سلام خانوما یه سوالی دارم ازتون ، ما توی یه آپارتمان دوازده واحدی زندگی میکنیم همه همسایه هامون خداروشکر خوب و با فرهنگ هستن ، بچه های مودبی هم دارن ، واسه همین یه چند ماهی میشه پسرم دوست داشت با بچه های همسایه دوست بسه منم چون تو این چهار سالی که ایجاد هستیم دیدم که چقدر آدمای قایل اعتماد و با شخصیتی هستن اجازه دادم پسرم باهاشون دوست بشه و هر روز یکم بره تو حیاط باهاشون بازی کنه ، البته بازم حواسم بهشون هست اما خداروشکر خیلی راضی هستم پسرم اعتماد به نفسش و ارتباط اجتماعیش به نسبت قبلا خیلی بهتر شده ، اون وابستگی شدیدی که به من داشت و واقعا نگرانش بودم کمتر شده و از این بابت خوشحالم اما چند وقتی میشه که پسرم حتی وقتایی هم که دوستاش تو حیاط نیستن میگه می‌خوام برم تو حیاط ببینم چه خبره انگار خوصلش سر می‌ره منم اول اجازه نمی‌دادم یا در رو قفل میکردم میگفتم اجازه ندارید بری ، وقتی دوستات نیستن الکی میخوای بری تو این هوای گرم چی کار کنی ، اما با کلی اصرار و گریه راضی میشدم که بره ، میرفت و بعد از چند دقیقه بر میگشت ، الان امروز متوجه شدم رفته در کوچه رو باز کرده و تو کوچه رو نگار کرده ،که این منو خیلی میترسونه ، میترسم روزای دیگه هم تکرار کنه

۶ پاسخ

من باشم میرم وقتایی ک دوستای پسرم نیستن و دوس داره بره توحیاط منم باهاش میرم توحیاط میشینم تا هروقت بچم دوس داره و براشم توضیح میدم بیرون خطرناکه نباید بدون اجازه مامان وبابا بیرون بری
بعدم اینک به همسایه هاتون خیلی اعتماد نکن بچس دیگه شماهم وقتی میره بادوستاش بازی کنه حواست بهش باشه

سلام بهش بگو که بیرون امن نیست و همین توضیحاتی که برا ما تایپ کردی،به خودش بگو بازم باهاش شرط کن که اگه دوباره بدون اجازه بره تو کوچه دیگه کلا بهش اجازه نمیدی از خونه بره بیرون و با بچه ها بازی کنه

نه اینو نگو بچه میترسه کلن بهم میریزه میشه کابوسه شبو صبحش ،،،، ولی خب خیلی خطرناکه که بره دم در کوچه ،،،، به نظرم بهش توضیح بده خطرناکه ولی نترسون یا سرشو گرم کن فراموش کنه

عزیزم ترس ننداز ب جون بچه ،خیلی مخربه برای روحیه ش......ولی بچه ی چهارساله رو که تنها نباید فرستاد پایین،اگر از پله ها افتاد چی؟یا خدایی نکرده چیزیش شد ......تو هم باهاش برو.همسایه هاتون خوبن،اما کسایی که رفت و آمد دارن با همسایه هاتون رو که نمیشناسی

🤣🤣🤣عزیزممم چموش

آخه زمونه خیلی بد شده ، درسته من به همسایه هامون اعتماد دارم اما اون در صورتی بود که فقط تو ساختمون باشه ، میترسم بره دم در کوچه خدایی نکرده یه آدم بد بچمو برداره ببره ، مخصوصا که یه ساختمان نیمه کاره هم روبه روی خونه ما هست ، یه وقتایی از پنجره سالن نگاه می‌کنه میگه مامان کی پنجره برای میزارن ، کی در میزارن و از این جور سوالا خیلی علاقه یه چیزای خونه سازی داره واسه همین فکر میکنم می‌ره دم در کوچه که از نزدیک ببینه ، تنها چیزی که به ذهنم میرسه که نره دم در کوچه اینه که بگم یه دزد تو محلمون پیدا شده که بچه هارو با خودش می‌بره ، از یه طرف دلم نمی‌خواد بترسونمش از یه طرفم پای جون بچم وسطه میگم یه مدت بترسه بهتر از اینه که خدای نکرده اتفاقی برای بیوفته به نظرتون بهش این دروغو بگم ؟؟

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
خانما مدت هاست که با پسرم یه مشکلی پیدا کردم نمی‌دونم شما هم بچه هاتون اینجوری هستن یا نه ، مثلا تو فریزر چند تا بستنی داشتیم یه مدلشو پسرم اصلا دوست نداره شوهرم از اون مدل دوتا خریده بود یکی برای خودش یکی برای من ، اومد تو اتاق گفت برای پسرمون یه بستنی که دوست داره بهش دادم بخوره خودمم اون مدلی که دوست داریم خوردم تو هم برو بخور ، من گفتم باشه رفتم بخورم پسرم تا تو دست من دید گفت منم این مدلی می‌خوام گفتم عزیزم تو که از اینا نمیخوردی گفت نه می‌خوام بخورم منم بهش دادم بستنی خودشم نصفه نیمه گذاشت کنار ، یا مثلا یه میوه هوس میکنم میگم پسرم تو هم میخوری میگه نه وقتی من برای خودم میارم میاد میوه منو برمیداره، یا مثلا هر روز عصر بهش یه لیوان شیر میدم که تازه با کلی اصرار میخوره علاقه نداره ولی چون براش مفیده با هر ترفندی که شده بهش میدم ، حالا اگر من برای خودم یه لیوان شیر بریزم میگه نخور الان تمام میشه میگم خوب تمام بشه دوباره میخریم میگه نه نخور ، جالب اینجاست که فقط هم در مورد من اینطوریه کاری به باباش نداره، چند روز پیش دلم هوس گیلاس کردم دیگه آخراش بود، برای پسرم ریختم تو بشقاب بهش دادم برای خودمم جدا ریختم تو بشقاب رفتم بشینم بخورم ، میگه مامان نخور تمام میشه میگم خوب تمام بشه میوه و خوراکی برای خوردنه دوباره میخریم ، حالا هیچ وقت هم شوهرم یا پدرم یا پدر شوهرم اصلا خسیس نیستن که بگم یاد گرفته نمی‌دونم این چرا اینقدر خسیسه ، بخدا هر خوراکی که تو خونمون میخواد تموم بشه تا قبل از این که تمام بشه میخریم میزاریم شاید الان شما بگید خوب بچست بزار بخوره ، نوش جونش بخوره اما قرار نیست من همیشه از حق طبیعی خودم بگذرم و بیشترم برای آیندش نگرانم که نکنه ای خصلت تو وجودش بمونه