۳ پاسخ

عزیزم ازمن ب تو نصیحت خواهرم
اسیبی ک تلخک و چسب زخم و ماژیک ب بچه میزنه بیشتراز خود گرفتن شیرهست
اون ممه ارامش و امنیت بچه بوده یهو اوخش کنی زشتش کنی تلخش کنی میدونی چ بلایی ب سرش میاری؟
فکرمیکنه ازبس خورده خرابش کرده مدام خودش سرزنش میکنه
نزن تروخدا فقط بگو دیگ بزرگ شدی و ممه نباید بخوری همین

ولی ب قول مادرم تا۱ماه بعضی شبا میخوابه ولی مثلا باز میبینی ۱باربیدارمیشه من الان۲ماه گرفتم ولی الانم بعضی وقتامیگه بده بخورم ۲باردادم خورده ولی شیرم خشک شده ولی بازدیدم ب این عادت نکنه تلخک زدم دوباره یکم

اخی منم عزیزم باتلخک گرفتم پسرم رو پسرمن ازساعت ۱۲شب ک میخوابید ۱بار۲یا۳بیدارمیشد یکم راه میبردمش اندازه۵دیقه بعدخودش میگفت بزار روپات بخوابم میزاشتم روپام میخوابید

سوال های مرتبط

مامان نی نی جون🧿 مامان نی نی جون🧿 ۲ سالگی
مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
از شیر گرفتن بچه 🙂

پارت۱:

سلام به همه ی مامانا و خداقوت از بچه داری ،میخوام تجربه ی خودم از شیر گرفتن بچه رو باشماها هم در میون بزارم شاید مادری مثل من استرس از شیر گرفتن داشته باشه و یا اینکه ندونه از کجا و چجوری شروع کنه ، میخوام کامل از اولش براتون بگم🙂♥️

( بچه ی
من به سینه م به شدت وابسته بود طوری که هر نیم ساعت یه بار باید بهش شیر میدادم😕😏)
از یکماه بیشتره که تصمیم گرفتم بچه مو از شیر بگیرم روز اول تایم ظهر صبح تا ظهر رو یه وعده رو کم کردم ، روز دوم یه وعده ی دیگه رو تا یه هفته این روند کم کردن رو ادامه دادم پایان هفته که شد دیگه کامل تایم بعداز صبحانه تا ناهار بهش ندادم
هفته ی دیگه به همین روند تایم ناهار تا شام رو کم و سپس قطع کردم
این روند رو تا دو هفته ی دیگه ادامه دادم
یعنی تایم صبحانه( بعداز خواب)
ناهار قبل و بعداز خواب
شام (قبل از خواب)
اینجوری شده بود که بچه م فقط موقع خواب شیر میخواست و بدون شیر نمیتونست بخوابه!!!!
که
۴روز پیش تصمیم گرفتم اونم ترک بدم ، روز اول تایم صبح رو بهش دادم ولی ظهر نه( منظورم برای خواب ظهره) یه عالمه بی تابی کرد و خیلی خوابش میومد ولی بهش ندادم و ظهر نخوابید و خیلی گریه و بی تابی میکرد منم بردمش مغازه و براش خوراکی خریدم توی خیابون میچرخوندم ولی بچه م طفلک خسته ی خسته بود وخوابش میمومد😔🥺 ولی من مقاومت کردم
این روند تا شب ادامه دادم، شام خورد و الان موقع خوابش بود ولی نمیتونست بدون ممه بخوابه ساعت نزدیک ۱۲شب شده بود ولی از صبح نخوابیده بود و بلند بلند گریه و بی تابی میکرد منم براش با گوشی کارتونی که دوست داره گذاشتم هم نگاه میکرد و هم بی تاب بود و باز مقاومت کردم تا اینکه در حین کارتون دیدن خوابش برد🥺