۱۰ پاسخ

پسر من میریم جایی کلا منو ادم حساب نمیکنه

همیشه اینجوری بوده؟
یه وقتایی بخاطر دندونم هست که کلافه ان و هیچکی رو نمیخوان بجز مادر
باباش رفتارش چطوره باهاش؟
حالا ما برعکسیم
توی خونه ایشون به من چسبیده
توی مهمونی من باید بهش بچسبم😅 یعنی بدوام دنبالش که خراب کاری نکنه
انشالله این روزا هم میگذره به خوشی💙

تنها کسی که بهتر میتونه کمک کنه شوهر چون همیشه خونه هست.وبچه اونم هست.وخودش درستش کرده.حالا اگه درکش بالا باش کمک میده
والا من الآن۶ماه بچمو تنها بررگ میکنم خودش میره سرکار تا بعدظهرنیست بعدشم میره پیش رفیق هاش.یا فک میکنه من نامادری ام به بچم بزنم یا داد بزنم سرش.ماهم انسان یم خسته میشیم.کلافه میشیم.بخدا دیشب اینقدر گریه میکرد رفتم دالان نشستم وگوش هامو گرفتم فقط چندثانیه میخاستم بزنم بچه رو.تاکه زنگ زدم شوهرم بیاد کمک کنه

وای چقدر تومنی یا من تو

منم اینجوریم

منم چسبیدس ولی روش دارم کار میکنم،الان بهتره نسبت به قبل،روزا شده دو سه ساعت بسپارش ب باباش برو بیرون یا اونو با باباش بفرس بیرون تا کم کم ب نبودت عادت کنه

منم همینطورم خیلی اذیتم بازم خانواده شوهرم همش گله میکنن چرا مهمونی نمیگیری اصلا نمیتونم درک نمیکنن الانم مشکل پوستی پیدا کردم افسرده ام کلا

نه من بچم رو جاریم و مادرشوهرم بزرگ کردن ولی بیشتر جاریم

منم همین اوضاع رو دارم . دقیقا مثل شما
خیلی خستم
اما چاره ای نیست خواهر .نمیشه از بقیه توقع داشت

خوشبختانه وقتی جایی میریم بچم اصلا منو نمیشناسه تا اخر مهمونی که بگم بیا بریم

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۲ سالگی
سلام عشقا چطورید خوبید امیدوارم که حال دلتون خوب باشه❤️❤️❤️
خانما میخام که یخورده در دو دل کنم باهاتون
خانما شمام وقت کم میارید، من شاغلم تا دو نیم سرکارم بعد میرم خونه، خونه داری و بچه داری شروع میشه از یه طرف باید کارای پسرمو اوکی کنم از یه طرف ناهار بخوریم بعد پسرمو بخوابونم از یه طرف شام بزارم و برای فردا غذا بزارم بعدشم بیهوش میشم و میخابم بیدار میشم میبینم شب شده دیکه🥲من کلا تایم ندارم مثلا بخام یه ساعت برم بیرون ده بار زنگ میزنن بدو بیا کیان نمیمونه اصلا برای خودم تایم ندارم اینم بگم شوهرمم شاغله اونم خسته میشه همشم کل سعیمو میکنم که کارامو انجام بدم ولی اینجوری تا کی ادامه داره کلافه شدم دلم میخاد برای خودمم تایم بزارم باشگاه که نمیتونم برم فیشیال میخاستم برم که تایم ندارم بیرونم برم پسرمو ببرم اونقدر اذیت میکنه که توبه مبکنم کافه اینام که با کیان نمیشه رفت چون اذیت مبکنه کلا شلوغ و بهونه گیره شما بگید چکار کنم😐
مامان عسل مامان عسل ۱ سالگی
خانوما دیروز خیلی ناراحت شدم.
راستش عصر که میشه بچه های همسایه میریزن بیرون بازی میکنن
همیشه شوهرم بچه رو میبرد با بچه ها بازی میکرد
ایندفعه من رفتم دیدم مامان یکی از بچه ها تا من و دید همینطوری بی دلیل از سر عقده به دخترش یواشکی گفت با بچه من بازی نکنه
حالا همیشه شوهرم میگفت این دختر همیشه میاد بازی میکنه
بعد بچه من مثل همیشه با شوق رفت سمت دختره
دیدم دختره باهاش بازی نمیکنه از اون ور توپ هم خورد تو سر بچه من
منم به دختره گفتم نی نی ما اومد سمت تو تا بازی کنه باهات تو بازی نکردی توپم خورد تو سرش
بعد بلند به بچه ام گفتم دیگه نرو سمت دختر بچه نمیخواد باهاش بازی کنی
دختره هم ناراحت شد رفت به مامانش گفت
زنیکه فکر کرده میتونه قلب پاک بچه ها رو از هم جدا کنه
اخه بگو خودت عقده داری یا روانی هستی چیکار به بازی بچه ها داری؟
اگر تو به بچه ات میگی بازی نکن منم میگم بازی نکن
واقعا خیلی زشته بزرگترها خودشون و قاطی بچه ها میکنن
الان بچه من نمیفهمه ولی اگر بزرگتر بود حتما میفهمید دلش میشکست بابت این رفتار..
مامان دلآرام مامان دلآرام ۲ سالگی
دخترم خیلییییییی نگهداریش سخته. خیلییی. یعنی یه چایی هم نمیذاره بخورم. همش باید در خدمتش باشم. بازی، نقاشی، پارک بردن، کلاس بردن و...
مسافرت و گردش و مهمونی هم میریم از بس شیطونه اصلا بهم خوش نمیگذره. چون همش من و شوهرم باید اونو نگهداریم. حتی تو ماشینم باید یکسره باهاش بازی کنم. حالا بدبختی اینه که این روزا خیلی جیغ میزنه. از مربیش که مشاوره پرسیدم که چطور رفتار کنم و دارم تموم راهکارارو اجرا میکنم. تموم بدنم از شدت اضطراب از صدای بلندش عرق سرد میکنه. امروز واقعا کم آوردم و وقتی مامانم اومد زدم زیر گریه. گفتم خسته شدم از این زندگی.
ولی طبق معمول این ماییم که مقصریم. مامانم شروع کرد که این بچه به این ساکتی. تو ناشکری. شما مادرای الان خودتون الین و بلین و...
یعنی گریه و فشار عصبیم رو چند برابر کرد و رفت.
واقعا احساس بدبختی میکنم که یه آدم آگاه دور و برم نیست که اینجور وقتا دست بکشه رو سرم. آرومم کنه. یکی نیست بفهمه که وقتی از صبح تا شب پنج دقیقه مال خودت نیستی یعنی چی.