سلام اینم داستان زایمان من😊♥️
از دوروز قبلش یه دردایی خفیفی داشتم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانت بازی فعلا موقت نیس اومدم خونه به فردا شبش ساعت ۹ درد اومد سراغم هر بیست دقیقه میگرفت ول میکرد به شوهرم گفتم بریم بیمارستان گفت نه تو الان چند که درد داری گفتم این درد فرق داره زنگ زدم خواهر شوهرم اومد بهش گفتم هر بیست دقیقه میگیره ول میکنه دیدم گفت درد زایمانه رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانته تغیر نکرده برو خونه دوباره اومدم خونه رخت خواب پهن کردم بخوابم دیدم درد امونم نمیده همش راه میرفتم تا دردم ساکت بشه ساعت شد ۵ صبح دیگه نمیتونستم تحمل کنم شوهرم بیدار کردم رفتیم بیمارستان بهم گفت تا ساعت ۸ صبح دکتر ندارم برو پیاده روی کن رفتم پیاده روی ولی خيلي درد داشتم ساعت ۸ رفتم داخل معاینه کرد گفت ۴ سانت بازی بستریم کرد ساعت ۹ صبح برام امپول فشار زدن البته با دوز پایین چون خودمم درد داشتم همش احساس دستشویی داشتم ولی هیچی نمیومد وقتی که درد میگرفت فقط نفس عمیق میکشیدم اصلا جيغ داد نمیکردم تا ساعت ۴ بعد ظهر من درد کشیدم ساعت چهار نیم دکتر اومد کیسه ابم پاره کرد ساعت ۴ چهل پنج دقیقه دخترم دنیا اومد ولی بعدش خودمو خیلی اذیت کردن هم با بخیه زدنشون هم شکممو خیلی فشار دادن خیلی اذیت شدم ولی خداروشکر که دخترم سالمه انشاالله همه مامانا به سلامت زایمان کنن♥️💞🥰😘

۱ پاسخ

مبارکه عزیزم.
خوش قدم باشه و خوش روزی

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان باران و برکه مامان باران و برکه ۳ ماهگی
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۴ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت اول

شب سه شنبه یعنی ۳ مهر بود که بچه خیلی خودشو صفت کرده بود و من نمیتونستم بخوابم شوهرم بهم گفتش که دراز بکش شاید از صفتی در بیاد ساعت ۷ صبح بودش که من ادرارم گرفت گلاب بروتون رفتم دستشویی اومدم دیدم شلوارم خیس شد دست زدم دیدم خیسه خیسه شوهرم رو صدا کردم زنک زدیم به دکترم گفتش بیاین پیشه من بعد به خواهرم زنگ زدم گفتش که من بچه هارو دارم صبحانه میدم بفرستمشون مدرسه وسیله هارو آماده کنم بعد بیا بریم مطب دکتر من شبش رفته بودم حمام صبح دیگه نرفتم یه چیزی خوردم حاضر شدیم رفتیم دم خونه ی خواهرم ، خواهرم رو برداشتیم رفتیم طرف دکتر
دکتر معاینه م کرد گفتش که ۲ سانت بازی برو بیمارستان رفتیم بیمارستان بعد من و بستری کردن من اصلا درد نداشتم حالم خیلی خوب بود بعدش اومدن دوباره معاینه کردن گفت همون دو سا‌نتی بعدش روی اون بعدش روی اون توپا نشستم و یوگا با توپ انجام دادم 😅 اومد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی اون موقع ساعت ۷ بود با خواهرم حرف زدیم و اینا با هم گفتیم خندیدیم اینا شد ساعت ۱۰ بودش که دکتر اومد گفتش که دردی نداری گفتم نه داخل سرمم آمپول زد بعدش رفت ساعت ۱۱ بودش که من درد داشتم ولی قابل تحمل بود
ساعت ۱۱ و نیم بودش که داد میزدم یعنی انقدر درد داشتم دکتر اومد معاینه کرد گفتش که ۱۰ سانت شدی دکتر گفت زور بزن زور بزن ولی من همون موقع دردم آروم شد😂😂 دکتر گفت چرا زور نمیز
نی گفتم که درد دیگه ندارم گفتش که الان درد داشتی که گفتم نمیدونم درد دیگه ندارم دکترم همونجا وایستاد دوباره ۵ دیقه دیگه دردم گرفت گفتم درد دارم دکترم گفت زور بزن زور بزن من تا تونستم زور زدم خواهرم م بقلم بود
مامان جوجه مامان جوجه ۷ ماهگی
منم از تجربه زایمان طبیعیم بگم واستون


چن روزی بود هی درد داشتم هشتم رفتم بیمارستان گفت که رحمت بازه ولی چون ۳۶ هفته بودم گفت بستریت نمیکنیم تا یکم دیگه بمونه

یازدهم شبش رابطه داشتیم بعد ۱۰ دقیقه دردم گرفت
به زایمانم کمک کرد😂
بعد ی ساعتو نیم درد کشیدن رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ فینگره بستریم کردن من از استرس نارس بودنش داشتم دق میکردم
تا صبح ساعت ۷و نیم که سرم فشار واسم وصل کردن درد طبیعی کشیدم بعد بازم دردام همون شکلی بود تا ساعت ۹ که کیسه ابمو پاره کردن هر نیم ساعت یبارم معاینه میکردن دیگه دردام وحشتناک بود خیلی غیر قابل تحمل بیمارستانو رو سرم گرفتم
ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه بود حس میکردم داره میاد دکتر چک کرد گفت زور خوب بزنی میاد ساعت ۱۰ و ۵۰ دقیقه به دنیا اومد بخاطر زورای خوبی که زدم یدونه بخیه خوردم اونم دکتر گفت بخاطر اینکه شکلش بهم نخوره😜

اینم بگم میخواستم ماما بگیرم یهو شد نشد ماما بگیرم ایام عیدم بود
ولی واقعا بیمارستان کوثر خیلی عالی بود رسیدگیشون حرف نداشت:)
مامان آرسام 💙 مامان آرسام 💙 ۸ ماهگی
تجربه ی زایمان 3♥️
منم گریه میکردم شدید سریع رفتم تاکسی بگیریم تا نشستم داخل ماشین که برم خونه درد هام شدید شد هر چی گفتن بریم بیمارستان نرفتم گفتم میرم خونه تموم درد هامو میخوردم بعد میام بیمارستان از خونه تا بیمارستان نیم ساعت راه بود رفتم خونه با کمک بقیه راه میرفتم گریه میکردم قابل تحمل نبود درد هام از ساعت ۶نیم تا ساعت ۱۰ نیم داخل خونه درد خوردم ساعت ۱۰ نیم گفتم بریم بیمارستان ماشین آوردن با شوهرم و خواهرشوهرم و برادرشوهر رفتیم تا رسیدم بیمارستان معاینه کرد گف ۴نیم سانتی سریع لباسهامو تنم کرد هنوز پذیرش نکرد بودن منو منو برد داخل بخش سرمو گذاشت ماما اومد معاینه کرد کیسه آب مو پاره کردن بعد نیم ساعت که درد میخوردم آمد گف ۸ سانتی زور بزن منو همکاری میکردم هر کاری میگفت میکردم بعد یک دو ساعت که درد میخوردم اومد گفت بلند شو بچه سرش بیرونه منم نمیتونستم راه برم خود ماما کمک کرد رفتم رو تخت جاک داد ۱۲:۲۰ دقیقه زایمان کردم تا بچه رو گذاشت روسینم تموم دردهای آروم شد خدا روشکر گذشت ولی خیلی سخت بود برام تا سه شب خواب میدیدم 😁ولی بدن تا بدن است بعضی ها کمتر درد دارن بعضی ها بیشتر