سلام مامانا امشب خیلی حرص خوردم بقران میخواستم بشینم و اینقدر جیغ بزنم ک تارها صوتیم پاره بشه من چن روز ظهرا ب دخترم شیر نمیدم وای از عصری تالان اینقدر گریه کرد جیغ زد من رو چنگ زد موهامو کشید باتسبیح زد رو دستم هیچی نخورد مشاور میگع عکس العمل نشون ندع اخه چطوری بخدا خیلی خودمو کنترل کردم اما بازم نمیتونستم یا میگفت ساعتای طولانی نذار پیش مامانت یاهرکسی خب ادم ک دق میکنه میمیره یعنی برا خودمم نباشم ک بشینم ی چایی بخورم الان خونم ترکیده شوهرم سرکار مادرشوهرمم میگم بیا ی دیقه بگیرش تا من لاعقل ظرفاما بشویم میگ شرمنده میخوام برم خونه مادرم اونم حالش بده بعد الان صدای درب امد ک رفتش توقعی نیس میدونم روز داری کارای خونه اما دوساعت خونه بود لاعقل میگرفتشتا من کنترل واموندمو پیدا کنم . اینقدر حرصیم از دست دخترم ک میخوام ی دل سیر بزنمش خیلی لجباز شده جیغ میزنه کتک با هیج چیزم سرگرم نمیشه اخه این چ بجه ای ک ن دل ب بازی میده ن چیز دیگ

۵ پاسخ

وای منم امروز تا تونستم با عصبانیت با دخترم صحبت کردم اصلا از خودم متنفرم که بچه دارم والا آدم اگه عاقل باشه بچه نمیاره یه ریز گریه گریه گریه
داشتم بهش میگفتم یه بار دیگه کریه کردی خودت میدونی فهمیدی
بعد شوهرم گفت دیوانه شدی چرا با بچه اینجور حرف میزنی؟ گفتم آره دیوونه م کرده میخوام لباسش دربیارم گریه لباس بپوشونم براش گریه غذا بخوره گریه مسواک نمیزاره بزنم گریه میکنه راه میره گریه میکنه میشینه گریه میکنه مثل سگ خوابش میاد و گریه میکنه میگه چشمام میخاره ولی میخوام بخوابونمش گریه میکنه دیگه دیوانه شدم فقط دلم میخواد بمیرم راحت بشم از دست این بچه

ببین اینکه ب بچت شیر ندی و ور دلت باشه بیرون نبری یا جایی دیگ نباشه معلومه پرخاشگرش میکنه
شرط کم کرون ساعتا این ک بچه یا اون ساعات تفریح باشه یا دور از مادر

اینقدر به حرف روانشناسی های زرد گوشندید

میخوای شیرو کم کم قطع کنی؟ بنظرم این دوماهه هم بده و بعد یهویی قطع کن

همه بچه ها همینن عزیزم
منم اومدم دخترمو با روش تدریجی بگیرم انکار بدرتر دخترم اذیت میشد و منم اذیت میکرد دیگه تصمیم گرفتم یکدفعه بهش شیر ندم
۳_۴ روز همین مشکلارو داشتم و تموم شد خداروشکر
الان بعد یکماه دیگه لجبازیش کاملا تموم شده .به نظر من روش تدریجی رو همه بچه ها جواب نمیده

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
طبق تاپیک قبلم ...
همتونو دوس دارم تک ب تک نمیتونم بگم کلی میگم همینجا مامان سلین و نورسا خیلی لطف دارین عزیزان
قبل دخترم من خیلی چالش با همسرم داشتم و چون خودمم سنم کم بود و خیلی کمبودا و ... تو مجردی داشتم ک الان میفهمم اونموقع انگار خواب بودم منظورم کمبود محبت و رفتارای ناهنجار خانوادم هست
خلاصه دخترم ک بدنیا اومد شبی ک اسم گذاری میخواستیم بکنیم ۷ روزش بود پدرم ی دعوای خیلی وحشتناک خانوادگی راه انداخت و پسر داییم رو کتک زد و کل خانواده مادری رو بهم زد ک حتی الانم رفت و آمد نداریم و کلی فحش و حرف و دادگاه و استرس و.. که چندین ماه طول کشید.طفلک مادرم این وسط کلی حرف شنید و ... که خودش ی رمان هست.😭😭😭 بچه کولیکی رفلاکسی و بدتر از همه الرژیک ک خواب نداشت همش گریه همش دعوا و حرف تو خانواده تا چندین ماه خوراک من بدبخت بود ک تا حالا اینجا نگفتم رژیم داشتم برا الرژی گرسنه بودم و عصبی شیر میدادم همش این دکتر اون دکتر پول هم نداشتیم یا خیلی کم داشتیم خلاصه تا ۶ماه ک ۳۰روزش مادرم کمکم کرد بقیش افتاد دوش خودم فکر کن از صب ی روز تا صبح روز بعد دختر من نخوابید ۲۴ساعت گریه و زاری 😭😭😭😭ی روز رفتم بانک دخترم دقیق ۵ماه و ۱۳ روزش بود انقدر بالا اورد همونجا قسم خوردم ک رژیم بشکنم شیر خشک بدم رفتم شیر گرفتم سه روز رفتم خونه مادر با درد سینه و گریه های بچه از شیر گرفتم بچم رو😭😭رابطم با همسرم خوب نبود قبل بارداری سرد بود ولی باز بهتر بود بعدش ک دیگه کلا رابطه ی جنسیمون شد ماهی یکبار 😔کمکم نمیکرد حتی حموم و دستشویی نمیتونستم برم همش سر دخترم داد میزدم و اذیتش میکردم اصلا ی وضع داغونی .ادامه در تاپیک
مامان باران کوچولوم مامان باران کوچولوم ۲ سالگی
چفد سخته مادر بودن، از صبح ک بیدار میشم تا اخر شب سعی میکنم مادر خوبی باشم براش،ولی ی جاهایی از دستم در میرع🙂💔امروز غروب عصرونه نخورد، ظهرم زیاد غذا نخورد شب هم غذا نخورد یکم سیب زمینی سرخ کرده خورد و خوابید،عصری بردمش پارک با ابجیم، اندازه ۲ ساعت بازی کرد اومدیم، یهو لج کرد سر چیز مسخره،باباشم با تلفن صحبت میکرد با صاحب بار این میرفت ور گوش اون جیغ میزد گریه میکرد هرکار میکردم اروم نمیشد اصن بغل من نمیومد، باباشم یکی محکم زد ب کمرش طوری ک جای ۵ تا انگشتش موند رو کمر بچه🥲انقد نشستم گریه کردم، با باران دوتایی گریه میکردیم، سعی کردم ارومش کنم، اروم نمیشد، از حرصصصص زیاد الکی خندم میگرفت ی لحظه اوووج گرف گریه ش ب خودم گفتم نکنیاااا ک یهو دستم خیلی بی قرار رفت تو صورت باران🥲💔 اصلااااا دست خودم نبودم اعصابم زد ب دستم، بچم هی با گریه میومد صورتمو نگاه میکرد ببینه واکنشم چیه،😕😕ب هیچ سراطی مستقیم نمیشد ک گولش بزنم، طوری بود ک میگفت اصلا ب من دست نزن،خلاصه بعد از کلی گریع بیهوش شد از خواب،
همش میگم بچه ۲ ساعت پارک بهش خوش گذشت اومد خونه از دماغش در اومد،شب ک میشه غصه عالم میریزه رو دلم بابت باران،حس میکنم خیییلییی کم میزارم براش،😔