۱۴ پاسخ

همشهری جان اولا مبارکه تبریک میگم بهت😍 میشه بگی انقباصات چطوری بود ک استراحت مطلق بودی یعنی شکمت هر از گاهی سفت میشد یا چطوری؟ من بارداری اولمه بی تجربم

عزیزم هزینه ی عمل سزارینت چند شد کلا منم میخام برم شفا .ازاد بود اخه میگن سزارین اختیاری ازاد هستش

چقد خوب عزیزم دکترتون کی بودن؟؟؟
کدوم بیمارستان رفتین

قدمش مبارکه عزیزم، دکترت کیه؟ کدوم بیمارستان عمل شدی؟ میشه هزینه هاشم بگی لطفا🌷

دکترت بگو کی بود😂

و اینکه گفتی رفتی بیمارستان معاینه کردن ک فهمیدن ابریش داری ، با دست انگشت فرو میکنن برا معاینه یا چطوری؟ درد داشت؟

در مورد راه رفتن بعد عمل بگین؟ دردش خیلی زیاده با‌پمپ و شیاف قابل تحمله؟🥺من خیلی استرس دارم

خداروشکر 😍 یعنی منم تجربه میکنم این لحظه رو صدای گریه بچم بیاد🥲

عزیزم دکترتون کیه؟
و اینکه بچه رو ی لحظه نسون میدن فقط بعد میری تو بخش میارنش یا کلا پیش خودت میمونه؟

سلام عزیزم میشه راجب اون فشار رحم بعد عمل هم بگین؟چچوریه چند بار انجام میدن؟خیلی درد داره؟

عزیزم وزن بچه چقد بود تو ۳۶ هفته؟
از سونو ک داده بودین کنتر بود یا بیشتر؟

عزیزم مبارکت باشه بسلامتی ان شالله
بچه رو میدن خانوادت لباس بپوشونه یا چطوری ؟

تجربه زایمان قسمت ۳
بعدش اوردن چسبودندش به صورتم که من اصلا تو خودم نبودم اکسیژنم بهم دستگاه اینا وصل کردن بعدش نلارو بردن بخیه های منم زدن منو دیگه ریکاوری اینا نبردن مستقیم فرستادن بخش
من توی بیمارستان شفا زایمان کردم
که بگم خیلیییییی بیمارستان مدرنی هستش نه نیست ولی در کل کادر خوبی داره و چون اتاق خصوصی گرفته بودیم شب هم مامانم همم همسرم موندن پیشم در مورد دیزاین اتاقم استودیو رز اورژانسی زنگ زدم اومد
در مورد درد بعد عمل من پمپ درد داشتم اون خیلی کمکم کرد و زیر سرمم بالش نذاشتم و کمتر حرف زدم و تا الانم سردرد نگرفتم
بازم سوالی داشتین بپرسین❤️

چه خوب دکترت اومده 12 شب عمل کنه

سوال های مرتبط

مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۴

معاینه کرد گفت ی فینگر بازی و ۴۰ درصد دهانه رحمت نرم شدم…زنگ زدن دکترم گفت بستریش کنید دوساعت دیگه میرسم عملش میکنم من اون لحظه از ترس ریده بودم ب خودم با لباس مهمونی بدون هیچ وسیله ای بستریم کردن خداروشکر کلید خونمونو گذاشته بودم خونه مامانم زنگ زدم برید ساک خودمو بچه رو بردارید دارم میرم زایمان…روز جمعه بود دکترمم وسط مهمونی بود بنده خدا با لباس مهمونی پاشد اومد…خلاصه ۳۷ هفته کامل بودم بستری شدم و خواستن سوند بزنن ب دکترم گفتم میشه تو اتاق عمل بزنید گفت باشه…منو بردن اتاق عمل و امپول بیحسی زدن ک اصلا درد نداشت و سوند هم تو بی حسی زدن ک هیچی نفهمیدم و عمل شروع شد و لحظه ای ک بچه رو برداشتن رو فهمیدم چون قشششنگ سبک شد شکمم.. بعد یهو دیدم دکترم گفت این خون‌ش جمع نمیشه خیلی شل‌ه فلان امپولو براش بزنید زدن گفت دهنت تلخ میشه و شد..دوباره دکترم گفت خیلی شله هرچی از فلان امپول داریم براش بزن من سکته داشتم میکردم اخه شب قبلشم انوکسامو زده بودم و کلی امپول زد و بالاخره درست شد و عملم تموم شد
مامان دلیار مامان دلیار روزهای ابتدایی تولد
خب سلام مامانا اومدم تجربه سزارینمو بهتون بگم
پارت 1
دیروز صبح ساعت 6 بهم گفتن برو بیمارستان گلسار منم بلند شدم با کلی استرس رفتیم سمت بیمارستان. از شانس منم انقد دیروز اتاق عمل شلوغ بود دکترم ساعت 11 اومد و منو آماده کردن واسه عمل. رگ گرفتن و سوند وصل کردن که بینهایت چندش بود سوند🥴 و یه کوچولو هم درد داشت. منو بردن به سمت اتاق عمل و دیدم 5.6 تا آقا اومدن دورم🤣 منم دست و پام مثه بید می‌لرزید. دکتر بیهوشی گفت 3 بار کمرتو با الکل تمیز میکنم و آمپولو میزنم منم خم شدم و آمپولو زدو اصلا درد نداشت. کم کم دیدم پاهام و شکمم داره بی حس میشه تو همون حین جلومو با یه پارچه سبز پوشوندن و دیدم شکمم داره سرد میشه و یهو شروع کردن به تکون دادنم منم هی داد میزدم نمیدونم اصلا چرا داد میزدم🤣 یهو دیدم صدای گریه یه دختر خانمی اومد و منم شروع کردم به گریه کردن خیلی اون لحظه قشنگ بود 🥹 بعدش آوردن تماس پوستی دادن و منم کلیییی تازش دادم . بعد گذشت چند دقیقه منو بردن تو ریکاوری و دخترمو آوردن که شیرش بدم. بعد شروع کردن به ماساژ رحمی ولی من هیچی حس نمی‌کردم. دیدن حالم اوکیه منو بردن پیش خونوادم و کلی ذوق داشتیم تا اینکه اثر بی حسی کم کم از بین رفت و من دردام شروع شد 🥴
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۲ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۲ ماهگی
بعدش که از دکتر ناامید شدم تو راه رفتن به بیمارستان که برای طبیعی بستری بشم منشی دکتر زنگ زد گفت اگه تا نیم‌ساعت دیگه رسیدی میبرمت اتاق عمل وگرنه میمونه برا فردا..منم سریع حرکت کردیم ساعت ۹ ونیم صبح بود رسیدیم بیمارستان..چون دکتر یه عمل سخت خروج رحم داشت باید منتظر میموندم..ازم چندتا خون گرفتن و آنژیکت وصل کردن و سوند..که درد آنچنانی نداشت فقط لحظه ی فیکس کردنش یه سوزش ریز داشت که با نفس عمیق تموم شد..دراز کشیده بودم رو اتاق منتظر تا ببینم اتاق عمل که یهو کیسه آبم پاره شد و اومدن معاینه گفتن ۴ سانتی..زنگ زدن دکتر که مریض کیسه آبش پاره شد گفت سریع بیارید اتاق عمل و با ویلچر منو بردن ..رفتم تو تخت اتاق عمل دراز کشیدم و دکتر بیهوشی اومد توضیحاتی داد و گفت در حد نیش پشه هست فقط تکون نخوری ولی من تکون خوردم گفت ممنون که گوش کردی😂😂یهو پاهام داااغ شد من همچنان از دردای طبیعیم و استرسی که داشتم میلرزیدم ..بعدش پرده رو کشیدن جلوم و شروع کردن به زدن بتادین روی شکم و پاهام..گفتم حس میکنم شروع نکنین گفت آره حس میکنی دلی درد نداری..که همینجور هم بود شکمم برش دادن و ساعت ۱۲:۵۰ دقیقه پسرکم بدنیا اومد صدای گریشو شنیدم دکتر گفت مبارک باشه نشونم ندادن بردن تمیزش کنن و کاراشو انجام بدن اون لحظه فقط آیت الکرسی میخوندم و برای همه چشم انتظارا دعا میکردم..بعدش..
مامان مهوا💜 مامان مهوا💜 ۱ ماهگی
تجربه از سزارین«»
یکشنبه ی هفته ی قبل بود که من نوبت سز داشتم،
موهامو بافت زدم و تزیین کردم اصلاح و آرایش کردم بی خبر از دردایی که قراره سراغم بیاد🫤😂
رفتیم بیمارستان زایشگاه،از صبح چیزی نخورده بودم گفتن ساعت دو عملت میکنیم که متاسفانه دکتر چن تا عمل داشت و بدقول شد،ساعت پنج من گشنه و تشنه و هلاک شده بودم که پرستار اومد برام لوله ی ادرار گذاشت،
آتیش گرفتم درد داشت این لوله...
رفتم تو اتاق عمل،پرسنل خیلی خوش اخلاق بودن دکتر بب حسی گفت دخترم چن سالته گفتم بیس و پنج گفت عه اصلا بهت نمیاد،موهاتم خیلی قشنگه😄
خانم دکتر گفت کب موهاتو بافته گفتم خودم آرایشگرم...گفت دماغتو عمل کردی گفتم نه من از عمل میترسم الانم استرس دارم🙈
استرس داشتم میخاستن یکم آروم بشم!!
دکتر بی حسی اومد آمپول زد تو کمرم که دردی نداشت یه دیقه بعدش نتونستم پامو تکون بدم شروع کردن که شکممو باز کنن،خیلی درد داشت!!!!!!!
نمیدونم چرا خوب بی حس نشده بودم داشتم ناله میکردم که مجبور شدن بی هوشم کنن،بقیش یادم نمیاد چی شد!!!
صدای گریه ی بچم رو نشنیدم،وقتی به هوش اومدم انگار ده تا دست تو شکمم داشت میگشت و آخرای عملم بود،
به پرستار بغل دستم گفتم بچم کو؟گفتن بردنش!
گفتم من که ندیدمش گفت خواب رفتی خانومی😢
عملم تموم شد منو بردن با تخت،بچه رو آوردن گذاشتن رو سینه ام،
هنوز باورم نمیشد این موجود تو شکم من بوده😄
پرستاره گفت یه دختر خوشگل مثل خودته عزیزم،تختمو بردن رو به رو
شوهرم و مادرم و خالم اومدن،منم که بی جون افتاده بودم،جابه جام کردن رو یه تخت دیگه و بردنم اتاق زائوها...
گفتن تا هشت ساعت هیچی نخوره و تکون نخوره منم خیلی گرسنه بودم اما هیچی نخوردم😢
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
من تجربه سزارینمو بگم .من ساعت یک ظهر اب وکیک خوردم اخه قرار نبود عمل بشم .که یهو گفتن نه باید عمل بشی به دکتر گفنم کیگ خوردم گفت اشکال نداره دو سه ساعته دیگه میام تاعملت کنم .منو بردن توبخش تا ساعت ۳ بعدش بردن سوند وصل کنن که خیلی برام درد داشت پرستاره گفت خانوم این کاراچیه میکنی به زور فشار داد متو با ترس و درد نازاحتی بردن اتاق عمل .رفتم تو اتاق عمل پرستارا گفتن چرا رفتی گیک واب خوردی باید بی حسی بشی منم گفنم دیسک کمر دارم باید بیهدش بشم گفتن بیهوشی خفه میشی توعمل منم ترسیدم که یهو دکترم اومد .ازترس داشتم سکته میکردم به دکترم گفتم خبلی میترسم .من دکتر بیهوشی رو ندیدم بالای سرم بود .دکترم دید که ترسیدم اشاره کرد بهش یهو دیدم لامپای اتاق عمل دارن گم نور میشن .بعد چشمامو باز کردم دیدم دخترم به سینمه تو بخش داره تتد تند شیر میخوره .پرستارا مبومدن شکممو فشار میدادن منم گیج بودم . .شبم تا ۱۲ ناشتا بودم بعدش راه رفتم .در کل سزارین خیلی راحتی اگه برگردم بازم میرم سزارین
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۲ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو
مامان آرسین مامان آرسین ۱ ماهگی
خب منم الان وقت کردم تجربه زایمانم رو بگم

از اونجایی ک من فقط دلم میخواست طبیعی باشه بچمم سفالیک بود لگنمم خوب بود برا زایمان
ی هفته قبل از تاریخ زایمانم یکم درد داشتم ولی برام مهم نبود صبحش کیسه آبم پاره شد زنگ زدم شوهرم سریع اومد وسایلا مو برداشتیم رفتیم بیمارستان منو معاینه کرد میگ بله کیسه ابت پارس بلندشو لباساتو عوض کن اینارو بده شوهرت بره تشکیل پرونده بده منو بردن برا زایمان طبیعی همه جیغ میزدن یکی ب بچه شیر میداد یکی. درد میکشید منو استرس گرفته بود بدجور رو تخت دراز کشوندنم سرم زدن قرص زیر زبونی دردام داشت شروع میشد می‌گرفت ول میکرد من ساعت ۱۱نبم صبح رفتم بیمارستان تا ۱نیم شب من درد می‌کشیدم از ی سانت شده بودم دوسانت نیم دیدن خیلیه زنگ زدن دکترم گفتن تا صبح نگهش داریم نفهمیدم چیشد سریع لباس صورتی تنم کرد سوند وصل کردن نیم ساعت بعد منو رو ویلچر گذاشتن بردن اتاق عمل برا سزارین دکترم خیلی نگرانم بود همش استرسمو داشت باهام حرف میزد منو نشوندن رو تخت اتاق عمل گفتن خودتو شل کن هم آمپول میزدن میپریدم چون درد هم داشتم پنج تا آمپول بی حسی زدن تو کمرم هم بی حس شدم دیگ دردی متوجه نشدم منو دراز کشوندنم دکترم همش میگفت حالت خوبه الان تموم میشه هی باهام صحبت میکردن پرستار گفت چرا اخمات تو همه گفتم دارم میبینم چیکار میکنین پرده رو کشید بالا تر کم کم داشتم گیج میشدم حس بالا آوردن داشتم بعد یهو حس کردم ی چیزی ازم کنده شد کشیده شد دوسه دقیقه بعد گریه شو شنیدم اصلا ی حال دیگ داشتم گذاشتنش رو صورتم دستش کرد تو چشمم پرستار میگ