۱۴ پاسخ

نوشته وقتی از دست بچت عصبانی شدی فقط ب دستاش نگاه کن ک چقد کوچولو هستن ومظلوم واونا نمیخواستن ب این دنیا بیان وما اوردیمشون ب این دنیا

امیدورام ناراحت نشی از حرفم ولی مگه میشه مادرشوهر بد شوهر بد مادر خودت بد همه بدن یعنی، تو خودتون بگردید دنبال این حال بدتون به نظرم
راجب شیر نخوردن پسرتون الان دیگه مهم اینه غذا خوب بخوره الویت شیر نیست دیگه

مواظب باش شبیه مادرت نشی که همه اش تورو میزده و دعوات میکرده.....اون طفل معصوم گناهی نداره...حرصتو سر خودت خالی کن

توروخدا گناه داره خاهری چ میفهمه بچه کوچولو نکن خواهشا گناه داره خواهش کردم خیلی ناراحت میشم بخدا منم مشکلاتی دارم مستاجری هزارتا برنامه دیگه ولی هوای دخترما دارم گناه دارن بخدا.چ میدونن این دنیا اومدن باهاش خوب باش امنیت و ارامش میخادپیش تو😭😭

اون طفلی چه گناهی کرده

درکت میکنم عزیزم ولی مراقب بچه هات باش چون تموم دارایی یه مادربچه هاشه

امیدوارم هرچه زودتر ب خودت بیای

دوس داری بچت چقدری بشه؟؟؟
واقعا نمیفهمم اینجا از قدو وزنش میگی که ماشاالله خیلی خوبه خب میخوره که اینجوریه
چرا هم به خودت سخت میگیری هم اون طفلی رو اذیت میکنی فردا روزی بزرگ میشه همه ی اینا روش تاثیر میزاره خودتم که خود خوری میکنی و حال روحیت بد میشه
اون بچه به اندازه خودش داره میخوره

عزیزم با گریه کردن درست نمیشه دیگه بیشتر از این خودتو عذاب نده،ولی سعی کن از این ب بعد مادر خوبی باشی باهاش بازی کن اهنگ بذار برقص پیشش باهاش حرف بزن

عزیزم شربت کیدی کر بگیر بهش بده روی اشتهاخیلی تاثیر داره بچه من نزدیک ده ماهشه هفت ماه درگیر شیر نخوردن بودم الانم شیر نمیخوره درحدشبانه روز ۲۵۰تا۳۰۰میل ولی غذا رو خداراشکر بعداز مصرف شربته میخوره

خدا بهت صبر بده‌ با خانوادت یه مدت اصلا ارتباط نداشته باش نه برو نه زنگ بزن
زنگم زدن زود قطع کن بگو کار دارم بچه گریه میکنه غذام داره میسوزه و...
حتماااا با همسرتم صحبت کن بگو شرایطتو اذیتتاتو خودتو تخلیه کن بگو نیاز به همراهیت دارم من روت خیلی حساب باز میکتم اینجوری‌که میکنی نمیتونم درست از بچه نگهداری کنم فکرمو خیلی درگیر میکنی.

منم اینجوری بودم دقیقا،حتی چند بار کم آوردم با بالشت زدم به بچم،البته بالشت کوچک و نرم بود اما فهمید خشونت کردم و مظلومانه گریه کرد،افسرده شدیم خواهر،ویتامین د۳هامون پایینه دلیلش همینه،من د۳ مو آوردم بالا امپولشو زدم ،یکبار هم که اینطور شدم شوهرم بهم یه جوری نگاه کرد که انگار به یه روانی نگاه می‌کنه و بعدم بهم گفت تو مشکل ذهنی داری و لیاقت مادر بودن نداری،این حرفش خیلی روم تاثیر گذاشت،توام میخوای اینطوری بهت بگن؟ به خودت بیا گناه دارن این فرشته های کوچولو ،اژ اون موقع یه مادر خیلی مهربون شدم که هر وقت کم میارم چشمامو می‌بندم و یه نفس عمیق میکشم آروم میشم

عزیزم برو تراپی. طفل معصوم گناهی نداره. اونها کسی رو جز ما ندارند. تراپی برو به خودت کمک کن

برو پیش مشاور شاید بتونه بهت کمک کنه
منم بعضی وقتا واقعاً کم میارم و خسته میشم

سوال های مرتبط