میگم میرید خونه مامانتون استراحت میکنید یا همچنان بچه داری؟
منو هی میگن بیا بیا ، تا میرم نه حوصله دارن به بچه حرف بزنن ، میگن بلد نیستیم چی بگیم بهش اخه ، نه حال دارن راهش ببرن ، نه حتی درست سر یه پتورو میگیرن من بچه رو بزارم توش بخوابه ، هی میگن اخ دستم ، اخ اونجام میخاره ، اینجام میخارع ، چرا نمیخوابه وای ووی ، ظهرم که هرکدوم میرن میخوابن برا خودشون ، خواهرمم که کلا هیچی ، هرزگاهی میاد یکم میچلونتش و میره
امروز دیگه به مامانم گفتم شما که سر یه پتو رو نمیگیرید من اینو بخوابونم چرا هی میگین بیا بیا ، خب من تو خونم راحت ترم ، میگه نهههه میگیریم وااا، بعدم ما تورو هم میخوایم ببینیم ، میگم خب بیاید اونجا منو ببینید میگه نه کممونه راحتم نیستیم
والا من اینجام میام کلا باید بچه داری کنم فقط سخت تر از خونمون
برام فرقی نداره 😑
میخواستم ببینم همتون خونه باباتونم مثل خونه خودتون بچه داری میکنید ، یا کمتر از خونتونه و یکم استراحت میکنید اونجا ؟

۲۴ پاسخ

ن من میرم مامانم بچه هامو نگه میدارن

چرا میزارمش تو پتو بزارش رو پات
من خونه مادرشوهر مو مامانم ک میرم فقط تا موقعی ک بچه خوبه ،سیره ،میخنده ،میگیرنش بقیه کاراش با خودمه

شوهرم همیشه میگه خوبی ک ازحد بگذرد نادان خیال بدکند.همیشه هم حرفاش درسته.چندشب پیش گوسفند کشتیم.ابجیم هفته پیش گفت هوس جگر کردم.زنگ زدم خواهر بیا برای خودت و مامان و بابا جگر ببر فرمودن هواسرده کی حوصله داره.بعد بابای بیچارم ساعت ده ونیم شب ازسرکار اومد برد.حتی بهشون خوبی هم ک میکنی هنوز انگار طلب کارن.انگار وظیفمونه.من ک دلم از دست همشون خونه.

منم مثل شمام عزیزم.میرم ک مثلا یکم استراحت کنم بیشتر خسته میشم.مامانم همش در حال تمیزکاریه یک کوچولو بیش ازحد تمیز....بعد میرسم اه ونالش بلند میشه میگم خب بشین مادرمن استراحت کن میگه فلان جا مونده جارو بزنم و....منم مجبور میشم جارو بزنم غذا درست کنم و...صدبرابر توی خونم اونجا کار میکنم.بابام با کمر پردردش همیشه بدادم میرسه اما سرکاره.خواهرمم ک‌نگم یپا رئیسه اونجا فقط حکم میده.وقتی ازاونجا برمی‌گردم شهیدم،شهییییید.ب شوهرم میگم میرم اونجا روحیم عوض شه.برگشتنی خودم دولا دولا راه میرم.حتی زایمان کردم خودم بچمو پوشک میکردمو....مادرم فقط غذا و...حتی روز5بهداشت گفتم بیا باعادل برو.گفت نه خودت برو.ماه دوم بارداری خونریزی داشتم بستری شدم.منو تنها گذاشتن و فرمودن اگر کاری داشتی زنگ بزن بیایم.اونوقت من هروقت مریض میشن غذا و ابمیوه طبیعی و گوشت توی شیشه و....میفرستم با اسنپ

من که میرم خونشون دست خودمه

من دیروز اومدم 5شنبه ک رفتم
خاهرام و مامانم همش با اونا بود فقط یه شیر میدادم و عوضش میکردم
اونم بزور میگفتم خودتون سینتونو بذارین دهنش😂😂😂😂
حیف شیر نداشتن اگه ن اونم من نمیدادم

نه همه کاراش به نحوه احسنت انجام میدن از ته دل با جون دل کار میکنن برای پسرم برای من جامو میندازن شام ناهار مو آماده میکنن همه کار فقط خونه مامانم راحتم

من خودم میگیرم

من که میرم بچه رو مسپرم میرم میخابم فقط حتی وقتی خواب نیستم هم اونا نگه میدارن من استراحت میکنم فقط عوضش میکنم

من کلا نمیرم مامانم ک سنش زیاده میاد خونمون من دلم نمیاد بدم بهش یدونه خاهردارم ک انگار غریبس صد شرف به غریبه

بیچاره مامان من کم مونده شیرش هم بده کلا شبا تا صبح دست مامانمه نمیخوابه اصلا

منم میرم خونه مادرم بچمو میگیرن همشون باابام ک‌ بدتر🤭

والا منم همینم خاهر مامانم میگه بیا هر وقتم برم اصن خونه نیست نه غذایی درست میکنن نه بچه داری اگه خودم پا نشم یچی بپرم آدم گشنگی میمیره تازه بچمم بزور نگه میدارن 😐💔

من که یک سال قهرم اصلابرا زایمانم هم نیومدن خودم دوتا بچههامو بزرگ کردم ماشالله یکیش نزدیک ۳ سالشه یکی هم سه ماهه

نه من میرم بچه همش دست مامان و داداشمه

نه خب مسلمه کارای بچه با مادره ولی وقتی برم کمکم می‌کنن البته اگه نخوانن من میندازم بغلشون در میرم یا می‌خوابم یا غذا بخورم یا دوشی بگیرم
به قولت خودشون هی میگن بیا بیا منم همینم دیگه

من اصن وقتی میرم خونه مامانم انگار بچه ندارم راحتتتت میگرنش همع کاراشو میکنن مامان بابام نوه اوله خیلی عزیزه هر روز میریم اونجا

اره بابا ...مامان هر ازگاهی باهاش حرف میزنه همین

من خونه مامانم دست مامانمه خونه مادرشوهرم اونا فقط بغلش میکنن میگردن و تا دو روز وقتی برمیگردم بچه ام بد عادت و غر غر و بداخلاق میشه بهانه میگیره همش نمیخوابه دیگ

من وقتی خونه مامانمم خیلی کمک دستم میشن میگن تو استراحت کن من استراحت میکنم مامانم اینا هم بچه رو نگه میدارن خواهرم که بیاد میگه تو بچه رو بده من تو برو به کارات برس

من که میرم فقط یا میخورم یا میخوابم من تا میرم بچمو دیگه نمیبنم تا وقتی که شیر میخواد

نه من اونجا میرم مامان و بابام بچ داری میکنن من فقط استراحت میکنم 😂حتی شب پیش اونا میخوابه کلا رو جون اوناست دیگ همه چیش

خونه مادرم و ابجیم اونا میگیرن

من هر وقت میرم مامانم و خاهرام بچه رو نگهه میدارن خیلی کمکم میکنن فقط موقع شیردهی میدن دستم🤭😅
خب شده گاهی وقتا اونام یا خستن یا خابشون میاد خودم نگهه میدارم

سوال های مرتبط

مامان پسرم👶🏻 مامان پسرم👶🏻 ۷ ماهگی
حس میکنم آستانه تحملم خیلی کم شد
هروقت که من این بچه رو بردم خونه مادرشوهرم اینا
رفتارهای مزخرفی از خودشون نشون میدن که ادم رغبت نمیکنه باز اونجا بره حس میکنم فقط میخوان ادمو حرف بیارن مثلا بهشون میگم بچه کوچیکه نباید بوسش کنید باز پدرشوهرم تو چشمم نگا میکنه بچه رو بوس میکنه میگه من فرق میکنم تو بچتو بوس نکن که مریض نشه یا میگه بزار بچه بزرگ تر بشه از دستت میگیرمش دیگه عمرا بزارم بچتو ببینی من کلا فقط نگاش میکنم لبخند میزنم اصلا حوصلشو ندارم یا هروقت میخوام به بچه شیر بدم میگه چرا میری تو اتاق اون سری داشت به شوهرم میگفت این چه اخلاقیه این داره چرا همینجا پیش ما به بچش شیر نمیده که چی میره یه اتاق دیگه هرچی میگم من سختمه خوشم نمیاد و اینطوری راحت ترم انگار نمیفهمه تازه میرم تو اتاق مادرشوهرمم میاد پشت سرم و تا لحظه اخر تو حلق من میشینه یا بچه رو از تو اغوشش در میارن تمام تنش درد میگیره گردن بچم شله هنوز هرچی میگم با اغوشش بردارید میگه اونجوری مزه نمیده بهمون اون سری مادرشوهرم برگشته به شوهرم میگه مگه بچتون تحفس که تو زنت اینطوری میکنید😐بخدا بخوام از کاراشون بگم زمان کم میارم اینقدر که رو اعصابن
بنظر شما من حساسم؟یا مشکل از منه؟