۸ پاسخ

قدمش مبارکه عزیزم

مبارکه قدمش خیر باشه انشالله 🥰🥰

سلام عزیزم خوبی قدم نورسیده مبارک گلم انشاالله که قدمش خیرباشه براتون♥️♥️😘😘

سلام عزیزم از چن ماهگی فشار میگیری؟؟؟؟

مبارک باشه عزیزم ب سلامتی 😍😍😍
پاقدمش خوب باشه براتون

انشالله بسلامتی و دل خوش
قدمش پر خیر و برکت

سلام عزیز خب خدا رو شکر الهی بهترین روزها رو تجربه کنی از امروز با بچه های گلت 🌹🌹🌹⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩

سلام عزیزم مبارکه قدمش خیر

سوال های مرتبط

مامان وتودلی‌‌ʜᴀᴍɪɴ🐻 مامان وتودلی‌‌ʜᴀᴍɪɴ🐻 هفته هشتم بارداری
تجربه ی من از زایمان سزارین 🩵
من هفته ی 37زایمان کردم بخاطر اینکه فشارم بالا بود و اگه بیشتر میموند
هم برای من خطر داشت هم برای هامین 🥲
ساعت 8 9شب بود من سرم گیج رفت داشتم میوفتادم زمین اصلا نمی‌تونستم راه برم از فشار بالا فشارم رو 13 ونیم رفته بود
رفتیم دکتر سریع دکتره گفت سریع برین بیمارستان بستری شید
رفتم بیمارستان بستری شدم شوهرم رفت ساک بچه رو خودمو آورد
دکترم گفت ک تا فردا اگه فشارت اومد پایین زایمان نمیکنی اگه نیومد پایین زایمان می‌کنی ساعت 5 صبح بود فشارم داشت همینجوری می‌رفت بالا تر 14شده بود فشارم
1403/3/5 هامینم بدنیا اومد ساعت 6ونیم صبح
من وقتی اومدم بیرون از اتاق عمل خوب درد خیلی داشتم ولی اونجوری نبود ک قابل تحمل نباشه
با پمپ درد و شیاف اینا خوب شد دردم بهتر شد یعنی
نینی خداروشکر تو دستگاه اینا نرفت و زردی نداره
من الان هنوز بیمارستان بستریم درد خب دارم کمر درد و زیر شکمم خیلی درد می‌کنه ولی من راضیم ی خانومی طبیعی بود خیلی بیشتر عذاب کشیدن
🤍
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۸ ماهگی
سلام منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
من قرار بود ۱۳ ام دوشنبه زایمان کنم ولی پنج شنبه شب ساعت ۱۱ یه درد پریودی زیر شکمم می‌گرفت و ول میکرد فاصلش هر یه ربع بود صبر کردم فک نمی‌کردم درد زایمانه تا ساعت دو دیدم قطع نمیشدن دردام رفتم دوش گرفتم و ساعت ۳ با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان دولتی اونجا ازم nst گرفتن و معاینه کردن گفتن درد زایمانه و سریع رفتیم همون بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم اونجا هم ازم nst گرفتن و به دکترم زنگ زدن ساعت ۴ و نیم شده بود بستریم کردن و بهم سرم زدن و آزمایش گرفتن دکتر بی حسی نیومده بود بهم گفتن باید صبر کنی بیاد ساعت ۶ اینا اومدن سوند وصل کردن درد نداشت ولی تحملش سخت بود ساعت ۷ و ۴۰ اینا بود آمادم کردن و سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل دم در اتاق عمل با خانوادم خداحافظی کردم و رفتم داخل اولین باری بود که میرفتم اتاق عمل استرس داشتم پرستارای خیلی مهربونی بودن اونجا باهام حرف میزدن که حالم خوب بشه و روی تخت زایمان نشستم بهم میگفتن باید شل کنی بدنتو و آمپول رو زد برام اصلا درد نداشت خیلی استرس داشتم فکر میکردم درد داره ولی اصلا درد نداشتم و بهم گفتن دراز بکش و یه پرده سبز جلوم کشیدن پاهام گرم میشد کم کم و همش میگفتم حس دارم هنوز نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم برام اکسیژن وصل کردن داشتن باهام حرف میزدن که یهو صدای گریه پسرم رو شنیدم خیلی لحظه ی شیرینی بود