارداری جز کمردرد و ورم مشکلی نداشتم ولی نزدیک زایمانم بچم پایین نمیومد استرس داشتم تازه وارد هفته چهل و دو هم شده بودم یه روز که برای معاینه رفتم مامای شیفت گفت تو نمیتونی طبیعی زایمان کنی باید سزارین شی امشب چیزی نخور که به دکتر کشیک فردا بگم باید سزارینت کنه منم وقتی رفتم گفتن باید برای قانونش پنج شبش ساعت بستری بشی تا بعد ببریمت برای سزارین تو این فاصله امپول فشارم بهم میزدن و اومدن کیسه ابمو پاره کردن وقتی دردام شروع شد و بعد هفت هشت ساعت دهانه رحمم زیاد فرق نکرده بود پرسیدم چرا منو نمیبرن برا سزارین گفتن باید بیست و چهارساعت بستری باشی و درد داشته باشی اگه نتونی زایمان کنی بعد میبریمت برا سزارین تو شرایطی که من حتی جون نداشتم چون از شب قبلش هیچی نخورده بودم یعنی بعد سبزده ساعت جون دادم و زایمان کردم خدا خیرش بده مامای اخری که شیفتش بود خیلی کمکم کرد اگه اون نبود نمیتونستم زایمان کنم همیشه دعاش میکنم

من زایمان طبیعی سختی داشتم اصلایادم نیادبهتره

من بارداریم سخت بود شرایط جنین و آزمایشات و استرس زایمانم سزارین بود ولی بعد زایمان هم انقدر استرس ک نگرانی دارم که درد و نفهمیدم حالا توکل بخدا

من بارداری خوبی داشتم ولی با استرس چون قبلا سقط داشتم ولی خداروشکر زایمان خوب و راحتی داشتم

من کلاس بارداری میرفتم و از اول دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم. چهل هفته و چهار روزم که شد به صلاحدید پزشک رفتم بیمارستان تا با آمپول فشار زایمان کنم. تا شش سانت به نظر من دردا خیلی خوب و قابل تحمل بود. بعد که کیسه آبم رو پاره کردند متوجه شدند بچه او پی هست یعنی سرش رو به شکم هست و ممکنه زایمان سختی باشه. با این همه تا ساعت ده و بیست دقیقه صبر کردیم ولی چون شرایط برای زایمان طبیعی میسر نشد سزارین کردم. در کل راضیم که تا ده سانت تحمل کردم و دو ساعت و بیست دقیقه تو ده سانت بودم. از پزشک و بیمارستان و مامای همراه خیلی راضی بودم و به نظرم اینا در داشتن یک زایمان خوب خیلی مهمه...

دوره ی بارداری ام سخت بود از اون بدتر زایمان بود.ساعتها درد کشیدم بهم آمپول فشار زدن نمیزاشتن چیزی بخورم دیگه نایی برایم نمونده بود.وچون دیگه نفسم بالا نمیومد و ضربان قلب دخترم هم داشت کند میشد دیگه سزارین کردن.بعد اون هم به خونریزی افتادم و هم جای بخیه هام عفونت کرد

من پسرمو با آمپولو و شیاف نگهداشتم. یدونه سقط داشتم. ولی خداروشکر الان بچم ساکته. ولی وزنش کمه

وای من که یادم میاد تن و بدنم میلرزه😟
من بارداری سختی داشتم هشت ماه اضطراب و استرس و استراحت مطلق همراه با ویار شدید😥
آخر هم تو هفته ۳۳ کیسه آب پاره شد و من بدون هیچ گونه آمادگی برای زایمان طبیعی مجبور به زایمان طبیعی شدم و دردسرها و سختی های بعدش که دخترم تو nicu بود🥺

خداروشکربارداری خوبی داشتم زایمان سزارین داشتم دوسه روز اول خیلی درد داشتم ولی خوب خداروشکربادیدن پسرم روحیه می گرفتم تا زود خوب شم چون زایمان اولم بود یکم لوس شده بودم😄😄🤗🤗

سلام من بارداری سخت از لحاظ ویار داشتم .تا ماه اخر .زایمان هم تا لحظه آخر طبیعی بودم .ولی به خاطر اینکه بند ناف دور گردن دخترم پیچیده بود.کیسه آبم پاره شده بود.سزارین شدم.بعدش هم مشکل عوارض بیهوشی داشتم.😥ولی با دخترم حالم خوب شد.😍

‌عزیز بارداری دومم ناخواسته بود
ولی شد و الان با وجود سختیاش ناشکری نمیکنم

منم زایمان سختی داشتم آخرای بارداری فشار استرسی داشتم دو بار به خاطر فشار بالا بستری شدم چهل هفته و دوروز با درد رفتم بیمارستان 9 ساعت درد کشیدم داد زدم دهانه رحمم فقط 3 سانت بود با داد و درد و ناله منو بردن سزارین کردن خیلی تجربه تلخی بود. سه روز بعد زایمان یه آنفولانزای خیلی بدی که آبان ماه بود گرفتم فکر کنین با بخیه سرفه های عمیق خدا اون روزا رو نیاره. هر کی میومد دیدن بچه من با ماسک و دستکش بچه با فاصله دو متری از من 😢😢

من دوران بارداری خوبی داشتم اما زایمان فوق العاده بدی داشتم چون مشکوک ب ابریزش «کیسه اب»بدون درد رفتم برای زایمان طبیعی و با سوزن فشار درد ایجاد کردن خیلی بد بود دهانه رحمم دیر باز شد خون زیادی از دست دادم و دو واحد خون بهم وصل کردن و بعد زایمان بخاطر کم خونی تا یک ماه حالم خوب نبود

من بارداریم دو مرحله داشت از اولش تا ماه پنج حالت تهوع زیاد داشتم بعدش تااخرش خیلی خوب بودش زایمانم خیلی سخت بودش ۱۷ساعت دردکشیدم اخرش بیهوش شدم دیگه نفهمیدم وسزارینم کردن

من که هم بارداریم هم زایمانم که سزارینه خیلی سخت بود اول بارداریم که جفتم پایین بود وفشارم بالا خداراشکر شش ماهگی جفتم کشید بالا با استراحت مطلق اول هفت ماهگی دردام شروع شد ول میکنه ومیگیره خیلی داغون بود همش میگفتم پشیمونم که چرا حامله شدم بچه سوممه حقیقت خیلی زجر کشیدم ماما متخصص اگه همینطور درد داشته باشی عملت میکنم منم نمیخواستم بچم هفت ماه بدنیا بیاد بهداشت میرفت نامه میدادن واسه ماما متخصص که جز بارداری پرخطر محسوب میشدم هرروز آزمایش وسنو پدرم دراومد تا به ماه 9رسیدم روز جمعه ،شب شنبه بستری شدم شنبه ساعت 11وربع بچم بدنیا اومد امیرحسینم رو سینم گذاشتن باور کنین کل دردامو فراموش کردم

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم.کیسه آب سوراخ شده بود دو روز درد مصنوعی دادن بهم بچم ترسیده بود نمیومد داشت خفه میشد که روز سوم بردنم اتاق عمل سزارین شدم بعدش بچم زردی داشت.بعداز یه هفته از بچم لذت بردم بدون دردی

خيلي بد بود.کلا بارداري و زايمان سختي بود😭😢بارداري که کلا درد و ويار تا لحظه زايمان حتي.زايمان هم که زودتر از موعد.دو روز بستري بودم به زور سرم و آمپول فشار.پارگي رگ و مويرگ،که باعث شد از همون لحظه بخيه ورم داشته باشه.هنوز گاهي درد دارم😢

من خیلی دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم. هم کلاس یوگای بارداری می رفتم و هم کلاس امادگی زایمان. هروقت هم می تونستم پیاده روی رو داشتم. تا اینکه وارد ماه نهم شدم و متاسفانه به خاطر موارد گرمی که خورده بودم و روغن بادوم تلخ که به شکمم زده بودم کل بدنم به طرز وحشتناکی ریخت بیرون که اصطلاحی داره به نام پسوریازیس جوری که شبانه روز بدنم می خارید و نباید هیچ مواد شوینده ای استفاده می کردم. گذشت و با پماد و قرص بهتر شدم. ولی به هفته ۳۸ رسیدم و سونوگرافی مشخص کرد که اب دور جنین تو دو هفته از ۱۰ به ۴ رسیده و تکونای جنین زیاد شد. به همین خاطر دکتر ختم بارداری اعلام کردن و بعد از ۵ ساعت انتظار که با امپول فشار برای بارداری طبیعی پیشرفتی حاصل نشد با سزارین دخترم به دنیا اومد که البته همون تمرینها و ورزش ها باعث شد من خیلی زود سرپا شم و از عمل سزارین واقعا راضی باشم 😊 ایدی اینستاگرامم hrohani70

پمپ درد من و تو اتاق عمل تو سرمم ریختن ظاهرا فک میکنم ۲۰۰وخوردی ازمون گرفتن ولی گرونتره من قیمتش و نمیدونم

زایمان راحتی داشتم سزارین شدم ولی بعدچهارساعت که بی حسی رفت خیلی دردوحشتناکی داشتم

دكتر بمن گفت شرايطتم خوبه برا زايمان طبيعي
خيلي ورزش كردم
هفته اخر روزي٢ساعت پياده روي ميكردم
مرقع زايمان خيلي خيلي درد داشتم اما الحمدلله خوب زايمان كردم و راضي بودم☺️

من از وقتی که باردار شدم حالت تهو زیاد ازمایش زیاد سونو زیاد بعدشم برا زایمان ۳ روز بستری بودم انقد درد کشیدم ناامید شده بودم در اخرم سزارین

من از اول بارداری دوست داشتم طبیعی زایمان کنم، دقیقا سر تاریخی که دکتر گفته بود شبش با همسرم رفته بودیم پیاده روی، آخر شب که برگشتیم کیسه آبم سوراخ شده بود به دکترم زنگ زدم گفت سریع برو بیمارستان.....در نهایت طبیعی اپیدورال زایمان کردم ...یعنی تا ۷سانت رو خودم درد کشیدم ولی واسه ۳ سانت بعدی که شدیدترین درده، اپیدورال شدم و این یعنی اینکه فقط اطراف شکم و زیرشکم بی حس میشه و پاها بی حس نیست پس میتونی زور بزنی و طبیعی زایمان کنی...
من که خیلی راضی بودم و یکی دیگه از نقاط مثبت زایمانم این بود که همسرم از اول تا آخر همراهم بود و این دلگرمی بزرگی برام بود

من که نگم براتون بعد دوتا سقط تشخیص دادن نارسایی طول سرویکس استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتم دیگه خطر رفع شده دکترم گفت تا ۳۳ هفته استراحت کن من نکردم رفتم خونه خودم همه جا گشتم ۳۱ هفته سه روز زایمان کردم با اینکه سرکلاژ بودم خیلی سخت بود خدا کنه بچه بعدیم اینطوری نباشم

نه بخاطر زایمان نبود. مرگ آنی داشتن . هرکسی یه چیزی بهم گفت . یکی گفت مال کلیه بوده یکی گفت لخته شدن خون تو بند ناف بوده آخرشم مشخصش نکردن .

فدات عزیزم ایشالله سلامت بدنیابیاد😚

من بارداریم بدنبود.اولاش ویارداشتم ولی بعدش از بین رفت....ولی امان از زایمان...من فشارخونی بودم؛iugrهم بودم بند نافم دو دور دور گردن بچم بود،نوارقلب بچمم یکی در میون ریپ میزد که دکتر ختم بارداری داد و با این که از زایمان طبیعی میترسیدم ولی بازم به خاطر کرونا نتونستن سزارین کنن...14ساعت درد شدید که فقط داد زدم!!! به امپول فشار بدنم جواب نمیداد و درد داشتم امان از پیشرفت زایمان....تا این که با زیاد کردن سرم فشار زایمان کردم...ولی ترکیدم دیگه...با همه سختیایی که بعد از زایمان هم کشیدم به خاطر بچم ولی بازم وقتی.میبینمش انرژی مضاعف میگیرم☺

قبل بارداری منظورم ٦۰ کیلو بودم.البته بیشترین وزن گیری من هفته ی اخر بود بچم برای اخرین سونو ۱۷۰۰ بود پسرم اره عزیزم واسه منم همینجوری بود دو هفته اخر که ٤۰ هفته و دوروز پسرم بدنیا اومد خیلی چاق شدمو شکمم بزرگ شد

من پسربزرگش طبیعی بودم درد زیاد کشید اما تا بچمو دادن بغلم یادم رفت اما برا پسر کوچکم بند ناف دو گردنش بود ضربان قلبش ضعیف بود خیلی ترسیده بودم گفتم باید سزارین بشی وگرنه یا خودتت یابچت ازبین میره گفتن 70درصدبچت دوراز جون از بین میره خیلی استرس داشتم گریه میکردم جوری بود با پایه خودم رفتم اتاق عمل بی حسم کردن سزارین کردنم بچمو دیدم خاطرم جمع شد زندس غش کردم تو اتاق عمل بعد دگه بهوش نیومدم تا روز بعد ک چش باز کردم دیدم ای سی یو ام مامانم شوهرم دارن گریه میکنن خلاصه خیلی زایمان سختی داشتم بعدشم ک آمدم خونه از درد دادمیزدم ک پسربزرگش وحشت کرده بود دیگه بیزارم از بچه دگه نمیارم خخ

من از ۶ ماهگی به بعد استراحت مطلق شدم بچمم ۸ ماهه دنیا اومد اما تا بستری شدم زایمان کردم
یادمه چقد مامانای دیگه حسودی میکردن ک این الان اومد داره میره اتاق زایمان😂

من فکنم ۶/۷تا بخیه

۷۸ قبل بارداری ٦۰ بودم

من بارداریم خوب بود خداروشکر فقط یک دوماهی استراحت مطلق داشتم وگرنه خیلی خوب بود زایمانم که عالی بود فقط بعدش سردرد میشدم اونم اگه مایعات میخوردم این مشکلاتو نداشتم

من بهترین زایمان طبیعی روداشتم توخونه دردهاموکشیدم درعرض نیم ساعت پسرمتوبیمارستان دنیااومدواقعاخداروشکر

اینجا کسی هس سرکلاژی بوده و طبیعی زایمان کرده باشه لطفا جواب بده یکم از خصوصیاتش بدونم ☺☺

پسرم ۳۸۵۰بود طبیعی زایمان کردم و واقعا خدا باهام بود هیچ مشکلی پیش نیومد

منم بعد ۳۴ ساعت درد طبیعی کشیدن اخرش بچه مدفوع کرد و مجبور شدم سزارین کنم خیلی درد بدیه واقعا مامانایی که درد طبیعی رو میکشن قهرمانن ،دوره ی بارداری هم به خاطر پایین بودن جفت یکم سخت بود ولی با دیدن گل پسرم گفتم می ارزید به اون همه درد و سختی کشیدن

طبیعی

من دوران بارداریم تا چهار ماهگی همش بالا میوردم به حدی سخت بود که نگو. زایمانم که دیگه بدتر خیلی درد کشیدم ولی تا زایمان کردم دردم تموم شد همون لحظه پاشدم راه رفتم حتی دستمم نگرفتن.همه کارامو خودم کردم

بارداری و زایمان برای من راحت ترین قسمت بود. ۹ سال انتظار دختر نازم رو کشیدم و کلی آمپول و دارو استفاده کردم تا بعد ۹ سال با ivf باردار شدم.

من سه ماه اول بارداریم ب محله و خونمون ویار داشتم و بالا میاوردم😂
توی طول بارداری کلی کلاس یوگا پیاده روی کلاسای تئوری زایمان طبیعی رفتم اما تا روز آخر دخترم هنوز ب پا بود و نچرخیده بود و مجبور شدم سزارین کنم
روزی ک رفتم بیمارستان فشارم خیلی بالا رفت و گفتن مصمومیت بارداریه بخاطر همین دو روز بیمارستان بستری شدم و هر ۴ ساعت امپول منیزیوم سولفات ۵۰درصد اونم ۱۰ سی سی میزدن
وحشتناک درد داد وحشتنااااااک ینی انقدی ک این امپولا درد دلشت سزارین درد نداشت
خیلی مراقب فشارتون باشید ک این امپولو خدایی نکرده نخواین بزنین

من بارداریم خیلی راحت بود برازایمانم چون من ماه آخر هفته آخر فشارم رفت بالا دکتر گفت برو بخواب یک روز ونیم موندم بیمارستان بهم آمپول میزدن که طبیعی بشه بچه چون خودم خواسته بودم ولی نشد دردم نگرفت که بعد اون یک ونیم روز دکترم اومد سزارین کرد ولی بعد سزارین درد بخیه خیلی بد بود

من شانش داشتم زود دهانه رحمم باز شد وزایمانم نسبتا خوب بود اما تو زلزله مشهد اومد زایمان کردم نه شیر داشتم از ترس شیرم خشک شد و هم 4تامهره قسمت نشیمن گاهم جابجاشده
حالا دوباره حاملم تومشهد حتی دکترای شخصی هم میگن فقط طبیعی بااین اوضاع باسنم ها🙄🙄🙄🙄🙄

من بارداری هیلی راحتی داشتم اما زایمانم چون دریچه رحمم تنگ بود خیلی درد کشیدم ۱۲ ساعت بدون امپول فشار اخرم دخترم به صورت طبیعی با یه عالمه زور زدن اومد وقتی اومد اصلا باورم نمیشد هیلی گریه کردم از شوق وقتی بغلش کردم تموم دردام یادم رفت

من خداروشکر ی بارداری خوب و ی زایمان عالی سزارین تو صارم داشتم .با بی حسی

بارداریم راحت بود شکر خدا ولی اواخر بارداری بخاطر زایمان کمی استرس داشتم ک اونم ب خواست خودم سزارین انجام دادم ک خییییلی راضی هستم خداروشکر

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمان خیلی خیلی راحتی داشتم بااینکه زایمان طبیعی بودم وخیلی ترسیده بودم ولی خیلی راحت زایمان کردم واقعا عالی بود

من بارداری پر استرسیو داشتم خیلی برام سخت گذشت ولی زایمانم راحت بود ...

من داخل بارداریم خیلی حالت تهوع داشتم بعدش همش استرس داشتم بعدش هم درد زایمانم ی دفعه ای شروع شد تا رسیدم بیمارستان بچم تو ماشین به دنیا اومد

سلام
من بارداری راحتی داشتم زایمان سزارین راحتی داشتم ولی وقتی اومدم خونه تا ۳روز درد وحشتناکی داشتم اصلا نمیتونستم تکون بخورم از درد😩😩😩😩

من میخواستم طبیعی بشم هم کلاس هاشو رفتم هم کلی ورزش کردم اما پسرم تا اخر پاهاش پایین بود خیلی از سزارین میترسیدم. ولی خیلی خوب بود. اصلا درد نکشیدم. روز بعدشم راه افتادم.میخوام بگم هرچی صلاح خدا باشه باهاش نجنگید

من که نه زیاد سخت نه زیاد راحت... اوایل بارداریم ویار داشتم... حتی از نو لواش هم بدم میومد فقط نون سنگک با پنیر میخوردم تا 4 ماه بعضی اوقات هم با گردو... بعدش تا 33 هفته همه چی نرمال بود... از 33 هفته دکترم گفت دهانه رحمت نرم شده.. شیاف وآمپول ریه استفاده کردم تا 34 هفته برسم بعدش ول کردم... هفته دو بار nstمیرفتم... تو 38 هفته و 2 روز دخترم معاینه ام کرد یه سانت بودم... از همون شب دردم شروع شد ولی کم مثل پریودی... تا صبح از درد نتونستم بخوابم... صبح ترشح خونی داشتم رفتم بیمارستان گفتن تازه دوسانتی برو دردت زیاد شد بیا.. اومدم خونه اخرم کیسه آبم پاره شد ساعت 3 عصر رفتم بیمارستا ساعت 6 بچم به دنیا اومد..بدون هیچ آمپول 3فشاری...زایمان نسبتا خوبی داشتم

بارداریم که عالی بود زایمانم هم عالی سزارین شدم خیلی خوب بود. تنها پسرم وقتی دنیا اومد عفونت داشت که 2روز تو دستگاه بود خیلی غصه خوردم.

من توی بارداری ۴۸۰ تا آمپول زدم، خیییییییلی سخت بود، زایمان سزارین داشتم توی بیمارستان خصوصی خییییلی راضی بودم از دکترم عالی بود. ولی بعدش با گریه شروع شد بچه ام سینه ام را نمیگرفت قندش افتاد شیر خشک میخورد، ولی بعدش با کلی تلاش گرفت.بعدشم تا ۴۰ روز زردی داشت، تا خوب شد نوبت واکسن رسید تقریبا ۶۰ ۷۰ روز گریه میکردم اخه دست تنها هم بودم.

من بارداری نسبتا راحتی داشتم. یک روز بیکار نبودم. مدام خودمو مشغول کرده بودم. هر روز دوخت و دوز داشتم. حتی کل خونمو ریختم بهم. خونه تکونی کردم و....
ولی در عوض زایمان فوق العاده سختی داشتم. سزارین بودم،از شدت درد چشمام سیاهی میرفت و سرگیجه میگرفتم. ازحال میرفتم. پرستارا منو میگرفتن. حتی مرخصم نمیکردن. خیلی حالم بد بود. الانم گهگاهی به زایمان دوباره فکر میکنم لرز بدنمو میگیره. تجربه خیلی سختی بود. ولی درعین حال شیرین.
چون بعد 9 ماه انتطار ثمره زحمت و عشق رو در آغوش میگیری

من بارداری خیلی سخت پر از استرس و هرروز امپول زدن و دارو خوردن داشتم بارداری من بعذ ده سال نازایی بوده در واقع بچه ی من گلدن بیبی بود ولی
حاضر به. سزارین نبودم گفتم اگه اورژانسی شدم سز میکنم، زایمان طبیعی عالی داشتم نمیگم بدون درد بوده یا لگنم خیلی پهن بوده ولی تکنیک های زایمان رو خوب بلد بودم نفس گیری هام عالی انجام میدادم جیغ اصلاااااا نمیزدم چون ماما همراهم گفت انرژی از دست نده با جیغ زدن

من بارواری فوق العاده سخت و زایمان سخت تری داشتم یادم میفته افسردگی میگیرم

منم بارداری سخت زایمان سختی داشتم الانم بچم خیلی لجبازه گریه میکنه و کم خوابه😫

من از اول بارداری ورزش می کردم که زایمانم طبیعی بشه.. ولی هفته ی آخر مایع دور جنین خیلی کم شد و زایمان سزارین اورژانسی شدم.. ولی سزارینم خیلییی راحت بود.. اصلا اذیت نشدم

من بارداری خیلی خوبی داشتم حتی ویارم نداشتم. خودمو چشم کردم و هفته 35 ضربان قلب بچه خوب نبود و سه روز تحت نظر بودم. دکتر ریسک نکردو بچه رو به دنیا اوورد. ولی خداروشکر سالمه بچم

سلام,من که هم بارداریم راحت بود و هم زایمانم😍سه ماهه اول بارداری یکم ویار داشتم بعدش خوب شدم برا زایمانمم رفتم زایمان بدون درد عالی بوود اصلا از زایمانم هیچی یادم نمیاد

برا من همه چی خوب بود تا بعد زایمانم که یکسری مشکل برام به وجود اومد مثل حساسیت همه بدنم ریخت بیرون و یبوست شدید خیلی بد بود

من سزارین بودم خیلی خوب و عالی و راحت

من بارداریم خیلی راحت بود با اینکه انتظار داشتم طبیعی زایمان کنم خیلی هم درد کشیدن ولی مجبور به سزارین شدم ولی بعدش همه چیز خیلی خوب بود و درد زایمان و بخیه هم خیلی نداشتم

چرا یه سال و نه ماهه هستن

بارداری بجز سه ماه اول که حالت تهوع😝 بقیش خوبه. بخاطر کلاس های بارداری که رفتم زایمان طبیعیم فقط سه ساعت درد داشتم که با بدنیا اومدن پسرم و بغل کردنش😍😙 دیگه دردام فراموش شد
ms.minoo.1991

من بارداری سختی نداشتم اما از اولش ورزش کرذم کلی تلاش کردم تا فیزیولوژیک زایمان کنم اما مناسفانه بچه مدفوع کرد اورژلنسی سزارین شدم اما خیلی راضیم خداروشکر بچه سالم بدنیا اومد به نظر من طبیعی زایمان کردن خیلی بده چرا باید این همه دردکشید

من هم حاملگیم خداروشکر خوب بود،هم زایمانم. خیلی میترسیدم ولی خدا همیشه هوای بنده هاشو داره. یک ساعته زایمان طبیعی کردم البته ازشب قبلش دردهام کم بود و فرداش بیشتر شد و ساعت 12ظهرکه رفتم بیمارستان، ساعت 1هم زایمان کردم

من هم حاملگی سختی داشتم برنامه ام زایمان سزارین بود پولشم واریز شده بود ولی زایمانم خیلی زیاد سخت نبود توی حاملگی برای اینکه دهانه رحمم کوتاه بود سرکلاژ شدم و استراحتی بودم عمل سرکلاژ یه طرف سی و هشت هفته هم لکه بینی داشتم رفتم بیمارستان برای اطمینان بستری شدم و یکی دو ساعت بعد بردن برای باز کردن نخ های سرکلاژ نه بی حسی نه بیهوشی یعنی مردم خیلی درد داشت از ساعت سه تا ده شب اتاق بغل اتاق زایمان بودم و برای زایمان اماده میشدم ورزش با توپ و این چیزا انقد دیگه معاینه ام کرده بودن از حال میرفتم دکترم اومد گفت بچت ریزه حیفه شکمتو پاره کنم بیا طبیعی منم چون گاز بی حسی بهم وصل کرده بود تا معاینه کنه گیج بودم گفتم باشه 😂خلاصه رفتم برای طبیعی ده شب رفتم اتاق زیمان ده و ده دیقه بچم به دنیا اومد دکترم میگفت بچت دو کیلو هشتصده ولی سه و چهارصد بود 😂😂😂اما خدا خیرش بده بعد زایمان دیگه هیچ دردی نداشتم

من بارداری سختی داشتم ، تا ۶ ماه کامل حالت تهوع های شدید، ماه هفت یک ذره بهتر شدم، ماه هشت درد داشتم و ماه آخر همش درد داشتم و حالت تهوع که بسیار خطرناک بود و به خاطر همین نی نی م رو زودتر از تاریخی که سونوگرافی زده بود، سزارین اورژانسی بدنیا آوردم
کلا هم بارداری سختی داشتم هم زایمان، از سزاربنم راضی نیستم بسیار بسیاااااار درد کشیدم، وحشتناک‌ترین درد ‌ تجربه کردم، حالا مفصل در موردش می‌نویسم مامایی که راهنمایی میخواین
@afsane_mohamadi__

بارداریم بخاطر کمر دردی ک داشتم غیر قابل تحمل بود اما زایمانم ن میشه گفت سخت بود ن میشه گفت اسون دردم ک وحشتناک بود چون طبیعی بودم خوبیش این بود ک دوساعته دختر نازم ب دنیا اومد

من بارداری خوبی داشتم اما بعد زایمانم نتونستم بچمو ببینم منتقلش کردن یه بیمارستان دیگه بعد یه هفته تونستم بغلش کنم خیلی سخت بود

من زایمان خوبی داشتم از زایمان طبیعی راضی بودم در صورتی قبلش خیلی میترسیدم ودنبال سزارین بودم ولی ممنونم از دکتر خوبم اقای حجت

منم بارداری خوبی داشتم فقط نمیتونستم تکون بخورم از جام چون جفت پایین بود یه هفته هم مونده به زایمان بدنم جوش ریز زد دخترمو زود دنیا آوردن با دیدنش همه ی سختی ها از یادم رفت

من ک خیلی زایمان خوبی داشتم طبیعی بودم و وزنشم۳۸۰۰بود

خانم هایی که زایمان اولشونه حتما کلاسهای بارداری رو شرکت کنن. ماماهمراه موقع زایمان بگیرین بسیار عالیه. . از اپیدورال استفاده کنین.جدید ترین وبهترین روش هست و شما در هوشیاری کامل قرار دارین ک ب روندزایمان خیلی کمک میکنه و شما در هوشیاری کامل بچه تونو بغل میکنین و این بهترین حسه

من بارداری و زایمان بدون درد و راحتی داشتم. ولی بعدش افسردگی گرفتم افتضاااح

من که بارداری راحتی داشتم وزایمان خییلی خوبی داشتم ولی بعداززایمان خیلی زجرکشیدم چون کسی ونداشتم ازم مراقبت کنه سزارین کردم وهمون روز اول بایدخودم کارام وانجام میدادم

تو هفته ۳۵ بارداری هستم اصلا استرس ندارم توکل کردم به خدا هرچی خودش صلاح بدونه بلاخره این روزها هم تموم میشه و تبدیل میشن به یه خاطره که که خوب و بد ساختنشون فقط دست خودته ...

سلام من قبل بارداریم ۶۱ کیلو بودم وقتی فعمیدم باردارم با توجه بی تجربگیم به حرف اطرافیانم خیلی گوش کردم و شروع کردم به دوبل خوردن و متاسفانه کم کاری تیروئید گرفتم و روز زایمانم با ۸۷ کیلو وزن رفتم اتاق زایمان.یعنی ۲۶ کیلو اضافه 🤕
هفت ماهم بود که تصمیم گرفتم حداقل زایمانم رو با حرفای اون آدما پیش نبرم.برای همین رفتم کلاس بارداری.عاااااااالی بود.اونجا شیوه نفس گیری هنگام درد ورزش های بارداری و یه سری حرکات و نکات برای کنترل درد تو روز زایمان بهمون یاد دادن که منو خیلی کمک کردو با استفاده از اونا ساعت نه و رب کیسه آبمو پاره کردن و پسرم ساعت یازده به دنیا اومد.البته از دیروزش خونه درد داشتم ولی دردامو خونه کشیدم و طبق حرفای مربیم انقباضاتمو شمردم رفتم بستری شدم.اابته بگم کلاسا کاملا رایگان بود و ازطریق بهداشت محلمون معرفی شدم.خدا خیرشون بده واقعا

سلام من تصمیمم زایمان طبیعی بود ولی تا لحظه آخر پسرم نچرخید و سزارین شدم فکر میکردم سزارین خیلی سخت باشه ولی مثل آب خوردن بود تنها سختی که برای من داشت سردرد های وحشتناک بعدش بود که گردنم رو میچرخوندم انگاری یکی با چاقو فرو میکرد توی گردنم
هیچ کلاسی نرفتم برای بارداری
تازه دکتر به من تاریخ ۱۸ دی رو داده بود ولی ۱۲ دی ساعت ۱۲ شب دردم گرفت و رفتم زایمان کردم
به نظرم کمک کننده ترین چیز برای کم کردن استرس لحظه زایمان برخورد دکتر و پرسنل بیمارستان با من بود که اینقدر همشون مهربون بودن و هوامو داشتن که من کم شد استرسم به نظرم بعد از حاذق بودن دکتر اخلاق حرفه ایی هم خیلی مهمه
id instagram---shirinmousavi.nail

من از اول بارداری خیلی اذیت نشدم زایمانمم کمی اذیت شدم ولی وقتی دخترمو بغل گرفتم هرچی درد و کشیده بودم و یادم رفت.

من دوران بارداریم سخت بود اولاش که حالم بد بود اخراشم بابام فوت کرد 😔 ولی خداروشکر زایمانم زیاد سخت نبود از ساعت ۲ ظهرشروع شد تا ۵ خونه بودم ۵ رفتم بیمارستان ۹ شبم دختر گلم ب دنیا اومد

من خودم میخواستم سزارین کنم که دکتر گفت طبیعی توی چهل یک هفته ختم بارداری و آمپول فشار زدن شش ساعت درد وحشتناک کشیدم خیلی سخت بود اگر دوباره باردار بشم دیگه طبیعی زایمان نمیکنم

واااای من سه شب و سه روز درد زایمان داشتم خیییییلی سخخخخت بود

من هم بارداری خیلی خیلی خیلی راحتی داشتم هم زایمان خیلی خیلی راحت اونم به روش سزارین

من خداروشکربارداری خوبی داشتم زایمان خوبی داشتم سزارین شدم توی یه بیمارستان خصوصی خوب و دکتر عزیزم که خیلی مهربون و پرانرژی مثبت بود انشا الله برای همه مامانا خوب باشه و پر خاطره های شیربن

۴ ماه اول همش در حال پس دادن بودم روزی هشت نه بار. افت فشارای شدید داشتم و چندبار آمبولانس لازم شدم. درد دندون امونم رو برید و هشت ماهگی جراحی دندون داشتم با کمترین بیحسی بدون هیچ مسکنی، یبوست حاد که داشت منجر به زایمان زودرسم میشد، درد لگن خیلی شدید که از ۶ ماهگی دیگه رنگ خواب دو ساعته رو ندیدم. انقباضای مکرر که با هر سختی بود گذشت. از اول فکر طبیعی نبودم به دلالیل زیاد و سزارین شدم. با وجود پمپ درد، درد خیلی زیادی داشتم و شب اول اتفاقاتی افتاد که با شکم پاره جفت پا از تخت پریدم پایین و همون مشکلات زیادی واسم پیش آورد. بعدشم که آبسه سینه و زردی و بستری دخترم و خفگی های مکررش بخاطر ریفلاکسی که دکتر تاییدش نمیکرد
آخرش میتونم بگم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!!!

الان تمام بارداری ها سخته چون از اول تا زمانی که نینی بیاد کلی آزمایش میگیرن من هم بارداری پر استرس بود هم بع از زایمان چون پسرم واسه زردی یه هفته بیمارستان بود

من تا۷ماهگی همش اشتفراع شدید داشتم یه صورتی که حتی ابم‌ مسخوردم بالا می اوردم ..ولی خداروشکر یه زایمان بسسسیار راحت و بدون دردی داشتم ..تا زمانی که کیسه ابم و پاره کردن هیچ دردی نداشتم😁ساعت ۱۱و۱۰ دقیقه به بیمارستان مراجعه کردم و ۱۱و۲۰دقیقه پسرم توبغلم بود..اصلا گریه نکردم همش میخندیدم ..زایمان فقط روحیه مسخواد نه استرس❤

من بارداریم سخت بود. واز اون بدتر زایمان سخت من کلاس بارداری رفتم واونجا ورزش میکردم.اماخوب به دردم نخورد چون موقع زایمان نمیتونستم رو دوتا پاهام وایسم. من 18ساعت دردکشیدم دهانه ی رحمم هم کج بود وهم عقب. به خاطر همین خیلی اذیت شدم موقع زایمانمم که دیگه هیچ اصلا بچه رو نشانم ندادن چون یه رگ اشتباهی زده بودن موقع پاره کردن واژن.خونریزی کردم که دیگه هیچ .بعد از چند روز از زایمانم به خاطر شب بیداریها و همیشه نشسته بودم بخیه هام همه باز شد .😢کلاخیلی بد بود .اما خدارو شاکرم که کوچولویی سالم دارم. وازخدا میخوام نگهدار فرزندم باشد😊من هنوز هیچی از فرآیند زایمانم را فراموش نکردم چون تجربه ی سختی بود .ودیگه هم نمیخوام تجربه اش کنم😊

زایمان من خیلی راحت بود در حالیکه فقط پدرم و مادرم و دختر کوچولوی نازم با چشمانی پر از انتظار تو بیمارستان پشت در اتاق عمل منتظر من بودن و خداروشکر خدا هوامو داشت همه جوره

ماه اخر بارداری راحتی ۸ماه قبلشو از دهنم دراورد اما خداروشکر زایمان راحتی داشتم سزارین شدم بدون هیچ امپول و فشاری
۱۲ساعت بعد این ک بیحسی از پاهام رفت پاشدم

من خیلی استرس داشتم هی میرفتم بیمارستا سوال میکردم هی دکتر عوص میکردم یه دفعه شوهرم گفت بسپر به خدا و واقعا سپردم یه زایمان طبیعی عالی داشتم یه دردای منظم بدون اینکه کیسه ابم پاره شه بدون مشکلی البته تمام کلاسای بارداری و رفته بودم و قبل بارداری و توی کل بارداری ورزش میکردم.faranak_safari66

سلام،من هم بارداری راحتی داشتم خداروشکرهم زایمان راحتی داشتم،مادرشوهرم توزایمانم خیلی کمکم کردبراهمین زایمان راحتی داشتم ،وای وقتی ثمره عشقتوبزارن بغلت دیگه اگه دردیم بودفراموش میشدبه همه پیشنهادزایمان طبیعی دادم

من طبیعی زایمان کردم و راضییمـ و ۴ساعتـ طول کشید خداروشکر، ولی وقتی یاد زایمانمـ میفتم کلی استرس میگیرمـ و میترسم

من اوایل بارداری به خاطر خونریزی خیلی اذیت بودم تا ۵ ماهگی که شرایطم بهتر شد.با اینکه با وزن بالا باردار شدم خیلی بارداری خوبی داشتم.نه قند داشتم نه فشار نه دفع پروتئین و همه چیز بارداری عالی بود.هفته ۳۸ بدون درد رفتم دکتر برای معاینه لگن که فهمیدم ۶ سانت دهانه رحمم بازه با عجله خودمو رسوندم بیمارستان و باز هم بی درد ولی انقباض داشتم که تا برسم شدم ۱۰ سانت و در عرض ۲۰ دقیقه زایمان کردم.خدا رو شکر خیلی راحت و با کمترین درد.علتشم این بود که اولا پیاده روی داشتم و کارای خونم رو خودم می کردم و خودنو باور داشتم که حتما زایمان طبیعی خوبی خواهم داشت و لگن خوبی هم داشتم.من اصلا به سزارین فکر هم نمی کردم و خدا رو شکر همه چی عالی پیش رفت

من دلم برا بارداری و زایمانم تنگ شده... خیلی هم سختی کشیدم ولی باز دلم میخاد برگرده اونموقع

من از اول بارداری ویار وحشتناک داشتم جوری که حتی ۴ماه اول اب هم نخوردم فقط سروم برام میزدن ‌.درد زایمان هم زیاد وحشتناک بود خونریزی داخلی هم کردم موقع زایمان .وزایمانم طبیعی بود بعدم تنهایی جور دوبچه کوچیک کشیدم 😔

من از هفته ۳۵بارداری همه کلاسای زایمان راحت رو رفتم اما قبلش ک ۳۴هفته بودم درد زایمان داشتم بهم امپول بتا زدن ک اگه زایمان کردم ریه بچم کامل رسیده باشه دهانه رحمم از همون هفته دوسانت باز بود بعد بخاطر امپول بتا ک بهم زدن قندم رفت بالا دیابت بارداری گرفتم دکترم گفت اصلا خوب نیس و ۳۸هفته ک بودم ختم بارداریمو زد اواخر بارداریم خیلی درد کشیدم همش بیمارستان بودم سوزن فشار ک بهم زدن ۵ساعته ۸سانت دهانه رحمم باز شد خیلی خوب داشتم پیشرفت میکردم برا زایمان اما دقیقه اخر تخمدونام چرخید جفتی رو طبیعی زایمان کردم اما پسرم چسبیده بود نیومد نبضش هم رفته بود دکتر خیلی زود اورژانسی سزریانم کردن با بیحسی خیلی بد بود بعدشم تا ۱۰روز اصلا نمیتونسم تکون بخورم از درد کلا خیلی زجر کشیدم و در اخر هم توی بارداری همه سنو ها بهم گفتن بچت دختره اما تو اتاق عمل گفتن پسره دردامو فراموش کردم خدا یهویی سوپرایزم کرد و بهم یه پسر خوشگل و ناز داد

من از اول بارداری تا آخر بارداری برام کابوس بود هرچی میخوردم میآوردم بالا وای خیلی سخت بود زایمانم شب قبلش سردار سلیمانی رو آورده بودن شهر ما برای تشیع کلی راه رفتم که دیگه قدم از قدم نمیتونستم بردارم صبحش یک لکه خون دیدم رفتم دکتر بهم نامه داد رفتم بیمارستان از بچه ام نوار قلب گرفتن چون دخترم با پا بود گفتن سزارین و همون شب ریحانه جانم بدنیا اومد سخت ترین لحظه اش تو اتاق عمل که بالا آوردم و فکر می کردم میمیرم و موقعه بلند شدن از تخت بود در کل خداروشکر به خاطر وجود ریحانه

منم دوران حاملگی خیلییی سختی داشتم زایمان خیلییییی سختر داشتم حتی با امپول فشار دهانه رحمم باز نمیشد کیسه ابم پاره نمیشد ۱۲ ساعت درد کشیدم تا بالاخره پسرم بدنیا اومد😍😍😍و هیچوقت دردام یادم نمیره😂😂😂

من بارداری خیلی سختی داشتم جوری ک نه ماه روباافسردگی وگریه گذروندم اصلازندگی نکردم همش دکتروقرص درد ولی اززایمان بهترین زایمان طبیعی روتوی بهترین بیمارستان بابهترین دکترداشتم جوری ک اصلامتوجه چیزی نشدم وبرام خاطره خوبی موند

من بارداری خوب و راحتی داشتم خداروشکر نه قند باردادی نه اضافه وزن به وزن نرمالم رسیدم وخب تغدیه خیلی مهم من از یکسال قبل از بارداری شروع کردم به تغدیه مناسب و مغزیجات و میوه و چیزهای مفید میخوردم ادویه فست فود رو کنار گذاشتم و ارامش فکری و روحی خوبی خداروشکر داشتم و نی نی ام هم خدارو شکر نه کولیک داشت نه رفلاکس به دلیل تغذیه مناسب و خب توی بارداری یه استرس به من وارد شد واسه آزمایش سل فری که دادم و خداروشکر گل دخترم سالم بود والبته من شاغل بودم و نه ماه رو سرکار بودم و خب از اول جفت نی نی هم پایین بود و ماه هشت رفت بالا اینم خب یه نگرانی بود و من دوهفته اخر رو خواستم استعلاجی بگیرم که که نی نی به صورت غیر مترقبه اومد با پاره شدن ‌کیسه اب من از اول میخاستم طبیعی زایمان کنم و کلاس بارداری رفتم و خیلی موثر بود در روند زایمانم و پرستارهای بیمارستان هم خیلی عالی بودن در روحیه دادن ولی خب من زایمان سختی داشتم متاسفانه ولی خداروشکر دکترم خودش بالا ی سرم بود و خودش بچه رو گرفت و سالم بودن گل دخترم باعث شد همه چیز رو یادم بره اینم داستان سوگل قشنگ من

من بارداری سختی داشتم ولی خداروشکر از زایمانم(طبیعی) راضی بودم😊انشالله خدا کمک کنه یه دونه دیگه هم بیارم همونجوری راحت زایمان کنم😍

من سزارین شدم. بارداری سختی داشتم و تا لحظه زایمان ویار و حالت تهوع داشتم. اما زایمان سزارین خوبی داشتم و از پمپ درد هم استفاده کردم و عالی بود

من بارداری سختی داشتم البته میدونم خیلیا بارداری شون از من خیلی سختر بوده وامیدوارم همه سلامت بارشون رو زمین بذارن
تا چهار ماه و نیم ویار خیلی بدی داشتم که ۸ کیلو کم کردم
بعدش به خاطر طول سرویکسم استراحت بهم داده شد نه ماه نتونستم جز چند بار از خونه بیرون برم ولی واقعا تو‌همون بارداری صبور تر شدم
ماه هشت و نه که خیلیا واسشون سخته برای من بهترین ماه ها بود وخیلی خوشحال بودم که خداروشکر میکردم مسیر سخت رو دارم به سلامت تموم میکنم .
خداروشکر زایمانم طبیعی بود ولی خیلی ارامش داشتم
( دعا و قران خیلی تاثیر داره )
بی دردی اپیدورال استفاده کردم نهایت ۲ ساعت درد خیلی شدید کشیدم بقیش با ورزش و رقص کمر کاملا قابل تحمل بود
و وقتی علی مو گذاشتن بغل همش از یادم رفت و بهترین روزم شد

سلام من ۳۹ هفته بودم و درد نداشتم ولی انقدر باشوهرم دعوامون میشدو پدرشوهرمادرشوهرم سرجنگ باهام داشتن ک میخواستم هرچه زودتر زایمان کنم به مامام گفتم میخوام بچه م دنیا بیاد یه روز گفت بیا مطب.ساعت ۶ رفتم مطب و نوبتم ک شد گفت درد داره ولی تحمل کن.بعد به حالت معاینه دستشو برد و دهانه رحمم رو باز کرد و گفت یه کم پیاده روی کن بعد برو خونه زیره و رازیانه و گلاب و زعفران دم کن بخور.منم حین پیاده روی درد شدیدی داشتم و رفتم خونه اون دمنوش هارم خوردم و رفتم زیر دوش آب گرم و حمام کردم و هی دردم بیشتر میشد دیگه وقتی بیرون اومدم با بدبختی لباساموپوشیدم و بدو رفتیم دنبال ماما.اونم گفت اول باید تو مطب معاینه کنم ببینم بچه در چه وضعه معاینه ک کرد خودش هول شد گفت پاشو بپوش بریم بیمارستان بدو رفتیم بیمارستان و تقریبا ۱۱ شب زایمان کردم در کل ۴ ساعت درد داشتم ماما گفت فرایند زایمانت عالی پیش رفته(آخه ورزش هایی ک یادم داده بودو انجام دادم و رفتم حموم)بعد دیگه پسرم دنیا اومد در کل زایمان و بارداری راحتی داشتم اما تا ۶ ماه افسردگی بعد از زایمان داشتم گاهی دلم میخواست پسرمو بزارم لای پتو و تشک ها خفه ش کنم! و هنوزم ک هنوزه بعد از ۱۸ ماه ی شب نتونستم راحت بخوابم هر چقدر بارداری و زایمانم راحت بود ولی پسرم همه شو بهم زهرمار کرد.ماشالله خیلی شیطون و کم خواب و بدخوابه.برام دعا کنید پسرم عاقل بشه😐

من تو 37 هفته کیسه ابم پاره شد، با 14 ساعت تحمل درد دراز کشیده، بدون هیچ فعالیتی، بچه م به دنیا اومد، ولی وقتی بچه مو دیدم کلا یادم رف ک از صب چی کشیدم، الانم ک بهش فک میکنم حس خوبی دارم، نمیدونم چرا انقدر زود سختیشو یادم رفته...خداروشکر خیلی شیرینن😍

سلام 😁👨‍👩‍👧
من هم بارداری خوب وراحتی داشتم هم خداروشکر زایمانم راحت و عالییییییییی بود خیلی شیرین و ب یاد ماندنی🍃🌹🍃😊
زایمانمم طبیعی بود امروز ی هفته‌اس ک دخترم ب دنیا اومده🤲💕💕💕💕💕💕💕💕

من اوایل بارداریم خیلی سخت بود ولی خداروشکر زایمان راحتی داشتم سزارین شدم بعدش یه کم بخیه هام اذیت شدن

هفته های آخر بارداریم برای اینکه ضربان قلب بچه رو چک کنم الکی میرفتم بیمارستان اونام ازم پرسیدن برای چی اومدی چک کنی مگه مشکلی داری منم الکی گفتم حرکتی کم شده برام سونو نوشتن انجام دادم دیدم آب دور بچه خیلی خیلی کم شده که سریع رفتم برای سزارین مامانا هفته های آخر خیلی مراقب خودتونو نی نی باشین

قشنگترین روز زندگیم بود،اول دی ماه دو روز قبل تولدم ، دستام تو دست همسرم و لحظه اومدن پسرم رو دیدم، سزارین با بی حسی بودم. وقتی پسرم رو درآوردن بیرون اومدنش رو حس کردم. از خوشحالی نمیتونستم جلوی گریه ام رو بگیرم. و فقط پرسیدم سالمه؟ چون من دیابتی هستم و اونروز هم به خاطر فشار بالا زودتر از موعد زایمان انجام شد، اما خدا رو شکر بچه سالم سالم بود و نه دیابتی و نه فشار بالا هیچ تاثیر منفی رو بچه نداشت. بعد از عمل هم خیلی زود تونستم سرپا بشم.

دوقلودیروزمرخص شدم سزارینم چیکارکنم زودسرپاشم وچطوبه بچهام شیربدم ک بهشون برسه

امروزمرخص شدم سزارین داغون کمرم وشکمم دردزیاددارم ولی بادیدن دوقلوهام 👫

من اوایل بارداری سختی داشتم اما بعدش خوب بود زایمانم طبیعی بوده و ساعت ۳ دردم شروع شد و ۶ زایمان کردم اما بعد از اون خیلی اذیت شدم چون مراعات نکردم خودم

من سزارین کردم درد داشتم خیلی آه ناله میکرد ولی هم تختیام هی آه ناله نمیکردن ازشیاف خیلی استفاده کردم نمیدونستم پمب دردهست بعدزایمان بهم گفتن پمب دردوجودداره .شنیدم خیلی خوبه خانمهای باردارحتمابگین براتون بزنن هزینه ش هر چقدر باشه واقعاارزش داره

سلام من که اززایمانم خداروشکرخیلی راضیم سزارین اختیاری کردم وخداروشکرمیکنم که دخترم سالمه سالم من هیچوقت ریسک نمیکنم که بخوام زایمان طبیعی کنم چون زایمان طبیعی واقعاشجاعت میخوادکه من اصلاندارم اگه صدبارم به عقب برگردم بازم انتخابم زایمان سزارینه خداروهزارمرتبه شکرمیکنم که خودم ودخترم سالمیم ان شاالله خدابه هرکی بچه نداره وآروزوشوداره بچه سالم بده 🙏

من بارداري خوبي داشتم قند بارداري گرفته بودم يكم اين بخور نخور ها برام سخت بوود كه خدارو شكر به خوبي گذشت زايمانمم راحت بوود سزارين شدم

سلام خدارو شکر که قسمت شد این روزها رو تجربه کنم من تاریخ سزارینم و دکتر 23مرداد داده بود و خودم و برای اون روز داشتم آماده میکردم که روز عید قربان یعنی 21مرداد دردم گرفت و دخترم به دنیا اومد اون موقع خیلی شوکه شده بودم و همش گریه میکردم چون تجربه ای هم نداشتم و همه چی یهویی شد من دارم میگم یهویی ولی کار خدا خیلی با حساب و کتابه و خیلی ممنونم از خدا والان خیلی خیلی خدارو شکر میکنم با اینکه روزای سختی و گذراندم و بعد زایمان خیلی درد داشتم ولی تمام اون روزا و درداش الان که فک میکنم شیرینی خاص خودش و داشت الهی که همه دختران سرزمینم مادر شدن رو تجربه کنند الهی آمین

سلام من زایمانم سزارین بود و قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشم کلی استرس داشتم و رنگمم پریده بود ولی همین که وارد اتاق عمل شدم انقد دکترا و پرستارا باهم شوخی کردن و گفتن و خندیدن ک همه ی استرسم رفت بعدشم که موقع زایمان اصلاااا اذیت نشدم و بعد زایمان هم پمپ درد داشتم و هیچ درد رو حس نکردم و خود بیمارستان ب دخترم رسیدگی میکردن با اینکه همراه داشتم ولی خودشون میومدن مای بیبیش میکردن و صبح روز دوم هم اومدن بردنش حموم و اوردنش همه ی اینا تو بیمارستان تریتا بود واقعا ک بیمارستان عالی هست زایمان و تبدیل به یه خاطره شیرین میکنه واسه ادم

من خداروشکر هم بارداری راحتی داشتم طوری که حتی ماه ششم بارداریم مسافرت هم رفتم و کلی خوش گذروندم،زایمانم هم خیلی راحت بود،با بی حسی سزارین شدم و بعدش هم درد نداشتم طوری که برگشتم خونه همه کارا رو خودم کردم و خیلی خوب بود

من درد نداشتم وقتی رفتم دکتر گفتن 6 روز ازوقت بچه ات گذشته پس ساعت 8 بستری ام کردن ساعت قرص زیر زبانی فشار بهم دادن 2 ساعت بعد دردهام شروع شد چون لچه اولم بود دردهاش برام وحشتناک بود تااینکه نزدیک ساعت 5 فجرزایمان کردم بچه ام دخل شکمم پی پی کرده بود خدادوشکر سزارین نشدم دردهاش فقط واس چند ساعته ادم باید تحمل بکنه اگرچه سخته بچه که به دنیا بیاد همه دردها میرن وقتی بغلش میکنی دیگه به فکر هیچی نیستی خوشحالی دردهاش فقط واسه چند ساعته اصلا هم زایمان طبیعی سخت نیست

من بارداری خوبی داشتم خداروشکر و از اول زایمان طبیعی میخواستم وکلاسای بارداری هم رفتم ولی درنهایت تو سونوی آخر وزن بچه رو بالا زده بود و سرشم بزرگ بود که دکترم تشخیص داد که زایمانم سخت میشه و روز بعدش سزارین شدم زایمانم راحت بود ولی بعداز برطرف شدن بیحسی ۳،۴ ساعت درد داشتم که همش ذکر میگفتم و یازهرا و یا الله زیرلب میگفتم و نفس عمیق میکشیدم سخت بود ولی تحمل کردم از فرداشم که رفتم خونه اذیت نبودم خوب بود خداروشکر

سلام به همه مامان های گل.من هم بارداری پر فراز ونشیبی داشتم اما کلاس های آموزشی آمادگی زایمان رفتم دوره دیدم مدرس خوبی داشتم.پسرم تو36هفته و5روز بدنیا اومد.نصف شب کیسه آبم پاره شد تا بیمارستان رفتم وبا ماما ی همراهم هماهنگ کردم شد2نصف شب .معاینه ام کردن گفتن دهانه رحمت 3سانت بازشده بردنم اتاق زایمان یکساعت بعد ماما ی همراهم اومد کلی ماساژ داد باهم حرکات مخصوص پایین اومدن سربچه رو انجام دادیم با تنفس عمیق دردهام قابل تحمل شدن.بالاخره گل پسرم ساعت7:25صبح دنیا اومد.من سوره انشقاق ودعای نادعلی رو زیاد می خوندم حتی حین دردهام.خدا کمکم کرد.الان هم بارداری.دعایم کنید که این یکی هم بسلامتی دنیا بیاد.

‌سلام من زایمان خوبی داشتم ولی بعد زایمان کسی کنارم نبود خیلی بهم سخت گذشت تنها بودم همه کارهایم را خودم می کردم حالا هم دخترم ریفلاکس داره خیلی حالم خرابه

خو معلومه دیگه خیییییییلی سخت😢😢

من درد زايمان ميتونستم تحمل كنم ولي خونريزي كه بعد زايمان داشتم واقعا زجر اور بود اخه تازه بخيه زده بودن برام كه خونريزي كردم دهنم سرويس شد...بعدشم پسرم nicuبستري شد ده شب فقط خودم بايد اونجا ميبودم وبا بخيه هاممممممم كلا له شدم

من بارداری ماه های اول یه خرده سختم بود وماه اخر تقریبا
ولی زایمانم خداروشکر خوب بود
من برای زایمانم داروی زایمان آسان طب اسلامی استفاده کردم
درد زایمانم به دوساعتم نکشید ویکی از دوستان هم قبل از من زایمان کرده بود میگفت موقع درد هات نفس عمیق بکش به جای جیغ واه وناله
خیلی کمک میکنه بچه زودتر دنیا بیاد منم همینکارو کردم
وبعد از زایمانم اولین چیزی که خوردم خرما بود
که بچم صبور بشه
) تا دوماه اول خیلی اروم نبود ولی بعدش خداروشکر خوب شد خرما ها اثر خودشو گذاشت خخ)

سلام من حاملگی راحتی داشتم زایمان خوبی داشتم ازیت نشودم

من خداراشکر دوران بارداری خیلی خوبی داشتم که حتی دلم برای اونروزام تنگ شده.وهمچنین زایمان خیلی خوبی که دهانه رحمم شش سانت باز شده بود وماماها کیف کرده بودن از این زایمان من.البته دردم داشت ومن همش نفس عمیق میکشیدم ویاد خدابودم وحضرت زهرا وحضرت علی رو صدا میزدم واقعا کمکم میکردن وآرامشم میدادن.
اما نگم براتون از بعد زایمان که خیلی شرایط بدی بود,چون افسردگی زایمان گرفتم,بچمم زردی گرفت بااون شرایط بخیه چند روز تنها اونجا بودم,بعدم خودم سرماخوردم تب ولرز شدید.بعدم دندون ها درد گرفت هنوزم که هنوز بدنم سرجاش نیمده.

من بچه اوام طبیعی بوددوران بارداری خوبی داستم ولی طبیعی زایمان کردم خیلی دردداشتم.بارداری دومم 👶👶دوقلوباردارشدم بااینکه کلی مشکلات پیش امدبرامون .بارداریم خوب گذشت تاموقع که بیمارستان خواستم برم براعمل کاراموخودم انجام میدادم هفته اخریکم دردداشتم تحمل کردم دکترم خواست بچه هامو۳۷هفته بدنیابیاره قبول نکردم ۳۹هفته زیمان سزارین کردم

بارداریم بدنبودیعنی دردش قابل تحمل بود امازایمان طبیعی خیلیییییییییی سخت بودازبچه اولم هم بدتربودمیشه گفت وحشتناک بود

من بارداری اولم خیلی خوب بودم ولی ازایمان طبیعی وحشت داشتم ولی خیلی هم دردکشیدم.ولی بارداری دومم👶👶دوقلوباردارشدم بااینکه بارداری دوقلوبودخیلی خوب بودم بااینکه کلی استرس داستم تاماه اخرخودم کارخونه روانجام میدادم دکترخواست عملمو۳۷بندازه قبول نکردم ۳۹هفته سزارین کردم

می گفتم چیکار کنم زردی نگیره میگفت بزار به دنیا بیاد زردی داشت یکاری می کنیم.منم انبه زیاد خوردم و خرما و شیر موز خیلی گرمی خوردم بچه زردی گرفت.سینه ام گوله شد زار میزدم از درد میگفت چاره ای نیست برو زیر دوش ماساژ بده قرص نمی داد دکتر دیگه رفتم با سرنگ کشید راحت شدم

من بارداری سختی داشتم دهانه رحمم باز بود همش آمپول میزدم و شیاف و استرس و استراحت مطلق.دکتر چون سه تا سزارین اون روز داشت منم که طبیعی بودم گفت سی و هشت هفته بیا من رفتم بیمارستان نه درد داشتم نه چیزی آنقدر منو معاینه کردن یعنی نزدیک پنجاه بار منو معاینه کردن درد اون خیلی خیلی زیاد بود سر بچه نچرخیده بود هی معاینه میکردن سرشو زوری چرخوندن آخر دیگه داد زدم گفتم سزارین کنید گفتن نه لحظه آخر آمپول فشار زدن بچه چرخید ساعت یک رفتم تو اتاق عمل یک و ربع زایمان طبیعی کردم یعنی اگه به وقتم می رفتم خیلی راحت بود ولی زود رفتم عذاب الیم بود بعدش هم بهم نگفت دارو نوشته من یک ماه درد بخیه بدون مسکن و انتی بیوتیک خدایی بود بهداشت و رعایت میکردم خوب شدم بماند بچه زردی گرفت کلا دکتر خوبی نبود

زایمان فقط زایمان خودم... ساعت 11شب یکم کمردرد داشتم ساعت 12شب بستری شدم ساعت 2و 59دقیقه دوسال و 20روز پیش بچمو گذاشتن تو بغلم اونم طبیعی به دنیا اومد.. یه کوچولو درد واسه بخیه هام داشتم یه کوچولوهاااا.. ولی قبل از زایمان ایقد میترسیدم که بعضی شبا خواب میدیدم.. خنده دارهاااا.. الان که فک میکنم خندم میگیره و هزاربار خداروشکر میکنم

سلام،من به لطف خدا هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خیلی عالی،
مادر شدن بدون سختی نمیشه بنظرم کسی که لگنش مناسبه با ورزش و تغذیه خوب می‌تونه یه زایمان طبیعی عالی داشته باشه،خوب نیس اینقد خودخواه باشیم که بخاطر یه وحشت خیالی بگیم فقط سزارین،بهتره بر اساس شرایطمون انتخاب کنیم،والا خارج از کشور حتی ماما میاد منزل و زایمان انجام میده،بچه بریچ و مدفوع کرده رو هم طبیعی به دنیا میارن اینجا یه عده خودخواهانه میگن فقط سزارین،یکم بدون ترس‌ مطالعه کنیم در این زمینه... والا هیچکس از درد طبیعی نمرده

بارداری اولم دو ماه و نیمه سقط شد خیلی افسرده شدم....۴ ماه فقط گریه کردم بعد ۷ ماه دوباره باردار شدم...قبل بارداری دومم همش استرس داشتم که ابله مرغان نگرفتم و چطور خواهد شد...همین که بی بی چکم مثبت شد پنج روز بعدش حالم بد شد و فهمیدم آبله مرغان گرفتم و خیلی شدیییید بود...۳ روز بصورت ایزوله بستری شدم ۲۱ روز طول کشید خوب شم...ولی از استرس اینکه برای بچه اتفاقی بیفته داشتیم میمردیم...خلاصه بارداری پر از استرس...غربالگری های پر اضطراب...آمنیوسنتز...سونو سه بعدی و ... خیلی روزای سختی بود هر کس هم یه نظر میداد که بچه ات اینطور میشه اون طور میشه! بعد آبله مرغان هم ویار داشتم و تهوع شدید...تا هفته ۲۲...یه ماه مونده به زایمان هم سرماخوردگی شدید و سرفه های شدید که هی بالا میاوردم.... ولی خدا رو شکر زایمان سزارین راحتی داشتم و پسرم به خواست خدا سالم هستش...فقط بعدش خیلی سخت بود اصلا نمی تونستم از تخت پایین بیام...و بعد پسرم زردی خفیف داشت هی دکتر میبردیم....بعد بخیه هام سطحی چند تاش باز شدن و هی خونابه میومد و می سوخت...در این حین نوک سینه هام هم یه ماهی زخم بود...و جای بخیه هام ۳ ماه بعد خوب شد! الان پسرم چهار و نیم ماهه هستش و خدا رو هزاران بار شکر میکنم که سالمه و همین که بغلش کردم و بار اول بهم خندید کل سختی هام یادم رفت و حتی از الان بچه دوم میخوام😋😁تا بحال نمیدونستم بچه شیرین ترین و بهترین هدیه خدا و دارایی آدم بعد از پدر و مادره...🙏💕🥰🌺

من بین دوتا پام خیلی درد میکنه از ماه چهارم با داریم این درد رو داشتم الانم که پسرم دوماهشه هنوز هم درد دارم نمیتونم پاهامو از هم باز کنم چکار کنم

من تا۵ماه حامله بودم خودم نمیدونستم ک حاملم رفتم سوتو گفت خانم حامله هستی کلی گریه کردم بارداری ناخواسته بوده ۳۸هفته زایمان کردم با دو روز درد زایمان اما دهنه رحمم بازنمیشد بعددوروزبازشد بارداری اولم بعد زایمان خیلی بیش ازحد سختی کشیدم اما چشم شیطون کر و خداروشکر بارداری دومم بعد زایمان هیچ مشکلی نداشتم

به نظر من اونجوری که فکر میکنی سخت نیست،من فوق العاده ادم ترسویی بودم و از زایمان وحشت داشتم،ماه اخر دغدغه ام فقط زایمان بود،که چطور باید اجرا شه،و اینم بگم از طبیعی وحشت داشتم،خلاصه با هربدبختی بود دکترم رازی شد سزارینم کنه ومن از شوق زیاد گریم گرفته بود،وقتی داشتن اماده ام میکردن برای بردن به اتاق عمل خیلی استرس داشتم که نکنه درد تیغ و حس کنم،نکنه بی حس نشم، نکنه امپول بی حسی درد داشته باشه،نکنه امپول بی حسی بشکنه تو بدنم،نکنه بچم ...،خیلی بیشتر از خیلی استرس داشتم طوری که دندونام بهم میخورد فشارم اومده بود پایین،ولی وقتی رفتم داخل اتاق عمل به ۱۰ ثانیه نکشید نشوندنم امپول بی حسی که اصلا دردی نداشت و فقط قلقلک داده بود کمرم و زدن و دراز کشیدم و بعد از دوقیقه صدای عشقم و شنیدم و اولین حس مادر بودن و که بهترین و ناب ترینه رو تجربه کردم،خدایا شکرت،بعد از دوساعت هم بی حسی اروم اروم از گردنم تا به کمرم از بین رفت،دردش شبیه به درد پریودی بود ولی یکم پریودیه دردناک،طوری که میشد تحمل کرد،میدونین چیه؟ وقتی فرزندتون و چیزی و که از تیکه تیکه وجودتونه رو به آغوش میکشین و بوی تنش و حس میکنین باید بگم بعدش هیچی نمیفهمین😍🥰🥰🥰

سخت بود اما خدارو شاکرم بچم سالمه ❤️

من هفته ۳۳ بارداری ظهر بود هنوز ناهارنخورده بودم دراز کشیده بودم که یهو یه آب داغ ازم شروع به اومدن کرد تلفن خونه خراب بود و گوشی نداشتم بدو بدو رفتم طبقه بالا به همسایمون گفتم یه زنگ به شوهرم بزنه تا وقتی شوهرم رسید و بردم بیمارستان یه ساعت طول کشید درد نداشتم وقتی رسیدم بیمارستان گفتن دهانه رحم باز شده و کیسه آب پاره شده ساعت ۳ رفتم بیمارستان و ۷:۱۳دخترم بدنیا اومد

من هم ساعت۵صبح بیدار شدم‌ کیسه آبم پاره شده بود بعد رفتم بیمارستان‌ ده قیقه ب ۱۲ظهر بدنیا اومد پسرم طبیعی ازهمه بدتر بخیه هام‌ اذیتم کرد خیلی بود بارداری ام هم خوب بود ولی دکترا گفتن باید بری آمینوسنتز بدی بچه ات مشکل داره که توکل کردم بخدا هیچ مشکلی نداره خداروشکر سالم و خیلی ام باهوش😍

با دکتر لباف همه چی خوب بود خداروشکر

من موقع بارداری بخاطر پله رفتم خونه پدرم البته مادرمم فوت کرده روزاز سخت و پراسترسی گذروندم خیلی سخت بود از اخرای ماه هشتم هرروز توخم پارگی کیسه اب داشتم هرروز غصه میخوردم هرهفته سونو میدادم دائم دستم به شکم تکوناش میشماردم یه شب درمیون نوا قلب میگرفتم یه شب دیدم واقعا خیلی خیس میشم صبح رفتم زایشگاه حجم اب نصف شده بود من دوروز قبلش سونو دادم خوب بود خلاصه سزارین اورژانسی شدم پمپ درد خواستم زدن ولی بسیار درد کشیدم فرداش دیدن پمپ درد آک بود 😂

من بارداری خیلی خوبی داشتم زایمانه خوبی هم داشتم فقط یکم درد داشتم نمیدونم چرا 🤔

تازه اخر سرم نگو شكمم و خوب فشار ندادن ته مونده جفت مونده بود بعد اينكه اواره زردي بچه ام شدم تو بيمارستان بعد بخاطر خونريزي شديد خودم خوابيدم باز بيمارستان اخرم زير بار نرفتن جفت بوده ٤ميليون باز رو دستم گذاشتن بيمارستان محب كوثر بودم هر جام پيش هر دكتري رفتم گفتن جفت بوده

من بعد از سه بارداری ناموفق که دوتا منجر به فوت بچه هام یک سه روزه ویکی بیست ودوروزه ...نه ماه استراحت متلق..به دلیل رحم کوچک بچه ها زود دنیا میومدن اما بعداز ده سال زندگی مشترک خدا علی کوچولورو سالم بهم داد..

من كه گول خوردم دكتر بهم گفت تو ٣٨ هفته ميخواي برو ورزش كن ماما خصوصي بگير زايمان كن بچه تكميل گفت اگر بزرگ بشه ديگه سرش رد نميشه و بيمارستان اجازه سزارين نميده بايد درد بكشي بعد سزارين كني منم كه تو اون گير و داد نميتونستم كاري كنم و دكتر عوض كنم تا برم يه بيمارستان ديگه قبول كردم ماما گرفتم چشمتون روز بد نبينه از٨صبح تو استخر بودم تا١٢ظهر بعدم به پياده روي با شدت پا كوبيدن اخر كيسه ابم پنج بعد از ظهر پاره شد ولي چون زايمانم روند طبيعي نداشت رحم باز نميشد تا ١شب چنان دردي كشيدم كه منا ميخواستن ببرند اتاق زايمان رو زمين ميكشيدن همسر بدبختم پنج ساعت ايستاده بودكمرم و ماساژ ميداد من هي از حال ميرفتم با هوشيار ميشدم پدرم در اومد تا اخر دكتر دستما گذاشت رو سر بچه گفت زور نزني ميميره ببين كجاست منم ديگه از ترسم همه جوره تحمل كردم اخرم منا از جلو تا عقب پاره كرد تا سر بچه اومد اگر ميزاشتم درد طبيعي بگيرم خيلي بهتر بود تا زوري زايمان كنم

منم خیلی بارداری سختی دارم و کسی کمک حالم نیست و اززایمان میترسم

من بارداری پراسترسی داشتم خیلی عصبی میشدم که نتیجشوالان دیدم بچم همش ناارومه پس مادراهرچقدمیتونیداستراحت کنیداعصاب خودتونوریلکس نگه دارین خلاصه تابه ماه نه رسیدم پدرم درامدوهی منتظزدردبودم اینقدپیاده روی ورزش انجام دادم دریغ ازدردیه روزمامابم گفت بروزایشگاهفته سی ونه وشش روزبودم تارفتم برام سونونوشتن همون روزهرجارفتم بم توبت ندادن منم عصبی وافسرده به خونه برگشتم روزبعدش ازصبح زفتم دنبال سونوکه سونوموگرفتن ساعت ده بردمش زایشگاتاسونورودیدن گفتن بایدبستری بشی اب دورجنین کم شده بستریم کردن هی امپول فشارمیزدن ومن دردم نمیگرفت تادوروزامپول فشارمیزدن ومن دردم نمیگرفت گفتن اگه تافردازایمان نکنی صبح میبریمت اتاق عمل ساعت هفت شب شیفتوتعویض کردن یه دکترجون امدبالاسرم خلاصه پروندمواوردن براش تاپروندمودیدگفت ازدیروزاینجای گفتم اره بش گفتم توروخداکمکم کن گفت باشه کیسه ابموترکوندن وامپول فشارزدهمینجوری دردم شروع شدازساعت هفت تاساعت ۲وربع دردکشیدم حین زایمان انرژیم تموم شدنمیتونستم زوربزنم رگام پاره شدن همه دکتراامدن بالاسرم گفتن ببریمش اتاق عمل دکترکه زایمانموانحام میدادبشون گفت گناداره این همه دردکشیدوببریمش اتاق عمل بچم داشت خفه میشدقیچیم زدن وشکمموفشاردادن وپسرم به دنیاامد😍😍😍۲۴دی ساعت دوربع نصف شب عشق من زمینی شدوای ولی بعدش حتی دردبخیه زدنوهم حس نکردم زودسرحال شدم واقعادرکنارسختی زایمان احساس خیلی خوب وشیرینی بودمامانای که بچه اولتونه ازچیزی که هنوزتجربه نکردین نتزسین یه روزیه که میگذره بعدش قشنگترین خاطره زندگیتون میشه

من دوران بارداریم راحت بود شکر خدا
زایمانم هم کمی سخت بود ولی وقتی پسرمو بغلم گرفتم درد زایمانم رو یادم رفت😊

کلا از اول بارداری تا همین الان روزهای سختی داشتم از لحاظ روحی .ولی خب ب خاطر دخترم 😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔

خدا رو شکر من بارداری خیلی خوبی داشتم و زایمان طبیعی هم اگه بگم سخت نیست که دروغه ولی خب خوب بود خداروشکر اونقدر اذیت نشدم ولی بعد زایمان سر سینه هام به خاطر شیردهی به شدت زخم شد یعنی یادآوریش هم برام دردناکه ولی خیلی خدارو شاکرم به خاطر هدیه خوبی که بهم داده و با وجود همه سختی ها بعد از دیدن لبخند ناز دخترم همه چیز فراموشم میشه❤️

4ساعت درد وحشتناک و زایمان سخت و وحشتناک ک بواسیر گرفتم درد بخیه زدن ک با سه امپول و بی حسی هنوز درد میکشیدم بعد تا یک ماه گریه و زاری بخاطر بواسیرم ک زندگیمو جهنم کرد حتی پای راستم رو نمیتونستم تکون بدم تا یک ماه از درد وحشتناک بود من دیگه عمرا زایمان نمیکنم دیگه چون مردن رو با چشمهام دیدم زایمانم خیلی خیلی سخت بود

من کیسه آبم پاره شد ۱۲ساعت بعد بچم به دنیا اومد ۸ساعتشو درد کشیدم دو ساعت اولش مثل درد پریود بود بعد هی زیاد شد تا جایی که دیگه دیوار بقل تختمو چنگ میزدم

منم بارداری خیلی سختی داشتم تا اخرش هم بخاطر افت ضربان قلب جنین نصف شبی سزارین اورژانسی شدم و دخترم پنج دور بندناف دورگردنش پیچیده بود روزای اول به دنیا اومدنش خیلی سخت بود و بچم تو دستگاه اذیت شد البته خودمم خیلی اذیت شدم با اون همه درد و بخیه چند روز سرپا بودم تو بیمارستان بدون یک لحظه استراحت ، خداروشکر اون روزها گذشت

بارداریم عالی بود. زایمانم خیلی بد و سخت نفرت انگیزبود😡

من تو بارداري فشارم پايين بود همش بايد سرم ميزدم ولي زايمان طبيعي عاااااااالي داشتم عالي بود واقعا

واسه من که از اول دکترم گفت طبیعی همون طبیعی آوردم خداییش خیلی درد داشت

من برای انتخاب دکترم کلی تحقیق کردم، و خدا رو شکر می ارزید،بارداری خیلیییی خوبی داشتم،کلا ۹ کیلو اضافه وزن گرفتم،از روز اول بارداری تا ده روز مونده به زایمانم سرکار میرفتم،پله و... عادی بودم شکر خدا، فقط چهارماه اول ویارم شدید بود، سزارین شدم و فردای زایمان پسرمو خودم بغل کردم و اومدم خونه،همه فکر میکردت طبیعی بوده چون صاف راه میرفتم

نگم براتوووون خیلط راحت بودد خوا روشکر😍اینقدر میگفتن طبیعی سخته و نمیتونم..ولی خدا رو شکر خیلی راحت بود البته بخاطر پیاده روی و ورزش هایی ک‌انجام دادم هم بود

ببخشید پمپ درد چی هست

سلام .من بارداری راحتی داشتم فقط دو سه ماه اول یکم ویار داشتم زایمان طبیعی دردای خودشو که داره ولی خب تا زایمان کنی انگار نه انگار ادم راحت میشه ولی ماما همراه خیلی خوبه خیلی کمکم کرد البته دختر عمم بود

🤔🤔🤔🤔

من باردارى سخت ولى زايمان خوبى داشتم❤️
مثبت بمونيد،از زايمان غول نسازيد✋🏻زوووود تر از چيزى كه فكرشو بكنيد تموم ميشه و ميگذره تازه تهشم يه نى نى جايزه ميدن بهمون😇😇😍

چرا نظر من ثبت نمیشه😭

منم زایمان خوبی بود زایمان بی درد به روش اپیدورال خیلی عالی بود حتما ان هایی ک زایمان شون نزدیک امتحان کنن

من چهارماه اول بارداری بشدت حالت تهوع داشتم وتا آخر بارداری شبا از پا درد خوابم نمیبرد زایمان خیلی سختی هم داشتم ۷ساعت درد کشیدم آخرش سزارین شدم وتا ده روز حتی نمیتونستم خودم تنهایی دخترم بغل کنم همش از درد گریه میکردم

من دوران حاملگی نسبتا خوبی داشتم اما زایمان خبلییییی سخت18ساعت درد زایمان کشیدم الانم تو رحیم تاثیر گذاشت از بین رفتم

بارداري سختي داشتم با مشكل گوارش و استفراغ تا نه ماه واسترس سقط به خاطر جراحي در بارداري و در نهايت زايمان سخت كه به دليل افت ضربان قلب جنين در نهايت از زايشگاه رفتم اتاق عمل براي سزارين

من بارداری خیلی سختی داشتم به خاطر ناراحتی قلبی تو دوران بارداری هر احتمالی رو بهم دادن از اول بارداری سی سی یو بستری بودم .چون باردار پر خطر بودم زایمانم سزارین بود .ولی اصلا از زایمان نمیترسیدم چون کلا خیلی درد تحمل کرده بودم اصلا بهش فکر نمیکردم . یه روز قبل زایمان اومدم خونه خودم همه چی رو مرتب کردم .هر چیزی که به فکرم میرسید به شوهرم گوش زد کردم فردا صبح ساعت 9 رفتم بیمارستان ساعت 1 ظهر قرار بود بیهوش بشم با توجه به تجویز پزشک قلب خودم و کمسیون و..ولی دکتر بیهوشی که اومد پروندم دید گفت اگر بیهوش بشی دیگه به هوش نمیای از کمر بی حس میکنیم .بی حسی رو که زد من شرایط قلبم بد شد و بی حس کامل نشده بودم که مجبور شدن سریع پسرم به دنیا بیارن .بعدش هم که من رفتم سی سی یو .اصلا بچم ندیدم .پسرم مرخص شد و من بیمارستان بود .لحظه های سختی داشتم از پمپ درد استفاده کردم تا خواستم رو پاهای خودم بدون کمک وایسم دقیق 20 روز طول کشید .

منم باحالی که 12ساعت درد کشیدم ولی با هاشون همکاری کردم و فقط نفس عمیق کشیدم و خداراشکر گذاشتن مامانم کنارم باشه و کمرم رو ماساژ بده ولی خب رحمم یه سانتم باز نمیشدتا اینکه گفتن عمل برا سنت ضرر داره و یه امپولی برام زدن 30ثانیه تشد عشقم بدنیا اومد جفتش زود اومد ولی بعدش جوری خونریزی گرفتم که میخاستن ببرنم اتاق عمل ولی اخرش بند اومد خداراشکر

متوجه نشدم خوب چون علایم حالت تهوع نداشتم اصلان

من بارداري سختي داشتم اما زايمانم خوب بود و با اومدن پسرم همه سختيا يادم رفت

من توی دوران بارداری سعی کردم ورزشها رو انجام بدم و تمام کلاسهای بارداری رو رفتم.ماما خصوصی گرفتم و کلی چیزای دیگه و از طرفدارای زایمان طبیعی بودم....اما دست برقضا من هفته اخر حساسیت به جفت گرفتم و طبق معاینه ماما خصوصی و دکتر زنان لگن بسیار بسیار تنگی داشتم و قادر به زایمان طبیعی نبودم.دست اخر سزارین شدم.بعدش خیلی سختم بود😰

خیلی قشنگ بود جز درد بعدش که ای کاش پمپ درد میگرفتم اون دردم نداشتم قشنگ بود و پرستار بد بیمارستانم ❤

سلام من قبل از اینکه پزشکی انتخاب کنم برای مراقبتهای بارداری متاسفانه گیر پزشکی افتادم که مطبش و منشی هاش برام ترسناک شده بود فقط یک جلسه منو پذیرفتن اونم با سختی. خدا را شکر پزشک دیگری رفتیم که نوبت دهیش آسون بود و بعد از چند ویزیت برام پرونده تشکیل داد. خدا را شکر. از همین موضوع هم خوشحال شدم که توی مطبش راحت بودم.خود زایمانم خوب بود اما بعدش نه. مدتی سختی کشیدم هم روحی و هم جسمی. حالا خدا را شکر بچم دو سال و نیمش شده با همه ی سختی هاش منتظرم برای خودش مردی بشه این کوچک مرد من. خدا کمک من و مامانای خوش قلب کنه انشاله.

من همیشه دوست داشتم طبیعی زایمان کنم و کلاس و پیاده روی هم رفتم ولی دکترم گفت قلبش ریتمش نامنظم هست و بستری شو از ساعت ۸صبح تا ۱۰/۵ شب سرم فشار به دستم و هر کاری کردن باز نشدم و درد زایمان میگرفتم و ول میکرد تا اینکه کیسه آبم رو پاره کردن و دیدن فایده نداره ساعت ۱۱ شب سزارین شدم و از اینکه سزارین شدم خوشحالم چون خیلی درد و سختی کشیدم

وااای من ک‌مردمووو زنده شدمممم
خیلییی زایمانم‌سخت بود زایمانم‌طبیعی بود اصا فک‌نمیکردم‌زنده از بلوک‌زایمان بیام بیرون
😖😖😖😖
خداروووووهزارررر مرتبه شکررر که تموم شد و پسرم‌صحیح‌و سلامت‌ب دنیا اومد
ان شاءالله تمام مادرا باردارم بسلامتی نجات پیدا کنن🤲🏼🙏🏻💜

سلام‌بارداری من خیلی خوب بود نه تهوع ن‌ویار ن بدغذا ولی زایمان طبیعی داشتم‌خیلی وحشتناک بعد از تزریق ۳ بار آمپول فشار دخترم‌بدنیا اومد ولی تا نگاهش کردم یادم‌رفت چی شده این یه معجزه بود خیلی حس خوبیه

سلام من اوایل بارداریم زایمان سزارین رو دوست داشتم اما بعدا بخاطر شرکت در کلاس ها بارداری آنقدر که از خوبی های طبیعی گفتن نظرم عوض شد همچنین بخاطر ورزشی که اونجا انجام می‌دادیم و پیاده روی خودم انتظار زایمان راحت رو داشتم در هفته۴۰ بارداری بدون درد رفتم بیمارستان با تجویز پزشک اپیدورال کردم تا زایمان بدون درد داشته باشم اما متاسفانه لگنم موقع خروج جنین شکست و‌ بچه گیر کرد با دخالت پزشک و برش زیاد پرینه بچه رو در آوردن اما سر دخترم کج شده زیاد که بعد چند روز برطرف شد خداروشکر و اپیدورال چیزی از درد کم نکرد فقط تا یک روز پاهام کلا بیحس بود انگار فلج شده بودم با ویلچر منو میبردن و تا چند روز بی حسی خفیف داشتم. و درد لگنم تا ۴ماه بعد زایمانم بود الآنم با پیاده روی زیاد درد دارم اما همه این درد ها رو وقتی دخترم رو دیدم موقع زایمان فراموش شد. تنها خوبی زایمان طبیعی دیدن همون لحظه دخترم بود 😍 مرسی از گهواره .. اینم آیدی پیج اینستاگرام anisa_ghabeli

زاایمان طبیعی به روش اپیدورال عالیه بعدشم راحت وقتی بچه میاد انگار نه انگار زایمان کردی همون لحظه راه میری میشینی راحت به بچه شیر میدی

من سزارین شدم خیلی خوب بود من فقط ۱هفته بخاطر بخیه هام درد داشتم اونم چون استرس داشتم نکنه بخیه هام باز بشه اون استرس باعث میشد درد بکشم زایمان اولم بود در کل خوب بود

من قرار بود زایمان طبیعی کنم.یک روزم درد کشیدم. به دلیلی اورژانسی منو بردن واسه سزارین. ولی خداروشکر اذیت نشدم. سزارین خیلی بهتره.من تحمل درد ندارم.

من بارداریم تا5ماهگی هرچی میخوردم بالامیاوردم بهداشتی شدم نفس تنگی بارومعدم میسوخت 7ماهگی رفتم بیمارستان 2روزبستری شدم بخاطردل دردوتنگی نفس زایمانم8ساعت دردکشیدم بعدا بخیه هام خیلی اذیتم کرد

خدا به همه مادرای باردار سلامتی بده خدا کمکتون کنه

منم از آغاز بارداریم اول دیابت گرفتم بعد تیرویید بعدش افت فشار.در کل خیلی بهممممم سخخخخت گذشت
ولی موقعی ک زایمان کردم همشو فراموووش کردم.کار خداس😍

من دوتا پسر دارم. هر دوبارداری عالی و بدون ویار. فقط وزن خیلی اضافه کردم هر دوبار. اما همیشه توی طول ۹ ماه پیاده روی کردم. از اول قصدم زایمان طبیعی بود و از جراحی و بیهوش شدن بیزارم. واسه همین هفته های آخر کلی تمرین واسه باز شدن دهانه رحم انجام دادم. سر ظرفشویی، تو رختخواب و هر جا که فکرش رو بکنید. تمرینات روی توپ و خلاصه هر کاری ک باید رو انجام دادم. موقعی هم ک دردم شروع شد زود نرفتم بیمارستان. موندم خونه، حمام کردم، دیگه غذا و چیرای سنگین نخوردم، فقط آبمیوه خوردم تا دردام سریع تر شد و فاصله دردها به ۵ دقیقه رسید. وقتی رسیدم بیمارستان دهانه رحم ۷ سانت باز بود و سه ساعت بعد هم زایمان کردم. درسته دردی ک داره زیاده ولی تجربه خوب و زایمان خوبی بود. همه به دکترم تبریک میگفتن که عجب زایمانی داشتید. واسه پسر دومم هم همینطور بود. وقتی رسیدم بیمارستان ۸ سانت رحمم باز بود بدون اینکه داد و بیداد کنم. فقط نرمش میکردم ک بتونم درد رو تحمل کنم. همه اتاقمو نشون میدادن و میگفتن یه زایمان خوب داریم امشب و خیلی زود زایمان کردم. توصیه من اینه که مادرای باردار تحت هر شرایطی پیاده روی کنن. درسته خیلی سخته. تا شروع به راه رفتن میکنی انگار دستشوییش میگیده آدم و زود به نفس نفس میفتی. اما تمام این کارا ارزش یه زایمان کم دردسر و عالی رو داره

منم ۷ ماهمه از هرکی پیامما میخونه خواهش‌میکنم یه صلوات بفرسه برا زایمان راحتم و همه مامانا

من زایمانم خیلی سخت بود سه روزش درد داشتم وقتی بچه ام امد اشک شوق می ریختم فقط زوق زده شدم بغلش کردم گریه میکردم میگفتم خداروشکرر الانم اشکم سر زیر شده واقعا خیلی لحظه خوبیه وقتی بچت بدنیا بیاد تو بغلت بیارن

من تودوران بارداری صدام خیلی کلفت ومردونه شده الانم بعد۷ماه صدام بحالت اول برنگشته توروخداکسی اگه همچین تجربه ای داره بگه چکارکرده ؟

چون بارداري اولم بود همش الكي استرس داشتم تا ميرفتم دكتر اكي ميشدم زايمانمم سزارين بود خيلي خوشحال رفتم بيمارستان بقول همسرم از اين در اتاق عمل رفتم تو از در ديگش اومدم بيرون فكر نكنم ٢٠ ديقه هم طول كشيده باشه
پسركم همون موقع تو اتاق عمل شير خورد و قشنگترين لحظه ي عمرم بود❤️❤️❤️❤️
هميشه دلم براي اون لحظه تنگ ميشه

من هم بعدچندسال خداوندفرشته ای روبهم هدیه داده تاابدممنونش هستم فقط می‌خوام بگم برای باردارشدنم خیلی دعامیکردم یادمه یک بارتوی حرم امیرالمومنین علیه السلام به اقاگفتم آقاجان یعنی دوست نداریدازنسل من شیعه داشته باشیدوالان که دخترم رودارم واقعاحس میکنم هدیه اهل بیت سلام الله علیهم هس وخداروهزارمرتبه شاکرم

من بارداریم فقط سه ماه اولش وحشتناک ویار داشتم طوری ک فقط خواب بودم،یا بیمارستان،ولی بعدش خوب بود و خیلی هم طول کشید از وقتم گذشت و دردم نیومد،خلاصه با قرص و پیاده روی دردام شروع شدن زایمان خیلی سختی نداشتم فقط تقریبا اخراش دردای خیلی وحشتناکی داشتم،اما من خیلی همکاری کردم و زود زایمان کردم،

من بارداریه خیلی خوبی داشتم.اصلا حالت تهوع نداشتم و خداروشکر همه چی اوکی بود البته تکرر ادرار خیلی اذیتم میکرد.فقط کلافه بودم چون بنظرم زمان خیلی کند میگذشت.کلاسای بارداریم چن جلسه ش رو رفتم و اوایل میگفتم فقط زایمان طبیعی ولی این آخرا میترسیدم و میگفتم کاش سزارین کنم.طبق گفته دکترم ۳۰ آذر روز زایمانم بود حدودا.ولی ۲۶ آذر بخاطر کم شدن مایع آمنیوتیک بستری شدم ک اول گفتن بشین تا دردات شروع شه و طبیعی زایمان کنی ولی آخرشب بخاطر کم شدن ضربان قلب سزارینم کردن و دختر خوشگلم خداروشکر سالم و سلامت بدنیا اومد.

من ب این معتقدم ک اصن زایمان آسان فقط بستگی ب جسم ادم داره چون خیلیا میگن سزارین سخته خیلیام میگن طبیعی آسونه بعضیام برعکس این دوتا میگن

با این همه خداروشکر

من بارداری سختی نداشتم خداروشکر و زایمان سزارین در ۱۸ ساگی داشتم☺☺

من زایمان سزارین داشتم با بیهوشی. بعداز بهوش اومدن یه روز درد داشتم واقعا سخته ولی خداروشکر پسرم صحیح و سالم بدنیا اومد دکترم خیلی کارش خوب وعالیه

خداروشکرگلم انشاالله ک بچه عاقبت بخیری باشه براتون

زایمانم خ سخت .بدتر از اون بچه ام زردی گرفت بستری شد ،یه کیست تو شکمش از بارداریم بود همش سونو به دنیا اومدم همین سونو ،سی تی ،،سوراخ قلب هنوز بسته نشده اکو میگیریم ،ریفلاکس شدید ،چشماشم ک یه مشکل داره ،واقعا نفس راحت نکشیدم

تشنج نکرد خدارو شکر الان مثل گل بامنه هزار ماشاالله

من بارداری سختی داشتم خارش و ورم و ویار خیلی زیاد در حدی ک قبل از اتاق عمل هم بالا آوردم
من درگیر کمسیون پزشکی بودم برای سزارین ک توی سونو 36 هفته مشخص شد اب دور جنین کم شده و .... پنج روز بستری شدم و اول 38 هفته با بی حسی سزارین اورژانسی شدم بعد عمل درد داره مثله تمام عمل ها سخته اما همیشه فکر و خیال از خود واقعیت سخت تره من بینهایت از زایمان درد کشیدن و اتاق عمل میترسیدم اما هیچکدومش اون چیزی ک فکر میکردم نبود

من از اول بارداری شدید رو سزارین پافشاری داشتم چون یکم سخت میگیرن ولی بالاخره موفق شدم سزارین بیحسی انجام دادم.واقعا عالی بود و زایمانم بهترین خاطره شد.پیشنهادم واسه عزیزانی که میخوان سزارین کنن آرامش و نداشتن ترس از اتاق عمل و گرفتن پمپ درد هستش.

من نه ساعت درد کشیدم قبل زایمان

سلام من باردار که بودم از اول گفتم زایمان طبیعی میخوام، هیچ کلاسی نرفتم فقط خودم ورزش کردم و پیاده روی زیاد کردم، هفته سی و هشت سونو که دادم دکتر گفت بند ناف دو دور پیچیده دور گردن پسرم و وزنش هم بالاست ممکنه سزارین بشم خیلی ناراحت بودم و با دکترم در میون گذاشتم که اگر امکان داره طبیعی اگر نه هر جی صلاحه، از اونجایی که دکترم خیلی با تجربه بودن گفتن که یک هفته جلوتر یعنی هفته سی و نه برم بستری بشم و با امپول فشار دنیا بیارم، خیلی بدنم اماده بود برای زایمان رفتم و بعد از شش ساعت درد گل پسرمو بغل گرفتم بهترین لذت بود بعد از کلی درد کشیدن، خداروشکر بند ناف و وزنش هم مشکلی پیش نیاوردن

مامانا پمپ درد چیه؟

بارداري خيلي سخت ولي سزارين كه شدم راحت شدم

منم زایمان درد نداشتم دردام همش قبل زایمان بود

ولله من بارداریم خوب بود ولی اخراش همه چی تغییر کرد خیلی سخت و پر استرس شد بعدش زایمان سختی داشتم بچمم زردی گرفت و بستری شد و خیلی اذیت شدم خیییلی

عزیزم ترس نداره من ک اصن بهش فک نمیکردم اوقتی نوگلت بیاد دستت همشو یادت میره

بارداری عالی و شیرینی داشتم جز سه ماه اخر که قندم از کنترل خارج شد و انسولینی شدم و از همه لدتر و سخت تر زایمان طبیعی بود که داشتم هنوز بعد سه ماه از زایمانم درد دارم و جای بخیه هایی که دیگه نمونده درد داره و گاهی میسوزه و از همه بدتر لحظه ای بود که پسرم بدون نفس به دنیا اومد اما لحظه ای که گریه کرد همه چبز یادم رفت

من که از اول بارداریم درد نداشتم فقط عضلاتم گاهی میگرفت حتی حالت تهوع سرگیجه هیچ کدومو نداشتم تا اینکه کیسه ابم پاره شد و دردام شروع زایمانم کردم طبیعی زایمانم یه ذکر رو خوندم فقط نیم ساعت طول کشید خدا یه دختری بهم داد.خداروشکر

من بارداری اولم خیلی خوب بود ولی بعد از زایمان دخترم 20 بیشتر نموند و پر کشید دکترا گفتن مشکل قلبی داره و داشته تو بارداری...
ولی بارداری دوم خیلی استرس داشتم بخاطر اتفاقی که برام افتاده بود، زایمانم شکر خدا خوب بود ولی خیلی از نظر روحی و روانی داغون بودم پسرم هم الآن خیلی استرسی و عصبیه

من حاملگی خیلی راحتی داشتم اصلا ویار نداشتم هیچ مشکلی نداشتم زایمانم سزارین بودخیلی راحت
ولی امان از بعد زایماااان ومشکلاتی که برای پسرم به وجود امد

من بارداریم مشکلی نداشتم ولی زایمان سختی داشتم با تب۳۹ درجه دیگه بچه تاول زده بود توشکم

من هم بارداریم خوب بود هم زایمانم عالی بود اصلا متوجه نشدم کی زایمان کردم😂😂😂 اگه میدونستم انقدر خوبه زودتر باردار میشدم😊😊

من هم حاملگی خیلی بدی داشتم بخاطر ویار شدید جوری که هفت هشت کیلو کم کردم زایمانم خیلییی خیلییی سخت بود جوری که حتی دخترمم بدنیا اومد هم همچنان یادم نرفت😭

من دوران بارداری بسیار راحتی داشتم.اصلا ویار بارداری نداشتم فقط گاهی معده درد اذیتم میکرد اونم تا سه ماه اول . بعدش دیگه همونم نداشتم . خیلی خوب و بی دردسر گذروندم دوران بارداری رو . فقط مراجعم به دکتر برای چکاب و سونو و کارهای روتین و واجب دوران بارداری بود و همین.حواسم خیلی به نخوردن نمک و چربی بود. سوره عصر و جمعه و سوره محمد رو خیلی تو دوران بارداریم میخوندم ارامشی بهم میداد غیر قابل وصف وهمین طور باعث ارامش پسرم آقا محمدطاها . من کلاسای بارداری رو شرکت نکردم ولی تو اینترنت مطالبی خونده بودم تو این زمینه .۳۷ هفته و ۳ روز که بودم کیسه ابم پاره شد. چون یه مقدار زودتر از موعد بود میگفتن باید سزارین بشی ولی من از اسم اتاق عمل و سزارین وحشت داشتم و همچنان هم دارم. خداروشکر زایمانم طبیعی شد ساعت ۳ عصر بستری شدم ساعت ۱:۳۰ بامداد پسر خوشگلم به دنیا اومد و با دیدنش برای اولین بار تمام دردهایی که تو اون چند ساعت کشیده بودم به یک آن همش فراموشم شد ... اینم بگم که دکترم فوق العاده مهربون و دوست داشتنی بود و اصلا فکر نمیکردم که دکترمِ واقعا مثل خواهر بود برام . هر جا هست خدا مراقبش باشه ...

من راحترین بارداری داشتم ولی سخت ترین زایمان داشتم چون ۴روز بستری بودم طبیعی بچه دنیا بیاد نیومد بعدسزارین شدم بعدسزاربن خونه خودم بودم مادرشوهرم وخواهرشوهرهام امانمو بریدن خدالعنتشون کنه

خداروشکر من بارداری راحتی داشت اصلا نه دردی نه تهوع فقط اواخر کمردرد زایمان راحت بدون درد رفتم و طبیعی زایمان کردم کل دردم ۳ساعت بچمم خیلی خوب اوایل که همش خواب بود بعدشم دوسه روز اذیت کرد و خوابش تنظیم شد الانم که دیگه سختی نمونده 😀واقعا خداهوامو داشت مرسی خداجون امیدوارم خانومای باردار به سلامتی و راحتی فارغ بشن

منم ۱۶ساعت درد کشیدم زایمان دردناکی داشتم آخرشم با این همه دردی ک کشیدم منو بردن اتاق عمل سزارین شدم دیگه قشنگیش موقعی بود ک بچمو بهم نشون دادن از ذوق خوشحالی گریه کردم بعدشم تا ده روز بخیه ها درد داشتن

من شب قبل زایمانم پنج دقیقه به پنج دقیقه میرفتم دستشویی صبح زنگ زدم به خواهرم گفت کیسه آبد پاره شده شکمم اینقدر سفت شده بود سریع رفتم بیمارستان غذا هم از شبش نخورده بودم دیگه. رفتم سونو تکون نمیخورد بچه گفتند برو ابمیوه خورده اصلا یه کوچولو خوردم سریع رفتم اطاق عمل بیهوشی از کمر چون ابمیوه خورده بودم قبول نکردن بیهوشی کامل ولی خوب بود همون وقت دخترما دیدم بعدش که نگم براتون مامانم با خواهرشوهرم دعواشون شد بخاطر دیسک کمر خیلی شرایطم بد شد ولی جای بخیه هام اصلا درد نمیکرد فقط کمر درد داشتم 😭😔😭😔دخترم زردی گرفت وووو...

واقعا خیلی خوش شانسم که این جور مادرشوهری نصیب من شده که اینقدر بهم میرسه

بارداری راحتی داشتم از تمام لحظاتش لذت بردم و برای زایمان طبیعی خیلی تلاش کردم از ورزش و تغذیه تا روحیم برای زایمان طبیعی آماده بودم اما نشد و ۶ ساعت درد طاقت فرسایی داشتم تا سزارین شم و بعدشم مثل هر مادر بعد دیدن دخترم همه چی یادم رفت تمام وجودم شد عشق

مامان تانیاگلی طبیعی بیحسی ازکمرهس اصلا دردنمیفهمه سزریان پمپ دردمیزنن هیچی نمیفهمه من سزریان شدم ولی انگارن انگار

من تا 5ماه بارداریم خیلی بد ویار بودم بعدش تازه خوشم اومده بود که زود تموم شد بایه زایمان طبیعی سخت مواجه شدم خداروشکر ولی الان وقتی دخترم میبینم میگم می ارزه

من خداروشکربارداری و زایمان خییییلی خوبی داشتم.... زایمانم طبیعی بود کلاسای دکترمو میرفتم مرتب ورزش میکردم تمام نکته های کلاسا برا زایمان مفید بود دردای زایمانمو با روشای مخصوص کنترل کردم رسیدم بیمارستان یک ساعت بعد بچم به دنیا اومد
به نظرم تکنیکای تنفس و نقاط فشاری خییلی مفیدن موقع زایمان

من سه ماه اول بارداریم ویار داشتم بعد از اون خداروشکر حالم خوب شد و اصلا استرسی نداشتم تا اینکه تو هشت ماه بارداریم یه اتفاق تلخ واسم اتفاق افتاد مامانم فوت کرد و من خیلی داغون شدم تا اینکه وارد نه ماه بارداری که شدم از شدت ناراحتی و استرس کیسه آبم پاره شد و مجبور شدیم دخترم رو به دنیا بیاریم ..خداروشکر که خدا منو دوست داشت که دخترم ریه هاشم تشکیل شده بود لازم نشد تو دستگاه بمونه و اینکه از زایملنم فوق العاده راضی بودم و زود سر پا شدم ولی جای خالی مامانم رو خیلی احساس میکنم ..از اینجا هم از مادرشوهر ممنونم که اینقدر پیشم بود و کمک کرد دستاش رو میبوسم

منم بارداریم سخت بود بخاطر اینکه سرکلاژ داشتم و مراقبت لازم داشت ولی زایمانم به لطف خدا خوب بود اما الان که پسرم حدود یک سالشه همش میگم کاش همون تو میموند انقدر که شیطون و شلوغه 😂😑

من هم بارداری خوب و هم زایمان خوبی داشتم البته درد داشتم ولی وجود تانیا گلی همه چی رو از یادم می‌برد من از همین جا برای همه کسایی که تازه باردار شدن آرزو میکنم هم حاملگی خوب و هم زایمان خوبی داشته باشند و اگر کسی سوالی داشت تا اونجایی که بلد باشم توضیح میدم

من اوایل باردارین سه الی چهار بار خونریزی داشتم که دکتر میرفتم میگفت از جفت یا بچه نیست مویرگات نازکه پاره میشه نگران نباش اصلا وای تا پایان سه ماهگی لکبینی داشتم بعدش نرمال شد
زایمانمم طبیعی میخواستم و طبیعی هم شد فقط چون جنین تو اخرین سونوگرافی ۳۶۰۰ بود با مشورت دکترمم ۶روز زودتر بچرو بدنیا اوردیم دلیلمم این بود که اگر تا پایان ۴۰هفتگی صبر میکردم وزن بچه بیشتر میشد و برام زایمان طبیعی سخت میشد برا همین با امپول درد روند بدنیا اوردنشو شروع کردیم

من که بعداز ده سال با ای وی اف باردار شدم شکر خداروهزارمرتبه میگم.اما حاملگیی پراز استرس داشتم روزی دوتا امپول استروژن میزدم تا 7ماه استراحت مطلقم که بودم فشارمم که بالا بود مسمومیت بارداری باعث شد بچرو 37هفته بدنیا بیارم.باوزن 2800دوروز تو ای سی یو موندم بچرو سپردم به پرستارا حالا نمیدونم پرستارو به بچم نرسیدن یا این شیر خشک نخوردبود همین که مرخص شدم اومدم خونه بچم افت قند پیدا کرد بردم طبی کودکان گفتن تشنج کرده.13روز تو ان ای سی یو بودم باکلی افکار منفی .ولی الان دخترم که بیمه فاطمه زهراس خداورشکر سالم .

من هم بارداری سختی داشتم هم زایمان خیلی سخت 1۰ساعت درد کشیدم اما آخر ب علت خون ریزی زیاد سزارین شدم ولی ب همه سختی ها می ارزید چون واقعا خدا فرشته شو واسم فرستاده.

من بارداری سختی داشتم همه اش تواستراحت مطلق بودعفونت زیاد استرس ناراحتیام زیاد ولی خداروشکرسزارین راحتی داشتم الحمدلله بعدده سال نتیجه گرفتم اول ازخداممنونم بعدازدکتر کتابی

سلام من خیلی بارداری سختی داشتم هم رو۲دخترم هم2قلوهای پسرم سزارین هم خیلی برام سخت بودخیلی

بارداریه نسبتاً خوبی داشتم فقط شبها نمی‌تونستم بخوابم همش تپش قلب داشتم،بچه اولم بود،ترس واسترس داشتم همیشه ولی کلا راحت بودم

من شب یلدا دو سال پیش دخترم به دنیا اومد تو38 هفته بودم اصلا دکتر علایم زایمان واسم ندیده بود تازه ورزشهای زایمان طبیعی و انجام میدادم که کیسه آبم پاره شد اولم قرار بود طبیعی زایمان کنم اما ضربان قلب دخترم بالا بود اما بعد سزارین شدم...
کلاسهای بارداریم رفتمکلاسهای ورزش و شیردهی خوب بود به نظرم به خصوص ورزشهاش

من همه مدل بیماری دوران بارداری داشتم و تزریق امپول به شکم هر روز داشتم و زایمان زود رس شدم به خاطر همین تجربه زیادی دارم اگر کسی سوالی داره بپرسه کامل جواب میدم

من زایمان سزارین انتخاب کردم که خیلی خوب بود ولی دوروز مونده به زایمان سزارین دردای طبیعی گرفتم از شب که صبحش اورژانسی سزارین شدم ولی در کل سرارین خیلی بود به.خصوص وقتی درد طبیعی رو تازه فاز اولشو کشیدم فهمیدم که انتخاب خوبی کردم 🙏

من خداروشکر بارداری راحتی داشتم واصلا اذیت نشدم، موقع زایمانم که شد دوروز دوروز داشتم تااینکه روز سوم ساعت پنج بعدازظهر زایمان کردم زایمانم سخت نبود طبیعی بود ولی این تجربه روبدست آوردم که زود نرم بیمارستان چون خیلی معاینه میکردن اذیت میشدم توی کل زایمانم همون معاینه ها سخت بود، اوناهم که رفته بودم موقعی که درد داشتم خواستم که بهم توپ بدن که خیلی خوب بود فقط اینم بلد نبودم که موقع زایمان نباید داد بزنم بیشترباید زور بزنم که بچه بدنیابیاد تجربه های زیادی بدست آوردم انشاالله که همه زایمان راحتی داشته باشن

دوران بارداریم ۳ماه اول سختی داشتم با کمردرد شدید و حالت تهوع ولی بعدش تا ماه هشت خوب بودم ماه اخر ورم کرد پاهام زایمانمم گفتن طبیعی میتونی هفته ۳۸ رفتم دکتر نوار قلب گرفتن از بچه بستریم کردن دوروز بعد با امپول فشار شروع کردن و کیسه ابمم پاره کردن ۷ساعت درد کشیدم اخرش دهانه رحمم ورم کرد‌فشارم رفت ۱۷ سریع بردنم سزارین وقتی بچه دنیا اومد باوزن ۵ کیلو همه گفتن محال بوده طبیعی بتونم و خطر مرگ داشته واسم😭😭😭😭بعدشم بماند ک چندروز تحت نظر بودم و فشارم نمیومد پایین😭

دوتا از سزارینام عالی بودن حتی جای بخیم معلوم نیست پرسنل بیمارستان عالی خیلی مهربون ولی پرستار شیفت روزم یکم باهم سر زدن مسکن بحثمون شد اخر سرم مامانم بیشتر شورش کرد بیچاره دلش میسوخت هیچ وقت یادم نمیره ک چقد استرس کشید برا دردای من چون سنمم کم بود و بافاصله یکسال نیم با سزارین قبلی..... ولی خوب بود مخصوصا دکتر بیهوشی خیلی دلسوز و مهربون دکتر ی هم ک زایمانم کرد چ مهربونتر دکتر نجیب کلا دوبار تو حافظ شیراز زایمان کردم ک واقعا خوب بود

من دوره بارداریم عفونت ادراری داشتم و پنج ماه تمام آنتی بیوتیک مصرف کردم بعدم که دوره بارداریم چهل هفته و پنج روز طول کشید روز موعود هم که دردام شروع شد به خونریزی افتادم و وقتی رفتم بیمارستان بستری بشم چون کارای بستری شدنم طول کشید پسرم تو شکمم مدفوع کرده بود که سریع اورژانسی بردنم اطاق عمل و سزارین شدم

من خداروشکر بارواری و زایمان راحتی داشتم چون سزارین اختیاری بود اصلا درد نکشیدم بعد عملم هم خوب بودم فقط یکم لرز داشتم

من سر بچه اولم طبیعی بودم پول دادم یه ماما خصوصی گرفتم که زایمان در آب برام انجام بده اما دهانه رحمم باز نشد تا سر 42 هفته بچه مدفوع کرد شانسی که آوردم قبلش پرسیده بودم ازش گفته بود اگه مدفوع کنه آب سبز رنگ لجنی ازت میاد وگرنه نمیدونستم فک میکردم کیسه آبمه بچه خفه میشد ولی خداروشکر زود رفتم و سریع سزارینم کردن اصلا نفهمیدم هیچی خیلی خوب بود دخترم الان 4سالشه خداروشکر

سلام. من دوران بارداری خوبی داشتم فقط آخراش چون یکم سنگین شده بودم زانوها و کمرم گاهی درد میگرفت و دردهای دیگه که بخاطر سنگینی وزنه‌ . کلاس بارداری هم از ماه پنجم میرفتم و قصدم طبیعی بود. الحمدلله تو هفته چهلم با دردهای خودم زایمان کردم. حدودا ۷، ۸ ساعت کل دردام طول کشید. و روند شدت دردم اونطوری که ماماها میگفتن خیلی خوب بود و البته این بخاطر لطف خدا و خوندن قرآن و همچنین ورزشهایی بود که تو این دوران و تو روزهای آخر ( بیشتر ) میکردم.
ورزش خییلی خیلی تاثیر داره. من با توپ هم ورزش میکردم.

چیز عجیبی هم اتفاق نیفتاد قبل زایمان.
انشاءالله همه مادرا زایمان خوب و راحت رو تجربه کنن.🤲

من خداراشکر بارداری راحتی داشتم اما زایمان خیلی سختی داشتم چقدر درد کشیدم اخرش هم منو سزارین کردن دخترم مشکل تنفسی پیدا کرد ۱۰ روز تو دستگاه بود

زایمان🎈😍
میتونم بگم قشنگ‌ ترین روز بود برام
خیلی خوب گذشت هیچی‌متوجه نشدم
رویا بود بعد از ۹ ماه اذییت شدن معجزه خدارو دیدم
انگار تازه زندگی برای من شروع شده با وجود پسرم👩‍👦👨‍👩‍👦خدایا شکرت همین🌹🎈🙏🏻

من بارداری راحتی داشتم زایمان سزارین کرذم ب خواست خودم اونم عالی بود.فقط بعد زایمان سردرد و گردن درد گرفتم ی هفته.

یادش بخیر
من از بارداریم راضی بودم خداروشکر .. جالبیش برعکس شدن بعضی عاداتم بود، مثلا سرمایی بودم، گرمایی شده بودم، تا ظهر ولم میکردن میخوابیدم، ولی تو بارداری سحر خیز، کف دستا همیشه یخ، تو بارداری همش گرم یا داغ
از قبل بارداری سزارین میخواستم اما بعد دیدن چند تا سزارینی و شرایطش پشیمون شدم و رفتم سراغ طبیعی
و زایمان خوبی داشتم خداروشکر .. شب دردا شروع شد ولی قابل تحمل بود،ساعت ۶ صبح همسرمو بیدار کردم و رفتیم بیمارستان و زنگ زدن به دکترم، دکترم عصبانی که من دیروز بهت وقت داده بودم و الان دارم میرم خارج از شهر .. آقا، سطل آب سرد ریختن رو سرم .. تاریخو اشتباه کرده بودم.. قرار بود روز قبلش برم بستری شم و سرم فشار بزنن.. خلاصه دکترم گفت حالا ببین چقدر باز شدی .. گفتن ۵ سانت، بعدم آمپول فشار زدن و مسکن.. همسرم گاها میومد پیشم تو اتاق زایمان.. یه جا که دیگه دهانه رحم از ۷ سانت احتمالا بیشتر شده بود مامام گف زور بزن و نفس بگیر ،چنان دردی اومد چروک شدم دستمو گرفتم به تخت داشتم میفتادم، که همسرم از ترس و استرس گفت دیگه نمیتونم تحمل کنم و با اشک رفت خداروشکر .. دیگه ازونجا انقباضا شدید و پشت هم و زور زدنا پشت هم .. یکی از پرسنل اومد به همکاراش گفت اون یکی زایمان کرد، منم هر چی توان داشتم گذاشتم و زووووور .. نگران مامان بودم گفتم لابد دل تو دلش نیست من دارم درد می کشم.. اینا باعث شد بیشتر تلاش کنم و چند دقیقه بعد صدا اوهه اوهه اومد و گفتن مبارکه.. گفتم چییی؟؟ اومد؟ دروغ میگین من هیچی نفهمیدم بدنش چجوری اومد بیرون.. بعد دادن بغلم و عکس گرفتن و .. تو بگو ذره ای درد! هیچی تمام شد همه دردا و شاد و خندان رفتم تو بخش

سلام.من سه بار تجربه زایمان طبیعی رو داشتم.اولی یک ساعت ونیم درد کشیدم.دومی چهل دقیقه وسومی که الان سه ماهشه،بیست دقیقه درد کشیدم.یه چیز بگم نترسید بچه دومم تو مینی بوس دنیا اومد.خلاصه اینو بگم زایمانام راحته خدارو شکر.زایمان سومم که پرستارو مامارو حول کردم😂.دو دختر و یه پسر دارم.وقت بارداری قران بخونید.وقت زایمان سوره مریم و انشقاق.

من پسرم نزاشت اذیت شم همون اول با اینکه طبیعی بودم کیسه ابم موقع معاینه پاره کردن سریع رفتم اتاق عمل دردای سزارین داشتم اما خداروشکر خوب گذشت

من هم بارداریم خوب بود هم زایمانم.چون دکترم فوق العاده بود.

منکه خداروشکر خداروشکر بارداری خیلی راحت و شیرینی داشتم بدون هیچ درد و ویاری
زایمانمم فوق العاده خوب‌ بود و‌شیرین فقط الکی استرس داشتم،من سزارین اختیاری بودم

وای من تا چن ماه بعد زایمان برا دردایی ک رو زایمانم کشیدم برا خودم گریه میکردم خیلی سخته دیگه بچه نمیخوام حالم بد میشه یاد چاقی حاملگیم و زایمان و بی خوابی ها و اذیت شدنای بعدش میوفتم بچه کلا ادمو محدود میکنه

سلام منم اولین باداریمه خیلی استرس دارم میترسم زایمان طبیعی دارم این هفته خودمه توروخدا واسم دعا کنید خداروشکر باداری خوب وسالمی داشتم انشاالله زایمانم همین طوری باشه

من خدا رو شکر بارداری خوبی داشتم.نه بد ویار بودم..نه دردای بدی داشتم.. زایمانم سزارین بود البته بر خلاف میلم..خودم طبیعی دوس داشتم اما خب قسمت نشد..خدا رو شکر همه چی خوب بود

هفت تومن بدون بیمه

زایمانم سزارین واقعا عالی بود اصلا درد خاصی نداشتم با مسکن کاملا قابل تحمل از فرداش سرپاشدم و الانم هیچ ردی از جای بخیه نمونده

من هم بارداریم خوب بود و هم زایمانم😍

من زایمان اولم سزارین با بی حسی بودچیزی متوجه نشدم وبعد، 5سال زایمان دومم با بی هوشی بود خیلی بهتر بود برام فقط صدام گرفته بود.کلا سزارین هیچ دردی و حس نمیکنی حین عمل بعدش یکم درد داره زیر شکم که با شیاف و داروهای دیگه اونم دیگه حس نمیکنی

من فقط اوایل بارداریم سخت بود که حتی بستری شدم بیمارستان ولی بعدش سخت نبود زایمانم هم به انتخاب خودم طبیعی بود درد کشیدم ولی وقتی پسرم به دنیا اومد اونقدر حالم خوب بود که دردام یادم رفت بعد به دنیا اوندن پسرم هیچ دردی نداشتم ارامش خیلی خوبی داشتم که اصلا قابل توصیف نیست الان که بهش فکر میکنم حس خوبی بهم دست میده😏😏

سلام اوه شیراز هستید برید بیمارستان اردیبهشت خانم دکتر اکرم ترتیفی زاده زایمان بدون درد واقعا هم عالیه هم دستشون سبک هست هم پرسنل و بیمارستان عالیه

من بارداری راحتی داشتم خدارو شکر و سزارین اختیاری انتخاب کردم خیلی راحت بود نمیگم درد نداشت درد داشت ولی برای من قابل تحمل بود اصلا هم استراحت نکردم خیلی راضی بودم

من ک حاملگی خیلی بدی داشتم، گرفتگی بینی، گرفتگی صدا، پهلو درد، معده درد، اسپاسم پای شدید، سردرد، کمر درد زیاد، شکم درد، بعدشم زایمان بد، نفس 10 روز بستری شد، الانم هی مریضای جدید میگیره. خودمم بدجور عصبیم

من توبارداریم سنگ کلیە داشتم اونم سە تا بزرگترینش دە میلی بود بە خاطر همین درد زیادی داشتم و مجبور بە دبل جی شدم زایمانم هم تقریبا راحت بود درد زیادی داشتم ولی خوب بود ولی زیاد بقیە خوردم میگن طبیعی بهترە با اینکە طبیعی بود ولی بقیه هام بعد زایمان از سزارین بدتر بود خیلی هم طول کشید تا خوب شدن ولی الان دخترمو کە میبینم همە سختی ها یادم میرە

منم زمان باردار بودنم خیلی خوب بود روز زایمانم که رسید سه روز بیمارستان بودم آمپول درد زدن اثر نداشت تا شب آخر گفتن بدنیا نیاد سزارین میشی دمدمای صب بود دردم شروع شد با رد خودم 13ساعت درد کشیدم ولی آخرش که بدنیا اومد پسرم همه چی یادم رفت انگار تویه دنیای دیگم انگار تازه متولد شدم وقتی بغلش کردم و بوسیدمش خدا همه دنیاشو بهم هدیه داد

من بارداری خوبی داشتم اوایل فقط یکم حالت تهوع بعدش عالی بودم تا ماه هشت پام پیچ خورد وزنم زیاد شده بود اما بخیر گذشت خداروشکر نشکست .کلاسای بارداری رو رفتم ماما همراهم گرفتم ولی زایمان سختی داشتم فوق العاده سخت بود جونم بالا اومد اخرشم بچه رو با دستگاه گرفتن.ولی تا زایمان ‌کردم بچه مو ک دیدم دردام یادم رفت

من سه ماهه اول ویار داشتم و سردرد بعدشم همش حال نرمال خوب داشتم ولی سوزش و ترش کردن معده و زایمان طبیعی یک هفته درد کشیدم و یه روز درد شدید و زایمان و بهترین احساس دنیا رو تجربه کردم و به همه توصیه میکنم از زایمان طبیعی نترسید

من زایمان سزارین داشتم عااااااااالی بود سز اختیاری کردم تاریخ ۱۰ .۱۰
خاطره خیلی خوبی دارم

من که بارداری بسیارررراحت و زایمان راحتی داشتم،البته سزارین بودم،ولی خیلی همه چی خوب و عالی بودددددد،😊😊😊😊

من دوره بارداریم تقریبا خوب بود ولی زایمانم بد بو نخصوص پارک کردن کیسه اب افتضاح درد داره ساعت 6غروب رفتم دو نصفه شب بچه به دنیا ورمد با کلی امپول فشار بعد زایمان بخیه هام تریکید بود بعد مادر شوهرم یه دعوای بزرگ راه اندخت خلاصه به غیر هز این همه سختی من خوشبختم که ایهانمو دارم

اصلادوسش نداشتم هرچی فکرکرده بودم وبرنامه ریختم اصلااونجور نشد خیلی سخت بود ولی خداروشکر بچم سالمه

من طبیعی زایمان کردم.تو ۴۰ هفتگی بارداریم.با سرم فشار.خیلییی عالی بود.اما بچه سالمم ریه هاش عفونی شد و در حد مرگ بود.پنج شب تو ان ای سیو بستری شد و کلی مراقبت تا یهو معجزه شد.ولی درکل زایمانه خ موفقی داشتم.عالی بود

توبارداری شیاف پروژسترون مصرف میکردم خیلی بدبودمن زایمان خیلی سختی داشتم ۲۴_ساعت قبل بستری دردداشتم هیچی نمیخوردم فقط گریه میکردم ازدردبستریم نمیکردن میگفتن بایدپیاده روی کنی تارحمت بازشه بعدم که بستری شدم امپول فشارکه زدن خیلی حالم بدشد ۳باربیهوش شدم بعدش مجبورشدن به کمرم امپول بیحسی بزنن خیلی سخت بودبعدشم بخیه هام خیلی اذیتم میکردولی بعدش بچه روکه میبینی همچی یادت میره

من هم بارداری هم زایمان طبیعی خیلی خیلی خوبی داشتم

من بارداریمو استراحت مطلق بودم بخاطر جفت سرراهی زایمانمم سزتربن انتخابی چون تجربه سقط داشتم و اذیت شدم و دردوحشتناکی داشت نتونستم طبیعی روباهاش کناربیام سزارین بابیحسی انجام دادم و خیلی راضی بودم دکترم و تیمش فوق العاده بودن❤

بهترین لحظه زندگیم😍 تمام دردام یادم رفت وقتی پسرمو بغل کردم (زایمان طبیعی)

هر مادری باید درد بکشه تا اسمش بشه مادر روزها میگذرن حس در آغوش گرفتن بچه آدم رو از هر دردی فارغ میکنه من سه زایمان سزارین داشتم اولی خیلی خوب بود ولی وقتی بچه ام مریض شد و بعد سه سال تنهام گذاشت باعث شد توی بارداری ها و زایمان های بودیم پر از استرس و دلهره باشم الان خدا رو شکر میکنم که دوتا فرشته تو خونم دارم

تو ماه هفتم بچه من چرخید و داشت به دنیا میومد که چند روز بستری شدم بیمارستان و جلوی زایمان زود رس گرفتن ولی ده روز زودتر از تاریخی که دکتر داده بود کیسه آبم پاره شدو بعد از ۸ ساعت درد زیادی که کشیدم پسرم به دنیا اومد ولی مثل خیلی از مامانا بعد این که پسرم گذاشتن رو سینم آروم شدم خنده به لبم اومد به همه پیشنهاد می کنم اگه تونستن طبیعی زایمان کنن😉😉😘😘😘

دوران بارداریم یه کوچلو سخت بود ولی وقتی با خودم میگفتم یه فرشتع کوچولوی سالم خدا بهم میده یادم میرف ولی زایمانم خیییییلی سخت بود نمیتونسم زایمان کنم ۱۶ساعت درد کشیدم تو بیمارستان مردمو زندع شدم بعدشم ک پسرم بدنیا اومد همه دردا یادم رفت لحظه شیرینی بود ولی بخیه زدن بچمو اوردن شیر بدم خونریزی شدید داشتم معاینع ک شدم کل بخیه هام پارع شدن دوباره بخیع خوردم خیلییییییی سخت بود حال خوبیم نداشتم ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر ک بچم سالمه ولی باز اومدم خونه بخیع هام عفونت کردن ۳تا از بخیه هام باز شدن دکترمم گف دوباره بخیه بزنم ولی چشم ترسیدع بود نرفتم و الانم ۴۲روزم داره میگذره خدارو شکر میکنم

دقیقاسردخترم تاروزاخرسراینکه زایمان طبیعی نشم همه اش استرس داشتم وگریه میکردم ولی خداروشکرسزارین اختیاری شدم بالاخره

بارداری نسبتا خوب و زایمان سزارین اختیاری عاااااااااااااااااااالی😊

منم حاملگیم خیلی سخت بود هر روز بیمارستان سرم و امپول میزدم ولی همسری ازاد پول داد سزارینم کردن خیلی سزارینم خوب بود اصلا دردی نکشیدم

سلام من بارداری دومم بوددوران بارداری بسیارسختی پشت سرگذاشتم خودم هی مریض میشدم جفت وبچه پایین بود همش سونو وقرص وتحت درمون ووزن بسیاربالا..ولی اززایمان وبعدزایمانم راضی بودم خداروشکر.بهرحال راضیم وهستم وبارها خدارو بخاطر بچهام شکرگفته ام.خدا خودش کمک کنه دراین امرمهم بچهای سالم وصالح پرورش بدم انشاله

من از همون شب ک فهیدم باردارم بدترین روزم بود ن بخاطر بچه روز خیلی بدی گذرونده بودم کل بارداریم با استرس گذروندم چون یکی سقط کرده بودم بعدش سرطان رحم جوابم کردن .... ک رفع شد ... بعدش مادر شوهرم جلو چشام فوت کرد اه نگم دیگه کلا تو استرسم خدا کنه سالم باشه

من دوران بارداریم تا ۴ ماه اول سخت بود بعداز اون خداروشکر خب بود و زایمانم به خوایت خودم سزارین بود خیلی خوبو آروم بود خداروشکر دوران بسیار خوبی بود

من تو بارداریم استرس کرونا رو داشتم که عزیزامو از دست بدم همش گریه و برای زایمان سزارینو انتخاب کردم بی حس شدم خیلی خوب صدای بچه مو شنیدم گریه میکردم خیلی خاطرات خوبی داشتم بعدشم کلا سرپا بودم حموم و دستشویی راحت میرفتم راه میرفتم

من بارداری راحتی داشتم نسبتا،فقط هفت ماهگی خارش شدید گرفتم به حدی که پای راستم زخم شد و هنوز هم جای زخما هس،زایمان هم دروز بلوک زایمان موندم بعداز کلی درد(البته هفته چهل ویک و پنج روز)رحمم باز نشد رفتم سزارین،بعداونم پسرم بستری شد بعد ۱۰روز مرخص شدیم.مثل اطرافیانم ناز نکردم واسه خانواده یا دو روز راحت بخوابم.الانم شیش ماهه درگیرم.هی...

مگه‌زایمان راحتم داریم؟منک اول بارمه میخام زایمان کنم ولی زایمان راحت نشنیدم

من بارداری سختی داشتم ولی زایمانم خیلی راحت شد شکر خدا

من خداروشکر بارداری راحت راحت زایمانم سزارین اختیاری شدم دکترم دختر خالم بود عالی عالی هردو

دوستانی که میخواید بدون درد زایمان کنید و اهل شیراز هستین من دکتر نرگس رنجبر رو بهتون پیشنهاد میکنم بدون هیچ دردی زایمان در اب تو بیمارستان مادر کودک و حافظ

من بارداری خوبی داشتم فقط ماه آخر از سنگینی و نفس تنگی اذیت شدم ولی تا روز آخر صبر کردم که طبیعی زایمان کنم و انقباضاتم شروع شدن و چند ساعتی تو خونه تحمل کردم دردارو بعد رفتم بیمارستان اونجا هم با کلی سرم فشار و همه چی دهانه رحمم باز نشد که نشد فقط ضربان قلب بچم کم شد و مجبور شدن ببرنم واسه سزارین عمل خوبی داشتم و از دکترم خیلی خیلی راضیم خداروشکر دختر قشنگم و سالم به دنیا آوردم ولی خودم هنوز بعد ار چهار ماه و نیم هنوز درگیر درد بخیه و کمر دردم ایشالا اینم میگذره هیچ نعمتی بالاتر از بچه دار شدن نیست الان دنیارو دارم

من بارداریم راحت و بدون مشکل بود.زایمانمم طبیعی بود.خیلی استرس و ترس داشتم اما خداروشکرروند زایمانم سریع پیش رفت.

من طبیعی بودم فیزیولوژیک خیلی خوب بود جز روزای خوب عمرم به حساب میاد

سلام‌ من زایمانم سزارین بود در بیمارستان سینای اصفهان خیلی هم راحت بودم خودم در دوران حاملگی تا موقع زایمانم همش حالم بد بود ولی شکر خدا هم زایمان خوب بود و هم مشکلی برای بچم پیش نیمد

من بارداری نسبتا سختی داشتم البته اوایلش خونریزی داشتم تا ۵ماه بعدش خوب بود دخترم هم وزنش دونیم بود زایمان خوبی داشتم راحت فقطچند ساعت درد کشیدم... بعدزایمان طبیعی حس خیلی خوبی داری احساس میکنی تازه متولد شدی سبک و بی درد

من تا لحظه ب دنیا اومدن پسر تهوع داشتم و بالا میاوردم کیسه ابم پاره شد ۱۸ساعت درد کشیدم ولی دهانه رحمم باز نشد رفتم برای سزارین و پسرم بدنیا اومد خیلییی سخت بود ولی ارزششو داشت

بنظر من بارداری خیلی سختر از زایمان هست.

من خداروشکر بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم، ورزش میکردم،رژیم رعایت کردم اصلا سنگین نشدم و واقعا خیلی روزای خوبی بود،گاهی اوقات دلم برای اون روزاتنگ میشه،زایمانم هم خیلی خوب بود،فقط هم به خاطر دکتر خیلییییییییی خوبم که واقعا کمکم کرد

من بارداری خیلی خوبی داشتم سزرین خود خواسته بودم اصلا سخت نبود برام خیلی راحت بودم، فقط زرد شدن پسرم اذیتم کرد طاقت نداشتم ببینم تو دستگاه هست با چشمای بسته

من دوران بارداری نسبتا سخت داشتم چون ویارم شدزد بود ولی با اینهمه تا ۸ ماهگیم رشته ی ورزشی والیبالم و ادامه دادم ولیییی زایمانم خیلی خیلی شیرین و به یادماندنی ترین لحظه ها بود انشالله خدا به همه ی اونایی که حسرت بچه دار شدن و دارن دامنشون و سبز کنه🙏🏼

من خداروشکر هم بارداری آسونی داشتم زایمانمم طبیعی و بسیار راحت بود خداروشکر...😍😍😊😊😊

سلام من خداروشکر به‌رواری نه ویار نه حالت تهوع هیچی نداشتم زایمانم ای بدک نبود تا 41 هفته و سه روز پسر گلم باامپول فشار با 5 ساعت درد کشیدن طبیعی بدنیا اومد وقتی بغلش کردم همه دردام باوم رفت اصلا نفهمیدم کی بخیه زدولی خوب راستش درد زیاد داره اوایل توبه میکردم دگه بچه نمیخام الان چن وقتیه تو فکر ی آبجی کوچولو واسه پسرم هستم انشالله از شیر بگیرمش اقدام میکنم خدا ی دختر بهم بده

من بارداری راحت و زایمان راحتی داشتم.بچه م بریچ بود سزارین شدم نه درد کشیدم نه چیزی

من بارداری خیلی خوبی داشتم ولی زایمانم خیلی سخت بود طوری که خودم و دخترم ۵ روز بستری شدیم 😣😣

هیچ کس از من برای زایمان لوس تر و ناز نازی تر و ترسو تر نبود،میگفتم آسمون ب زمین بیاد سزارین میکنم.ولی تو ۳۶هفته و ۵روز بودم که صبح ساعت ۶دلم درد گرفت پیش خودم گفتم حتما دل پیچه گرفتم ولی دیدم نه بیشتر و بیشتر میشه،رفتم پیش دکتر گفت دهانه رحمت ۴سانت باز شده،منم کلی گریه ک باید سزارین بشم،گفت برو بیمارستان تا بیام
رفتم اونجا و گفتم سزارینم،دکترم الان میاد
داشتم از درد ب خودم میپیجیدم
ماما اومد معاینه کرد گفت ۷سانت باز شده،سزارین کجا بود
بیا اتاق خصوصی واس طبیعی.انقدر گریه کردم گفتم نمیام.خیلی مهربون بودند،گفتن دردتو کشیدی دیگه.دکترمم اومد گفت بچه تو لگن دیگه یکم زور بزنی تمومه ولی من بازم میگفتم نه😐
گفت زور بزن نمیشه سزارین
خلاصه دیگه گل دخترم طبیعی اومد،ولی راضی ام
خداراشکر زود سرپا شدم

من بارداری فوق العاده خوب و آرومی داشتم
جوریکه واقعا دلم نمیخاست تموم بشه.دلم میخاست حتما تا ۴۰ هفته طول بکشه،بچه آروم و خوبی تو دلم داشتم 😄
که ناگهان در ۳۵ هفتگی کیسه آبم باز شد و اورژانسی سزارین شدم
خیلی خیلی بد بود
ولی خدا را شکر که بچه ی سالم و فوق العاده ارومی خدا بهم داد💖
بیهوشی کامل نگرفتم اسپاینال شدم ولی توصیه نمیکنم چون مراقبت بعدش سخت بود
امیدوارم همه ی مامانای باردار بسلامتی زایمان کنن 🥰

من شیش ماه اول بارداریم خیلی سخت بودهمش زیر سرم بودم از بس که یه قطره آبم میخوردم بالا میاوردم خیییلییی اذیت شدم
ماه آخر بارداریم همدان رفتم شمال رفتم قم رفتم کرج رفتم همش گشتم اما خداروشکر مشکلی پیش نیومد
زایمانمم خداروشکر خوب بود دکتر پرستارا خیلی تعجب میکردن میگفتن چه تحملی داره با این سن کمش هرکی میومد تو بخش میگفت همش مثال تو رو زدن تو اتاق عمل. منم درد نداشتم قرص درد گذاشتن تا دردام شدید شد و فرشته کوچولوم بدنیا اومد

اگه خدابخواد۲۳اردیبهشت قراره برم بیمارستان واسه سزارین...خیلی میترسم.انشاالله خوب میگذره.خیلی استرس دارم.همش میگم سالم باشه.چشماش گوشش سالم باشن...فقط استرس اینارودارم.میگم خدایاچه شکلیه..خوشگله...شبیه کیه...شبیه من باشه...تاصبح مغزمودرگیرکرده

من از سزارین میترسیدم خدا رو شکر طبیعی شد یک هفته زودتر هم به دنیا اومد کیسه آبم پاره شده بود خیلی استرس گرفته بودم مامانمم بدتر از من هول کرده بود خلاصه تا به اتاق زایمان برسم خیلی طول کشید استرس داشتم بچه چیزیش نشه که خدا رو شکر سالم به دنیا اومد. کلاس بارداری یه جلسه بود که اونم اصلا چیز خاصی یاد ندادن به نظر من طبیعی زایمان کنید چون میدیدم اونایی که سزارین شده بودن چقدر اذیت بودن

من بارداری فوق العاده سخت با فشار خون بالا ...کلا بارداری پر ریسکی داشتم که خدا رو شکر به خیر گذشت زایمانم سخت نبود خدا رو شکر ....لحظه خیلی شیرینی بود تو اتاق عمل وقتی اولین دخترمو دیدم و منتظر دومی بودم خدا دوتا فرشته شکل هم به ما داده بود ...لحظه به دنیا اومدن دو قلوها شیرین ترین لحظه زندگیم بود چون نه ماه دائم فکر می کردم که یک مشکلی دارن ولی وقتی دکترم گفت دوتا دختر سالم ....فقط گریه می کردم از خوشحالی 😍ولی بعد از عمل خودم فشارم رفت بالا و 😢 9 روز تو ای سی یو بیمارستان بستری بودم ....دو قلوهام سه روز زودتر از من از بیمارستان مرخص شدن ......در هر صورت با همه خاطرات بد و خوبی که از زایمان و بارداری ام داشتم لحظه ای که شوهرم برای ترخیص اومد دنبالم و باهم برگشتیم خونه رو اصلا فراموش نمی کنم ...از خوشحالی راه خونمون و گم کرد 😂

من بارداری اولمه، ب شدت از زایمان طبیعی میترسم، بخاطر دردایی ک دیدم همه ی نزدیکام کشیدن... با اینکه خیلی تا اونموقع مونده ولی از الان تو تدارک سزارینم😅

سلام منم زایمان طبیعی کردم دوبار هردوبار راحت بود خداروشکر
بارداری های فوق العاده عالی و سبکی داشتم
خداروشکر

من بارداری خیلی خوبی داشتم بدون هیچ ناراحتی، ولی زایمانم که میخواستم طبیعی دخترم به دنیا بیاد من ۱۰ ساعت درد کشیدم ،تا اومدن برام بی حسی بزنن تا دردم کمتر بشه تا اونو زدن ماما کیسه آبمو با دستش پاره کرد ولی انکار جفت جدا شده بود از دخترم ، ضربان قلبش ضعیف شده بود من و یه طوری بردن اتاق عمل ،من فک کردم دور از جون دخترم و نمیبینم ولی الحمدالله خدا بهم لطف کرد

من خیلی زایمان طبیعی دوست داشتم اما تا هفته ۴۱ هم بچه پایین نیومد و دهانه رحمم باز نشد ۱۵ ساعت با قرص و امپول توی بیمارستان درد کشیدم و با بالا پایین پریدن روی توپ هم نتونستن طبیعی زایمان کنم و در اخر سزارین شدم ... شکمم توی بارداری آب اورده بود و از بخیه هام خارج میشد و نزدیک ۴۰_۵۰ روز بعد زایمانم با این قضیه درگیر بودم ‌.... اما پسرم که هست همه چی خوبه ...

من ایمان توبارداری خوبی داشتم

من بارداری خیلی راحتی داشتم،فقط دو بار تو کل بارداریم بالا آوردم و تنها چیزی که کمی اذیت کرد فشار رفتن دستشویی بود.یعنی واقعا نمیتونستم تحت هیچ شرایطی دستشویی رو به تعویق بندازم.زایمانم هم خداییش هیچ چیز منفی ای نداشت،من خودمو برای زایمان طبیعی آماده کردم ولی دکتر روز آخر هفته ی ۴۰بهم گفت جنین وزن بالا داره و خودتم پف کرده بدنت و خطر بالایی داره.خلاصه سزارین شدم .بعد زایمان پسرم خدارو شکر نه زردی داشت نه هیچ مشکل دیگه ای.تو دوران بارداری تنها ترسم این بود که الان که پسرم تکون نخورده مثلا یک روز نکنه چیزیش شده ولی دکتر بهم میگفت طبیعیه و نباید نگرانش بشم.
از خانم دکتر کهنسال و بیمارستان سورنا هم واقعا راضی بودم کارشون عالی بود

من خیلی زایمان سختی داشتم.۳۸ هفته بودم.چون وزن بچم کم بود دکترم گفت باید زودتر بچه رو به دنیا بیاریم .۲۷ ساعت تو لیبر بودم و درد کشیدم.امپول فشار بهم زدن.دهانه رحمم باز نمیشد.خیلی سخت بود اخر دخترم به دنیا اومد همه دردام تموم شد ...

برای بچه اولم بارداری خوب وزایمان اسون ولی بچه دومم بارداری دردناک و سخت و زایمانم سز شدم اسون بود

من تا پایان ماه هشت سرکار میرفتم، حالت تهوع داشتم ولی روهم رفته بارداری خوبی داشتم
برا زایمان هم خودم از اول به دکترم گفته بودم سزارین ک واقعا راضی بودم بی حسی و عمل و بخیه همه چی عالی، نه سر درد و نه کمر درد خداروشکر هیچ کدوم نصیبم نشد🙏🏻🌸
ایشالا همه به خوبی و سلامتی زایمان کنن🌸😍

من تا پنج ماه مبارک سختی داشتم اما از هفته بیست و هفتم به بعد بهتر شدم و کلاسها رو شرکت کردم هم ورزش میکردیم که خیلی عالی بود و هم مطالب آموزشی خیلی مفید بود خصوصا دو جلسه که با حضور همسران بود.
زایمان هم خداروشکر چون ورزش میکردم و وزن بچه به لطف الهی زیاد نبود طبیعی بود. ساعت پنج کیسه ابم سوراخ شد . چند دقیقه بعد انقباضاتم شروع شد و یکساعت بعد وارد فاز فعال شدم. رفتم زیر دوش آب گرم که خیلی به تسکین دردها و سرعت گرفتن زایمان کمک کرد. ساعت نه و نیم رسیدم بیمارستان یک ربع بعد فول شدم و ده به لطف الهی زایمان کردم.
دردهاش خیلی بده ولی غیر قابل تحمل نیست مثل اینکه معذرت می‌خوام یبوست شدید دارید اونو بلاتشبیه ده برابر کن میشه زوری که به آدم وارد میشه . ماساژ پرینه برای جلوگیری از بخیه خیلی خوبه . منم به خاطر بخیه عام چند روز اول اذیت شدم ولی خداروشکر خوب مراقبت کردم و زود خوب شد. به نظرم اپیدورال هم گزینه بدی نیست.

من هم باردادین خیلی سخت بود چون باید هرشب آمپولای دردناک انوکساپارین تزریق میکردم و هم فشار خون بارداری داشتم و هم اینکه زایمانم فوق العاده سخت بود.بچم تا هفته ۴۰ بدنیا نیومد و آخرش با تحریک کردن رحم و آمپول فشار بدنیا اومد و متاسفانه هم از داخل و هم از بیرون واژنم پاره شد و خیلی زیاد بخیه خوردم که تا سه هفته اصلا نمیتونستم بشینم و به سختی میتونستم راه برم.آخراش فقط به زور شیاف دیکلوفناک دردامو کم میکردم.ولی خداردشکر الان دخترمو که بغل میکنم انگار دنیا رو دارم

خداروشکر من هم بارداری خوبی داشتم هم زایمان خوبی با اینکه سزارین شدم ولی خیلی راضیم

من بارداری خوبی داشتم، خیلی همه چیز رو رعایت میکردم، تا دو هفته مونده به زایمانم سرکار میرفتم ولی با این حال مشکلی نداشتم ، البته خوب کمی خسته میشدم. از اول انتخابم زایمان طبیعی بود و کلاس های مربوط به زایمان طبیعی رو هم شرکت کردم و ورزش های مخصوص لگن و ... و پیاده روی مخصوصا چند هفته آخر زیاد انجام میدادم. از شربت زعفران و امثالش اصلا استفاده نکردم‌ دقیقا سر ۳۹ هفته ساعت ۲ شب کیسه آبم نشت کرد که رفتم بیمارستان و بستری شدم که صبح زود کیسه آبم پاره شد. بعد از اون به کمک مامای همراه، همسرم و خواهرم مراحل رو طی کردم تا ساعت ۲ ظهر که دختر‌به دنیا اومد. البته چون کیسه آبم پاره شده بود درد زیادی داشتم تا دخترم به دنیا بیاد. ولی اگه برگردم عقب باز هم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم . بعدش هم مشکلی نداشتم.

من بارداری سختی داشتم 15 ساعت درد کشیدم و زایمان طبیعی. اماالان پسرم رو میبینم همه دنیامه

من طبیعی بودم بارداریم خوب بود زایمانمم راضی بودم ۴۲ هفته زایملن کردم بچم خیلی بالا بود..دزدخیلی کشیدم اما خب همه ی سختیا به وجودش می ارزید همشون با دیدنش تموم شد ...خداروشکر

من بارداریم خیای حالت تهوع داشتم اصلا بارداریم خوب نبود
زایمانم طبیعی بود البته با درد زیاد
ولی خداروشکر بچم مشکلی نداشت
خداروشکرمیکنم سژا نشدم

من درد کامل طبیعی کشیدم و ده سانت فول شدم و سز اورژانسی شدم خیلی زجرکشیدم اما بچم دیدم و بغل کردم یادم رفت همش و الان میگم بازم بچه میارم😁

خانم دکتر نازنین اریا نژاد بیمارستان نیکان عاااالین واقعا🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

پیج‌ پسرم @kian_salariyeh خوشحال میشم سر بزنید

وصد البته ذکرو یاد خدا رو مامانای گل فراموش نکنن
دعای نادعلی کبیر فوق العاده اثر بخش و خوبه ازین دعای خوب غافل نمونن مامانای گل
من حتی قبل اینکه درادی اصلیم شروع بشه این دعارو زیرلب ذکر میکردم
خداراهزار بار شکر که همه چی به خوبی تموم شد

من بارداری خیلی خوب و بی اذیتی داشتم‌ خداروشکر تا ماه اخر هم سرکار میرفتم خیلی خوب و پرانرژی بودم از سرکار میرفتم تا ده یازده شب خرید و دور دور که حالم خوب باشه بدون استرس و اضطراب فقط چکاب ماهانه میرفتم هم دکتر خودم هم مرکز بهداشت ماه اخر که شد بدون درد بودم من چون دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم اما چون تجربه نداشتم کلا هم از طبیعی و هم از سزارین میترسیدم‌ اما طبیعی دوست داشتم کلاس بارداری هم شرکت نکردم فقط تو اینترنت مطالعه میکردم و کل درد زایمان و تا جایی نفس عمیق میکشیدم و فقط یه ساعت و نیم اخر که درد شدید داشتم و والعصر خوندم و قدر ایت الکرسی و خدارو شاکر بودم که این درد و داشتم اخه خیلی ها حسرت این درد داشتن و کلا واسه همه دعا کردم خدا این درد لذت بخش و نسیبشون کنه ولی وقتی دختر نازم بغل کردم کلا تمام درها رو فراموش کردم

سلام به مامانای گل
من هم بارداری خیلی خیلی خوبی داشتم هم زایمانم عاااالی بود
دکترم نازنین اریا نژاد بود واقعا کارشون حرف نداره تو اینستا هم پیج دارن🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
اگ دوست داشتین پسرم تو اینستا پیج داره فالو کنید @kian_salariyeh هست خوشحال میشم❤️❤️

من بارداری راحتی داشتم زایمانم راحت بود طبیعی خونریزی کردم بدون هیچ دردی کیسه آبمو پاره کردن از ۶ صبح تا ۱۲ ظهر که کوچولوم دنیا اومد فقط ساعت ۹ تا ۱۲ درد داشتم

مامان نسیم میشه بگی برای تبدیل عکس خونگی به آتلیه ای چه جوری باهات در تماس باشیم

مامان نسیم خدابخاد سومی روباردارم

وای بارداریم عالی بود فقط اگه کار سنگین میکردم اذیت بودم ولی زایمان خیلی خیلی سخت داشتم تحمل ۱۲ ساعت درد بعد ۳ ساعت بعد زایمان افت فشار داشتم با مغز افتادم دماغم و استخوان بالا یه ابروم شکست خدا نصیب نکنه ایجور زایمانی رو

من بارداری راحتی داشتم و زایمانمم طبیعی بود که فقط آخرش که فول شدم خیلی بد بود

من بارداری خوبی داشتم ولی کیسه ابم پاره شد نی نی زود اومد خیلی ادیت شدم تو دستگاه بود همش استرس داشتم اخرم طبیعی اوردم

من زایمان خوبی داشتم باوجود مامای همراه وهمسرم ومادرم بالاسرم و ورزش های مخصوص اما چون بیمارستان آموزشی بود آنترن ها پدرم رو درآوردن. بخیه بعد زایمان خوب بود اما۱ساعت بعدش دردشدیدی گرفتم که گفتن ازداخل خونریزی کردم .دوباره باز کردن و۱ساعت دورم بودن ولی نگفتن درست چی شده وچکارمیکنن .ازاین بدتر بی حسی نزده بودن .فقط داد میزدم .آخرش بیهوش شدم

سلام من کل بارداریم با اینکه دانشجو بودم و امتحان میدادم سعی میکردم خیلی ارامش داشته باشم
چون میدونستم استرس ضرر داره برا جنینم
کلاسهای بارداری رو تمام شرکت کردم درمورد شیردهی و ورزشهای قبل از زایمان برای تسهیل زایمان صحبت شد که جمعا مفید بود
ماه اخر پیاده روی زیادی داشتم هروز ،چون پیاده روی خیلی به راحت تر شدن پروسه زایمان کمک میکنه
از ابتدای بارداریم قصدم بر زایمان طبیعی بود و هرکسی از درداش میگفت اصلا برام مهم نبود چون من تصمیمو گرفته بودم که زایمانم طبیعی باشه
و در آخر اینکه زایمان طبیعی خوبی خداراشکر داشتم راضی یودم.
از دوستانی که باردار هستن خواهش میکنم ورزشهای قبل زایمان و انجام بدن و پیاده روی نزدیک زایمان داشته باشن تا انشاالله زایمان راحتی داشته باشند و بدونن وقتی بچه بدنیا میاد تمام درد و هم و غممادرم تموم میشه من این لحظه خیلی شیرین و فراموش نشدنیو برا همه مامانا ارزو میکنم.

سلام‌من زایمان دومم بود زایمان اولم خیلی راحت بود ولی زایمان دومم به خاطر دیابت بارداری باید۳۸هفته زایمان میکردم کلاس هم رفتم مامای همراه هم داشتم ولی بازم خیلی سخت بود الان هم بعدازپنج ماه کابوسش رومیبینم خیلی خیلی سخت بود

من بارداری فوق العاده سختی داشتم ویار شدید و دردهای شدید دل و کمر و ترس از زایمان زودرس فشارم همیشه رو شش و هفت می‌چرخید ی سره زیر سرم بودم همه رگهای دستم نابود شده بودن زایمان هم فوبیای شدید گرفته بودم از زایمان طبیعی از بس که هرسری رفتم بیمارستان برای نوار قلب جنین صدای جیغ و ناله می اومد وحشت میکردم به آب و آتیش زدم خودمو که حتما سزارین بشم چون واقعا دیگه توان درد زایمان کشیدن نداشتم بچه هم حرکت نمی‌کرد خلاصه همه چیز دست به دست هم داد که سزارین بشم خدارو شکر میکنم دکترم خیلی عالی بود اصلا اذیت نشدم

من کلاس های بارداری بیمارستان رو چند جلسه گذروندم و در کاهش استرس کمکم کرد، زایمانم باید اواخر فروردین اتفاق می‌افتاد ولی اول فروردین کیسه آبم پاره شد که اون موقع 37 هفته و دو روز بود. به لطف خدا زایمان با موفقیت و بصورت طبیعی انجام شد

من بارداریم خیلی ویار داشتم بعدشم غش میکردم بر اثر افت فشار ولی زایمان بی درد انجام دادم خیلی راضی بودم

من بارداریم ناخواسته بود از اول بارداری تا موقع زایمانم کلی استرس داشتم و تا خود ٩ماه ازمایشو دکتر میرفتم
بارداریم خیلی اذیت شدم اما زایمانم خداروشکر راحت بود درد شدیدم2ساعت بود وقتی, پسرم دنیا, اومد و گذاشتن رو, سینم همه ی دردا و غصه هام یادم رفت لحظه ی شیرینیه واقعا.

من که تو بارداری کلی سختی کشیدم روزی یه هپارین میزدم ماه آخر هم روزی دوتا کلی زایمانم سختتتتت بود بچم رفت تو بخشNICUبستری شد به مدت هشت روز کلا ده روز بیمارستان بودیم دو روز رفتم خونه افتادم به خونریزی شدید مجدد رفتم بیمارستان و سونو فهمیدم از جفت مونده تو رحمم چهار روز بستری و هیچکاری نکردن برام بعد چهار روز که اومدم خونه مجدد رفتم بیمارستان و کورتاژشدم اونهمه سختی ولی الان وقتی بچم رو میبینم روزی صدبار میگم‌خداروشکر که بچم سالمه انشالله همه نی نی ها سالم بدنیا بیان الهی آمیییین😊

سلام.بارداری من واقعا سخت بود چون همزمان بابارداریم بیماری قلبی و تنگی نفس شدید گرفتم روزی دوتا آمپول باید میزدم که آمبولی نکنم.زایمانم ولی راحت تر بود بعد ۴ ساعت درد نه چندان زیاد دختر نازم بدنیا اومد.

من هم ۹ماه بارداری سخت وویارسخت داشتم هم زایمانم سخت خیلی سخت بودیادم میفته دلم میگیره

سلام
من تا هفته ۳۰ بارداری حاملگی آسونی داشتم البته جفتم سرراهی بود و دکترم خیلی حواسش بهم بود تا اینک ۳۰ هفتگی انقباضا شروع شد و بستری شدم خیلی میترسیدم همش میگفتم خدایا چ بلایی سر منو بچم میاد خلاصه تا هفته ۴۰ بارداری موفق شدیم نی نی رو نگه داریم 😆😆 از اول قصدم زایمان طبیعی بود ولی کلاسا رو تا ۳۰ هفتگی رفته بودم.وقتی بستری بودم واسه نوار قلب میرفتم بخش زایمان و صدای خانوما رو میشنیدم😥 ولی خب ۴۰ هفته و ۲ روز بودم ک دیگه خسته از این همه سنگینی از اینک هی بری معاینه شی بگن برو فعلا وقتش نیس و بدون هیچ دردی رفتم پیش دکترم گفتم میخوام با آمپول فشار زایمان کنم و بستری شدم دردشو تونستم تحمل کنم چون مثل پریودی هام بود ولی موقع زور زدن کم آوردم ۶ ساعت طول کشید و با بخیه های وحشتناک مرخص شدم .وزن نینی ۳۸۰۰ بود و خودم قبل زایمان ۵۴ کیلو و موقع زایمان ۸۰ کیلو شده بودم ب خاطر استراحت مطلق و خوردن خوابیدن😇
ولی اصلا نترسید همین ک کوچولوتون صحیح و سالم پیشتونه شکر😚

وقتی بچمو گذاشتند رو دلم خیلی خوشحال بودم قبلش خیلی پیاده روی کردم

منم بارداریم دیابت داشتم سخت بود زایمانمم ک خداروشکرسزارین شدم چون دخترم اصلا نچرخیده بودولی چون وزنم بالابود اذیت شدم واسه داشتن بخیه ولی خداروشکرروزسوم خودم دیگه راه میرفتم وکارامومیکردم

مامای همراه خیلی خوبه حتما اگر تونستید بگیرید

من بارداری خوبی داشتم.. سزارین که شدم دکتر کیست های شکلاتی توی رحمم دید که پاره شده بود و کل رحم پر خون شد.. دکتر دیگه ای که توی بیمارستان بود برای کمک بهش اومد.. بعدشم افت جریان خون گرفتم.. دکتر منو دو شب نگه داشت چهار تا دکتر دیگه برای مشاوره اورد بالای سرم..مردم از استرس اه اه اه

من دوران بارداریمم عالی بوداصلاحالت تهوع نداشتم همشم دوساعت دردکشیدم واس زایمان😅

من همیشه حتی قبل بارداری زایمان طبیعی رو به میل خودم انتخاب کرده بودم و در نهایت هم طبیعی زایمان کردم.بهترین پزشک شهر و قبل از بارداری انتخاب کردم و به کمک ایشون باردار شدم .کلاس بارداری هم رفتم و باید بگم کلاس خوبی بود و منو بیشتر در انتخابم مصمم میکرد.اتفاق جالب هم قبل زایمان این بود که من واسه نشون دادن برگه سونو بدون وقت قبلی رفتم کلینیک و خیلی اتفاقی دکتر معاینه ام کرد و بهم گفت برو بیمارستان بچه داره میاد😁 و من رفتم خونه یه دوش گرفتم و ساکمو برداشتم و رفتم بیمارستان و تا فرداش بدون درد منتظر جگر گوشه ام بودم حدودا یه سه چهار ساعتی درد اومد سراغم و پزشک خوبم خانم دکتر مرضیه مهرافزا به کمکم اومد و پسر نازمو دنیا آورد. نمی گم زایمان طبیعی آسونه شاید در لحظه غیرممکن به نظر برسه و خودت به این نتیجه برسی که نه من نمیتونم دنیا بیارم بچه رو ولی در نهایت اتفاقی که باید بیوفته خواهد افتاد و صدای گریه همه زندگیت به دنیات یه معنای جدیدی میده.اینو میدونم باز هم به عقب برگردم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم تا برای اولین بار و اولین لحظه صدای گریه پسرمو بشنوم و تو همون حال بذارنش رو سینه ام و با تمام بی حالی اسمشو من مادر برای اولین بار صدا بزنم.
خدایا شکرت هزاراااان بار شکرت به خاطر همه چی شکرت 🙏❤❤❤❤❤

من کل بارداریم خیلی خوب بود نه حالت تهوع داشتم نه ویار میکردم.شکمم نداشتم.فقط ماه آخر سخت شده بود.شوهرم خیلی هوامو داشت.ولی خانواده شوهرم اذیتم میکردن با کاراشون حرفاشون.کلاس آمادگی زایمان که میرفتم آرامش میگرفتم انقدر بیشرف بودن که میگفتن کلاس برای چی بری؟...بیخیال اونا...صبح ساعت هشت بود کیسه آبم پاره شد اصلا درد نداشتم رفتیم بیمارستان.سرم و که بهم زدن دردم شروع شد.مردم و زنده شدم.بچمو طبیعی به دنیا اوردم.پرستاره ولم کرده بود رفته بود میگفت تو همکاری نمیکنی من میرم هرچی صدا میکردم نمیومد.🥺خسته شده بودم انقدددددر زور زدم تا حس کردم بچم داره به دنیا میاد گفتم توروخدا بیا بخدا بچم داره میاد خلاصه بچم به دنیا اومد.بهترین حس دنیا اون لحظه بود که به دنیا اومد انگار یه بار خیییییلی سنگین از دوشم برداشته شد فقط نازش میکردم میگفتم کیان؟؟قربونت برم مامان.گریه نکن.🥺🥺🥺🥺وقتی مرخص شدم خانواده شوهرم خواهرشوهرام خییلی عذابم دادن.خیییلی.خدا جوابشونو بده الهی.ولی خداروشکر گذشت.خداروشکر بچم بزرگ شد...ای خدا بهم صبر بده خدا.به همه ی مادرا صبر بده.مادر مجبوره بخاطر بچش خیییلی کارا کنه.من بخاطر بچم میگذرم.از خودم میگذرم.بخاطر پسرم میخوام خوب باشم بخندم نمیخوام بچم ناراحتی منو ببینه.خدا کمکم کن🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

من باداری خوبی داشتم فقط دوسه مله اول بالا میاوردم وحالم بد بود
ولی بخاطرسفر نزدیک بود دخترم زود ب دنیا بیاد وتودستگا بمونه ولی خداروشکر بادارودرست شد و زایمانم ب موقع و خوب بود سزارین بودم و بی هوش ولی بعد زایمان خیلی دردکشیدم

بارداری من مثله ی خواب شیرین بود و زایمانم هم سزارین بود بدون سر سوزنی درد اما بعد از زایمان انگار خواب شیرینم یهویی تموم شد کوچولوم وزن خوبی داشت اما بعد از تولد بعلت رفلاکس معده ناگهان سیانوز شد من اون روزها تا جهنم رفتم و برگشتم اما خدای مهربونی داریم ک دلم و نشکوند و سلامت کوچولوم و بهم برگردوند .الانم بعضی روزا ک خیلی شیطنت میکنه و کلافه میشم فقط میگمممم شکرت خدا جونم😍

اینجورکه شما میگید ادم از زایمان طبیعی وحشت میکنه

سلام من بعد از ۴ بار سقط مکرر باردار شدم بارداریم خیلی پر از استرس بودو کلی امپول انسولین زدم ولی توکلم به خدا بود زایمانم خیلی راحت بود دوشب تو خونه درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان ۳۷ هفته هم بودم که دهانه رحمم باز شد بستری شدم وبعد از دو روز حسین قشنگم به دنیا اومد

بارداری ناجوری دارم شکمم انقد یزرگ میشه همه فکر میکنن دوقلو دارم. زایمانم هم سزارینم داغون اونو دیگه نمیگم

بارداری سختی نداشتم ولی توزايمان خیلی اذیت شدم هم درد طبیعی کشیدم اخرسزارين شدم

سلام من 16 بهمن بیمارستان اقبال زایمان کردم هم تلخ بود هم شیرین تلخ بخاطر مامانم که پاش درد میکردو نمیتونست اونجور که باید بهم برسه من همه کارامو خودم کردم شیرینم به خاطر پسرم دومین هدیه خدا که بهم داد من خیلی خوشحال بودم

من طبیعی زایمان کردم ولی زایمان فوق العاده سختی داشتم یک هفته بستری بودم سوزن فشار بهم وصل بود به زور بچمو دنیا آوردن ولی خداروشکر دخترم سالمه کنارمه ولی بازم برگردم طبیعی زایمان میکنم

من زایمانم سزارین بودوهمه چی عالی خداروشکرراضی بودم...دوران بارداریمم اصلااذیت نشدم...امیدوارم هرزنی ک ارزوی بچه داره خدادامنشوسبزکنه وتجربه ی مادرشدن روبهش هدیه کنه

من تو بارداریم زیاد دلخورشدم و ناراحت بودم واما چیزهای زیادی یاد گرفتم و الی زایمان فوق العاده عالی عالی داشتم .......

خداروشکر بارداری خوبی داشتم تهوع و ویار نداشتم فقط دو ماه آخر دردهای سیاتیک و لگن اذیتم میکرد و البته ضربه های سر پسری 😍زایمان طبیعی خیلی عالی داشتم و خیلی راضیم کلا دوساعت فقط درد داشتم و بعدش هم سرحال و قبراق به بچم رسیدم😍هیچ عوارضی هم زایمانم برام نداشت دکترم هم خیلی راضی بود حتی جای بخیه هام تا دوماهگی پسرم ناپدید شد و اصلا معلوم نیست....خداروشکر💙

من از اول بارداریم زایمان طبیعی رو دوس داشتم و زایمان طبیعی کردم فقط بزرگترین اشتباهم این بود که وزن دخترمو و لگن خودمو نرفتم سنو تا بدون همین
ایدی اینستا هم mersana.m9

من کلی برنامه ریزی کرده بودم برای بارداریم ولی متاسفانه بخاطر سقطی که داشتم بارداریم شد پر از استرس اوایل هماتوم بعدشم پره اکلامپسی بعدم که گفتن بچه وزن نمیگیره درست بعدشم تو سی و شش هفتگی یک اتفاق بزرگ شوک اور خانوادگی باعث شد بدترین بارداریو داشته باشم اخرین سونویی که رفتم تو 36هفتگی بهم گفت خانم بچه هیچ ابی دورش نیست کیسه ابت خیلی وقته سوراخه وقتی رسیدم بیمارستان ختم بارداریمو زدن و فهمیدم کیسه اب از29 هفتگی سوراخ بوده و دکترم که اینهمه هم بهش میگفتم من همه ش خیس میشم نفهمیده دخترم بدنیا اومد ولی ده روز بیمارستان تو nicu بستری شد و این شدکه بدترین خاطره شد برام منو پدرش فقط از خدا میخواستیم دخترمون زودتر بیاد تو اغشمون و غیر این موضوع هیچی دیگه مهم نبود

من دوران بارداری سختی داشتم کلی ورم و همش تهوع .از اون بدتر رفتم برا زایمان کیسه آبم با دهانه رحم یک سانت پاره شد و بزور رحمم و باز کردن اما بچه موقعیتش op بود ینی با صورت میومد و وارد لگن شده بود و بیرون نمیومد با بدبختی و با دوازده ساعت مداوم جیغ و فریاد بزور با پنجاه و هشت تا بخیه و بزور هزار جور داروی مخدر برای تسکین درد بچه را با ساکشن بیرون کشیدن

چقده طولااانی شددد😂😂😂

سلام
۴ ماه اول بارداری من خیلی راحت بود. فقط چون سنم کم بود باید بیشتر تحت نظر میبودم. ولی بعد ۴ ماه
تموم سختیام شروع شد. کمردرددددد شدید . دکتر رفتن فایده ای نداشت. اصن نمیتونستم تکون بخورم. مجبور شدم کلا استراحت کنم
تازه فشارمم بالا میرفت هی.
این از دوران بارداریم. بعدشم ک ۹ ماه بارداریم کامل شد ولی بچه ب دنیا نمیومد. ینی منتظر بودم دردم شروع بشه تا طبیعی زایمان کنم اما خبری نبود😄
خلاصه هر دو روز ی بار میرفتم نوار قلب میگرفتم‌از بچه دو هفته اینجوری سر کردم
تا آخرش ی بار ک رفتم بیمارستان گفتن دیگ باید بستریت کنیم بچه کامل شده و دیگه بیشتر خطرناکه تو رحم باشه
خلاصه بستریم کردن و آمپول فشار زدن. چشتون روز بد نبینه ۲۴ ساعت همونجوری درد کشیدم ولی دهانه رحم باز نمیشد😖
آخرش دیگ گفتن یکی دو ساعت صبر میکنیم اگ نشد باید بری سزارین😟. منم ک فقط ۱۷ سالم بود میترسیدم
باز خداروشکر ب ساعتی ک گفتن نرسید و بچه ب دنیا اومد
خلاصه زایمانم خیلی سخت بود. منم واس همون دیگ هنوز ک هنوزه میگم فلن بچه نمیخوام😄

من فوق العاده بارداری خوبی داشتم.خوشبختانه اصلا ویار نداشتم.خیلی هم شیکمو شده بودم. زایمان طبیعی کردم. از ۶ صبح دردم شروع شد ۱۲.۱۵ ظهر پسرمو‌ بغل کردم. درد کشیدم ولی خیلی ولی زود فراموش میشه. الانم خوشبختانه به وزن قبلم دارم برمیگردم. @elvin_alavi_2020

وااااااییییی موضوع خوبیه، من اولین نی نیم هس زایمانم طبیعی بود خیلی دردناکههههه زایمان طبیعی 😥😥😥 ولی من راضیم طبیعی خیلی بهتره کلا همه چیم بعد بدنیا اومدن نی نی تموم شد و راحت شدم دو سه ساعتش خیلی سخته بعدش طبیعی بهترینه واقعا

من بارداری خیلی خیلی سختی داشتم... مداوم بالا می‌آوردم سر کارم میرفتم.. زایمانم از با داریم بدتر و سختر بود طبیعی به‌دنیا اومد پسرم چون دیر دنیا اومد 3روز آن ای سیو بودخیلی بد بود تجربه سخت و بدی داشتم... دیگه دلم نمیخواد بچه دار شم... الان کل هیکلم بهم ریخته و زشت و چاق شدم... 😢😢😢😢

هر زایمانی سختی خودشو داره من هم کلاس های قبل زایمان رو داشتم کلا همه میگفتند طبیعی بهتره زایمان کنی من طبیعی زایمان کردم شب بود دل و کمرم حسابی درد گرفته بود کسی هم نبود

حاملگی پراز استرسی داشتم آخه بعد از 12 سال خدا برام معجزه کرد. از زایمان بی اندازه میترسیدم اما به خاطر دیدنش تو لحظه زایمان بی حسی رو انتخاب کردم. فوق العاده راحت و خوب بود. اون لحظه دیدمش لذت دنیا رو یردم. اما وقتی داشتن بخیه میزدن فشارم یهو خیلی افتاد، تهوع شدید داشتم که سریع یه آمپول تو سرمم زدن و سریع خوب شدم.

من تو بارداری قند داشتم وقتی رفتم بیمارستان یه خووورده درد داشتم ولی بخاطر قندم هفته ۳۹ بستریم کردن از پنجشبه شب بستری شدم تا شنبه صبح ۵و۳۵ دیقه زایمان کردم قبل زایمان بیمارستان برای چکاب میرفتم و خودم طبیعی رو خواستم برای همین بیمازستان یه سری برامون کلاس گذاشتن که خیلی تاثیر خوبی تو روند زایمانم داشتم برای زایمان طبیعی فقط نباید ترسید و اصلا وقتی بچه بدنیا میاد هیچ دردی نداره فقط قبلش ک درد داره و اگه اون دردا رو یکم ادم تو خونه بکشه خیلی بهتره من دردام بیمارستان بود و برام یکم سخت شد ولی خیلی راضیم از زایمان طبیعی و پشیمون نیستم از انتخابم

من بارداری خیلی خوبی داشتم ولی عوضش زایمان خیلی سختی داشتم که پسرم بدنیا امد لحظه اول گریه نکرد به من در حد 30 ثانیه نشون دادن سریع بردن بخش نوزادان بستری کردن.

من‌بارداری راحتی داشتم و زایمان طبیعی می خواستم ولی دکترمو اشتباه انتخاب کردم چون کارش طبیعی نبود ولی بهم گفت کمکم‌می کنه برای طبیعی. تا هفته ۴۱درد زایمان نگرفتم و کیسه آبم پاره شده. آمپول فشار زدن. سر زایمان که درد داشتم دکترم‌اصلا کمکی نکرو هی میومد می گفت خیلی مونده تا بچه بیاد الان که ۹شبه فردا ظهر بچه به دنیا میاد. من روحیه مو از دست دادم و گفتم سزارین کنید. بعدش واقعا هیچ کار نمی تونستم بکنم خیلی ضعیف شده بودم عفونت ادراری هم گرفتم.جای بخیه هامم گوشت اضافه اورده. دلم می خواد می تونستم‌زایمان طبیعی بکنم.

من بارداری خوبی داشتم ولی زایمان سختی داشتم بعدش کم خون شدم و کمر درد شدید

من خیلی خیلی بارداری سختی داشتم ۴ ماه ویار شب ور روز اما زایمان خیلی خیلی راحتی داشتم ساعت ۱ شب درد گرفتم یک ربع به دو زایمان کردم خیلی راحت

بارداری تقریبا راحتی داشتم با وجود اینکه جفتم پایین بود و از اول دل درد داشتم
ولی زایمانم خیلیییی خیلیییی سخت بود از ساعت ۱.۳۰ شب کیسه آبم پاره شد رفتیم بیمارستان تا ساعت ۱۱.۳۰ صبح درد طبیعی کشیدم درداااا درد ساعت ۱۱.۳۰ صبح سزارین اورژانسی شدم تازه رحمم تا ۹ سانت پیشرفت داشت هر دوش دردش بده ولی وقتی بچتو نشونت میدن تمام دردا فراموشت میشه بعد از ۱۰ روز که پسرم به دنیا اومد جای بخیه هام عفونت کرد و دوباره بستری شدم و یکماه شکمم باز بود تقریبا اندازه ۷ .۸ سانت

من زایمان زود رس داشتم و طبیعی و به شدت سخت😑تا ۱۰ روز بعده زایمانمم بیمارستان بودم چون بچم ان آی سی یو بود.چند وقت پیشم فهمیدم به خاطر نارس بودن پسرم باده فتق داره و باید عمل بشه.بچه ی ۴ ماهم عمل شد روزای خیلی سختی رو داشتیم اما میگذره با هرلبخندش😊

من حاملیم خیلی خوب بودنه خداروشکر حالت تهوع داشتم نه هیچی عالی بود موقع زایمانمم دردنداشتم امپول فشارزدن هنوز دردام زیاد نشده بودکه گفتن بچه مدفوع کرده اومدن بالاسرم 12اومدن 12/37دقیقه زایمان طبیعی شدم خداروشکر عالی بوددرسته دردزیادنداشت ولی بازم اذیت میشیم دیگه بعدشم که زایمان کردم پسرم زردی داشت 7روز بیمارستان بودم همونجام بخیه درحال ریختن بودن😂😂 کلازاچی من توبیمارستان گذشت😒

من بارداری نسبتا سختی داشتم دوماه آخر ک تموم تنم خارش گرفت طوری ک تا صبح بیدار میشستم و گاهی هم از خارش زیاد گریه میکردم زایمانم طبیعی بود ب خدا رسیدم تا زایمان کردم خیلی درد کشیدم ولی خدا را هزاران مرتبه شکر ک پسرم سالمه ❤

من‌دوران‌بار‌اریم خیلی راحت و عالی بود ولی زایمان سختی داشتم از سزارین وحشت داشتم ولی بعد از چند ساعت تحمل کردن درد طبیعی نتونستم و به دلیل کوچیک بودن لگن سزارین شدم انقدر از سرارین وحشت داشتم توی اتاق عمل حالم بد شد و بعد از زایمان ۲ ساعت بیهوشم کردن تا حالم اوکی بشه ولی وقتی دخترمو بغل کردم همه چی یادم رفت

منم زایمان سختی داشتم ولی حالا خداراشکردخیلی دخترم خوبه هم راه میره وهم حرف میزنه

من یه بارداری خارج از رحم داشتم یه کورتاژم داشتم.با اینکه تو‌بارداری سرکلاژ شدم بازم استراحت مطلق بودم هر روز دوتا انوکسان و کلی قرص و امپول و شیاف تا وقتی هم که برم تو اتاق عمل بالا اوردم ۱۶کیلو کم کردم تو بارداری.سزارین شدم ۳ساعت تو اتاق عمل بودم بخاطر جسبندگی شکم و رحم که حاصل عمل قبلیم بود.بعدشم که نگهداری یه پسری که کولیک و رفلاکس و الرژی داره🤪

زایمانم خیلی راحت بود انگارکه سزارین بیهوشی زده بودن طبیعی آوردم دوتا بخیه بیشترنخوردم کلا تو خواب پسرم دنیا اومد دوران بارداریم اصلا اذیت نشدم اوایلش ی خورده حالت تهوع داشتم شاید یک ماهم نشد خداروشکر واقعا

باتمام درداش بهترین لحظه و بهترین حسه مادری کردن😍

من دوران بارداریم دوماه آخر سخت بود و زایمان بسیار سختی داشتم دو روز درد کشیدم واقعا سخت بود اما خداروشکر پسرم سالم به دنیا اومد

من درد طبیعی رو کشیدم و آخر سر سزارین شدم کاش از همون اول سزارین میکردم چون الان همورویید گرفتم خیلی اذیت میشم

بارداري نسبتا خوبي داشتم
خيلي دلم ميخواست زايمان طبيعي داشته باشم ولي بخاطر اينكه علائم زايمان نداشتم و اب دور بچه كم شده بود فورا سزارينم كردن..
ماماناي باردار روز هاي اخر خيلي زياد مواظب اب دور بچه باشين

منم بارداری سختی داشتم سر بچه دومم همش زیر سرم بودم و فشار پایین و حالتهای خفگی وبیقراری پا ولی خداروشکر نیم ساعته زایمان کردم طبیعی ب کمک مامای همراهم

من بارداری خوبی داشتم ولی چون قبلش سقط داشتم یکم استرس داشتم ولی ۹ماه خوردم وخوابیدم بعدم که دکترم پول گرفت سزارینم کرد عالی بود.جوری که ازبیمارستان اومدم خونه رفتم کارامو کردم.انگار نه انگار زایمان کردم.ولی قشنگ ترین لحظه وقتی بود که مایا رو آوردن پیشم بچم اینقدر گرسنه بود که دهنش بازبود پرستاره گفت خانوم بچه ات کاملا گرسنه اس
بهترین لحظه عمرم بود.واقعا خداروشکر که مایا رو بهم داده

من بارداری خوبی داشتم اما زایمان اولم خیلی بد بود خیلی درد کشیدم سزارین بودم اما سر دومی اصلا درد نداشتم هم بارداریم هم زایمانم عالی بود با اینکه همه میگفتن سزارین دوم خیلی سخته

من2بارسقط داشتم قلب تشکیل نمیشد.بارسوم باکلی ترس واسترس فهمیدم سالمه.کلی دارومصرف کردم تارسیدم هفته35.تو صدای قلب بچه نامنظم شنیده میشد گفتن قلبش مشکل داره.مردم وزنده شدم هرجایی گفتن رفتم ازنوارقلب گرفته تا اکو قلب.دوهفته بعد دکترگفت احتمال ایست قلب وجودداره فردابستری شو واسه سزارین.رفتم بیمارستان حین عمل دکتر دید3دور بندناف پیچیده دور گردن متوجه نشدن وچون خون به قلب نمیرسیده باعث شده بودنامرتب بزنه.خلاصه مشخص شد مشکل قلبی نداشته وسالمه.مامانایی که باردارن خودشون حین سونو ازپزشک درباره بند ناف بپرسن.چون خودشون دقت نمیکنن.من اگه دیرمتوجه میشدم بچه ام ازدست میرفت.حین عمل که بچه رو آوردن پیشم کبود شده بوداز بی اکسیژنی.اگه تاعصرمیموندم شایدمیمرد.خیلی دقت کنین

خداروشکر بارداری خوبی داشتم درسته یکم مشکل بود ویار عجیب وغریب داشتم دوبار زایمان طبیعی داشتم سخت بود بعد به دنیا اومدن نی نی فراموش میشن دردا😍

شکرخدا هم بارداری هم زایمانم عالی بود فقط این فسقل خان سرشیرخوردن اذیتم میکنه

من زایمان اولم بود زایمان خیلی سختی نداشتم خیلی خوب بود

سلام زایمانم طبیعی بود و خیلی خوب بود و وقتی پسرمو بغل کردم ک دیگ هرچی بگم کم گفتم از شدت خوشحالیم تو دوران بارداری تا۴ماهگی فقط نمیتونستم غذای گرم بخورم گلاب به روتون بالا میاوردم و بعد تولد پسرم تا ۵ ماهگی بخاطر رفلاکس شکمش خیلی اذیت شدم . sanaz__family

من خودم ماما هستم ولی هیچ وقت فک نمیکردم درد زایمان انقد سخت باشه، خییییییلی سخت بود

من بارداری خیلی خوبی داشتم الحمدلله رب العالمین
فقط سه ماه اولم یکم ویار داشتم
زایمانم هم الحمدلله خیلی خوب و عالی تقریبا 2ساعت شد قبلشم اصلا درد نداشتم
احساس میکنم این بخاطر چندتا چیز بود
اول خوراکم تو بارداری احتیاط کردم
قرص اصلا مصرف نداشتم
استرس بخودم اصلا ندادم
ولی از همه ی اینا گذشته درد اخر همه دارن منم داشتم خب ولی بدعای خیر مادرم و چله ای که با اقامون گذاشتیم احساسم اینه که در راحتی زایمانم اثر داشته

سلام من توی دوری بارداری خیلی سختی کشیدم خیلی بلا سرم آمده از کجاش بگم براتون فقط این را بگویم که وقتی زایمان کرده ام و فرزند ام رو در آغوش گرفتم آرامش گرفته ام ..... ..... ........😔😔😔

من زایمانم عالی بود بااینکه دوقلوداشتم طبیعی زایمان کردم مثل خواب بود برام

عزیز درد داشتم اول عفونت کرد بعد لب هاش باز شدن

اره درددارن شکمم بی حسه

من زایمان خییییلی سختی داشتم تمام مراحل طبیعی رو رفتم ۱۰ سانت باز شد رحمم و سر بچه ام دیده میشد ولی بچه به دنیا نیومد آخرشم بردنم سزارین شدم

سلام ‌. من بارداری خوب و تقریبا راحتی داشتم . تصمیم گرفتم ک طبیعی دنیا بیارم . و کلاس های آمادگی برای زایمان هم شرکت کردم . اینقدری ک بقیه از هر طرف بهم میگفتن تحرک داشته باش تا زایمان راحتی داشته باشی تحرک نداشتم و اکثرا خونه بودم . فقط دو هفته آخر رو تصمیم گرفتم روزی یک ساعت پیاده روی کنم . و ورزش هایی ک تو کلاس گفته بودن ‌.تو ۳۹:٫ هفتگی کیسه آبم تو خونه پاره شد و بیمارستان رفتم و اورژانسی بستری شدم و با آمپول فشار و دو و نیم ساعت درد ک اوج دردم فقط یک ساعت بود . اون یک و نیم ساعت قبلش در حد انقباض بود و قابل تحمل .
و پسرم راحت به دنیا اومد و راضی بودم .
تجربه سزارین رو ندارم ک بدونم راحت تره یا نه .

من اوایل و اخر حاملگیم خیلی سختی کشیدم مخصوصا ماه اول خیلی حالم بد بود.زایمانمم ۱۰ساعت تو اتاق لیبر بودم بدون درد بودم .ولی حین زایمانم خوب بود.خداروشکر

من ماه اول بارداری سختی داشتم آخه لک بینی داشتم ولی بعدش خدارپسکر دوران خوبی داشتم تا اینکه دخترم بدنیا اومد و سونوگرافی شاکری وزن دخترمو اشتباه گفت و وقتی دخترم بدنیا اومد از وزنش شوکه شده بودم و همیشه نفرین میکنم دکتر بیشعور را

من سه ماه اول خیلی حالم بود فقط کاهو میخوردم ولی بعدش خیلی خوب بود زایمانم خیلی راحت بود ولی بعدش دخترم زردی گرفت اونجا خیلی اذیت شدم

من ۵ ماه اول بارداریم ویار خیلی بدی داشتم. اما بعدش خیلی خوب بود. زایمانمم خودم سزارینو انتخاب کردم اصلا هم پشیمون نیستم بیهوشم کردن بیدارشدم پسرم کنارم بود😍

من دوران بارداری فوق العاده راحتی داشتم، کلاس های آمادگی زایمان طبیعی هم شرکت کردم، کیسه آبم پاره شد ۱۲ ساعت درد کشیدم برای زایمان طبیعی اما در نهایت سزارین شدم، اما بعد از عمل خیلی سریع بهبود پیدا کردم در حدی که پس فرداش دیگه خودم همه کارامو میکردم و در عرض یک ماه هم به وزن قبل بارداریم برگشتم

شهریار خیلی خوب بودن دکترو پرستارش

من تهوع بارداری بدی داشتم اونقدر شدید بود که تا دو ماه نتونستم حتی مسواک بزنم تا ماه چهارم به همین منوال گذشت، به خاطر ضخامت زیاد nt هفته شانزدهم بارداری آمینوسنتز کردم و از هفته سی ام بارداری به خاطر کاهش ناگهانی طول سرویکس تا هفته ۳۶ استراحت مطلق بودم، شکر خدا دخترم کاملا صحیح و سالم هفته ۳۸ به دنیا اومد، به دلیل آمادگی بدنی و ورزش فراوان پیش از بارداری زایمان طبیعی بسیار راحتی داشتم و روز تولد دخترم یکی از خاطره انگیزترین روزهای زندگیم شد

من بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم البته ناگفته نماند ک همسرم خیلی کمکم میکرد وروز زایمانمم قرار بودک طبیعی زایمان کنم خانوما رو ک دیدم نظرم برکشت و سزارین شدم خیلی،خوب بود بعدشم با کمک مامان خوبم همه چی عالی پیش رفت

من زایمان اولم بود من از کمر سر شدم سزارین شدم وحشتناک بد بود تا ۲۰ روز نمیتونستم مثل فلجا از جام پاشم فقط گریه کارم بود در عرض دو هفته ۱۵ کیلو کم کردم

من هم.بارداری خوبی داشتم هم زایمانم سزاریم بود که کلا نه دردی نه عذابی هیچ چی نفهمیدم

سلام😊
من بعد از یه سقط ب لطف خدا دوباره باردار شدم بارداریم یکم استرس داشت بخاطر لکه بینی ولی درکل خوب بود🤗از زایمان وحشت داشتم ولی همیشه موقع اذان از خدا میخواستم کمکم کنه طبیعی زایمان کنم و ب لطف خدا و ورزشهایی ک کردم و تاپیک زایمان طبیعی سوره جون تونستم در عرض سه ساعت زایمان کنم و فوق العاده راضی ام🌹و ب جرات میتونم بگم بهترین روز زندگیم بود.🎊
اینارو گفتم تا اون دسته از عزیزایی ک از زایمان طبیعی میترسن خیالشون یکم راحت بشه😍

من بارداری خیلی حالم بدبودوروزای سختی داشتم.موقع زایمان هم که داغون شدم تموم دردای طبیعی کشیدم اخرش سزارینم کردن.خیلی سخت وبدبود

وای رعشه به تنم ميفته یاد زایمانم میفتم بااینکه بارداریم چهل یک هفته و پنچ روز شده بود و دهانه رحم هنوز بسته بودسزارین م نکرد تا طبیعی بچه به دنیا بیاد خیلی وحشتناک بود و وحشتناک تر ازاون بعد زایمان و عفونت کردن بخیه ها و دردسر وقتی بیشتر می‌شد که بچه ام کولیکی و دست تنها خیلی سخت بود

وااای زایمان که من اصلا راضی نبود هرمیگی طبیعی خوبه اشتباه میکنه خیلی بد بود من ۲ بار بخیه خوردم اون هیچ الانم مثانه ام‌اومده پاینن موقع رابطه با همسرم کلا مشکل دارم و درد دارم باید برم زیبایی عمل کنم خیلی اشتباه کردم که سزارین نشدم من هرکیو دیدم سزارین اکثرا راضین ولی هرکی طبیعی بود دورمون ناراضین

من بارداری وحشتناکی داشتم ۹ ماه تمام استفراق زایمانمم طبیعی بود ۱۵ ساعت طول کشید

‌من زایمان سختی داشتم و دخترم یه هفته ان ای سیوبستری خودمم داغوو ن

وای یادم می افته دیونه میشم منم خیلی درد داشتم چهارشنبه ۴دی درد کشیدم فداش صبح رفتم از ۱۰ شدید شد تا ۵بعداظهر ک دخترم بدنیا اومد واقعا دردم زیاد بود بخیمم خیلی درد میکرد زایمانم طبیعی بود.

من بارداری پرازاسترس وناراحتی داشتم چون گفتن بچه ت سندروم دان داره خیلی سختی کشیدم .اما الحمدالله بچه م سالم بدنیا امد سزارینم سخت بود چون چندساعت پاهام توبی حسی موند برنمیگشت .خیلی ترسیده بودم .ضربان قلبمم هم کندشده بود .

وای خدا من خیلی سخت بود ازبس اذیتم کردن بچه اولمه ولی افتادگی رحم گرفتم الانم همش درد دارم😢😢

من هم بارداری هم زایمان فوق‌العاده سخت داشتم تادم مرگ رفتم

من بارداری سخت سختی داشتم هم زایمان سخت تو چهارماهگی گفتن بینی بچه دیده نمیشه ناقص تو شش ماهگی آبله مرغون‌گرفتم، بیمارستان بستری ام کردند زایمان زایمان ده ساعت کشید که به دنیا آمد بعد اون دستشویی نتونستم برم برام سونت وصل کردن سه روز بعد آمدیم خونه بعد سه روز بعد به خاطر زردی بستریم کردند پنج روز من که استراحتم نتونستم کنم

من سردخترم بارداریم یکم سخت بود برام پادرد گرفته بودم بدشم ک درد طبیعی کشیدم ونتونسم طبیعی بدنیاش بیارم بدکلی عذاب سزلرین شدم بدش تا۵روزبیمارستان بودم وای خیلی سخت بود خیلی ...الانم دوباره باردارم و پادرد وکمردرد گرفتم نمیتونم کاراموانجام بدم خیلی سخته 😥😥😥

من صفر تا صد بارداری و زایمانم عالی بود، یکی از بهترین مراحل عمرم بود که به خوشی ازش یاد میکنم، ممنون خدای مهربونم

من هردوزایمانم سزارین تقریبا راحت بودن خداروشکر هردودخترام هم سالمن

من زایمانم خوب بود راستش شب قبلش من با شوهرم رابطه داشتم روز بعدش احساس خیسی میکردم که رفتم بهداشت گفتن باید بستری شی. اونجا دیگه خیلی استرسم گرفت و گریم گرفت وقتی معاینه کردن گفتن خونریزی داری دیگه هیچی بستری شدم ساعت ۱۲ خیلی کم درد داشتم تا ۹ شب بودم که آخرش اومدن گفتن باید سزارین شی چون ضربان قلب بچه بالاست هم خوشحال شدم هم احساس ترس از عمل😟 خوشحالیم به خاطر این بود که دیگه درد زایمان طبیعی نمی‌کشم چون بودن کنارم که اینقدر جیغ میکشیدن که بدتر استرست می‌گرفت خلاصه رفتم اتاق عمل و بعد از عمل حالم به شدت بد شد چون قبلش غذا خوردم که نباید می‌خوردم 🙁 خلاصه ولی وقتی پسرمو دیدم اشک شوق ریختم خیییییییلی احساس شیرینیه واسه همه کسایی که منتظرن نی نیشون دنیا بیاد آرزوی موفقیت میکنم⁦☺️⁩

من بارداریم خیلی سخت نبود ولی خیلیییی از زایمان میترسیدم ولی بازم دلم میخواست طبیعی زایمان کنم از لحاظ روحی خیلی آشفته بودم کلاسای ورزش بارداری رفتم خیلی به تقویت جسم و روحم کمک کرد اما باز ترس باهام بود ولی اصلا به سزارین فکر نمیکردم تا اینکه ده روز قبل تاریخی که واسم زده بودن رفتم خونه خواهرشوهرم و نمیدونستم مریضن از فرداش من و شوهرم آنفولانزای شدید گرفتیم و پسفرداش من تب شدید کردم که رفتم بیمارستان، معاینه کردن و گفتن سریعا باید زایمان بشی تبت خیلی بالاس ضربان قلب خودم و جنین بالا رفته بود،کلی آزمایش گرفتن و گفتن مشکوک به h1n1 هستی خلاصه اینکه با ماسک و تنگی نفس و تب چهل درجه و بدن درد و بعد کلی سرم، امپول فشار زدن و دردام شروع شد فقط خدا رو صدا زدم و خواستم بچم سالم بدنیا بیاد و درحین دردام از حرکتای ورزشی و ریلکسی که یاد گرفته بودم استفاده کردم و خیلی کمکم کرد به کاهش درد، بعد از چندساعت گل پسرم سالم بغل کردم به روش طبیعی که دلم میخواست و چندروز بستری بودم تا تبم بیاد پایین.

من بارداریم خعلی خوب بود بدون هیچ علایم و حتی ی شکم کوچولو😂کسی باورش نمیشد وقتی برا زایمان رفتم🤦‍♀️.
زایمانمم اصلا ماه درد نداشتم ۳۷هفته و ۳روز رفتم معاینه ۱سانت بود رحمم ۳۸هفته و ۳روز درد زیادی نداشتم محظ احتیاط رفتم ۸سانت رحمم باز بود😂خداروشکر زایمانمم راحت بود 😊۱۱بستری شدم چون دکترم جاعه دیگه سزارینی داشت تا اومد پیشم ۲‌‌.۳۰شد ۲‌.۴۵رفتم اتاق زایمان ۳زاییدم طبیعی😍😍😍

من کل بار داریم راحت بودم زایمان طبیعی داشتم اونم خوب بود بدون بخیه ،کلا خوش زایمانم،با ارثی بودن زایمان موافقم،ولی زایمان طبیعی و ب هیچکس تجویزنمیکنم😊

من بارداری راحتی داشتم فقط آخراش زیاد سونو میرفتم چون میگفتن ریزه و چون اولی سزارین شدم دومی رو به درخواست خودم طبیعی آوردم
البته بگم از همدان تا تهران رفتم فقط به خاطر زایمان طبیعی 😍😍😍😍

حاملگی من از اول با استرس شروع شد چون سونو ب اشتباه خارج از رحم تشخیص داد کلی اذیت شدم اما بعدش خوب بود ویار نداشتم و فعال بودم اما برا زایمان ده ساعت درد کشیدم پسرم افت قلب پیدا کرد و مجبور ب سزارین شدم و چون با قیچی الوده بند ناف پسرمو جدا کردن عفونت وارد خونش شد و تشنج کرد و ده روز بستری تو ان ای سی یو و نوار مغز و ....
اما خداروشکر تاثیری رو مغزش نذاشته بود و خداروهزاربارشکر الان هفت ماهشه و سالمه و چند روزه میتونه بشینه

من خیلی از دردای زایمان وحشت کردم اصلا صحنه هاش جلو چشامه همش.ولی درکل زایمانم خیلی خوب بود بدون دخالت دکتر بود الانم خداروشکر بچمو دارم همه چی یادم رفت

من بارداری خوبی داشتم زایماننم راحت بود بچه اولمم هس طبیعی به دنیا اومد من ده ساعت درد کشیدم وقتی جوجوم به دنیا اومد و گذاشتن رو سینم همه دردام یادم رفت😍😀

من هم بار داریم خوب بود هم زایمان
سزارین شدم همه چی عالی

عزیزم منم داشتم زهره ترک میشدم خداروشکرهیچی نفهمیدم زایمانمم سزارین بود بعدشم خیلی کم درد داشتم بخیمم جذبی بود کلا همه چی عالی خداروشکر

راستش من به اصولي اعتقاد داشتم كه اصلا به هيچ چيز فكر نميكردم.ميگفت هر چه بادا باد بخاطر همين كلاسا را هم نرفتم فيلم زايمان نديدم.خواستم بي مقدمه و بي دلهره باشم .خيلي بد ويار بودم و از ماه ٥تا ماه اخر لگن درد داشتم تا اينكه كيسه ابم پاره شد.خوشحال شدم چون داشتم وارد ٤٠هفته ميشدم ولي دردي نداشتم.امپول فشار وزدن ودردام كه شروع حدود ٦ساعت درد كشيدم و بعدشم دخترمو گذاشتن روي سينه ام.خودم طبيعي رو خيلي دوست دارم و نچرال بودن هر يز اعتقاد دارم.ميخام بگم واقعا ميگن درد بارداري درد بي عاري راست ميگن.من همه دردامو الان فراموش كردم.چون خود خدا اين غريزه رو داده بهمون.با اينكه اينقد درد ميكشي ولي من اصلن الان دردام يادم نيست.تو رو خدا اينقد زايمان طبيعي رو سخت نكنين براي خودتون. واقعا اون لحظه كه با هوش باشي و دنيا اومدنشو با چشات ميبيني واااااااقعااااااااا ميگم وصف نشدنيه.
اصلا استرس نداشته باشين و نه ماه و لذت ببرين و براي يك شب خرابش نكنين.

کسی اینجا تجربه زایمان طبیعی ب روش اپیدورال رو داره؟

من بارداری خیلی خوبی داشتم فقط آخراش خراب شد هفته۳۶پره اکلامپسی شدم خیلی میترسیدم بچم چیزیش بشه.اورژانسی سزارین شدم هیچ وقت به طبیعی فکر نکردم فقط دوست داشتم اسپاینال بشم تولده بچمو ببینم متاسفانه جنرال شدم اون قسمت بده زایمانم بود.با اینکه پسرم۳هفته زودتر به دنیا اومد خداروشکر وزنش خیلی خوب بود تو دستگاه نموند این قسمته خوبه قضیه بود

من به لطف خدای مهربون دوران بارداری خیلی خوبی داشتم .کلاسای بارداری رو تماما شرکت کردم حتی کلاس ورزش های فیزیولوژیک رو شرکت کردم برا زایمان طبیعی به روش فیزیولوژیک .اما از هفته ی سی و سوم به بعد گل پسرم دیگه نچرخید تا یک روز قبل از زایمانم سونوگرافی انجام دادم بازم نچرخیده بود ،بخاطر عرضی بودن بچه ناچارا سزارین شدم . با توکل به خدا و اعتماد به دکتر زنانم سزارین خوبی رو پشت سر گذاشتم . فقط بعد از زایمان بخاطر داشتن بیماری التهاب روده نمی تونستم از شیاف دیکلوفناک استفاده کنم.یه هفته درد کشیدم ولی کلا بخیر گذشت.

من خیلی درد زایمانم زیاد بود. اما به انتخاب خودم زایمان فیزیولوژیک داشتم و متوجه شدم دو تا چیز خیلی مهمه برای زایمان راحت تر. اول اینکه حتما برید پیش دکتر خودتون زایمان کنید، من رفتم بیمارستان خصوصی دکتر خودم نبود اونجام یه دکتر بود تا سزاریناشو انجام بده بعد بیاد سراغ من خیلی درد کشیدم. دو ساعت درد شدید داشتم. دوم اینکه ماما همراه داشته باشید. من مامای همراه نداشتم و فقط من زایمان طبیعی داشتم ماماهای بیمارستان منو گذاشتنو رفتن واسه خودشون دور هم آش میپختن نمیتونستم پاشم، تشنم بود کسی نبود بهم آب بده. انقدر داد میزدم تا میومدن سراغم. کلا خاطره بدی مونده برام. این دو تا مورد اگر رعایت شه زایمان خیلی راحت تره

دوران بارداری خیلی سخت بود همش حالت تهوع ولی زایمان خوب بود ۴ ساعت درد کشیدم و بعد طبیعی بچم به دنیا اومد وقتی بغلش کردم یه حس خوبی داشت دیگه درد نداشتم ۴ تا بخیه خوردم بچمم خدارو شکر سالمه

من بارداریم که هیچ مشکل و ویاری نداشتم فقط یکم کمرم درد گرفته بود و زایمان هم سزارین بودم عالی بود اصلا درد رو حس نکردم برخلاف چیزهایی که شنیده بود اما تمام این راحتی هارو کوچولومون جبران کرد و تا چند ماه شب و روز برامون نذاشت🤭

من زایمان اولم خیلی سخت بود ۱۷ساعت درد کشیدم وبعدش بخیه هام خوب نمیشدن اما درعوض بارداریم راحت بود الانم سر بارداری دومم خیلی اذیت شدم دندون دردو عفونت بدن خستم کرده

من بارداری راحتی داشتم ولی زایمانی خیلی سختی داشتم بچه دوم بود دختر اولم چهار کیلو پنصد گرم بود پنج تا بخیه خوردم دختر دومم سه کیلو هشتصد گرم بود وقت فشار خود گشت پار شد سه تا بخیه خوردم راستی بچه دوم هفت سانت بود رفتم بیمارستان

زایمان واقعا بد نیست
دورو بریا ازش برامون ی غول ساختن و وقتی تجربش میکنیم میبینیم؛ ن‌؛ اونقدم ک میگفتن ترسناک نبود.
من از اول از زایمان طبیعی میترسیدم. دوس داشتم سزارین بشم. بارداریم جوجه اصلا اذیتم نکرد.خدارو شکر خدا هم یاری کردو بچه نچرخیده بودو ب پا بود و سزارین شدم. صب بلند شدم چون همه چی همونجور بود ک دوس داشتم باشه کاملا راضی راهی ببمارستان شدم.بدون استرس.8 خابیدمو و خداروشکر بدون درد بی حسی 9 و 10 دقیقه اقا مرصاد دنیا اومد. از انتخابم راضی بودمو خداروشکر بعدشم بخیه ها اذیتم نکردن. ولی رعایت کردمو خیلی ننشستم. خانمای باردار. سوره ی والعصر رو زیاد بخونید. خدا خیللللللی ب صبور شدن خودتون حین زایمان و ب بچه کمک میکنه.

سلام.من تو بارداریم خیلی شدید ویار داشتم‌.ویارم هم ب خونمون بود وقتی میرفتم جایی خوب بودم خونه خودم حالم‌بد میشد‌.زایمانمم ک دکتر گفت طبیعی ۴عصر تا ۵صبح فرداش بستری شدم ۴تاسوزن فشار و انقباض رحم زدن دنیا نیمد حتی کیسه آبمم پاره نشد.
دیگه حرکتای بچم خیلی کم شد خیلی درد کشیدم.خودشون میخاستن کیسه ابم رو پاره کنن ک دیگه حال خودم و بچه خیلی بد شد بردنم اتاق عمل بیهوش و سزارین ولی بعد از ب دنیااومدن بچم ۱۲ساعت بیهوش بودم بچمم گشنه هیچی بهش نداده بودن حتی آب‌‌وقتی بهوش اومدم فقط شیر بهش میدادم.

من بارداریم خیلی خوب بود پسرکوچولوم اصلا اذیتم نکرد ولی زایمان فوق العاده سختی داشتم ، خیلی عذابم دادنواخر سزارینم کردن ، خدا ازون پرستارا نگذره ولی انشالله هرکی حاملست اینجا خیلی راحت بارش زمین بزاره

من اوایل بارداری ویارداشتم و سرماهم خوردم خیلی اذیت شدم ماه اخرم خیلی ورم داشتم بارداری اولم
خیلی دردکشیدم زایمانم طبیعی بود
اما بچه رو ک بغل کردم همه چی یارفت
ازهمون اولم میخواستم طبیعی زایمان کنن

کسای ک الان نزدیک زایمانشونه باید بدونن ک قرار نیست مثل من زایمانشون سخت باشه هرکسی برا زایمان یجوره

ان شالله بسلامتی فارغ بشین و نی نی سالم و سلامت بدنیابیاد🙏🙏❤❤

من هم بارداریم هیچی نفهمیدم فقط قسمت آخرش یهو کیسه آبم پاره شد فهمیدم حامله ام .زایمانمم سزارین بود عالی فقط یهو وارد یه زندگی سه نفره شدن منو شوکه کرده بود .الان خداروشکر خیلی خوبه

منم زایمان خیلی سختی داشتم ک اصلاحاضرنیستم دوباره بارداری وزایمان روتجربه کنم،۳۸هفته بودکه کیسه آبم پاره شد بعداز۱۲ساعت دردشدید اونم باآمپول اپیدورال پسرم دنیااومد،مادرشدن خیلی شیرینه ولی دردایی ک کشیدم هیچ وقت یادم نمیره،واقعا بهشت زیرپای مادرایه...

من اول بارداریم خیلی سخت بود ولی بعد دیگه اصلاً اذیت نشدم ولی زایمان خیلی خیلی سختی داشتم ۱۱ ظهر دردکشید تا ۳ونیم شب تو آخر لحظه پسرم دستاشو گذاشته بود رو گوشش گیر کرد ودیگه سزارین شدم

ولی من بچه دومم دوست دارم سزارین بشم میگن بچه دومم اسان تره درسته

من زایمان عالی وراحتی داشتم خداروشکرپسرمم سالمه👍💖

من زایمان عالی وراحتی داشتم خداروشکرپسرمم سالمه👍💖

ساعت 3ونیم جمعه دردم گرفت تا ساعت 6خونه بودم ذکرمیگفتمو اروم بودم رفتم بیمارستان گفتن فول فولی واسه زایمان طبیعی ساعت 8:15پسرم ب دنیا اومد بااینک زایمان اولم بود خیلی راحت بود برام اخه من خیلی تحرک داشتم

من که بارداری راحت و زایمان راحت تری داشتم.البته سزارین شدم.شیک و مجلسیییی😂😂😂

یه سال و نه ماه

من زایمانم کلا4ساعت طول کشید زایمان راحتی داشتم فقط اون سرم فشارخیلیییی بده اونجااذیت شدم ولی وقتی بچه فشاراورد که بیاد بیرون اونجا راحت بودم ظرف 5دقیقه بچه بدنیااومد باید بدونی چجوری زوربزنی بعضی ها بلد نیستن چطورزوربزنن باعث میشه هم خودشون هم بچه اذیت شه

بارداریم خیلی خوب بود ولی زایمان و نگو۲روز درد زایمانمو کشیدم بعد دخترم به دنیا اومد خیلی خیلی سخته😨😣😣

من بارداری خیلی خوبی داشتم، بدون تهوع و انواع و اقسام مشکلات شایع بارداری، شاغل بودم و تا سه هفته قبل از زایمان سر کارم بودم، تو کلاس های بارداری شرکت کردم و سعی میکردم ورزش هایی که تو کلاس ها میگفتن رو تو خونه انجام بدم، به پیشنهاد دکترم زایمان طبیعی اسپاینال رو انتخاب کردم و خداروشکر خیلی راحت تر از اونی که فکر میکردم فارغ شدم، اول تا آخر زایمانم کمتر از ۴ ساعت طول کشید که نصفیش رو بی حس بودم و درد نداشتم و دخترم صحیح و سالم اومد تو بغلم 🥰 خداروشکر میکنم که از تمام روزای بارداری و زایمانم فقط خاطرات خوب برام مونده🤲

من خودم دوست داشتم سزارین بشم چون واقعا از طبیعی میترسیدم ولی هیچ دکتری سزارین قبول نمیکرد مجبور شدم طبیعی برم ولی یکم دی ماه با درد رفتم بیمارستان و اونقدر بهم امپول زدن ک دردم کم که نشد هیچ بیشترم شد و دهانه ی رحمم باز نمیشد چهارروز اونجوری گذشت و هرکسی می اومد منو معاینه میکردو درد بهم میداد و میرفت اونقدر اذیت کردن و دیدن پیشرفت نمیکنم کیسه ابمو پاره کرد خدا برای هیچکس دردی ک من کشیدمو نیاره، اخرش سزارین شدم هردو درد رو کشیدم خدا نگذره از دکتری ک رضایت نداد همون روز اول یا دوم من سزارین بشم

من بارداری سختی داشتم فشار دیابت وای ولی پسرم اصلا اذیتم نمیکرد ی نی نی اروم بود تو شکمم ولی زایمان راحتی هم داشتم فقط روز اول ادیت بودم سزارین کردم

سلام.من اپیدورال کردم و زایمان فدق العاده ای داشتم.خیلی خوب بود

من هردوتابارداری هام عالی بودن اصلاانگاری باردارنبودزایمان هامم خوب بودخداروشکر

من فشارم بالا بود پسرم رفت ان آی سیو
خطای هفته بارداری داشتم
دکترم گیج میزد
فوق العاده سخت گذشت بهم

سخت و سخت و سخت
واقعا نمیخوام یادش بیوفتم

من بارداریم عللی بود هیچی نفهمیدم،ولی ۱۴ساعت زایمانم طول کشید،طبیعی هم بود بیچاره شدم ولی با اومدن پسرم همه چی یادم رفت

من بارداریه سختی داشتم از روزی که جواب ازمایشو گرفتم لکه بینی داشتم و قرص و شیاف استفاده کردم .ناراحتی و استرس از یه طرف حرفه مردم از یه طرف داغونم میکرد ..‌.یادمه یکی از فامیل بهم گفت هر موقع رفتی دسشویی با خودت یه ابکش ببر که اگه بچه افتاد بگیریش 😭خدارو هزار مرتبه شکر به سلامتی زایمان کردم .ولی بعداز سزارینم با وجود درد بعداز عمل اراده کردمو پاشدم اصلا نمیگفتم درد دارم یا چیزی دوسه روز بعد عمل جاروبرقی زدم دیگه دوس نداشتم کسی بگه بازم افتاده رو زمین .انشالله همه ی بچه ها به سلامت بیان دنیا 😍

من هم بارداری راحتی داشتم هم زایمانم دو روز از موعد زایمان طبیعی گذشته بود که بستری شدم و آمپول فشار بهم زدن اصلا دردش اونجوری نبود که شنیده بودم نهایتا دو ساعت درد کشیدم و زایمان کردم اینقدر خوب و راحت بود که پرسنل بیمارستان میگفتن چرا صدام در نمیاد😁

من هم بارداری عالی هم زایمان عالی داشتم سزارین بودم... اما بعد زایمان تا 2ماه یا گریه شیر میدادم نوک سینم فوق‌العاده زخم بود خیلی زجر کشیدم تا خوب شد فقط خدا صبرم داد که از شیر خودم نبریدم دخترمو😔

من بارداری خوبی داشتم فقط دوماه اول اونم صبح زود حالت تحوع دادشتم ولی زایمان سختی داشتم چهار روز درد داشتم روز آخر شدید بود گریه میکردم رفتم بیمارستان ساعت نه و نیم بستریم کردن ساعت ده آمپول فشار زدن بعدش یک آمپول زدن سرم گفت دیگه خوابم برد نمیفهمیدم دردارو ساعت دوازده نیم بردنم اتاق زایمان ساعت ده دقیقه به دوازده به دنیا پسرم بدنیا اومد دکتر هم بهم گفت سخت زایمان بودی بخیه هم خوردم

واااای من خیلی از زایمان میترسم ولی دوس دارم طبیعی بشه دعاااا کنین🙏🙏🙏😍

من بارداری فوق العااااده عالی‌ای داشتم زایمانم هم سزارین اختیاری بود خیلی ی ی راضی بوووودم عااالی بود

من بارداریه راحتی داشتم و همه کارامو خودم انجام میدادم،اما متاسفانه تا اخرین ماه حالت تهوع داشتم..چکاپ های دوره ای که دکتر بهم میدادو انجام دادم،و همچنین تو کلاس بارداری شرکت کردم خیلی سعی کردم یاد بگیرم و انجام بدم چون طبیعی خیلی دوست داشتم،تو 37یا38هفته دکتر بهم گفت لگنم کوچیک و تنگه،و طبیعی نمیشه اما من بازم تا 40هفته صبر کردم و دردادم شروع شد متاسفانه با درد خیلی وحشتناکی کشیدم اما دوسانت باز شدم...و بالاخره سزارین شدم سزارینمم خیلی خب بود جز وقتی شکمو فشار میدن،بدترین خاطرم شده اینکه پسرامو تا سه روز توی دستگاه بود بخاطر دیسترس تنفسی که خیلی ناراحت کننده بود،بدون بچم اومدم خونه و بعدشم هر دوساعت دوشیدن شیر و بردن به ان ای سی یو خیلی شرایط بدی بود و کاری جز گریه و دعا نداشتیم منو همسرم...اما کمپرس درد واقعا برای تسکین درد خوبه،حتما تا چند روز اول مراقب خودتون باشین تا بخیه ها خوب بشن از نظر تغذیه و استراحت هم همینطور...انشالله زایمان خوبی با نی نی های سالم و صالح داشته باشین...

من بارداریم عالی بود ن کم خونی ن اضافه وزن ن فشارخون و ن.....
بااینکه تیروییدمو درااوردم ویددرمانی شدم... زایمانمم عالی بود امایچه داری مزخرف کاش هنو حامله یودم

من خداروشکر بارداری فوق العاده راحتی داشتم ک تا هشت ماهگی روزی 18 ساعت کار میکردم ک تو ماه هشتم ضربان بچم کم شد و استراحت مطلق شدم ولی بازم تو ماه نهم هم خیلی خیلی استراحت نکردم زایمانمم یک ساعت و نیم طول کشید کلا اصلا استرس نداشته باشین من وقتی داشتم میرفتم تو بخش زایمان خوشحال و خندون بودم ک دکترم گفت تو ک خیلی خوبی دارم شک میکنم وقتت باشه 😂

خیلی خوب شدکه این موضوع رامطرح کردیدمن تاحالاکه بارداری خیلی خوبی داشتم امااسترس زایمان راخیلی دارم

منم بارداری خیلی سختی داشتم با دو بار خونریزی تو بارداری ،همش استرس و دلهره،که الان مریض هستم تپش قلب دارم و فشارم بالا میره،خلاصه ۹ ماه همش استراحت مطلق و ۵ ماه ویار و همش زیر سرم بودم .ولی همیشه خداروشکر میکنم .زایمان هم که دیگه نگو میخواستم سزارین کنم یهو گفتند دیگه انجام نمیدند از وزارت بهداشت جلوی مارو گرفتند،خلاصه با پارتی خواستم یه شهر دیگه بدم برای سزارین که به اونجا نکشید ،کیسه آبم تو ۳۷ هفته پاره شد،چه شبی بود با استرس رفتم بیمارستان منو تا صبح نگه داشتند از صبح دارو دادند که طبیعی زایمان کنم از ساعت ۲ ظهر درد کشیدم تا ۲ شب ،یادم نمیره چقدر سخت زایمان کردم پاره کردند منو فقط تا زایمان کردم. خدا فقط کمکم کرد همش استرس بچه ام رو داشتم.خداروشکر میکنم که صحیح و سالم بچه ام رو تو بغلم گرفتم سجده شکر گذاشتم.

من هم بارداری خیلی راحت و زایمان خیلی راحتی داشتم سزارین بودم

منم بارداری وزایمان طبیعی بسیار سختی داشتم از ۹شب تا یک ظهر روز بعدش دردکشیدم ولی وقتی دخترمو دادن دستم تمام دردام یادم رفت 😍چ روز خوب و دردناکی بود یادش بخیر 😀😁

من بارداری سختی داشتم البته همه براشون سخته ،از اوایل تا اواخر ماه چهارم تهوع شدید داشتم که فقط قرص میخوردم تا خوب باشم و بتونم بیدار بمونم ،تو ماه سوم خوردم زمین و کمر درد شدید پیدا کردم که تا الانم با من همراهه، و حالت دراز کش نمیتونم بدون کمک بلند بشم، مشکل ورم معده داشتم از قبل که تو بارداری شدت گرفت شبها نمیتونستم بخوابم ،کلا خیلی بد بود ، فقط تکون خوردنای دخترم قشنگ بود ،اولین باری که تکون خورد رو اصلا یادم نمیره !!دخترم دقیقا همون روزی که سونوگرافی مشخص کرده بود و بعد از ۱۶ ساعت درد بی وفقه ساعت ۶ عصر بدنیا اومد .اینقدر سخت که دکتر اتاق عمل رو برای سزارین اماده کرده بود که اخرین لحظه اگه بدنیا نیومد ببرم اتاق عمل ، لحظه ای که دکتر گذاشتش تو بغلم فقط گریه میکردم ،همه میگفتن سختی زایمان رو فراموش میکنم اما زایمانم به قدری سخت بود که دیگه به بچه بعدی فکر نمیکنم . من بعد زایمان حتی به سختی راه میرفتم و باید بهم کمک میکردن ،کلا افتضاح بود و عوارض زایمان سخت با منه!
متاسفانه دخترم زردی داشت و دو هفته درگیرش بودم .
خدا رو شکر شش ماه گذشت و من بخاطر وجود دخترم سعی میکنم از اون مراحل سخت گذر کنم الانم که گاهی به سال گذشته در همین روز فکر میکنم میگم خدا رو شکر تموم شد .
خدا همه بچه های گل رو برای مامانشون حفظ کنه و دختر گلمو برای من

من که بعد از ده سال باردار شده بودم پنج ماه اول که همش حالت تهوع و استفراغ داشتم نمیتونستم هیچی بخورم ،طوری که ۷کیلو‌وزن کم‌کردم ،بعد هم همش بی حال بودم نمیتونستم سرپا بایستم گاهی درد داشتم،همش درازکش بودم تا سزارین شدم سر عمل دنده هامو خیلی فشار دادن،آنقدر که بعد از عمل از درد دنده هام فریاد میزدم دیگه درد سزارین فراموش کرده بودم تا حدود یک ماه ونیم دنده هام درد میکرد طوری که نمیتونستم بلند شم بخوابم ،دست به دست بچرخم خیلی سخت گذشت ،ولی گذشت.الانم خدا را شاکرم ...

من بارداری سختی داشتم کلی داستان بود برام ماه های اخرم اب دور بچه زیاد بود حسابی مواظب خودم بودم هیجا هم نمیرفتم اما سه دور بند ناف دور بچه بود ...😦😱 ولی برای زایمانم خیالم راحت بود اخه زن دایم دکترم بود 🤪دایمم فدات شم ریس بیمارستان بود🥰😘 مث پروانه دورم میچرخیدن ...

من وارد هفته 41شده بودم ودردی نداشتم بخاطر فشار 15بستری شدم و بعد از قرص زیر زبونی و سرم فشار و معاینه های پی در پی دردهام شروع شد..ولی دهانه رحمم باز نمیشد..دکترم سعی کرد کیسه آبو پاره کنه ولی کیسه آبم از قبل نشتی داشت و من متوجه نشده بودم..اورژانسی سزارین شدم...هم درد زایمان طبیعی رو تجربه کردم هم درد های بعد از جراحی سزارین..ولی خدا رو شکر میکنم پسر کوچولو سالمه

من کل بارداری اولخوب بودکه ۷ماهگی که شدم حالت تهوع وعفونت گرفتم وزایمان طبیعی کنم که دکتر گفت بایدسزارین شوی ومن راسزارین کردن وبعدش هم که بچه ام بستری کردن چون زردی گرفته بود ولی خودم بلندشودم وراحت کارهایم انجام می دادم والان که دومی راباردارم هستم واوایل حالت تهوع داشتم والان که ۲۹هفته هستم ودرد های به سراغم میاید وانشاءالله که راحت به دنیا بیاورم

من دخترم 36 هفته به خاطر پارگي كيسه آب به دنيا اومد من هم درد طبيعي رو كشيدم هم سزارين شدم ولي واقعا هم از دكترم هم از سزارينم خيلي راضي بودم واقعا عالي بود بخيه هام ليزري بود و اينكه دو روز بعد زايمان كامل سرپا شدم تا حالا نه كمر درد داشتم نه مشكل خاصي

ولا منم زایمان طبیعی سختی داشتم حدود ۱۰ و ۱۲ ساعت درد کشیدم بچم با امپول فشار بدنیا اومد ولی تا وقتی ک بدنیا اومد همه چی از یادم رف

ممنونم از شما خداروشکر ایجورمشکل نداشتیم

من بارداری خیلی خیلی سخت و تلخی داشتم چون مادرم و از دست دادم کسی که مهم ترین جای زندگی نیازش داشتی ولی تحمل کردم و زایمان خوبی داشتم و صدای دخترم و که شنیدم قلبم اروم گرفت

بارداریه سخت زایمان وحشتناک 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

من در دوران بارداری یوگا بارداری رفتم و زایمان خیلی راحتی داشتم الان هر بارداری میبینم بهش توصیه میکنم حتما یوگا بارداری رو بره.

من فقط چهار ماه اول بارداری سختی دارم به خاطر تهوع زیاد باقی راحت بودم .سزارین شدم زایمان دومم بود اولی خیلی سخت بود طبیعی بدنیا نیومد بعد از کلی درد کشیدن سزارین شدم ولی آراد خیلی خوب بود بدونه درد و ناراحتی دکترم خیلی خوب بود حتی بعدشم اذیت نشدم

من بارداری راحتی داشتم و به لطف همسرم و خانواده هامون خیلی ارامش داشتم و زایمان خوبی هم داشتم به جز دوساعتی که دردهام شدید بود خاطره شیرینی شد برام، همسرم همراهم بود و با دلداری ها و ماساژ هاش دردهام کم میشد و وقتی که گل دخترمو بغل کردم اون دردهای هم فراموشم شد، الان که فکر میکنم لذت بخشه خاطرات اون چن ماه از زندگیم

سلام من دوران بارداریم خداروشکر اصلا تحت نطر دکتر نبودم مشکلی نداشتم ولی چون پیش مادر شوهرمو خواهر شوهرم بودم اصلا خوب نبود الان دیگه جدا هستیم زایمانمم خیلی سخت بود ساعت سه عصر تا فرداش ساعت ۹ صبح درد کشیدم بعدش طبیعی زایمان کردم گل پسرمو ک دیدم از شوق اشک ریختم و همه دردا یادم رفت

من قبل زایمانم اولای بارداریم سردرد و حالت تهوع داشتم ولی رفته رفته خوب شد اخرای بارداری سخت بود بدنم پف کرده بود پاهام واریس گرفت زایمانم سخت بود برای طبیعی رفته بود واقعا خیلی درد کشیدم رحمم باز نمیشد بزور باز میکردن😭😭که اخرش کیسه پسرمو پاره کردن طفلی ضربان قلبش اومد پایین برای همین سزارین شدم خانوما اصلا به حرف بعضی دکترا گوش ندین که ادمو تشویق میکنن زایمان طبیعی داشته باشین چون منم به تشویق دکتر به طبیعی تن دادم و بچه ی اولم بود اصلا از درد این زایمان خبری نداشتم بعد زایمانم نوک سینه هام ترک خورد وای خدا به سر هیچ کس نیاره خیلی شدید بودن اصلا درد شکممو نمیفهمیدم ۲۵روز باگریه و زاری به بچم شیر دادم اصلا هیچ دکتری هیچ دارویی اثر نکرد جز داروی یک دکتر که خدا خیرش بده

من بدترین تجربه ای بود که داشتم انقدر که درد داشتم دیگه از هرچی زایمان میترسم

سلام، بنده خداروشکر 9 ماه بارداری عالی داشتم و زایمانمم هم سزارین شدم دکترم اکرم ترتیفی زاده بوده واقعا عالی بود و دستشون سبک بود

من زايمان راحتي داشتم چون از وقتي كه فهميدم باردارم استرس الكي ندادم بخودم و گفتم كسي كه اين فرشته رو توي دل من گذاشته خودشم هواشو داره واصلا به زايمان فكر نكردم گذاشتم روند بارداري طي بشه و همون موقع تصميم بگيرم و سزارين و انتخاب كردم و دكترمم قبول كرد و خيلي زايمان راحتي داشتم و پمپ درد استفاده كردم وقتي ام اومدم خونه دو سه روز شياف استفاده كردم و اوكي شدم،بااين كه بعد از تولد دخترم اصلا استراحت نداشتم اصلا نميخوابيد و مدام گريه ميكرد و كوليك داشت و هم زردي توي بيمارستان بودم ولي خداروشكر بخيه هام اصلا اذيتم نكردن تاالان،انشاالله همه مامانا زايمان راحتي داشته باشن و ني ني شونو سالم بغل بگيرن،آمين🙏

خداروشکر هم بارداری راحت وهم زایمان راحتی داشتم

من از اول تصمیم ب طبیعی داشتم و ورزش و انگیزه بالا و توکل ب خدا ی بارداری فوق العاده و زایمان نسبتا آسون 😉

من خدا رو شکر از اول بارداری اصلا مشکل نداشتم فقط.چکاب ماهانه میرفتم
زایمانم زیاد طول نکشید کمتر از یک ساعت
در کل بهترین دورانم بود

من تیرماه ۹۸فارغ شدم بارداریم خیلی خوب وراحت بود اماپسرم سرموعد دنیانیومدیک هفته عدازتاریخ زایمان بدنیا اومد اونم باکلی امپولو تحریک
خیلی درد کشیدم دهنه رحمم باز نمیشد
ولی وقتی بدنیا اومدوسالم بود
خداروشکر کردم

من زایمان خیلی خوبی داشتم
درسته دردش زیاد بود ولی تجربه ی خیلی خیلی خوب و شیرینی بود
به خصوص لحظه ای که بچم به دنیا اومد خیلی لحظه ی شیرینی بود
زایمانم طبیعی بود
ساعت 11و 30 دقیقه ی شب دیدم یه مایع روون جاری شد ازم
مثل آب و لکه دیدم
رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت سه سانت و نیم باز شده
رفتم برای آماده شدن
اتاقم ldr بود و ماما همراه داشتم
درداش بدتر از درد پریودی بود خیلی
ولی با ماسک اکسیژن قابل تحمل تر میشد
بعد از دردهام ساعت سه و نیم نصف شب زایمان کردم
امیدوارم زایمان همگی تون راحت و شیرین باشه
البته این رو بگم که درد رو داره
سوره ی انشقاق رو حتما بخونید خیلی عالیه

من دوران بارداری خوبی داشتم تا زمان 8ماهگی ام 8 ماهگی از بالای بلندی افتادم خیلی درد داشتم اما خداروشکر حال بچه ام خوب بود. اما زایمان خیلی سخت ودرد دردناکی داشتم 12ساعت دردکشیدم

من بارداری خیلی بدی داشتم تا روز اخر زایمان ویار وحشتناک دیگه دکتر هم عاجز مونده بود ولی زایمان خوبی داشتم دکترم خیلی بهم ارامش میداد پسرمم خداروشکر خیلی خوب بود نه یبوست نه زردی همه چی نرمال بود الحمدالله ولی الان خیلی اذیت میکنم یعنی اذیت که نیست فقط خیلی کم خوابه

من چون کلاسای بارداری شرکت کرده بودم به لطف ماماهمراهم زایمان نسبتا راحتی داشتم یک ساعته زایمان کردم ولی درکل دردناکه

سلام من با میکرو باردار شدم لحظه جواب مثبت یادم نمیره بعد ده سال مادر شده بودم
قشنگترش اینکه ۷ هفته فهمیدم ۲ قلو هستن
کلا ۹ ماه استراحت ،کلی آمپول و شیاف
زایمان هم سزارین شدم چند روزی درد هست ولی خداروشکر که حالا مادر ۲ تا فرشته هستم

من که زایمان خیلی خیلی سختی داشتم دوبار غش کردم حین زایمان😔😔

سلام. من تمام دوران بارداریم تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و پزشکم هم تشویقم میکرد. هرروز پیاده روی میکردم، ورزشاشو انجام میدادم و دو ماه آخر هم کلاس ورزش های زایمان طبیعی رفتم، اما وقتی برای زایمان بستری شدم خوب پیش نرفت و دهانه رحمم باز نشد به اندازه کافی و مجبور به سزارین شدم. اما سزارینم خیلی خوب بود، بی حسی کمر به پایین بود و تولد بچم رو حس کردم و دیدمش که زیباترین و عجیب ترین حس دنیاست! واقعا فرقی نمیکنه طبیعی یا سزارین، مهم خوشحالی خودتون و سلامتی فرزندتونه ❤

من بچ اولم که زایمان کردم سزارین یه هفته فقط دوست نداشتم همش به بچ بی محلی کردم ولی هفته بعدش عاشقش شدم😍😍

سر بچه اولم عشق خواب بودم

من شوهرمو میدیدم عوق میزدم با خواهرم لج شده بودم اصلا حال نداشتم البته سر بچه دومم

من کلا بارداری سختی داشتم ،جفتم پایین بود باید همش استراحت میکردم،زایمانمم که ۴بعد از ظهر بستری شدم فرداش ساعت ۶بعد از ظهر پسرم به دنیا اومد ،وقتی بغلش کردم همه اون دردا و سختی ها یادم رفت

زایمان دومم خیلی خوب بود از دکترمم راضیم سزارین شدم 😊😊😊😊

من طبیعی زایمان کردم .بارداری اذیت شدم همش زیر دلم در میگرفت دو قدم راه میرفتم دردام شرو میشد باز .ولی زایمانم خیلی خوب بود .اپیدورال استفاده کردم. ساعت ۶ کیسه ابم سوراخ شد .ساعت ۱۰/۳۰ هم زایمان کردم.بهترین حس زمانی بود ک بچه مو گذاشتن تو بغلم .

هفته۷و۸ خونریزی داشتم بعدش تا خفته۲۱ حالت تهوع شدید ویار بدجور فقط شکلات میخوردم و بس به همه و همه جی و همه صداها ویار داشتم بعدش از ماه۲۱تا اخر ورم کردم بدجور کلا۱۵کیلو زیاد شده بودم ولی بدجور کش اومدم. ۳۷ هفته دردم اومد و ۳ساعت بعد زایمان کردم که ۲۱دونه بخیه خودم .
اصلا خاطره خوبی ندارم من بارداری و زایمانم بعدش خداروشکر پسرم خوب بود

من خیلی بارداریمودوس داشتم ولی جفتم پایین بوددکتر استراحت داد اصلا گوش نمیکردم هفته ی امپول میزدم وقتی زایمان کردم خیلی دردکشیدم ولی باز خداروشک ی پسر خوشگل دارم همه دردام یادم رف

من بارداری خیلی راحتی داشتم همه کارامو خودم انجام میدادم و هیچ محدودیتی نداشتم و خیلی دورانه شیرینی بود برام و دوس داشتم سزارین بشم که چون بیمارستان دولتی بود قبول نمیکردن .کلاسای بارداری رو همرو رفتم. ۴۰هفتم که کامل شد هیچ دردی نداشتم رفتم واسه معاینه که دکتر فهمید ضربان قلب جنین ضعیفه سریع بستریم کردن و آمپول فشار زدن تازه داشتم تو کمرم درای زایمانو حس میکردم که متوجه شدن بچه مدفوع کرده و من در عرض۲ساعت اورژانسی سزارین شدم و بهترین زایمانو هم تجربه کردم بدونه هیچ دردی بچمو بغل کردم و اون روز (۲۲مهر)بهترین روز زندگیم بودفقط تنها مشگلی که داشتم این بود که راجب سزارین زیاد مطالعه نکرده بودمو سرمو زیاد تکون دادم تا ده روز سردردهای وحشتناکی داشتم که خداروشکر رفع شد .راستی یه چیزی از روز اول بارداری یه حسه خیلی قوی به من میگفت سزارین میشم و من هیچ ورزشی واسه طبیعی انجام ندادم و همینطورم شد 😊😊

حاملگی خوبی داشتم شوهرم میگفت ویار هرچی کردی قله قافم باشه برات میارم😊ولی امان از زایمانم اووووف مردم چون فشارم بالا بود هفته ۳۶ بستری شدم ۳ روز بازم هفته ۳۹ دیدم بچم تکوناش کمه رفتم بیمارستان صدای قلبشو سخت پیدا کردن گفتن برو چیز شیرین بخور بیا منم اون روز نرفتم فرداش رفتم کلیم از بیمارستان زنگ زدن که چرا نمیای و اینا از صبح بچم تا ساعت۳ فقط۳بار تکون خورد ترسیدم رفتم بیمارستان فشارم ۱۶بود دیگه سرم و امپول فشار زدن بدبختی رگمم نازک ابکشم کردن😫اخر فرداش ساعت ۱ونیم فرشته خوشگلمو دادن بغلم با اینکه خیلی درد کشیدم و بچه اذیت میکرد میومد پایین دوباره میرفت بالا و نفس کم اوردم ماسک اکسیژن زدن برام ولی وقتی بدنیا اومد انگار نه انگار تا اون لحظه درد داشتم و واقعا خوشحالم که جوجمو دارم

من از اول بارداریم‌تا اخرش حتی یه بار حالت تهوع ای چیزا نداشتم بعدش ولی موقع زایمانم درد زایمان طبیعی کشیدم خیلی بعد بردنم سزارین مردم خیلی سخت بود

سال۹۵زایمان کردم بارداری راحتی داشتم اماهفته۳۵فشارم رفت بالا ودهانه رحمم ۷سانت باز شد سز اختیاری کردم چون می ترسیدم اما بعد اتاق عمل خیلی درد داشتم حتی همه اونایی که زایمان کرده بودن باهام پاشدن راه رفتن امامن نمیتونستم از تخت بیام پایین هم فشارم بالا بود هم جای عملم درد میکرد هم تب میکردم خیلی سخت بودنوک سینه ام نداشتم الانم ۳۱هفته این دفعه میگن پمپ درد خوبه میخوام اونو بگیرم واسه دهانه رحمم که باز میشه آمپول پرلتون میزنم تا ببینم چی میشه توکل بخدا

من از اول که حامله شدم تا زاییدم استرس چون بعد یازده سال باردار شدم بعد هم خواهر شوهرم با یه بحث من حالم بد شد و من دیگه رفتم بیمارستان و سه روز خوابیدم و تو هفته سی و هفت زایمان کردم هر وقت یادم میاد می گم خدا نعلتش خواهر شوهرم شما هم دعا کنید که خدا مهلتش خدا ان شا الله خدا ازش نگزه بزود به دنیا آمد وبه خانواده اش گفته بود نرید ببخشید شود داستان 😭هر وقت یادم میاد نارحت میشم

من بارداری عالی داشتم هیچ ویاری نداشتم درطی بارداریم دوبارسفررفتم فعالیت وخواب وخوردخوراکم همه چی خوب بودتاهشت ماهگیم ک گاهی ترش میکردم ک دکترم برام رانتیدین نوشت وخوب بودکم کم بدنم شروع کردبه خارش ازشکمم شروع شدهمه میگفتن طبیعیه هرچی روغن مالی وکرمم میزدم فایده نداشت تاکم کم کل بدنم شروع به خارش کرد دکتربرام سیتریزین وپمادنوشت ک بازم بی فایده بود کل بدنم کهیرزد ازشدت خارش خواب وخوراک نداشتم تااینکه تاواردماهم شدم توهفته سی وهفت سزارین شدم تاچهل روزگیمم خارشم نرفت ولی بعددیگه خداروشکررفع شدحساسیت به جفت داشتم
پیجم mr.mrs.alereza

من تو بارداریم فقط دل درد وحشتناک داشتم زایماننم 12ساعت درد داشتم رحمم باز نمیشد میخاستن ببرم اتاق عمل ولی گفتن برا سنت ضرر داره عمل برام یه امپولی زدن تو 30 ثانیه بچه بدنیا اومد باحالی 12 ساعت درد داشتم ولی بچم رو که بغل گرفتم همش یادم رفت ولی بعد از دوروز هم بخاطر زردیش یه هفته تو بیمارستان بستری بود منم با این زخمم رو صندلی شیر دادن برام وحشتناک بود تا الان فقط استرس و مشکل خدا مادرمون سلامت باشه با این زحماتشون و خدا به هممون کمک کنه تا راحت بچمون رو بسلامتی بزرگ کنیم این نعمت الهیه که درداش خیلی به چشم نمیاد

من که خیلی خیلی درد داشتم داشتم میمردم ولی دختر گلمو دیدم فراموش کردم

من بارداریم خیلی سخت تر و پر استرس تر از زایمانم بود ۶ماه ب بعد همش بیمارستان بودم.بخاطر کم بودن اب دور بچه...خداروشکر باکمکای دکترم تا ۳۷ هفته تونستم بگذرونم ک قرار بود سز بشم.روز زایمانم برا تشکیل پرونده ب محض اینکه پامو گذاشتم تو بیمارستان دردم شروع شد و بعدشم کیسه ابم پاره شد ک دکترم گفت بخاطر استرسی بوده ک داشتی..خداروشکر دیگه سز نشدمو زایمانمم طبیعی بود همش ۴ ساعت تواتاق زایمان بودم.البته ماما همراه گرفتم که خیلییییی کمکم کرد

من همسرم پرستار بیهوشی هستن ما خیلی تحقیق کردیم آخر به نتیجه رسیدیم سزارین یه بیمارستان خصوصی پیش یه دکتر خوب بریم روز رو تعیین کردیم پیش دکترم و خیلی تر و تمیز صب زود رفتم بیمارستان همراه مامان و خواهر و همسرم هفت و نیم رفتم داخل لباس پوشیدم هشت و ربع پسرم دنیا اومد، از اونجا ک شغل همسرم بیهوشی بود قبل رفتن اتاق عمل همه توصیه ها رو بهم کرد منم رعایت کردم بعد از عملم اصلا تکون نخوردم و تند تند مایعات و قهوه بهم دادن الحمدلله نه کمردرد نه سر درد نداشتم و ندارم، روز اول ک اومدم خونه هم بعد دوش گرفتن یهو درد شدیدی تو کتفم داشتم ک بهم مسکن زد و اب رو آتیش,راستی پمپ دردم بعد عمل داشتم و برام درد بعد عمل قابل تحمل بود خیلی راضی بودم خیلی خیلی

منم بارداریم خیلی خوب بود فقط زایمانم سخت بود اونم دوشب درد خوردم هی میرفت مامایی بیمارستان هی میگفت دهانه رحمت باز نشده تا فرداش رفتم پیاده روی تا ساعت ۱۱ بعد ساعت۱۱ بستری کرد اونم ب سختی امپول فشارم زدن کیسه ابمم پاره کردن بعدش رفتم اتاق زایمان هر چقد زور زدم نشد اخرم با وکیوم بچه رو کشیدن ولی همین ک بچم رو داد دستم اصلا انگار ن انگار درد داشتم اصلا بخیه هامم نفهمیدم چطور زد...

من زایمانم طبیعی بودساعت۸صب بادل دردخفیف بیدارشدم فهمیدم وقتشه رفتم دوش گرفتم دل دردام بیشتر شد منم ک کم تحمل گریه شدم جیغ و داد ک منو ببرین دکتر ولی دردم همون دلپیچه معمولی بود مامانمم ساعت نه اومده بود خونم میگف ک درداتو ت خونه بخور ولی من گریه ک بریم؟ بالاخره رفتیم نه ونیم بیمارستان بودیم ک پام ب تخت نرسیده کیسه ابم پاره شد ماما اومد معاینه گف ۵سانت بازشدع انژوکت پرستارت دستم زد میخواس بره ک زایمانم نزدیک شد دوتا زور زدم دنیا اومد همه چی زود تموم شد فقط بخیهای بعد زایمان اذیتم کرد یکم وگرن زایمانم عالی بود سه ساعت فقط درد داشتم

سلام

من زایمان زودرس باوزن1800تو35هفته باجفت گرید3روداشتم ولی دخترموکه بغل کردم همه استرس هام ازبین رفت خداروشکرمیکنم ک منولایق دونست ویه فرشته گزاشت تودامنم

من حاملگی بدون ویار داشتم اما دکترای استرس آور دورم فراوون بود آزمایش وسونو تا دلتون بخواد تاریخ زایمانم ۲۲مرداد بود وهمسرم وخواهرم عجول بودن مدام بهم میگفتن بابا زایمان کن راحتمون کن خخخخ ۳۰اردیبهشت واسه نوار قلب فسقلم رفتم ودکترگفت تا فرداصبح بستری شو تحت نظرباش امافسقلم حرکتش کم بود ودکتر تشخیص داد زایمان کنم
جانم ۳۱ اردیبهشت ساعت ۱۲:۳۰ سزارین شدم وپسرم رو بغل کردم وخواهر وهمسرم رو راحت کردم ههههه وآخراردیبهشت تولدگل پسرمامانه مادرشدن حس عجیبیه عشق هم وصف این کلمه نیست

هنو شماها خوبین من خیلی لاغرم من ۴روز درد کشیدم بخدا تا موقعی ک زایمان کردم همون دردو داشتم هرچی میرفتم نگا میکردم ۱سانت باز بود سزارینمم نمیکردن خیلی درد کشیدم بچمم اخر ساعت ۶صب بدنیا امد

من اونقدر بارداری و زایمان سختی داشتم که الان وقتی به پسرم نگاه میکنم گریه م میگیره که خدا چطور بعد اون همهههه سختی و دو تاسقط این فرشته رو معجزه وار به من داد...هر چی شکر کنم کمه....خدایا زبانم از سکرت قاصره😭😭😭😭

من باداری فوق العاده راحتی داشتم فقط تو ماه سوم چهارم یکم ویار داشتم و حالت تهوع....و زایمانمم سزارین بود و خیلی فوق العاده راحت....پسرمم تا الان ن رفلاکس داشت ن کولیک ن تا حالا بغیر از سرما خوردگی دکتر بردمش خداروشکر....ممنونتم خدااااا😍😍😍😍🙏🙏🙏🙏🙏🙏

من زایمان اولم طبیعی بود بدون هیچ مشکلی کلا 20دقیقه درد داشتم اونم شدید نبود اصلا هم کلاس نرفتم فقط پیاده روی داشتم

سه ماه اول بارداری حالم خیلی بد بود سه ماه دوم مثل برق و باد گذشت سه ماهه سوم چون رگ قلبم گشاد بود همش درد قلب و تنگی نفس حالم بد بود زایمان چون گفتم طبیعی می‌خوام چهار ساعت درد کشیدم چون خودم زود رفته بودم بیمارستان و اشتباها فکر کرده بودم کیسه آبم پارست اونا هم تایید کرده بودن دو سه شب بیمارستان موندم ماینه و پاره کردن کیسه آب چهارساعت درد شدید آخرش دهانه رحمم باز نشد گفتم سزارین می‌خوام سز کردم خیلی عمل راحتی بود خانم های قدبلند و لاغر حتما سز کنن من رسیدم از بیمارستان پسرمو بردم حمام شام درست کردم خیلی آسون بود

من خداراشکر بارداری خوبی داشتم غیر از سه بار انفولانزا وماه ۸به بعد فشار دیاستولیکم بالا رفت که مجبورشدم بخاطرورم ناگهانی پاهام هفته ۳۸ زایمان کنم
زایمانم طبیعی بود و کلاس نرفتم ولی فقط خیلیی پیاده روی کردم و تکنیک تنفس درست و اینکه اصلا جیغ نزدم انرژیما فقط برای زور زدن ذخیره کردم و خداراشکر زایمان راحتی داشتم😁😊

من بارداریم خیلی سخت بود اصلا نتونستم غذا بخورم ویارم شدید بود وزن کم میکردم بجا اضاف کنم ولی زایمانم سزارین بود خیلی عالی بود من روز دوم خودم غذا درست کردم اصلا دردی نداشتم پسرم 3 روز تو بیمارستان بستری شد روز پنجم که به دنیا اومد خودم پیشش بودم

من کلاسای یوگای بارداری رفتم خیلی موثربودتوکاهش دردسیاتیک واروم بودن بچم ولی زایمانم رواشتباه کردم رفتم مرکزامیدتهران بیمارستان کسری که میگه زایمان راحت وبدون درد.اصلاهیچ کدوم وعده هاش عملی نکرد وحتی مامای بیمارستام متوزایمان کرد.یه زایمان فوق العاده سخت داشتم باکلی عوارض که هنوزم خوب نشدم.بازخداروهزاران بارشکرکه بااون وضعیت فرزندم سالمه😍

من بارداريم سخت بود ويار و تهوع و درداي جورواجور ،دوماه اخر كلاس ورزش واستخر بارداري كه رفتم خيلي حالم خوب بود وخوشحال بودم و كلي باماماناي ديگه كه ميومدن باشگاه درد دل ميكرديم و
وضع روحيم خيلي خوب شده بود و خداروشكر چون تصميم گرفته بودم زايمانم طبيعي باشه باورزش مربي از شروع دردام تا زايمانم سه ساعت كلا طول كشيد ويه زايمان كوتاه رو تجربه كردم هرچند درداي زايمان دردهاي سختي هست

حالا بنظرتون طبیعی با سزارین؟

سلام منکه بارداری خوب بودامازایمانم خیلی سخت بودکیسه ابموپاره کردن امپول فشارخلاصه خیلی کلی دردولی بعدش گیسورودادن بغلم کلی گریه کردم گفتم خدایاشکرت واسه این هدیه ی زیباوقشنگ😢😢😢

مامانای گلم، مهربونا، لطفا از اون تجربه خوب خوباتون بگید! من باردارم و استرس زایمان رو دارم کلا
از بعضی پیاما صدبرابر استرس گرفتم😐
کسایی که زایمان خوبی داشتن بگن چی خوردن، چیکارا کردن و ...؟!

من از زايمانم خيلي راضي بودم خيلي با اينكه من الرژي گرفتم و مجبور شدم تو هفته ٣٨ زايمان سزارين انجام بدم ولي خداروشكر دكترم خيلي خوب زايمان انجام داد و واقعا انقدر از سزارين بد ميگفتن اصلا سخت نبود

من بارداری خوبی داشتم اما زایمان بسیار سختی داشتم از ساعت10صبح تا 5عصر زجر کشیدم تا بزور بچمو طبیعی بدنیا آوردن😭😭

وای من بارداری خیلی سختی داشتم و فوق العاده بد ویار بودم فک نمی کردم روزی برسه که مثل روزهای قبل بارداری باشم ولی خداروشکر با هر سختی بود اون روزا گذشت و دختر عزیزم و بغل میکنم میبینم ارزشش رو داشت

من زایمان دومم هست زایمان اولم ده سال پیش بود سزارین شدم خیلی زایمان راحت وریلکس داشتم هر دو زایمانم درد زایمان رو تجربه نکردم ۶ صبح بیدارشدم آماده شدم آرایش کردم رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بچم بغلم بود

من هم بارداریم سخت بود هم زایمانم بارداریم که درد معده وحشتناک داشتم نصف شب بادرد وگریه بیدارمیشدم تمام نه ماه زجرکشیدم زایمانم هم بدتر از موعدم گذشت و زایمان نکردم بستری شدم کیسمو زدن و دردام شروع شد هشت ساعت بدون وقفه درد کشیدم جوریکه مرگ وباچشام دیدم بعدشم درد بخیه تا ۴۰ روز وعفونت کردنش کلا بنطرم بارداری وزایمان خیلی سخته

من بارداری خوبی داشتم و فقط کمی رفلاکس معده اذیتم کرد ''ولی زایمانم درد زیاد داشتم بی حسی از کمر شدم سزارین ''اول که نمیتونستن نخاعمو پیدا کنن و سه بار سوزن زدن بعدشم که بعد رفتن بی حسی شکممو دوبار فشار دادن واقعا درد بدی بود

من بارداریم عالی بود نه ویاری نه اذیتی..طوری ک هر کی منو میدید میگفت خوش ب حالت شده ،،،،زایمان هم سخت بود و شیرین 😊😊

با همه سختیاش ارزشش داره وقتی کوچولوت در اغوش میگیری امیدوارم تو این شبای عزیز ارزوی هرکسی که هست خداوند لهش یه نی نی کوچولو عنایت کن

منم بارداری خیلی سختی داشتم از اول بارداری تهوع شدید، معده درد بعدشم هفته ۱۴ عمل شدم یه کیست خیلی بزرگ داشتم و عین سزارین تو بارداری عمل شدم، بعد الرژی گرفتم و کهیر زدم و خلاصه تا اخر معده درد و تهوع داشتم بعضا ۸ بار پست سر هم بالا می آوردم خیلی سختی کشیدم کلی رانیتدین و دیمن هیدرینات مصرف کردم.
ولی خدارو شکر زایمان راحتی داشتم سزارین شدم پمپ درد وصل کردن اصلا متوجه نشدم و بعد سه روز سر پا شدم.

من که بارداری اولم خیلی راحت بهم گذشت واسه زایمانمم ازساعت 1بعدازظهردردم شروع شدتا۶ونیم بعدازظهرهمون روز
به هرحال هرکاریم بکنی بازم زایمان دردداره
ولی تواین بارداری دومم جونم به لبم رسیده خداکنه این ۶ماه باقی مونده رویکم راحت سرکنم

من بارداریم ۸ ماه شد.و بچم توی هشت ماهگی به دنیا اومد.خیلی سختم بود.و بخیه هام باز شد.دخترم زردی گرفت.دوماه طول کشید من بتونم راحت راه برم و بخیه هام بسته بشه.وقتی زایمان کردم بشدت خونریزی داشتم.و با پنس دهانه ی رحمم باز گذاشته بودن نمیدونم چرا ولی خیلی دردناک بود.و با اینکه دختر کوچولومو خیلی دوست دارم ولی دیگه نمیخوام بچه دار بشم.سخته ولی شیرینه.اما من دیگه هیچوقت بارداری و زایمان رو نمیخوام تجربه کنم.

من بادار که بودم همش حالت تهوداشتم هرچی میخوردم فوراحالم بهم میخورد ولی باز دوباره میرفتم سر سفر ..😂😂😂
من ادمی هستم از چیزی که درد داره میترسم حتی سر زایمان خیلی جیغ داد میکردم ولی تا بچه ام سالم به دنیاامد انگار دنیا بهم دادن خدایی خیلی حس خوبه 💜💜💜💜

من بیست ساعت درد کشیدم اونم با امپول فشار تا مقعد بخیه خوردم بعد ده روز بخیه هام باز شد تا سه ماه خوابیدم پدرم دراومد افسرده شدم

من از اول بارداریم با استرس و ترس شروع شد بخاطر آزمایشای غربالگری که دکتر بهم گفته بود بچه هات مشکل دارن ولی خداروشکر اینطور نبود،بجز اون دیابت بارداریم داشتم کم خونیم داشتم که خداروشکر رفع شد،ولی خداروشکر زایمانم خوب و راحت بود همینکه بچه هام سالمن هزار بار شکر

من زایمانم طبیعی بود ،بچم درشت بود و خیلی درد کشیدم ،بیشتر توی بیمارستان اون کمربند که به شکمم بستن تا صدای قلب بچه رو بشنون اذیتم کرد ،خیلی هم بخیه خوردم ،اما بعد ده روز درد بخیم خوب شد و بعد یه ماه بخیه هام خشک شد و افتاد ،اگه جوابم بهتون کمک کرده دعام کنین تو این شبای عزیز

وای هنوز یادم میاد از زایمان حالم بد میشه خدایش خیلی بد بود سه روز تمام درد داشتم روز چهارم دخترم دنیا آمد ولی وقت دخترم دیدم حس قشنگی بهم دست داد همه درد که کشیدم از یادم رفت الهی که همه مادر سالم سلامت باشن

من بارداریم خیییلی خوب بود اصلا ویار نداشتم ولی زایمانم بد بود خییلی

من بارداری خیلی سختی داشتم از اول ممکن بود بچه ام سقط بشه ولی ب امید خدا و با استراحت کردن این مشکل پیش نیومد و ۳۷ هفته بهم گفتن نی نی ات دیگه رشد نمیکنه رحمت بهش اجازه ی رشد نمیده و رفتم برا طبیعی ولی چون دردی نداشتم و با آمپول فشار قلب بچه ام افت کرد و سزارین شدم و بعدش زردی بچه ام ولی حالا وروجکم صحیح و سالم پیشمه و صدهزار مرتبه خداروشکر

خب لحظات زایمان چ طبیعی چ سزارین سخته وشیرینیش اینه که بلاخره جگرگوشه ونعمع الهیتوبغل میکنی من یزارین شدم هردوتاش اولیش ک فقط ۲۵ درصدخونم باقی مونده بودازمرک برگشتم ودومیشم بدنبودهم بارداریم اسونتربودهم ویاروزایمانم امالحظه های اخرک میبردنم اتاق عمل زانوهام میلرزیدتااتمام عملم فقط گریه میکردم اونم باصدای بلندبعدش یه تپل مپل خشکل اوردن پیشم ک لبخندم میزدم منوامیدواروخرسندکردغزخدای خوبم ممنونم بخاطردوتادخترخشکل وعاقلی ک بهم داده ازته دل براهمتونم خوشی میخام خداروشکر🌹🌹🌹🌹

مامانایی ک زایمان کردین من یماه دیگه زایمانمه خواستم بپرسم بالاسرتون حین زایمان دکتر بود یا فقط ماما؟بخیه خوردین؟

بارداری فووووووق العاده عالی،زیبا و پر از هیجان و سلامتی...زایمان تجربه ای از مرگ و رفتن ب دنیای باقی😓😄

باسلام من زایمان راحتی داشتم البته با توکل به خدا و اهل بیت کمی درد داشت ولی من امیدم به خدا بود خداروشکر همه چی خوب پیش رفت بادیدن پسرم انگار دنیارو بهم دادن

من بارداریم کلاب فنا رفتم خیلی بدبود زایمانم سزارین بودولی خوب بود

من تو بارداری یکی دوبار خونریزی داشتم موقع زایمان هم فشارم بالارفته بود ازکمر بی حس شدم....همه اینا ب کنار هزینه زایمانمو شوهرم نداشت خیلی اون روز تو بیمارستان عذاب کشیدم حتی خانوادش کمکمون نکردن اخرش داداشم پول بیمارستانو داد....من دردایی ک کشیدم برام مهم نبود اینجور وقتا ادم دلگرمی میخاد ک من نداشتم تا 20 روز بعد زایمان خونه بابام بودم باشوهرم قهر با خانوادش ک بدتر خیلی روزای بدی بود....بسوزه پدر بی پولی ک خودش باعث دلسردی میشه ولی خدا کمک کرد قرض داداشمو دادیم الانم اوضاع پولیمون خوب نیس میگزرونیم بهرحال....چیکارمیشه کرد....

من بارداری سختی داشتم خیلی درد کشیدم زایمانمم سخت بود ولی همین ک دخترمو دیدم همش یادم رفت ینی ارزش همه اون سختیهارو داشت

بارداری من ب لطف خدا انگار رویا بود فوق العاده ارو م و زیبا حتی تا ماه اخرم هرکس میدیدم نمیدونست حامله ام ن ورم ن کمر درد ن وزن اضافه ن فشار ن سرگیجه یکی از بهترین لحظات زندگیم بود پادشاهی کردم زابمان طبیعی داشتم فوق العاده زیبا انگار تو خلا بودم من بودم و خدا و دختر نازم درست روز تولد خودم ب دنیا اومد زیباترین لحظه عمرم بود تو اوج دردام میرقصیدم همه پرستارا ازم تعریف میکردن خیلیییی زیبا بود خیلی دکتر میگفت الان درد دت صد در صد اما من خیلیییی راحت بود حتما میگید بیمارستان شخصی رفتم ن بیمارستانمم دولتی بود اول ک رفتم بلوک زابمان انقد زنا جیغ میزدن دنبال سوراخ موش بودم فرار کنم هی درد داشتم و فک میکردم تا زه ۳ سانت باز شده دهانه رحمم اما ماما اومد گفت فوله حتی وقتی اناهلم بدنیا اومد ماما گفت چ عالی کجا دوره دیدی من حتی کلاسارم نرفتم خدا خیلی دوسم داره امروز دخترم واکسن چهار ماهگییو زد جالبع بگم من ی شبم بیخوابی نکشیدم ی دختر اروم وماهدخدابهم داده شکر گذارشم بابت همه نعمتاش

من بارداری خوبی داشتم فقط یکم کمردرد اذیتم میکرد من یک شب تاصبح درد جزئی داشتم صبحش رفتم بیمارستان چون بچه اولم بود گفتن که باید طبیعی باشه از صبح تا عصر ساعت 7همینجور بادرد تو حیاط همراه همسرم قدم زدم وبعدش منو بستری کردن از شب تا صبح درد داشتم وقتی هم که پزشک اومد کیسه آبم رو پاره کرد دردم غیر قابل توصیف بود بعد پزشکا اومدن گفتن لگنم تنگه وامکان طبیعی شدن زایمان وجود نداره ومنو بردن سزارین .وقتی بچم بدنیا اومد زیر زانوی راستش یه خال بیضی شکل داشت که پرستارا ودکترا گفتن مامانش ببین دخترت نشون داره گم نمیشه منم که خیلی خوشحال بودم منتظرشدم تا عملم تموم بشه ودختر گلم رو بغل کنم راستی من کلاس زایمان هم نرفته بودم ایشالا همه ی مامانا ونی نی هاشون به سلامت باشن آمین

من بارداریم بد نبود اخراش خیلی سخت بود ولی متاسفانه زایمان خیلی خیلی سختی داشتم هفت هشت ساعت درد کشیدم اخرش سزارین شدم ولی الان ازم بپرسین دردت چطوری بود یادم نمیاد وقتی دخترم رو دیدم دیگه همون جا همه رو فراموش کردم

بارداری اولم بود.تجربه ایی نداشتم.ب طبع خیلی استرس داشتم و نگران بودم.کلاسای امادگی برای زایمان رفتم.تو هشت ماهگی خونریزی کردم.استرس و نگرانیم دو برابر شد.حاملگی سختی رو تجربه کردم.دخترم تو چهل و یک هفته بدنیا اومد.هم از زایمان طبیعی ترس داشتم و هم از سزارین.زایمانم طبیعی بود.بعد زایمان جای بخیه هام جوش نخورد.وقتی دخترم دو ماهش بود عمل شدم.اگه ب عقب برگردم شاید از همون اول تصمیم میگرفتم برای سزارین.چون زایمان طبیعی برام تجربه ی سخت و حتی وحشتناک بود 😐😑

من واژینسموس بودم موقع زایمان ک چند بار واژنمو نگاه کرد خیلی اذیت شدم ، ۱۵ ساعت درد داشتم از ۲و نیم شب شروع شد ولی ۱۰ صبح رفتم و تا پرونده تشکیل شد ۲ بعد از ظهر شد دیگه ساعت پنج و نیم بعد از ظهر زایمان طبیعی کردم ولی خیلی بخیه خوردم ۴۰ دقیقه طول کشید!

من ک بارداری خیلی بدی داشتم همش استرس شب نخابی ولی با درخواست شخصی خودم سزارین شدم زایمانم خوب بود 😁

من برا معاینه های اخررفتم دکترم گف لگنت برا طبیعی عالیه و اینم بگم ورم خیلیییی داشتم از ما ۵بارداری.بعد روز بیمارستان رفتم ب نیت طبیعی و البته بدون هیچ دردی که نگم براتون😭۱۲ ساعت درد زایمان طبیعی به زور امپول فشارو اینارو کشیدم و درنهایت یکی از پرستارا گف نمدونم چرا تو پیشرفت تداری چرا نوار قلب بچه داره بی نظم میشه و از این حرفا ...ودر نهایت مارو به زور بردن برای سزارین ینی نیم ساعت کلا طول کشید .. و در آخر توصیه من به شما : زایمان طبیعی نکنید به هیچ وجه تو ایران جواب نمیده مگر در ۲ شرایط:۱خوش زا باشید۲ بازم خوش زا باشید😃😂

من ازاول بارداری کلی استرس وکلی وسواس بودم یعنی درکل بگم وسواس شدیدبودم روبارداری...اینقدراسترس داشتم که کل بارداری واقعا واسم سخت گذشت چون قبلش سابقه سقط غیرعمدداشتم...باکوچیکترین چیزهمش استرس داشتم

من از روز نخست نوع زایمانمو انتخاب کردم اونم سزارین، هم بخاطر اینکه برای بچه م اتفاقی نیفته هم خودم طاقت درد زایمان طبیعی رو نداشتم، نوع بیهوشی هم بی حسی کمری انتخاب کردم و تمام اتفاقات عملم رو دیدم و از تمام لحظات فیلم و عکس گرفته شد. انشالله خدا به همه طعم خوشبختی بچه دار شدن رو بده این دعای همیشگیه منه.

من زایمان سختی داشتم دخترم اول ماه نه به دنیا اومد کیسه آبم پاره شد رفتم اورژانس بیمارستانی که سر کوچمون بود همونجا بستریم کردن هر کاری کردم نذاشتن برم پیش دکتر خودم یادمه من به جای جیغ و داد فقط نفس عمیق میکشیدم البته به توصیه دکترم اما از شانس بدم گیر یه عده مامای احمق افتادم که میگفتن چون جیغ نمیکشی پس درد نداری و میتونی زایمان طبیعی داشته باشی و منو تا ساعت 3صبح نگه داشتن بعد از تحمل 12ساعت درد بالاخره سز شدم یادمه وقتی داشتن منو میبردن اتاق عمل یکی از ماماها مرتب میگفت عجله نکنید این میتونه طبیعی به دنیا بیاره و مانع میشد بعد هم دکتر اتاق عمل گفت باید زودتر عمل میشده چرا تا الآن نگهش داشتین ایشالا به خیر بگذره با کلی استرس و دعا دخترم سالم به دنیا اومد اما به محض دنیا اومدن دخترم با شنیدن صدای گریش و اولین بوسه تمام دنیا و خوشبختیش مال من شد و همه دردی که کشیدمو فراموش کردم و خداروشکر کردم که یه دختر سالم بهم داده

من بسختی باردار شدم ولی بارداری راحتی داشتم تا٨ماه سرکار رفتم.کلاسای بارداری شرکت نکردم و امید سزارین داشتم ولی هیچ شرایطی واسه سزارین نداشتم حتی تو بیمارستان خصوصی اختیاری سزارینم نکردن خدا لعنتشون کنه.روز زایمانم من نوبت آتلیه بارداری داشتم که قبلش رفته بودم آرایشگاه.اونجا کیسه آبم پاره میشه به آتلیه نمیرسم مستقیم میرم واس زایمان.با کلی درد و سختی پسرم بعد۱۴ساعت بدنیا اومد.بعدشم بخاطر بخیه و مشکل بواسیر که بعدزایمان واسم پیش اومد خیلی درد کشیدم.حالا که اون روزا گذشته خیلی خداروشکر میکنم بچم سالمه

من تو بارداری تا ماه شش استفراغ شدید داشتم کلاس بارداری هم رفتم و ماما همراه گرفتم که خیلی کمکم کرد با اینکه زایمان طبیعی سختی داشتم کلی درد کشیدم و بعدش بچم که به دنیا اومد بخاطر عفونت ریه 10روز تو این اوضاع کرونابی بستری شد 😢ولی خداروصدبار شکر الان خوب شده

وای یادش بخیر موقع برای زایمان رفتم از درد با مامانم وشوهرم دعوا کردم که شما بلدنیستید باید بزارید من خونه بچه رو دنیا بیارم

ماله من خیلی بد بود خونریزی افتادم رفتم سنو دوشب بیمارستان بودم با درد بعدش کیسه ابمو پاره کردن بدنیا اومد ولی سخت بود

من بارداری خوبی داشتم.فقط تاماه ۹ صبح ها حالت تهوع داشتم.بعدشم ۴ ساعت درد کشیدم ودخترم بدنیا اومد...همه چی خوب بود خداروشکر

اوایل بارداریم عالی بود اما ازهفته ۳۷ به بعد دوبار بستری شدم بخاطر فشار بالا،اخرشم تو ۳۸هفته ختم بارداری دادن،بهم اممول فشار زدن و کیسه آبمو پاره کردن خییییلی درد کشیدم خییییلی اما مامای خصوصی کاربلدی داشتم و خیلی کمکم کرد،و تو ۲ساعت زایمان کردم.

سلام،من بارداری راحت وبدون ویارداشتم،چون لاغر بودم،کلا وزنم تا آخر 65 کیلوشد،البته دخترم با وزن 2800 بدنیا اومد
واینکه دخترم تنبل تشریف داشت تا هفته آخرنچرخید منم سزارین شدم
ولی سزارین خیلی سخت،بی حس نشدم بیهوشی زدن

من اورژانسی پسرم هشت ماهه بدنیا اومد بخاطر اینکه آب دور شکمم کم بود از شیش ماهگی حاملیگیم کمردرد داشتم دیسک کمر شدید دارم و بیرون زدگی مهره و ...
خیلی خیلی زایمان سختی داشتم از روز اول عذاب کشیدم تا به همین الان،درد کمرو شب نخوابی های تا به الان،وهیج وقت دیگه حاضر نیستم بچه دار بشم دوباره فقط بخاطر دیسک کمرمو دست تنها بودنم خیلی خیلی سختی کشیدم وایی

من بارداری سختی داشتم ۳ماهه بودم که افتادم رو خونریزی مثل اول پریودی که خون زیادی از دست میدی رفتم بیمارستان و معاینه داخلی شدم درصورتی که زن باردار تااخرین روز بارداری نباید معاینه داخلی بشه دکترم هم جواب نمیداد ساعت ۱۱شب بود بهم گفتن تافردا اگه خونریزیت زیاد ترشد حتما رحمت باز شده و میخوای سقط کنی اخرشب بود دکترم جوابم داد و گفت شیاف استفاده کن و فردا بیامطب تافرداش استرس و بدبختی تااخرین روز زایمانم استرس داشتم کلا چندبارخونریزی ولی زایمان راحتی داشتم خداراشکر

منم بارداری خوبی داشتم خداروشکر البته استرس های هم داشتم که فکر می کنم همه بلخره یک سری استرس های رو دارن دیگه و زایمانم هم طبیعی بود و درد هم خیلی کشیدم ولی زود تموم شد دخترمو که دادن بغلم همه چیز یادم رفت

چهار ماهه اول خیلی سخت بود همه چی برام عوض شده بود بو نمیتونستم تحمل کنم بعدش کم کم عادت کردم به بو های حس میکردم و مزه غذا در ماهای آخر بارداری به خاطر وزن نگرفتن و فشار خونم بالا میرفت نگرانی داشتم
برای کنترل هفته گی رفته بود فشار نزدیک ۱۷ بود دکترم گفت بهتر خاتمه بارداری بدم با آمپول فشار ۸ ساعت درد در ساعاتی پایانی از هوش رفتم و خوشبختانه با اکسیژن به هوش آمدم وگرنه رفته بودم برای سزارین
زایمان کردم و نوزادم دیدم خیلی قوی شدم و به دکتر گفتم تموم شد حالادمیتونم پاشم دکتر گفت هنوز نمیتونی حالا بچه به دنیا آمده فکر نکن سریع میتونی پاشی بعد از چند دقیقه بخیه زدن چند تا پرستار کمک کردن رو تخت گذاشتم که یکدفعه تمام بدنم سرد شد خیلی به خودم لرزیم صدای دندونام بهم میخورد میشنیدم و از لرز زیاد از روی تخت انگاری میخواستم بیافتم برام بخاری برقی آوردن بعد از دو ساعت بهتر شدم و نوزادم بغل کردم تا دو روز بیمارستان بودم و کلی آمپول به خاطر مسمویت بارداری هر روز خوردم
اما برام هیچ کدومش زجر آور نبود خوب بود تا رفتم خونه
شبش لب نوزادم کبود شد دوباره رفتم بیمارستان تا ۱۵ روز تهد نظر بود و خیلی تو اون ۱۵ روز عذاب کشیدم همش بیمارستان بودم نهایتا مشکلی گفتن نداره به خاطر کم بودن شیرم قند فرزندم افتاده بود

من بارداری قشنگی داشتم😍😍
ولی زایمان بشدت سخت و دردناکی داشتم بداززایمانم همینطور خیلی عذاب کشیدم تاخوب شدم 😭😭😭😭یادم میاد دیوونه میشم

اوايل هفته سي و نه بودم كه ساعت چهار اينا كيسه ابم پاره شد تا شيش كه رسيدم مطب و ماما خصوصيم منو معاينه لگني كرد و نوار قلب گرفت دردم شروع شد تااا ساعت يك ده كم كه دخترم بدنيا امد خداروشكر

من زایمان طبیعی خیلی خیلی وحشتناک داشتم دومی رو صددرصد سزارین میارم

سلام،من۳۹ هفته و ۴روزم بود که زایمان کردم،ازنظر خودم زایمان من با زایمان خانمای بارداری که اطرافم بودن خیلی متفاوت بود!
من۳،۴روز تو خونه درد زایمان کشیدم و ازاونجایی که کلاسای بارداری هم شرکت کرده بودم و هرماه برای چکاپ به مطب دکترم میرفتم تو آخرین معاینه دکترم گفت که حالت لگنم عالیه و بچه وارد لگن شده و من باید طبیعی زایمان کنم...از زایمان میترسیدم کلا ولی از طبیعی بیشتر.ولی بخاطر دخترم حاضربودم هر چیزی رو به جون بخرم و فقط کاری کنم که سلامت به دنیا بیاد
خلاصه ۲۶ اُمه آذرماه بود که ساعت ۶غروب من رفتم بیمارستان و ساعت ۱۱و ۳۵ دقیقه شب گل دخترم به دنیا اومد😍🥰واینم بگم که نفس عمیقی که تو کلاسای بارداری و ورزش هایی که برای کمترشدن درد زایمان و راحت ترشدن زایمان بهم آموزش دادن بودن خییلی کمکم کرد و تونستم تحمل کنم درد زایمان رو،وتجربه استفاده از گاز بی حسی رو هم داشتم که اونم خوب بود به کاهش دردم کمک کرد
اما ماجرای بعداز زایمانم که نگم براتون😄افتادم به خونریزی و خونریزیم قطع نمیشد جوری که تو ازاتاق زایمان کد دادن که دکتربیهوشی اومد بالاسرم وخدا رحم کرد دیگه واقعا وازش بینهایت ممنونم که بهم عمر دوباره داد تا بتونم دخترمو ببینم بغلش کنم بوش کنم و ببوسمش🥰
واینکه معمولا خانمایی که طبیعی زایمان میکنن رو نهایتاً تا ۱روز بعد مرخص میکنن ولی ازاونجا که من شرایطم بد بود تا ۴روز بیمارستان بودم و تحت مراقبت و فوق العاده برای شیردادن اذیت شدم...خیییییلی عذر میخوام که طولانی شد ولی چون گفتین با جزئیات باشه و منم که حس درد ودل کردنم گرفت یک آن😁گفتم براتون شرح بدم احوالات زایمانم رو وممنون از برنامه خوبتون که خیلی کمک حال ما مادرا شده مخصوصا تواین روزا
خسته نباشید میگم بهتون❤❤

من بارداری خوبی ندارم چون ویارشدیددارم ولی زایمانم خداروشکربدنبودفقط ده دوازده ساعتی طول میکشیددردام پشت سرهم بشن تازایمان کنم

من بارداری عالی بدون ویار و خیلی خوب داشتم زایمان طبیعی خیلی داحت و اسون فقط نیم ساعت درد 👏👏

من زایمان سزارین داشتم با روحیه خیلی خوبی رفتم اتاق عمل ولی داغون برگشتم😭 بعد عمل خیلی درد داشتم بخاطر فشار هایی که به شکمم میدادن ... همه میگفتن زایمان اول هیچی نمیفهمی ولی اینطوری نبود..

من خیلی استرس قبل زایمان داشتم وواسه همینم هم طبیعی درد کشیدم هم سزارین شدم واسه اینکه پسرم باید بعد به دنیا اومدنش عمل میشد واسه همین من زایمانم خیلی سختی کشیدن

سلام من زایمان خیلی سختی داشتم سه روز درد زایمان داشتم خیلی درد کشیدم بعدشم ک دخترم میخواست ب دنیا بیاد فهمیدن لگنم تنگ هست ب سر دخترم فشار اومده بود سه روز بیمارستان بستری بود خیلی اذیت شدم خیلی بعدشم ک مرخص شد رفلاکس معده گرفت الان ک یکسالش هست هنوز رفلاکسش داره هم دخترم خیلی اذیت شد هم خودم خیلی زجر کشیدم

منم باکلی ورزش و پیاده روی و پله نوردی آماده زایمان طبیعی بودم ک دقیقا لحظه آخر پسرم پیپی کرد و سزارین شدم و کاملا راحت و بدون درد .همه میگفتن سزارین نابود میشی ال میشی بل میشی اما من کاملا راضی بودم خداروهزار بار شکر الان بچم شش ماهشع و از ماه بعد دوباره میخوام اقدام کنم برای دومی انشالله❤❤❤موفق باشین

من بارداری خیلی راحتی داشتم یعنی اصلا حالت تهوع و اینا نداشتم آخراش یکم پشتم و دنده هام درد میکرد فقط، کلاسای زایمان و کلاسای ورزش رو از ابتدا رفتم و میخواستم حتما طبیعی پسرم رو به دنیا بیارم ولی تو ماه آخر دکتر که لگنم رو معاینه کرد گفت خیلی لگنت خوب نیست و صبر می کنیم، ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و شب قبلش روغن کرچک خورده بودم ولی هیچ اتفاقی نیفتاده بود و هرکس معاینه کرد گفت خروجی لگنم تنگه و ممکنه درد رو بکشم ولی بچه نیاد به همین خاطر به روش اسپاینال سزارین شدم و بعدش تا یکماه خیلی سختی کشیدم خیلی، تب شیر گرفتم، هموروئیدم شدید شد و مجبور به عمل شدم، سینوس هام عفونت کرد و کلا خیلی اوضاع خوبی نداشتم، الان فقط ناراحت بخیه هامم که انگار گوشت اضافه آورده نمیدونم دقیقا واسه چی

من خدا رو شکر هفت زور پیش زایمان کردم بدون درد بستری شدم بعد از معاینه ساعت ٨صبح بستری شدم وساعت ١1 پسرم بدنیا اومد خیلی درد نکشیدم

من بارداری سختی داشتم😢
تنگی نفس،استرس،تنهایی،
موقع زایمونم درد طبیعی رو کامل کشیدم
خیلی بهم فشار اومد
متاسفنه نتونستم طبیعی دنیا بارمش
چون خودم تنگی نفس گرفتم
دخترمم داشت خفه میشدو ضربان قلبش اومده بود پایین
اورژانسی سز کردن
بعدش هم که تا ۹ساعت بدون حرکت باید میموندم به خاطر امپول بیحسی
دخترمو ندیدم تا ۹ساعت
ولی همین که بعغلش کردم تموم دردام یادم رفت
و الان خدا رو شاکرم و ازش ممنونم که ۲۵روزه این فرشته کوچولو تو بغلمه

و از ته دلم دعا میکنم برای اونایی که در انتظار اولادن
خدایا به همین ماه عزیزت
به همین روز عزیزت
به گلوی پاره ی علی اصغر قسمت میدم هر چه زودتر دامنشون سبز بشه
الهی امین🙏

من هم بارداری عالی داشتم هم زایمان. با اینکه زایمان طبیعی بودم و خیلی درد داشت و دردش برام شیرین بود، از بچه داری همیناشو دوست داشتم ولی بعد زایمان با رفلاکس شدید و اگزما کلا پشت دستمو داغ میکنم بچه بیارم

من بارداری خیلی خوووبی داشتم البته اگه دوسه ماه اول رو فاکتور بگیریم بقیه ش راحت بود.چون اول بارداری رفتم سونو هماتوم دیده شد لکه بینی داشتم با استراحت مطلق خوب شد..نه حالت تهوع داشتم نه مشکل خاصی‌‌..اما زایمانم طبیعی بود یه شب توخونه درد کشیدم۸ ساعت توبیمارستان..

من حاملگی خوبی داشتم خداروشکر فقط سه ماه اول ویار داشتم وسه ماه آخرم چون گرم بود یکم اذیت شدم زایمانم سزارین بود خداروشکر خوب بود فقط وقتی از تخت میخواستم بیام پایین خیلی اذیت شدم بعداز10روزم دیگه کامل حالم خوب بود الان21ماهه گذشته خیلی دلم یه نی نی دیگه میخواد ولی از طرفی میترسم از پسش بر نیام

زایمان اولم ۲۰سالم بود بی حسم کردن براسزارین تاچندروز کمرم صاف نمیشد ولی خداروشکراززایمان دومم راضی بودم بیهوش کردن زود هم سرپاشدم

❤️

من دوران بارداری خیلی راحت وارومی داشتم ولی زایمانم سخت بود12ساعت طبیعی نگه داشتن اخرش بردن سزارین یعنی درد طبیعی رو هم کشیدم

منم دوتابارداری داشتم دوتارایمان طبیعی توبارداری اولم که دخترداشتم هیچی متوجه نشدم خیلی هم تندوتیزوچابک بودم سرکارهم تانزدیک نه ماه میرفتم زایمانم هم راحت بودهیچی نفهمیدم خداروشکردومی که پسربودبارداریش کمی متفاوت بوفقط حالت تهوعش بدبودبقیه اش خوب بودخداروشکرزایمانمم طبیعی بوددردش هم فرق میکردیک کمی سخت تربودامامن ازهردوزایمان وبارداریم راضی بودم

بارداری من فوق العاده آسون وخوب بودبهترین بارداری دنیا زایمانم سزارین بود چون بچه دوم بود خیلی راحت وخوب روزبعدازعملم بلندشدم وخودم همه کارای امیرعلی رو کردم

الحمدالله من بارداری راحتی داشتم ولی چون بچه اولم بودو تجربه زایمان نداشتمو خودمم خیلی ترسو بودم وهرکیم یچیز میگفت خیلی ترس و استرس زایمان داشتم.ولی ب لطف خدا خدارو۱۰۰۰مرتبه شکر زایمان خیلی عالی و راحتی داشتم چون سزارین انتخاب کردم بی حسی از کمر و همراه با پمپ درد ک بشدت راضی بودم.و به همه مامانا توصیه میکنم اصلاااا زایمان طبیعی نرن حتما حتما سزارین همراه پمپ درد عالیه.بخیه کشیدنم اصلا درد نداره.

من دوران حاملگی خیلی خوبی داشتم ولی زایمانم نمیدونم چیشد من سزبودم کلی همونجوری ک طاق بازخواب بودم به اصطلاح .خیلی بالا آوردم داشتم خفه میشدم ...ولی باز وقتی پسرمو گذاشتن رو سینم دنیا برای من بود اون لحظه خیلی خوب بود ...😍😍😍

منم بعد ۴ماه متوجه شدم باردارم دوران بارداری سختی داشتم چون مسمومیت بارداری گرفتم و فشار خون بالا و ورم های شدید.آخر سر تو ۳۷ هفته ختم بارداری دادن و بافشار ۱۸ بستری شدم و شروع کردن به تزریق آمپول فشار.زایمان خیلی وحشتناکی داشتم از ساعت ۲ظهر درد کشیدم تا بالاخره ۲.۲۵ ظهر فرداش بعد ۲۴ ساعت پسرم به دنیا اومد و دچار خونریزی شدید حین زایمان شدم و به لطف مامای خوبم خونریزیم قطع شد و نگم از بخیه هایی که خوردم😊😊

هی خدا..،چرا یادمون میاری،چ روزای پر تنشی، چقد دوادکتر ازمایشا، چقد سروکله زدن با ادمای اطراف و سوالاشون،چقد دردطبیعی و اخرش سز...
اما همش فدای ی تارموی جوجه م

منم زایمان راحتی داشتم بچه اولم بود و از طبیعی وحشت داشتم رفتم بیمارستان خصوصی و خیلی شیک و پیک سزارین شدم بعدش درد داشن اما قابل تحمل بود و با پمپ درد و شیاف کمتر میشد از انتخابم واقعا راضی ام خدارو هزااار بار شکر

منم خیلی دوران سختی داشتم از ماه هفتم استراحت مطلق بودم عمل سر کلاژ داشتم با تمام اینها بازم زایمان زودرس داشتم هفته ۳۲ دراوردن بچه رو و یکماه دخترم تو NICU بود ولی با تمام اینها گذشت خداروشکر

من سه بار باردار شدم هر سه بار زایملن طبیعی داشتم البته دوتا بچه اولم مرده دنیا اومدن . دوبار اول زایمانام سخت نبود. اما سر دخترم واقعا اذیت شدم . و دیگه دلم نمیخواد زایمان طبیعی رو تجربه کنم باوجود اینکه زایمان طبیعی زائو سبک تره بعد زایمان بیشتر موارد زودتر راه میافتن و کاراسونو خودشون میکنن. ولی دیگه نمیخوام تجربش کنم

من توی بارداری فشارم بالا بود و دکتر گفت باید هفت ماهه دنیا بیاری اما من همه ی برنامه ریزیم واسه زایمان طبیعی بود کلی کلاس و ورزش و استخر میرفتم خدا خیر بده مربیم رو اون کمکم کرد برای فشارم و بهم قول داد که به موقع طبیعی زایمان کنم دکترم رو عوض کردم و فشارم کنترل شد و توی 41 هفته زایمان طبیعی کردم بازم خدا خیر بده مربی استخر و ورزشم رو که روز زایمان اصلا درد نداشتم بهم ورزش داد توی آب و دردام شروع شد جوری بود که کل دردا رو توی خونه بردم و مدام باهاش در تماس بودم ساعت 10 شب کیسه آبم پاره شد توی خونه رفتم بیمارستان و ساعت 12 شب زایمان کردم خیلی راضی بودم درد داشتم اما خیلی اذیت نشدم مربی استخر و باشگاهم خودشون ماما بودن و کلی تونست کمکم کنه اگه کسی قصد زایمان طبیعی خیلی عالی و بدون آمپول فشار و اینا رو داره پیام بده شماره ی این مربی ماما رو بهش بدم واقعا کارش عالیه الانم که نمیشه حضوری کلاس بزارن آنلاین کلاس میزارن و خانومای باردار توی خونه ورزش میکنن

من شهرستان زندگی میکنم زمان زایمان من دکتری تو شهرمون نبود و دکتری هم که میرفتم مشهد بود..شب قبل زایمان حرم امام رضا رفتم چون دردی نداشتم ور کارم گفت میتونی طبیعی زایمان کنی کل شب تا صبح رو تو حرم بود خیلی خوب بود با انرژی رفتم واسه زایمان..صبحش بعد از بستری ۴تا قرص دادن تا زمانی که دردم شروع شد از ساعت ۱۰شب تا ۱۰شب بعدش کلی درد کشیدم خیلی زیاد ولی اخر ای زایمان آمپول بدون درد تزریق کردن که تونستم زورم رو نگهدارم برای به دنیا آوردن پسرم اخر اش رو هیچی متوجه نشدم حتی تا چندروز گیج بودم ولی خداروشکر گذشت..الان دوباره باردارم و ماه هفتم هست دعا میکنم همه ی مامانا زایمان خوبی رو تجربه کنن وزیاد درد نکشن

من بارداری خوبی داشتم اما کیسه ابم پاره شد و چون درد نداشتم با امپول فشار دردم گرفت خیلی اذیت شدم ولی الان راضی ام کوچولوم حالمو از قبل خیلی بهتر کرد☺️

خدا رو شکر من بارداری خیلی خوبی داشتم با این که خیلی دوست داشتم سزارین بشم ولی در اخر مجبور شدم طبیعی زایمان کنم و واقعا راضیم چون یه دکتر فوق العاده انتخاب کرده بودم

من بارداری و زایمان فوق العاده خوب و راحتی داشتم...خدایا شکرت بخاطر فرشته نازممم

من هیچ وقت نمیتونستم به زایمان طبیعی حتی فکر کنم اینقدر که ازش میترسیدم . از اول بارداری بهم گفتن جفت پایین(پلاسنتا پرویا )ولی دکترم گفت تا 6 ماهگی بالا میاد . اما 6 ماهگی معلوم شد که اون وضعیت ادامه داره . وضعیتم شد مادر پر خطر و حتما باید سزارین میشدم و شدم ولی تو 36 هفتگی . با خواست خودم بیهوش شدم و از پمپ درد استفاده کردم بعد از عمل .

من زایمانم سخت بودازیطرف یهودردم گرفت پول نداشتیم پنج روزبچم بخاطرزردی بستری بودتوبیمارستان کمالی

خیلـــــــــــــــــــــــــــی وحشتناک

من با آمپول فشار زایمان کردم و نه ساعت از شروع دردام طول کشید تا بچه م دنیا اومد و دردای واقعا شدیدی داشتم در ضمن یک ساعت قبل به دنیا اومدن بچه دردام تموم شد خیلیم برام عجیب بود چون فکر میکردم اوج درداش موقع به دنیا اومدن بچه س !من بخیه هم زیاد خوردم و درد بخیه هام از خود زایمان بیشتر بود به هر حال همین که بچه مو تونستم به سلامت بغل کنم خداروشکر میکنم

دوران بارداری خوبی داشتم اصلا دخترم اذیتم نکرد ولی زایمان سخت بود اول واسه طبیعی رفتم که نشد بعد سزارین شدم درد های بعد عمل زخمم ترشح داشت تا خوب شدم کلی اذیت کردم
ولی با این همه خداروشکر میکنم واسه اینکه دخترم سالم بدنیا اومد

من بارداری خیلی خوب و زایمان خیلی خیلی بهتری داشتم...خداروشکر به کمک دکترم یه خاطره خوب از تولد سام تو ذهنم باقی موند...امیدوارم همه زایمان راحت و بی دردسری داشته باشن

منم کهتا ۷ماه نفهمیدم باردار هستم وخیلی موقعی که فهمیدم هرشب کارم شده بود گریه وزایمانم خیلی سخت بود بچه که بدنیا امد دکتر عفونت حین زایمان گفت بچه داره چند روزی بیمارستان بود وخودم بخیه هام عفونت کرده خیلی سخت بود بعد ۲۰ روز بچهام ازبیمارستان مرخص شد

بارداریم بد نبود ولی زایمانم ۱۰ ساعت طول کشید خودم خیلی دوست داشتم طبیعی بزام ولی نشد آخرش بردن سزارین که دکتر کفت خوب شد طبیعی نزاییدی بندناف دودور دور گردن بچه بود . بعد زایمانمم که دوران سختی بود اصلا چیزی نفهمیدم🙁

سلام من دوبارشانس پیداکردم وخدابهم لطف کردودردزایمان طبیعی کشیدم بعدش صدای گریه اول دخترم بعدپسرهیچ وقت اون لحظه بعدزایمان یادم نمیره ازبس دلنشین هست

من بارداری عالی داشتم حتی ماه آخریه بارکوهم رفتم .ولی ۴۰ هفته شد و هیچ دردی سراغم نیومد ماتوروستازندگی میکنیم وشهرستانموم آنچنان امکاناتی نداره همسرم گفتن بریم تبریز بیمارستان خصوصی منم باهاشون موافقت کردم حدود سه ساعت راه رفتیم وبالاخره رسیدیم بیمارستان رفتم بخش زایمان خیلی سرحال بودم بهم آمپول فشار زدن ولی تاثیر نداشت بعد یک ساعت هیچ دردی سراغم نیومد بعدش یه مامای حاذق کاربلداومد بالا سرم ودوزدارو روبرد بالا ودردام کم کم شروع نشد ویهواومد که شدتشون خیلی بالا بودولی من حتی کوچکترین ناله ایم نکردم دکترهمش میگف تومامان قهرمانی بعدنیم ساعت درد فرشته کوچولومو بغلم گرفتم انگاردنیاروب من دادن

منکه از موقع باردار شدم همش دکتر همش ازمایش الانم بخاطر پسرم همش دکتر همش ازمایش 😐😐

من خیلی زایمان سختی داشتم خیلی دردکشیدم اخرم سزارین شدم

من بارداری بسیار بدی داشتم آخرم زایمان زودرس کردم شش ماه پسرم دنیا امد خیلی بد بود

سلام , من بارداری خیلی خوبی داشتم , مثل ۹ روز گذشت ...
ولی زایمان خیلی سختی داشتم
...
پسرم وزنش بالا بود ومن خبرنداشتم , خودمم اضاف وزنم زیاد بود
ازاین گذشته اصلا بلدنبودم زور بزنم , خلاصه حاظرم ده بار دیگ حامله بشم ولی یبارم زایمانم نکنم😄

منم اول با داریم بالامی یاوردم تادقیقه ۹۰زایمان حتی زمانی که در داشتم می‌کشیدم جلوم ظرف بودانقددرطول ۹ماه بالااورده بودم گلوم زخم شده بودخون می یومدیکم بعدازسه شب در کشیدم تاهفتونیم غروب زایمان کردم دهنم سرویس شدازبس در کشیده بودم موقع به دنیا اومدن بچه ودوختودوزاصلابیخیال بودم بچمم الان ریفلاکس داره کم خونی داره به لبنیات آلرژی داره توبیداری اصلاشیرنمیخوره توخوابم سخت میخوره یادارم میخوابونم یادارم شیرمیدم شیررژیمی میخوره ازدوماهگی شده کارم

من خداروشکر بارداری خیلی راحتی داشتم اما تو 36هفته کیسه آبم پاره شد و خداروشکر طبیعی زایمان کردم خیلی خوب بود و خداروشکر دخترم نیاز ب بستری شدن نداشت

من خیلی بارداری خوب و راحتی داشتم.با اینکه کلاس های زایمان رو هم رفته بودم اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم.نمیدونم چرا اصلا استرس هم نداشتم.یک شب ساعت ۱۲ شب آبریزش پیدا کردم و رفتم بیمارستان.به لطف نامه دکتر قرار شد سزارین بشم. بدون درد رفتم اتاق عمل و با بیحسی کمری زایمان کردم.خیلی خیلی برام لذت بخش بود که میتونستم خودم شاهد زایمان باشم.همون لحظه هم بچم رو بهم نشون دادن.گرچه بعدزایمان تا چند روز درد داشتم

من سه بار سزارین کردم. بچه اول و دومم هم حاملگیم هم زایمانم سختیاش نرمال بود و قابل تحمل، ولی بارداری سومم هم حاملگیش هم سزارینم برام کابوس شده، هنوزم باور نمیکنم که تموم شدم از اون همه درد.

بارداری سخت داشتم همش حالت تهوع😭اما زایمانم خوب بود خداروشکر

زایمانم خیلی دردناک بود ،تحمل کردم لحظه ی آخر گفتن باید سزارین بشی ولی حیفه و اینا گفتم بخاطر سلامتی بچه م اصلا مهم نیست ولی آخر سر خداروشکر همون طبیعی زایمان کردم

خب من وسط درس و امتحان بودم که باردار شدم با حالت تهوع و سختی های دل درد و سردرد امتحان دادم و گذشت از ۷ شب درد داشتم تا ۷ صبح تحمل کردم و از نخام آمپول بی حسی زدن ساعت ۱۱ پسرم بدنیا اومد چن روز کلا کمردرد شدید داشتم

من سزارین شدم بخاطر حساسیت دارویی بدون مسکن مرخص شدم واز درد مرگمو جلو چشمم دیدم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
خیییییییییلی سخت بود خداروشکر گذشت

وایییی من که بارداریم خوب بود عالیییی ولی زایمانم خیلی سخت بود با دستگاه کشیدن

من کل بارداریم خیلی خوب بود ولی موقع زایمان خیلی اذییت شدم واخرهم باوکیوم زایمان کردم کلازایمان دوم سخت تره

من ازاول بارداریم خیلی سختی کشیدم ولی زایمانم سزارین بابیهوشی بودولی بعدش خیلی سخت دردکشیدم ولی بچه ام روگه بقل میکردم همشویادم میرفت یادش بخیر

من اخرای بارداریم خیلی درد کشیدم دوروز توبیمارستان بستری شدم گفتن بچه تکون نمیخوره اونجا سختی زایمان طبیعی رودیدم ترسیدم گفتن دوهفته تازایمانت وقت داری وقتی اومدم بیرون گفتم سزارین میکنم وقتی دکترواسه عمل پول زیادخواست نتونستیم پرداخت کنیم دکترم یه فرشته بود کمک کردزایمان طبیعی کنم خیلی راحت بود وقتی دخترمو بغل کردم همه چی فراموش شدخداروشکرمیکنم بخاطر دخترم

منم خیلی بارداری سختی وبابدی گذروندم زایمانمم سخت دردطبیعی کشیدم دخترم داشت ازدس میرفت سزارین شدم کلی دردتنهایی راهابسته بودشوهرم نتونست بیادبیمه نداشتم هزینه سربه فلک بودکلی سختی بلاخره دخترموبغل کردم والان خوشحالم که دارمش وخداروشاکرم بخاطرمهرساناخانوم

منم زایمان خیلی سختی داشتم اصلا نمیخوام یادم بیاد خیلی بد بود خدا بهم رحم کرد

سلام سلام
یکی از بهترین اتفاق های زندگیم بود بدنیا اومدن دخترم اونم با زایمان راحت بیشتر خاطر انگیز شد
خیلی شیک و پیک رفتم واسه سزارین همه چیز عااالی بود اصلا یک ذره استرس نداشتم برعکس همه که نگران بودن و همسرم پشت سرم گریه میکرد
دکترم به قدری که کار بلد بود که تا گفتم دکتر کی شروع می‌کنی به سی ثانیه نکشید بچه رو آورد بالا
بعدش هم مراقبت و رسیدگی پرستارا و بهیارا
یکساعت بعد زایمان درد داری که من پمپ درد گرفتم که به نظرم نیازی نیست باهمون شیاف درد کم میشه
زایمان من سزارین اختیاری در بیمارستان تریتا بود

منم از زایمان میترسم بچه اولمه نمیدونم چی کار کنم

وای زایمان من ۱۴ ساعت طول کشید ۸صبح که رفتم بیمارستان ۹ بستری شدم و ۱۱نیم شب پسرمو دادن بغلم خیلییییی سخت بود خیلی ولی لذت داشت

بعد از ۶ ساعت کشیدن درد طبیعی سزارین شدم.خب تجربه سختی بود برام اما بعد از دیدن دخترم همه چبز رو فراموش کردم.در دوران بارداریم هم خیلی روزهای خوبی گذروندم خداروشکر

من چون بارداری اولم بود هیچ تجربه ای نداشتم یه استرس,شیرین داشتم همش منتظربودم ببینم چی میشه پسرم کی میاد که بتونم بغلش کنم درد هم داشتم خیلی بعد از,۱۲ ساعت که پسرمو دیدم همه چیز یادم رفت ولی حس غریبی هم هست چون هنوز فکر میکردم پسرم توشکمم

سلام
من برنامه ام زایمان طبیعی بود،در عین حال که از زایمان طبیعی میترسیدم اما اصلا تصورش رو هم نمیکردم سزارین بشم.
اما ۳۶ هفته بودم که کیسه آبم پاره شد و دخترم هنوز نچرخیده بود و پاهاش پایین بود،بخاطر همین مجبور شدم سزارین بشم.
کلاس های بارداری و زایمان هم شرکت کرده بودم 😅
اما خواست خدا یه چیز دیگه بود که مطمئنم حتما مصلحتی داشته برام

من بارداریم خیلی سخت بود در عوض خدا کمکم کرد و زایمان راحتی داشتم کلا دو ساعت درد کشیدم تا زایمان کردم

من تجربه اولم بود دوماه پیش زایمان کردم...
خیییییییلی زایمانم خوب و راحت بود.
نمیگم درد نداشتم اما واقعا تحمل کردم و نفس عمیق کشیدم...
از همه باردارا خواهش میکنم سوره والعصر رو زییاااااد بخونید هم خودتون هم بچه رو صبووور میکنه...عاااااالیه

من ۳ماه اول و مخصوصا اخر بارداریم سخت بود و هفته ۳۷کلستاز هم گرفتم و مجبور شدن ختم بارداری بدن و بااینکه دودفعه بی حسی نخاعی واسم استفاده کردن بازم اثر نکرد و خب ۳ ۴ ساعت اخرش درد زیادی کشیدم ولی الان هیچی از اون درد یادم نیست😊

خداروشکر من بارداری راحتی داشتم گل پسرم اصلا اذیتم نکرد تو دوران بارداری بجز چکاپ ماهانه اصلا کارم به دکتر نکشید و زایمانم هم طبیعی و خیلی راحت بود حدودا یه ساعت درد شدید داشتم و پسرم بدنیا اومد

منم که بارداری اولم که دوقلو بود انواع و اقسام بیماری هایی که یه زن باردار میتونه بگیره گرفتم تازه دوبارم تصادف کردم
دیگه خواست خدا بود سالم دنیا اومدن
واسه بارداری دومم که ۳ هفته پیش فارغ شدم همینجور نزدیک ۱۸۰ تا امپول زدم روزی یکی
همه بازوهام ورمشون هنوز هست بعدم زایمان افتضاحی داشتم و عفونت بخیه و باز شدن لبه هاش و ...... وای که همچنان درگیرشم

من زایمان اولم خیلی سخت بود فوق العاده سخت زایمان دومم هم سخت امانه مثه اولی بارداری دومم هم خیلی سخت بود کلا همه چیز سخت بود 😢😢😢

من اوایل بارداریم سخت بود اما بعدش خدارو شکر بهتر شدم .زایمان طبیعی سختی داشتم .زایمان از اول طبیعی بود و خداروشکر بچم طبیعی بدنیا اومد چون از سزارین وحشت دارم .تو طول زایمان تنها یاد خدا و اسمش بهم کمک میکرد از ساعت ۱۲ شب تا ۷و نیم شب درد کشیدم تا بالاخره کوچولوم بدنیا اومد و همه دردا یادم رفت😘😘

من زایمان سزارین داشتم بعدش کمپرس درد خواستم بهم زدن راضی بودم بعدشم شیاف دیکلوفناک ورق آلومینیومی

من کلی استرس داشتم تو بارداری ...زایمانمم سخت بود ولی سخت ترازاون این بود ک ازجفت باقی موند وروز بعد زایمان خونریزی کردم

من خیلی زایمان راحتی داشتم هم پسرم که راحت طبیعی بدنیا اومددوسال بعدشم دخترم خیلی کم دردکشیدم اصلاحالیم نشد

من کل بارداریم بالا میاوردم و استراحت مطلق بودم ولی عوضش سزارین بسیار راحتی داشتم به حدی که انگار خوابیدم بیدار شدم بعدشم روز دوم بعد عملم همه کارامو کردم حتی یکبارم کسی دستمو نگرفت منو تا حموم یا دسشویی ببره کلا نمیزارم کسی کارمو بکنه

من بارداریم خیلی راحت وخوب بودولی زایمان سختی داشتم ۸ساعت دردکشیدن وکیسه ابموپاره کردن امپول فشارزدن ولی اخرم بااون همه دردرفتم سزارین تواتاق عملم داشتم زورمیزدم بعدشم دردبخیه خیلی سخت بود

من بارداری سختی داشتم فشارم بالا بود ولی سزارین شدم بیهوشی متوجه نشدم بعدش بچه ام زردی گرفت افت قند داشت از ناز کردن بعد زایمان هیچی نفهمیدم 😫😫😫

من خیلی استرس‌دارم برا زایمان بچه اولم هست همش دنبال زایمان های بی دردم

من کلا از اوله بارداریم کلی استرس و ناراحتی داشتم تا الان😑😩💔

من هم بارداری فوق العاده سخت و هم زایمان خیلی خیلی سختی داشتم ولی پسرمو که بغل کردم همه اش یادم رف

سوال های مرتبط

آواتار مامان آروین و آرین مامان آروین و آرین آروین و آرین ۶ سالگی
من که زایمان زود رس داشتم ولی همونم خیلی وحشتناک ب ... ادامه پاسخ
گهواره گهواره ۵ سالگی
هر مرحله ی جدیدی در رشد کودک چالش‌های مخصوص به خودش رو داره و شنیدن تجارب دیگران در مورد این چالش‌ها می‌تونه بهمون کمک کنه تا بهتر باهاشون کنار بیایم. یکی از چالش های بزرگ مامان ها در مورد از پوشک گرفتن بچه‌ها و آموزش آداب توالت رفتن به اون‌هاست. تو بحث امروز می خوایم شما از چالش هایی که در این فرایند باهاش مواجه بودین برامون بگین.

اگر شما جزو اون دسته از مامانایی هستین که تجربه موفقی در این مورد دارین، ممنون می‌شیم که تجربه‌تون رو با جزئیات در قالب داستانی روان و کامل اینجا بنویسین وبه این سوالا جواب بدین:
🔹 از چه سنی اقدام به از پوشک گرفتن فرزندتون کردین؟
🔹چه علائم و نشانه‌هایی شما رو به این سمت هدایت کرد که الان زمان مناسبی برای شروع این کاره؟
🔹چه چالش‌ها و دردسرهایی داشتین؟
🔹 همکاری فرزندتون با شما چقدر بود؟

🔹آیا از قبل در این مورد مطالعه کرده بودین یا از فرد با تجربه‌ای کمک گرفته بودین؟

اگر تو اینستاگرام اکانت دارین، اسم صفحه‌تون (ID) رو هم برامون بنویسین.
آواتار مامان محمد جواد مامان محمد جواد محمد جواد ۷ سالگی
سلام من از پوشک گرفتم جیش رو میگه ولی پی پی رو نه ... ادامه پاسخ
آواتار مامان نسیم مامان نسیم نسیم ۴ سالگی
بادمجون نخور بچت سیاه میشه فلفل نخور بچت عصبی میشه ... ادامه پاسخ
آواتار مامان دلارام مامان دلارام دلارام ۳ سالگی
طبیعی بودم
شیرافزا نوار بهداشتی و لباس زیر دستما ک ... ادامه پاسخ
گهواره گهواره ۵ سالگی
"مامان ساینا می‌گه: هنوز چند ساعت از زایمانم نگذشته بود که خانوادم به ملاقاتم اومدن و همون‌جوری که روی تخت با یه نوزاد تو بغلم دراز کشیده بودم، بهم گفتن: خب بچه‌ی بعدی رو کی می‌خوای بیاری!!!؟"
خیلی از زوجین تصمیم می‌گیرن که فقط یدونه بچه داشته باشن و خیلی‌ها هم داشتن خانواده‌ی پر جمعیت‌تر رو انتخاب می‌کنن. هر کدوم از این گزینه‌ها رو انتخاب کنیم، حتما کسی هست که بهمون بگه انتخاب‌مون درست نیست و داریم اشتباه می‌کنیم، این حرف‌ها فشار زیادی روی زوجین می‌گذاره و مدام ذهنشون رو درگیر می‌کنه که آیا واقعا انتخاب درستی کردن؟
مهم اینه که بدونیم هر تصمیمی که بگیریم، برامون یه سری مزایا و معایبی داره و هیچ تصمیم صد در صد درست و کاملی وجود نداره، مهم اینه که ما دلایل خودمون برای تک فرزندی یا چند فرزندی رو بدونیم و با همسرمون به توافق برسیم.

"یه خانواده‌ی عالی، خانواده‌ای با تعداد جمعیت مشخص نیست، خانواده‎ایه که فرزندانش رو هر چند تا که باشن، عمیقا و بدون قید و شرط دوست داشته باشه." شما چقدر با این جمله موافقین؟

توی بحث امروز بهمون بگین که تصمیم شما و همسرتون برای تعداد فرزند چیه؟
به نظرتون تک فرزندی و چند فرزندی هر کدوم چه مزایا و معایبی دارن؟
آیا توسط دیگران برای داشتن تعداد فرزند بیشتر یا کمتر تحت فشار قرار گرفتین؟ تجربه‌تون از این اتفاق رو با جزییات برامون بنویسین.
آواتار مامان علیرضا مامان علیرضا علیرضا ۶ سالگی
تک فرزندی
گهواره گهواره ۵ سالگی
تصویری که در بالا می‌بینین‌، متعلق به پدر و مادریه که بعد از دو سال درمان و انجام IVF، بالاخره صاحب فرزند شدن‌‌. اون‌ها این تصویر رو در فضای مجازی‌شون منتشر کردن و زیرش نوشتن‌:
"2‌ سال و هفت ماه و یک هفته و دو روز و 22 ساعت و 6 دقیقه صبر کردیم‌.
در راه پدر و مادر شدن 452 بار تزریق‌، هزاران قطره اشک‌، یک عمل ترمیمی‌، 2 دوره IVFو 3 بار انتقال ناموفق رو پشت سر گذاشتیم‌، اما الان پر از شادی و شوریم چون منتظر یه دوقلوی دختر و پسریم!‌"

تقریبا از هر 8 زوج‌، یک زوج با مشکلات باروری روبرو می‌شن و این رقم زیادیه‌، بنابراین خوبه در مورد شرایط استفاده از روش‌های جدید باروری و تجارب مامان‌هایی که با این روش‌ها صاحب فرزند شدن و یا می‌خوان بشن‌، بیشتر بدونیم‌!

‌خوشبختانه امروزه تکنولوژی‌های جدیدی برای باروری ایجاد شدن و خانم‌های زیادی با استفاده از این تکنولوژی‌ها صاحب فرزند می‌شن‌، اما هیچ کدوم از این روش‌ها تضمینی نیستن و به همین دلیل هم نیاز به صبر و حوصله‌ی زیادی دارن.

‌خیلی از ماها ممکنه از مسیر طاقت‌فرسا‌، پر هزینه‌، زمان‌بر و دردناک این روش‌ها خبر نداشته باشیم‌. پشت هر کدوم از این سوزن‌ها درد‌، امید و ترس زیادی هست و هر تزریقی داستان و حس و حال مخصوص به خودش رو داره‌.

‌گذشته از پیچیدگی‌های فرآیند درمانی‌، کنار اومدن با درمان‌های ناباروری می‌تونه پر از احساس اضطراب و افسردگی و ناامیدی باشه‌. از طرفی حمایت و مراقبت اطرافیان می‌تونه مسیر رو برای زوجی که در تلاش هستن آسون‌تر کنه‌.

‌روش‌های مختلف باروری حوزه‌ی تقریبا جدیدی در علم پزشکی هستن به همین دلیل ممکنه باعث ایجاد سوالای مختلفی هم برای خانم‌هایی که قصد انجام این کار رو دارن و هم دیگران بشه و شایعه‌های زیاد و عجیب غریبی هم در موردش باشه !!

آیا شما هم از روش IVF برای بچه‌دار شدن استفاده کردین یا تو اطرافیانتون کسی رو می‌شناسین که از این روش‌ استفاده کرده باشه‌؟ اگر جواب‌تون مثبته با جزئیات درباره‌اش برامون بنویسین.

در مورد بارداری از طریق IVFچه فکری دارین؟

اگر به صورت طبیعی امکان بچه‌دار شدن نداشتین‌، از این روش استفاده می‌کردین‌؟

راستی اگر تو اینستاگرام اکانت دارین‌، آدرسش رو ( ID اینستاگرام‌تون) هم بنویسین.
آواتار مامان 👸فاطمه جون👼👸 مامان 👸فاطمه جون👼👸 👸فاطمه جون👼👸 ۵ سالگی
من بعد از دو سال و نیم بعد از عروسیمون بدون هیچ دو ... ادامه پاسخ