۷ پاسخ

آخی یادش بخیر، یاد زایمان خودم افتادم 😍
قشنگترین لحظه همون لحظه شنیدن صدای گریه نینی و اونموقع که میارنش میچسبونن به صورت

بدترین لحظشم همون فشار دادن شکمه 😑🥲

وای عزیزم منو یاد خاطراتم انداختی😘

مبارک باشه انشالله که دخترتون نامدار باشه خوش قدم خوش روزی

مبارک باشه عزیزم🌸 دکترتون کی بود؟

گلم سوند زدن درد داشت؟؟؟
درد بخیه هات قابل تحمله؟
موقع بی حس کردن کمر درد داشتی!.
من خیلی میترسم

عزیزم خداروشکر ک زایمان خوبی داشتی😍

خیلی هم عالی ممنون از مطالب مفید که گزاشتی مبارک باشه نی نی کوجولو

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
سلام خانما خوب اومدم از تجربه زایمان سزارین ام بگم
دکتر من ۱ هفته قبل نامه بستری مو داد بعدم رفتم یدونه آزمایش دادم و رفتم پیش مشاور دکتر بیهوشی
من ۲۱ بهمن روز یکشنبه ساعت ۸ صبح رفتم بیمارستان
اونجا کاری بستری مو انجام دادم
و بعدم بیمارستان ولیعصر تبریز زایمان کردم
و بعد بهم گفته بودن از ۱۲ شب چیزی نخورم و بعد رفتم اتاقم اونجا اومدن برام سوند گذاشتن گذاشتن سوند اولش یکم درد داشت بعدش اومدن و منو بردن اتاق عمل ساعت ۱۰ بود که رفتم اتاق عمل و بعدش از آمپول بی حسی از کمر زدن که من هیچ دردی احساس نکردم بعدش پاهام که گرم شد زود شروع کردن واسه برش من حین عمل که حالت تهوع دست داد برام آمپول زدن و عمل شروع کردن و چند ثانیه بعد دختر قشنگم به دنیا اومد اون پاک کردن گذاشتن روی سینه ام و بعدش بخیه هارو زدن و یه ساعت بردن ریکاوری بعدش رفتم اتاقم درد داشتم برام شیاف گذاشتن بعدش چند ساعت بعد اومدن سوند در آوردن کمک کردن راه رفتم فقط اولین راه رفتن خیلی سخت ولی بعدش کم کم خودت می تونی راه بری و بعدش چند ساعت خودشون میان بهت سر میزنن و اگه درد داشتی خودشون شیاف میزارن برات اگه راه برین کم کم خیلی راحت میشه براتون و در کل بگم که اونجوری که میگن سزارین سخت نیست و بعد ۶ ساعت اومدن به من گفتن مایعات بخورم فقط یک روز اول سخت برات که اونم با شیاف می تونی درد تحمل کن و بعد از اینکه رفتین دستشویی بزرگ میگن که بهتون می تونید همه چیز بخورید و در کل که سزارین خیلی راحت تر از زایمان طبیعی است
مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مامان حامی مامان حامی روزهای ابتدایی تولد
مامان حسنا مامان حسنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت 1
دکتر بهم گفت شب برو بیمارستان بستری شو فردا صبح عملت میکنم.منم رفتم بیمارستان پرونده تشکیل دادم بعد بهم لباس دادن پوشیدم و آنژیوکت رو وصل کردن یکم درد داشت مثل آزمایش خون بود دردش.
بعدش نوار قلب گرفتن ازم.گفتن از ساعت 12 شب ب بعد هیچی نخورم.صبح عمل اومدن بهم سرم وصل کردن و بعدش ک تموم شد لباس اتاق عمل رو پوشیدم بعد اومدن سوند وصل کنن ک اصلا درد نداشت حقیقتا من میترسیدم از سوند ولی هیچ دردی نداشت یکم حس چندشی بود ولی درد نداشتم.
بعدشم نشوندنم رو ویلچر بردنم اتاق عمل و دکتر اومد بی حسی رو بزنه دکتر بی‌حسی مرد بود و اینم درد زیادی نداشت از آمپول زدن هم دردش کمتر بود.بعد یه دقیقه پاهام گرم شد و دکترم اومد ک کار رو شروع کنه من حالت تهوع بهم دست داد و استفراغ کردم یذره.
یکمم نفس تنگی داشتم ک بعدش برطرف شد.حین عمل هم چندتایی آمپول از طریق آنژیوکت بهم زدن ک نفهمیدم چی بودن حین عمل هم هیچ دردی نداشتم.سر یه ربع بچه دنیا اومد و دو دور بند ناف پیچیده بود دور گردنش🥲دکتر نشونش داد بهم و بردن ک لباساش رو بپوشند. بعد پرستار آوردنش کنار صورتم و چسبوندش بهم تا عمل تموم شد بعدشم بچه رو دادن دستم گفتن بگیرش و بردنم ریکاوری.همونجا بهش شیر دادم و شیرم خیلی خیلی کم بود اونم همش مک میزد.یه 45 دقیقه ریکاوری بودم بعد بردنم بخش و بچه رو گرفتن ازم گذاشتن رو تخت خودش و دوتا ماما اومدن داخل و گذاشتم رو تخت خودم و بدنم رو با دستمال مرطوب تمیز کردن زیرم هم یه چیزی مثل تشک پلاستیکی پهن کردن و پوشک گذاشتن واسم و لباسم رو عوض کردن و رفتن.
مامان امیرعباس مامان امیرعباس روزهای ابتدایی تولد
پارت اخر_سزارین
عملم تموم شد بردنم ریکاوری اونجام ی لرز شدید گرفتم دوتا امپول زدن تو سرمم خوب شدم
بچه رو اوردن ولی من دیگ منگ بودم خودشون ی کم شیرش دادن و بعد چن دیقه بردنم بخش
اونجام خودشون برا دردم دوتا شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود ۶ ساعت بعدش باز خودشون ی شیاف برام گذاشتن بعد از ۸ ساعتم شروع کردم ب مایعات و سوپ خوردن بعدش اومدن سوند رو دراوردن دو سه ساعت بعدشم پاشدم اروم اروم رفتم توالت و شروع کردم ب دور زدن ک اونم خداروشکر راحت بود فقط ی کم سرم سنگین بود تا اخر شب چن باری پاشدم دور زدم و مایعات و سوپ خوردم صبحم بیدار شدم درد خاصی نداشتم قابل تحمل بود گفتن باید برین دستشویی ک ترخیص بشین و دیگ تا ظهر ترخیص شدم
فقط پسرم ی خورده مایع دور جنین خورده بود وقتی بردنم بخش ی ساعت بعدش بچه رو بردن nicu🥲
خداروشکر حالش خوبه ولی گفتن باید ۵ روز انتی بیوتیک بگیره بعد مرخص شه
خودمم میرم بیمارستان روزی دوسه بار شیرمو میدوشم میدم ب پرستارا بهش میدن
خاله جونیا دعا کنین پسرم زودی خوب شه مرخص شه ببریمش خونه 🥹♥️
اینم از تجربه زایمان من ک خداروشکر ب شدت راحت بود اصلا استرس نداشته باشین یعنی راحت ترین چیز ممکن سزارینه
فقط تو اون چن ساعت اصلااا سرتونو تکون ندین صحبتم تا میتونین نکنین ک سردرد نگیرین
امیدوارم تجربیاتم ب دردتون بخوره♥️
مامان 💝 نیلا 💝 مامان 💝 نیلا 💝 ۲ ماهگی
یهو ی فشار عجیبی روی تمام بدنم و وجودم و سینم حس کردم و انگار نفسم تنگ شد گفتم ک برام اکسیژن بزنن نزدن و گفتن طبیعیه بعدش من خیلی بیقرار و و حس بد و سنگینی داشتم خیلی سخت بود برام پرستارم هی میگفت چند سالته ک هواسم پرت شه😂فک کنم سه بار پرسید بعد گف ی امپول میزنم ممکنه سرت نبض بزنه ولی طبیعیه نترس اونو زد انگار سنگین تر شدم و موقع حرف زدن لکنت داشتم اما طولی نکشید صدای اب اومد گفت چند تا فشار میدیم نی نی رو بیاریم بیرون و این بهترین لحظه زندگیم شد دردام فراموش کردم و صدای گریه اش خیلی گریه کردم از خوشحالی ک گفت اروم گریه کن دارم بخیه میزنم 🤣بعدشم ک انتقالم دادم به برانکارد و بردنم ک برم ریکاوری اونجام گفتن سرتو تکون نده ولی من کلی تکون خوردم وحرف زدم بعدم التماس اب میکردم خدا خیرش بده یه پرستار اقا اومد چند قطره بهم اب مقطر داد کلی دعاش کردم بعد یساعتم باز پرستار دید خیلی تشنمه دلش سوخت یکمی بهم اب داد بعدشم اومدن شکمم فشار دادن ک اصلا درد نداشت سه بارم خودم صداش زدم ک شکمم فشار بده بعدم رفتم بخش خواهرم نی نیم داد بهش شیر دادم و بعد ۸ ساعت کمی ابمیوه کم‌ کم اب و بعد فک کنم ۱۲ ساعت سوند دراوردن اخیش و گفتن راه برم اولین راه رفتنمم خوب بود درد داشت ولی ن خیلی قابل تحمل رفتم اتاق ۱ و اونجا خودم کامل شستم شرت و نوار گذاشتم که نوار بهداشتی برام بهتر بود تا این پوشاک بزرگا زیاد به کارم نیومد بعدم لباس بخش پوشیدم و موهام قشنگ کردم کلی راه رفتم بعدم دیگ دراز کشیدم و تا صبح بی خوابی کشیدم ک سخت بود صبحم بیمه اومد و شنوایی سنجی بعدم دکتر اومد و مرخص شدیم به سمت خونه ♥️
مامان نورا❤️🤱 مامان نورا❤️🤱 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
مامانا من شنبه زایمان کردم صبح ساعت پنج و نیم راه افتادیم سمت بیمارستان و شیش و نیم اونجا بودیم
ب محض رسیدنم بهم لباس بیمارستان دادن و من لباسامو عوض کردم بعدم انژیوکت و سرم و آماده گذاشتن تا بعد برام وصل کنن و بعدشم برام سوند زدن ک اصلا درد چندانی نداشت فقط در حد ی سوزش قابل تحمل بود فقط اونو ک وصل میکنن همش حس میکنی داری ادرار میکنی بعداونم یکم اومدن صدای قلب بچمو گوش دادن و ساعت هشت منو با ویلچر بردن سمت اتاق عمل،درد آمپول بیحسی هم قابل تحمل بود ب محض زدن امپول بیحسی حس کردم پاهام داره داغ میشه بعد از پایین جناغ سینه تا نوک پاهام سر شد بعد شکمم و پاهام بتادین زدن پرده جلومم و زدن و شروع
کردن بعد تقریبا بیست دقیقه صدای گریه جیگر گوشه‌مو‌شنیدم بعدشم اوردن دیدمش😍🥲بعد اون دیگ کم کم چشام گرم شد اصلا نمیدونم چجوری خوابم برد یهو چشامو باز کردم دیدم دارن میبرنم بخش
با ازبین رفتن بیحسی خیلی درد داشتم ولی شیاف گذاشتن و دردم کمترشد اولین قدم بعد سزارینم سخت بود فقط قبلش حتماااا ی چیز شیرین بخورین ک فشارتون نیفته من خیلی درد داشتم ولی بزور راه میرفتم اینم خلاصه تجربه من از سزارین کلا هر زایمانی چ طبیعی چ سزارین سختی خودشونو دارن ولی می‌ارزه ب مادرشدن🤍حالا امروز من مرخص شدم ولی دخترم زردی داره و بستریه ی چشم اشک ی چشم خون ک کی مرخصش میکنن دلم براش خیلی تنگشده🥲❤️
انشاالله همتون زایمان راحتی داشته باشین مامانای عزیز