۸ پاسخ

به‌ ما که اینقد سخت گرفتن چی شد ..
شدیم یکی عصبی مث مادرامون ..
بزار بچگی کنه به نظرم ..
برا درسمون اینقد سخت میگرفتن .
الان نظام آموزشی میگه ..توصیفی ..
به بچه سخت نگیرید ..
ازشون درس نپرسید ...
به مرور بچه بهتر میشه ..وخودش مسئولیت یاد میگیره ..
و اینکه شما اونایی که لازم نمیشه وقتی خوابه جم کن یه جایی بزار نبینه ...فقط با اونایی که بازی میکنه بزار باشن

نمیدونم ولی من حسم میگه باید خودمون صبوری کنیم اول من برای خودم میگم چون گاهی سریع عصبانی میشم از دستش... آروم باشی بچه هم کم کم آروم میشه وگوش میده ولی خوب بازم لجبازیاشونو دارن. منکه به نظرم نظم ویاد بگیرن از الان بد نیست ولی سختگیری زیاد هم فایده نداره باید موقع جمع کردن باهاشون همراه شد تا خوششون بیاد. من خودم میگم نگاه چقدر اتاقت مرتب شد تمیز شد اونم خوشش میاد.

اینم بگم دختر کوچیکم که دنیا اومد تا الان خیییلی کمکم بوده میگم برو وسایل آجیو بیار پوشکشو عوض کنم میره مسئولیتای اینجوری رو خیلی خوب انجام میده مگر اینکه خیلی سرگرم یه کارتون یا چیزی باشه اما بازم بگم میاره ولی برای اسباب بازی جمع کردن نه باید همش بگم تا یکم جمع کنه.

مشکلات من با دخترم. البته من حس میکنم تقصیر خودم بوده که اونم صداشو بلند میکنه یا گاهی میزنه چون خودم روش داد کشیدم...
درباره ی جمع کردن وسایلشم منم با همینطوره میریزه جمع نمیکنه یا به زور وداد وبیداد یکمی بقیه اشو میگه خستم. یا اگر خودم کمکش بدم بگم باهم جمع کنین یه کمی جمع میکنه...

دختر منم یه مدت اینجوری شده بود ولی الان کمی بهتر شده.
راه حلش اینه باهاش بازی کنی وقت بگذرونی هر کاری کرد ناراحت و عصبی شدی به روش نیاری و بگذری داد و بیداد کرد با مهربانی جواب بده
خیلی بوس و بغل کن.
راجع به مسئولیت کم کم شروع کن بزار باهات همراه بشه.من ظرف میشورم میاد پیشم.هر کاری میخواهیم بکنیم باهم انجام میدیم.نمیگم کامل همه ی کاراشو میکنه ولی خوب باز از هیچی که بهتره.خصوصا من چند وقت دیگه باید زایمان کنم حداقل اینجوری خودش وسایلش رو جمع کنه

وای مشکل منم هست.میزنه کولی بازی ازم حساب نمیبره یه وضع بدی

دیروز معلم پسرم هم میگفت موندیم چه کار کنیم ..آموزش‌ و پروش میگه مشق به بچه نگید ..تکلیف به بچه ها زیاد ندید

صددرصدمسئولیت بهش بده نظم و انضباط یادش بده بچه ازبچگی تربیت میشه راجب پرخاشگریشم باهاش حرف راجب همین موضوع داستان براش بگو نقاشی بکشین باعروسکا بازی کنین بگوحالا عروسکی که دادزده ردچیکارش کنیم

سوال های مرتبط

مامان آقاکیان🧒🏻 مامان آقاکیان🧒🏻 ۴ سالگی
سلام مامان ها تو رو خدا اگه تجربه ای دارین بهم بگین چیکار کنم
پسرم از همون کوچیکی هرکی میومد خونمون گریه میکرد که یا نره یا من باهاش میرم بخصوص مادرم و مادرشوهرم خیلی میچسبید به این دو نفر که من زیاد نمیذارم مادرم و مادرشوهرم بیان خونمون میگم کیان اینجوری میکنه من خوشم نمیاد نیاید تا از سرش بیوفته آخه مادرم میدونه من عصبی میشم درکم میکنه ولی مادرشوهرم انگار از خداشه کیان تا میگه نرو اینم کلا چطر میشه خونمون.
وقتیم بریم خونه مادرشوهرم یا مادرم گریه میکنه که من میمونم اینجا که من اصلا دوست ندارم بدون من جایی بمونه با هزار کلک باباش میارتش هردفعه ولی خب من همش استرس دارم که یه وقت نمونه.
الان مادرم بعد قرنی اومد خونمون قبلش کلی باهاش صحبت کردم که وقتی خواست بره گریه نکن ولی انقدر گریه کرد که آخر مادرم مجبور شد با خودش ببرتش. من الان باردارم فردا روز بخوام مادرم هی بیاد بهم سر بزنه این بچه اینجوری کنه من چیکار کنم به خدا دیگه نمیدونم چیکارش کنم
مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
امشب با بی رحمی تمام ۴۵ دقیقه دخترم گریه کرد اهمیت ندادم خوابید😩😩 هنوزم هق هق میکنه تو خواب
خسته شدم از دستش که انقدر ریخت و پاش میکنه خونه رو جمع میکنم بخدا ۲ دقیقه نمیگذره میره اسباب بازی یا وسایلشو میاره میذاره وسط پذیرایی میره🤨 بخدا اگه بازی کنه ناراحت نمیشم بازی نمیکنه فقط میخواد بریزه مدادرنگی هاشو میریزه وسط میره تو اتاقش دنبال بازی دیگه یعنی ۳ سال کارش همینه نه اینکه فکر کنید یچه اومده جلب توجه میخواد بکنه یا چی ... نه
امروز لباسهای اراد و شستم رفته اونا رو تا کرده گذاشته تو کشوش، با همه چی بقیه کار داره به جز کارهای خودش
امروزم از صبح خونه جمع و جارو کردم رفت دونه دونه وسایلاشو اورد بریزه چندبار گفتم نیار برو تو اتاقت بازی کن اخر شب دوباره دیدم ریز ریز گل سرهاشو ریخته دیگه پاشدم همت رو ریختم تو اتاقش در اتاقشو قفل کردم جیغ و گریه خواهش و التماس که باز کن گفتم باز نمیکنم یعنی قشنگ ۴۵ دقیقه گریه کرد اهمیت ندادم
هم الان عذاب وجدان دا م که با گرسه خوابید هم دیگه واقعا خسته شدم از این کاراش و حرف گوش نکردن هاش😩😩😩