طبق تاپیک قبلم ...
همتونو دوس دارم تک ب تک نمیتونم بگم کلی میگم همینجا مامان سلین و نورسا خیلی لطف دارین عزیزان
قبل دخترم من خیلی چالش با همسرم داشتم و چون خودمم سنم کم بود و خیلی کمبودا و ... تو مجردی داشتم ک الان میفهمم اونموقع انگار خواب بودم منظورم کمبود محبت و رفتارای ناهنجار خانوادم هست
خلاصه دخترم ک بدنیا اومد شبی ک اسم گذاری میخواستیم بکنیم ۷ روزش بود پدرم ی دعوای خیلی وحشتناک خانوادگی راه انداخت و پسر داییم رو کتک زد و کل خانواده مادری رو بهم زد ک حتی الانم رفت و آمد نداریم و کلی فحش و حرف و دادگاه و استرس و.. که چندین ماه طول کشید.طفلک مادرم این وسط کلی حرف شنید و ... که خودش ی رمان هست.😭😭😭 بچه کولیکی رفلاکسی و بدتر از همه الرژیک ک خواب نداشت همش گریه همش دعوا و حرف تو خانواده تا چندین ماه خوراک من بدبخت بود ک تا حالا اینجا نگفتم رژیم داشتم برا الرژی گرسنه بودم و عصبی شیر میدادم همش این دکتر اون دکتر پول هم نداشتیم یا خیلی کم داشتیم خلاصه تا ۶ماه ک ۳۰روزش مادرم کمکم کرد بقیش افتاد دوش خودم فکر کن از صب ی روز تا صبح روز بعد دختر من نخوابید ۲۴ساعت گریه و زاری 😭😭😭😭ی روز رفتم بانک دخترم دقیق ۵ماه و ۱۳ روزش بود انقدر بالا اورد همونجا قسم خوردم ک رژیم بشکنم شیر خشک بدم رفتم شیر گرفتم سه روز رفتم خونه مادر با درد سینه و گریه های بچه از شیر گرفتم بچم رو😭😭رابطم با همسرم خوب نبود قبل بارداری سرد بود ولی باز بهتر بود بعدش ک دیگه کلا رابطه ی جنسیمون شد ماهی یکبار 😔کمکم نمیکرد حتی حموم و دستشویی نمیتونستم برم همش سر دخترم داد میزدم و اذیتش میکردم اصلا ی وضع داغونی .ادامه در تاپیک

تصویر
۱۶ پاسخ

عزیزم مرکز مشاوره حانیه کرج، حضوری برو مشاوره بگیر
مبلغش خیلی کمتر از مشاوره آنلاین هست
۵۰۰ ایناست یک ساعتش
من نرفتم اما اطلاع دارم، سرچ کنی میاره
این از اولی
حالا دوم
ببین حدیث جان زندگی بدونِ درد و رنج و سختی معنایی نداره!
اگر قرار بود همه چی گل و بلبل باشه که، خیلی از واژه ها بی معنا بود
مثل تلاش، مثل پیروزی، مثل خوشبختی مثل لذت و ..
باید سختی باشه که بفهمیم آسونی چیه
باید درد باشه که بفهمیم سلامتی چیه
باید این دنیا فانی باشه که بدونیم اون دنیا چیه
اینا بایدیه.. هیچ راه در رویی هم نداره
وقتی حرفاتو خوندم
دلگیرشدم.. یه جاهاییش باهات همدرد بودم و همزاد پنداری کردم
روزهای تلخی که گذروندم اومد جلو چشمم
واقعا بچه ای که همکاری نکنه و بدقلق باشه، عذاب روحیه واسه مادر و تحملش واقعا سخته
ادیب هم رفلاکس شدید و آلرژی و بدقلقلی داشت.. اضطراب جدایی شدید داشت.. پوشک عوض کردنش و لباس عوض کردنش واسم کابوس بود
همکاری نمیکرد خیلی سخت بود
خودمم شهر غریب، همسرم تا شب سر کار و دست تنها، روزای سختی رو گذروندم
اول اینکه از هر چی پیج این مدلی هست بیا بیرون
هیچ دوره ای هم نخر لطفا برای آموزش دیدن
همین دوستانِ گهواره از صد تا دوره بهترن و راهکارایی که دارن
چند تا راه کار بهت میگم انجام بده

تو روبیکا با طب سنتی اشنا شدم گف سردی مغز و سردی رحم و مشکلات گوارشی و.. داره ک همش درست بود ی مقدار دارو داد گرفتم ولی تاثیری نداشت برام تا اینکه دخترم یکسالش شد همه چالشا رو دوشم بود خیلی چیزا که حتی دیگه دوس ندارم بگم همچنان حالم بدتر میشد با مشاور انلاین صحبت کردم ۳ ۴ جلسه تاثیری نداشت برام .هر روز بدتر میشم رابطم با همسرم خوب نیس خسته ام ازش 😭🥲از صب تا شب نیست میره نمایشگاه ماشین کار میکنه دخترم ی عالمه چالش دارم باهاش ک تو عکسی ک میذارم برا روانشناس نوشتم
واقعا ب کمک نیاز دارم نمیدونم چ کنم دنبال متخصص طب سنتی هستم کسی میشناسه ؟ این هفته روانپزشک نوبت میگیرم دارو رو میخوام شروع کنم.دکتر زنان هم باید برم .پر از مشکلاتم فقط رابطم با دخترم خوب باشه برام کافیه همش گریه میکنم 😭😭😭 گفتم اینجا بگم برای دوستام ک شما باشین شاید کمکم کردین یا حداقل دونستین ی درصد از دردی ک میکشم رو💔💔

و همسرتم باهاش خیلی حرف بزن ببین مشکلش چیه ک سرده شاید اونم از تو توقع و خواسته هایی داره ک نمیتونه ب تو بگه تا براش انجام بدی واس این دچار سردی شده
و اینم بگم بعد از ب دنیا اومدن بچه رابطه جنسی همهههه ب مشکل میخوره
چون اقایونم از لحاظ مالی و روانی تو فشار میرن میلشون ب رابطه کمتر میشه
و از طرفی ام خانم وقت نداره مثل قبل بیشتر ب خودش برسه
ولی خب الان خدارو شکر دخترت بزرگ شده بیشتر ب خودت برس ارایش کن لباس قشنگ بپوش همه یه رابطه ک به سکس نیست اول باید رابطه عاطفی خوب پیش بره تا رابطه جنسی خوب بشه تو سعی کن از لحاظ های دیگ با وهرت بهتر بشی با زبون و ملایمت رفتار کن حتی اگاون گارد گرفت خواست دعوا کنه اوایلش سخته تو خودتو کنترل کن و اروم باش ب مرور اونم ببینه تو دعوایی نیستی اروم برخورد میکنه

ببین عزیزم گذشته ها گذشته درسته ک سخت گذشته درسته ک اسیب زده ب ما ولی خب گذشت و رفت با فکر کردن بهشون و یاداوری کردنشون بیشتر ب خودت اسیب میزنی
میدونم شرایط سختی رو گذروندی خودم بعد زایمان خیلی سختی کشیدم تو یک ماه مادرت بود من یه هفته مادر شوهرم ک همونم دعا میکردم زودتر بره
تو الان مادر شدی خودت کلی اسیب از خانواده و بقیه دیدی الان باید همش سعی کنی خودت ب دخترت اسیب نزنی ک فردا روزی اونم ب خاطر اسیب هایی ک از تو دیده ب فرزند خودش اسیب بزنه
مشکلات و همه داریم واقعا فکر نکن خودت خیلی سختی دیدی هممون چالش هایی با همسرمون و بچمون داریم ولی واقعا همه رو ول کن گذشته رو رها کن فکرتو بزار به امروزت واس خودت و دخترت روزای خوبی بساز امروزت گذشته تو میشه نزار امروزت خراب بشه تا سالها دیگ حصرتشو بخوری فقط ب خاطر دخترت سعی کن رو خودت تمرین کنی بزرگترین کمک رو خودت به خودت میکنی فقط از حاشیه و مشکلات دوری کن رو چیزای خوب تمرکز کن اهنگ بزار شاد باش ارایش کن با دخترت برید بیرون با دوستات رفت امد کن

میدونی من نمیتونم چیزی بهت بگم چون خودمم مثه توام پیش میومد ده روز یکبار یا هفته ای یکبار ک به چی بریم بزنمش کن تا حالا اصلا و اصلا سرخرابکاریاش نزدیکش با اینکه خ خ خ خ خ خ خ شلوغه خیلی میگم خ می‌شنوی ینی آتیش پاره است از اون هفت خط روزگارا فقط سر نخوردنش یاتوف کردن غذاش چندباری زدم اونم خداروشکر نزدمش یک ماهیی میشه سرشم یه دوهفته ای میشه داد نزدم ذاتا قبلا هم خ کم داد میزدم یکی دوهفتس اصلا داد نزدم زدم توخط بیخیالی

مامان ادیب کوچولو واقعا عالی گفتی عالی عالی منم پسرم تقریبا بدقلق بود و خودم عصبی اول رو خودم کار کردم و آرامش خودم رو حفظ کردم سعی کردم عصبی نشن هر وقت عصبی میشدم تو ذهنم به خودم می گفتم بچه است و به من احتیاج داره و درکی از کارهاش نداره و چند تا موردی که شما گفتی رو انجام دادم الان خدا رو شکر خیلی پسرم بهتر شده شاید ۵۰ درصد خیلی بهتر شده و بعضی از کارهاش هم اقتضای سنش هست و سخت نمیگیرم و یک نکته ای که شما گفتین کمک گرفتن از ائمه که از امروز من هم این کار رو انجام میدم خیلی تجربه خوبی بود ممنون از اینکه تجربه ها تون رو با حوصله و کامل نوشتین تا ما هم استفاده کنیم

عزیزم....الهی بمیرم
واقعا شرایط سختی رو داری طی میکنی و یه روزی میاد که ما ازین سختیها خسته و زخمی اما سربلند بیرون میایم. یه روزی که اگه برا بچه هامون تعریف کردیم بغلمون میکنن و راضین ازمون. کاش نزدیکت بودم حداقل دختر گلتو روزی یکی دوساعت پیش رزا میاوردم. هم هردوبازی میکردن هم بارت سبکتر میشد. برات آرزوی موفقیت میکنم. امیدوارم حال خودت و دختر قشنگت هرروز بهتر و بهتر بشه.

سلام حدیث جان خوبی؟؟؟ یه سوال این خانم یاوری جوابتو داد منم فالوش میکنم هروقت من این مشاوره کودکارو میبینم دیوونه تر میشم مخصوصا همون تیکه حرفات که بهش گفتی نمی‌دونم اینکارا حس تجاوز داره منم یوقتایی بزور پسرمو میبرم بشورم نیشگونش میگیرم خیلی بدخوابه بخدا نمی‌دونم دیگه چیکار کنم میبرمش بیرون خسته بشه اما تاثیری نداره با هیچکس اینجوری نیست ولی منو می‌کشه از خواب که پامیشه یه بند غر میزنه نمی‌ذارم هیچ کاری کنم خونمون گند برداشته من با خانواده همسرم زندگی میکنم باید تیکه های اینارم بشنوم به منم دکتر گفت از شیر بگیرش زودتر دارو درمانی شروع کن

این مشکلات که شما گفتی اکثرمون داریم.حالا یکی کمتر یکی بیشتر.
من خودم ، دیروز و امروز از دست بچه هام خل شدم بخدا.
ولی به نظرم در کنار درمان شل کن.یعنی اگه قطره هاشو نمیخوره ، نده.
مگه ماها قطره آهن و ویتامین نخوردیم چی شده؟؟
آرین هم نمیخوره.هییییچ دارویی.بخدا ماه پیش تب کرده بود هر بار دارو دادم عوق زد جوووری که هرچی خورده بود بالا آورد تقریبا ۲۰ دقیقه عوق میزد.با شیاف تبش کنترل کردم.یا دو هفته پیش آبله گرفت هییییچ دارویی نخورد.سوزش و خارشو فقط با حمام بردن و خنک کردن تنش کم کردم.
انقد حمام بردم الان از حمام بدش میاد.
تا حوله میبینه فرار میکنه.حالا چالش جدید حمامه.دیر به دیر میبرم‌کمتر اذیت شه.
غذا اصصصصلا نمیخوره.اوایل حرص میخوردم اما الان دو سه هفته ست ولش کردم.غذاشو همزمان با خودمون میارم . یا میخوره یا نمیخوره دیگه

والا من کامل بهتون گفتم که یا برید روانپزشک یا داروهایی ک براتون نوشتم مصرف کنید.
همه ی این مشکلات که شما درمورد دخترتون نوشتید من با پسرم چندیین برابر داشتم و دارم فقط مورد حموم رو نداریم اونم باز موقع درومدن از حموم دیوونه م می کنه. حمومم چون از اول با وان مخصوص خودش و آسان شور بردم و هیچ وقت اذیت نشده بهش خوش گذشته و دوست داره وگرنه بچه ی به شدت بدقلقیه. از همون اولم آلرژی و رفلاکس فوق شدید داشت. من رفتم دکتر گفتم بچه م مشکلات زیاد داره و گاهی رفتارم از کنترل خارج می شه و با خشونت باهاش رفتار می کنم و هربارم بعدش پشیمون می شم. دکترم همون دوتا دارو به علاوه ی قرص ویتامین ب۶ برام نوشت. حالا اگر مامان سلین عزیز ناراحت نمی شن بازم توصیه م به شما همون دارو درمانی هست. من الان اگر از خونه م برات عکس بذارم می مونی که این خرابکاریا کار بچه دو ساله است! یعنی یه دونه دیوار سالم حتی نداریم تمام رو با مداد و خودکار و مدادشمعی نقاشی کشیده. یه دیوار دیگه کوچولو پوسته داده بود کل اون دیوارو کنده. با قاشق دیوارا رو می کنه احتمالا می خواد به خونه همسایه برسه😅 هررربار غذا خوردنش باید هزااار جور ادا بازی کنم و فیلم و کلیپ پخش کنم تا دهنش رو باز کنه اما با خوشرویی ادامه می دم و کم نمیارم. تماااام پشتی مبلارو آورده چیده وسط خونه. قابلمه و ظرف و کتاب و ... همه وسط خونه ن. برنجای خشک رو می پاشید تو خونه. جای سطل برنج رو عوض کردم گذاشتم رو کابینت امروز دیدم برنج به اون گرونی رو ریخته. رفته روی صندلی با دستش زده سطل رو انداخته پایین. همه ی این کارا قبلا من رو عصبانی می کرد الان فقط صبوری می کنم و برای سازنده قرص هام دعا می کنم. یه وقتایی راه حل خیلی آسونه خودمون سخت می گیریم

دقیق میفهممت عزیزم
خیلی ازماهاتوشرایط توبودیم یاحتی گاهی یابعضی وقتادادزدیم کتک زدیم یاهرکارکه تومیگی ولی بیشترمون اونقدرهم شهامت نداشتیم بیاییم بگیم ولی توگفتی
همینکه ناراحتی یعنی راضی نیستی ازوضع موجودیعنی خوبی ولی نمیدونی چکارکنی راه روبلدنیستی
تک تک حرفات چاره دارم براش
ولی اول بایدخودت حالت خوب بشه تابتونی این حال خوب روبه بقیه بدی
مادرستون وهمه چیزخانواده هست
درکت میکنم که کسی نیست بهش پناه ببری یاروش حساب کنی ولی امیدتوبخداازدست نده همه کس آدم اون باشه که نه منت میکنه نه ناتوانه وهم اینکه دردتوبه بترین روش چاره میکنه

😭😭😭 تو خیلی وضعیتت شبیه به منه، من حتی حالو حوصله توضیح دادنم ندارم 😭😭😭

بعضی بچه ها بدقلقن دختر من‌سر هر پوشک کردنش و لباس عوض کردنش مصیبت داریم
داروهاشا چند ماه اذیت میکرد با گریه میدادم
خوابشم ک نگم برات افتضاااااح خودم آب شدم
ولی همینکه مادری داری که زنگ برنی از مشکلاتت بگی شکر کن
من ماه ۹ حاملگی ۱۲ روز قبل دنیا اومدن دخترم مامانم فوت شد
و کل بارداریم با بیماری مامانم سوختم تموم شدم
الان ی ادم نصفه نیمم
راهشم مساوره و روانشناسه ک باید بریم ادامه بدیم ب خاطر بچمون

عزیزم خیلی سخته اونایی که بچه هاشون این مشکلات رو دارن حداقل کمکی دارن اما شما تنهایی خدا کمکت کنه ان شاءالله عزیزم برات دعا میکنم خدا دکتر خوب سر راهت قرار بده ان شاءالله دارو بخوری خوب بشی توکل به خدا خودش برات چاره سازه

این دکتذ طب سنتی هست کارش خوله یه کم دارو هاش گرونه ولی اگه به تمام حرفاش کوش کنی حتما خوب میشی

تصویر

خدا بهت صبر بده خواهررررررر💔💔💔

سوال های مرتبط

مامان hosean مامان hosean ۲ سالگی
خواب بچه❌❌❌❌❌❌
مامانا بیاین ی تجربم راجب از شیر گرفتن پیگسرم بگم خیلی از دوستام میپرسن
خودم کابوووس از شیر گرفتنشو داشتم من پسرم یه سال و هفت ماهش بود چون فقط تو خواب شیر خودم میدادم بیداری شیر خشک اومدم شیر خودم قط کنم شبا هی وعده هاش کم کردم بعد چند روز دیدم دیگه ده بخوابه یا دوازده ۵بیدار میشه برا شیر اونم اومدم هی ندادم شد شبی ی وعده ۶صب یا ۷صب چون تو خواب بیدار میشد میزاشتم رو پام تکون میدادم خودم بد خواب میشدم برا همین صب ی وعده رو میدادم میخورد تا ۹پامیشد صبحونه میدادم...روز هم ظهرا بیشتر وقتا قبل خواب شیر میخورد بد قلقی میکرد غذا نمیخورد بیشتر وقتا اومدم شیر قبل خواب روزشم قط کردم شد شیر قبل خواب شبش ک ی هفته پیش دوستم گف بیا عادتشو بگیر ک با شیر نخوابه من غذا میدادم بهونه میگرفت سرگرمش کردم باز غذامیدادم خستش میکردم میخوابید دوسه روز اول صب پامیشد صبحونه میدادم میخورد باز میخوابید یا همش دنبال شیر تو اشپزخونه میگف مه مه خداروشکر الان هی بهتر میشه خوابشم بیشتر شده 😊
امیدورام بدردتون بخوره 😚😙🙂🙂🙂
مامان برف کوچولو مامان برف کوچولو ۲ سالگی
خانما دیدم خیلیا درگیر از شیر گرفتن هستن گفتم تجربمو بگم شاید به دردتون خورد.
من دخترم به شدت وابسته شیرمادر بود و جز زیر سینه جور دیگه نمیخوابید.
من با این روش رفتم که چهار روز اول شیر روز رو قطع کردم و چهار روز اول چون خیلیم مهمونی بودم سرش گرم بود اذیت نمیشد خیلیم تو روز شیر نمیخورد البته....
۴روز دوم شیر موقع خواب بعدازظهرشو قطع کردم که فکر میکردم سخت باشه چون بدون سینه نمیخوابید.کاری که کردم این بود هر روز خسته اش میکردم.یه روز رفتیم خانه بازی دوروز پارک و خلاصه خستش کردم که بخوابه..اصلا رو پا خوابیدن بلد نبود و موقع خواب یه کم غر میزد و من اهنگ میذاشتم و یک ساعتی طول میداد تا بخوابه حتی یه روز خسته نبود کلا نخوابید منم مجبورش نکردم.....بعد سه روز سوم شیر موقع خواب شب رو قطع کردم فکر میکردم خیلی سخت باشه ولی اصلا سخت نبود فقط دوتا کتاب جدید گرفتم واسش و سعی میکردم تا بی تاب میشه یا اونا سرگرمش کنم.خونرو تاریک میکردیم و لالایی میذاشتم تا خوابش ببره خودش.رو پا کلا دوست نداره یه کم ماساژش میدادم یه کم بغلم میکرد بعد انقدر غلت میرد تا بخوابه و ساعت خوابش به هم ریخت اما اذیتش نکردم که فشار بهش نیاد و تو چهار روز سوم که شیر موقع تو خواب بیدار شدن هم قطع کردم... روز اول یه بار بیدار شد خیلیییی اذیت کرد گریه کرد همسرم بغلش کرد ماساژش داد من جلوش نیومدم خیلی....بار دوم بیدار شد اب دادم خوابید....دیشب هم که شب دوم بود کلا خودش بیدار نشد....کلا وقتی شیر رو کم کنید درخواست شیر هم کم میشه....
بعد من یک عالمه شیر های طعم دار پاکتی و دنت نوشیدنی و ایمیوه و چندتا خوراکی که دوست داره خریدم که بی تابی کرد بدم بهش اما خب دختر من کلا شیر پاستوریزه عادت نداره خیلی نخورد
بقیه اش پایین