۹ پاسخ

منم قبلنا اصلا دوس نداشتم دو سالی بود هی میگفت خیلی دوس دارم یه روز برم کله پاچه بخرم بخوریم بعد که کم کم عادت کردم به خوردنش خونه مامانم اینا دیگه اونم خیلی خوشحال بود انگار دنیا رو بهش داده بودم بخدا درسته بعضی وقتا حرصمون میگیره از دستشون ولی مردا دلشون مثه یه بچه ست ولی اگه خوشحالشون کنیم انگار دنیارو دارن و خوش حال ترینن امروز که گذشت فردا اگه تونست بگو بخره اشکال نداره میبینی یه روز یا دو روز در هفته خونست نزار دلش بشکنه خواب همیشه هست یه ساعت زودتر از روزای دیگه بیدار شو چیزی نمیشه

تا اونجا که تونستی بخور نتوستیم بقیشو بزار یخچال بزا عصری

بفرست من بخورم🤤

من جا تو بودم میگفتم . بگیر بیار . خودتم بیا کارت دارم عشششقم 😍💕💋

بزار بگیره کار خوبی کردی
منم اینجور موقعیتا زیاد پیش اومده انقد از خابم زدم ک
خاب همیشه هس

سلام عزیزم
عیب نداره ،بگو بگیره، یکم بشین بخور ،تو ذوقش نخوره

بگو وااااای چه پیشنهاد جذابی ولی میشه فردا بگیری ، امروز هم خوابم میاد هم فردا تعطیله بیشتر میچسبه

دیشبم شوهرمن التماس میکرد بریم کله پزی🤢🤢🤮من گفتم عمرااااا آنقدر کثیفه اینجور غذاهاااا چجوری میخورین

نوش جونتون،حالا من عاشق کله پاچه ام ولی شوهرم عاشق خواب کلا آدم فعالیه ولی عموما صبح زود میره سر کار و روزایی که خونس تا جایی که سامیار بذاره میخوابه به دلم موند آش و کله پاچه صبح زود بگیره بیاره با هم بخوریم عموما اگه بخاد بخره واسه شام می‌خره 😪😪😪

سوال های مرتبط

مامان رادوین مامان رادوین ۲ سالگی
سلام خانوما شبتون خوش
گفتم بیام یکمی حرف دلمو بزنم پسرم خوابه از وقتی خوابیده همش یه چیزی تو دلم داره یه طوری میشه انگار دارن تو دلم رخت میشورن خیلی حالم بده من خیلی مادر نالایقی هستم چند روزه اصلا حوصله پسرمو ندارم وقتی هم پسرم شیطونی میکنه یه چند تا حرف از حرصم میگم بعد پشیمون میشم خدا چرا من لال نمیسم‌اخه 😭😭
نمیدونم چرا اینطوری شدم اصلا حوصله خودمم ندارم شوهرم که هیچ اصلا هیچ حسی بهش ندارم انگار دارم با مرد غریبه زندگی میکنم ولی واسه پسرم خیلی دارم کم کاری میکنم نمیدونم چرا انرژی ندارم همش خستم دلم نمیخواد تو خونه خودم بمونم همش دلم میخواد برم پیش. خانوادم بدم پسرمو نگه دارن من استراحت کنم نمیدونم چرا حس تو خونه موندن و سر و کله زدن با بچه و شوهر رو ندارم
موندم چیکار کنم دلم واسه پسرم میسوزه اون الان بیش تر از هر چیزی به محبت و توجه من و پدرش نیاز داره ولی هیچ کدوممون بهش این ها رو نمیدیم پدرش که هیچ منم بعضی وقت ها باهاش بازی میکنم حرف میرنم بعدش دیگه حوصلم نمیکشه دلم میخواد چن ساعتی ماله خودم باشم بی خیال بشم استراحت کنم چیکار کنم که این حس بره بتونم پر انرژی واسه پسرم وقت بزارم تو رو خدا راهنماییم کنید 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
مامان دخترم🐣 مامان دخترم🐣 ۲ سالگی