۲۱ پاسخ

عزیزم خدا ب دلت صبر بده ک بتونی بمونی ببخشی یا اینکه شوهرت سرش ب سنگ بخوره

خیلی سخته تجربه نکردم ولی با این حال فکر که میکنم کلا اعصابم بهم میریزه
انشاله به این شب های عزیز دلت اروم بشه

منم دیدم خواهر خیلی سخت گذشت خیلی کاشکی منم در حد پیام میدیدم😔

ای وای
هیچی بدتر از این نمیتونه باشه برای ی زن که کلی سختی رو تحمل کرده ... انشاا... خدا به دلت آرامش بده و همسرت هم به راه درست هدایت بشه ... حتما برخورد سفت و محکمی داشته باش 😔😔

ابجی سخت نگیر ب خدا واگذار کن

عزیزم من حالتو میفهمم خودمم خیانت دیدم هرلحظه میشینم بهش فکر میکنم ک چیشد ک به اینجا رسید ولی به یه ورتم نباشه خودتو پیر نکن مردا همشون عوضین عوضش بگرد بپوش بخند مثل خودش باهاش رفتار کن

چجوری فهمیدی شاید اشتباهی شده 🥺
خدا به دلت صبر بده🥺

عزیزدلم مگه کی ازتوبهترهست که انقدنامردی کردوخیانت کرد تو توی سختی وهاخوشی ها دردبیماری سختی همراهش بودی صورت قشنگت توخونه اون هرروز تغییرکردودم نزدی واقعا چرامردا اینجورین مگه تو توخونه بابات نبوده بپوشی بخوری توبرای آرامشت باهاش ازدواج کردی الان چطوردلش میاد اینکاروباهات بکنه😔 به عزیزی این شب ها این ماه مبارک این روزهای عید ازخدامیخوام هرکی دل هرکسیو به درد میاره تقاصشو پس بده

عزیزم ضاید اشتباهی شده انشالله درست نباشه🥺

درس میشه خواهر خدا بزرگه

عزیزم وجود بچتو با کار شوهرت قاطی نکن ،تومادری و باید تا ابد مادری واسه بچه ات کنی ،حالا میدونم کار شوهرتم جبران ناپذیره
خدا کمکت کنه🙏🙏

خدابهت ارامش بده

الان همسرت میدونه که میدونی؟

واااااای همش خیانت چرا هرجا میرم حرف خیانته خدا بکشه این مردا عوضی خیانتکارو لطفا خانما قلق هارو یاد همدیگه بدین تا دست بقیه مردا هم روشه

چطورفهمیدی عزیزم ان شالله ک هرچی دلت براورده شه

چطور فهمیدی؟؟ مطمئنی؟؟

منم پنج شش ماهه باردار بودم فهمیدم

مگه چی دیدی??

هعی مادر دیگه بدتر از من نیست که 9 ماهگی فهمیدم یک هفته تمام ابم نتونستم بخورم همش گریه و گریه اونم هی میزد تو سر خودش و گریه میکرد میگف نمیدونم چرا نرفتی قهر خونه پدرت اما میدونم تا ابد روزم سیاهه و همینم شد
از حرص و عصبانیت زیاد کیسه آبم پاره شد و زودتر از موعد بچم به دنیا اومد
الان نورام 4 ماهشه اما روزی نیست که تو چشاش نگا کنم و بغض نکنم
نگید نرفتی خونع پدرت چون پدرم بینهایت روم حساس و اگه میفهمید حاضرم قسم بخورم که میکشتتش اما خب درد بچم بود ک نرفتم

مطمعنی؟؟؟ باچشم خودت دیدی؟

متن پیامی که دید چی بود؟شوهرت توضیحش وی بود؟

سوال های مرتبط

مامان ❤حسناوتودلی❤️ مامان ❤حسناوتودلی❤️ ۵ ماهگی
یادمه همیشه از بچگی عاشق داشتن دختر بودم که موهاشو ببافمو و ببندم لباسای عروسکی تنش کنم ولی وقتی افتادم تو درمان نازایی و شنیدن گوشه کنایه از اطرافیان به هر جنسیتی راضی شدم چه دختر چه پسر فقط سالمشو میخواستم خیلی سختههه الهی هیچکسسس تو دنیا درد زخم زبون نازایی نکشه هیییی ولی خوب یا بد گذشت نزدیکای تعیین جنسیت دلم میگفت بچم پسره ولی وقتی دکتر بهم گفت دختر ناراحت شدم چون دوباره تو فکر این بودم که چون تموم خواهرام دختر داشتن باز زخم زبون دختر زایی از زبون خانواده شوهر ولی باز گفتم خدا هرچی تو صلاح دونستی خیره میخوامش جاش روی جفت چشمام گدشت تا زایمانم مرگ خودم و بچمو به چشم دیدم تا جایی که فقط میگفتم فقط بچمو به دنیا بیارین من مهم نیستم فقط بچم فقط دعا میکردم بچم سالم به دنیا بیاد بعداز 6 روز درد و دارو بدبختی بچم به دنیا اومد ولی بخاطر اشتباه پزشکی 4 روز بستری شد بخاطر عفونت شدید تموم اون مدت مرگمو خواستم که حتی یه ثانیه هم دیگه ادیت شدن جگر گوشمو نبینممم بازم گذشت خوب که نبود ولی بدگذشت تا الان که میگم خدایا بابت داشتن دخترمممم یه عمر نوکرتممممم بنده لایقی نبودم ولییییی با همه اون سختیا منو لایق مادر شدن دونستی و بهم ثابت کردی که اگر یه تیکه از وجودت بیرون از بدنت نبض بزنه با هر چیزی که بشه و یا کوچکترین ناراحتیش برای ثانیه به ثانیه درد کشیدنش قلبت دیگه نمیزنه و اونجاست که میفهمی چقدر مادر شدن سختههه و چه شیرینه خدایا شکرت تورو به عظمتتت تورو به پاکییی بنده های خوبت هیچوقت هیچکس تو حسرت مادر شدن نمونه بزار هممون شیرینیه این روزارو بچشیم و هیچکسسس رو حتی برای ثانیه ای از جگر گوشش دور نکن به حق تموم حرمت مادرا الهی آمین
مامان مانلی ❤️ مامان مانلی ❤️ ۹ ماهگی
خیلی خسته شدم از وقتی که زایمان کردم بچم کولیک شدید داشت همش جیغ میزد تا ۳ ماهگی اصلا آرامش نداشتم بخاطر بچه داری یه مدت افسردگی شدید گرفتم البته هنوزم خوب نشدم
مشکلات تو زندگی با همسرم هم بود که اصلا حس درک شدن نداشتم سن م هم کم نیست الان دیگه ۳۱ سالمه اما بچه اولمه
واسه بهتر شدن حالم نتونستم این مدته یه تفریح درستی داشته باشم بلکه روحیم عوض بشه
حوصله بچه رو ندارم دلم میخواد همش بخوابونمش که متاسفانه همیشه بدخلقی میکنه و در حال جیغ کشیدنه
حتی پیش اومده ناخواسته سرش داد زدم و بعدش کلی خودمو سرزنش و لعنت کردم که چرا با بچم اینجوری رفتار کردم
خیلی دلم گرفته و خستم حتی با مشاور هم صحبت کردم اونقدر نتونست آرومم کنه
همش تو خودم احساس کمبود میکنم که من مادر بدی برای دخترمم
حیف این بچست که همچون مادر دلمرده ای داشته باشه
نمیدونم تا کی این حال و وضعیتم ادامه داشته باشه
بخاطر بعضی مسائل که تو زندگیم پیش اومده یه دیوار کشیدم دور خودم که میترسم با کسی معاشرت کنم شاید حالم بهتر بشه ولی نمیتونم