۱۵ پاسخ

بسلامت زایمان کنی عزیزم اره حسه بدیه

وای حس خیلی بدیه شکمتو ک فشار میدم😴

منم هنش به این فکرمیکنم اصلاهم باکسی راحت تیستم کاش پرستارها کمکم کنن لباس بپوشم حداقل بعدانمیبینیشون

به چیزای بد فکر نکن فقط به بچت فکر کن

سلام عزیز دلم من تا حالا بچه نداشتم اتاق عملم نرفتم متاسفانه حامله نمیشم ولی برات دعا میکنم انشالله به حق همین ماه مبارک رمضان تو وکوچولوت سالم برسین خونه و انشالله عاقبت بخیریشو ببینی ازهیچ چیزی نترس وخجالت نکش بسپر به خدایی که تا اینجا همراه توو کوچولوت بوده ...فردا قبل عملت آیت‌الکرسی بخون اگر یادت بودم برام دعا کن که این ماه دامنم سبز بشه شبت بخیر مامان زیبا

سیاه شدن و اینا طبیعیه خودشون میدونن حس بد نگیر
شکمتو از دکترت بخواه بعد از عمل همون موقع فشار بده
بلند شدن از تختم انقد دوس داری سریع تر برگردی خونه ک تموم سعیتو میکنی پاشی یکم میسوزه جا بقیه هات ولی میتونی تحمل کنی

بابا کسی به لخت بودن تو توجه نمیکنه بعدم همه بدنشون تیره تر میشه بعدم به این فک کن اونا هم مثل توعن

فقط نصیحتم بهت اینه که بعد از عمل سرتو بلند نکنی بخوای بچه رو ببینی اذیت میشی اون لحظه شوق داری ولی بگو یکی بغلش کنه بیارش نزدیکت که ببینیش

منکه سردختراولم انقد میترسیدم فقط آیت الکرسی میخوندم .نفهمیدم کی سوند وصل کردن چجوری عمل شدم خدا خیلی کمکم کرد چون میترسیدم خیلی زیاد ..بعدشم تندتند شیاف میزاشتم اصلا درد متوجه نشدم .انشالله زایمان راحتی داشته باشی واس منم دعاکن

ببین اونا کارشون اینه و روزانه با کلی کیس دارن اینکارو انجام میدن و روتین کارشونه!پس به خودت استرس نده!درضمن خواهر تو بی حسی بیهوشی گیجی حالیت نی چه خبره😄

عزیزمم اینا چیه دیگه بهش فکر میکنی تو یه مادری همه جوره زیبایی این از اولی بقیه شم دیدن کوچولوت به همه ش می ارزه🥺🥰ان شاء الله که صحيح وسالم بغل بگیریش. واس ماهم دعاکن

اون لحظه اینقدر درد داری به این چیزا فکر نمیکنی

منم فردا ساعت هفت سز میشم
دقیقا این حسا رو دارم خوابمم نمیبره

عزیزم همه اینا واسه دو روز هست سخته ولی خدارو شکر میگذره
منن خیلی دعا کن کمردرد گرفتم

ولی به این فک کن که اونا تورا نمیشناسن غریبن عب نداره 🥲😂تازشم شکمتا فشار میده یکم فقط درد داره بعدش راحت میشی

سوال های مرتبط

مامان ماهلین😘 مامان ماهلین😘 ۵ ماهگی
تجربه زایمان
صبح اومدم پذیرش شدم با گریه و دلتنگی از تمام شدن بارداری هر چند سخت بود ولی دلگیر
اومدم اول آن اس تی گرفتم یه ساعتی معطل شدم لباس دادن پوشیدم ازمایش اینا گرفتن که از کمرم زیر شکمم درد پریودی گرفته بود نگو بجه وارد لگن شده بعد اتاق عمل رو آماده کردن خیلی سرد بود اتاق عمل دندون هام می‌خورد بهم بعد بی حسی زدن از نخاع درد نداشت فقط ترس داشت سریع خابوندمنم رو تخت پاهام داغ شد حالت تهوع گرفتم فلبم تند میزد گفتم قلبم داره وامیسته گفتن هیچی نیست تو سرم انگار یه چیز ریختن آروم شدم بعد دخترم رو آوردن دیدم چسبوندم رو صورتم حس خوبی بود اما میلرزیدم بعد با پتو از تخت بلند کردن انداختن رو برانکارد سرم زدن بعد دوباره از اون برانکارد انداختن روی تخت دیگه خیلی درد داشتم شکمم رو فشار دادن خیلی درد داشت اومدم تو بخش شوهرم اومد کمک تا دوباره از اون تخت انداختن رو تخت بخش درد وحشتناکی بود بعد بچه شیر خورد و امان از وفتی که از رو تخت خواستم بلند شم نفسم بند اومد خیلی درد داشت زخم هام بلند شدم با بختی رفتم دستشویی زیرم رو تمیز کردن الان هم بابد بختی دراز کشیدم و دارم تایپ میکنم
راستی سوند وصل کردنی هم یه سوزش بدی داشت 😬
مامان لیانا مامان لیانا ۱۰ ماهگی
سلام؛اقا من اومدم از تجربه ی عمل سزارینم بگم
من بیهوشی کامل بودم
بیمارستان مهرگان
پنج روز از روز عملم گذشته و دردام تقریبا کمتر شدن و دیگه مسکن مصرف نمیکنم
فقط هنوز چالشی که دارم خوابیدن و بلند شدن از تخته که اونم قابل تحمله
از روز عمل اگه بخوام بگم
سوند وصل کردن برای من خیلی زیاد درد داشت،دلیلشم این بود که میترسیدم و خودمو سفت میکردم.موقع عمل چیزی متوجه نشدم و تو ریکاوری موقع بهوش اومدن فقط خیلی سردم بود و درد خاصی نداشتم.
فقط موقعی که از ریکاوری میخواستن ببرنم بخش اومدن چک کردن گفتن تو خیلی خونریزی داری و رحمت جمع نشده و فشار دادن که خیلیییی درد داشت و تقریبا تا شب هر نیم ساعت میومدن شکممو بخاطر خونریزی زیاد فشار میدادن که تقریبا مردم و‌ زنده شدم هربار و این شد تجربه ی تلخ عمل من.که خب برای هرکسی اتفاق نمی افته.از تخت پایین اومدنم یکم برام سخت بود ولی قابل تحمل بود.دیگه چیز وحشتناکی نداشت تا فردا که مرخص شدم و از بیمارستان و کادرشم خیلیییی راضی بودم