سلام مامانا خوبید صبحتون بخیر....من دخترمو دو روز مهد بردم خواستم تجربمو درموردش بهتون بگم شاید بدردتون بخوره....من کلا آدمی هستم ک تمام جوانب رو میسنجم و سر سری کاری رو انجام نمیدم،روز اول ک دخترمو بردم مهد ثبت نام کنم بهشون گفتم دختر من از هیچی نمیترسه تا بحال از هیچی حتی آمپول و تاریکی نترسوندیمش و اصلااا نمیترسه سرش داد نزدیم دعواش نکردیم کلا بچه شجاعیه دوس ندادم مربی اینجا سرش داد بزنه یا تند برخورد کنه...مدیرش گفت نهههه خانم خیالت راحت مربی ما یدونست تو خوش اخلاقی و کلیدی تعریف...ثبت نام کردیمو دخترمو فرستادم سرکلاس روز بعدش.ولی خب تو حیاط وایسادم ک مبادا روز اولی گریه کنه منو بخاد بعد پشت پنجره وایسادم ببینم دلوین چجوری صحبت میکنه در کمال تعجب دیدم روز اولی مربی ب بچه ها همش میگه بشین نکن زشته یا تهدید می‌کرد ک خاله از دوربین داره نگاتون میکنه اگه زیاد از جاتون پاشید...بعد من چیزی نگفتم با همسرم صحبت کردم درموردش گفت حتما برو جواز کار و دوره مربی گریشونو ببین ک رفتم گفت هنوز آماده نیست🫥 گفتم اوکی اومد تو حیاط دو ساااعت تو سرما وایسادم پشت پنجره فقط گوش کنم ببینم باز رفتار بد دارن یا نه ک دیدم بلههههه بچرو تهدید میکنن میترسونن خداشاهده بچه خندید گفت ااا ساکت برگشته میگه اگه دستمال کاغذی رو پاره کنی ب بابات میگم،بدترین و زشت ترین حرف همینه ک بچرو از پدر مادر بترسونی

۱۴ پاسخ

بنظر من بچه تاذوقتی زبون باز نکرده و کامل بتونه خوب و بدو درک کنه مهد گذاشتن خیانت درحق بچه ..

بقیشو اینجا میگم تا بچه بلند میشد محکم میزد رو میز ک بیا بشین خاله داره نگات میکنه،من دیگه روانی شدم کلاس ک تعطیل شد رفتم همرو ب مدیر گفتم گفت وا خب یجوری بچرو باید آروم کرد یا نه..گفتم با تهدید با داد زدن گفت خب فلان بچه زد رو دست بچه ی شما من باید بهش تذکر بدم گفتم بهش یاد بدهک زدن بده ن اینکه بلند بگی بشین یا تهدید کنی هزااارتا بهونه آورد بعد میگه کار بد کرد باید بگم الان بابات میاد بهش میگم گفتم شما اصلا حق نداری بچرو از پدر مادرش بترسونی پدر مادر پناه بچن،گفت یعنی تو تا الان نگفتی دلوین بابات بیاد بهش میگم کار بد میکنی گفتم اصلاااا مگه باباش هیولاست ک بچرو بترسونم تا الان نشده دلوین رو بترسونم بخاطر همینه روز اول گفتم بچم شجاع و نترسه،خلاصه گفتم وسیله و پولو پس بدید ک گفت پولو نمیشه ولی وسیله هارو میدم،منم گفتم فدا ی لحظه بودن بچم پول صدقه بودنش و اومدم بیرون....مامانا خواااااهش میکنم هرجایی بچرو نبرید مهد خیلیییی تحقیق کنید اگه گذاشتید مهد حتمااااا بمونید ب هر شکلی شده یواشکی رفتار مربی رو ببینید،اینا میخوان ی بچه ترسو و مطیع بسازن ک بچه فقط بشینه کاری ک اونا یاد میدن انجام بده،حالا خیر سرشون مهد نبود موسسه استعداد یابی بود ک تو اون تایم هیچی یاد نداد فقط تهدید کرد بچرو بعد زرنگا ده دقیقه آخر ک میدونن مادرا میان دنبال بچه ها با بچه ها میخندیدن،توروخدا خیلی مواظب این فرشته کوچولوها باشید،منم بی تجربه بودم ک بدون تحقیق بچمو بردم اونجا،اگه الان با بچه بد رفتاری بشه تو این محیط ها بعدا بچه از مدرسه می‌ترسه و فراری میشه

اینا همه رو گفتی حرفات کاملا صحیح ولی یه مربی با کلی بچه نمیتونه خوب باشه چون بچه ها باهم فرق میکنن یکی ارومه یکی شیطون با کلی فرق های دیگه بعدم پس با این حال فردا که خواست بره مدرسه چیکارش کنیم یه وقت معلمشونم یه جور دیگه اشت با یه اخلاق خاص دیگه پس نمیشه ازشون ایراد گرفت چون بچه ها توشون همه جور رفتاری دارند که یه وقت مربی رو عصبانی میکنه

عزیزم شما میگی موسسه استعداد یابی خیلی فرق داره با مهد کودک !
مهد کودک اکثرا مدرک دارند و روانشناسی بلدن ، منم با کلی تحقیق یک مهد خوب پیدا کردم که پسرم بعد عید ببرم .
اولا مهد بااااید دوربین داشته باشه دوما بدون رودربایستی مدارک مربی رو چک کنید چون قراره پاره تنمونو بهشون بسپاریم

مهدشون دوربین داره پس چجوری ندیدن شما پشت پنجره اید مگه میشه

حالا یه چیز خیلی جالب بگم.خواهر شوهرم +شوهرش هر دوتا روانشناسی خوندن همیشه هم درباره رفتار درست با کودک صحبت میکنن ما دیشب خونشون بودیم دیدم دو تا پسراش چندتا فحش یاد گرفتن و میگن مثلا به باباش میگفت تو بیشعوری منو میگی شاخ درآورده بودم گفتم کوروش بیا این حرف زشتیه به بابات گفتی دیگه نگو خواهرم شوهرم خندید گفت نه بی‌شعور دیگه بعد بهم گفت خودم چنتا فوش بهش یاد دادم که میخواد بره مدرسه اگه کسی فوش داد بتونه جواب بده تو خودش حرص نخوره منو میگی تا همین لحظه هنوز هنگم 🤪

من خودم مدرک مربیگری مهد دارم واقعا چون توش بودم از نزدیک خواهش میکنم بچه هاتونو مهد که تحقیق میکنید عالی باشه بفرستین من سر همین برخوردا اومدم بیرون از کار مهد تا عمر دارمم نمی‌رم دیگه توش مگه اینکه جاش عالی باشه من می‌دیدم که مربی بچه های یک تا دو سال بچه رو می‌بره پشت دوربین میزنه بچه هم که زبون نداره بعد 15تا بچه تو یه کلاس واقعا افتضاح بعد یه مهد رفتم بالاشهر پول زیاد می‌دادی ولی عالی بود دوزبانه تو هر کلاسم 4نفر واقعا میرسیدن ببینید بچه هاتونو کجا میبرید تحقیق کنید

اگه من می رفتم جلو باید همیشه همین کارو میکردم.ما که نمیتونیم کلا مراقب رفتار بقیه با بچمون بشیم اما میتونیم به بچمون اموزش بدیم که جلوی رفتار بد چطوری واکنش نشون بده

من دارم سعی میکنم وقتی میبرمش پارک یا جای خودم یکم فاصله میگیرم تا با بچه های دیگه بازی کنه وقتی میبینم یه بچه رفتار بدی کرد تا جای که بهش آسیب نرسه جلو نمیرم که خودش ببینه درک کنه و رفتار کنه تو پارک موقع سرسره بازی دیدم پسر آروم پله هارو میره بچه های دیگه هی میومدن سر میخوردن اون وایساده بود به فکر خودش که نوبتش برسه زود جلو نرفتم همون لحضه یه بچه جلوی بچه دیگرو گرفت گفت الان نوبت منه یکم بعد دیدم پسر منم سری نشست سر خورد بعدش تو پله ها میگفت الان نوبت منه خیلی خندم گرفت یاد گرفت چیکار کنه

ولی اینم بگم که اگه مهدکودک باشه خییییلی باید مربی خوبه داشته باشه اما پیش دبستان ن چون بچه تو اون دوره باید یاد بگیره و آماده بشه برای مدرسه پس باید یاد بگیره که هر جای قانون خودش داره و به قانون اونجا احترام بزاره

یا شاید به بچه ی گفته به بابات میگم که مادر خود بچه جلوی اونا گفته اگه فلان کارو کنی به بابات میگم من چون دیدم بچه های رو که اگه مدیریت نکنی میزنن چشم یه بچرو در میارن بعد بیا جواب خانواده اون بچرو بده

بلاخره مهدکودک و استعداد یابی ها نمی تونن فقط با بچه عالی عالی رفتار کنن اگه به اون شکلم رفتار کنن باز میبینی یکی از مادرا شاکی میشه که بچم و فرستادم اموزش ببینه فقط شما تماشا میکنید و بچه هارو ول کردید

سلام ، خداروشکر ، خواهرشوهرم تو مهد کار میکنه ، بهم مهد رو معرفی کرد ، و به واسطه بکی آشنایان که بچه شو گذاشته بود ، دخترم همش میگم به شوخی بزارمت مهد عمه ، میگه نه مهد من ، شیرین جون ، واقعا مربی دلسوز پیدا کردن ، کار راحتی نیست . تازه دخترم باهاشون قهر میکنه ، مثلا برده بودن حیاط سرسره ، بعد نیم ساعت بچه ها رو بردن تو کلاس دخترم اصرار میخواد بازی کنه ، گفتن نه بریم دوستات رفتن ، رفته کنار دیوار پشتش کرده قهر ، سه تایی مربی ش و پرستارش و مدیر داخلی اومده ناز دخترم کشیدم ، اینم اخم کرد ، جوابشون نمیاد ، میرم ، مهد دنبالش هی میگن ، وای وای خدا از قهراش، چند نفری ، میریم ناز بکشیم محلمون نمیده ، منم دقیقا روزای اول رو پله و تو حیاط میشستم ، چشمام پر اشک میشد ، نمیتونستم دل بکنم ازش ، اما برخورد بد ندیدم .

سلام‌جانم ممنون که گفتی تجربتو
والا مهد جای خوبشم همینطوریه منم خیلی دوسداشتم پسرمو بزارم که هم سرگرم بشه با همسن و سالای خودش هم یه چیزایی رو یاد بگیره پسره من یمقدار شیطون ولی بی ادب نیست واینکه خیلی باهوشه اماهمیشه ترسیدم مهد بزارم که یوقت خدایی نکرده بدبرخورد نکنن باهاش و از چیزی نترسوننش که روش تاثیر بد بزاره ،فعلا منصرف شدم واینکه تو خونه وقت کنم خودم باهاش کار میکنم مثل بازی الان بیشتراز۵۰کلمه انگلیسی بلده اعداد و اشکال. و بلده و خیلی چیزای دیگه فقط نقاشی فعلا اوکی نیست و دایره میکشه و رنگ کنه همین

سوال های مرتبط

مامان شایان مامان شایان ۳ سالگی
دوستان ب طرز وحشتناکی حالم بده
بیاین یکم حرف بزنیم
پروژه مهد تموم شد دیگه نرفت ، سومین جلسه بود ک بردم
جلسه های قبل یک ساعت و نیم می‌بردم می‌نشستم طبقه بالا میموند گاهی سر میزد ، امروز ک بردم کلا گریه کرد ک نمیرم داخل، یوم رفتم پیشش دقیقا جلوی در کلاس کلا گریه و استرس شدید داشت اصلا بند نمیشد حتی شهربازی اش هم جذبش نکرد
ترسیدم این استرس شدید منجر بشه ب ناخن جویدن و شب ادراری و باقی ماجراها
کلاسم شلوغ بود مربی هم کلا دیدم وقت نمیکنه و حوصله نداره .گفتم‌میبرمش و مخالفتی نکرد
شایان خیلی بچه سختی هست جزو کودکان دشوار و پر مخاطره اس و من بابت اینا خیلی نگرانی داشتم
مثلا دفاع نمی‌کرد از خودش ک حل شد این قضیه و فلان
نمیدونم شاید یکی دوسال دیگه بزرگتر شد بردمش اوکی شه یا کلا از من جدا نشه و من همین قضایا رو تو مدرسه داشته باشم
همش مزخرفه بچه اگه امن باشه ، همه چی حله
پیش پدرش مادربزرگ و خاله اش بدون من ساعت ها میمونه ولی مهد رو نتونست حل کنه
از من جدا میشه میره پارک مسیر طولانی رو خودش راه میره دو میکنه میره اینجوری نیس ک خیلی چسب باشه ولی نمیدونم چی شد ک مهد اونجوری شد
کلا هدفم آموزش نبود ، هدفم پیش بچه ها بودن و جدایی از من تو محیط جدید بود ک شکست خورد
دنیا رو سرم خراب شده
مامان رها مامان رها ۳ سالگی
سلام مامانا یه سوال سخت ، من مادرشوهرم زن بدی نیست خداییش مهربونه ، اما خب من دوس ندارم بعضی چیزا رو دخترم یاد بگیره ، بعضی حرکات واقعا زشته ، مثلا دو روز پیش اونجا بودیم دخترم داشت بازی کیکرد یهو دویید اومد نشست روبه‌رو ماپر شوهرم ، فکر کرد لباسش رفته بالا اومد که مثلاً لباسش رو درست کنه ، کلا عادتش همینه دخترم ، بعد یهو مادر شوهرم لباسش داد بالا هی دخترم دست میزد ب شکمش بعد خیلی ببخشید دست میزد ب سینه هاش میگرفت بازی میکرد من بدم اومد میگفتم نکنه زشته چ فلان هر چی هی چیزی نشونش میدادم ک بیاد پیشم مادرشوهرم می‌گفت چیکارش داری بچست حالا مگه چیه اشکال نداره ، من خیلی تو فکرم ک اخه این چ کاریه از اون روز هم نرفتم هنوز میترسک باز برم همین کار رو کنه خب اخه من چی بگم
ب خدا دخترم نمیذاره هیچکس جز خودم حتی لباسش و عوض کنه یا ببره حموم یا هر چیزی ، اصلا تا حالا جلو کسی لباسش یا پوشکشو عوض نکردم از نوزادی تا حالا ، حالا میترسم با این کار همه عادتاش از سرش بیفته و عادی بشه ، ب نظرتون چی بگم ب مادر شوهرم ک هم ناراحت نشه هم تکرار نکنه اخه سن و سالی داره و نمیخوام واقعا تکرار کنه