اختلال ها زندگی شما و خیلی سخت میکنن امروز روز ششم از تب دخترم و دو روز از مصرف آنتی بیوتیکش میگذره تبش کنترل شده با دارو اما قطع نشده و حال عمومیش بهتره خب خدا رو شکر این یعنی روند رو به بهبود تما اضطراب هر بار که تب بشه ۳۷ و ۶ میگه که یه اتفاق خیلی ید در راهه ذهنم شروع میکنه به دروغ گفتن به من صد تا سناریوی ترسناک تو ذهنم شکل میگیره و ... و بعد سعی میکنم نفش عمیق بکشم و بگم خب درست فکر کن تب از ۴۰ درجه از اون وضع که هر ۳ ساعت میرفت بالا کنترل شده بچه حالش خوبه و دکتر تازه دیدش هیچی نیست و فقط یک حمله اضطرابیه

این مواقع بهترین راهکار چیه ؟ اول این که به خودت بگی یا له فرد مضطرب بگی این فقظ اضطرابت هست همه چی اوکی هست و تو مثل همیشه از پسش بر میایی و منم همین جا هستم و براش شرایط رو توضیخ بدی یا با خودت مزوز منطقی کنی اب بخوری و نفس عمیق بکشی حتما سعی کنی ورزش کنی و سالم تر غذا بخوری مدیتیشن دعا کردن مراقبه و عبلدت و داشتن ابمان به خدا بزرگترین کمک هست . موفق باشین

نمونه های دیگه اضطراب اینطوریه که کارفرما به شما میگه فلان کار رو با توجه به توانایی هات تو انجام بدی خب طرف توانایی تو رو دیده که کارش. رو بهت داده. اما اضطراب مدام بهت میگه اگه نتونی خوب انجام بدی چی

با اولین نشانه های بیماری در خودت یا افراد مورد علاقت ذهنت میگه نکنه کار وخیمه و از دستشون بدی

کنکور قبول شدی یا گواهینامه گرفتی هی میترسی نتونی درست انجامش بدی نکنه بقیه. و نا امید کنی

💕💖❤️🌻😘ان شاالله بهتر و بهتر میشی
تو می‌تونی. از پسش بر میای

من امروز ساعت ۸.۳۴ دقیقه وقت دکتر داشتم دیشب اصلا نخوابیدم از ترس خواب موندن واقعا خسته شدم .فردا هم دخترم نوبت داره احتمالا امشب هم همین وضعه البته خواب اور خواهم خورد. ولی کلافه م