بچمو از اتاق عمل فوری بهم نشون دادن و بلافاصله بردن بخش اطفال بستری کردن به خاطر تنگی نفس.خیلی بغض کردم خیلی
دختر من رو گذاشته بودن تو دستگاه و من روز اول فقط گریه میکردم روز دوم که رفتم انآی سی یو تا سوزن سرم رو تو دستش دیدم کلی گریه کردم که پرستار دعوامکرد و گفت نمیزارم با ابن حالت شیرش بدی دیگه با کلی اصرار بچه رو داد بعلم ولی حس قشنگی بود
من انقد تو شوک بودم هیچ حسی نداشتم. باورم نمیشد این ادم رو از شکم من در اوردن. تاشبش منگ بودم انگار😂
بجز حس درد عذابی ک کشیدم
جداااااا
حس خیلی جالبی باورم نمیشد منم ی مادر شدم ی بچه از وجوووودخودممممم از داخلم در اومده منم مادر شدم همراه با گریه 💖
من از بچم ترسیدم😂
چرا من حسم یادم نیست؟
فقط یادمه چون زیاد داد هوار کرده بودم اکسیژن به بچه نرسیده بود چند دقیقه ای کذاشتنش زیر اکسیژن بعد دادن بغلم فقط یاذمه سریع بهش شیر دادم اونم قشنگ مک میزد
دهترم دیدم اونقدر ناز خوشگل همونجا به شوهرم گفتم یکی دیگه هم میارم 😂
من فقط میخام ی دل سیر نگاش کنم
فقط میخام زل بزنم بهش
ببینمش این موجود جدیدو
همه چی یادت میره. وقتی میبینیش
من کلی تمرین کردم چی بهش بگم دیگه همسرم گفت توروخداصلوات بده همش میترسم یادم بره یاگریم بگیره مدیونش بشم میخوام اول باردیدمش صلوات بدم🥹🥹🥹سه روز دیگه
فقط میتونم بگم عاشق اون روز هستم هرچی یادم بره اون روز یادم نمیره روزی چند بار تکرار میکنم چطور پسرمو دادن بغلم
پسر اولم اخمالو بود و بااخم نگام میکرد پسر دومم دستشو مک میزد و شکمو بود هیچوقت یادم نمیره کوچولو های نمکی من
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.