امشب اینقدر دلم برا پسرم سوخت که نتونستم باهاش مثل قبلا بازی کنم ، چشاش اشکی شد که چرا من باهاش نمیتونم بپرم یا بدوام ، از درون دارم خورد میشم ، کاش اینقدر سریع تصمیم به بارداری نمیگرفتم ، قبلش همش به این فکر میکردم سنم میره بالا حوصلم نمیکشه بچه دیگ جمع کنم ، الان دلم میسوزه بچم همش دلش میخواد بغلش کنم نازش کنم ، بپره بغلم نمیتونم ، اه شدم ، همش مراقبم که ضربه به بچه ها نخوره ، یا میگه مسابقه بدیم نمیتونم هیچکدومو برم ، چون پسره بازی های نشسته و اروم دوست نداره همش دنبال پرش و جهش و هیجان . شوهرم پدر خوبیه ولی خیلی کم وقت میزاره برای بچه امشب صدبار گفتم بیا یکم با بچه بازی کن میگه الان میام نمیاد❤️‍🔥❤️‍🔥💔😢😭

بنظرم کار خوبی کردی تو این سن پسرت باردار شدی
نمیگم راحته ها
نه اصلا سخته میدونم ولی چندسال دیگه وقتی به سن مدرسه میرسن میفهمی چقد همراه و همدم هم هستن
ببین من بچه اولم الان 7 سالشه و دومی هم انشالله یک ماه دیگه بدنیا میاد
چون شهر غریب زندگی میکنم زود بچه نیاوردم و ترسیدم بخاطر سختی بارداری وویار و خیلی چیزا
ولی الان با خودم میگم کاش سه سال پیش یکی آورده بودم
خیلی بهتر بود
اما خب بازم الهی شکر خدا بهم بچه سالم داد
میخوام بگم خودتو سرزنش نکن
اگه فاصله سنی بیشتر هم بین بچه هات بود بازم عذاب وجدان داشتی چرا این همه مدت بچه ات رو تنهاگذاشتی و براش هم بازی نیاوردی
مثل الان من
انشالله بسلامتی زایمان کنی وپسرت با دوقلوها کیف کنه😍😍😍😍

چ بازی های میکردین مگ من اصلا بازی بلد نیستم با پسرم بکنم😂😂

غصه نخور عزیزم منم پسرم ۱۸ ماهش خیلی دلم براش میسوزه کاری که دیگه شده

ببین دقیقا شرایطت مثل منه ولی من به این فکر نیکنم تا چند ماه دیگه بچم همبازی داره و رفیق و تنها نیست ، کار خوبی کردی پسر من ۲ سال و نیمشه ، افسردگی شدید گرفتم داره اذیت میشه

چند سالشه پسرت؟ خودت رو سرزنش نکن دیگه

اشکال نداره ی مدت میگذره با دو قلوها سرگرم میشه تازه براش خوشحال ترین روزهاهم میشه
من داداشم همین شد باخواهرم شیر ب شیر شدن مامانم غصه میخورد نمیتونه بهش شیر بده و اینا اما بعد ب دنیا اومدم خواهرم انقدرررر خوشحال بود ک بدون اون هیچوقت بازی نمیکرد

دختر منم همین بود ماهایی که بچمون کوچیکه بعد دوباره بچه دار میشیم همیشه این عذاب وجدانهارو داریم