تجربه زایمان 👇سزارین

روز ۴ فرودین دکترم نامه داده بود بستری بشم که فرداش منو سزارین کنن یعنی ۵ فروردین منم ۴ فرودین حموم کردم و شام بچه ها م و شوهرم دادم خودم یه چی سبک خوردم رفتیم بیمارستان علامه کرمی که با خونمون تقریبا نیم ساعت فاصله داشت بچه هامم گذاشتم خونه عمشون رسیدیم بیمارستان نامه سزارین دادم به زایشگاه پذیرش شدم و آزمایش خون ازم گرفتن و من موقعی که دراز کشیدم ماما صدا قلب بچه رو بشنوه موقع بلند شدن یه آخ بلند گفتن انگار حس کردم بچه اومده تو مثانه م که اون ماما گیر داد که تو اگر درد داری باید هم آن سی تی و هم نوار درد بدی بعدم معاینه بشیم که خدا نکرده باز نشده باشی و من از ترس معاینه همی میگفتم نه بابا درد ندارم همینجوری گفتم و اینا ولی قبول نکرددش نوار گرفت گفت یه خورده درد نشون داده گفتمش نه بابا درد چی ولی خدایی من یکم دردو‌داشتم خلاصه آزمایشا رو دادم گفت دکترت رفته مسافرت فردا پزشک آنکال عملت می‌کنه منم کارای پذیرش و کردم و با نگرانی از اینکه دکترم نیست و قراره یکی دیگه عملم کنه برگشتم خونه که. فردا ۷و نیم برم واسه عمل
ادامه دپارت دوم

۴ پاسخ

به سلامتی مبارکه عزیزم

همچنان منتظریم🤔

بعد چی شد

بقیش بگو …………………هیجان

سوال های مرتبط

مامان فرهان مامان فرهان روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من بعد یک هفته تازه وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم،من روز ۴ شنبه ۹ آبان ساعت ۶ صبح بدون درد و ۴۰ هفته کامل رفتم بیمارستان موسی بن جعفر برای بستری،تا کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم ساعت تقریبا ۸ بود که زایشگاه بستری شدم ماما معاینه کرد و زنگ زد به دکترم شرح حال داد ازش پرسیدم وضعیتم چجوریه که گفت باز نیستی بهم قرص زیر زبونی داد ولی دردام شروع نشد هر نیم ساعت یبار هم معاینه می‌کرد که ببینه فرقی کردم یا نه آخرش تو نوار قلب بچم ی مشکلی پیش اومد که زنگ زد به دکترم اونم انگار گفته بود کیسه ابشو پاره کن ببین بچه مدفوع کرده یا نه این بخشش واقعا وحشتناک بود خیلی درد کشیدم تا پاره شد جیغ میزدم و گریه میکردم کیسه آبم که پاره شد آب سبز ازم اومد ماما گفت بچه مدفوع کرده آماده کنین برای سزارین اورژانسی سریع زنگ زد به دکترم گفت و دکتر گفت تا ۱ ساعت دیگه خودمو میرسونم تو این فاصله کیسه آبم پاره شده بود انقباضات شروع شده بود همینجوری درد کشیدم تا دکتر رسیدم و رفتم عمل و با بیهوشی سز شدم🙃🙂
مامان نازگل مامان نازگل ۷ ماهگی
سلام مامانا میخوام تجربه ی معاینه رو بگم یعنی انقدر که توی نظرهای گهواره از معاینه غول ساخته بودن من از طبیعی بخاطر همین معاینه اش وحشت داشتم شده بود یه ترس بزرگ برام.
من بخاطر دیابتم دکترگفته بود این هفته نوار قلب بچه یا همون ان اس تی بدم دیشب رفتم زایشگاه گفتن نوار قلبش خوبه ولی انقباض نشون داده در صورتی که من اصلا دردی نداشتم خلاصه گفتن باید معاینه بشی معاینه کرد گفت دهانه ی رحمت یه سانت بازه و یا اینجا بستری شو یا برو بیمارستانی که دکتر خودت هست(برای معاینه هم دستکش دستشون میکنن و ژل میزنن اصلا درد خاصی نداره یه ثانیه بیشتر طول نمیکشه فقط شل کنید) دیگه خیلی تاکید کردن برم بیمارستان رفتم شام خوردم و با ساک بچه و بقیه ی وسایل و دوتامامانا رفتیم بیمارستان دکتر خودم. مامای اونجا هم معاینه کرد(بازم واقعا هیچ دردی نداشت با اینکه ناخن کاشته بود دستش دستش بود من چیزی نفهمیدم) گفت یه فینگر بازه نوار قلب بچه رو گرفت و گفت خوبه دو سه تا انقباض داری که دردای ماهه و درد اصلی زایمان نیست دردای نهفته است و اگه توی ۴٠،۵٠ ثانیه کل شکمت سفت شد بعد ۴،۵دقیقه خوب شد دوباره کل شکمت سفت شد بیا وگرنه کمر درد و اینا درد زایمان نیست و قبلش هم زنگ زد به دکترم و بهش گفت دکترم اجازه داد که برم
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان باران مامان باران ۹ ماهگی
سلام خانما اومدم بگم که من زایمان کردم
تاریخ ۱ اسفند وفتی ۴۰ هفته و سه روز بودم کیسه ابم پاره شد،بعد دو ساعت رفتم بیمارستان گفتن اصلا دهانه رحمت باز نیست بعد بستری شدم و دکتر اومد معاینه وحشتانکی کرد که به زور معاینه گفت یک سانتی و سر بچه خوب اومده پایین اما اصلا اصلا درد نداشتم، خلاصه منتظر موندن و هی زود زود معاینه میکردن که اونقدر وحشتناک بود من از ترس پسرفت کردم و گفتن سر بچه رفته بالا،ماما داد میزد میگفت دستم درد میکنه تو چرا اجازه معاینه نمیدی دیگه ببین من چی میکشیدم که اون میگفت دستم درد میکنه! خلاصه که ۵ بار معاینه وحشتناک شدم،در حالی که سرم فشار بهم وصل بود اصلا تغییر نمیکردم،آخرین معاینه به قدری داد زدم و گریه کردم که بچه م بهش استرس وارد شد و ضربانش افت کرد،بعد اون از ترس سرم فشار رو قطع کردن اما همچنان افت ضربانش ادامه داشت،دیگه بعد حدودا شش ساعت زجر دادن من(که البته ۱۲ ساعت کیسه آبم پاره شده بود) به خاطر افت ضربان جنین اورژانسی سزارین شدم و الانم بعد شش روژ هنوز حالم خیلی بده هم درد بخیه دارم و هم داخل شکمم وحشتناک درد میکنه
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود