تجربه زایمان🩵
خب عاقااااااا برید کنار بیام تجربه زایمانم بگم چون زیاد گفتید چطوری بود و چطوری شد 😁
من ی بار تو ۳۵ هفته که بستری شدم معاینه شدم دهانه رحمم بسته بود
کم و بیش پیاده روی میکردم ولی نه زیاد با دوش آب گرم و اسکات معمولی
خب من جمعه صبح شروع کردم سه ساعت پیاده روی رفتم اومدم رفتم حموم زیر دوش ۲۰۰ تا اسکات زدم دو ساعت ورزش هامو انجام دادم دوباره یکم راه رفتم دوباره رفتم حموم ۱۰۰ تا دیگ اسکات زدم🙊
تو خونه هم در کنار ورزش اسکات میزدم
خلاصه شد آخرشب دردام بیشتر شد
ساعت یک رفتم زایشگاه 🙃
معاینه شدم ی فینگر بودم هنوز 😎
از خودم نا امید شدم🤣
ولی دکتر با توجه به ان اس تی و سابقه بستری گفت بستری شو واسه زایمان😍
منو میگی تو پوست خود نمیگنجیدم😆
بعد بهم گفتن میتونی بری خونه ی دوش بگیری راه بری دوباره بیای تا روند زایمانت بهتر باشه 😋 منم اومدم خونه ی دوش گرفتم دوباره ۱۰۰ تا اسکات زدم 😂 اومدم بیرون دوباره ورزش دوباره راه رفتم😖
تا صبح دوباره رفتم بیمارستان
تا کارامو انجام بدم و پرونده تشکیل بدم اینور اونور ساعت ده وارد زایشگاه شدم😎
شروع کردن نوار قلب و فشار و آزمایش ازم گرفتن قرص زیرزبونی هم دادن واسه اینکه دهانه رحمم بیشتر باز بشه تو این فاصله تو اتاق زایشگاه راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم🥺
ساعت شد ۱۲ نیم دکتر خودم اومد بالا سرم معاینه شدم همون ی فینگر بودم ازم ان اس تی ازم گرفتن همش بالا پایین میشد کم کم دردام داشت شروع می‌شد شکمم منقبض میشد سه بار ان اس تی گرفتم مشکل داشت دکترم تا دید گفت سریع آماده کنید واسه سزارین😐😂
منو میگی خوشحال شدم آروم گرفتم دیگه
ساعت یک و نیم بود اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداره نترسید😌
بقیه تو تاپیک میزارم

۲۳ پاسخ

پارت دوم
بعدش رفتیم تو اتاق عمل چون اولین بارم بود همه چی برام تازگی داشت ی اتاق با کلی دم و دستگاه و چراع و بند و بساط 😂
رفتم رو تخت نشستم آمپول بی حسی زدن آنچنان دردی نداشت ک بخواین بترسید در حد آمپول زدن معمولی بعدش کم کم پاهام داغ شد پرده رو کشیدن شروع کردن بریدن شکمم قشنگ حسش میکردم ولی خو دردی نداشت ساعت دو پسرم به دنیا اومد😍
شکمم همش فشار میدادن ک همش حس میکردم خلاصه تا دو و چهل دقیقه تو اتاق عمل بودم بعدش آوردن تو ریکاوری مثل بید میلرزیدم😐
ساعت سه و رب آوردنم تو بخش و بعدش پسرم آوردن کنارم
تا یازده شبم تکون نخوردم فقد شکمم درد میکرد ک اونم خب طبیعی بود
خداروشکر با وجود تمام دغدغه هام حداقل درد طبیعی زیاد نکشیدم و اولش سز شدم
بنظر خودم سزارین بهترین انتخاب بود واسه من چون من هرچی فکر میکنم توانایی طبیعی آوردن نداشتم 🙊
دلیل سزارینمم این بود که بند ناف دور پای پسرم گیر کرده بود ک دکترم سریع گفت آماده کنید واسه سزارین😁
خلاصه اینم تجربه مو براتون گفتم فقد نترسید سزارین واقعا راحته سخت هست ولی خو دیگ الکی نیست ک بهشت زیر پای مادره
من چون وزن خودم سنگین خیلی اذیت میشم وگرنه اولین راه رفتنم هم سخت نبود برام فقد وزن خودمه ک اذیتم😐
سوالی بود در خدمتم❤️

خداروشکر که راحت شدی
من دیروز دوبار معاینه شدم گفت سربچه خیلی پایینه انگار داری میزایی دوبار ان اس تی گرفتن مشکل داشت گفتن باید بستری شم ولی بستری نکردن گفتن دردات شروع شد بیا موندم چیکارکنم دردام منظم شه

مبارکت باشه.انشالله ماهم یه روزتعریف کنیم من هرچه به زایمان نزدیکترمیشم استرسی ترمیشم

مبارکه گلی قدم نورسیده مبارک باشه 😍

مبارک باشه عزیزم ..راحت ش
دی دیگه براماهم دعا کن بسلامتی زایمان کنیم😘😘😍😍

وااای خدا خیرت بده چقدر آرومم کردی من هم سه شنبه میخوام زایمان کنم مثل چی میترسم🥲

مبارک باشه عزیزم قدمش پرازخیر وبرکت باشه واستون 💕✌

عزیزدلم مرسی که بد جلوه نکردی و سختی هاشو به آسونی عنوان کردی ممنونم از حس خوبی که انتقال دادی که ما نترسیم😍😍🥰😂😂
به من بگو لطفا پمپ درد بدرد میخوره؟؟
شیاف میذاشتی قابل تحمل بود اولین قدمت چطور بود؟

مبارکه عزیزم شیر داری؟؟؟

دکترت کی بود؟ اسمش چیه؟
خیلی تشخیص خوبی ها داشته، خیلییی

به به از زایمانت خوشمان آمد😂

مبارک باشه 😍❤️

والا بخدا من سه روز درد کشیدم کیسه آبم روز آخر پاره شد بچم هی ضربان قلبش میرفت بالا دیگه ناچاری سزم کردن

چه خوب عزیزم الهی شکر که بسلامتی زایمان کردی و راحت شدی
😍♥️♥️♥️♥️♥️خدا گل پسرتو برات حفظ کنه خوشبختی و موفقیت هاشو ببینی

راستی نسا جان کدوم بیمارستان رفتی؟

بسلامتی عزیزدلم خدارشکر ک ب سلامتی زایمان کردی

مبارکت باشه عزیزم
منم سزارین شدم به نظرم دردش فابل تحمل من هم چسبندگی داشتم بازکردن هم کیست که برداشتن نالودم کردم حدود 3ساعت اتاق عمل بودم اما الان بازم خودم ننداختم

چشمت روشن عزیزم انشالله پاقدمش خیر باشه براتون😍😍😍
کدوم بیمارستان رفتی ؟

زود تر بزار

بسلامتی عزیزم

نسا جان چطور فهمیدن بند ناف پیچیده دور پای بچه؟

😂😂چه حالی داشتی اینقدر ورزشم کردی و بیفایده بود

چه راحت دکترت گفته ببرید واسه سز😳

بسلامتی.مبارک باشه.واسه منم دعا این بارداری پرچالشو پشت سر بزارم ب خوبی انشالله🤲❤❤❤❤❤❤

سوال های مرتبط

مامان پرنسا💗 مامان پرنسا💗 ۸ ماهگی
سلااام
من اومدم با تجربه ی زایمانم ...
من دیروز یعنی ۹ اسفند رفتم پیش ماما همراهم که منو معاینه کنه ۱سانت بودم بعدش ۲ساعت باهم ورزش کردیم و روی توپ نشستم .
بعدش ماماهمراهم گفت اگه میخای یکی از توپارو ببر ورزش کن منم از خداخواسته رفتم یکی از توپارو اوردم .
خلاصه رفتم خونه رفتم دوش گرفتم زیر اب گرم اسکات زدم ۱۰۰تا .
بعدش تو تشت اب گرم نشستم
بعدش کمرمو ماساژ دادم
اومدم بیرون یکم دیگ زو توپ نشستم و دوتا کپسول گل مغربی گذاشتم
و ساعت ۳ونیم کیسه ابم پاره شد یهو قشنگ حس کردم ازم اب اومد رفتم دستشویی دیدم بلههه همینجوری ازم داره اب میره .۳ونیم اسنپ گرفتم  اومدم بیمارستان دیگ تا کارای بستریمو کردم شد ۴
۴نوار قلب گرفتن و ساعت ۵ماما همراهم اومد.
البته بگم اومدم بیمارستان معاینه شدم ۲سانت بودم یعنی از عصرش تا اخرشب یه سانت دیگ باز شده بودم ...
خلاصه ماماهمراهم اومد خرما بهم داد توپ اورد برام باهام اسکات کار کرد ورزش های دیگ سجده امپول فشارم برام میزد دردم بیشتر میشد با ورزشا ۸سانت شدم رفتم دستشویی ادرار کردم اب گرم گرفتم زیر دوش و اسکات میزدم موقع دردام وحشتناک بود رفتم دراز کشیدم رو تخت با دردام زور میزدم  یهو فول شدم و رفتم سر تخت زایمان.واقعا درد وحشتناکی بود موقعی ک میگرفت ..خلاصه چندبار زور زدم تا پرنسای قشنگم به دنیا اومد.
۲۹۰۰کیلوگرم بود
بعدشم اومدن جفتو دراوردن و اندازه به دنیا اومدن بچه اونم درد داشت .بعدم شکممو فشار دادن چندبار .
الانم که بیمارستان بستری ام تا فردا صبح مرخص بشم .
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان آیه مامان آیه ۵ ماهگی
سلام خان‌ما‌اومدم واستون از زایمانم بگم

من چند روز یبود بدنم میخوارید رفتم دکترم آزمایش گرفت گفت انزیمای کبدت زیاده درد زایمانم تو نوارت دیده شده
منم اومدم خونه دوش گرفتم رفتم بیمارستان بستری شدم تا اینکه از ۷ شی شروع کرد به دارو دادن واسه تشکیل‌دردم ساعت ۱۲ دردام شدید شد
ولی دهانه رحمم ۲ ساعت باز بود خلاصه ساعت پنج صبح دوباره شروع‌کردم به دارو دادن ساعت ۱۱ ماماهمراهم اومد کلی ورزش کردیم روتوپ نشستم دردام روی دستگاه ۱۲۸ درصد بود یعنی درد زایمان اومدم معاینه کردن گقتن همون دوسانته بااینکه این همه درد کشیدم دکترا گفتن چون خفته ات گمه دهانه رحمت سفته
وگررنه خانومای دیگه بعد یکی دوساعت راحت زایمان میکردن
منم دکترم گفت تا هفت شب صبر کن اگر اوکی‌نشدی سزارین کن هفت شب شد دهانه رحمم نرم شد ولی متاسفانه بچه مدفوع کرد
رفتم سزارین شدم از کمر به پایین بی حس خ اروشکر زیاد درد نداشتم حتی درد زایمانم که میگ رفت آنقدر شدید نبود ان شاءالله همه به سلامتی زایمان کنن
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡