۶ پاسخ

همه مامانا دارن بحران ۴ سالگی رو پشت سر میذارن و همه ام از لجبازی و حرف گوش نکردن بچه هاشون میگن فک کنم طبیعیه یکم سخت نگیریم تا بلکه به خوش بگذره 😀

طبق حرفی که اهل علم میزنن میگم تو این جور مواقع نباید به بچه با حرف بگی این بد این و نکن بهتره بجا حرف در عمل نشون بدی در قالب بازی ،قصه خودت و تو اون شرایط نشون بدی که چه کاری بهتره انجام بدی چون با حرف زیاد تاثیر نداره فقط حرص میخوری

خب الان مشکل چیه بچه همینه توقع ندارین که مثه بزرگسال چیزی بگی گوش کنه

به خوشی

هییی خدا انگار این داستان همه خونه هاست...منم باردارم و بعضی وقتا واقعا دوست دارم گریه کنم.البته از حق نگذریم بهش حق میدم چون دوست دارن یکی دایم باهاشون بازی کنه و وقت بگذرونه مث خودشون پرانرژی باشه اما خب پدرا ک نیستن مامانام واقعا کم میارن دیگه.مخصوصا باز این روزای اخر سال یا یکی مث منوشما ک بارداریم.

خب چه توقعی از بچه ۴ ساله داری عزیزم
باید مواظب باشی دیگه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
سلام خانوما یه سوالی دارم ازتون ، ما توی یه آپارتمان دوازده واحدی زندگی میکنیم همه همسایه هامون خداروشکر خوب و با فرهنگ هستن ، بچه های مودبی هم دارن ، واسه همین یه چند ماهی میشه پسرم دوست داشت با بچه های همسایه دوست بسه منم چون تو این چهار سالی که ایجاد هستیم دیدم که چقدر آدمای قایل اعتماد و با شخصیتی هستن اجازه دادم پسرم باهاشون دوست بشه و هر روز یکم بره تو حیاط باهاشون بازی کنه ، البته بازم حواسم بهشون هست اما خداروشکر خیلی راضی هستم پسرم اعتماد به نفسش و ارتباط اجتماعیش به نسبت قبلا خیلی بهتر شده ، اون وابستگی شدیدی که به من داشت و واقعا نگرانش بودم کمتر شده و از این بابت خوشحالم اما چند وقتی میشه که پسرم حتی وقتایی هم که دوستاش تو حیاط نیستن میگه می‌خوام برم تو حیاط ببینم چه خبره انگار خوصلش سر می‌ره منم اول اجازه نمی‌دادم یا در رو قفل میکردم میگفتم اجازه ندارید بری ، وقتی دوستات نیستن الکی میخوای بری تو این هوای گرم چی کار کنی ، اما با کلی اصرار و گریه راضی میشدم که بره ، میرفت و بعد از چند دقیقه بر میگشت ، الان امروز متوجه شدم رفته در کوچه رو باز کرده و تو کوچه رو نگار کرده ،که این منو خیلی میترسونه ، میترسم روزای دیگه هم تکرار کنه