۱۳ پاسخ

پمپ درد خودشون وصل میکنن یا باید خودت بخری؟؟
این جریانش چیه که شما داشتی ولی من چندنفر شنیدم پمپ درد نداشتن ؟؟

مفید که…چی بگم😂 من می ترسیدم تجربه شما رو خوندم دیگه کاملا وحشت کردم! کاش تعریف نکنین

قدمش مبارک باشه عزیزم
برا منم دعا کن لطفا

عزیزم شما برای مراقب کیو بردی؟ من فقط مامانم هست ولی خب اون تجربه بچه رو ۳۰ساله نداشته تازه سر منم مامانش کمکش بوده. موندم چکار کنم🥲

من پمپ درد نداشتم وقتی بهم میگفتن راه برو فقط مییییمردم.وقتی هم تا ماشین اومدم خونه کلی اذیت شدم

من پمپ درد نداشتم وقتی بهم میگفتن راه برو فقط مییییمردم.وقتی هم تا ماشین اومدم خونه کلی اذیت شدم

عزیزم شرمنده شما قبل زایمانت رنگ مو هم زدی؟ببخشید بی ربطه ولی ی سوال دارم

ایشالله بسلامتی عزیزم
راحت شدی خداروشکر
برا منم دعا کن این خارش بدنم گم شه 🙏🙏🙏

منم بستری شدم امشب فردا صبح قراره سزارین بشم

عزیزم ایشالا سلامت باشید

بسلامتی عزیزم 😍 چند هفته سزارینت کردن

ممنون ک تجربتو گفتی انشالله خودتو دخور نازت سلامت باشین 💖💖💖🧿

عزیزم به سلامتی ؛ انشالله قدمش پر خیرو برکت باشه شما سزارین اختیاری بودین؟

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۲ ماهگی
مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
تجربه زایمان من ( سزارین)
من سزارین اختیاری بودم. دیروز صبح ساعت ۷ رفتم بیمارستان ساعت ۸ توی زایشگاه برام سوند گذاشتن دردی نداشت فقط یکم سوزش داره و احساس می‌کنی دسشویی شدید داری بعد از ۱۰ دقه بهش عادت کردم. ۸ونیم بردنم اتاق عمل ساعت ۹ دکترم اومد.امپول بی حسی که میخواستن برام بزنن گفت بدنتو شل بگیر ک اذیت نشی. اینقدر آروم زد ک من فک کردم هنوز نزده سوزن رو ک دیدم پاهام داره داغ میشه و منو خوابوندن رو تخت.حس میکردم هنوز بی حس نشدم پاهامو هنوز می‌تونستم تکون بدم دیدم عملو شروع کردن ولی دردی احساس نمی‌کردم. فقط خیلی تکون می‌خوردم رو تخت و از بس فشار میدادن قفسه سینم درد گرفت.بعد از پنج دقه گفتن مبارکه بچت ب دنیا اومد. بعدشم بخیه زدن و همونجا دکتر و دستیارش خیلی شکممو فشار دادن بعد بردنم ریکاوری. من فقط نگران آراز بودم و همش گریه میکردم و میگفتم بچم چشه میگفتن هیچی نیست خوبه.بعد یکم شیر بهش دادم و بردنمون بخش. دیگه سرو گردنمو اصلا تکون ندادم بعد از چند ساعت بی حسی کامل از بدنم در اومد ولی دردم خیلی کم بود و قابل تحمل بود برام حتی شیاف هم اصلا نزاشتم. فقط شب میخواستم راه برم گفتم شاید خیلی دردم بگیره شیاف گذاشتم و کم کم بلند شدم راه برم. فقط تا وقتی نشستم و پاهامو از تخت آویزون کردم درد داشتم بعدش دیگه دستمو گرفتن و راه رفتم و تونستم بدون کمک هم راه برم و دیگه خوب شدم خداروشکر دردیم ندارم. فقط اگ پسرم پیشم بود و نمی‌رفت ان ای سی یو میشد یه تجربه خیلی خوب و شیرین. دعا کنید پسرم زودی بیا پیشم هنوز نتونستم بغلش کنم
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖
مامان ♥️ستاره قلبم♥️ مامان ♥️ستاره قلبم♥️ هفته بیست‌وسوم بارداری
تجربه ۱ زایمان ✋ممنونم از تک تک کسایی ک تبریک گعتم دوستان من نمیشد زیاد گردنم بچرخونم جواب ندادم
من امروز یعنی ۲۲ اردیبهشت نوبت عملم بود ک ۲۱ ام رفتم تشکیل پرونده دادم و با رضایت شوهرم اومدم خونه
من دیگه اومدم خونه کارامو انجام دادم دوش و جمع کردن وسایل.......دیگه ساعت ۲ بود خوابیدیم کل شب رو از درد خوابم نبرد دل و کمرم درد میکرد آقا صبح رفتم دسشویی دیدم خودمو پاک کردم دو تکه کم خون رو دستمال موند
خلاصه رفتیم بیمارستان ساعت ۶ و ۴۰ دقیقه رفتم زایشگاه اونجا برام سوند و فشار و سرم وصل کردن بعدشم بردنم اتاق عمل پرسنل آماده بودن روی تخت دراز کشیدم 🥲و از آمپول بی حسی خیلی ترسیدم ک واقعا دردش از انژوکت کمتر بود😍
کم کم پاهام داغ شدن و پاهام سنگین شد دیگه شکمم‌پاره کردنو ی چیزی زدن جلو چشم من ک نبینم ولی من از رو اینه سقف همه چیو میدیدم و فشارمم کلی بالا رفته بود خلاصه ساعت ۸ نینی دنیا اومد و بردن لباس تنش کردن و آوردنش چنان ماشاالله 🥲سر و چشمش و غر میداد اصلا باورم نمیشد نینی منه دردش ب جونم
دیگه حدود ۲ ساعت ریکاوری بودم و منو بردن بخش 🥺و خیلی دردم کم بود کلا قابل تحمل بود و خیلی راضی بودم و سوند هم درد نداشت ک واسه من ی غول ساخته بودن🥺
فقط راه رفتن اول خیلی درد داشت ک جونم در ربت
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان آوین 🩷🐣👧🏼 مامان آوین 🩷🐣👧🏼 ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه سزارین😅
دیروز صبح با کلی ترس و استرس و خوشحالی رفتم بیمارستان رسیدم بلافاصله ازمایش اینا گرفتن ازم ساعت۷/۱۵رفتم اتاق عمل و ساعت ۷/۵۰دخترم به دنیا اومد😍 اول سرم اینا وصل کردن بعدش نشستم رو تخت امپول بی حسی رو زدن امپول زیاد درد نداشت خیلی ملایم احساس گرما داشت بعدش کم کم پاهام گرم شدن بی حس شدم و عمل شروع شد کل مدت عمل۴۵اینا شد یه نیم ساعت هم ریکاوری بودم خداروهزار مرتبه شکر آوینم حالش خوب بود دستگاه اینا نرف رفتیم پایین منو انداختن سرجام بی حس بودم و فعلا درد نداشتم دوتا شیاف زدن بهم با مسکن اینا بعد نیم ساعت گزگز پاهام کم کم شروع شد بی حسیم داشت میرفت ولی تا کامل حسم بیاد ۳-۴ساعت طول کشید عصری اومدن بلندم کردن از تخت واقعا خیلی درد داشتم خیلی سخت بود برام نمیتونستم تکون بخورم و راه برم خلاصه باهزار بدبختی اومدم پایین یه دور زدم برگشتم سرجام بعد اون خودم هی بلند میشدم راه میرفتم که دردم کمتر بشه
ادامه شو میزارم بعد این
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۶ ماهگی
دوستان تایپک قبلی بعدش پسرم بیدار شد نتونستم بنویسم.. ۲۹ هفتم بود ک نصف شب بیدار شدم ساعت ۳ ک حس کردم شلوارم خیسه تا خواستم عوض کنم قطره قطره ریخت دیگه بعد نوار گذاشتم دیدم لکه هام صورتی شده ولی هیچ دردی نداشتم صبحش با شوهرم رفتبم بیمارستان معاینه کرد یه فینگر باز بودم ولی چون آبریزش داشتم گفتن یساری شو ولی درد نداشتم گفتم بزار برم خونه پیاده روی و اینکار بکنم دردم بگیره بیام.بعدش اومدنی دوساعت پیاده روی کردم دیگه از ساعت ۱۲ و نیم دردام کم کم شروع شد ولی خفیف .منم هی دور خونه راه میرفتم دیگه ساعت ۸ شب دردام خیلی بیشتر شد و مرتب دیگه رفتم بیمارستان تازه دو فینگر بودم گفتن برو ی ساعت پیاده روی کن بیا منم راه رفتم خیلی ازیت بودم ولی باید راه میرفتم دردم ک داشتم بعدش ک رفتم گفتن هنوز دوسانتی ولی بستری باید باشید زیر نظرمون خلاصه ساعت دو نیم یا ده بود ک بستری شدم و لباسامو عوض کردم داخل ی
اتاق کوچیک ک دوتا تخت داشت بردنم بجز من کسی تو اتاق نبود یعنی زایمانی بود ولی اتاقی بغلی دیگه سرم زدن و آمپول و اینا ک دیگه کم کم دردناک بیشتر شد وای مخصوصا وقتی اون‌ کمر بند ان اس تی دور کمرم بود یعنی مردم بخدا
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۷ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم